2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
هفتمين همايش بين المللي غدير ـ پرسش و پاسخ شب سوم
کد مطلب: ٥٥٣٧ تاریخ انتشار: ١٣ آذر ١٣٨٨ تعداد بازدید: 6046
سخنراني ها » امیرالمؤمنین علیه السلام
هفتمين همايش بين المللي غدير ـ پرسش و پاسخ شب سوم

حدیث سد الابواب، عقد اخوت پیامبر و امیرالمؤمنین، حدیث طیر مشوی
پاسخ به شبهات 88/09/13



لينک دانلود

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 88/09/13

سوال مجري برنامه

آيا حديث سد الأبواب با سند صحيح در كتب اهل سنت وجود دارد؟

استاد حسيني قزويني

يكي از احاديثي كه مورد توجه مورخان و محدثان شيعه و سني بوده و حتي در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم موجب بعضي از اختلافات و اعتراضات، حتي به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) شد، همين قضيه بوده است. به مجرد آمدن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه منوره و تأسيس مسجدي در مدينه، صحابه مهاجرين و انصار كه در اطراف مسجد خانه داشتند، از هر خانه، دري به مسجد گشودند كه محل رفت و آمد آنها به مسجد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باشد. اين موضوع باعث شد برخي افراد، در حالت ناپاكي و جنابت و حيض و نفاس وارد مسجد بشوند و با اين حال، قداست و احترام مسجد از بين مي رفت. لذا در اواخر سال اول هجرت، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به امر الهي دستور دادند تمام درهاي منتهي به مسجد، بسته شود و فقط در خانه امير المومنين (عليه السلام) به مسجد باز بماند.

چند مسأله در اينجا مطرح است:

1. اصل اين حديث در منابع اهل سنت 2. صحت سند اين حديث.

چون اين قضيه، فضيلتي گران و سنگين براي امير المومنين (عليه السلام) بود كه از ميان صحابه، تنها امير المومنين (عليه السلام) مي توانست وارد مسجد شود، با جنابت يا بدون جنابت، لذا وهابيون معاصر ما، با تمام توان اين حديث را انكار مي كنند. بيش از 70 روايت در منابع اهل سنت در مورد حديث سد الأبواب آمده است. براي اين كه مسئله را يك سره كنم، عبارتي را كه ابن حجر عسقلاني ـ از استوانه هاي علمي اهل سنت و متوفاي 852 هجري كه سخنانش براي تمام اهل سنت و وهابيت حجت است ـ نقل مي كنم كه مي گويد:

سعد بن أبي وقاص قال: «أمرنا رسول الله صلي الله عليه و سلم بسد الأبواب الشارعة في المسجد و ترك باب علي». أخرجه أحمد و النسائي و إسناده قوي.

و في رواية للطبراني في الأوسط رجالها ثقات من الزيادة: فقالوا: «يا رسول الله! سددت أبوابنا؟ فقال: ما أنا سددتها و لكن الله سدها».

و عن زيد بن أرقم قال: «كان لنفر من الصحابة أبواب شارعة في المسجد، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: سدوا هذه الأبواب إلا باب علي. فتكلم ناس في ذلك، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: إني و الله! ما سددت شيئا و لا فتحته و لكن أمرت بشئ فأتبعته». أخرجه أحمد و النسائي و الحاكم و رجاله ثقات.

حديث سعد بن أبي وقاص مي گويد: «رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به ما دستور داد به جز در خانه علي، تمام درهاي خانه ها كه به مسجد گشوده مي شود، بسته شود». احمد بن حنبل و نسائي هم اين را آورده اند و سندهايش قوي است.

آقاي طبراني هم اين روايت را در معجم الأوسط با راويان ثقه آورده است. البته مطلب اضافه اي هم دارد كه مي گويد: «صحابه گفتند: اي رسول خدا! چرا درهاي ما را بستي؟ حضرت فرمود: من اين كار را نكردم، بلكه خداوند بود كه در خانه هاي شما به مسجد را مسدود كرد.

و زيد بن أرقم نقل مي كند: حضرت فرمود: «غير از در خانه علي، تمام درها بايد بسته شود. تعدادي از صحابه اعتراض كردند، حضرت هم فرمود: به خدا سوگند! من از خودم در خانه كسي را نبستم و در خانه علي را باز نگذاشتم، بلكه خداوند به من دستور داد و من هم دستور او را إجراء كردم.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص12

جناب ابن حجر عسقلاني در اين زمينه مفصل صحبت مي كند و سپس مي گويد، ابن جوزي كه در سند حديث سد الأبواب اشكال كرده:

و أخطأ في ذلك خطأ شنيعا فإنه سلك في ذلك رد الأحاديث الصحيحة بتوهمه المعارضة.

يك خطاي نادرست و وقيحي انجام داده و او احاديث صحيح را بر اثر توهم و با خيال بافي هاي خودش رد كرده است.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص13

دودمان بني أميه هم در كنار اين روايت، حديثي را جعل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تمام درها را بست:

إلا خوخة أبي بكر!

به جز پنجره ابوبكر!

صحيح البخاري، ج4، ص254 ـ صحيح مسلم، ج7، ص108

حقيقت اين است كه در زمان بني أميه، تمام فضايلي كه درباره امير المومنين (عليه السلام) آمده بود، مشابه آن را براي خلفاء جعل كردند. بسياري از بزرگان اهل سنت هم به اين امر اعتراف دارند، از جمله همين حديث خوخة أبي بكر! آنچه كه مسلّم است، تمام كساني كه حديث سد الأبواب را نقل كرده اند، هيچ كدام شان حديث خوخة ابوبكر را نقل نكرده اند. در تاريخ هم آمده است كه ابوبكر اصلا در مدينه خانه اي نداشت و حتي در زمان خلافتش هم بيرون از شهر مدينه زندگي مي كرد و فقط زماني به مدينه مي آمد كه مي خواست نماز بگذارد. چند ماه از خلافتش گذشته بود كه صحابه به او پيشنهاد دادند براي اين كه دچار زحمت رفت و آمد نشود، خانه اي در مدينه تهيه كند. اگر به مدينه منوره تشريف ببريد، آن قسمتي كه نوشته اند خوخة أبي بكر، با نقشه و جغرافياي مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حتي در سال 10 هجري هم تفاوت دارد. محيط مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آن زمان محدود بود و شايد مجموعا كمتر از 400 متر بود و مشخص بود منبر و محراب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا بود. ولي خوخة ابوبكر با اين مسجد، 200 متر فاصله دارد. مشخص است كه اين خوخة در زمان دودمان بني أميه در مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمده است.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

آيا عقد أخوت بين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت علي (عليه السلام) در منابع معتبر اهل سنت آمده است؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با شخص ديگري هم عقد أخوت بست؟

استاد حسيني قزويني

قبل از هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مدينه، براي ايجاد ألفت بين مسلمانان و ايجاد صفا و صميمت، بين صحابه عقد أخوت و برادري بست و براي امير المومنين (عليه السلام) برادري انتخاب نكرد:

آخي رسول الله صلي الله عليه و سلم بين أصحابه، فجاء علي تدمع عيناه، فقال: يا رسول الله! آخيت بين أصحابك و لم تؤاخ بيني و بين أحد؟ فقال له رسول الله صلي الله عليه و سلم: أنت أخي في الدنيا و الآخرة.

هذا حديث حسن غريب.

علي در حالي كه اشك از چشمانش سرازير بود، نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آمد و گفت: يا رسول الله! ميان صحابه، پيمان برادري ايجاد كردي، ولي ميان من و كسي ديگر، پيمان برادري ايجاد نكردي؟ حضرت فرمود: تو در اين دنيا و آخرت، برادر من هستي!

اين حديث معتبر است و فقط با يك طريق آمده است.

سنن الترمذي، ج5، ص300 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص14 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص166 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص51 - أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص29 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج1، ص421 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص371 ـ السيرة الحلبية، ج2، ص293 ـ عمدة القاري للعيني، ج2، ص147

آقاي إبن حبان هم در كتاب الثقات خود از ابوبكر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

و الذي بعثني بالحق! ما أخرتك إلا لنفسي و أنت مني بمنزلة هارون من موسي، غير أنه لا نبي بعدي و أنت أخي و وارثي. قال: يا رسول الله! ما أرث منك؟ قال: ما ورثت الأنبياء قبلي؟ قال: و ما ورثت الأنبياء قبلك؟ قال: كتاب الله و سنة نبيهم و أنت معي في قصري في الجنة مع فاطمة إبنتي ثم تلا رسول الله صلي الله عليه و سلم إخوانا علي سرر متقبلين.

اي علي! به خدا سوگند كه من تو را براي خودم ذخيره كرده ام، جايگاه تو در نزد من همانند جايگاه هارون نسبت به موسي هستي، جز اينكه پيامبري بعد از من نيست و تو برادر و وارث من هستي. علي فرمود: من چه چيزي از شما به ارث مي برم؟ پيامبر فرمود: آنچه كه أنبياء گذشته بعد از خود به إرث گذاشته اند! علي فرمود: يا رسول الله! أنبياء گذشته چه ارثي گذاشته اند؟ فرمود: كتاب خدا و سنت أنبياء شان را. تو و فاطمه در بهشت در قصر من هستيد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص142 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص221 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص371 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج3، ص207 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج21، ص415 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص142 ـ المناقب للخوارزمي، ص152

آقاي طبراني روايت زيبايي از جابر بن عبد الله انصاري نقل مي كند كه روزي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

مكتوب علي باب الجنة: محمد رسول الله صلي الله عليه و سلم، علي أخو رسول الله، قبل أن تخلق السماوات و الأرض بألفي سنة.

دو هزار سال قبل از آنكه بهشت آفريده شود، در بالاي درب بهشت نوشته شده: محمد رسول خداست، علي برادر اوست.

المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص343 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص398 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص59 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص100 ـ المناقب للخوارزمي، ص144

اين احاديث در منابع متعدد اهل سنت و با سندهاي معتبر و صحيح آمده است. لذا بحث أخوت امير المومنين (عليه السلام) با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از قطعيات و مسلّمات تاريخ اسلام است.

اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با شخص ديگري هم عقد أخوت بسته باشد، چنين چيزي در تاريخ و در روايات شيعه و سني نداريم.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

حديث طير مشْوي يا مرغ بريان چيست؟ آيا سند صحيحي دارد؟

استاد حسيني قزويني

داستان حديث طير مشْوي را جناب طبراني در المعجم الكبير با سند معتبر از أنس بن مالك، غلام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

أُهْدِيَ لرسول اللَّهِ (صلي الله عليه وسلم) طائر، فوضع بين يديه، فقال: اللَّهمّ ائْتني بأَحبّ خلقك إليك يأكل معي! فجاء عليّ بن أبي طالب رضي اللَّهُ تعالي عنه، فدقّ الباب، فقلت: ذا؟ فقال: أنا عليّ: فقلت: النبي (صلي الله عليه و سلم) علي حاجة، فرجع ثلاث مرار، كلُ ذلك يجيء، قال: فضرب الباب برجله، فدخل، فقال النبي صلي اللَّهُ عليه و سلم: ما حبسك؟ قال: قد جئت ثلاث مرّات كلُ ذلك يقول: النبي (صلي الله عليه و سلم) علي حاجة، فقال النبي صلي اللَّهُ عليه و سلم: ما حملك علي ذلك؟ قلت: كنت أَردت أَن يكون رجل من قومي.

روزي يكي از صحابه، مرغ برياني را براي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هديه آورد. وقتي چشم حضرت اين پرنده بريان افتاد، فرمود: خدايا محبوب ترين خلايق نزد خودت را بفرست تا در اين مرغ بريان با هم هم غذا شويم. أنس مي گويد: در خانه زده شد. وقتي در را باز كردم، ديدم علي است. در را باز نكردم و گفتم: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كسي را به حضور نمي پذيرند و كار دارد. 3 مرتبه آمد و رفت و من در را باز نكردم. در مرتبه سوم علي با پايش در را كوبيد. صداي در را رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شنيد و فرمود: چه خبر است! علي فرمود: سه مرتبه در را زدم، ولي أنس در را براي من باز نكرد. حضرت به أنس اعتراض كرد و فرمود: چه چيزي باعث شد كه تو چنين كاري بكني؟ أنس مي گويد: ـ وقتي شما دعا كردي كه خدا محبوب ترين خلائق را بفرستد ـ من دوست داشتم كسي با شما هم غذا شود كه از اقوام و بستگان من باشد.

المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص253 ـ سنن الترمذي، ج5، ص300 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ السنن الكبري، ج5، ص107 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج37، ص406 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص30 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص633 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص387 ـ المناقب للخوارزمي، ص115

اين روايت در كتاب هاي متعدد وارد شده است. حاكم نيشابوري وقتي به اين روايت مي رسد، مي نويسد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.

و قد رواه عن انس جماعة من أصحابه زيادة علي ثلاثين نفسا ثم صحت الرواية عن علي و أبي سعيد الخدري و سفينة.

اين حديث صحيح است و شرايط كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد، ولي بخاري و مسلم اين روايت را نياورده اند.

بيش از 30 نفر از صحابه اين روايت را نقل كرده اند و صحت روايت از خود علي و أبو سعيد خدري و سفينه است.

آقاي ذهبي مي گويد:

حديث طير مشْوي حديثي است كه برخي از علماي اهل سنت، كتاب مستقلي پيرامون آن نوشته و طرق و اسانيد متعددي دارد.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1043

ابن كثير دمشقي مي گويد:

أبو جعفر بن جرير الطبري... و قد رأيت له كتابا جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين و كتاباً جمع فيه طريق حديث الطير.

من آقاي ابن جرير طبري را ديده ام كه كتاب مستقلي در دو جلد ضخيم در مورد حديث غدير نوشته و هم چنين كتابي كه تمام سندهاي حديث طير را جمع آوري نموده است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج11، ص167

بنابراين تمام روايات حديث طيْر مشْوي صحيح است و بعضي از بزرگان اهل سنت هم در اين زمينه كتابي نوشته اند. ولي متأسفانه برخي از دودمان بني أميه و هواداران آنها، احاديث فضيلت حضرت علي (عليه السلام) را برنمي تابند و با همه توان با اين گونه احاديث مبارزه كرده اند.

آقاي احمد بن صديق الغماري ـ از علماي بزرگ اهل سنت اردن ـ مي گويد:

فإذا لم يكن حديث الطير صحيحاً، فلا يصح في الدنيا حديث ألبتة و لا يقع تواتر بخبر بالمرة ... .

اگر بنا باشد حديث طير حديث صحيحي نباشد، ديگر هيچ حديث صحيحي نمي توانيم بيابيم و ديگر هيچ حديث متواتري نداريم.

و آقاي حافظ بن سقّا ـ از علماي بزرگ اهل سنت كه ذهبي او را الإمام ناميده ـ : روزي در بالاي منبر، حديث طير را براي مردم مي گويد، هواداران أموي او را از منبر پايين مي كشند و با آب، منبر او را مي شويند و گفتند منبري كه در آن فضايل علي بيان شود، نجس است و بايد شسته شود.

جونة العطار في طرف الفوائد من لطائف الأخبار، ص27

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

چه تفاوتي ميان حديث ولايت و آيه ولايت وجود دارد؟

استاد حسيني قزويني

حديث ولايت حديثي است كه با سندهاي متعدد و صحيح و با عبارات مختلف روايت شده و ما در اينجا به برخي از روايات آن اشاره مي كنم:

روايت اول:

احمد بن حنبل مي گويد:

پيامبر به علي (عليه السلام) فرمودند:

أنت وليي في كل مؤمن بعدي.

تو بعد از من، ولي أمر مسلمين هستي.

مسند احمد بن حنبل، ج1، ص331 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص132 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص64 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص78 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1091 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص102 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج21، ص178 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص381

روايت دوم:

در المستدرك الصحيحين اين گونه آمده است:

أنت ولي كل مؤمن بعدي و مؤمنة.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص134

روايت سوم:

در برخي منابع اين گونه آمده است:

من كنت وليه، فعلي وليه.

هر كس من ولي أمر او هستم، پس از من علي ولي أمر اوست.

مسند احمد بن حنبل، ج5، ص350 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص14 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص53 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص494 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ صحيح ابن حبان، ج15، ص375 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص166 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص642 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص362 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص188 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص106 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص629

روايت چهارم:

در منابع ديگري هم اين چنين آمده است:

ان علياً مني و أنا منه و هو ولي كل مؤمن بعدي.

علي از من است و من هم از علي هستم. علي، ولي تمام مؤمنين بعد از من است.

مسند احمد بن حنبل، ج4، ص438 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص110 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296 ـ عمدة القاري للعيني، ج16، ص214 ـ مسند أبي داود، ص111 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص504 ـ مسند أبي يعلي، ج1، ص293 ـ صحيح ابن حبان، ج15، ص374 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج18، ص129 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص599 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص146 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص198 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص27 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج1، ص410 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص631 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص381

روايت پنجم:

در مسند احمد آمده است:

و هو وليكم بعدي.

مسند احمد بن حنبل، ج5، ص356 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص99 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص189 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص119 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص628

روايت ششم:

در المعجم الكبير طبراني آمده است:

فهو أولي الناس بكم بعدي.

المعجم الكبير للطبراني، ج22، ص135 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص94 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص612 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص119 ـ

آقاي الباني ـ معروف به بخاري زمان ـ در كتاب السلسلة الصحيحة در مورد اين حديث مي گويد:

صحيح الإسناد.

السلسلة الصحيحة، ج5، ص222

استعمال لفظ ولي به معناي خلافت توسط خلفاء

عزيزان دقت داشته باشند كه كلمه ولي مانند كلمه مولي قابل مناقشه نيست و اين كلمه را خود خلفاء در حق خودشان و ديگران استفاده كرده اند و منظورشان خلافت بوده است.

اولا:

وقتي ابوبكر به خلافت مي رسد، مي گويد:

لقد وليتكم أمركم و لست بخيركم

من ولي أمر شما انتخاب شدم و بهترين افراد شما نيستم.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص182و212ـ تفسير الرازي، ج23، ص117 ـ تفسير القرطبي، ج3، ص262 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص301 و304 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص269 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص493 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج14، ص292 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص70 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص148 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص619 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص23

ابن كثير دمشقي بعد از نقل عبارت از ابوبكر مي گويد:

و هذا إسناد صحيح.

سند اين روايت صحيح است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص333

ثانيا:

ابوبكر در آخرين لحظات زندگي مي گويد:

قد وليت عليكم عمر.

سيره عمر بن الخطاب، ص37

[ در منابع ديگر اين چنين آمده است:

ثم رفع أبو بكر يديه فقال اللهم وليته بغير أمر نبيك ولم أرد بذلك إلا صلاحهم وخفت عليهم الفتنة فعملت فيهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمري ما قد حضر فاجتهدت لهم الراء فوليت عليهم خيرهم لهم وأقواهم عليهم وأحرصهم علي رشدهم ولم أرد محاماة عمر

الثقات لإبن حبان، ج2، ص192

هم چنين ابوبكر گفت:

إني وليت أمركم خيركم في نفسي.

تاريخ الطبري، ج2، ص619 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص418 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص70 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص109 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص188 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص117 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص23

عمر بن خطاب به مردم مي گويد:

ألا إني قد وليت عليكم ...

تاريخ الطبري، ج3، ص165 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص92 ]

ثالثا:

عمر هم در آخرين لحظات زندگي مي گويد:

لو أدركت سالم مولي أبي حذيفه لوليته الخلافة.

اگر سالم، غلام أبو حذيفه بود، او را ولي و سرپرست شما در خلافت قرار مي دادم.

تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج4، ص314 ـ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص194

رابعا:

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته.

اگر أبا عبيدة بن الجراح زنده بود، او را ولي شما قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص886 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28

خامسا:

لو أدركت معاذ بن جبل وليته.

اگر معاذ بن جبل زنده بود، او را ولي شما قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج25، ص461 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887

سادسا:

لو أدركت خالد بن الوليد وليته.

اگر خالد بن الوليد زنده بود، او را ولي شما قرار مي دادم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28

حالا از برادران اهل سنت مي خواهيم كه يك روايت براي ما بياورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده باشند:

أبو بكر وليكم بعدي

عمر وليكم بعدي

عثمان وليكم بعدي

بالاترين دليل اهل سنت بر خلافت ابوبكر

بالاترين مطلبي كه براي حقانيت ابوبكر آورده اند، اين است:

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در آخرين لحظات زندگي اش، ابوبكر را به جاي خودش براي اقامه نماز فرستاد. اگر كسي بهتر از ابوبكر بود، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) او را انتخاب مي كرد. بنابراين از ابوبكر بهتر پيدا نشد. ابوبكر كه جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در نماز جماعت است، آيا نمي شود جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در مسائل دنيوي باشد؟!

در صحيح بخاري به نقل از عايشه آمده است:

مروا أبا بكر أن يصلي بالناس، فلما دخل في الصلاة، وجد رسول الله صلي الله عليه و سلم في نفسه خفة، فقام يهادي بين رجلين و رجلاه يخطان في الأرض حتي دخل المسجد، فلما سمع أبو بكر حسه ذهب أبو بكر يتأخر، فأومأ إليه رسول الله صلي الله عليه و سلم فجاء رسول الله صلي الله عليه و سلم حتي جلس عن يسار أبي بكر، فكان أبو بكر يصلي قائما و كان رسول الله صلي الله عليه و سلم يصلي قاعدا.

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) متوجه شد ابوبكر مي خواهد براي مردم نماز بخواند، با آن حال بيمارش بلند شد و در حالي كه توان راه رفتن نداشت، بلند شد و ـ يك دست بر گردن عباس و يك دست بر گردن علي ـ و با اين كه پاهاي مباركش بر روي زمين كشيده مي شد، به مسجد آمد و ابوبكر را كنار زد و خودش نماز خواند.

متأسفانه برادران اهل سنت هم نوشته اند:

يقتدي أبو بكر بصلاة رسول الله صلي الله عليه و سلم و الناس مقتدون بصلاة أبي بكر رضي الله عنه !!!

ابوبكر به حضرت إقتداء كرد و مردم هم به ابوبكر اقتداء كردند !!!

صحيح البخاري، ج1، ص175

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها