بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 92/09/10
مجری:
بسم الله الرحمن الرحيم.
سلام عرض میکنم خدمت بینندگان عزیز و همچنین خدمت استاد عزیز.
مباحث ما در مورد دلائل عقلی امامت و سه شاخصه علم، شجاعت و عدالت برای امام بود که اهل سنت آنها را مطرح کردهاند. ما این مباحث طولانی را در جلسات متعدد به اتمام رساندیم.
حالا سوال من این است که آیا درباره جایگاه علمی جناب ابوبکر و خلیفه دوم آقای عمر در کتب اهل سنت مطالب صریحی آمده است یا نه؟
استاد حسینی قزوینی:
بسم الله الرحمن الرحيم. يا ابا صالح المهدی ادرکنا.
من هم به شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام و ادب دارم. ما نسبت به جایگاه علمی و مرجعیت علمی امیرالمومنین سلام الله علیه حدیث مدینة العلم را مطرح کردیم با تصحیح سندی و گواهی بیش از 12 تن از علمای بزرگ اهل سنت و همچنین اعلمیت حضرت امیر را از زبان نبی مکرم مطرح کردیم ؛ از زبان صحابه مثل ابن عباس و سعد بن ابی وقاص و دیگران مطرح کردیم ؛ اعلمیت امیرالمومنین را از زبان تابعین و نیز از زبان علمای بزرگ مطرح کردیم و دیگر نیازی به تکرار نیست.
فقط این را عرض کنم که تعبیر سعد بن ابی وقاص درباره علم امیرالمومنین این است:
ألم يکن اعلم الناس.
آیا علی بن ابیطالب عالمترین انسانها نیست؟
مستدرک حاکم، ج3، ص500
و این را حاکم نیشابوری با شرط شیخین نقل میکند .
خلیفه دوم به علی بن ابیطالب میگوید:
أنت أعلمهم و أفضلهم.
طبقات الفقهاء، ج1، ص42
در صحیح بخاری آمده است که:
و أقضانا علی
صحیح بخاری، ج5، ص149
و قاضیترین و عالمترین صحابه به امور قضاوت علی بن ابیطالب سلام الله علیه است.
ابن عباس میگوید نود درصد علم نزد علی بن ابیطالب است و ده درصد دیگر در اختیار دیگران و به خدا سوگند در آن ده درصد هم امیرالمومنین سهیم است.
اسد الغابه، ج4، ص109
ابن مسعود میگوید:
أعلم أهل المدينة بالفرائض علی بن ابیطالب .
استیعاب، ج3، ص1105
أسود بن یزید میگوید:
لم أر بالکوفه من أصحاب محمد أعلم من علي بن ابیطالب.
تاریخ مدینه دمشق، ج39، ص63
من در بین اصحاب پیغمبر عالمتر از علی بن ابیطالب ندیدم.
ابو طفیل که مسنترین صحابه نبی مکرم هست اعلمیت حضرت امیر را مطرح میکند . از تابعین شعبی میگوید قویترین انسانها در علم علی بن ابیطالب است. از عطاء بن ابی رباح که از فقهای مشهور اهل سنت است سوال میکنند آیا در اصحاب پیغمبر کسی هست که از علی اعلم باشد؟ میگوید :
لا و الله ما أعلمه.
استیعاب، ج2، ص1104
به خدا سوگند من در میان اصحاب پیغمبر عالمتر از علی سراغ ندارم.
ذهبی هم در رابطه با عطاء میگوید:
الإمام شيخ الإسلام مفتي الحرم.
سیر اعلام النبلاء، ج5، ص78
سعید بن مسیب میگوید غیر از علی بن ابیطالب کسی نگفت:
سلونی
اسد الغابه، ج4، ص109
از من هر چه میخواهید سوال کنید.
این جایگاه علمی امیرالمومنین است. به نظر دانشمندان اهل سنت مثل عضد الدین ایجی و تفتازانی اولین شاخصه در انتخاب خلیفه اعلمیت است. بحث اعلمیت مهمترین مسئله است چون اولین وظیفه یک خلیفه حفاظت و حراست از دین است و اگر واقعا آگاهی به دین نداشته باشد نمیتواند و هر کسی میآید به نام دین حرفی میزند و دین میشود یک کاروانسرا! لذا باید خلیفه و حاکم اعلم الناس به مسائل دینی باشد تا بتواند تحریف، تحریفگران ، غلو، غالین و کوتاهی تفریطگران را از دین دور کند.
اما نسبت به جایگاه علمی خلفا در کتب اهل سنت ما تنها نقال هستیم و از کتابهای اهل سنت نقل میکنیم. هیچگونه اظهار نظری هم نمیکنیم. این قضاوت را به عهده بینندگان عزیز میگذاریم . بحث ما هم بحث علمی است قصد اهانت نسبت به مقدسات اهل سنت نیست. باید بحث علمی باشد مردم باید آگاه باشند یا حداقل جوانهای شیعه و عزیزان شیعه که پای گیرندهها هستند این ادله را داشته باشند و این مطالب را بدانند اگر افرادی آمدند و خواستند عقائدشان را متزلزل کنند، عقائدشان با این مطالب کاملا تقویت بشود و متزلزل نشود و اگر شیاطینی آمدند و خواستند آنها را از راه راست منحرف کنند توانایی دفاع از خود را داشته باشند.
وظیفه یک خلیفه این است که نسبت به آیات قرآن تسلط داشته باشد که قرآن به لغت آنها نازل شده است و اول من خوطب هم صحابه بودند یعنی طرف خطاب آیات قرآن صحابه هستند. پیغمبر اینها را برای مردم بیان میکرد. طبق همان آیه شریفه 44 سوره نحل که
وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ
پیغمبر مبین بوده است
ابن ابی شیبه که استاد بخاری و متوفی 235 است از ابراهیم تیمی نقل میکند که از جناب خلیفه اول درباره آیه 31 سوره عبس سوال کردند:
أن أبابكر سئل عن { فاكهة و أبا } فقال أيّ سماء تظلني و أيّ أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم .
مراد از أبا چیست؟ گفت من نمیدانم! کدام آسمانی به من سایه بیفکند؟! کدام زمینی مرا بردارد؟! اگر در کتاب خدا حرفی بزنم و مطلبی بگویم که نمیدانم.
مصنف ابن ابی شیبه، ج6، ص136 ؛ تفسیر بغوی جلد 1 ص 35، روح المعانی، آلوسی ج 3 ص 47،
کاش آقایان وهابیها هم به همین سیره و سنت جناب ابوبکر عمل میکردند و وقتی چیزی را نمیدانند خود را به در و دیوار نزنند و بگویند نمیدانیم. ابوبکر میگوید من معنای این آیه را نمیدانم.
اما من برای اینکه این قضیه یک مقداری روشن بشود
و فاکهة و أبا
را همراه با ترجمهاش برای عزیزان عرض میکنم. خدای تعالی در سوره عبس از آیه 24 تا 32 میفرماید:
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا وَ زَيْتُونًا وَ نَخْلًا وَ حَدَائِقَ غُلْبًا وَ فَاكِهَةً وَ أَبًّا مَتَاعًا لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ
انسان به طعام خودش نگاه کند ما باران را فرستادیم. زمین را هم شکافتیم -یعنی گیاهان در اثر شکاف زمین بیرون آمدهاند- ما دانهها را در آنجا رویاندیم و ما در زمین انگور و سبزیهای خوردنی رویاندیم و زیتون و خرما و باغهای پر درخت برای مردم رویاندیم و میوههایی و علفهایی. اینهایی که ما رویاندیم میوهها و گیاهان، میوهها برای شما و گیاهان برای حیوانات شما است.
آقای ابن حجر عسقلانی شافعی متوفی 852، ایشان از ابراهیم نخعی نقل میکند که ابوبکر این آیه را خواند
فقيل ما الأب فقيل كذا وكذا فقال أبوبكر انّ هذا له التكلف أيّ أرض تقلني أو أيّ سماء تظلني إذا قلت في كتاب الله بما لا أعلم و هذا منقطع بين النخعي و الصديق
فتح الباری، ج13، ص271
از آقای ابوبکر سوال کرد: منظور از أبّا چیست؟ بعضی از مردم گفتند مراد از أبّا این است بعضی دیگر چیز دیگری گفتند. ابوبکر گفت: این حرفهایی که شما میزنید در رابطه با معنای أبّا در حقیقت خود به زحمت انداختن، تکلّف و زورگویی است. کدام زمین من را برمیدارد و کدام آسمانی بر سر من سایه بیفکند؟
به عبارت دیگر اگر من زیر زمین بروم بهتر از این است که سخنی از روی نادانی بگویم . هرگاه خواستم سخنی بگویم که نمیدانم زیر زمین برای من از روی زمین بهتر است. جالب این است که آقای ابن حجر میگوید : این روایت بین نخعی و ابوبکر صدیق منقطع است از طریق ابراهیم تیمی هم آمده است.
لکن أحدهما يقوّي الآخر.
این دو روایت یکدیگر را تقویت میکنند و بحث کاملا ثابت است.
ابن ابی العز حنفی متوفی 792 در قرنی زندگی میکرده که ابن کثیر دمشقی و ابن تیمیه حرّانی هم در آن قرن بودهاند. او میگوید :
و کيف تعلم أصول دين الاسلام من غير کتاب الله.
شرح العقائد الطحاویه، ج1، ص210
چگونه ما میتوانیم اصول دین اسلام را از غیر کتاب و سنت پیغمبر فرا بگیریم؟!
ببینید این آقایانی که میگویند اگر امامت از اصول دین است چرا در قرآن نیامده است؟ این آقا میگوید ما باید اصول دین را از کتاب و سنت بگیریم.
و کيف يفسّر کتاب الله بغير ما فسّره به رسوله.
ما چگونه میخواهیم قرآن را تفسیر کنیم به غیر از تفسیری که پیغمبر کرده؟
این آقایانی که میگویند ملاک برای ما قرآن است فقط از قرآن برای ما بیاورید! طبق گفته ابن ابی العز ، قرآن منهای تفسیر پیغمبر، قرآن نیست.
و أصحابه رضوان الله عليهم الذين نزل القرآن بلغتهم.
اگر ما بخواهیم قرآن را بفهمیم باید ببینیم پیغمبر چگونه تفسیر کرده است و صحابهای که مخاطب اولیه قرآن بودند چگونه تفسیر کردهاند؟ در ادامه میگوید پیغمبر فرمود:
من قال في القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار.
هر کس به رای خودش و به عقل و به فکر خودش بخواهد قرآن را تفسیر کند جایگاهش در آتش است.
به عبارت دیگر هر کس تفسیر به رأی میکند و با عقل و فکر خودش بدون توجه به تفسیر پیغمبر و صحابه میخواهد قرآن را معنا کند در حقیقت دارد جایگاه خودش را در آتش فراهم میکند . در روایت دیگر آمده است:
من قال في القرآن بغير علم فليتبوّء مقعده من النار و سئل ابوبکر رضي الله عنه عن قوله تعالی و فاکهة و أبا.
کسی که علم تفسیر و قرآن بلد نیست اگر درباره آیات قرآن حرفی بزند جایگاه خودش را در آتش جهنم میبیند. -بعد ایشان نسبت به این مسئله مثال میزند و میگوید:- از ابوبکر نسبت به این آیه سوال کردند گفت من زیر کدام آسمان زندگی کنم بر روی کدام زمین راه بروم اگر بخواهم در قرآن سخنی بگویم که نمیدانم .
عزیزان دقت کنند که در عبارت آقای ابن ابی العز حنفی 4 نکته هست. 1) اصول دین را باید از کتاب و سنت بگیریم نه فقط از کتاب.
2) تفسیر قرآن باید آنگونهای که پیغمبر تفسیر کرده و یا صحابه تفسیر کردهاند باشد.
3) اگر کسی تفسیر به رأی یا تفسیر به غیر علم بکند جایگاهش آتش است. بعضیها که میگویند ما کاری به روایت نداریم ما میخواهیم از قرآن استفاده کنیم. اصلا نه به شیعه کار داریم و نه به سنی! یعنی دنبال این هستند که اسلام را فقط از قرآن استفاده کنند.
آنها کاری به خلیفه بودن ابوبکر یا خلیفه بودن امیرالمومنین ندارند. در حقیقت همین بحثی که دکتر مصطفی شکعه و دیگران به عنوان
اسلام بلا مذاهب
دارند هست که کاملا حرف بیاساسی است. چون ممکن نیست که شما بدون پایبندی به یکی از مذاهب اسلامی بخواهید به اسلام عمل کنید.
ابن ابی العز میگوید هر کس بخواهد از پیش خودش بدون سخن پیغمبر و سخن مفسرین قرآن را تفسیر کند، جایگاهش آتش است. البته ایشان میگوید صحابه -حالا ما در رابطه با صحابه حرف زیاد داریم- اگر هم بنا باشد مطالب را از صحابه بگیریم همانطوری که از عایشه همسر پیغمبر نقل کردیم
اعلم الناس بالسنة
علی بن ابیطالب است. اول کسی که باید بیاید تفسیر قرآن بگوید علی بن ابیطالب است. طبق عبارات بزرگان اهل سنت علی بن ابیطالب فرمود: هیچ آیهای نیست مگر اینکه من میدانم در روز نازل شده است یا در شب. در شهر نازل شده است یا در بیابان. تمام اینها در نزد امیرالمومنین است.
اعلم الناس
علی بن ابیطالب است.
در رابطه با این آقایانی که یک قرآن به دستشان میگیرند و میگویند با این قرآن با ما حرف بزنید! در این قرآن اینطور آمده! من مطلب جالبی را از آقای ترمذی و سپس مطلب دیگری را از ابن تیمیه نقل میکنم. بینندگان عزیز ما، این مطالب را نه از من شنیدهاند و نه از دوستان من . شاید برای اولین بار باشد و تقاضا دارم خوب دقت کنند. ابتدا آقای ترمذی در سنن از ابن عباس نقل میکند که پیغمبر فرمود:
فمن کذب علیّ متعمّدا فليتبوّأ مقعده من النّار... من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ.
سنن ترمذی، ج5، ص199
هر کس به من دروغ بگوید جایگاه خودش را در آتش فراهم میکند و هر کس در قرآن به رأی خودش بخواهد بگوید جایگاهش در آتش جهنم است... هر کس از پیش خودش قرآن را تفسیر کند هرچند تفسیرش درست باشد، باز هم اشتباه و معصیت کرده است.
قرآن حتما باید پشتوانه سنتی داشته باشد.
من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ.
هر کس با رأی خودش از پیش خودش قرآن را تفسیر کند و درست هم تفسیر کند بدون پشتوانه سنت به تحقیق خطا رفته است.
سیوطی، تعبیر قشنگی دارد. میگوید:
و لا يجوز تفسير القرآن بمجرد الرأي و الاجتهاد من غير أصل قال تعالى ( و لا تقف ما ليس لك به علم ) و قال ( و أن تقولوا على الله ما لا تعلمون ) و قال ( لتبين للناس ما نزل إليهم ) فأضاف البيان إليه و قال صلى الله عليه وسلم (من تكلم في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ)
الاتقان، ج2، ص272
بدون اینکه ما اصل و ریشه سنتی داشته باشیم تفسیر قرآن بمجرد رأی و اجتهاد جائز نیست. خداوند میفرماید: از چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن و میفرماید: هرگز نسبت به خدا چیزی نگویید که علم به آن ندارید. خود قرآن میگوید تفسیر قرآن به عهده پیغمبر است. پیغمبر اکرم میفرماید : هر کس در قرآن به رأی خودش حرفی بزند حتی اگر درست از آب درآید در حقیقت راه خطا رفته است.
ابن تیمیه چه میگوید؟ ابن تیمیه دیگر در اینجا سنگ تمام گذاشته است و بر تمام حرفهای بی اساسی که هم خودش و هم فرزندانش درباره قرآن گفتهاند خط بطلان کشیدهاست. – فرزندان و پیروانش مثلا یک آیه را مطرح میکنند که ما کوهها را از بالا به صورت میخ قرار دادیم تا کوهنوردها جایی برای کوهنوردی داشته باشند! واقعا بهتر از این دیگر آدم نمیتواند تفسیر قرآن بکند یا آن یکی میآید میگوید در لایه ازون چه ستارههایی وجود دارد! -
ابن تیمیه میگوید پیغمبر اکرم فرموده:
من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ.
الرد علی الاخنایی، ج1، ص10
هر کس در قرآن به رأی خودش حرفی بزند حتی اگر درست باشد خطا کرده است.
به هر حال وقتی از خلیفه اول از یک آیه قرآن سوال میکنند میگوید: من زیر کدام آسمان زندگی کنم و بر بالای کدام زمین راه بروم اگر درباره قرآن سخنی بگویم که نمیدانم . شما بیاورید این عبارت جناب آقای ابوبکر را مقایسه کنید با فرمایشی که از امیرالمومنین سلام الله علیه وارد شده است که فرمود من به تمام آیات قرآن دانا هستم. هیچ آیهای نیست مگر اینکه من میدانم در شب نازل شده است و یا در روز، در صحرا، در دریا، در شهر، در روستا یا بیابان نازل شده است. هر کس هر سوالی دارد از من بپرسد.
مجری:
بسیار زیبا بود و استفاده کردیم و من خواهش میکنم. از بینندگان عزیز مخصوصا اهل سنت که به این مباحث توجه میکنند بدانند که مباحث علمی است و قصد توهین و جسارت و بیادبی نیست بلکه بین ملکه و عدم، ملکه بودن یک مبحث علمی است وقتی ما میگوییم یا شب است یا روز به هر صورت اگر کسی عالم است و بحث بین حق و باطل پیش میآید ما به هر صورت باید انتخاب بکنیم.
حالا سوال دیگر من این است که آیا برای خلیفه دوم هم در ارتباط با آیه
فاکهة و أبا
جریانی اتفاق افتاده است که بگوید میدانم یا نمیدانم؟
استاد حسینی قزوینی:
بله! نسبت به جناب خلیفه دوم در کتب اهل سنت یک مقدار قضیه تندتر هم آمده است. البته ما قضاوت را به عهده بینندگان عزیز میگذاریم . ابن حجر عسقلانی به عنوان یک امر مسلّم و قطعی نقل میکند که:
انّ رجلا سأل عمر عن و فاکهة و أبّا فلما رآهم عمر يقولون أقبل عليهم بالدرة.
فتح الباری، ج13، ص271
یک مردی آمد در رابطه با آیه «و فاکهة و ابّا» سوال کرد جناب عمر شلاقش را گرفت به طرف اینها – که شما چه حقی دارید در رابطه با این آیه میخواهید از من سوال کنید!
از انس نقل شده است که:
انه سمع عمر بن الخطاب قرأ هذه الآیه ثمّ قال کلّ هذا قد عرفنا فما الأب؟ ثم رفع عصا کانت بيده و قال هذا لعمر الله التکلف و ما عليک يا ابن أم عمر أن لا تدري ما الأب. ثم قال اتبعوا ما تبين لکم من هذا الکتاب و ما لا فدعوه!
تفسیر بغوی ج 4 ص 449
جناب عمر بن الخطاب این آیه را خواند و بعد انس به او گفت همه را فهمیدیم ولی معنای أبّ چه هست؟ عمر عصایش را برداشت و گفت: این در حقیقت یک تکلف و یک زحمت بیجا است! - اصلا لازم نیست که ما بفهمیم أبّا به چه معناست! نه دین ما درست میشود و نه دنیای ما و نه آخرت ما، سپس گفت: به شما چه که اصلا معنای أبا چیست؟! هر چه که روشن شده است برای شما در این کتاب پیغمبر معنا کرده است از آن تبعیت کنید و هر چه که روشن نشده است آن را رها کنید!
حاکم نیشابوری نیز همین تعبیر را نقل میکند و بعد میگوید :
هذا حديث صحيح علی شرط الشيخين.
المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص 559
جناب شوکانی هم در فتح القدیر ج 5، ص387 همین تعبیر را نقل میکند و میگوید ابن سعد و سعید بن منصور و ابن جریر و حاکم -که روایت را تصحیح کرده است- و بیهقی و خطیب، این روایت را نقل کرده اند.
ابن تیمیه میگوید از ابوبکر صدیق سوال کردند از
فاکهة و أبا
گفت من زیر کدام آسمان زندگی کنم و بر روی کدام زمین راه بروم اگر حرفی بزنم که نمیدانم! از خود عمر سوال کردند عمر گفت این زورگویی و تکلف است و این زحمت بیخودی است. بعد جالب این است که آقای ابن تیمیه میگوید اینکه جناب آقای خلیفه دوم گفته است که من نمیدانم و این تکلف است نه به این خاطر است که آقای عمر یا جناب آقای ابوبکر اینها را نمیدانستند! بلکه
و هذا کلّه محمول علی أنهما رضي الله عنهما إنما أرادا أستکشاف علم کيفية الأب!
مجموع الفتاوی، ج13، ص371، 372
اینها میخواستند کشف کنند کیفیت گیاه را!
حالا ما نمیدانیم کشف کیفیت گیاه یعنی چه؟! آیا میخواستند کشف کنند که این گیاه مثلا از چه اجزایی تشکیل شده است؟ مثلا گیاه دارای ریشه و ساقه و برگ است وظائف هر یک از ساقه ، برگ یا ریشه چیست؟ اینها از چه موادی تشکیل شدهاند؟ واقعا خنده دار است! ابن تیمیه میخواهد ابرو را درست کند ولی میزند چشم را هم کور میکند!
مجری:
خیلی ممنون و سپاسگزار هستیم. همانطور که فرمودید آقای خلیفه دوم برخورد بدتری نسبت به خلیفه اول داشتند و ایشان با شلاق جواب دادند و حتی اجازه سوال و اجازه دریافت علم را ندادند. در واقع در این قضیه سانسور خبری شد! برخورد کردند. آیا برخوردهای دیگری هم از طرف ایشان نسبت به صحابه انجام شده است؟
استاد حسینی قزوینی:
در رابطه با این قضیه باز هم عرض میکنم که قصد جسارت نیست. در همان مسئله خلافت خلیفه دوم هم ما بارها آوردهایم که صحابه آمدند و به ابوبکر اعتراض کردند و گفتند که جناب ابوبکر! چرا شما فردی را به ما تحمیل میکنید که بد اخلاق است؟ ابن ابی شیبه میگوید وقتی مرگ ابابکر فرارسید افرادی را به سوی عمر فرستاد که او را خلیفه قرار بدهد مردم گفتند که
تستخلف علينا فظا غليظا؟! و لو قد ولینا کان افظّ و اغلظ! فما تقول لربک إذا لقيته و قد استخلفت علينا عمر؟!
مصنف ابن ابی شیبه، ج8 ، ص574
آیا میخواهی یک فرد بد اخلاق و تندخو را برای ما خلیفه کنی؟ اگر خلیفه بشود و بر ما ولایت پیدا بکند بدتر هم خواهد شد!
بله جواب خدا را چه خواهی داد که یک آدم بد اخلاق و تندی را بر ما خلیفه کردی؟
سند این روایت هم کاملا صحیح است.
همچنین سعد در طبقات جلد 3، ص196 آورده است که جناب امیرالمومنین و طلحه وارد بر ابوبکر شدند و گفتند که شنیدهایم عمر را خلیفه قرار دادی! جواب خدا را چه خواهی داد؟ اعتراض کردند.
ابن قتیبه در الامامه و السیاسه ج6 ص37 اعتراض مهاجرین و انصار را ذکر میکند و حتی ابن تیمیه هم در منهاج السنه، ج6 ص155 صراحت دارد که در رابطه با خلافت عمر یعنی نصب عمر بر خلافت به ابوبکر اعتراض کردند. این آقایانی که میگویند ابوبکر مشورت کرد و خلافت با مشورت بود حرفشان کاملا دروغ و افتراست و این سندهای محکمی است که ما خدمت عزیزان بارها گفتهایم و ابن تیمیه هم در روایت نتوانسته است که ساکت باشد.
بعضی از آقایان مثل جناب آقای گرگیج در نماز جمعه میگویند حرفی که نسبت به خلیفه دوم گفته شده دروغ و افترا و بیاساس است!
حالا یا این آقا سواد ندارد و یا خبر ندارد و یا عناد دارد. اینکه به افرادی تشبیه بشود را ما محکوم میکنیم ولی اینکه این آقا قضایا را انکار بکند این انکار، انکار نادرستی است.
در صحیح مسلم جلد 2 صفحه 1696، حدیث 2154، آمده است که ابوموسی اشعری پشت در خانه خلیفه دوم 3 مرتبه سلام داد ولی کسی جواب نداد و به او اجازه ورود نداد. ابوموسی اشعری برگشت. بعد از اینکه برگشت خلیفه دوم او را احضار کرد که
ما ردّك كنا في شغل قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول الاستئذان ثلاث فان اذن لك و الّا فراجع قال لتأتيني على هذا ببيّنة و الّا فعلت وفعلت
ما مشغول صحبت بودیم. چرا برگشتی؟ ابو موسی اشعری یک روایتی خواند. گفت پیغمبر فرمود: اگر میخواهید در خانهای وارد شوید، 3 مرتبه اجازه بگیرید. اگر اجازه دادند وارد خانه بشوید در غیر این صورت برگردید. عمر به ابو موسی اشعری گفت این حرفی که از پیغمبر آوردی باید برایش شاهد بیاوری!
ابو موسی اشعری از دیدگاه آقایان جایگاه خیلی رفیعی دارد از صحابه پیغمبر است. گرچه برخوردش با امیرالمومنین سلام الله علیه برای ما مسئله دار و زیر سوال است. اینکه عمر به ابوموسی میگوید برو شاهد بیاور، یعنی خلیفه دوم صحابه را صادق نمیداند . میگوید شاید دروغ میگویند . این آقایانی که این همه دم از صحابه و غیره میزنند خوب توجه کنند. حالا ما برنامهای خواهیم گذاشت با عنوان دفاع از صحابه، شما بفرمایید جناب خلیفه دوم سخن ابو موسی اشعری را که از پیغمبر نقل میکند قبول ندارد. میگوید باید بروی شاهد برای من بیاوری اگر شاهد نیاوری تو را چنین و چنان خواهم کرد!
خلاصه آقای ابو موسی اشعری به این طرف و آن طرف سراغ صحابه رفت تا اینکه پیش آقای أبی بن کعب و ابو طفیل عامر بن واثله رفت و اینها گفتند بله ما شنیدهایم که پیغمبر چنین روایتی را مطرح کرده است. بعد از اینکه مطرح کردند آقای خلیفه دوم ابو موسی اشعری را رها کرد. أبی بن کعب گفت:
يا بن الخطاب فلا تکوننّ عذابا علی أصحاب رسول الله!
آقای عمر بن الخطاب! بر اصحاب پیغمبر عذاب نباش.
عزیزان یک مقداری دقت کنند. اینجا ابو موسی اشعری روایتی از پیغمبر نقل میکند خلیفه دوم قبول ندارد ابو موسی به زحمت میافتد و به دنبال صحابه میرود تا 2 تا شاهد میآورد که پیغمبر چنین حرفی گفته است. حالا اگر این ابو موسی اشعری نمیتوانست شاهد بیاورد، چه کار میکرد؟! بدبخت شده بود! بیچاره شده بود! به قول جناب عمر هم
فعلت و فعلت.
چنین و چنان میکنم .
این مسئله حاکی از آن است که برخورد جناب خلیفه دوم حتی با صحابه تا این حدّ تند است.
در قضیه دیگری آمده است که فردی به نام صبیغ به مدینه آمد
فجعل يسأل عن متشابه القرآن
از متشابهات قرآن سوال میکرد.
آیا نباید از متشابهات قرآن سوال کنیم؟! باید سوال کنیم ببینیم که مراد از آیات متشابه چیست تا مبادا جزء کسانی باشیم که در قلبشان انحراف است و از متشابهات تبعیت میکنند. این آقای صبیغ گناهش این بود که از متشبهات قرآن سوال میکرد!
فبلغ ذلك عمر فبعث إليه و قد أعدّ له عراجين النخل فلما دخل عليه جلس فقال من أنت قال أنا عبد الله صبيغ فقال عمر و أنا عبد الله عمر ثم أهوى إليه فجعل يضربه بتلك العراجين فما زال يضربه حتى شجّه فجعل الدّم يسيل على وجهه فقال حسبك يا أميرالمؤمنين فقد و الله ذهب الذي كنت أجده في رأسي
سنن دارمی ج1 ص 140
خبر صبیغ به خلیفه دوم رسید. جناب خلیفه دوم او را احضار کرد که تو به چه حقی از متشابهات قرآن میپرسی؟ جناب خلیفه دوم از برگههای خرما –که ضربهاش از هر شلاقی دردناکتر است- آماده کرده بود! گفت:تو که هستی؟ صبیغ گفت: من بنده خدا صبیغ هستم. عمر هم گفت من هم بنده خدا عمر بن الخطاب هستم!سپس به قدری با این ساقههای خرما بر او زد که از سر این بدبخت خون جاری شد! صبیغ گفت یا امیرالمومنین! دیگر بس است. هر چه در سرم بود همه رفت. دیگر چیزی در سرم نماند!
این روایت را سیوطی و 10 یا 12 تا از کتب اهل سنت هم آوردهاند که فردی از مصر به مدینه آمده بوده و در رابطه با بعضی از مسائل قرآنی سوال می کرد. جناب عمر او را خواست.
فضربه بها، حتی ترک ظهره دبرة،
جامع الاحادیث، ج25، ص497و 498
عمر به قدری صبیغ را زد که کمر او زخم شد.
دبرة
تقریبا ضرب المثلی است برای شتری که بار زیادی بر او سوار میکنند و جهازش ناجور است و زخمی میشود. بقدری با این چوبها زد که پشت صبیغ زخم شد.
ثم ترکه حتی برأ.
گفت ببرید مداوا کنید.
آن زمان هم مداوا مثل پانسمانهای امروزی نبود. 10 روز یا 20 روز یا یک ماه مداوا کردند تا خوب شد. سپس برای بار دوم او را احضار کرد و آنقدر او را زد که پشتش مثل بار اول زخم شد و بعد گفت ببرید و مداوایش کنید! پس از مدتی که مداوا شد برای بار سوم او را احضار کرد و شروع کرد به زدن او! این بنده خدا گفت:
يا أمير المؤمنين! إن كنت تريد قتلى فاقتلنى قتلا جميلا ، و إن كنت تريد أن تداوينى فقد و الله برأت
اگر میخواهی من را بکشی مرد و مردانه خیلی زیبا من را بکش! و اگر میخواهی من را مداوا کنی بخدا قسم زخمها برطرف شد! هرچه در سرم بود رفت! دیگر از قرآن سوال نمیکنم!
ببینید! این عبارتی است که این بزرگواران در کتابهای خودشان آوردهاند. روایت بعدی که خیلی جالب است و من تقاضا دارم عزیزان خوب دقت کنند این است که صبیغ نزد خلیفه دوم رفت و گفت:
يا أمير المؤمنين! أخبرني عن الذاريات ذروا فقال رضي الله عنه هي الرياح و لولا أنى سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقوله ما قلته قال : فأخبرني عن المقسمات أمرا قال رضي الله عنه هي الملائكة و لولا أني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقوله ما قلته قال فأخبرني عن الجاريات يسرا قال رضي الله عنه هي السفن و لولا أني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقوله ما قلته ثم أمر بضربه فضرب مائة وجعل في بيت فلما برأ دعا به فضربه مائة أخرى وحمله على قتب و كتب إلى أبي موسى الأشعري رضي الله عنه امنع الناس من مجالسته
تفسیر ابن کثیر، ج4، ص248
مراد از الذاریات ذروا چیست؟ عمر گفت: مراد بادهایی است که میوزد و اگر از پیغمبر نشنیده بودم که مراد بادها است قطعا نمیگفتم . -ببینید خود خلیفه دوم میگوید از پیغمبر این را شنیدهام اگر پیغمبر نگفته بود من هم نمیگفتم- صبیغ ادامه داد: مراد از الحاملات وقرا چیست؟ عمر گفت: مراد ابرهایی است که در بالای سر ما این طرف و آن طرف میروند و باران را بر ما میبارانند و اگر از پیغمبر نشنیده بودم این را هم نمیگفتم . صبیغ گفت: منظور از الجاريات يسرا چیست؟ گفت کشتیها هستند و اگر از پیغمبر نشنیده بودم نمیگفتم . صبیغ سوال کرد: منظور از المقسمات أمرا چیست؟ عمر گفت ملائکه هستند و اگر از پیغمبر نشنیده بودم نمیگفتم. سپس دستور داد که صد ضربه شلاق به او بزنند و او را در یک اتاقی زندانی کردند. وقتی که خوب شد صد ضربه دیگر به او شلاق زد. بعد هم به حاکم مصر که در آن زمان ابو موسی اشعری بود نامه نوشت که وقتی صبیغ به مصر آمد هیچکس اجازه ندارد با او تماس بگیرد.
چون وقتی از تفاسیر قرآن سوال میکند این باعث گمراهی مردم است! یک یا دو روایت نیست بلکه حداقل 10 یا 12 تا روایت است و به تعبیر ابن تیمیه اگر ناقلان این روایات فجار و فساق هم باشند مطلب کاملا تمام و علمآور است.
يقوّي بعضها بعضا.
مجموعه فتاوی ج 18 ص 26
البته خلیفه دوم برخوردهای دیگری هم دارد ابن عباس میگوید من یک مطلبی میخواستم از خلیفه دوم بپرسم یک سال دنبال فرصت بودم چون از خلیفه دوم میترسیدم! ابوهریره میگوید اگر چنین روایتی که الان در زمان عثمان نقل میکنم را در زمان عمر نقل میکردم، سر من را میشکافت و یا با آن شلاقش مرا میزد! اینها نمونههایی است که در کتابهای اهل سنت با اسانید متعدد و بعضی از اسانید کاملا صحیح نقل کردهاند .
حال شما این برخورد خلیفه دوم را با برخورد امیرالمومنین سلام الله علیه مقایسه کنید و ببینید فاصله از کجا تا کجا است!
مجری:
از شما استاد عزیز ممنون و سپاسگزار هستیم . اینها فقط مباحث علمی بود که ما مطرح کردیم و به هر صورت به برادران اهل سنت و به مقدساتشان احترام میگذاریم. اینها مباحث عقلی است که اصلا جدای از روایات چه کسی را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب میکنیم ؟
تماس بینندگان
جناب آقای علی رضا از مشهد مقدس سلام و عرض ادب داریم.
بیننده:
سلام عرض میکنم خدمت شما . بنده خودم دوست اهل سنت داشتم و دارم اینها بسیار مؤدب هستند. حالا ما و عزیزان اهل سنت باید درباره حقیقتی که آیةالله حسینی قزوینی میگویند فکر کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم. بر فرض محال پیامبر هیچ توصیهای درباره خلافت نکرده باشند چرا خلیفه جاهل بر خلیفه عالم مقدم شد؟ اگر نام این، تقدیم مفضول بر فاضل -که جلسات قبل در موردش بحث شد- نیست ، پس چه هست؟ مگر امیرالمومنین نفرمود:
سلونی قبل أن تفقدونی
نهج البلاغه، ج2، ص130 خطبه 189
هر چه میخواهید از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید.
به خدا قسم من به آسمان داناتر هستم. چه کسی در طول تاریخ چنین ادعایی کرده است؟! پیامبر اکرم صلیالله علیهوآله فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه آن است. اگر خدا حکیم است اگر پیامبر به اینجا رسیدهاند که حکمت خدا است برای رسیدن به علم پیامبر هیچ راهی جز خود امام علی نیست.
سوال من این است که آیا درست است که در بعضی از موارد قرآن موافق نظریه خلیفه دوم نازل میشد؟ اگر نازل میشده به چه کیفیتی بوده است؟
مجری:
خیلی متشکر. جناب آقای نارویی از زاهدان از برادران اهل سنت،
بیننده:
سلام خدمت حاج آقا محسنی و خدمت آیةالله حسینی قزوینی،
میخواستم درباره احادیثی که درباره حضرت عمر نقل کردید بگویم سخگیری حضرت عمر تأثیری هم داشت چون پیامبر فرمودند کسی که متعمدا احادیثی به دروغ از من نقل کند جای خودش را در جهنم آماده کند. ایشان هم سختگیریش بیجا نبود چون در زمان ایشان و حضرت ابوبکر کسانی بودند که شاید جعل میکردند.
مجری:
نه! الان اعتراف خلیفه اول و خلیفه دوم نشان میدهد که به این آیات و شأن نزولشان آگاهی نداشتند.
بیننده:
نکته بعد درباره تفاسیر اهل تشیع، در همان تفاسیر میبینیم مثل تفسیر آیه حمد در اصول کافی، تفسیر میکند که
الحمد لله ربّ العالمين.
یعنی اصلا امام حسن و امام حسین. آیا این تفسیر آیا تفسیر به رأی است یا نه؟ یا طبق قرآن است؟
استاد حسینی قزوینی:
برادر بزرگوارم! اینها روایتی را که نقل میکنند از ائمه علیهم السلام نقل میکنند. از خودشان که نیست. اگر روایت صحیح بود ما قبول میکنیم ولی اگر روایت صحیح نبود قبول نمیکنیم.
بیننده:
من در کتاب خیلی از علما دیدهام که گفتهاند اصول کافی صحیح است.
استاد حسینی قزوینی:
کدام یک از علمای ما گفتهاند اصول کافی صحیح است؟
بیننده:
آقای مازندرانی در شرح اصول کافی صفحه 26 گفته است:
الکافی کاف لشيعتنا.
یا شیخ مفید، علامه مجلسی، آقای خوئی.
مجری:
اجازه بدهید تا استاد اینها را یکی یکی جواب بدهند.
استاد حسینی قزوینی:
عزیز من در رابطه با این روایت که فردی در مقدمه کافی آورده است میگوییم نه سند دارد و نه مدرک. بزرگان شیعه مثل مرحوم نوری و دیگران میگویند این
الکافی کاف لشيعتنا.
حتی در حدیث ضعیف مرسل هم وارد نشده است! مثل دهها روایت ساختگی دیگر که مثلا پیغمبر فرمود:
لو لم ابعث لبعث عمر بن الخطاب!
اگر من مبعوث نمیشدم عمر بن الخطاب مبعوث میشد!
این روایتی هم که حضرتعالی میفرمایید جعلی و دروغ است.
بیننده:
در کتابهای اهل تشیع است. آیا شما نمیتوانید بر یک کتاب جمع بشوید و بگویید که آن صحیح است. آقای عاملی درباره کتاب کافی میگوید صحیح است. آیةالله خوئی میگوید صحیح است و مناقشه در کافی کار عاجزان است.
استاد حسینی قزوینی:
آقای خوئی در کجا گفته است که کتاب کافی صحیح است؟ اگر عبارتی آوردید که آقای خوئی گفته باشد کافی صحیح است من 10 میلیون تومان به حضرتعالی جایزه میدهم! من 10 تا کلام از آقای خوئی برای شما نقل میکنم که میفرماید همه روایات کافی صحیح نیست. کافی هم روایت صحیح دارد و هم ضعیف.
بیننده:
استاد! چرا علمای تشیع جمع نمیشوند یک کتاب تفسیر بنویسد که این تفسیر اهل بیت است؟ در کتابهای خودما آمده که دینتان را از اهل بیت را بگیرید. حالا ما از کدام اصول بگیریم. آیا درباره تفاسیری از فاطمه زهرا یا حضرت زینب، نباید یک کتاب صحیح نوشته بشود؟!
مجری:
یک سوال از شما. الان شما کتاب صحیح دارید درست است؟
بیننده:
بله صحیح مسلم و صحیح بخاری را داریم.
مجری:
یعنی صحیح مسلم و بخاری دیگر صحیح هستند؟
بیننده:
بیشتر علما گفتهاند این دو کتاب صحیح هستند.
مجری:
پس چرا آقایان وهابی بخاطر بعضی احادیثی که در بخاری یا مسلم هست مناقشه میکنند؟ چرا الان میگویند که آیا سند فلان حدیث صحیح است؟ یا مثلا میگویند زید بن ارقم اشبتاه کرده است؟!
بیننده:
نه! من وظیفه خودم این است که اگر در صحیح بخاری هر حدیثی مخالف قرآن باشد من قبول نکنم .
مجری:
پس شما هم کتاب صحیح ندارید. شما جواب ما را دادید.
استاد حسینی قزوینی:
شما خودت جواب خودت را دادی! شما (اهل سنت) یک شعری فرمودهاید در قافیهاش هم گیر کردهاید. گفتهاید: صحیحترین کتابها بعد از قرآن، صحیح بخاری است. در صحیح بخاری دهها روایت جعلی و دروغ وجود دارد. مثلا بخاری روایت میکند پیغمبر اکرم دو یا سه مرتبه بر بالای کوه رفته و –نستجیر بالله- میخواسته خودکشی کند! یک جوان سنی یا یک جوان شیعی وقتی این را بفهمد که پیغمبر تصمیم به خودکشی داشته آیا نمیگوید پیغمبری که برای نجات امت آمده ولی خودش تصمیم بر خودکشی بگیرد چگونه میخواهد ناجی امت باشد؟
یا این روایت که پیغمبر در یک شب با 11 تا از خانمهایش همبستر میشده است! عزیز من! این مطالب خجالت دارد! آدم نمیتواند مطرح بکند! آیا پیغمبر خودش این مطلب را گفته است؟! این خلاف غیرت است که یک مردی بیاید (مسائل خصوصی خانوادگیش را) بگوید. آیا نستجیر بالله همسران پیغمبر گفتهاند؟! باز خلاف است. آیا انس بن مالک از درز در نگاه کرده است؟! برادر عزیزم شما یک شعری فرمودهاید و در قافیهاش گیر کردهاید!
افزون بر این تمام کتابهای شما که صحیح نیست یک صحیح مسلم و یک صحیح بخاری دارید همانها را هم خود حضرتعالی میفرماید که هر چه در این دو کتاب خلاف قرآن است من قبول ندارم.
برادر بنیانگذار اخوان المسلمین نزدیک به 70 درصد صحیح بخاری را ناصحیح میدانست. شما در رابطه با مسند احمد، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، موطأ مالک، نظرتان چیست؟ چرا اینها را تصحیح نکردهاید؟ یا احادیث صحیح مسند احمد بن حنبل که نزدیک به 30 هزار روایت است. شما بیایید اینها را تفکیک کنید و بگویید مثلا از این 30 هزار روایت 5 هزار تا صحیح است. اصلا آن آقایانی که گفتهاند صحیح بخاری و مسلم صددرصد صحیح است شما میگویید اشتباه کردهاند. ما یک قواعد رجالی داریم هر کس حدیث شناس است میرود قواعد رجالی را میخواند به هر روایتی رسید اگر با قواعد رجالی تطبیق میدهد میگوید این روایت معتبر است. اگر تطبیق نکرد میگوید معتبر نیست. بعضی از راویها هستند که مثلا ابن حجر درباره آنها میگوید ثقه است ولی ذهبی میگوید ضعیف است. یحیی بن معین میگوید ضعیف است. خطیب بغدادی میگوید ثقه است. این دیگر توانایی آن عالمی است که به آن کتابها مراجعه میکند اجتهاد میکند که این روایت به اجتهاد من صحیح است. بر طبق همان هم عمل میکند . اگر دید یک روایت صحیح نیست بر طبق آن عمل نمیکند . این قاعده صحیح است.
نه اینکه ما بیایم یک کتابی برداریم بگویم آقا صحیح است. من گفتم صحیح است. شاید آقای دیگری اجتهاد کند این روایت صحیح نیست. آن بنده خدا چه کار کند؟! بیاید از من تقلید کند؟! در اجتهاد را ببندیم؟
مجری:
خیلی ممنون. جناب آقای ناصر از آبدانان سلام و عرض ادب داریم خدمت شما.
بیننده:
سلام عرض میکنم. در سوره هود آمده است:
أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ
سوره هود، آیه17
بالاتفاق در تفسیر ثعلبی ، جامع البیان طبری ، تفسیر در المنثور سیوطی ، جامع الاحکام و شواهد التنزیل تمام این علمای اهل سنت اجماع دارند که منظور از بیّنه در این آیه حضرت رسول خدا است و منظور از شاهد حضرت علی بن ابیطالب است. این هم یکی از فضائل بیشمار مولایمان حضرت علی است. که ما افتخار میکنیم پیرو این مرد راستین هستیم. من یک سوالی از جناب آقای قزوینی دارم. آیا در صحیح مسلم آمده که امامت و جانشینی پیامبر ابلاغی است؟ چون فکر کنم اینطور روایتی را دیدم که مردی آمده خدمت حضرت رسول که من را جانشین خود قرار بده بعد حضرت رسول به او گفتهاند امر الهی را به شما واگذار نمیکنم . آیا چنین چیزی وجود دارد؟ اگر وجود دارد آدرس دقیقش را به بنده نشان بدهید.
مجری:
درود بر شما. جناب آقای ابراهیمی نژاد از کرمان. سلام و عرض ادب دارم خدمتتان.
بیننده:
سلام علیکم. ضمن عرض تسلیت ایام شهادت آقا امام حسین علیه السلام و امام سجاد و همچنین اسارت اهل بیت عصمت و طهارت به شما دستاندرکاران دانشگاه ولایت. چند روز قبل به این شبکه وهابی کلمه که شبهه ایجاد میکرد که مگر در اطراف امام حسین آب نبود؟! چرا آقا امام حسین آب برنداشت؟ زنگ زدم و در جوابشان گفتم که شما قدرت انبیا را که همه آن از قدرت خدا بوده خداوند در قرآن به قوم طالوت میگوید وقتی که به آب رسیدید خدا شرط کرده است که اگر از آب نخورید ایمان دارید. تمام انبیاء به قدرت خدا توانستند کن فیکون کنند. ببینید! خداوند به اینها تشنگی داده ، گرسنگی داده و اسیری داده و با توجه به تقدیر الهی پیش میرفتند. در جواب این آقا گفتم که شما چرا انقدر از معاویه که به قول خودتان در تمام تفاسیرتان در آیه 60 سوره اسراء میگوید اینها شجره ملعونه در قرآن هستند حمایت میکنید ولی درباره اهل بیت عصمت و طهارت که قرآن میگوید :
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
سوره شوری، آیه23
شبهه ایجاد میکنید . برداشت شما از اسلام مثل برداشتی است که شیطان داشته است. زمانی که خداوند میخواست آدم را خلق کند رو کرد به تمام ملائک که در مقابل این انسان سجده کنید. همه سجده کردند ولی ابلیس به خدا گفت من سجدهای برای تو بکنم که 3 هزار سال طول بکشد همین حرفی که امروز وهابیت میگوید. برداشت شما از دین فرق میکند با برداشتی که خدا دارد. چون پیغمبر هیچ حرفی را از خودش نمیزند. تمام حرف پیغمبر وحی است و امروز شما برای اهل بیت شبهه ایجاد میکنید در مقابل حمایت میکنید از شجره ملعونه در قرآن. در جواب من حرفهای بچهگانهای زد و گفت آیا اسم معاویه در مناطق سنی نشین بیشتر است یا اسم حضرت علی؟ من سوادی ندارم ولی ببینید چه استدلالی میکنند! یا به من گفت که چرا امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد؟ مگر پیامبر معظم اسلام با مشرکان مکه صلح نکرد؟ آیا مشرکان مکه آدمهای خوبی بودند؟ و تمام این جریانات امروز فقط شبهه است یا اینکه میخواهند ما شیعیان را تهدید کنند و امروز من به تمام شیعیان دنیا بگویم که این عزاداری ما یک خار چشمی برای وهابیهاست.
آنها از عزاداری ما بسیار میترسند. من سوادی ندارم ولی این را میفهمم که تمام کارهایی که اینها با ماهواره و سایت و ایمیل میکنند در یک دهه عاشورا با عزاداری ما برای امام حسین علیه السلام از بین میرود. امام حسین قدرتش این بود که پیغمبر میگوید حسین از من است و من از حسین.
مجری:
سپاسگزاری میکنم. جناب آقای موسوی از سنندج از برادران اهل سنت. سلام و عرض ادب داریم.
بیننده:
بنده هم سلام عرض میکنم. جناب آقای قزوینی بنده طی 2 یا 3 ماه اخیر در رابطه با عملیات انتحاری تحقیقی کردم. بعد از راه افتادن این شبکههای به اصطلاح توحیدی حالا چه ولایت، کلمه، وصال، اهل بیت، امام حسین آمار این عملیات انتحاری 37 برابر شده است! الان علت چه هست که ما میآییم مثلا شبکه براه میاندازیم و مردم را به راه راست به راه توحید دعوت میکنیم. اما در یک طرف هم باعث ایجاد تفرقه میشویم. یعنی قبل از این شبکهها اگر در ماه مثلا 10 نفر کشته شده است وقتی که این شبکهها آمدهاند 370 نفر کشته شدهاند. آیا این دامن زدن به اختلافات نیست؟
استاد حسینی قزوینی:
برادر بزرگوارم! من از حضرتعالی سوال میکنم در این شبکهها کدام شبکه برای تکفیر و کشتن و انتحار تحریک میکند؟ آیا حضرتعالی در شبکه ولایت تا به حال شنیدهاید که بگویند کشتن سنی واجب است کشتن وهابی واجب است و کشتن مسیحی واجب است؟ یا مثلا سنی کافر، وهابی کافر است؟
بیننده:
نه! بنده ندیدهام.
استاد حسینی قزوینی:
حتی آن کسی که اسلحه گرفته است که ما را بکشد از باب دفاع از خود کشتنش واجب است ولی ما او را کافر هم نمیدانیم میگوییم مسلمان است. غسلش میدهیم و نماز هم بر او میخوانیم در قبرستان مسلمین هم دفنش میکنیم .
در همین شبکههای وهابی که شما دیدهاید اینها دکتر دیلمی را آوردند آنجا به صراحت چندین بار گفت أیها الناس شیعه کافر است، شیعه کافر است، شیعه کافر است. قتل کافر هم که واجب است. این آقایان بارها در شبکههایشان میگویند مذهب شیعه از مذهب فلان پرستهای هند هم بدتر است! مذهب متعفّن است!
وقتی به این شکل میآیند مطرح میکنند نتیجهای غیر از ترور، انتحار و امثال این ندارد. ولی اگر شبکه ولایت نبود و این اطلاع رسانی را نمیکرد عملیات انتحاری شاید 370 برابر می شد. باز به برکت شبکه ولایت که آمده اطلاع رسانی کرده است هم شیعه را روشن کرده است و هم سنیها را روشن کرده است. تعدادی از افرادی وهابی بودند مثل سلمان حدادی که میگوید من 500 نفر را وهابی کرده بودم، با شنیدن بحثهای ما از وهابیگری دست برداشتهاند. مسلمان و شیعه شدهاند. مثل سلمان حدادی که یک آدم مؤدب، معتدل است و در حال نشر مکتب شیعه است بدون اینکه بگوید سنی یا وهابی کافر است .
شما بزرگواری کنید در شبکه با دوستانمان آقای یزدانی و آقای ابوالقاسمی در برنامهشان تماس بگیرید تا بخشهایی از کلیپهای اینها و فتواهایشان به کفر و قتل شیعه و حتی به کفر و قتل اهل سنت را همراه با تاریخ صحبتشان برایتان نشان دهند. شما هم به عنوان یک سنی معتدل و مؤدب به همین شبکهها زنگ بزنید و بگویید نتیجه این حرفهای شما این همه کشت و کشتار بوده است.
مجری:
در این کتابهایی که امسال در حج دادهاند به صراحت گفته شده است که قتل شیعه واجب است. شیعه باید کشته بشود.
بیننده:
من حرف شما را تأیید میکنم. من میدانم که یکی از بندهای اساسنامه دین آنها ایجاد تفرقه است. من این را خوب میدانم . اما شما هم یک مقدار به این تفرقهها دامن میزنید!
استاد حسینی قزوینی:
مثلا یک نمونه بگویید.
بیننده:
چشم. نگاه کنید مثلا شما میآیید در این تریبون با صراحت اعلام میکنید که مثلا خلفا غاصب خلافت بودند. حالا به این کار ندارم که غاصب بودند یا نبودند. آیا مطرح کردن این در این شبکه به اختلافات دامن میزند یا نه؟
مجری:
نه! بحث ما در جایگاه امامت است و ما از کتابهای خود شما شناسههایی را مطرح میکنیم و خیلی هم عذرخواهی میکنیم. آیا این جسارت است؟
استاد حسینی قزوینی:
آقای موسوی عزیز! وقتی در خود صحیح مسلم که از صحیحترین کتابهای شماست از قول خلیفه دوم نقل میکند که نظر علی بن ابیطالب نسبت به ابوبکر و عمر این بود که اینها گناهکار، دروغگو، خائن و حیلهگر بودند، پس اولین کسی که اختلاف انداخته آقای مسلم است! شما با این میخواهید چه کار کنید؟
بیننده:
خواسته یا ناخواسته به اختلافات دامن میزند یا نه؟
استاد حسینی قزوینی:
شما این کتابها را میخواهید چه کار کنید؟ این کتابهای شما است کتابهای صحیح شماست. یعنی اگر کسی بیاید از صحیح مسلم یک روایتی را نقل کند اگر خود این روایت در صحیح مسلم باشد این اختلاف نیست؟
بیننده:
بله. ولی اگر شما این را مطرح نکنید بیشتر به این اختلافات دامن نمیزند و باعث ریختن خون مردم نمیشود.
مجری:
ما که قضاوتی که نمیکنیم آقای موسوی! ما احترام هم میکنیم میگوییم به مقدسات اهل سنت احترام میگذاریم . فقط بخاطر کسی که بخواهد تحقیق بکند مطرح میکنیم و باید خودش تصمیم بگیرد. ما که نمیخواهیم خدایی نکرده برای کسی وظیفهای مشخص بکنیم و یا قاعدهای مشخص بکنیم.
بیننده:
تشکر میکنم از برنامه خوبتان.
استاد حسینی قزوینی:
من از ادب و متانت شما سپاسگزارم. اگر ما این مطالب را از کتب شیعه نقل کردیم شما حق دارید گلایه کنید. در صحیح بخاری جلد 5 صفحه 82 حدیث 4240، آمده است که امیرالمومنین به ابوبکر میگوید:
إنک إستبددت علينا بالأمر.
تو در حق ما استبداد کردی.
این دیگر صحیح بخاری است! چطور اگر بخاری بیاید بگوید اختلاف نیست ولی اگر در شبکه ولایت مطرح بشود اینها اختلاف است؟! و اضافه بر این ما مورد هجمه و مورد ظلم قرار گرفتهایم. اینها شبانه روز دارند علیه ما مطلب پخش میکنند. ما داریم از خودمان دفاع میکنیم . ضمن اینکه ما احترام میکنیم حتی وقتی اسم ابوبکر را میآوریم میگوییم جناب ابوبکر ، جناب عمر، اسم عایشه را میآوریم میگوییم امّ المومنین. دیگر چه کار کنیم؟ اینها را هم نگوییم؟ شما در کدام یک از شبکههای شیعی دیدهاید که اسم خلفا را با احترام ببرند؟
مجری:
خیلی ممنون و متشکر، جناب آقای انصاری ازگیلان. سلام و عرض ادب داریم خدمت شما.
بیننده:
سلام علیکم. اخیرا در یکی از شبکهها در ارتباط با نقد زیارت جامعه کبیره بحثی را مطرح کردهاند و اینکه حتی علمای شیعی هم نقدهایی بر این زیارت نوشتهاند. از جمله یکی از علمای بزرگ شیعی که از میرزای آَشتیانی هم اجازه اجتهاد دارند در کتاب نقد کتب و حدیث به این پرداختهاند. میخواستم دراینباره توضیحی بدهید. سوال دیگر هم اینکه درباره سند حدیث رفع القلم درباره نهم ربیع توضیح بفرمایید.
استاد حسینی قزوینی:
حدیث رفع القلم درباره نهم ربیع باطل و ضعیف است. در رابطه با زیارت جامعه کبیره ما شکی در صحت زیارت جامعه کبیره نداریم. علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه با سند صحیح نقل میکند . آیةالله العظمی خوئی به صحت زیارت جامعه کبیره نظر دادهاند. سیره علما و مراجع ما عمل به زیارت جامعه کبیره بوده است. در این هیچ شک و شبههای وجود ندارد و تمام مضامین این روایت با آیات قرآن و روایات صحیح تطبیق دارد. اگر یک آدم احمق و بیسوادی بگوید این زیارت، کفریات است، بخاطر بیسوادیش است. اگر بگوید که با عبارت
فصل الخطاب عندکم
من لایحضره الفقیه، ج2، ص612
پس خدای عالم دیگر نستجیر بالله بیکار شده است و امثال این مشکل خودش است که نمیفهمد. ما چه کار کنیم؟! قرآن هم نخوانده است که خدا در قرآن درباره حضرت داود میفرماید:
وَآَتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ
سوره ص، آیه20
ما به حضرت داود فصل الخطاب دادیم.
فصل الخطاب یعنی مرتبه قضاوت. آیا اینکه علی بن ابیطالب علیه السلام مرتبه قضاوت داشته باشد و به علم قضا آگاه باشد برای امیرالمومنین زیاد است؟! و یا بحث
و إياب الخلق الیکم و حسابهم عليکم
من لایحضره الفقیه، ج2، ص612
به هیچ وجه با قرآن منافات ندارد ولی اینها نمیفهمند. اینها چون نه قرآن خواندهاند و نه به سنت پیغمبر آگاهی دارند. از یک طرف قرآن میفرماید:
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا
سوره زمر، آیه44
خدا انسانها را قبض روح میکند .
از طرف دیگر هم میفرماید:
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ
سوره سجده، آیه 11
بگو ملک الموت که موکل بر شماست شما را قبض روح میکند.
آیا قبض روح کردن عزرائیل با آیه قبض روح کردن خدا منافات دارد؟!
تمام قضایایی که در عالم صورت میگیرد هیچ حول و قوهای محقق نمیشود مگر باذن الله. نسبت دادن تمام امور به خدای عالم استقلالی است ولی نسبت به غیر خدای عالم غیراستقلالی است. الان که بنده دارم حرف میزنم اگر معتقد باشم این من هستم که مستقل از خدا با حول و قوه خودم دارم حرف میزنم، این کفر است ولی اگر بگویم باذن الله و به قدرت خدا حرف میزنم این عین توحید است.
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى
سوره انفال، آیه17
اینجا هم
ما رمیت
آمده و هم
رمیت
آمده است.
و ما رميت
استقلالا بلکه
اللَّهَ رَمَى
اذ رميت
غیر استقلالی و اعطائی. این دیگر خیلی واضح و روشن است.
مجری:
جناب آقا رسول از ساری از برادران اهل سنت سلام و عرض ادب داریم.
بیننده:
سلام علیکم. تشکر میکنم از شما، واقعا این شبکه ولایت یک دانشگاه شده است بخصوص برای من. واقعا از شما و از ادب و از شخصیت شما تشکر میکنم . دستبوس حاج آقای قزوینی هستم. دستانشان را میبوسم.
استاد حسینی قزوینی:
شما بزرگوارید! آقا و عزیز ما هستید.
بیننده:
از سندهایی که ارائه میدهند حاج آقا به خدا من واقعا روشن شدم الان 50 تا 60 جلسه است که من از اکثر استادهایی که از قم صحبت میکنند استفاده میکنم و واقعا روشن شدم. من خودم از اهل سنت حنفی هستم و خود بنده و خیلی از دوستانم ابوحنیفه را تا دیروز نمیشناختیم.
دیروز در مورد علت منع حدیث در زمان بعد پیغمبر مطالعه میکردم هم از منابع اهل سنت و هم از منابع شیعه . به یک بحث جالبی رسیدم که واقعا برای من جای تعجب بود که چرا منع احادیث شده است؟ علت چه بوده؟ با وجودی که حاکمان آن زمان بعد از پیغمبر و خلفا، خلفای اهل سنت بودند برای چه اینجا منع احادیث شده است؟ برای من خیلی مهم است که جوابش را بدانم.
استاد حسینی قزوینی:
چون فرصت ما بسیار کوتاه است، من فقط به آقا رسول عزیز آدرسهایی میدهم. به این آدرسها مراجعه و مطالعه کنند. کتاب تقیید العلم از آقای خطیب بغدادی صفحه 54 . از علمای معاصر هم دکتر محمد عجّاج خطیب از اساتید دانشگاه الازهر کتابی دارد به نام اصول الحدیث، در صفحه 155 در رابطه با منع حدیث میگوید از عبدالله بن مسعود و غیره یک کتابی به دست ما رسید از مکه یا یمن
فيها أحاديث في أهل البيت ثم دعا بتست فيها ماء فجعل يميثها فيها
احادیثی در آن در فضائل اهل بیت بوده. سپس گفت تشتی بیاورید (تشتی آوردند که) در آن آب بود. این کتاب را داخل آب ریخت! همینطور با دستش مالش میداد!
به او گفتند:
فإن فيها أحاديث حسانا.
در این کتاب احادیث حسن و خوبی است.
ولی قبول نکرد و همه را در آب خمیر کرد!
آقا رسول بزرگوار! من گمان میکنم دیگر در خانه کس است یک حرف بس است! در کتاب الاغانی ابو الفرج هم آمده است که خالد قسری یکی از ولات بنی امیه به کسی دستور داد که سیره صحابه را بنویسد. آن شخص به خالد گفت:
فإنّه يمرّ بي الشيء من سير علي بن أبي طالب ، فأذكره ؟ فقال خالد : لا ، إلا أن تراه في قعر الجحيم
الاغانی، ج22، ص15
در رابطه با شجاعت علی، در رابطه با سخاوت علی، عبادت علی، زهد علی، سیره علی بن ابیطالب به مطالب و احادیثی برمیخورم. آیا این احادیث را هم بنویسم؟ خالد قسری در پاسخ گفت: اگر یک مطلبی است که علی بن ابیطالب را نستجیر بالله در قعر جهنم نشان میدهد بیاور!
یعنی اگر در رابطه با مذمت علی بن ابیطالب مطلبی هست، بیاور، ولی اگر در فضائل علی هست، نیاور!
اما در مورد سوال آن عزیزمان که آیا خلافت به دست خدای عالم است عرض میکنیم: بنی عامر خدمت رسول اکرم رسیدند و گفتند: یا رسول الله ما حاضر هستیم مسلمان بشویم ولی به شرط اینکه ما خلیفه بعد از تو باشیم! پیغمبر فرمود:
الأمر إلی الله يضعه حيث يشاء.
ثقات ابن حبان، ج1، ص82
امر امامت بدست خداست هر کجا که خدا بخواهد قرار میدهد .
در صحیح مسلم آمده است که مسیلمه به رسول اکرم عرض کرد: حاضر هستم مسلمان بشوم به شرط اینکه خلافت بعد از تو به عهده من باشد! پیغمبر فرمود:
و لن أتعدی أمر الله فيک.
صحیح مسلم، ج4، ص1780
من امر الهی خلافت بعد از خودم را به هیچ وجه نمیتوانم درباره تو اعمال کنم.
نووی هم میگوید:
فمعنی الأول لن أعدو أنا أمر الله فيک من أنّی لا أجيبک إلی ما طلبته ممّا لا ينبغي لک من الاستخلاف.
شرح النووی علی صحیح مسلم، ج15، ص22
منظور از امر الهی، خلافت و جانشینی است.
سیوطی و قاضی عیاض هم همین تعبیر را دارند.
مجری:
ممنون و سپاسگزار هستیم.
اللهم عجل لوليک الفرج .
التماس دعا و خدا نگهدار.