سؤال كننده : فائز مؤمني
جعل ولايت در غدير :
طرح بحث:
خطبه غدير يكي از خطبه هايي است كه پيامبر صلي الله عليه وآله اسلام وقتي بر گشتن از حجة الوداع در منطقه اي بنام غدير خم در مقابل انبوهي از مسلمانان كه بيش از صد هزار گفته شده است امامت علي عليه السلام را به دستور خداوند ابلاغ واعلام رسمي نمودند . در اين خطبه رسول خدا صلي الله عليه وآله ، ولايت امير المومنين عليه السلام را مانند ولايت خودش بر مسلمانان دانسته و تصريح مي كند به اين كه:
ألست أولي بكم من أنفسكم ؟ قالوا : نعم ، قال : من كنت مولاه فعلي مولاه .
كسي را كه من مولي اولي به تدبير و تصرف اوهستم ، علي مولي او است
در تعبير ديگر اين چنين آمده است :
إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن من كنت وليه فهذا وليه .
ودر تعبير سوم آمده است :
يا أيها الناس من أولي بكم من أنفسكم ؟ قالوا : الله ورسوله أعلم . قال : ألست أولي بكم من أنفسكم ؟ قالوا : بلي . قال : « من كنت مولاه فعلي مولاه » .
رسول خدا با جمله « ألست اولي بالمؤمنين» مي خواست آن ها را به ياد اين آيه از قرآن كريم بيندازند كه : « النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .
بعد با اقرار گرفتن از آن ها اين مطلب را ديكته كرد كه : هر كس من به خودش سزاوارتر هستم ، علي نيز همان منصب را دارد .
شبهه :
در اين كه منظور از « أَوْلَي » در آيه « النَّبِيُّ أَوْلَي بالمؤمنين من أنفسهم » اولي به تصرف است اجمالاً جاي ترديد نيست ؛ اما در عين حال براي عده اي از برادران اهل سنت اين شبهه و اشكال مطرح پيش آمده كه با چه دليل و مستندي كلمه «اولي» در خطبه غدير حمل بر اولي به تصرف و تدبير مي گردد ؟
سوال ديگري كه مطرح شده اين است كه كار برد كلمه اي «اولي» در اين خطبه ، ريشه در قرآن دارد ، و آيه « النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » دارد ، به چه دليل مي گويند كه اين واژه به معناي اولي به تصرف وتدبير آمده است ؟ حمل كلمه « اولي » بر اولي به تصرف و تدبير وجه و موردي ندارد ؛ زيرا اين حديث براي تنبيه و آگاهاندن مورد خطاب است به اين كه من نسبت به خود تان سزاوار و اولي به تصرف هستم ؛ اما كار به بيان اولي به تصرف ديگران ندارد .
براي روشن شدن پاسخ اين شبهه لازم است كه اين كلمه هم از نظر لغت و هم از نظر كاربرد در تفسير ؛ به ويژه از ديدگاه مفسرين اهل سنت تحقيق و بررسي دقيق صورت گيرد تا كاربرد اين كلمه در خطبه پيامبر در جريان غدير روشن گردد
آيا به منظور ابلاغ و اعلام رسمي حق اولويت به تصرف و تدبير امير المومنين عليه السلام به جعل و تشريع الهي (كه همان ولايت الهي است) بعد از پيامبر (ص) صورت گرفته يا به منظور اعلام اين مطلب كه محبت و دوستي كه مسلمانان به پيامبر داشتند با امير المومنين داشته باشند انجام پذيرفته است ؟
نقد و بررسي شبهه :
مفهوم شناسي« اولي » :
«أولي» در لغت :
اولي از «الولي» كه ريشه آن «و ـ ل ـ ي» مشتق شده است . معناي اصلي «ولي» قرار گرفتن چيزي در كنار چيز ديگري است ، به نحوي كه فاصله در ميان آن دو نباشد . از اين معنا مي توان به نزديكي ، قرب و دنو تعبير كرد . راغب مي گويد :
«الولاء والتوالي أن يحصل شيئان فصاعداً حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما، ويستعار ذلك للقرب من حيث المكان ومن حيث النسبة ومن حيث الدين ومن حيث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولاية : النصرة . والولاية : تولي الأمر . و قيل : الولاية والولاية نحو الدلالة والدلالة . وحقيقته : تولي الامر » .
الراغب الأصفهاني المفردات في غريب القرآن، ، كتاب الواو ص 533.
دو چيز ، هر گاه چسبيده و كنار هم قرار گيرند كه شيء سوم ، ميان آن دو فاصله اي پديد نياورد كه پيوندشان را از هم بگسلاند ، «ولي» معنا و مفهوم پيداكرده و اين معنا در جاي ديگر كه قرب مكاني و نسبت و راستي و همكاري و عقيده داشته باشد به صورت استعاره به كار مي رود . ولايت (به فتح واو) به معناي نصرت و ولايت (به كسر واو) به معناي سرپرستي به كار مي رود ... حقيقت معناي ولايت همان سرپرستي است .
ابن اثير مي نويسد :
الولاية تشعر بالتدبير والقدرة والفعل .
ولايت اشاره و دلالت بر تدبير و اعمال قدرت و انجام كاري دارد .
ابن الأثير ، النهاية في غريب الحديث ، ج5 ، ص227 .
ابن منظور مي نويسد :
وولي المرأة الذي يلي عقد النكاح عليها ولا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه .
سرپرست زن كسي است كه عقد نكاح به دست است و زن در اين امر رها گذاشته نمي شود ، كه ديگران با عقد نكاح در حق او استبداد نمايند .
ابن منظور ، لسان العرب ، ج15 ، ص407 .
زيبيدي مي نويسد : الولي در اسماء خداوند به معناي ناصر است گفته شده كه به معناي متولي اموري كه قائم به آن است مي باشد . ولي همان مالك ومتصرف اشيا مي باشد .
«الولي في أسماء الله تعالي : هو الناصر ، وقيل : المتولي لأمور العالم القائم بهاوأيضاً الوالي : وهو مالك الأشياء جميعها المتصرف فيها .
محمد مرتضي الحسيني الزبيدي ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج20 ، ص315 ، دراسة تحقيق: علي شيري ، طبعة عام .
فراهيدي مي نويسد :
ولي : في أَسماء اللَّه تعالي : الوَليُّ هو الناصِرُ ، و قيل : الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها ، و من أَسمائه عز و جل : الوالي ، و هو مالِكُ الأَشياء جميعها المُتَصَرِّفُ فيها . قال ابن الأَثير : و كأَن الوِلاية تُشعر بالتَّدْبير و القُدرة و الفِعل ، و ما لم يجتمع ذلك فيها لم ينطلق عليه اسم الوالي . ابن سيدة : وَليَ الشي ءَ و وَليَ عليه وِلايةً و وَلايةً ، و قيل : الوِلاية الخُطة كالإِمارة ، و الوَلايةُ المصدر . ابن السكيت : الوِلاية ، بالكسر ، السلطان ، و الوَلاية و الوِلاية النُّصرة .
كمله «ولي» در اسماي خداوند متعال به معناي ياري كننده است بعضي گفتند : به معناي سرپرست امور عالم و خلائق كه قائم به آن است . و از اسماي خداوند است « الوالي » كه همان مالك تمام اشيا و متصرف در آن است ابن اثير مي گفته است : ولايت دلالت بر تدبير ، قدرت و فعل دارد وقتي اين امور در نبود بر آن اسم ولي به كار نمي رود ... ابن سكيت مي گويد : ولاية به كسر سلطنت و حكومت است و ولايت به فتح به معناي نصرت است .
كتاب العين ، ج 8 ، ص 365 .
صاحب مجمع البحرين مي نويسد :
والولي : الوالي ، وكل من ولي أمر أحد فهو وليه . والولي هو الذي له النصرة و المعونة . والولي الذي يدير الأمر ، يقال : فلان ولي المرأة إذا كان يريد نكاحها . وولي الدم : من كان إليه المطالبة بالقود . والسلطان ولي أمر الرعية، ومنه قول الكميت في حق علي بن أبي طالب . ونعم ولي الأمر بعد وليه ومنتجع التقوي ونعم المقرب .
ولي به معناي حاكم است و هركسي كه امر فردي ديگري را به عهده دارد او ولي آن كس است . ولي كسي است كه ديگري را ياري و همكاري مي كند . ولي به معناي كسي است كه تدبير و اداره امور مي كند ؛ مثل اين كه گفته مي شود : فلاني ولي زن است زماني كه قصد داشته باشد او را به عقد كسي دربياورد ، «ولي خون» به كسي مي گويند كه حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاكم ولي امر رعيت است . از اين معنا است كلام كميت در حق علي (ع) كه گفت : بهترين ولي هستي بعد از ولي و بهترين داروي تقوي و نزديك كننده هستي .
مجمع البحرين ، ج 1 ، ص 455 .
نتيجه : بنا بر آن چه در تفسير لغت شناسان راجع به كلمه اولي و ولي بيان شد اين مطلب به دست مي آيد كه اين كلمه به معناي سلطنة و ولايت مي باشد .
«أولي» در اصطلاح مفسرين :
علما و مفسرين اهل سنت آيه « النبي اولي باالمو منين من انفسهم» را دو گونه تفسير و معنا كرده اند : برخي با توجه به پيش فرض ها و رسوبات ذهني كه داشته اند آن را به معناي محبت و نصرت گرفته ؛ و عده غالبي از مفسرين سني اين آيه را به معناي «اولي به تصرف و تدبير » تفسير نموده اند كه اينك به برخي از آن ها اشاره مي گردد .
شهاب الدين آلوسي (متوفاي 1270هـ) :
آلوسي مفسر مشهور سني ، با تصريح بر اين كه معناي «اولي» اين است كه خداوند ، ولايت پيامبر(ص) را اشدّ و اقرب از خود شان قرار داده است ، مي نويسد :
«النبي أولي بالمؤمنين» أي أحق وأقرب إليهم «مّنْ أَنفُسِهِمْ» أو أشد ولاية ونصرة ...
پيامبر نسبت به مؤمنين أولي است ؛ يعني سزاوارتر و نزديك تر از مردم به خود شان است ... .
الآلوسي ، أبوالثنا شهاب الدين الدين محمود ابن عبدالله الحسيني ، 1217 1270هـ ، 1802-1854م ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 16 ، ص 42 .
بغوي شافعي (متوفاي 510هـ) :
وي در ذيل آيه مي نويسد
« في نفوذ حكمه فيهم ، ووجوب طاعته عليهم ، وقال ابن عباس وعطاء : يعني إذا دعاهم النبي ودعتهم أنفسهم إلي شيء كانت طاعة النبي أولي بهم من أنفسهم .
منظور نفوذ حكم در آن ها و وجوب اطاعت بر آن ها است . ابن عباس گفته است : وقتي پيامبر (ص) چيزي از آن ها بخواهد ؛ ولي خودشان به چيز ديگري تمايل داشته باشند ، اطاعت از پيامبر صلي الله عليه وآله ، سزاواتر است كه اطاعت شود .
أبو محمد الحسين بن مسعود بن محمد بن الفراء ، البغوي الشافعي ، (متوفاي 510هـ) معالم التنزيل ، ج3 ص 507 ، دار طيبة للنشر والتوزيع ، الرابعة ، 1417 هـ - 1997 ، حققه وخرج أحاديثه محمد عبد الله النمر عثمان جمعة ضميرية سليمان مسلم الحرش .
ابن كثير در باره تفسير بغوي به نقل از خازن و ابن تيميه مي نويسد :
من أجل المصنفات في علم التفسير وأعلاها ، وأنبلها وأسناها ، جامع للصحيح من الأقاويل ، عار عن الشبه والتصحيف والتبديل ، محلي بالأحاديث النبوية .
از مهم ترين و مشهور ترين ومحكم ترين تفاسير است كه در بردارنده اقوال صحيح وخالي از شبهه و تحريف و تبديل بوده و آراسته به احاديث نبوي است .
ابن تيمية در أصول التفسير ، راجع به جايگاه تفسير بغوي مي نويسد :
والبغوي تفسيره مختصر من الثعلبي ، لكنه صان تفسيره عن الأحاديث الموضوعة والآراء المبتدعة .
تفسير بغوي مختصر از تفسير ثعلبي است اما خالي ازروياتي موضوعه وآراء غيري ديني است .
تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 1 ، ص المقدمة 20
محمد بن علي شوكاني (1250هـ) :
شوكاني در فتح قدير ، بعد ذكر اين عبارت دارد :
فإذا دعاهم النبي صلي الله عليه وسلم لشيء ودعتهم أنفسهم إلي غيره وجب عليهم أن يقدّموا ما دعاهم إليه ويؤخّروا ما دعتهم أنفسهم إليه، ويجب عليهم أن يطيعوه فوق طاعتهم لأنفسهم، ويقدّموا طاعته علي ما تميل إليه أنفسهم وتطلبه خواطرهم.
الشوكاني ، محمد بن علي (1173هـ 1250ه، 1759-1834م) ، ج4 ، ص261 ، طبع ونشر : عالم الكتب .
پس اگر پيامبر (ص) از مسلمانان چيزي بخواهد و نفس آن ها به امر ديگري فرا خواند ، بر آن ها واجب است كه دستور پيامبر (ص) را مقدم بدارند و بر آ ن ها واجب است كه اطاعت از آن حضرت را برتر از اطاعت خود بدانند و اطاعت ايشان را برخواهش هاي نفساني خود بدارند ... .
ابن عاشور (متوفاي 1284هـ) :
ابن عاشور در ذيل آيه « النبي اولي باالمؤمنين من انفسهم» مي نويسد :
والأنفس : الذوات ، أي : هو أحق بالتصرف في شؤونهم من أنفسهم في تصرفهم في شؤونهم . ومن هذا المعني ما في الحديث الصحيح من قول عمر بن الخطاب للنبي صلي الله عليه وسلم « لأنتَ أحبّ إليّ من كل شيء إلاّ من نفسي التي بين جنبَيّ » فقال له النبي صلي الله عليه وسلم « لا يؤمن أحدكم حتي أكون أحبَّ إليه من نفسه . فقال عمر : والذي أنزل عليك الكتاب لأنت أحبّ إليّ من نفسي » .
ويجوز أن يكون المراد بالأنفس مجموع نوعهم كقوله : « إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم » آل عمران 164 ، ويجوز أن يكون المراد بالأنفس الناس . والمعني : أنه أولي بالمؤمنين من ولاية بعضهم لبعض ، أي : من ولاية جميعهم لبعضهم علي .
ابن عاشور ، محمد الطاهر بن محمد الشاذلي بن عبد القادر بن محمد بن عاشور ، التحرير والتنوير ، ج 11 ، ص 202.
انفس ، به معناي ذوات است كه در اين صورت معناي « اولي » ، سزاوار بودن به تصرف در شئون مسلمانان از خودشان است . اين معنا در حديث صحيح از عمر آمده كه به پيامبر (ص) گفت : شما از هر چيز محبوب تر به من هستي مگر نفسي كه من در درون دارم . پيامبر فرمودند : هيج يكي از شما ايمان نياورده ايد مگر اين كه من محبوب تر از نفس شما باشم . عمرگفت : قسم به كسي كه قرآن به شما فروفرستاده است ، شما از نفس من محبوب تر هستي . ممكن است كه منظور از «انفسهم» مجموع نوع انسان باشد ؛ چنانچه خداوند فرمود : از نوع خود شما رسولي مبعوث كردم . ممكن است كه مراد از «انفسهم» مردم باشد در اين صورت معناي «اولي» اين مي شود كه پيامبر (ص) از ولايت بعض از مؤمنين بر بعض شان سزا وار است .
ترجمه ابن عاشور :
زركلي در ترجمه ابن عاشور مي گويد :
نقيب أشراف تونس وكبير علمائها ، في عهد الباي محمد الصادق ( باشا ) . ولي قضاءها سنة 1267 ه ، ثم الفتيا سنة 1277، فنقابة الاشراف .
ابن عاشور از اشراف و از بزركان عالمان تونس در زمان باي محمد صادق بوده . وي سرپرستي قضاوت را در سال 1267 ورياست فتوا را ، سال 1277 ، به عهده داشته است .
الأعلام ، خير الدين الزركلي ، ج 6 ، ص 173 .
سراج الدين إبن عادل (متوفاي قرن 9هـ) :
ابن عادل در تفسير كلمه «اولي» مي نويسد :
« النبي أولي بالمؤمنين مِنْ أَنْفُسِهِمْ » أي من بعضهم ببعض في نفوذ حكمه ووجوب طاعته عليهم . وقال ابن عباس وقتادة وعطا : يعني إذا دعاهم النبي صلي الله عليه وسلم ودعتهم أنفسهم إلي شيء كانت طاعة النبي صلي الله عليه وسلم أولي بهم من طاعة أنفسهم ... .
پيامبر صلي الله عليه آله در نفوذ حكم و وجوب اطاعت از خود انسان سزاوار است . ابن عباس و قتادة و عطا گفته اند : منظور اين است كه وقتي پيامبر صلي الله عليه وآله به امري دعوت مي كند و نفس انسان به امري ديگر ، اطاعت امر پيامبر صلي الله عليه وآله سزاوار تر است از اطاعت نفس .
أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني ، متوفاي قرون 9 ، تفسير اللباب ج 13 ، ص 52 .
أبو محمد التستري (متوفاي 233هـ) :
معناي كلمه «اولي» به ولايت و تدبير به گونه اي روشن است كه تستري در ذيل اين آيه مي نويسد:
من لم ير نفسه في ملك الرسول صلي الله عليه وسلم ، ولم ير ولاية الرسول صلي الله عليه وسلم في جميع الأحوال لم يذق حلاوة سنته بحال ، لأن النبي صلي الله عليه وسلم هو أولي بالمؤمنين ، والنبي صلي الله عليه وسلم يقول : « لا يؤمن أحدكم حتي أكون أحب إليه من نفسه وماله وولده والناس أجمعين » .
كسي كه خودش را در قلمرو حاكميت وملكيت پيامبر نمي داند و ولايت آن حضرت را درتمام شئون واحوالات نبيد ، حلاوت وشريني سنت آن حضرت را تا به حال نچشيده است ؛ در حال كه پيامبر )ص( فرمودند : كسي ايمان نياورده مگر اين من محبوب تر از جان ومال وفرزند وتمام مردم در نزد او باشم .
التُّسْتَرِي ، أبو محمد سهل بن عبد الله ، تفسير التستري ،ج 1 ، ص 1419
سمعاني در باره تستري مي نويسد :
أبو محمد سهل بن عبد الله بن يونس بن عيسي بن عبد الله بن رفيع التستري الساكن بالبصرة صاحب كرامات وآيات صحب ذا النون المصري توفي سنة ثلاث وثلاثين ومائتين ...
السمعاني ، الأنساب ، ج 1 ص ، 465 .
ذهبي راجع به موقعيت تستري مي گويد : تستري صوفي و زاهد بود وي داراي كلام نافع و مواعظ نيكو بوده است .
سهل بن عبد الله ابن يونس ، شيخ العارفين ، أبو محمد التستري ، الصوفي الزاهد ...له كلمات نافعة ، ومواعظ حسنة ، وقدم راسخ في الطريق .
سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 13 ص ، 330 .
جمعي از علماي الأزهر :
علماي ازهر در ذيل اين آيه مي نويسند :
النبي صلي الله عليه وآله أحق ولاية بالمؤمنين ، وأرحم بهم من نفوسهم ، فعليهم أن يحبوه ويطيعوه ، وأزواجه أمهاتهم في التوقير وحرمة التزوج بهن بعده .
پيامبر صلي الله عليه وآله سزاوار تر است از نظر ولايت به مؤمنين ؛ پس بر شما است كه او را دوست بداريد و از وي اطاعت نمايد.
تفسير المنتخب ، مجموعة من العلماء - لجنة من علماء الأزهر ، ج 2 ، ص 228 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة ..
ابراهيم القطان :
ابراهيم قطان در تيسير التفسير در ذيل آيه در تفسير «اولي » مي نويسد :
اعلموا ايها المؤمنون أن النبيّ احرصُ علي استقامة امركم وأحقّ بولايتكم من أنفسِكم ، فعليكم ان تطيعوه .
اي مومنان بدانيد كه پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت به پابرجاي امر شما حريص تر است وسزاوار تراست به ولايت نسبت به خود شما پس بر شما كه اطاعت نموده ومتابعت شريعت او را نمايد
إبراهيم القطان ، تيسير التفسير ، ج 3 ، ص 99 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
«أولي» در اصطلاح محدثين :
محدثين نيز همانند مفسران سني براي «أولي» دو نوع تفسير كرده اند : برخي به معناي محبت و نصرت گرفته اند ؛ ولي رويكرد غالب محدثين سني اين است كه «أولي» به معناي أولويت در تدبير و تصرف است .
بسياري از محدثين ، شبهات و اشكالاتي را كه در معناي « اولي » صورت گرفته به شدّت رد نقد و نقد نموده اند ؛ همان گونه كه اشكال و شبهه در سند اين حديث را بي مورد و بي وجه تلقي نموده اند . لذا استعمال وكاربرد كلمه «اولي » در معناي اولي به تصرف و تدبير كه همان ولايت به تصرف بوده ، امر پذيرفته شده و مقبول اغلب آن ها است .
حلبي كه دلالت كلمه «اولي» در خطبه غدير ر ا در معناي ولايت پذيرفته و در اين باره مي نويسد :
وهذا أقوي ما تمسكت به الشيعة والإمامية والرافضة علي أن عليا كرم الله وجهه أولي بالإمامة من كل أحد وقالوا هذا نص صريح علي خلافته سمعه ثلاثون صحابيا وشهدوا به قالوا فلعلي عليهم من الولاء ما كان له (ع) بدليل قوله (ص) ألست أولي بكم وهذا حديث صحيح ورد بأسانيد صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته كأبي داود وأبي حاتم الرازي وقول بعضهم إن زيادة اللهم وال من والاه إلي آخره موضوعة مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرًا.
اين «روايت» قوي ترين دليلي است كه شيعه به آن تمسك نمودند به اين كه علي (ع) سزاوارتر به امامت از ديگران است. گفته اند : كه اين نص صريح بر خلافت علي است كه سي نفر صحابي آن را استماع نموده و به آن شهادت داده وگفتند به اين كه علي (ع) نسبت به مسلمانان ولايت دارند به دليل قول رسول خدا « ألست أولي بكم...» اين حديث صحيحي است كه با سند هاي صحيح وحسن نقل شده است . برخي مثل ابي داود و ابي حاتم رازي كه ارادي بر حديث كردند اين خدشه قابل توجه نيست . و نظر بعضي كه جمله اي « اللهم وال من والاة إلي آخره...» را ساختگي دانسته اند مردود است .
علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة( 1044) ، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، ج 3 ، ص 336 ،دار النشر دار المعرفة بيروت 1400.
فهم و درگ مردم عادي آن زمان از كلمه «اولي» ولايت و سزا وار بودن در تدبير بوده است ؛ نعمان ابن حارث همين معنا را از كلمه «اولي » در خطبه غدير فهميده بود ؛ لذا بر اين كار پيامبر (ص) اعتراض نموده به اين كه چرا علي (ع) را به مقام ولايت و برتري بر بقيه مسلمانان گماشته است ؟ ثعلبي در اين باره مي نويسد :
فشاع ذلك وطار في البلاد ، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان القهري، فاتي رسول اللّه علي ناقة له حتي اتي الابطح فنزل عن ناقة. فقال: يا محمد امرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه وانّك رسول اللّه فقبلناه منك، وامرتنا ان نصلي خمساً. وبالزكات،. وبالحج، فقبلناه وامرتنا ان نصلي شهراً فقبلناه منك. ثم لم ترض بهذا حتي رفعت بضبعي ابن عمك تفضّلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه، فهذ شيء منك ام من اللّه تعالي.
فقال: «والذي لا الاّ اللّه هو هذا من اللّه» فولّي الحرث بن النعمان يدير راحلته وهو يقول: اللّهمّ ان كان ما يقع له حقاً فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم، فما وصل اليها حتي رماه اللّه به حجر فسقط علي هامشيه وخرج من دُبره فقتله وانزل اللّه.
اين خبر در بلاد مختلف پخش و منتشر شد و به گوش حرث بن نعمان نيز رسيد. وي سوار شترش گرديد و به نزد پيامبر آمد وقتي پياده شد گفت: يا محمد(صلي الله عليه وآله وسلم) ما را به شهادت بر خدا و پيامبر او امر كردي پذيرفتيم. گفتي پنج بار نماز بخوانيم، زكات بپردازيم، روزه بگيريم و حج انجام دهيم، و پذيرفتيم. پس به همه اينها راضي نشدي ودست پسر عموي خود را بلند كردي، او را بر ما برتري دادي و گفتي: (من كنت مولاه فعلي مولاه) آيا اين سخن از جانب توست يا از طرف خدا عزّ وجلّ؟ پس پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي كه جز او خداي ديگري نيست، اين امر از طرف خداوند متعال است. پس حرث در حالي كه براي سوار شدن به سمت ناقه خود مي رفت گفت: خدايا اگر آنچه محمد مي گويد حق است پس سنگي از آسمان بر من بباران يا بر من عذاب دردناك بفرست. هنوز به ناقه اش نرسيده بود كه سنگي از آسمان بر سرش خورد از پايين بدن او بيرون آمد. پس از آن خداوند آيات يك تا سوم سوره معارج را نازل كرد.
ابو اسحاق احمد المعروف بالامام الثعلبي ، الكشف والبيان ، ج 10، ذيل آيه 1 ـ 3 سوره معارج، )108( ، دار احياء التراث العربي، ط. 1، 1422 ق .
نتيچه گري وجمع بندي نهائي :
بنا بر آنچه كه مفسرين و محدثين اهل سنت در تفسير آيه «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» بيان داشتند ، به اين نتيجه و جمع بندي مي رسيم كه كلمه «اولي» همان گونه كه از نظر لغت به معناي سزاوار به تصرف وتدبير بود در اصطلاح نيز به معناي ولايت بر تصرف وتدبير آمده است و اين اولي به تصرف و تدبير همان ولايت و سيطره اي است كه با تشريع و جعل الهي براي بعضي پيامبران و امامان مي رسد .
از آن جايي كه پيامبر صلي الله عليه وآله از ناحيه خداوند وظيفه داشت كه جعل الهي امامت امير المومنين را در هر شرائطي اعلام كند و اين بار با دستور أكيد فرمودند :
يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِين .
اي پيامبر ! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است ، كاملًا (به مردم) برسان ! و اگر نكني ، رسالت او را انجام نداده اي ! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم ، نگاه مي دارد و خداوند ، جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمي كند.
رسول خدا صلي الله عليه وآله با درك اين مسئووليت حساس از طرف خداي متعال در يك شرايط بسيار حساس در غدير خم و در حضور كثير از مسلمانان امامت الهي امير مؤمنان عليه السلام را به صورت رسمي و علني ابلاغ و اعلان نمودند و پشاپيش نسبت به ولايتي كه برمسلمانان داشتند اقرار گرفتند و از كلمه اي استفاده نمودند كه خداوند متعال در مقام بيان ولايت پيامبر صلي الله عليه وآله آن را به كار برده است و آن كلمه اي «اولي» در آيه «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» است .
به نظر مي رسد كه شبهه اي در معناي كلمه «اولي» نيست ؛ زيرا با وجود تصريح مفسرين اهل سنت ديگر جاي اشكال وشبهه باقي نمي ماند و آن اختلاف مبناي در باب امامت و ولايت الهي ائمه معصومين است كه از نظر اهل سنت تابع اختيار وآراء مردم است و معتقد هستند كه پيامبر صلي الله عليه وآله در اين رابطه كسي را به اين مقام تعيين نكرده و هر نص و متن ديني را چه آيات قرآن باشد و چه أحاديث نبوي كه در مربوط به امامت وولايت ائمه معصومين باشد تأويل وتوجيه نموده ويا در معاني ومفاهيم آن ايراد و اشكال مي گيرند ؛ مثل خطبه غدير.
اما پيروان اهل بيت عليهم السلام معتقد هستند كه امامت مر بوط به نظام تشريع و جعل الهي مي گردد و رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور خداوند در غدير غم ، امامت امير المومنين عليه السلام را ابلاغ و اعلام رسمي و همگاني نمودند .
باتوجه به اين كه در زمان رسول خدا اداره امور و تدبير آن مربوط به پيامبر صلي الله عليه وآله مي شد ، پس از در گذشت وي نيز شخصي لازم است كه اين امر مهم مسلمانان را عهده دار باشد .
و مسلماً هيچ انساني عاقلي و خردمندي به خود اجازه نمي دهد كه توهم كند ديني كه از طرف خداي جهان ، جهاني و ابدي اعلام شده باشد و وسعت معارف اسلام جميع مسائل اعتقادي و اخلاقي و احكام فرعي را در مقياس فردي و اجتماعي انسان را در بر مي گيرد ؛ ولي هيج تدبير و سياستي براي آينده پيروانش اتخاذ نكرده و بر خلاف ساير نظام ها نياز به رهبري و مديريت متخصص كه مجري قوانين و مقررات نباشد .
و نيز برداشت غلطي است كه اگر كسي فكر كند كه جامعه اسلامي بر خلاف همه جوامع انساني بي نياز از حاكم و حكومت است و نياز به تدبير امور و اداره ندارد ، در حالي كه سيره سياسي پيامبر صلي الله عليه وآله بر اين بود كه هر وقت به به خاطر جنگ و يا مسائل ديگر از مدينه بيرون مي رفتند افرادي را به جانشيني خود و به منظور اداره امور اجتماعي مسلمين معرفي و معين مي كردند ؛ همان گونه كه علي بن ابي طالب عليه السلام را در جنگ تبوك در مدينه جانشين خود معين كرد .علي عليه السلام عرض كرد : آيا مرا خليفه و جانشين خود در مدينه قرار مي دهي ؛ با اينكه در اين شهر جز زنان و كودكان كسي باقي نمانده ؟ پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند :
آيا راضي نيستي كه نسبت تو ، به من نسبت هارون باشد به موسي ؛ با اين تفاوت كه بعد از موسي عليه السلام پيغمبراني آمدند و پس از من پيغمبري نخواهد آمد ؟
و نيز آن حضرت در ساير شهرهايي كه در اختيار داشت ؛ مانند مكه و طائف و يمن ...حكام و مديراني نصب و تعيين مي كردند .
از آن جايي كه مسأله قيادت و رهبري اختصاص به زمان و عصري ندارد تفاوت بين زمان پيامبر (ص) و زمان پس از رحلت آن جناب در اين مسأله نيست ؛ لذا ديني كه كامل و جاويد ، نياز پيروان خودش را در هر دوره و شرايط بايد برآورده سازد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)