2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
بررسي حديث قرطاس 02
کد مطلب: ٥٦٧٢ تاریخ انتشار: ١٣ مهر ١٣٨٦ تعداد بازدید: 8246
سخنراني ها » نقد خلافت خلفای سه گانه
بررسي حديث قرطاس 02

توجیهات واهی در سند و دلالت حدیث قرطاس
شبكه سلام 86/07/13

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 86/07/13

آقاي هدايتي

از شما درخواست دارم درباره تحركات اخير وهابيون و همايش و كنفرانسي كه در عربستان داشتند و بن جبرين در آنجا باز مطالبي جديد گفتند درباره حمله به پيروان أهل بيت (عليه السلام) و هم چنين در اخبار هم آمده كه در زاهدان وهابيون حمله وحشيانه اي به يكي از طلبه ها روحانيون داشته اند و ناجوانمردانه به يكي از مبلغان اسلامي هجوم آورده اند در حالي كه مراسم احيا را ايشان برگزار مي كردند و بر روي منبر ايشان را ترور كردند و در حالي كه مراسم قرآن بر سر گذاشتن را انجام مي داند ايشان را به شهادت رساندن (جناب مرحوم توكلي) در اين باره چند دقيقه اي اگر فرمايشاتي داشته باشيد ممنون مي شويم تا اين كه بپردازيم به نقد و بررسي اين مقاله به اصطلاح درباره حديث قرطاس كه در سايت حوزه علميه زاهدان است.

استاد حسيني قزويني

همان طور كه حضرت عالي هم اشاره نموديد يكي از مبلغين شيعه به نام حجه السلام مهدي توكلي كه از فارغ التحصيلان حوزه علميه امام صادق (عليه السلام) زابل بوده و روحاني مستقر در روستاي افتخار آباد خاش كه در شب 21 ماه مبارك رمضان در حالي كه بر روي منبر مشغول موعظه و مراسم احيا و قرآن به سر گرفتن بود كه دو تن از اشرار موتو رسوار وارد مسجد مي شوند و بر روي منبر وي را به رگبار مي بندند و در همان شب ايشان به درجه رفيع شهادت نائل مي شود.

هنيئاً له اين شهادت و اين فوز بزرگ و ننگ باد بر وهابيت كه هر روز از آستين آنها دست جنايت كاري بر مي خيزد و جنايت ديگري در تاريخ وهابيت ثبت مي كند.

دنيا بداند كه اينها از روز اولي كه تاسيس شد از سال 1157 توسط محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب كارشان را با ترور، جنايت، كشت و كشتار چه شيعه و چه سني آغاز كرده اند و اين را دريافته اند كه تنها راه استمرار حيات ننگين شان فقط در سايه كشتن و ترور خواهد بود.

با اين كه بزرگان ما، مراجع عظام تقليد و ما خودمان اعلام كرده ايم اگر اينها حرفي براي زدن دارند بيايند حرف بزنند، ما حاضرم براي مناظره، براي گفتگو، حتي بنده سال گذشته در شبكه ماهواره اي المستقله كه مربوط به وهابي ها مي باشد و توسط عربستان سعودي اداره مي شود رسما آنجا اعلام كردم، هيئت كبار علمي عربستان، هيئت عالي افتاء، و شخصيت هاي برجسته عربستان كه صاحب نفوذ هستند نه افراد علقه مذقه اي كه براي سخنان شان پشيزي ارزش قائل نيستند آنها بيايند ما آماده هستيم براي گفت وگو و اگر چناچه ابهامي، اشكالي دارند اينها را برطرف كنيم ولي متاسفانه اينها توانايي علمي را ندارند، قدرت گفت وگو ندارند، مي دانند باطل هستند همانند خوارج نهروان كه فقط حيات خود را در سايه شمشير و خونريزي و شهادت عزيزان شيعه مي دانند.

اما در رابطه با قضيه همايش ضد شيعي كه در 7 يا 8 روز پيش در رياض تشكيل شد كه آقاي سلمان بن عبدالعزيز امير منطقه رياض كه برادر فهد است در اين همايش حضور داشتند، شخصيت هاي افراطي و تكفيري مانند صالح الفوزان كه من از نزديك با ايشان ديدار داشتم يك آدم متعصب، بد برخورد كه اصلا از اخلاق اسلامي اثري بنده از ايشان نديدم ، صالح بن فوزان الفوزان در آنجا بود ايشان هم عضو هيئت كبار علما هم هيئت عالي افتاء و عبدالله بن جبرئين در اين جلسه بوده، و ناصر العمر بوده در اينجا رسما از دولت عربستان سعودي خواسته اند كه جلوي گسترش شيعه را در عربستان بگيرند مخصوصاً شيخ صالح فوزان در اين همايش خواستار دوري از شيعيان شد پيروان مذهب شيعه را خطر اصلي براي عربستان دانست و خواستار آن شد كه هيئت حاكمه اين كشور شيعيان مقيم مناطقي چون القطيف، مدينه منوره و نجران را به وهابيت دعوت كند و اگر چنانچه آنها نپذيرفتند آنها را مجبور نمايد يعني بر خلاف آيه شريفه:

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ

سوره بقره/آيه256

همين آقاي بن جبرئين هم در اين همايش خواستار دشمني با شيعيان، اهانت و تحقير شيعيان شد و رسما گفت و من عين عبارت او را براي بينندگان عرض مي كنم از اطلاعيه كه در سايت ها آمده و در مجله افق حوزه سه شنبه، ده مهر 1386، سال ششم، شماره 166 من مي خوانم كه آقاي بن جبرئين برگشت و گفت نبايد به شيعيان اجازه داد تا در مساجد نماز بخواند. يعني جلوي نماز خواندن شيعيان را در مسجد بايد گرفت و با آنان برخورد شديد كرد و گفت بايد روش ملك عبدالعزيز در برخورد با شيعيان را ادامه داد، شيعيان را در سلك نظامي و ديپلماتيك نبايد پذيرفت و به آنها نبايد اجازه داد تا در سمت هاي مهمي در كشور مسئوليتي به عهده بگيرند و تمام اين كارها بايد قربه إلي الله انجام بگيرد و به فرزندان شيعه در مدارس بايد سخت گيري كرد و در صورت لزوم كشتار شيعيان واجب است.

يكي ديگر از مفتيان هتاك به نام ناصر العمر خواستار برخورد با شيعيان عراق شد و ايشان گفتند كه حتي بايد از حج شيعيان جلوگيري كرد و به شيعيان از سراسر جهان اجازه سفر به حج را نداد و گفت بايد مساجد شيعيان و حسينيه شيعيان را تخريب بايد كرد و از كتاب ها، روزنامه ها و مجلاتي مربوط به شيعيان در عربستان بايد جلوگيري كرد و دادگاه شيعيان در منطقه قطيف تعطيل بايد گردد.

البته من اين نكته را عرض كنم همين ديشب در سايت هاي خبري ديدم در قطيف تعدادي از عزيزان علماي شيعه كه به عنوان قاضي دادگاه شيعيان بودند استعفاي دسته جمعي دادند و اعلام كردند فشاري كه دولت عربستان و دادگاه عالي وهابي به ما آورده و به ما فرصت استفاده از فرهنگ شيعه، قوانين شيعه در دادگاهها قطيف، احصاء و نجران را به ما نمي دهد.

جالب اين است كه اين آقا مي گويد كشتن شيعيان و تخريب مساجد شيعيان جلوگيري از حج شيعيان بايد قربه إلي الله باشد من وقتي اين را خواندم يادم افتاد جمله امام سجاد (عليه السلام) كه شيعه آل أبي سفيان در كربلا كه پس از افتادن آقا امام حسين (عليه السلام) از اسب به جناز بي رمق امام حسين حمله مي كردند با چوب، چماق، سنگ و كلوخ. از امام سجاد (عليه السلام) سوال كردند:

يا بن رسول الله (صلي الله عليه و آله) پس از اين كه آقا امام حسين (عليه السلام) از اسب افتاده بود، اين حمله معنا ندارد حضرت فرمود:

كلهم يتقربون ذالك إلي الله.

اينها با حمله بر جنازه مطهر و بي رمق آقا امام حسين (عليه السلام) داشتند به خداوند متعال نزديك مي شدند. اينها هم همان روش دودمان نحس بني أميه و شجره ملعونه در قرآن و شيعيان آل أبو سفيان را ادامه مي دهند كشتار دوستان و مواليان أهل بيت (عليهم السلام) و تخريب مساجد و حرم اينها را مي گويند قربه إلي الله باشد.

البته الا الله است، نه إلي الله. شيطان به قدري بر اينها سوار شده اند كه يحسنون ما يصنعون كارهاي زشت شان را شيطان زيبا نشان داده است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

مطلب مهمي را در پيش رو داريم و نقد و بررسي اين مقاله اي كه درباره حديث قرطاس است كه تقريبا اينها يعني تمام داشته هاي خودشون را در اين مقاله جمع كرده اند.

مقاله اي است فردي به نام احمد در سايت حوزه علميه زاهدان در مورد حديث قرطاس به قول خودش پاسخ به شبهات داده، تناقضات، مغالطه و عوام فريبي در سطر سطر اين مقاله به چشم مي خورد. اين مطالب را در اين برنامه و شايد هم برنامه هاي ديگر تامل بيشتر خواهيم كرد.

جناب آقاي قزويني توضيح مختصري بفرماييد تا وارد سوالات مربوط به اين مقاله بشويم.

استاد حسيني قزويني

همان طور كه شما در اول برنامه اشاره فرموديد فردي به نام احمد گلستاني نويسنده مقاله حديث قرطاس در سايت أهل سنت سيستان و بلوچستان كه البته پايگاه رسمي حوزه علميه زاهدان است و حالا اگر سايت هاي عادي بود ما خيلي زياد برايش اهميتي قائل نبوديم يعني معلوم مي شود كه محتواي اين مقاله مورد تاييد حوزه علميه زاهدان و شخصيت هاي علمي شرق كشور ايران مي باشد. و خوب من اين مقاله را تقريبا از يك سال، يك ونيم سال قبل ديدم من خيلي متاثر شدم كه نويسنده اين مقاله از مسائل اسلامي و اصولي و فقهي هم آگاهي ندارد و آمده به قول خودش از خليفه دوم دفاع كند؛ ولي دفاع ايشان از خليفه دوم به مراتب از ضربه زدن بيشتر خلاصه تاثير گذاري دارد.

ايشان ابتدا مي آيد 6 و 7 مورد از شبهاتي كه شيعه از حديث قرطاس دارد مطرح مي كند و آنگاه اشاره مي كند كه علماي أهل سنت و جماعت در پاسخ به اين اعتراضات ساكت ننشسته اند، بلكه اين نوع اعتراضات را با پاسخ هاي جالب و بجا جواب داده اند. ولي از آنجايي كه اكثر اين كتاب هاي به زبان عربي و اردو هستند و برادران فارسي زبان نمي توانند از آنها استفاده كنند تصميم بر آن شد تا مجموعه اي از پاسخ خدمت خوانندگان عزيز تقديم گردد اميد است مورد اعتناي خوانندگان و دانشجويان گرامي قرار گيرد.

ما احساس مي كنيم در حقيقت اين موضع و نظر أهل سنت سيستان و بلوچستان است البته اين نكته را من خدمت بينندگان عزيز توضيح دهم كه هدف ما از طرح اين قضايا ـ چه قضيه سپاه اسامه و چه قضيه حديث قرطاس ـ اين هست كه بررسي كنيم كه ريشه اختلافات در صدر اسلام به كجا بر مي گردد آيا واقعا عامل اختلاف در ميان امت اسلامي شيعه بوده كه وهابيون اين را بر ما برچسب مي زنند و يا نه ريشه اختلاف در جاي ديگر است. با بررسي اين نكات و ريشه هاي اختلاف امروز كه ما بيش از هر زمان به وحدت نياز داريم، بيش از هر برهه نياز داريم، شيعه و سني در صف واحد در برابر دشمن قرار بگيرند. ببينيم در گذشته عوامل اختلاف چه بوده كه ما بتوانيم از گذشته درس عبرت بگيريم و آنچه كه عامل اختلاف ميان امت اسلامي بود كنار بگذاريم. كه ما عرض كرديم در جلسه گذشته؛ چه در قضيه جيش اسامه و چه در قضيه حديث قرطاس، بي توجهي صحابه بود به سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و به محتويات كتاب و به موضع گيري أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) نسبت به اين قضايا بوده اگر ما كتاب إلهي و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و سخنان أهل بيت (عليهم السلام) را ملاك و الگو قرار بدهيم. قطعا آن قضاياي تلخ گذشته تكرار نخواهد شد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

اولين مطلبي كه ايشان مطرح مي كند خدشه وارد مي كند در سند اين حديث و مي گويد اين سند ضعيف است و قابل توجه نيست. درباره سند حديث فرمايشات شما را مي شنويم تا ادامه سوالات.

استاد حسيني قزويني

آقاي گلستاني نقل مي كند از شيخ عبدالرحيم خطيب در كتاب شيخين و از نويسنده كتاب سيماي فاروغ اعظم و برقعي در كتاب رهنمود سنت اينها معتقد هستند كه حديث قرطاس از نظر سند ضعيف است و بعد ايشان مي آيد ادله اي براي ضعف سند مي خواهد مطرح كند.

چون ايشان وارد بحث قضيه صحيح بخاري و صحيح مسلم نشده ما از اين قضيه صرف نظر مي كنيم با اين كه علماء أهل سنت بر اين باور هستند احاديثي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده قابل مناقشه نيست و مناقشه در احاديث صحيح مسلم و صحيح بخاري مساوي است با إلحاد و زندقه. حالا ما با اينها كاري نداريم ولي ايشان مي آيد دليل بر ضعف سند را اين مي آورد كه راوي اين عبارت اقاي عبدالله بن عباس است. وي در زمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) 10 سال بيشتر نداشت بچه 10 ساله را در مراسم دفن اجازه نمي دهند كه وارد شود. اين نشانه اين است كه اين قضيه دروغ است. يعني اولا 7 روايت در صحيح بخاري و 6 روايت صحيح مسلم را زير سوال مي برد فقط روي اين جهت كه إبن عباس يك كودك خردسال بوده و به او اجازه ورود به اين چنين مجلسي را نمي داده اند و اين روايت هم از غير طريق إبن عباس وارد نشده است.

من توجه بينندگان عزيز را به چند نكته جلب مي كنم مخصوصاً عزيزان أهل سنت را.

اولا:

اگر سن كوچك إبن عباس، مانع قبول روايت او باشد، بايد تمام روايات إبن عباس زير سوال برود و حال آن كه در كتب روايت أهل سنت 1660 حديث إبن عباس از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرده است. آقايان مي توانند كتاب اصحاب الصحابه الروات، صفحه 40 را مراجعه كنند. در تمام ابواب فقه، تاريخ، كلام و تفسير به احاديث إبن عباس فقهاي أهل سنت در گذر زمان استناد كرده اند و اگر بنا باشد در اينجا ما روايت إبن عباس از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را به خاطر اين كه زمان رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، إبن عباس 10 ساله بود، زير سؤال ببريم، بايد تمام 1660 روايت زير سوال برود. آيا آقايان أهل سنت حاضرند؟

ثانيا:

ايشان كه آمده گفته إبن عباس 10 ساله بود، اين آقا يك خيانت كرده است. إبن حجر عسقلاني در كتاب تهذيب التهذيب، جلد 5، صفحه 243 در شرح حال إبن عباس مي گويد:

اختلاف است كه آيا إبن عباس در زمان رحلت نبي معظم (صلي الله عليه و آله) 10 ساله بود يا 13 يا 15 ساله بود.

بعد روايتي را از خود إبن عباس نقل مي كند و مي گويد:

قبض النبي صلي الله عليه و سلم و أنا بن خمس عشر سنة.

وقتي رسول الله صلي الله عليه و سلم از دينا رفت، من 15 ساله بودم.

إبن حجر عسقلاني مي گويد:

اين نظريه را كه إبن عباس در زمان رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) 15 ساله بوده، مورد تاييد آقاي احمد بن حنبل رئيس حنابله است.

ثالثا:

موقعيت علمي إبن عباس، ولو يك بچه 15 ساله يا 10 ساله بوده باشد، اين حرف نويسنده را ردّ مي كند. إبن عباس درست است يك كودك بود، حالا يا 10 سال يا 15 سال، ولي در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) از يك موقعيت علمي ويژه برخودار بود. يعني يك فرد نابغه بوده كه خود عبدالله بن عمر نقل مي كند از خليفه دوم كه مي گفت:

من خودم ديدم رسول الله صلي الله عليه و سلم روزي إبن عباس را در كنارش نشانيد و دست بر سرش كشيد و آب دهان در داخل دهان إبن عباس نهاد و فرمود:

أللهم فقهه في الدين و علمه التأويل.

خدايا! او را فقيه در دين نما و تأويل در قرآن را به او بياموز.

مسند احمد، ج1، ص266 ـ مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص534 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص276 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص520

و جالب اين كه إبن حجر نقل مي كند از خود إبن عباس كه مي گويد:

من بعضا نزد رسول الله صلي الله عليه و سلم مي رفتم و مي ديدم جبرئيل امين در كنار ايشان است و وحي نازل شده است. روزي جبرئيل به من گفت:

إنه كائن حبر هذه الأمة، فاستوص به خيرا.

اين از شخصيت هاي برجسته علمي امت خواهد بود.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج5، ص244 ـ عمدة القاري شرح صحيح بخاري للعيني، ج13، ص260 ـ الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج2، ص494 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص129

و نكته ديگر اين كه إبن اثير مي گويد:

من ديدم 70 نفر از اصحاب رسول الله مي آمدنميي آمدند نزد إبن عباس علم فرا مي گرفتند.

شما ببينيد يك فردي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي او دعا كرده و جبرئيل امين او را حبر امت مي داند و 70 تن از شخصيت هاي صحابه از علوم او استفاده مي كنند، اگر بخواهيم زير سوال ببريم اين نهايت كم لطفي و جفا در حق إبن عباس است.

رابعا:

اين آقا مي فرمايد حديث قرطاس فقط از ناحيه إبن عباس وارد شده است. اين دروغ و افتراي ديگري است و از جهل نويسنده مقاله و يا آن آقاياني كه ايشان نام برده مانند شيخ عبدالرحيم خطيب يا از مولف سيماي فاروق اعظم حكايت مي كند.

ما روايتي داريم در منابع معتبر أهل سنت مانند المعجم الاوسط طبراني همين روايت را از قول خود عمر بن خطاب نقل كرده است. يعني حديث قرطاس را از غير إبن عباس، خود عمر بن خطاب هم نقل مي كند و مي گويد:

عن عمر قال: لما مرض النبي صلي الله عليه و سلم قال: أدعوا لي بصحيفة و دواة أكتب كتابا لا تضلوا بعده أبدا، فقال النسوة من رواء الستر: ألا تسمعون ما يقول رسول الله صلي الله؟ فقلت: إنكن صواحبات يوسف إذا مرض رسول الله صلي الله عليه و سلم عصرتن أعينكن و إذا صح ركبتن عنقه، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: دعوهن، فإنهن خير منكم.

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بيمار شد، فرمود: قلم و كاغذي بياوريد تا نامه اي بنويسم كه شما را از ضلالت و گمراهي حفظ كند.

المعجم الاوسط للطبراني، ج5، ص288 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص243 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص34 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج5، ص644

بعد مي گويد:

ما از اين كار رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به شدت ناراحت شديم. با اين كه زن ها از پشت پرده اعتراض كردند و من به زن ها اعتراض كردم.

آقاي احمد بن حنبل حديث قرطاس را از طريق جابر بن عبدالله انصاري نقل كرده است:

عن جابر: أن النبي صلي الله عليه و سلم دعا عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتابا لا يضلون بعده، قال: فخالف عليها عمر بن الخطاب حتي رفضها.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در هنگام مرگ، قلم و كاغذي خواست تا كتابي بنويسد كه امت را از گمراهي براي هميشه مصون بدارد. عمر بن خطاب با اين كار مخالفت كرد تا اين كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) صرف نظر نمود.

مسند احمد، ج3، ص346

پس اين كه اين نويسند مقاله مي گويد فقط راوي حديث قرطاس، إبن عباس است، يا دروغ است و يا اين كه اين آقا حداقل به منابع خود أهل سنت نيز آگاهي ندارد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آقاي قزويني، باز اين آقا از مطالبي كه خدشه وارد مي كند مي گويد كلمه هلموا كه در اين حديث آمده، برخلاف لغت أهل حجاز است و در شأن سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست كه اين گونه بفرمايد. توضيحات ارزنده شما را در اين زمينه مي شنويم.

استاد حسيني قزويني

بد نيست بينندگان عزيز، به ويژه دانش پژوهان أهل سنت اين را بدانند اين آقايي كه آمده عبدالله بن عباس را به خاطر اين كه 10 ساله بوده، زير سوال مي برد، در خود صحيح مسلم روايتي است كه از افرادي كه 4 ساله بودند روايت نقل كرده اند و در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 128، كتاب فضائل الصحابه، باب طلحه و زبير آمده و در آنجا آقاي نووي در شرح صحيح مسلم، جلد 15، صفحه 179 مي گويد:

و في هذا الحديث دليل لحصول ضبط الصبي و تمييزه و هو إبن أربع سنين فان إبن الزبير ولد عام الهجرة في المدينة و كان الخندق سنة أربع من الهجرة علي الصحيح فيكون له في وقت ضبطه لهذه القضية دون أربع سنين.

مي گويد اگر يك بچه 4 ساله هم باشد، اگر روايتي را نقل كند اين براي ما حجت است و جالب تر از اين، آقاي خطيب بغدادي كه از بنيان گزاران علم اصول و علم درايه أهل سنت در كتاب الكفايه في علم الدراية، صفحه 84 مي گويد:

بعضي از بچه هايي كه در سن 3 سالگي حديث شنيده اند، قول اين حديث حجت است و ما نمي توانيم انكار كنيم.

جالب اين كه خود خطيب كه از بنيان گزاران علم داريه أهل سنت است و خيلي براي شان ارزش قائل هستند، مي گويد:

قانون كلي اين است بر اين كه اگر بچه بتواند بين الاغ و گاو تشخيص بدهد، روايتي را نقل كند، آن روايت براي ما حجت است.

البته من اين را در مكاتباتي كه با يكي از استاتيد دانشگاه ام القراي مكه داشتم در رابطه با مقدمه كتاب سماء المقال آنجا مفصل آورده ام و در سايت موسسه نيز موجود است.

اما در رابطه با اين عبارتي را كه جناب عالي اشاره فرموديد، نويسنده مقاله ديگر از باب اين كه الغريق يتشبث بكل حشيش آمده يكي از اشكالاتي كه در حديث قرطاس گرفته، مي گويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا فرمود:

هلموا اكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعدي.

مي گويد كلمه هلموا بر خلاف استعمال لغت حجاز است. آن كلمه هلمّ در تثنيه و جمع به صورت مفرد استعمال مي شود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه به لغت حجاز تكلم مي فرمودند، كلمه هلموا نمي فرمودند و بايد مي گفت هلم و روي اين جهت ايشان مانور داده است و من احساس مي كنم اين به مانند آن شعر است:

چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد

اولا:

اگر اين آقا حداقل به صحيح بخاري يا ساير صحاح سته مراجعه مي كرد و مي ديد كلمه هلموا در ديگر روايات از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم استعمال شده است يا خير و اگر بنا است استعمال كلمه هلموا بر خلاف لغت حجاز باشد و حديث قرطاس زير سوال برود، آن وقت خيلي ديگر از روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم و سنن نسائي و سنن إبن ماجه هم زير سوال مي رود. بخاري از أبو هريره نقل مي كند:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً يَطُوفُونَ فِي الطُّرُقِ يَلْتَمِسُونَ أهل الذِّكْرِ فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا يَذْكُرُونَ اللَّهَ تَنَادَوْا هَلُمُّوا إلي حَاجَتِكُمْ.

ملائكه، افرادي را كه در كوچه و بازار مشغول ذكر هستند، به اينها مي گويند: بياييد به طرف حوائج تان.

صحيح بخاري،، ج7، ص168، ح6408، كتاب الدعوات، باب 66، باب فضل ذكر الله عزوجل.

اينجا كلمه هلموا از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آن هم از قول ملائكه آمده است. در سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 1440 از قول نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در حديث حوض آمده است:

فأناديهم: ألا هلموا!

در قيامت كه اصحاب مرا به آتش جهنم مي برند، آنها را صدا مي كنم جلو بياييد.

فيقال: إنهم قد بدلوا دينك.

به من مي گويند: اينها دين تو را بعد از تو تبديل كردند.

هم چنين در سنن نسائي ـ يكي از صحاح سته ـ جلد 4، صفحه 145 همين تعبير آمده از قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

هلموا إلي الغداء المبارك.

حاكم نيشابوري در مستدرك علي الصحيحين، جلد 2، صفحه 445 از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرده است:

يا أيها الناس! هلموا إلي ربكم.

در مسند احمد، جلد 2، صفحه 166 و جلد 5، صفحه 197 هم آمده است.

قال الله للملائكة: هلموا ... .

خداي عالم به ملائكه مي گويد: جلو بياييد ... .

مسند احمد، ج2، ص134

هلموا فتوضأوا.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: جلو بياييد و وضو بگيريد.

مسند احمد، ج3، ص216

اگر بنا باشد استعمال كلمه هلموا، بر خلاف صيغه و استعمال رايج حجاز باشد و حديث قرطاس زير سوال برود، بايد خيلي از روايات كه كلمه هلموا به كار رفته، زير سوال برود. آيا اين نويسنده محترم حاضر است اين احاديث زير سوال برود؟

ثانيا:

ما به حديثي كه هلموا دارد استناد نمي كنيم. روايات متعددي در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده كه حضرت فرمود:

إئتوني بكتاب أكتب لكم ... .

صحيح بخاري، ج1، ص37 و ج4، ص1 و 66 و ج5، ص137 ـ صحيح مسلم، ج5، ص75 و 76

آيا إئتوني هم كلمه خلاف مصطلح حجاز است؟

پس اين طور تلاش هاي قبيح و زشت كه واقعا من معتقدم اين طور توجيهات، اين طور اشكالات، در حقيقت، موقعيت علمي نويسنده را زير سوال مي برد، هم موقعيت سايت عزيزان أهل سنت سيستان و بلوچستاني كه تعبير كردند به پايگاه رسمي حوزه علميه مكي زاهدان. اين ديگر يك بحث علمي نيست، يك نوع جدل است يا ـ عذر مي خواهم ـ هذيان گفتن است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

يكي از اشكالاتي كه ايشان باز هم در متن حديث مي كند، اين است كه ايشان مي گويد كلمه قوموا عني برخلاف اخلاق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

استاد حسيني قزويني

يكي از موارد مايه تاسف در اين مقاله اين هست كه مي گويد برخي مي گويند قوموا عني كه حضرت فرمود: از خانه من بيرون برويد، خلاف عادت و اخلاق آن حضرت مي باشد. كسي كه رحمة للعالمين است و خداوند در وصف او مي فرمايد:

وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ

سوره آل عمران/آيه159

چگونه اصحابش را از محفل خارج مي كند؟

در اينجا من چند تا جواب به اين نويسنده و كساني كه هم فكر نويسنده هستند تقديم مي كنم و تقاضا مي كنم بينندگان عزيز توجه ويژه اي به اين عبارت داشته باشند.

اولا:

عزيزان بدانند غضب رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و برخورد تند آن حضرت به خاطر أمر شخصي آن حضرت نبود؛ بلكه اين يك أمر إلهي بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي كارهاي شخصي غضبناك نمي شد. در روايت هم نقل كرده اند از عايشه أم المومنين:

ما غضب رسول الله صلي الله عليه و سلم غضبا ينتقم من أحد لنفسه قط إلا أن يكون شيئا هو لله، فيغضب لله و ينتقم

پيامبر در طول عمرش به خاطر مسائل شخصي غضبناك نشد. اگر حضرت غضبناك مي شد غضبش براي خدا بود انتقام مي گرفت انتقامش براي خدا بود.

عمدة القاري شرح صحيح بخاري للعيني، ج15، ص98 ـ تفسير أبي السعود، ج9، ص215 ـ تفسير الثعلبي، ج10، ص338

ثانيا:

دستور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين قضيه كه فرمود:

إئتوني بكتاب أكتب لكم ... .

چيزي بياوريد كه بنويسم تا در آينده شما را از گمراهي و انحراف مصون بدارد.

اين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يك دستور عادي نبود. حتي دستور نماز و روزه و صدقه دادن و مسجد ساختن نبود. بلكه اين قضيه مربوط به هدايت جاودانگي امت و مصون داشتن امت از انحراف و گمراهي در طول تاريخ بود.

ثالثا:

حضرت مي دانست كه در آينده، تنها چيزي كه موجب فروپاشي جامعه اسلامي مي شود، اختلاف و چند دستگي مسلمانان است و لذا مي خواست در اين نامه، موضوعي را بنويسد كه براي هميشه جامعه اسلامي از هر گونه اختلاف بيمه كند. لذا فرمود:

اكتب لكم كتاباً لا تختلفوا بعدي ابدا.

نامه اي بنويسم كه براي هميشه جلوي اختلاف شما را بگيرد..

المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص30

اكتب لكم فيه كتاباً لا يختلف منكم رجلان بعدي

من چيزي بنويسم كه حتي دو نفر با هم به اختلاف نيافتند

مسند احمد، ج1، ص293

با توجه به اين دو نكته كه نامه حضرت هم مربوط بود به امري كه جلوي گمراهي و انحراف را بگيرد و هم جلوي اختلاف را بگيرد. لذا با توجه به اين، وقتي كه صحابه با نوشتن حضرت مخالفت كردند، يعني در حقيقت اينها مخالفت كردند با دستور خداوند كه در قرآن مي گويد:

مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

هر آنچه كه پيامبر مي گويد، عمل كنيد.

سوره حشر/آيه7

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

هر كس پيامبر و خدا را معصيت كند، به گناهي آشكار افتاده است.

سوره احزاب/آيه36

ولي اينها آمده اند جلوي نوشتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را گرفته اند و هر چه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گفت: كاغذ و قلمي بدهيد چيزي بنويسم، اينها مي گفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ نبايد بنويسد.

رابعا:

اينها عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را انكار كرده اند. قرآن مي فرمايد:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4ـ3

اينها گفتند:

إن رسول الله يهجر.

صحيح مسلم، ج5، ص76 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص436

قرآن مي فرمايد:

لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ

نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) سر و صدا نكنيد و صداي خود را بالا نبريد.

سوره حجرات/آيه2

ولي اينها نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) :

فاختلفوا و كثر اللغط.

اختلاف كردند و داد و فرياد كردند

صحيح بخاري، ج1، ص37 و ج7، ص9 و ج8، ص161

قرآن مي گويد:

فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إلي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ

اگر شما صحابه هم در يك امري نزاع كرديد اين نزاع را به خدا و پيامبر برگردانيد ولكن اينها متاسفانه در نزد پيامبر با پيامبر به نزاع پرداختند

سوره نساء/آيه59

فتنازعوا و لا ينبغي عند نبي تنازع.

صحيح بخاري، ج4، ص31 و 66 و ج5، ص137 ـ صحيح مسلم، ج5، ص75

پس در نتيجه مي شود گفت: اين اخلاق تند حضرت و بيرون كردن اينها از منزل، اعتراض عملي حضرت بود از برخورد نادرست صحابه كه پس از 23 سال تلاش براي هدايت اينها، در برابر درخواست حضرت، آن هم چيزي كه مربوط به هدايت آن حضرت بود، گفتند ـ نستجير بالله ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هذيان مي گويد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) را غمناك كردند.

فغمّ رسول الله و أزجره.

اين برخورد مردم رسول الله را غمناك كرد و دل تنگ نمود.

أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص562

يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با اين تندي، سخنان قبيح صحابه را كه نسبت هذيان به حضرت دادند، محكوم نمود و آنها را از خانه بيرون نمود تا:

اولا: در آينده، ياوه گوياني از اين رهگذر، ديگر سخنان حضرت را كه مطابق أميال نفساني خود نيافتند، بر چسب هذيان نزنند و ديگر احاديث حضرت را زير سوال نبرند.

ثانيا: حضرت با اين برخورد تند، خواست عمل قبيح و كار قبيح آنان را تقبيح كند و حجت را بر آنان تمام كند تا فرداي قيامت آنها عذري نداشته باشند.

ثالثا: تا كسي در آينده نيايد بگويد سكوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دليل بر صحت عملكرد صحابه بوده است.

خوب اينها گفته اند:

إن رسول الله يهجر.

رسول الله هذيان مي گويد.

شما ببينيد با اين تعبير حضرت كه در صحاح آمده، فرمود

قوموا عني، أي ابتعدوا عني

از خانه من بيرون برويد و حضرت غمناك شد و ناراحت شد.

آقاي بيهقي از علماء أهل سنت، تعبيري دارد كه من واقعا تاسف مي خورم از يك شخصيتي مثل بيهقي كه بگويد:

و في ترك رسول الله صلي الله عليه و سلم الإنكار فيما قال، دليل واضح علي إستصوابه رأيه و بالله التوفيق.

إمتاع الأسماع للمقريزي، ج14، ص451

پيامبر ساكت شد در برابر اين صحابه كه گفتند پيامبر هذيان مي گويد و هيچ حرفي نزد و اين دليل بر اين است كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) عملكرد صحابه و عملكرد آقاي عمر را تصويب كرده است.

با وجود اين همه، افرادي مثل بيهقي مي آيند اين گونه حرف بي اساس، بي ريشه و بي پايه مي زنند و مي گويد عملكرد پيامبر (صلي الله عليه و آله)، در حقيقت إستصواب رأي آقاي عمر و همراهان شان بوده است.

لذا اين عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، در حقيقت يك اتمام حجت عملي است براي افرادي كه مي خواهند در آينده از اين قضيه برداشت خلاف بكنند.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

يكي از اعتقادات وهابيون، اعتقاد به اطاعت بي چون و چرا از خليفه هست. چرا كه معتقدند كه هر كاري كه خليفه مي كند بر اساس عدل است و نمي توان خليفه را زير سوال برد كه چرا عمل خلاف اسلام را انجام مي دهد. در صدر اسلام نيز چنين افرادي زياد بوده اند. هم چنين برداشت آنها از كلمه أولي الأمر اين است كه همين خلفاء بني عباس و بني أميه و در عصر حاضر پادشاهان آل سعود و حتي صدام حسين أولي الأمر هستند.

حتي آن شخص وهابي در جواب اين كه:

منظور قرآن از أولي الأمر كيست؟

مي گويد:

منظور فرمانرواياني هستند كه بعضي از آنها افراد خوب و بعضي افراد بد هستند.

حال سوال اين است كه چطور فرمانروايان بد، اطاعت شان در كنار خدا و رسولش آمده است؟

در اين برهه لطف كنيد عرض كنيد كه اين عقيده، فقط عقيده وهابي هاست و افراد ديگر أهل سنت نيز بر اين عقيده هستند؟

جواب:

مراد از أولي الأمر، أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هستند. اين را مي توانيد مراجعه كنند به تفسير فخر رازي، جلد 3، صفحه 357 و فرائد السمطين، جلد 1، صفحه 314 و شواهد التنزيل، جلد 1 صفحه 148 و توضيح مطلب را مي توانيد در الغدير، جلد 5، صفحه 309 و در كتاب نفحات الازهار، جلد 2، صفحه 268 ببينند كه مراد از أولي الأمر از نظر شيعه و أهل سنت چه كسي است؟

* * * * * * *

سؤال:

من با بسياري با أهل سنت صحبت كرده ام و اينها سوالي مي كنند در مورد اين مطلب كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) هنگامي كه در بستر بيماري بودند، فرمودند:

بياوريد كاغذ و قلم تا براي تان بنويسم.

سوال شان اين است كه چرا اين مطلب را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبلا به ايشان كه وحي مي رسيد، وصيت نامه اي را ننوشتند و به دست حضرت علي (عليه السلام) نسپردند كه بعدها اين ماجرا ها بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به وجود آمد.

اولا: مي گويند كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) كه أمي بودند و خودشان نمي نويسند. بعد مي گويند: مي ترسيدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين را در قرآن بنويسند. بنابراين چه شد كه خواستند در لحظات اول كاغذ و قلم بياورند و آنها امتنا كردند و اين كار را نكردند؟

ثانيا: اين كه چرا در همان لحظه اي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض بودند، به صورت شفاهي نفرمودند كه من مي خواهم چه بگويم و مي خواهم چه بنويسم؟

جواب:

إن شاء الله مفصل صحبت خواهيم كرد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چرا قبلاً ننوشتند؟ چرا بعد از آن ماجرا ننوشتند؟ چرا شفاهاً نفرمودند؟ حداقل اين عزيزمان به تاريخ نگاه كنند، بعد از اين كه اين ها رفتند، عده زيادي آمدند به عيادت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله). روايت از ام سلمه و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است كه حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مملو بود از مردم و پيامبر بيان كرد:

إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي.

دوباره با همان بيماري به مسجد آمدند و آخرين خطبه را بيان و به أهل بيت (عليهم السلام) توصيه فرمودند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب