يكي از مسائل اختلافي بين شيعه و سني اين است كه آيا در آخرين لحظات رسول گرامي اسلام (ص) سر آن حضرت در دامن عائشه همسر آن حضرت بود يا در دامن اميرمومنان علي عليه السلام ؛ مولوي عبد الحميد اسماعيل زهي در خطبه هاي نماز جمعه مسجد مكي زاهدان در تاريخ 28/08/89 با اشاره به لحظات آخر حيات رسول خدا (ص) در روز دوشنبه مي گويد كه سر رسول گرامي اسلام در دامن اميرمومنان علي عليه السلام بود كه از دنيا رفتند !
البته نتيجه اين سخنان آن است كه رسول خدا (ص) در خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها دفن شده است ، و نه خانه عائشه ، و دفن ابوبكر و عمر نيز در خانه فاطمه زهرا صورت گرفته است و نه خانه عائشه !
او مي گويد :
حضرت رسول (ص) در لحظه وفات ، و در آخرين لحظه زندگي است ، و صبح دوشنبه ظاهرا بود و حضرت علي مي فرمايد من آن حضرت را بر روي سينه خود تكيه داده بودم ، و آن حضرت بر دست و بازوي من تكيه بود ، و آن حضرت به من فرمود براي من طبقي بياور تا من چيزي بنويسم كه بعد از من شما گمراه نشويد !
يا در جاي ديگر مي گويد :
حضرت علي مي فرمايند آن حضرت صدايش ضعيف شد و آخرين لحظات و در همان جلسه آن حضرت فوت كردند و من ديدم زمزمه اي مي كند و من نزديك آوردم گوشم را و ديدم آن حضرت مي گويد : الصلاة و ما ملكت ايمانكم .نماز را تكرار مي كند ، نماز را تكرار كردند و حقوق الله را تكرار كردند و حقوق العباد را تكرار كردند تا از دنيا رحلت كردند و جان دادند و از دار فاني به دار باقي رفتند و به ملا اعلي پيوستند !
اين مطلب اقرار صريح به دروغ بودن روايات اهل سنت در مورد جان دادن رسول خدا در دامن عائشه است !
البته با وجود اين مولوي عبد الحميد در صدد توجيه ماجراي يوم الخميس در آمده و مي گويد :
روز پنجشنبه هم آن حضرت فرمود براي من كاغذي بياوريد و صحابه بر حال آن حضرت رحم كردند چون حال آن حضرت به هم خورد و بعضي خيال كردند آن حضرت دارد وفات مي كند و جان مي دهد لهذا گفتند يا رسول الله و برخي گفتند كتاب خدا در ميان ما هست و شما الان زحمت نكشيد و ترحم كردند بر آن حضرت !!!
البته نتيجه اين سخنان آن است كه رسول خدا (ص) در خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها دفن شده است ، و نه خانه عائشه ، و دفن ابوبكر و عمر نيز در خانه فاطمه زهرا صورت گرفته است و نه خانه عائشه !
او مي گويد :
حضرت رسول (ص) در لحظه وفات ، و در آخرين لحظه زندگي است ، و صبح دوشنبه ظاهرا بود و حضرت علي مي فرمايد من آن حضرت را بر روي سينه خود تكيه داده بودم ، و آن حضرت بر دست و بازوي من تكيه بود ، و آن حضرت به من فرمود براي من طبقي بياور تا من چيزي بنويسم كه بعد از من شما گمراه نشويد !
يا در جاي ديگر مي گويد :
حضرت علي مي فرمايند آن حضرت صدايش ضعيف شد و آخرين لحظات و در همان جلسه آن حضرت فوت كردند و من ديدم زمزمه اي مي كند و من نزديك آوردم گوشم را و ديدم آن حضرت مي گويد : الصلاة و ما ملكت ايمانكم .نماز را تكرار مي كند ، نماز را تكرار كردند و حقوق الله را تكرار كردند و حقوق العباد را تكرار كردند تا از دنيا رحلت كردند و جان دادند و از دار فاني به دار باقي رفتند و به ملا اعلي پيوستند !
اين مطلب اقرار صريح به دروغ بودن روايات اهل سنت در مورد جان دادن رسول خدا در دامن عائشه است !
البته با وجود اين مولوي عبد الحميد در صدد توجيه ماجراي يوم الخميس در آمده و مي گويد :
روز پنجشنبه هم آن حضرت فرمود براي من كاغذي بياوريد و صحابه بر حال آن حضرت رحم كردند چون حال آن حضرت به هم خورد و بعضي خيال كردند آن حضرت دارد وفات مي كند و جان مي دهد لهذا گفتند يا رسول الله و برخي گفتند كتاب خدا در ميان ما هست و شما الان زحمت نكشيد و ترحم كردند بر آن حضرت !!!
ظاهرا مولوي عبد الحميد ، صحيح بخاري را نخوانده است كه مي گويد حاضرين رسول خدا (ص) را به هذيان گويي متهم كردند ! و رسول خدا نيز به خاطر اين اهانت ، از انها ناراحت شده و آنها را بيرون كردند و نيز ابن عباس مي گويد اين گروه مانع شدند كه رسول خدا (ص) بنويسد ! نه اينكه دلشان براي رسول خدا (ص) سوخت !!!
حدثنا قَبِيصَةُ حدثنا بن عُيَيْنَةَ عن سُلَيْمَانَ الْأَحْوَلِ عن سَعِيدِ بن جُبَيْرٍ عن بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما أَنَّهُ قال يَوْمُ الْخَمِيسِ وما يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَي حتي خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَجَعُهُ يوم الْخَمِيسِ فقال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال دَعُونِي فَالَّذِي أنا فيه خَيْر مِمَّا تدعونني إليهصحيح البخاري ج 3 ص 1111 ش 2888، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا
حدثنا قُتَيْبَةُ حدثنا سُفْيَانُ عن سُلَيْمَانَ الْأَحْوَلِ عن سَعِيدِ بن جُبَيْرٍ قال قال بن عَبَّاسٍ يَوْمُ الْخَمِيسِ وما يَوْمُ الْخَمِيسِ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَجَعُهُ فقال ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا ما شَأْنُهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عليه فقال دَعُونِي فَالَّذِي أنا فيه خَيْرٌ مِمَّا تدعونني إليه صحيح البخاري ج 4 ص 1612 ش4168
حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن مُوسَي حدثنا هِشَامٌ عن مَعْمَرٍ وحدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن عُبَيْدِ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ عن بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال لَمَّا حُضِرَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وفي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ قال النبي صلي الله عليه وسلم هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ فقال عُمَرُ إِنَّ النبي صلي الله عليه وسلم قد غَلَبَ عليه الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ فَاخْتَصَمُوا منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلي الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ فلما أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قُومُوا قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ
صحيح البخاري ج 5 ص 2146 ش 5345 باب قول المريض قوموا عني
