2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي
کد مطلب: ٥٦٠٩ تاریخ انتشار: ٢٥ مهر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 7727
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي

بررسی حدیث و مصداق فرقه ناجیه، اکثریت و حقانیت
شبكه سلام 87/07/25

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 25 / 07 / 87

آقاي هدايتي

درباره صحبت اخير آقاي قرضاوي توضيحاتي را بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

آقاي قرضاوي، مصري الاصل و قطري المسكن و رئيس انجمن جهاني علماي اسلام هستند. ايشان در دهه اول ماه مبارك رمضان، مطالبي را در اعتراض به عقائد شيعه مطرح كردند و سر و صداي زيادي هم ايجاد كردند.

ما در جلسه گذشته كه پيرامون همين قضيه بود، اشاره اي كرديم. حتي در خود مصر، اساتيد دانشگاه الأزهر و شخصيت هاي برجسته، شخصيت او را مورد نقد قرار دادند و گفتند كه سخنان ايشان، مخالف قانون اساسي مصر است و زمينه ساز تفرقه ميان امت اسلامي است. بعضي از حقوقدانان هم عليه ايشان در دادگاه دوحه، اعلام جرم كردند و از دولت قطر خواستند كه به شكايات اينها رسيدگي شود و حتي درخواست كردند كه مليت آقاي قرضاوي را حذف و لغو كنند.

در طول اين يكماه و اندي، در ماهواره و اينترنت و بعضي از روزنامه ها و مجلات، يكي از بحث هاي داغ محافل، سخنان آقاي قرضاوي است. بزرگان، پاسخ هايي داده اند و ما هم در اين زمينه، يك جلسه مستقلا صحبت داشتيم و اين جلسه دوم است. گرچه صحبت هاي ايشان اقتضاء دارد كه چندين جلسه نسبت به شبهات ايشان پرداخته شود؛ ولي ما تلاش مي كنيم كه در اين جلسه ، اين مباحث را به پايان ببريم.

عبارت ايشان اين است:

هناك فرقة واحدة من الفرق الثلاث و السبعين التي جاء بها الحديث هي وحدها الناجية و كل الفرق هالكة او ضالة و كل فرقة تعتقد في نفسها انها هي الناجية و الباقي علي الضلالة و نحن اهل السنة نوقن بأننا وحدنا الفرقة الناجية و كل الفرق الأخري وقعت في البدع و الضلالات.

در ميان 73 فرقه امت اسلامي، فقط يك فرقه اهل نجات هستند و ديگر فِرَق، جزء فرقه هاي هلاك شونده و گمراه هستند. گرچه هر فرقه اي بر اين باور است كه او فرقه ناجيه است و باقي بر گمراهي اند، ولي ما اهل سنت يقين داريم، فقط ما فرقه ناجيه هستيم. ديگر فرقه ها، غير از اهل سنت، همه گرفتار گمراهي و دچار بدعت شده اند.

ايشان متأسفانه تعبيري دارد كه زيبنده اينچنين فردي نيست:

و علي هذا الاساس قلت أن الشيعة إنهم مبتدعون و هذا مجمع عليه بين اهل السنة.

گفته ام كه شيعه، يك مذهب بدعت گذار است و اهل سنت اجماع دارند بر اينكه مذهب شيعه، مذهب بدعت گذار است.

قبلا هم اشاره اي داشتم كه حديث:

ستفترق امتي علي ثلاث و سبعين فرقة، كلها في النار إلا فرقة واحدة.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه امت من به 73 فرقه منشعب مي شوند و 72 فرقه اهل هلاكت و آتش هستند و يك فرقه اهل نجات هستند.

مجمع الزوائد هيثمي، ج6، ص226 - تفسير رازي، ج1، ص4 - تفسير ابن كثير، ج2، ص482 - تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج24، ص53 - ميزان الاعتدال ذهبي، ج2، ص430 - لسان الميزان ابن حجر، ج3، ص291 - إمتاع الأسماع مقريزي، ج14، ص98

اين از احاديث مسلم در نزد اهل سنت است و بزرگانشان اين حديث را آورده اند و تصديق كرده اند و جائي براي زير سؤال بردن روايت از نظر سند، نمانده است. ولي ايشان كه مدعي است:

ما يقين داريم كه اهل سنت جزء فرقه ناجيه است.

ما مي گوييم:

در همان روايتي كه آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

امت من به 73 فرقه منشعب مي شوند و 72 فرقه اهل هلاكت و آتش هستند و يك فرقه اهل نجات هستند.

از آن حضرت سؤال كردند كه:

يا رسول الله! كداميك از فرقه ها اهل نجات و كداميك اهل هلاكت هستند؟

حضرت فرمود يكي از نشانه هاي فرق هالكه:

قوم يقيسون الأمور برأيهم، فيحرمون الحلال و يحللون الحرام.

بدون مراجعه به كتاب خدا و سنت، به قياس عمل مي كنند و حرام خدا را حلال مي كنند و حلال خدا را حرام مي كنند.

مستدرك الصحيحين، ج3، ص547 - مجمع الزوائد هيثمي، ج1، ص179 - معجم كبير طبراني، ج18، ص51 - سير أعلام النبلاء ذهبي، ج10، ص600

از آقاي قرضاوي مي پرسيم كه:

در مقايسه بين شيعه و اهل سنت، آيا شيعه سراغ قياس و رأي و استحسان مي رود يا شما اهل سنت؟

اين يقين را شما از كجا آورده ايد؟ به تعبير يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني كه مي گويد:

و لا يخفي أن معظم اهل السنة و الجماعة هم اهل الرأي و القياس.

اين اهل سنت و جماعت هستند كه به رأي و قياس عمل مي كنند.

لمحات شيخ لطف الله صافي - ص45 - مجموعة الرسائل شيخ لطف الله صافي، ج2، ص330

اين عبارت امام صادق (عليه السلام) مشهور است كه در برابر اعتراض به عمل قياس آقاي ابوحنيفه فرمودند:

اول من قاس هو ابليس.

اولين كسي كه قياس را ملاك قضاوت قرار داد، ابليس بود.

شما نمي بينيد كه فقهاي ما در سراسر روايات فقه شيعه، از طهارت تا ديات، حتي يك مورد به قياس و رأي و استحسان عمل كنند. ولي كتب فقهي عزيزان اهل سنت، مملو از اين موارد است.

نكته ديگر اينكه: نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايات متعدد، در رابطه با فرقه اهل نجات بيان كرده است، مانند حديث سفينه. به نقل از آقاي احمد بن حنبل در فضائل الصحابة، ج3، ص385 كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند:

إن مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تخلف عنها هلك.

داستان اهل بيت من، همانند داستان كشتي نوح است و هر كس سوار كشتي نجات اهل بيت (عليهم السلام) شود، نجات مي يابد و هر كس از كشتي اهل بيت (عليهم السلام) تخلف كند، هلاك مي شود.

آقاي حاكم نيشابوري هم مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه.

مستدرك الصحيحين، ج2، ص343

ما از آقاي قرضاوي مي پرسيم:

در مقايسه بين شيعه و آقايان اهل سنت، چه كساني مباني فقهي و اعتقادي و اخلاقي خود را بر محور اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بناء كرده اند؟

چه كساني از اهل بيت (عليهم السلام) فاصله گرفته اند؟

شما در كتاب هاي فقهي خود، در چند مورد به استناد اهل بيت (عليهم السلام) فتوا صادر كرده ايد؟

از طهارت تا ديات شما، به سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام)، چند مورد استناد شده است؟

به سخن امام صادق (عليه السلام) چند مورد؟

صحيح بخاري شما، با اينكه مؤلفش، معاصر با امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) بوده است و اينها از فقهاي اهل بيت (عليهم السلام) (از ديدگاه اهل سنت) هستند، چرا حتي يك روايت به عنوان نمونه از أئمه (عليهم السلام) و فقهاي اهل بيت (عليهم السلام) نقل نكرده اند؟

آيا اين نشان نمي دهد كه اين تعبير شما كه مي گوييد:

ما يقين داريم كه اهل سنت، جزء فرقه ناجيه است.

سخن بي اساسي است؟

آقاي مناوي، از شخصيت هاي برجسته علمي اهل سنت، تعبيري دارد كه مي گويد:

وجه تشبيههم بالسفينة أن من أحبهم و عظمهم شكرا لنعمة جدهم و أخذ بهدي علمائهم نجا من ظلمة المخالفات و من تخلف عن ذلك غرق في بحر كفر النعم و هلك في معادن الطغيان.

معناي حديث سفينه و تشبيه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اهل بيت (عليهم السلام) را به كشتي نوح، اين است كه اگر كسي اهل بيت (عليهم السلام) را دوست بدارد و اينها را گرامي بدارد و به آنچه كه علماي اهل بيت (عليهم السلام) هدايت مي كنند، أخذ كند و گفتار علماء و فقهاي اهل بيت (عليهم السلام) را ملاك عمل قرار دهد، از مخالفت به كتاب و سنت نجات پيدا مي كند و كسي كه از هدايت علماي اهل بيت (عليهم السلام) تخلف كند و سخنان آنها را ملاك عمل قرار ندهد، در درياي كفران نعمت غرق مي شود و در معدن طغيان هلاك مي شود.

فيض القدير شرح الجامع الصغير مناوي، ج5، ص660

و ده ها از اين روايات داريم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ملاك نجات را، تمسك به اهل بيت (عليهم السلام) قرار داده است؛ مانند حديث ثقلين، حديث أمان و ... .

حاكم نيشابوري در مستدرك الصحيحين، ج3، ص149 حديثي را نقل مي كند كه صحيح است:

النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لامتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس.

هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

همانند ستارگاني كه مايه نجات اهل زمين هستند، اهل بيت من، مايه امنيت و بيمه كردن امت است از هرگونه اختلاف. اگر قبيله و گروهي از عرب با اهل بيت (عليهم السلام) مخالفت كنند، دچار اختلاف مي شود و اينها حزب ابليس مي شوند.

اگر تمام فرق اسلامي بيايند در كنار سفره اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بنشينند و از سرچشمه متصل به وحي استفاده كنند، ديگر اختلافي ميان امت اسلامي نيست.

ما از آقاي قرضاوي سؤال مي كنيم:

آيا شيعه به اين روايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خوب عمل مي كند يا حضرت عالي كه به نمايندگي از اهل سنت سخن مي گوييد؟

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا قرآن، منطق اكثريت يا سواد أعظم (سياهي لشكر) را قبول دارد يا خير؟

استاد حسيني قزويني

ما قصد جسارت به آقايان اهل سنت نداريم و از همه عزيزان اهل سنت پوزش مي طلبيم. ما آنها را برادران خود مي دانيم. حتي حضرت آيت الله العظمي سيستاني فرمودند:

لا تقولوا إخواننا إهل السنة بل قولوا أنفسنا أهل السنة.

نگوئيد برادران اهل سنت ما، بلكه بگوئيد عزيزان اهل سنت ما.

ما بر اين باوريم كه فقهاي ما، هيچ مسلماني را، حتي وهابيت را كه فتوا به كفر شيعه داده اند، تكفير نكرده اند و نگفته اند آنها كافرند. حتي نسبت به آن كسي كه تمام عقل خود را از دست داده است و صلاح به دست گرفته و مي آيد شيعه كشي مي كند و مواد منفجره به خود مي بندد و ده ها شيعه را به شهادت مي رساند، ما نمي گوييم او كافر است؛ اما از باب:

و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فيها (سوره نساء/آيه93)

اين منطق قرآن است و اگر چنانچه كسي براي كشتن شيعه، سلاح به دست گرفته، ما او را مهدور الدم مي دانيم و قتلش را واجب مي دانيم. ولي نسبت به اهل سنت و كساني كه شهادتين را بر زبان جاري مي كنند، آنها را برادران خود مي دانيم.

اما اينكه ايشان آمده مسئله اكثريت را ملاك قرار داده است، از ايشان نه تنها بعيد است، بلكه «أشدُّ بُعداً» است. چون قرآن اكثريت را در همه جا مذمت كرده است.

در 38 مورد تعبير دارد كه:

«أكثرهم لا يعقلون» ، «أكثرهم لا يومنون» ، «أكثرهم لا يعلمون» و ...

در 6 مورد مي گويد:

«أكثرهم الفاسقون» ، «أكثرهم الكافرون» ، «أكثرهم كاذبون» و ...

در 6 مورد مي گويد:

«كثير منهم فاسقون» و ...

يعني با واژه هاي مختلف، قرآن أكثريت را كوبانده است.

آيا با توجه با اين منطق قرآني، جا دارد كه بگوييد چون ما اكثريت هستيم، پس فرقه ناجيه هستيم؟

من يك عبور گذرائي بر آيات بر ذم اكثريت اشاره كنم تا بينندگان عزيز دقت كنند. البته اين، فقط جمله ايشان نيست و بارها از خود بينندگان عزيز هم اين مسئله را شنيده ايم كه گفته اند چون اكثريت هستيم، حق با ماست.

قرآن مسئله اكثريت را مطرح مي كنند و مي گويد اينها زير بار حق نمي روند. اكثريت مردم، از حق گريزان هستند. اگر اين باشد، از آقاي قرضاوي سؤال مي كنيم:

اكثريتي كه از حق گريزان هستند، چه كساني هستند؟

پس ما هم مي گوييم كه قرآن مي گويد:

أكثرهم للحق كارهون (سوره مومنون/آيه70)

اكثر مردم، حق را دوست ندارند.

چون شيعه حق است و اكثريت با سني ها است و شيعه را دوست ندارند، پس شيعه حق است.

يا اينكه:

لقد حق القول علي أكثرهم فهم لا يؤمنون (سوره يس/آيه7)

حق براي اكثر آنها آشكار شد، ولي زير بار نمي روند.

يا اينكه:

أكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون (سوره انبياء/آيه24)

اكثريت مردم كه از مذهب شيعه گريزان هستند و در برابر مذهب حق شيعه، تسليم نمي شوند، بخاطر اين است كه از مذهب شيعه خبر ندارند و حقانيت مذهب اهل بيت (عليهم السلام) را نمي دانند. اكثريت از حق خبر ندارند.

چقدر آيه زيبايي است!

اگر يك شيعه اين را بگويد، آقاي قرضاوي چه جوابي دارد؟

شما برويد در كتابخانه هاي اهل سنت در كشورهاي مختلف، آيا اثر و كتابي از كتاب هاي شيعه است؟

آيا به دانشجويان خود اجازه مي دهند كه كتاب هاي شيعه را بخوانند؟

حتي آقاي شريف زاهدي كه دو سه جلسه هم برنامه داشتند و از مستبصرين متأخر هستند، خودش در همين شبكه سلام گفتند كه:

در آن اواخر كه دنبال تحقيق بودم و بعضي از كتاب هاي شيعه را مطالعه مي كردم، اساتيد من به من مي گفتند كه اين كتاب ها، جزء كتب ضالّه و مُضلّه است و اينها را نخوانيد.

يعني به جوانان خود توصيه مي كنند كه كتاب هاي شيعه را مطالعه نكنند. ولي به حق، هيچ كتابخانه اي در شهرهاي شيعه نشين يا كتابخانه هاي شيعي نداريد كه بخش اعظم كتاب هاي آن كتابخانه را كتب اهل سنت تشكيل نداده باشد. حتي دو سه نفر از عزيزان اهل سنت كه در قم ميهمان ما بودند، وقتي كتابخانه مرا ديدند كه حدود 8500 جلد كتاب هاي اهل سنت را دارم، كتاب هاي حديثي و فقهي و تفسيري و رجالي و تاريخ و اصول و ...، تعجب كرد. يكي از اين عزيزان از مسئولين حوزه علميه استان گلستان بود و گفت: اين همه كتاب اهل سنت كه در كتابخانه شخصي شماست، در كتابخانه بزرگ ما، ما اين همه كتاب نداريم.

آيا اين نشان نمي دهد كه شيعه بر حق است و هيچ ابائي ندارد كه جوانان و طلاب بيايند كتاب هاي اهل سنت را ببينند؟ ما خودمان خواندن كتاب هاي اهل سنت را توصيه مي كنيم به طلبه ها تا حقانيت روايات اهل بيت (عليهم السلام) روشن شود.

اين، يك دسته از آيات بود.

من از عزيزان بيننده تقاضا مي كنم كه چند دقيقه توجهي به عرائض من داشته باشند.

دسته ديگري از آيات، نسبت به اقوام تمام انبياء است.

خداوند نسبت به اهل كتاب در سوره آل عمران، آيه 110 مي گويد:

و اكثرهم الفاسقون

اكثريت اهل كتاب كه ايمان به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي آورند، فاسق هستند.

درباره قوم حضرت موسي (عليه السلام) مي گويد:

و ما كان أكثرهم مؤمنين

اكثريت آنها ايمان نياورند.

حتي كساني هم كه ايمان آورده بودند به حضرت موسي (عليه السلام):

فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إن تصبهم سيئة يطيروا بموسي و من معه ألا إنما طائرهم عند الله و لكن أكثرهم لا يعلمون. (سوره اعراف/آيه131)

وقتي كارهاي خوب پيش مي آمد، خوشحال بودند و اگر اتفاق بدي پيش مي آمد، به فال بد مي گرفتند و مي گفتند كه اين از شومي حضرت موسي (عليه السلام) است و اكثر اينها نمي دانند و نمي فهمند.

يعني اكثريت قوم حضرت موسي (عليه السلام) كه به او ايمان آورده بودند.

درباره قوم حضرت ابراهيم (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 103)

درباره قوم حضرت نوح (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 121)

و ما آمن معه إلا قليل (سوره هود/ آيه40)

جز تعداد اندكي، به حضرت نوح (عليه السلام) ايمان نياوردند.

درباره قوم حضرت هود (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 139)

درباره قوم حضرت صالح (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 158)

درباره قوم حضرت لوط (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 174)

درباره قوم حضرت شعيب (عليه السلام):

و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 190)

همچنين درباره آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد:

لعلك باخع نفسك ألا يكونوا مؤمنين * ... * و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه3 و 8)

اكثريت قوم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در برابر دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تسليم نشدند.

در سوره شعراء، آيه 223 درباره قوم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد:

و أكثرهم كاذبون

من از آقاي قرضاوي يا همفكران ايشان تقاضا مي كنم در مورد اين آيه دقت كنند. در سوره يوسف، آيه 106 كه در مورد مسلمانان است، مي گويد:

و ما يؤمن أكثرهم بالله إلا و هم مشركون.

اكثريت كساني كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آوردند، مشرك هستند.

اين را براي ما معنا كنيد كه چيست؟

دسته ديگري از آيات، خداوند پيروزي را از آن حق كرده است، ولو اينكه عده قليلي باشند:

كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله و الله مع الصابرين (سوره بقره/آيه249)

چه بسا گروه اندكي كه در برابر گروه هاي زياد، پيروز شدند به اذن خداوند.

در سوره نساء، در مورد خود مسلمانان مي گويد:

و لو أنا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم ما فعلوه إلا قليل منهم (سوره نساء/آيه66)

همين مسلمانان كه دم از اسلام مي زنند، اگر دستور جهاد بدهيم براي مقاتله يا هجرت، جز تعداد اندكي تابع دستورات خداوند نمي شوند.

همچنين:

و قليل من عبادي الشكور (سوره سبأ/آيه13)

ما به آقاي قرضاوي مي گوييم: همين اقليت شيعه، اگر طبق همين آيه كه در برابر نعمت ولايت تسليم شدند و شكر گفتند، شما چه داريد كه بگوئيد؟

همچنين:

و إن كثيرا من الخلطاء ليبغي بعضهم علي بعض إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم

(سوره ص/آيه24)

كساني كه نسبت به همديگر شريك هستند، نسبت به همديگر جفا مي كنند؛ مگر كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام مي دهند و اينها هم خيلي اندك هستند.

آيه آخر اين بخش در سوره واقعه، از آيه 10 تا 14 مي گويد:

و السابقون السابقون * أولئك المقربون * في جنات النعيم * ثلة من الأولين * و قليل من الآخرين.

كساني كه سبقت گرفتند در أمت هاي گذشته، مؤمنين به حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام)، تعدادي از گذشتگان و اندكي از ملت هاي آخر.

اگر ما همين را به امت اسلامي معنا كنيم، چه مي شود؟ يعني كساني كه از امت اسلامي وارد بهشت مي شوند، تعداد اندكي هستند.

پس سخن آقاي قرضاوي كه مي گويد چون اكثريت با ماست، پس ما اهل حق هستيم، با منطق قرآن هيچگونه همخواني و سازگاري ندارد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) فرموده اند كه هميشه اكثريت نشانه حقانيت دارند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در اين مورد، عبارات زيادي داريم و بايد مختصر بگويم. من فقط به عبارت آقاي ابوحامد غزالي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت اشاره مي كنم. ايشان مي گويد:

و قد وردت اخبار تدل علي قلة اهل الحق، حيث قال (ص) و هم يومئذ الأقلون

رواياتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شده است كه دلالت مي كند بر اينكه اهل حق در اقليت هستند. كساني كه در روز قيامت نجات مي يابند، اين اقليت هستند.

المستصفي غزالي، ص146

آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه 201 مي گويد:

أيها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة أهله.

بخاطر اينكه اهل هدايت و حق اندك هستند، گرفتار وحشت و ترس نشويد.

آقاي مناوي كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است، مي گويد:

قال علي كرم الله وجهه إن الحق لا يعرف بالرجال، فاعرف الحق تعرف اهله.

حق، با شخصيت ها و اكثريت شناخته نمي شود. اول حق را بشناس، سپس اهل حق را شناسائي كن.

فيض القدير شرح الجامع الصغير مناوي، ج1، ص28 و 272- تفسير قرطبي، ج1، ص340

وسائل الشيعة، ج27، ص135 - أمالي شيخ مفيد، ص5

مثلا اگر اكثريت مردم و شخصيت ها، اهل سنت هستند يا شيعه، اگر بگوييم آنها حق هستند، اين اشتباه است. حتي اگر 90% مردم روي زمين، شيعه باشد و 10% اهل سنت باشند، اگر بگوييم كه چون اكثريت با شيعه است، پس ما حق هستيم، اين خلاف سخن آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.

جناب نووي كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است، از فضيل بن عياض نقل مي كند و مي گويد:

اتبع طرق الهدي و لا يضرك قلة السالكين و إياك و طرق الضلالة و لا تغتر بكثرة الهالكين.

راه هاي هدايت را پيروي كن و از اينكه در راه هدايت، افراد كمي هستند، موجب ناراحتي تو نشود. از راه گمراهي بپرهيز و اگر اكثريت، دنبال گمراهي رفتند، تو را مغرور نكند.

سخن آخر اينكه، آقاي ابن عثيمين كه از شخصيت هاي برجسته مفتيان بنام عربستان سعودي است و در عصر آقاي بن باز، شخصيت شماره دو عربستان سعودي بشمار مي رفت، مي گويد:

إن الحق لا يوزن بالرجال و إنما يوزن الرجال بالحق، هذا هو الميزان الصحيح

ما نمي توانيم حق را با جمعيت ها مورد وزن قرار بدهيم، نمي توانيم ارزش حق را با كثرت تابعين، ملاك قرار دهيم؛ بلكه اين مردان هستند كه با حق سنجيده مي شوند و اگر مطابق با حق بودند، حق هستند، ولو اينكه كم باشند (اگر موافق حق بودند، حق هستند، اگر چه كم باشند و اگر مخالف با حق بودند، باطل هستند، اگر چه زياد باشند). ميزان صحيح هم اين است كه حق را ملاك قرار دهيم (چه زياد باشند و چه كم).

* * * * * * *

آقاي هدايتي

مي خواستم مقايسه اي داشته باشيد از نظر آمار بين مسلمانان و پيروان ديگر اديان؟

استاد حسيني قزويني

آماري كه بنده دارم، مربوط به يك سال قبل است، 14/04/1386. در سايت هاي مختلف هم اين آمار آمد. آماري را كه مراكز آمارگيري گرفته بودند، اين بود:

33% : مسيحيان

21% : مسلمانان (شيعه و اهل سنت و ...)

16% : مردمان بي دين و لائيك

14% : هندوئيسم

6% : بودائي

33/0 % : سيك ها در هند (كمتر از نيم درصد)

22/0% : يهوديان (يك پنجم يك درصد)

پس اگر ملاك، اكثريت باشد، در ميان اديان آسماني، اگر مسيحيان و بي دين ها را با هم جمع كنيم، حدود 50% مردم جهان هستند. پس ما بايد برويم دين مسيح را انتخاب بكنيم؟ اين آقايان حرفي را مي زنند كه به فكر عواقب حرف خودشان نيستند. سخني مي گويند كه با قرآن و سنت و با واقعيات موجود اجتماعي ما مطابق ندارد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آقاي قرضاوي موضوع سبّ صحابه را مطرح كرده است. مي گويد سبّ صحابه و تبليغ فرهنگ شيعه در كشورهاي اهل سنت، خط قرمز ما است و ما در اين باره هيچگونه تسامح و عقب نشيني نخواهيم داشت.

شما اين صحبت را چگونه تحليل مي كنيد؟

استاد حسيني قزويني

اين سخن، تنها سخن آقاي قرضاوي نيست، سخن عموم وهابيت است و تعدادي از آقايان اهل سنت هم كه وقتي قافيه را تنگ مي بينند و در بحث و مناظره، چيزي پيدا نمي كنند، شيعه را متهم مي كنند يا به كفر صحابه يا سبّ صحابه. حال آنكه ما در جلسات قبل هم عرض كرديم كه عقيده شيعه بر اين نيست. نه همه صحابه را كافر مي داند و نه سبّ صحابه را از واجبات خودش مي داند كه اگر كسي صحابه را سبّ نكرد، شيعه نباشد.

كتاب هاي رجالي شيعه مانند رجال شيخ طوسي (ره)، رجال علامه حلي (ره)، رجال ابن داود (ره) و ...، هزاران نفر از صحابه را نام برده اند و توثيق كرده اند و در كتب روائي ما، در وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل و ...، روايات متعدد از صحابه متعدد آمده و فقهاي شيعه به روايات آنها عمل كرده اند.

ما صحابه را دو دسته مي دانيم:

1- صحابه عادل كه وثاقتشان محرز است و اگر روايتي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كنند، مي پذيريم و بر طبق آن هم فتوا مي دهيم.

2- صحابه اي كه به شهادت قرآن، راه نفاق را پيش گرفتند. افرادي كه فاسق هستند و قرآن صراحت دارد:

يا أيها الذين آمنوا إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا أن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين

(سوره حجرات/آيه6)

تعدادي از صحابه، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبعيت نكردند و ما اينها را عادل نمي دانيم و به رواياتشان هم عمل نمي كنيم.

نكته ديگر:

وقتي ما بحث صحابه را پيش مي كشيم و آيات و رواياتي را كه در مذمت صحابه است مطرح مي كنيم، آقايان اهل سنت، بلافاصله آقاي ابوبكر و عمر و عثمان و خالد را جلو مي كشند. ما مي گوييم درباره كل صحابه بحث مي كنيم. مي گويند شما اين آياتي را كه مي آوريد، قصدتان زير سؤال بردن خلفاء راشدين است.

ما از اين آقايان سؤال مي كنيم:

شما كه اين همه سنگ صحابه را به سينه مي زنيد و خودتان را مدافع صحابه مي دانيد، آيا اميرالمؤمنين (عليه السلام) جزء صحابه هست يا خير؟ اميرالمؤمنين (عليه السلام) جزء كساني است كه واژه صحبت درباره او اطلاق مي كند يا خير؟ شما چرا موضعتان را نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) اعلام نمي كنيد؟

تقاضا دارم كه عزيزان اين تعبير را دقت كنند:

مگر همين معاويه، به نص صريح صحيح مسلم، ج7، ص120، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) نياورده كه:

امر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك ان تسب أبا التراب؟ فقال: اما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلي الله عليه و سلم فلن أسبه لان تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم. سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول له خلفه في بعض مغازيه فقال له علي يا رسول الله خلفتني مع النساء و الصبيان فقال له رسول الله صلي الله عليه و سلم اما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي إلا إنه لا نبوة بعدي و سمعته يقول يوم خيبر لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله قال فتطاولنا لها فقال أدعوا لي عليا فأتي به أرمد فبصق في عينه و دفع الراية إليه ففتح الله عليه و لما نزلت هذه الآية فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم دعا رسول الله صلي الله عليه و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال أللهم هؤلاء أهلي.

معاويه بن ابوسفيان دستور داد به سعد بن وقاص كه به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد و او را سبّ كند؛ ولي سعد بن وقاص گفت: من سه مطلب از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره حضرت علي (عليه السلام) شنيده ام و هرگز لب به سبّ حضرت علي (عليه السلام) باز نمي كنم:

يكي از آنها قضيه حديث منزلت است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: مقام و منزلت تو نسبت به من، مانند مقام و منزلت حضرت هارون (عليه السلام) نسبت به حضرت موسي (عليه السلام) هست، به جز نبوت. ديگري حديث رايَت است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در قضيه خيبر فرمود: من فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه هم او خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوست دارد و هم خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست دارند و فردا هم پرچم را به دست حضرت علي (عليه السلام) داد. ديگري هم آيه مباهله است كه خداوند، حضرت علي (عليه السلام) را نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) محسوب كرده است و من به اين سه دليل، به هيچ وجه حضرت علي (عليه السلام) را ناسزا نمي گويم.

خود آقاي ابن تيميه در منهاج السنه، ج3، ص115 مي گويد:

و اما حديث السبّ لما أمره معاويه بالسبّ فأبا

معاويه به سعد بن وقاص دستور داد كه به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد، ولي او امتناع كرد.

خود آقاي شيخ عبدالله بن غنيمان، استاد دانشگاه اسلامي مدينه و رئيس بخش سطوح عالي (دكترا)، در كتاب مختصر منهاج السنه، همين تعبير را در ج3، ص15 آورده است.

ملا علي قاري در مرقاة المفاتيح در شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص287 مي گويد:

معاويه دستور داد تا به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد.

از آقاي قرضاوي سؤال مي كنيم:

موضع خودتان را درباره معاويه روشن كنيد.

هيچ شكي نيست كه معاويه دستور سب حضرت علي (عليه السلام) را صادر كرده است.

به تعبير آقاي زمخشري:

بخاطر آن سنت سيئه اي كه توسط معاويه انجام شد، در دوران بني اميه بر بالاي 70 هزار منبر، حضرت علي (عليه السلام) را سبّ مي كردند.

آقاي قرضاوي و كساني كه از ايشان تبعيت مي كنيد! مگر شما نقل نمي كنيد كه حبّ حضرت علي (عليه السلام)، ايمان و بغض حضرت علي (عليه السلام)، نفاق است. مگر صحيح مسلم نقل نمي كند از علماي بزرگ از حضرت علي (عليه السلام):

و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! انه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني الا مؤمن و لا يبغضني الا منافق.

قسم به خداي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

جز مؤمن، كسي مرا دوست نمي دارد و جز منافق، كسي مرا دشمن نمي دارد.

صحيح مسلم، ج1، ص61

آيا شما با اين وضع، از معاويه با عنوان «حضرت معاويه» و «اميرالمؤمنين معاويه» تعبير مي كنيد؟

مگر همين شخصيت هاي بزرگ شما نقل نكرده اند از ام المؤمنين ام سلمه (سلام الله عليها) كه مي گويد:

سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: من سبّ عليا فقد سبّني.

من شنيدم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: كسي كه به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد، به منِ پيامبر ناسزا گفته است.

حاكم نيشابوري مي گويد: هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

رواه أحمد و رجاله رجال الصحيح.

مستدرك الصحيحين، ج3، ص121 - مسند احمد، ج6، ص323 - مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص130

آقاي قرضاوي كه دم از صحابه مي زند و مي گويد سبّ صحابه خط قرمز ماست، آيا سبّ اميرالمؤمنين (عليه السلام) را هم خط قرمز مي شمارد؟ يا نه، مراد ايشان از سبّ صحابه، سبّ ابوبكر و عمر و عثمان و خالد و عايشه است؟ و ما بقي هيچ.

اگر چنانچه آقاي ذهبي بيايد در مورد عمار كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

إن عمارا مع الحق و الحق مع عمار

تاريخ دمشق ابن عساكر، ج43، ص476 - طبقات كبري بن سعد، ج3، ص262

بگويد:

لقد خَرِفَ عمار

عمار خرفت شده است.

كسي نبايد به آقاي ذهبي بگويد كه بالاي چشمت ابروست؟

اگر آقاي طبري و ديگران بيايند شخصيت هاي برجسته مانند ابوذر را متهم كنند كه تحت تأثير يك يهودي به نام عبد الله بن سبا قرار گرفت و در برابر عثمان قيام كرد، جرمي نيست؟ نسبت به سلمان فارسي هر نسبتي بدهند جرم نيست؟ ولي اگر كسي نسبت به خالد بگويد كه بالاي چشمش ابروست، قتل او واجب است؟

نكته ديگر:

از آقاي قرضاوي و هم پيمانانش سؤال مي كنيم:

در صحيح مسلم روايتي نقل شده از عايشه ام المؤمنين:

هشام بن عروه از پدرش نقل مي كند كه عايشه به من گفت:

عن هشام بن عروة عن أبيه، قال: قالت لي عائشة: يا ابن أختي! أمروا ان يستغفروا لأصحاب النبي صلي الله عليه و سلم، فسبّوهم.

قرآن به اين مسلمانان دستور داده است تا نسبت به اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) استغفار كنند، ولي اينها به اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ناسزا مي گويند.

صحيح مسلم، ج8، ص241

آقاي قرضاوي بيايد موضعش را نسبت به كساني كه در محضر عايشه به صحابه سب مي كردند، روشن كند و بگويد كه اينها كه بودند؟

نكته ديگر:

آقاي قرضاوي كه جسارت به صحابه را خط قرمز مي داند، موضع خودش را نسبت به خليفه دوم روشن كند براي ما. در صحيح مسلم، ج6، ص179، حديث 5526، حديث استئذان آمده است:

ابو موسي اشعري روايتي نقل مي كند و خليفه دوم مي گويد:

آقاي ابو موسي! اگر شاهد نياوري كه اين روايت را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده اي، آنچنان با شلاق مي زنم كه خون از پشتت جاري شود.

مگر ابوموسي، صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود؟ به چه جرمي آقاي خليفه دوم او را متهم به كذب مي كند و مي گويد بايد شاهد بياوري؟ ابوموسي هم مي دانست كه اگر شاهد نياورد، كلاهش پس معركه است و مي آيد دنبال صحابه ديگر و اين خانه و آن خانه و مهاجرين و انصار و ... تا اينكه دو سه نفر را پيدا مي كند مانند أبي بن كعب كه مي آيند پيش خليفه دوم و شهادت مي دهند كه ما هم اينچنين روايتي را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده ايم. جالب اين است كه آقاي أبي بن كعب مي گويد:

يا ابن الخطاب! فلا تكونن عذابا علي اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم).

بر اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مايه عذاب نباش و اينها را شكنجه نكن.

آقاي قرضاوي نسبت به اين روايت چه موضعي دارد؟ آيا حاضر است بگويد كه اينجا هم خط قرمز است و خليفه دوم وارد خط قرمز شده است؟ يا نه، اين موارد جزء موارد استثنائي است و آقاي قرضاوي حق ورود به آن منطقه را ندارد و منطقه ممنوعة الدخول است و حاشيه امن؟ اما اگر شيعه، چهار روايت نقل كرد كه يا درست بود يا ضعيف، قتلش واجب و خط قرمز است و اگر بيايند، چنين و چنان مي كنيم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا ادعاي خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بدعت است و مي تواند ملاكي باشد براي اينكه زيربناي مذهب شيعه، بدعت است؟

استاد حسيني قزويني

آيات و روايات دال بر خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) زياد داريم. ابن عباس مي گويد كه 300 آيه در مورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) نازل شده است. آيه شريفه «إنما وليكم الله و رسوله» به تعبير مرحوم شيخ طوسي (ره)، از قوي ترين و محكم ترين دلائل شيعه است بر امامت و خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام). همچنين آيه تطهير و مباهله. همچنين آيه 3 سوره مائده:

اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا.

سند صحيح داريم كه در رابطه با امامت و ولايت و خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.

آيه مباركه 67 سوره مائده:

يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس إن الله لا يهدي القوم الكافرين.

با روايات صحيح السند، دستور بر نصب حضرت علي (عليه السلام) بر خلافت است.

حديث شريف:

علي ولي كل مؤمن بعدي

با سندهاي صحيح داريم و حتي ذهبي و ابن كثير بر صحيح بودنش صراحت دارند.

مستدرك الصحيحين ، ج3، ص134 - مسند احمد، ج4، ص438 - مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص120 - ميزان الاعتدال ذهبي، ج1، ص410 - الإصابة ابن حجر، ج4، ص468 - تاريخ إسلام ذهبي، ج3، ص631 - البداية و النهاية ابن كثير، ج7، ص381

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حديث شريف غدير را در يك مجمع مفصل بالاي 100 هزار نفر، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براي خلافت نصب مي كند و از تمام مردم بيعت مي گيرد و پيشاپيش مردم، خليفه اول و خليفه دوم تبريك مي گويند:

بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي و مولي كل مسلم

تاريخ بغداد، ج8، ص284 - تاريخ دمشق ابن عساكر، ج42، ص233 - البداية و النهاية ابن كثير، ج7، ص386 - مناقب خوارزمي، ص156

حديث شريف ثقلين فرياد مي زند بر امامت و خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام).

حديث منزلت، يكي از گوياترين و رساترين روايات است براي اثبات خلافت و وزارت و وصايت و اخوت حضرت علي (عليه السلام). و ده ها روايات ديگر در اين زمينه.

بر فرض در اين زمينه، آيات و رواياتي نداريم. شما برويد به كتاب هاي لغت خود مراجعه كنيد، مانند لسان الميزان و تاج العروس. كلمه «وصي» را ببينيد و خود آقايان لغت نويس مي نويسند كه يكي از القاب رايج اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، لقب «وصي» بوده است. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را وصي و خليفه قرار نداده بود، از كجا اين لقب از القاب منحصره حضرت علي (عليه السلام) شده است؟

همه مي دانند كه لغت نويسان، آن دسته از واژه ها را در كتاب هاي لغت مطرح مي كنند كه وارد فرهنگ مردم شده باشد. آن وقت با اين وضع، آقاي قرضاوي مدعي است كه شيعه، مذهب بدعت گذار است، چون مدعي هستند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه بيان كرده است. اگر ملاك اين باشد، تمام علماي بزرگ شما، حتي صحيح بخاري و مسلم كه حديث «رايت» و «يحب الله و رسوله» و «حديث منزلت» و «حديث غدير» را مطرح كرده اند، اينها كتاب هاي بدعت هستند. شما بايد كتاب جديدي تأليف بفرمائيد كه اين مطالب بدعت در آن كتاب ها نباشد. تمام كتاب هاي علماي شيعه درباره خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، برگرفته از كتاب ها و مسانيد و سنن و صحاح و تفسيري و تاريخي شماست.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

در كتاب هاي اهل سنت، چه دليلي وجود دارد كه كساني كه خلافت ابوبكر را قبول كرده اند، بدعت گذار نيستند؟

استاد حسيني قزويني

نسبت به ادله اهل سنت درباره خلافت آقاي ابوبكر، شايد حدود 10جلسه وقت بخواهد. ما مثل آنها نيستيم كه به دروغ و افتراء، مدارك را فاكتور بگيريم و به فحش و ناسزا بپردازيم. ما تمام آنچه را كه آقايان اهل سنت در كتاب هايشان درباره خلافت آقاي ابوبكر آورده اند، به مردم قول مي دهيم كه يك به يك مطرح كنيم.

اما يكي از چيزهايي كه بايد توضيح بدهم و امسال در بعضي از شبكه ها، بويژه شبكه المستقله روي اين خيلي مانور داده است، قضيه نماز خواندن آقاي ابوبكر به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در پايان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. آقايان مي گويند يكي از قوي ترين و محكم ترين دليل بر خلافت آقاي ابوبكر اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخر عمر فرمودند:

مروا ابا بكر فليصل بالناس.

به ابوبكر بگوييد كه براي مردم نماز بخواند.

صحيح بخاري، ج1، ص162 - صحيح مسلم، ج2، ص22

مي گويند وقتي آقاي ابوبكر اينقدر شايستگي دارد كه بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز بخواند، پس شايستگي دارد بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بنشيند و خلافت او را به عهده بگيرد. البته ما اعتراضي نداريم و مبارك خودشان باشد و اگر از اين دليل قانع شدند، قطعا فرداي قيامت هم معذور هستند.

اما ما در اينجا چند سؤال كوچك داريم و به عنوان برادر كوچك از اين آقايان مطرح مي كنيم:

سؤال اول:

آيا نماز خواندن بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، دليل بر خلافت است؟ اگر اين است، صحابه اي كه بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خواندند، نه يك بار، ده ها بار نماز خواندند، مانند آقاي إبن أم مكتوم كه چندين بار به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خوانده است. آيا آقايان حاضرند بگويند كه آقاي إبن أم مكتوم لياقت خلافت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دارد؟

آقايان مراجعه كنند به كتاب سبل السلام دحلاني، ج2، ص35 كه شرح كتاب ابن حجر است و كتاب مصنف عبد الرزاق، ج2، ص395 و طبقات كبري، ج4، ص205 و ... .

از همه جالب تر اينكه آقايان نقل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پشت سر آقاي عبدالرحمن بن عوف نماز خوانده است. اگر بنا باشد نماز خواندن بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، دليل بر شايستگي خلافت باشد، آقاي عبدالرحمن بن عوف از تمام مسلمانان شايسته تر براي خلافت است. چون هم جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خوانده است و هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به او اقتداء كرده است.

آقايان ابن عبد البر در كتاب التمهيد، ج2، ص322 مي گويد:

قد صلي صلي الله عليه و آله و سلم خلف عبدالرحمن بن عوف.

مسند احمد، ج4، ص247 - فتح الباري ابن حجر، ج2، ص146 - مصنف ابن أبي شيبة، ج2، ص229 - معجم كبير طبراني، ج20، ص427 - طبقات كبري بن سعد، ج3، ص129

به نظر من اين قضيه و اين آش، به قدري شور شده است كه بعضي از آشپزها هم صدايشان در آمده است. آقاي ابن تيميه در كتاب منهاج السنه، ج7، ص339 مي گويد:

الاستخلاف في الحياة نوع نيابة لا بد لكل ولي أمر و ليس كل من يصلح للاستخلاف في الحياة علي بعض الإمامة يصلح أن يستخلف بعد الموت، فإن النبي استخلف غير واحد و منهم من لا يصلح للخلافة بعد موته، كما استعمل ابن أم مكتوم الأعمي في حياته و هو لا يصلح للخلافة بعد موته و كذلك بشير بن عبد المنذر و غيره.

. . . بعضي افراد مانند بشير بن عبد المنذر و ديگران، جانشين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در بعضي از قضايا مانند نماز بودند و اينها شايستگي خلافت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ندارند.

اگر بنا باشد نماز خواندن بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، دليل بر خلافت باشد، ده ها تن از صحابه بجاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بعد از آمدن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه، نماز خوانده اند.

سؤال دوم:

چطور شد كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در همان بيماري فرمود:

قلم و كاغذي بياوريد تا بنويسم چيزي را كه تا ابد گمراه نشويد.

صحابه و خليفه دوم گفتند:

إن الرجل ليهجر يا قد غلبه الوجع

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان مي گويد.

چطور شد كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دوات و قلم بخواهد، هذيان مي گويد، ولي اگر دستور بدهد يك نفر برود به جاي او نماز بخواند، او هذيان نمي گويد.

سؤال سوم:

جناب ابوبكر وقتي داشت از دنيا مي رفت، وصيت كرد براي خليفه دوم. آقاي عثمان هم وصيت نامه را مي نوشت. ابوبكر افتاد غش كرد، وقتي به هوش آمد، گفت: آقاي عثمان! چه نوشته اي؟ گفت: نوشته ام كه آقاي عمر، خليفه من بعد از من است. آقاي ابوبكر گفت: آفرين و مرحبا، اگر خودت را هم مي نوشتي، شايستگي داشتي.

سؤال اين است كه:

چطور شد در قضيه قلم و دوات، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان مي گويد، ولي در قضيه استخلاف عمر، جناب ابوبكر هذيان نمي گويد؟

سؤال چهارم:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي متوجه شد آقاي ابوبكر به جاي او نماز مي خواند، فرمود مرا به مسجد ببريد. حال پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به قدري وخيم بود كه خودش نتوانست با پاي خودش به مسجد برود. يك دست مباركش به گردن عباس و دست ديگر بر گردن اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و پاهاي مباركش بر زمين كشيده مي شد. آمد مسجد و نشسته نماز خواند و ابوبكر را كنار زد و خودش نماز خواند. ابوبكر رفت پشت سر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز خواند.

خوب، اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبكر را براي نماز معين كرده است، چه لزومي بود كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيايد آنجا نماز بخواند؟

جالب اين است كه مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز مي خواند و آقاي ابوبكر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اقتداء كرده بود و مردم هم به ابوبكر اقتداء كرده بودند.

من از هر كسي كه سؤال كردم، اين معما را نتوانستم كشف كنم. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز مي خواند، مردم موظف هستند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اقتداء كنند. اين را از كجا آوردند و با كدام آيه و اصل، كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز بخواند و آقاي ابوبكر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اقتداء كند و مردم هم به ابوبكر اقتداء كنند؟ مگر مي شود با وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به كسي ديگر اقتداء كرد؟

اين قضايايي است كه اينها در اين زمينه دارند و آقاي قرضاوي اينها را عين سنت مي داند. اگر كسي با اين دليل، معتقد به خلافت آقاي ابوبكر باشد، عين سنت و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، ولي اگر كسي بيايد بگويد كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده و ده ها و صدها روايت و آيه از قرآن و سنت بياورد، اين بدعت مي شود!!!

* * * * * * *

بينندگان

سؤال:

در مورد شجره ملعونه در قرآن توضيح بدهيد.

جواب:

و ما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس و الشجرة الملعونة في القرآن (سوره إسراء/آيه60)

بزرگان اهل سنت همگي اعتراف دارند كه اين آيه شريفه در حق دودمان بني اميه نازل شده است.

درالمنثور سيوطي، ج4، ص191 - دلائل النبوة، ج4، ص509 - تفسير سمرقندي، ج، ص318 - تفسير ثعلبي، ج6، ص111 - تفسير آلوسي، ج15، ص107 و ...

* * * * * * *

سؤال:

اهل سنت استناد مي كنند به اين آيه قرآن كه خداوند از تمام صحابه رضايت دارد بخاطر آن بيعت. در اين مورد توضيح بدهيد.

جواب:

لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم و أثابهم فتحا قريبا. (سوره فتح/آيه18)

آيه رضوان را قبلا توضيح داده ايم. يكي از آياتي است كه اهل سنت و وهابيت از اين آيه چماقي ساخته اند و بر سر شيعه مي كوبند كه شما كه نسبت به بعضي از صحابه انتقاد داريد، منطق شيعه بر خلاف اين آيه قرآن است، خداوند از همه صحابه اظهار رضايت كرده است.

من در يكي از جلسات گذشته، مطالبي را در اين باره نسبت به خود عمر بن خطاب اشاره كردم كه ايشان در همانجا مطالبي را مطرح كرد و از هر جهت كاملا مخالف با نظر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. يكي دو نمونه هم امشب ذكر مي كنم:

آقاي براء بن عازب از شخصيت هاي برجسته است و جزء كساني است كه در بيعت رضوان بوده است و صحيح بخاري، ج5، ص65، حديث 4170 مي گويد:

راوي مي آيد خدمت آقاي براء بن عازب و عرضه مي دارد:

طوبي لك صحبت النبي صلي الله عليه و سلم و بايعته تحت الشجرة، فقال: يا ابن أخي! انك لا تدري ما أحدثنا بعده.

خوشا به حالت آقاي براء بن عازب كه صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودي و در زير شجره رضوان با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت كردي. آقاي براء بن عازب مي گويد: اي برادرزاده ام! درست است كه صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم و در بيعت رضوان بوديم، ولي تو خبر نداري كه ما (صحابه) بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بدعت هايي گذاشتيم.

يعني اين بدعت ها، تمام آنچه را كه قبلا داشتيم، همه را زير سؤال مي برد.

همين تعبير هم از آقاي ابو سعيد خّدري است و ابن حجر در الاصابه، ج3، ص61 نقل مي كند.

از همه اينها مهمتر، آقاي عبد الرحمن بن عديس از كساني است كه زير شجره رضوان با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت كرده است، ايشان از كساني است كه در قتل عثمان، نقش فعالي داشته است. آقاي ابن عبد البر مي گويد:

ممن بايع تحت الشجره . . . هو كان الأمير علي الجيش القادمين من مصر إلي المدينة الذين حصروا عثمان و قتلوه

آقاي عبد الرحمن بن عديس جزء كساني است كه آيه رضوان درباره آنها آمده است. ايشان فرمانده جمعيتي بود كه از مصر به مدينه آمدند و عثمان را كشتند.

استيعاب ابن عبد البر، ج2، ص840

آقايان اهل سنت كه همه قاتلين عثمان را لعنت مي كنند، آيا اين را حاضرند بپذيرند؟

* * * * * * *

سؤال:

چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داده اند كه وصيت خود را هنگام خواب، زير رختخواب خود قرار دهيد، اما خودشان در لحظات آخر فرمودند كه قلم و دوات بياوريد تا من وصيت كنم؟

جواب:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اولين لحظات اعلان رسالت، خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مطرح كرده است. در قضيه جنگ خيبر و خندق و أحد و جنگ با مردم يمن و غدير خم و ده ها مورد ديگر كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتمام حجت كرد و خواست در آخر عمر خود براي اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ثابت كند آنها بعدا مي گويند اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي مي نوشت، ما زير بار مي رفتيم، پس طلب كرد چيزي بنويسد تا اينها امتحان داده شوند.

معمولا انسان در اواخر عمرش وصيت خود را مي نويسد؛ خصوصا وصيت هاي مهم و اساسي را.

* * * * * * *

سؤال:

آقاي عمر و ابوبكر چه قرابتي با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند كه دو دختر آنها را گرفت و نهايتا در منزل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دفن شوند، ولي جنازه امام حسن (عليه السلام)، سبط اكبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تيرباران كردند؟ آنها به دامادي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي خودشان افتخار مي كنند.

جواب:

اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي آنها داماد باشد، فضيلتي نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داماد ابوسفيان بود، در حاليكه ابوسفيان، مشرك و محارب بوده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ام حبيبه كه به حبشه هجرت كرده بودند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از پادشاه حبشه درخواست كرد كه او را به عقد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در بياورد و پادشاه حبشه هم مهريه او را خودش پرداخت كرد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ام حبيبه در حالي ازدواج كرد كه پدرش كافر و مشرك بوده است.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترانش را به ابو الآصف بن ربيع و عتبة بن ابو لهب داد كه جزء مشركان و محاربان با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند.

صحابه بودن شرف است، دختر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دادن يا از او گرفتن، شرف است، ولي اينها نمي تواند مانع از عذاب خدا باشد. اينها نمي تواند براي انسان فضيلتي بياورد كه گناه و معصيت انسان نوشته نشود. قرآن براي كساني بهشت را وعده داده است كه:

إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات

شما يك آيه بياوريد كه ايمان آمده باشد، ولي عمل صالح نيامده باشد. هر كس عمل صالح داشته باشد، فرداي قيام، پيروز است و اگر عمل صالح نداشت، فرداي قيامت زيانكار است:

فأما من ثقلت موازينه * فهو في عيشة راضية * و أما من خفت موازينه * فأمه هاوية

(سوره قارعه/آيه 9 - 6)

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | فقط بنده خدا | Iran - Bastak | ١٢:٠٠ - ١٣ آذر ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
حاج آقا قزويني خداوند متعال جزاي خيرت بده كه دست گذاشتي روي موضع اصلي درد .بلا استثنا دل تمام پيامبران الهي از دست اصحابشون خونه و بيشترين خيانت و انحراف در اديان الهي از جانب همين به اصطلاح اصحاب رخ داده .
افرادي كه در نسلهاي بعدي اومدن و نه پيامبر(ص) را ديدن و نه اصحاب رو اين حق رو دارن كه چهره واقعي اصحاب را بشناسن واگر ما به هر عنوان در اين امر كوتاهي كنيم در محضر خداوند متعال پاسخي نخواهيم داشت.
قرآن مملو از آياتي است كه در مزمت يا توبيخ اصحاب ,قريش و..... نازل شده است. من وقتي اين آيات را مي خونم قلبم پر از غم واندوه ميشه از دو جهت: يكي بابت پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) كه چه كشيد از دست اين امت و ديگري امت كنوني كه اين آيات رو ميخونن ولي بازم دم از قداست اصحاب ميزنن و به خاطر اين عقايد باطلشون مسلمان كشي ميكنن وفكر مي كنن در صراط مستقيم حركت مي كنن.
من از خداوند متعال توفيق روز افزون شما را خواستارم و خواهش مي كنم تمام آياتي كه در مزمت اصحاب نازل شده است را مو به مو با شان نزول ومنابع قوي براي مومنين حقيقت جو تشريح فرماييد.
اجركم عندالله
التماس دعا
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها