2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
وهابيت و توحيد 03
کد مطلب: ٥٤٨٠ تاریخ انتشار: ٠٨ مهر ١٣٨٩ تعداد بازدید: 4567
حبل المتین » عمومی
وهابيت و توحيد 03

جسمیت و رؤیت خداوند، خلق و رزق، امیرالمؤمنین قسیم الجنة و النار
حبل المتين 89/07/08

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 08 / 07 / 89

آقاي محسني

در جلسه گذشته، مطالبي را پيرامون توحيد وهابيت فرموديد كه بعضي از بينندگان تماس گرفتند و آدرس منابع را خواستند. مثلا شما گفته بوديد كه خداي وهابيت، پير است يا جوان است؛ يا إبن تيميه مي گويد: «همان گونه كه من از منبر پايين مي آيم، خداوند هم از عرش پايين مي آيد»؛ يا اين كه مي گويند خداوند دست و پا و گوش دارد و غيره.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با تجسيم، در جلسات گذشته، مطالبي را خدمت بينندگان عزيز عرض كرديم و هيچ مطلبي را بنده، بدون مدرك از منابع أهل سنت نگفتم. بنده نه تنها در رابطه با توحيد، بلكه در برنامه هايي كه داشتيم، چه در شبكه جهاني ولايت يا در شبكه هاي ديگر، ملتزم هستم در تدريس حوزه يا دانشگاه، سخني كه مي گويم، مدرك آن را از منابع أهل سنت با ذكر جلد و صفحه و شماره حديث تقديم كنم. خداوند اين توفيق را به بنده ناچيز كرم كرد و من زماني كه آمار گرفتم، حدود 14 هزار روايت را با جلد و صفحه، به ذهنم سپردم و حفظ كردم. من مقيد هستم كه وقتي روايتي را مي خواهم حفظ كنم، اول شماره جلد و صفحه آن را حفظ مي كنم، بعد متن حديث را. البته وقتي مسئله پيري مي رسد، من احساس مي كنم حافظه ام بعضي وقت ها با من شوخي مي كند. به قو شاعر:

در جواني به خود همي گفتم شير اگر پير هم شود، شير است

چون كه پيري رسيد، فهميدم پير اگر شير هم شود، پير است

اين نكته را از يكي از اساتيدمان شنيده بودم.

إن شاء ا... تا اندازه اي كه حافظه ام ياري مي رساند، بتوانيم زندگي مان را با ولاي حضرت علي (عليه السلام)، با حرم حضرت علي (عليه السلام)، با گرد و غبار آن آستان مَلِك پاسبان أمير المؤمنين (عليه السلام) گره بزنيم. ذخيره و توشه اي باشد براي شب اول قبرمان و براي عالم برزخ مان و هديه اي باشد براي أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) كه فرداي قيامت بتوانيم در ظرف بگذاريم و بگوييم: زهرا جان! علي جان! ما به پيروي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: أللهم انصر من نصره و اخذل من خذله، تلاش مان بر اين بود با اين بضاعت مزجات مان، يك كمكي به ساحت مقدس آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) داشته باشيم. من بالاترين گمشده اي كه در اين برنامه ها دارم، كوچك ترين لبخند و تبسمي است كه در سيماي آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و يك گوشه چشم عنايتي و يك پلك تائيدي از آن نازنين وجودي كه عصاره عالم هستي است و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الأرض و السماء است.

من بعضي از پيامك ها را كه مي ديدم، ديدم بعضي از دوستان نوشته اند: «اين بحث هايي كه شما در توحيد وهابيت داشته ايد، علماء ما اينها را بيان نمي كنند. حتي علماء سلفي هم اين مطالب را بيان نمي كنند». خب، برادر عزيزم! خواهر گرامي ام! شما نبايد انتظار داشته باشيد اين مطالب را آنها براي شما مطرح كنند. مطرح شدن اين مطالب، آغاز خداحافظي ما از اينها است. تلاش ما بر اين است حقايقي را كه در اين 15 سال در بستر تاريخ، پرده بر رويش پوشاندند و از مردم مخفي كردند، ما پرده از اين تاريخ پنهان برداريم و اين حقايق را براي مردم مطرح كنيم با بيان خيلي شيوا و نرم و در بحث كاملا علمي و دوستانه و به دور از هرگونه اهانت، جسارت، تندي و الفاظ گزنده. البته اين را هم خدمت بينندگان عزيز كرده باشم كه وقتي ما مي گوييم «هرگونه اهانت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت، گناه نابخشودني است و خط قرمز ما، اهانت به أهل سنت و مقدسات أهل سنت است»، شامل بحث هاي علمي نخواهد بود؛ شامل بيان كردن حقايق تاريخي، آن هم با ذكر جلد و صفحه و شماره حديث و بررسي حديث نخواهد بود. اگر بعضي بر اين تصور هستند كه اين حقايقي را كه مطرح مي كنيم، اهانت به أهل سنت است، اگر اين اين حقايق اهانت به أهل سنت باشد، اولين كسي كه دروازه اين اهانت را گشوده، علماء أهل سنت است؛ در كتاب هاي تان اينها را آورده ايد. من فراموش نمي كنم در شبكه ماهواره اي المستقلة كه متعلق به وهابيت است، در مناظره اي كه داشتيم در رابطه با شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، در آن 3 شب، روايات متعددي از منابع أهل سنت با بررسي رجال و سند آنها بيان كرديم و در شب سوم، جناب دكتر أبو شوارب، از اساتيد دانشگاه اسكندريه مصر، اين تعبير را داشتند: «فلاني در اين چند شب، خيلي مؤدبانه و مستند صحبت كردند و با توجه به تخصص در علم رجال و حضور ذهن شان، قابل تقدير هستند. ولي: قد جعل أبا بكر و عمر في قفس الإتهام : ايشان أبو بكر و عمر را در قفس إتهام قرار داد». من در آنجا عرض كردم: «اين مطالبي كه ما گفتيم، از كتاب هاي شما و با سندهاي صحيح نقل كرديم. اين مشكل كتاب هاي شما و علماء شماست. اين مشكل را شما برداريد حلّ كنيد يا اين كتاب ها را جمع كنيد و به دريا بريزيد يا اعلام كنيد اين كتاب ها و احاديث مورد تائيد ما نيست».

اما در جواب سؤال برادر عزيزم آقاي محسني در رابطه با مدارك و منابع رواياتي كه گفتم، ما مطالبي را عرض كرديم كه وقتي مي آيند بيان مي كنند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه مي فرمايد:

رأيتي ربي عز و جل شاب أمرد جعد قطط عليه حلية حمراء.

من خدا را به صورت نوجواني ديدم كه هنوز موي صورتش درنيامده و سرش پر مو و فرفري است و داراي زيور آلات است.

اولين سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه چطور مي شود پيامبري كه در قرآن از قول خداوند بيان مي كند:

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ

هيچ چشمي خداوند را نمي تواند ببيند.

سوره انعام/آيه103

بعد خودش بگويد كه من خدا را ديده ام و موها و صورتش اين گونه بود و زيور داشت و سوار بر ألاغ و شتر مي شد و غيره! اين اولين سؤالي است كه يك جوان سني از ما مي پرسد. لذا شما ببينيد كتاب المعجم الأوسط طبراني را كه از كتاب هاي معتبر أهل سنت است، در جلد 3، صفحه 335، حديث شماره 4767، چاپ دار الفكر عمان و دار الكتب العلمية بيروت، سال چاپ 1420 قمري و 1999 ميلادي.

هم چنين آقاي أبو يعلي كه از استوانه هاي علمي آقايان وهابي هاست و حنبلي مذهب است و به وجود او افتخار مي كنند، نقل مي كند از إبن عباس:

هل رأي محمد (صلي الله عليه و سلم) ربه؟ قال: نعم. قال: كيف رأي؟ قال: في صورة شاب دونه ستر من لؤلؤ كأن قدميه في خضرة.

آيا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خدا را ديد؟ گفت: بله. گفت: خدا چه شكلي بود؟ گفت: در صورت جواني ديدم كه موي صورتش در نيامده و گويا قدم هايش در فضاي سبز بوده است.

در همانجا راوي مي گويد من از إبن عباس سؤال كردم:

أ ليس هو من يقول: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ»، قال: لا أم لك! ذاك نوره الذي هو نوره إذا تجلي بنوره لا يدركه شئ.

آيا او نبود كه در قرآن مي گفت: «هيچ چشمي خداوند را نمي تواند ببيند»؟ گفت: اي بي مادر! وقتي نور خدا تجلي كند و جهان را فرا بگيرد، نور خدا مانع از ديدن مي شود. ولي اگر نور خدا تجلي نكند، مي توان خدا را ديد.

إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج1، ص148، ح151 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص316 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص93 ـ تفسير الآلوسي، ج7، ص246 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص37

اينها بيشتر به افسانه شبيه است تا به حقايق. إن شاء ا... به بينندگان عزيز قول مي دهيم مقداري در رابطه با بحث تجسيم وارد شويم و اين روايات را به قرآن و تورات عرضه كنيم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز بگذاريم.

جالب اين است كه همين آقاي أبو يعلي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

دخلت علي ربي في جنة عدن ... في ثوبين أخضرين.

وقتي به معراج رفتم، وارد بهشت شدم و خدمت خداوند رسيدم و ديدم خداوند به صورت جواني شاداب و دو نوع لباس سبز رنگ بر تن داشت.

إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج2، ص473

وقتي انسان اين مطالب را نگاه مي كند، بدنش مي لرزد. آن وقت اين را آقايان توحيد ناميده اند.

آقاي طبراني بنا بر نقل آقاي سيوطي در اللئالي المصنوعة، جلد 1، صفحه 29 نقل مي كند:

حديث قتادة عن عكرمة عن إبن عباس في الرؤية صحيح.

حديثي كه قتادة از عكرمة و او از إبن عباس نقل مي كند، صحيح است.

در سند روايت هم 2 نفر بيشتر نيست:

1. أبو بكر بن صدقه است كه ذهبي در مورد او مي گويد:

الإمام الحافظ المتقن الفقيه.

امام و حافظ و قوي و فقيه است.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج14، ص83

دار قطني وقتي به أبو بكر بن صدقه مي رسد، مي گويد:

ثقة ثقة.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج5، ص244، ح2710، چاپ دار الكتب العلمية بيروت

2. أبو زرعه است كه از كبار ائمه أهل سنت است و جناب مسلم، نويسنده صحيح مسلم مي گويد:

عرضت كتابي هذا علي أبي زرعة الرازي، فكل ما أشار أن له علة تركته و كل ما قال أنه صحيح و ليس له علة خرجته.

من كه صحيح مسلم را مي نوشتم، حديث به حديث، به آقاي أبو زرعه عرضه مي كردم و هر چه را كه ايشان تائيد مي كرد، من در صحيح مسلم مي آوردم و هر چه را كه مي گفت صحيح نيست، كنار مي گذاشتم.

شرح مسلم للنووي، ج1، ص15 ـ مقدمة فتح الباري لإبن حجر، ص345 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج20، ص186 ـ تدريب الراوي للسيوطي، ج1، ص136

جالب اين كه آقاي أبو حاتِم مي گويد:

اذا رأيت الرازي و غيره يبغض أبا زرعة فاعلم أنه مبتدع.

اگر كسي أبو زرعه را دشمن داشته باشد، بدانيد كه او بدعت گزار است.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج10، ص328 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج38، ص31 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص30 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج19، ص96

از آقاي احمد بن حنبل، كه آقايان وهابي ها فعلاً به او تمسك جسته اند، نقل مي كنند:

اگر كسي منكر رؤيت خدا و منكر تجسيم خدا باشد يا شك كند به روايت رؤيت، بدانيد كه:

فهو جهمي و لا تقبل شهادته و لا تسلم عليه و لا يعاد في مرضه

او جهمي است و شهادتش مورد قبول نيست و نبايد به او سلام كرد و نبايد به عيادتش رفت.

طبقات الحنابلة، ج3، ص81

جهمي، يك فرقه اي است كه از ديدگاه آقايان وهابي ها، جزء مرتدين هستند.

آقاي إبن صدقه مي گويد:

من لم يؤمن بحديث عكرمة فهو زنديق.

كسي كه روايت عكرمه در رؤيت خدا را قبول نداشته باشد، زنديق و ملحد است.

إبطال التأويلات في أخبار الصفات لأبو يعلي، ج1، ص143، ح142

برادر عزيزم! خواهر گرامي ام! اينها آمده اند انكار روايت عكرمة را ملاك زنديق بودن قرار داده اند! من دوست دارم آقايان أهل سنت بروند در كتاب هاي رجالي، شرح حال عكرمة را ببينند و ببينند كه علماء أهل سنت، مانند إبن حجر العسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 7، صفحه 237 و آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 23 مي گويند:

عكرمة در دروغ گويي، ضرب المثل بود.

يعني اگر مي خواستند بگويند فلاني دروغ گوست، مي گفتند فلاني مانند عكرمة دروغ مي گويد.

آقاي عبد الله بن عمر است كه به نافع مي گويد:

إتق الله ويحك! لا تكذب عليّ كما كذب عكرمة علي إبن عباس.

از خدا بترس! به من دروغ نبند، همانند عكرمة كه بر إبن عباس دروغ مي بست.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص237 ـ مقدمة فتح الباري لإبن حجر، ص425 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج1، ص8 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج3، ص276 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص107 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص279 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص22

آقايان أهل سنت مي گويند:

عكرمه از خوارج و نواصب است.

مصعب الزبيري مي گويد:

كان عكرمة يري رأي الخوارج و زعم أن مولاه كذالك

عكرمه از خوارج بود و مولايش إبن عباس را هم جزء خوارج مي دانست.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص237 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج5، ص293 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص85 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص278 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص22 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص96 ـ المعارف لإبن قتيبة، ص457 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص122

إن شاء ا... در جلسات بعدي، تلاش مي كنيم تجسيم وهابيت را از خود آقاي إبن تيميه شروع كنيم و در اين برنامه به نمايش بگذاريم و قضاوت را بر عهده بينندگان عزيز بگذاريم.

آقاي شيخ محمد زاهد كوثري، كه از علماء بزرگ اسلام است و امام محمد أبو زهره درباره او مي گويد:

امام من ائمة المسلمين.

او يكي از پيشوايان بزرگ ما أهل سنت است.

مقالات الكوثري، مقدمه ص13، چاپ المكتبة التوفيقية قاهره

در كتاب مقالات الكوثري، صفحه 265 در رابطه با عثمان بن سعيد دارمي كه كتابي دارد و در آن تجسيم را تثبيت كرده است و رواياتي در رابطه با تجسيم دارد، مي گويد:

فتبا لإبن تيميه و صاحبه إبن القيّم حيث كانا يوصيان بكتابه فأصبحا بذالك في صف المؤلف المجسم الفاقد للعقل.

خاك بر سر إبن تيميه و إبن قيّم كه مردم را توصيه مي كردند به خواندن كتاب عثمان بن سعيد دارمي. اين دو در صف اين مؤلفي قرار گرفته اند كه مجسّم است و بي عقل.

لذا اگر بخواهيم در اين زمينه وارد بشويم، إن شاء ا... اقوال وهابي ها و كساني كه ائمه وهابي ها هستند از حنابله، در رابطه با تجسيم مي آوريم و بعد اقوال علماء أهل سنت كه آمده اند به خاطر اين تجسيم، كفر اينها را ثابت كرده اند را مي آوريم و بعد مي رسيم به عرضه اين تجسيم به قرآن و أهل بيت (عليهم السلام) و تورات و انجيل و إن شاء ا... ثابت خواهيم كرد اين تجسيمي كه امروز وهابيت شعار آن را مي دهند و ما را كه مخالف آن هستيم، مشرك مي دانند، همه اش برگرفته از كتاب تورات توسط كعب الأحبارها و تميم داري ها و امثال او است.

* * * * * * *

آقاي محسني

در شبكه ماهواره اي نور، مطلبي را از آقاي عبد الله حيدري بيان كردند و مطالبي گفته شد پيرامون زيارت جامعه كبيره و مناظره و ما مطالبي را خدمت شما عرض مي كنيم و شما هم در مورد آن توضيحاتي را بفرماييد.

ايشان نسبت به زيارت جامعه كبيره كه از زيارات مهم ما هست و در اواخر امامت ما توسط امام هادي (عليه السلام) مطرح شده است و حاوي مطالب خيلي عميقي است از امام شناسي و ايشان آمده اشكال گرفته كه بعضي از فرازهاي اين زيارت، كاملا مخالف و تضاد با قرآن دارد؛ مثلا اين قسمت كه مي گويد:

إياب الخلق إليكم و حسابهم عليكم.

در اين مورد توضيحاتي را بفرماييد و بفرماييد كه آيا واقعا تضادي هست بين قرآن و اين زيارت؟ يا اين يك ادعايي است كه از طرف جناب آقاي حيدري مطرح مي شود؟

استاد حسيني قزويني

من قبل از اين كه اين را جواب بدهم، ابتداء مطلبي را بگويم و سپس كليپ تصويري ايشان را پخش مي كنيم و به پاسخ به آن مي پردازيم.

ما بارها اعلام كرده ايم كه شبكه جهاني ولايت به روي تمام انديشمندان أهل سنت و وهابيت باز است و ما فقط 2 شرط بيشتر نگذاشتيم:

1- مباحث سياسي در اينجا مطرح نشود.

2- احترام به پيروان مذاهب اسلامي و أديان إلهي رعايت شود.

در ميان اين آقايان، جناب آقاي حيدري از كارشناسان شبكه ماهواره اي نور، اعلام كرده اند كه من آماده هستم. البته شرايطي گذاشتند كه در آخر بحث به آن مي پردازم.

ما رسماً اعلام كرديم كه اگر ايشان مي توانند تشريف بياورند ايران، اگر قبول بكنند، هزينه رفت و برگشت و اقامت ايشان را تقديم مي كنيم يا اگر قبول نمي كنند اين هديه ما را، با هزينه خودشان بيايند. يا اين كه ايشان مقدمات رفتن ما به كشور امارات را فراهم كنند؛ چون اين شبكه در آنجا هست. يك شرطي كه بسياري از بينندگان عزيز گذاشتند و تماس گرفتند و پيامك دادند و ايميل زدند، اين بود كه اين مناظره از شبكه ماهواره اي نور هم پخش شود. چون مطالب ايشان عمدتا در آن شبكه مطرح مي شود. ما هم قبول كرديم و ايشان هم قبول كرديم و من گمان مي كنم مسئولين شبكه ماهواره اي نور اين شهامت را دارند و همكاري مي كنند كه اگر مناظره اي صورت بگيرد، آنها هم پخش كنند.

راه سوم اين است كه اگر ايشان نمي تواند به ايران بيايد و مقدمات رفتن ما را به كشور امارات نمي توانند فراهم كنند، به وسيله تلفن، ما تصوير ايشان را در شبكه قرار مي دهيم و يك مجري هم مي گذاريم كه فقط وقت را تقسيم كند و به مجري هم به هيچ وجه اجازه دخالت در مباحث را نمي دهيم. قبلاً هم اين گونه بود كه در شبكه ماهواره اي سلام، آقاي هدايتي به عنوان مجري برنامه بود و كوچك ترين دخالتي نداشتند و عادلانه وقت را تقسيم كردند. البته در بحثي كه به جناب مولوي مرادزهي داشتيم، 10 دقيقه از وقت ما گرفتند و به ايشان دادند و ما هم گفتيم اشكالي ندارد، چون ايشان مهمان هستند.

ايشان اعلام نكردند و ما هم تلفني از ايشان نداريم. ايشان با تلفن شبكه جهاني ولايت تماس بگيرند و اگر در دفتر نبودم، ايشان پيام بگذارند و من بعداً بلافاصله با ايشان تماس مي گيرم و مقدمات اين گفت و گوي دوستانه فراهم شود. هدف ما اين نيست كه در اين مناظره يا گفت و گوي علمي، چه كسي پيروز مي شود و چه كسي مغلوب مي شود؟ ما مي خواهيم يك بستري را فراهم كنيم و يك حقايقي از شيعه و سني يا وهابيت مطرح شود و جوانان ما و جوانان أهل سنت و وهابيت از سر در گمي خارج شوند. يك جواني پاي صحبت يك عالم شيعي مي نشينيد و مي گويد حق با توست و مي رود پاي صحبت يك عالم سني مي نشينيد و مي گويد حق با اوست و پاي صحبت يك عالم وهابي مي نشينيد و مي گويد حق با اوست. ولي وقتي جلسه، رو در رو شد، چهره به چهره شد، مخاطب، خيلي راحت مي تواند قضاوت كند و تصميم بگيرد. ما چندين بار اين را گفته ايم و ايشان مي گويد جدي جدي نيست. خير، ما رسماً اعلام كرده ايم و تلفن ما در صفحه، زيرنويس شده است و با ما تماس بگيرند يا شماره همراه يا شماره تلفن خود را توسط پيامك ما يا ايميل ما اعلام كنند تا ما با ايشان تماس بگيريم و مقدمات اين گفت و گوي دوستانه را فراهم كنيم و اميدواريم مقدمه و بستري باشد براي اتحاد نسبي يا واقعي بين شيعه و سني يا شيعه و وهابي يا حدأقل زدودن بعضي از بدبيني هاي شيعه نسبت به أهل سنت و بدبيني هاي أهل سنت نسبت به شيعه؛ ولي ما ديديم از ايشان هيچ خبري نشد و مناظره را به صورت غير زنده شروع مي كنيم:

پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهواره اي نور ـ قسمت اول

بازگشت مخلوق به سوي ماست

ثم إن علينا حسابهم.

حساب مخلوق بر ماست. يعني كسي كه از مخلوق، حساب مي گيرد، الله است. اما متأسفانه در دعاي جامعه كبيره، هميشه آقايان مي خوانند و بعضي ها با افتخار مي گويند كه ما بزرگ ترين مشكلات خودمان را از اين طريق حلّ مي كنيم. مي خوانند:

إياب الخلق إليكم.

خطاب به ائمه مي گويند: بازگشت مخلوق، به سوي شماست. يعني عكس سوره غاشيه و عكس سوره بقره.

و حسابهم عليكم.

و حساب مخلوق، بر شماست. يعني ائمه از مخلوق، حساب مي گيرند. روز محشر كه مخلوق به پيشگاه خدا بروند، نعوذ بالله.

پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري

بينندگان عزيز ملاحظه كردند صحبت هاي ايشان را. بله، ما افتخار مي كنيم به زيارت جامعه كبيره. بنده كه الآن با شما بينندگان عزيز كه در سراسر اين كره خاكي هستيد، از آمريكا تا كانادا و افغانستان و پاكستان و شبه قاره هند، تصوير ما را مي بينيد و سخن ما را مي شنويد، از سنّ 14 ، 15 سالگي هر روز زيارت جامعه كبيره را خوانده ام و بر خودم واجب كرده ام. نه تنها خودم، بلكه زن و بچه و دوستان خود را هم توصيه مي كنم به خواندن زيارت جامعه كبيره و سندش از هر جهت صحيح است و محتواي زيارت جامعه كبيره هم يك محتواي قرآني و اسلامي است. إن شاء ا... اگر توفيق داشته باشيم، بحثي خواهيم گذاشت در شرح زيارت جامعه كبيره. يا بعضي از بزرگواران را كه در اين زمينه بحث داشته اند، مانند حضرت آيت ا... ميلاني، اگر توانستيم نوارهاي ايشان را تهيه كنيم، براي شما در اين شبكه پخش خواهيم كرد.

مشكل اين آقايان اين است كه اينها مقداري با مفاهيم قرآني، خوب آشنا نيستند و:

يؤمن ببعض و يكفر ببعض

مي كنند و مي گويند مثلا در آيه شريفه 25 و 26 سوره غاشيه، خداوند مي فرمايد:

إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ / ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ

و اگر كسي آمد گفت حساب مردم بر عهده غير خداست، مرتد و كافر و مشرك و منافق است.

من از اين آقايان سؤال مي كنم كه نظرشان در مورد اين آيه چيست؟

آيه اول:

خداوند در سوره زمر، آيه 42 مي فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

اين خداوند است كه انسان ها را حين مردم، قبض روح مي كند.

اگر روايتي داشتيم كه مثلا غير از خدا، يا يك ملكي يا پيامبري يا امامي قبض روح كند، آسمان را بر سر ما ويران مي كردند كه خداوند اين گونه مي گويد و شما طور ديگري مي گوييد.

برادر عزيزم! اين يك قانون كلي است كه مؤثر مستقل و واقعي در جهان هستي، خداوند عالم است و حتي من كه نفس مي كشم، اگر معتقد باشم اين نفس كشيدن من بر عهده خودم است، شرك و كفر و إرتداد است؛ لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم. در اين شك و شبهه اي نيست. ما در نماز مي گوييم: بحول الله و قوته أقوم و أقعد و أركع و أسجد. ولي خداوندي كه تمام عالم هستي در قبضه قدرست اوست، ـ نستجير بالله ـ خودش تك تك كارها را به شخصه انجام نمي دهد و يك سري مأمورين و موكليني در جهان هستي دارد كه آنها كارها را انجام مي دهند و انجام دادن آنها، ـ نستجير بالله ـ موجب تعطيلي توحيد نخواهد بود.

خداوند در اين آيه مي فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

و در آيه 11 سوره سجده هم مي فرمايد:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

آن ملك الموتي كه از طرف خداوند، وكيل است، شما را قبض روح مي كند.

قبض روح واقعي به دست خداوند است، ولي همين خدايي كه تمام جهان، تحت قدرت اوست، مي آيد وكالت و مأموريت مي دهد به ملك الموت كه اين قسمت قبض روح به عهده شماست و به إسرافيل وكالت مي دهد كه مثلا باد بر عهده شماست و به جبرائيل وكالت مي دهد كه وحي بر عهده شماست. اين به معناي اين نيست كه ـ نستجير بالله ـ اگر كسي آمد يك كاري از كارهايي كه مربوط به خداست را انجام داد، كفر باشد!

آيه دوم:

خداوند در سوره ذاريات، آيه 58 مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ

اين خداوند است كه روزي دهنده است.

در آيه 5 سوره نساء مي فرمايد:

وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا

به كساني تحت تكفل شما هستند، روزي شان را بدهيد.

اگر كسي بگويد من رازق زن و بچه ام هستم، اين شرك است؟ خير.

آيه سوم:

در آيه 64 سوره واقعه مي خوانيم:

أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ

اين زراعت را شما انجام مي دهيم يا ما [خدا] انجام مي دهيم

در آيه 29 سوره فتح هم مي فرمايد:

يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ

و زراعت را بر عهده كشاورز مي گذارد.

آيه چهارم:

در آيه 81 سوره نساء مي فرمايد:

وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ

خداوند، پرونده شما را و كارهاي كه شما انجام مي دهيد را مي نويسد.

در آيه 80 سوره زخرف مي فرمايد:

وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ

ملائكه و مأمورين ما هستند كه اعمال بندگان را مي نويسند.

آيه پنجم:

خداوند، ميراندن و زنده كردن را از آن خودش مي داند و در سوره جاثيه، آيه 26 مي فرمايد:

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و در سوره آل عمران، آيه 49 مي فرمايد:

وَ أُحْيِي الْمَوْتَي

حضرت عيسي (عليه السلام) مي فرمايد: من مرده را زنده مي كنم.

ولي يك چاشني در اينجا آمده است و مي فرمايد:

بِإِذْنِ اللَّهِ

يعني منِ عيسيٰ مرده ها را زنده مي كنم، ولي من، مرده را زنده نمي كنم، مگر به اذن خداوند است.

آيه ششم:

خداوند در سوره حجر، آيه 86 مي فرمايد:

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ

پروردگار توست كه آفرينش به دست اوست.

و در سوره يس، آيه 81 مي فرمايد:

وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ

از آن طرف هم حضرت عيسي (عليه السلام) در سوره آل عمران، آيه 49 مي فرمايد:

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا

من از گِل، چيزي شبيه پرنده مي سازم و فوت مي كنم و تبديل به پرنده مي شود.

ولي با اين پسوند است:

بِإِذْنِ اللَّهِ

مثال زياد است. اگر من بخواهم مثال بزنم، زمان زيادي مي خواهد. در موارد زيادي، خداوند، افعالي را به خودش نسبت مي دهد و در آيه ديگر، به يك ملك يا به يك پيامبر يا به يك ولي از أولياء خدا نسبت مي دهد.

خب، چه اشكالي دارد اگر اين ضابطه قرآني دستمان باشد؟ بله، حساب به دست خداست، برگشت همه به سوي خداست و در آن هيچ شك و شبهه اي نيست. ولي اگر خداي وهابيت را در نظر بگيريد كه دست و چشم و پا و غير از ريش و عورت، همه چيز دارد، بله، اگر هم چنين خدايي را قائل باشيم، شايد فرداي قيامت هم بيايد و خودش مسئوليت حساب و كتاب را بر عهده بگيرد. حال آن كه ما اين خدا را، ساخته و پرداخته يهود مي دانيم. خداي ما اين است:

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره إخلاص/آيه4

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

سوره شوري/آيه11

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ

سوره انعام/آيه103

چه اشكالي دارد كه خداوند بفرمايد:

إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ / ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ

بازگشت مردم به سوي ماست و حساب آنها با ماست

ولي از طرفي هم ائمه (عليهم السلام)، به إذن الله تبارك و تعالي، حساب مردم را بر عهده بگيرند و هيچ اشكالي ندارد. اگر ايشان رواياتي كه در اين زمينه داريم را مي ديد، قطعا اين چنين سخن بي حساب نمي گفت.

روايت اول:

مرحوم شيخ طوسي (ره) در أمالي، صفحه 406، حديث 911 از عبد الله بن سنان كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است و ثقه، نقل مي كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

إذا كان يوم القيامة وكلنا الله بحساب شيعتنا

فرداي قيامت، خداوند به ما وكالت و مأموريت مي دهد تا به حساب شيعيان برسيم.

يعني مانند همان آيه اي است كه خوانديم:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ

سوره سجده/آيه11

مي فرمايد حساب، براي خداوند است، ولي مي فرمايد:

وكلنا الله

خداوند به ما واگذار مي كند

اين مشخص است كه اين آقايان، از توحيد قرآني، مقداري فاصله گرفته اند.

روايت دوم:

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

فرداي قيامت، شيعيان ما عرضه مي دارند كه خدايا! ما از حساب و كتاب مي ترسيم ... تا اينك

فيقول الله تعالي: قد جعلت أمرهم إليكم.

أمر اين شيعيان را به شما واگذار كرديم.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج8، ص50 ـ تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج2، ص788

اگر ما چشم توحيدي مان باز شود و در حركاتي كه در جهان هستي است، تقسيم بندي كنيم، اين حركات استقلالي و ذاتي، از آن خداست و هيچ حركتي در عالم، به صورت استقلالي، براي غير خدا نيست. هر كس معتقد باشد غير از خدا، در اين عالم، ولو به اندازه دست تكان دادن يا پلك به هم زدن، مستقل است، ما او را كافر و مشرك و مرتد مي دانيم و هيچ شكي نداريم.

لا مؤثر في الوجود إلا الله

ولي اگر كسي بگويد كه فلان امام يا فلان پيامبر يا فلان ولي خدا، به إذن الله تبارك و تعالي، فلان كار را كرده است، اين عين توحيد است:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ

وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ

قرآن، بحث إحياء و إماته و خلقت را مثال زده است. آيا خلقت بالاتر است يا بحث حساب و كتاب؟ آيا بحث إحياء و إماته بالاتر است يا «إياب الخلق إليكم»؟ لذا، ما احساس مي كنيم اين عزيزان و بزرگواران كه مي گويند ما با قرآن، أنس داريم، ولي قرآن را گزينشي انتخاب مي كنند و شروع مي كنند به حمله كردن.

پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهواره اي نور ـ قسمت دوم

مي گويد:

و فصل الخطاب عندكم

امروز، فصل الخطاب در ادبيات فارسي و سياسي ما، معروف است و همه كس مي دانند. كلام فلاني را مي گويند فصل الخطاب است، يعني چي؟ يعني حرفش، حرف آخر است. آقايان مي خوانند:

و فصل الخطاب عندكم

يعني چي؟ اي امامان! حرف آخر، حرف شماست؛ نعوذ بالله، نعوذ بالله. به خدا آقاي هاشمي، دارد بدنم مي لرزد. مي ترسم از اين كه خدا، عذاب نازل كند بر ما. به نام دين، به نام قرآن، به نام توحيد! ما داريم نماز هم مي خوانيم و خودمان را موّحد مي گوييم، خودمان را مسلمان مي گوييم. مي گوييم:

و فصل الخطاب عندكم

يعني نعوذ بالله همه چيز را كه از خدا گرفته بوديم در دنيا؛ شفا دادن و روزي دادن و بچه دادن و مشكل حلّ كردن و همه چيز را از خدا گرفته بوديم و داديم به فلان گنبد و فلان بارگاه و فلان ولي خدا و دوست خدا و باقي مانده بوده كه خداوند در روز قيامت، حدأقل خودش حساب و كتاب بكند. نعوذ بالله، نعوذ بالله، غاليان و دشمنان دين و منافقان، آمدند چيزهايي را ساخته اند به خورد من و بعضي بينندگان داده اند كه ما امروز داريم مي گوييم خطاب بندگاني كه قرن ها پيش از دنيا رفته اند و خدا رحمت شان كند و بهترين أولياء و دوستان خدا بودند، داريم خطاب به آنها مي گوييم:

و فصل الخطاب عندكم

نه، شما نگران نباشيد. حرف آخر، حرف شماست. نعوذ بالله، پس خدا كجا رفت؟ خدا چه كاره است؟ خدا چه كار مي كند؟

پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري

من نمي دانم با اين صحبتي كه آقاي حيدري داشتند كه مي گويد:

غاليان و دشمنان دين و منافقان، آمدند چيزهايي را ساخته اند به خورد من و بعضي بينندگان داده اند ... و مي گوييم:

و فصل الخطاب عندكم

... پس خدا كجا رفت؟ خدا چه كاره است؟ خدا چه كار مي كند؟

نمي دانم به اين حرف ايشان بخنديم يا گريه كنيم؟! واقعا من نمي دانم! من فقط چند آيه مي خوانم و قضاوت را به عهده خود آقاي حيدري مي گذارم؛ اگر منصف باشند.

آيه اول:

در سوره ص، از آيه 17 تا 20 آمده است:

وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ / إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْرَاقِ / وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ / وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَ آَتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ

اي پيامبر! بنده ما داود را ذكر كن ... / ما تمام كوه ها را تسخير او كرديم و صبح و شب با او تسبيح مي گويند / تمام پرندگان هم با داود ذكر مي گويند / ملك او را قوي كرديم و به او حكمت و فصل الخطاب داديم

ما از آقاي حيدري سؤال مي كنيم:

آيا ـ نستجير بالله ـ خدا هم منافق بوده است؟ يك حرفي بزنيد كه فرداي قيامت، جواب داشته باشيد! يك سخني بگوييد كه اگر چند نفر سني به اين آيه برخورد كنند، جوابي داشته باشيد! خدا مي فرمايد ما به حضرت داود (عليه السلام) فصل الخطاب داديم. حدأقل شما اين كامپيوتري را كه داري جلوي خودت بگذار و كلمه فصل الخطاب را در قرآن جستجو كن. شما كه اين همه در ماه رمضان، يك دوره قرآن را در نماز تراويحي كه بدعت است و خود آقاي عمر هم مي گويد: «هذه بدعة و نعم البدعة»، خوانديد، آيا اين آيه را نخوانديد؟ اگر واقعا بنا است كه كسي غير از خدا، فصل الخطاب داشته باشد و خدا هم ـ نستجير بالله ـ برود بيكار بنشيند، اين آيه قرآن را چه مي كنيد؟ اين چيزي نيست كه فلان روايت است و از صحيح بخاري و صحيح مسلم است. أخيرا بعضي وقت ها كه من استدلال به صحيح بخاري مي كنم، وهابي ها صراحتا مي گويند: «اين روايت را شما شيعيان وارد اين كتاب كرده ايد و ما قبول نداريم». بحث فصل الخطاب را خداوند به حضرت داود (عليه السلام) داده است. مضافا كه اين برادرمان حدأقل مي رفت صحيح بخاري و صحيح مسلم را در ذيل اين آيه كه فصل الخطاب چيست را مي ديد. جناب نووي، از استوانه هاي علمي أهل سنت مي گويد:

و قال المحققون: فصل الخطاب، الفصل بين الحق و الباطل.

شرح مسلم للنووي، ج6، ص156

يعني ما كه به حضرت داود (عليه السلام)، فصل الخطاب داديم، اين قدرت را دارد تا بين حق و باطل، فاصله بگذارد. يعني ائمه (عليهم السلام) اين را هم ندارند؟ آقاي حيدري! اين را هم براي حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان حضرت علي (عليه السلام) زياد مي بينيد كه اينها توانايي بين حق و باطل دارند و بين آنها تمييز بدهند؟ يعني در اين حدّ هم براي ائمه (عليهم السلام) زياد مي بينيد؟ اگر كسي هم چنين چيزي گفت، مي گوييد او منافق است؟ پناه مي بريم به خداي عالم و بايد بگويم إنا لله و إنا إليه راجعون.

جناب آقاي بهوتي از علماء بزرگ أهل سنت، در ذيل اين آيه مي گويد:

مراد از فصل الخطابي كه خداوند حضرت داود داده است، يعني ايشان در خطبه هايش، مي گفته است أما بعد.

بعد ايشان مي گويد:

و اختلف في اول من نطق بها، فقيل: داود عليه السلام و قيل: يعقوب عليه السلام و قيل: يعرب بن قحطان و قيل: كعب بن لؤي و قيل: قس بن ساعدة.

در اولين كسي كه در خطبه اش اما بعد گفت، اختلاف شده است و گفته شده است اولين نفر، حضرت داود (عليه السلام) بود و گفته شده است حضرت يعقوب (عليه السلام) بوده است و گفته شده است يعرب بن قحطان يا كعب بن لؤي يا قس بن ساعدة يا ... .

كشاف القناع للبهوتي، ج1، ص17

اين چيست؟ اين آقا مي گويد: «بدنم مي لرزد. مي ترسم از اين كه خدا، عذاب نازل كند بر ما». آقاي حيدري! آيا عذابي بالاتر از اين كه يك مطلبي را كه قرآن گفته است و روايات متعددي داريم در معناي فصل الخطاب، شما بياييد بگوييد آنهايي كه مي گويند ائمه (عليهم السلام) فصل الخطاب دارند، منافق هستند؟ من گمان نمي كنم عذابي بالاتر از اين باشد كه فكر انسان، اين قدر آلوده باشده و اين قدر افكار فاسدي داشته باشد. يك مطلب قرآني را بگويد كلمه مناقفين است.

در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري آقاي إبن حجر عسقلاني آمده است:

فصل الخطاب إصابة القضاء و فهمه.

فصل الخطاب يعني خوب قضاوت كردن و فهميدن قضاوت.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص327 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج16، ص9 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج22، ص185

آيا اين را هم براي ائمه (عليهم السلام) زياد مي بينيد شما؟!

بعد در ادامه از إبن جريج و مجاهد نقل مي كند و مي گويد:

فصل الخطاب العدل في الحكم.

فصل الخطاب يعني عادلانه حكم كردن در قضاوت.

آيا اين را هم براي حضرت علي (عليه السلام) زياد مي بينيد؟! آيا حضرت علي (عليه السلام)، عدالت در قضاوت نداشت؟! به قول آقاي إبن تيميه «علي أقضي الناس» را باطل مي دانيد و مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) قرآن را بلد نبوده است؟!

اگر اينها را قبول نداريد، آقاي إبن كثير كه مورد تائيد شماست و مايه افتخار وهابي هاست، در تفسير خود در ذيل همين آيه، مفصل آورده است كه شريح قاضي و شعبي گفته اند: «فصل الخطاب، شهود و ايمان است»، قتادة گفته است: «شاهدان علي المدعي است»، تا جايي كه همان تعبيري را كه آقاي عيني و إبن حجر دارد، ايشان مي آورد.

تفسير إبن كثير، ج4، ص34

آقاي آلوسي كه از وهابي ها شناسنامه دار و شاخ دار است، در تفسير روح المعاني مي گويد:

و فصل الخطاب فصل الخصام به تمييز الحق عن الباطل.

فصل الخطاب يعني در مقام قضاوت كردن، اين قدر درك داشته باشد كه ميان حق و باطل، فرق بگذارد.

تفسير روح المعاني للآلوسي، ج23، ص177

آيا اين هم براي حضرت علي (عليه السلام) زياد است؟!

والله! انسان وقتي اين مطالب را مي بيند و نگاه مي كند، تأسف مي خورد! آن وقت مي گويد: «چرا فلاني گفته است: شبكه ما، سراب به مردم نشان مي دهد» يا مي گويد: «چرا مردم مي گويند اين شبكه، شبكه ظلمت است، اگر كسي اكابر هم خوانده باشد، مي بيند كه اينجا، نور نوشته است». بالاي مسجد ضرار هم نوشته بودند مسجد.

عليٰ أيُّ حالٍ، بينندگان عزيز، حرف هاي اين حضرات را ببنيد و عرض ما را هم ببينند و خودشان قضاوت كنند؛ خود آقايان وهابي ها قضاوت كنند؛ خود مدير آن شبكه قضاوت كند؛ خود همين برادرمان جناب آقاي شيخ عبد الله حيدري قضاوت كنند و واقعا روي اين حرف هايي كه مي زنند، مقداري فكر كنند و حساب كنند و بعد برنامه شان را روي آنتن بفرستند. حرف زدن در يك شبكه جهاني، مانند حرف زدن در يك مسجد و دخمه و بيابان و كلاس درس نيست. هزاران و ميليون ها نفر اين حرف را مي شوند و اينها در تاريخ مي ماند. اگر ما هم پرده از روي اين قضايا برنداريم و فساد اين سخنان را روشن نكنيم، خداوند ديگراني را موكّل مي كند تا بيايد اين مسائل را براي مردم بيان كند و حقيقت را روشن كند و ثابت كنند كه اين آقايان، همان ظلمت را به نام نور و بي تقوايي را به نام تقوا و ضد قرآني را به نام قرآن و ضد اسلامي را به نام اسلام به خورد مردم مي دهند و با كمال افتخار مي گويند: «اين نوري است كه در عالم مي درخشد». شايد من من نمي دانم؛ قضاوت را بر عهده بينندگان مي گذارم.

پخش كليپي از آقاي حيدري در شبكه ماهواره اي نور ـ قسمت سوم

در جاي ديگري مي گويند درباره حضرت علي بن أبي طالب:

قسيم الجنة و النار.

نعوذ بالله، نعوذ بالله، ديگر اين را هم سپرديم به بندگان؟ براي فريب بينندگان، براي فريب يك سري مسلمانان ساده لوح تعبير مي كنند كه منظور اين است كه محبت علي، باعث تقسيم بهشت مي شود؛ نخير. روايت ساخته اند منافقان و دشمنان أهل بيت، دروغ ساخته اند به نام پيامبر و خانواده پيامبر.

پاسخ استاد حسيني قزويني به سخنان آقاي حيدري

در روايت داريم كه دشمن ترين دشمن انسان، جهل اوست. جهالت و بي سوادي، مرضي است كه شايد بالاتر از آن، مرضي نباشد. اگر ايشان همين عبارت را در همان كامپيوترشان جستجو مي كردند، به گمانم در بيش از 50 مورد از اين عبارت در كتاب هاي أهل سنت آمده است.

جناب قاضي عياض كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است و شخصيت برجسته أهل سنت است، به عنوان يك أمر مسلّم، در كتاب الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 مي گويد:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) إخبار از آينده داده و خبر داده از سلطنت بني أميه و شهادت حضرت علي و خبر داده كه حضرت علي با يك ضربه شمشيري كه بر فرق مباركش خورده مي شود، محاسنش مملو از خون سرش مي شود:

و أنه قسيم النار، يدخل اوليائه الجنة و أعدائه النار.

و خبر داده است كه علي، تقسيم كننده آتش جهنم است و دشمنانش را وارد جهنم مي كند و دوستانش را وارد بهشت مي كند.

اين چيزي نيست كه شيعه ساخته باشد. مگر اين كه آقاي حيدري بگويد آقاي قاضي عياض هم در زمره منافقين است.

آقاي إبن أثير، كه از شخصيت هاي بلندآوازه أهل سنت است و كتاب النهاية في غريب الحديث و الأثر ايشان، از كتاب هاي معتبر أهل سنت است و تمام علماء أهل سنت در فهم رواياتي كه پيچيدگي دارد، به اين كتاب مراجعه مي كنند، در اين كتاب، جلد 4، صفحه 61، در ماده قَسَمَ مي گويد:

و في حديث علي: أنا قسيم النار و الجنة.

پس بنابراين إبن أثير هم جزء منافقين است.

آقاي جار الله زمخشري در كتاب الفائق في غريب الحديث، در جلد 3، صفحه 97 در ماده قََسَمَ مي گويد:

و في حديث علي: أنا قسيم النار.

پس آقاي زمخشري هم جزء منافقين شد.

آقاي زبيدي در تاج العروس، جلد 17، صفحه 569 همين روايت را نقل مي كند.

آقاي إبن منظور در لسان العرب، جلد 12، صفحه 479 همين روايت را نقل مي كند.

بينندگان عزيز دقت كنند! واژه اي وارد لغت مي شود كه آن لغت، فرهنگ مردم شده باشد و تمام قنطره هاي رجالي را طي كرده باشد. يعني اگر روايتي يا مطلبي در فرهنگ عمومي مردم نباشد، لغت نويسان آن را نمي آورند. اين حديث را آقاي إبن أثير در النهاية في غريب الحديث و الأثر و آقاي زمخشري در الفائق في غريب الحديث و آقاي زبيدي در تاج العروس و آقاي إبن منظور در لسان العرب كه كتاب لغت هستند، آورده اند و همه شان منافق هستند.

آقاي إبن حجر مكي، از علماء بزرگ مكه و شافعي مذهب در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 369، چاپ جديد 2 جلدي مي گويد:

علي در شوراي 6 نفره آمده و آنها را قسم داد و گفت: شما را به خدا قسم مي دهم!:

هل فيكم أحد قال له رسول الله: يا علي! أنت قسيم النار و الجنة يوم القيامة غيري. قالوا: إللهم لا.

آيا كسي در ميان شما هست كه رسول الله به غير از من، به او گفته باشد: تو تقسيم كننده جهنم و بهشت هستي در روز قيامت؟ گفتند: قسم به خدا! نه.

آقاي گنجي شافعي در كتاب كفاية الطالب از آقاي احمد بن حنبل، رئيس حنابله نقل مي كند و مي گويد از محمد بن منصور طوسي:

خدمت احمد بن حنبل بوديم و سؤال كرديم:

ما تقول في هذا الحديث الذي يروي أن عليا قال: أنا قسيم النار؟ فقال أحمد: و ما تنكرون من هذا الحديث؟! أليس روينا إن النبي صلي الله عليه و آله قال لعي: لا يحبك إلا مؤمن و لا يبغضك إلا منافق؟ قلنا: بلي. قال: فأين المؤمن؟ قلنا: في الجنة. قال: فأين المنافق؟ قلنا: في النار. قال: فعلي قسيم النار.

نظر تو در مورد اين روايت كه علي مي گويد: من تقسيم كننده جهنم هستم، چيست؟ احمد گفت: شما چطور مي خواهيد اين روايت را انكار كنيد؟! مگر اين روايت نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل مي كنيم كه به علي گفت: جز مؤمن، كسي تو را دوست نمي دارد و جز منافق، كسي با تو دشمن نيست؟ گفتيم: بله. گفت: پس مؤمن كجاست؟ گفتيم: در بهشت. گفت: پس منافق كجاست؟ گفتيم: در جهنم. گفت: پس علي تقسيم كننده جنهم است.

كفاية الطالب للكنجي شافعي، ص72 ـ طبقات الحنابلة لأبي يعلي، ج1، ص320، چاپ قاهره ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص298 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، 151 ـ حلية الإولياء لأبي نعيم إصفهاني، ج1، ص66

جالب است كه روايتي را از شيعه نقل كنم، همانند عبارت احمد بن حنبل.

مفضل بن عمر، خدمت امام صادق (عليه السلام) مي رسد و عرضه مي دارد:

لم صار أمير المؤمنين علي بن أبي طالب قسيم الجنة و النار؟ قال: لان حبه إيمان و بغضه كفر و إنما خلقت الجنة لأهل الايمان و خلقت النار لأهل الكفر، فهو عليه السلام قسيم الجنة و النار.

چه شد كه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، تقسيم كننده بهشت و جهنم شد؟ حضرت فرمود: زيرا حب علي، ايمان است و بغض علي، كفر است. خداوند، بهشت را براي أهل ايمان آفريده است و جهنم را براي أهل كفر آفريده است. پس علي هم به همين دليل، تقسيم كننده بهشت و جهنم است.

علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص162 ـ مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلي، ص216 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج39، ص194 ـ تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج2، ص790

ولي آنچه كه مهم است در اينجا و من با كمال معذرت، با اجازه آقايان أهل سنت، ناگزيريم بعضا روي خط قرمزها برويم يا از دور يك نشانه اي بگيريم و گوشه اي از اين خط قرمز را نشان بدهيم:

از اين آقايان وهابي ها و جناب آقاي عبد الله حيدري و ديگر كارشناسان اين شبكه سؤال مي كنيم:

آيا جرأت دارند درباره أبو بكر كه گفته اند «قسيم الجنة و النار»، بگويند اين را هم منافقين ساخته اند؟؟ يا نه، اين روايت را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از جبرئيل و جبرئيل از ميكائيل و ميكائيل از اسرافيل و اسرافيل هم مستقيما از دو لب خداوند شنيده است؟

من چند روايت را در اينجا مي خوانم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز مي گذاريم:

إبن عباس در روايتي نقل مي كند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود:

وقتي قيامت مي شود، منادي از زير عرش ندا مي كند:

هاتوا أصحاب محمد؟ فيؤتي بأبي بكر الصديق و بعمر بن الخطاب و بعثمان بن عفان و علي بن أبي طالب، فيقال لأبي بكر: قف علي باب الجنة فأدخل فيها من شئت برحمة الله و ادرأ من شئت بعلم الله عز وجل و يقال لعمر: قف علي الميزان فثقل من شئت برحمة الله و خفض من شئت بعلم الله ... .

اصحاب محمد كجايند؟ سپس أبو بكر صديق و عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب را مي آورند. سپس به أبو بكر گفته مي شود: برو جلوي درب بهشت بايست و هر كسي را كه مي خواهي، به رحمت خدا، وارد بهشت كن و هر كس را كه نمي خواهي، به علم خدا، نگذار وارد بهشت شود. سپس به عمر گفته مي شود: برو جلوي پل صراط بايست و هر كس را كه خواستي، پرونده اش را سنگين كن تا به بهشت برود و هر كس را كه خواستي، از پرونده اش بردار تا سبك شود و وارد آتش جهنم شود ... .

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص156 و ج39، ص133 و ج44، ص191 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص40 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص71

در روايت ديگري آمده است:

مفتاح الجنة و النار بيد أبي بكر.

كليد بهشت و جهنم در دست أبو بكر است.

در روايت ديگري آمده است:

إذا كان يوم القيامة ينصب منبران، قال: فيجئ ملك من الملائكة، فيرتقي علي أحدهما، فيقول: معشر الخلائق! من كان لا يعرفني فليعرفني، فأنا رضوان خازن الجنة و هذه مفاتيحها، أمرني ربي أن أدفعها إلي محمد و أمرني محمد أن أدفعها إلي أبي بكر ليدخل الجنة محبيه و محبي عائشة بغير حساب، قال: ثم يجئ ملك آخر، فيرتقي علي المنبر الآخر، فيقول: معشر الخلائق! من كان لا يعرفني فليعرفني، فأنا مالك خازن جهنم و هذه مفاتيحها، أمرني ربي أن أدفعها إلي محمد و أمرني محمد أن أدفعها إلي أبي بكر ليدخل النار مبغضه و مبغض عائشة بغير حساب.

فرداي قيامت، دو ملك از طرف خداوند مي آيند يك مي گويد من مالك جهنم هستم و ديگري مي گويد من خازن بهشت هستم. مالك بهشت مي گويد: خدا دستور داده است كليد بهشت را به پيامبر بدهم و پيامبر هم دستور داده است آن را به أبو بكر بدهم تا دوست دار خودش و دوست دار عايشه را بدون حساب، وارد بهشت كند. مالك جهنم مي گويد: خدا دستور داده است كليد جهنم را به پيامبر بدهم و پيامبر هم دستور داده است آن را به أبو بكر بدهم تا دشمن خودش و دشمن عايشه را بدون حساب، وارد جنهم كند

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص156

يعني اين آيه دو آيه قرآن كنار رفتند:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ / وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ

سوره زلزال/آيه8

يعني، اين كه حساب و كتاب به دست خداوند است، كنار رفت. در اينجا ديگر جناب آقاي حيدري نمي گويد خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا رفتند. چون در اينجا أبو بكر است و ملك هم آمده و كليد بهشت و جهنم را به دست أبو بكر را داده و هر كسي را خواست وارد آنها مي كند و هر كسي را نخواست، وارد آنها نمي كند.

اگر ما مي گوييم:

و حسابهم عليكم

حساب و كتابي دارد و ما اين آيات را هم داريم:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ / وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ

ولي آن روايت مي گويد:

ليدخل الجنة محبيه و محبي عائشة بغير حساب.

ليدخل النار مبغضه و مبغض عائشة بغير حساب.

أبو بكر، هر كس را خواست، بدون صحيح حساب و كتاب وارد بهشت و جهنم مي كند.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

اين آقايان به إبن تيميه، شيخ الإسلام مي گويند. از نظر أهل سنت بفرماييد كه اگر به كسي شيخ الإسلام بگويند، چه حكمي دارد؟

جواب:

آقاي شوكاني، از علماء بزرگ أهل سنت نقل مي كند از آقاي محمد بن محمد بخاري حنفي (متوفاي 841 هجري) و مي گويد:

من أطلق القول علي إبن تيمية أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر.

هر كس به إبن تيميه بگويد شيخ الإسلام، كافر است.

البدر الطالع، ج2، ص260

* * * * * * *

سؤال:

در جلسه گذشته در مورد آيه 20 و 21 سوره نحل پرسيدم:

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ / أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ

و حاج آقا گفتند كه در مورد بت هاست. سؤال من اين است كه آيا بت، مي ميرد؟ مِنْ دُونِ اللَّهِ براي همه اش مي آيد، نه فقط براي بت. اگر اين طور باشد، مسيحي ها كه مشرك نيستند.

در آيه 188 سوره اعراف آمده است كه به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد:

قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

بگو من مالك نفع و ضرر خويش نيستم، مگر آنچه كه خدا بخواهد و اگر علم غيب دست من بود، هر چه خير بود، براي خودم آماده مي كردم

آيه 194 سوره اعراف هم مي گويد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

كساني كه غير از خدا را مي خوانند، بندگاني هستند مانند شما

من نه شيعه هستم و نه سني و نه سلفي و نه وهابي؛ من فقط يك مسلمان هستم. چون خود قرآن گفته است مسلمان باش، من هم مسلمان هستم.

جواب:

إن شاء ا... قول مي دهيم در آينده در جلسه اي مفصل وارد اين بحث شويم. چون الآن بخواهم وارد شوم، وقت كم است. مثلا در مورد آيه 197 سوره اعراف كه مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

يا آيه 194 سوره اعراف:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

و امثال اينها، ما گفتيم كه كلمه دُون، يعني بدل و جايگزين و به جاي خدا، آن را خواندن. خداوند در آيه 144 سوره نساء مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ

دُون، يعني بدل و به جاي مؤمنين.

يا در آيه 81 سوره اعراف آمده است:

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ

قوم لوط، مردان را به جاي زنان انتخاب مي كردند.

مضافا اين كه كلمه دَعَوَ، در همه جا به معناي عبادت نيست. حضرت نوح (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهَارًا

سوره نوح/آيه5

آيا يعني:

عبدت قومي ليلا و نهارا

يا وقتي خداوند از قول رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ

سوره آل عمران/آيه53

آيا ـ نستجير بالله ـ يعني:

و الرسول يعبدكم في أخراكم

هم چنين در رابطه با صحابه، قرآن مي فرمايد:

لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا

سوره نور/آيه63

اينجا مشخص است كه يدعون، دعاي توأم با عبادت:

فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آَلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ

خداياني كه به جاي خداوند، آنها را مي خوانند، هيچ فايده اي به حال اينها ندارد.

سوره هود/آيه101

القرآن يفسر بعضه بعضاً

شما كه نبايد يك آيه را بخوانيد و آيات ديگر را رها كنيد.

در اين آيه كه مي فرمايد:

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آَلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ

سوره يس/آيه74

دُونِ اللَّهِ را در اينجا معنا كرده است.

در آيه ديگر مي فرمايد:

وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ

سوره نمل/آيه24

دُونِ اللَّه، يعني سجده در برابر اينها.

در آيه ديگر مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي

ما اينها را عبادت مي كنيم تا شفيع ما پيش خداوند باشند

سوره زمر/آيه3

من از شما سؤال مي كنم كه اگر فردي بيايد و بگويد:

يا رسول الله! إشفع لنا عند الله

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را عبادت مي كند؟

يا نه، همين آقا در نمازش مي گويد:

و أشهد أن محمد عبده و رسوله

و بعد از نماز هم مي گويد:

يا وجيحا عند الله! إشفع لنا عند الله.

اگر شما و وهابي ها كه ما متوسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان (عليه السلام) مي شويم و اين را نوعي بت پرستي مي دانيد، طبق آيه قرآن، فردا همين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و همين حضرت علي (عليه السلام) بايد وارد آتش جهنم بشوند.

من قبلاً در اينجا خواندم و آقاي كاشاني گفت كه من تاكنون به اين آيه توجهي نداشتم و خيلي برايم عجيب بود. در سوره أنبياء، آيه 98 و 99 آمده است:

إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ / لَوْ كَانَ هَؤُلَاءِ آَلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ

خداوند مي فرمايد:

شما و آن بت هايي كه شما آنها را مي خوانيد و عبادت مي كنيد، همه وارد آتش جهنم مي شويد

اگر واقعا توسل، نوعي شرك است و بت پرستي، اين آقايي كه مي گويد هر كس به زيارت امام رضا (عليه السلام) مي رود، به بت كده مي رود، آيا واقعا عقيده اش اين است كه ـ نستجير بالله ـ فرداي قيامت، همين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) وارد آتش جهنم مي شوند؟ بايد مقداري دقت كنيم و حساب شده حرف بزنيم.

* * * * * * *

سؤال:

حرف هايي كه آقاي قزويني گفتند، خيلي مختصر بود و اگر به خودشان كمي زحمت مي دادند و دنباله احاديث را مي گفتند، خيلي جالب مي شد. چون ما أهل سنت، يك علمي داريم كه متأسفانه برادران شيعه آن را ندارند و آن علم إسناد است. علمي كه در كتب حديثي أهل تشيع اگر بگردي، شايد يك سند صحيح و سالم نمي بيني و همه اش يا منقطع است و يا موضوع يا طبق آن شروطي كه خودتان براي حديث ذكر مي كنيد، واجد شرايط آن شروط نيست. علم اسناد را آقاي قزويني شايد بهتر بدانند، داخل آن، عللي هست كه اگر هم در كتب أهل سنت ذكر شود، به خاطر آن علل، به آن احاديث، ضعيف مي گويند و يك نوعي از حديث است كه به آن ضعيف مي گويند كه شامل معضل و منقطع و موضوع و بقيه. يك نوعي حديث است كه به آن حسن مي گويند و نوعي ديگر است كه به آن صحيح مي گويند. آن احاديثي كه صحيح و حسن باشد در كتب أهل سنت، مي توان به آن استناد كرد و باقي احاديثي كه در كتب أهل سنت پيدا مي شود، اگر ضعيف باشد، با يك شرايط خاصي قابل قبول است و اگر واجد آن شرايط نباشد، ما أهل سنت آن را قبول نداريم. اين احاديث «علي قسيم الجنة و النار»، حتي در كتب ما أهل سنت، علماء ما اين احاديث را از نظر سندي بررسي كردند و تكذيب شان كردند؛ حديث «أبو بكر قسيم الجنة و النار» هم همين طور. «قسيم الجنة و النار»، فقط خداست، نه بقيه. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) مي آيد شفاعت مي كند براي أهل بهشت و خداست كه بهشت و جهنم را تقسيم مي كند.

قرار بود مناظره اي ميان شما و آقاي حيدري باشد كه ظاهرا اين برنامه را پيش نبرديد و مجبور شديد يك سري كليپ ها را بگذاريد و اين براي شبكه اي كه مي خواهد خودش را به عنوان يك شبكه منصف و بي طرف معرفي كند، مناسب نيست. اگر مي توانيد به صورت حضوري، در شبكه شما يا در شبكه نور، مناظره اي باشد حضوري، بدون اين كه مشكلاتي باشد و شرايطي باشد كه قبل از مناظره آن را اعلام بكنيد. اين طور مناظره ، نتيجه بهتري خواهد داد. شما عقيده خودتان را بيان كنيد و شبكه نور هم عقيده خودشان را بيان كنند تا مردم بيايند از نزديك و از زبان خود علماء هر دو فرقه، آنها را كامل بشناسند. بياييم بشناسيم قرآن، اين 6 هزار آيه است يا آن 17 هزار آيه اي كه در قرآن آمده است؟ بياييم بشناسيم كه الاغ مي تواند راوي حديث باشد يا آدم با يك شرايطي مي تواند باشد؟ بياييم ببينيم كه در كتب برادران شيعه، ائمه اطهار درباره صديق و أبو بكر چه مي گويند؟ امام محمد باقر درباره أبو بكر صديق مي گويد و امام صادق مي گويد: «ولدني أبو بكر مرتين». اين در كتب شيعه است.

جواب:

عزيز من! شما كتاب هاي ما ديده اي؟ كجا ديده اي؟ تمام صحاح سته شما، طبق عبارتي كه آقاي إبن أثير جزري در جامع الأصول دارد، 9800 و اندي روايت دارد و فقط كتاب كافي ما، 16199 روايت دارد و 90٪ روايات كافي، مسند است. چرا شما مي گوييد كتاب هاي شما سند ندارد؟ مقداري فكر كن و به كتاب ها مراجعه كن و كتاب هاي رجالي را ببين. كتاب هاي رجالي تان را از إبن أبي حاتم و رازي و ذهبي بياييد در يك كفه بگذاريد و ما هم معجم رجال مرحوم خوئي (ره) را در كفه ديگر بگذاريم، والله! كتاب مرحوم خوئي (ره)، هزار بار سنگين تر از كتاب هاي رجالي شماست.

من در پاسخي كه به پروفسور غامدي دادم در كتاب قصة الحوار الهادي، آمدم مقايسه كردم كتاب هاي رجالي شيعه را با كتاب هاي رجالي أهل سنت.

به بنده اطلاع دادند كه اين بيننده، مجري يكي از شبكه هاي وهابي است و اجازه نمي دهد به شيعيان تا در آن شبكه صحبت كنند.

شبكه وصال را مي بينيم كه شبانه روز فحش مي دهند؛ شبكه صفا، كارش فحش دادن است؛ شبكه المستقلة، كارش فحش دادن است؛ همين شبكه نور، سراپا اهانت و فحش است و چيز ديگري از اينها نديده ايم. در ماه رمضان، اين 14، 15 شبكه، كارشان فحاشي كردن است.

در مورد حديث «قسيم النار و الجنة» بحث كرديم و ثابت كرديم و مضافا كه در رابطه با فضيلت أبو بكر، إبن حجر مي گويد:

ما 3 روايت بيشتر نداريم و هر 3 ضعيف است، ولي «يؤيد بعضها بعضا» و مطلب تمام است.

در رابطه با حديث «قسيم النار و الجنة»، حدأقل 50 روايت آورديم و اگر 3 روايت داشته باشيم طبق مباني رجالي شما «يؤيد بعضها بعضا» و مطلب تمام است.

آقاي سيوطي در رابطه با أبو بكر، 6 روايت جمع كرده است و مي گويد تواتر است.

نمونه اي از تحريفات و خرافات در كتاب هاي أهل سنت

در رابطه با قضيه الاغ كه مي گوييد بايد بررسي سندي كرد و رفتيد سراغ روايت اصول كافي، جلد 1، صفحه 237 را كه در مورد عفير، حمار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آمده و همين طور آقايان وهابي ها، الآن چند سال است كه در بوغ و كرنا كرده اند عليه شيعه، آيا سند روايت را بررسي كرده ايد؟ خود مرحوم علامه مجلسي (ره) در مرآة العقول، جلد 3، صفحه 48 صراحت دارد اين روايت ضعيف است و مرسل. مضافا كه اگر شما اين را به رخ ما مي كشيد، ما 10 روايت از كتاب هاي شما مي آوريم كه در سندش، حمار قرار گرفته است و در رابطه با سخن گفتن الاغ با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روايت داريد:

1. سخن گفتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با حمار

فكلم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) الحمار، فكلمه الحمار، فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم) ما اسمك؟ قال: يزيد بن شهاب، أخرج الله عز وجل من نسل جدي ستين حمارا، كلهم لم يركبهم إلا نبي، قد كنت أتوقعك أن تركبني، لم يبق من نسل جدي غيري و لا من الأنبياء غيرك، قد كنت قبلك لرجل يهودي و كنت أتعثر به عمدا و كان يجيع بطني و يضرب ظهري. قال: فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم) فأنت يعفور، يا يعفور! قال: لبيك، قال: أتشتهي الإناث؟ قال: لا، ... .

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با يك حمار سخن گفت و آن حمار نيز با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سخن گفت. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به آن حمار گفت: اسمت چيست؟ گفت: نام من يزيد بن شهاب است و خداوند از نسل جدّ من، 60 حمار را آفريده است كه فقط انبياء، سوار بر آنها شده اند. قبل از تو، من براي يك مرد يهودي بودم و ... . پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: از اين به بعد، اسم تو يعفور است. اي يعفور! حمار گفت: بله، حضرت فرمود: آيا مي خواهي برايت زن بگيرم؟ حمار گفت: نه، ... .

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج4، ص232 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص166 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج7، ص226

برادر عزيزم! زدي ضربتي، ضربتي نوش كن! اين خرافه ها چيست؟ عزيز من! كسي كه خانه اش از شيشه است، سنگ به خانه مردم نمي زند:

من كان بيته من الزجاج، لا يرمي الحجر.

اجازه بدهيد ما بيش از اينها وارد خط قرمزهاي شما نشويم.

2. آتش زدن احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) توسط أبو بكر

شما كه مي گوييد ما اين همه سند داريد و اين همه حديث داريد، اينها را از كجا آورده ايد؟ خود آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 5 و آقاي دكتر صبحي صالح در علوم الحديث، صفحه 30 مي گويند:

بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، از قول عايشه نقل كرده اند:

قالت عائشة: جمع أبي الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و سلم و كانت خمسمائة حديث ... فدعا بنار فحرقها.

أبو بكر دستور داد تمام احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را جمع كردند و 500 روايت شد سپس دستور داد آنها را آوردم و آتشي خواست و تمام آن احاديث را آتش زد و از بين برد.

اگر واقعا احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را آتش زد رفت، شما اين احاديث را از كجا آورده ايد؟

3. آتش زدن احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) توسط عمر بن خطاب

خود جناب عمر دستور داد احاديث جمع كردند:

إن الأحاديث كثرت علي عهد عمر بن الخطاب، فأنشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها، أمر بتحريقها.

و نزد او آوردند و دستور داد تمام آنها را آتش زد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص59 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج7، ص220 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج5، ص188 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص47

برادر عزيزم! اينها چيست؟

مقداري جلوتر بيا! شما كه مي گوييد همه بحث هاي كتاب هاي ما، حساب شده است و ما روايات ضعيف در كتاب هاي مان نداريم، ما روايات خرافي نداريم و خرافات فقط در كتاب هاي شما شيعيان است، من فقط چند تا سؤال دارم:

4. تصميم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به خودكشي

در صحيح بخاري، جلد 6، صفحه 2561 در برنامه الجامع الكبير، نقل مي كند:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چندين بار تصميم گرفت خودكشي كند و بالاي كوه رفت و تضميم گرفت خودش را از بين ببرد. جبرئيل آمد و گفت: اي پيامبر! خودكشي نكن! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم پشيمان شد.

آيا اين است روايت صحيح؟! آيا اين است روايت مسند؟!

5. نزديكي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با 11 زن، در يك ساعت

من عذر مي خواهم از همه مسلمانان، است انس بن مالك نقل مي كند:

كان النبي (صلي الله عليه و سلم) يدور علي نسائه في الساعة الواحدة من الليل و النهار و هم إحدي عشر.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در يك ساعت، با 11 نفر از زنانش نزديكي و جماع مي كرد.

صحيح بخاري، ج1، ص71، كتاب الغسل، باب إذا جامع ثم عاد ومن دار علي نسائه في غسل واحد

آيا اين بود احترام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؟ اگر اين را ما مطرح كنيم، چند نفر يهودي و أمثال سلمان رشدي ها، به ريش ما نمي خندند؟!

6. برهنه شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)

در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 143 نقل مي كند از جابر كه:

وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي ساخت كعبه، سنگ مي آورد، يك دفعه لباس و لُنْگش افتاد و لخت مادرزاد ديده شد و به ايشان اعتراض كردند كه خودش را بپوشاند.

پيامبري كه قرآن معرفي مي كند:

وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ

سوره قلم/آيه4

آيا اين است روايت صحيح شما؟!

7. ايستاده بول كرده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)

در چند روايت در صحيح بخاري آمده است:

كان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يبول قائما.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ايستاده بول مي كرد.

صحيح بخاري، ج1، ص62، كتاب الوضوء، باب البول قائما و قاعدا و ج3، ص106، كتاب المظالم، باب الوقوف و البول عند سباطة ـ صحيح مسلم، ج1، ص157، باب المسح علي الخفين

آيا خجالت نكشيدند اينها را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بستند؟! آيا حياء نكردند؟

من در كنار بيت الله الحرام بودم و با چند نفر از دانشجويان گفت و گو داشتم و گفت:

اگر كسي بگويد من پدر تو را ديدم كه در كنار خيابان، ايستاده بول مي كرد، شما چه مي كني؟ گفت: بر دهانش مي زنم. گفتم: تو كه نمي تواني اين سخن را تحمل كني، به چه جرأتي آمده ايد اين نسبت را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دهيد؟! آن هم در كتاب صحيح بخاري.

من از مردم هرات عذرخواهي مي كنم، اين سخن آقاي نووي است، نه سخن من؛ كار به جايي رسيده كه آقاي نووي، از استوانه هاي علمي أهل سنت مي گويد:

و صار هذا عادة لأهل هراة يبولون قياماً في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة.

مردم هرات، هر سال، يك مرتبه ايستاده بول مي كنند براي إحياء آن سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم).

المجموع للنووي، ج2، ص84، ـ شرح سنن النسائي للسيوطي، ج1، ص20

جالب اين است كه اين آقاياني كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت ايستاده بول كردن را مي دهند، در رجال شان كه رجال خود را به رسول خدا ما مي كشند، آقاي عقيلي در رابطه با ترجمه سماك بن حرب مي گويد:

ايشان را روزي ديده اند كه ايستاده بول مي كرده است، پس ايشان راوي ضعيفي است و نقل روايت از او ممنوع است.

ضعفاء العقيلي، ج2، ص179، دار الكتب العلمية بيروت،چاپ دوم، سال 1418 ـ الرفع و التكميل في الجرح و التعديل، ج1، ص81

عجب! اگر يك راوي كه يك دفعه ايستاده بول كرده است، ضعيف است و نقل روايت از او ممنوع است، ولي اين چنين نسبت دادن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال ندارد؟!

جالب اين است كه آقاي نووي در شرح صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 166 نقل مي كند:

و كان ابراهيم بن سعد لا يجيز شهادة من بال قائما.

ابراهيم بن سعد، گواهي و شهادت كسي را كه ايستاده بول مي كند، قابل قبول نمي داند.

يعني عادل نيست.

عزيز من! مقداري دقت كنيد!

يكي از اساتيد مي گفت:

علت اين كه اين آقايان أهل سنت اين روايت را ساخته اند، اين است كه ديدند يك سري كارها از خلفاء سر زده است و نتوانستند خلفاء را به مقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برسانند، لذا مقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تنزّل دادند.

اين را خود آقايان أهل سنت نقل مي كنند و به ما ربطي ندارد و آقاي مالك بن أنس در كتاب الموطأ، جلد 1، صفحه 65، حديث 112 نقل مي كند:

رأيت عبد الله بن عمر يبول قائما.

عبد الله بن عمر را مي ديدم كه هميشه ايستاده بول مي كرد.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج1، ص147 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج4، ص268 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج1، ص358 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص41

در رابطه با خود عمر بن خطاب هم نقل مي كنند كه ايشان هم ايستاده بول مي كرد و وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ايشان را ديد، فرمود:

لا تبل قائما.

ايستاده بول نكن.

سنن إبن ماجة، ج1، ص112 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص185

برادر عزيزم! نگذاريد ما به خط قرمز بياييم. به خطر قرمزها تجاوز نكنيد و احترام شيعه را حفظ كنيد تا ما هم احترام شما را حفظ كنيم. ولي اگر زدي ضربتي، ضربتي نوش كن. هدف ما، اهانت نيست.

* * * * * * *

سؤال:

40 سال است كه صداي ما پخش نشد و به زبان فارسي، كسي نشنيد. حالا چه خوب است كه شبكه اي بعد از سال ها، شايد 500 سال، صداي ما به گوش مردم مي رسد؛ همان شبكه نور كه شما گفتيد شبكه ظلمت؛ با تمسخر و توهين. چه اشكالي دارد اگر اسم شبكه را درست بياوريد. الآن عصر ارتباطات است و مردم تشخيص مي دهند كه كدام، نور است و كدام، ظلمت است. بگذاريد يك بار هم شما شنونده خوبي باشيد؛ چه اشكالي دارد. 30 سال است كه ما شنيده ايم همه اش علي و فاطمه زهرا است و كلا مرتد شدند و در كتاب هاي تان هست. حالا من تعجم مي كنم كه 25 سال علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) با خلفاء زندگي كرد و چيزي نگفت؛ به خاطر حفظ دين اسلام و وحدت. حالا ما چه اشكالي دارد كه مردم را بيشتر به وحدت تشويق كنيم. در كتاب هاي شما كه زياد ديده ام و خرافات هم زياد دارد و در شبكه هاي ديگر كه زنگ مي زنم، مي گويند كه بايد شب و روز بر لعنت كنيد بر خلفاء. چه دردي دوا مي كند اين لعنت؟ در آن دنيا كه از ما سؤال نمي شود كه أبو بكر چه كار كرد و عمر چه كار كرد؟ آنها هر كاري كردند، به خودشان ربط دارد. شما اگر شبكه هاي عربي را نگاه كنيد، هيچ كدام شان دم از أبو بكر و عمر و عثمان نمي زنند و من نمي بينم و خودم هم 2 سال كه در حوزه علميه أهل سنت بودم، اصلا بحث اينها به وجود نمي آمد و همه مان درس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را مي خوانديم و به خلفاء كاري نداشتيم. يعني در حد 3 سطر، 4 سطر، يك صفحه و ديگر غلوّ نمي كرديم و أهل سنت براي همه، يكسان قائل است؛ چه علي باشد و چه أبو بكر باشد و چه عثمان باشد. ما آنها را معصوم نمي دانيم و ممكن از اشتباهي هم از آنها سر بزند.

استاد حسيني قزويني: سؤال من اين است از شما:اگر بر فرض، جناب أبو بكر، جناب عمر بگويند فلان آقا خائن است، آيا شما أهل سنت حاضر هستيد به خلافت او تن بدهيد يا نه؟

جواب بيننده: براي ما خيلي مهم نيست.

استاد حسيني قزويني: يعني خائن هم به عنوان خليفه باشد، اشكالي ندارد از طرف شما؟

جواب بيننده: چه عرض كنم!

استاد حسيني قزويني: يعني اگر أبو بكر يا عمر بگويند آقاي زيد، خائن و دروغ گو و حيله گر است، آيا حاضر هستيد بگوييد اين خليفه و امام ماست يا نه؟

جواب بيننده: ما نمي توانيم صريحا بگوييم بله يا خير.

استاد حسيني قزويني: يعني از نظر شما، اگر يك خليفه، خائن و رذل و دروغ گو باشد، هيچ مسئله اي نيست؟ اگر شما بگوييد قبول داريم، خلاف قرآن است. در قرآن درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) آمده است:

وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

خداوند مي فرمايد: عهد من كه امامت است، به ظالم نمي رسد. اگر بگوييد ما فرد خائن را به عنوان خليفه قبول داريم، اين خلاف قرآن است و اگر بگوييد ما قبول نداريم و اگر جناب عمر يا أبو بكر يا عثمان يا علي بگويد آقاي فلاني خائن است، ما شهادت او را به عنوان يك أمر مسلّم قبول مي كنيم، در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتاب هاي شماست، در جلد 5، صفحه 152، حديث 4468، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ آمده است كه عمر از قول علي بن أبي طالب (عليه السلام) نقل مي كند و مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم . . . فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا . . . ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

نظر و رأي علي و عباس اين است كه أبو بكر و منِ عمر، گنه كار و دروغ گو و حيله گر و خائن هستيم.

اگر واقعا شما مي فرماييد آنها هر چه كردند، به خودشان ربط دارد و مي گوييد:

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ

سوره بقره/آيه134

آيا اين فقط براي جاهايي است كه مربوط به مطاعن است و روايتي در ذم خلفاء است؟ يا نه، در جاهايي هم هست كه در مدح خلفاء بود و در مذمت شيعه و أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود و آنجا هم اين آيه را مي گوييد؟ ما نبايد گزينشي عمل كنيم. اگر يك فرد سني روي خط بيايد، من شخصا، بيشتر خوشحال مي شوم. چون برادران شيعه، حرف ما را شنيده اند و ما براي سؤالات آنها هم ارزش قائليم. ولي من دوست دارم عزيزان أهل سنت بيايند و مؤدب حرف بزنند. حتي اگر شيعيان تند صحبت كنند، مجري برنامه به او اعتراض مي كند. ما در اين شبكه كه وارد چهارمين ماه مي شويم، يك مورد هم اهانت به أهل سنت نداشتيم؛ اهانت به خلفاء نداشتيم؛ نگذاشتيم يك نفر به صورت تلفني، بحث تندي را مطرح كند.

جواب بيننده: آيا اين حالت شما، تقيه نيست؟

استاد حسيني قزويني: اگر بناي تقيه باشد، اين همه شبكه ها كه مي آيند حرف هاي تند مي زنند، ما از چه مي ترسيم، نيازي به تقيه نداريم. تقيه، يعني كسي كه مي ترسد. ما از چه كسي مي خواهيم بترسيم؟

جواب بيننده: شايد به خاطر برخي مسائل.

استاد حسيني قزويني: تقيه يعني ترسيدن.

جواب بيننده: الآن شبكه نور كه فارسي است، ما مي توانيم صحبت كنيم با شما. قبلاً نمي توانستيم صحبت كنيم.

استاد حسيني قزويني: من نزديك به 25 سال است كه در شبكه هاي ماهواره اي و تلويزيوني حرف مي زنم. در اين 25 سال، به هيچ وجه يك جمله توهين و ناسزا به خلفاء، كسي از من نشنيده است. اگر كسي شنيده باشد، من جايزه مي دهم و اگر ثابت كند، من رسماً پوزش مي طلبم. من در مكه كه بودم و با جناب پروفسور غامدي كه رفتيم به منزل شان و صحبتي داشتيم. ايشان همين حرف شما را زد و گفت:

فلاني! شما كه اين طور به أهل سنت احترام به أهل سنت و خلفاء داري، از كجا معلوم كه تقيه نمي كني؟ گفتم: جناب غامدي! با اين شاگردان شما و اين چند دانشجو، با هم به مسجد رفتيم، از اينها سؤال كن كه من نماز جماعت پشت سر امام جماعت خواندم يا نه؟ ايشان سؤال كرد و گفتند: بله. گفتم در مورد نماز تراويح سؤال كن و ايشان سؤال كرد و گفتند: نه، نخواند. گفتم: ما معتقديم نماز تراويح، بدعت است و حرام است خواندن نمار تراويح. همه آقايان در مسجد، مشغول نماز تراويح شدند و بنده هم رفتم گوشه مسجد و شروع كردم به قرآن خواندن. اگر من أهل تقيه بودم، حدأقل تراويح مي خواندم و من تراويحي را كه شما بر آن افتخار مي كنيد و خيلي با آب و تاب مي خوانيد، جلوي حدود 500 نفر از أهل سنت نخواندم.

بحث تقيه نيست. الآن الحمد لله شيعه در سراسر جهان، سربلند است.

جواب بيننده: كسي كه نماز از سر شب مي خواند، فكر نمي كنم ريا باشد. من تعجم كه شما چرا تحت تأثير واقع نمي شويد.

استاد حسيني قزويني: من نگفتم ريا.

جواب بيننده: بله، بله، آن كه مسئله اش گذشت.

استاد حسيني قزويني: خيلي ممنون و متشكريم از شما.

جواب بيننده: خداحافظ

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | نوكر آل ياسين | | ٢٠:٤٦ - ٢٧ آبان ١٣٨٩ |
با عرض سلام
بسيار عالي است. خدا خير دنيا و آخرت به شما عطا کند.
2 | علي عسكري | | ١٦:١٣ - ١٦ آذر ١٣٨٩ |
عجيب است اين وهابيها با اين توحيدشان كه نه عقل ميپذيرد نه شرع شيعه را متهم ميكنند به كفر!!!!!!!!!!!!!!!!
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها