2024 October 8 - سه شنبه 17 مهر 1403
آيا ابو بكر مشاور نظامي پيامبر صلي الله عليه و‌آله بوده است؟
کد مطلب: ٨٨٤٥ تاریخ انتشار: ٠٤ آبان ١٣٩٨ - ١٧:٢٤ تعداد بازدید: 9719
پرسش و پاسخ » عمومي
آيا ابو بكر مشاور نظامي پيامبر صلي الله عليه و‌آله بوده است؟

توضيح سؤال:

آيا صحيح است که ابوبکر در جنگها مشاور نظامي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بوده اند؟ خواهشمندم بيان بفرماييد. با تشکر

پاسخ اجمالی:

بر اساس آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام) رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) همواره با اصحاب خود چه در امور نظامی و چه در دیگر امور دنیوی مشورت می کرد.

گاهی در محافل عمومی وقتی با اصحاب خود مشورت مي نمود، ابوبکر و عمر نیز حاضر بودند و اظهار نظر مي کردند . عده‌ای با استناد به این اظهار نظرها که حتی مورد توجه پیامبر صلی الله علیه وآله نیز قرار نگرفته است، تلاش می‌کنند ثابت کنند که ابوبکر و عمر از دیگران برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله شایسته‌تر بوده اند؛ در حالیکه این مشورت‌ها؛ حتی اگر مورد موافقت رسول خدا نیز قرار می‌گرفت، فضیلتی را برای طرف مشورت شده ثابت نمی‌کند؛ زیرا :

اولا: بسیاری از افراد عادی و حتی عده ای از منافقان مانند عبد الله ابن ابی که از سران منافقین مدینه به شمار می‌رفت، مورد مشاوره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته اند؛ بنابر این اگر مشورت دادن فضلیت بود باید در تاریخ از این افراد هم به بزرگی یاد می شد؛ در حالیکه این گونه نیست.

ثانیاً: پیامبر (صلی الله علیه و آله) عقل کل عالم هستی می باشد و با وحی نیز در ارتباط بود؛ لذا مشورت های آن حضرت به خاطر آزمایش و گاهی برای آموزش اصحابش بوده است نه چیز دیگر.

ثالثاً: بر فرض اینکه مشورت دادن فضیلتی را برای مشاور ثابت کند، مشورت دادن ابوبکر وقتی برای او مفید فایده است که به آن عمل شود؛ در حالیکه تاریخ گواهی می دهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) نه تنها به مشورت ابوبکر عمل نکرده است، بلکه در موارد گوناگون از مشورت او اعراض نموده است.

پاسخ تفصيلی:

مقدمه :

بر اساس برخی از آیات قرآن، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اصحاب و يارانش در رابطه با جنگ و ساير امور مربوط به مردم، مشورت مي نمود:

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين

پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد.

آل عمران آيه 159

امام رضا(علیه السلام) نیز در باره سیره مشورتی حضرت با اصحابش چنین می‌فرماید:

إِنَ‏ رَسُولَ اللَّهِ(ص) کَانَ‏ يسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يعْزِمُ عَلَى مَا يرِيد.

شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 12، ص 44، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1409ق.‏

رسول‏ خدا(ص) با يارانش مشورت مى ‏فرمود و آن ‏گاه تصميم‏ نهايى را بر اساس صلاحدید خود، مى ‏گرفت.

گاهی در محافل عمومی وقتی رسول خدا صلي الله عليه وآله با اصحاب خود مشورت مي نمود، ابوبکر و عمر نیز حاضر بودند و اظهار نظر مي کردند. كه بعضي بر اساس اين اظهار نظرها به دنبال فضيلت و برتري ابوبكر بر ديگران هستند و بر این اساس ابوبکر و عمر از دیگران برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله شایسته‌ترند. به عبارت دیگر ، مدافعان این نظریه بر این باورند که لازمه مشورت دادن ابوبکر در امور نظامی، قدرت مديريت و مشاركت در جنگ‌هاي بسيار و لازمه مشاركت در جنگ‌هاي بسيار در آن زمان شجاعت است؛ بنابراین ابوبکر فردی شجاع و مدبر بود. ابن تیمیه ابوبکر و عمر را تنها مشاور پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفی می کند:

وبقي القسم الثاني وهو الرأي والمشورة فوجدناه خالصا لأبي بكر ثم لعمر ... كان أبو بكر معه لا يفارقه إيثارا من النبي صلى الله عليه وسلم له بذلك واستظهارا برأيه في الحرب وأنسا بمكانه ثم كان عمر ربما شورك في ذلك

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8 ، ص 87-88، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

رأی و مشورت دادن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها اختصاص به ابوبکر وعمر داشت... ابوبکر همواره همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و از آن حضرت جدا نمی شد؛ و این به جهت ایثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به او و استفاده از نظرات او در جنگ و مأنوس بودن با وی بود. گاه عمر نیز در این امور شرکت می کرد.

با دقت در تاریخ در می یابیم که این مطلب ادعایی بیش نیست زیرا علاوه بر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با بسیاری از اصحاب خود حتی منافقین مشورت نموده اند، از نظر ابوبکر روی برگردانده و بر خلاف آن عمل نموده است.

در ادامه پس از بررسي اهداف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از مشورت با اصحاب، ضمن چند مرحله به بررسی موارد فوق می پر دازیم :

اهداف پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مشورت

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) با وجود داشتن علم لدنی، عصمت، ارتباط با وحي ، نياز به مشورت نداشت؛ بنابر این در اين بخش در صدد بيان علت مشورت نمودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اصحابشان هستيم:

الف : آزمايش اصحاب:

از جمله علت هايي که برای مشورت خواستن پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده ، آزمایش اصحاب می باشد؛ چنانکه مرحوم طبرسی در این باره چنین می نویسد:

ثالثها : إن ذلك ليمتحنهم بالمشاورة ، ليتميز الناصح من الغاش.

تفسير مجمع البيان - الشيخ الطبرسي - ج 2 ص 428

مشورت آن حضرت به خاطر امتحان کردن اصحاب و مشخص کردن سره از ناسره بود.

آیت الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره چنین می نویسد:

يكى ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسايى راه را براى پيروزى او هموار مى‏كند و شايد مشورتهاى پيامبر (صلی الله علیه و آله) با آن قدرت فكرى و فوق العاده‏اى كه در حضرتش وجود داشت، بخاطر مجموع اين جهات بوده است.

تفسير نمونه، ج‏3، 145

ب: آموزش اصحاب:

هدف ديگر از مشورت، بیان ضرورت آن و آموزش دادن به عموم مردم است. حسن بصری که یکی از تابعین و از بزرگان اهل سنت می باشد، بر این باور است :

عن الحسن في قوله وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ قال قد علم الله أنه ما به إليهم من حاجة و لكن أراد أن يستن به من بعده‏

مراد از «شاورهم فی الامر» این است که خداوند می داند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) احتیاج به مشورت آنان ندارد و لکن می خواهد این کار (مشورت کردن) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سنت و روش گردد.

سنن سعيد بن منصور، ج3، ص 1098، الوفاة: 227، دار العصيمي - الرياض - 1414 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سعد بن عبد الله بن عبد العزيز آل حميد؛

تفسير ابن أبي حاتم، ج3، ص 801،عبد الرحمن بن محمد بن إدريس الرازي الوفاة: 327 ، المكتبة العصرية - صيدا ، تحقيق : أسعد محمد الطيب.

مرحوم طبرسی از مفسرین و علمای بزرگ شیعه، در این باره چنین می نویسد:

وثانيها : إن ذلك لتقتدي به أمته في المشاورة ، ولم يروها نقيصة ، كما مدحوا بأن أمرهم شورى بينهم ، عن سفيان بن عيينة .

سفيان بن عيینه می گوید: عمل آن حضرت برای آموزش به اصحاب بود که به ایشان اقتدا کنند و مشورت را زشت نشمارند، همانگونه که خداوند مسلمانان را در قرآن این گونه مدح نموده است« كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست‏».

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير مجمع البيان، ، ج 2 ص 428، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

علامه طباطبائی از مفسرین و علمای بزرگ شیعه نیز در این باره چنین می آورد:

و قوله: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» إنما سيق ليكون إمضاء لسيرته (ص) فإنه كذلك كان يفعل، و قد شاورهم في أمر القتال قبيل يوم أحد، و فيه إشعار بأنه إنما يفعل ما يؤمر و الله سبحانه عن فعله راض‏.

اين جمله براى اين آمده كه سيره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را امضا كرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همين طور رفتار مى‏كرده ، به شهادت اينكه اندكى قبل از وقوع جنگ احد با آنان مشورت كرد و در این جمله اشعار و اعلان است بر اینکه پپامبر (صلی الله علیه و آله) به آنچه امر می شد انجام می داد و خداوند سبحان نیز از کاریش راضی بود.

الميزان فى تفسير القرآن‏، ج‏4، ص 57 طباطبايى، سيد محمد حسين‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏.

ج: تأليف قلوب اصحاب:

یکی دیگر از غرض هاي که برخي از مفسران اهل سنت برای مشورت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان کرده اند خشنودي اصحاب می باشد.

زمخشری از علمای اهل سنت در تفسير آيه «وشاورهم في الأمر»، می نویسد:

في امر الحرب ونحوه مما لم ينزل عليك فيه وحي لتستظهر برأيهم ولما فيه من تطييب نفوسهم والرفع من أقدارهم

مشورت خواستن از اصحاب در اموری جنگی و مانند آن و اموری است که درباره آنها وحی نازل نشده؛ براي اين كه نظر آنها را به دست آورده و آنان را خشنود سازد و جایگاه [نظامي آنها] را محترم شمرد.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص 459 ، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538 ، دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي.

ابن کثیر از علما و مفسرین به نام اهل سنت، نیز در این باره چنین می نویسد:

... وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ و لذلك كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يشاور أصحابه في الأمر إذا حدث تطييبا لقلوبهم ليكون أنشط لهم فيما يفعلونه، كما شاورهم يوم بدر في الذهاب إلى العير.

با آنها در كارها مشوت كن؛ به خاطر همين گفتار خداوند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اموری که پیش می آمد، براي خشنودي اصحاب با [بعضي از] آنها مشورت می کرد؛ تا در کار هایشان نشاط بیشتری داشته باشند؛ چنانکه در روز بدر براي رفتن به سوي كاروان [مشركان] با آن ها مشورت نمود.

تفسير القرآن العظيم‏، ج‏2، ص 131، ابن كثير، اسماعيل بن عمر، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1419 ق‏، تحقيق: محمد حسين شمس الدين‏.

با توجه به مطالب فوق به خوبی به دست آید که مشورت نمودن رسول خدا (صلی الله عليه وآله) با اصحاب و یا اظهار نظر کردن آنها نزد ايشان، دلالت بر فضیلت مشاور نمی کند؛ زیرا هدف آن حضرت ، آموزش ، آزمایش و خشنود كردن آن ها و نهایتاً محترم شمردن جایگاه نظامي آنان مي باشد؛ بنابراین از این مشورت ها امتیازی مبنی بر دارا بودن شرایط خلافت و رهبری جامعه به دست نمی آید.

حال در ادامه به موارد مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با افراد مختلف

می پردازیم:

موارد مشورت پيامبر (صلی الله عليه و آله):

با مراجعه به تاریخ در می یابیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با افراد زیادی حتی منافقین مشورت نموده است . ابوبکر نیز یکی از افرادی است که گاه حضرت رسول صلي الله عليه و آله از او نظر خواسته است. در ذیل به عنوان نمونه تعدادی از مشورت های آن حضرت را ذکر می کنیم:

1. منافقين در حلقه مشورتي رسول خدا (صلی الله عليه و آله)

همان طوذ كه در قبل اشاره نموديم، در موارد مشورتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، مشورت با منافقین نيز وجود دارد که مشورت با عبد الله ابن ابی رئیس منافقین مکه از جمله آن موارد است. ابن اسحاق در جریان جنگ احد با سند صحیح نقل می کند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد نحوه جنگ از افراد مشورت خواست، عبد الله ابن اُبی منافق از جمله افرادی بود که در این زمینه اظهار نظر كرد:

أخبرنا عبد الله بن الحسن الحراني قال حدثنا النفيلي قال نا محمد بن سلمة عن محمد بن اسحاق: ... قال وكان رأى عبد الله ابن أبي بن سلول مع رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يرى رأيه في ذلك ، وألا يخرج إليهم ، وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يكره الخروج ، فقال رجال من المسلمين ، ممن أكرم الله بالشهادة يوم أحد وغيره ، ممن كان فاتته بدر : يا رسول الله ، اخرج بنا إلى أعدائنا ، لا يرون أنا جبنا عنه وضعفنا ؟ فقال عبد الله بن أبي [ بن سلول ] : يا رسول الله ، أقم بالمدينة لا تخرج إليهم ، فوالله ما خرجنا منها إلى عدو لنا قط إلا أصاب منا ، ولا دخلها علينا إلا أصبنا منه فدعهم يا رسول الله ، فإن أقاموا أقاموا بشر محبس ، وإن دخلوا قاتلهم الرجال في وجههم ، ورماهم النساء والصبيان بالحجارة من فوقهم ، وإن رجعوا رجعوا خائبين كما جاءوا ...

... نظر عبد اللّه بن أبىّ با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این بود که از شهر خارج نشوند؛ اما عده ای از مسلمانان که خداوند آن ها در جنگ احد و غیر آن بواسطه شهادت گرامی داشت، و نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، گفتند يا رسول اللّه ما باید از شهر خارج شویم؛ تا دشمنان فکر نکنند که ما ترسیده ایم و ضعیف هستیم؛ اما عبد الله بن ابی بن سلول گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) در مدينه بمان و بيرون مرو چون ما تجربه کرده‏ايم که هر گاه دشمنى به شهر ما حمله کرده اگر بيرون رفته‏ايم بر ما پيروز شده‏اند و چون در شهر مانده‏ايم آنها را شکست داده‏ايم، اکنون نيز قريش را به حال خود واگذار تا اگر در جاى خود بمانند که در تنگنائى سخت دچار شوند، و اگر به شهر بريزند مردان از جلو با آنها جنگ کنند و زنان و بچه ها از روى بام ها آنان را سنگسار کنند و بالاخره ناچار شوند از همان راهى که آمده‏اند سرافکنده بازگردند...

محمد بن إسحاق بن يسار، وفات : 151، سيرة ابن إسحاق، ج 1ص ،303 ، تحقيق : محمد حميد الله، چاپخانه : معهد الدراسات والأبحاث للتعريف، ناشر : معهد الدراسات والأبحاث للتعريف

با توجه به مطلب فوق به خوبی به دست می آید که افرادی مثل عبد الله ابن ابی که همگان به منافق بودنش اعتراف دارند نیز به آن حضرت مشورت می داد.

بررسي سند روايت فوق:

برای اطمنان به صحت سند این روایت ما هریک از روات این روایت را مورد بررسی سندی قرار می دهیم :

محمد بن اسحاق :

ابن حجر عسقلانی در باره صدوق بودن ایشان چنین می نویسد:

محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المطلبي مولاهم المدني نزيل العراق إمام المغازي صدوق

محمد ابن اسحاق بن یسار جنگ شناس و صدوق می باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص467، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

دهبی یکی دیگر از علمای رجالی اهل سنت در باره ایشان در کتاب میزان الاعتدالش چنین می آورد:

محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المخرمي مولاهم المدني أحد الأئمة الأعلام

محمد ابن اسحاق یکی از پیشوایان بزرگ می باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج6 ص56 ، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

محمد بن سلمه الحرانی:

یکی دیگر از روات این حدیث محمد بن سلمه می باشد، ذهبی در باره توثیق ایشان چنین می آورد:

محمد بن سلمة الحراني مولى باهلة ... قال بن سعد ثقة عالم له فضل ورواية وفتوى.

محمد بن سلمه ثقه است و عالم است که دارای فضل، روایت و فتوا می باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2 ص175، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

عبد الله بن محمد بن علی بن نفیل:

یکی دیگر از روات این روایت عبد الله بن محمد بن علی النفیلی می باشد ابن حجر در باره توثیق ایشان چنین می آورد:

عبد الله بن محمد بن علي ... النفيلي الحراني ثقة حافظ من كبار العاشرة .

عبد الله بن محمد بن علی النفیلی ثقه و حافظ و از بزرگان ده گانه می باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص، 321 ، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

ذهبی نیز در باره ایشان چنین می آورد:

عبد الله بن محمد بن علي بن نفيل الحافظ أبو جعفر النفيلي الحراني ... قال أبو داود ما رأيت أحفظ منه وكان أحمد يعظمه وقال بن واره هو من أركان الدين.

ابو دواد می گوید: من حافظ تر از ایشان ندیدم، احمد همواره ایشان را تعظیم برزگ می شمرد. و بن واره گفته است که ایشان از رکان دین می باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1 ص595، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

عبد الله بن الحسن الحرانی:

یکی دیگر از روات این حدیث، عبد الله بن حسن حرانی می باشد، ابن حجر در توثیق ایشان چنین می آورد:

وأبو شعيب عبد الله بن الحسن الحراني وآخرون قال أبو حاتم ثقة

ابو حاتم در باره ابوشعیب عبد الله بن حسن حرانی می گوید: ایشان ثقه می باشد.

تهذيب التهذيب، ج 10، ص 342 ،

در کتاب لسان المیزانش نیز در باره صدوق و ثقه بودنش چنین می نویسد:

عبد الله بن الحسن أبو شعيب الحراني معمر صدوق روى عن البابلتي وعفان قال الدارقطني ثقة مأمون.

عبد الله بن الحسن حرانی عمرش به طولانی داشت و صدوق می باشد و دار قطنی گفته است، ثقه و امین می باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج3 ص،271، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ 1986م.

2. مشورت کردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) با افراد ناشناس

چنانکه در جریان جنگ احد و مشورت دادن عبد الله ابن ابی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملاحظه فرمودید، کسانیکه نظرشان خروج از مدینه بود و مشورت شان نیز پذیرفته شد یک عده از اصحاب عادی رسول الله (صلی الله علیه و آله) بودند که نامی از آن ها به میان نیامده است.

3. مشورت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با صحابه و اظهار نظر آنان

یکی از کسانیکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره به مشورتش عمل می کرد، حضرت علی (علیه السلام) می باشد؛ چنانکه در جریان نزول آیه نجوا رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) درمورد تعیین مقدار صدقه از حضرت مشورت خواست و به آن عمل نمود:

عن علي بن أبي طالب قال : لما نزلت ( إذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواكم صدقة ) قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ما تقول ؟ ( أيكفي ) دينار ؟ قلت : لا يطيقونه . قال : فكم ؟ قال : إنك لزهيد . فنزلت ( أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواكم صدقات ) الآية ، قال علي : فبي خفف عن هذه الأمة ...

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید وقتی آیه أذا ناجیتم الرسول و... نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بمن فرمود چه می گوی در مقدار صدقه آیا یک دینار کفایت می کند، من گفتم این ها طاقت یک دینار را ندارند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: پس چه مقدار، گفتم یک دانه جو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چقدر شما (علی جان) رو گردان از دنیا هستی. در این هنگام بود که آیه اشفقتم ان تقدموا و... نازل شد. حضرت علی علیه السلام فرمود: من کسی هستم که خداوند بواسطه من تخفیف بر این امت قائل شد....

حسکاني، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، محقق و مصحح: محمودى، محمدباقر، ج 2، ص 315، التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1411ق.

در جریان جنگ بدر حباب بن منذر به رسول خدا گفت برای جنگ به خارج از شهر برویم. تفصیل این ماجرا را ابن سعد چنین نقل می کند:

قال الحباب بن المنذر يا رسول الله إن هذا المكان الذي أنت به ليس بمنزل انطلق بنا إلى أدنى ماء إلى القوم فإني عالم بها وبقلبها بها قليب قد عرفت عذوبة مائه لا ينزح ثم نبني عليه حوضا فنشرب ونقاتل ونعور ما سواه من القلب فنزل جبريل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال الرأي ما أشار به الحباب فنهض رسول الله صلى الله عليه وسلم ففعل ذلك.

حباب بن منذر گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این مکانی که شما در آن ایستاده ای ما را به نزدیک ترین (چاه) آب دشمن نمی رساند، من به این منطقه و چاه های آن آگاهی دارم در اینجا چاه های است که می دانم آب شان گوارا است و حفر نشده اند، می توانیم بر روی آن ها حوضی درست کنیم و از آب آن بنوشیم و با دشمن بجنگیم و چاه های دیگر را بپوشانیم. جبرئیل نازل شد و گفت: رأی و نظر صحیح همان است که حباب اشاره نمود؛ رسول خدا نیز اصحاب را جمع نمود و همین کار را کردند.

الطبقات الكبرى ، ج2 ، ص 15، محمد بن سعد الوفاة : 230ه.ق ، دار صادر، بيروت.

همانطور که ملاحظه نمودید، در این جا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی الهی به نظر حباب عمل نمود.

آنجایی که صحابه به درستی و از روی علم به حضرت مشورت می دادند ، حضرت به آن عمل می کرد؛ چنانکه در جریان جنگ خندق حضرت به مشاوره سلمان فارسي عمل نمود :

فأما تسميتها الخندق فلأجل الخندق الذي حفر حول المدينة بأمر النبي صلى الله عليه وسلم وكان الذي أشار بذلك سلمان فيما ذكره أصحاب المغازي منهم أبو معشر قال قال سلمان للنبي صلى الله عليه وسلم إنا كنا بفارس إذا حوصرنا خندقنا علينا فأمر النبي صلى الله عليه وسلم بحفر الخندق حول المدينة وعمل فيه بنفسه ترغيبا للمسلمين فسارعوا إلى عمله حتى فرغوا منه

دليل نامگذاري جنگ خندق به خاطر خندق است که اطراف شهر مدينه به دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله) و با مشورت سلمان فارسي حفر شد. همانطوری که تاریخ نگاران جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله هماننده ابو معشر این قضیه را ذکر نموده اند

سلمان فارسي به پيامبر (صلي الله عليه و آله) عرضه داشت: ای رسول خدا ما وقتي در سر زمین فارس بوديم زمانی که محاصره می شدیم، گودال حفر می کردیم. در پی پشنهاد سلمان، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دستور داد اطراف مدينه خندق حفر کنند و خود حضرت نيز به خاطر تشويق شدن مسلمانان در اين عمل شرکت کرد و اصحاب نیز به سرعت در کندن خندق مشارکت کردند؛ تا اينکه کار به اتمام رسيد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7 ص 301، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

4. اعراض رسول خدا از نظر بعضي از صحابه:

در برخی موارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله از صحابه مشورت می خواستند ابوبکر نیز نظر می داد؛ اما تاریخ نشان می دهد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) همواره از نظرات او اعراض می کرد و بر خلاف آن عمل کردند. در اینجا به جهت اختصار به ذکر دو مورد بسنده می کنیم.

1. اعراض در جنگ بدر:

یکی از موارد که رسول خدا صلي الله عليه و آله به طور صریح از مشورت ابوبکر اعراض نموده است در جریان جنگ بدر می باشد؛ چنانکه مسلم بن حجاج نيشابوري در آن را چنین نقل می کند:

عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِيَّانَا تُرِيدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا

أنس مى‌گويد: خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با اصحاب مشورت کرد،‌ ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نيز روى برگرداند، سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آيا نظر و رأى ما را مى‌خواهى اى رسول خدا؟ قسم به آن كه جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود كه آنان را در دريا غرق كنيم، چنين خواهيم كرد و اگر بگويى با غلاف شمشير پهلوهاى آنان را نوازش دهيم، چنين خواهيم كرد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) پس از اين سخنان مردم را براى جنگيدن فراخواند تا آن كه در سرزمين بدر فرود آمدند.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 5، ص 170، ح4513، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

از اين روايت به خوبي استفاده مي شود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مشاوره ابوبکر و عمر اعراض کرد و به آن عمل نکرد.

2. اعراض رسول خدا صلی الله علیه و آله در صلح حدیبیه:

بعضی از علمای اهل سنت با استناد به روایتی از صحیح بخاری معتقدند که پیامبر صلی الله علیه و آله از ابوبکر مشورت خواست و به مشورت او عمل نمود. در ادامه پس از ذکر روایت به تحلیل و بررسی آن می پر دازیم:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا سُفْيَانُ قال سمعت الزُّهْرِيَّ حين حَدَّثَ هذا الحديث حَفِظْتُ بَعْضَهُ وَثَبَّتَنِي مَعْمَرٌ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ بن الْحَكَمِ يَزِيدُ أَحَدُهُمَا على صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ النبي صلى الله عليه وسلم عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ في بِضْعَ عَشْرَةَ مِائَةً من أَصْحَابِهِ فلما أتى ذَا الْحُلَيْفَةِ قَلَّدَ الْهَدْيَ وَأَشْعَرَهُ وَأَحْرَمَ منها بِعُمْرَةٍ وَبَعَثَ عَيْنًا له من خُزَاعَةَ وَسَارَ النبي صلى الله عليه وسلم حتى كان بِغَدِيرِ الْأَشْطَاطِ أَتَاهُ عَيْنُهُ قال إِنَّ قُرَيْشًا جَمَعُوا لك جُمُوعًا وقد جَمَعُوا لك الْأَحَابِيشَ وَهُمْ مُقَاتِلُوكَ وَصَادُّوكَ عن الْبَيْتِ وَمَانِعُوكَ فقال أَشِيرُوا أَيُّهَا الناس عَلَيَّ أَتَرَوْنَ أَنْ أَمِيلَ إلى عِيَالِهِمْ وَذَرَارِيِّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَصُدُّونَا عن الْبَيْتِ فَإِنْ يَأْتُونَا كان الله عز وجل قد قَطَعَ عَيْنًا من الْمُشْرِكِينَ وَإِلَّا تَرَكْنَاهُمْ مَحْرُوبِينَ قال أبو بَكْرٍ يا رَسُولَ اللَّهِ خَرَجْتَ عَامِدًا لِهَذَا الْبَيْتِ لَا تُرِيدُ قَتْلَ أَحَدٍ ولا حَرْبَ أَحَدٍ فَتَوَجَّهْ له فَمَنْ صَدَّنَا عنه قَاتَلْنَاهُ قال امْضُوا على اسْمِ اللَّهِ

مسور بن مخرمه مي گويد: نبي اكرم (صلی الله علیه و آله) سال حديبيه با هزار و اندي از يارانش براه افتاد و هنگامي كه به ذوالحليفه رسيد، شتران هدي (شكرانة حج) را قلاده انداخت و كوهان هاي آنها را علامت گذاري كرد و از آنجا براي عمره، احرام بست. و جاسوسي از قبيلة خزاعه، فرستاد و به راهش ادامه داد تا اينكه به غدير اشطاط رسيد. در آنجا، جاسوس اش آمد و گفت: قريش، جمعيت كثيري، از جمله حبشي ها را گِرد آورده است. آنها بطور قطع با تو خواهند جنگيد و تو را از زيارت كعبه، باز خواهند داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود «اي مردم! نظر شما چيست؟ آيا دوست داريد به زن و فرزندان كساني كه ما را از زيارت كعبه باز ‌ مي‌دارند، حمله كنيم؟ اگر آنها آمدند (با ما مواجه شدند) گويا شر جاسوس از سرشان كوتاه شده است. (جاسوسي نفرستاده ايم). در غير اين صورت، آنها را در حالي كه غارت شده اند، ترك مي‌كنيم».

ابوبكر گفت: اي رسول خدا! شما به قصد زيارت كعبه، بيرون آمده ايد نه اينكه كسي را به قتل برساني و يا با كسي، بجنگي. پس بسوي كعبه، حركت كن. هر كس، مانع ما شد، با او مي جنگيم. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «با نام خدا، حركت كنيد».

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1531، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبرانی معتقد است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشورت ابوبکر عمل نموده است؛ لذا قبل از بیان روایت فوق عنوان که می آورد د به صورت ذیل می باشد:

ذكراختصاصه بالشورى بين يدي النبي صلى الله عليه وسلم وقبوله صلى الله عليه وسلم مشورته

یکی از ویژه گی های اختصاصی ابوبکر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله با او مشورت می کرد و مشورتش را می پذیرفت.

أحمد بن عبد الله بن محمد الطبري أبو جعفر الوفاة: 694 ، الرياض النضرة في مناقب العشرة ، ج 2، ص 66 دار النشر : دار الغرب الإسلامي - بيروت - 1996 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عيسى عبد الله محمد مانع الحميري

براي هرچه روشن تر شدن مطلب، ما به بررسی ادعای وی می پر دازیم:

ادعای طبرانی از سه جهت قابل بررسی می باشد:

1. پیامبر صلی الله علیه و آله فقط با ابوبکر مشورت می کرد.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله فقط مشورت ابوبکر را می پذیرفت.

3. در این روایت (روایت مورد استناد طبرانی) پیامبر صلی الله علیه و آله نظر ابوبکر را پذیرفته است.

با بررسی دقیق روایات به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از ادعاهای طبرانی صحیح نیست. اما در مورد ادعای اول چنانکه در مطالب فوق گذشت، نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله علاوه بر امیر المومنین علیه السلام، با صحابه ای همچون سلمان و حباب بن منذر و ... مشورت نموده است. بنابر این ادعای نخست طبرانی باطل است.

از طرفی همان طور كه گذشت، پیامبر صلی الله علیه و آله در بعضی موارد مشورت برخی از صحابه را قبول می نمود که پذیرفتن مشورت امیر المومنین علیه السلام در مساله صدقه و قبول نمودن مشورت سلمان در جنگ خندق و حفر آن، دلیلی بر این ادعا است. بنابر این ادعای دوم طبرانی نیز باطل می باشد.

ادعای سوم طبرانی نیز مردود است؛ زیرا در روایت مورد استناد او نظر ابوبکر این بود که حرکت کنیم اگر سد راه ما شدند با آن ها بجنگیم. این در حالی است که تاریخ عکس این مطلب را به اثبات می رساند؛ زیرا در ادامه وقتی مشرکین مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اصحابش ایستادند حضرت نه تنها با آن ها نجنگید؛ بلکه صلح نامه معروف حدیبیه را با آن ها امضاء نمود؛ چنانکه بخاری در کتابش به این مطلب تصریح می کند:

حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ قال أخبرني الزُّهْرِيُّ قال أخبرني عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ يُصَدِّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدِيثَ صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم زَمَنَ الْحُدَيْبِيَةِ... فَدَعَا النبي صلى الله عليه وسلم الْكَاتِبَ فقال النبي صلى الله عليه وسلم بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِيمِ قال سُهَيْلٌ أَمَّا الرَّحْمَنُ فَوَاللَّهِ ما أَدْرِي ما هو وَلَكِنْ اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللهم كما كُنْتَ تَكْتُبُ فقال الْمُسْلِمُونَ والله لَا نَكْتُبُهَا إلا بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِيمِ فقال النبي صلى الله عليه وسلم اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللهم ثُمَّ قال هذا ما قَاضَى عليه مُحَمَّدٌ رسول اللَّهِ فقال سُهَيْلٌ والله لو كنا نَعْلَمُ أَنَّكَ رسول اللَّهِ ما صَدَدْنَاكَ عن الْبَيْتِ ولا قَاتَلْنَاكَ وَلَكِنْ اكْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ فقال النبي صلى الله عليه وسلم والله إني لَرَسُولُ اللَّهِ وَإِنْ كَذَّبْتُمُونِي اكْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ

مسور بن مخرمه و مروان ـ در حالي كه هر كدام از آنها، ديگري را تصديق مي نمود ـ مي گويند: در زمان صلح حديبيه، رسول خدا (ص) از مدينه حركت كرد. ...

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) امیر المومنین علیه السلام را صدا زدند و فرمودند: «بنويس بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم». سهيل گفت: بخدا سوگند، نمي دانم كه رحمان چيست؟ بنويس: «باسمك اللّهم» همانطور كه در گذشته مي نوشتي. مسلمانان گفتند: سوگند به خدا كه چيزي جز «بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم»، نمي نويسيم. نبي اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: «بنويس: باسمك اللّهم». سپس افزود: «اين، پيماني است كه محمد، رسول خدا بسته است» سهيل گفت: سوگند به خدا، اگر مي دانستيم كه تو رسول خدا هستي، تو را از زيارت خانة خدا منع نمي‌كرديم و با تو نمي جنگيديم. لكن بنويس: محمد بن عبد الله. نبي اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: «بخدا سوگند كه من، پيامبر خدا هستم اگر چه شما مرا تكذيب مي كنيد. بنويس: محمد بن عبد الله»...

محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، الجامع الصحيح المختصر، ج 2، ص 974 977، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

روایت فوق به روشنی بیان می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) به مشاوره ابوبکر گوش فرا نداد و با قریش به جنگ نپرداخت. بنابراین ادعای طبرانی نیز مورد قبول نیست.

از مجموع دو روایت فوق به دست می­آید که رسول خدا صلی الله علیه و آله نه تنها به طور اختصاصی ابوبکر را مشاور خود قرار نداده بود؛ بلکه از نظرات او روی گردان بود. حال بايد در ادامه بررسي كنيم كه بر اساس دستور خداوند در قرآن، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وظيفه داشت از چه كساني روي گردان باشد:

اعراض هاي پيامبر (صلی الله علیه و آله ) در قرآن:

خداوند در قرآن کریم در چند مورد به پیامبرش دستور اعراض می دهد که در ذیل به آن ها می پر دازیم:

1. رويگرداني از جاهلان:

خداوند در سوره اعراف چنین می فرماید:

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏.

الأعراف/199 .

و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن‏)

2. رويگرداني از مشرکان:

خداوند در سوره انعام و حجر به این مطلب تصریح می کند:

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ‏ الْمُشْرِكينَ‏

. الأنعام/106 . و الحجر/94 .

از آنچه كه از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پيروى كن! هيچ معبودى جز او نيست! و از مشركان، روى بگردان‏

3. رويگرداني از کسانی که از یاد خدا غافلند:

خداوند در سوره نجم به بیان این مطلب می پردازد:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا. ذَالِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى‏.

النجم/29 -30 .

حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى‏گرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمى‏طلبد، اعراض كن‏.

اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست؛ پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد، و (همچنين) هدايت‏يافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد.

4. اعراض از منافقان

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا (*) فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا (*) أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا (*)

النساء/ 61 – 64.

و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خداوند نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد»، منافقان را مى‏بينى كه (از قبول دعوت) تو، اعراض مى‏كنند! (*) پس چگونه وقتى به خاطر اعمالشان، گرفتار مصيبتى مى‏شوند، سپس به سراغ تو مى‏آيند، سوگند ياد مى‏كنند كه منظورِ (ما از بردنِ داورى نزد ديگران)، جز نيكى كردن و توافق (ميان طرفين نزاع،) نبوده است؟! (*) آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند، مى‏داند. از (مجازات) آنان صرف نظر كن! و آنها را اندرز ده! و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! (*) ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند)، به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد خدا را توبه پذير ومهربان مى‏يافتند(*).

5. اعراض از كفار

قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (*) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (*)

السجدة/ 29- 30.

بگو: «روز پيروزى، ايمان آوردن، سودى به حال كافران نخواهد داشت و به آنها هيچ مهلت داده نمى‏شود!» (*) حال كه چنين است، از آنها روى بگردان و منتظر باش آنها نيز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او!) (*)

باتوجه به مطالب فوق می توان به خوبی نتیجه گرفت که اعراض رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از ابوبکر، ناشی از عدم تدبیر ابوبکر و نداشتن درایت در امور نظامی می باشد. بنابراین وقتی ابوبکر در امور نظامی فاقد توانایی است به طریق اولی صلاحیت اداره امور جامعه را ندارد و نمی تواند جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله باشد. علاوه بر اینکه بر فرض کفایت نظامی نیز، وی صلاحیت جانشینی آن حضرت را نداشت؛ زیرا اولا خلافت الهی است و ثانیا صرف مدیریت نظامی و حتی طرف مشورت پیامبر صلی الله علیه و آله بودن، دلیل بر جانشینی افراد نمی تواند باشد؛ زیرا توانایی مدیریت نظامی تنها بخشی از شئون حاکم جامعه می باشد.

طرف مشورت شدن مساوي با شجاعت فرد نيست

به فرض اینکه ابوبکر در امور نظامی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مشورت داده باشد باز هم شجاعت ابوبکر ثابت نمی شود زیرا موارد متعددی در تاریخ نقل شده است که ابوبکر در جنگ ها شکست می خورد و یا پا به فرار می گذاشت.

1. فرار ابوبکر در جنگ ها:

در اين زمينه روايات فراواني در مورد شکست ابوبکر در جنگ ها و فرار او وجود دارد ؛ برای ملاحظه تفصيلي مطالب در این باره می توانید به آدرس ذیل مراجعه کنید:

بررسي آيه «محمد رسول الله...» و تبرئه خلفاء از حمله به خانه حضرت زهرا (س)

2. اعتراف علماي اهل سنت به عدم شجاعت ابوبكر:

وقتی به کتب علمای اهل سنت مراجعه می کنیم یه درستی در می یابیم که علمای اهل سنت اعتراف دارند که ابوبکر فرد جنگجو و شجاعی نبود.

استاد عبد الکريم مصري، از استادان دانشكده علوم تفسير در شهر رياض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت ابوبکر چنين مي گويد:

فأبوبكر لم يعرف عنه أنه كان ذا مكانة معروفة في مواقع القتال.

[در تاریخ] نیامده که ابوبکر در جنگ­ها جایگاه ویژه و شناخته شده‌اى داشته است.

الخطيب، عبد الكريم، عمر بن الخطاب، ص 186، ط مصر،1961م

همچنين در جاي ديگر در اين باره مي نويسد:

فحسان ابن ثابت (رضي الله عنه) لم يكن من المحاربين المعدودين في ميادين الحرب والنضال، ومثله غير واحد من صحابة الرسول كأبي بكر، وعثمان....

حسان بن ثابت، و بسیاری دیگر از صحابه همانند ابوبکر، عثمان و... از جنگ آوران ميدان جنگ و نبرد به شمار نيامده اند.

الخطيب، عبد الكريم‌، علي بن أبي طالب بقية النبوة وخاتم الخلافة، ص 130 ـ 133، ناشر: مطبعة السنة المحمدية، ط مصر، الطبعة الأولى، 1386هـ .

و به همين دليل ابن تيميه وقتي مى‌بيند ابوبکر و عمر در هيچ جنگى پيروز نبوده و حتی در جنگ‌هاى زمان رسول خدا فرار می کردند، اینگونه مى‌گويد:

وأما القتال فيحتاج إلى التدبير والرأي ويحتاج إلى شجاعة القلب وإلى القتال باليد وهو إلى الرأي والشجاعة في القلب في الرأس المطاع أحوج منه إلى قوة البدن وأبو بكر وعمر رضي الله عنهما مقدمان في أنواع الجهاد غير قتال البدن.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية،‌ ج 8 ، ص 86-87، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

جنگ نیاز به برنامه ریزی، دیدگاه سنجیده، شجاعت قلبی و پیکار با شمیشر دارد و نیاز جنگ به فرمانده شجاعی که فرمانش اطاعت می شود، بیشتر از توان و نیروی بدنی می باشد و ابوبکر و عمر در امور نظامی و پیکار با شمشیر سر رشته نداشتند و تنها توانایی انواع دیگر جهاد را داشته اند.

يا در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت » مى‌گويد:

إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير، وكان يوم بدر مع النبي في العريش.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 79، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.

ابن تيميه در حالي ابوبكر و عمر را بر حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مقدم مي كند که ابوبکر و عده ای از صحابه این مطلب را قبول نداشتند.

نظر ابوبکر

چنانچه ابن حزم چنین می نویسد:

قد صح أن أبا بكر الصديق رضي الله عنه خطب الناس حين ولي بعد موت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال أيها الناس إني وليتكم ولست بخيركم فقد صح عنه رضي الله عنه أنه أعلن بحضرة جميع الصحابة رضي الله عنهم أنه ليس بخيرهم ولم ينكر هذا القول منهم أحد فدل على متابعتهم له ولا خلاف أنه ليس في أحد من الحاضرين لخطبته إنسان يقول فيه أحد من الناس أنه خير من أبي بكر إلا علي وابن مسعود وعمر ... ومما تبين أن أبا بكر رضي الله عنه لم يقل وليتكم ولست بخيركم إلا محقا صادقا لا تواضعا يقول فيه الباطل.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاى456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ، ج 4، صص 105-106، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

امام حسن مجتبی علیه السلام

6936- أخبرنا الحسن بن سفيان حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا عبد الله بن نمير عن إسماعيل بن أبي خالد عن أبي إسحاق عن هبيرة بن يريم قال سمعت الحسن بن علي قام فخطب الناس فقال يا أيها الناس لقد فارقكم أمس رجل ما سبقه ولا يدركه الآخرون

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 15، ص 383، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

آیا امير مؤمنان (عليه السلام) پيشگام اولين و آخرين است؟

امام حسن مجتبی عليه السلام و عمار بن ياسر

وهو عند عمار والحسن أفضل من أبي بكر وعمر

إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاى456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ، ج 4، ص 106، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

زبير و عمار و مقداد

وفي قصة الشورى أن جماعة من الصحابة كانوا يتشيعون لعلي ويرون استحقاقه على غيره ولما عدل به إلى سواه تأففوا من ذلك وأسفوا له مثل الزبير ومعه عمار بن ياسر والمقداد بن الأسود وغيرهم

الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون (متوفاي808 هـ)، تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 215، دار النشر : دار القلم – بيروت،‌ الطبعة : الخامسة 1984 طبق برنامه الجامع الكبير.

عبدالله بن مسعود

1097 حدثنا عبد الله قال حدثني جدي قثنا أبو قطن قثنا شعبة عن أبي إسحاق عن عبد الله بن يزيد عن علقمة عن عبد الله وهو بن مسعود قال كنا نتحدث ان أفضل أهل المدينة علي بن أبي طالب.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص 646، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ 1983م.

اکثر علمای معتزله

قلت : أما قول ، أبي بكر : وليتكم ولست بخيركم فقد صدق عند كثير من أصحابنا ، لأن خيرهم علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 17، ص 90، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

بنابر مطالب فوق قضاوت ابن تیمیه کاملا بر خلاف واقع و بر اساس تعصب است.

نتيجه:

از مطالب فوق نتیجه مي گيريم که طبق دستور قرآن کریم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره با اصحابش مشورت می كرد؛ اما اینکه جناب ابوبکر به حضرت در امور نظامی مشورت می­داده ، صحیح نیست زیرا به گواه تاریخ ابوبکر در جنگها نیز جایگاهی نداشته است؛ در حالیکه مشاور نظامی باید خود اهل جهاد باشد و اساسا وي فرد شجاعی نبود. و بر فرض اينكه مشورت داده باشد، هیچ فضیلتی برای وی به اثبات نمی رساند؛ زيرا اولا: همانطور كه بيان شد،‌ هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مشورت خواستن چیزي جز آزمایش و آموزش و يا خشنودي صحابه نبود و وقتی هدف این باشد، مشورت دادن هیچ فضلیتی را برای مشاور به اثبات نمی رساند. ثانيا : اگر مشورت دادن فضلیت به حساب بیاید، طبیعتا ابن تیمیه و هم فکرانش برای افراد عادی و منافقینی همچون عبدالله بن ابي که به آن حضرت مشورت می دادند، نیز باید فضیلت قائل باشند.

از طرفي قدرت مديريت ابوبكر را نيز ثابت نمي كند؛ زيرا اولا: اگر قرار باشد مشورت چيزي را ثابت كند بايد علماي اهل سنت ملتزم شوند كه اين مطالب بايد براي امثال عبد الله بن ابي ثابت شود در حالي كه به اين امر ملتزم نيستند.

ثانيا : موارد متعددي داريم كه پيامبر صلي الله عليه وآله ، ابوبكر را به عنوان مدير نمي شناخته و با وجود او افراد ديگر را به اين امر گماشته است. مثل اسامة بن زيد و....

*موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)



مطالب مرتبط:
بررسي آيه «محمد رسول الله...» و تبرئه خلفاء از حمله به خانه حضرت زهرا (س)آيا امير مؤمنان (عليه السلام) پيشگام اولين و آخرين است؟
Share
1 | احمد | Iran - Tehran | ٠٧:٢٢ - ٢٧ اسفند ١٣٩٤ |
باسلام و خسته نباشی خدمت شما جهاد گران عرصه اعتقادات
سوال : این سخن ابن تیمیه که گفته : رأی و مشورت دادن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها اختصاص به ابوبکر وعمر داشت... ابوبکر همواره همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و از آن حضرت جدا نمی شد؛ و این به جهت ایثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به او و استفاده از نظرات او در جنگ و مأنوس بودن با وی بود. گاه عمر نیز در این امور شرکت می کرد.
ایا مبنای سندی دارد یعنی در منابع روایی وتاریخی این ادعای ابن تیمیه ثابت هست ؟؟
یا ابن تیمیه روی تعصب این سخن را گفته است ؟
لطفا پاسخ دهید



پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين مطلب را ابن تيميه از ابن حزم در الفصل في الملل ج 4 ص 107
نقل کرده است و درباره آن توضيح مي دهد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | عالم مقدس ملکوت | United States - Atlanta | ٢٠:٤١ - ٢٨ اسفند ١٣٩٤ |
ما شا الله این سایت حتی فضائل ثابت و اظهر من الشمس صحابه رسول خدا را هم میخواد زیر سوال ببرد !!!!
ابوبکر یکی از صحابه بزرگ رسول خدا بوده و تا اخر عمر در کنار او بوده و این که در سقیفه رای اورد حاکی از این است که محبوبیت خوبی نزد رسول خدا داشته و گرچه هر کسی اشتباهی در زندگی دارد ولی فضائل ثابت شده را از بین نمیبرد ..در جنگ خیبر قبل امیرمومنان علیه السلام این ابوبکر و عمر بودند که صاحب امتیاز حمله به خیبر بودند

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: اين حرف شما بر خلاف قرآن است از نگاه قرآن اين طور نيست که هر کس صحابه پيامبر شد او عادل و داراي فضائل است در قرآن آمده است که برخي از صحابه منافق و فاسق بودند
خداوند در سوره مدثر مى‌فرمايد:
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى‏ لِلْبَشر
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى‏] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند! و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى‏داند، و اين جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيستم
مدثر 31
به اتفاق علماي اهل سنت، سوره مدثر در مكه نازل شده و مقصود از : « فى قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند. و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند. با اين حساب همراهي با پيامبر صلي الله عليه و آله دلالت بر فضيلت و عدالت نمي کند
ثانيا: شما مي گوييد ابوبکر نزد پيامبر محبوب بود خوب اگر اين طور بود چرا موقع خواستگاري از حضرت زهرا عليها السلام پيامبر پاسخ رد به او دارد!!
ثالثا: ابوبکر را محبوب پيامبر (ص ) مي دانيد در صورتي که ابوبکر مايه خشم و غضب پيامبر شد مگر پيامبر غضب حضرت زهرا را غضب و خود ندانسته بود اما ابوبکر با هجوم و حمله به خانه حضرت زهرا باعث شد که حضرت از او قهر کرده و از او خشمگين باشد که خشم او خشم پيامبر است پس چطور مي گوييد او محبوب پيامبر بود؟!!!
رابعا: مگر در سقيفه راي گيري شد که شما مي گوييد ابوبکر راي آورد عمر با او بيعت کرد و اين شد شورا؟!!
خامسا: صرف حضور در جنگ مگر دلالت بر فضيلت مي کند و يا دليل بر اين است که همه براي خدا به جنگ رفته اند و کار مثبي انجام داده اند؟!!! معلوم است يا جريان فرار خلفا در جنگ خيبر را يا مطالعه نکرديد و يا اينکه فرار نيز در نزد شما فضيل است؟!!
أبا بكر - فرجع منهزما ومن معه ، فلما كان من الغد بعث عمر فرجع منهزما يجبّن أصحابه ويجبّنه أصحابه ، فقال رسول الله لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله ورسوله ، ويحبه الله ورسوله ، لا يرجع حتى يفتح الله عليه
البزار، ابوبكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاى292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار) ج 11 ، ص 32 تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة الطبعة: الأولى، 1409 هـ.
در ضمن خود علماي اهل سنت اعتراف کرده اند که ابوبکر کار مثبتي در جنگها انجام نداده است
عبدالکريم خطيب استاد مصري در اين خصوص گويد:
فأبو بكر لم يعرف عنه أنه كان ذا مكانة معروفة في مواقع القتال.
ديده نشده است که ابوبکر در جنگها جايگاه خاصي(شجاعت) داشته باشد
عبدالکريم خطيب ، عمر بن الخطاب ص 186 ط مصر عام 1961 .
خداوند كريم در باره فرار از جنگ مي‌فرمايد :
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار . وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير .
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد ، به آن ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد) ! .
و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند ، مگر آن كه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد ، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد ، (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم ، و چه بد جايگاهى است !
الأنفال / 15 و 16.
روايات بسياري نيز در منابع روايي اهل سنت در حرمت فرار از جنگ وارد شده است
با اين بيان آيا حرف شما مخالف قرآن نيست؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | علیرضا | Iran - Tehran | ١٠:٢٩ - ٠١ فروردين ١٣٩٥ |
مقاله جالبی بود لطفااگراهل سنت ادله ای مبنی برشجاعت ویامدیریت قوی ابوبکردارندارائه دهندزیراوی بعدازبه خلافت رسیدن هم بدلیل نداشتن تدبیرومدیریت صحیح افرادبزرگی ازصحابه به مانند حضرت علی وفاطمه زهراوحسنین راموردازارخودقراردادندویاافرادی مثل مالک بن نویره وقبیله اش رابی گناه قتل عام نمود ویا بیت فاطمه زهرا ع راموردتهاجم قرارداد خداراشکر که خلافت ایشان کوتاه بود وگرنه جنایات بیشتری واقع میشد

4 | علی | Singapore - Singapore | ٠١:٤٦ - ١٨ فروردين ١٣٩٥ |
با سلام خدمت شیرمردان و مدافعان حریم اهل بیت(ع) ،در کلیپی از آقای برقعی که شبکه های وهابی پخش میکردند،گفته میشد که چطور ممکن است که پیامبر به دستور خداوند میگوید خزائن خداوند نزد من نیست و ((قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ ))(الأنعام / 50)ولی شیعیان به ائمه میگویند *خازن علم خدا*و در زیاراتشان با این لفظ خطاب میکنند و در روایاتی از ائمه نقل میکنند که فرموده اند ما خازن علم خدا هستیم ،چطور میشود جدشان گفته خزائن خداوند پیش من نیست،ولی بچه هاش آمدن گفتن هست.یعنی خلاف جدشان حرف زدن؟خدا میگه نیست قرآن میگه نیست،ولی ائمه خلاف قرآن و خدا گفتن هست؟مگر علم خدا شی هست که نیاز به انبار و خزانه باشد ؟علم خدا از عدم است خزینه نمی خواهد.(باعرض پوزش بخاطر نقل کردن عبارات جسورانه این مرد در مورد اهل بیت (ع) لطفا در این مورد توضیح کامل و دقیق بفرمائید.)

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در اين ايه پيامبر علم غيب استقلالي را از خود نفي مي کند يعني در حقيقت مي خواهد اين را بگويد که بدون عنايت خدا پيامبر علم غيب نمي داند و شکي نيست که غيب پيامبران، ذاتي و استقلالي نيست؛‌ بلكه تبعي و عرضي است به اين بيان كه علم غيب آنان اعطا شده از جانب خداوند است. اين مطلب را از آيات قرآن بدست مي آيد
لذا در آيه مورد نظر نيز در حقيقت خداوند علم استقلالي پيامبر را نفي مي‌کند همچنانکه مفسرين نيز به اين مطلب اشاره کرده اند
ابن کثير در اين خصوص مي نويسد:
أي بل أنا عبد رسول لا أعلم من علم الله إلا ما أعلمني به
بلکه من عبد و رسول هستم که از علم غيب چيزي نمي دانم مگر آنچه که خدا به من تعليم بدهد . البداية والنهاية ج 1 ص 108
در تفسير سمعاني نيز آمده است:
ولا أعلم الغيب ) فيه إضمار ، أي : ولا أعلم الغيب إلا ما أعلمنيه الله . من علم غيب نمي دانم مگر آنچه که خدا تعليم بدهد
تفسير السمعاني ج 2 ص 106
در تفسير شيعه نيز آمده است
و أما قوله: «وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ» فإنما أريد بالعلم الاستقلال به من غير تعليم بوحيأنه.اين است كه من در علم به چيزى از خود، استقلال ندارم، و چنان نيستم كه بى اينكه از وحى بياموزم به چيزى علم پيدا كنم
الميزان في تفسير القرآن، ج‏7، ص: 95
اما در مقابل اين آيه آيات ديگري نيز داريم که علم غيب را براي پيامبر نيز ثابت مي‌کند مانند عالِمُ الْغَيبِ فَلا يظْهِرُ عَلى‏ غَيبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يسْلُكُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (جن/26-27)
عالم الغيب او است، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏ سازد، مگر رسولانى كه آنها را برگزيده است و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد.
صدر اين آيه،‌ علم غيب را براي ذات يگانه هستي اثبات و آن را از ديگران نفي مي‌كند؛ اما جمله استثنائيه، آن را براي عده‌اي خاصي كه عبارت از رسولان الهي باشند، نيز ثابت مي‌كند و اين جمله عموميت نفي جمله اولي را مي‌شكند.
با توجه به اين اين نتيجه به دست مي‌آيد كه علم غيب در واقع و حقيقت اختصاص به خداوند دارد و به ديگر عبارت، علم غيب ذاتا و استقلالا مال خداوند است. ما علم غيب پيامبران، ذاتي و استقلالي نيست؛‌ بلكه تبعي و عرضي است به اين بيان كه علم غيب آنان اعطا شده از جانب خداوند است لذا پيامبر اگر علم غيب را از خود نفي کرد مراد علم غيب استقلالي است والا علم پيامبر از علم خدا گرفته شده و علم ائمه نيز از علم پيامبر است لذا به ائمه خازن علم خدا گفته مي شود در حقيقت اشاره دارد که علم آنها برگرفته از علم خداست و آنها در اين علم مستقل نيستند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | محقق | United Arab Emirates - Abu Dhabi | ٢٣:٤٩ - ٢٠ فروردين ١٣٩٥ |
باسلام ببخشید یک سوالی پرسیده بودم پاسخ داده نشده .... لطفا قول علما رو درمورد کتاب دلائل امامیه طبری بیاورید و همچنین اعتبار کتاب رو ....
یک سوالی دیگر هم داشتم در کافی در باب مولد أبي عبد الله جعفر بن محمد ع‏ آمده است که حضرت از طرف نسب مادری به محمد بن أبي بكر می رسد ...
میخواسم بدونم این نطر مرحوم کلینی هست یا چه ؟؟؟ قول صحیح نزد شیعه در این مورد چیه ؟؟؟ یعنی از نسب مادری امام صادق علیه السلام به که می رسد؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
علماء نيز به اين مسئله اعتراف کرده اند که اين کتاب مال طبري است
آقا بزرگ تهراني اين در انتساب اين کتاب به طبري گويد:
دلائل الأئمة كما أشرنا إليه آنفا لأبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي ( المازندراني المتأخر عن محمد بن جرير الطبري الكبير والمعاصر للشيخ الطوسي ( المتوفى 460 ) الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 241
وي بعد از اثبات اين مطلب قول کساني را که گويند اين کتاب مال او نيست خط بطلان کشيده و گويد: وقد ظهر مما فصلناه بطلان ما زعمه بعض ، من أن ( دلائل الإمامة ) من موضوعات القرن السابع ، وانما وضعه بعض الغلاة ونسبه إلى محمد بن جرير ، وأنه لقصوره في فن التاريخ والرجال رتب أسانيد روايات الكتاب بحيث يصير المؤلف - محمد بن جرير - في بعض الأسانيد من رجال القرن الخامس وفى بعضها من القرن الرابع وفى بعضها في القرن الثالث .
الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 247
محدث نوري نيز گويد:
عن كتاب دلائل الإمامة لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الامامي ، بإسناده عن الصادق. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 11 ص 116
سيد بن طاوس نيز گويد:
ما رويناه باسنادنا إلى محمد بن جرير بن رستم الطبري في كتاب دلائل الإمامة باسناده عن حذيفة
فرج المهموم - السيد ابن طاووس - ص 227
علامه مجلسي نيز اين کتاب را منسوب به طبري مي کند:
كتاب دلائل الإمامة لمحمد بن جرير الطبري الامامي
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 43 ص 9
اين کتب يکي از مهمترين کتب شيعه بشمار مي رود که روايات فراواني را نقل کرده است اما نکته اي که بايد در اين خصوص به آن توجه داشت اين است که اين کتاب نيز داراي روايات صحيح و ضعيف است که با بررسي رجالي و با قواعد رجالي روايات آن مورد بررسي قرار مي گيرد
اما درباره سوال بعدي نيز بايد بگوييم چيزي که برخي مانند وهابیون درباره جمله «ولدنی ابوبکر مرتین» مي گويند اين است که درکتاب کافی شیعیان نيز اين چنين آمده است، درحالیکه چنین چیزی صحت ندارد آنچه کلینی صاحب گفته است این است که مادر امام صادق(ع)ام فروه دختر قاسم بن محمد است و مادر ام فروه اسماء دختر عبدالرحمان بن ابی بکر است . بدون اینکه گفته باشد من ازدو طریق نواده ابوبکر هست
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | حق علی | Iran - Mashhad | ٠٨:١١ - ٢٦ فروردين ١٣٩٥ |
سلام علیکم
ببخشید روایتی که در مورد ولادت پیامبر امده در امالی شیخ صدوق اینکه دریچه ساوه خشکید و... لطفا بررسی سندی کنید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
سند روايت به اين صورت نقل شده است
حدثنا الشيخ الفقيه أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي رحمه الله قال حدثنا علي بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبي عبد الله البرقي قال حدثني أبي عن جده أحمد بن أبي عبد الله عن أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي عن أبان بن عثمان عن أبي عبد الله الصادق ع قال: كان إبليس لعنه الله يخترق السماوات السبع فلما ولد عيسى ع حجب عن ثلاث سماوات و كان يخترق أربع سماوات فلما ولد رسول الله ص حجب عن السبع كلها و رميت الشياطين بالنجوم و قالت قريش هذا قيام الساعة كنا نسمع أهل الكتب يذكرونه و قال عمرو بن أمية و كان من أزجر أهل الجاهلية انظروا هذه النجوم التي يهتدى بها و يعرف بها أزمان الشتاء و الصيف فإن كان رمي بها فهو هلاك كل شي‏ء و إن كانت ثبتت و رمي بغيرها فهو أمر حدث و أصبحت الأصنام كلها صبيحة ولد النبي ص ليس منها صنم إلا و هو منكب على وجهه و ارتجس في تلك الليلة إيوان كسرى و سقطت منه أربع عشرة شرفة و غاضت بحيرة ساوة و فاض وادي السماوة و خمدت‏
امالي 285
هر چند روايان اين روايت همه ثقه هستند غير از علي بن أحمد و پدرش، اما اين دو راوي داراي روايات متعدد در شيعه و از مشايخ هستند و خود شيخ صدوق نيز به روايت اين دو راوي اعتماد کرده است
همچنانکه آمده است:
و على و أحمد مجهولان، لكن اعتماد الصدوق عليهما مع اشتهار أصل محمد بن مسلم فإنه كان من أركان الدين و كتب أمثال هؤلاء عند الأصحاب كان كالنصوص المسموعة عنهم عليهم السلام فلا يضر جهالتهما مع أن طريقه إلى أخبار البرقي و العلاء بن رزين صحيحة بل الظاهر أنه لم يكن للعلاء خبر إلا خبر محمد بن مسلم كما ظهر آنفا، و يظهر من أسانيد الأخبار فيكون الخبر صحيحا بأسانيد كثيرة و لكن عملنا في الأسانيد على آراء المتأخرين و الظاهر أن مثل هذا ليس من الآراء بل من الغفلة.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏14 ؛ ص255
مرحوم مجلسي در جاي ديگر نيز روايت اين روايان را قوي و مي نويسد:
و عبيد الله‏ «البرقي- رضي الله عنه-، عن أبيه، عن جده أحمد بن أبي عبد الله، عن أبيه»
محمد بن خالد، الظاهر أن علي و أحمد كانا ثقتين عند المصنف لاعتماده في كثير من الروايات عليهما سيما الابن لكن على قانون المتأخرين مجهولان، و كذا الباقي غير عبد الله و معاوية، و سيجي‏ء ترجمتهما فالخبر قوي و صار أقوى بحكم الصدوق على صحته.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏14 ؛ ص74
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | محب زهرا سلام الله | The Netherlands - Amsterdam | ٠٣:٢٢ - ٣٠ فروردين ١٣٩٥ |
الهیثم بن عبد الله أبو کهمس مجهول بوده میشه اقوال علما رو درموردش بیارید ..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
وي از کساني است اصحاب اجماع مانند حسن بن محبوب از وي نقل روايت کرده اند اين در حالي است که اصحاب اجماع از غير ثقه نقل روايت نکرده اند
بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبي‏ كهمس‏ قال: قلت لأبي عبد الله ع- عبد الله بن أبي يعفور يقرئك السلام قال عليك و عليه السلام إذا أتيت عبد الله فأقرئه السلام و قل له إن جعفر بن محمد يقول لك انظر ما بلغ به علي ع عند رسول الله ص فالزمه فإن عليا ع إنما بلغ ما بلغ به عند رسول الله ص بصدق الحديث و أداء الأمان
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص104
در اين روايت حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است از کهس نقل روايت کرده است
و اين خود دليل بر وثاقت راوي مي شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | اسماعیل | Iran - Tehran | ٠١:٠٤ - ٠٢ بهمن ١٣٩٨ |
سلام
کسی که در غار از ترس کفار مثل بید بلرزد ویا در جنگ احد فرار کند که از مدینه هم بگذرد ویا در جنگ خیبر از ترس کشته شدن برگردد چه شجاعتی باید داشته باشد
اینها با ارعاب وتهدید مردم در سقیفه و دادن پست و مقام به سران طوایف و تطمیع کردن بعضی ها به حکومت بر مسلمانان رسیدند
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها