2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پاسخ به سوالات پيرامون امام حسن مجتبي (عليه السلام)
کد مطلب: ٥٨٢٣ تاریخ انتشار: ٠٨ آذر ١٣٨٥ - ١٤:٠١ تعداد بازدید: 11309
سخنراني ها » امامت ائمه
پاسخ به سوالات پيرامون امام حسن مجتبي (عليه السلام)

ولادت، فضائل و مناقب، صلح و فلسفه صلح و برخورد امام حسن با خلفاعلیه السلام
پاسخ به شبهات 85/09/08

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 85/09/08

موضوع: پاسخ به سوالات پيرامون امام حسن مجتبي (عليه السلام)

آقاي هدايتي

در مورد ولادت امام حسن (عليه السلام) اختلاف شده است كه در چه روزي بوده است. در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

علماء بزرگ أهل سنت مي گويند:

در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص246 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج2، ص10 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص220 ـ الإصابة لإبن حجر، ج2، ص60 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني ،ج2، ص257 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص213 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص166

از ميان علماء شيعه هم شيخ مفيد (ره) و إبن شهر آشوب (ره) هم همين مطلب را مي گويند.

الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص5 ـ المناقب لإبن شهر آشوب، ج3، ص191

با توجه به قرائن و شواهد، امام حسن (عليه السلام) در سال سوم هجرت به دنيا آمد. وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، امام حسن (عليه السلام) 7 سال داشت.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

درباره فضائل و مناقب امام حسن (عليه السلام) در منابع أهل سنت اشاره بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

مرحوم آقاي فيروز آبادي كتابي دارد با عنوان فضائل الخمسة في صحاح الستة. كسي كه بخواهد فضائل أهل بيت (عليهم السلام) را بگويد، قطعا بايد خودش از سرچشمه وحي نوشيده باشد. وگرنه اگر امثال ما بخواهيم وارد اين وادي بشويم، شايد جز جسارت، چيز ديگري نگوييم. چون ما با توجه به درك و برداشت خودمان، فضائل را بيان مي كنيم. اگر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فضائلي را براي مردم بيان كرده است، از اين باب بيان كرده است:

إنا معاشر الأنبياء أمرنا أن نكلم الناس علي قدر عقولهم.

الكافي للكليني، ج1، ص23 ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص504

روايات زيادي در صحاح سته در فضيلت امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) آمده است.

روايت اول:

آقاي احمد بن حنبل از ابوهريره نقل مي كند:

سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول: من أحبهما فقد أحبني و من أبغضهما فقد أبغضني.

از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شنيدم كه فرمود: هر كس حسن و حسين را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و هر كس آن دو را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است.

مسند احمد، ج2، ص531 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص20 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص166 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج4، ص29 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج3، ص472 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص49 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص48 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص277 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج3، ص83 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص198 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص254 ـ الإصابة لإبن حجر، ج2، ص63 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص39 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص260

روايت دوم:

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من أحبني فليحبه، فليبلغ الشاهد الغائب.

مسند احمد، ج5، ص366 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص173 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص254 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص176 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص513 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص197 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص228 ـ الإصابة لإبن حجر، ج2، ص62 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص258

اينها مضمون آيه مودّت را نشان مي دهد كه أجر رسالت قرار داده شده است:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ

سوره شوري/آيه23

هر قومي كه با أهل بيت (عليهم السلام) بودند، خط شان متصل به خداوند است و هر قومي كه از اينها جدا شدند يا در برابر خط أهل بيت (عليهم السلام) قرار گرفتند، قطعا مورد نظر أهل بيت (عليهم السلام) نيستند.

روايت سوم:

روايتي را از خليفه اول نقل مي كنند:

نظر النبي صلي الله عليه و سلم إلي علي و الحسن و الحسين و فاطمة فقال: أنا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم.

روزي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به علي و حسن و حسين و فاطمه نگاه كرد و فرمود: من دشمن كسي هستم كه با شما دشمن باشد و در صلح و سلامت هستم با كسي كه با شما در صلح و سلامت باشد.

مسند احمد، ج2، ص442 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص149 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص169 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص157 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص512 ـ صحيح ابن حبان، ج15، ص434 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص40 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص45 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج2، ص122

با اين كه آقاي ذهبي با اين گونه روايات ميانه خوبي ندارد و تعصبي برخورد مي كند، اين روايت را مي آورد، ولي هيچ گونه مناقشه اي در آن نمي كند. اين روايات نشان مي دهد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي جامعه اسلامي، خط معين مي كند. اين اختلافي كه در ميان امت اسلامي ايجاد خواهد شد و در حديث صحيح آمده است:

إن ستفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة، كلها في النار إلا فرقة واحدة.

بعد از من، أمت من به 73 فرقه منشعب مي شوند و جز يك فرقه، همه شان داخل آتش جهنم هستند.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص129 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج6، ص226 ـ تفسير رازي، ج1، ص4 ـ تفسير إبن كثير، ج2، ص482 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج24، ص53 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج2، ص430 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج3، ص291 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج17، ص13 ـ مسند أبي يعلي، ج7، ص156

با اين روايات، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آن فرقه ناجيه را مشخص مي كند. آن فرقه اي كه متصل به رسالت و توحيد است، كاملا مشخص است.

اگر بخواهيم در رابطه با فضائل امام حسن (عليه السلام) صحبت كنيم، نه يك جلسه، بلكه چندين جلسه بايد صحبت كنيم.

روايت چهارم:

امام حسن (عليه السلام) معروف به كريم اهل بيت (عليهم السلام) است. آقاي ذهبي در رابطه با سخاوت امام حسن (عليه السلام) مي گويد:

سمع الحسن بن علي رجلا إلي جنبه يسأل الله أن يرزقه عشرة آلاف درهم، فانصرف، فبعث بها إليه.

روزي حسن بن علي در كنار مردي بود كه از خداوند 10 هزار درهم طلب مي كرد. حسن بن علي به منزلش برگشت و آن مبلغ را براي رفع نياز آن مرد به او داد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص260

من از اين عبارت استفاده مي كنم كه قطعا امام حسن (عليه السلام) ناظر تمام محبت ها به ساحت مقدس ايشان است و ما از ايشان مي خواهيم نسبت به دعاها و حوائج ما و دوستان، عنايتي داشته باشند.

روايت پنجم

نقل مي كنند كه امام حسن (عليه السلام) دو مرتبه تمام دارائيش را در راه خدا انفاق كرد. خيلي عجيب است! گفتنش خيلي ساده است، ولي تصورش خيلي دشوار است. امام حسن (عليه السلام) 3 مرتبه تمام اموالش را به 2 قسم كرد و بخشي را به فقراء و بخشي را براي خودش نگه داشت.

خرج الحسن بن علي عليهما السلام من ماله مرتين و قاسم اللّه تعالي ماله ثلاث مرات، حتي أن كان ليعطي نعلا و يمسك نعلا و يعطي خفا و يمسك خفا.

حلية الأولياء لأبو نعيم، ج2، ص37 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص233 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص226 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص243 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج16، ص10 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج5، ص361 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص211 ـ أحكام القرآن للجصاص، ج3، ص303 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص260 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج12، ص68

* * * * * * *

آقاي هدايتي

برخورد امام حسن (عليه السلام) با خلفاء چگونه بود؟

استاد حسيني قزويني

امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و تأسيس سقيفه و آغاز خانه نشيني امير المومنين (عليه السلام)، كودكي بيش نبودند. ولي آنچه كه خيلي عجيب است و حتي غالب مورخين اهل سنت هم آورده اند و برخي ها هم توجيه احمقانه اي دارند، اين است كه ابوبكر در اوائل خلافت خود، بالاي منبر بود و صحبت مي كرد:

قعد أبو بكر علي منبر رسول الله صلي الله عليه وسلم، فجاءه الحسن بن علي فصعد المنبر و قال أنزل عن منبر أبي، فقال له أبو بكر: منبر أبيك، لا منبر أبي. فقال علي رضي الله عنه و هو في ناحية القوم: إن كانت لعن غير أمري.

روزي ابوبكر بر منبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نشسته بود كه حسن بن علي آمد و از منبر بالا رفت و فرمود: از منبر پدر من پايين بيا، ابوبكر گفت: (بلي) اين منبر پدر تو است، نه منبر پدر من. علي كه در گوشه اي در ميان مردم نشسته بود فرمود: اين كار او به دستور من نبوده است.

المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم لإبن الجوزي الحنبلي، ج4، ص70، ناشر: دار صادر بيروت، الطبعة الأولي، 1358 ـ نثر الدر في المحاضرات للآبي، ج1، ص227، تحقيق خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية بيروت، الطبعة الأولي، 1424هـ 2004م ـ الرياض النضرة في مناقب العشرة للطبري، ج2، ص148، تحقيق عيسي عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي بيروت، الطبعة الأولي، 1996م ـ جامع الأحاديث للسيوطي، ج13، ص93 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص383 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص515، چاپ محمدية، الإتحاف لحب الأشراف للشبراوي، ص7 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص80 و 143 (طبق برنامه الجامع الكبير)

كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص616 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص307 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج6، ص42

مشابه اين ماجرا هم ميان امام حسين (عليه السلام) و عمر بن خطاب رخ داد:

عن حسين بن علي قال: صعدت إلي عمر رضي الله عنه و هو علي المنبر فقلت: أنزل عن منبر أبي و اذهب إلي منبر أبيك، قال: من علمك هذا؟ قلت: ما علمني أحد، قال: منبر أبيك والله! منبر أبيك والله! منبر أبيك والله! و هل أنبت الشعر علي رؤوسنا إلا أنتم؟

از حسين بن علي نقل شده است: بر منبر بالا رفتم در حالي كه عمر بر منبر نشسته بود و به او گفتم: از منبر پدر من بيا پايين و برو بر منبر پدر خودت بنشين. عمر گفت: چه كسي اين سخن را به تو ياد داده است؟ گفتم: كسي به من ياد نداده است. عمر 3 مرتبه گفت: به خدا قسم اين منبر پدر تو است. آيا جز شما كس ديگري بر سر ما مو رويانده است؟

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج1، ص152 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص175 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص404 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص285 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص69 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص100 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص300 ـ تاريخ المدينة لإبن شبّة النميري، ج3، ص799 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص43 ـ معرفة الثقات للعجلي، ج1، ص302 ـ علل الدارقطني، ج2، ص126

امام حسن (عليه السلام) در دوران خانه نشيني امير المومنين (عليه السلام) تابع پدرش بود و دوشادوش او و غمخوار او بود. در اوائل خلافت آقا امير المومنين (عليه السلام) هم همسو با امير المومنين (عليه السلام) بود. بعد از شهادت آقا امير المومنين (عليه السلام) هم اولين جمله اي كه بر بالاي منبر فرمود، اين بود:

روز گذشته، كسي از دنيا رفت كه وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أوصياء بود.

يعني با اين گفتارش، خط بطلان كشيد بر خلافت خلفاء و اثبات كرد خلافت آقا امير المومنين (عليه السلام) را.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

در مورد صلح امام حسن (عليه السلام) با معاويه و فلسفه و علت آن توضيح دهيد.

استاد حسيني قزويني

يكي از اساسي ترين بحث هاي وهابيت عليه شيعه، اين است:

اگر واقعا خلافت، منصوص بود و آقا امام حسن (عليه السلام)، خليفه منصوب از طرف خداوند و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود، چرا خلافت را به معاويه واگذار كرد؟ اين نشان مي دهد كه عقيده شيعه در اين زمينه مستند نيست و يا ـ نستجير بالله ـ نقصي بر عصمت امام حسن (عليه السلام) است.

ائمه (عليهم السلام) در هر موقعيتي كه بودند، طبق روايات صحيح، از طرف خداوند مأمور و مكلف بودند به آنچه كه انجام داده اند و غير از آن، نه مأمور بودند و نه از آنها سر مي زد. به تعبير يكي از بزرگان:

ما بايد ائمه (عليهم السلام) را مانند يك انساني تصور كنيم كه مثلا 260 سال عمر داشت و در 25 سال از آن، تشخيص مي دهد به خاطر بعضي از مصالح اسلامي، بايد سكوت كند و 5 سال تشخيص داد زمام امور را به دست بگيرد و بعد تشخيص مي دهد 10 سال قيام كند و بعد تشخيص مي دهد در برابر حكومت ظالم قيام كند و در موقعيتي تشخيص مي دهد دست به انقلاب فرهنگي بزند و دانشگاه بزرگي تأسيس كند و غيره.

يعني ما بايد ائمه (عليهم السلام) را يك فرد 260 ساله تشخيص بدهيم كه در موقعيت هاي مختلف، با توجه به مقتضيات زمان و آنچه كه مصلحت اسلام و جامعه بود، متناسب با آن حركت كند.

در رابطه با اين كه آيا واقعا امام حسن (عليه السلام) با معاويه صلح يا آتش بس كرد، كاملا واضح و روشن است كه اگر به مصادر و منابع اهل سنت مراجعه كنيم، مي بينيم كه تقاضاي صلح از ناحيه معاويه بود، نه آقا امام حسن (عليه السلام). حتي برخي از مورخين شان مانند إبن خلدون ـ كه عناد ويژه اي با اهل بيت (عليهم السلام) داشت و بعضا هم به آن حضرات جسارت مي كند ـ تلاش مي كند كه إلقاء كند آقا امام حسن (عليه السلام) بود كه پيشنهاد صلح داد. در بعضي از جاها آمده است كه معاويه نامه اي سفيد امضاء نوشت و براي امام حسن (عليه السلام) فرستاد تا حضرت، هر چه در آن نامه خواست، بنويسد. چون معاويه از قيام مردم عراق، به ويژه مردم كوفه وحشت داشت و دنبال اين بود كه به نوعي آتش بس صورت بگيرد.

اين سوال مطرح است:

چطور شد كه آقاي امام حسن (عليه السلام) به اين آتش بس تن دادند؟ مگر بعد از شهادت آقا امير المومنين (عليه السلام)، خلافت را به دست نگرفت؟ مگر نيروها را بسيج نكرد و در برابر معاويه صف آرائي نكرد؟ پس چطور شد كه بعد از چند ماه، يك دفعه از اين تصميمش برگشت؟

من خلاصه و فشرده اش را بيان مي كنم. ما بايد چند نكته را در نظر بگيريم:

نكته اول: موقعيت سياست خارجي حكومت اسلامي در آن عصر

همه مي دانند كه امپراطوري روم، هر روز دنبال فرصتي بود كه بزرگ ترين ضربه را به اسلام وارد كند تا دين اسلام را براي هميشه از تاريخ حذف كند. وقتي آنها شنيدند امام حسن (عليه السلام) و معاويه در مقابل يكديگر صف آرائي كردند و درگير شدند، دستور بسيج نيرو و حمله به حكومت اسلامي را صادر كرد. حتي در تاريخ يعقوبي آمده است كه بعد از صلح با امام حسن (عليه السلام):

بلغه أن طاغية الروم قد زحف في جموع كثيرة و خلق عظيم، فخاف أن يشغله عما يحتاج إلي تدبيره و إحكامه، فوجه إليه، فصالحه علي مائة ألف دينار و كان معاوية أول من صالح الروم.

خبر به معاويه رسيد كه لشكر روم مي خواهد وارد حوزه حكومت اسلامي شود و ديد توان مقابله ندارد و 100 هزار دينار ـ چند ميليارد تومان به پول امروز ـ به حكومت روم داد تا آنها از تعرّض به حكومت اسلامي صرف نظر كنند.

تاريخ اليعقوبي، ج2، ص217

اين نشان مي دهد كه اگر اين جنگ ادامه پيدا مي كرد، قطعا با هجوم لشكر روم، خطري جدي براي حكومت اسلامي ايجاد مي شد. لذا امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:

اگر جدم امام حسن (عليه السلام) صلح نمي كرد، خطر بزرگي اسلام و مسلمانان را تهديد مي كرد.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج44، ص1

نكته دوم: موقعيت سياست داخلي آن عصر

مي بينيم كه بعد از خلافت آقا امير المومنين (عليه السلام) كه مردم درگير جنگ هاي مختلف ـ مانند جمل و صفّين و نهروان ـ بودند و خسته شده بودند و آمار كشته هاي طرفين، در جنگ جمل، حدود 30 هزار نفر و در جنگ صفّين، حدود 110 هزار نفر و در جنگ نهروان، حدود 4 هزار نفر بود.

تاريخ اليعقوبي، ج2، ص182 ـ مروج الذهب للمسعودي، ج1، ص313 (طبق برنامه الجامع الكبير)

اين انبوه كشته ها از طرفين، يك ضربه روحي براي مردم بود. حتي خود امام حسن (عليه السلام) در يكي از خطبه هايش فرمود:

اگر حاضريد با عزت و شرف دفاع كنيد و در برابر معاويه بايستيد، من جلو مي روم و اگر حاضر نيستيد، معاويه تقاضاي صلح كرده است و من صلح را بپذيرم.

مورخين آورده اند كه مردم گفتند:

ما خسته شده ايم و حاضر به جنگ نيستيم و مي خواهيم زندگي كنيم.

نكته سوم: ناهماهنگي در سپاه امام حسن (عليه السلام)

امام حسن (عليه السلام) جنگ كردن را به صلاح نديد و تن به صلح داد. يك ناهماهنگي اي ميان سربازان امام حسن (عليه السلام) بود. مورخين هم به اين نكته اشاره كرده اند. آورده اند كه لشكر امام حسن (عليه السلام) متشكل بود از تعدادي خوارج و افراد دنيا پرست كه براي رسيدن به غنائم آمده بودند. تعدادي از افراد بي خاصيت آمده بودند كه فقط به خاطر تبعيت از رؤساء و مسئولين قبيله شان بود و بعضي هم به خاطر شماتت نشدن توسط همسايه ها و آشنايان آمده بودند.

أسد الغابة لإبن الأثير، ج2، ص13 ـ الكامل في التاريخ، ج3، ص403 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص13 ـ كشف الغمة للإربلي، ج2، ص163

عده اي هم مخلص و مؤمن بودند و حاضر بودند تا آخرين توان از آقا امام حسن (عليه السلام) تبعيت و دفاع كنند؛ ولي تعدادشان اندك بود.

نكته چهارم: خيانت فرماندهان سپاه امام حسن (عليه السلام)

شايد يكي از مهم ترين علل صلح امام حسن (عليه السلام)، همين قضيه باشد. عبيد الله بن عباس ـ پسر عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ با 12 هزار نيرو به جبهه رفت و معاويه هم به او يك ميليون درهم پيشنهاد مي كند تا خودش را تحويل معاويه بدهد. 500 هزار درهم را نقداً مي فرستند و بقيه را بعد از پيوستن او به لشكر معاويه مي دهد. همين فردي كه از دودمان بني هاشم و خاندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و سوابق درخشاني در دوران امير المومنين (عليه السلام) داشت، از تاريكي شب استفاده مي كند و دست از جنگ مي كشد و خودش و بخشي از لشكرش به لشكر معاويه مي پيوندند.

تاريخ اليعقوبي، ج2، ص214 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص13 ـ كشف الغمة للإربلي، ج2، ص163

اين گلايه را از عبيد الله بن عباس داريم كه حتي اگر عِرق ديني و مذهبي يا فاميلي نداشت، حداقل به دستور معاويه گوش نمي داد. چون بُسر بن أرطاة، از سربازان معاويه، دو فرزند عبيد الله بن عباس را ناجوانمردانه جلوي چشم مادرشان سر بريد و مادرشان هم بعد از اين ماجرا ديوانه شد و سر به بيابان ها گذاشت. جنايتي كه بسر نسبت به عبيد الله بن عباس داشت، كمتر كسي داشت. همين هم اگر مورد ملاحظه عبيد الله بن عباس بود، كافي بود براي نپيوستن به معاويه. اين ماجرا در زمان خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) صورت گرفت.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج1، ص158 ـ الثقات لإبن حبان ، ج2، ص300 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج10، ص151 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج4، ص64 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص137 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص381 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص607

امام حسن (عليه السلام) اين گونه افراد را در لشكر خود داشت. مرحوم طبرسي (ره) در الإحتجاج خود به نقل از امام حسن (عليه السلام) مي گويد:

والله! لو قاتلت معاوية، لأخذوا بعنقي، حتي يدفعوني إليه سلما والله! لئن أسالمه و أنا عزيز خير من أن يقتلني و أنا أسير أو يمنّ علي فيكون سنة علي بني هاشم آخر الدهر و لمعاوية لا يزال يمن بها و عقبه علي الحي منا و الميت.

به خدا سوگند! اگر با معاويه جنگ كنم، همين ها مرا دست بسته تحويل او خواهند داد. به خدا سوگند! اگر در حالي كه عزيز و آبرومندم با او مسالمه و صلح كنم، براي من بهتر از آن است كه در حال اسارت مرا به قتل رسانند يا بر من منّت گذارند كه اين براي هميشه مايه ننگ و عار بني هاشم شود و معاويه و نسل او پيوسته و تا ابد بر اين منّت، بر زنده و مرده ما خواهند باليد.

الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص10

اين خيلي دردآور است. در صفحات بعد آمده است:

والله! ما سلمت الأمر إليه إلا أني لم أجد أنصارا و لو وجدت أنصارا لقاتلته ليلي و نهاري.

قسم به خدا! چون نيرو نداشتم، صلح كردم. اگر نيرو داشتم، شبانه روز با معاويه مي جنگيدم.

الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص12 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص407

وقتي امام حسن (عليه السلام) تصميم بر صلح مي گيرد، در همان منطقه، حمله مي كنند به خيمه امام حسن (عليه السلام) و اموال او را غارت مي كنند. حتي يكي از اين خوارج كه عضو لشكريان امام حسن (عليه السلام) بود، شمشير بر ران مبارك حضرت مي زند و زخمي مي شود و حضرت هم به خانه عموي مختار مي رود و بستري مي شود. بعضي از مورخين آورده اند:

مختار هم نزد عمويش مي رود و مي گويد: ما يك گنج داريم و بايد با هم آن را تقسيم كنيم. عمويش مي گويد: چيست؟ مختار مي گويد: اگر صلاح بدانيد، حسن بن علي را تحويل معاويه بدهيم و جوايز زيادي بگيريم و با هم تقسيم كنيم.

مختار، با آن سوابق و عقيده ضد معاويه اي كه دارد، اين چنين پيشنهادي مي كند. البته بعضي از طرفداران مختار مي گويند كه مختار اين پيشنهاد را به عمويش داد تا عمويش را امتحان كند. ما نسبت به مختار، خيلي خوشبين نيستيم. عمل او، مقدّس بود و قلب أهل بيت (عليهم السلام) را شاد كرد. ولي اين كه انگيزه او چه بود؟ علامت سؤال بزرگي است كه آيا با اجازه امام معصوم (عليه السلام) بود يا نه؟ اولين فرقه فاسدي هم كه از شيعه منشعب شد، فرقه كيسانيه بود كه بعد از قضيه مختار بود.

امام حسن (عليه السلام) با توجه به آن وضع سياست خارجي و آن وضع داخلي و خستگي مردم از جنگ و ناهماهنگي در لشكر خود و خيانت فرماندهان، هيچ راهي جز قبول صلح ندارد. البته صلح امام حسن (عليه السلام)، دست برداشتن از جنگ نبود، بلكه تغيير استراتژي داد و خواست با اين كارش، لباس ميشي كه در تن معاويه و يارانش بود و دم از اسلام مي زدند، براي مردم روشن شود. همان طور كه خود آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ صفّين فرمود:

اين افرادي كه در داخل لشكر معاويه هستند، كساني بودند كه در جنگ بدر و أحد و ديگر جنگ ها، در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با آنها جنگيديم و امروز هم آمده اند چهره عوض كرده اند. وگرنه، چهره، همان چهره كفار قريش است.

در تاريخ هم ثبت است كه اگر صلح امام حسن (عليه السلام) با معاويه نبود، زمينه قيام امام حسين (عليه السلام) فراهم نمي شد و چهره واقعي دودمان بني أميه براي مردم روشن نمي شد.

اين ها خلاصه اي بود از صلح و فلسفه آن.

إبن أبي شيبه ـ استاد بخاري ـ مي گويد:

وقتي معاويه صلح نامه را امضاء كرد، به مسجد كوفه آمد و بر منبر رفت و گفت:

ما قاتلتكم لتصلوا و لا لتصوموا و لا لتحجوا و لا لتزكوا و قد أعرف أنكم تفعلون ذلك و لكن إنما قاتلتكم لا تأمر عليكم و قد أعطاني الله ذلك و أنتم له كارهون.

به خدا سوگند! من با شما نجنگيدم كه روزه بگيريد، نماز بخوانيد، به زيارت خانه خدا برويد، زكات بپردازيد. شما اين كارها را انجام مي دهيد. بلكه به اين جهت بود كه بر شما فرمانروايي كنم و خدا آن را به من عطا فرمود، در حالي كه شما را خوشايند نبود.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص251 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج16، ص46 ـ مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص45 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص14

معاويه در اولين لحظه، چهره واقعي خود را به مردم نشان داد. بعد شروع كرد به جسارت كردن به امام حسن (عليه السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و علناً گفت:

و جميعها تحت قدمي و لا أفي بشئ منها.

همه مفاد صلح نامه زير قدم من است و به هيچ كدام وفا نخواهم كرد.

امام حسن (عليه السلام) هم در همان جا از خودش دفاع كرد و فرمود:

أيها الذاكر عليا! أنا الحسن و أبي علي و أنت معاوية و أبوك صخر و أمي فاطمة و أمك هند و جدي رسول الله و جدك حرب و جدتي خديجة و جدتك قتيلة، فلعن الله أخملنا ذكرا و ألأمنا حسبا و شرنا قدما و أقدمنا كفرا و نفاقا. فقال طوائف من أهل المسجد: آمين آمين.

اي آن كه علي را به بدي ياد كردي! من حسن هستم و پدرم علي است، تو معاويه هستي و پدرت صخر است، مادر من فاطمه و مادر تو هند است، جد من رسول الله و جد تو حرب است، جده من خديجه و جده تو فتيله است. پس خدا لعنت كند از ما دو نفر آن كس را كه نامش پليدتر و حسب و نسبش پست تر و سابقه اش بدتر و كفر و نفاقش پيش تر بوده است. گروه هاي مختلفي كه در مسجد بودند، گفتند: آمين، آمين!

مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص46 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج16، ص47 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص15

خيلي جالب است كه راويان اين روايت و خود أبو الفرج اصفهاني هم مي گويند آمين.

قال فضل: فقال يحيي بن معين: و نحن نقول آمين. قال أبو عبيد: و نحن أيضا نقول آمين. قال أبو الفرج: و أنا أقول آمين.

ما هم الآن كه اين روايت را نقل مي كنيم، از قول خودمان و شيفتگان أهل بيت (عليهم السلام) آمين مي گوييم.

اين گفتار معاويه نشان داد كه به هيچ چيز پاي بند نبود. هنوز مركّب عهدنامه خشك نشده كه آنها زير پا گذاشت و نقض كرد.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

لطفا در رابطه با عدم وفاداري معاويه به مفاد صلح نامه و هم چنين در رابطه با نقش معاويه در رابطه با شهادت امام حسن (عليه السلام) هم توضيح بدهيد. در رابطه با علت قتل عثمان و مخالفت عايشه با أمير المؤمنين (عليه السلام) و قيام عليه او توضيح دهيد.

جواب:

بين شيعه و أهل سنت اتفاق نظر است كه امام حسن (عليه السلام) مسموم و شهيد شد. اين كه اين سمّ توسط جُعده ـ دختر محمد أشعث ـ بود، اين هم ميان شيعه و أهل سنت اتفاق نظر است. اما اين كه آيا تحريك جعده توسط معاويه صورت گرفت يا يزيد يا سعيد بن عاص ـ حاكم مدينه ـ؟ اختلافي است. ولي از مصادر اوليه أهل سنت چند نمونه را ذكر مي كنم.

با اين كه در يكي از بندهاي صلح نامه تصريح شده بود معاويه، حق تعرّض به امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، شيعيان، عموم مردم كوفه،بصره و مناطق شيعه نشين را ندارد، شخص معاويه، جعده را تحريك كرد و مقداري پول ـ بعضي گفته اند 100 هزار درهم ـ براي او فرستاد و به او وعده داد اگر امام حسن (عليه السلام) را بكشد، او را براي پسرش يزيد تزويج مي كند.

أرسل معاوية إلي إبنة الأشعث: إني مزوجك بيزيد إبني علي أن تسمّي الحسن بن علي و بعث إليها بمائة ألف درهم، فقبلت و سمّت الحسن، فسوغها المال و لم يزوجها منه.

معاويه به دختر أشعث ـ جُعده ـ پيام فرستاد: اگر به حسن بن علي سمّ بدهي، من تو را به ازدواج يزيد درمي آورم. معاويه 100 هزار درهم براي جعده فرستاد و او هم قبول كرد و به حسن بن علي سمّ داد. معاويه آن مبلغ را داد، ولي او را به ازدواج يزيد درنياورد.

مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص48

آقاي مِزّي و ذهبي و إبن عساكر ـ از علماء بزرگ أهل سنت ـ نقل مي كنند:

كان معاوية قد تلطف لبعض خدمه أن يسقيه سمّا.

معاويه بعضي از افراد را تحريك كرد تا به حسن بن علي سمّ بدهند.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص274 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص252 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص284 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص47

آقاي زمخشري ـ از استوانه هاي علمي أهل سنت ـ مي گويد:

جعل معاوية لجعدة بنت الأشعث إمرأة الحسن مائة ألف درهم حتي سمّته.

معاويه 100 هزار درهم براي جعده فرستاد تا حسن بن علي را مسموم كند.

ربيع الأبرار للزمخشري، ج4، ص208، الباب الحادي والثمانين

آقاي أبو الحسن مدائني صراحت دارد:

دسّ إليه معاوية سمّا علي يد جعدة بنت الأشعث إبن قيس زوجة الحسن و قال لها: إن قتلتيه بالسمّ فلك مائة ألف و أزوجك يزيد إبني. فلمّا مات وفي لها بالمال و لم يزوجها من يزيد. قال: أخشي أن تصنع بإبني كما صنعت بإبن رسول الله صلي الله عليه و سلم.

معاويه به جعده سمّ فرستاد تا حسن بن علي را مسموم كند و گفت اگر اين كار را بكني، 100 هزار درهم به تو مي دهم و به عقد پسرم يزيد درمي آورم. وقتي جعده، حسن بن علي را مسموم كرد، معاويه 100 هزار درهم را به او داد، ولي او را به عقد پسرش درنياورد و گفت: مي ترسم اين كاري را كه با پسر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كردي، با پسر من هم انجام دهي.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج16، ص11

اين قضايا در منابع زير هم آمده است:

تذكرة الخواص لإبن الجوزي، ص192 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج1، ص389 ـ فتوح البلدان لإبن أعثم الكوفي، ج4، ص318

إبن تيميه هم در منهاج السنة لإبن تيمية ـ در چاپ جديد 9 جلدي ـ ، جلد2، ص225 مي گويد:

إن بني أمية ليسوا بأعظم جرما من بني إسرائيل، فمعاوية حين أمر بسمّ الحسن فهو من باب قتال بعضهم بعضاً.

جرم بني أميه بيشتر از بني إسرائيل نيست. معاويه وقتي أمر كرد به مسموم كردن حسن بن علي، از باب كشتار بعضي توسط بعضي ديگر است.

اما در رابطه با مخالفت عايشه با أمير المؤمنين (عليه السلام)، علامه عسگري در مقدمه كتاب عايشة أم المؤمنين نكات زيبايي دارد و مي گويد:

مخالفت عايشه با أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، بنا بر آنچه كه إبن أبي حديد معتزلي از استادش نقل مي كند، از همان اوائل ازدواج عايشه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) همواره از حضرت خديجه (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به نيكي ياد مي كرد و اين هم براي عايشه، گران مي آمد و در برابر آنها موضع مي گرفت.

حتي إبن أبي الحديد نقل مي كند:

تنها كسي كه در مراسم شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شركت نكرد و اظهار شادماني كرد، عايشه بود.

اين قضايا از اول بود. با اين كه عايشه نسبت به عثمان هم صراحت داشت:

أقتلوا نعثلا، فقد كفر.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص215 ـ تفسير الآلوسي، ج22، ص11 ـ المحصول للرازي، ج4، ص343 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص477 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص206 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص51 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج2، ص421 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص357 ـ تقريب المعارف لأبو الصلاح الحلبي ، ص286 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج5، ص80 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج11، ص670 ـ تاج العروس للزبيدي، ج15، ص745

سپس از مدينه خارج شد و وقتي شنيد عثمان كشته شده، سؤال كرد چه كسي خليفه شد؟ گفتند حضرت علي (عليه السلام). او تصور داشت كه زبير يا طلحه خليفه شوند. وقتي شنيد أمير المؤمنين (عليه السلام) خليفه شده است، تعابير تندي را نسب به حضرت گفت. سپس به مسجد رفت و طلحه و زبير و عبد الله بن زبير هم به او ملحق شدند و به خونخواهي عثمان، نقشه جنگ جمل را كشيدند.

* * * * * * *

سؤال:

شنيده ام كه شخصي در زيارت امام حسن (عليه السلام) گفته است:

السلام عليك يا مذلّ المؤمنين.

در اين مورد توضيح بفرمائيد.

جواب:

اين واژه را بعضي ها بعد از صلح امام حسن (عليه السلام) با معاويه، نسبت به امام حسن (عليه السلام) گفتند و جسارت كردند. روايتي در تحف العقول، صفحه 308 آمده است كه مرسل است و سنديت ندارد. آنچه كه أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين، صفحه 44 آورده است، اكثراً از بزرگان أهل سنت است، مانند فضل بن حسن مصري و سفيان أبي ليلي و شعبي است.

تحف العقول لإبن شعبة الحراني، ص308 ـ مناقب الإمام أمير المؤمنين لمحمد بن سليمان الكوفي، ج2، ص128 ـ مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص44 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج3، ص197

بعد از صلح امام حسن (عليه السلام)، بعضي ها اين تعبير را نسبت به امام حسن (عليه السلام) داشتند:

السلام عليك يا مذل المؤمنين.

و امام حسن (عليه السلام) هم مي فرمود:

ما أنا بمذل المؤمنين و لكني معز المؤمنين. إني لما رأيتكم ليس بكم عليهم قوة، سلمت الأمر لأبقي أنا و أنتم بين أظهرهم.

من ذليل كننده مؤمنين نيستم، بلكه عزت دهنده مؤمنين هستم. وقتي ديدم شما قدرت مبارزه را نداريد، صلح كردم تا من و شما باقي بمانيم.

اين روايات سنديت ندارد و بنده هم نديده ام كه در زيارت نامه اي آمده باشد. البته در كتاب الإختصاص شيخ مفيد (ره)، صفحه 82 آمده است كه يكي از مخالفين حضرت به نام سفيان بن ليلي اين تعابير را نسبت به امام حسن (عليه السلام) گفته است.

با اين كه اصحاب امام حسن (عليه السلام) بعد از صلح حضرت با معاويه، رفتار خوبي با ايشان نداشتند و رفتارهاي بدتر و بزرگ تر از اين سلام گفتن با امام حسن (عليه السلام) انجام داده اند. ولي اگر اين روايات، مصدر تاريخي داشته باشد، مي پذيريم و تنها با مصدر روائي ضعيف نمي پذيريم.

* * * * * * *

سؤال:

لطفا در رابطه با سند اين روايت:

ولاية علي بن أبي طالب حصني، فمن دخل حصني أمن من عذابي.

توضيحاتي را بفرمائيد.

جواب:

روايت فوق در منابع زير آمده است:

الأمالي للشيخ الصدوق، ص306 ـ عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج1، ص146 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص371 ـ الجواهر السنية للحر العاملي، ص225 ـ مسند الإمام الرضا (ع) للشيخ عزيز الله عطاردي، ج1، ص114 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص170 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص72

اين روايت از نظر سندي، هيچ مشكلي ندارد و تمام فقهاء و مراجع ما نسبت به اين حديث، به عنوان يك حديث قطعي كه از امام (عليه السلام) صادر شده است، نگاه مي كنند.

* * * * * * *

سؤال:

در تاريخ آمده است كه عايشه بر قاطر سوار شده است. لطفا در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب:

اين قضيه در منابع شيعي، مفصّل آمده است. آقاي باقر شريف قرشي ـ از علماء بزرگ شيعه در عراق ـ در كتاب حياة الإمام الحسن ـ كه شايد مفصل ترين كتاب در اين زمينه باشد ـ از مصادر متعدد نقل مي كند:

بزرگان شيعه بر اين عقيده هستند كه وقتي جنازه مبارك امام حسن (عليه السلام) را كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آوردند تا دفن كنند يا فقط براي طواف قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بردند ـ چنانچه امروز هم رايج است كه جنازه اموات را در اماكن متبركه طواف مي دهند ـ و بني مروان اين ماجرا را ديدند و بر آنها گران آمد و آمدند ممانعت كردند و لشكركشي كردند و به درگيري هم كشيده شد.

در تاريخ يعقوبي، جلد 2، صفحه 225 آمده است:

إن عائشة ركبت بغلة شهباء و قالت: بيتي لا آذن فيه لأحد. فأتاها القاسم بن محمد بن أبي بكر، فقال لها: يا عمة! ما غسلنا رؤوسنا من يوم الجمل الأحمر، أتريدين أن يقال يوم البغلة الشهباء؟ فرجعت.

عايشه سوار بر يك قاطر سياه و سفيد شد و گفت: اينجا ـ كنار قبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ـ خانه من است و اجازه نمي دهم كسي در آنجا دفن شود. قاسم بن محمد بن أبي بكر به عايشه گفت: اي عمه! ما هنوز سرمان را از ننگ واقعه جمل نشسته ايم. آيا مي خواهي دوباره جنگ ديگري راه اندازي كني و بگويند جنگ قاطر سياه و سفيد؟ عايشه هم برگشت.

هم چنين نقل مي كنند كه عايشه سوار قاطر شد و إبن أبي عتيق او گفت:

ما إنقضي عنا يوم الجمل. حتي تريدي أن تأتينا بيوم البغلة؟

هنوز از روز جمل فارق نشده ايم. آيا مي خواهي روز قاطر را به راه بياندازي؟

تهذيب الكمال للمزي، جلد 16، ص67 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج32، ص240 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص11

هم چنين آمده است كه إبن عباس به عايشه اعتراض كرد:

فقال لها إبن عباس: كأنك أردت أن يقال: يوم البغلة كما قيل يوم الجمل!؟ قالت: رحمك الله ذاك يوم نسي! قال: لا، يوم أذكر منه علي الدهر.

آيا مي خواهي دوباره جنگي به راه بياندازي به نام جنگ قاطر، چنانچه جنگ جمل را به راه انداختي؟! ... .

بهجة المجالس لإبن عبد البر، ص34

در روايتي ديگر آمده كه إبن عباس به عايشه گفت:

يوما تجملت و يوما تبغلت و إن عشت تفيلت.

روزي جنگ جمل را به راه انداختي و روزي جنگ قاطر را و اگر زنده بماني، روزي هم جنگ فيل را به راه مي اندازي.

جنك فيل، اشاره به حمله ابرهه دارد كه با فيل ها به خانه خدا حمله كرد.

إبن حجاج، شاعر بغدادي هم مي گويد:

أيا بنت أبي بكر فلا كان و لا كنت

تجملت تبغلت و إن عشت تفيلت

لك التسع من الثمن و بالكل تملكت

اي دختر ابوبكر! جنگ جمل و جنگ قاطر را به راه انداختي، اگر زنده بماني، جنگ فيل را هم به راه مي اندازي. زنان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه يك هشتم إرث مي برند و تو هم يكي از 9 زن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستي، حق إرث تو، يك نهم از يك هشتم است، آيا مي خواهي تمام إرث را بگيري؟

اين قضايا، هم در كتب أهل سنت است و هم در كتب شيعه. ولي آنها با إيماء و اشاره ردّ شده اند و اصل قضيه را نقل نكرده اند.

* * * * * * *

سؤال:

آيا در كتب اهل سنت آمده كه عايشه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إرث برده است و مي تواند نگذارد امام حسن (عليه السلام) كنار قبر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود؟

جواب:

اينها حتي يك دليل ضعيف هم ندارند كه اين خانه، متعلق به عايشه بوده است. قرائن و شواهد متعددي داريم كه همين جايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دفن است، اصلاً خانه عايشه نبود. بلكه خانه عايشه در جنوب مسجد بود. روايات متعددي داريم كه درب حيات عايشه، به طرف شمال باز مي شد. حال آن كه درب حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به طرف غرب باز مي شود و با آنچه كه أهل سنت دارند مبني بر باز شدن درب حيات خانه عايشه به طرف شمال، تفاوت دارد.

خود آقاي أبوبكر وقتي خواست فدك را از حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) بگيرد، از قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

لا نورث، ما تركناه صدقة.

ما إرث باقي نمي گذاريم و هر چه باقي گذاشتيم، صدقه است.

صحيح البخاري، ج4، ص42 ـ صحيح مسلم، ج5، ص152

اگر بنا باشد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي دخترش إرث نگذارد، قطعاً براي همسرش هم إرث نمي گذارد. اگر مي گويند كه اين را قبلاً به عايشه بخشيده است، دليل براي ما بياورند. حال آن كه ما براي فدك، دليل محكم و محكمه پسند داريم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فدك را به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) بخشيده بود.

عايشه بعد از قضيه جنگ جمل، تمام محبوبيت خويش را از دست داد. حتي در منابع متعدد و صحاح سته آمده است كه همواره گريه مي كرد و تأسف مي خورد و ناراحت بود و وقتي مي خواست از دنيا برود، به او گفتند: آيا مي خواهي تو را كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن كنيم؟ گفت:

إني أحدثت بعد رسول الله صلي الله عليه و سلم حدثا، أدفنوني مع أزواجه. فدفنت بالبقيع.

من بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كارهاي ناشايستي انجام دادم و مرا در كنار ساير همسران رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دفن كنيد. پس او را در بقيع دفن كردند.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج4، ص6 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج2، ص193 ـ المعارف لإبن قتيبة، ص134 ـ مسند إبن راهويه، ج2، ص43 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج8، ص74

اگر واقعا اين خانه مربوط به عايشه بود، سزاوارتر از هركس كه در كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود، خودش بود. ولي وصيت كرد كه مرا در بقيع دفن كنيد.

نقل مي كنند كه محرّك اصلي عايشه در درگيري در جنازه امام حسن (عليه السلام)، مروان بود. با اين كه در آن زمان هيچ مسئوليت سياسي هم نداشت. در بعضي از مصادر آمده است كه مروان از قاطر خود پياده شد و به عايشه گفت سوار قاطر من شو. عايشه هم سوار شد و اين قضايا پيش آمد و ساير بني مروان را تحريك كرد. در حقيقت اين يك قائله اي بود ميان بني هاشم و بني مروان، نه بني أميه. حتي در بعضي از مصادر أهل سنت آمده است كه وقتي عايشه، سراغ إبن أبي عتيق رفت تا قاطر او را بگيرد، گفت يك اتفاق بدي ميان دوستان ما و بني هاشم افتاده كه مي خواهم بروم اين قائله را اصلاح كنم و نگذارم به خونريزي كشيده شود.

* * * * * * *

سؤال:

گفته شده است كه جنازه امام حسن (عليه السلام) را تيرباران كردند. توضيحي كوتاه در اين مورد بفرماييد.

جواب:

در تاريخ اين تعبير آمده است:

إن عايشه أمرت بني أميه برمي جنازة الحسن، فرموها، حتي إستلّ منها سبعون سهما.

جناب آقاي باقر شريف قرشي در كتاب حياة الإمام الحسن، جلد 2، صفحه 499 از مصادر شيعه نقل مي كند.

ولي از آنجايي كه در دوران بني أميه، كوچك ترين مسائلي كه بوي اهانت به صحابه يا عايشه و حفصه بود را حذف مي كردند و حتي ذهبي مي گويد هر روايتي كه عليه صحابه باشد، بايد آن را نابود كرد، فقط توانستند جزئيات ماجرا را حذف كنند. با توجه به اين تلاشي كه كردند أحاديث مخدوش كننده چهره صحابه از بين برود، كليات اين قضايا آمده است. آقاي إبن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، جلد 13، صفحه 292، قضيه درگيري ميان بني أميه و بني هاشم را نقل مي كند:

حتي كانت بينهم المراماة.

ميان اين دو گروه، تيراندازي صورت گرفت.

آقاي ذهبي هم در كتاب سير أعلام النبلاء، جلد 3، صفحه 275 اين قضايا را نقل مي كند و مي گويد:

وقتي حسن بن علي از دنيا رفت، مدينه آن چنان لرزيد كه هيچ احدي را نيافتيم جز اين كه قطرات اشكش جاري شد. مروان، بني مروان و بني أميه را تحريك كرد و آمدند كنار قبر رسول (صلي الله عليه و سلم) موضع گرفتند.

و صاح مروان في بني أمية و لبسوا السلاح، فقال له حسين: يا إبن الزرقاء! مالك و لهذا؟! أوال أنت؟ فقال: لا تخلص إلي هذا و أنا حي.

فصاح حسين بحلف الفضول، فاجتمعت هاشم و تيم و زهرة و أسد في السلاح و عقد مروان لواء و كانت بينهم مراماة.

مروان به سراغ بني أميه آمد و آنها را تجهيز به لباس رزمي كرد. حسين به او گفت: اي فرزند زن آبي چشم! تو را چه شده است كه مردم را عليه ما تحريك مي كني؟ آيا والي مدينه تو هستي؟

حسين هم طلب كمك كرد و از قبائل مختلف، مسلحانه كنار قبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) حاضر شدند. مروان هم پرچم جنگ را به دست گرفت و به يكديگر تيراندازي كردند.

اين كه آيا اين تيراندازي هم به جنازه امام حسن (عليه السلام) كشيده شد يا نه؟ ذهبي و إبن عساكر نياورده اند و به صورت سربسته اشاره كرده اند. ولي در منابع شيعه، مفصل آمده است كه وقتي جنازه امام حسن (عليه السلام) را به قبرستان بقيع آوردند، اين تيرها به طوري اصابت كرده بود كه از چوب تابوت گذشته و به بدن امام حسن (عليه السلام) رسيده بود و اين روز براي أهل بيت (عليهم السلام)، روز سخت و دشواري بود. حتي بعضي ها كه در شرح حال زندگي حضرت عباس (عليه السلام) مطلب نوشته اند، اشاره كرده اند كه بيش از همه، براي حضرت عباس (عليه السلام) دردآور بود كه اين چنين ماجرايي پيش آمد.

در بعضي از مصادر هم آمده است كه وقتي حضرت عباس (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) را ديد كه مسموم شده است، به حضرت إصرار مي كرد كه بگويد چه كسي او را به آن حال انداخته است تا با شمشير، او را به كيفر برساند.

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | دوست دار شما | | ٢٠:٣٥ - ٢٣ مهر ١٣٩٠ |
با سلام خدمت شما من يک نکته مي خواستم عرض کنم آن هم اين است که من فضل ايت الله قزويني را خيلي بيشتر از اين ميدانم که اين طور بعضي روايات ضعيف را يياورند و طبق آن نظر دهند ايشان درباره مختار يک روايتي را مي آورد و آن استناد ميکند در حالي که آيت الله خويي در معجم رجال خيش تمام اين روايات را از الحاظ رجالي رد ميکند و مي گويد تمام اين روايات ساخته بني اميه بني زبير است در ضمن خود شما در سايتتان در مقاله مختار تمام اين روايات را رد ميکنيد مختار کسي است که دو امام معصوم برياش طلب رحمت ميکنند باريش دعا ميکنند مختار بي شک از شيعيان غريب بوده اين روايات موضوع نمي تواند مورد استناد قرار گيرد من نمي گويم معصوم بود ولي خدمتي او به اهل بيت کرد کمتر کسي در تاريخ انجام داده ايت الله قزويني که ميفرمايد ما به مختار خوش بين نيستيم واقعا از شخصيت علمي همچون ايشان بعيد است که استاد رجال هستند خواهشن و عاجزانه از شما مي خواهم اين قسمت مقاله را حذف کنيد: مختار هم نزد عمويش مي‌رود و مي‌گويد: ما يك گنج داريم و بايد با هم آن را تقسيم كنيم. عمويش مي‌گويد: چيست؟ مختار مي‌گويد: اگر صلاح بدانيد، حسن بن علي را تحويل معاويه بدهيم و جوايز زيادي بگيريم و با هم تقسيم كنيم. مختار، با آن سوابق و عقيده ضد معاويه‌اي كه دارد، اين‌چنين پيشنهادي مي‌كند. البته بعضي از طرفداران مختار مي‌گويند كه مختار اين پيشنهاد را به عمويش داد تا عمويش را امتحان كند. ما نسبت به مختار، خيلي خوشبين نيستيم. عمل او، مقدّس بود و قلب أهل بيت (عليهم السلام) را شاد كرد. ولي اين‌كه انگيزه او چه بود؟ علامت سؤال بزرگي است كه آيا با اجازه امام معصوم (عليه السلام) بود يا نه؟ اولين فرقه فاسدي هم كه از شيعه منشعب شد، فرقه كيسانيه بود كه بعد از قضيه مختار بود.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اين سخنراني قبل از صورت گرفتن تحقيق مفصل در مورد مختار بوده است ، و نظر جناب دكتر حسيني قزويني در تحقيق مخصوصي كه در اين باره روي سايت قرار دارد مشخص است .

طبيعي است كه نظرات علمي اشخاص ، ممكن است بارها بعد از تحقيق و بررسي تغيير كند . و اين مورد نيز جزو همان‌هاست .

در هر صورت از توجه شما متشكريم .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2 | دوست دار شما | | ١٤:٠٠ - ٠١ آبان ١٣٩٠ |
از پاسخ زيباي شما کمال تشکر را دارم و از سايت خوبتان متشکرم و از خدا براي شما طلب خير دارم
3 | سید | | ١٩:٥٦ - ٢٧ مهر ١٣٩٥ |
سلام علیکم
خسته نباشید
من تو سخنرانی استاد دارستانی شنیدم به دستور معاویه مغیره پیش نماز مسجد شده بود و امام حسن مجبور بود داخل مسجد بمونه
چرا استاد چرا سکوت کردن امام حسن
لطفا پاسخ بدید به این ممنون میشم
که آیا از نظر روایی درسته یا خیر و چرا

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
پيرامون مساله سکوت امام حسن عليه السلام در برابر افرادي چون مغيره و مروان و...سوال فرموديد که بايد اشاره کنيم که شديد ترين اعتراضات از سوي امام حسن عليه السلام نسبت به اين افراد در کتب تاريخي و روايي ثبت شده است و حضرت امام حسن عليه السلام شديد ترين اعتراضات و عبارات را با هدف آشکار کردن شخصيت اين منافقين و ظلم هايي که مرتکب شده اند، به کار برده اند، به عنوان نمونه مفاخرات و مناظرات امام حسن عليه السلام در مجلس معاويه مي باشد که امام حسن عليه السلام ضمن اشاره به مقام و منزلت خاندان رسالت، جايگاه، شخصيت خانوادگي و اجتماعي افرادي نظير مروان و مغيره را که زناکار، تکذيب کننده پيامبر و قاتل بودند، به وضوح بیان می کند
مرحوم طبرسي در کتاب شريف احتجاج، کلام امام حسن عليه السلام عليه السلام را بيان کرده است که ايشان در جواب مروان و مغيره که خود را افراد شجاع و با تدبير مي دانستند، آنان را افرادي دروغگو و مخالف پيامبر صلي الله عليه و آله و خوار کننده و جسور به رسول الله صلي الله عليه و آله، زناکار، جهنمي و...معرفي مي فرمايد:
أما أنت يا مغيرة بن شعبة ! فإنك لله عدو ، ولكتابه نابذ ، ولنبيه مكذب وأنت الزاني وقد وجب عليك الرجم ، وشهد عليك العدول البررة الأتقياء ، فأخر رجمك ، ودفع الحق بالأباطيل ، والصدق بالأغاليط وذلك لما أعد الله لك من العذاب الأليم ، والخزي في الحياة الدنيا ، ولعذاب الآخرة أخزى ، وأنت الذي ضربت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله حتى أدميتها وألقت ما في بطنها ، استدلالا منك لرسول الله صلى الله عليه وآله ومخالفة منك لأمره ، وانتهاكا لحرمته وقد قال لها رسول الله صلى الله عليه وآله : " يا فاطمة أنت سيدة نساء أهل الجنة " والله مصيرك إلى النار
احتجاج طبرسي جلد 1 ص 414
اي مغيره بن شعبه، حقيقتا تو دشمن خدا هستي، کتاب خدا را پشت سر خود انداخته اي و تکذيب کننده پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشي و تو زناکار هستي و بر تو حد رجم ثابت شد و بر زناي تو شهود عادل و متقي شهادت دادند و سنگسار تو را به تاخير انداختند و حق را به حرف هاي باطل زير پا گذاشتند و صدق را با گفتار باطل نابود کردند و آنچه خدا براي تو مهيا کرده است خواري و پستي در دنيا و عذاب شديد در آخرت مي باشد و تو کسي هستي که فاطمه(سلام الله عليها)، دختر رسول خدا را زدي تا اينکه خونين شد و جنين خود را سقط کرد، براي اينکه پيامبر صلي الله عليه و آله را خوار کني و براي اينکه با فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله مخالفت کني و حرمت او را زير پا بگذاري، در حاليکه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود اي فاطمه تو بزرگ زنان بهشت هستي و به خدا قسم سرنوشت و مسير تو جهنم است
اثبات زناکار بودن مغيره با سند صحيح ازمنابع عامه
اتهامات افراد هنجار شکن و حيوان صفتي چون مغيره، اموري نيست که اثبات نشده باشد بلکه در بسياري از منابع اهل سنت نيز مواردي همچون زناي مغيره با سند صحيح ثابت شده است که از جمله اين موارد، طحاوي در کتاب شرح معاني الاثار بيان مي کند که بر زناي مغيره، 4نفر شهادت دادند
حدثنا فَهْدٌ قال ثنا بن أبي مَرْيَمَ قال أنا محمد بن مُسْلِمٍ الطَّائِفِيُّ قال ثنا إبْرَاهِيمُ بن مَيْسَرَةَ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيِّبِ قال شَهِدَ على الْمُغِيرَةِ أَرْبَعَةٌ فَنَكَلَ زِيَادُ بن أبي سُفْيَانَ فَجَلَدَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ الثَّلاَثَةَ وَاسْتَتَابَهُمْ فَتَابَ الإثنان وَأَبَى أبو بَكْرَةَ أَنْ يَتُوبَ فَكَانَ يَقْبَلُ شَهَادَتَهُمَا حين تَابَا وكان أبو بَكْرَةَ لاَ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ لِأَنَّهُ أَبَى أَنْ يَتُوبَ وكان مِثْلَ التصوم ( ( ( الصوم ) ) ) من الْعِبَادَةِ
أحمد بن محمد بن سلامة بن عبدالملك بن سلمة أبو جعفر الطحاوي، شرح معاني الآثار ج 4 ص 153 الوفاة: 321 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1399 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد زهري النجار
در برخي از مناظرات که بين امام حسن عليه السلام و افرادي نظير مغيره و مروان و معاويه صورت گرفته است، امام حسن عليه السلام علاوه بر نسبت هاي قبلي که متوجه مغيره فرمودند، او را ترسوي کفتار صفت و بي خاصيت معرفي مي کنند:
ثم تمنيت لقاء أمير المؤمنين عليه السلام فذاك من قد عرفت : أسد باسل ، وسم قاتل ، لا تقاومه الأبالسة ، عند الطعن والمخالسة فكيف ترومه الضبعان ، وتناله الجعلان ، بمشيتها القهقر
اما آرزوي رويارويي در ميدان با اميرالمومنين عليه السلام را داري؟، همانا علي عليه السلام همان بود که دانستي، شير شجاع و سم کشنده که احدي از شجاعان توان مقابله در برابر نيزه زني او را ندارد، بنابر اين چگونه کفتاري ترسو مي تواند قصد مبارزه با او کند و چگونه حشره بی ارزش(نوعی سوسک یا فضله حیوان) که عقب عقب حرکت می کند می تواند به او برسد؟
براي بررسي بيشتر پيرامون اعتراضات و مواضع امام حسن عليه السلام درقبال مغيره و مروان و معاويه مي توانيد به کتاب هايي مثل بحارالانوار، احتجاج طبرسي و...مراجعه کنيد.
بنابراين موضع امام حسن عليه السلام درقبال افرادي مثل مغيره مشخص مي باشد و هيچ گونه سکوتي در بين نبوده است که به عنوان نمونه به مواردي اشاره شد؛ پيرامون روايتي که اشاره فرموديد نياز به اشاره دقيق تري هست تا مکان و سند روايت مشخص شود، به هر تقدير از منابع ديگر اثبات شده است که سکوتي در بين نبوده است و موضع امام در قبال اين ظالمين، کاملا معلوم مي باشد و به فرض وجود اين روايت و سکوت امام عليه السلام در برابر مغيره، اثبات رضايت به پيش نماز بودن شخص مغيره و تسليم در برابر اين حکام ظالم نمي باشد حضرت علی علیه السلام نیز پشت سر برخی که قبول نداشت، نماز می خواند اما به صورت فرادا و این به معنی قبول آنها نبود
بنابراين اصل سکوت مردود است، بلکه خلاف آن ثابت شده است و اگر مدرکي باشد که دلالت بر سکوت امام در برابر افرادي چون مغيره داشته باشد، بعد از بررسي سندي با توجه به موضع گيري هاي قاطع امام حسن در برابر دستگاه اموي، اين سکوت حمل بر مواردي مي باشد امام مجبور به این کار بودند والا در موارد گوناگون امام انها را رسوا کرده است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها