2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
دلالت حديث «منزلت» بر خلافت امير مؤمنان (ع)
کد مطلب: ٥٣٣٣ تاریخ انتشار: ١٥ بهمن ١٣٩١ تعداد بازدید: 6526
حبل المتین » عمومی
دلالت حديث «منزلت» بر خلافت امير مؤمنان (ع)

دلالت حدیث منزلت بر خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین ، اشکال بخاری و البانی ، رد اشکال جانشینی در تبوک
حبل المتين 91/11/15

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ :15 / 11 / 91

مجري:

آيا در كتب اهل سنت قرينه صريح در «حديث منزلت» مبني بر خلافت حضرت امير عليه السلام وجود دارد؟

استاد قزويني:

همانطوري كه برادر بزرگوارم اشاره فرمودند، يكي از ادله ي محكمي كه بر امامت و خلافت اميرالمومنين سلام الله عليه دلالت دارد، حديث منزلت است.

ما در رابطه با حديث منزلت مفصل صحبت كرديم، من يك فهرستي از آنچه كه در برنامه هاي گذشته تقديم كرديم را ارائه مي دهم انشاالله خدا توفيقمان بدهد تا بتوانيم اين پاور پوينت ها را تكميل كنيم تا هم در سايت قرار دهيم و هم در اختيار دوستاني كه مرتب از ما تقاضا مي كنند.

حديث منزلت را در صحيحين مطرح كرديم كه در همان قضيه تبوك بوده است مفصل مطرح شد و گفتني ها در اينجا گفته شد.

حديث منزلت در غير حادثه جنگ تبوك همه مطرح شد.

در قضيه مؤاخاة ، فتح خيبر ، سد ابواب ، منزل ام سلمه ، ولادت حسنين و همچنين حديث منزلت در موارد متعدد ديگر مطرح شد كه اينها به نقل ابن عباس ، ابو سعيد خدري ، ام سلمه و تا به ابوهريره ما رسيديم و صحت حديث منزلت را هم ما مفصل با دوستان صحبت كرديم و اين مباحث سپري شد.

در جلسه قبل به دلالت حديث منزلت بر امامت حضرت امير سلام الله عليه رسيديم.

ما در اينجا حديث منزلت را به عنوان يك فضيلت بي نظير اميرالمومنين از كتاب صحيح مسلم آورديم كه جناب سعد بن وقاص مي گويد:

اگر يكي از اين فضائلي كه علي دارد در من بود از تمام ثروت با ارزش تر بود.

و همچنين از جناب خليفه دوم نقل كرديم كه گفت:

اگر يكي از اين صفات در من بود

احب الي مما طلعت عليه الشمس

و همچنين مقارنت حديث منزلت را با حديث رايت مطرح كرديم و وقوع حديث منزلت در سياق آيه مباهله و اشاره شد بر اينكه حديث آيه مباهله براي اين بود كه اميرالمومنين و ديگراني كه در قضيه مباهله با نصاراي نجران حضور داشتند و شركت كرده بودند هدف اثبات نبوت رسول اكرم و اثبات صداقت و راستي سخن نبي مكرم و نصرت آن حضرت بوده است.

و عرض كرديم كه كساني كه اين شأنيت و اهليت و مقام و رتبه را دارند كه به امر الهي در اثبات نبوت نبي مكرم حضور پيدا كنند، قطعا براي خلافت نبي مكرم از ديگران بيشتر شايستگي دارد.

اما در رابطه با صحبتي كه برادر عزيزم امروز سوال كردند كه آيا ما در حديث منزلت دليل يا قرينه ي واضحي داريم كه دلالت كند بر خلافت اميرالمومنين يا نه؟

دوستان اگر دقت كنند من گمان مي كنم به قول معروف كه مي گويند در خانه كس است يك حرف بس است ما نزديك به 4، 5 ماه است كه ادله متعدد در مورد امامت و خلافت اميرالمومنين با سندهاي صحيح و دلالت هاي صريح بيان كرديم.

و از اين آقايان هم خواستيم كه بيايند و حداقل در كنار اين انبوه روايات يك روايت صريح يا يك آيه با تفسير با شان نزول در رابطه با خلافت جناب خليفه اول مطرح كنند ولي متاسفانه دريغ از ارائه يك دليل و يا يك قرينه و يا يك شاهد.

البته ما قصدمان نه جسارت به اهل سنت است و نه به اين آقايان ولي اين ادله ما است

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره بقره آيه 111

شما ببينيد اين عباراتي كه ما آورديم يكي از اين عبارات در شان خليفه اول وارد شده است يا نه ؟

آن وقت ما وجدان خود را به قضاوت فرا بخوانيم.

روايت را جناب حاكم نيشابوري از احمد بن حنبل ، يحيي بن حماد از ابي بلث از ابن عباس نقل مي كند تا آنجايي كه مي گويد پيامبر اكرم به اميرالمومنين فرمود:

اما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انه ليس بعدي نبي انه

علي آيا دوست نداري كه رتبه تو نسبت به من همانند هارون به موسي باشد مگر اينكه نبي بعد از من نيستي

بعد فرمود:

لا ينبغي ان اذهب الا وأنت خليفتي

من از مدينه به طرف منطقه تبوك نخواهم رفت مگر اينكه تو خليفه و جانشين من باشي.

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 134

اين آقاياني كه مي گويند علي عليه السلام به عنوان خليفه پيامبر و جانشين پيامبر در مدينه بود ديگران هم بودند و ابن ام مكتوم 13 بار، بفرماييد آيا همچنين تعبيري در مورد هيچ يك از موارد فرموده است ؟

حتي در نمازي كه آقايان ادعا مي كنند در همان بيماري نبي مكرم كه فرمود:

مروا ابابكر ان تصلي بالناس

آيا اين تعبير در كنارش بود كه و هو خليفتي؟

خوب اين تعبير تعبير خيلي بزرگ ، سنگين و داراي پيام است.

بعد ابن عباس مي گويد:

قال ابن عباس وقال له رسول الله صلي الله عليه وآله أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة

تو ولي امر تمام مومنين و مومنات بعد از من هستي

اين تعبير در حق كدام يك از افراد و صحابه آمده است ؟

بعد جالب اين است كه حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا صحيح الاسناد

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 134

ذهبي هم مي گويد:

صحيح

تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 3 ص 627

ديگه من گمانم اگر در خانه كس است يك حرف بس است.

كلمه «خليفتي» آمده ، «ولي كل مومن بعدي» آمده ، و اين 2 نفر هم ميگويند كه صحيح است.

الباني كه به تعبير آقايان بخاري دوران است مي گويد:

قال الحاكم صحيح الاسناد

حاكم نيشابوري گفته است سند صحيح است ، ذهبي هم موافقت كرده است صحت آن را

و هو كما قالا

اين روايت همانطوري كه آن دو نفر گفتند صحيح است.

السلسلة الصحيحة ج 5 ص 222

پس 3 نفر كه حاكم و ذهبي و الباني باشند شهادت دادند اين روايت صحيح است و صراحتش هم كه معلوم است از و انت خليفتي و ولي كل مومن بعدي.

خوب چطور اينجا اگر نبي مكرم مي گويد:

ولي كل مومن بعدي

ما بايد دست برداريم و هيچ دلالتي نمي كند؟ ولي از آن طرف در صحيح مسلم جناب خليفه دوم كه مي گويد:

تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ

صحيح مسلم ج 3، ص 1378

آنجا هم كلمه ولي استفاده شده است.

يا

ثم توفي أبو بكر ، فقلت : أنا ولي رسول الله وولي أبي بكر.

كنز العمال - المتقي الهندي - ج 7 ص 241

آنجا كلمه «ولي» را به چه معني گرفتيد، اينجا هم همين معنا را بگيريد.

المستدرك كه چاپ هاي مختلف دارد كه يكي از اين چاپ ها در پاورقي آن تلخيص ذهبي هم آمده است جلد 3 صفحه 133 نشر دار المعرفة بيروت.

الباني هم اين حرف را در سلسلة الاحاديث الصحيحة جلد 5 ص 202 بيان كرده است.

در روايت ديگر از خود جناب آقاي احمد بن حنبل باز در اينجا كه ايشان از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر فرمود:

أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَي الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي انه

تمام جايگاه هارون نسبت به موسي براي تو ثابت است جز اينكه تو پيامبر نيستي.

لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي

من از مدينه بيرون نخواهم رفت جز اينكه ثابت كنم تو خليفه من هستي

و فرمود :

قال وقال له رسول اللَّهِ أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي

مسند أحمد بن حنبل ج 1، ص 330

هيثمي هم آمده مي گويد:

رجال احمد رجال صحيح است غير از ابي بلج كه صحبت خواهم كرد و او ثقه است گرچه يك مقداري نرمي هم دارد.

مجمع الزوائد ج 9 ص 120

روايت ديگر ابن ابي عاصم:

ايشان نقل مي كند از عمرو بن ميمون از ابن عباس كه پيامبر فرمود:

انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انك لست نبيا

جز اينكه پيامبر نيستي

بعد مي گويد:

انه لا ينبغي ان اذهب الا و انت خليفتي في كل مومن من بعدي

كتاب السنة ص 551

آن آقاياني كه دنبال اشكالات بني اسرائيلي هستند، به گمانم با اين روايت نبي مكرم هرگونه طرح كردن اشكالات بني اسرائيلي رو به روي همه بسته است.

فرمود: من از مدينه بيرون نمي روم مگر كه ثابت كنم تو خليفه من در حق تمام مومنين بعد از من هستي.

اين خيلي واضح و روشن است و اين خلافت فقط مربوط به تبوك نبوده است؛ بلكه خلافت ثابت براي بعد از نبي مكرم صلي الله عليه و آله وسلم است.

الباني هم مي گويد:

اسناده حسن

از ديدگاه آقايان اهل سنت هم حديث حسن معتبر است مانند حديث صحيح ، در عمل تفاوتي بين صحيح و حسن ندارند.

ر رجاله ثقات رجال شيخين

تمام راويان اين ثقه هستند و رجال اين روايت همان رجال صحيح بخاري و مسلم است غير از ابي بلج و اسمش يحيي بن سليم است كه حافظ گفته است:

صدوق

اين آقا صدوق است

ربما اخطأ

گاها خطا هم مي كند.

ضلال الجنة ج 2 ص 337

و اين نهايت اشكالي است كه جناب آقاي الباني مي گيرد. كه البته ايشان مي گويد:

اسناد حسن است

يعني اينكه از حافظ ابن حجر نقل مي كند كه صدوق است ربما اخطاء اين اخطاء ضرري به اعتبار روايت نمي زند.

مجري:

اين قسمت آخر كه حضرت عالي اشاره فرموديد از آقاي الباني كه بخاري عصر بود و به تازگي از دنيا رفت، خواستم اين اشكالي كه وارد كرد را پاسخش را هم به دوستان بدهيد تا اين را متوجه شوند.

استاد قزويني:

الباني كه مي گويد حافظ ، مراد از حافظ علي الاطلاق كه مي آوردند ابن حجر عسقلاني است.

اين عبارت:

ربما اخطاء

هيچ ضرري به وثاقت روايت نمي زند. چرا ؟ چون تعدادي از روات بخاري و مسلم با اينكه توثيق شده اند درباره شان دارد كه:

يخطئون كثيرا

زياد خطا مي كردند

اگر ملاحظه كنيد افرادي در سند صحيح بخاري و مسلم داريم كه مي گويد:

ثقة يخطئ كثيرا

شما ببينيد عبدالرحمن بن عبدالله بن حنظله را كه ابن حجر مي گويد:

من رجال البخاري و مسلم و هو ثقة عند الاكثر

ابن حبان گفته است:

كان يخطئ كثيرا

زياد خطا مي كرده است.

كسي كه زياد خطا مي كند در بخاري روايت دارد و اگر واقعا اولا اشكال داشته باشد جناب آقاي بخاري شرط كرده است كه سند و روايتي را مي آورم كه تمام راويان آن بالاتفاق ثقة باشند.

ثقة عن ثقة عن ثقة عن رسول اكرم

و شذوذي هم نداشته باشد.

خوب بفرماييد اين عبدالرحمن بن عبدالله حنظله از راويان صحيح بخاري و مسلم است.

و اضافه مي گويد:

ثقة عند الاكثر

مورد وثوق است نزد اكثر.

اگر چنانچه خطاي اين آقا ضرر به اعتبار و وثاقت اين آقا مي زد كه اين معنا نداشت.

فتح الباري ج 10، ص 118

البته اين را كه من آوردم

من رجال البخاري و مسلم

از تهذيب التهذيب آوردم.

چون جا نبود بنده ذكر نكردم ، بعدا آقايان نگويند كه در فتح الباري همچنين مطلبي ذكر نشده است.

خدا حفظ كند حضرت آيت الله العظمي سبحاني يه روزي مي فرمود:

در هند يكي از علماي شيعه با تعدادي از علماي وهابي بحث مي كردند، ايشان يك روزي آمد و يك روايت از صحيح بخاري نقل كرد ، آقايان گفتند ما اين روايت را بررسي مي كنيم و فردا به شما جواب مي دهيم.

يكي از آنها روز بعد بلند شد و گفت ما گفتيم اين شيعه ها همه دروغ مي گويند ولي باور نمي كرديد ولي من امروز ثابت مي كنم اين روحاني شيعه كه ديروز از صحيح بخاري روايت خواند، دروغ گفته است.

پرسيدند دروغ او چيست؟ گفت : ايشان گفت: جلد 2 صفحه 150 در حالي كه اين مطلب در صفحه 150 نيست بلكه در صفحه 151 است و اين شخص دروغ مي گويد.

حالا بعضي از آقايان مي آيند از اين اشكالات مي گيرند.

عبيدالله بن اخنس است كه ابن حجر مي گويد:

من رجال الستة

صحاح سته همه دارند، مسلم، بخاري، نسائي، ابوداوود، مالك و ابن ماجه است. بعد مي گويد:

ابن حبان او را در ثقاتش آورده است و توثيق كرده است و گفته است:

يخطئ كثيرا

تهذيب التهذيب ج 7 ص 3

فتح الباري ج 10 صفحه 169

زازان ابوعبدالله است كه ابن حجر مي گويد از روات بخاري و مسلم و 4 تاي ديگر است و اين معين گفته است :

ثقة لايسأل ان مثله

اصلا وثاقت او در حدي است كه حرفي درش نيست.

ابن حبان در ثقات آورده است و گفته است كه :

كان يخطي كثيرا

تهذيب التهذيب ج 3 ص 261

پس بنابر اين اين فرمايش آقاي الباني كه مي گويد كه :

قال الحافظ صدوق ربما اخطاء

اين در رابطه با آقاي ابوبلج هيچ ضرري به اعتبار روايت نمي زند.

مجري:

اشكال بعدي كه بعد از آقاي الباني هست به اين حديث ، اشكال آقاي بخاري است به سند روايت كه اگر لطف بفرماييد هم اشكال را بفرماييد و هم پاسخش را ما ممنون مي شويم.

استاد قزويني:

من از عزيزان طلبه و فضلا بحث دارند يا ديگر بزرگواران كه در مباحث اختلافي مي خواهند استدلال كنند يا با وهابي ها مذاكرات و مناظراتي دارند من هميشه توصيه كردم كه بحث رجال و تسلط به مباني رجالي و جرح و تعديل و مباني جرح و تعديل هم از ديدگاه شيعه و هم از ديدگاه اهل سنت از ضروريات است و دوستان بايد به آن اولياتي كه در بحث هاي رجالي مطرح است آگاهي داشته باشند.

شما 10 تا روايت نقل مي كنيد و خودتان را خسته مي كنيد ولي آن شخص مي گويد تمام روايات ضعيف است. اينكه هزينه اي ندارد اينها را اثبات كنيد.

من در جلسه اي كه خدمت مفتي اعظم عربستان جناب آل شيخ بوديم همچين اتفاقي افتاد و بحث سر اين بود كه ايشان گفت ما روايتي نداريم كه هيچ يك از صحابه بعد از رحلت پيامبر به قبر پيامبر متوسل شده باشد.

گفت يك مورد هم نداريم. من چند تا روايت آوردم مخصوصا از دلائل النبوة بيهقي و ديگر گفت كه همه روايات ضعيف است.

گفتم شما كه فرموديد ما روايت نداريم حالا كه من روايت آوردم مي فرماييد روايت ضعيف است؟

گفتم چشم اين هم جواب مي دهم، همين روايت را آقاي ابن حجر در فتح الباري جلد 2 صفحه 412 مي گويد صحيح است، ابن كثير در البداية و النهاية مي گويد روايت صحيح است.

به هر حال امروز اين وهابي ها اگر چنانچه شما آيه قرآن بخوانيد و تشخيص ندهد كه اين آيه قرآن است يا روايت مي گويد اين روايت ضعيف است.

خدا بيامرزد من هميشه ياد شهيد مطهري مي افتم كه مي گفت:

در هواپيما بوديم كه يكي از اين اساتيد دانشگاه كه دكتر هم بود بحث حقوق زن و مرد بود و من اين آيه را خواندم :

لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ

سوره نساء آيه 11

و براي او ترجمه كردم و توضيح دادم، كه برگشت گفت: آقاي مطهري ما شما را آدم روشنفكر مي دانستيم، آدم اجتماعي مي دانستيم و اين روايات اسرائيليات و دروغ هاي كعب الاحبار را از كجا در مي آوريد؟ از شما خيلي بعيد است.

گفتم آقاي دكتر اين آيه قرآن است.

حالا اين وهابي ها اگر ندانند اين آيه است يا حديث ، اگر بر خلاف عقيده شان باشد بلافاصله مي گويند اين روايت ضعيف است.

و لذا عزيزان يك مقداري در اين زمينه دقت كنند، ما در زمينه ابوبلج مفصل قبلا هم صحبت داشتيم ولي باز هم تكرار كرديم.

ببينيد ابن عدي كتابي دارد به نام الكامل في ضعفاء الرجال در جلد 7 صفحه 229 كه آقاي ابوبلج را كه مي آورد مي گويد:

قال البخاري يحيي بن أبي سليم أبو بلج الفزاري سمع محمد بن حاطب وعمرو بن ميمون فيه نظر

من در ايشان نظر داريم.

خوب« فيه نظر» در حقيقت يعني فيه اشكال و ضعف. و ابن حجر هم در تهذيب التهذيب مي گويد:

ابن معين ، ابن سعد در طبقات ، نسائي و دارقطني گفته اند كه ثقه است

و قال البخاري فيه نظر

بخاري گفته است كه من در او نظر و اشكال دارم.

تهذيب التهذيب ج 12 ص 41

حالا اين ابن حجر چطور شد بعد از اينكه از يحيي بن معين و محمد بن سعد و از جناب آقاي نسائي و دارقطني وثاقتش را نقل مي كند در كنارش هم اين را اضافه مي كند؟

ظاهر قضيه اين است كه ايشان مي خواهد كه اين آقاي ابوبلجي كه اين رواياتي در خلافت آقا اميرالمومنين سلام الله عليه دارد با كلام بخاري زير سوال ببرد.

خوب آقايان اين را داشته باشند، در رابطه با اينكه ايشان مي گويند بخاري گفته است فيه نظر ، استاد احمد شاكر كه از محققين مسند احمد است و از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است و در علم رجال خلاصه آدم توانمندي است.

ايشان به سند كه مي رسد مي گويد:

اسناده صحيح

سند اين روايت كاملا صحيح است .

در رابطه با ابوبلج مي گويد:

و هو ثقة

اين مورد وثوق است

وثقه ابن معين ابن سعد و النسائي و الدارقطني وغيرهم

غير از اينها هم همه او را توثيق كردند

و مي گويد:

و في التهذيب ان البخاري قال فيه نظر

من از عزيزان تقاضا دارم كه خوب دقت كنند ، ابن حجر در تهذيب التهذيب گفته است كه بخاري گفته است فيه نظر، بعد احمد شا كر مي گويد:

و ما ادري أين قال هذا

من نمي فهمم بخاري اين را كجا گفته است و ابن حجر از كجا استفاده كرده است

فانه ترجمه في الكبير

بخاري در تاريخ كبير آقاي ابوبلج را ترجمه كرده است

و لم يذكر فيه جرحا

هيچ اشكالي بر او وارد نكرده است و ضعفي نياورده است

و لم يترجمه في الصغير

در تاريخ صغير هم اصلا ذكر نكرده است

و نه خود آقاي بخاري در ميان ضعفا و نه در نسائي هيچ كدام آقاي ابوبلج به هيچ وجهي در ميان راويان ضعيف نياوردند.

مسند احمد جلد 3 صفحه 331 تحقيق احمد شاكر نشر دارالحديث قاهره.

پس معلوم شد كه اينكه آقاي ابن حجر مي آيد و مي گويد:

قال البخاري و فيه نظر

آقاي ابن عدي مي گويد :

قال البخاري فيه نظر

در اين «فيه نظر» آقاي بخاري نظر است و اينكه آقاي بخاري مي گويد اشكال دارد ، اشكال آقاي بخاري اشكال دارد و هيچ جا اين مطلب كه ابن عدي و ابن حجر نقل مي كنند به هيچ وجه خبري از آن نيست.

بعد جالب اين است كه ابن عدي كه ما از او نقل كرديم اگر دوستان دقت كنند اين آقاي ابن عدي تضعيف آقاي ابوبلج را از ابن حماد عن البخاري نقل مي كند.

ابن حماد كيست؟ محمد بن احمد بن حماد دولابي است كه ذهبي درباره او دارد كه :

متهم فيما قاله في نعيم بن حماد

ميزان الاعتدال ج 3 ص 459

و آقاي ابن حماد كه از علماي رجال است و بعضا اظهار نظر مي كند و ذهبي و ديگران از او نقل مطلب دارند ايشان مي آيد در رابطه با نعيم بن حماد كه از او تعبير مي كنند به :

الحافظ الامام

ايشان آمده اشكال كرده است و مي گويد او آدم متهم است و به هيچ وجهي مورد نظر ما نيست.

پس آنچه كه ابن عدي از ابن حماد نقل مي كند مورد ضعف آقايان است و خود ذهبي مي گويد اين آقا اهل صنعت بوده است و حتي اهل تاليف بوده است و ديگران او را تضعيف كرده اند.

پس بنابر اين اين عبارتي هم كه اآقاي ابن عدي آورده است اين هم كنار مي رود.

از طرف ديگر ديديم كه اين آقايان مي گويند ابن معين ، ابن سعد و ديگران او را توثيق كرده اند.

در موارد ديگري شما ببينيد كه آقاي ابواسحاق حمويني كه از علماي بزرگ حجاز است ايشان در يك روايتي كه در سندش ابوبلج است مي گويد:

اسناده حسن

ابوبلج را ابن معين و ديگراني مانند دارقطني و ابوحاتم توثيق كرده اند. اما بخاري گفته است:

فيه نظر هذا جرح شديد عنده

اين در حقيقت جرح شديدي است

لا اري مسوغ له

دليلي نداريم كه آقاي بخاري مجوزي داشته باشد كه ابوبلج را تضعيف كند الا اينكه ايشان روايتي در رابطه با :

لياتين علي جهنم زمان تخفق ابوابها ليس فيها احد

يك روزي مي آيد و تمام جهنمي ها را از آنجا بيرون مي برند و وارد بهشت مي كنند و تمام درهاي جهنم گشوده مي شود و هيچ كس در آنجا نمي ماند.

خصائص نسائي ص 34 تحقيق ابواسحق الحويني

ظاهرا اگر آقاي بخاري تضعيف هم كرده باشد به خاطر اين روايت است كه با ديگر روايات و آيات قرآن كه مي گويد:

خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا

سوره نسا آيه 169

نمي سازد و او را جرح كردند.

و جالب اين است كه جناب عيني در موارد ديگري كه نسبت به ابوالمنيب عبيدالله بن عبدالله مي گويد: آقاي بخاري و ديگران آمدند او را تضعيف كردند، حاكم گفته : ابن معين او را توثيق كرده است

و انكر علي البخاري ادخاله في الضعفاء

گفتند آقاي بخاري با اينكه ابن معين توثيق كرده است او را تضعيف كرده است بر او انكار كردند و گفتند كه اين كار بخاري كار اشتباهي است

فهذا ابن معين امام هذا الشان

ابن معين كه پيشواي علم رجال است

كفي به حجة في توثيقه اياه

همين كه ابن معين آمده ابوالمنيب را توثيق كرده است اين براي ما كافي است و با توثيق او تضعيف بخاري ارزش و قيمتي ندارد.

عمدة القاري ج 7 ص 11

خوب ما هم همين را داريم عرض مي كنيم و مي گوييم آقاي ابوبلجي كه ابن معين ، نسائي ، دار قطني ، محمد بن سعد او را توثيق كردند و بعد از توثيق آنها ديگر فرض اگر ثابت هم بشود كه بخاري او را تضعيف كند هرچند ما گفتيم ثابت هم نيست چون اين مطلب در هيچ يك از كتاب هاي بخاري همچين تضعيفي وجود ندارد و بر فرض هم كه باشد با توثيق يحيي بن معين كه امام فن علم رجال است هيچ جايگاهي ندارد.

مجري:

آيا در حديث منزلت دليل و قرينه اي هست كه ثابت كند خلافت حضرت امير در مدينه در قضيه جنگ تبوك حضرت علي قائم مقام رسول الله شده است يا نه ؟

استاد قزويني:

نكته قشنگي را بيان كرديد، ما اولا ثابت كرديم كه نبي مكرم فرمود:

لا ينبغي ان اذهب الا انت خليفتي

لا ينبغي ان اذهب الا و انت خليفتي في كل مومن بعدي

و امثال اين روايات ، خوب اينها را با سند صحيح آورديم و اشكال آقاي الباني را پاسخ داديم بدون اينكه هيچ فحشي به او بدهيم.

اشكال آقاي بخاري و ابن عدي را آورديم و بدون هيچ اهانتي پاسخ داديم.

حالا اين آقايان كه الان 2 سال و نيم است به قدري گفتيم كه زبان مان مو در آورد كه بياييد يك گفتگوي علمي استوديو به استوديو داشته باشيم. اين آقايان خودشان كه ديگر نتوانستند هر دفعه مي روند بزرگي را مي آورند.

يك روز مي روند عبدالرحمن دمشقيه و دُلَيمي را مي آورند و 2 شب قبل هم رفتند و عثمان الخميس را آوردند.

اهلا و سهلا ما از خدايمان است كه بيايند و خلع سلاح شوند و مخاطبين بفهمند كه اينها حرفي براي گفتن ندارند.

همين آقاي عثمان الخميس در شبكه المستقله با علماي شيعه نشستند با جناب آقاي دكتر تيجاني ثابت شد كه شيعه معتقد به تحريف قرآن نيست.

حالا اگر يك يا دو نفر هم مطالبي دارند دال بر تحريف قرآن اين نشانگر اين نيست كه شيعه معتقد به تحريف قرآن است و آقايان هم به خاطر اين امر خير، يك بره كباب شده آوردند روي ميز گذاشتند و از او تعبير كردند به :

نعجة الشيخين

اين بره منتسب به جناب ابوبكر و عمر است، گرفتند همان جا خوردند و شيريني هم خوردند و گفتند كه براي ما ثابت شد كه شيعه معتقد به تحريف قران نيست.

همين آقاي عثمان الخميس من گمانم نگذاشت همين گوشت نعجة الشيخين هضم شود و نرسيده به كويت گفت كه شيعه قائل به تحريف است و كافر و بي دين و مهدور الدم است.

حالا انشاء الله فردا شب دوستان ما در رابطه با صحبت هاي ايشان حرف دارند و همچنين پنجشنبه خواهران ما در كلام زينبي حرف دارند ولي ما از خدايمان است كه اينها بروند هركسي را كه دوست دارند بياورند.

الحمد لله شيعه براي خود دليل و منطق دارد و اضافه بر كتب خودش از كتب اهل سنت هم دليل دارد، خوب آقايان بيايند يكي از اين ادله را كه براي اميرالمومنين آورديم براي ديگران بياورند ما كه از خدايمان است.

آقايان مي گويند كه ابن سبا ابن سبا ابن سبا ، باشه چشم ، يك شيعه مي خواهد از ابن سبا دست بردار بايد چكار كند؟ به كدام دليل؟ به كدام آيه؟ به كدام اجماع؟

به هر حال من فقط نكته اي را توضيح دهم شما ببينيد خباثت را كه سوال مي كنند كه آقا علماي معاصر مانند آيت الله العظمي سيستاني و ناصر مكارم شيرازي نسبت به صحابه جسارت و اهانت نمي كنند مي گويد: اينها كه ملاك نيستند؛ بلكه كليني و بحراني ملاك هستند.

يك سري از علماي گذشته ، اينها رواياتي از امام صادق دارند و غيره و آنها سب مي كنند.

يك نفر نيست از اين آقا كه واقعا اون خبث و پليدي وي نسبت به شيعه اين گونه فوران مي كند و هدفي غير از اين ندارند كه اهل سنت را عليه شيعه تحريك كنند و مي خواهند با اين عبارات خود شيعه كشي را بيش از گذشته گسترش دهند.

شيعه معتقد است تقليد از ميت حرام است، باطل است مانند آقايان اهل سنت نيست كه بيايد از آقاي ابوحنيفه كه متوفاي 150 است و 1300 سال قبل از دنيا رفته است تقليد كند. از مالك كه متوفاي 204 است از احمد كه متوفاي 241 است تقليد نمي كند.

نه تنها شيعه تقليد از كليني و بحراني و مجلسي را باطل مي داند؛ بلكه آنها اصلا مجتهد نبودند؛ بلكه محدث و عالم بودند.

مراجع ما مانند شيخ صدوق و شيخ طوسي و سيد مرتضي و ابن براج و شهيد اول و شهيد ثاني ، محقق و علامه و .... آنها مراجع ما بودند.

آقاي بروجردي نزديك 50 سال است كه از دنيا رفته است و الان هيچ كس حق ندارد از آقاي بروجردي تقليد كند و ملاك براي شيعه در هر عصري نظر مراجع آن عصر است حالا در گذشته چيزي بوده يا نبوده و اگر بنا بر اين باشد ما از بزرگان شما از 50 نفر ارائه مي دهيم حتي از مالك و ديگران كه شيعه را تكفير كردند.

ما گفتيم يكي از بهترين راه هاي انسجام و وحدت و تقريب اين است كه ما نبش قبر نكنيم. ما ببينيم كه از شيعه معتقد است و فقط ما بايد از مراجع تقليد معاصر بايد تقليد كنيم نه از گذشته و نظر شيعه نظر مراجع است.

الان آقاي مكارم مي گويد اهانت حرام است ، حالا اگر در آينده مجتهدي آمد و گفت اهانت جايز است خوب او پاسخگو است ، حالا شما يك مجتهدي نيامده و نگفته فعلا داريد پيش داوري و محاكمه مي كنيد قبل از آنكه جرمي مرتكب شده باشند.

حضرت آيت الله العظمي سيستاني كه بارها گفت:

لا تقولوا اخواننا السنة، بل قولوا (أنفسنا أهل السنة)

http://www.sistani.org/index.php?p=914883&id=684

اين آقايان هم دروغي گفتند و بنا بود كه جايزه اي بدهند و ما ثابت كرديم هم از سايت ايشان و هم از دفتر ايشان و گفتند كه بله حضرت آيت الله سيستاني همچين فرمايشي كرده است.

حضرت آقاي مكارم هم بيانيه اي دادند كه انشاء الله بنده شب جمعه هم متن عربي و هم ترجمه آن را به همراه مهر آقا نشان خواهيم داد كه ايشان فتوا داده اند كه هرگونه اهانت به مقدسات اهل سنت ، اهانت به صحابه ، اهانت به خلفا ، اهانت به همسران پيامبر خلاف شرع و حرام است و كف از اين واجب است. هر گونه اهانت نزد خدا مسئوليت بزرگ دارد.

از اين بهتر و واضح تر؟ حالا اين آقا آمده است يك سري حرفهاي چرندي مي زند كه من نمي دانم اين بغض اهل بيت و بغض شيعه در درون اينها مي خواهد چكار كند.

حالا من نمي دانم جواب بدهم يا بگذرم؟

مجري :

چون بحث مفصلي مي شود بگذاريد براي برنامه بعد چون فرصتي نداريم.

بيننده: معصومي از كرج

عرض سلام و احترام دارم خدمت حضرت آيت الله العظمي قزويني زبان گوياي تشيع.

يك يا دو سال قبل در شبكه اهل بيت وقتي آقاي اللهياري يك سوالي را در مورد بحث حديث قرطاس را مطرح كردند يكي از عزيزان اهل سنت تماس گرفتند و گفتند كه آقاي اللهياري اگر پيامبر هم از قبر بيرون بيايد و بگويد علي برحق است ما قبول نمي كنيم.

آقاي اللهياري پرسيدند كه پس شما چطور خودت را مسلمان مي داني؟

آنجا اين شبهه در ذهن من پيش آمد كه اگر يك روز بفهمي كه مذهب اهل سنت بر حق است آيا حاضري مذهبت را عوض كني و سني شوي؟ و اونجا به خودم گفتم بله من دوست دارم كه جزء فرقه ناجيه باشم و اون فرقه اي باشم كه پيامبر فرمودند اهل بهشت است و با خودم تصميم گرفتم كه اگر اهل سنت بر حق بود سني شوم و بعد از آن بودم كه با تحقيق و ديدن برنامه هاي شما به اين نتيجه رسيدم كه واقعا مذهب شيعه اثني عشري بر حق است و تصميم گرفتم كه اين ايمان را تا آخر عمر داشته باشم و اگر خداوند به من لطف كند و تا آخر عمر اين ايمان در دل من باقي بماند.

يك مطلب ديگر را هم مي خواهم عرض كنم با توجه به اين موضوع به برادران اهل سنت كه عزيزان اهل سنت اين سوال را هم شما از خودتان بپرسيد كه آيا من اگر روزي متوجه شوم كه شيعه بر حق است آيا حاضرم شيعه شوم يا نه ؟ اگر واقعا مي خواهيد بدانيد كه مذهبتان را بر اساس عقل و منطق و فرامين پيامبر انتخاب كرديد يا بر اساس ارث و اينها ، اين سوال را هم شما از خودتان بپرسيد.

در آخر هم مي خواستم عرض كنم كه با توجه به حديث امام صادق عليه السلام كه فرمودند كساني را كه دوستشان داريد به آنها اعلام كنيد از همين جا مي خواستم اعلام كنم كه حضرت آيت الله ما شما را خيلي دوست داريم و به شما عشق مي ورزيم.

خدا حافظ شما.

استاد قزويني:

لطف داريد خيلي ممنون

بيننده: قيومي از آلمان

صداي بيننده نامفهوم است.

بيننده : محمد از كردستان

خدمت آقاي قزويني عرض سلام و ادب دارم.

يك سوال دارم كه مي خواهم مطرح كنم در موضوع خلافت حضرت امير مي خواهم صحبت كنم، مراجعه به كتب مخالف بي نتيجه است، خود حضرت امير در نهج البلاغه در صفحه 7 جلد دوم خطاب به معاويه مي فرمايد:

تعيين امير بسته به راي و رضايت مهاجر و انصار است و اگر كسي را مهاجر و انصار امام مسلمين قرار بدهند، هيچ كس را حق تخلف نيست و اگر كسي تخلف كرد او را بايد دعوت به اطاعت كرد و در صورت تمرد بايد او را قصاص نمود.

مجري :

جلد دوم نهج البلاغه منظورتون شرح نهج البلاغه است؟

استاد قزويني:

نامه ششم نهج البلاغه

بيننده:

زيرا از طريقه مومن تخلف كرده است. با اين صراحت خود علي عليه السلام كه تعيين خليفه را موكول به رضايت مهاجر و انصار مي فرمايد و مي گويد كه هيچ كس حق تخلف از راي آن را ندارد.

و براي اثبات صحت خلافت خود به خلافت خلفا استدلال و استناد مي فرمايد.

آيا ديگر جايي دارد كسي بر خلاف فرمايش خود امير بگويد علي خليفه بلافصل است؟ و خلافت خلفا باطل بوده است؟

و در صفحه 445 جلد اول نهج البلاغه قسم مي فرمايد كه اصلا مايل به خلافت نبوده است و طلحه و زبير او را وادار به خلافت كرده اند و نير در صفحه 198 مي فرمايد من محق تر از شما هستم نسبت به خلافت و من وزير شما باشم بهتر است از اينكه امير باشم. و صريحا خود را مطيع خليفه معرفي مي فرمايد و براي خود مقام وزارت را بر مقام خلافت ترجيح مي دهد و صلاح مسلمين را در آن مي داند.

استاد قزويني:

فرمايشتان تمام شد؟

بينننده :

سوال ديگر هم دارم اگر اجازه بدهيد

استاد قزويني:

نه اجازه بدهيد همين سوال را جواب بدهيم ، ما از اينكه بزرگواري كرديد و خيلي مودبانه صحبت كرديد تشكر مي كنيم.

ببينيد برادر بزرگوارم! در اينجا اميرالمومنين طرف حسابش معاويه است معاويه اي كه معتقد به خلافت حضرت امير از كتاب سنت نيست، معاويه اي كه در برابر ابوبكر و عمر و عثمان تسليم بوده است مي آيد در برابر اميرالمومنين قيام مي كند و با علي بيعت نمي كند.

امير المومنين نامه مي نويسد و مي گويد: معاويه! همانطوري كه مردم با ابابكر و عمر و عثمان بيعت كردند و تو پذيرفتي، همين ها با من بيعت كردند. چرا زير بار خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رفتي ولي زير بار خلافت من نمي روي؟

دارد اميرالمومنين از باب جدال به احسن و از باب قاعده الزام مي گويد اگر آنها را قبول داشتي و ملاك تو بيعت مردم بود، بيعت من هم همين شكلي بود؛ پس چرا درباره من اين چنين مي كني؟

حتي از علماي بزرگ اهل سنت جناب آقاي خوارزمي هم در المناقب خود صفحه 202 مي گويد:

نامه اي كه اميرالمومنين به معاويه نوشت

لاخذ الحجة عليه

خواست حجت را معاويه تمام كند.

المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 202

اين يك ، دوم حضرت مي فرمايد:

إنما الشوري للمهاجرين والأنصار

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) ( تحقيق صالح ) - ص 750

ما اين را بارها گفتيم كه شورا مال مهاجرين و انصار است.

مي خواهد اولا: طعنه بزند به معاويه كه تو نه از مهاجريني و نه از انصار و اصلا شورايي كردن تو و وجود تو در شورا هيچ ارزشي ندارد چون پيامبر اكرم فرمود:

لا هجرة بعد الفتح

صحيح البخاري - البخاري - ج 3 ص 200

بعد از فتح مكه ديگر درب هجرت بسته شد و معاويه نه از مهاجرين است و نه انصار

مي گويد تو كه دم از مهاجرين و انصار مي زني تو هيج كدام از آنها نيستي.

ثانيا ما هم قبول داريم اگر همه مهاجرين و همه انصار من جمله خود علي بن ابي طالب از مهاجرين است اگر كسي را بگويد امام است ما هم مي گوييم امام است ولي شما بفرماييد آيا در خلافت ابوبكر همه مهاجرين و انصار بودند؟ در خلافت جناب عمر آيا مهاجرين و انصار بودند؟ در خلافت همه مهاجرين و انصار بودند؟

شما بفرماييد يك دليل روايت ضعيف هم بياوريد مي بوسيم و روي چشم خود مي گذاريم.

در قضيه ابوبكر اين ديگر روايت صحيح بخاري است و ما بارها گفتيم بخاري جلد پنجم صفحه 82 حديث 4240 كه مي گويد اميرالمومنين بعد از 6 ماه يعني در طول 6 ماه با ابوبكر بيعت نكرد و تعداد زيادي از مهاجرين و انصار بيعت نكردند. يك نفر از بني هاشم بيعت نكردند.

اضافه در ذيل روايت چه مي گويد؟ من بارها عرض كردم اين آقايان قسمت آخر را برداشتند و كليپ درست كردند حالا هر غلطي مي خواهند بكنند بكنند.

ولي اميرالمومنين در آخر همين خطبه نامه ششم مي گويد:

اگر كسي مهاجرين و انصار او را امام قرار دادند كه من هستم

فإن أبي قاتلوه

اگر كسي جلوي اين امام و خليفه ايستاد شما بايد با او بجنگيد

علي أتباعه غير سبيل المؤمنين وولاه الله ما تولي

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 3 ص 7

خوب اين اشاره است بر اينكه اميرالمومنين سلام الله عليه با اين جمله اش اصلا معاويه را اهل جهنم مي داند.

حالا من خيلي نمي خواهم توضيح بدهم در اين زمينه كه «نولي ما تولي» و غيره را شما اگر از قرآن در بياوريد آنجا ديگه براي شما عرض كنم كاملا مشخص و واضح است و اضافه آيا فقط همين نامه ششم از نهج البلاغه است ؟ يا نامه هاي ديگر هم در نهج البلاغه هست كه اميرالمومنين سلام الله عليه در رابطه با خلافت و امامت خودش به صراحت سخن گفته است.

شما در خطبه 74 مي فرمايد:

لقد علمتم

به مهاجرين و انصار مي گويد: شما علم داشتيد

أني أحق الناس بها من غيري

من شايسته ترين افراد بودم در ميان مهاجرين براي خلافت

در خطبه 117 مي فرمايد:

فوالله إني لأولي الناس بالناس

ولايت من بر مردم از همه بالاتر است

يا براي شما عرض كنم در خطبه دوم نهج البلاغه اين را هم عزيز جان دقت كن كه حضرت مي فرمايد:

لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه وآله من هذه الأمة أحد

هيچ يك از امت با آل محمد قابل مقايسه نيستند

تا آنجايي كه مي گويد:

ولهم خصائص حق الولاية .

اصلا ولايت و امامت مال آل محمد است

وفيهم الوصية والوراثة

پيامبر به آل محمد وصيت كرده است و آل محمد وارث او هستند

بعد از آنكه اميرالمومنين به خلافت مي رسد در همان زماني كه نامه ششم را نوشته است در همان زمان هم بالاي منبر مي رود مي گويد:

الآن إذ رجع الحق إلي أهله ونقل إلي منتقله

نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 ص 30

الان حق به حقدار رسيد و اون خلافت غصب شده به جايگاه خود منتقل شد.

اين خطبه دوم نهج البلاغه است و اضافه حالا مطالب ديگري كه در خود نهج البلاغه است مانند انتقاد تندي كه اميرالمومنين از خلفا مي كند و غيره آنها هم سر جاي خود است و الان فرصت بيان آنها نيست ولذا آقاي محمد آقاي بزرگوار! شما اگر مي گوييد اميرالمومنين خلافت ديگران زده و قبول دارد، نمي دونم اگر چنانچه من وزير باشم بهتر از اين است كه خليفه باشم، بحث خلافت، يك امري است و بحث امامت يك امر ديگري است.

يكي از مشكلات بعضي از عزيزان اهل سنت اين است كه فرقي بين خلافت و امامت نمي گذارند حالا ما انشاء الله در يكي از جلسات حبل المتين جايگاه امامت و شوون امامت را از ديگاه قرآن و سنت و از ديدگاه خود اميرالمومنين بيان مي كنيم و انشاء الله به حول و قوه الهي ثابت مي كنيم كه خلافت يكي از شوونات امامت است.

امامت جابه جايي نيست، امامت جعل الهي است

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره أيه 124

و امامت اميرالمومنين به هيچ وجهي قابل جابجايي و انتقال نيست و خلافت يعني رياست بر مردم و شرط خلافت اين است كه تا مردم نخواهند به هيچ وجهي بر امام واجب نيست كه بيايد مردم را وادار كند كه آي مردم من مي خواهم حكومت تشكليل دهم حتما بياييد زير نظر من.

در خطبه سوم هم مفصل اميرالمومنين اين را مطرح كرده است.

مجري :

خيلي مممنون تقريبا 12 دقيقه است كه با شما صحبت مي كنيم اجازه بدهيد بيننده بعدي هم صحبت كنند.

بيننده :

مي توانم صحبت كنم ؟

و سوال ديگر را هم بپرسم؟

مجري:

اجازه بدهيد شب ديگر در خدمت شما باشيم به هر صورت سوال مفصلي فرموديد و بحث مفصلي هم بود عزيزان ديگر هم پشت خط هستند.

استاد قزويني:

اگر فرمايشتان را براي ما پيامك بزنيد من اين را قول مي دهم آقاي محسني يادآوري كنند ما جلسه بعد، اول سوال حضرت عالي را از طرف شما عينا مي خوانيم و مطرح مي كنيم.

با كمال معذرت

مجري :

خيلي متشكريم و سپاسگذاري مي كنيم

بيننده : قيومي

قطع شد

بيننده : امري از يزد

بنده هم متقابلا سلام عرض مي كنم خدمت حضرت عالي و جناب استاد و براي شما آروزي سلامتي دارم و تشكر مي كنم از برنامه خوب شما و همين كه اين برنامه را تشكيل داديد و اين برنامه را درست كرديد اين نشان دهنده احساس مسئوليتي است كه شما نسبت به دين داريد.

واقعيت اين است كه هدف از آفرينش انسانها چيزي جز كمال نيست و برنامه همه ما نبايد اين باشد كه جز رسيدن به كمال تلاش ديگري كنيم و خدمت شما عارض هستم كه ولي به سمت كمال رفتن هم نياز به كمال دارد و هر چه اين معرفت با ادله و برهان قوي تري براي آدم ساخته شده باشد به طبع قدم هايي كه آدم بر مي داردقدم هاي ثابتي است و برگشته از آن قدم ها اگر خدا توفيق دهد ديگر امكان نداشته باشد.

همه دوران معمولا آدم ها به دين خانواده خود بودند يعني به دين پدر و مادر ولي الان اطلاعات خيلي شده و رسانه ها خيلي زياد شده است شبهات خيلي زياد شده است و خيلي اينترنت و ماهواره.

نمي خواهم اينها را نفي كنم خيلي هم مثبت هستند ولي به هر حال تفكرات متقابل وجود دارد به طبع شبهات هم وجود دارد حالا كه اين شبهات وجود دارد جوانان ما واقعا مانند يك نهال مي مانند و اگر يك نهالي كج عمل بيايد بعد از اينكه سن و سالي از آن بگذرد حقيقتش اين است كه درست كردنش خيلي سخت است.

ولي اگر همان نهال را با قوام بيشتر سعي در درست كردنش داشته باشد خدا را شاكريم كه يك نهالي بوده است و به درختي تبديل شده است.

پس مي خواهم با اين مقدمه عرض كنم كه ما و خصوصا شماها خيلي مسئوليت داريد و نبايد نسبت به اين مسائل بي تفاوت باشيم.

اگر ده سالي سوالي در مورد حضرات روحانيون مي پرسيدم ميگفتند هميني كه هست انجام بدهيد و جوابش را هم نمي خواهد بدانيد و دليل هم نمي خواهد.

ولي الان حضرات به اين نتيجه رسيدند كه نمي شود درب جواب را بست و بايستي كه مردم را روشن كنيم و اين برنامه شما واقعا نشان دهنده همين احساس مسئوليت شماست.

پس خواهشي كه دارم اين است كه به همين كار ادامه دهيد و حالا يك سري انتقاد دارم و پيشنهاد و يك سوال هم دارم كه به خدمت شما بگويم.

به علاوه يك مسئله اي را هم خدمت شما عارض هستم كه من خدمت بينندگان هم بگويم كه آدم اگر واكسن بزند شايد مريض نشود پس ما نيازمند اطلاع هستيم شايد مثلا نسبت به بعضي از اهل تشيع وقتي كه به آنها بگويي كه بياييد ياد بگيريم كه با ادله قرآن امامت حضرت علي را مي گويند ما كه شيعه هستيم.

درست است شما شيعه هستيد شايد يك بيماري قوي فكري براي شما آمد پس بهتر است ما همگي واكسينه شويم.

حالا انتقادي كه بكنم البته انتقاد خيلي زيادي نيست يك انتقاد خيلي كوچولو است چون دوست ندارم كه كسي خللي در برنامه شما بگيرد اين را عرض مي كنم كه يك سايتي را معرفي كرديد يك دفعه كه از صحبت هاي شما شنيدم كه سايت ولي عصر بود.

توي سايت ولي عصر بحثي و شبهه اي وارد كرده بودند كه حضرت امير در روز غدير بعد از جنگ يمن بوده است كه سر غنائم بوده كه بحثشان شده است پيامبر گرامي از ايشان دفاع كردند و گفتند كه ايشان را دوست داشته باشيد.

مجري:

شبهه ابن كثير است بفرماييد.

بيننده :

احسنت شما خيلي هم خوب جواب داده بوديد، 2 تا سخنراني را من توي سايت شما ديدم كه يكي از اين جواب هايي را كه داده بوديد حقيقتش در تمام اين پاسخ ها وقتي من مطالعه كردم من نظر شيعه را نديدم و همش گفتم يعني شيعه با نظر اينها موافق است؟ استدلالات شما اين گونه بود كه سني ها و حضرات آنها اين گونه مي گويند پس ببينيد كه پيامبر مي گويد كه از علي بد نگوييد.

بعد خدا را شكر يك جواب ديگري داده بوديد راجع به سفرهايي كه حضرت علي به يمن كرده بود كه من همان جا اوايل فرمايشات آيت الله قزويني دريافت كردم كه شيعه خيلي از اين مسائل را قبول ندارند ولي از استدلالات خودشان جواب خودشان را مي گويند.

حالا اين مقدمه را گفتم يعني توي پاسخ ها هميشه اگر امكانش هست نظر شيعه را هم بگوييد چرا؟ چون خيلي ها اهل مطالعه نيستند و نمي نشينند تا آخر مطلب را بخوانند يا تا آخر فرمايشات شما را گوش كنند و فكر مي كنند شما همين گونه مي گوييد. نظر شيعه را هم بگوييد كه جوابي كه شما مي گوييد يك جواب كامل باشد.

اين يك انتقاد كوچولو چون دلم نمي خواهد خدشه اي به نظرات شما وارد شود.

استاد قزويني:

ببينيد، بعضي از شبهاتي كه مطرح شده است شبهات جديد است و اين شبهات مثلا 50 سال قبل نبود 100 سال قبل نبود ما تقريبا از اينها حدود 10 هزار شبهه جمع كرديم.

اينها مثلا ما هر شبهه اي كه بخوايم جواب بدهيم يكي از كار ما به دوستان هم توصيه كرديم كه پيشينه شبهه و پاسخ را هم در كتب شيعه و سني جستجو كنند. خوب بعضي از شبهاتي بودند كه از همان قرن سوم توسط جاحظ مطرح شده است و شيخ مرتضي و حلي جواب داده است قاضي عبد الجبار يك سري شبهاتي آورده است كه جواب دادند سيد مرتضي يك كتاب مفصلي نوشته است.

يك سري از اين اقايان وهابي خوب پول هنگفت و وقت و انگيزه هم دارند و شيطان هم كمكشان مي كند و

إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ

سوره انعام آيه 121

شبانه روز مي نشينندو شبهه توليد مي كنند و اين شبهات هيچ سابقه اي ندارد كه مثلا علامه اميني مير حامد حسين جواب داده باشند و ما به او اشاره كرده باشيم ما خيلي از شبهاتي كه در سايت جواب داديم شبهات جديدي است كه اين وهابي ها يا در شبكه هاي ماهواره اي مطرح مي كنند يا درسايت ها مطرح مي كنند خوب وقتي ما مي بينيم بزرگان در گذشته جواب ندادند خوب چكار كنيم از خودمان يك چيزي درست كنيم؟ نه

و اضافه براي اين آقايان ما جواب به اينها مي خواهيم بدهيم.

ما ده تا روايت از كافي بياوريم خوب هيچ فايده اي ندارد ، خود ابن حزم اندلسي مي گويد:

ولا معني لاحتجاجهم علينا برواياتهم فنحن لا نصدقها

الفصل في الملل والأهواء والنحل - ابن حزم - ج 4 ص 94

معنا ندارد كه شيعه بيايد از كتب خود براي ما استدالال كند و ما كتب آنها را قبول نداريم

ببينيد كتابهاي ما را اصلا قبول ندارند و اين از باب

وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

سوره نحل آيه 125

يا همين آيه قرآن كه به يهود مي گويد:

قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره آل عمران آيه 93

از اين باب است و بلا تشبيه ما قصد اهانت به اهل سنت نداريم و لذا هنر شيعه در اين است و قدرت شيعه در اين است كه اضافه از كتب خود از كتب عزيزان اهل سنت هم استدلال مي كند براي حقانيت مذهب خود ولذا اين فرمايش حضرت عالي كاملا متين است و اين قضيه شبهه جيش يمن را به اين شكلي كه ما مطرح كرديم شايد بتوانيم ادعا كنيم البته

هذا من فضل ربي

كه در تاريخ كسي به اين شكل پاسخ نداده است.

حتي من يك روزي با حضرت ايت الله ميلاني كه از قدوه هاي مدافع حريم ولايت است و ما در عصر حاضر مثل ايشان نداريم ايشان يك مقداري كسالت دارند و بيمارستان بستري هستند و خدا انشاء الله به آبروي حضرت زهرا ايشان را شفا دهد.

حتي من يك روزي با ايشان بحث شبهه يمن را مطرح مي كنيم يك چند تا مطلب گفتم عبارتي گفتند كه فلاني شما در اين زمينه مطالعه تان خيلي زياد است و من در اين حد در اين زمينه كار نكردم.

ببينيد اين نقص نيست ها الان امكاناتي ما در اختيار داريم بزرگان و علماي ما نداشتند و حتي خيلي از علماي ما اصلا كامپيوتر را بلد نيستند كه چگونه كامپيوتر روشن و خاموش مي شود و اصلا حوصله اش را ندارند.
و چون يك عمري هم از آنها گذشته ، الان همين كامپيوتري كه دوستان دارند مي بينند الان يك نرم افزارش 250 هزار كتاب داخلش است و دنبال يك مطلبي كه مي گرديم در يك ثانيه دو ثانيه يك دفعه مي آيد يك مطلبي را از صدها و هزاران كتاب آدرس مي دهد.

امكاناتي كه ما داريم در اختيار بزرگواران گذشته نبود.

مجري:

ده دقيقه است كه تقريبا با شما صحبت مي كنيم.

استاد قزويني:

حالا ما هم يك گلايه اي از آقاي امرايي بكنيم آقا ما وقتي اسم يزد را مي شنويم اضافه بر تقوا و ديانت يزدي ها و آن عرق مذهبي يزدي ها گاها سوغات يزدي ها هم به ذهنمان مي آيد ولي تا به حال از اين بزرگواران سوغاتي نديديم.

بيننده:

اجازه مي دهيد من يك پيشنهاد هم مطرح كنم؟

مجري :

بفرماييد

بيننده:

خدمت شما عارضم با اين مقدماتي كه خدمت شما گفتم شما خيلي زحمت مي كشيد تو اين تلويزيون ولي من هم براي شما ها و هم براي ديگر حضراتي كه در اين زمينه تلاش مي كنند دو تا پيشنهاد دارم.

حقيقت امر اين است كه استدلالاتي كه در قرآن و احاديث و روايات براي حضرت علي وجود دارد به هر حال قابل جمع آوري هستند ادله هايي كه در قران و احاديث هستند چه اشكالي دارد همه اين احاديث و آيات و روايات را با دليل با سند همه جمع آوري شود و يك بار براي هميشه جواب مفصل با سند همه چيز ذكر شود در يك كتاب مطرح شود و اگر هم بشود شبهات آقايان كه تا اين تاريخ جمع آوري شود و تيمي تشكيل شود و جواب اين شبهات داده شود و در كتب و سي دي و اينترنت در دست بچه مسلمان ها و شيعه ها قرار بگيرد كه من كه سي و چند سالم است تازه در اين سن به يك سري مسائل آشنا نشوم.

حقيقت امر اين است كه وقتي كه خيلي از استدلالات شما را در قرآن مطالعه كردم باورم نمي شود من لذت بردم و احساس كردم كه من بايستي دوباره اشهد ان عليا ولي الله را مطرح كنم بعد من در جمع دوستان مطرح مي كردم مي گفتم كه خيلي از اين استدالالات را ما تا بحال نشنيديم.

پس هم ما خودمان مسئوليم و هم خود آقايان اهل علم هم مسئوليت هستند يعني مسئوليت خيلي مهمي است.

مجري:

البته جناب آقاي امرايي ما كتب زيادي داريم حالا گرچه بعضي از آنها تخصصي است و يا به زبان عربي است ولي شما اين جوري بي انصافي نفرماييد كه نيست و كتب زيادي است.

خود حاج آقا 3 جلد كتاب در نقد كتاب اصول شيعه دكتر قفاري آوردند كه واقعا مي توان گفت همه مطالب اينجا جمع است. و واقعا يك كتاب فني است يا كتب ديگر كه حضرت آيت الله مكارم شيرازي دارند. حالا كتابهايي زيادي است. ولي درست است شايد اينها راحت الحلقوم نشده است ساده سازي نشده است و كمتر بيان شده است.

استاد قزويني:

آقاي امرايي بزرگوار همان طور كه جناب آقاي محسني گفتند ما در اين نقد قفاري الحمدلله 3 جلدي اش 2 روز قبل از چاپ در آمد و ما با توجه به آن 2 جلدي كه قبلا بود تجديد نظر كرديم و بعضي از جاها اضافه كرديم و در جلد اول اين كتاب حدود 600 صفحه اصلا ولايت علي در قرآن را مطرح كرديم و شبهاتي كه اينها دارند جواب داريم؛ يعني يك كتاب نزديك به 600 صفحه نوشتيم و ما به كمك دوستان و با اين امكانات كه داشتيم كه يكي از خواهر هاي بزرگوار هم باني شده است ترجمه شده است و كنترل مي كنيم كه به زبان فارسي منتشر شود.

و از آن گذشته حضرت آيت الله شيرازي كتابي دارند «علي في القرآن» حالا من در ذهنم نيست كه 2 يا 3 جلد است كه ايشان نزديك به 800 تا آيه در اين كتاب آورده است كه از كتب شيعه و اهل سنت تفسير شده است در فضائل و ولايت اميرالمومنين؛ يعني ببينيد اين كتابها عربي است و در دسترس عموم و مضافا جناب آقاي امرايي بزرگوار ببينيد كثرت ملاك نيست ما نبايد دنبال كميت باشيم و اگر ما بياييم به جاي 800 آيه 5 آيه را خوب حلاجي كنيم و رواياتي كه در آن زمينه است كاملا بررسي شود مطلب تمام است.

خوب اين آقايان گفتند كه ابن عباس مي گويد 300 آيه در مورد حضرت علي بيان شده است و جناب آقاي شيرازي 800 آيه آورده است كه تأويل و تفسير و غيره در مورد حضرت امير است.

حالا اين كتاب را اگر دوستان بتوانند تهيه كنند حالا نمي دانم روي اينترنت گذاشتند اين كتاب را يا نه اگر من يادم باشد در جلسه بعد آقاي محسني ياد آوري كنيد كه اين كتاب را بياوريم و به مردم نشان دهيم. بزرگان ما كار كردند و الان هم كار مي كنند ولي خوب اطلاع رساني ضعيف است.

وهابي ها مانند يك مرغي وقتي تخم مي كنند به قدري داد و بيداد و قوقولو قوقو مي كنند كه همه جا را خبر مي كنند ولي اين همه آثار از شيعه حتي بعضا مي بينيم كه بعضي از علماي بزرگ حوزه هم از كتب خبر ندارند.

تشكر مي كنيم از شما.

بيننده : حنفي (اهل سنت)

سلام عليكم ، جناب آقاي قزويني اين 40 جاي مختلفي كه حديث منزلت از پيامبر اكرم در مورد حضرت علي كه علي مني بمنزلة هارون من موسي اين هر 40 جاي مختلف از كتب سنت شما نقل فرموديد؟

در مورد حضرت علي كه «علي مني بمنزلة هارون من موسي» اين هر 40 جاي مختلف از كتب سنت شما نقل فرموديد؟

مجري:

بله

بيننده:

پس چطور علمايي مانند خدمتي و ديگران كه از آنها در شبكه كلمه سوال مي شود مي گويند فقط يك جا وارد شده است و آن هم تبوك بوده است كه او را در مدينه به عنوان خليفه گذاشته است و هيچ دلالتي هم بر اين ندارد.

مجري :

شما كه كتاب و اينترنت و كتابخانه در اختيارتان هست. آدرس داديم شما به اين آدرس ها مراجعه كنيد و ببينيد اصلا درست بوده است يا نه ، چرا شما همه چيز را به خدمتي مي سپاريد؟ مگر خدمتي پيامبر شماست كه همه چيز را از آن قبول داريد؟

بيننده :

نه منظور مي گويم

مجري :

نه خوب پس اين استدلال شما درست نيست، الان ديگه اينترنت در اختيار شماست و خيلي از كتابها و سي دي ها است برنامه مكتبة شامله و الجامع الكبير است.

بيننده:

يا مي گويند هارون ، هارون قبل از حضرت موسي مرده است

مجري :

حالا اين شبهه بوده است و ما آن را جواب خواهيم داد و به مباحث آنجا نرسيديم.

اين مبحثي كه الان شما مطرح كرديد از شبهاتي كه هنوز به آنجا نرسيديم و سر وقتش آن را هم توضيح خواهيم داد. اصل وجود حديث منزلت آيا در كتب اهل سنت با آن تعداد روات وجود دارد يا ندارد؟ ما اين آدرس ها را هم خدمت شما داديم شما اينها را نگاه كنيد انشاالله گام گام

بيننده:

جناب آقاي حسيني اين حديث كه مي گويند كه امت من به 73 فرقه تقسيم مي شود و 72 فرقه جناب آقاي حسيني در آتش هستند اين ما را ترسانده ، آيا واقعا اگر همچين كاري شده است پيامبر مي خواسته كه واقعا بهشت زياد شلوغ نشود كه اينها را فرموده است يا توضيحي نداده است ؟ اين چه مسئله اي بوده است ؟ و فرقه ناجيه را چرا معرفي نكرده است ؟ اونها مي گويند كه فرقه ناجيه ماهستيم ، و شما چيز ديگري مي فرماييد خوب آخه ما بدبختها چه بكنيم؟

مجري :

بلا نسبت شما ، ما وظيفه داريم

بيننده :

اجازه بدهيد من سوالم را بپرسم تا وقتم تمام نشود ، من مي گويم اين فرقه ناجيه پيامبر آيا خودشان معين نفرمودند كه فرقه ناجيه كيست يا مثلا شما الان مي گوييد پيامبر 40 جا فرموده است :

علي مني بمنزلة هارون من موسي

خوب هارون سامري مي خواد سامري كي بوده ؟چرا معين نفرموده است كه سامري كيست؟ اگر هارون در زمان موسي مرده است پس بايد شبهه در اين مي شود كه هارون هم كه گرفتار سامري بوده است پس علي هم گرفتار سامري مي شود. آيا سامري معاويه بوده است ؟ خلفا بودند؟

استاد قزويني :

ببينيد برادر بزرگوار! شما يك لحظه مانيتور خود را ببينيد ما حديث منزلت را در غير حادثه تبوك در قضيه مواخاة با سندهاي صحيح نقل كرديم بعد از فتح خيبر نقل كرديم و ارتباطي به تبوك نداشت.

سد ابواب و منزل ام سلمه و هنگام تولد حسنين و هنگام خوابيدن صحابه در منزل در جمع صحابه كه اصلا ارتباطي به قضيه جنگ تبوك نداشت.

در رابطه با مسئله اختلاف امت به 73 فرقه هم ببينيد مفصل قبلا بحث كرديم و گفتيم كه اشاعره و حنابله ، اهل حديث ، ماتريدي، وهابي خود را از اين فرقه ناجيه مي دانند بعضي هم كه مي گويند اصلا ما نمي توانيم بعد ما آمديم يك بخشي داشتيم و نشانه اين فرقه را در كلام پيامبر بيان كرديم كاملا كه چه بوده است و اينها را دانه دانه مطرح كرديم و ادله شيعه را هم آورديم كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم مي فرمايد بر اينكه اهل بيت من آن كساني كه همراه اهل بيت من هستند آنها جزو اين فرقه هستند اهل بيتي كه سفينه نوح و امثال اين يا براي شما عرض كنم بحث :

شيعتك هم الفائزون و امثال اين را ما مفصل مطرح كرديم اينها چيزي نيست كه بر كسي امروز پوشيده بماند و باز هم انشاء الله چشم در پايان اين بحثي كه ما داريم يك تلخيصي هم از بحث هاي گذشته انشاء الله در خدمت برادران بزرگوار خواهيم بود.

بيننده:

آقاي حسيني آيا توسل واجب است ؟ از نظر شما

استاد قزويني:

نه توسل واجب نيست

بيننده:

پس اين بحث هايي كه بين شبكه كلمه است

استاد قزويني:

اصلا توسل واجب نيست. ببينيد، قرآن در سوره مائده آيه 35 مي گويد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ

آي مومنين تقوا داشته باشيد و متوسل شويد و در راه خدا جهاد كنيد.

اينكه آيا حتما بر من واجب است توسل بكنم هيچ عالم شيعه فتوا نداده است ولي اين را هم داشته باشيد كه كسي كه بيايد بگويد توسل مشروع نيست اين هم خلاف قرآن است و انكار آيه قرآن است و خودتان هم مي دانيد كه اين كار كفر است؛ چه شيعه باشد چه سني چه وهابي و چه ناصبي فرقي نمي كند.

قرآن مي گويد: وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ

آقا مي گويد كه ما اصلا توسل نداريم و منكر توسل شود و چون توسل يك دستور قرآني است انكار آن طبق تمام مذاهب اسلامي كفر آور است ولي ما به هيچ وجه نگفتيم توسل واجب است نه كسي مي تواند بگويد:

رَبَّنَا آَتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآَخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

سوره بقره آيه 210

و مي تواند هم بگويد

رَبَّنَا إِنَّنَا آَمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا

سوره آل عمران آيه 16

مي تواند هم بيايد بگويد

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا

سوره يوسف آيه 97

بيننده :

من از حيدري هم پرسيدم در مورد سامري ايشان هم جواب نداد شما هم جواب نداديد.

استاد قزويني:

ما در آن زمينه درسش را نخوانديم معذرت مي خواهيم ، براي اينكه خدايي نكرده جسارت به مقدسات اهل سنت نشود معذرت مي خواهيم.

بيننده:

جناب آقاي حسيني اين شبكه شما چرا در تلويزيون پخش نمي شود كه همه بتوانند ببينند؟

استاد قزويني:

ما از خدايمان هست كه پخش شود اين را از صدا و سيما سوال كنيد.

بيننده : سيد هادي از يزد

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما و آيت الله حسيني قزويني و اميدوارم كه حضرت آيت الله حسيني قزويني از دست صاحب غدير آن آبي را كه علامه اميني نوشيدند را بنوشند.

دوست دارم بروم در آن دنيا ببينم وقتي ايشان مي آيند ببينيم كه اميرالمومنين چه استقبالي از دكتر حسيني قزويني مي كنند.

من دو تا مطلب در شبكه كلمه خواندم كه آقاي خدمتي و هاشمي گفتند كه اين دروغ قرن است يعني اين قدر بزرگ است كه دروغ قرن است .

يك مطلب كه در پايگاه پژوهشي وهابيت شناسي من ديدم كه نوشته بود در كتابي است روضة الافكار نوشته بود در رابطه با محمد بن عبدالوهاب كه او كتاب دلائل الخيرات را سوزاند به جهت آن كه در لفظ آن سيدنا و مولانا بر پيامبر اطلاق شده بود و همچنين گفته است كه اگر دسترسي بر حجره پيامبر پيدا كنم آن را خراب خواهم كرد و از آن جمله گفته است كه درود فرستادن بر پيامبر در روز و شب جمعه بدعت و ضلالت است و كسي كه اين كار را كند به دوزخ خواهد رفت.

اين يك مطلب و يكي ديگر هم در رابطه با جنگ هاي امير المومنين كه مي گويد علي مي جنگيد تا از او اطاعت كنند و بتواند بر جان و مال مردم تصرف كند پس چگونه اين جنگ را براي دين قرار ميدهيد؟

و ابوبكر براي اين جنگيد كه از اسلام مرتد شده بودند و نيز با كساني آنچه را كه خدا واجب كرده بود ترك كرده بودند تا فقط خدا و رسولش خوانده شوند.

اين جنگ هاي اميرالمومنين براي دين نيست.

من در اين سايت تالار گفتگوي شيعيان يك مطلبي را خواندم كه به نظر خودم خيلي خوب بود و شايد هم شما قبلا از شبكه بيان كرده باشيد ولي من نشنيده بودم و خواندنش خالي از لطف نيست.

مي گويد اسماعيل از پدرش ابوسعيد خدري نقل مي كند كه در انتظار تشريف فرمايي رسول اكرم بوديم كه فاصله اي نشد كه پيامبر از خانه يكي از همسرانش بيرون آمد و از جا برخاستم و به استقبال آن حضرت رفتيم و اندكي كه راه افتاديم بند كفش پيامبر گسيخت و علي عليه السلام كفش را گرفت و به وصله زدن آن پرداخت.

رسول خدا به حركت خود ادامه داد و ما همه همراه آن حضرت حركت كرديم پس از اندك فاصله اي رسول خدا ايستاد و ما هم به پيروي از ايشان ايستاديم . پيامبر منتظر علي بن ابي طالب بودند كه در اين هنگام پيامبر اكرم فرمودند:

به راستي يكي ازشما براي تاويل قرآن مي جنگد همان طور كه من براي تنزيل آن جنگيدم

مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 81

مي گويد ابوبكر و عمر گفتند ما همان فرد هستيم؟ پيامبر فرمودند نه بلكه همان كس كه كفش من را وصله مي زند با مخالفان مي جنگد.

آقاي هيثمي هم آورده است كه رواه احمد و اسناده حسن مجمع الزوائد جلد 6 صفحه 244.

با توجه به اينكه اميرالمومنين علي بن ابيطالب براي تاويل قرآن مي جنگيده و حق بوده است و قرآن هم حق است.

پس تكليف آن كساني كه آمدند كه جنگ جمل و صفين و نهروان را راه انداختند پس اين ها تكليفشان با توجه به اين حديث روشن است.

حالا من مي خواهم كه الان به اقاي هاشمي آن دو مطلبي را كه من خواندم را توضيح بدهند استاد اگر مي خواهند و گرنه آقاي هاشمي من چند بار ديگر زنگ زدم به آقاي هاشمي و موفق نشدم كه اين دروغ قرن را برايشان بخوانم كه همچين چيزي همچين جايي هست.

منهاج السنة جلد 8 صفحه 333 كه جواب بدهند و خواستم از اين تريبون كه قطعا اين شبكه را مي بينند اين مطلب را اگر جوابي برايش هست جواب بدهند.

مجري :

ممنونيم كه با ما ارتباط برقرار كرديم و سپاسگذاري مي كنيم.

بيننده: مجيد از كردستان(اهل سنت)

سلام حالتون خوبه ؟

استاد قزويني:

سلام عليكم الحمدلله

بيننده:

من ميخواستم يك شعري را بخوانم

مجري:

بفرماييد

بيننده:

مسلم اول شه مردان علي است

عشق را سرمايه ي ايمان علي است

از ولاي دودمانش زنده ام

در جهان مثل گهر تابنده ام

قوت دين مبين فرموده اش

كائنات آيين پذير از دوده اش

خاكم و از مهر او آيينه ام

مي توان ديدن نوا در سينه ام

هركه داناي رموز زندگي است

سر اسماي علي داند كه چيست

ذات او دروازه ي شهر علوم

زير فرمانش حجاز و چين و روم

عشق با دشوار ورزيدن خوش است

چون خليل از شعله گل چيدن خوش است

در جهان نتوان اگر مردانه زيست

همچون مردان جان سپردن زندگي است

استاد قزويني:

احسنت

بيننده:

سوال من تمام شد خداحافظ شما

مجري :

خيلي ممنونيم به هر صورت حسن ختام برنامه ما شد كه شعري را درباره مدح حضرت امير فرموديد.

استاد قزويني:

بله، آقايان اهل سنت نسبت به حضرت امير عشق مي ورزند و ارادت دارند و مانند اين وهابي ها نيستند كه بخواهند اهانت كنند و جسارت كنند.

خدايا تو را قسم مي دهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما بقية الله الاعظم را نزديك نموده و ما را از ياران ويژه آن بزرگوار قرار بده.

*****************

اللهم عجل لوليك الفرج



Share
1 | M | Germany - Bad Muenstereifel | ١٠:٣٩ - ١٥ مرداد ١٤٠٢ |
سلام علیکم و رحمت الله
بزرگوار اهل سنت ذرباره حدیث منزلت این شبهه را وارد میکنند
(
حدیث منزلت در کتب اهل سنت است ولی امامت حضرت ثابت نمیشود

بخاطر اینکه هارون پیش از موسی وفات کرد

جانشین موسی یوشع ابن نون شد)


جواب شما چیه؟
با تشکر فراوان از شما بزرگوار

پاسخ:
 با سلام
حدیث منزلت اثبات کننده منزلت هارون علی نبینا و آله و علیه السلام برای امیرالمومنین علیه السلام است.
یکی از منازلی که حضرت هارون داشتند، منزلت خلافت است؛ کما این که در قرآن می فرماید:
اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی
سوره اعراف آیه 142
پس طبق این آیه حضرت هارون منزلت خلافت را دارا بودند و در هیچ جایی هم نیامده است که این منزلت از حضرت هارون سلب شده است و پیامبر صلی الله علیه و آله هم می فرماید: امیرالمومنین علیه السلام تمامی منازل هارون نسبت به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام را دارا است که یکی از آن ها خلافت است.
پس امیرالمومنین علیه السلام طبق حدیث منزلت، دارای منزلت خلافت است.
اما یک نکته ای که وجود دارد این است که منزلت حضرت هارون به فعلیت نرسید و علت به قعلیت نرسیدن آن هم وجود مانعی به نام مرگ بود و اگر این مانع برای حضرت هارون رخ نمی داد، قطعا حضرت هارون خلیفه و جانشین بعد از حضرت موسی را می شد؛ اما امیرالمومنین علیه السلام چنین مانعی برای شان رخ نداد؛ لذا منزلت خلافت حضرت، به فعلیت رسید و پیامبر صلی الله علیه و اله هم هیچگاه امیرالمومنین علیه السلام را از این منزلت خلع نکردند.
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها