2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
نسبت هذيان به پيامبر (ص) و انكار رحلت آن حضرت (3)
کد مطلب: ٥٣٣٨ تاریخ انتشار: ٢٨ دي ١٣٩١ تعداد بازدید: 4805
حبل المتین » عمومی
نسبت هذيان به پيامبر (ص) و انكار رحلت آن حضرت (3)

پیامدهای نسبت هذیان عمر به پیامبر و انکار آیات قرآن با انکار رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله
حبل المتين 91/10/28

بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ: 28 / 10 / 91

مجري:

اگر امكان دارد، مطالب جلسه قبل را به صورت مختصر و در قالب پاورپوينت براي بينندگان عزيز تقديم كنيد.

استاد قزويني:

[انكار رحلت پيامبر از سوي عمر بن خطاب]

همان طوري كه در جلسه قبل اشاره شد، قبل و بعد از رحلت يا شهادت نبي گرامي، اتفاقاتي افتاد كه آن اتفاقات نمي تواند اتفاقات بي حساب و كتاب باشد.

اين كه نبي مكرم به مردم امر مؤكد مي كند كه در جيش اسامه حضور داشته باشند و سپاه اسامه به طرف مرز كشور اسلامي و روم حركت كند؛ ولي متأسفانه تخلف مي كند؛ با اين كه پيغمبر اكرم فرمود:

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.

الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المنتقي من منهاج الاعتدال، ج 1، ص 400 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650

قضيه حديث قرطاس پيش مي آيد و در برابر نبي مكرم مي ايستند و مخالفت مي كنند؛ حتي كار به جايي مي رسد كه نسبت هذيان به نبي مكرم صلي الله عليه وآله مي دهند.

بعد از رحلت نبي مكرم، همان كساني كه مي گفتند: حسبنا كتاب الله، منكر رحلت پيغمبر اكرم مي شوند و اعلام مي كنند كه هركس معتقد باشد پيغمبر از دنيا رفته است، منافق و مستحق قتل است.

خود مخاطبين بايد قضاوت كنند.

وصي منصوب نبي مكرم صلي الله عليه وآله كنار زده شود و فردي را كه از سال ها قبل مقدمات خلافت او را در پشت درهاي بسته و به صورت مخفيانه يا به تعبير محمود ابو ريه مي گويد:

معامرة سرية

توطئه مخفي انجام شده است، او بر سر خلافت بيايد.

ما قصد جسارت به اهل سنت و مقدسات اهل سنت نداريم؛ چون عقيده شيعه بر اين است كه اميرالمؤمنين خليفه به حق و منصوص و منصوب است.

ما نزديك 5 ماه است كه در اين زمينه بحث مي كنيم و آيات و روايات آن را مفصل بيان كرديم.

ما كارشناسان شبكه هاي وهابي را به مناظره دعوت كرديم.

ما اين همه دليل براي امامت و ولايت اميرالمؤمنين داريم، شما هم يك آيه يا يك روايت صحيح و صريح در رابطه با خلافت جناب ابوبكر بيان كنيد.

دريغ از اين كه اين ها يك ثانيه در اين رابطه حرف بزنند؛ چون آن ها چيزي ندارد و جز اين كه مشت خودشان را باز كنند، كاري نمي توانند بكنند.

متأسفانه اين ها از رو نمي روند.

يكي از الطاف بزرگ الهي بر شيعه اين بود كه اين آقايان گفتند: ما يك روايت صحيح و صريح مي خواهيم، دوستان ما 40 روايت آوردند كه اين ها 4 ماه است كه يك روايت بررسي مي كنند و در زباله داني افتادند.

اين آقاياني كه بين كشي (به فتح كاف) و كشي (به كسر كاف) و نر و ماده و زباله و مزبله و بين ابو بصيري كه در عصر امام صادق بوده است و ابو بصيري كه بعد از شهادت امام كاظم بوده است نمي توانند فرق بگذارند، اين ها الطاف خفيه الهي است كه مخاطبين حق را از ناحق تشخيص دهند.

همين اندازه كه اين ها از رو نمي روند و اصرار دارند، همان اصرار فرعونيان و قريش كه به نبي مكرم نسبت ساحر و جادوگر مي دادند، اين آقايان با اين فحاشي ها و اهانت هايي كه دارند، ياد آور همان قضاياي گذشته هستند.

ما گفتيم: بهترين راه اين است كه اين آقايان به جاي اين كه پشت درهاي بسته بروند و دختر خانم هاي 6 ماهه شان پيام دهد و به اين ها دستور دهد و عكس العمل نشان دهد، خودشان بيايند به صورت شبكه به شبكه و رو در رو با هم مناظره كنيم؛ تا دنيا بداند كه اين ها يك مذهب و يك فرقه اي كه بر افكار پوسيده ابن تيميه به تعبير حصني دمشقي، كسي كه پيشوا و امامش شيطان است، پايه گذاري شده است، مردم بدانند كه چيست.

الحمد لله همه روشن شدند و فهميدند.

وقتي آقاي دكتر احمد طيب مي گويد: اين سلفي ها خوارج عصر هستند و آقاي دكتر علي جمعه مي گويد: اين ها سگ هاي جهنم هستند، آنجا اين آقايان هيچ حرفي نتوانستند بزنند.

ما شايد اين را در اين شبكه 100 بار اعلام كرديم، يك جمله پاسخ مي دادند.

آن روز با وزير امور خارجه مي گفت: اهل سنت ايران آزادتر باشند؛ البته ما يك سري شياطين و افراد خود فروخته در ايران داريم كه خود را به عنوان رهبر اهل سنت معرفي مي كنند و حال اين كه اهل سنت اين را طرد مي كنند.

يك سري اخبار دروغين به بعضي از جاها مي دهند؛ ولي الحمد لله در شبكه ولايت ثابت شد كه اهل سنت نه تنها در فشار نيستند؛ بلكه تريبون حوزه علميه قم در اختيار اين عزيزان اهل سنت قرار مي گيرد و مولوي ها و ماموستاها و ديگر بزرگان به اينجا آمدند و صحبت كردند.

اين آزادي خط بطلاني است بر بعضي از ياوه سرايان داخلي و خارجي كه توطئه مي كنند.

در رابطه با قضيه انكار جناب عمر بن الخطاب نسبت به رحلت نبي مكرم، دوستان ما كه پاورپوينت درست مي كنند، من يك مقداري مشكل پسند و بد پسند هستم.

من خودم تا پاورپوينت را خودم درست نكنم و خودم اعتماد نداشته باشم، هم بر مطلب و هم بر كيفيت ورود و خروج، در آنتن براي بينندگان عزيز نمي توانم توضيح دهم.

من با توجه به پيام هايي كه بود و اصراري كه بعضي از دوستان داشتند، شب گذشته تا ساعت 2 بعد از نيمه شب نشستم و اين ها را آماده كردم.

در رابطه با عمر بن خطاب و انكار رحلت پيامبر، 8 موضوع است كه بعضي از قسمت ها را ما در جلسه گذشته عرض كرديم و بعضي از قسمت ها را هم امشب مطرح مي كنيم.

انكار وفات پيغمبر در صحيح بخاري بود كه از عائشه نقل شد كه مي گويد: پيغمبر اكرم كه از دنيا رفت، ابوبكر در سنح كه در يك مايلي مدينه بود، زندگي مي كرد، عمر بن خطاب گفت: پيغمبر از دنيا نمي رود؛ بلكه او از طرف خداي عالم مبعوث خواهد شد:

فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

پيغمبر دست و پاي يك سري از مردان را قطع مي كند.

ما از اين شبكه هاي وهابي و كارشناسان شان مي خواهيم كه به ما جواب دهند.

پيغمبر اكرم در آن 23 سال دست و پاي چه كساني را قطع كرده است؟

آيا آيه قرآني داريم كه پيغمبر مي خواهد دست و پاي اين ها را قطع كند؟

نسبت به عبد الله ابي، سر كرده منافقين، وقتي عمر بن الخطاب مي گويد: اجازه بده من او را بكشم، پيغمبر اكرم مي فرمايد: خير:

أن الناس يقولون محمد يقتل أصحابه

مردم مي گوييند پيغمبر اصحابش را مي كشد.

آن 12 نفري كه در مراجعت از تبوك تصميم بر ترور رسول اكرم داشتند، عمار ياسر و ديگران گفتند: ما اين ها را رسوا و نابود كنيم، پيغمبر فرمود:

أن الناس يقولون يقتل محمد أصحابه

اينجا جناب عمر بن الخطاب مي گويد:

وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

خدا پيغمبر را مبعوث خواهد كرد و به يقين دستان و پاهاي يك سري از مردان را قطع خواهد كرد.

اين را به ما جواب دهند كه اين را جناب خليفه دوم از كجا استفاده كرده است؟

من ديشب در حالي كه پاورپوينت درست مي كردم، اين كارشناس مفتكي شبكه وهابي كلمه مي گفت: چرا اين ها به ابوبكر و عمر جناب مي گويند، اين ها هدف شان توهين به ابوبكر و عمر است.

الحمد علي سلامة العقل

مي گويند: چرا شما حضرت نمي گوييد و جناب مي گوييد؟

جناب توهين است.

حداقل در ادبيات فارسي هم كه وارد باشيد يا در همين برنامه هايي كه ما داريم نسبت به بزرگان و مراجع و شخصيت هاي علمي استعمال مي كنيم.

بنده حضرت را به هيچ وجه استعمال نمي كنم و تعمد هم دارم؛ چون به حضرت امير اگر من بگويم: حضرت علي، به غير از ايشان من به احدي اين را نمي گويم.

نه تنها به او حتي به افراد ديگر هم مثل ابوذر و سلمان هم كلمه حضرت را استفاده نمي كنم؛ چون تعمد داريم كه اين واژه هايي كه براي اهل بيت استعمال مي كنيم، نسبت به ديگران تلاش مي كنيم كه استفاده نكنيم.

كلمه جناب و آقا و خليفه از الفاظي است كه اگر از الفباي ادبيات فارسي شما خبر داشته باشيد يا حداقل از برنامه هاي ما غير از خلفاء نسبت به ديگران؛ مثلا جناب ابوذر چنين گفتند، پس آنجا ما قصدمان توهين به ابوذر و سلمان است؟

به قول يكي از بزرگان كه مي گويد: خدا، به كسي كه عقل دادي چه ندادي؟

به كسي كه عقل ندادي چه دادي؟

الحمد لله الذي جعل أعدائنا من الحمقاء

مسئله ديگر تهديد به قتل قائلين به وفات پيغمبر است.

اين را هم از معجم كبير و ديگران با سندهاي صحيح آورديم كه عمر بن خطاب مي گويد: نشنوم كه كسي بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، اگر كسي بگويد:

ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ

المعجم الكبير، ج 7، ص 57

با شمشير او را نابود مي كنم.

هيثمي و صالحي شامي مي گويند: اين روايت صحيح است.

بيهقي مي گويد: عمر مردم را موعظه مي كرد:

ويوعد من قال قد مات بالقتل والقطع

دلائل النبوة، ج 7، ص 217

هر كس بگويد: پيغمبر مرده است، من او را مي كشم و دست و پايش را قطع مي كنم.

علوت رأسه بسيفي

المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 107 و تاريخ ابن الوردي، ج 1، ص 134

با اين شمشيرم آنچنان مي زنم كه كله او در هوا معلق شود.

اتهام نفاق به كساني كه قائل به رحلت پيامبر هستند زده است.

از مسند جناب احمد آورديم كه ايشان به مغيرة بن شعبه كه مي گويد: پيغمبر از دنيا رفته است، مي گويد:

أنت رَجُلٌ تَحُوسُكَ فِتْنَةٌ

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219 و البداية والنهاية، ج 5، ص 241

تو دنبال فتنه گري هستي.

پيغمبر اكرم از دنيا نرفته است؛ بلكه خواهد آمد و همه منافقين را از بين خواهد برد.

در روايت ديگر مي گويد: پيغمبر برمي گردد و دست و پاي كساني را مي برد كه:

يزعمون أن رسول الله مات

تاريخ الطبري، ج 2، ص 232

معتقد هستند كه پيغمبر از دنيا رفته است.

هر كس بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، اين ها منافق هستند و پيغمبر اكرم اين ها را از بين مي برد.

اين ها مباحثي بود كه ما در جلسه گذشته مطرح كرديم كه جناب عمر با آب و تاب اين قضايا را مطرح مي كند و مي گويد: هر كس بگويد: پيغمبر از دنيا رفته است، منافق است.

عده اي از منافقين معتقد هستند كه پيغمبر از دنيا رفته است.

اگر پيغمبر بيايد، اين منافقين را مي كشد و نابود مي كند و هر كس هم بگويد: پيغمبر مرده است، من با اين شمشير گردن او را خواهم زد.

مجري:

انگيزه اصلي انكار رحلت حضرت رسول توسط خليفه دوم چيست؟

استاد قزويني:

چند قضيه است كه بايد با هم بررسي شود.

قضيه تخلف از جيش اسامه و نسبت هذيان به نبي مكرم و انكار رحلت نبي مكرم و در سقيفه بني ساعده اتفاقاتي كه بين مهاجرين و انصار افتاد.

سعد بن عباده را كه جناب عمر گفت:

قتل الله سعداً، اقتلوه فإنه منافق

شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 13

تمام اين ها بايد دست به دست هم داده شود، بعد ما قضاوت كنيم كه از مجموع اين ها ما چه نتيجه اي مي گيريم.

اين ها همه را مي خواهند طوري تنظيم كنند كه مسئله خلافت جناب ابوبكر مطرح شود.

ابوبكر در آنجا نيست، اين ها احساس مي كنند كه مردم بعد از رحلت پيغمبر سراغ اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي روند و او را به عنوان خليفه منصوص پيغمبر انتخاب مي كنند و با او بيعت مي كنند.

در خود صحيح بخاري آمده است كه جناب ابوبكر وقتي از سنح مي آيد، پرده را روي جنازه پاك نبي مكرم كنار مي زند و او را مي بوسد و مي گويد:

بِأَبِي أنت وَأُمِّي طِبْتَ حَيًّا وَمَيِّتًا

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

به عمري كه مردم را تهديد مي كند مي گويد:

أَيُّهَا الْحَالِفُ علي رِسْلِكَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

اي كسي كه اين طور قسم مي خوري كه پيغمبر نمرده است و هر كس بگويد پيغمبر مرده است چنين و چنان مي كنم، سر جاي خودش باش و يك مقداري آرام باش.

وقتي ابوبكر شروع به سخن گفتن مي كند، عمر مي نشيند و ابوبكر حمد و ثناي الهي را مي گويد و بعد مي گويد: هر كس پيغمبر را عبادت مي كرده است:

فإن مُحَمَّدًا قد مَاتَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

عمر مي گفت: هر كس بگويد: پيغمبر مرده است، منافق است، پيغمبر برمي گردد و دست و پاي آن كساني كه معتقد بودند پيغمبر مرده است، قطع مي كند.

اينجا مي بينيم كه پيغمبر در بالاي منبر مي گويد:

فإن مُحَمَّدًا قد مَاتَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

بعد مي گويد:

وَمَنْ كان يَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

بعد آيه 30 سوره زمر را مي خواند كه خداوند مي فرمايد:

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

تو هم مي ميري و ديگران هم مي ميرند.

بعد سوره آل عمرآن آيه 144 را مي خواند كه خداوند مي فرمايد:

وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ علي أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ علي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شيئا وَسَيَجْزِي الله الشَّاكِرِينَ.

اگر پيغمبر بميرد يا شهيد شود، آيا شما به دوران جاهليت خودتان برمي گرديد يا خير؟

در اينجا مي گويد:

فَنَشَجَ الناس يَبْكُونَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

در مسند أحمد هم همين تعبير را دارد كه عمر مي گويد: پيغمبر نمرده است و برمي گردد و منافقين را از بين مي برد و جناب ابوبكر اين آيه 30 سوره زمر و آيه 144 سوره آل عمران را مي خواند و مي گويد:

فإن مُحَمَّداً قد مَاتَ

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219

پيغمبر از دنيا رفته است.

بلا فاصله جناب عمر بن الخطاب مي گويد: اي مردم حالا كه پيغمبر مرده است:

يا أَيُّهَا الناس هذا أبو بَكْرٍ وهو ذُو شَيْبَةِ الْمُسْلِمِينَ فَبَايِعُوهُ فَبَايَعُوهُ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 219 و البداية والنهاية، ج 5، ص 242 و الطبقات الكبري، ج 2، ص 267

اين ابوبكر است و پيرمرد مسلمان ها است، با او بيعت كنيد و مردم هم بيعت كردند.

اين ها گفتند: كه هدف نهايي از اين قضيه آمدن جناب ابوبكر از سنح و طرح خلافت آقاي ابوبكر و دعوت از مردم كه بيايند با ابوبكر بيعت كنند.

مجري:

آيا خليفه دوم اين آياتي كه ابوبكر خواند، اين ها را در قرآن نخوانده بود؟

استاد قزويني:

جناب خليفه دوم كه سه روز قبل مي گفت: حسبنا كتاب الله، همين آيه 30 سوره زمر و آيه 144 سوره آل عمران مال قرآن است.

وقتي آقاي ابوبكر اين آيات را مي خواند، آنچه كه آقاي ابن كثير دمشقي آورده است، مي گويد: ابوبكر طرف منبر رفت و سخنراني كرد و اين آيه را خواند:

(وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل) الآية فقال عمر هذه الآية في القرآن والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم.

البداية والنهاية، ج 5، ص 243

عمر گفت: آقاي ابوبكر اين آيه در قرآن است؟

درست است كه 10 سال اول رسالت نبي مكرم، ايشان مشغول بت پرستي و شكنجه كردن مسلمان ها بوده است و قضيه اسلامش با دعوا با شوهر خواهرش و زدن خواهرش انجام شد؛ ولي 3 سال در مكه مسلمان بود و نزديك 11 سال هم در مدينه كه روي هم 14 سال بود كه ايشان مسلمان شده است.

در طول اين 14 سال، آيا اين آيات را نشنيده بوده است؟

فقال عمر هذه الآية في القرآن والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم.

البداية والنهاية، ج 5، ص 243

بعد سوگند مي خورد و مي گويد: به خدا سوگند من نمي دانستم كه قبل از امروز، همچنين آيه اي نازل شده است.

يك فردي كه خودش اعتراف مي كند كه من از آيات قرآن بيگانه هستم و سوگند مي خورد كه من نمي دانستم همچنين آيه اي در قرآن است، آيا يك همچنين شخص كه بيايد در رأس خلافت قرار بگيرد، چه كار مي خواهد انجام دهد؟

آيا اين فرد با اميرالمؤمنيني كه مي گويد: به خدا سوگند هيچ آيه اي نيست، جز اين كه من مي دانم كه شب نازل شده است يا روز، در بيابان يا در شهر نازل شده است يا اين كه به چه نحوي نازل شده است.

تنها كسي است كه فرمود:

سلوني قبل أن تفقدوني

تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 193 و المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 383 و تاريخ مدينة دمشق، ج 17، ص 335

هر چه مي خواهيد از من سؤال كنيد.

آيا از انصاف است كه ما همچنين فردي را كنار بگذاريم و اين آقاي عمر را به عنوان خليفه بگيريم.

البته قصد اهانت نيست، بحث تاريخي است، اين مطالب را ما از منابع اهل سنت مي خوانيم.

ابن كثير دمشقي هم اين قضيه را به عنوان يك امر مسلم نقل مي كند و مي گويد: به خدا سوگند قبل از امروز من نمي دانستم كه همچنين آيه اي در قرآن است.

آيا اين دليل بر جهل به كتاب نيست.

آن وقت اين آقا مي گويد:

حسبنا كتاب الله

كتاب خدا ما را كفايت مي كند.

كتاب خدايي كه خودتان مي گوييد:

والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم

البداية والنهاية، ج 5، ص 243

يا در قضيه آيه تيمم كه قرآن بصراحت در رابطه با كسي كه جنب است مي فرمايد:

وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا.

سوره مائده آيه 6

آقاي عمر انكار مي كند و مي گويد: كسي كه جنب شد لازم نيست نماز بخواند.

يك مقداري اين عزيزان ما دقت كنند و تعصب را كنار بگذارند، اين مباحث هم كه مال كتب شيعه نيست؛ مگر اين كه شما بگوييد: ابن كثير دمشقي و طبري و آلوسي شيعه بوده اند.

اين روايت را هم با سندهاي صحيح آوردند؛ نگوييد: اين ها مطالب نادرستي است كه اين آقايان در زباله دان هاي اهل سنت پيدا مي كنند.

طبري از قول ابو هريره مي گويد:

قال عمر والله ما هو إلا أن سمعت أبا بكر يتلوها فعقرت حتي وقعت إلي الأرض ما تحملني رجلاي وعرفت أن رسول الله قد مات.

تاريخ الطبري، ج 2، ص 233

به خدا سوگند يك دفعه كه شنيدم ابوبكر اين آيه را مي خواند، آنچنان شوكه شدم كه به زمين خوردم و ديدم پاهايم طاقت نياورد و فهميدم كه پيغمبر مرده است.

در عبارت جناب بخاري، يك تعبيري دارد كه خيلي عجيب است.

ايشان مي گويد: وقتي كه ابوبكر اين آيه را خواند:

فَتَلَقَّاهَا منه الناس كلهم

صحيح البخاري، ج 4، ص 1618

همه مردم فهميدند كه پيغمبر مرده است.

قبل از اين كه آقاي ابوبكر اين آيه 144 سوره آل عمران را بخواند، هيچ كس نمي دانست؛ يعني صحابه از قرآن بي اطلاع بودند و از آيات قرآن خبر نداشتند.

فما أَسْمَعُ بَشَرًا من الناس إلا يَتْلُوهَا

صحيح البخاري، ج 4، ص 1618

تمام مردم شروع كردند اين آيه را خواندند.

آيا اين صحابه اي كه از آيات اين قدر بيگانه هستند، صلاحيت مرجعيت علمي دارند؟

اين آقاي حيدري مي گويد: اگر صحابه آيه اي را تفسير نكنند، هيچ آيه اي به درد نمي خورد.

اين ها همه به ما نشان مي دهد كه پشت پرده يك مباحثي است. به ما آن حقايق را نگفتند.

آقايان علماي بزرگوار و آقايان كارشناس، شما كه تشريف نمي آوريد، ما كه گفتيم: آماده هستيم و اين تريبون شبكه ولايت را در اختيار شما قرار مي دهيم.

مناظره هم نخواستيم، شما اينجا يك ساعت صحبت كنيد و بعد تشريف ببريد.

ما بخش بخش صحبت شما را مؤدبانه و محترمانه نقد مي كنيم.

جديدا هم كه رسم شده است و حتي بعضي از سياست مداران در مجلس بدون اين كه حرف مخالف را بشنوند، بحث جنگل و مرتع و غيره را انجام مي دهند.

اين ها وسيله مسخره كردن بيگانگان شده است.

نمي دانم اين آقايان از اين عقل خدا دادي چرا استفاده نمي كنند.

چند روز رياست چقدر ارزش دارد؟

ما در داخل جامعه هستيم، اين گراني كه در اين 4 ماه بر مردم تحميل شده است، والله قابل تحمل نيست. مردم ايران و مسلمان ها و شيعه و سني، واقعا آقا هستند.

در هر كشوري اين چنين بود، مردم شورش مي كردند؛ همان طوري كه در كشورهاي اروپايي مي بينيم، مردم ما واقعا بي همتا هستند. بايد دست اين مردم را بوسيد.

به خاطر چند روز رياست، مردم و ديگران را ناديده گرفتن و حرف مخالف را تحمل نكردن، درست نيست.

همين آقاياني كه بر حضرت نوح ايراد مي گيرند، بدانند كه پيغمبر فرمود: هر كس در رأس قدرت قرار بگيرد و بداند كه بهتر از او كسي وجود دارد و كنار نرود و ميدان را براي ديگران باز نكند، به خدا و پيغمبر و همه مسلمان ها خيانت كرده است.

شبكه ما شبكه سياسي نيست. ما فقط مي خواهيم از مردم تجليل كنيم.

آقايي و بزرگواري مردم را بگوييم و بي توجهي بعضي از آقايان يا به تعبير رهبري، آن ناكار آمدي شان را كه اين همه مصيبت بر مردم تحميل كرده است را بيان كنيم.

اين آقايان نبايد از جناب خليفه اول و دوم انتقاد كنند، خودشان همان روش و اسلوبي انتخاب مي كنند كه يك عمري از آن انتقاد كرده بودند؛ بلكه به مراتب بدتر.

مجري:

آيا صحابه حاضر اين آيات را نخوانده بودند؟

قبل از آمدن خليفه اول و خواندن آيات قرآن، ديگر صحابه حاضر اين آيات را نخوانده بودند؟

استاد قزويني:

در خود البداية والنهاية ابن كثير دمشقي سلفي جلد 5 صفحه 242، آقاي ابن ام مكتوم كسي است كه به جاي پيغمبر 13 بار در مدينه نماز خوانده است.

اين آقاياني كه مي گويند: ابوبكر به خاطر نمازش صلاحيت خلافت دارد، بايد 13 برابر براي ابن ام مكتوم كه از مهاجرين اولين است و آيه 100 سوره توبه شاملش مي شود، بايد خليفه تر باشد.

همين آقاي ابن ام مكتوم، همين آيه 144 سوره آل عمران مي خواند؛ ولي هيچ كس گوش نمي كرد، گويا اصلا نمي شنوند.

اين را بيهقي در دلائل النبوة نقل مي كند و ابن تيميه مي گويد: كتابش معتبر است.

اين مطلب را در جلد 7 صفحه 217 نقل كرده است.

در كتاب البداية والنهاية جلد 5 صفحه 242 نقل شده است.

در سنن دارمي مي گويد: عمر داشت سخن مي گفت و مي گفت: پيغمبر از دنيا نرفته است و مثل حضرت موسي پيش خدا رفته است و برمي گردد و مي خواهد دست و پاي يك عده را قطع كند.

بعد مي گويد:

فلم يَزَلْ عُمَرُ يَتَكَلَّمُ حتي أَزْبَدَ شِدْقَاهُ مِمَّا يُوعِدُ وَيَقُولُ

سنن الدارمي، ج 1، ص 52

آنچنان مردم را مي ترساند كه وقتي حرف مي زد، دهانش كف كرده بود.

اين را ما نمي گوييم كه آقايان بگويند: توهين است.

عباس عموي پيغمبر گفت: اي مردم پيغمبر از دنيا رفته است و او هم بشري است مثل ديگر بشر كه تغيير پيدا مي كند.

اگر پيغمبر بنا است برگردد، بلند شويد پيغمبر را دفن كنيد، اگر خدا اراده كند و از زير خاك هم بخواهد پيغمبر را زنده كند، هيچ مشكلي ندارد.

در روايت ابن كثير، عباس عموي مي گويد: آيا كسي روايتي شنيده است كه پيغمبر نمي ميرد؟

هل عندك يا عمر من علم قال لا

البداية والنهاية، ج 5، ص 243 و دلائل النبوة، ج 7، ص 217

آيا علمي داري بر اين كه پيغمبر نمي ميرد يا حديث يا آيه يا اطلاعي داري؟

عمر گفت: نه.

بعد عباس مي گويد:

اشهدوا أيها الناس أن أحدا لا يشهد علي رسول الله بعهد عهده اليه في وفاته والله الذي لا إله إلا هو لقد ذاق رسول الله الموت.

البداية والنهاية، ج 5، ص 243 و دلائل النبوة، ج 7، ص 217

هيچ كس يك روايتي از پيغمبر ندارد كه پيغمبر نمي ميرد، به خداي يكتا پيغمبر از دنيا رفته است.

آقاي باقلاني كه از علماي بزرگ كلامي اهل سنت است اين مطلب را در كتاب تمهيد الاوائل صفحه 489 بيان كرده است.

اين ها نشان مي دهد كه نبي مكرم صلي الله عليه وآله از دنيا رفته و آياتي هم كه اين حضرات مي خواندند، گويا هيچ كس به اين آيات توجه نمي كرده است.

مجري:

آيا تنافضي بين دو برخورد خليفه دوم ديده نمي شود؟

استاد قزويني:

ان شاء الله در فرصت مناسب بحث سقيفه را مطرح مي كنيم كه چه در سقيفه گذشت. بعد از سقيفه تهديد هايي كه بود را بيان مي كنيم.

در خود صحيح بخاري از قول عائشه ام المؤمنين نقل مي كند:

لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا فَرَدَّهُمْ الله بِذَلِكَ ثُمَّ لقد بَصَّرَ أبو بَكْرٍ الناس الْهُدَي

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

عمر مردم را مي ترساند و در ميان مردم نفاق بوده است؛ همان كساني كه در مدينه بودند، همان صحابه.

اين حرف جناب عائشه است و حرف ما نيست و در صحيح بخاري است نه در كتب شيعه.

لما بويع أبو بكر في السقيفة وكان الغد

السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248

وقتي در سقيفه با ابوبكر بيعت شد، بعد از سقيفه كه ابوبكر خواست سخنراني كند، عمر بلند شد و حمد و ثناي الهي گفت و بعد گفت:

أيها الناس إني كنت قلت لكم أمس مقالة ما كانت مما وجدتها في كتاب الله ولا كانت عهدا عهد إلي رسول الله صلي الله عليه وسلم.

السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248

من روز گذشته يك حرفي مي زدم و مي گفتم: پيغمبر نمرده است و منافقين مي گويند: پيغمبر مرده است و هر كس بگويد: پيغمبر مرده است، من او را مي كشم، پيغمبر برمي گردد و دست و پاي منافقين را قطع مي كند.

اين حرفي كه من زدم، نظر شخصي خودم بوده است و در كتاب خدا من همچنين حرفي پيدا نكرده بودم و پيغمبر هم در اين زمينه وصيتي به من نكرده بود.

خدا و پيغمبر كه نفرموده است؛ ولي جناب خليفه قسم مي خورد و دهانش هم كف مي كند و مي گويد: هر كس بگويد: پيغمبر مرده است منافق است و من او را مي كشم.

اگر آيه قرآن و سنت پيغمبر نيست، اين تهديد و اين اتهام نفاق براي چه بوده است؟

ابن عباس مي گويد: من در زمان خلافت عمر با عمر قدم مي زدم و در دست عمر يك شلاقي بود.

عمر داشت حرف مي زد تا اين كه به طرف من برگشت و گفت:

هل تدري ما حملني علي مقالتي هذه التي قلت حين توفي الله رسوله قال قلت لا أدري يا أمير المؤمنين أنت أعلم.

تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15

آن حرفي كه من روز وفات پيغمبر زدم و گفتم: پيغمبر نمرده است و هر كس بگويد: پيغمبر مرده است با شمشيرم گردنش را مي زنم و او منافق است، آيا متوجه شدي كه براي چه گفتم؟

ابن عباس مي گويد: من نمي دانم شما آگاه تر هستيد.

عمر مي گويد:

والله إن حملني علي ذلك إلا أني كنت أقرأ هذه الاية

تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15

آن كه وادار كرد كه من گفتم: پيغمبر نمي ميرد و هر كس بگويد: پيغمبر مرده است او را مي كشم، اين آيه باعث شد:

وكذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا

تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15

ما شما را امت وسط قرار داديم تا بر تمام مردم شاهد باشيد و پيغمبر هم بر شما شاهد است.

فوالله إني كنت لأظن أن رسول الله سيبقي في أمته حتي يشهد عليها بآخر أعمالها

تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15

به خدا سوگند من بر اين باور بودم پيغمبر در ميان امتش تا آخرين نفر از امت مي ماند و شاهد اعمال او است.

يعني اين امت پيغمبر كه مي خواهد تا قيام قيامت بماند، پيغمبر هم زنده مي ماند و آخرين نفر از امت كه از دنيا رفت، پيغمبر شهادت داد، آن وقت پيغمبر از دنيا مي رود.

اميدوارم كه اين كارشناسان شبكه هاي وهابي، جناب آقاي حيدري عزيز كه صبيه خانم اين آقا اين دختر 6 ساله كه زينب خانم است و ايشان را بعضي اوقات راهنمايي مي كند، خدا ان شاء الله او را مايه هدايت پدرش قرار دهد و گرفتار آتش جهنمي كه پدرش به آن دچار شده است، گرفتار اين نشود، حداقل به اين جواب دهيد.

در عبارتي كه آورديم مي گويد: اين حرفي كه من زدم:

ما كانت مما وجدتها في كتاب الله ولا كانت عهدا عهد إلي رسول الله صلي الله عليه وسلم

السيرة النبوية، ج 6، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 237 و البداية والنهاية، ج 5، ص 248

عمر به خدا سوگند قسم مي خورد:

فوالله إني كنت لأظن أن رسول الله سيبقي في أمته حتي يشهد عليها بآخر أعمالها

تاريخ الطبري، ج 2، ص 238 و شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 3، ص 242 و عمدة القاري، ج 8، ص 15

امت پيغمبر هم كه حد يقف نداشته است، امت پيغمبر مثلا بعد از 20 سال تمام مي شود. پيغمبر هم مي رود، امت پيغمبر زاد و ولد مي كند تا قيام قيامت ادامه دارد.

آقاياني كه در رابطه با طول عمر حضرت مهدي ارواحنا فداه ايراد مي گيرند، اينجا به ما پاسخ دهند.

دوستان عزيز توجه داشته باشند تا يك تلنگري بر ذهن ها باشد، اين پرده هاي تعصب را كنار بگذاريم و يك لحظه فكر كنيم، اين مباحث خواندن دارد.

سؤالات بينندگان

بيننده آقاي سلطاني:

حاج آقا ما شما را خيلي دوست داريم. هر وقت شما را مي بينيم انگار دنيا را به ما مي دهند. من يكي از ذاكرين اهل بيت هستم.

در اين شبكه هاي سمباده اي به آقاي سجودي زنگ زده بودند، آقاي سجودي دست و پايش را گم كرده بود. آن هايي كه به اين كارشناس هاي شبكه وهابي كلمه زنگ مي زنند، اين ها مطالعه نمي كنند و بدون مطالعه تماس مي گيرند و در بحث گير مي كنند.

كسي كه اطلاعات ندارد براي چي زنگ مي زند. ما از اين جريان اذيت مي شويم.

مجري:

دوستاني بايد بروند كه قدرت پاسخگويي داشته باشند، اين عزيزان نروند بهتر است از اين كه بروند و گير كنند.

بيننده:

من كه مطالعه ام كم است و سوادم كم است، مجبور هم نيستم كه زنگ بزنم.

يك نفر به آقاي سجودي كارشناس مواد مخدر زنگ زد و گفت: آقاي سجودي علت اين كه شما از شيعه بودن برگشتي و سني شدي چه بوده است؟

اين آقاي سجودي يك حرف خنده داري زد كه بچه كوچك ما در خانه خنده اش گرفت.

آقاي سجودي گفت: اولين دليل آن اين بود كه شيعه دشمن اهل بيت است.

آن شخص گفت: شيعه دشمن اهل بيت است يا شما؟

اهل سنت بعضي از آن ها عزيز هستند؛ ولي ما اين وهابيت را مي گوييم.

ما دشمن اهل بيت هستيم يا شما؟

عمر چنين جساراتي را به رسول الله صلي الله عليه وآله و اهل بيت كرده است.

جناب عائشه جسارت كرده است. ما دشمن اهل بيت هستيم؟

عمري كه به حضرت زهرا جسارت كرد و در خانه ايشان را آتش زد.

ما دشمن اهل بيت هستيم يا شما؟

من دوست داشتم كه آن شخصي كه زنگ زد اين را بگويد.

نمي دانم چرا نگفت و ماند كه چه جوابي دهد.

شما كه نمي تواني جواب دهي مجبور هستي مگر كه زنگ بزني.

استاد قزويني:

در برنامه شب گذشته شان، يك بنده خدايي زنگ زد و گفت: چرا شما در مكه اجازه نمي دهيد كه شيعيان مسجد داشته باشند؟

اين را ما بارها گفته بوديم، آقاي سيد عقيل تكليفش روشن است و رفع القلم از مجنون است.

آقاي ملا زاده گفت: عقيل بي عقل.

آقاي خدمتي كه خدمت گذار بني اميه است، وقتي مي گويد: مگر در مسجد الحرام چه اشكالي دارد؟ شيعيان در مسجد الحرام نماز بخوانند.

چه نيازي است كه در مكه شيعيان مسجد داشته باشند؟

انسان عاقل مگر كعبه را مي گذارد و برود در جاي ديگري نماز بخواند؟

آقاي خدمتي، خودتان را احمق تصور مي كنيد يا مخاطبين تان را احمق مي دانيد؟

اهل سنت نزديك 850 مسجد در مكه دارند.

بنده كه در ايام ماه رمضان مشرف بودم، مردمي كه در مساجد نماز تراويح مي خوانند، شايد آمارشان چند برابر افرادي است كه در خود مسجد الحرام نماز مي خوانند است.

شما در گوگل 200، مكه، قبله، اين 3 كلمه را جستجو بزنيد، شايد 200 سايت آوردند كه 200 تا از مساجد اهل سنت در مكه است، رو به قبله نيست.

مردم كه نماز مي خواندند، رو به كعبه نماز نمي خواندند.

آن آقايي كه زنگ زده است، همان طوري كه آقاي سلطاني گفتند، شما كه اطلاعات نداري براي چي زنگ مي زني؟

ايشان هم قانع شد و گفت: مسئله اي نيست، در مكه احتياجي نيست كه كسي مسجد داشته باشد. 850 مسجد در مكه پس چه كار مي كند؟

مي گويد: در مدينه هم شيعيان مسجد دارند. برادر عزيز تو كه خبر از هيچ جا نداري براي چه زنگ مي زني؟ در مدينه و مكه و جده و رياض مسجد نيست.

در هيچ كجاي عربستان سعودي مسجدي براي شيعيان نگذاشته اند.

بله در طائف و أحصي و قطيف، آنجا 70 درصد شيعه هستند. اخيرا هم تمام حسينيه ها را بسته اند.

آقاي با عقل مي گويد: ما كه سفير عربستان سعودي نيستيم كه از او دفاع كنيم.

شما سفير عربستان سعودي نيستيد؛ ولي آقا فضول جمهوري اسلامي هستيد؟

چرا از آن طرف را مي گوييد: ما سفير نيستيم، بعد از اين طرف فضولي و بي ادبي و هتاكي مي كنيد؟

اگر سفير نيستيد، از اين طرف هم به شما چه ربطي دارد كه در تهران مسجد دارند يا خير؟ شما كه ايراني نيستيد. شما كه وطن فروخته هستيد.

شما به يك كشور ديگر رفتيد و پناهنده شديد و تا أبد الدهر هم جرأت به ايران آمدن را هم نداريد.

به قدري پرونده تان را سنگين كرديد و حرف هاي زشت و لاطائلات به مقدسات شيعه و جمهوري اسلامي گفتيد كه به مجرد آمدن، طبق قانون با شما برخورد مي شود.

جناب آقاي هاشمي عزيز، شما دخالت نكن.

مردم ايران الحمد لله چه از اهل سنت و چه غير اهل سنت، وكيل و وصي نمي خواهند و شما هم نه سفير اهل سنت هستيد و نه وكيل اهل سنت هستيد.

همه اهل سنت آمدند؛ حتي آقاي مرادزهي گفت: اين ها نماينده اهل سنت نيستند.

به چه زباني به شما بگويند كه به شما هيچ ارتباطي ندارد كه سخنگوي اهل سنت ايران باشيد؟ ما اين شبكه را در اختيار آقايان اهل سنت قرار داديم.

اگر يكي از علماي اهل سنت به اينجا بيايد و انتقاد هم كند، ما انتقادات ايشان را پخش مي كنيم و پاسخ مي دهيم.

بيننده:

امروز تكرار برنامه شان بود. ايشان در اين برنامه صحبت هاي شما را ضبط كرده بودند و مي خواستند كه ايرادهاي شما را بگيرند.

ايشان كه داشت نشان مي داد، استاد حسيني قزويني گفتند: يكي از عزيزاني كه سني بوده است به همراه خانواده اش در فلان كشور شيعه شده است و نخواسته ما اسمش را بگوييم.

ايشان از اين كار سوء استفاده مي كند و مي گويد: چرا بايد نخواسته باشد؟

اگر راست مي گويد، بگويد كه كيست؟

حاج آقاي حسيني قزويني مي گويد: ان شاء الله خدا به شما طول عمر با عزت دهد و 120 سال عمر كنيد كه گفتيد: هر موقع رحلت كرديد ما اسم شما را بگوييم.

اين سوء استفاده مي كند و مي گويد: چون حاج آقاي حسيني قزويني اين طور گفتند كه 120 سال عمر كند، حاج آقاي حسيني حرفي براي گفتن ندارد.

ايشان از حرف هاي شما سوء استفاده مي كند و شما مي خواهيد به آقايي كه شيعه شده است احترام بگذاريد و مي گوييد: خدا به شما 120 سال طول عمر با عزت دهد، اين شخص مي گويد: بعد از 120 سال مگر شما زنده هستي؟

مي گويد: اين ها فيلم بازي مي كنند.

اگر اجازه دهيد وقتي ما مداح هاي آذري به قم مي آييم، با شما ديداري داشته باشيم و براي شما به زبان آذري مداحي كنيم.

استاد قزويني:

ما حرفي نداريم. ما از خداي مان است، درهاي شبكه به روي همه مخصوصا مداحان آذري زبان باز است.

بيننده آقاي مسلميان از انگلستان:

من نمي توانم فارسي را خيلي كامل صحبت كنم، از اين بابت از شما عذر خواهي مي كنم.

من از 3 سالگي از ايران بيرون آمدم و اول سني بودم و در اينجا در دانشگاه درس خواندم و سال ها كتاب خواندم و حقانيت علي بن ابي طالب عليه السلام براي من ثابت شده است.

2 سال است كه من شيعه شده ام. من از شما يك سؤال داشتم كه خودم نتوانستم جواب آن را پيدا كنم و از شما مي خواستم كه به من كمك كنيد.

در رابطه با تشكيل حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام نتوانستم جواب پيدا كنم. شما در ايران حكومت اسلامي درست كرديد به نام امام زمان عليه السلام.

من چندتا از روايات را ديدم ؛ ولي هيچ كدام معني حكومت نداده است.

من از شما مي خواهم كه اگر امكانش است من را روشن كنيد و از شما مي خواهم كه به من دقيق جواب دهيد.

بيننده آقاي حنفي از تربت حيدريه از اهل سنت:

جناب آقاي قزويني شما كه با اين صحبت ها در اين شب ها براي عمر آبرو نگذاشتيد.

حديث و قرطاس و جيش اسامه و ترك جنازه پيغمبر و رفتن دنبال سقيفه و تعيين خليفه، ما ديگر چه بگوييم؟

البته چيزي كه امشب شما گفتيد در مورد اين كه عمر گفته است: هر كس بگويد پيغمبر مرده است او را مي كشم، ايشان در امر شورا هم گفته بود: اگر 2 نفر يك طرف باشند و 4 نفر يك طرف، آن 2 نفر را بكشيد.

اگر يك نفر بود، آن يك نفر را بكشيد. آن ها با اين كه كبار اصحاب بدري بودند، اين نشان از فهم جناب عمر دارد كه چنين دستوري مي دهد.

وقتي ابوبكر مي خواست ايشان را خليفه كند، مردم گفته بودند:

أتستخلف علينا فظا غليظا

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 358 و الزهد لابن السري، ج 1، ص 284

اين صحبت هايي كه شما كرديد، نمي دانم كه با اين عمر چه كار كنيم.

اگر بگوييم: خدايا اگر عمر همچنين ظلم و اشتباهي كرده است و به حق فاطمه اين ظلم ها را كرده است، ما بگوييم به اين ها راضي نيستيم، آيا كفايت مي كند و خدا از ما راضي است؟

بيننده سركار خانم حسيني از كانادا:

از برنامه هاي خيلي خوب تان ممنون هستم.

اينجا بيشتر سني ها چون وهابي ها اين طور حكم داده اند، گوشت بره حرام را كه مي خواهند بخورند بسم الله مي گويند؛ ولي مرغ را كه ما به آن ها مي گوييم حرام است و نبايد از اين مغازه ها بخريد، مي گويند: هيچ آيه اي نيامده است و فقط در مورد گوشت گوسفند آمده است و در مورد مرغ آيه اي نيامده است كه اين ها حرام است و به ما حكم داده اند كه اين ها حلال است و بسم الله مي گوييم مي توانيم بخوريم.

من چون به قرآن مسلط نيستم، نمي دانم كه چه آيه اي براي شان بياورم.

آن دفعه قسم مي خوردم و به آن زن مي گفتم و او مي گفت: مطمئن هستي كه حرام است؟

من مي گفتم: والله حرام است؛ ولي اصلا باور نمي كرد. نمي دانم چه جوري بايد به اين ها گفت. من هميشه به بچه هايم مي گفتم كه خدا را شكر كنيد كه خدا شما را سالم آفريده است؛ ولي از وقتي كه وهابي ها را ديده ام، هميشه مي گويم: خدا را شكر كنيد كه شيعه به دنيا آمديد و بعد خدا را شكر كنيد كه سالم هستيد.

استاد قزويني:

شما سوره انعام آيه 121 را نگاه كنيد.

قرآن مي فرمايد:

وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ

هيچ گوشتي را نخوريد؛ چه گوشت گاو باشد و چه شتر و چه مرغ و چه شتر مرغ و چه گوسفند و پرنده، هيچ گوشتي را كه نام خدا بر او برده نشده است، حق خوردن آن را نداريد، اين گناه و فسق است.

وقتي مي فرمايد: هيچ گوشتي را كه نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد، مرغ و غير مرغ ندارد و همه را در بر مي گيرد.

بيننده:

مي گويند: وقتي ذبح حلال نيست، ما همين طوري مي خريم و وقتي كه خواستيم بخوريم بسم الله مي گوييم.

استاد قزويني:

موقع ذبح كردن حتما بايد رو به قبله باشد و ذبح كننده آن مسلمان باشد و چاقو آهني باشد و 4 رگ اصلي بريده شود و بسم الله گفته شود. اگر مسلمان باشد و رو به قبله نباشد، اين نجس است.

اگر بسم الله بگويد و رو به قبله هم باشد و آن 4 رگ اصلي طرف بالاي خرخره بريده شود و آن برامدگي زير گلو اگر به طرف سر بريده شود، باز نجس است.

بيننده:

من اين ها را مي دانم؛ ولي نمي دانم كه به اين ها چه طور بگويم، مي گويند: به ما حكم دادن. من اگر گوشت حلال گيرم نيايد، اگر يك سال هم باشد، راضي نيستم كه چيز ديگري بخورم؛ ولي به اين ها هرچه كه مي گويم، مي گويند: نه فقط موقع خوردن بسم الله بگوييم كفايت مي كند.

استاد قزويني:

اگر گوشت خوك را هم بسم الله بگويند و بخورند اشكالي ندارد.

بيننده:

وقتي شيعه كشتن براي اين ها حلال است، اين كارها هم براي شان حلال است.

بيننده آقاي رسولي از تهران:

كسي ديگري به جز عمر مگر در آنجا نبود كه از عمر انتقادي كند يا جلوي عمر بايستد؟

اين رواياتي كه مي آوريد، چندتا از خوبي هاي عمر هم بياوريد تا معلوم شود كه خوبي هايش زياد بوده است يا بدي هايش زياد بوده است تا مردم بدانند كه عمر خوب بوده است يا بد.

استاد قزويني:

ما از منابع اهل سنت مي آوريم، ما از منابع شيعه نمي آوريم.

بحث ما سر اين است كه شيعه را متهم مي كنند و مي گويند: مذهب شيعه ساخته و پرداخته يهود است. اين ها در شبكه هاي شان هر فحش و اهانتي بلد هستند به شيعه مي هند.

ما مي خواهيم ثابت كنيم كه شيعه اگر سراغ اميرالمؤمنين و سراغ ائمه عليهم السلام رفته است، به خاطر اين آيات و اين روايات است و اگر سراغ جناب ابوبكر و عمر نرفته است يا به قول آقايان سراغ حضرت ابوبكر نرفتيم به خاطر اين روايات بوده است.

ببينيم كه اين آقايان دست از سر ما برمي دارند. اين اشكالات در كتاب هاي شما وجود دارد. ما با توجه به آنچه كه در كتب شما وجود دارد، ايشان را صالح براي تصدي امر خلافت نمي دانيم. ما براي خودمان دليل داريم.

ما نه قصد توهين به ابوبكر و عمر است و نه اهانت به مقدسات اهل سنت است.

بحث ما يك بحث علمي است.

شما يك عمر از فضائل جناب ابوبكر و عمر شنيده ايد، اين هايي كه نشنيده ايد را ما براي شما مي گوييم.

ما علماي اهل سنت را به اينجا آورديم كه اين همه از جناب ابوبكر و عمر حرف زدند و تعريف و تجليل كردند و ما حرف شان را پخش كرديم. از ما نبايد انتظاري داشته باشيد و صلاح هم نيست كه از ما انتظار داشته باشيد. ما اين حرف ها را براي دفاع از اعتقادات خودمان مي زنيم.

الان شيعه را كافر و مشرك و مهدور الدم مي دانند؛ چون ابوبكر و عمر را قبول ندارند.

ما مي گوييم: اگر شيعه قبول ندارد به اين دليل است.

سركار خانم رضايي از سنندج:

ان شاء الله خدا به حق 5 تن به شما طول عمر دهد، از شما التماس دعا دارم، ما يك مريض جواب كرده داريم.

مجري:

ان شاء الله خدا به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها به مريض شما شفا عنايت كند.

بيننده:

دكترها جوابش كردند و قطع اميد كردند، من به شما اعتقاد دارم.

شب 21 ماه رمضان براي مريض مان دعا كرد، خدا شاهد است كه مريض مان خوب شده است. اميدوار هستم كه امشب هم دعاي شان مستجاب شود.

بيننده آقا اسماعيل از بوكان از اهل سنت:

سال گذشته عاشورا و تاسوعا در تهران در خيابان فدائيان اسلام بودم. در آنجا يك مسجدي است به نام مسجد حضرت ابو الفضل، نمازم را خواندم و بعد آنجا ناهار مي دادند.

من مي خواستم برم، آن آقايي كه ناهار به مردم مي داد گفت: مال امام حسين است بمان. من هم ايستادم و ناهار بهم دادند.

بعد از چند دقيقه كه آنجا بودم، مردم آمدند و زنجير مي زدند و با شدت خودشان را مي زدند و بعد از زنجير، چند نفر از جوان ها آمدند و سر زانو نشستند و يك نفر هم ريش سفيد با يك شمشير آمد، با قمه روي سر اين چند نفر كه نشسته بودند زد و خون فواره كرد و تمام حيات مسجد حضرت ابو الفضل خوني شد.

گفتم ببينم آيا اين شرعا درست است؟ آيا اين حلال است يا حرام و غير شرعي است؟

مجري:

ما اين را قبلا توضيح داديم؛ ولي دوباره توضيح مي دهيم.

بيننده:

اين حاج آقايي هم آنجا بود كه فكر كنم سيد بود؛ چون عمامه سياه زده بود، من خجالت كشيدم كه سؤال كنم كه آيا اين درست است يا نه، آن جوان ها خون آلود بودند و يكي شان هم خيلي بي حال شد.

من ناراحت شدم و بيرون رفتم و نمي دانم كه آيا شرعي است و يا اين كه غير شرعي است.

بيننده آقاي حسني از امارات:

يك سؤالي از احكام داشتم.

مجري:

شما با برنامه احكام شبكه ولايت تماس بگيريد، در آنجا آقاي وحيد پور پاسخ خواهند داد.

استاد قزويني:

در رابطه با بحث حكومت قبل از ظهور حضرت مهدي ارواحنا فداه، اين را مفصل بحث كرديم، ان شاء الله در آينده بحث خواهيم كرد، روايات متعددي داريم.

وقتي خود امام عليه السلام مي فرمايد: من آن كساني كه از علماء و بزرگان:

من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 67

آن كساني كه در حلال و حرام ما نظر مي كنند و صاحب نظر هستند، من اين ها را براي شما حاكم قرار دادم.

آيا اين ها دليل بر اين نيست كه امام عليه السلام كاملا در اين قضيه به صراحت حكومت فقيه را مطرح مي كند؟

من نظر في حلالنا وحرامنا يعني چه؟

يعني كسي كه در حلال و حرام ما صاحب نظر است.

مرحوم صاحب جواهر وقتي به اين قضيه مي رسد، به صراحت مي گويد: آن كساني كه اطلاع از فقه دارند:

اتفق أصحابنا علي أن الفقيه العادل الأمين الجامع لشرائط الفتوي المعبر عنه بالمجتهد في الأحكام الشرعية نائب من قبل أئمة الهدي عليهم السلام في حال الغيبة في جميع ما للنيابة فيه مدخل.

جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 21، ص 396

فقيه عادل و جامع الشرائط در زمان غيبت، نائب از ائمه هستند، در تمام آن اختياراتي كه شارع مقدس در اختيار امام عليه السلام گذاشته است، در زمان غيبت براي فقيه جامع الشرائط اين مباحث وجود دارد.

ايشان همان تعبير امام را كه مي فرمايد:

اني عليهم حاكما وقاضيا وحجة وخليفة، مي گويد: تمام اين ها دليل بر مشروعيت حكومت اسلامي در زمان غيبت است.

آن كساني كه حكومت اسلامي و ولايت فقيه را در زمان غيبت منكر هستند،

ما ذاق من طعم الفقه شيئا

جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 21، ص 397

از مزه فقه چيزي نچشيده اند.

نه تنها ايشان، مرحوم شيخ مفيد مباحثي در اين زمينه دارد و شيخ طوسي در اين زمينه مطالبي دارد و مرحوم سلار ولايت و حكومت اسلامي را قبول دارد و محقق اول و علامه حلي و شهيد اول و محقق كركي و شهيد ثاني و حاج آقا رضا همداني و جناب صاحب مفتاح الكرامه ملا احمد نراقي و مرحوم كاشف الغطا و مرحوم شيخ انصاري و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، اين ها سلسله فقها و بزرگواران ما هستند كه ولايت فقيه و حكومت اسلامي را در عصر غيبت حضرت ولي عصر ارواحنا فداه مشروع مي دانستند.

ان شاء الله ما در فرصت مناسب در اين زمينه، صحبت مي كنيم.

بحث ولايت ائمه را كه تمام كنيم، ولايت فقيه را به همين شكل ادامه مي دهيم.

ما قبلا گفته بوديم كه كلمه حضرت را فقط در مورد ائمه استعمال مي كنيم و اگر كلمه حضرت را ما نسبت به مراجع استعمال مي كنيم؛ چون مراجع را قائم مقام امام و نائب امام در زمان غيبت مي دانيم.

مجري:

آقاي حنفي كه از تربت حيدريه تماس گرفته بودند گفتند: در امر شورا دستور به قتل دادند و اين نشان از فهم خليفه دوم بوده است.

استاد قزويني:

اين را ان شاء الله مفصل بحث خواهيم كرد، خود جناب خليفه دوم نسبت به كساني كه در سقيفه اين مباحث را مطرح كرده بودند و گفتند: خلافت جناب ابوبكر در سقيفه انجام شد:

إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً

صحيح البخاري، ج 6، ص 2505

يك اتفاق ناگهاني و بدون فكر و تدبير بود و از اين قضايا شر درست مي شد.

خلافت ابوبكر در سقيفه شر زا و فته زا بوده است.

وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَي شَرَّهَا

صحيح البخاري، ج 6، ص 2505

خداي عالم شر اين فتنه خلافت ابوبكر را حفظ كرد.

بعد ايشان مي گويد: هر كس بخواهد همچنين كاري مثل قضيه سقيفه كند:

من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا

صحيح البخاري، ج 6، ص 2505

اگر كسي بدون مشورت با مسلمان ها با كسي بيعت كنند، هم بيعت شده و هم بيعت كننده بايد كشته شود.

اگر كسي بدون مشورت مسلمان ها نه دو سه نفر يا 10 نفر در سقيفه نبي ساعده، اگر تمام مسلمان ها نسبت به يك خليفه رأي ندهند، اگر كسي با هر كسي بخواهد بيعت كند، هم آن خليفه بايد كشته شود و هم كساني كه مي خواهند بيعت كنند بايد كشته شوند.

مجري:

آقاي رسولي از تهران سؤال كردند كه آيا كسي نبود اين مطالبي كه شما گفتيد، خليفه دوم را انتقاد كند؟

استاد قزويني:

وقتي جناب خليفه شمشير به دست مي گيرد و مي گويد: هر كس بگويد: پيغمبر مرده است، گردنش را مي زنم، در قضيه قرطاس، ايشان يك عده را همراه خودش كرد و كسي هم جرأت مخالفت نكرد.

كسي كه مي خواست مخالفت كند، بعد از رحلت نبي مكرم تعدادي هم طرفدار بوده است و جنگ داخلي پيش مي آمد و برادر كشي و مسلمان كشي ايجاد مي شد و ايشان به حرف كسي هم گوش نمي كرد.

همان طوري كه خود اين عزيزمان گفتند، در قضيه خلافت آقاي عمر كه ابوبكر مطرح كرد، در آنجا همه اعتراض كردند و گفتند:

تستخلف علينا فظا... فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434

يك فردي را كه آدم بد اخلاق و تندي است بر ما تحميل مي كني، جواب خدا را چه خواهي داد كه آقاي عمر را بر ما به عنوان خليفه تحميل مي كني.

ابوبكر گفت:

أبربي تخوفونني

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434

داري من را از خدا مي ترسانيد؟

ما اين را بررسي سندي كرديم و سند آن از هر جهت صحيح است.

توده مردم اعتراض كردند، اميرالمؤمنين و طلحه اعتراض كردند، مهاجرين و انصار اعتراض كردند.

كار به جايي رسيده است كه ابن تيميه حراني به صراحت در منهاج السنة مي گويد:

وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفوني أقول وليت عليهم خير أهلك فلم يحابوا الصديق في عهده لعمر مع شدته

منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155

تعدادي از مردم به ابوبكر صديق اعتراض كردند و گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد كه يك آدم بد اخلاق و تند را بر ما مسلط مي كني؟

ابوبكر به جاي اين كه به رأي مردم احترام بگذارد گفت: من را از خدا مي ترسانيد؟

اگر خدا از من سؤال كند مي گويم: بهترين را انتخاب كردم.

نستجير بالله علي متوجه نبود، طلحه و مهاجرين و انصار و توده مردم متوجه نبودند؛ ولي جناب ابوبكر مي گويد: من ايشان را مي شناسم.

اين مشورت ها كجا رفت؟ اين رواياتي كه ما آورديم همه صد در صد صحيح است، خود ابن تيميه هم بر صحت اين روايت اعتراف دارد.

مجري:

آقا اسماعيل هم از بوكان در مورد قمه زني سؤال داشتند.

استاد قزويني:

در رابطه با قمه زني ما بارها گفتيم: تعدادي از مراجع بزرگوار قمه زني را به خاطر اين كه توهين و اهانت به مذهب است و موجب وهن مذهب است، حرام دانسته اند.

از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني گرفته تا بزرگان و مراجع عظام عصر، اين ها اين را حرام و خلاف شرع دانسته اند و موجب وهن مذهب است. ما بارها نظرمان را سال گذشته و سال هاي قبل مطرح كرديم.

بعضي از شبكه ها يك جانبه ميزگردي تشكيل مي دهند و بدون آن كه يك مخالفي بياورند در اين رابطه نظر مي دهند.

انتظار ما اين است كه اگر يك ميز گردي در يك بحث اختلافي ميان مراجع تشكيل مي دهند، يك نفر هم از مخالفين را بياورند؛ چون حرف مخالف هم شنيدن دارد.

آقايان وقتي موافقين يا يك سري مراجع را رديف مي كنند و دروغ به خورد مردم مي دهند يا يك مرجعي فتوا داده است و دوباره از فتواي خود برگشته است، اين در حقيقت اغراء به جهل است.

اين كه مرحوم آيت الله العظمي خوئي و آيت الله العظمي سيستاني و آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي و آقاي فاضل لنكراني واژه وهن مذهب را آورده اند، اين ها از خودشان درست كرده اند و متوجه نشدند؟ ولي بنده طلبه عقلم از آن ها خيلي بيشتر مي رسد؟

ما دوست داريم كه اگر اين مباحث مطرح مي شود، بحث علمي است.

ما مي گوييم: اهل سنت بيايند تا با هم گفتگوي علمي داشته باشيم.

وقتي ما در درون خودمان، مخالفين خودمان را تحمل نمي كنيم، نبايد اين انتظار را داشته باشيم.

شما يك برنامه گذاشتيد يا در شبكه خودتان يا شبكه هاي ديگر، موافق و مخالف بيايند حرف بزنند:

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

سوره زمر آيه 17 و 18

ما هم در اين زمينه تلاش كنيم كه حريم مرجعيت را حفظ كنيم.

اگر من گفتم: 10 مرجع گفتند: حرام است، اگر يك مرجع هم گفت: حلال است، نبايد به آن مرجع اهانت و جسارت كنم. اين كمال بي انصافي و بي وجداني است.

آن آقايي هم كه بخواهد بگويد: مرجع من مي گويد: قمه زني جايز است، بخواهد به مراجعي كه حرام مي دانند جسارت كند، اين كمال بي انصافي و بي وجداني است.

ما بارها گفتيم: شيعيان در هر كجاي دنيا هستند، احترام به قوانين آن كشور لازم است.

بيننده آقاي احمدي از يزد:

از اين كه اين وقت را در اختيار بنده گذاشتيد سپاس گذارم. مي خواستم در رابطه با حديث قرطاس يك مطلبي را عرض كنم.

همان طوري كه شما گفتيد، آقايان مولوي و علمايي كه مال اهل سنت هستند، اين ها پشت منبر و تريبون مي گويند: شايد حضرت محمد مي خواسته است در رابطه با زكات و اين طور موارد صحبت كند.

آن كسي كه گفته حضرت پيغمبر هذيان گفته است اين جسارت است.

اين ها الان مي گويند: كه پيغمبر هذيان نمي گفته است و كسي كه اين حرف را زده است، اين شخص جسارت كرده است و يك شخص گستاخي بوده است.

چه كسي مي تواند اين حرف را بزند؟

در آن جمعي كه حاضر بودند، آقاي عمر هم بوده است.

ايشان همان طوري كه در داستان هاي شان تعريف مي كنند، يك انسان سركش و تند رو بوده است. ايشان اگر يك انسان مسلمان بوده است و خدا را قبول داشته است و به پيامبر احترام مي گذاشته است، بايد به اين انسان تند بگويد: بگذاريد يك قلم كاغذ بياوريم تا ببينيم كه پيغمبر چه مي فرمايد.

اگر قرار هم باشد يك كسي بخواهد توهين كند، بايد تو دهني به آن بنده خدا بزند و بگويد: چرا تو جسارت مي كني؟

نه تنها اين طور نبوده است؛ بلكه اين جو خفقاني كه به وجود آورده است، هيچ شخص ديگري جرأت نكرده است كه روي حرف عمر صحبت كند؛ همان طوري كه خودشان در داستان هايشان مي گويند: موقعي كه مي خواسته مسلمان شود و ايمان بياورد، قبل از آن تهديد مي كرده است كه من مي كشم و مي زنم و فلان مي كنم.

هر كس مي خواسته مسلمان شود، با او خيلي بد برخورد مي كرده است.

اين طور انسان سركشي كه در آن جمع بوده است، اين جو خفقان را به وجود آورده است و نگذاشته است كه كسي به خواهد حرفي بزند.

يك انقلاب عظيمي در اين دين به وجود آورده است.

از عزيزان اهل سنت سؤال دارم كه با وجود اين همه شواهد و قرائني كه مي بينند، اگر الان آقاي عمر بود، با اين خصوصيات كه بيان شد، واقعا دنبال همچنين انساني مي رفتند؟

اگر بخواهند دنبال همچنين شخصيتي بروند، نه خدا براي شان اهميت دارد و نه دين و نه انسانيت.

اگر مي بينند كه اين طور شخصي بوده است آن هم با سندهايي كه در كتب خودشان است، ارزش ندارد كه دنيا و آخرت و دين شان را بخواهند ببازند.

پايان.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها