بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 90/11/15
موضوع: شهادت ثالثه و توضیحاتی پیرامون نظر «شیخ صدوق»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در مورد شهادت ثالثه بود که در ادامه به فرمایش مرحوم «مقدس اردبیلی» رسیدیم. بنده قبل از این که فرمایش «مقدس اردبیلی» را بیان کنم، باید عرض کنم که ایشان عمدتاً روی فرمایش «شیخ صدوق» مانور داده و در حقیقت فرمایش «شیخ صدوق» را تقریر کرده است.
بنده دیدم بدون اینکه فرمایش «شیخ صدوق» خوب حلاجی شود، شاید فهم فرمایش «مرحوم مقدس اردبیلی» مقداری مشکل باشد.
«مرحوم شیخ صدوق» در کتاب «من لا یحضره الفقیه» جلد اول صفحه 290 حدیث 897 زمانی که فقرات اذان و اقامه را بیان میکند که در اذان چند الله اکبر و شهادت به وحدانیت حق وجود دارد، میگوید:
«هَذَا هُوَ الْأَذَانُ الصَّحِیح»
اذان صحیح همین است که ما نقل کردیم.
«لَا یزَادُ فِیهِ وَ لَا ینْقَصُ مِنْه»
در این اذان نه ممکن است چیزی اضافه کرد و نه میشود از فقرات اذان کم کرد.
«وَ الْمُفَوِّضَةُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ قَدْ وَضَعُوا أَخْبَاراً وَ زَادُوا فِی الْأَذَانِ- مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ خَیرُ الْبَرِیةِ مَرَّتَین»
حال بعداً توضیح خواهم داد «مُفَوِّضَةُ» از دیدگاه «مرحوم شیخ صدوق» با «مُفَوِّضَةُ» از دیدگاه دیگران کاملاً تفاوت دارد. «مرحوم مجلسی اول» در کتاب «روضة المتقین» تعبیری دارد که بعد خدمتتان عرض میکنم. ایشان میگوید: "مراد «شیخ صدوق» از «مُفَوِّضَةُ» چنین و چنان است. بنابراین تمام شیعیان و علمای شیعه غیر از «شیخ صدوق» و استادش همگی «مُفَوِّضَةُ» هستند."
ایشان می گوید: اگر معنای «مُفَوِّضَةُ» چنین است تنها «شیخ صدوق» و استادش خارج از این اتهام تفویض هستند، وگرنه همه شیعیان متهم به مفوضه هستند. حال عزیزان این مطلب را داشته باشند من بعداً توضیح خواهم داد. «شیخ صدوق» میگوید:
«وَ الْمُفَوِّضَةُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ قَدْ وَضَعُوا أَخْبَاراً وَ زَادُوا فِی الْأَذَانِ- مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ خَیرُ الْبَرِیةِ مَرَّتَین»
مفوضه لعنهم الله در اذان دو مرتبه محمد و آل محمد خیر البریه را اضافه کردند.
«وَ فِی بَعْضِ رِوَایاتِهِمْ بَعْدَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ مَرَّتَین»
و در بعضی روایات بعد از «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»، «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ» را اضافه کردهاند که دو مرتبه آن را تکرار میکنند.
البته عرض کنم اینکه میگوید مُفَوِّضة اضافه کردهاند یعنی جزء اذان قرار داده اند و با فتاوای فقها تفاوت ندارد که من عرض میکنم. عزیزان به این عبارتها خوب دقت کنند.
«وَ لَا شَک فِی أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ خَیرُ الْبَرِیة»
هیچ شکی نیست که امیرالمؤمنین ولی خداست و حقا امیرالمؤمنین است و حضرت محمد و اهل بیتشان خیر البریة هستند.
«وَ لَکنْ لَیسَ ذَلِک فِی أَصْلِ الْأَذَان»
اما این عبارتها در اصل اذان نیست.
پس از اینکه ایشان حسابی مُفَوِّضة را مورد حمله شدید قرار میدهد، میگوید:
«وَ إِنَّمَا ذَکرْتُ ذَلِک لِیعْرَف الزِّیادَةِ الْمُتَّهَمُونَ بِالتَّفْوِیضِ الْمُدَلِّسُونَ أَنْفُسَهُمْ فِی جُمْلَتِنَا»
من میخواستم این حرفها را بزنم تا مردم کسانی که متهم به تفویض و تدلیس هستند را بشناسند.
من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 290، ح 897
معنای ساده «تدلیس» دستکاری کردن روایات است؛ اضافه کردن، کم کردن، جلو و عقب کردن، بعضی از اسم های صریح را به کُنیه و لقب آوردن از مصادیق بارز تدلیس است.
به طور کلی تدلیس به معنای دستکاری کردن یک روایت است به طوری که مخاطب تصور کند این روایت، روایتی صحیح است. این تمامی فرمایش شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) است مبنی بر اینکه مفوضه چنین چیزی را اضافه کردهاند و آنها افرادی مُدلَّس هستند.
جواب اول همانطور که بنده اشاره کردم این است که «مرحوم شیخ صدوق» قصدشان این است که مفوضه این فقرات را به عنوان جزء اذان و جزء اقامه و به قصد ورود داخل کردهاند. همان تعبیری که ایشان دارد:
«لَا شَک فِی أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ خَیرُ الْبَرِیةِ وَ لَکنْ لَیسَ ذَلِک فِی أَصْلِ الْأَذَان»
حرف او این است که نام امیرالمؤمنین در اصل اذان نیامده و جزء اذان وحی شده به نبی گرامی اسلام نیست. بنابراین فرمایش «شیخ صدوق» با فتاوی دیگر فقها هیچ تناقضی ندارد.
«مرحوم شیخ طوسی»، «مرحوم سلار»، «ابن ادریس»، «ابوصلاح حلبی»، «محقق حلی»، «علامه حلی»، فرزند بزرگوارشان «محقق کرکی»، «شهید اول»، «شهید ثانی» و «صاحب جواهر» همگی بر این عقیده هستند.
حال برخی از آقایان قائل به استحباب هستند که بحثشان جداست و ما آن را جدا بحث میکنیم. کسانی که گفتهاند گفتن «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ» به قصد تبرک یا به نیت یک ذکر و درود اشکالی ندارد.
بعضیها معتقدند احتیاط بر این است جملهای که میخواهیم به امیرالمؤمنین نسبت بدهیم شبیه فقرات اذان نشود تا در ذهن مخاطب چنین تلقی نشود که ما این را جزء اذان میدانیم. مثلاً به حالت «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ» نگوییم، بلکه بعد از «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» به شکل «و ان علیا و اولاده حجج الله» یا «و ان علیا امیرالمؤمنین» بگوییم تا شبیه فقرات اذان نشود.
یکی از کسانی که چنین عقیدهای دارد آیت الله شبیری زنجانی است که قائل به وجوب ذکر امیرالمؤمنین تنها در اذان هستند و فتوا به وجوب دادهاند، اما به شرط اینکه شبیه فقرات اذان نشود. یعنی ظاهر شهادت به ولایت علی بن أبی طالب و امارت امیرالمؤمنین با ظاهر «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ» و «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» تفاوت داشته باشد.
پس جواب اول این است که در کلام مرحوم صدوق هیچ تناقضی وجود ندارد. ما هم میگوییم اگر کسی فقره شهادت به ولایت امیرالمؤمنین را به قصد ورود و جزئیت بگوید، خلاف شرع است.
جواب دوم این است که از عبارت «مرحوم شیخ صدوق» استفاده میشود که در جامعه شیعی آن روز «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللَّهِ» گفته میشد، همچنین «مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ خَیرُ الْبَرِیةِ» گفته میشد.
با توجه به این قضایا، «شیخ صدوق» هم، در حقیقت در همان عصر غیبت صغری زندگی کرده و این قضایا هم که گفته میشد عمدتاً در عصر غیبت صغری بوده است.
و در غیبت صغری که آمادگی عمومی شیعیان برای غیبت کبری بوده است، هم حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) و هم نواب بزرگوارشان عنایت داشتند با توجه به اینکه یکسری بدعتهایی که گذاشته میشود و شاید این بدعتها در آینده جز دین شمرده شود؛ و به دلیل اینکه جامعه شاهد حضور امام معصوم نیست، عنایت داشتند که جلوی این بدعتها را بگیرند.
قضایایی همانند «ابن عزافر»، «شلمغانی» و غیره، افرادی که مدعی بابیت یا برخی از بدعتها بودند، از ساحت مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) یا از ناحیه نواب، توقیع و بیانی صادر میشد و به همه شیعیان ابلاغ میشد.
همچنین اگر شیعیان در موردی شبهه داشتند نامهای خدمت حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) مینوشتند. در آن زمان دسترسی به نواب هم تقریباً ساده بوده، مشکل زیادی نداشت و آنها جواب میگرفتند.
مثلاً در بعضی روایات وارد شده است برخی از بزرگان با همسرش اختلافی داشتند که حل شدنی نبود. ایشان خدمت «حسین بن روح نوبختی» نامه مینویسد. این نامه خدمت حضرت ولی عصر میرسید و حضرت در رابطه با حل و فصل اختلافات خانوادگی توقیعی صادر میکردند.
همچنین نقل شده است پدر «شیخ صدوق» بچهدار نمیشد. ایشان نامه مینویسد و از حضرت ولی عصر تقاضای دعا میکند. توقیع میآید که خدا به تو فرزند صالحی عطا خواهد کرد که همان «شیخ صدوق» باشد. «شیخ صدوق» همیشه افتخار میکرد که من به برکت دعای حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) به دنیا آمدهام.
در آن عصر، هم دسترسی به معصوم بسیار سخت نبود و هم در حقیقت ایام بحرانی برای شیعه بود. لذا حضرت ولی عصر و نواب بسیار حساس بودند و دغدغه داشتند که مبادا بدعتهایی در این مدت پایهگذاری شود و در آینده به عنوان دین و شریعت تلقی شود.
با توجه به این اگر چنانچه شهادت به ولایت امیرالمؤمنین جزء بدعتها بود، قطعاً باید توقیعی از حضرت ولی عصر در این زمینه صادر میشد یا نواب اربعه حضرت، در این زمینه موضع میگرفتند یا شیعیان در این زمین استفتاء میکردند! و حال آنکه هیچ کدام از این موارد در تاریخ ثبت نشده است. بنابراین معلوم میشود که این قضایا مورد رضایت حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) بوده است و مورد اعتراض نواب نبوده است.
جواب سوم این است که «مرحوم شیخ صدوق» میگوید: "ما یک سری روایاتی داریم که این روایات را مفوضه جعل کردند."
اینکه «شیخ صدوق» میگوید: "ما روایاتی داریم"، در حقیقت شهادتی از «شیخ صدوق» به وجود روایات است، اما اینکه میگوید: "مفوضه جعل کردهاند" این درایه و اجتهاد است. اجتهاد و درایه با روایت قابل تناقض نیست.
عزیزان دقت کنند اینکه «شیخ صدوق» میگوید: "ما یک سری روایاتی داریم" شهادتی است از «شیخ صدوق» بر وجود روایات، اما اینکه میگوید: "این روایات را مفوضه جعل کردند" اجتهاد است و این اجتهاد برای «شیخ صدوق» و مقلدینش مبارک باد!! ما مقلد «شیخصدوق» و تابع اجتهاد «شیخ صدوق» نیستیم. هر فقیهی برای خودش اجتهادی دارد!
اضافه بر این، «شیخ صدوق» که میگوید: "روایاتی است که مفوضه آن را جعل کردند"، باید یک یا دو نمونه از این روایات را مطرح میفرمودند تا دیگر فقها هم در این روایات اظهار نظر کنند.
باید مشخص شود واقعاً همانگونه که «شیخ صدوق» اظهار میفرمایند که این روایات از جعلیات مفوضه است، درست است یا درست نیست.
بر این شما اضافه بفرمایید که بنده در کتاب «المدخل الی علم الرجال و الدرایه» در رابطه با اینکه روایات کتاب «شیخ صدوق» از اول تا آخر صحیح است یا خیر، توضیحات مفصلی مطرح کردم. دوستان این مطالب را مطالعه کنند، زیرا نکات ظریفی دارد.
مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) محدِّث بوده و در مسائل رجالی هم خیلی زیاد تسلط نداشته است، بلکه در رجال تابع استادشان بودند که در موارد زیادی میگوید:
«کلما صححه شیخی فهو عندی صحیح»
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه( ط- القديمة)، مجلسى، محمدتقى، ج10، ص 113
لذا اینکه کسی بیاید در مسائل رجالی نظر بدهد که فلان روایت جعلی است یا جعلی نیست، شأن عالم رجالی است. کسی که در علم رجال و درایه متبحر باشد و تسلط داشته باشد. و «شیخ صدوق» طبق اعتراف خودشان در این زمینه تخصص ندارد.
ایشان در تمام کتاب «من لا یحضره الفقیه» بحث رجالی مطرح نمیکند، بر خلاف «شیخ طوسی» که در کتاب «تهذیب الاحکام» و «الاستبصار» موضوعی نیست که در آن بحث رجالی مطرح نکند. "این روایت موافق مشهور است"، "این روایت مخالف مشهور است"، "این روایت ضعیف است"، "این روایت ضعیف نیست". حتی ایشان در بسیاری از موارد میگوید: "این روایت موقوف است" به معنای اینکه از معصوم نیست و از فلان راوی است. به عنوان مثال «محمد بن سنان» این روایت را نقل کرده است. لعل این فتوای ایشان باشد.
تمام کتاب «تهذیب الاحکام» مخصوصاً «استبصار» مملو از اظهارنظر رجالی است، اما در کتاب «من لا یحضره الفقیه» بحث رجالی که نشانگر تسلط «شیخ صدوق» به علم رجال باشد، نداریم.
عرض کردیم «شیخ صدوق» از فحول فقها و علمای شیعه است و یکی از باارزشترین علمای شیعه است، اما چنین نیست که هرچه ایشان فرمودند را ملاک قرار دهیم و بگوییم هرچیزی که «شیخ صدوق» گفت بر همگان حجت است!! به قول مرحوم «شیخ عبدالنبی عراقی» که میگوید:
« لم يقل أحد من الإمامية إن من شرط حجيّة الخبر هو عمل الصدوق أو عدم إعراضه»
رسالة الهداية في كون الشهادة بالولاية في الأذان والإقامة جزء كسائر الأجزاء؛ ص 39
هیچ کدام از بزرگان نگفتهاند یکی از شرایط حجیت خبر این است که «شیخ صدوق» به آن عمل کرده باشد. عمل و اعراض «شیخ صدوق» هیچ دخالتی در حجیت خبر ندارد. این هم یک نکته!
نکتهٔ پنجم و جواب پنجم این است که «شیخ صدوق» علی رغم تمام جلالتی که دارد و احترامی که ما برای ایشان قائل هستیم، الی ماشاءالله فتاوی نادره دارد.
به عنوان مثال ایشان در رابطه با سهو النبی میگوید: "هرکسی بگوید پیغمبر اکرم سهو نمیکرد، این شخص جزو مفوضه است." در حال حاضر عدم سهو النبی یکی از ضروریات اعتقاد شیعه است. قائل به سهو النبی اصلاً شریعت و دین را زیر سؤال میبرد، اما «مرحوم شیخ صدوق» معتقد است هرکسی قائل به سهو النبی نباشد و بگوید پیغمبر اکرم سهو نمیکرد، او جزو مفوضه است.
نکته بعدی این است که ایشان میگوید: اگر کسی مستطیع شد و به حج رفت و سال بعد مشاهده کرد دوباره استطاعت دارد، دوباره حج بر او واجب است. اگر سال سوم دید استطاعت دارد بازهم حج بر او واجب است و «و لم یقل به أحد من الفقهاء»!!
فتاوی فقها بلکه یکی از ضروریات فقه شیعه این است که بر هر کسی یک بار حج واجب است. حج واجب فقط یکبار است.
یا به عنوان مثال ایشان فتوا میدهد که با آب مضاف هم میشود وضو گرفت و هم میشود غسل کرد. حرف ایشان به این معناست که شما میتوانید با ساندیس و آبمیوه هم میتوانید وضو بگیرید و هم میتوانید غسل کنید؛ «و لم یقل به احد من الفقها»!!
ایشان گفتهاند: اگر خونی کمتر از درهم باشد «فهو طاهرٌ»؛ «و لم یقل به احد من الفقها بل من المتفقهین»!! اگر ذرهای به اندازه رأس سوزنی هم خون به هرجا برسد آن شیء را متنجس میکند. حال بحث اینکه خون کمتر از درهم در نماز معفو است بحث دیگری است، اما ایشان صراحتاً فتوا به طهارت خون در صورتی که کمتر از درهم باشد دادهاند.
همچنین ایشان در مورد خمر معتقدند اگر کسی خمر بخورد باید در کنار آن شلاق هم بخورد، اما فتوا به طهارت خمر داده است. همچنین معتقدند اگر آب قلیلی با نجاست ملاقات کند این آب قلیل متنجس نمیشود!!
یکی از آقایان میگوید: «لو جمعت فتواها النادرة، فتکون رسالة کبیرة»، اگر ما بخواهیم فتاوی نادره «شیخ صدوق» را نقل کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
بنابراین با توجه به این چند نکته، فرمایش «مرحوم شیخ صدوق» اولاً منافاتی با دیگر فتاوی آقایان ندارد، زیرا ظهور در جزئیت است. ثانیاً فرمایش ایشان برای ما به هیچ وجه حجت نیست، بلکه نظر شخصی و فتوای شخصی خود این بزرگوار است. و «کم له من الفتاوی النادرة، بل فتاوی الشاذة»!!
با توجه به این نکات ما به هیچ وجه نمیتوانیم فرمایش «شیخ صدوق» را ملاک قرار دهیم. بنابراین با توجه به این مسائل ما فرمایش «شیخ صدوق» را میبوسیم و کنار میگذاریم. ما احترام «شیخ صدوق» را نگه میداریم و به خاطر این فتاوی به ایشان بیاحترامی هم نمیکنیم. ما میگوییم بحث ما بحث علمی است. در بحث علمی اگر کسی بالاتر از «شیخ صدوق» هم باشد ما میگوییم: «نحن ابنا الدلیل»؛ ما فرزندان دلیل هستیم.
اگر دلیل اجتهادی داشتید ما نگاه به دلیل میکنیم. اگر ما را قانع کرد میپذیریم، اما اگر ما را قانع نکرد میگوییم: این دلیل مبارک جناب عالی و مقلدین شما باشد، این قضیه برای دیگران حجت نیست! بنابراین با توجه به این مسائل فرمایشات «شیخ صدوق» حلاجی و نقد شد.
امروز هر کدام از بزرگواران که فرمایش «شیخ صدوق» را ملاک قرار دادهاند، در شبکهها و سایتهای وهابی روی آن مانور دادهاند، حرفهای ایشان را ملاک قرار میدهند و بر علیه شیعه شروع به شبهه افکنی میکنند.
مشخص است که این افراد یا جاهلاند یا معاندند. اگر جاهل هستند این مطالب باید کاملاً این افراد را قانع کند، اما اگر معاند هستند، بحث دیگری است زیرا برای این افراد بردن نام امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در مأذنهها قابل تحمل نیست، زیرا نام بزرگان آنها همانند نام «ابوبکر» و «عمر» و «معاویه» و «یزید» برده نمیشود و طبیعی است این افراد نسبت به این قضابا کینه دارند. جواب این افراد:
(قُلْ مُوتُوا بِغَیظِکم)
بگو: بمیرید با همین خشمی که دارید.
سوره آل عمران (3): آیه 119
است. از این مشکلی که دارید و نمیتوانید ببینید نام امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را بشنوید از غصه بمیرید، غیر از این راه دیگری نیست.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته