2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
حديث منزلت در قضيه «سد الابواب»
کد مطلب: ٥٣٤١ تاریخ انتشار: ١٧ دي ١٣٩١ تعداد بازدید: 6711
حبل المتین » عمومی
حديث منزلت در قضيه «سد الابواب»

واقعه سد الابواب و حدیث منزلت - جعل خوخه ابوبکر در مقابل سدالابواب
حبل المتين 91/10/17

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 17 / 10 / 1391

استاد قزويني:

من لازم مي دانم به تمام عزيزاني كه در ايام اربعين حسيني گل كاشتند و افتخار آفريدند؛ به ويژه آن دسته از عزيزاني كه در كربلاي معلا با يك جمعيت 19 ميليون نفره كه در تاريخ بي نظير بوده است و بيش از تمام مسيحياني كه در سراسر جهان در جشن سال نو شركت كرده بودند، در عزاي حسيني حضور پيدا كردند، تشكر كنم.

بعضي از مراجع بزرگوار؛ مثل حضرت آيت الله سيد سعيد حكيم در اين پياده روي از نجف اشرف به طرف حرم حسيني حضور داشتند.

جناب «آنتوان بارا» از شعرا و دانشمندان مسيحي همراه با تعدادي از نمايندگان مجلس كويت در اين پياده روي به طرف حرم حسيني سلام الله عليه شركت كردند.

چشم وهابي ها كور و كورتر و قلب شان نا پاك و ناپاك تر باشد.

اين ها هرچه عليه اهل بيت و عزاداري امام حسين عليه السلام تلاش مي كنند، الحمد لله عشق شيعيان نسبت به امام حسين بيشتر و شورشان گسترده تر و مراسم شان با شكوه تر انجام مي گيرد.

در بعضي از اين شبكه هاي وهابي، مباحثي را طرح مي كنند كه عزيزان ما در برنامه كلمه طيبه و خواهران ما در كلام زينبي، نقد اين برنامه ها را دارند؛ ولي آن دسته از آقاياني كه كام شان را از روز اول با چيزي برداشتند كه غير از فحش و اهانت چيزي بلد نيستند، ماهيت خودشان را به نمايش مي گذارند.

ما خوشحال هستيم از اين كه براي اهل سنت هم اين اهانت هاي اين ها، غير قابل تحمل شده است.

اگر حرفي براي زدن داشته باشند، فحش و اهانت نمي كنند.

اين آقا خيلي اصرار دارد كه فيلم حضرت مهدي با آن تعابير وقيحي كه اين نانجيب و پست فطرت تعبير مي كند، ساخته شود.

به هر شركتي كه مي خواهند بدهند كه اين فيلم را بسازند، بگويند: دو تا فيلم ديگر هم بايد ساخته شود:

1- فيلم عائشه ساخته شود؛

2- فيلم كالكراب كه زادگاه اين آقا است.

اين سه فيلم با هم روي آنتن برود.

تعبيري ديگري كه اين آقايان داشتند كه نجاست ائمه بوي مشك و عنبر مي دهد، ما كاري با اين ها نداريم؛ ولي ظاهراً اين ها سوراخ دعا را گم كرده اند.

يكي رفته بود توالت و مي گفت:

اللهم لك صمت وعلي رزقك افطرت وعليك توكلت

يه آقايي گفت: سوراخ دعا گم كردي، اين دعا براي سفره افطاري است نه توالت.

اين آقا ظاهرا خيلي اشتباه گرفته است؛ پشگل شتري كه جناب عائشه ام المؤمنين سوارش شده بود، با تعابيري كه هم طبري در تاريخ شان و هم ابن اثير در جلد 3 صفحه 247 دارند كه مي گويند:

وإذا رجال من الأزد يأخذون بعر الجمل فيفتونه ويشمونه ويقولون بعر جمل أمنا ريحه ريح المسك.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 48 و 49

آن افرادي كه در جنگ جمل اطراف شتر عائشه بودند، پشگل اين شتر را برمي داشتند و بو مي كردند و مي گفتند: پشگل شتر مادر ما، بوي مشك و انبر مي دهد.

وقتي مي گويند: ما فارسي را پاس بداريم، دقت كنند كه اشتباه نگيرند و سوراخ دعا را گم نكنند.

*************

مجري:

«حديث منزلت» را كه در قضيه سد ابواب مطرح شده است، براي ما و بينندگان عزيز توضيح دهيد.

استاد قزويني:

يكي از شبهاتي كه اين ها دارند، مي گويند: كه حديث منزلت فقط در تبوك بوده است و يك قضية في واقعة است و اين ها دليل بر فضيلت نيست.

ان شاء الله ما عبارت ابن تيميه را كه يك سري لاطائلات در حديث منزلت دارد، مي خوانيم تا مردم قضاوت كنند كه عداوت حضرت امير و بغض اميرالمؤمنين در تمام وجود اين مرد پست جريان داشته است.

ما حديث منزلت را در قضيه مؤاخوات و خيبر مطرح كرديم.

امروز مي خواهيم حديث منزلت را در قضيه سد ابواب مطرح كنيم.

ابن عساكر از جابر بن عبد الله انصاري نقل مي كند كه نبي گرامي صلي الله عليه وآله آمد و ما همگي در مسجد استراحت كرده بوديم:

فضربنا بعسيب في يده.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

با شاخه خرمايي كه در دستش بود ما را ضد و فرمود: آيا شما در مسجد استراحت مي كنيد و در مسجد مي خوابيد؟

فرمود: مسجد جاي خوابيدن نيست.

اين قضيه براي ما خيلي گران آمد و پيغمبر فرمود: علي جان جلو بيا:

إنه يحل لك في المسجد ما يحل لي ألا ترضي أن تكون مني منزلة هارون من موسي إلا النبوة.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

در مسجد براي شما حلال است، آنچه كه براي من حلال است.

ان شاء الله اگر فرصتي داشتيم بحث سد ابواب را مطرح مي كنيم كه نبي گرامي فرمودند: در مسجد خوابيدن و در حال جنابت رفتن و جنب شدن، براي همه حرام است؛ غير از من و علي عليه السلام.

اين نشان مي دهد كه بعضي مثل ابن حجر و ديگران كه مي گويند: اين سد ابواب به خاطر حضرت زهرا بوده است، اين ها هم خواب هاي نادرست بوده است.

بعد فرمود:

ألا ترضي أن تكون مني منزلة هارون من موسي إلا النبوة.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 140

آيا راضي نيستي كه جايگاه تو به من همان جايگاه هارون نسبت به موسي باشد؛ مگر نبوت كه بعد از من نبوتي در كار نيست.

قسم به خدايي كه جان من در قبضه قدرت او است، تو بعضي از افراد ناباب و ناكس را از حوض من دفع مي كني همان طوري كه شترهاي گمراه را از آب دفع مي كنند با يك عصايي كه در دست تو است و من جايگاه تو را در كنار حوضم مي بينم.

روايت ديگري را ابن مغازلي از حذيفه بن اسيد غفاري دارد كه مي گويد:

فقام خطيباً فقال: إنَّ رجالا يَجِدُون في أنفسهم في أنّي أسكنتُ عليّاً في المسجد والله ما أخرجتُهم ولا أسكنتُه; إنَّ الله عزَّ وجلَّ أوحي إلي موسي وأخيه أن تَبَوَّأ لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُم قِبْلَةً وأقِيمُوا الصَّلوةَ وأمر موسي أن لا يَسْكُنَ مسجده ولا يَنْكِحَ فيه ولا يدخله إلاّ هارون وذرّيته، وإنَّ علياً منّي بمَنْزِلَة هارون من موسي، وهو أخي دون أهلي ولا يَحِلُّ مسجدي لأحد يَنْكِحُ فيه النساء إلاَّ عليّ وذرِّيّتُه

مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 207

بعضي از صحابه براي شان گران آمده است، (براي اين كه نبي مكرم تمام درها را بست و در علي را باز گذاشت) كه من علي را در مسجد سكونت دادم، به خدا سوگند من صحابه را از مسجد بيرون نكردم و علي را در مسجد سكونت ندادم، خداي عالم به حضرت موسي و برادرش وحي كرد، شما در مصر براي قوم تان خانه هايي قرار دهيد و خانه هايتان قبله مؤمنين باشد و نماز به طرف آن ها بگذاريد و خدا به حضرت موسي امر كرد كه در مسجد سكونت پيدا نكند و در آنجا ازدواج نكند و با همسرش نزديكي نكند؛ مگر حضرت موسي و هارون و ذريه آن ها و جايگاه علي به من همانند جايگاه هارون به موسي است و او برادر من است در كنار اهل بيت من و جايز نيست كه در مسجد من كسي با همسرش نزديكي كند؛ مگر علي و ذريه او.

بعد فرمود:

فمن ساءه فهاهنا وأوْمَأَ بيده نحو الشأم

مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 207

هركس از اين حرف من بدش مي آيد از مدينه بيرون شود و به شام برود.

در آن زمان شام فتح نشده بود و شام كفرستان بود.

اين در حقيقت عصاره آن چيزي است كه در اين زمينه وجود دارد.

البته روايات ديگري هم وجود دارد؛ ولي ما به همين مقدار اكتفاء مي كنيم.

*************

مجري:

صحت اين حديث از نظر علماي اهل سنت چگونه است؟ آيا آنها اين احاديث را صحيح مي دانند؟

استاد قزويني:

ما اين را روي سايت گذاشتيمف دوستان مي توانند به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) مراجعه كنند و ببينند.

ما تمام رواياتي كه اهل سنت آورده اند و با شهادت بزرگان شان به صورت متعدد، آورديم.

هر روايتي كه آورديم نظر حاكم نيشابوري و هيثمي و ذهبي و ابن حجر و ديگران را آورديم كه شهادت دادند اين روايت صحيح است.

من فقط حرفي از ابن حجر عسقلاني نقل كنم كه در برابر حرفي كه ابن جوزي زده است و اعتراض كرده و گفته است: حديث سد ابواب جعلي و نادرست است، ابن حجر خيلي جانانه در اينجا وارد شده است.

شايد بيش از 50 روايت ما در سد ابواب داريم.

بعضي از بزرگان ادعاي تواتر حديث سد ابواب را دارند.

ابن حجر مي گويد: حديث سعد بن ابي وقاص است كه مي گويد: نبي گرامي به ما دستور داد تا تمام درهايي كه به مسجد باز مي شود ببنديم؛ ولي در علي بن ابي طالب را به مسجد نبست.

اين را احمد بن حنبل و نسائي آورده است و سند شان هم قوي است.

در روايت طبري، طبراني در معجم الاوسط خود كه رجالش ثقات است مي گويد:

يا رسول الله سددت الابواب كلها الا باب علي قال ما أنا سددت ابوابكم ولكن الله سدها.

المعجم الأوسط، ج 4، ص 186

من كه درهاي شما را نبستم، خدا در شما را بست.

زيد بن ارقم روايت دارد كه تعدادي از صحابه درهايي داشتند كه به مسجد باز مي شد، پيغمبر فرمود:

سُدُّوا هَذِه الأَبْوَابَ الا بَابَ عَلِيٍّ قال فَتَكَلَّمَ في ذلك الناس.

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 369

تمام اين درها را ببنديد، غير از در علي بن ابي طالب، تعدادي به كار پيغمبر اعتراض كردند.

پيغمبر اكرم فرمود:

وإني والله ما سَدَدْتُ شَيْئاً وَلاَ فَتَحْتُهُ ولكني أُمِرْتُ بشيء فَاتَّبَعْتُهُ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 369

به خدا سوگند من چيزي را از طرف خودم نبستم و چيزي را باز نكردم، بلكه خداي عالم به من دستور داد و من هم از خدا اطاعت كردم.

اشاره به همان آيه كه مي فرمايد:

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم آيه 3 و 4

اين آيه، تمام كارهاي نبي مكرم را مي گيرد.

أن أتبع الا ما يوحي الي

أحمد بن حنبل و نسائي و حاكم نيشابوري اين روايت را آورده است و رجالش هم ثقه است.

از ابن عباس نقل مي كنند:

أمر رسول الله صلي الله عليه وسلم بأبواب المسجد فسدت إلا باب علي.

سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 119 و فتح الباري، ج 7، ص 15

پيغمبر دستور داد كه تمام درهاي صحابه را بستند، غير از در علي بن ابي طالب.

در روايت ديگري از ابن عباس مي گويد:

وامر بسد الأبواب غير باب علي فكان يدخل المسجد وهو جنب ليس له طريق غيره.

فتح الباري، ج 7، ص 15

تمام درها را بست غير از در علي، اميرالمؤمنين وارد مسجد مي شد در حالي كه جنب بوده است و غير از اين در راهي نداشت.

تنها خانه اي بود كه فقط در آن به مسجد باز مي شد.

بعضي از صحابه هم در خانه شان به مسجد باز مي شد و هم در ديگري به كوچه داشتند؛ ولي دري كه خانه علي بن ابي طالب داشت فقط به مسجد باز مي شد.

از جابر بن سمره نقل شده است كه مي گويد:

أمرنا رسول الله صلي الله عليه وسلم بسد الأبواب كلها غير باب علي فربما مر فيه وهو جنب أخرجه الطبراني.

فتح الباري، ج 7، ص 15 و فيض القدير، ج 1، ص 91

پيغمبر به ما دستور داد كه تمام درها بسته شود غير از در علي، اميرالمؤمنين در حال جنابت از مسجد عبور مي كرد، اين روايت را آقاي طبراني هم آورده است.

از عبد الله بن عمر نقل شده است كه مي گويد:

كنا نقول في زمن رسول الله صلي الله عليه وسلم رسول الله صلي الله عليه وسلم خير الناس ثم أبو بكر ثم عمر ولقد أعطي علي بن أبي طالب ثلاث خصال لان يكون لي واحدة منهن احب الي من حمر النعم زوجه رسول الله صلي الله عليه وسلم ابنته وولدت له وسد الأبواب الا بابه في المسجد وأعطاه الراية يوم خيبر.

فتح الباري، ج 7، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 122 و اسد الغابة، ج 3، ص 328 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 120

در زمان پيغمبر مي گفتيم: رسول الله بهترين مردم است و بعد از او ابوبكر است و بعد از او هم عمر است، خداي عالم به علي بن ابي طالب 3 ويژگي داد كه اگر يكي از آن ها در اختيار من بود، از شتران سرخ مو (آن زمان گران قيمت ترين شتر در ميان عرب بود و ضرب المثل هم مي زدند، اگر كسي ثروت كلاني داشت مي گفتند: فلاني شتران سرخ مو دارد) براي من بهتر بود:

پيغمبر اكرم دخترش را به ازدواج علي درآورد و خدا هم از اين طريق به او فرزند داد.

پيغمبر تمام درهاي صحابه را بست غير از در آقا علي بن ابي طالب.

در روز خيبر پس از شكست اولي و دومي پرچم را به دست علي داد.

اين روايت را احمد بن حنبل آورده و سند آن هم حسن است.

در حديث ديگري كه نسائي از طريق علاء آورده است:

فقلت لابن عمر أخبرني عن علي وعثمان فذكر الحديث وفيه واما علي فلا تسأل عنه أحدا وانظر إلي منزلته من رسول الله صلي الله عليه وسلم قد سد ابوابنا في المسجد واقر بابه .

فتح الباري، ج 7، ص 15 و المعجم الأوسط، ج 2، ص 38

به عبد الله عمر گفتم: در رابطه با علي و عثمان و مقايسه اين ها را به من بگو، عبد الله عمر گفت: از كسي در باره علي سؤال نكن، نيازي نيست كه در رابطه با علي از كسي سؤال كني، ببين علي چه جايگاهي نزد پيغمبر دارد، پيغمبر اكرم درهاي همه را به مسجد بست؛ ولي در علي بن ابي طالب را به همان حال خودش واگذاشت.

رجالش رجال صحيح است، غير از علاء، او را هم يحيي بن معين و ديگران توثيق كردند.

هفت روايت را آقاي ابن حجر عسقلاني آورده است و بعد مي گويد:

وهذه الأحاديث يقوي بعضها بعضا وكل طريق منها صالح للاحتجاج فضلا عن مجموعها.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اگر اين روايت ضعيف هم بود، يكديگر را تقويت مي كردند و دانه دانه اين روايات صلاحيت دارد براي استناد و احتجاج كردن تا چه رسد به مجموع اين روايات.

تك تك اين روايات صحيح است و قابل استناد است.

ابن حجر يك نكته ديگري دارد كه بد نيست بعضي از عزيزان اهل سنت داشته باشند.

همين كه يك آقايي مثل ابن جوزي و ديگران يك روايت را تضعيف مي كنند، تصور نكنند كه فتح الفتوح شد و آسمان به زمين آمده است، ببينيد كه ابن حجر چه مي گويد.

ابن حجر مي گويد: ابن جوزي گفته است كه اين حديث جعلي است و بعضي از طرق حديث سعد بن ابي وقاص و زيد بن عمر و عبد الله عمر را آورده است و گفته است: بعضي از اين ها هم اشكال دارد:

وليس ذلك بقادح لما ذكرت من كثرة الطرق.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اين كار ابن جوزي هيچ ضرري به اين روايت نمي زند، با اين كه طرق و اسانيد متعدد آورديم.

بعد آقاي ابن حجر مي گويد:

واعله أيضا بأنه مخالف للاحاديث الصحيحة الثابتة في باب أبي بكر وزعم انه من وضع الرافضة قابلوا به الحديث الصحيح في باب أبي بكر.

فتح الباري، ج 7، ص 15

اين حديث «سد الابواب الا باب علي»، مخالف آن حديثي است كه پنجره آقاي ابوبكر را پيغمبر اجازه داد باز بماند و اين را رافضي ها ساختند و اين را جعل كردند براي اين كه با حديث خوخه ابوبكر مقابله كنند.

قضيه به عكس است؛ حديث خوخه آمده است كه در برابر حديث سد ابواب قرار بگيرد.

همان طوري كه در رابطه با حديث «أنا مدينة العلم وعلي بابها» كه با سند صحيح ما بارها نقل كرديم، آن حديث «ابوبكر ديوار و عمر سقف آن» است را درست كردند.

اين آقاي كارشناس و مجري بي سواد يا به قول آن آقا عقيل بي عقل، مي گويد: اين حديث ضعيف است، هيچ سوادي هم كه ندارد و آن آقا هم شهادت داد و گفت: عقيل بي عقل؛ اقرار العقلاء علي انفسهم است.

ايشان هم گفت: آن دانشمند يگانه عصر جهان اسلام است.

تو كه در اين حد نيستي.

آن بزرگ شما آمد يك روايتي را كه در رابطه با امامت ائمه كه با سند صحيح و صريح بوده است، خواست رد كند، در يك روايت 4 گاف داد.

قبلا هم در «كشي» گاف داده بود و آبرو حيثيت اين بي چاره رفت.

مي گويند: فلاني خيلي رو دارد مثل سنگ پاي قزوين.

من گمان مي كنم كه سنگ پاي قزوين هم پيش پر رويي آقايان بايد لنگ بيندازد.

با اين كه 4 كار نادرست و خلاف مثل «قضيه زباله» انجام داده است باز هم از رو نمي رود. هركس به جاي ايشان بود، ظاهر نمي شد؛ ولي پر رويي اين ها خيلي فراتر از اين است.

آن آقا به اين شكلي داشت براي مراجع عظام تقليد درس رجال مي گذاشت.

اين آقا استاد شده است و در يك روايت از 40 روايت كه 2 ماه طول كشيده است، 4 اشتباه فاحش و غلط فاحشه انجام داده است.

الحمد لله اين تفضل اهل بيت عليهم السلام است.

الحمد لله الذي جعل اعدائنا من الحمقا والجهلا

خود مخاطبين و بينندگان قضاوت مي كنند و خوب هم قضاوت مي كنند.

ابن حجر مي گويد: آقاي ابن جوزي گفته است: اين را شيعيان جعل كرده اند؛ در حالي كه در همان روايت «أنا مدينة العلم و علي بابها» جعل كرده اند كه «علي در شهر علم پيغمبر، ابوبكر ديوار آن، و عمر سقف آن و معاويه هم حلقه در آن است».

بارها گفتيم: فقط مانده است كه بگويند: يزيد بن معاويه دستشويي آن شهر است.

البته آن هم از اين آقايان وهابي بعيد نيست كه يك چيزي در همان كتابي كه در فضائل اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه نوشتند اضافه كنند.

ان شاء الله شما خدا را با يزيد و اطرافيان يزيد و پدر يزيد محشور كند و ما را با حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و حتي با غلام هاي اين ها محشور كند، ما خدا را شاكر هستيم.

بعد آقاي ابن حجر مي گويد:

وأخطا في ذلك خطا شنيعا فإنه سلك في ذلك رد الأحاديث الصحيحة بتوهمه المعارضة مع ان الجمع بين القصتين ممكن .

فتح الباري، ج 7، ص 15

ابن جوزي كه آمده حديث سد ابواب را تضعيف كرده و گفته جعلي است، يك خطاي شنيع و وقيحي مرتكب شده است و دچار توهم شده است (مثل همين آقاياني كه در اين شبكه هاي شيطاني دارند حرف مي زنند) و با توهم خودش احاديث صحيح را رد كرده است.

اين حرف ابن حجر است نسبت به ابن جوزي.

در كتاب النكت علي ابن صلاح جلد 1 صفحه 464 تا 470 به طور مفصل به قضيه پرداخته است و مي گويد:

وأما ادعاء ابن الجوزي أنهما من وضع الرافضة فكلامه في ذلك دعوي عرية عن البرهان.

النكت علي ابن الصلاح، ج 1، ص 466

اين كه ابن جوزي مي گويد: حديث سد ابواب را شيعيان ساخته اند، اين يك ادعاي خالي و بدون دليل است.

بعد ابن حجر مي گويد:

ولو فتح الناس هذا الباب لرد الأحاديث لادعي في كثير من أحاديث الصحيحين البطلان.

النكت علي ابن الصلاح، ج 1، ص 470

اگر مردم اين در را باز كنند، و هر حديث صحيحي را با توهمات خودشان رد كنند، ما بايد اكثر احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم را مهر بطلان بزنيم.

اگر بنا باشد حديث سد ابواب رد شود، اكثر احاديث صحيح بخاري و مسلم در هوا است. من گمان مي كنم كه خيلي عبارت زيبايي است.

*************

مجري:

جريان دريچه خوخه ابوبكر چه بوده است؟ اگر مي شود اين را مطرح كنيد.

استاد قزويني:

اين را ما بارها گفتيم: در زمان بني اميه در برابر فضائلي كه در حق اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده و در حق حضرت زهرا سلام الله عليها و امام حسن و امام حسين بوده است، يك حديث بدلي در مقابل درست كردند يا مشابه آن را براي خلفاء جعل كردند.

به قول ابن نفتويه از علماي اهل سنت، اكثر اين احاديث كه در فضيلت خلفاء جناب ابوبكر و عمر و ديگران است، ساخته و پرداخته بني اميه است و اين يك امر عقلائي است كه نيازي به دليل هم ندارد.

اين ها در سقيفه بني ساعده كه آن همه سر و صدا و اختلافات و مشكلاتي كه داشتند و عمر به سعد بن عباده گفت:

اقتلوه فإنه منافق.

شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 13

اگر آنجا يكي از اين احاديث در حق جناب ابوبكر بود و دلالت بر امامت آقاي ابوبكر داشت، مطرح مي شد، همه مجبور بودند كه تسليم شوند؛ ولي هيچ كدام از اين روايات را در آنجا مطرح نكردند و در دوران جناب ابوبكر و جناب عمر، يك مورد ديده نشده است كه اين ها به منبر بروند و بگويند: پيغمبر در حق ما اين چنين گفته است.

آن انبوه جمعيتي كه در برابر ابوبكر قيام كرده بودند كه اصحاب رده نام دارند، به جاي شمشير زدن و قتل عام يكي از اين روايات را مطرح مي كردند.

وقتي ابوبكر مي خواهد عمر را انتخاب كند، مهاجرين و انصار و اميرالمؤمنين و طلحه اعتراض مي كنند و مي گويند: تو يك آدم خشن و بد اخلاق را خليفه مي كني:

فما تقول لربك إذا لقيته.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 444

جواب خدا را فرداي قيامت چه مي دهي؟

ابوبكر يكي از اين احاديثي كه در حق جناب عمر بوده است را مطرح مي كرد تا همه ساكت شوند؛ ولي ابوبكر يكي از اين روايات را مطرح نكرد.

خود خليفه دوم در طول 12 سال به يكي از اين روايات استناد نكرد؛ به خلاف اميرالمؤمنين كه در هر كجايي كه بود و در هر مناسبتي، فضائل خودشان را مطرح فرمودند.

صحابه اين قضايا را مطرح كردند.

الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 378

حسن و حسين سيد و سرور جوان هاي بهشت هستند.

حديث درست كردند كه مي گويد:

أبو بكر وعمر سيدا كهول أهل الجنة.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 1، ص 189

ابوبكر و عمر سرور پيرمردهاي بهشت هستند.

بهشت را خانه سالمندان درست كردند.

در قضيه سد ابواب هم حديثي كه جعل شده است، قضيه خوخه ابوبكر است كه مي گويند : پيغمبر اكرم تمام پنجره هايي كه به مسجد باز مي شد، اين ها را بست غير از پنجره آقاي ابوبكر و گفت: اين بايد باشد.

بعضي ها مي گويند: اين كنايه از خلافت و امامت ابوبكر است.

ما در اين 4 ماه اين همه روايت در خلافت اميرالمؤمنين خوانديم، همه را آقايان كنار گذاشته اند.

علي ولي كل مؤمن

علي خليفتي

علي وصيي

علي امام المتقين

تمام اين ها را كنار گذاشتند؛ ولي پيغمبر فرموده است كه تمام پنجره هاي به مسجد را ببنديد، غير از پنجره ابوبكر؛ چون مي دانست بعد از آن مي خواهد خليفه شود و مردم را مي خواهد از آنجا ببيند.

چه ارتباطي دارد، بايد جناب ابن حجر فرداي قيامت جواب دهد.

شايد ما در قضيه سد ابواب به مناسبتي كه پيش آمد، يكي دو جلسه اين قضيه را توضيح مي دهيم و حق مطلب را ادا خواهيم كرد.

با اين كه روايات متعدد هم دارند كه بعد از قضيه سد ابواب، تعدادي از صحابه از پيغمبر خواهش كردند كه اي پيامبر درهاي ما را بستي، اجازه دهيد كه ما يك پنجره و خوخه و روزنه اي به مسجد باز كنيم، پيغمبر فرمود: كسي حق اين كه يك پنجره به مسجد باز كند، ندارد.

بخاري از عكرمه نقل مي كند؛ عكرمه مشهور به ناصبي بودن است و در دروغگويي ضرب المثل بوده است. ان شاء الله اگر لازم شد، ما پرونده آقاي عكرمه را كه از روات آقاي بخاري است، باز خواهيم كرد.

مي گويد:

خَرَجَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم في مَرَضِهِ الذي مَاتَ فيه عاصبا رَأْسَهُ بِخِرْقَةٍ فَقَعَدَ علي الْمِنْبَرِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عليه ثُمَّ قال إنه ليس من الناس أَحَدٌ أَمَنَّ عَلَيَّ في نَفْسِهِ وَمَالِهِ من أبي بكْرِ بن أبي قُحَافَةَ وَلَوْ كنت مُتَّخِذًا من الناس خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلًا وَلَكِنْ خُلَّةُ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

پيغمبر در همان بيماري كه از دنيا رفت، يك دستمالي به سرشان پيچيده بود، بالاي منبر نشست و فرمود: كسي به اندازه آقاي ابوبكر از نظر جان و مال به من خدمت نكرده است، اگر بنا بود من يك نفر را به عنوان دوست انتخاب كنم، ابوبكر را دوست خودم انتخاب مي كردم.

شما اين حديث را بگذاريد كنار روايت اخوت كه پيغمبر اكرم به صراحت مي فرمايد:

قال لعلي أنت أخي في الدنيا والأخرة.

ذخيرة الحفاظ، ج 2، ص 780 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 51 و البداية والنهاية، ج 7، ص 336

بعد فرمود:

سُدُّوا عَنِّي كُلَّ خَوْخَةٍ في هذا الْمَسْجِدِ غير خَوْخَةِ أبي بَكْرٍ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

تمام پنجره ها را ببنديد غير از پنجره ابوبكر.

آقايان به كتاب لسان الميزان و تاج العروس نگاه كنند كه مي گويند: خوخه يك پنجره مانندي است كه از پنجره بزرگ تر است و از در كوچك تر است و به عنوان منفذي است كه نور از آن مي تابد.

در صحيح بخاري در 5 جا قضيه خوخه ابوبكر آمده است.

آنچه كه مهم است، اين است كه آقاي ابوبكر تا 7 ماه بعد از رحلت پيغمبر در مدينه خانه نداشته است و ساكن خارج مدينه بوده است.

اين هم روايت صحيح بخاري است كه عائشه مي گويد: پيغمبر كه از دنيا رفت ابوبكر در منطقه سنح كه حدود 8 كيلومتري مدينه بود زندگي مي كرد.

جناب عمر گفت:

والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

بعد از رحلت پيغمبر، جناب عمر گفت: پيغمبر نمرده است و پيغمبر پيش خدا رفته است و هر كس بگويد پيغمبر مرده است، منافق است و گردنش را مي زنم.

شايد ما به مناسبت رحلت پيغمبر همين قضيه را مطرح كنيم.

عائشه مي گويد: پيغمبر كه از دنيا رفت ابوبكر در مدينه نبود؛ بلكه در منطقه سنح بوده است.

در روايت ديگر مي گويد:

أَقْبَلَ أبو بَكْرٍ رضي الله عنه علي فَرَسِهِ من مَسْكَنِهِ بِالسُّنْحِ حتي نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ ...

صحيح البخاري، ج 1، ص 418

آقاي ابوبكر سوار اسب شد و از محل سكونتش در كه سنح بوده است به سمت مسجد آمد.

اگر واقعا جناب ابوبكر در مدينه خانه داشت، مي گفتند:

من داره التي كان بالسنح

ولي مي گويند: محل سكونت اين آقا در سنح بوده است، وارد مسجد شد و با كسي حرف نزد و پيش عائشه رفت و پيغمبر را ديد و پيغمبر را بوسيد و گفت: يا رسول الله پيش خدا از ما هم شفاعت كن.

در روايت ديگري كه ابن اثير و ابن جوزي در منتظم و ديگران دارند، اين خيلي جالب است. من تقاضا دارم كه دوستان عزيز دقت كنند.

مي گويد:

بويع أبو بكر الصديق يوم قبض رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم الاثنين لاثنتي عشرة خلت من شهر ربيع الأول سنة إحدي عشرة من مهاجر رسول الله صلي الله عليه وسلم وكان منزله بالسنح عند زوجته حبيبة بنت خارجة بن زيد... وكان قد حجر عليه حجرة من شعر فما زاد علي ذلك حتي تحول إلي منزله بالمدينة فأقام هناك بالسنح بعدما بويع له ستة أشهر يغدو علي رجليه إلي المدينة وربما ركب علي فرس... فيوافي المدينة فيصلي الصلوات بالناس فإذا صلي العشاء رجع إلي أهله بالسنح.

الطبقات الكبري، ج 3، ص 186 و اسد الغابة، ج 3، ص 334

با ابوبكر صديق روزي كه پيغمبر از دنيا رفت، كه روز دوشنبه بود و 12 روز از ربيع الاول گذشته بود، بيعت شد و خانه آقاي ابوبكر در منطقه سنح بود، در نزد همسرشان حبيبه دختر خارجة بن زيد.

براي او يك اتاقي درست كرده بود، بر اين خانه كوچك همين طوري ماند تا اين كه به مدينه منتقل شد، تا 7 ماه خانه آقاي ابوبكر بعد از اين كه خليفه شد در سنح بوده است و پياده به مدينه مي آمده است.

چه بسا سوار بر اسب مي شد و به مدينه مي آمد و نمازها را با مردم مي خواند و وقتي نماز عشاء مي خواند به نزد خانواده خود كه در سنح بود مي رفت.

ما نديديم در جايي كه بگويد: ايشان 3 تا خانه داشت.

2 خانه در مدينه و يك خانه هم در سنح داشته است.

اگر اين طور بود، جناب ابوبكر بايد 2 شب مدينه مي ماندند و يك شب هم به سنح مي رفتند.

اين ها نشان مي دهد كه جناب ابوبكر در مدينه خانه اي نداشت تا اين كه از خانه او يك سوراخ و پنجره اي به مسجد باز شود.

اين قضايايي است كه اين حضرات درست كردند و فرداي قيامت هم جواب خواهند داد.

با توجه به سؤال آقاي محسني، ما يك اشاره اي كرديم.

اين طلب آقايان باشد، ان شاء الله در رابطه با حديث منزلت يكي دو جلسه مفصل صحبت كنيم.

اين خوخه اي را كه آقاي ابن حجر و ديگران دليل بر خلافت دانسته اند، سد ابواب الا باب علي، را چه مي دانند؟

وقتي خوخه را دليل بر خلافت مي دانند، وقتي كل در باز باشد اين را دليل بر چه چيزي مي دانند؟

آقاي عكرمه خارجي ناصبي مي گويد: در آن بيماري كه پيغمبر از دنيا رفت، فرمود:

سُدُّوا عَنِّي كُلَّ خَوْخَةٍ في هذا الْمَسْجِدِ غير خَوْخَةِ أبي بَكْرٍ

صحيح البخاري، ج 1، ص 178

چه طور شد كه وقتي پيغمبر مي فرمايد: قلم و كاغذ به دهيد، پيغمبر نستجير بالله هذيان مي گويد.

جناب عمر مي گويد:

قال عُمَرُ إِنَّ النبي صلي الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 54

بيماري بر پيغمبر غلبه كرده است و نمي داند كه چه مي گويد؛ ولي وقتي كه فرمود: همه پنجره ها را ببنديد غير از پنجره آقاي ابوبكر، اين دليل بر خلافت مي شود.

الحمد لله علي سلامة العقل

*************

بيننده آقاي محمد امير از يزد:

من سؤالي در رابطه با علم غيب پيامبر داشتم.

حاج آقا گفتند: علم پيغمبران مثل اين است كه اطلاع دارند؛ ولي استفاده اختصاصي نمي توانند انجام دهند.

من مي خواستم عرض كنم، اين آياتي كه در قرآن كريم من خوندم، تمام آيات دليل بر اين است كه پيامبران ما آن چيزي را كه به آن ها وحي مي شود مي دانند و بيشتر از اين را نمي دانند.

مثل سوره جن آيه 26 و 27 كه خداوند مي فرمايد: علم غيب نزد او است و هيچ كس را بر عالم غيب آگاه نمي سازد مگر رسولاني كه او آن ها را برگذيده است.

در سوره آل عمران آيه 179 و سوره انعام آيه 50 و يكي از سوره هايي كه خيلي واضح بيان مي كند، سوره اعراف آيه 188 است كه مي فرمايد: بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم؛ مگر آنچه كه خدا بر من خواسته است و اگر من از غيب جز آنچه به وسيله وحي مي دانم، آگاه بودم بر خير و نفع خود مي افزودم و هيچگاه زيان و رنج نمي ديدم، من نيستم مگر رسولي ترساننده و بشارت دهنده گروهي كه اهل ايمان هستند.

در اينجا به طور صريح بيان مي كند كه من علم غيب نمي دانم؛ چون اگر من مي دانستم، هرچه خير را براي خودم برمي داشتم و هيچ گاه ضرر نمي كردم؛ فقط آنچه كه به من وحي مي شود را مي دانم.

در صحبت هايي كه در قرآن كريم در رابطه با حضرت موسي عليه السلام وجود دارد كه وقتي از كوه طور برگشتند و ديدند كه مردم به طرف بت پرستي برگشتند، ايشان حضرت هارون را گرفت و به شدت سر ايشان عصباني شد كه چرا جلوي اين ها را نگرفتي؟

حضرت هارون فرمود: من مي خواستم؛ ولي نتوانستم، اين ها مي خواستند مرا بكشند. بعد حضرت موسي هارون را رها كرد.

اينجا مشخص است كه اين قضيه را نمي دانسته است؛ چون اگر مي دانست، اين طوري با برادرش برخورد نمي كرد.

حضرت يعقوب عليه السلام در رابطه با حضرت يوسف اطلاع نداشت و چند سال گريه مي كرد تا اين كه چشم هايش نابينا شد.

اگر ايشان مي دانست كه حضرت يوسف زنده هستند، اين طوري گريه نمي كردند.

استاد قزويني:

ما هم همين را گفتيم.

استفاده اختصاصي ممنوع است.

وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ

سوره اعراف آيه 188

اگر من علم غيب در همه چيز داشتم و قابل استفاده بود براي من، تمام خيرات را به سمت خودم جذب مي كردم؛ يعني استفاده اختصاصي ندارم.

شما در كنار اين آيات، آيه 49 سوره آل عمران را هم ببينيد.

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

من به شما خبر مي دهم به آنچه در خانه هايتان مي خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مي كنيد.

اين چه ارتباطي به وحي دارد؟ شما گفتيد: فقط علم غيب شان مال وحي است. پيغمبر از حضرت عيسي بالاتر است يا نه؟

بيننده:

همان جايي كه حضرت عيسي مي فرمايند، همان جا چند چيز ديگر هم وجود دارد، يكي از آن ها اين است كه مرده هاي شما را زنده مي كنم، اين ها به شكل معجزه ظاهر مي شود. مثلا يك روز مشخصي را من به شما مي گويم.

استاد قزويني:

ما هم همين را مي گوييم.

ائمه يا پيامبران از علم غيب شان براي هدايت مردم استفاده مي كردند؛ همان طوري كه حضرت عيسي استفاده مي كرده است.

حضرت عيسي دكان صادرات معجزه نداشته است، حضرت عيسي در مواردي كه مردم احتياج به هدايت داشتند، از معجزه استفاده مي كردند.

در همين جا هم كه مي فرمايد:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ.

سوره آل عمران آيه 49

بعد هم مي فرمايد:

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

سوره آل عمران آيه 49

اين در حقيقت براي تقويت ايمان شما است. نشانه است كه شما ايمان بياوريد.

ما يك روايتي در كافي داريم در رابطه با ائمه عليهم السلام، مي گويد: پيچ علم غيب دست خداي عالم است، هرجا خدا اراده كند، درهاي علم غيب به روي ما باز مي شود و اگر ارده نكند، درهاي علم غيب به ما بسته مي شود.

علم غيبي كه ائمه و انبياء دارند، علم غيب استقلالي نيست و علم غيب استقلالي كفر است.

اگر معتقد باشيم كه پيغمبري از پيش خودش علم غيب دارد، اين كفر است.

علم غيب پيغمبر و علم غيب ائمه عليهم السلام از جانب خداي عالم است.

ما معتقد هستيم كه پيغمبر اكرم و ائمه عليهم السلام به اذن الله تبارك و تعالي در آن محدوده اي كه خداي عالم اجازه مي دهد:

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ

سوره انسان آيه 30

استفاده اختصاصي در كارهاي خودشان نمي كنند.

مواردي كه نياز باشد براي هدايت مردم از علم غيب شان استفاده مي كنند و اگر نيازي نباشد استفاده نمي كنند. اين عقيده شيعه است.

شما كتاب «شهيد آگاه» حضرت آيت الله صافي گلپايگاني را مطالعه كنيد، خيلي از اين قضايا را اين بزرگوار كه از مراجع عظام تقليد هستند و در حوزه پاسخگويي به شبهات تأليفات زيادي دارند، در آنجا مفصل از تمام اين آيات و روايات تحليل كردند و پاسخ دادند.

بيننده:

اين ها از اين چيزها استفاده هاي ناجوري مي كنند و تبليغ مي كنند كه امام هاي ما مي دانند كه مثلا درخت خانه شان چند تا برگ دارد و برگ هايي كه مي ريزد را متوجه مي شوند.

استاد قزويني:

اگر خدا بخواهد ائمه عليهم السلام تمام ذرات عالم و ساكنان بهشت و جهنم، همه را مي دانند.

بيننده:

خدا اگر هرچه بخواهد دست خودش است.

استاد قزويني:

يك روايت قشنگي وجود دارد كه من خيلي از اين روايت خوشم مي آيد.

يك شخصي خدمت امام جواد رسيد و گفت: يابن رسول الله شنيده ايم كه شما گفتيد: من علم دارم به تمام آسمان ها و به تمام زمين و به تمام اتفاقاتي كه مي افتد و نام اهل بهشت و جهنم را مي دانم. آيا اين درست است؟

مي تواند يك انسان همچنين علمي داشته باشد؟

امام جواد نفرمود: من مي دانم و نفرمود: من نمي دانم.

فرمود: آيا خداي عالم قدرت دارد كه اين علم را به يك پشه بدهد يا نه؟

اين بنده خدا معطل ماند. بله خداي عالم قدرت دارد.

امام جواد فرمود: من پيش خدا از پشه گرامي تر هستم.

بيننده:

يك جا صحبت شد كه پيامبر گرامي ما بعد از 55 سال رفتند سر قبر مادر عزيزشان و در آنجا هم گريه كردند و هم گرياندند.

ايشان گفتند: بله آنجا درخواست كردند كه از مادرشان شفاعت كنند و خدا نپذيرفتند و به خاطر اين گريه كردند. در اين رابطه شما توضيح دهيد.

استاد قزويني:

ما اين را مفصل توضيح داديم. در اين كه گريه كردند، آن گريه بحث ديگري دارد.

اين روايتي كه اين آقايان جعل كردند براي اين كه پدر آقاي عمر و ابوبكر و ديگران كافر از دنيا رفتند، اين ها را نتوانستند جاي پيغمبر بياورند، پيغمبر را پايين آوردند.

مي گويند: پدر و مادر پيغمبر كافر از دنيا رفتند.

پيغمبر فرمود: من از خدا خواستم كه براي آن ها طلب مغفرت كنم به من اجازه نداد. اجازه خواستم به زيارت شان بروم، به من اجازه دادند.

گريه كردن پيغمبر ارتباطي به اين قضيه ندارد.

*************

بيننده آقا رسول از مشهد (اهل سنت):

در مورد حديث منزلت كه امشب صحبت كرديد، ما اهل سنت هم از خيلي از علماء و اساتيد سؤال كرديم، آن ها هم حديث منزلت و حديث من كنت مولاه يا در رابطه با آيه انما وليكم الله يا سوره هل اتي كه در رابطه با اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين نازل شده است كه با آن همه تجليلي كه خدا از اين ها كرده است، در رابطه با هيچ كدام از پيغمبران اينگونه تجليل نكرده است، ما اين ها را در شأن اميرالمؤمنين قبول داريم.

همان صحبتي كه حضرت عمر رضي الله عنه به ابن عباس گفته بودند كه ابن عباس مي گويد: من وقتي سؤال كردم كه اين احترامي كه شما به علي كرم الله وجهه مي گذاريد به خاطر چيست؟

گفت: هو مولاي

وقتي كه عمر در رابطه با اين پرسيده بود كه آيا علي هنوز هم خودش را محق در مورد خلافت مي داند؟ ابن عباس گفته بود بله.

جناب عمر رضي الله عنه در جواب گفته بودند به والله كه قريش بر علي ثابت نمي ماندند و با او كنار نمي آمدند.

جناب ابي بكر و عمر به خاطر مصلحت انديشي و به خاطر اين كه اسلام حفظ شود، اين كار را كردند.

چند شب پيش در رابطه با حديث قرطاس كه در شبكه كلمه از آقاي خدمتي كه سؤال كردم، ايشان هم گفتند: در خيلي از مسائل ديگري هم بوده است كه پيغمبر اكرم چيزي مي فرمودند، اصحاب قبول نمي كردند و تنها اين حديث قرطاس نبوده است كه عمر مخالفت كرده باشد.

در روايات خود گفته است كه من دانستم كه او مي خواهد باز علي را به عنوان خليفه تعيين كند، علت اين كه ما از جيش اسامه برگشتيم، ما به جهت مصلحت انديشي براي اسلام اين كار را كرديم.

مجري:

اين چيزي كه شما گفتيد، مفهوم آن اين است كه خليفه اول و دوم از پيغمبر بيشتر مي دانستند و آن ها مصالح را بهتر از پيغمبر فهميدند.

آيا اين حرف صحيحي است؟

بيننده:

پيامبر اكرم در جرياني كه خدا به ملائك فرمود: سجده كنيد، مي دانيد كه شيطان اطاعت نخواهد كرد؛ ولي او را هم داخل در ملائكه كرد و به او هم امر كرد.

اينجا هم خدا و رسولش مي دانستند كه امت علي را قبول نخواهند كرد.

استاد قزويني:

شما هم پنبه همه چيز را زديد، چيزي باقي نگذاشتيد. شما معتقد هستيد كه اصحاب همه عادل هستند و همه اهل بهشت هستند.

اصحابي كه حرف پيغمبر را قبول نكردند و با پيغمبر مخالفت كردند، يعني خلافت ابي بكر با گناه و معصيت آغاز شده است. خلافت ابوبكر خلافت شرعي نمي تواند باشد.

بيننده:

مگر ما دروغ را در جهت اصلاح بين الناس جايز نمي دانيم؟

به جهت بقاء اسلام، اين ها معصيت كرده باشند، چه اشكالي دارد؟

استاد قزويني:

بنابراين خلافت ابوبكر خلافت شرعي و اسلامي نبوده است.

بيننده:

بله. خلافت از نظر دستور خدا و رسول آن مال اميرالمؤمنين بوده است؛ ولي اين ها صلاح دانسته اند كه خودشان خليفه شوند.

همان طوري كه ابو عبيده جراح گفت: علي جان سن تو كم است. بگذار اين ها كه شيوخ اصحاب هستند خليفه شوند تا اين كه نوبت تو شد آن وقت تو خليفه باش.

استاد قزويني:

همين حرف را عمر به ابن عباس گفت و ابن عباس در جواب گفت: آقاي عمر آن وقتي كه ابوبكر سوره برائت را مي برد كه براي مردم مكه بخواند، پيغمبر دستور داد كه برگردد و علي برود بخواند.

آن زمان علي بچه نبود؟

در جنگ بدر علي چند سال داشت؟

در جنگ احد همه فرار كردند و علي ماند.

آن زمان علي بچه نبود؟ در جنگ خيبر علي بچه نبود؟

در جنگ احزاب علي بچه نبود؛ ولي بعد از گذشتن اين همه سال، علي بچه شد؟

آقا اميرالمؤمنين سلام الله عليه 13 ساله بوده است كه اسلام آورده است و از آن طرف 23 سال دوران نبوت پيامبر بوده است كه روي هم مي شود 36 سال.

آيا يك جوان 36 ساله بچه است؟

بيننده:

نسبت به باقي صحابه بچه هستند.

وقتي علي كرم الله وجهه به خلافت رسيد، دختر ابي بكر عائشه و بزرگ اصحاب، طلحه و زبير كه جزء شورا بودند، با او به خاطر خلافت درافتادند.

بعد هم معاويه كه از بزرگان قريش و پسر ابوسفيان بود، با او درافتاد، آن هم به بهانه خون عثمان.

بعد از آن هم خوارجي كه حامل قرآن بودند و شب تا صبح قرآن مي خواندند، آن ها هم علي را كافر دانستند و با او درافتادند.

پيش بيني ابوبكر و عمر درست بوده است.

مگر همين خوارجي كه قرآن را حمايل مي كردند، حرف شان چه بود؟

مي گفتند: لا حكم الا لله

مثل همين وهابيتي كه مي گويند: لا توسل الا لله و لا حكم الا لله

همه چيز را مي گويند: الله و غير از الله هر كس هرچه بگويد، شرك است.

من وهابيت را قبول ندارم.

اين معجزاتي كه از حرم ائمه شما مثل امام رضا صادر مي شود و معروف هم است، اگر اين ها شرك باشد، پس خدا كساني را كه به ائمه متوسل مي شوند، شفا مي دهد، اين ها را در شرك ياري مي كنند. اهل سنت هم حاجت گرفتند از اين ائمه.

استاد قزويني:

شما اگر خطبه دوم نهج البلاغه را ملاحظه كنيد، در آنجا اميرالمؤمنين مي فرمايد:

ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة الآن إذ رجع الحق إلي أهله ونقل إلي منتقله.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 30

ولايت مخصوص اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله است و پيغمبر هم وصيت كرد كه خلافت بايد مال اين ها باشد، الان حق به حق دار رسيد و خلافت به جاي اوليه اش برگشت.

اين تعابير از اميرالمؤمنين سلام الله عليه كاملا همه چيز را مشخص مي كند.

موارد ديگري كه از اميرالمؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه آمده است و ديگر قضايا، اين ها نشان مي دهد كه خلافت اين ها خلافت مشروعي نبوده است.

اميرالمؤمنين سلام الله عليه در صحيح مسلم نظر خودشان را نسبت به خلفاء اينگونه بيان مي فرمايند:

فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

در نامه 53 نهج البلاغه اميرالمؤمنين اين تعبير را دارد:

فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي، وتطلب به الدنيا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 95

اين دين قبل از من دست اشرار گرفتار بوده است و در اين دين همه به هوا و هوس عمل مي كردند و دين را وسيله دنيا طلبي و دنيا خواهي خودشان قرار داده بودند.

شما به شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي سني جلد 17 صفحه 59 مراجعه كنيد.

*************

بيننده آقا سيد علي از زابل:

بنده بعد از 9 ماه توانستم كه با شما صحبت كنم. من به آرزوي خود رسيدم.

از شما خواستارم كه در دعاهايي كه امشب مي كنيد اسم ما را هم ببريد؛ چون اعتقاد دارم كه نتيجه مي دهد.

ما شبكه شما را شبكه پدرمان آقا اميرالمؤمنين مي دانيم و واقعا ارادت داريم.

اين آقا رسول كه الان زنگ زده بودند، ايشان نسبت به بقيه آقايان انسان منصفي بودند.

يك كلمه را مي خواهم به اين عزيزان بگويم و آن اين كه يك مقداري پيش خودشان انصاف دهند.

مگر برادران اهل سنت نمي گويند: هر كاري كه از طرف پيامبر صادر شده باشد؛ چه حرف باشد و چه عمل پيامبر، اين جزء سنت است و پيروي نكردن و پا گذاشتن روي آن گناه است و بعضي ها مي گويند: كافر مي شود.

ما هم همين را مي گوييم.

در جريان جيش اسامه كه به حرف پيامبر گوش نداند يا همين جرياني كه شما مي گوييد: پيامبر فرمودند: كسي از حضرت علي بالاتر نبود؛ ولي اين ها به خاطر امت اجتهاد كردند.

به نظر شما اين ها پا گذاشتن روي سنت نيست؟

فقط يك مقداري عاقلانه فكر كنيد، به همه چيز مي رسيد و احتياجي نيست كه ما به شما بگوييم.

شبكه كلمه يك شبكه سياسي است.

اين ها يا اخبار مي گويند و يا به حكومت ايران ايراد مي گيرند.

من مي خواهم به اين ها بگويم: به برادران اهل سنت القاء كردند كه هر مشكلي كه در حكومت و سياست ايران پيش مي آيد، اين از مذهب شيعه سرچشمه گرفته است. نه، اين هيچ ربطي به مذهب شيعه ندارد.

حكومت يا آن چيزي كه در دولت است، اگر يك نفر سوء استفاده كند و يا اين كه كاري كند، نمي شود اين را بگذاريم به پاي مذهب شيعه.

مذهب شيعه خيلي پاك تر از اين حرف ها است. آن عصاره ناب اسلام در مذهب شيعه است. شما نمي توانيد ما را با حكومت قاطي كنيد. بحث مذهب جدا است.

من يك مطلبي را در كتاب صحيح بخاري خواندم و مي خواهم بگويم: كسي بالاتر از حضرت علي پيدا نمي شده است.

وقتي كه 30 نفر از بزرگان آن صحابه كه اسم بردن جايز نيست، وقتي اين 30 نفر در كتب خودشان مي گويند: ما به خودمان شك داشتيم كه منافق هستيم يا واقعا مؤمن هستيم.

من اين را در كتاب صحيح بخاري در كتاب الايمان باب ترس مؤمن از نابود شدن اعمالش خواندم.

من قولم را بر عملم عرضه نداشتم؛ جز اين كه ترسيدم دروغگو باشد، ابن ابي مليكه مي گويد: 30 نفر از صحابه را دريافتم كه همه آن ها از نفاق در خويشتن مي هراسيدند و هيچ يك از آن ها نبود كه ادعا كند بر ايمان جبرئيل و ميكائيل است.

اين مطلب در صحيح بخاري جلد 1 صفحه 19 آمده است.

وقتي 30 نفر از سران مي گويند: ما اطمينان نداريم كه مؤمن واقعي باشيم يا به شخص كناري خود اطمينان نداريم كه منافق است يا مؤمن، چه طور اهل سنت درجات اين ها در تا درجه انبياء بالا مي بردند.

يك مقداري فكر كنيد. اين ها در كتب خودتان آمده است.

در همين صحيح بخاري آمده است كه شخصي نامه نوشت به مشركين مكه و آن ها را از اسرار پيامبر خبردار مي كرد و همه جا خليفه دوم غيرتي مي شدند و مي گفتند: پيامبر گردن اين مرد را بزنم؟

پيامبر صلي الله عليه وآله مي فرمودند: نه، اين آقا در جنگ بدر بوده است و تو چه مي داني كه در جنگ بدر خدا فرموده است كه همه را بخشيدم و شما هر كاري بخواهيد انجام دهيد، آزاد هستيد.

اين مطلب در صحيح بخاري جلد 4 صفحه 19 آمده است.

جوان هاي اين ها از روي همچين مطالبي اجتهاد مي كنند و مي گويند: آن هايي كه در بدر بودند، خدا آن ها را بخشيد؛ پس ما هم اگر كاري كنيم و جهادي انجام دهيم يا شيعه اي را بكشيم، به بهشت مي رويم.

همين طوري است كه در عراق در مسجد در سامرا، چند نفر جوان سر نماز حاضر مي شوند؛ ولي نماز نمي خوانند و بعد كه شخصي از اين ها مي پرسد كه چرا اين ها نماز نمي خوانند، مي گويند: اين ها اجتهاد كردند.

اين ها چون چند شيعه كه در گروه آقاي صدر بودند را كشتند، الان آزاد هستند.

هر كاري بكنند، اين ها بهشتي هستند.

واقعا جوان هاي اهل سنت يك مقداري فكر كنند.

كسي با همچين كاري به بهشت مي رود؟

اگر الان آقاي خامنه اي كه واقعا براي ما مهم است، به من بگويند: به يك اهل سنت يك لگد بزن (كه ايشان اين حرف را هيچ وقت نمي زنند) من بهشت را براي تو تضمين مي كنم، من مي توانم قبول كنم؟

از يك بنده خدايي پرسيدند كه مرجع تقليد شما كيست؟

گفت: عقل خودم.

استاد قزويني من واقعا دعاي شما را لازم دارم.

*************

بيننده آقاي گمشاد زهي از زاهدان (اهل سنت):

من يك دانشجو هستم، در مورد وحدت بين شيعه و سني و در مورد امامت سؤال داشتم. مي خواستم به صورت علمي به آن ها پاسخ دهيد.

آيا واقعا شبكه ولايت در راستاي وحدت بين شيعه و سني گام بر مي دارد يا خير؟

آيا واقعا اين كه شما بياييد در شبكه ولايت به حضرت عمر توهين كنيد كه براي اين كه داماد حضرت علي شود، به حضرت علي گفت: يا دختر خودت را به من بده و يا اين كه مي گويم: شما دزدي كرده ايد، آيا اين صحت دارد؟

زماني كه صحبت از وحدت مي كنيد، مي آييد صحابه رسول الله را مورد توهين قرار مي دهيد.

آيا واقعا اين كه ما بياييم به صحابه توهين كنيم، وحدت بين شيعه و سني ايجاد مي شود؟

مجري:

آيا در شبكه ما جسارت به برادران اهل سنت ديده ايد؟

ما وحدت را هم قبول داريم و بحث علمي را هم قبول داريم و اين ها منافاتي با هم ندارد.

استاد قزويني:

ما بارها گفتيم كه اگر ما در يك جمله به مقدسات اهل سنت توهين كرديم، آقايان تذكر بدهند، ما هم پوزش مي طلبيم و هم كاري مي كنيم كه تكرار نشود.

حضرت عالي هم اگر يك مورد از بنده يا ديگر كارشناسان مان شنيده ايد، بنده به عنوان مسؤل اين شبكه پاسخگو هستم.

از آقايان اهل سنت عذر خواهي مي كنم و به آن كارشناس هم تذكر مي دهم و اگر ديدم كه به تذكراتم عمل نكرد، برنامه شان را در شبكه حذف مي كنم.

در شبكه مسؤليت كلي به عهده بنده است.

حضرت آيت الله مكارم اشراف دارند؛ ولي مسؤليت با بنده است.

اگر حضرت عالي بزرگواري كنيد، (ما تمام بحث هايمان را روي سايت گذاشتيم) بگوييد: فلان مسئله توهين به مقدسات اهل سنت بوده است، بنده همان جا رسما پوزش مي طلبم و قول مي دهم كه آن عبارت در اين شبكه تكرار نشود.

اگر بنا است كه ما از كتب شما يك مطلبي نقل كنيم، اگر شما اين را به حساب ما بگذاريد و بگوييد: شما توهين مي كنيد، اگر اين توهين است، در كتب اهل سنت آمده است.

وقتي كه صحيح مسلم كه از ديدگاه شما عزيزان بعد از قرآن صحيح ترين كتاب ها است، مي آيد قضاياي مربوط به اصحاب نقل مي كند، شما مي گوييد: آقاي مسلم به اهل سنت خيانت كرده است؟

بيننده:

من اول صحبت هايم گفتم: اگر قرار است كه شما پاسخ دهيد، پاسخ تان علمي باشد.

من مي گويم: آيا واقعا ملاك وحدت بين شيعه و سني را شما صحابه قرار مي دهيد؟

آيا اين درست است كه شما روايتي را بياوريد كه در آن به حضرت عمر جسارت شود؟

استاد قزويني:

روايتي كه ما آورديم، اين روايت را كه ما درست نكرديم.

اين روايت از آقا امام صادق سلام الله عليه است.

1300 سال قبل اين روايت آمده است، در كتاب كافي و ديگر كتب هم آمده است.

اگر اين عبارت در كافي باشد توهين است؛ ولي اگر در صحيح مسلم عمر به اميرالمؤمنين بگويد: علي تو ابوبكر و من را دروغگو، گناه كار، حيله گر و خائن مي داني.

اگر اين توهين است، چرا در صحيح مسلم آمده است؟

بيننده:

اين چيزهايي كه مطرح مي كنيد، باعث مي شود كه وحدت بين شيعه و سني از بين برود.

استاد قزويني:

شما يك راهكار ارائه دهيد، اين روايات مطرح نشود؟

بيننده:

روايت اگر واقعا درست است مطرح شود.

پيشنهادي كه بنده دارم اين است كه شما كه پخش مستقيم مي گذاريد و در آن 2 ساعت برنامه داريد و 1 ساعت آن را خودتان صحبت مي كنيد، اين شبكه درست است كه مال آقاي مكارم شيرازي است؛ ولي با پول مردم است.

استاد قزويني:

پول ملت نيست. ما تا به حال از ملت براي شبكه پولي نگرفتيم.

بنا است كه از اين به بعد اين كار را انجام دهيم.

بيننده:

ما مي دانيم كه پول ملت است.

آقاي مكارم شيرازي اين مقدار پول نداشته است كه بيايد يك شبكه ايجاد كند.

من به عنوان يك دانشجوي سني خيلي برايم جالب است كه نظر شما در رابطه با سؤالي كه در شبكه كلمه مطرح شده است چيست؟

سؤال اين است كه آيا آيه صريحي در مورد امامت وجود دارد؟

اگر وجود دارد شما اين را بگوييد.

استاد قزويني:

ما صد بار اين را گفتيم.

بيننده:

آدرس آيه را مي توانيد بدهيد؟

استاد قزويني:

آيه 55 سوره مائده.

قرآن مي فرمايد:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.

ولي شما خدا و پيغمبر است و آن آقايي است كه در حال ركوع صدقه داده است.

من دو تا نكته خدمت شما دانشجو عرض مي كنم.

آقاي آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت و ضد شيعه و سلفي و متوفاي 1260 است.

ايشان در كتاب روح المعاني جلد 6 صفحه 177 و 188 مي گويد: معظم محدثين و غالب اخباريين عقيده شان اين است كه اين آيه در حق علي بن ابي طالب نازل شده است.

در خود كتاب صحيح مسلم، جناب عمر مي گويد:

قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

بعد از اين كه پيغمبر از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من ولي و جانشين پيغمبر هستم.

كلمه «ولي» در اينجا به معني خلافت و امامت و جانشيني استعمال شده است.

ايشان مي گويد: وقتي كه آقاي ابوبكر از دنيا رفت، من گفتم:

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

كلمه «ولي» اينجا به عنوان خليفه و امام استعمال شده است.

به همين دليل هم ما مي گوييم: در آيه 55 سوره مائده، اين آيه در رابطه با ولايت و امامت و جانشيني حضرت امير آمده است.

در آيه 67 سوره مائده مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.

باز جناب آقاي آلوسي در كتاب روح المعاني مي گويد: عبد الله بن مسعود مي گويد: ما در زمان پيغمبر اين آيه را اين طور مي خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته.

روح المعاني، ج 6، ص 193

اين را آقاي سيوطي در كتاب در المنثور جلد 2 صفحه 298 و آقاي شوكاني در فتح القدير جلد 2 صفحه 60 را آورده اند، در آنجا كلمه «مولي المؤمنين» است؛ ولي در جلد 6 روح المعاني صفحه 193 «ولي المؤمنين» آورده است.

در سوره نور آيه 11 در قضيه افك اسم عائشه نيامده است؛ ولي شما مي گوييد: قطعا در حق عائشه نازل شده است، البته به كمك روايات.

در آيه 40 سوره توبه اسم آقاي ابوبكر نيامده است؛ ولي مي گوييد: به كمك روايات اين آيه در حق ابوبكر است.

به همان دليل ما مي گوييم: آيه 2 و 55 و 67 سوره مائده، همه در رابطه با ولايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.

من گمان نمي كنم كه از اين واضح تر بتوان بيان كرد.

اگر ملاك شبكه كلمه است، ما 40 روايت آورديم.

آقايان در روايت اول در مزبله و زباله داني افتادند و گير كردند.

اگر شبكه كلمه معيار است، من به صراحت مي گويم: اگر پيغمبر اكرم از قبر زنده شود و بگويد: حق با علي است، شبكه كلمه و كارشناسان شان والله قبول نمي كنند.

اگر خداي عالم يك ملك بفرستد كه براي آن ها بيان كند، اين ها زير بار نمي روند.

آن ها بنا ندارند كه زير بار بروند؛ ولي اگر براي كساني كه دنبال حق هستند، قضايا واضح و روشن است.

آقايان يك روايت خواستند، ما 40 روايت ارائه داديم.

*************

پایان.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها