2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
وهابيت و توحيد 08
کد مطلب: ٥٤٧٤ تاریخ انتشار: ٠٩ آبان ١٣٨٩ تعداد بازدید: 5074
حبل المتین » عمومی
وهابيت و توحيد 08

توحید در تشریع و حاکمیت و اطاعت
حبل المتين 89/08/09

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 09 / 08 / 89

آقاي محسني

در جلسه گذشته، مباحث توحيد و اقسام توحيد را از شما سؤال كرديم و توحيد عملي و توحيد نظري را توضيح داديد. بحثي را كه امروز مي خواهيم در اينجا مطرح كنيم و براي بينندگان هم سؤال هست، يكي از اقسام توحيد است و آن، توحيد در تشريع و قانون گزاري است. آيا در شريعت، قانون را وضع كردن، مختص خداوند است، يا بشر هم مي تواند آن را وضع بكند؟

استاد حسيني قزويني

همان طوري كه حضرت عالي اشاره فرموديد، اگر بنا شد كه ما موحّد باشيم، بايد در تمام حوزه ها موحّد باشيم؛ هم در مسائل توحيد ذات و هم در توحيد صفات و افعال و آن چنان باشيم كه همه چيز و همه جا را از خداوند ببينيم و جز خداوند، چيزي را نبينيم. همان طوري كه عرض كرديم:

مردان خدا، پرده پندار دريدند يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند

جهان، هر چه كه هست، ظلُّ الله است:

أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ

سوره فرقان/آيه45

لذا، اگر اين گونه شد، ما در تمام حوزه ها، همه جا بايد با چشم توحيدي و خدابيني نگاه كنيم و از جمله آنها، مسئله توحيد در تشريع و قانون گزاري است.

نكته اول:

در جلسه گذشته هم اشاره كرديم كه بشر، به صورت اجتماعي آفريده شده است و فطرتاً نمي تواند تنهايي زندگي كند و براي رفع نيازهاي خود، ناگزير است تا افراد جامعه، دست به دست هم بدهند و هر بخشي از جامعه، قسمتي از مسئوليت هاي جامعه را بر عهده بگيرد. در زندگي اجتماعي، قطعاً تضادّ و تزاحم قدرت وجود دارد و هر كسي با توجه به حبّ الذات كه دارد، مي خواهد منافع را به طرف خودش بكشد و چه بسا بعضي از صاحبان قدرت هم بخواهند حقوق ديگران را پايمال كنند تا خودشان به آن مقاصد و منافع شان برسند. لذا ناگزير است در زندگي اجتماعي، قانوني باشد تا براي همه، براي شاه و گدا، ارباب و رعيت، مالك و مملوك، رهبر و شهروند، إلزام آور باشد. اين قانون، باعث مي شود تا جامعه، به صورت خيلي زيبا و صحيح، مسير خودش را طيّ كند.

نكته دوم:

خداوند، بشر را آفريده تا به كمالات لايق و شايسته اش برسد و در آن حديث شريف آمده است:

كنت كنزا مخفيا، فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج84، ص199

يا اين كه در قرآن آمده است:

يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ

سوره إنشقاق/آيه6

بشر در حال حركت به سوي كمالات و به سوي پروردگار است و اگر اين مسير كمالات را خوب طي كند، به كمالات زيبنده اش خواهد رسيد. اگر مي بينيم كه بشر امروز، گرفتار مسائل ماديات و مقام و جاه و امثال اين است، در حقيقيت، يك انحرافي در فكر و زندگي بشر ايجاد شده است. وگرنه:

رسد آدمي به جايي، كه به جز خدا نبيند بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدميت

يا:

بار ديگر از مَلَك پرّان شوم آنچه در وهم تو نايد، آن شوم

لذا، اين رسيدن به اين كمالات، احتياج به يك سري مقررات و قوانين دارد.

اگر بخواهيم وارد بحث قانون گزاري شويم، سخن خيلي زياد است و إن شاء ا... به بحث نبوت كه رسيديم، در آنجا، علت و انگيزه نياز بشر به أنبياء (عليهم السلام) را مفصل اشاره خواهيم كرد كه تنها كسي كه مي تواند قانوني وضع كند و بشر را به خير و شر و زيان و ضررش رهنمون كند، آفريننده بشر است، نه غير از او. سازنده هر چيزي، بهتر از ديگران، نسبت به شاخصه هاي آن مصنوع خودش آگاهي دارد. خالق بشر، خداوند است و خودش مي داند كه نفع و ضرر و خير و شر انسان چيست. در آيه 40 سوره يوسف، قرآن با صراحت مي فرمايد:

مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آَبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ

حاكميت، فقط از آن خداست. البته در اين آيه، كلمه «الْحُكْمُ» به معناي قانون گزاري است و به معناي حكومت نيست. به دليل اين كه بعد از «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» بلافاصله مي فرمايد: «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ». يعني تشريع و تقنين و حرام بودن و حلال بودن و واجب بودن و مستحب بودن و مباح بودن و مكروه بودن، از طرف خداوند است و تعيين و تقنين حلال و حرام و واجب، همه اش به دست خداوند است و با توجه به اين قوانيني كه خداوند فرموده است، انسان، با عمل به قوانين إلهي و عمل به واجبات و اجتناب از محرّمات و عمل به مستحبات و دور بودن از مكروهات، باعث مي شود به طرف آن مسير و كمالاتي كه خداوند برايش معين كرده، برسد. لذا، خداوند در آيه 50 سوره مائده مي فرمايد:

أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ

آيا دنبال پيروي از حكم جاهليت هستيد؟

در اين آيه، خداوند، تشريع و تقنين را 2 قسم مي كند؛ تشريع إلهي و تشريع جاهلي؛ تشريع خدايي و تشريع دوران جاهليت. آنچه را كه از ناحيه خداوند، توسط أنبياء (عليهم السلام) به ما مي رسد، تشريع إلهي است و آنچه كه از غير اينها به ما مي رسد، ولو اين كه از ناحيه بشري باشد كه از ناحيه فكر و استعداد و عقل و دانش، در بالاترين درجه است، تشريع جاهلي است. لذا در سوره مائده، آيات 44 و 45 و 47، خداوند، اين مطلب را خيلي زيبا ترسيم كرده است و مسئله را به صورت كاملا شُسته و رُفته، در اختيار بشر قرار داده است

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

هر كس طبق قوانين إلهي، حكم نكند، كافر است و فاسق است و ظالم است. در اين 3 آيه شريفه، بحثي را كه خداوند مطرح مي كند، بحث مُسنِّن و مُشرِّع نيست، بحث اجراي حكم است. مشخص است كه إجراء حكم نادرست و جاهلي، لازمه اش اين است كه مقنن بايد كسي باشد كه خالق عالم هستي و آفريننده بشر باشد. خداوند در اين 3 آيه، إجراء احكام غير إلهي و احكامي كه از ناحيه افرادي غير از أنبياء (عليهم السلام) باشد را كفر و فسق و ظلم قلمداد كرده است.

بينندگان عزيز در اينجا دقت كنند كه آنچه را كه خداوند، معين نكرد و آنچه را كه از ناحيه أنبياء (عليهم السلام) به ما نرسيد و افرادي با هر پست و مقامي، ولو اين كه صحابه باشند يا ائمه (عليهم السلام)، هر چه مي گويند، اگر از ناحيه خداوند يا أنبياء (عليهم السلام) نباشد، حكم شان، حكم جاهلي است. امام صادق (عليه السلام) در بيش از 40 روايت مي فرمايد:

آنچه را كه من از احكام إلهي بيان مي كنم، از پدرم شنيده ام و پدرم از پدرش و او از جدش و او از امام حسين (عليه السلام) و او از حضرت علي (عليه السلام) و او از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و او از خداوند شنيده است.

يعني احكامي را كه ائمه (عليهم السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) كه عِدْل قرآن هستند، بيان كرده اند، تمام شان، سلسله ذهبيه و طلائيه دارند. اگر اصحاب يا ائمه اربعه يا ديگران، مطالبي را مطرح كنند، اگر اين مطالب، با سند صحيح، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برگردد، تشريع إلهي مي شود و اگر اين گونه نشود و مثلا بگويند كه «فلان چيز در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حلال بوده و من مي خواهم حرام كنم و فلان چيز حرام بوده و من مي خواهم حلال كنم»، اين تشريع جاهلي است. همان طور كه عزيزان أهل سنت نقل مي كنند از خليفه دوم كه گفت:

متعتان محللتان في زمن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أنا أحرمهما و أعاقب عليهما.

اين كاملا واضح و روشن است.

هم چنين در رابطه با قضيه تراويح، خليفه دوم مي گويد كه نماز تراويح در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود و مردم نماز نافله ماه رمضان را به جماعت نمي خواندند. ولي خليفه دوم تشخيص مي دهد، حالا هم مي گويند اجتهاد كرده و مي گويد:

نعم البدعة هذه.

اين بدعت خوبي است.

لذا، وقتي توحيد در تشريع را مطرح مي كنيم، بايد تمام اين ظرافت كاري ها مشخص شود و تمام اين دقائق و ظرائف، تشخيص داده شود و هر فردي از افراد بشر، اگر حكمي از احكام إلهي را بيان مي كنند و قانوني را براي مردم تصويب و تبيين يا نقل مي كنند، اگر اينها به مصدر تشريع، يعني نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برسد، اين تشريع، تشريع صحيحي است و توحيد در قانون گزاري و توحيد در تشريع است و اگر به اينجا نرسيد، حكم جاهلي است:

أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ

* * * * * * *

آقاي محسني

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، علاوه بر اين كه از طرف خداوند، تشريع مي كردند، خداوند، تشريع و قانون گزاري را به ايشان واگذار كرده بود. در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

أولاً:

إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ

سوره يوسف/آيه40

يعني حاكميت و تقنين و تشريع، أولاً و بالذات، مخصوص خداوند است. خداوند مي تواند هم در تكوينيات و هم در تشريعيات، بخشي را تفويض بكند و وكالت بدهد. همان طور كه در بحث تكوين، ميراندن خلائق به دست خداوند است و قرآن صراحت دارد:

اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

سوره زمر/آيه42

اين خداوند است كه ميراندن خلائق به دست اوست. ولي از طرف ديگر مي فرمايد:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

سوره سجده/آيه11

ملائكه اي كه مأمور شده اند، مأمور قبض روح هستند.

در تشريع هم اين چنين است كه أولاً و بالذات، مخصوص خداوند است. ولي گاهي خداوند، اختياراتي را كه معين كرده است، به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) تفويض مي كند. در روايتي صحيح، امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

إن الله عز و جل أدب نبيه، فأحسن أدبه، فلما أكمل له الأدب قال: «إنك لعلي خلق عظيم»، ثم فوض إليه أمر الدين و الأمة، ليسوس عباده.

خداوند، پيامبرش را به آن گونه اي كه مي خواست، تربيت كرد و بعد از اين كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، داراي كمالات شد، خداوند، أمر دين (تشريع و تقنين) را به ايشان او واگذار كرد.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص266

هم چنين امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

آنچه كه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) تفويض شده بود، به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ما هم تفويض شده است.

لذا ما معتقديم ائمه (عليهم السلام)، هم ولايت در تكويني دارند به إذن الله تبارك و تعالي و هم ولايت در تشريع به إذن الله تبارك و تعالي و ولايت شان برمي گردد به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم از خداوند دريافت كرده است. مانند قضيه خمس كه امام جواد (عليه السلام) در سالي فرمود: «من فقط امسال، در ؟؟؟، خمس را واجب مي كنم» و فقهاء ما هم اين مسئله را، دليل بر ولايت تشريعي مي دانند. ولي ولايت تشريعي اين نيست كه ـ نستجير بالله ـ بگوييم مثلا دين نافص است يا خاتميت زير سؤال مي رود؛ خير. اين در حقيقت، تبيين است:

وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ

سوره نحل/آيه44

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان حياتش مبيّن كتاب بود و بعد از ايشان هم أمير المؤمنين (عليه السلام) و بعد از أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ائمه (عليهم السلام) مبيّن هستند و در مسائل مستحدثه و اتفاقاتي كه مي افتاد، از علومي كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها رسيده بود، مطالبي را براي مردم مطرح مي كردند.

* * * * * * *

آقاي محسني

در اقسام توحيد، توحيد در حاكميّت يعني چه؟

استاد حسيني قزويني

در مورد توحيد در حاكميّت، همان طور كه در بحث قبلي عرض كرديم در توحيد در تشريع و تقنين، هر جامعه اي نياز دارد براي رفع نيازها، قوانيني داشته باشد و براي رسيدن به كمالات، يك سري مقررات را عمل كنند. اين مقررات بايد از ناحيه خداوند باشد و بس. اين جامعه، به خودي خود اداره نمي شود و نياز به حاكم و مدير و بر فرض، نياز به شاه و وزير و نخست وزير و هيئت دولت و رئيس جمهور و غيره دارد تا بتوانند اين جامعه را به تناسب تكامل فرهنگي و تمدن آن جامعه، هدايت كنند. حتي وقتي در زندگي هاي ما قبل تاريخ مرور مي كنيم، مي بينيم كه در يك جامعه 50 يا 60 نفره، يك نفر را به عنوان رئيس و حاكم معين مي كنند تا سخن او، فصل الخطاب باشد و در موارد اختلاف و نزاع، يك مرجعي داشته باشند. لذا در بحث حاكميّت در جامعه، يك حاكم و رئيس نياز است تا بتواند تصرفاتي را در جامعه انجام دهد و أمر و نهي بكند و چه بسا در بعضي از موارد، در اموال و نفوس مردم تصرف بكند. مثلا فردي كه آمده و مي خواهد جامعه را به فساد بكشد، در اينجا حاكم بايد اين اختيار را داشته باشد تا مثلا دستور نابودي اين فرد را بدهد. مانند انگشتي كه آلوده به بعضي از بيماري ها و ميكروب هاست و و وقتي طبيب تشخيص مي دهد اگر اين انگشت، قطع نشود، به ساير انگشتان و بدن سرايت مي كند و تمام بدن هم مبتلا مي شود. لذا، هر حاكمي بخواهد خوب حكومت بكند، بايد تصرفاتي در نفوس و اموال مردم داشته باشد. چه بسا هم در بعضي از موارد، تصرف در عِرض مي تواند داشته باشد. مثلا وقتي يك ازدواج نادرستي صورت گرفته است و اين ازدواج، باعث مفسده مي شود، حاكم مي تواند در اينجا تصرف كند و اين ازدواج را بر هم بزند. تصرفات، أولاً و بالذات، بر عهده خداوند است و تنها كسي كه مي تواند در اموال و نفوس و عِرض مردم تصرف كند، خداوند است:

إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

سوره يوسف/آيه40

إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ

سوره انعام/آيه57

أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ

سوره انعام/آيه62

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ

سوره بقره/آيه107

ولايت، از آن خداوند است؛ چون او مالك زمين و آسمان است.

لذا، أولاً و بالذات، حق حاكميت، براي خداوند است و هيچ شك و شبهه اي نيست.

از طرفي هم خداوند نمي خواهد ـ نستجير بالله ـ سوار بر الاغ شود و تختي را از عرش به زمين بياورد و بدون ريش، به عنوان رئيس جمهور و خليفه و شاه بخواهد حاكميت كند. خداوند:

أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها.

همان طور كه خداوند، شخصا ميراندن را متكفل نمي شود و ملائكه اي را موكل مي كند:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

سوره سجده/آيه11

در اينجا هم كه خداوند، حاكميت بر نفوس و اموال و عِرض را بر عهده دارد، مي آيد يك سري از افراد را براي حكومت و ولايت بر مردم انتخاب مي كند. مثلا در آيه 26 سوره ص مي فرمايد:

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَي

اي داوود! اين حاكميت و ولايتي كه از آن من است، تو را به عنوان خليفه و جانشين در زمين قرار مي دهم و در ميان مردم، حكم به حق بكن و از هواي نفس تبيعت نكن.

در آيه 26 سوره آل عمران مي فرمايد:

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ

لذا، يكي از موارد و مصاديق توحيد، توحيد در حاكميّت و ولايت است و كه ما اگر مي گوييم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) واجب الإطاعة است و حق ولايت و حق حاكميّت دارد و اين حق حاكميّت و ولايت را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) معين كرد و قبل از خطبه غدير فرمود:

ألست أولي بكم من أنفسكم.

همان آيه قرآن است كه مي فرمايد:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

سوره أحزاب/آيه6

ولي اين «أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» به إذن الله تبارك و تعالي است؛ نه از ناحيه خودش. اگر كسي معتقد باشد كه ـ نستجير بالله ـ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به صورت استقلالي، ولايت تامّه بر عِرض و مال و جان مردم دارد، كفر است. خداوند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان جانشين خود انتخاب كرده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در روز غدير، اين ولايت را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) معين كرد. لذا، ولايت ائمه (عليهم السلام) و ولايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، برگرفته از ولايت الله و حاكميّت خداوند است.

* * * * * * *

آقاي محسني

اگر اين گونه باشد، هر كس كه از طرف خداوند، حاكميّت داشته باشد، همان در مسير خداوند قرار گرفتن مي شود و حكومت عدل مي شود و هر كس در اين مسير نباشد، حكومت جور مي شود. خداوند در قرآن، حكومت نمرود را هم به خودش نسبت داد:

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ

سوره بقره/آيه258

شما اين را چگونه جواب مي دهيد؟

استاد حسيني قزويني

نكته خوبي را فرموديد. اتفاقاً من در يكي از شبكه هاي ماهواره (شبكه صفا) ديدم كه يكي از وهابي ها، روي اين نكته خيلي مانور مي داد و متأسفانه يكي از شيعيان يمن هم در آنجا شركت كرده بود و نتوانست به اين شبهه جواب بدهد.

در رابطه با آيه 258 سوره بقره كه مي فرمايد:

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ

آيا نمي بيني كسي كه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) محاجّه مي كند، خداوند به او ملك و سلطنت داده است؟

اين برادر شيعي كه از يمن بود، گرچه ما او را به عنوان شيعي إمامي قبول نداريم، گفت: «ضمير «آَتَاهُ» به حضرت ابراهيم (عليه السلام) برمي گردد». البته بعضي از بزرگان هم مانند مرحوم سيد رضي (ره)، يكي از احتمالات را از بعضي ها نقل كرده است كه «آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ»، يعني «آَتَاهُ اللَّهُ النبوة». هم چنين بعضي ها گفته اند: «نمرود داشت به رسول خدا حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي كشيد كه شما كه اين همه مي گوييد همه چيز به دست خداوند است، همان خداوند شما، اين ملك را هم به من داده است».

ولي اگر ما به تفاسير نگاه كنيم، مخصوصا تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره) كه به حق، اين تفسير، سرآمد تفاسير چند دهه أخير است و حتي علماء بزرگ أهل سنت در دانشگاه الأزهر، با استقبال بي نظيري از تفسير الميزان مواجه شدند، ايشان وقتي به اين آيه مي رسد، تعبير زيبايي دارد. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه دقت كنند. ما بايد چشم توحيدي مان را باز كنيم و همه چيز را از آنِ خداوند بدانيم، طوري نشود كه از كانال ديگر هم، همه چيز را به خداوند نسبت بدهيم و گرفتار جبر شويم، يا خداوند را در گوشه اي قرار بدهيم و قائل به تفويض شويم؛ چون نتيجه اين دو راه [جبر و تفويض] به هلاكت رسيدن است. لذا امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لا جبر و لا تفويض، بل أمر بين الأمرين.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص160 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص198 ـ التوحيد للشيخ الصدوق، ص206

مرحوم علامه طباطبائي (ره) مي فرمايد:

و أما نسبة ملكه إلي إيتاء الله تعالي فقد مر في المباحث السابقة: إانه لا محذور فيه، فإن الملك و هو نوع سلطنة منبسطة علي الأمة كسائر أنواع السلطنة و القدرة، نعمة من الله و فضل يؤتيه من يشاء.

تفسير الميزان للسيد الطباطبائي، ج2، ص352

ما هر چه داريم، از خدا داريم:

أللهم ما بنا من نعمة فمنك.

و هر حركتي را كه انجام مي دهيم، به حول و قوه إلهي انجام مي دهيم. لذا در قرآن آمده است كه وقتي خداوند اين نعمت ها را در اختيار انسان قرار داده است و انسان ها از اين نعمت ها، حُسن استفاده را مي كنند، خداوند از اينها تعريف و تمجيد مي كند:

وَ ابْتَغِ فِيمَا آَتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآَخِرَةَ

سوره قصص/آيه77

يا:

الدنيا مزرعة الآخرة.

يا:

الدنيا دار ممرّ و الأخرة دار مقرّ، خذوا من ممرّكم لمقرّكم.

الأمالي للشيخ الصدوق، ص289

تمام آنچه كه دست ماست، همه اش از خداوند است. اگر ما اين نعمت هاي إلهي را در مسيري كه خداوند معين كرده، انجام داديم و استفاده كرديم، اين زندگي، زندگي توحيدي و إلهي مي شود؛ چون اين نعمت هايي را كه خداوند به ما داده، به آن گونه اي كه خداوند أمر كرده و رضايت دارد، استفاده كرديم. اگر از اين نعمت هايي كه خداوند به ما داده، برخلاف دستورات و رضايت إلهي عمل كرديم، از مصاديق آيه 28 و 29 سوره ابراهيم مي شود:

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ / جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ

علامه طباطبايي (ره) خيلي زيبا تعبير كرده است. ما هر چه داريم از خداوند است. آن سلطنتي كه خداوند به حضرت سليمان (عليه السلام) داده است، نعمت إلهي است و آن سلطنتي هم كه نمرود و فرعون و امثال اينها دارند، براي خداوند است. فرق بين توحيد حضرت سليمان (عليه السلام) و كفر نمرودي و قاروني، اين است كه حضرت سليمان (عليه السلام) مي فرمايد:

هذا من فضل ربي

و ايشان مي گويد:

قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِنْدِي

سوره قصص/آيه78

لذا، وقتي خداوند مي فرمايد:

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ

سوره بقره/آيه258

به خاطر اين است كه اين ملك هم مانند ساير نعمت هايي است كه خداوند داده است. همه چيز را خداوند داده است و اين يك نوع سلطنتي است كه خداوند به بندگانش داده است. مثلا سلطنت بر اطفال را خداوند به پدر و مادر داده است و سلطنت مردان بر همسران شان، «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ - سوره نساء/آيه34»، از نعمت هايي است كه خداوند به بشر داده است. اين كه خداوند، اين نعمت ها را به بشر مي دهد، گاهي همراه با إذن است، مانند حضرت داوود (عليه السلام) و حضرت سليمان (عليه السلام) يا ديگر أولياء إلهي كه از اين نعمت و سلطنت إلهي، به إذن الله تبارك و تعالي و به تشريع و رضايت از طرف خداوند، بر آن روشي به كار مي گيرند كه أوامر إلهي است و با اين كار، هم دنيا را دارند و هم آخرت را. ولي بعضي ها، نعمت خداوند را به كفر تبديل مي كنند. حتي خداوند در سوره يونس، آيه 88 مي فرمايد:

وَ قَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آَتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا

حضرت موسي (عليه السلام) به خداوند مي فرمايد: آنچه را كه فرعون دارد، تو به او داده اي.

يعني اگر بنا باشد كه معتقد باشيم ـ نستجير بالله ـ فرعون، اين نعمت ها و سلطنت و حكومت را از كانال غير خداوند آورده است، كفر و شرك است. يعني ـ نستجير بالله ـ معتقديم كه در اين جهان هستي، غير از نعمت هاي إلهي، نعمت هاي ديگري هم هست كه فرعون از آنجا آورده است.

نكته اخلاقي

بعضي از دوستان از خارج از كشور با ما تماس مي گيرند و إصرار دارند كه ما در اول برنامه، يك روايت اخلاقي بگوييم تا آنها استفاده كنند. ما هم گفتيم كه حوزه بحث ما، مباحث اختلافي و شبهات است. ولي من در لابه لاي مباحث، اگر مطلبي به يادم بيايد، عرض مي كنم.

شخصي خدمت امام صادق (عليه السلام) مي رسد و مي گويد:

يا بن رسول الله! من از خداوند، خانه خواستم و به من داد، زن و بچه خواستم و به من داد و مركب خواستم، به من داد، هر چه خواستم، به من داده است. مي ترسم اين نعمت هايي كه خداوند در اختيار من قرار داده است، تدريج باشد.

همان طور كه در قرآن آمده است:

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ

سوره أعراف/آيه182

يعني خداوند به بعضي از كساني كه دوست شان ندارد، نعمت هاي زيادي مي دهد و آنها مغرور مي شوند و همين نعمت ها، باعث گمراهي شان مي شود و سپس:

أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ

سوره انعام/آيه44

به صورت ناگهاني، عذاب ما، آنها را فرامي گيرد.

حضرت فرمود:

آيا اين نعمت هايي را كه خداوند به توحيد داده، شكر آنها را هم به جا آورده اي؟ اگر به دنبال هر نعمتي، شكر به جا آوردي، بدان كه اين نعمت، استدراج نيست و لطف است و اگر بعد از نعمت، خداوند، توفيق شكر را از توحيد گرفت، بدان كه اين استدراج است و مقدمه بلا و گرفتاري تو است.

لذا خيلي عجيب است كه وقتي شيطان از درگاه خداوند نا اميد مي شود و قسم مي خورد كه بندگان را گمراه كند:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ / ثُمَّ لَآَتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ

سوره أعراف/آيه17

و تو اينها را شاكر نعمت ها نخواهي يافت.

يعني شيطان تمام تلاشش را مي كند تا بندگان خداوند، شاكر نعمت هاي خداوند نباشند. رمز اين هم در اين است كه وقتي يك نعمتي را خداوند به ما مي دهد، از سلامتي و بينايي و حركت و خانه و زندگي، اگر اينها را از خداوند ندانيم و فقط از تلاش خودمان بدانيم، اين اولين پايه و خشت شرك به خداوند است. خداوند در آيه 106 سوره يوسف هم مي فرمايد:

وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ

اكثر كساني كه دَم از ايمان مي زنند، نا شكر هستند و مشرك هستند.

اين شرك، شرك در توحيد و شرك در ذات حق نيست. يعني مؤمنين، اين نعمت ها را از آنِ خودشان مي دانند.

يكي از الطاف خداوند به بندگانش اين است كه بنده اي را كه دوست دارد، اگر از مسير صراط مستقيم منحرف شد و گناه و معصيت كرد، خداوند او را گرفتار مي كند به مصيبت و بلا. به دنبال اين بلاها، خداوند يك تنبّه به او مي دهد و آن شخص با خودش فكر مي كند كه چه گناهي كرده بود كه اين مشكل برايش پيش آمد و مثلا دستش را بريد يا سر درد گرفت يا فرزندش مريض شد:

وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ

هر آنچه كه بر سر شما مي رسد، به خاطر گناهاني است كه از شما سر مي زند.

سوره شوري/آيه30

حتي در روايات داريم كه آن سر دردي كه به وجود مي آيد يا پايي كه به سنگي گير مي كند و ساير ناراحتي هايي كه پيش مي آيد، به خاطر گناهي است از ما سر مي زند و خداوند مي خواهد با اين گرفتاري و ناراحتي، ما را از گناه، پاك كند. فرق بين مؤمني كه خداوند او را دوست دارد، با كسي كه خداوند او را دوست ندارد، اين است كه كسي را كه خداوند او را دوست دارد، بعد از هر گرفتاري، به او تنبّه و بيدارباش مي دهد و با خودش فكر مي كند كه چه گناه و معصيتي كرده است كه اين گرفتاري برايش پيش آمده و فوراً استغفار مي كند. ولي بنده اي را كه خداوند دوست ندارد، وقتي به او مصيبت و گرفتاري مي دهد، او توجهي ندارد و تنبّه پيدا نمي كند و اين نشان گر اين است كه خداوند از او راضي نيست و محبوب خداوند نيست. اگر براي ما مشكلي پيش آمد، بايد اعمال مان را بررسي كنيم كه چه گناهاني را انجام داده ايم كه اين مشكلات براي ما پيش آمده و از آنها استغفار كنيم. أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

طوبي لعبد كسب عند كل سيئة أستغفر.

خوشا به حال بنده اي كه در كنار هر گناهي، يك استغفار هم مي كند.

امام رضا (عليه السلام) فرمود:

تعطروا بالإستغفار لا تفضحنكم روايح الذنوب.

خودتان را با إستغفار، معطر كنيد تا بوي گنديده گناهان تان، شما را رسوا نكند.

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص 70 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص372

* * * * * * *

آقاي محسني

اين كه هر كسي را كه خداوند او را دوست داشته باشد، او را به مصيبتي گرفتار مي كند، آيا براي أولياء خدا هم اين گونه است يا آنها ترفيع درجه مي شوند؟

استاد حسيني قزويني

از امام (عليه السلام) سؤال مي كنند كه اين مصيبت ها چيست؟ حضرت مي فرمايد:

بلاها براي مؤمن، كفاره است و براي أولياء خدا، ترفيع درجه است و براي بندگان خاص خدا، رفتن به سوي كمالات است.

لذا حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) وقتي وارد مجلس يزيد شد و يزيد اين آيه را خواند:

وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ

هر مصيبتي كه به شما رسيده، به سبب كارهاي خودتان است.

سوره شوري/آيه30

حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) فرمود:

اين آيه براي ما نيست، بلكه اين آيه براي ماست:

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا

هيچ مصيبتي در زمين و در جان هاي شما نيست، مگر آن كه پيش از خلق بشر، آن را نوشته بوديم.

سوره حديد/آيه22

لذا در روايت آمده است كه وقتي أم سلمه، امام حسين (عليه السلام) را كه كودك بود، نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آورد، امام حسين (عليه السلام) دفع ادرار كرد و لباس نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آلوده شد أم سلمه سريعاً آمد امام حسين (عليه السلام) را از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) گرفت و امام حسين (عليه السلام) شروع كرد به گريه كردن. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از اين كار أم سلمه كه امام حسين (عليه السلام) را به گريه انداخت، ناراحت و متأثر شد و گريه كرد. أم سلمه هم ناراحت شد و به حضرت گفت: «من اين كار را به خاطر شما كردم». پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

اين فرزندم، اين چنين سرنوشتي دارد كه در يك روزي، در سرزميني به نام كربلاء، او را به صورت مظلومانه شهيد مي كنند و فرزندانش را اسير مي كنند.

أم سلمه به پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: يا رسول الله! تو در نزد خداوند، آبروي زيادي دارد، از خداوند بخواه تا اين بلا را از امام حسين (عليه السلام) برطرف كند.

پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

أم سلمه! خداوند براي فرزندم حسين، يك مقامي را در نظر گرفته است كه جز از اين راه، به آن مقام نمي رسد.

لذا، در روايات متعددي داريم كه چند ويژگي به امام حسين (عليه السلام) داده است كه حتي به پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نداده است و يكي از اينها، شفاء قرار دادن در تربت امام حسين (عليه السلام) است؛ ولي خوردن تربت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت علي (عليه السلام) حرام است. ويژگي ديگر، إجابت دعا در زير قبه امام حسين (عليه السلام) است. از امام صادق (عليه السلام) يا از امام هادي (عليه السلام) روايت شده است كه مريض شدند و مريضي شان طول كشيد و افرادي را به كربلاء فرستادند تا در زير قبه امام حسين (عليه السلام) دعا كنند. البته اينها به خاطر اين است كه مردم، جايگاه امام حسين (عليه السلام) را خوب درك كنند.

يكي از مكان هايي كه دعا، قطعاً مستجاب است و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست، زير قبه امام حسين (عليه السلام) است. ولي اين كه زير قبه كجاست؟ مقداري مشكل است. يكي از أولياء خدا كه من كرامات زيادي از ايشان ديده ام، مي فرمود:

قبه، آنجايي است كه وقتي وارد حرم امام حسين (عليه السلام) مي شوي و در بالاي سر قرار مي گيري، سينه ات دقيقاً روبروي قبر آقا حبيب بن مظاهر باشد و دست راستت، وسط ضريح امام حسين (عليه السلام) باشد.

اينجا را تحت قبه مي گويند. عزيزاني كه برنامه ما را مي بينند و توفيق زيارت حرم امام حسين (عليه السلام) را دارند، اولين دعايي كه مي كنند، فرج امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد و ما را هم دعا كنند.

* * * * * * *

آقاي محسني

در مورد توحيد در اطاعت توضيح بفرماييد كه آيا اين اطاعت، مختص به ذات حضرت حق است يا براي كساني ديگر هم مي تواند باشد؟

استاد حسيني قزويني

آنچه كه ما از آيات قرآن استفاده مي كنيم، كاملا مشخص است كه اطاعت و تبعيت، اولا و بالذات، مختص ذات أقدس ربوبي است و تنها كسي كه در اين عالم، حق أمر و نهي دارد، خداوند است. قرآن مي فرمايد:

اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ

سوره أعراف/آيه3

هر آنچه را كه خداوند براي شما نازل كرده است، اطاعت كنيد و غير از او را اطاعت نكنيد.

و:

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا

تا آنجا كه مي توانيد، تقوا داشته باشيد و از خداوند حرف شنوي داشته باشيد و او را اطاعت كنيد.

سوره تغابن/آيه16

وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ

سوره بينه/آيه5

در اين آيه، جمله «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»، يعني، «مُخْلِصِينَ طاعة له و لا يطيعون غيره» و شما فقط حق اطاعت از خداوند را داريد و حق پيروي و تبعيت و اطاعت از غير خدا را نداريد. پس شكي نيست كه أولاً و بالذات، تنها كسي كه فرمان او بايد بدون چون چرا اجراء شود، ذات أقدس ربوبي و فرامين اوست؛ مگر كساني را كه خداوند، اذن داده تا از آنها اطاعت كنيم. مثلا خداوند در رابطه با أنبياء (عليهم السلام) مي فرمايد:

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ

هر پيامبري را كه فرستاديم، به إذن و اجازه خداوند، از آنها اطاعت كنيد.

سوره نساء/آيه64

حتي پيامبران (عليهم السلام) كه اطاعت شان واجب است، به إذن خداوند است. اطاعت پيامبران (عليهم السلام)، به عنوان فرد مستقل نيست. واجب بودن اطاعت از پيامبران (عليهم السلام)، به إذن الله است. يعني هر كجا كه إذن خداوند نباشد، حق اطاعت و تبعيت نداريم. بعضي از عزيزان أهل سنت كه مي گويند فلان آقا گفته است:

أطع الحاكم يا أطع الإمام، و لو كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن امرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن امرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة، دمي دون ديني.

از حاكم يا امام تبعيت كن، حتي اگر او بيگانه باشد. اگر تو را زد، صبر كن؛ اگر دستور داد، صبر كن؛ اگر تو را محروم كرد، صبر كن؛ اگر بر تو ظلم كرد، صبر كن؛ اگر دستور ضد ديني داد، بگو چشم و اطاعت كن، دين من، فداي جان من است.

السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص159 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص778 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص177 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص737

اين، در حقيقت، خلاف قرآن و توحيد در اطاعت است. امام حسين (عليه السلام) در روز عاشوراء شعار مي دهد و مي فرمايد:

من آمده ام براي إحياء دين جدم.

اين يك حرف است و اين سخني كه از قول خليفه دوم نقل كرده اند، حرفي ديگر. البته ما معتقديم اينها همه اش ساخته و پرداخته ديگران است. كسي كه واقعاً قرآن را خوانده باشد، هم چنين دستوري نمي دهد. اگر ما اطاعت از ائمه (عليهم السلام) را واجب مي دانيم، طبق آيه شريفه 59 سوره نساء است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

آقاي فخر رازي در مورد «أُولِي الْأَمْرِ» مي گويد بايد معصوم باشد:

و من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم و القطع لا بد و أن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه علي الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته.

تفسير الرازي، ج10، ص144

چون اطاعت از أولي الأمر، بي چون و چرا است. فردي كه معصوم نيست و گناه و معصيت مي كند و به قول خليفه اول كه مي گويد:

إن لي شيطانا يعتريني، فإذا غضبت فاجتنبوني.

من يك شيطاني دارم كه مرا فريب مي دهد و گرفتار مي كند.

المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص590 ـ تفسير النسفي، ج2، ص52 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص212 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص303 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص460 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص334

اين شخص نمي تواند از مصاديق أولي الأمر باشد؛ چون أولي الأمر بايد كسي باشد كه تابع هوي و هوس و مسائل مادي و پيرو شيطان نباشد. نه تنها از اين آيه عصمت ائمه (عليهم السلام) را در گناه استفاده مي كنيم، بلكه عصمت ائمه (عليهم السلام) را خطا و لغزش و سهو و نسيان استفاده مي كنيم. يعني اگر يك أولي الأمر، فراموش كند و به جاي اين كه دستور بدهد يك فعلي را انجام بدهيم، دستور بدهد انجام ندهيم و مثلا يك عمل حرام را به صورت سهو و اشتباه، واجب كند، نمي تواند امام و از مصاديق أولي الأمر باشد. آقاياني كه أمثال صدام و ملك فهد را از مصاديق أولي الأمر مي دانند، نمي دانيم كه آيا براي فرداي قيامت هم جوابي براي خودشان فراهم كرده اند يا خير؟

در اين زمينه، سخن براي گفتن، خيلي زياد است و اگر بخواهيم وارد بحث توحيد در اطاعت شويم، بحث مفصلي مي شود.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

در رابطه با اجتهاد از نظر أهل سنت توضيح بفرماييد كه آيا اين اجتهاد، در مورد حاكم مي باشد يا تمام صحابه؟

جواب:

إن شاء ا... به حول و قوه إلهي، در مورد اجتهاد صحابه يا اجتهادي كه ائمه أربعه أهل سنت داشتند، در بحث فقه مقارن مطرح خواهد شد و به زودي در مورد آن بحث خواهيم كرد و إن شاء ا... در همين شبكه هم پخش خواهد شد. در آنجا مفصل بحث خواهيم كرد كه اجتهاد از ديدگاه أهل سنت، صحابه، تابعين چه بوده است و حتي ائمه أربعه (أبو حنيفه و مالك و احمد بن حنبل و شافعي) از تقليد از خودشان، نهي كرده اند. إن شاء ا... به حول و قوه إلهي بحث خواهيم كرد و بحث اجتهاد، چيزي نيست كه بخواهيم به اين سادگي از كنارش ردّ شويم.

* * * * * * *

سؤال:

ديدگاه شيعه درباره عالم ذرّ چيست؟

جواب:

خداوند در آيه 172 سوره أعراف مي فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ

مرحوم علامه طباطبايي (ره) در كتاب تفسير الميزان، نكات زيبايي دارد و من دوستان را توصيه به خواندن اين كتاب مي كنم.

* * * * * * *

سؤال:

1. وقتي خلافتي را كه حق حضرت علي (عليه السلام) بود، از ايشان گرفتند، چرا مقابله و مبارزه نكردند؟ امروز مي بينيم كه شالوده اسلام، كج نهاده شده است و يك سري مشكلاتي پيش آمده است. چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) مقابله نكردند و با خلفاء ديگر، به أبو بكر و عمر و عثمان مشاوره مي داد؟

2. آيا امامان معصوم ما، علم غيب داشتند؟ در قرآن آمده است كه علم غيب، فقط نزد خداوند است. علم غيب در چه رابطه اي است و چگونه به آنها رسيده است و حدودش چقدر است؟

جواب:

1. اين را مفصل بحث كرده ايم.

نكته اول:

اين همكاري، به هيچ وجه ثابت نيست؛ بلكه خلاف آن ثابت است. در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ، نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) را صراحتاً از قول عمر آورده است:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... .

نظر حضرت علي (عليه السلام) و عباس در مورد أبو بكر و عمر اين بود كه آنها، دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن بودند.

اين نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) در صحيح مسلم است و اگر هم دروغ است، مال خوب و بد، بيخ ريش صاحبش است؛ خودشان نقل كرده اند.

نكته دوم:

اگر هم مشورت داده، مشورت، وظيفه شرعي هر مسلمان است. اگر يك يهودي هم بيايد از ما مشورت بخواهد كه مثلا فلان جوان آمده به خواستگاري دختر من، اگر شما او را بشناسيد در مشورت، خيانت كنيد، نزد خداوند مسئول هستيد.

نكته سوم:

وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) مي آمد و در بعضي از موارد با آنها همكاري مي كرد، چون امام معصوم بوده، وظيفه اش بود و آنجايي كه احساس مي كند مسلمانان و اسلام در خطر است، به عنوان امام منصوب از طرف خدا، وظيفه اش است كه اينها را انجام بدهد.

2. اين را ما بارها جواب داده ايم:

نكته اول:

درست است كه در آيه 59 سوره أنعام آمده است:

وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ

يا در آيه 188 سوره أعراف مي فرمايد:

وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ

پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: اگر من علم غيب مي دانستم، تمام كارهاي خير را به سمت خودم جلب مي كردم.

نكته دوم:

علم غيب 2 نوع است؛ علم غيب ذاتي و استقلالي براي خداوند است، ولي علم غيب تعليمي و تعلّمي را هم خداوند إذن داده است. خداوند در آيه 26 و 27 سوره جنّ مي فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا / إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِنْ رَسُولٍ

خداوند، كسي را از علم غيبش آگاه نمي كند، مگر اين كه از كسي از رسولانش راضي باشد.

همانند پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله). خود أمير المؤمنين (عليه السلام) وقتي درباره آينده بصره صحبت مي كرد، يكي از افراد گفت: «آيا اين از علم غيب است؟». أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

نه، علم غيب نيست، بلكه «تعلم من ذي علم : از يك صاحب علم آموزش ديده ام.

يعني از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آموزش ديده است و او هم از ذات أقدس ربوبي فرا گرفته است.

نكته سوم:

كساني كه مي گويند ما شيعيان معتقديم ائمه (عليهم السلام) علم غيب مي دانند، خود إبن تيمية صراحت دارد:

نه تنها أبو بكر و عمر و عثمان علم غيب مي دانند، بلكه:

و في أتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك.

چندين برابر آنچه كه علي از غيب خبر داده، تابعين أبو بكر و عمر و عثمان از غيب خبر داده اند.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج8، ص135

* * * * * * *

سؤال:

مي گويند كه فرضاً اگر از امام معصوم، چيزي را طلب كنيد يا طلب شفاعت كنيد، شرك حساب مي شود و فقط بايد از خداوند طلب كرد. آيا اين منافاتي دارد؟

جواب:

نكته اول:

خود قرآن مي فرمايد:

مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ

سوره بقره/آيه255

شفاعت اوليه، براي خداوند است و شافع واقعي، خداوند است. كسي را كه خداوند به او إذن داده از او شفاعت بگيريم، مانند حاكميّت و تقليد و اطاعت، مي توان از او شفاعت خواست. همه چيز، أولاً و بالذات، دستورات خداوند بايد إجراء شود و اطاعت از أمر او لازم است و تمام كارها بايد براي او باشد. مگر اين كه در جايي، خداوند إذن بدهد تا ما از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) يا امام (عليه السلام) اطاعت كنيم. خداوند از طرفي، شفاعت را از آنِ خود مي داند و از طرفي هم مي فرمايد:

مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ

سوره بقره/آيه255

كساني كه از طرف خداوند، مأذون هستند، مي توانند شفاعت بكنند.

نكته دوم:

محمد بن عبد الوهاب مي گويد:

خداوند به أنبياء اجازه داده است تا شفاعت كنند، ولي ما را نهي كرده از اين كه از آنها طلب شفاعت بكنيم.

معني اين كلام اين است كه كسي شما را براي مهماني، به خانه اش دعوت كند و تمام غذاها را در سفره گذاشته است و مي گويد كسي حق غذا خوردن ندارد.

البته إن شاء ا... در آينده در مورد شفاعت، به صورت مفصل بحث خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال:

چند مورد از شبكه نور براي من شبهه شده است و مي خواستم آنها را بپرسم:

1. اگر فدك را در دوره حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) غصب كردند، چرا وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) به خلافت رسيدند، آن را پس نگرفتند؟

2. در مورد غضب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم گفتند كه اين براي زماني است است كه حضرت علي (عليه السلام) به خواستگاري دختر أبو جهل رفته بود و پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) هم به اين خاطر فرمودند: «هر كس فاطمه را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است».

3. آيا حضرت ذو القرنين، همان كورش است؟

جواب:

1. اين را ما قبلاً عرض كرده ايم كه در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 44 و جلد 8، صفحه 4 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152 صراحت دارد كه در زمان عمر بن خطاب، تمام إرث و ميراث پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) را خليفه دوم به أمير المؤمنين (عليه السلام) و عباس برگرداند؛ آقايان اين را به ما بگويند. مضافاً كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه اي به محمد بن أبو بكر مي نويسد:

بلي كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله و ما أصنع بفدك و غير فدك.

در زير آسمان كبود، يك فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي هم سخاوتمندانه از كنارش ردّ شدند و دفاع نكردند ... .

نهج البلاغه، نامه 45

از امام صادق (عليه السلام) هم سؤال كردند كه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) فدك را برنگرداند؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود:

غاصب و مغصوب، نزد خداوند رفته اند و خداوند هم حق را به حق دار داده و ظالم را به كيفرش رسانده است و حضرت علي (عليه السلام) نخواست چيزي را كه محكمه اش تمام شده، دوباره پرونده اش را باز كند.

علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص154 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج29، ص395 ـ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف للسيد ابن طاووس، ص251

خود أمير المؤمنين (عليه السلام) در كتاب كافي مي فرمايد:

اگر من بخواهم فدك را برگردانم و حجر اسماعيل را بر سر جايش برگردانم و ...، تمام آنهايي كه در اطراف من هستند، پراكنده مي شوند. چون مردم 25 سال به روش و سيره خلفاء عادت كرده اند و تصور مي كنند كه سنت، همان است.

الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص63

2. نكته اول:

در كتاب المستدرك في الصحيحين حاكم نيشابوري، جلد 3، صفحه 154 با سند صحيح مي گويد:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لفاطمة: إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك.

هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.

پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه فرمود:

خداوند با غضب تو غضبناك مي شود و با رضايت تو راضي مي شود.

در اين روايت، هيچ بحثي از خواستگاري دختر أبو جهل نيست.

در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 210، حديث 3714 به نقل از مِسْوَر آمده است:

فاطمة بضعة مني، فمن أغضبها أغضبني

فاطمه، پاره تن من است و هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است.

در اين روايت هم قضيه خواستگاري دختر أبو جهل نيامده است.

در صحيح مسلم هم در جلد 7، صفحه 141، حديث 6202 آمده است:

إنما فاطمة بضعة مني، يؤذيني ما آذاها.

فاطمه، پاره تن من است و هر كس او را أذيت كند، مرا أذيت كرده است.

در اين روايت هم قضيه خواستگاري دختر أبو جهل نيامده است.

هم چنين در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 42، حديث 3093 آمده است:

فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم، فهجرت أبا بكر، فلم تزل مهاجرته حتي توفيت.

نكته دوم:

كساني كه قضيه خواستگاري أمير المؤمنين (عليه السلام) از دختر أبو جهل را آورده اند، مشخص است كه در زمان بني أميه ساخته شده است و تنها كسي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم ناقل اين روايت است، مِسْوَر بن مَخْرَمة است و اين شخص در سال دوم هجري به دنيا آمده است.

الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص94 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص137 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج58، ص 164

يعني در زمان رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، 8 ساله بوده است. اين كه نقل مي كنند پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به مسجد آمد و رفت بالاي منبر و خطبه اي خواند و گفت اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) مي خواهد دختر أبو جهل را بگيرد، بايد دختر مرا طلاق بدهد. چطور شد از ميان آن هم صحابه، فقط يك بچه 2 ، 3 ساله شنيده است.

نكته سوم:

جالب اين كه آقاي أبو علم از دانشمندان مصري و فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر در كتاب فاطمة الزهراء، صفحه 70 مي گويد:

تمام آنهايي كه اين قضيه را نقل كرده اند، مي گويند اين قضيه خواستگاري، در سال دوم هجرت بوده است.

يعني زماني كه هنوز مسور به دنيا نيامده بود يا در دامن مادرش، شير مي خورد.

اين مشخص است كه دروغ گو، كم حافظه است و اينها دروغي را ساخته اند كه متوجه اين مسائل نبوده اند.

نكته چهارم:

كساني كه مي گويند حضرت علي (عليه السلام) به خواستگاري دختر أبو جهل رفته است، نام دختر أبو جهل را جويريه مي دانند. اين دختر تا زمان رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، مدينه را نديده بود.

3. در بعضي از روايات از معصومين (عليهم السلام) آمده است كه مراد از ذو القرنين، همان كورش است؛ در تفسير الميزان هم آمده است.

* * * * * * *

سؤال:

در مورد امامت و جانشيني أمير المؤمنين (عليه السلام)، استاد حسيني قزويني مطالبي را از كتب معتبر أهل سنت مي فرمايند، ولي به بر فرض هيچ كدام از اين احاديث در كتب آنها نيامده است، آيا اين برادران أهل سنت از خودشان سؤال نمي كنند كه وقتي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) در قيد حيات بودند، بعد از اين كه از دنيا رفت، ماجراي أمت چه مي شود و چه كسي جانشين پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) مي شود؟ بر فرض ـ نستجير بالله ـ اين موضوع به فكر پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نرسيده است و خداوند هم هم چنين چيزي را نفرمودند، ولي در جامعه امروز، اگر يك مديري بخواهد چند روز نباشد و به جايي برود، كساني كه زير دست او هستند، آيا از او سؤال نمي كنند در اين چند روزي كه نيست، چه كسي كارهاي او را انجام بدهد؟ اين جزء بديهيات است و اگر تعصب را كنار بگذارند، خيلي واضح و روشن است. اگر اين سؤال را از خودشان بپرسند، خواه ناخواه به يك جوابي مي رسند.

جواب:

اين را بايد خود أهل سنت جواب بدهند.

* * * * * * *

سؤال:

1. در مورد آيه 125 سوره بقره كه خداوند مي فرمايد:

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ

با توجه به اين آيه، چه بلايي بر سر خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) و محل تولد پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و محل قبر حضرت آمنه (سلام الله عليها) مادر گرامي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آمده است؟

2. من قصد توهين به مسئولين شبكه نور را ندارم، ولي هر كاري كردم، نتوانستم با آن شبكه صحبت كنم؛ يعني نگذاشتند كه صحبت كنم.

3. اجتهاد از نظر شيعه، يعني توانايي و قدرت داشتن بر اين كه احكام شرعي را بتوانند از متن اوليه دين كه مطابقت با قرآن و سنت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و به قول شيعه، سخن معصوم (عليه السلام) داشته باشد، استخراج كنند. سؤال من اين است كه آقاي عبد المالك مروان كه لقب شيخ الإسلام را به معلم خصوصي اش شهاب زهري مي دهد و به قول بخاري، 1200 و اندي از او نقل روايت مي كنند و معلم خصوصي حجاج بن يوسف ثقفي بود، حجاج چه حقي داشت كه 120 هزار مسلمان را فقط به جرم اين كه محب حضرت علي (عليه السلام) بودند، بكشد؟ چرا آقاي عبد المالك بن مروان، خانه خدا را خراب كرد؟ آيا اينها اجتهاد است؟ از طرفي هم يك آقاي مسيحي آمد قرآن را آتش زد و اهانت كرد و رگ گردن اين آقايان بالا آمد، اين قرآن سوزي در عصر ما، حرام است، ولي آيا آقاي معاويه و عمرو بن عاص كه قرآن را بر نيزه كردند، آيا اجتهاد كردند؟

جواب:

1. در سال 1218 هجري كه وهابيت هجوم آوردند و مكه مكرمه را تصرف كردند، اولين كاري كه كردند، خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را كه مدتي محل وحي و نزول جبرئيل بود، ويران كردند و به توالت تبديل كردند. عزيزاني كه به مكه مكرمه مشرف مي شوند، وقتي از مسعي بيرون مي آيند، از باب السلام، روبروي شان حدود 200 ، 300 توالت وجود دارد كه خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بوده است. حتي من شبي در منزل يكي از شخصيت هاي برجسته مكه مكرمه بوديم به نام دكتر بن عبيد و از اساتيد برجسته دانشگاه أم القري هم آنجا بودند و از ايشان سؤال كردم كه مي گويند اينجا خانه أم المؤمنين حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بوده است. گفت: بله، ما هم به اين نتيجه رسيده ايم و قطع داريم كه خانه حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) در همين جاست.

اينها در خانه حضرت آمنه (سلام الله عليها) نفت ريختند و آتش زدند تا بدين وسيله، آن عداوت يا محبت خودشان را به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نشان بدهند.

تمام اين قضايا را جناب آقاي زيني دحلان در كتاب فتنة الوهابية و الدرر السنية مفصل مطرح كرده است.

3 و 2. اين سؤالي است كه بايد أهل سنت به آن جواب بدهند و به ما هيچ ارتباطي ندارد.

* * * * * * *

سؤال:

1. كارشناس يكي از اين شبكه هاي وهابي كه مانور زيادي مي دهد، مي گفت: «كساني كه ادعاي مناظره مي كنند، امامت را از قرآن براي ما ثابت كنند».

2. ما چقدر به ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آخر الزمان نزديك شده ايم؟

جواب:

1. در رابطه با مناظره، ما بارها گفته ايم و باز هم مي گوييم و امروز هم تعدادي از دوستان تماس گرفتند و گفتند كه قضيه مناظره را دوباره مطرح و پيگيري كنيد و الآن هم رسماً اعلام مي كنيم كه شبكه جهاني ولايت به روي تمام انديشمندان أهل سنت و وهابيت باز است و براي مناظره و گفت وگوي دوستانه آماده است. اگر براي مناظره هم آماده نيستند، ما حاضريم به آنها وقت بدهيم تا 10 ، 15 ، 30 دقيقه صحبت بكنند، بدون اين كه مناظره باشد و مردم هم از سراسر دنيا، صداي اين عزيزان را بشنوند و ما هم در كنار اين، بحث هاي خودمان را مي كنيم تا مردم هم حرف هاي ما را بشنوند.

آقاي عبد ا... حيدري هم كه براي مناظره اعلام آمادگي كرده است، ما چندين بار گفته ايم كه آماده هستيم. يا مقدمات آمدن شما را به ايران فراهم مي كنيم و هزينه هايش را پرداخت مي كنيم و يا مقدمات آمدن ما به كشور امارات را فراهم كنيد و ما با هزينه خودمان به آنجا بياييم و با هم بحث و گفت وگو كنيم. راه سوم هم اين است كه همان طوري كه شما از مدينه به صورت تلفني با شبكه نور صحبت مي كنيد، با اين شبكه هم به صورت تلفني صحبت كنيد. اگر احساس مي كنيد كه بنده هم بايد به صورت تلفني باشم، بنده هم به صورت تلفني صحبت مي كنم و شخصي را هم براي مجري تعيين مي كنيم. ما آماده گفت وگوي دوستانه با اين برادرمان هستيم؛ ولي از ايشان هيچ خبري نشد. ما 3 راه پيشنهاد كرديم كه هر كدام را قبول دارند، ما در خدمت شان هستيم. اگر هم قبول نداريد، راه هاي ديگري را مطرح كنيد تا اين گفت وگوي دوستانه صورت بگيرد.

اين كه گفته اند امامت را از قرآن ثابت كنيد، قبلا مفصل گفته ايم و إن شاء ا... در ايام غدير هم تمام بحث امامت را از قرآن و سنت و عقل بحث خواهيم كرد.

2. در اين مورد، خود ائمه (عليهم السلام) فرموده اند:

كذب الوقّاتون.

هر كس براي فرج و ظهور، زمان معين كرده است، تكذيبش كنيد.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص368 ـ كمال الدين و تمام النعمة للشيخ الصدوق، ص483 ـ كتاب الغيبة للنعماني، ص301

ما هم به هيچ وجه زمان معين نمي كنيم و اين كار، نادرست است و حتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم از زمان ظهورش اطلاعي ندارند و خودشان فرموده اند:

و أكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فإن ذلك فرجكم.

براي فرج، زياد دعا كنيد ... .

الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج2، ص284 ـ الغيبة للشيخ الطوسي، ص292

ولي ما با توجه به ظواهر و آنچه كه در روايات نسبت به علائم ظهور آمده است، احساس مي كنيم كه خيلي نمانده باشد. ولي، الأمر بيد الله تبارك و تعالي.

* * * * * * *

سؤال:

1. شما بارها فرموده ايد كه توهين به مقدسات أهل سنت جايز نيست. به صورت مختصر بفرماييد كه مقدسات أهل سنت چيست؟ مگر شيعه تا به حال مقدسات اينها توهين كرده است؟ ما اين توهين را نه از شما ديديم و نه از بقيه كانال ها و شبكه هاي موجود. اگر اين آقايان خودشان به مقدسات خودشان توهين مي كنند، تكليف چيست؟ اگر پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) براي اينها مقدس است، روايات زيادي نقل كرده اند كه پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) آمد به عنوان امام جماعت در مسجد حاضر شد و به يادش افتاد كه غسل جنابت نكرده است و برگشت غسل كرد و دوباره به مسجد آمد. آيا اين از عصمت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به دور هست يا نيست؟ وقتي از عايشه نقل مي كنند كه گفت: «كان رسول الله يباشرني و أنا حائض»، آيا اين را خودشان عليه خودشان گفته اند، يا ما مي گوييم؟ مگر أمير المؤمنين (عليه السلام) نفرمود: «إني أكره لكم أن تكونوا سبّابين»؟ پس اين ما نيستيم كه به مقدسات أهل سنت اهانت مي كنيم، بلكه خودشان به مقدسات خودشان اهانت مي كنند.

2. بعضي از حرف ها شما، در شبكه هاي مختلف منعكس مي شود. در هفته گذشته به من خيلي برخورد. شما در هفته گذشته در رابطه با تعطيلي شبكه وصال و غيره، مطلبي فرموديد كه نه تنها من آزرده شدم، بلكه ديگران هم آزرده شدند. شما گفتيد من دست فلاني را مي بوسم و من 4 سال در فلان شبكه بودم و اختلاف پيش آمد و خيلي ها اين قضايا را نمي دانستند و اسم چند كانال را برديد و گفتيد كه كاري نكنيم كه اين چند كانال درِ پيتي را هم تعطيل كنند. همان طور كه قرار شد ما در مقابل آنها مؤدب باشيم، در مورد خودمان هم اين گونه صحبت كردن، زيبنده نيست؛ آن هم شبكه اي مانند ولايت.

جواب:

1. شايد مسئله اي از ديدگاه أهل سنت مقدس باشد و از ديدگاه ما مقدس نباشد. همان طوري كه ما نسبت به ائمه (عليهم السلام) با ديد قداست نگاه مي كنيم، آنها هم به خلفاء و بعضي از زنان پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و بعضي صحابه، با ديد قداست نگاه مي كنند.

أمير المؤمنين (عليه السلام) با اين كه معاويه را مسلمان نمي داند:

فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.

اينها مسلمان نشدند و كفر ظاهري را به كفر باطني مبدّل كردند ...

نهج البلاغه، نامه 16

ولي نسبت به معاويه مي گويد:

إني أكره لكم أن تكونوا سبّابين.

نهج البلاغه، خطبه 206

بايد ببينيم وظيفه ما چيست؟ اين كه آنها اين گونه مطالب را در كتاب هاي شان آورده اند، نقل كردن آنها اشكال دارد. نحوه بيان ما بايد متناسب با ادبيات أهل بيت (عليهم السلام) باشد. من گمان نمي كنم كسي به اندازه بنده در اين بيست و چند سال، عليه وهابيت حرف زده باشد و تمام مطالب شان را آورده ام و بحث كردم و مناظره داشته ام، ولي يك بار هم توهين نكرده ام و فحش نداده ام. ولي اگر روزي من آمدم اعلام كردم كه اينها در طويله وهابي ها يونجه مي خورند، نبايد انتظار داشته باشم كه چند تا جوان وهابيت، حرف ما بپذيرد. ما با اين ادبيات مخالف با شئون أهل بيت (عليهم السلام) مخالف هستيم، نه تبيين حقائق. من گمان نمي كنم كسي به اندازه ما، اين همه مطالب از صحاح أهل سنت را مطرح كرده باشد. ولي ما آمده ايم به صورت خيلي محترمانه و مؤدبانه گفته ايم كه جناب أبو بكر اين مطلب را گفته است و آقاي عمر هم اين مطلب را گفته است و آقاي مسلم بن حجاج نيشابوري اين مطلب را گفته است. اگر من مطلبي را با فحش خواهر و مادر بيان كنم، كسي آن مطلب را از من نمي پذيرد. أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به خوارج مي فرمايد:

هم إخواننا، بغوا علينا.

اينها برادران ما هستند ... .

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج15، ص83

آن وقت وقتي با يك سني مي خواهيم معامله بكنيم، بگوييم أهل سنت ـ نستجير بالله ـ زنا زاده هستند و بغض أهل بيت (عليهم السلام) را در دل دارند و رفت و آمد با آنها حرام است و معامله با آنها حرام است؟ آيا اين روش ائمه (عليهم السلام) است؟ شعار ما اين است كه ائمه (عليهم السلام) در جامعه اي زندگي مي كردند كه آقايان أهل سنت و خوارج و نواصب هم در آن جامعه زندگي مي كردند. بايد ببينيم در اين چنين جامعه اي، آيا امام صادق (عليه السلام) بالاي منبر رفته و فحاشي و سبّ كرده است؟ روش ما بايد روش ائمه (عليهم السلام) باشد و جز اين، چيز ديگري نمي خواهيم. در تبيين حقائق، كسي به اندازه ما، مطالبي از كتاب هاي اينها نقل نكرده است. ولي خيلي محترمانه و مؤدبانه بحث كرده ايم. من بارها هم گفته ام كه اگر كسي ثابت كند من يك كلمه به أهل سنت توهين كرده ام، من حاضرم جايزه بدهم و در همين جا پوزش بخواهم.

2. شما بياييد شبكه ما را با چند شبكه وهابي مقايسه كنيد و ببينيد ما كجاي كار هستيم و آنها كجاي كار هستند. امكاناتي كه آنها دارند و كيفيتي كه آنها دارند، ما نداريم و نهايت چيزي كه ما توانسته ايم به عنوان دكور داشته باشيم، كتابخانه شخصي مان را پشت سرمان قرار داده ايم و دوستان مان اينجا را آماده كرده اند براي برنامه ها. ما با اين وضع داريم شبكه مان را اداره مي كنيم. در يكي ديگر از شبكه ها هم آقايي آمده پاركينگ خانه اش را به شكل استوديو درآورده است و زحمت مي كشد و كاري انجام مي دهد. اين كارهايي كه ما انجام مي دهيم، در برابر شبكه هاي وهابي كه با آن همه پول هاي گزافي كه عربستان سعودي و ديگران در اختيارشان قرار مي دهند، با اين برنامه هاي ما اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر ما مي گوييم چند كانال درِ پيتي، ـ نستجير بالله ـ قصد توهين به اين شبكه و شبكه هاي ديگر نداريم. بلكه هدف ما اين است كه بگوييم كارهايي كه ما انجام مي دهيم، در مقايسه با ديگر شبكه ها، خيلي خيلي ناچيز است. نه تنها شبكه ما، شما شبكه سلام را با 5 سال سابقه، كيفيتش را مقايسه كنيد با شبكه نور و مي بينيد كه تفاوت از زمين تا آسمان است. آنها امكانات، پول، مهندس و تكنسين دارند و همه برنامه هاي شان منظم است و با استانداردهاي بين المللي پخش مي كنند. ولي براي ما اين گونه نيست و به جز يكي دو شبكه كه امكانات شان خوب است، مانند شبكه المعارف كه خود صدا و سيماي بحرين به آنها كمك كرده است، بقيه شبكه ها كيفيت شان در حد شبكه محلي هم نيست، چه رسد به شبكه جهاني. ولي خداوند توفيق داده است تا با همين امكانات ناچيز، صداي أهل بيت (عليهم السلام) را به گوش جهانيان برسانيم و خدا را شاكر هستيم و ـ نستجير بالله ـ قصد جسارت به شبكه جهاني ولايت يا ديگر شبكه ها را نداريم. بلكه مي گوييم با اين امكانات خيلي ناچيز، كاري نكنيم كه اين شبكه هاي ما هم بسته شود. اين چندين شبكه را بسته اند و فردا روزي ما كاري نكنيم كه از ما يك نقطه ضعف ببينند و پخش شبكه ما را از ماهواره خودشان متوقف كنند. ما دفعه قبل از مسئولين شبكه ها، مصرّانه خواهش كرديم كه مقداري تلاش كنيم روش هاي مان معتدل باشد تا كاري نكنيم كه بخواهيم تأسف بخوريم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها