2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 02 ـ ويژگي هاي مذهب شيعه
کد مطلب: ٥٦١٥ تاریخ انتشار: ٠٢ مهر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 5134
سخنراني ها » عمومي
مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 02 ـ ويژگي هاي مذهب شيعه

نقش امام حسین در گرایش به شیعه، احادیث مورد قبول فرقین
شبكه سلام 87/07/02

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 87/07/02

مجري برنامه

نمونه هايي از سخنان كساني را كه غير شيعي بودند و به ويژگي ها و آموزه هاي اهل بيت (عليهم السلام) رسيدند، اشاره و اين ويژگي ها را بيان كنيد.

دكتر عصام العماد

اهل سنت، بعد از تحولي كه در قرن معاصر ايجاد شده است، به اين مسائل پي بردند. در طول تاريخ، غير از شيعيان، امام حسين (عليه السلام) را به علت قيامش محكوم كردند. شيعيان از قيام امام حسين (عليه السلام) حمايت كردند. ولي متأسفانه اهل سنت در طول تاريخ، نقد شديد و انتقاداتي را عليه امام حسين (عليه السلام) گفتند.

ابن عربي مالكي ـ مفتي اعظم اهل سنت در قرون اوليه و غير از ابن عربي معروف در فلسفه و عرفان ـ كتابي نوشته به نام العواصم من القواصم كه كاملا عليه امام حسين (عليه السلام) است و كوچك ترين كلمه اي كه در حق امام حسين (عليه السلام) گفته، اين است كه او يك شخص احمق بوده است. ابن تيميه هم نسبت به امام حسين (عليه السلام) در كتاب منهاج السنة گفته است كه قيام امام حسين (عليه السلام)، به عنوان يك فتنه و اشتباه بزرگ و يك خيانت بزرگ در حق اسلام است. هميشه تأكيد مي كند كه اين قيام، غير عقلي و غير منطقي است.

دليل اينها اين مسئله بود كه جامعه اسلامي، متشكل است از بزرگان اسلام و مدينه و چون مي دانستند كار امام حسين (عليه السلام) نادرست بود، چقدر به او تذكر دادند و چقدر به او التماس كردند كه در مدينه بمانيد. اينها مي گويند كه غرور و تكبر امام حسين (عليه السلام) باعث شد كه او حرف بزرگان را گوش نكرد.

اين اعتقاد من بود در زماني كه وهابي بودم:

اي كاش امام حسين (عليه السلام) به حرف بزرگان مانند عبد الله بن عمر گوش مي كرد. هيچ كدام از بزرگان اسلام در مدينه با امام حسين (عليه السلام) حركت نكردند و همه، مخالف قيام امام حسين (عليه السلام) بودند تا اين كه او مجبور شد با چند تا بچه و كساني كه هيچ مقامي علمي و معنوي در مدينه نداشتند، حركت كند.

در قرن بيستم، مخصوصا نيمه دوم قرن، يك تحولي در بينش انسان در اين زمان معاصر ايجاد شد. به علت وجود انقلاب رسانه هاي و تبديل جهان به يك دهكده، يك تحولي در زمينه علم انسان و از بين بردن بي سوادي در سراسر جهان ايجاد شد. به تعبير بزرگان مفسّر قرآن، اين قرن، قرن قرآن است و چون اهل بيت (عليهم السلام)، همسو با قرآن هستند، پس قرن اهل بيت (عليهم السلام) خواهد شد. اگر بينش انسان در قرن معاصر نسبت به قرآن، صد برابر بالا رفته است، حتما بينش انسان نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) بالا خواهد رفت، مخصوصا ديدگاه غير شيعه.

اولين تحولي كه ايجاد شد و يك انقلاب بزرگي در ميان جهان اهل سنت ايجاد شد، تحول در ديدگاه اينها نسبت به حضرت علي (عليه السلام) است و دومين تحول اينها، تحول در ديدگاه اينها نسبت به امام حسين (عليه السلام) است. يك نفر به نام خالد محمد خالد ـ كه تقريبا 20 سال پيش فوت كرده و كتاب هايش در مورد خلفاء چهارگانه در عربستان سعودي تدريس مي شد ـ در آخر زندگي خود به عنوان بزرگ ترين مورخ و تاريخ شناس در جهان عرب كه در سن 85 سالگي فوت كرده، آخرين كتابي كه نوشته، به نام أبناء الرسول في كربلاء است و به علت نوشتن اين كتاب، تدريس كتاب هاي خالد محمد خالد را در عربستان سعودي ممنوع كردند، چون او در آخر زندگي خود گمراه شده است؛ در حالي كه شيعه نشده است. ايشان در اين كتاب به عنوان كسي كه نزديك به 65 سال در تاريخ كل جهان تحقيق كرده است و خودش در مقدمه گفته است همه تاريخ بشريت را خوانده است از مسيحيان و آمريكا و جهان و فرانسه و ايراني ها و ترك ها و عرب ها و همه جنگ هايي كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است را بررسي كرده است. خود وهابيت اعتقاد دارند كه بزرگ ترين مورخ در نزد وهابيت و اهل سنت، خالد محمد خالد است. ايشان در آخر زندگي اش اين كتاب را نوشته است و گفت:

من در ابتداي زندگي ام، امام حسين (عليه السلام) را محكوم مي كردم و معتقد بودم غير ممكن است كه صدها نفر از بزرگان صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را محكوم كنيم و بگوييم كه امام حسين (عليه السلام) درست عمل كرده است. چون هيچ كدام از اينها، همراه امام حسين (عليه السلام) نبودند، بلكه مخالف حركت امام حسين (عليه السلام) از مكه به كربلاء بودند. به علت اعتقادات من به صحابه و عدالت صحابه، نمي شود يك شخص، درست باشد و صدها نفر از صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) محكوم شوند. ولي بعد از تحقيق در تاريخ بشريت و مخصوصا در تاريخ اسلام و بعد از 1300 سال از قيام امام حسين (عليه السلام)، فهميدم كه عبد الله بن عمر و صدها نفر از صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) اشتباه كرده اند و امام حسين (عليه السلام) درست گفته است. اگر اينها حرف امام حسين (عليه السلام) را فهميده بودند و با او حركت مي كردند و عليه يزيد قيام مي كردند، الان همه جهان در اوج صلاح مي بود. اشكال اساسي صحابه اين بود كه به امام حسين (عليه السلام) گفتند بگذار يزيد حكومت كند و بعد از او مي تواني اقدام كني. من بعد از اين كه تاريخ اسلام از يزيد تا زمان سادت انور ـ رئيس جمهور مصر ـ را خواندم، از ابوبكر و عمر تا سلطان عبد الحميد ـ آخرين خليفه سقيفه در سال 1924 ـ را بررسي كردم، ديدم كه حرف اينها درست نبوده است كه به امام حسين (عليه السلام) گفتند بگذار يزيد حكومت كند و بعدا از او مي تواني مملكت اسلام را درست كني. امام حسين (عليه السلام) صدها سال بعد را مي بيند، ولي اينها همان روزي را نگاه مي كنند كه يزيد به حكومت رسيد. امام حسين (عليه السلام) مي دانست كه سلسله يزيديان خواهد آمد و اسلام نابود خواهد شد. اي كاش اينها به حرف امام حسين (عليه السلام) گوش مي كردند. نه اين كه من شيعه هستم و اعتقاد به عصمت امام حسين (عليه السلام) دارم، ولي من اعتقاد دارم كه بعد از هزار سال، من امام حسين (عليه السلام) را فهميدم.

اين حرف باعث شد كه بزرگان اهل سنت در سراسر جهان، فتوا به حرمت خواندن كتاب هاي خالد محمد خالد بدهند. فتواي ابو حامد غزالي را در كتاب الصواعق المحرقة ابن حجر نقل مي كند:

يحرم علي المسلم أن يذكر ما جري للحسين في كربلاء.

حرام است كه يك مسلمان، ذكر كند شهادت و مظلوميت امام حسين (عليه السلام) را در ملأ عام.

بلكه به فتاواي بزرگان اهل سنت در طول تاريخ، از گناهان بزرگ است. ولي الان ده ها كتاب در مورد كربلاء توسط اهل سنت نوشته شده است، مانند كتاب عبد الرحمان شرقاوي، كتاب عباس محمود عقّاد مصري. الان شخصيت هاي وهابي كه عليه آل سعود قيام كرده اند، دليل اول اينها، قيام امام حسين (عليه السلام) است. از يكي از رهبران قيام وهابي سوال كردند:

چرا جرأت كردي كه عليه آل سعود قيام كني؟ گفت: الگوي من امام حسين (عليه السلام) است.

كم كم در سايت هاي وهابيت متعصب كه مي گفتند امير المؤمنين يزيد، الان كه من به سايت هاي اينها مراجعه مي كنم، نوشته اند ملعون يزيد و مي گويند امام حسين (عليه السلام). يك تحول بزرگ در سراسر جهان ايجاد شده است. اين بينش كنوني در سراسر جهان، مانند بينش شيعيان در قرن اول اسلام است. امامان معصوم (عليهم السلام) به شيعيان، هرچند كه بي سواد باشند، ولي به علت بينشي كه دارند، خواص مي گويند و همين بينشي است كه اهل سنت بعد از سال ها فهميدند. كار به اينجا رسيد كه جنگ بزرگي ميان شيخ الأزهر و عباس محمد عقّاد ـ متفكر بزرگ اهل سنت كه داراي 350 كتاب است ـ در مورد امام حسين (عليه السلام) شكل گرفت. شيخ الأزهر اصرار مي كند كه امام حسين (عليه السلام) احمق بود. او در قرن بيستم اين طور حرف مي زند. آقاي عباس محمود عقّاد هم ناراحت مي شود و كتابي مي نويسد به نام أبو الشهداء و در آن مي گويد:

آقاي شيخ الأزهر! من و شما نمي توانيم امام حسين (عليه السلام) را بفهميم. شما طاقت و قدرت فهم و درك امام حسين (عليه السلام) را نداري. من اعلام مي كنم كه صدها سال به امام حسين (عليه السلام) ظلم كرديد، ولي الان، زمان امام حسين (عليه السلام) است. الان مانند زمان سابق نيست كه كتابي عليه امام حسين (عليه السلام) نوشته شود يا اين كه امام حسين (عليه السلام) در مناطق سني نشين، حامي ندارد.

الان يك نويسنده عليه امام حسين (عليه السلام) مقاله مي نويسد و صد نويسنده از همين اهل سنت عليه او مقاله مي نويسند. اينها الان به اين نتيجه رسيده اند. وهابيت سعي مي كنند كه فرهنگ شيعه كشي گسترش پيدا كند. اينها ديدند كه زمان امام حسين (عليه السلام) است و مردم اين مسائل را فهميده اند. اعتراف بزرگان اهل سنت به حقانيت امام حسين (عليه السلام) در مورد قيام امام حسين (عليه السلام)، يكي از مسائل مهم در زمان معاصر است. اينها اعتقاد به عصمت امام حسين (عليه السلام) ندارند و از راه مادّي به اين نتيجه رسيده اند كه امام حسين (عليه السلام) مظلوم بود. بررسي تاريخ، يك گزارش ملموس و محسوس و مادّي است و معنوي نيست. الان كسي جرأت نمي كند فتوا بدهد كه ذكر امام حسين (عليه السلام) حرام است. ولي ببينيد كه صد فتوا در قرون اوليه بر حرمت ذكر امام حسين (عليه السلام) است و كسي كه جرأت كند در ملأ عام بگويد كه امام حسين (عليه السلام) شهيد شده، محكوم به اعدام مي شود. يكي از علل اصرار اهل بيت (عليهم السلام) براي زنده كردن عاشوراء، اين است كه ده ها فتوا در تحريم ذكر عاشوراء ديدند و در برابر اين سيل عظيم در حرمت ذكر امام حسين (عليه السلام)، ايستادند.

* * * * * * *

مجري برنامه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در احاديث متعددي كه مورد قبول فريقين است، از خاندان خودش به عنوان سفينه نوح نام برده اند. در گروه ديگري از روايات، خاندان خودش را به عنوان يكي از دو ثقل معرفي كرده است كه بايد آن را تا آخر عمرش به عنوان دستاويز براي راه نجات استفاده كنند. بعد از آن، اين وسعت خاندان را كوچك كرده و اختصاص داده به 12 نفر از خاندانش. معرفي اين 12 نفر، از طرف عامه و خاصه، مهم است و تعيين مصداقش مهم است. اين 12 نفر در شيعه مشخص است.

نويسندگان و عالمان اهل سنت كه در اين زمينه قلم زده اند، در تعيين مصداق اين 12 نفر، با هم اتحاد ندارند. بحث ما راجع به وجود حضرت بقية الله الأعظم (عليه السلام) است و اين كه ديدگاه وهابيت نسبت به امام زمان (عليه السلام) چيست؟

دكتر عصام العماد

يكي از مسائلي و ويژگي هاي مهم مذهب تشيع، همين مبحث مهدويت است. حديث امامان 12گانه در مهمترين منابع همه مسلمانان آمده است. هيچ مسلماني در سراسر جهان، حديث 12 امام را ردّ نكرده است. حتي متعصب ترين شخصيت ها در طول تاريخ اذعان كرده اند كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود بعد از من 12 امام خواهد بود.

در طول تاريخ، شارحان، متفكران، متكلمان، مفسران و همه بزرگان اهل سنت، در اين حديث يك كلمه گفته اند، ولي امام ابن حزم آندلسي يك كلماتي در شرح حديث 12 امام گفته است و امام فخر الدين رازي يك كلمه گفته است كه اطلاع نداشته است و در آن موقع، امكانات اطلاع رساني مانند اينترنت و تلفن نبود. واقعا هماهنگي نبود. چون اگر هماهنگي و ارتباط تلفني بود، مي توانستند همه علماي اهل سنت و وهابيت را جمع كنند در يك كنفرانس و همه يك نظر بدهند. ولي خداوند خواسته است كه هر كس در منطقه خود، يك اظهار نظر بكند تا اين كه زماني خواهد آمد كه به وسيله اينترنت، همه اينها در يك جا جمع مي شوند. امام بخاري در سمرقند يك چيز گفته است، امام مسلم در نيشابور يك چيز گفته است، امام ابو داود در سجستان يك چيز گفته است، امام عبد الرزاق در صنعا يك چيزي گفته است، سيوطي در مصر و ... هم يك چيز گفته اند. ولي الان اگر در كتابخانه الكترونيكي جستجو كنيد، مي بينيد كه صدها نظر خواهد آمد. يكي از علل گرايش به تشيع، همين مسئله بوده است. يكي بزرگان وهابيت گفته است:

اي كاش ما مي دانستيم كه قرن بيستم، قرن تبليغ تشيع خواهد شد و قبل از اين كه كتاب هاي ما به دست شيعيان بيفتد، ما يك هماهنگي مي كرديم تا بعدها عليه ما و به نفع مذهب شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) تمام نشود.

يكي از مسائلي كه مهم است و باعث هدايت هزاران وهابي در قرن بيستم است، حرف ابن تيميه در مورد حديث 12 امام است. ابن تيميه، متعصب ترين شخص عليه حضرت علي (عليه السلام) است و كتابي نوشته عليه حضرت علي (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) و كلمات ناروائي را در اين زمينه گفته است. يكي از علل گرايش خود بنده به مذهب تشيع، حرف ابن تيميه در مورد مسئله مهدويت و 12 امام است. با توجه به اين كه ابن تيميه در قرني زندگي مي كند كه شيعه، مظلوم ترين مذهب و در أقليت كامل و مطلق است كه نه دولت داشتند و نه مرجعيت كامل و هر روستايي، يك مرجعيت داشت و هماهنگي نداشتند و امكانات نداشتند و در تبعيد بودند و مغلوب بودند.

ابن كثير در كتاب البداية و النهاية از ابن تيميه مطلبي را نقل مي كند و من بعد از خواندن اين مطلب، دو روز به دنبال آن بودم و يك تلنگر در من ايجاد شد تا اين كه به مهدويت امام مهدي (عليه السلام) بر اساس بينش و ويژگي هاي شيعه 12 امامي رسيدم. ابن تيميه بعد از بررسي حديث 12 امام گفت:

اين حديث از مسلّمات و از ضروريات دين است و هيچ مسلماني در اين حديث شك نمي كند. يهوديان و مسيحيان در زمان ما، وقتي وارد اسلام مي شوند، سني مي شوند. بعد از اين كه اينها بررسي مي كنند، مي بينيم كه 12 امامي مي شوند. من بررسي كردم كه چرا مسيحيان و يهوديان وقتي سني مي شوند، سني نمي مانند؟ اينها را بررسي كردم و تورات و انجيل را خواندم و ديدم پيامبران پيشين، اشاراتي نسبت به 12 شخصيت بعد از احمد داشته اند. يك مسيحي را ملاقات كردم و گفت: من بعد از اين كه به احمد ايمان آوردم، گفتم كه اين 12 نفر چه كساني هستند؟ بعدا ديدم كه احاديثي كه در كتب تورات و انجيل هست، در كتب اهل سنت هم هست. ديدم صفاتي كه در تورات و انجيل آمده، فقط منطبق بر امامان شيعه است.

اين مسئله براي من جالب بود. چون شيعيان در اقليت بودند و بايد به حرف ابن كثير مطمئن شوم و به كتابخانه مسحيت رفتم و اين احاديث را از تورات و انجيل درآوردم و همان آدرس هايي كه ابن تيميه داده بود در مورد وجود 12 نفر بعد از احمد، كاملا درست بود. اتفاقا با يك يهودي برخورد كردم كه مسلمان شد و بعد هم شيعه شد. يعني حرف ابن تيميه درست شد و من خودم با اين يهودي ملاقات كردم و گفتم كه چه شد از يهوديت به وهابيت و از وهابيت به 12 امامي آمدي؟ همان حرفي را به من گفت كه ابن تيميه گفت كه صفات 12 نفري كه در تورات و انجيل آمده، فقط منطبق است بر صفات 12 امام شيعه.

پس واقعا اين مسئله مهم است. درست است كه اين اهل سنت در زمان گذشته، اين 12 نفر را معرفي كردند كه عمر و ابوبكر و يزيد و ... هستند، ولي نمي دانستند زماني خواهد آمد كه بينش انسان بالا خواهد آمد و تورات و انجيل و حديث 12 امام، فقط به دست ابن تيميه نيست، به دست همه است و كافي است كه داخل اينترنت بروند و به آنها دسترسي داشته باشند. نمي دانند كه اگر زماني، انسان ها به علت عدم داشتن بينش سياسي، حاضرند كلمه امير المؤمنين را به يزيد بگويند، ولي با بينش انسان قرن بيستم، هر انساني قبول نمي كند كه يزيد و عبد الملك بن مروان و مأمون و أمين، امير المؤمنين باشند. ممكن است در زمان گذشته به ديگران بگويند كه ما امير المؤمنين هستيم و ديگران هم باور كنند، ولي سني هاي زمان معاصر، تعجب مي كنند كه چرا بزرگان ما در زمان هاي سابق، به يزيد امير المؤمنين مي گفتند. الان مراجعه كنيد به همه ماهواره هاي سني و وهابي، كه تا قرن نوزدهم، به يزيد، امير المؤمنين مي گفتند، ولي در قرن بيستم، يزيد را ملعون مي گويند. حتي بعضي تا سن 25 سالگي، به يزيد، امير المؤمنين مي گفتند و در سن 30 سالگي، فهميدند كه او امير المؤمنين نبوده است و يك شخص ملعون و شراب خور و فاسد است. اينها توانستند 500، 600 سال معرفي كنند كه يزيد و معاويه و عمر و ابوبكر، يكي از 12 امام هستند؛ ولي بعد از اين كه بينش انسان بالا رفت، فهميدند كه اين يك بازي سياسي است و يك ملعبه و سوء استفاده است از دين براي حاكمان ظالم و مستبدان و طاغوتيان. تا اين كه زمان معاصر آمد و اهل سنت فهميدند كه اين 12 امام چه كساني هستند.

* * * * * * *

سوالات حاضرين در جلسه

سوال:

راجع به توحيد از ديدگاه وهابيت، مطالبي را فرموديد كه خداشناسي از ديدگاه وهابيت، بيشتر قبرشناسي است تا خداشناسي. اگر مقدور است، با مثال و نمونه، توضيح بيشتري در اين زمينه بفرمائيد.

جواب:

مشكل اساسي وهابيت، عدم شناخت مقام انسان است. مقام اهل بيت (عليهم السلام) را نفهميدند. واقعا اگر اينها صفاتي را كه خداوند به يك انسان عادي داده و مقام انسان را در قرآن و متون اسلامي و تعاليم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فهميدند، هيچ وقت نمي گفتند كه توسل و استغاثه به يك انسان، مخالف توحيد خداست و منجر به شرك خواهد شد. مقام حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) را درك نكردند. نمي دانند كه مقام و قدسيت مكه، به خاطر حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) است. اين مقام بزرگ يك انسان است. قرآن مي گويد:

وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (سوره حج/آيه27)

يعني براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) به مكه مي روند.

خيلي عجيب است كه وقتي ما وهابي بوديم، بعد از اين كه دور كعبه مي زديم، براي احترام حضرت ابراهيم (عليه السلام)، دو ركعت نزد قدمگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام) نماز مي خوانيم. اينها فراموش كردند كه خود سعي در صفا و مروه، به علت قداست همسر حضرت ابراهيم (عليه السلام) و مادر حضرت اسماعيل (عليه السلام) بوده است. واقعا به حدّي در انسان شناسي و امام شناسي و رسول شناسي عاجر بودند و مقام انسان را تنزّل دادند كه مي گويند شما نبايد فقط براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه برويد و اين شرك است و براي خود مدينه و مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) برويد. در حالي كه هيچ ارزش و قيمت و صفات و ويژگي براي مدينه، قبل از هجرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه نبوده است. مدينه، يك شهر عادي بود تا اين كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين شهر هجرت كرد. مانند مشهد كه قبل از هجرت امام رضا (عليه السلام)، مشهد نبود. اينها آن قدر مقام انسان را تنزّل دادند كه هيچ ارزشي را براي انسان قائل نبودند، خصوصا زماني كه انسان از اين دنيا به دنياي برزخي انتقال پيدا مي كند.

عجيب است كه اينها در تناقض فرو رفتند. وقتي كه ما وهابي بوديم، اعتقاد داشتيم به حيات برزخي. وهابي ها مي گويند كه مثل مادّي گري نيستند و نمي گويند كه انسان بعد از مرگ، از حيات دنيوي نابود مي شود، ولي آمدند از حيات برزخي، يك تفسير مادّي ايجاد كردند. از يك جهت مي گويند كه زنده است، ولي هيچ علامت و ويژگي هاي زنده را ندارد. يكي از دوستانم به من گفت كه در برخي مناطق اسلامي، در قرن بيستم، مخصوصا بعد از هجوم فرهنگ غربي، خيلي از روشنفكران، وهابي زده شده اند. من به ايشان گفتم به علت اين است شاخصه مهم قرن بيستم، گرايش به مادّيات است. چون هر دو بال قرن بيستم ـ تفكر ماركسيستي و ليبرالي ـ در مادّي گري با هم به توافق رسيده اند؛ ولي يكي كم رنگ و ديگري پُررنگ است. به علت اين كه جنبه هاي انسان شناسي وهابيت، خيلي گرايش به مادّي گري است. اينها واقعا غرب زده شده اند نه وهابي زده.

يكي از دوستان من، كمونيست بود و بعد هم وهابي شد و بعد هم شيعه شد. از او علت را پرسيدم. گفت:

من بعد از اين كه بررسي كردم در كمونيستي و اين كه به خدا اعتقاد نداشتم، ديدم نزديك ترين آينه به كمونيست، وهابيت است. چون اينها معنويات و جنبه هاي معنوي انسان را قبول ندارند؛ مانند زيارت و توسل و شفاعت و اينها مسائل غيبي است. وقتي من كمونيست بودم، خدا را قبول نداشتم، چه رسد توسل به مرده. ديدم خيلي تمايل به وهابيت دارم و خداي وهابيت، يك خداي مادّي است. ديدم نمي توانم مستقيم از كمونيست به 12 امامي بروم، چون معنويت اش پُررنگ است و بايد يك راه گذار داشته باشم از وهابيت به 12 امامي.

واقعا هم اين طور است. مسئله موفقيت عربستان سعودي و وهابيت نيست؛ قرن معاصر، قرن ضد معنويت است. چون شخصي كه در يك شهر شيعه نشين يا سني نشين، وقتي نماز را ترك مي كند، مي گويد كه به توسل اعتقاد ندارم. استدلال وهابيت قوي نيست. وقتي معنويت انسان كم مي شود، هيچ وقت اعتقاد به توسل پيدا نمي كند.

* * * * * * *

سوال:

در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، خيلي از نزديكان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، هم مرحوم شده اند و هم به شهادت رسيده اند؛ مانند حمزه و پدر و مادر خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). آيا دستوري مبني بر ساخت گنبد و بارگاه براي اينها بوده است يا خير؟ ملاك ما شيعيان براي اهل بيت خودمان كه گنبد و بارگاه و زيارتگاه مي سازيم، چيست؟

جواب:

اول به يك مسئله اشاره مي كنم. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در يك سرزميني زندگي مي كرد كه واقعا تمدن نبود و فقير بودند و حتي خانه هم نداشتند، چه رسد به اين كه براي مردگان، گنبد بسازند. براي زندگان، خانه نداشتند. اكثرا صحرانشين بودند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور مي داد كه گنبد درست كنيد براي همزه! خود رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) خانه نداشت، مسجد نداشتند. مسجد را از نخلستان ها درست مي كردند. امكاناتي نبود كه اين كارها را انجام بدهند. حتي برخي مي گويند كه مسجد، سقف نداشت و بعدا آمدند درست كردند. من مطمئنم اگر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در قرن بيستم و در يك شهر متمدن بود، شايد دستور مي داد كه 20 طبقه براي حمزه، گنبد درست كنند.

اگر واقعا گنبد و ساختمان روي قبر، ممنوع بود، چرا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در منابع اهل سنت و غير اهل سنت، وصيت كرده كه مرا در حجره خودم دفن كنيد؟ خود حجره، گنبد است. صحابه هم نگفتند كه نبايد يك اتاق و گنبد براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بنا كنيد. گنبد ساختن، وابسته به قبر نيست. همه شيعيان و اهل سنت مي گويند كه مستحب است قبر نبايد بلند باشد. گنبد، چيزي فراتر از قبر است و نمي گويند كه آجر روي قبر مي سازند، مي گويند كه دو سه متر فاصله از قبر دارد. وقتي وارد حرم امام رضا (عليه السلام) مي شويد، مي بينيد كه بين قبر و گنبد و ساختمان، فاصله است.

در زمان وجود معصومين مانند حضرت علي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و قبل از تولد 9 معصوم ديگر و در زمان وجود بزرگان صحابه مانند عبد الله بن عباس و عبد الله بن مسعود، وقتي آمدند مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را گسترش دادند، كم كم اتاق رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در وسط مسجد شد و هميشه در طول سال هاي سال، نماز مي خواندند. هيچ كس در زمان صحابه و تابعين نگفت كه اين شرك است و نبايد گنبد در وسط مسجد باشد. اولين كسي كه اين مسئله را مطرح كرد، ابن تيميه بود و بعد هم شيخ محمد بن عبد الوهاب. هيچ دليل و مدركي ندارند و مخصوص تفكرات خودشان است. سيره همه اديان آسماني را ببينيد كه در طول تاريخ، براي پيامبران پيشين، گنبد ساخته اند. بعد از اين كه يك پيامبر مي آيد، گنبد پيامبر قبلي را زيارت مي كند و هيچ اعتراض نكردند. اگر واقعا مسئله گنبدسازي بر روي قبرها، يك مسئله ضد توحيد بود و پيامبران هم به اين مسئله اشاره نكردند، اين يك خيانت بزرگ است. چرا در قرآن اين مسئله مطرح نشده است؟ چرا هيچ موقع به حضرت ابراهيم و اسماعيل و موسي و ايوب (عليهم السلام) دستور صادر نشده كه گنبدهاي بزرگ مصري كه بزرگ ترين گنبدهاي دنيا روي قبر فرعون است را تخريب كنيد؟ بلكه خداوند به حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) گفت:

اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ

سوره طه/آيه43

نگفته است كه برويد گنبد و هرم هاي مصري را خراب كنيد. به سوي نمرود، ابوجهل و ابولهب برويد. وقتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وارد مدينه شد، قبرستان بزرگي داشت، چرا دستور نداد كه خراب كنيد؟ چرا حضرت اسماعيل (عليه السلام) دستور نداد كه قبرستان مكه را خراب كنيد؟ اينها مي گويند كه صحابه و ياران رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) حجت هستند، چرا وقتي صحابه وارد سرزمين ايران شدند، با اين كه قبور بزرگان زردشتيان در سراسر ايران بود و هنوز هم تا امروز مانده اند، دستور ندادند كه قبور آنها را تخريب كنيد؟ چرا در مراكش، يمن و سراسر جهان، مسلمانان اين كار را نكردند؟ اولين بار است كه در تاريخ يك گنبد توسط شيخ محمد بن عبد الوهاب تخريب شده است. او با قبور مشكل داشته است و دستور داد قبر زيد بن خطاب ـ برادر عمر بن خطاب ـ را تخريب كردند و بعد هم هر جا قبر مي بيند، دستور تخريب مي دهد. اين بدعت تخريب قبور، 200 سال است كه شروع شده است. در يمن، وهابي هاي عربستان سعودي در هفته ها و ماه هاي گذشته، با هماهنگي يمن، از 250 امام زاده اي كه بود، با سلاح هاي كشتار جمعي 100 امام زاده را تخريب كردند. بعد هم در سايت ها مي نويسند كه الحمدلله بعد از هزار سال، اين گنبد را تخريب كرديم. توسط برخي از مسئولان بين المللي ميراث فرهنگي، نامه نوشتند به عربستان سعودي كه اينها تخريب ميراث فرهنگي جهان است. چون اكثر ميراث فرهنگي و ساختمان سازي، در گنبدهاست و مهندسان ساختمان سازي اعتراض مي كنند و مي گويند حداقل شما بياييد قبر را برداريد، ولي ساختمان بايد بماند. اينها هم گفتند كه نبايد اثري از اين قبر بماند. حتي چند هفته پيش، در يمن با تانك ها و هواپيما آمدند به يك قبرستان حمله كردند و يك امام زاده را محاصره كردند. واقعا خيلي عجيب است كه توحيد اسلام به اينجا رسيده است. يعني خداوند پيامبران را فرستاده تا گنبدها را تخريب كنند؟ ما در دبيرستان اين را مي خوانديم كه پيامبران فرستاده شده اند تا اين كه گنبدها را تخريب كنند. اين علت بزرگ برانگيختن 124 هزار پيامبر است كه خداوند يك برنامه درست كرده كه يك گنبد در جهان نماند!!!

* * * * * * *

سوال:

ديدگاه وهابيت نسبت به وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چيست؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول دارند؟ اگر قبول دارند، پس چرا كلمات و جملات و سفارش هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درباره امير المؤمنين (عليه السلام) را اجراء نمي كنند؟

جواب:

مشكل اساسي وهابيت و برخي مذاهب اهل سنت اين است كه از ابتداي وحي تا بستر مرگ، احاديث را از عايشه نقل كردند. ميان احاديث حضرت علي (عليه السلام) و احاديث عايشه نسبت به روز مبعث و هم چنين احاديث حضرت علي (عليه السلام) و احاديث عايشه در مورد روز رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مقايسه كنيد. حضرت علي (عليه السلام) در مسئله پديده وحي، به يك روش در نهج البلاغه مطرح كردند كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در روزي كه جبرئيل آمد، كاملا به پيامبري خود اطمينان و يقين پيدا كرد، ولي عايشه در روايات خود نقل كرده كه يك مسيحي به نام نوفل، پيش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) رفت و گفت كه تو پيامبر هستي و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم شك كرد كه من پيامبر هستم يا نيستم، تا اين كه به او اطمينان داده شد كه پيامبر است.

به اتفاق اهل سنت، نزديك ترين شخصيت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كه حتي در روز مبعث و نزول جبرئيل، در يك غار با هم بودند، حضرت علي (عليه السلام) است. عايشه در اين موقع، هنوز به دنيا نيامده بود، ولي همه خبرهاي وحي را داده است. متأسفانه چون دولت أموي، دشمن سرسخت حضرت علي (عليه السلام) بود، آمدند تعريفات و ويژگي هايي كه عايشه نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته را رواج دادند و تعريفات و ويژگي هايي كه حضرت علي (عليه السلام) نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ترسيم كرده را غدقن كردند.

يكي از مشكلات بزرگ اهل سنت و وهابيت، اعتماد اينها در مورد شناسائي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) با احاديث عايشه و عدم اعتماد اينها به نهج البلاغه است. بارها من به اينها گفته ام كه پيامبرشناسي را از نزديك ترين شخص به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بياموزيد، مخصوصا در نهج البلاغه و مي بينيد كه پيامبرشناسي حضرت علي (عليه السلام)، 180 درجه مخالف پيامبرشناسي عايشه است. واقعا پيامبرشناسي حضرت علي (عليه السلام) باعث شد كه شيعيان، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را بشناسند و پيامبرشناسي عايشه موجب شده است كه وهابيت و اهل سنت، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را نشناختند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها