2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
پاسخ به شبهات غدير 01
کد مطلب: ٥٤٧١ تاریخ انتشار: ٢٣ آبان ١٣٨٩ - ٠٧:٣٠ تعداد بازدید: 5342
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهات غدير 01

اجماع بر صحت و تواتر حدیث غدیر، علل مطرح نشدن حدیث غدیر
حبل المتين 89/08/23

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 23 / 08 / 89

آقاي محسني

اگر بينندگان عزيز به ياد داشته باشند، برنامه ما در اين شب ها، پيرامون واقعه مهم غدير است. در برنامه قبلي، مباحثي را پيرامون غدير از استاد حسيني قزويني سؤال كرديم. بحث به اينجا رسيد كه آيا شخصيت هاي برجسته أهل سنت نسبت به صحت حديث غدير اعتراف دارند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در جلسه گذشته، برخي از شبهات ناجوانمردانه اي كه توسط بعضي از هتاكين مانند آقاي حيدري صورت گرفته بود و از غدير به عنوان سياه ترين روز تاريخ اسلام تعبير كرده بودند، سخن گفتيم و علت اصلي ورود به اين بحث را هم گفتيم كه مي خواهيم زمينه سازي شود تا إن شاء ا... در ايام غدير بتوانيم يك برگ زريني از تاريخ غدير را از منابع أهل سنت و شيعه در اختيار بينندگان عزيز قرار بدهيم و برادران و خواهران عزيز أهل سنت و حتي جوانان وهابيت را هم به قضاوت فرا بخوانيم و اگر رهنمود يا انتقادي داشتند، با آغوش باز، آن انتقادات و پيشنهادها را پذيرا هستيم.

آقاي عبد الله حيدري در مقاله اي تحت عنوان «غدير، سياه ترين روز تاريخ اسلام»، مطالبي را مطرح مي كند و مي گويد:

اين كه قضيه غدير را به عنوان عيد گرفته اند و روز اكمال دين و اتمام نعمت، در حقيقت از دروغ هاي تاريخ است.

سبحانك و هذا بهتان عظيم.

بعد هم ايشان با اين تعبير مقاله خودشان را ادامه مي دهند:

خدايا! تو شاهد باش كه اين ادعاي دروغ و بي دليل را به نام تو و با إمضاء پيامبر تو جعل كردند و 14 قرن است كه يك گروه سودجو و مصلحت طلب، اين دروغ بزرگ را تكرار مي كنند و اينك ميليون ها بنده غافل و بي خبر تو را نيز گمراه كرده اند.

يعني در حقيقت ايشان جسارت مي كند به ميليون ها مسلمان شيعه و سني كه فريب علماء شيعه را خورده اند و از غدير به عنوان يك روز تاريخي و مبارك و عيد تعبير مي كنند!

بعد ايشان مي گويد:

از بس به اين دروغ، شاخ و برگ داده و آن را تكرار كرده اند، اين بندگان ساده و پاك دل و بي خبر تو نيز به خاطر نام تو و دين تو و محبت تو و پيامبر گرامي تو، به دام دروغ هاي اين دروغ تراشان افتاده اند.

من در رابطه با مطالب ايشان چيزي نمي گويم و قضاوت و داوري و پاسخ را بر عهده بينندگان عزيز و منصفين أهل سنت واگذار مي كنم و سؤالي را كه مطرح شد، پاسخ مي دهم.

من نمونه هايي از علماء أهل سنت كه اعتراف به صحت غدير كرده اند را عرض مي كنم و بعد بينندگان عزيز ببينند كه آيا قضيه غدير، دروغ شاخ دار است يا اين آقا دروغ شاخ دار و إفتراء شاخ دار مي بافد؟ إن شاء ا... فرداي قيامت، اولين محكمه اي كه برپا مي شود، محكمه رسيدگي به أمير المؤمنين (عليه السلام) است و آن محكمه خيلي تماشايي است؛ اين موضوع در صحيح بخاري هم آمده است. إن شاء ا... اميدواريم أمثال آقاي حيدري به آنجا بيايند و پاسخ اين دروغ ها و إفترائات شاخ دار خود را بدهند؛ البته از كوزه همان برون تراود كه در اوست.

من تقاضا دارم از بينندگان عزيز تا بحث امشب ما را با توجه و دقت بيشتري پيگيري كنند.

1. ترمذي

جناب ترمذي (متوفاي 279 هجري) از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است كه صاحب سنن الترمذي از صحاح سته است. ايشان بعد از اين كه حديث غدير را مطرح مي كند، مي گويد:

حديث حسن صحيح.

اين حديث حسن و صحيح است.

سنن الترمذي، ج 5، ص 297

2. طحاوي

آقاي أبو جعفر طحاوي (متوفاي 279 هجري) كه از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است و كتاب ايشان به عنوان كتاب درسي كلامي حوزه هاي علميه أهل سنت است، در كتاب مشكل الآثار، جلد 2، صفحه 308 بعد از نقل حديث غدير مي گويد:

فهذا الحديث صحيح الإسناد و لا طعن لأحد في رواته.

اين روايت صحيح است و هيچ گونه مذمتي نسبت به راويان آن وارد نشده است.

3. إبن عبد البر

آقاي إبن عبد البر القرطبي (متوفاي 463 هجري) بعد از نقل أحاديث غدير مي گويد:

هذه كلها آثار ثابتة.

تمام اين رواياتي كه نقل كرديم، جزء آثار ثابت و قطعي هستند.

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1100

4. حاكم نيشابوري

آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 109 اين روايت را مي آورد و شهادت مي دهد بر صحت روايت.

5. ذهبي

آقاي ذهبي (متوفاي 748 هجري) در تلخيصش صراحت دارد اين روايت صحيح است.

آقايان أهل سنت بر اين عقيده هستند كه اگر آقاي ذهبي و حاكم نيشابوري يك روايتي را صحيح دانستند، به منزله ورود آن روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم است.

6. إبن كثير دمشقي سلفي

آقاي إبن كثير دمشقي سلفي (متوفاي 774 هجري) كه براي وهابيت جايگاه ويژه اي دارد، مي گويد:

قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي: وهذا حديث صحيح.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير حديثي صحيح است

البداية و النهاية لإبن كثير، ج 5، ص 228

7. إبن حجر عسقلاني

آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) كه از استوانه هاي علمي و رجالي أهل سنت است، وقتي به اين روايت مي رسد، بعد از نقل روايت مي گويد:

أما حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقد أخرجه الترمذي و النسائي و هو كثير الطرق جدا ... و كثير من أسانيدها صحاح و حسان.

اين حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» را بزرگاني مانند ترمذي و نسائي با سندهاي متعدد نقل كرده اند و بسياري از سندهاي حديث غدير صحيح و حسن است.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 61

8. ملا علي غاري

آقاي ملا علي قاري وقتي اين حديث را نقل مي كند، مي گويد:

هذا حديث صحيح لا مرية فيه، فلا التفات لمن قدح في ثبوت هذا الحديث.

اين حديث صحيح است و شبهه اي در آن نيست و به كساني كه به اين حديث خدشه وارد مي كنند، نبايد توجه كرد و ارزشي قائل شد.

المرقاة في شرح المشكاة، ج 5، ص 568

9. نور الدين هروي حنفي

آقاي نور الدين هروي حنفي (متوفاي 1014 هجري) مي گويد:

هذا حديث صحيح لا مرية فيه.

10. ضياء الدين مقبلي

آقاي ضياء الدين مقبلي (متوفاي 1108 هجري) كه از فقهاء بنام أهل سنت است، بعد از اين كه حديث غدير را نقل مي كند، مي گويد:

فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم؟

اگر بنا باشد حديث غدير حديثي قطعي و معلومي نباشد، پس در دين اسلام هيچ چيز معلوم و قطعي نخواهد بود.

الأبحاث المسددة في الفنون المتعددة، ص 122

11. ميرزا محمد بدخشي

آقاي ميرزا محمد بدخشي در صفحه 54 كتاب نزل الأبرار مي گويد:

هذا حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته إلا متعصب جاحد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير حديثي صحيح و مشهور است و در صحت اين حديث، جز افراد متعصب و كساني كه يقينيات را انكار مي كنند و سخن شان اعتباري ندارد، كسي خدشه وارد نكرده است.

12. آلوسي

آقاي آلوسي وهابي كه نسبت به شيعه هم هر چه از قلمش تراوش كرده است از فحاشي و جسارت كوتاهي نكرده، وقتي به حديث غدير مي رسد، مي گويد:

نعم ثبت عندنا أنه صلي الله عليه و سلم قال في حق الأمير هناك (يعني غدير خم): من كنت مولاه فعلي مولاه.

تفسير روح المعاني للآلوسي، ج 6، ص 61

اينها نمونه هايي بود از شخصيت هاي برجسته أهل سنت كه اعتراف دارند بر اين كه حديث غدير صحيح است.

اگر شما به سايت سني آنلاين، پايگاه رسمي حوزه علميه زاهدان مراجعه كنيد، مي بينيد كه نوشته اند:

معلوم نيست اين حديث، حديث صحيحي باشد و بعضي از بزرگان ما اين حديث را تضعيف كرده اند.

در آخر هم مي گويد:

إبن حجر گفته است كه بعضي از طُرُق حسان دارد.

يعني اين نهايت جفا و ظلم در حق آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) است!

هم چنين در سايت فتنه نيوز به اين شكل آورده اند كه «غدير به عنوان سياه ترين روز تاريخ اسلام است».

خود بينندگان عزيز با اين شخصيت هايي كه ما ذكر كرديم، قضاوت كنند. ما از شخصيت هاي معتبر و برجسته أهل سنت نقل كرديم و اگر اين شخصيت هاي أهل سنت را حذف كنيم، ديگر أهل سنت چيزي ندارند. اگر شما آقاي ذهبي و إبن حجر و إبن كثير را از أهل سنت برداريد، ديگر هيچ چيزي ندارد و مانند سقفي است كه بدون پايه فرو مي ريزد. اين شخصيت هاي برجسته أهل سنت صراحت دارند كه اين حديث صحيح است و جز افراد متعصب و جاحد، كسي اين حديث را انكار نمي كند.

من معتقدم اين از بركات و معجزات أهل بيت (عليهم السلام) است. با اين همه تلاشي كه در تاريخ براي نفي فضائل أهل بيت (عليهم السلام) و دور كردن جامعه از أهل بيت (عليهم السلام) و مذمت ها و سبّ ها و ناسزاها و كشتارها نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) صورت گرفته است، ولي با همه اينها، اين أحاديث توسط أهل سنت به ما رسيده است و واقعاً جز با معجزه، با هيچ چيز ديگري نمي شود اينها را تفسير كرد.

* * * * * * *

آقاي محسني

وارد بحث كمّيت و تواتر شويم. براي بينندگان ما بيان كنيد كه تواتر يعني چه؟ چون ممكن است بينندگاني باشند كه معناي تواتر را ندانند. آيا از جهت كمّيت، حديث غدير تواتر دارد؟ يعني آيا تعدادش خيلي زياد است و به حدّي رسيده است كه نمي توان در آن شك كرد؟

استاد حسيني قزويني

در تقسيم بندي أحاديث، در شيعه، اولين كتابي كه مفصل نوشته شده، كتاب الدراية يا الرعاية في علم الدراية مرحوم شهيد ثاني (ره) است كه تقسيم بندي أحاديث را به صورت مفصل در آنجا ذكر كرده اند. بعد از او هم علماء زيادي در اين زمينه مطلب نوشته اند. البته بنده هم كتابي نوشته ام به نام المدخل إلي علم الرجال و الدراية كه كتاب درسي حوزه علميه است.

از علماء أهل سنت هم مانند خطيب بغدادي كتاب الكفاية را نوشته است. مفصل ترين كتابي كه بنده ديده ام، كتاب سيوطي است به نام تدريب الراوي كه در 2 جلد است كه أخيراً هم با تحقيق چاپ شده است و روايات را به دسته هاي مختلف تقسيم كرده است.

آنچه كه من در ذهن دارم، حدود 70 تقسيم بندي در روايت وجود دارد؛ تقسيم روايت به صحيح، ضعيف، موثق و حسن يا تقسيم روايت به مسند، متصل، مرسل و منقطع يا تقسيم روايت به مضطرب و متقن. يك تقسيم بندي هم وجود دارد از نظر عدد و تعداد روايت. مثلاً مي گويند كه اين حديث، خبر واحد است؛ خبر واحد يعني: «در تمام طبقات ـ مثلاً از كليني (ره) تا معصوم (عليه السلام) و از بخاري تا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ـ يك نفر بيشتر آن حديث را نقل نكرده باشد». بعد از خبر واحد، خبر عزيز است؛ خبر عزيز يعني: «در هر طبقه، 2 نفر بيشتر نقل نكرده باشند». بعد هم خبر مستفيض است؛ خبر مستفيض يعني: «روايتي كه در هر طبقه، بيش از 3 نفر نقل كرده باشند و به حدّ تواتر نرسيده باشد». در خبر واحد و عزيز، بررسي سندي ضروري است، ولي وقتي خبر مستفيض شد، نيازي به بررسي سندي نيست. روايات ضعيف اگر دست به دست هم بدهند و به استفاضه برسند، فقهاء ما و أهل سنت به مضمون روايت عمل مي كنند. مثلاً آقاي إبن حجر و ديگران مي گويند: «اگر در يك باب، روايات متعددي وجود داشت، يقوي بعضها بعضا؛ گرچه تك تك اين روايات ضعيف باشند». البته بينندگان عزيز دقت داشته باشند كه روايت ضعيف، غير از روايت دروغ و جعلي است. روايت ضعيف، مرسل است. در روايت ضيعف، مثلاً يكي از راويان حديث، مجهول است و ما نمي دانيم كه اين راوي، ثقه است يا ضعيف و در كتاب هاي رجالي هم نه درباره ضعف او مطلبي گفته اند و نه درباره وثاقتش؛ شايد هم ثقه باشد و شايد ضعيف. اگر چند روايت به اين شكل، دست به دست هم بدهند، روايت استفاضه را تشكيل مي دهند و شيعه و سني و بزرگان به روايت مستفيض عمل مي كنند. ولي در روايت دروغ، اگر هزار روايت دروغ را در كنار هم بچينند، مانند هزار عدد صفر است كه مساوي با صفر است. پس روايت ضعيف با روايت جعلي و دروغ و ساختگي و موضوع تفاوت دارد. بعد هم خبر متواتر است؛ خبر متواتر يعني: «تعداد راويان در هر طبقه، به قدري زياد است كه انسان هيچ شك و شبهه اي در صدور اين روايت ـ از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا معصوم (عليه السلام) ـ پيدا نمي كند». بعد هم خبر متواتر را تقسيم بندي مي كنند كه آيا تواتر لفظي است يا معنوي يا اجمالي كه جزء بحث هاي علم درايه است و دوستان مي توانند اين كتاب المدخل إلي علم الرجال و الدراية بنده را در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com ملاحظه كنند.

آقايان أهل سنت معتقدند كه اگر يك روايت متواتر شد، به مرحله اي رسيده است كه شبهه اي در صدور آن از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي ماند. در تواتر، مرسل بودن و مرفوع بودن و منقطع و مقطوع بودن نيست. يعني به قدري طرق زياد است كه هر انسان سالم الفكر و سالم الذهني يقين مي كند كه اين روايت از دو لب هاي معصوم (عليه السلام) صادر شده است. آقايان أهل سنت هم مي گويند: «اگر كسي روايت متواتر را انكار كند، مانند اين است كه آيه قرآن را انكار كرده است». يعني روايت متواتر، چون قطعي الصدور از معصوم (عليه السلام) است، مانند قرآن است كه قطعي الصدور است؛ يعني در قطعي الصدور بودن، هم طراز آيات قرآن است.

متواتر بودن حديث غدير

اما در رابطه با حديث غدير، بسياري از بزرگان أهل سنت گفته اند كه حديث غدير متواتر است. من چند نمونه از اين بزرگان را براي بينندگان عزيز عرض مي كنم.

1. أبو حامد غزالي

آقاي أبو حامد غزالي (متوفاي 505 هجري) صاحب كتاب إحياء العلوم و از شخصيت هاي برجسته أهل سنت، كتابي دارد به نام سرّ العالمين كه البته بعضي ها اين كتاب را انكار مي كنند كه براي ايشان باشد؛ چون بعضي از حقايق را در اين گفته است. آقاي اسماعيل پاشا بغدادي در كتاب إيضاح المكنون، جلد 2، صفحه 11 صراحت دارد كه اين كتاب براي غزالي است و آقاي إبن جوزي هم در تذكرة الخواص، صفحه 62 مي گويد اين كتاب براي آقاي غزالي است و آقاي ذهبي در كتاب ميزان الإعتدال، جلد 1، صفحه 500 و سير أعلام النبلاء، جلد 19، صفحه 328 و إبن حجر در كتاب لسان الميزان، جلد 2، صفحه 215 مي گويند كه اين كتاب براي آقاي غزالي است.

آقاي أبو حامد غزالي در كتاب سرّ العالمين، صفحه 21، چاپ قديم صراحت دارد كه حديث غدير حديث متواتري است و مي گويد:

و أجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع.

2. ذهبي

آقاي ذهبي كه از استوانه هاي أهل سنت است و سخنش براي أهل سنت مانند طلا است، بنا به نقل إبن كثير در البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 233، حوادث سال 10 هجري مي گويد:

قال شيخنا الحافظ أبو عبد الله الذهبي: ... الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قاله.

استاد ما ذهبي گفت: حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين حديث را فرموده است.

آيا از اين واضح تر؟ ولي اين آقايان در سايت سني آنلاين مي گويند:

معلوم نيست اين حديث، حديث صحيحي باشد و بعضي از بزرگان ما اين حديث را تضعيف كرده اند.

شما حرف اين آقايان را در كنار حرف آقاي ذهبي بگذاريد كه مي گويد:

الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قاله.

حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين حديث را فرموده است.

البته من اين را گفته ام كه وقتي آدرسي از يك كتاب مي دهم، معمولاً از برنامه نرم افزاري مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) است كه توسط دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) و دفتر حضرت آيت ا... العظمي سيستاني نوشته شده است و واقعاً ما از بانيان اين نرم افزار تشكر مي كنيم. تا الآن هم آقايان أهل سنت، نرم افزاري به اين كيفيت و سرعت و با اين امكانات تهيه نكرده اند. الآن ما بيش از 40 نرم افزار از آقايان أهل سنت داريم و جديدترين و پرسرعت ترينش نرم افزار الجامع الكبير است و قبل از آن هم مكتبة الشاملة است. ولي هيچ كدام شان به سرعت و كيفيت نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) نمي رسند. اين نرم افزار هم اكنون در سراسر دنيا وجود دارد و قابل استفاده است. اگر دوستاني خواستند اين نرم افزار را تهيه كنند، مي توانند با ارسال يك پيامك به ما، آدرس دقيق مركز نشر اين نرم افزار را از ما دريافت كنند.

3. شمس الدين إبن جزري

آقاي شمس الدين إبن جزري (متوفاي 833 هجري) در كتاب أسني المطالب، صفحه 48 مي گويد اين حديث متواتر است.

4. جلال الدين سيوطي

بنابر آنچه كه آقاي مناوي در فيض القدير شرح الجامع الصغير، جلد 6، صفحه 218 از آقاي سيوطي نقل مي كند، مي گويد اين حديث متواتر است.

من حدود 60 مورد از علماء بزرگ أهل سنت را پيدا كرده ام كه يا به صحت حديث غدير يا به تواتر حديث غدير صراحت و إذعان دارند. ولي اين آقايان با اين وضع مي گويند كه «روز غدير، سياه ترين روز تاريخ اسلام است» يا مي گويند «سندش ثابت نيست». به تعبير آقاي ضياء الدين مقبلي:

فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم؟

اگر بنا باشد حديث غدير حديثي قطعي و معلومي نباشد، پس در دين اسلام، هيچ چيز معلوم و قطعي نخواهد بود.

حتي راويان صحت قرآن از طريق صحابه، قطعاً كمتر از حديث غدير است. يعني اگر بخواهيم در حديث غدير، با اين كثرت طرق تشكيك كنند، اينها بايد در قرآن هم تشكيك كنند و بايد بگويند طُرُقي كه قرآن براي اينها از طريق صحابه ثابت شده است، چند نفر از صحابه آن را نقل كرده اند؟ ما چندين برابر آن را در رابطه با حديث غدير براي آنها ارائه مي كنيم.

* * * * * * *

آقاي محسني

چرا بزرگان أهل سنت، آن گونه كه انتظار مي رفت، قضيه غدير را مطرح نكرده اند؟

استاد حسيني قزويني

به تعبير يكي از بزرگان كه مي گفت:

با اين كه در حديث غدير، بيش از 120 نفر از صحابه آن را نقل كرده اند و ما روايتي نداريم كه اين همه راوي آن را نقل كرده باشند، ولي با اين كثرت طرق، مظلوم ترين روايت است. چون در واقعه غدير، بنا به نقلي بيش از 120 هزار نفر حضور داشتند. يعني اگر 120 راوي اين روايت را نقل كرده باشند، از هر هزار نفر، يك نفر آن را نقل كرده است.

ولي با توجه به اين، بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، به ويژه بعد از روي كار آمدن نماينده قريش و كسي كه كمر همت براي نابودي اسلام و از بين بردن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بسته بود، مانند معاويه، ببينيد كه با صاحب غدير و طرفداران غدير چه كردند؟! آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه، جلد 11، صفحه 44 نقل مي كند و مي گويد:

بني أميه، أهل بيت (عليهم السلام) و شيعيان أهل بيت (عليهم السلام) را به قدري تحت فشار قرار دادند كه:

يخافون إظهار المحبة لهم أو الإنتساب إلي شيعتهم.

از اين كه اظهار محبت كنند به أهل بيت، مي ترسيدند و جرأت نمي كردند كه بگويند شيعه أهل بيت هستند.

فقتلهم تحت كل حجر و مدر و أخافهم و قطع الأيدي و الأرجل و سمل العيون و صلبهم علي جذوع النخل.

در زير هر سنگ و كلوخي كه شيعيان را مي يافتند، مي كشتند و مي ترساندند و دست و پاي شان را قطع مي كردند و با مسمار گداخته شده بر چشمان شان سرمه مي كشيدند و بر بالاي درختان خرما اعدام مي كردند.

كار به جايي مي رسد كه اين جوّ خفقان ضد شيعي به درجه اي رسيد كه:

حتي إن الرجل ليقال له زنديق أو كافر أحب إليه من أن يقال شيعة علي ... .

حتي اگر به كسي زنديق يا كافر مي گفتند، بهتر از اين بود كه به او بگويند شيعه علي هستي.

يعني كفار و زنادقه در جامعه، امنيت بيشتري داشتند نسبت به شيعيان! شما ببينيد كه اينها در طول تاريخ چه كارها كرده اند؟! اين آقاياني كه اسم برنامه شان را گذاشته اند «حقيقت هاي پنهان تاريخ»، بيايند اينها را بررسي كنند و ببينند كه در گذشته، نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) چه گذشته است و نسبت به شيعيان چه جناياتي كرده اند؟! الآن هم بعد از 1400 سال فقط چند ماهواره در اختيار شيعيان است؛ ماهواره هايي با امكانات خيلي كم و محدود. شبكه جهاني ولايت هم يك شبكه مستقل و شخصي است و هيچ امكاناتي، حتي يك برگ كاغذ از هيچ دولتي، حتي از دولت جمهوري اسلامي ايران دريافت نكرده است. نه تنها براي اين شبكه، بلكه براي مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) كه حدود 20 سال است اين مؤسسه را داريم و بيش از 40 كتاب چاپ كرده ايم و غالب آنها هم كتاب هاي برگزيده سال شده اند، نه از دولت يك برگ كاغذ كمك گرفته ايم و نه از بيوت آقايان مراجع عظام تقليد. ما بنا نداريم در شبكه جهاني ولايت از امكانات دولتي يا بعضي از افرادي كه شايد فردا از ما مطالباتي داشته باشند، استفاده كنيم؛ حتي اگر مطالبات شان مشروع باشد. خلاصه اين كه چند شبكه شيعي باز شده است و با اين مسائل و مشكلات و امكاناتي كه ما داريم، سر و صداها بلند شده است و مي گويند كه شبكه هاي شيعي مانند قارچ از زمين روئيده اند. تعداد شبكه هاي شيعي از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمي كند، ولي شما الآن 300 شبكه داريد كه عليه شيعه كار مي كنند؛ واقعاً جنگ نابرابري است. امكاناتي كه شما داريد، يك صدم آن را شبكه هاي شيعي ندارند. تمام شبكه هاي شيعي هم مانند ما مشكلات و گرفتاري دارند و براي تأمين مخارج شان به سختي افتاده اند.

شما ببينيد كه در طول تاريخ، عليه شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) چه جوّي درست كرده اند؟! آن وقت ما بياييم بگوييم كه چرا حديث غدير به آن گونه اي كه انتظار مي رفت، مطرح نشده است؟ !

آقاي شَعبي، شيخ المحدثين عراق و از شخصيت هاي برجسته أهل سنت و از هواداران دودمان أموي كه از اركان تقويت آنها بود، مي گويد:

ما لقينا من آل أبي طالب؟ إن أحببناهم قتلونا و إن أبغضناهم أدخلونا النار.

ما نمي دانيم نسبت به آل أبي طالب چه كنيم؟ اگر آنها را دوست داشته باشيم، ما را مي كشند و اگر آنها را دشمن بداريم، وارد آتش جهنم مي شويم.

عيون الأخبار لإبن قتيبة الدينوري، ص 91

يعني دوستي با حضرت علي (عليه السلام) و آل علي (عليهم السلام)، گردن ما را در برابر شمشير دودمان بني أميه قرار مي دهد و بغض آنها، ما را وارد آتش جهنم مي كند.

خود آقاي إبن حجر عسقلاني در شرح حال علي بن رباح در تهذيب التهذيب، جلد 7، صفحه 281 مي گويد:

كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود إسمه علي قتلوه.

وقتي بني أميه مي شنيدند كه نام بچه اي علي است، او را مي كشتند.

اين روايت در كتاب كافي و تهذيب الأحكام و بحار الأنوار نيست، در كتاب تهذيب التهذيب إبن حجر عسقلاني است. آقايان وهابي ها و أمثال آقايان حيدري ها به اين گوش بدهند و مقداري توجه كنند كه چه گذشته است بر شيعه؟! اينها را بيايند به عنوان تاريخ پنهان مطرح كنند. ببينيد كار به كجا رسيده است كه هر كس نامش علي باشد، كشته مي شود! آن وقت چطور انتظار داريد كه اين مباحث نقل شود؟!

همين آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب رجالي خود به نام لسان الميزان، جلد 4، صفحه 210 در شرح حال علي بن جهم مي گويد:

يلعن أباه لم سماه عليا.

علي بن جهم پدرش را لعنت مي كرد كه چرا نامش را علي گذاشته است.

ببينيد كه مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) تا كجا رفته است؟! يعني چون نامش علي است، زندگي اش دچار مشكل شده است!

من ديشب هم عرض كردم كه بزرگان أهل سنت مفصل آورده اند كه آقاي زمخشري مي گويد:

كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنه لهم معاوية.

در بيش از 70 هزار منبر در دوران بني أميه، علي را لعن مي كردند؛ به خاطر سنت وقيح و زشت و سيئه اي كه معاويه آن را بنيان گزاري كرد.

برادران عزيز و سروران گرامي! خواهران عزيز! اين مسائل چيست؟ حضرت علي (عليه السلام) چه گناهي كرده است؟! به تعبير علامه اميني (ره):

بر فرض حضرت علي (عليه السلام) خليفه چهارم نيست و داماد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و اولين كسي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اسلام آورد نيست و در هيچ يك از جنگ ها هم شركت نكرده است، آيا يك مسلمان هست يا نه؟ آيا يك صحابه هست يا نه؟

در صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! إنه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.

قسم به كسي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من فرمود: جز مؤمن، كسي مرا دوست نمي دارد و جز منافق، كسي با من دشمني نمي كند.

آيا اين سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هست يا نه؟! اينهايي كه بالاي منبر، حضرت علي (عليه السلام) را فحش مي دادند و لعن مي كردند، آيا حضرت علي (عليه السلام) را دوست مي داشتند؟! آنهايي كه لشكركشي كردند و در جنگ جمل و جنگ صفين و جنگ نهروان در برابر حضرت علي (عليه السلام) ايستادند، آيا به خاطر محبت شان به حضرت علي (عليه السلام) بود؟! به قول يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت ا... العظمي شبيري زنجاني كه بنده افتخار دارم 14 سال در درس خارج ايشان بودم، مي فرمود:

آنهايي كه در جنگ جمل و جنگ صفين آمده بودند و با حضرت علي (عليه السلام) مي جنگيدند، آيا به حضرت علي (عليه السلام) علاقه و محبت داشتند و مي خواستند او را بكشند تا زودتر به بهشت برود؟!

احمد بن حنبل در مسندش، جلد 2، صفحه 442 نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نظر كرد به حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و فرمود:

أنا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم.

من مي جنگم با كسي كه با شما بجنگد و در صلح و دوستي هستم با كسي كه با شما صلح و دوستي كند.

صحيح إبن حبان، ج 15، ص 434 سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 2، ص 122 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 144 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 157 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 3، ص 11

مقداري دقت كنيد! جنگ با حضرت علي (عليه السلام) به منزله جنگ با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است!

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من سبّ عليا فقد سبّني.

هر كس علي را فحش و ناسزا دهد، مرا فحش و ناسزا داده است.

مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 132 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 391

برادر عزيز! سرور گرامي! شما را به خدا! شما را به هر كسي كه مي پرستيد! شما را به هر مقدساتي كه به آن ايمان داريد! مقداري فكرتان را باز كنيد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با من و شما حرف مي زند.

حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.

اين حديثي است كه سندش كاملاً صحيح است، ولي در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 121

در روايتي ديگر، آقاي إبن كثير دمشقي سلفي نقل مي كند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود:

من آذي عليا فقد آذاني.

هر كس علي را اذيت كند، مرا اذيت كرده است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 382 و 383 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 631 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 149 ـ مسند احمد الإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 483 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 122 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 129 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 224 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 502 ـ صحيح إبن حبان، ج 15، ص 365 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1101 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 145 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 6، ص 307 ـ الثقات لإبن حبان، ج 3، ص 272 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 202 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 114 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 534 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص 146

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد به چه زباني بگويد؟! به چه بياني حقيقت را بگويد؟! آيا با توجه به اين أحاديث، جايي براي اجتهاد مي ماند؟! ولي در صحيح مسلم آمده است:

أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟

معاويه بن أبو سفيان، سعد بن أبي وقاص را أمر به سبّ و ناسزاي علي كرد و وقتي سعد بن أبي وقاص از اين كار خودداري كرد، معاويه به او گفت: تو را چه شده است كه أبو تراب را سبّ و ناسرا نمي كني؟

صحيح مسلم، ج 7، ص 120، ح 6114

گويا سعد بن أبي وقاص يك واجبي از واجبات إلهي يا يك اصلي از اصول دين را ترك كرده است كه معاويه اين گونه با او رفتار مي كند! آقاي نووي هم توجيه مي كند و مي گويد:

آقاي معاويه مي خواست سعد بن أبي وقاص را امتحان كند و ببيند كه آيا فحش مي دهد يا خير؟

كار به جايي رسيده است كه خود آقاي إبن تيميه صراحتاً مي گويد:

أما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبا.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج 3، ص 15

و ده ها عالم شيعي و شخصيت هاي برجسته أهل سنت، ناسزا گفتن خود معاويه را نقل كرده اند. از جمله آنها، خود إبن كثير دمشقي سلفي در البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 376 مي گويد:

معاويه مراسم حج را انجام داد و دست سعد بن أبي وقاص را گرفت و به منزل خود برد و شروع كرد به ناسزا گفتن و فحش دادن به علي. سعد عصباني شد و گفت:

أجلستني علي سريرك ثم وقعت في علي تشتمه؟

آيا مرا آوردي در كنار تخت خود نشانده اي و شروع كرده اي به علي ناسزا گفتن؟

امام سجاد (عليه السلام) روايتي دارد كه وقتي من اين روايت را مي خوانم، بعضي اوقات توان مطالعه را از دست مي دهم و از پشت كامپيوتر بلند مي شوم و مي آيم گوشه اي مي نشينم و سير گريه مي كنم و سپس مي روم به كارم ادامه مي دهم. منهال مي گويد كه خدمت امام سجاد (عليه السلام) رسيدم و گفتم:

كيف أصبحت؟

حال شما چطور است؟

امام سجاد (عليه السلام) فرمود:

أصبحنا في قومنا بمنزلة بني إسرائيل في آل فرعون، إذ كانوا يذبحون أبناءهم و يستحيون نساءهم و أصبح شيخنا و سيدنا يتقرب إلي عدونا بشتمه أو سبه علي المنابر.

ما أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) همانند بني اسرائيل در آل فرعون زندگي مي كنيم. زيرا آنها جوانان شان را مي كشتند و زنان شان را زنده نگه مي داشتند و اسير مي كردند. ما در روز روشن مي بينيم كه مردم در بالاي منابر، آقا و سرور و سيد ما علي را ناسزا مي گويند و به حكومت ها با سبّ به علي ناسزا مي گويند.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 5، ص 219 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 41، ص 396 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20، ص 399 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص 120

اين اوج مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) است!

كار به جايي مي رسد كه آقاي إبن عقيل يمني در كتاب العتب الجميل، صفحه 74 مي گويد:

وقتي عمر بن عبد العزيز دستور داد در خطبه هاي نماز جمعه، سبّ علي را حذف كنند:

إرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز "تركت السنة، تركت السنة"

تمام كساني كه در مسجد بودند، فرياد زدند و شعار دادند عليه عمر بن عبد العزيز كه "سنت را ترك كردي، سنت را ترك كردي".

النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 116

يعني كار به جايي رسيده است كه ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام)، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است!

اين روايت را هم براي بينندگان عزيز بخوانم كه آقاي طبري و إبن اثير نقل مي كنند:

فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا.

وقتي معاويه قنوت مي گرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن مي كرد.

تاريخ الطبري، ج 4، ص 52، باب اجتماع الحكمين بدومة الجندل ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 333، باب ذكر اجتماع الحكمين ـ تاريخ إبن خلدون، ج 2، ق 2، ص 178 ـ وقعة صفين لإبن مزاحم المنقري، ص 552 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 96

آيا با اين روايت، غيرت و وجدان وهابي ها تكان مي خورد؟! آنهايي كه به معاويه، حضرت معاويه مي گويند، اين غيرت شان تكان مي خورد؟! آيا حضرت گفتن به هم چنين فردي، فرداي قيامت جواب دارد؟! قيامت هيچ، به تعبير امام حسين (عليه السلام):

إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم هذه.

اگر دين نداريد و از روز آخرت ترس نداريد، حدأقل در دنياي تان آزادمرد و آزادمنش باشيد.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 4، ص 76 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج 5، ص 117 اللهوف في قتلي الطفوف للسيد إبن طاووس، ص 71

كسي كه در قنوتش، حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را لعنت كند، آيا حضرت گفتن به او زيبنده است؟! فرداي قيامت جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را چه مي دهيد؟! جواب امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را چه مي دهيد؟!

آن وقت جناب آقاي محسني عزيز مي گويد:

چرا بزرگان أهل سنت، آن گونه كه انتظار مي رفت، قضيه غدير را مطرح نكرده اند؟

با اين جوّ، همين مقدار مطالبي كه به دست ما رسيده است، معجزه أهل بيت (عليهم السلام) است! جز اين كه بگوييم:

يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

سوره صف / آيه 8

چيز ديگري نمي تواند در اينجا توجيه گر باشد.

* * * * * * *

آقاي محسني

تتمه بحث شما به اينجا رسيد كه بر فرض مي گوييم حضرت علي (عليه السلام) هيچ فضيلتي ندارد و خليفه چهارم هم نيست و در هيچ يك از جنگ ها هم شركت نداشت، فقط مي گوييم كه ايشان يك صحابه بودند. أهل سنت نسبت به صحابه چگونه برخورد مي كنند و حكم مي دهند؟

استاد حسيني قزويني

برادران عزيز دقت كنند! حتي از خود أهل سنت و جوانان و طلاب و دانشجويان تقاضا دارم كه دقت كنند.

أولاً:

آقاي ذهبي يك شخصيت مقبول در نزد همه أهل سنت است و كتابي دارد به نام الكبائر كه گناهان كبيره را در آنجا آورده است. در صفحه 233 اين كتاب، اين تعبير را دارد:

فمن طعن فيهم أو سبهم فقد خرج من الدين و مرق من ملة المسلمين.

كسي كه كوچك ترين اهانتي به صحابه بكند يا آنها را سبّ كند، از دين خارج شده است و از ملت مسلمانان بيرون رفته است.

يعني مرتدّ شده است.

ثانياً:

آقاي يحيي بن معين كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است، مي گويد:

كل من شتم عثمان أو طلحة أو أحدا من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلم دجال لا يكتب عنه و عليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين.

هر كسي كه عثمان يا طلحه يا يكي از صحابه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را فحش و ناسزا بدهد، دجال است و هيچ روايتي را نبايد از او نقل كرد و لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر او باد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 447 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 322 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 10، ص 118 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 2، ص 86 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 145

نام حضرت علي (عليه السلام) را نمي آورد و فقط نام عثمان و طلحه را مي آورد. يعني از حريز بن عبد الله كه اين همه از او روايت نقل كرده اند و به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا مي گفت و از عمر بن سعد كه مي گويند «ثقة ثقة» و قاتل امام حسين (عليه السلام) هم هست، مي توان روايت نقل كرد و اينها إستثناء هستند.

ثالثاً:

آقاي سرخسي كه از فقهاء بنام احناف است، در كتاب اصول خود كه به اصول سرخسي مشهور است، در جلد 2، صفحه 134 صراحت دارد:

و من طعن فيهم فهو ملحد، منابذ للإسلام، دواؤه السيف إن لم يتب.

هر كسي كه نسبت به صحابه جسارت كند، ملحد و بي دين است و با اسلام مي جنگد و اگر توبه نكند، درمانش شمشير است.

آيا حاضرند اين را درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) إجراء كنند؟! يا نه، در اينجا معاويه به خاطر فحشي كه داده است، ثوابي هم برده است؛ چون اجتهاد كرده است و خطا كرده است؟!

رابعاً:

آقاي فاريابي كه علماء بزرگ أهل سنت است، مي گويد:

من شتم أبا بكر فهو كافر، لا أصلي عليه. قيل له: فكيف تصنع به و هو يقول لا إله إلا الله؟ قال: لا تمسوه بأيديكم، إرفعوه بالخشب حتي تواروه في حفرته.

هر كسي كه به أبو بكر جسارت كند، كافر است و نماز بر جنازه او خوانده نمي شود. به او گفته شد: اگر او به أبو بكر جسارت كرد و مرد، با او چه مي كنيد در حالي كه لا إله إلا الله مي گويد؟ گفت: به جنازه اش دست نزنيد و جنازه اش را با چوب حركت بدهيد تا به چاله اي بيفتد و سپس دفنش كنيد.

المغني لعبد الله بن قدامه، ج 2، ص 419 ـ الشرح الكبير لعبد الرحمن بن قدامه، ج 2، ص 356 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 253

ببينيد! اين چيست؟! اگر كسي به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد و جسارت بكند، حضرت مي شود، حضرت معاويه مي شود؛ اگر كسي با حضرت علي (عليه السلام) بجنگد، حضرت مي شود! به حريز بن عبدالله كه هر صبح و شب، 70 مرتبه حضرت علي (عليه السلام) را لعن مي كرد، مي گويند: «ثقة». عمر بن سعد كه قاتل صحابه و فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) امام حسين (عليه السلام) است، «ثقة» است و مي شود از او روايت نقل كرد. ولي كسي كه به أبو بكر جسارت كند، كافر است و حتي بعد از كشتن هم نبايد به جنازه اش دست زد!

* * * * * * *

آقاي محسني

در تاريخ مي بينيم كه با قاتلين خليفه سوم و خليفه چهارم، يعني عثمان و حضرت علي (عليه السلام)، برخورد دوگانه اي صورت گرفته است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

إن شاء ا... اميدواريم كه جلسه امشب ما قربة إلي الله، مرضيّ آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد.

بينندگان عزيز! اين هم يكي از عجائب دهر است! من تقاضا دارم اگر تا اينجا عرائض ما را گوش كرديد، اين قسمت را با عنايت بيشتري گوش كنيد و براي مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام)، بيش از گذشته متأثر شويد.

ديدگاه علماء أهل سنت نسبت به قاتلين عثمان

أولاً:

در رابطه با قاتلين عثمان، آقاي إبن حزم آندلسي مي گويد:

فساق ملعونون محاربون سافكون دما حراما عمداً.

كساني كه عثمان را كشتند، فاسق و ملعون و محارب هستند ... .

الفصل، ج 4، ص 161

ثانياً:

آقاي إبن تيميه مي گويد:

قوم خوارج مفسدون في الأرض، لم يقتله إلا طائفة قليلة باغية ظالمة ... بل ظالمون باغون معتدون.

تمام كساني كه در قتل عثمان شركت كردند، مفسد في الأرض هستند ... .

منهاج السنة لإبن تيمية، ج 3، ص 189

ثالثاً:

آقاي إبن كثير دمشقي سلفي در البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 208 مي گويد:

لا شك أنهم من جملة المفسدين في الأرض ... البغاة الخارجين علي الإمام ... الجهلة البغاة متعنتون خونة، ظلمة مفترون.

ديدگاه علماء أهل سنت نسبت به قاتلين أمير المؤمنين (عليه السلام)

آقاي إبن حزم آندلسي كه وقتي به قاتل عثمان مي رسد، مي گويد:

فساق ملعونون محاربون سافكون دما حراما عمداً.

الفصل، ج 4، ص 161

نسبت به قاتل علي بن أبي طالب (عليه السلام) مي گويد:

أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا أنه علي صواب.

عبد الرحمن بن ملجم كه علي (رضي الله عنه) را كشت، مجتهد بود و در اجتهادش دچار خطا شد و تصور مي كرد كه كار درستي مي كند و به خاطر اجتهادش يك ثواب هم مي برد.

المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484

ببينيد! چه تفاوتي ميان قاتل عثمان و قاتل أمير المؤمنين (عليه السلام) قائل مي شوند!

بعد هم مي آيد شعر آن آدم فاسق و فاسد، عمر إبن حطان كه بخاري هم از او روايت نقل مي كند را مي آورد:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

إني لأذكره حينا فاحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا

شمشيري از يك آدم پرهيزكار بر فرق علي آمد كه با اين كارش، به رضايت خداوندِ صاحبِ عرش رسيد.

من هر وقت اين جوانمردي او را ياد مي كنم، ميزان عمل او از همه سنگين تر است نزد خداوند.

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ تفسير السمعاني، ج 3، ص 384 ـ تفسير الآلوسي، ج 8، ص 168 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 43، ص 495 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232

البته در اينجا سخن زياد است، ولي يك نكته اي را عرض كنم:

عزيزان! سروران!

همه گريند به مظلومي زهراء، اما اين علي بود كه مظلوم تر از زهراء بود

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 6 ماه اين زجرها را كشيد. درست است كه فرمود:

صبت علي مصائب لو أنها صبت علي الأيام صرن لياليا

مصيبت هايي بر من وارد شد كه اگر بر روز روشن وارد مي شد، به شب ظلماني تبديل مي شد.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 79، ص 106 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 1، ص 208 ـ المعتبر المحقق الحلي، ج 1، ص 345 ـ تفسير الآلوسي، ج 19، ص 14

ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) 25 سال با اين مصيبت ها و زجرها و شكنجه ها صبر كرد و به تعبير خودش:

فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا، أري تراثي نهبا.

پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مي نگريستم كه ميراث مرا به غارت مي برند.

نهج البلاغه، خطبه شقشقيه

آري!

همه گريند به مظلومي زهراء، اما اين علي بود كه مظلوم تر از زهراء بود

خداوند بيامرزد علامه اميني (ره) را كه در آخرين لحظاتي كه روي تخت بيمارستان بود، فرمود:

از خداوند مي خواهم كه به اندازه اول تا آخر دنيا عمر بدهد و بنشينم فقط به خاطر مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) گريه كنم.

در زيارت نامه أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مي خوانيم:

السلام عليك يا ولي الله! أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه.

كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص 95 ـ مصباح المتهجد للشيخ الطوسي، ص 745 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 4، ص 569

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

من گفته بودم كه حضرت علي مقبوليت عامه نداشتند و قرار شد كه مداركم را ارائه بدهم. در اينجا چند حديث را ذكر مي كنم:

يكي اين كه در همان، صفحه 451 و در بحار الأنوار، جلد 8، صفحه 51 آمده است:

گروهي از انصار و مهاجرين به نزد حضرت علي آمدند و گفتند: «شما أمير المؤمنين هستيد و شايسته جانشيني رسول الله هستيد». وقتي حضرت علي به ايشان گفتند: «فردا با سرهاي تراشيده برگرديد»، جز 3 نفر، ديگران نيامدند.

دومين حديث در خصال صدوق، صفحه 461، چاپ تهران آمده است:

بعد از اين كه آن 12 نفر با حضرت أبو بكر احتجاج كردند، حضرت أبو بكر 3 روز در خانه ماند و گفت: اگر من مورد اعتماد شما نيستم، كسي ديگر را بگوييد. 3 روز در خانه ماند و هيچ كسي از مردم نيامدند كسي ديگر را انتخاب كنند. بعد از 3 روز، اشخاص اصحاب آمدند و ايشان را از خانه بيرون كشيدند و به تخت خلافت رساندند.

اين مدارك من نشان مي دهد كه حضرت علي (عليه السلام) مقبوليت عام را نداشتند. شما چه مي فرماييد؟!

جواب 1 :

أولاً:

اگر صحابه اين چنين كردند و قول دادند به أمير المؤمنين (عليه السلام) كه فردا براي احقاق حق شما مي آييم و به قول شان عمل نكردند، اين در حقيقت به ضرر شماست. پس صحابه پاي بند به قول خودشان هم نبودند.

ثانياً:

آقاي زبير بن بكار (متوفاي 272 هجري) در كتاب الأخبار الموفقيات، صفحه 580 نقل مي كند:

و كان عامة المهاجرين و جلّ الأنصار لا يشكون أن عليا هو صاحب الأمر بعد رسول الله (صلي الله عليه و سلم).

عموم مهاجرين و تعداد زيادي از انصار شك نداشتند كه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، علي صاحب الأمر و خليفه است.

شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 6، ص 21

ثالثاً:

يعقوبي در تاريخش، جلد 2، صفحه 124 مي گويد:

و كان المهاجرون و الأنصار لا يشكون في علي.

مهاجرين و انصار شك نداشتند كه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، علي جانشين اوست و خليفه است و حق با اوست.

تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124

رابعاً:

آقاي إبن أثير جزري در الكامل في التاريخ، جلد 2، صفحه 325 و آقاي طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 443 مي گويند:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلا عليا.

تمام انصار يا بعضي از انصار گفتند: ما جز با علي، با هيچ كس بيعت نمي كنيم.

اينها واضح و روشن است و در كتب أهل سنت آمده است و با سندهاي صحيح نقل شده است.

خامساً:

أمير المؤمنين (عليه السلام) را به زور و كشان كشان آوردند و خود أبو بكر به زور از ايشان بيعت گرفتند. خليفه دوم هم مي گويد:

لما رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

وقتي قبيله اسلم را ديدم، يقين كردم كه پيروزي از آن ماست.

تاريخ الطبري، ج 2، ص 459

اين خيلي واضح و روشن است. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم صراحت دارد:

فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا، أري تراثي نهبا.

پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مي نگريستم كه ميراث مرا به غارت مي برند.

نهج البلاغه، خطبه شقشقيه

أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ديد كه اگر بنا باشد در برابر اينها بايستد و جنگ داخلي ميان مسلمانان ايجاد بشود، هم اسلام از بين مي رود و هم مسلمانان متلاشي مي شوند و دشمنان در كمين نشسته روم در غرب و ايران در شرق، به دنبال فرصتي بودند تا اسلام را نابود كنند. لذا أمير المؤمنين (عليه السلام) با آن درايت شان و با آن سكوت معنادار و توأم با فرياد و إعلان حقانيت خودش، دست به سلاح و جنگ داخلي نبردند. در صحيح مسلم كه از صحيح ترين كتاب هاي شما أهل سنت است، در جلد 5، صفحه 152 به صراحت نقل شده است كه خود عمر مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال أبو بكر أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... .

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و نظر شما دو نفر (علي و عباس) در مورد او اين بود كه او: دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن است و وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر شدم و نظر شما دو نفر در مورد من اين بود كه من: دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن هستم.

اين كاملاً واضح و روشن است هيچ شبهه اي در آن نيست.

در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 83 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 154 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به أبو بكر مي گويد:

إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

مگر مهاجرين و انصار جزء مردم نبودند؟! آن روايتي كه شما خوانديد، جعلي و دروغ است. نمي توانيم هر روايتي كه در كتاب هاي شيعه باشد، آن را صحيح بدانيم. علامه مجلسي (ره) هم آن را نقل مي كند و ردّ مي كند. إن شاء ا... وقتي بحث سقيفه را مطرح كرديم، عرض خواهيم كرد كه اينها در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تمام مقدمات برنامه خلافت را فراهم كرده بودند. اگر واقعاً مي خواهيد بدانيد قضيه چيست، من يك آدرس مي دهم، برويد مطالعه كنيد:

در كتاب المحلي إبن حزم آندلسي كه از علماء بزرگ أهل سنت است، جلد 11، صفحه 224، كتاب الحدود، باب حدّ المرتد مفصل آمده است و شما مي توانيد به آنجا مراجعه كنيد.

من در مكه مكرمه با جناب آقاي شيخ محمد جميل زينو كه از اساتيد برجسته مكه است، ديدار داشتم و اين روايت را مطرح كردم و با آقاي دكتر پروفسور غامدي هم مطرح كردم و در كتاب قصة الحوار الهادي با ترجمه فارسي گفت و گوي آرام هم آورده ام.

* * * * * * *

سؤال 2 :

در شبكه هاي أهل سنت، يك مارك مي چسبانند و مي گويند «تشيع صفوي». سابقه تاريخي تشيع در ايران را توضيح بفرماييد. آيا در زمان دولت صفويه، چيزي به تشيع اضافه شده است كه به ما مي گويند «تشيع صفوي»؟ من كتاب دكتر علي شريعتي در رابطه با «تشيع صفوي و علوي» را مطالعه كردم. نظر استاد حسيني قزويني در اين رابطه چيست؟ آيا كتاب هايي كه دكتر علي شريعتي در رابطه با تسنن نوشته اند، مورد تائيد هست يا خير؟

جواب 2 :

بنده به هيچ وجه كتاب هاي آقاي دكتر علي شريعتي تائيد نمي كنم و توصيه به مطالعه آنها هم نمي كنم. هم مطالب خوب دارد و هم مطالب خلاف و كسي كه كاملاً مسلط به مباني عقيدتي شيعه نيست، نبايد اين كتاب ها را بخواند. مرحوم شهيد مطهري (ره) هم اين تعبير را دارد:

آقاي دكتر علي شريعتي اسلام شناسي نكرده است، اسلام سرائي كرده است.

چون ايشان متخصص نبود و يك فارغ التحصيل جامعه شناسي دانشگاه سوربن فرانسه بود و مطالبي را مطالعه مي كرد. البته ايشان در آن زمان خدماتي هم داشتند و خيلي از جوانان را از سقوط در دامن كمونيست نجات دادند و در جاي خودش قابل تقدير است. ولي ما كتاب هاي ايشان را به عنوان كتاب هاي اسلامي تلقي نمي كنيم و مراجع عظام تقليد ما هم همين نظر را دارند و مرحوم شهيد مطهري (ره) هم كتاب مفصلي دارند به نام مطهري، إفشاءگر توطئه ها كه به قلم آقاي أبو الحسن منذري نوشته شده است و دست خط شهيد مطهري (ره) را در رابطه با شريعتي و كتاب هايش آورده است. اين كتاب را شما و دوستان تان بخوانيد. البته ما نسبت به ايشان، نفي صد درصد نمي كنيم. ولي از آن طرف، حمله اي كه به روحانيت داشتند و جسارتي كه به مراجع عظام تقليد داشتند و توهين هايي كه به علامه مجلسي (ره) داشتند و غالب مراجع عظام تقليد ما هم از اين ناراحت و عصباني شدند و ايشان بعضي از مباحث اسلامي را وارونه نشان دادند. اين نظر من است نسبت به ايشان.

* * * * * * *

سؤال 3 :

بعضي از آقايان روحاني در منابر مي گويند:

در منطقه غدير، چهارراه وجود داشت و 120 هزار نفر جمع شدند.

آيا اين 120هزار نفر واقعيت دارد؟

جواب 3 :

آقاي سبط إبن الجوزي در تذكرة الخواص، صفحه 18 صراحت دارد كه تعداد شركت كنندگان در غدير، 120 هزار نفر بودند.

* * * * * * *

سؤال 4 :

خداوند 124 هزار پيامبر (عليهم السلام) براي هدايت انسان ها فرستاد و هيچ كدام شان به انتخاب من و شما و يهودي ها و صليبي ها و بوديسم ها و سني ها و شيعه ها نبودند؛ همه شان را خداوند انتخاب كرده است. چطور شد كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داستان سقيفه پيش آمد و آقاي عمر و دوستان خودش، براي خودشان برنامه اي چيدند و خليفه تراشي كردند و 1400 سال است كه ما را حيران كرده اند؟ ما بايد به چه كسي پناه بياوريم؟ چرا اين كار را كردند؟ اينها در حق ما جنايت كردند.

جواب 4 :

بعد از حضرت موسي (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ بعد از حضرت عيسي (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ بعد از حضرت نوح (عليه السلام) و حضرت ابراهيم (عليه السلام) چه اتفاقاتي افتاد؟ خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به امت خود فرمود:

شما پا به پاي امت هاي گذشته خواهيد رفت.

امت حضرت موسي (عليه السلام) پاي شان را هنوز از رود نيل بيرون نگذاشته بودند كه به حضرت موسي (عليه السلام) گفتند:

يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ

اي موسي! براي ما خدايي و بتي درست كن تا ما هم او را بپرستيم، همان طور كه براي فرعونيان خدا و بتي هست.

سوره أعراف / آيه 138

اطرافيان حضرت عيسي (عليه السلام) هم به ايشان چه ظلم هايي كردند و اطرافيان حضرت موسي (عليه السلام) چه كارهايي كردند. تمام اين قضايا در گذشته بوده است و نسبت به أوصياء اينها هم هر مسائلي پيش آوردند، نسبت به وصي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم همين مسائل را پيش آوردند.

* * * * * * *

سؤال 5 :

من در كتاب هاي تاريخي خوانده ام أكثر كساني كه أولاد پيامبران (عليهم السلام) را به شهادت مي رسانند يا سبّ اولاد پيامبران (عليهم السلام) را مي كنند، زنازاده هستند يا از نطفه حيض هستند. آيا اين مطالب در كتاب هاي أهل سنت و شيعه آمده است؟

جواب 5 :

اين كه دشمنان حضرت علي (عليه السلام) طيب ولادت ندارند يا از نسل پدر نيستند و زنازاده هستند، آيا در منابع أهل سنت آمده است يا خير؟ من فقط مطلب را نقل مي كنم و كاري با مسائل ديگر ندارم.

آقاي زيد بن يثيع از خليفه اول أبو بكر نقل مي كند و مي گويد:

رأيت رسول الله صلي الله عليه و سلم خيم خيمة و هو متكئ علي قوس عربية و في الخيمة علي و فاطمة و الحسن و الحسين، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: يا معشر المسلمين! أنا سلم لمن سالم أهل هذه الخيمة و حرب لمن حاربهم و ولي لمن والاهم و عدو لمن عاداهم، لا يحبهم إلا سعيد الجد، طيب المولد و لا يبغضهم إلا شقي الجد ردي الولادة، قال: فقال رجل لزيد: يا زيد! أنت سمعت أبا بكر يقول هذا؟ قال: إي و رب الكعبة!

من پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ديدم در كنار يك خيمه كه بر يك قوس عربي تكيه كرده بود و علي و فاطمه و حسن و حسين هم در خيمه بودند و حضرت فرمود: اي مسلمانان! من در صلح و دوستي هستم با كسي كه با أهل اين خيمه در صلح و دوستي باشد و در جنگم با كسي كه با آنها در جنگ باشد و دوست هستم با كسي كه با آنها دوست باشد و دشمن هستم با كسي كه با آنها دشمن باشد. ... ، جز افراد زنازاده و كساني كه جدشان شقي و ناپاك باشند، كسي با آنها دشمني ندارد. مردي به زيد بن يثيع گفت: آيا خودت اين مطلب را از أبو بكر شنيدي؟ گفت: بله، قسم به خداي كعبه!

الرياض النضرة لمحب الدين الطبري، ج 2، ص 189 ـ فرائد السمطين للجويني، ج 2، ص 40 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 297 ـ جواهر المطالب للدمشقي الشافعي، ج 1، ص 174

* * * * * * *

سؤال 6 :

چند شب پيش در شبكه ظلمت، چنان وصف مولا علي (عليه السلام) را مي كردند كه فكر مي كرديم گويا اولين شيعه ايشان است؛ من باورم نمي شد. اينها همه اش از رحمت شبكه شماست. خيلي جالب بود كه ايشان مي گفت: «اي پيرمرد 60 ساله، بگذار جوانت آزاد باشد و آزاد فكر كند». آن قدر از بلاغت امام علي (رضي الله عنه) و غيره گفت و گفت: «هيچ كس در قياس با ايشان نيست». بعد هم صحيفه سجاديه را گفت و آقاي هاشمي گفت: «كلماتش شبيه قرآن است».

مقداري با خودتان بنشينيد و فكر كنيد. يك مجسمه بودا را در افغانستان خراب مي كنند، آن همه سر و صدا و بوغ و كرنا مي كنند. مساجدي كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده و مساجد سبعه و خيلي از مساجد ديگر را در حال خراب كردن هستند. كجا صداي ما بلند شد؟ آيا نقدي بر اين سبّ هايي كه بر پدران و اجداد ما مي گفتند، داشتيم؟

در سال 1374 جزء جماعت تبليغي در زاهدان بودم، تقريبا ظهر بود، با بچه 6 ساله اي در كنار خانه مولانا، در حوزه علميه آن عمل را انجام دادند.

جواب 6 :

بنده هم شبكه نور را مشاهده مي كردم. اينها بحث مكه را پيش كشيدند، ولي بحث پيام مكه مطرح نبود و بحث هجمه عليه شيعه مطرح بود. چندين بار گفتند:

كساني كه به قبرستان بقيع مي روند، قبرستان بقيع بت كده است و اينها به جاي اين كه خدا را بپرستند، مي روند ائمه بقيع را مي پرستند و به اينها متوسل مي شوند و از اينها حاجت مي خواهند. اينها همه شرك است و مكه فقط براي اين است كه توحيد درست كنيم.

عزيزان بيننده! بزرگواري كنند اين كتاب شفاء الأسقام و الأحزان مع ضميمة جديدة، تأليف حضرت مولانا محمد عمر سربازي را مشاهده كنند. آقاي مولا محمد عمر سربازي از علماء طراز اول أهل سنت زاهدان بودند و كلمه مولانا كه اينها به بزرگان خود مي گويند، به چه معنايي است؟ آيا به معناي دوست و رفيق است؟ يا به معناي رهبر است؟ در همين كتاب، آقاي مولا محمد عمر سربازي در صفحه 82 مي گويد:

كتاب موطأ امام مالك را در دست خود بگيرد، إن شاء ا... فوري فرزندش به دنيا مي آيد.

يعني كسي زنش مي خواهد بچه به دنيا بياورد و مشكلات زايمان دارد، اگر كتاب موطأ امام مالك را به دست خودش بگيرد، فوراً از درد زايمان نجات پيدا مي كند.

ما از اين آقايان سؤال مي كنيم:

آيا كتاب موطأ مالك اين أثر را دارد كه كساني كه گرفتار درد زايمان هستند، درد زايمان شان را آسان مي كند، ولي متوسل شدن به ائمه (عليهم السلام) و حرم أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه بقيع (عليهم السلام) شرك است و حرم آنها بت كده است؟! وقتي مي گويند موطأ مالك اين خاصيت را دارد، آقايان شافعي ها! آيا كتاب الأم امام شافعي هم هم چنين خاصيتي دارد؟ آيا مسند احمد بن حنبل هم هم چنين خاصيتي دارد؟ آقاي أبو حنيفه هم كتابي نداشته است، آيا كتاب شاگردش شيباني اين خاصيت را دارد؟ آيا چون آقاي امام مالك بر حق بود، موطأ او هم اين خاصيت را دارد؟ در اين صورت همه بايد بروند مالكي بشوند. آيا در اين صورت، اين توهين به حنفي ها و حنبلي ها و شافعي ها نيست.

در صفحه 128 اين كتاب اين تعبير را دارد:

كسي كه گرفتار كثرت احتلام است، در وقت خواب، با انگشت شهادت بر سينه خود بنويسد عمر، ديگر اين آقا در خواب محتلم نمي شود.

آيا نوشتن اين هم كفر است؟ آيا اين هم شرك است؟ آيا اين هم بت پرستي است؟ يا نه، اين بت پرستي نيست.

ببينيد كه احترام أنبياء (عليهم السلام) را چگونه نگه مي دارند! در صفحه 85 مي گويد:

اگر كسي بر ران راست بنويسد آدم و بر ران چپ بنويسد حوا، اصلاً محتلم نمي شود.

آيا اين جسارت به حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) نيست؟

ايشان در صفحه 122 مي گويد:

اگر كسي در مشكلاتي كه براي او پيش آمده ، خدا را قسم بدهد به آقاي شيخ محمد صادق، هيچ مشكلي براي او پيش نخواهد آمد.

اين مباحثي كه اين حضرات مطرح مي كنند، واقعاً آدم خجالت مي كشد اينها را مطرح كند!

ايشان در صفحه 123 مي گويد:

اگر كسي إسهال دارد، اين عبارت را بنويسد و از خودش آويزان كند:

إلهي بحرمة حضرت شيخ محمد صادق أكابر أولياء، ولد حضرت شيخ احمد سرهندي مجدد ... (رضي الله عنه)

از شر وبايي كه اسهال گرفته، نجات پيدا مي كند.

من عذر مي خواهم، چون كار به اينجا رسيد، از بينندگان عزيز معذرت مي خواهم و از خواهران و مادران و دختراني كه اين برنامه هاي ما را مي بينند، من عذرخواهي مي كنم. مي خواهم اين كتاب را نشان بدهم تا بگويم اين بزرگان شان و اين مولاناها چه مطالبي دارند. ايشان در صفحه 130 مي گويد:

براي امراض آلت تناسلي، اين را نوشته و بر زير ناف مثانه ببندد:

بسم الله الرحمن الرحيم يخرج منهم اللؤلؤ و المرجان، فبأي آلاء ربكما تكذبان

اين كه اين آيه شريفه چه ارتباطي دارد به مرض آلت تناسلي، نمي دانيم!

هم چنين در همين صفحه مي گويد:

براي تمام امراض خُصيه، اين را نوشته و زير ناف ببندند:

بسم الله الرحمن الرحيم هلأت برتف كم هلوا أو كم رحلوا و إنما الناس في حلّ و مرتحل و صلي الله علي عليه و علي آله و سلم.

براي تمام امراض مقعد اين را نوشته، به كمر بندد:

بسم الله الرحمن الرحيم اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم.

اين چيزهايي كه ما خوانديم، از كتاب يكي از مولوي ها و مولاناهاي مشهور آقايان أهل سنت و حنفي مذهب است. اين آقاياني كه در اين شبكه هستند و آقاي عبد لله حيدري هم عمدتاً طرفدار ايشان هستند. اين نمونه اي از كار اين آقايان است.

من از بينندگان عزيز عذر مي خواهم. ولي ما را مجبور مي كنند كه روي خط قرمزها برويم. اگر بنا باشد باز هم از اين جسارت ها و وقاحت ها و بي حيايي ها بكنند و به اين كارشان ادامه بدهند و حرم ائمه (عليهم السلام) را بت كده و بت خانه معرفي كنند، ما هم باز وارد اين خط قرمزها مي شويم.

چرا نمي گوييد كساني كه كنار قبر أبو بكر و عمر مي روند و به آنها متوسل مي شوند، آنجا را بت كده كرده اند؟ إن شاء ا... بيان خواهيم كرد كه تمام علماء أهل سنت، در آداب زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آورده اند كه هر كسي به مكه مي رود، ابتداء كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيايد و به او متوسل شود و آيه 64 سوره نساء را بخواند:

يا رسول الله! إن الله قال في كتابه: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا».

و سپس بگويد:

اي پيامبر! من آمده ام و به تو متوسل مي شوم و از تو مي خواهم بين من و خدا شفاعت كني.

آيا در اينجا هم جرأت داريد بگوييد كه قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بت كده است؟

آقاي إبن قدامه مقدسي كه اين مطلب را در كتاب المغني آورده و آقاي سرخسي كه در المبسوط آورده و آقاي نووي كه در المجموع آورده و آقاي شافعي كه در الأم آورده و آقاي مالك در المدونة الكبري آورده، يعني حرم و مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بت كده تصور كرده اند؟!

البته همان آقا برگشت گفت:

اكثر أهل سنت هم گرفتار اين بت پرستي و شرك هستند.

معلوم مي شود كه طرف حساب اين آقايان، فقط ما شيعيان نيستيم، بلكه اكثريت أهل سنت را مشرك و كافر و بت پرست مي دانند.

* * * * * * *

سؤال 7 :

عثمان با آن همه ظلم و استبدادي كه داشتند و مردم هم در شرايط خفقان به سر مي بردند، وقتي مردم هجوم آوردند و او را از بين بردند، چندين روز در وسط كوچه ماندند. جنازه اش را در كجا دفن كردند؟

جواب 7 :

اين را خود آقايان أهل سنت آورده اند. در تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 438 مطرح مي كند:

نبذ عثمان رضي الله عنه ثلاثة أيام لا يدفن.

3 شبانه روز جنازه عثمان را انداختند و دفن نكردند.

ثم إن حكيم بن حزام القرشي ثم أحد بني أسد بن عبد العزي و جبير بن مطعم بن عدي بن نوفل بن عبد مناف كلما عليا في دفنه و طلبا إليه أن يأذن لأهله في ذلك ففعل و أذن لهم علي فلما سمع بذلك قعدوا له في الطريق بالحجارة و خرج به ناس يسير من أهله و هم يريدون به حائطا بالمدينة يقال له حش كوكب كانت اليهود تدفن فيه موتاهم، فلما خرج علي الناس رجموا سريره و هموا بطرحه، فبلغ ذلك عليا فأرسل إليهم يعزم عليهم ليكفن عنه، ففعلوا فانطلق حتي دفن رضي الله عنه في حش كوكب، فلما ظهر معاوية بن أبي سفيان علي الناس أمر بهدم ذلك الحائط، حتي أفضي به إلي البقيع، فأمر الناس أن يدفنوا موتاهم حول قبره، حتي اتصل ذلك بمقابر المسلمين.

بعد هم حكيم بن حزام قرشي آمد و با تعدادي از بني أميه، جنازه عثمان را برداشتند و به طرف باغ حُش كوكب بردند كه يهوديان، اموات خود را در آنجا دفن مي كردند و اجازه ندادند عثمان در قبرستان مسلمانان دفن شود. حُش كوكب حدود 200 ، 300 متر با قبرستان بقيع فاصله داشت. وقتي معاويه بر سر كار آمد، فاصله اي كه ميان بقيع و حُش كوكب بود را برداشت و اين دو قبرستان را با هم يكي كرد و به مردم دستور داد تا اموات شان را پيرامون قبر عثمان دفن كنند تا به قبرستان مسلمانان متصل شود.

كساني كه به مدينه مشرف مي شوند، وقتي وارد بقيع مي شوند، مي بينند كه قبر زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، امام حسن (عليه السلام)، امام سجاد (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام)، عباس عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و إبن عباس و أم البنين در ورودي و إبتداء قبرستان بقيع است. ولي قبر عثمان حدود 500 ، 600 متر از ابتداء قبرستان بقيع فاصله دارد.

* * * * * * *

سؤال 8 :

1. در مورد اختلاف حضرت علي (عليه السلام) با وليد و يارانش در بازگشت از جنگ يمن كه از ديدگاه أهل سنت، علت صادر شدن حديث غدير مي باشد، توضيح بفرماييد.

2. با توجه به معاني مختلف كلمه مولا در حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه»، چرا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به صورت شفاف اين قضيه را عنوان نكرد؟ چون خداوند در قرآن آورده است كه من حافظ شما هستم و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بايد انذار دهنده و مبشر است و نبايد سخن دو پهلو بگويد.

جواب 8 :

1. در مورد اختلاف أمير المؤمنين (عليه السلام) با يمني ها، أهل سنت و وهابيت روي آن خيلي مانور مي دهند و خود آقاي عبد الله حيدري هم در مقاله «غدير، سياه ترين روز تاريخ اسلام » خيلي مانور مي دهد كه اختلافي ميان حضرت علي (عليه السلام) و سپاه يمن بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم آمد ميان اينها صلح برقرار كرد و فرمود حضرت علي (عليه السلام) آدم خوبي است. افرادي مانند بريده شكايت كرده بودند. ظاهراً اين آقايان يا سواد ندارند و يا تاريخ را نخوانده اند.

آقاي زيني دحلان، مفتي مكه مكرمه در السيرة النبوية، جلد 2، صفحه 371 مي گويد:

رفتن علي به يمن كه براي فتح يمن بود و با خالد در آنجا روبه رو شد، در سال 8 هجري بود و ارتباطي با غدير نداشت.

مضافاً كه وقتي بريده از يمن آمد و قاصد و پيام آور خالد بود و شكايت جمعيت را نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آورد، در مدينه بود.

در المعجم الأوسط طبراني، جلد 6، صفحه 162 خود بريده مي گويد:

وقتي من آمدم و شكايت مردم يمن را آوردم:

دخلت المسجد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) في منزله و ناس من اصحابه علي بابه.

وارد مسجد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شدم و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم در حجره اش بود و تعدادي از صحابه جلوي درب حجره آن حضرت بودند.

اين قضايا كاملاً مشخص است و إن شاء ا... به حول و قوه إلهي اينها را بعداً مفصل مطرح خواهيم كرد.

2. اين كه چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كلمه مولا را گفته است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عبارت هاي مختلف بيان كرده است:

من كنت مولاه فعلي مولاه.

من كنت أنا نبيه فعلي اميره.

من كنت وليه فعلي وليه.

من كنت أولي به بنفسه فعلي اولي به بنفسه.

إن شاء ا... ما تمام الفاظي را كه عذر و راه فرار را براي مردم ببندد، بيان خواهيم كرد. حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در واپسين روزهاي رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مسجد آمد و فرمود:

هل ترك أبي يوم غدير خم لأحد عذرا؟!

آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي عذري باقي گذاشت؟!

الخصال للشيخ الصدوق، ص 173

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | جواد | | ٠١:٢١ - ٢٧ خرداد ١٣٩٠ |
باسلام وخسته نباشيد.ايشالااجرتون شفاعت فاطمه ي زهراباشه.ايت الله مكارم باهمكاري جمعي ازفضلاوذانشمندان كتابي تحت نام امامت وولايت درقران بااستفاده ازايات ورواياتي ازخود سني ها امامت مولاعلي رارااثبات ميكنن.خواهشمندم نظرتونودرمورداون كتاب بفرماييد.باتشكر نوكرمولاعليم به خدا
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها