2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
انحراف ذهبي از اميرمؤمنان عليه السلام
کد مطلب: ٥٣٠٧ تاریخ انتشار: ٢٠ تير ١٣٩٢ تعداد بازدید: 6065
حبل المتین » عمومی
انحراف ذهبي از اميرمؤمنان عليه السلام

حدیث مدینه العلم و اشکالات ذهبی و اثبات نصب و انحراف ذهبی از کلام علمای اهل سنت
حبل المتين 92/04/20

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ :92/04/20

مجري:

مبحث علم را پيگيري كرديم كه حتما حاكم اسلامي بايد از علم برخوردار باشد و علمش هم بايد از ديگران برجسته تر باشد. ما حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

را خدمت شما عزيزان تقديم كرديم و استاد عزيز پيرامون آن مفصل بحث كردند و بحث به اين جا رسيد كه آقاي ذهبي در سلسله سند روات اين حديث اشكالي وارد كردند و آقاي ابو صلت را تضعيف كردند كه حضرت استاد مفصل اين بحث را براي ما فرمودند و شما نظاره گر اين مباحث بوديد.

حاج آقا مي خواستم سوال بكنم كه مركز علماي اهل سنت اعتراف مي كنند كه آقاي ذهبي از امير المومنين عليه السلام منحرف بوده و نگاه او نسبت به رواتي كه فضائل اميرالمومنين را نقل مي كردند با كساني كه فضائل خلفا را نقل ميكردند فرق مي كرد.

اگر لطف بفرماييد پيرامون اين توضيح بفرماييد ممنون مي شويم.

استاد قزويني:

همان طوري كه عزيزم اشاره فرمودند ما بحثمان در حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها

بود، با اين كه از 14 نفر از علماي بزرگ اهل سنت نقل كرديم كه اين ها حديث منزلت را صحيح مي دانند و 8 تن از بزرگان اهل سنت خود واژه:

مدينة العلم.

را از القاب امير المومنين مي شمارند.

با اين وجود، آقاي ذهبي شروع مي كند نسبت به حديث تعبير حديث جعلي را استفاده مي كند و مي گويد حاكم چه جرأتي داشته اين روايت را تصحيح كرده است.

در مورد ابوصلت هروي هم مي گويد كه نه مورد وثوق، نه مورد اعتماد است و نه امانت دار است، خلاصه اين مسائل را مطرح كرده است.

ما در جلسهگذشته مطالبي را تقديم بينندگان عزيز كرديم بر اين كه آقاي ذهبي طبق گفتهبزرگان آدم متعصبي بوده است و حتي نسبت به اهل سنت نبود.

ايشان تابع مكتب احمد بن حنبل، مكتبه تكذيب، اگر چنان چه از حنفي ها يا از شافعي ها يا از مالكي ها روايتي مي رسد در ترجمه آن شروع مي كند به اهانت، جسارت و توهين كردن ولي وقتي اهل تجسيم مي رسد از آن ها مدح مي كند.

اما در بحث امشب مي خواهيم بگوييم ذهبي نسبت به اهل سنت هم اعتدال را رعايت نكرده است همانطور كه نسبت به امير المومنين سلام الله عليه منحرف بوده است.

بعد خواهيم خواند كه بنا به نقل آقاي سخاوي كه مي گويد:

در ذهبي ريشه هاي نصب و دشمني با امير المومنين بوده.

جناب آقاي احمد بن صديق مغربي كه از علماي بزرگ اهل سنت است كتابي دارد به نام فتح الملك العلي كه در مورد حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

هست . ايشان در اين جا مي آيد مي گويد:

وأما الذهبي فلا ينبغي أن يقبل قوله في الأحاديث الواردة بفضل علي عليه السلام فإنه سامحه الله كان إذا وقع نظره عليها اعترته حدة أتلفت شعوره وغضب أذهب وجدانه حتي لا يدري ما يقول وربما سب ولعن من روي فضائل علي عليه السلام

فتح الملك العلي، أحمد بن محمد الحسني المغربي، ص 160

ما نمي توانيم سخن ذهبي را در فضائل امير المومنين قبول كنيم.

چرا؟

خدا با او با تسامح بر خورد كند

وقتي به احاديث فضيلت امير المومنين مي رسد آن چنان غضبش اوج مي گيرد كه شعورش نابود مي شود.

وقتي روايات فضائل را مي بيند آن چنان غضبناك و خشمگين مي شود كه وجدان او را نابود مي كند.

نمي فهمد چه مي گويد.

ببينيد كه اين يك عالم سني دارد و در رابطه با ذهبي حرف مي زند، خيلي عجيب است، مي گويد:

اصلا نمي فهمد چه مي گويد

خيلي عجيب است.

چه بسا فحش مي دهد و لعنت مي كند به كساني كه فضائل علي را نقل كرده است.

و در موارد متعدد در ميزان الاعتدال، طبقات الحفاظ، مي گويد اين حديث و امثال آن جعلي است.

جالب اين جا است:

ولكنه لا يفعل ذلك فيمن يروي الأحاديث الموضوعة في مناقب أعدائه

فتح الملك العلي، أحمد بن محمد الحسني المغربي، ص 160

ولي اگر ذهبي به مناقب دشمنان علي برسد حتي اگر احاديث جعلي هم باشد هيچ عكس العمل نشان نمي دهد.

در خانه كس است يك حرف بس است.

حالا اين ذهبي است، بعد آقاي احمد بن صديق مغربي كه از آن به امام تعبير مي كنند مي گويد:

اگر من در اين جا بخواهم رشتهسخن را به تفصيل بيان كنم خيلي از مسائل شگفت آور از ذهبي مي توانم نقل كنم.

آقايان مراجعه كنند كتاب فتح الملك العلي صفحه160 كه فرزند علامهاميني اين را تحقيق كرده است، در آنجا روايتي است از شريك بن عبد الله در فضيلت علي و روايت ديگر دارد در فضائل خلفا، ببينيد تفاوت برخورد آقاي ذهبي نسبت به يك نفر را، در يك جا آن چنان تند و در جاي ديگر اصلا گويا كه سخن آقاي شريك بن عبد الله وحي منزل است.

مثلا در روايتي كه ابن عساكر نقل مي كند از شريك بن عبد الله از ابن بريده از بريدهاسلمي كه پيغمبر اكرم فرمود:

هر نبي وصي و وارثي داشت و علي وصي من و وارث من است كه تاريخ مدينه دمشق جد 42 صفحه392 آمده است.

من فقط يك اشاره اي مي كنم به بخش سندي اين روايت مي كنم كه ابو القاسم سمر قندي اسماعيل بن احمد كه از كبار، حفاظ و ثقه است، أبو طاهر سلفي گفته است ثقه است، ابو حسين بن نقور، احمد عبد الله كه خطيب مي گويد صدوق است، ذهبي مي گويد صدوق است و همچنين ابو القاسم عيسي بن علي بن جراح كه خطيب مي گويد صحيح الكتاب است و ذهبي مي گويد سماعاتش صحيح است، قاسم بغوي هست كه از بزرگان اهل سنت هست حافظ است، صدوق است، ثقه است. همچنين محمد بن حميد رازي، علي بن مجاهد بن مسلم بن كابلي، و محمد بن اسحاق صاحب سيره، شريك بن عبد الله، كه ابن معين مي گويد:

ثقة ثقة.

ابو ربيعه ايادي است، عبد الله بن بريده است. كه اين 10 راوي همگي مورد وثوق اهل سنت هستند.

عزيزان ببينند روايتي كه ابن عساكر و آقاي طبراني آورده اند و سند اش هم صحيح است ولي ببينيم آقاي ذهبي چه مي فرمايد، ذهبي در مورد اين روايت مي گويد:

هذا كذب ولا يحتمله شريك

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 375

روايت دروغ است

اصلا امكان ندارد شريك بن عبد الله همچين مطلبي را تحمل كند

بايد در اينجا به آقاي ذهبي گفت:

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ

سوره فجر آيه 14

در اولين محكمه اي كه براي امير المومنين در قيامت تشكيل مي شود بايد جواب بدهيد.

هذا كذب ولا يحتمله شريك

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 375

دروغ است.

اصلا شريك بن عبد الله زير بار همچين روايتي نمي رود، يعني آمده است كاسه داغ تر از آش شده است، در ترجمه ناصح بن عبد الله مي گويد:

هذا خبر المنكر.

ولي همين آقا در رابطه با روايتي از شريك بن عبدالله كه مي گويد:

لا يفضل عليا علي أبي بكر إلا من كان مفتضحا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

هر كس بيايد بگويد علي افضل از ابي بكر است مفتضح و رسوا مي شود.

در حقيقت آقاي ذهبي با اين جمله اش به جنگ نبي اكرم آمده است چرا كه اولين كسي كه علي بن ابي طالب را بر همه برتري داده است چه در آيه تطهير، چه در آيه مباهله، چه در آيه ولايت، چه در حديث طير و غيره آقا رسول اكرم بوده است.

تمام در هاي مسجد را مي بندند ولي در علي باز مي ماند، وقتي خواستگار براي دخترش مي آيد به همه دست رد مي زند و دخترش را به عقد علي در مي آورد و مي گويد من تزويج نكردم

ما أنا زوجة بالله زوجة.

پس در حقيقت ذهبي با نبي مكرم مبارزه مي كند.

در ميزان الاعتدال وقتي مي آيد:

لا يفضل عليا علي أبي بكر إلا من كان مفتضحا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

وقتي به اين جا مي رسد مي گويد هر كس علي را بر ابي بكر برتري بدهد مفتضح است.

همچنين در روايت ديگر از شريك بن عبد الله كه مي گويد:

علي خير البشر فمن أبي فقد كفر قلت بعض الكذابين يرويه مرفوعا

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

علي بهترين بشر است هر كس ابا كند كافر است.

بعضي از كذابين اين را نقل كرده اند.

جناب آقاي ذهبي اين بعض الكذابين اسم دارد، پدر دارد، مادر دارد، سال ولادت دارد، سال وفات دارد، بعد مي آيد از طرف آقاي شريك بن عبد الله وكيل مدافع مي شود و مي گويد:

فإن شريكا لا يعتقد قطعا أن عليا خير من الأنبياء ما بقي

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

قطعا آقاي شريك بن عبد الله معتقد نيست كه علي از همهانبيا برتر بوده است.

ببينيد آقا جان اگر شريك بن عبد الله همچين عقيده اي نداشت خودش زبان داشت، عقل داشت، شعور داشت، مي توانست در ذيل آن تبصره اي بزند.

بعد عجيب است مي گويد:

إلا أنه أراد خير البشر في وقت وبلا شك هو خير البشر في أيام خلافته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

علي خير البشر بود ولي در يك برهه اي از زمان و بدون شك او خير البشر بوده است در زمان خلافتش

ما از آقاي ذهبي سوال مي كنيم جناب آقاي ذهبي شما كه آمديد اين روايات را رد مي كنيد و مي گوييد:

هو خير البشر في أيام خلافته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 3، ص 374

در ايام خلافتش خير البشر بوده است، به ما بگوييد كساني كه با علي بن ابي طالب در جمل و صفين جنگيدند با اين عقيدهشما تكليفشان چيست؟

كسي كه با خير البشر بجنگد تكليفش چيست؟ اين را روشن كنيد.

اضافه در آيهمباهله مگر امير المومنين سلام الله عليه نفس پيغمبر نيست؟ همان گونه اي كه پيغمبر اكرم افضل از ملائكه و افضل از انبيا است كسي كه نفس پيغمبر هم باشد همين است.

بنده در خدمت شما هستم.

آقاي محسني:

آيا در رابطه با همين مطلبي كه از آقاي ابو صلت هروي حضرتعالي فرموديد سخنان آقاي ذهبي تناقض ندارد؟ آيا از تعصب او نيست؟

استاد قزويني:

نكتهقشنگي است، ببينيد در رابطه با خود ابو صلت هروي كه ايشان يك جا مي آيد توثيق مي كند و جاي ديگر كه به نفعش است تضعيف مي كند.

حاكم نيشابوري در حديث:

أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 137

ذهبي بلافاصله مي گويد:

هذا موضوع

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 145

بلكه اين روايت جعلي است.

حاكم نيشابوري مي گويد:

وأبو الصلت ثقة مأمون

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 137

ذهبي بلافاصله مي گويد:

لا و الله، لا ثقة و لا مأمون

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 519

به خدا سوگند نه مورد وثوق و نه امانت دار است.

حالا من نمي دانم اين آقاي ذهبي علم غيب داشته يا از جاي ديگر به دست آورده است يا اينكه توانسته است روح خودش را 600 يا 700 سال جلو ببرد و زندگي آقاي ابوصلت هروي را ببيند كه اين طور قسم مي خورد، همه بزرگان از جمله يحيي بن معين و ديگران توثيق مي كنند ولي آقاي ذهبي مي گويند به خدا سوگند نه مورد وثوق است و نه امانت دار است.

در تلخيص مستدرك جلد 3 صفحه126، در ميزان الاعتدال جلد 2 صفحه616، مي گويد:

عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهروي الرجل الصالح

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 348

مرد صالح است.

آقاي ذهبي انقدر كه شما دروغ گو نبوديد چرا اين همه حافظه ات را از دست داده ايد؟ يك جا مي گويد:

الرجل الصالح

يك جا مي گويد:

لا و الله لا ثقة و لا مأمون

اگر يك نفر نه امين است و نه مورد اعتماد است اين چطور مي شود مرد صالح؟

مثل قضيه كوسه ريش پهن. مي گويند آقا فلاني كوسه است ولي از كوسه هاي ريش پهن است.

بعد آقاي ذهبي مي آيد مي گويد:

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

تعجب دارم از حاكم نيشابوري كه چه جرأتي دارد كه حديث أنا مدينة العلم را تصحيح مي كند؟ تنها آقاي حاكم نيشابوري نيست 13 نفر ديگر هم اين حديث را تصحيح كرده اند از جمله يحيي بن معين كه حضرتعالي انگشت كوچك او در بحث رجالي نمي شويد.

خيلي عجيب است اين جا مي آيد كار آقاي حاكم نيشابوري را زير سوال مي برد و مي گويد تعجب مي كنم چه جرأتي دارد، ولي همين ذهبي مي خواهد حاكم را ترجمه كند مي گويد:

الحاكم الحافظ الكبير امام المحدثين

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1039

حاكم نيشابوري امام محدثين بوده است

اگر بنا باشد امام محدثين باشد و جرأت كند احاديث باطل را تصحيح بداند پس تكليف غير امام محدثين شما چه خواهد شد؟

وهو ثقة واسع العلم بلغت تصانيفه قريبا من خمس مائة جزء

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1040

150 مجلد تأليفات داشته است

اين جا شما مي آييد مي گوييد.

ثقة واسع العلم، امام المحدثين، الحافظ الكبير.

از آن طرف مي گويد.

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

چطور جرات كرده است؟

يا خود آقاي سيوطي وقتي مي آيد توثيقش كند مي گويد:

وكان إمام عصره في الحديث العارف به حق معرفته

طبقات الحفاظ، ج 1، ص 411

حاكم نيشابوري امام عصر خود در حديث بوده است.

آن گونه اي كه زيبنده است نسبت به علوم، و با علم حديث آشنايي داشته است.

وقتي يك فردي كه امام عصر خود در حديث بوده و به اندازه كافي نسبت به حديث آگاهي دارد تصحيح مي كند جناب آقاي ذهبي تو ديگر چرا مي گوييد:

العجب من الحاكم وجرأته في تصحيح هذا وأمثاله من البواطيل

سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج 6، ص 527

و امثال اين.

آقاي محسني:

حاج آقا چه فرقي ميان آقاي ابو صلت هروي و ابان بن تغلب كه از اصحاب امام صادق عليه السلام است كه ذهبي ابان را توثيق مي كند ولي ابا صلت را تضعيف مي كند؟

استاد قزويني:

حالا در رابطه با قضيه ابان بن تغلب بعدا مفصل بيان مي كنم. چون يكي از اتهاماتي كه ذهبي زده است به ابو صلت هروي واژه شيعي بودن است و نقل مي كنند از بعضي ها كه:

وقال الدارقطني رافضي خبيث

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 348

ولي در همين جا من فقط يك توضيحي بدهم.

آقاي محسني:

فرصتمان كوتاه است اگر طول مي كشد براي دفعه بعد باشد.

استاد قزويني:

خيلي سريع عرض مي كنم به طور خلاصه عرض مي كنم و مفصل آن را بعدا بيان مي كنم.

ابان بن تغلب در اسانيد صحاح سته آمده است ولي ذهبي در مورد او مي گويد:

شيعي جلد لكنه صدوق فلنا صدقه وعليه بدعته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

شيعي متعصب

آدم راست گو است

ما از صداقت ابان استفاده مي كنيم و گناه بدعتش هم به گردن خودش

و آخرش هم مي گويد:

كان غاليا في التشيع

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

در تشيع هم غلو داشته است.

اينجا مي آيد ابان بن تغلب را با اين كه مي گويد:

شيعي جلد، غاليا في التشيع.

مي گويد:

لنا صدقه و عليه بدعته.

آقاي ذهبي ما از شما سوال كنيم چه تفاوتي است ميان ابو صلت هروي با ابان بن تغلب؟

در رابطه با آقاي ابوصلت هروي، يحيي بن معين مي گويد:

ليس ممن يكذب

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

دروغ نمي گويد.

خود شما هم گفته ايد رجل صالحي بوده است، چطور در ابان بن تغلب توثيق مي كنيد ولي در ابوصلت هروي مي آييد به اين شكل شروع به حرف زدن مي كنيد؟ شما خودت در رابطه با ابوصلت مي گويي:

الشيخ العالم العابد... له فضل وجلالة

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 446

و جالب اينجا است كه مي گويد ابوصلت كسي بوده كه:

يقدم أبا بكر ولا يذكر الصحابة إلا بالجميل

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

ابابكر را بر علي مقدم داشته است.

قطعا ابان بن تغلب اين طور نيست، ابان بن تغلب معتقد به خلافت بلافصل امير المومنين سلام الله عليه است. ابو صلت هروي:

صحابه را با نيكي ياد مي كند.

قطعا ابان بن تغلب نبوده ولي شما در رابطه با ابان بن تغلب ببينيد كه مي گويد:

فلنا صدقه وعليه بدعته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 118

ولي وقتي به ابوصلت هروي مي رسيد مي گوييد چنين است و چنان و امثال اين.

جمله اي دارد جناب آقاي ابن عقيل شافعي مي گويد:

من الغريب أن حبه وتقديمه لأبي بكر وعمر لم يشفع له عند الطاعنين فيه لتشيعه

العتب الجميل علي أهل الجرح والتعديل، السيد محمد بن عقيل، ص 68

ابو صلت هروي با اين كه مي گويد ابو بكر مقدم است بر صحابه و از صحابه به نيكي ياد مي كند اين كافي نيست تا مورد وثوق قرار گيرد بلكه بايد علي بن ابي طالب و اهل بيت را لعن و مذمت كرده باشد تا ذهبي او را توثيق بكند.

آقاي محمد بن عقيل شافعي مي گويد ابو صلت با اينكه

يقدم أبا بكر ولا يذكر الصحابة إلا بالجميل

سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 447

ابوبكر را مقدم دانسته است و صحابه را به نيكي نام برده است، برايش كافي نيست و حتما بايد جايي نسبت به علي جسارتي كرده باشد و دشمنان اهل بيت را به عرش اعلا ببرد و در قسمت بالاي بهشت جا بدهد تا ذهبي مستمسكي براي توثيق او باشد.

بيننده: محمد از يزد

خوش بختانه در كليپي كه از شهيد حسن شحاته پخش مي كنند يك چيز هايي گفته مي شود كه اين ها خودشان هم نمي دانند كه چقدر به ضررشان است چون اين مجاهد بزرگوار يك بحثي را آنجا مي كند و مي گويد كه چرا حضرت امام حسن سبط پيامبر در بقيع باشد؟ ولي آن خليفه هاي اول و دوم بايد كنار پيغمبر خوابيده باشند؟ و اين يعني اينكه عايشه اين كار را انجام داده است.

مي گويد كه خلفاي اول و دوم در ملك شخصي رسول الله دفن شده اند، و اين ملك بايد به صورت ارث به خانم عايشه رسيده باشد ولي طبق همان حديثي كه خود خليفهاول از خودش در آورده بود كه ما پيامبران ارثي به جا نمي گذاريم، پس اين حتما صدقه است. كه در صدقه هم نمي تواند و به هر صورت در هر دو حالت دفن آنها محكوم است.

اين چيزي است كه به هر حال در تاريخ است و مشخص هم شده است، مااين مطلب را به كارشناس هايشان هم كه گفتيم كه اگر به فرض اين ملكي هم كه از حضرت رسول الله مانده باشد صدقه باشد، صدقه مال عموم است، مال بيت المال است، مال مساكين است و مال فقرا است.

امام حسن عليه السلام فرزند رسول الله را، كه انقدر به او علاقه داشتند در بقيع دفن شود و خليفه اول و دوم در كنار رسول الله باشند.

اين جواب، جوابي است كه نمي توانند بدهند يعني در هر حالت اين ها در آن مي مانند و اين مسئله خيلي خوبي است كه خود مجاهد شهيد اين را مطرح مي كند كه چرا اين ها اين جا بخوابند و امام حسن در قبرستان بقيع؟

خيلي عذر مي خواهيم از شما، از خود حاج آقاي قزويني هم من معذرت خواهي مي كنم، ببخشيد دست شما درد نكند.

آقاي محسني:

سپاس گذاري مي كنيم، جناب آقا محمد.

استاد قزويني:

البته من اينجا همان عبارت آقاي ابن عبد البر كه مورد تأييد همه علماي اهل سنت است كه مي گويد:

لما مات الحسن أرادوا أن يدفنوه في بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم فأبت ذلك عائشة وركبت بغلة وجمعت الناس فقال لها ابن عباس كأنك أردت أن يقال يوم البغلة كما قيل يوم الجمل

بهجة المجالس وأنس المجالس، ج 1، ص 16

وقتي كه خواستند امام حسن سبط پيغمبر را در خانه پيغمبر دفن كنند عايشه جلو گيري كرد

يك قاطري را سوار شد و مردم هم جمع كرد

ابن عباس برگشت گفت كه مي خواهيد

فتنهجديدي درست كنيد به نام فتنهبقله و قاطر؟ همان طوري كه فتنهجمل را درست كردي؟

بيننده: غفوري از سنندج

من پاي منبر حاج آقا قزويني و كليهكار شناس هاي محترم شبكهولايت و هم چنين شبكه هاي ديگر از جمله كلمه و نور و وصال و بالاخره شبكه هاي وهابيون نشسته ام.

طرفين همين صحبت هايي را كه امشب حاج آقا قزويني فرموده اند و بالاخره در مورد راويان تناقض گويي خيلي زيادي داشتند، به نظرم اين راويان اگر الان زنده بودند سعي مي كردند كه اين تناقض گويي شان را اصلاح كنند.

ولي فعلا دستشان از دنيا كوتاه است و نوشتند و رفته اند و ديگر الان نمي دانند اين وسط ما چه كار بايد بكنيم.

فقط يك سوال از آقاي قزويني داشتم

استاد قزويني:

بفرماييد.

بيننده:

به دنيا آمدن انسان دست خود انسان نيست، من يك سوال دارم سوالم اين است كه چرا مثلا بنده به جرم اين كه سني هستم نمي توانم كانديداي رياست جمهوري بشوم ؟

گناه من چيست؟

استاد قزويني:

فرمايشتان تمام شد؟

بيننده:

بعدش هم در مورد عوارض هاي منفي كه دارد مي خواهم صحبت بكنم

استاد قزويني:

همان طوري كه الان سياست عربستان سعودي اين است كه حتي يك شيعه از اين كه رئيس آموزش و پرورش باشد محروم است، چرا؟ اگر اين را جواب داديد ما هم اين را خدمت شما جواب مي دهيم.

بيننده:

من اين را در مورد عربستان هم مي گويد

استاد قزويني:

بله، الان شما ببينيد در سراسر رياض، مدينه، مكه، اين ها يك دانه مسجد براي شيعه ها اجازه مي دهند؟

آقاي غفوري عزيز، سياست يك حكومت اين است كه بيايند بگويند شيعه نمي تواند رئيس آموزش و پرورش شود و اين با سياست ما منافات دارد و معتقد هستند اكثريت آن جا اهل سنت است و به قولي وهابي است.

يا همين اخوان المسلمين، شما ببينيد ماده5 و 19 قانون اساسي را مراجعه بفرماييد كه رسما تصريح كرده اند كساني مي توانند رئيس جمهور باشند كه سني باشند و بوي سلفي داشته باشند.

اين ديگر جديد است و براي 100 سال، 200 سال قبل نيست.

وقتي در كشوري كه فرض بفرماييد 90 درصد شيعه هست و 10 درصد سني، اكثريت اين حق را دارند كه بيايند بگويند رئيس جمهوري كه امور به دست او است بايد از اكثريت باشد، اين كار طبيعي است.

نه اين كه بخواهيم بگوييم مثلا نستجير بالله بخواهند به اهل سنت اهانت بكنند، اگر قصد جسارت داشتند اين همه فرماندار، استان دار، شهر دار از اهل سنت نبود.

اين سياست حكومت ها است، حالا به قول آن چه را كه خودشان تشخيص مي دهند و در مجلس تصويب مي شود و در قانون اساسي كه عموم مردم يا اكثريت به او رأي دادند ما بايد براي اكثريت مردم احترام بگذاريم.

اين مصيبت هايي كه بر سر مردم مصر آورده اند، جنايتي كه اخوان المسلمين بر مصر آورد فراعنه نياورده بودند.

اين تنگ نظري هاي اخواني ها و بعضي از كوتاه فكري هاي آن ها، بي تجربگي هاي آن ها، تعصبات باطل آن ها، اين اختلافي كه در مصر ايجاد شده است قلب هر انساني را به درد مي آورد.

بنده خودم هر وقت اخبار مصر را مي بينم واقعا قلبم به درد مي آيد كه چرا الان مسلمان ها به جان هم افتاده اند؟ همان طوري كه در سوريه مسلمان ها را به جان هم انداختند. نه يك سر باز آمريكايي در سوريه كشته مي شود و نه سر باز فرانسوي و نه سرباز اسرائيلي بلكه فقط مسلمان كشته مي شود.

حالا چه از وهابي ها و القاعده باشد، چه از شيعه ها، چه از سلفي ها فرقي نمي كند، در مصر اگر اين اختلاف پيش بيايد از هر دو طرف مسلمان كشته مي شود، مسلمان شيعه، سني يا سلفي باشد خونش محترم است.

ما دوست داريم در كشور هاي اسلامي سخن اول و آخر را مردم بزنند، نه اين كه يك دولتي آن طرف دنيا بيايد يك مطلبي را ديكته كند و اين مطلب بر مردم تحميل بشود.

آقاي محسني:

آقاي غفوري اگر سوالي داريد خدمتتان هستيم.

استاد قزويني:

روشن شد آقاي غفوري عزيز؟

بيننده:

بله، منظور من اين است كه قبول كنيد كه اين تبعيض ها باعث مي شود كه اكثر اين جنايت ها اتفاق بيفتد و بنده به عنوان يك انسان كه در ايران هستم پيش خودم فكر مي كنم آخر من چه جرمي كرده ام كه انسان درجه 2 حساب مي شوم؟ همچنين شيعه ها را در عربستان.

به نظر من حكومت ها باعث مي شوند كه اين تفرقه ها بيش تر بشود.

استاد قزويني:

آقاي غفوري من براي شما توضيح دادم.

آقاي محسني:

آقاي غفوري شما مي توانيد براي خودتان نمايندهمجلس بفرستيد، ولي در عربستان همچين چيزي نيست، ما چند نفر از بزرگان اهل سنت را در مجلس شوراي اسلامي داريم؟

بيننده:

ايران در استانداري

آقاي محسني:

در مجلس از اقليت هايي مثل كليمي ها هم داريم كه خيلي كم هستند.

بيننده:

در ايران اهل سنت حق ندارند براي استان دار، رئيس آموزش و پرورش، علوم سياسي، رئيس جمهوري كانديد بشوند، بنده مي گويم شايد من لياقتم از يكي ديگر كه اسمش هم شيعه باشد بيش تر باشد ولي به جرم سني بودنم حق ندارم كانديد بشوم.

آقاي محسني:

به هر صورت قانون اساسي اين مملكت تصويب شده است كه توسط خود مردم رفراندوم شده است و اكثريت هم اگر شما قائل باشيد همين طور است.

استاد قزويني:

بحث درجه1 و درجه2 نيست، كم لطفي نكنيد، اگر چنان چه الان در خود سنندج بيايند يك انتخاباتي براي خبرگان رهبري انجام دهند و كانديد شما رأي نياورد شما مي گوييد چون ما درجه2 بوديم كانديد ما رأي نياورده است؟ نه عزيز من.

بيننده:

نه اقليت بوده، اين هم قبول

استاد قزويني:

خدا پدر شما را بيامرزد. وقتي كه اكثريت است عقل در هر جامعه اي اين را اقتضا مي كند.

بيننده:

اين كه در رياست جمهوري سني بتواند كانديد بشود را اجازه نمي دهند.

استاد قزويني:

اين در قانون اساسي آمده است يا نيامده است؟

بيننده:

آمده است درست است.

استاد قزويني:

اين قانون اساسي رفراندوم شده است يا نشده است؟

بيننده:

تبعيض آميز هست هر چه هست

استاد قزويني:

عزيز من مگر علماي اهل سنت در تدوين قانون اساسي حضور نداشتند؟

بيننده:

پس اگر اين طور است من بايد از خدا گله كنم كه چرا من را در سنندج به دنيا آورد و در قزوين به دنيا نياورد؟

آقاي محسني:

پس اين مسيحي هم كه در ايران هست بايد همين حرف را بزند ديگر؟

بيننده:

من درجه 2 هستم، مسيحي درجه 3 است، من درجه 2 هستم، شيعه درجه 1 هست. خيلي جاي تأسف است.

آقاي محسني:

مباحث شما سياسي شد آقاي غفوري شما مثل اين كه سوال علمي نداريد.

بيننده:

ما به عنوان يك انسان در اين جامعه داريم زندگي مي كنيم، همه بايد برابر باشيم غير از اين است؟ در همهزمينه ها داريم صحبت مي كنيم اين هم مربوط به جامعهما مي شود.

استاد قزويني:

عزيز من آقاي غفوري اگر يك مسيحي بيايد بگويد چرا مسيحي نمي آيد رئيس جمهور بشود شما چه جوابي مي دهيد؟

بيننده:

كانديد بشود

استاد قزويني:

بله؟

بيننده:

موقعي كه مي رود اسمش را مي نويسد نگويند چون مسيحي هستي برو كنار نمي تواني كانديد بشوي

استاد قزويني:

اگر يك مسيحي رئيس جمهور ايران بشود حضرت عالي قبول مي كنيد؟

بيننده:

اگر بيايد كانديد بشود و راي بياورد بله ولي اگر رأي نياورد خداحافظ.

استاد قزويني:

اين ديگر نهايت كم لطفي است، قضاوت با بينندگان عزيز.

بيننده:

بله قضاوت با بينندگان عزيز، دست شما درد نكند.

بيننده: شريفي از مشهد

سلام عرض مي كنم خدمت شما آقاي محسني همچنين سلام عرض مي كنم خدمت حضرت آيت الله استاد قزويني عزيز و تمام دوستان بنده در تالار نداي شيعه كه الان دارند برنامه را به طور زنده گوش مي كنند.

آقاي محسني:

سلامت باشيد.

بيننده:

جناب آقاي محسني عزيز اگر لطف كنيد يك مقدار وقت بيش تر به بنده بدهيد من يك سوال خدمت حاج آقا داشتم و يك مطلبي هم خدمت اين برادر عزيز آقاي غفوري كه تماس گرفته اند.

ايشان خوب شد اين اشكال را مطرح كردند و گفتند اين عدالت نيست، اگر اين اشكال واقعا اشكال وارد شده اي باشد و عدالت نباشد، اصوليات خود شما را زير سوال مي برد.

شما در باب مشورت خلافت خلفايتان تنها ادله اي كه مي آوريد اين است كه از باب شورا بوده و به هر حال اكثريت خلفا را انتخاب كرده اند و چون اكثريت انتخاب كرده اند آن اقليت ديگر نظرشان بر باطل است.

همچنين علماي شما فتوا صادر كردند

و هم خلافة ابو بكر و عمر و هو كافر.

و آن اقليت را حتي كافر خطاب كردند.

الان در حكومت جمهوري اسلامي ايران اكثريت با شيعه است و اين اكثريت قانون تصويب كرده اند كه رئيس جمهور بايد شيعه باشد، اگر اين بي عدالتي است اساس مذهب شما را باطل مي كند.

برادر من شما اول روي اين اشكال فكر كن بعد بيا اين طور اشكال بگير، اين مسئلهاول.

يك سوالي داشتم خدمت حضرت آيت الله دكتر حسيني قزويني كه اين شبكهكلمه به هر حال اين دو سه هفته در مورد بحث مهدويت مانور خيلي زيادي دادند، هر چند كه مانورهايشان پوچ و فقط ادعا بود.

بنده خودم بار ها بعد از آن قضيهفرار آقاي سجودي از مناظره تماس گرفتم ولي متأسفانه وصل نشد، يك بار هم وصل شد كه آقاي هاشمي قطع كردند.

اين آقا ادعا مي كرد كه يك روايت صحيح السند در باب تولد حضرت مهدي بياوريد ولي وقت به عزيزان نمي داد. من مي خواستم يك روايت براي اين آقا بخوانم تا اين جناب استاد علم رجالشان كه فرق كناسه با زبالهمحلي در كوفه را نمي داند و به هر حال ايشان معروف شدند به مولوي چهار گاف، بيايند و رجال اين سند ها را بررسي كنند تا دو باره به هر حال گاف هاي اين آقا بيش تر بشود.

اين آقاي حيدري ادعا كرده بود كه جناب جعفر كذاب براي مردم قم (كه آن موقع مركز شيعه بود) نامه نوشته بود و آن ها را دعوت كرده بود به عمارت خودش و مردم قم امامت ايشان را پذيرفته بودند و خمس شان را تحويل به ايشان مي دادند. كه در بين اين مردم عثمان بن سعيد العمروي كه يكي از نواب امام زمان بود وجود داشت كه امامت ايشان را پذيرفته است.

اگر در اين زمينه لطف كنيد يك توضيحاتي براي بنده و دوستان بدهيد از خدمتتان متشكر مي شوم و از محضرتان خدا حافظي مي كنم.

استاد قزويني:

خواهش مي كنم. در رابطه با حضرت مهدي ارواحنا فداه كه اين آقاي مولوي چهار گاف كه آمد و گفت: آقاي جعفر كذاب زمان شيعه ها بوده و مردم قم براي او خمس مي فرستادند حتي نايب دوم، ما يك كَشي و كِشي را نتوانستيم به اين آقا حالي كنيم هر چه ما گفتيم نفهميد.

از علماي بزرگ اهل سنت ذهبي گفته است، ابن حجر گفته است كه كَشي است، دار قطني گفته است كَشي است، حالا اين آقا آمده و نائب حضرت را عمري گفته است كه اين هم گاف ديگري از ايشان است، شايد چون به جناب عمر ارادت داشته است از اين باب گفته است ولي آن چه كه يك بچه شيعه از طفوليت خود مي داند اين است كه نائب حضرت العمري است نه عمري، عثمان بن سعيد العمري است و در روايت هم دارد كه.

العمري وابنه ثقتان فما أديا إليك عني فعني يؤديان

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 330

مي گويد عثمان بن سعيد آمد به عنوان امام عصر با جعفر كذاب بيعت كرد، نوبختي و شيخ مفيد و غيره همه نقل مي كنند كه عموم شيعيان او را به عنوان امام قبول كردند.

واقعا هذيان گفتن هم حدي دارد ولي هذيان گفتن ايشان از حد گذشته است، من آن دفعه يك جمله اي گفتم اين ها كليپ كرده بودند باز هم كليپ كنند و اين آقايان كار شناس مواد مخدر بيايند براي شما توضيح بدهد.

كارشناسي كن و بگو كه اين آقايان چه ميل فرمودند كه اين طور حرف هاي دروغ آن هم در يك شبكهسراسري به دهان مي آورند.

من مي دانم اگر خدا هم از آن بالا يك كاغذي بفرستد و نبي مكرم از قبر زنده بشود بگويد شيعه حق است اين ها مي گويند:

رجل ليهجر.

بيننده: مجيد

استاد عزيز يك سوال داشتم، بنده با آقاي ابو القاسمي هم روز سه شنبه صحبت كردم.

مي خواهم بگويم اين شبكه هايي را كه مي گوييد وهابي، وهابي، نمي خواهم از آن ها دفاع كنم ولي اين ها عقائدشان چه فرقي با اهل سنت جنوب ايران دارد؟ روي چه شاخصه اي شما مي گوييد وهابي هستند؟ من وهابيت را قبول دارم و مي دانم كه فرقه اي بودند كه بيست سال پيش راه افتادند، ولي الان نمي دانم، حاج آقا توضيح بدهد من بيش تر روشن بشوم.

استاد قزويني:

چشم، اين را بار ها توضيح داده ايم آقا مجيد بزرگوار.

اولا وهابي ها همهمسلمان ها را كافر مي دانند.

بيننده:

اهل سنت را هم كافر مي دانند؟

استاد قزويني:

وهابي ها مي گويند هر گونه توسل به نبي اكرم و توسل به اوليا شرك است و فرقي در زنده و مرده بودن هم ندارد. محمد بن عبد الوهاب مي گويد هر كس بين خودش و بين خدا واسطه قرار بدهد كافر و مرتد

حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

و مال و خونش حلال است. آيا واقعا اهل سنت هم اين چنين هستند؟ و تعبير آقاي محمد بن عبدالوهاب را قبول داند كه مي گويد:

من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

آيا سني داريم كه همچين عقيده اي داشته باشد؟

بيننده:

بله حاج آقا

استاد قزويني:

شما يكي از علماي اهل سنت را بگو كه ايشان مي گويد هر كس بين خود و خدا واسطه قرار بدهد، نمي گويد در حال حيات و ممات، مي گويد:

من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

كافر و مرتد و مال و خون او حلال است

بيننده:

حاج آقاي عزيز من به آقاي ابو القاسمي هم گفتم، شما الان مولانا عبد الحميد را سني مي گوييد درست است؟

استاد قزويني:

ببينيد عزيز من افراد را نام نبر آن جا هم آقاي ابو القاسمي مفصل جواب شما را داد و از كتاب عبدالرحمن سربازي آراي علماي اهل سنت در رد وهابيت را آورد.

بيننده:

يك لحظه اجازه بدهيد حاج آقا آن شب سوالم را من درست مطرح نكردم، من يك كليپي از ايشان در اينترنت ديدم در مورد آيه35 سورهمائده كه شما از آن به جواز توسل نام مي بريد درست است؟

استاد قزويني:

بله

بيننده:

بعد خود آقاي عبد الحميد مي گفت اصلا اين آيه معني ندارد كه آدم بين خودش و خداي خودش انسان ديگري قرار بدهد

استاد قزويني:

مگر گفتار آقاي عبد الحميد وحي منزل است؟

بيننده:

نه

استاد قزويني:

نه وحي منزل است؟

بيننده:

نه، شما مي آييد اهل سنت با وهابيت فرق دارند، اين فرقي كه مي گوييد در كجاست؟ من اين جا برايم سوال شده است

استاد قزويني:

روي افراد نام نبريد، اولا كتاب هايي را كه در دار العلوم مكي زاهدان تدريس مي شود ان شاء الله يك روزي اين ها را نقل مي كنيم، جناب آقاي مولوي مراد زهي هم اين جا بودند من براي ايشان قطعي ثابت كردم.

حتي كتابي كه آقاي عبد المجيد مراد زهي ترجمه كرده است كه كتاب درسي است و تفكر وهابيت در آن وجود دارد و ما اصلا تفكرات آن ها را تفكر اهل سنت شافعي، مالكيو حنفي نمي دانيم. خيلي رك به شما عرض كنم كه اگر آن ها را مثال مي زنيد؟ نه.

در خود استان سيستان و بلوچستان نزديك 256 تا نماز جمعه است كه همهاينها از بزرگان اهل سنت هستند، حتي شما ببينيد در خود زاهدان علماي زيادي وجود دارند كه مخالف تفكر اين آقا هستند، ما نمي خواهيم روي اين قضايا حرف بزنيم، اختلاف داشتن طبيعي كار است ولي مي خواهيم بگويم نه اين ها مي گويند عبد الحميد نستجير بالله كافر است نه عبد الحميد مي گويد مخالفين من كافر هستند.

بحث اين نيست، بحث اين است كه امروز وهابيت تمام مسلمان ها را غير از خودشان كافر مي دانند، شما برو كتاب مفتي مكهمكرمه زيني دحلان الدرر السنيه صفحه46 را بخوان برادر عزيزم و ببين كه به صراحت عقائد وهابيت و محمد بن عبد الوهاب را روشن كرده است.

در مورد آيه35 سورهمائده، برادر عزيزم شما برو ببين ابن كثير، آقاي قرطبي، آقاي آلوسي چه حرفي زده اند؟ قطعا آن ها از نظر علمي به مراتب از اين آقاي بزرگواري كه شما نام مي بريد بالاتر هستند.

شما برو در ذيل همين آيه 57 سوره مائده ببين آقاي آلوسي در ذيل آيه 57 سورهاسراء مي گويد:

تمام انبيا و تمام ملائكه واسطه شان با خداي عالم نبي مكرم بوده است.

تفسير آقاي آلوسي به نام روح المعاني جلد 15 صفحه126

اين عبارتي است كه آقاي آلوسي دارد و از نظر علمي از افرادي كه حضرت عالي نام مي بريد به مراتب بالاتر هستند.

شما ببينيد در رابطه با علماي بزرگ اهل سنت شما در كتاب الموسوعه الفقه الكويته مي گويد:

ذهب جمهور الفقهاء المالكية والشافعية ومتأخرو الحنفية وهو المذهب عند الحنابلة إلي جواز هذا النوع من التوسل سواء في حياة النبي صلي الله عليه وسلم أو بعد وفاته

الموسوعة الفقهية الكويتية، ج 14، ص 156

تمام فقهاي اهل سنت مالكي ها، شافعي ها، حنبلي ها، و متأخرين از احناف معتقد هستند كه انسان مي تواند به پيغمبر چه در زمان حياتش و چه بعد از وفاتش متوسل شود.

اگر واقعا دنبال اين هستيد كه عقائد اهل سنت را بدانيد اين مدرك است. ولي اگر مي خواهيد بحث كنيد و وقت برنامه را بگيريد اين بحث جدايي است.

بيننده:

نه حاج آقا من منظورم اين است كه ما سني حنفي هستيم و وقتي شما عزيزان مي گوييد وهابي، خدا شاهد است كه در ما دوگانگي به وجود مي آيد.

استاد قزويني:

اولين شاخصه وهابي اين است كه توسل به پيغمبر حرام و شرك است و كسي هم كه متوسل شود كافر و مهدور الدم است.

هر كس همچين عقيده اي داشته باشد ما او را وهابي مي دانيم و فرقي بين شيعه و سني نيست، همين آقاي شيعه اي كه من دو ماه قبل سه ساعت و نيم با او در تهران مناظره داشتم كه بنا نيست ما پخش كنيم، بچه شيعه است و خودش اجازهاجتهاد از جدش دارد به نام ميرزا مهدي آشتياني كه يك آدم وهابي است و به قول آيت الله العظمي ناصر مكارم شيرازي، آيت الله العظمي شيخ جعفر سبحاني مي گويند:

ما بر ناصبي بودن ايشان شك نداريم.

ولي بچه شيعه است و در خانهشيعه بزرگ شده است. ببينيد برادر عزيزم ما به هيچ وجهي روابط پسر عمويي و پسر خاله اي با كسي كه نداريم و ملاكمان قرآن است.

آقا مجيد عزيز ما از دور پيشاني شما را مي بوسيم و از ادب و متانت شما هم تشكر مي كنيم.

بيننده:

خيلي ممنون حاج آقا.

آقاي محسني:

سپاس گذاريم خدا نگه دارتان باشد.

استاد قزويني:

اما در رابطه با اين سوالي كه برادرمان آقاي شريفي كردند، نمي دانم اگر آن كليپ ها آمده است باشد، گر چه من بنا ندارم به اين اراجيف حضرات جواب بدهم ولي چون آقاي شريفي خواستند كوتاه جواب خواهم داد.

آقاي محسني:

هنوز آماده نشده است حاج آقا.

استاد قزويني:

هنوز آماده نيست. به من كه گفته اند دارد آماده مي شود.

آقاي محسني:

و الله حاج آقا به من اين طور اشاره كردند.

استاد قزويني:

آماده است آن كليپ يا نه؟

آقاي محسني:

حاج آقا اعلام مي كنند هنوز نه. مي خواهيد حضرت عالي ادامه بدهيد اگر آماده شد لا به لاي بحث حاج آقا پخش مي كنيم.

استاد قزويني:

ايشان در اين جا مي آيد مي گويد بر اين كه حضرت امام عسكري اصلا فرزندي نداشت و جعفر كذاب امام همه بوده و عموم مردم قم هم با ايشان به عنوان امام بيعت كردند.

اين مباحث را مطرح مي كند و از قول شيخ مفيد و ديگران هم نقل مي كند، بعد جالب اين است كه ايشان مي آيد از كتاب كمال الدين آقاي شيخ صدوق نقل مي كندكه:

امام عسكري اصلا فرزندي نداشته و بعد علت اين كه شيعه ها به اين جعفر، جعفر كذاب مي گويند به خاطر اين بوده كه بعد ها كذاب شده است وگرنه در عصر خودش امام وقت و برادر امام عسكري بوده.

آقاي محسني:

اگر دوستان ما آماده كرده اند.

استاد قزويني:

چون من هر چه بخواهم توضيح بدهم بدون اين كليپ نمي شود

آقاي محسني:

حاج آقا مي گويند آماده نيست.

استاد قزويني:

در رابطه با اين قضيه من ناگزير هستم يك چند نكته اي را براي بزرگواران عرض كنم كه اين آقايان مي آيند از كتاب شيخ صدوق روايت مي آورند كه نقل كرده است:

امام حسن عسكري فرزندي نداشته است.

ببينيد اين عبارتي است كه اين آقا آمده است از ابو الاديان بصري نقل مي كند كه در كمال الدين است كه ايشان معتقد بوده كه امام عسكري فرزندي نداشته است.

اين روايت ابو الاديان از عقيد الخادم كه ايشان نقل مي كند و همه از عقيد خادم نقل كردند كه:

ولد ولي الله الحجة ابن الحسن ابن علي... ولقبه المهدي وهو حجة الله عز وجل في أرضه علي جميع خلقه

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 474

اين كه ايشان مي گويد در كتاب هاي شيعه آمده است كه او پسري نداشته است مخصوصا در كمال الدين صدوق آمده است اين جز دروغ چيز ديگري نيست.

اين آقا مي گويد عموم مردم قم و عموم شيعيان به امامت جعفر كذاب عقيده داشتند. اين ديگر متن كتاب كمال الدين است كه آقاي ابو الاديان مي گويد:

من خادم امام عسكري بودم هنگامي كه حضرت بيماري داشتند به خدمت ايشان مشرف شدم، حضرت كتابي نوشت و گفت اين را به مدائن ببر بعد از 15 روز كه بر مي گردي و وارد سامرا شوي در خانهمن صداي شيون مي شنوي و مرا مي بيني كه براي غسل دادن در بالاي مغتسل گذاشته اند.

بعد ابو الاديان مي گويد اگر چنانچه اتفاقي براي شما بيفتد بعد از شما امام كيست؟ حضرت فرمود:

من طالبك بجوابات كتبي فهو القائم من بعدي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

هر كس از تو پاسخ نامه هاي من را سوال كرد آن قائم بعد از من است.

عرض كردم آقا اضافه بر اين توضيح بدهيد، حضرت فرمود:

هر كس بر من نماز بخواند او قائم بعد از من است.

گفتم باز يك توضيح بيش تري بگوييد، حضرت فرمود:

هر كس بگويد در داخل هميان چيست آن قائم بعد از من است،

ابوالاديان مي گويد خواستم دوباره بگويم داخل هميان چه است؟ ولي هيبت امام مانع شد.

بعد مي گويد به مدائن رفتم و تمام جواب هاي نامه حضرت را گرفتم و هنگامي كه بعد از 15 روز وارد سامرا شدم ديدم در خانهامام عسكري شيون بلند است، وارد شدم ديدم حضرت را روي مغتسل غسل مي دهند و ديدم جعفر بن علي كه همان جعفر كذاب است دم در ايستاده است و شيعه ها به او تسليت و تهنيت مي گويند، تسليت به خاطر شهادت حضرت و تهنيت به عنوان امامت بعد

فقلت في نفسي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

جناب آقاي حيدري اين ديگر شعبده بازي نيست اين متن كمال الدين است، يك مقداري گوش هايت را باز كن. در آن عبارت هاي بدون نقاشي كه گفته بودي عموم شيعيان امامت آقاي جعفر كذاب را قبول كردند، همين ابو الاديان مي گويد من گفتم:

إن يكن هذا الامام فقد بطلت الإمامة

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

اگر اين جعفر امام شيعيان باشد امامت باطل است.

چرا؟ چون من مي ديدم او شراب مي خورد، مي گويد من هم رفتم جلو تسليت و تهنيت گفتم و از من چيزي سوال نكرد.

امام حسن عسگري گفته بود هر كس از تو در مورد جواب نامه ها سوال كرد بدان او امام بعد از من است پس يقين كردم كه اين آقا امام نيست چون از من چيزي سوال نكرد، بعد ديدم كه عقيد خادم آمد بيرون به جعفر كذاب گفت: برادر تو كفن شده آمادهنماز است، جعفر وارد شد و شيعه ها هم در اطراف او بودند، وقتي وارد خانه شديم ديدم كه امام حسن عسكري را بر روي تابوتي گذاشته اند و جعفر كذاب رفت جلو تا نماز بخواند

فلما هم بالتكبير خرج صبي بوجهه سمرة بشعره قطط بأسنانه تفليج فجبذ برداء جعفر بن علي وقال تأخر يا عم فأنا أحق بالصلاة علي أبي

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475

وقتي كه آقاي جعفر كذاب شروع كرد و خواست تكبير بگويد

ديديم يك آقا زاده اي آمد، گندم گون، موهاي سرشان فرفري و دندان هاي مباركشان با هم ديگر فاصله دارد كه آمد ردا و عباي جعفر را كشيد و گفت:

عمو كنار برو من شايسته هستم كه بر پدرم نماز بخوانم.

در روايت هم دارد:

إن الامام لا يغسله إلا الإمام

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 384

در روايت ديگري مي گويد:

المعصوم لا يصلي عليه إلا معصوم

جواهر الكلام، الشيخ الجواهري، ج 12، ص 22

فتأخر جعفر... فتقدم الصبي وصلي عليه ودفن إلي جانب قبر أبيه عليهما السلام

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 475 و 476

جعفر كنار رفت

خلاصه صورتش بر افروخته و خيلي ناراحت شد.

و اين آقا زاده رفت جلو رفت و نماز خواند.

اگر كليپ آماده است كليپ را پخش كنند.

كليپ: آقاي حيدري:

ايشان مدعي امامت بوده و بسياري از اهل قم از ايشان تبعيت مي كردند و ايشان را امام مي دانستند.

هيئت فرستادند، نامه فرستادند، برايش زكات يا به اصطلاح خمس مي فرستادند.

پس بنا بر اين آقاي جعفر بن علي برادر همين حسن عسكري چون فرزندي نداشت، اگر فرزندي داشت كه اين اختلافات به وجود نمي آمد چون معمولا امامت بنا به توصيهامام قبلي به امام بعدي صورت مي گيرد.

برادر حضرت امام حسن عسكري از عدم وجود چنين وصيتي استفاده كرد و خودش را جانشين امام عسكري منصوب ساخته است، خصوصا حضرت عسكري فرزندي از خود باقي نگذاشته بود و جعفر بن علي به شيعيان گفت برادر امام حسن عسكري به رحمت پروردگار رفته و فرزندي اعم از پدر يا دختر از خود باقي نگذاشته است و من وصي او مي باشم.

حضرت جعفر چنين ادعايي كرد و به شيعيان قم مركز تشيع آن زمان نامه اي نوشت و آن ها را به امامت و پيروي خود دعوت كرده و ادعاي علم حلال و حرام و ما يحتاج مردم از همه علوم را كرد.

صدوق در كتاب كمال الدين از ابو الاديان بصري نقل كرده است كه بعد از مرگ حضرت عسكري، عموم شيعيان پيرامون جعفر بن علي جمع شدند و به او تبريك و تسليت گفتند.

استاد قزويني:

بله عزيزان ديدند كه اين آقا از قول ابو الاديان بصري نقل مي كند و اين كه عموم شيعيان قم او را به امامت قبول كرده اند.

دوستان همين عبارتي كه من الان رسيده ام قشنگ دقت كنند كه وقتي جعفر كذاب مي خواهد نماز بخواند آقا امام زمان سلام الله عليه كه آن زمان 5 سال بيشتر نداشت مي آيد عمويش را كنار مي زند و نماز مي خواند، بعد آقاي ابو الاديان مي گويد ديدم امام زمان حضرت مهدي كه نماز خواند به من گفت:

هات جوابات الكتب التي معك ، فدفعتها إليه فقلت في نفسي هذه بينتان بقي الهميان

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

جواب نامه هاي پدرم را بياور.

اين اولين نشانه اي است كه امام حسن عسكري گفته بود هر كس از تو جواب نامه را خواست آن امام بعد از من است.

اين دومين بينه بود كه هم نماز خواند و هم سوال كرد.

ولي هميان باقي ماند.

به طرف جعفر كذاب رفتم و ديدم بدنش از شدت ناراحتي مي لرزد، تا اين جايي كه مي گويد ما نشسته بوديم

إذ قدم نفر من قم

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

آقايان بيننده هاي عزيز دقت كنند كه اين آقا اضافه بر اين كه ناصبي است، عدوات امير المومنين و امام زمان در قلبش هست و دروغ گو است، اصلا بساط وهابيت بر دروغ استوار است.

اين آقا گفت مردم قم خمس و زكات خود را براي او مي فرستادند و به امامت او عقيده داشتند كه از قول كمال الدين صدوق نقل شده است. اين هم كمال الدين صدوق كه مي گويد:

فسألوا عن الحسن بن علي عليهما السلام فعرفوا موته

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 47

سراغ امام عسكري رفتند متوجه شدند كه حضرت از دنيا رفته است

گفتند به چه كسي تسليت بگوييم؟ گفتند: جعفر كذاب

فسلموا عليه وعزوه وهنوه وقالوا إن معنا كتبا ومالا فتقول ممن الكتب وكم المال فقام ينفض أثوابه ويقول تريدون منا أن نعلم الغيب

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

آمدند پيش جعفر سلام گفتند، تسليت و تهنيت گفتند.

بعد گفتند:

گفتند آقاي جعفر همراه ما نامه ها و اموالي است كه از قم آورديم مي توانيد بگوييد اين نامه ها و اموال را به چه كسي دهيم؟

شروع كرد به تكان دادن عبايش.

گفت شما تصور كرده ايد كه من علم غيب دارم؟

فخرج الخادم فقال معكم كتب فلان وفلان (وفلان) وهميان فيه ألف دينار وعشرة دنانير منها مطلية فدفعوا إليه الكتب والمال وقالوا : الذي وجه بك لاخذ ذلك هو الامام

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 476

خادم امام حسن عسكري آمد و گفت همراه شما نامه هاي فلان اشخاص است و همياني كه در آن هزار و ده دينار است كه بعضي از اين ها هم كاملا خطاطي شده است.

مردم قم وقتي اين نشانه ها را از خادم شنيدند

تمام نامه ها و اموال را تقديم او كردند و گفتند:

آن آقايي كه تو را فرستاده و اين نشانه ها را به تو گفته است او امام ماست.

در روايت بعدي كه خيلي مفصل تر آورده است، مي گويد ما نشسته بوديم:

نحن من أهل قم ومعنا جماعة من الشيعة وغيرها وكنا نحمل إلي سيدنا أبي محمد الحسن بن علي الأموال فقال وأين هي قالوا معنا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

جمعي نزد جعفر كذاب آمدند و گفتند ما جماعتي از شيعيان قم هستيم.

و از قم اموال و وجوهاتي را براي امام حسن عسگري آورديم

جعفر كذاب گفت اين اموال مال كجا است؟

گفتند:

گفت بياوريد به من تحويل بدهيد، گفتند:

إن لهذه الأموال خبرا طريفا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

در اين اموال يك نشانه اي است.

گفت چه است؟ گفتند: اين اموال از عموم شيعه هاي مدينه است كه بعضي ها يك دينار و بعضي دو دينار و بعضي ها در كيسه گذاشته اند و بعضي ها هم مهر زده اند كه ما وقتي وارد خدمت امام عسكري مي شديم امام عسكري دانه دانه مي گفت اين يك دينار مال فلان آقا است، اين دو دينار مال فلان آقا است و تمام اسماء مردم را مي گفت و مي گفت در داخل همياني كه مهر خورده است چه است؟

فقال جعفر كذبتم تقولون علي أخي ما لا يفعله

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 477

شما دروغ مي گوييد برادر من امام عسكري اين طور نبود.

وقتي كه جمعيت اين حرف شنيدند به هم ديگر نگاه كردند و گفتند ما از طرف مردم امانت دار هستيم، مردم اين اموال را به ما داده اند به اين شرط كه به امام عسكري بدهيم و ايشان تمام نشانه ها را به ما بدهد.

جعفر كذاب هركاري كرد كه اين اموال را بگيرد به او تحويل ندادند نزد حاكم بغداد رفت و گفت اين ها يك سري اموالي آورده اند و به من نمي دهند. شيعيان را در دارالحكومه احضار كردند، حاكم گفت چرا اين اموال را به جعفر نمي دهيد؟

قضيه را براي حاكم شرح دادند و گفتند كه ما وقتي خدمت امام حسن عسكري مي آمديم نشانه هايي را به ما مي گفت و ما از طرف مردم مأمور هستيم كه اين اموال را به دست امام برسانيم. اگر جعفر نشانه ها را بگويد اموال را به او مي دهيم ولي اگر نگويد نمي دهيم. بعد خود خليفه برگشت گفت:

فقال الخليفة القوم رسل وما علي الرسول إلا البلاغ المبين قال فبهت جعفر ولم يرد جوابا

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 478

جعفر اين جمعيت نماينده هستند.

نماينده وظيفه اش اين است كه طبق دستور آن فردي كه اين ها را انتخاب كرده اند انجام بدهند

اگر راست مي گويي اموال كيست و چقدر است؟ بعد مي گويد:

جعفر كذاب مبهوت ماند و ديگر هيچ جوابي نداشت.

در ادامه جعفر كذاب نزد خليفه آمد و گفت من هر سال 20 هزار دينار به تو پول مي دهم به شرط اين كه من را به عنوان امام شيعه ها معرفي كنيد، خيلي جالب است بينندگان عزيز قشنگ دقت كنند.

وقد كان جعفر الكذاب حمل إلي الخليفة عشرين ألف دينار لما توفي الحسن بن علي عليهما السلام وقال يا أمير المؤمنين تجعل لي مرتبة أخي الحسن ومنزلته

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 479

اين 20 هزار دينار را آوردم تا شما همان جايگاهي كه برادرم امام عسكري ميان شيعه ها داشت در ميان شيعيان براي من قرار دهي و بگو تمام آن جايگاه ها را جعفر كذاب هم دارد.

در جاي ديگر دارد كه خليفه بر گشت گفت:

وقال له يا أحمق إن السلطان أعزه الله جرد سيفه وسوطه في الذين زعموا أن أباك وأخاك أئمة

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 44

سلطان به جعفر كذاب گفت اي احمق.

سلطان شمشيرش را برهنه كرده است براي آن شيعه هايي كه معتقدند برادر و پدر تو امام بودند آن وقت تو آمدي به ما مي گويي ما جايگاه برادر تو را به تو بدهيم و تو را به عنوان امام شيعه ها معرفي بكنيم؟

راوي مي گويد حاكم دستور داد جعفر كذاب را ديگر به هيچ وجه به دارالحكومه راه ندهند.

اين حقيقتي است كه در كتاب هاي شيعه است، تمام حرف هاي اين آقايان از قماش است.

الحمد الله من تشكر مي كنم از عزيزانمان در كلمهطيبه كه هر هفته چند برگي از جنايات، دروغ ها و تهمت هاي اين ها آقايان را بر ملا مي كنند.

اين هم از نعمت هاي الهي است بر ما كه خداي عالم دشمنان ما را از جاهل ترين، دروغ ترين هتاك ترين و بي حياترين افراد كرهزمين قرار داده است.

آقاي محسني:

ممنون و سپاس گذاريم حاج آقا.

استاد قزويني:

بله من عذر مي خواهم از اين كه يك مقدار از وقت هم گذشت.

آقاي محسني:

برنامه با امام زمان گره خورد. ممنون هستيم.

استاد قزويني:

خدايا تو را قسمت مي دهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما بقيه الله الاعظم نزديك بگردان.

اللهم عجل لوليك الفرج



Share
1 | عبدالله | | ١١:٠٦ - ١٦ تير ١٣٩٤ |
وقتي دي ان اي همين بمب گزار سعودي را كه نماز جمعه را منفجر كرد بررسي كردند ديدند كه با دي ان آي پدرش معابرت دارد

يعني اين ملعون حرامزاده است



ذهبي هم از همان جماعت حرامزاده است منتهي چون در آن زمان چنان وسايلي نبود كه با آن به بررسي مشكل مادر ايشان بپردازند از همان دشمني اش با اهل بيت مي توان فهميد كه علت مشكلات اين ناصبي چه بوده است !!!
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها