2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
چه كسي به ابوبكر لقب «صديق» و به عمر لقب «فاروق» را داد ؟
کد مطلب: ٥١٣٦ تاریخ انتشار: ١٩ آذر ١٣٨٨ تعداد بازدید: 76838
پرسش و پاسخ » اهل سنت
چه كسي به ابوبكر لقب «صديق» و به عمر لقب «فاروق» را داد ؟

سؤال كننده : سوده اميني

پاسخ :

طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتاب هاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي آقا امير المؤمنين عليه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند . ما به چند روايت اشاره مي كنيم .

1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي آيد ، با سند صحيح نقل كرده :

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .

سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده ها سند ديگر .

عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي نويسد :

في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح علي شرط الشيخين .

(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

2 . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي نويسد :

عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب علي منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .

المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 - 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .

معاذه دختر عبد الله گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .

3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلمفرمود :

" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .

مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ...

صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .

اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي كرد ؛ از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي سازد .

جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي كنند :

وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .

الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربي - القندوزي - ج 2 - ص 400

ولي وقتي به نسخه هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي كنيم ، اين روايت را در آن نمي يابيم . اين نيز يكي ديگر از ظلم هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده اند و قصد داشته اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده اند .

اعتراف علماي اهل سنت بر جعلي بودن اين دو لقب براي ابوبكر و عمر :

از طرف ديگر بسياري از علماي اهل سنت اعتراف كرده اند كه اين دو لقب ، شايسته ابوبكر و عمر نيست و حديث آن جعلي است . ابن جوزي ، عالم معروف اهل سنت در كتاب الموضوعات مي نويسد :

عن أبي الدرداء عن النبي صلي الله عليه وسلم قال : «رأيت ليلة أسري بي في العرش فرندة خضراء فيها مكتوب بنور أبيض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق».

أبي درداء از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحي سبز با نور سفيد نوشته شده بود « خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمد صلي الله عليه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صديق و عمر فاروق است ! .

بعد در نقد روايت مي نويسد :

هذا حديث لا يصحّ ، والمتّهم به عمر بن إسماعيل قال يحيي : ليس بشئ كذّاب ، دجال ، سوء ، خبيث ، وقال النسائي والدارقطني : متروك الحديث .

الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 .

اين حديث صحيح نيست و كسي كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است . يحيي بن معين در باره او گفته است : سخن او ارزش ندارد ، دروغ گو است ، آدمي بد و خبيث است . نسائي و دارقطني گفته اند : حديث او متروك است .

و در جاي ديگر مي نويسد :

هذا باطل موضوع وعلي بن جميل كان يضع الحديث ... .

الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 336 .

اين روايت باطل و ساختگي است و علي بن جميل حديث جعل مي كرده است

و در جاي سوم مي گويد :

هذا حديث لا يصح عن رسول الله صلي الله عليه وسلم . وأبو بكر الصوفي ومحمد بن مجيب كذابان ، قاله يحيي بن معين .

الموضوعات ، ج1 ، ص337 .

اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم صحيح نيست ؛ زيرا ابوبكر صوفي و محمد بن مجيب هر دو دروغگو هستند ، اين سخن را يحيي بن معين گفته است .

هيثمي نيز بعد از نقل روايت مي نويسد :

رواه الطبراني وفيه علي بن جميل الرقي وهو ضعيف .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج9 ، ص58 .

اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن علي بن جميل رقي است و او ضعيف است .

و متقي هندي بعد از نقل آن مي گويد :

كر وفيه محمد بن عامر كذّاب

كنز العمال ، ج13 ، ص236 .

ابن عساكر آن را نقل كرده و در سند آن محمد بن عامر ، دروغگو است .

ابن حبان بعد از نقل دو روايت در اين باره ، مي نويسد :

وهذان خبران باطلان موضوعان لا شكّ فيه ، وله مثل هذا، أشياء كثيرة يطول الكتاب بذكرها .

كتاب المجروحين ، ج ج2 ، ص116.

شكي نيست كه اين دو روايت باطل و ساختگي است . روايات بسياري همانند آن وجود دارد كه با ذكر همه آن ها كتاب ما طولاني خواهد شد .

ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي نيز بعد نقل روايت مي گويند :

هذا باطل ، والمتهم به حسين .

ميزان الاعتدال ، ذهبي ، ج1 ، ص540 و لسان الميزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295 .

اين روايت باطل است و متهم به آن حسين است .

و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در اين باره مي گويد :

فإنّه حديث ضعيف في إسناده من تكلم فيه ولا يخلو من نكارة ، والله أعلم .

البداية والنهاية ، ج7 ، ص230 .

اين حديث ضعيفي است و در سند آن كسي است كه در باره او سخن ها گفته شده و سخن او از منكرات خالي نيست .

نخستين بار اهل كتاب عمر را فاروق ناميدند :

محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي نويسند :

قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلي الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا .

الطبقات الكبري - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 .

ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن ها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است .

و نيز ابن كثير دمشقي سلفي در ترجمه عمر بن الخطاب در كتاب معتبر البداية والنهاية مي نويسد :

عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزي ... أبو حفص العدوي ، الملقب بالفاروق قيل لقبه بذلك أهل الكتاب

البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 150 .

عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، گويند كه اهل كتاب اين لقب را به عمر دادند .

در نتيجه ، لقب «صديق» مخصوص امير المؤمنين است و هر آن چه اهل سنت از زبان پيامبر اسلام در باره ابوبكر نقل كرده اند ، ساخته و پرداخته ديگران است ؛ همان طور كه لقب «فاروق» نيز از آنِ امير المؤمنين بوده و اهل كتاب آن را به خليفه دوم هديه كرده اند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
81 | مجيد م علي | | ١٩:٢٩ - ٢٢ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام جناب نام و نام خانوادگي: محمد رضايي - تاريخ: 22 مرداد 89 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=101 برادران عزيزم اين كه نمياد در 16 تصحيح كنيد اين را امتحان كن http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48 ***************************** ==== ۩========۩=======** ==== ۩========۩=======** ==== ۩==۩۩۩۩ == ۩=======** =۩== ۩==== ۩ == ۩=======** =۩۩۩۩۩== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩ ۩۩۩===** =۞=۞=========== ۩===** ==== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩===** ****************************
82 | محمد رضايي | Iran - Tehran | ٢٤:٠٦ - ٢٢ مرداد ١٣٨٩ |
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=101
برادران عزيزم اين كه نمياد در 16 تصحيح كنيد
83 | ستار | Iran - Qom | ١٧:٥٠ - ١٠ شهریور ١٣٨٩ |
من هر چه فکر مي‌کنم، نمي‌توانم کوچک‌ترين دليلي براي احترام به بزرگ‌ترين غاصبان تاريخ بياورم (خودشان اعتراف کردند که حضرت علي برتر است. براي کسب اطلاعات بيشتر به وبلاگ www.alianvaliollah.blogfa.com برويد با تشکر
84 | محمد رضايي | Iran - Tehran | ١٩:١٣ - ١٢ شهریور ١٣٨٩ |
82 نام و نام خانوادگي: مجيد م علي - تاريخ: 22 مرداد 89 mer3000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 ***************************** ==== ۩========۩=======** ==== ۩========۩=======** ==== ۩==۩۩۩۩ == ۩=======** =۩== ۩==== ۩ == ۩=======** =۩۩۩۩۩== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩ ۩۩۩===** =۞=۞=========== ۩===** ==== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩===** ****************************
85 | ش . ك از افغانستان هرات | Afghanistan - Kabul | ٠٨:٤٣ - ٢٤ شهریور ١٣٨٩ |
حيف شما نگرده که با اين سني‌هاي وهابي صفت بحث مي‌کنيد. اگر اين‌ها آدم مي‌شدند خداوند اين کثافت‌ها رو آدم خلق مي‌کرد، نه سني. اين کثافت‌ها همه چيز رو مي‌دانند ولي تفکر و تحمق نمي‌کنند. مانند سه خليفه جاهل مقصر هم هستند خداوند شما رو جزاي خير دهد. ان شاء الله که جوانان شيعه افغانستان هم مي‌توانند به خوبي از سايت زيباي شما استفاده کنند.
86 | وهابي | | ١٤:٤٥ - ٢٨ شهریور ١٣٨٩ |
سلام بر مشرک کثافت آشغال افغاني : اولن کثافت خودتي و جد ابادت ........................ دومن جاهل و نادان اون اخونداي ... هستند و خودت که بد جوري ناداني ............... سومن دست کساني که امثالي مثل شما رو به درک مي رسونند درد نکنه ........... ما افتخار مي کنيم که مشرک نيستيم ....... و مشرکان را دوست نداريم ............. ما افتخار مي کنيم که شيعه ي مثل اين کثافت نيستيم ................. از يک فرد افغاني انتظاري بيش از اين نيست خدا کند که طالبان شما ها رو نابود کنند .... شيعه يعني مشرک يعني کافر يعني زنا کار يعني طغيانگر يعني جاهل يعني کثافت يعني حيوان درود بر خلفاي راشدين ....... درود بر اهل تسنن ...... يا حق
87 | momen abdullah | | ١٥:٢٩ - ٢٨ شهریور ١٣٨٩ |
مشرک وهابي! «إثبات صفة النزول لله عز وجل» http://ibn-jebreen.com/book.php?cat=7&book=93&toc=6621&page=5848&subid=29252 اين يارو که نزول مي‌کند، دقيقا چي چي است؟ ابر است؟ وهم است؟ بت است؟ خيال است؟ چي چي است؟ اين شرکيات از کجا به دين شما رسوخ کرده است؟ اندکي تعقل، اندکي تفکر، اندکي ايمان!!! حتي يک کودک 10 ساله هم درک مي‌کند که خالق جهات محال است که از حالتي به حالتي ديگر درآيد!!! اصولا مگر خداوند را مکاني است؟ زماني است؟ پس اين نزول ا-ل-ل-ه چيست؟ جز شرک است؟ جز کفر است؟ جز ابوبکريسم است؟ يا علي
88 | حسين | | ٢١:٠٠ - ٢٩ شهریور ١٣٨٩ |
دوستان عزيز اين برادران سني نمي تونن صراط مستقيم رو درك كنن ؟؟؟
89 | جواد حسيني | Germany - Frankfurt am Main | ٢١:١٤ - ١٢ دي ١٣٨٩ |
سلام به همه دوستان . شما را به خدا دست از اين فحاشي به يكديگر برداريد الان موقعي هست كه بايد همه هوشيار و بيدار باشيم به حبل الله متين چنگ بزنيم . دوستان الان اسلام در خطر است آنهايي كه در افغانستان مسلمان ميكشند كافر هستند نه مسلمان همينطور در عراق و فلسطين . مگر در قرآن نخوانده ايد كه هيچ سلطنتي از كافر بر مسلمان نيست پس بياييد همه با هم از هر نژادي كه هستيم و از هر مذهب اسلامي كه هستيم اسلام را حفظ كنيم و نگذاريم كه دشمنان كافر و ملحد در اسلام رسوخ كنندو بايد آنها را از اين شجره طيبه دور كنيم كه اگر اينها اسلام را حقير كنند دودش به چشم همه خواهد رفت و همه مسئول خواهيم بود كلام آخر اينكه اگر امروز سني در عراق و افغانستان و فلسطين كشته مي شود فردا نوبت شيعه در ايران و لبنان خواهد بود پس بياييد يار و غمخوار يكديگر باشيم قبل از آنكه كفار يار و غمخواري باقي نگذاشته باشند . ببخشيد كه خيلي طولاني شد .
90 | محمدرنجي | | ٢١:٥٠ - ٠٢ فروردين ١٣٩٠ |
سلام به شبكه زحمتكش جهاني نور هميشه تلاش ميكند واقعيت رابه مردم بيان نمايد به نظرمن هرچه باشدبايدتابع دستورات قران باشدنه اشخاص وكتابهاي ديگرچون هرچي باشددين مقدس اسلام درواقعيت درقران امده است وهرچه بغيرازقران باشد يادروغ است ويااينكه نظرات شخصي موفق ومويد باشيد
91 | momen abdullah | | ١٢:١١ - ٠٩ فروردين ١٣٩٠ |
جناب محمدرنجي دروغگو
تمام نظرات شما بر پايه حکم خودتان «وهرچه بغيرازقران باشد يادروغ است» دروغ است!!!
لطفا از دروغ گويي هرچه سريعتر پرهيز کنيد!!
دروغ گويي کار زشتي است!! کار عمر و ابوبکر است!!
نکن از اين کارهاي زشت و پليد!!

يا علي
92 | محمدرنجي | | ٢١:٤٩ - ٠٩ فروردين ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم باسلام وتحيات فراوان برتمامي مسلمانان جهان وتمامي دوستداران اسلامي وكتاب مقدس اسماني يعني قران شريف رسول رضي الله عنه هرچه تابعيت ان كتاب باشد موفق خواهدشد
93 | دوستار اهل بيت | | ١١:٥٤ - ٠١ ارديبهشت ١٣٩٠ |
وهابي مطالعه وبعد فكركن .
بهتر است يك تحقيقي درباره راويات حديث اهل سنت بكنيد تا بدانيد اين روايات از كجا آمده است . اهل سنت از ابوهريره يك سال و نيم آخر عمر پيامبر مسلمان شد و پيامبر را ديد نزديك به 5 هزار روايت از پيامبر مثلا نقل كرده اند ولي از علي (ع) كه از كودكي در دامان پيامبر بزرگ شده و تا آخر عمر در كنار پيامبر بوده كل احاديثي كه نقل كرده ايد به 300 تا نمي رسد . آيا اين خيلي عجيب نيست ؟؟؟

رواياتي كه ابوهريره و امثال آن در صحيح بخاري نقل كرده اند را شما ببينيد درباره پيامبر چه گفته اند 1. پيامبر در جلوي صحابه ايستاده ادرار مي گرد . 2. پيامبر قصد خودكشي از بالاي كوه داشت 3. پيامبر در كوچه همسرش را بر دوشش سوار مي كرد 4. با جنابت نماز مي خواند 5. نماز صبحش قضا مي شد 6. اهميتي به حجاب زنانش نمي داد 7. رقص و آوازه خواني دختران حبشي را نگاه مي كرد 8. در جلوي صحابه با همسرش همبستر مي شد و دهها از اين جسارات .
94 | bargche | | ٢٣:٢٥ - ٣١ ارديبهشت ١٣٩٠ |
بنام خدا سلام ___________________ در سنن ابن ماجه آمده و الباني آن را باطل دانسته ولي منظور آقاي محمد فؤاد در پانويسي آن چيست؟ منظور از زوائد کدام است؟ چرا شما نقلي از زوائد نکرديد؟ [تعليق محمد فؤاد عبد الباقي] في الزوائد هذا الإسناد صحيح. رجاله ثقات. رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال وقال صحيح على شرط الشيخين. ________________________________________ در ضمن به عباد بن عبدالله ايراد گرفته شده .تقاضا دارم گروه پاسخ به شبهات به دو سوال زير پاسخ دهد آيا عباد همان پسر عبدالله بن زبير است؟ آيا عباد جزو صحابه حساب ميشود يا نه؟ اگر جزو صحابه نيست چه دليلي بر ثقه بودن اين راوي است؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در متن اشاره شده است که مقصود زوائد بوصيري بر سنن ابن ماجه است .

يکي از دليل هاي ثقه بودن راوي ، اقرار عالم سني به صحت سند است با وجود اينکه در آن عباد وجود دارد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

95 | ??? | | ٠٢:٠٠ - ٠٣ خرداد ١٣٩٠ |
عباد بن عبدالله اسدي کوفي
غير از ثقات ابن جبان
تو کتاب الثقات للعجلي نيز ثقه شناخته شده
96 | س | | ٢٤:٤١ - ٠٧ تير ١٣٩٠ |
شماشيعه يان ازحضرت عمر(رض)سپاس گزارباشيدچون همان عمر(رض)بودكه اسلام رادرايران آورد
97 | امين آغا | | ٠٤:٣٨ - ١٣ تير ١٣٩٠ |
جناب 96

مگر ايرانيان آهو بودند كه عمر به شكارشان آمده بود ؟؟؟

((لا اكراه في الدين ...)) را عمر كجا گم كرد ؟؟؟

چرا خود پيامبر قبلا آنها را شكار نكرد؟؟؟
98 | ح ك مسلمان فحاش | | ١٦:٢٩ - ١٤ تير ١٣٩٠ |
سلام به همه خوانندگان واقعا تاسف مي خورم براي کساني که ادعا دارند باسواد اند ولي هيچي حاليشان نيست بنده خدا برو تحقيق کن فحاشي کردن يعني نکته کور تعصب بخرج دادن يعني انعطاف پذير نبودن يعني دردايره جهل وناداني زندگي کردن اگر مي خواهي مسلمان را بشناسي واگر مي خواهي تعامل کردن باديگران را بشناسي برو هند واز هندو از خدابي خبر که صد ها سال مسلمانان در کشور آنها زندگي مي کنند تبليغ مذ هبشان مي کنند ولي با آنها ساخته اند ولي ما شيعه وسني که هردو مسلمانيم تحمل همديگر را نمي کنيم عزيز ما متهم به اسلام ومسلموني هستيم شرممان بشه که اسم اسلام وحضرت علي ع وامامان ويا خلفامي اوريم ما نه اينيم ونه آن ديگران مشغول سروت اندوزي وپست وسمت هستند من وتو هم درگير فحاشي کردن خوب گوش کن انان که اسلام براي ما اوردند با فحاشي گري که نياوردند بين تو وان بيسواد بدبخت چه فرقي پس داره ؟برو عزيز سرت را بزار مثل خرگوش زير برف جهالت وزماني بلند شو که عمر ت هم تمام شده ولي نتوانستي حقيقت را بپذيري من وتو که دختر بازي مي کنيم وديگران درجواب عمل ما بانواميس ماخواهند کرد من وتو که چشم چراني داريم من وتوکه رحم پدر ومادر مان نمي کنيم من وتوکه حق ديگران راضايع مي کنيم من وتو که هرنوع خيانتي مي کنيم اسم خودمان را مي گزاريم مسلمان حيف اين کلمه که من وتو آنرا يدک مي کشيم که به اميال نفساني خودمان برسيم مگر اسلام اينست که من وتو انجام مي دهيم مگر حضرت علي که اسمش را مفت يدک مي کشيم يا امام حسيبن وغيره اينکارها را کردند که من وتو کرديم ومي کنيم من وتو اسم خودمان نياوريم وسکوت مرگ بار اختيار کنيم خيلي بهتر است اگر مسلموني من وتو اين است بريم خاک سر خودمان کنيم بهتر است شرممان بادصد رحمت به يهودي لااقل پايبند بهدين خودش است من وتو پايبند به چه چيزي هستيم به دين يا فسق وفساد وفجور وتباهي کداميکي بخدايي که من وتو در باطن به او اعتقاد نداريم سوگند اچون اگر اعتقاد داشتيم اين جسارتها نمي کرديم همه ما دلغکي بيش نيستيم اگر حضرت علي ع يکبار ديگر زنده مي شد من وتو را مي ديد باسيفي که داشت سرمان را جدا مي کرد برو عاقل باش اگر اسلام من وتو اينه که اجازه ميده زنا فحاشي دروغ غيبت نمامي تهمت ريا تظاهر سرقت قتل ظلم جنگ وخون ريزي راه بياندازيم پس هزار رحمت به يهود وکافر خدا نشناس کارهايي که من وتو مي کنيم هيچ کافري نکرده ونخواهد کرد پس شرممان باد که فقط ازمسلموني فحش وناسزا وزنا کاري چيز ديگري دستگير مان نشده درسها خوانديم اما درس عار 0اسبها رانديم اما بي فسار بزن بر طبل بي عاري که ما هم عا لمي داريم مسلموني من وتو بدرد فحش هم نمي خوره شرم شرم شرم شرم شرم شرم شرممان باد
99 | عبدالمقيم | | ٢٤:٠٨ - ١٩ تير ١٣٩٠ |
بسيار مردمان جاهل هستيد شما شيعه ها که به اصهاب مطهر رسول الله تهمت ميبنديد.

پاسخ:

!!!

100 | حبيب الله | | ١٧:٠٦ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
ببينيد دوستان عزيز من ، از ديدگاه تشيع اين است و از ديدگاه ما آن.من نميدانم شما ها هرکجا که ميرويد به چه بحث ميکنيد؟
بحث ما چه فايده دارد تا زمانيکه ما بگوئيم سفيد است شما بگوئيد نه سياه است
زمانيکه ما بگوئيم قرآن اين گفت شما بگيد فلان امام اون گفت.هيچکدوم هم اين وسط معلوم نيست نماز بخونيم يا نه.فقط بحث هاي چرت
آقا از ديدگاه من اهل سنت درسته از ديدگاه شما تشيع .منکه دلم نميخواد شما سني بشين.پس چرا اينهمه بحث ميکنين؟اصلا به من چه که کل دنيا در جهالت باشن؟مگه من خودم کامل ام؟چرا از خودتون نميپرسين آخر و عاقبت خودم چيه؟همه فکر ميکنن خودشون بهشتي ان ميخوان مارونجات بدن
آي مسلمون برو هر وقت نگرانيت از آتش جهنم برطرف شد بيا منو هدايت کن درضمن اينو بدون هروقت نگرانيت از آتش جهنم برطرف شد کلا گمراه شدي رفته :)) حالا منم و اين يس ببينم بسم الله شو ياد گرفتين يا نه.حالا هي باز بگين علي فلان علي بهمان نعوذ بالله علي خدا :)) اين بحث ها ديگه کهنه شده برو خدارو بچسب خودش هدايتت ميکنه.في امان الله.
101 | مجيد م علي | | ١٧:٣٧ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
با سلام
جناب عبد المقيم بخدا قسم كه حضرت رسول اكرم اصهاب نداشت يعني تا بحال اينرا نشنيده بودم كه مطهر باشند يا غير مطهر . اما اگر منظورت اصحاب مطهر حضرت رسول اكرم باشد من هم ميگويم لعنت خدا بر انان كه به اين مطهرين لعنت ميفرستند .
اصلاً من ميگويم لعنت خدا بر تهمت زننده ها كلهم الاجمعين . تو هم بگو امين .
حالا كه سخن از اصحاب حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه پيش امد بايد بگويم لعنت خداوند بر ان منافقيني كه خودشون را جاي اصحاب رسول اكرم صلوات الله عليه جا زدند تو هم بگو امين باشه .
ام شما حبيب الله خان كداميك بر حق هستند دنبال حق باش و در راهش دفاع كن . اخه راه حق يكيه نه .

لبيك يا علي
102 | سيد محمد حسيني | | ٠٨:٢٩ - ٣٠ تير ١٣٩٠ |
جواب نظر
جناب---------------------------------عبدالمقيم------------------------------------
بنده در آيه تطهير هيچ اسمي از اصحاب را مشاهده نکردم.
اگر نسخه قرآن شما متفاوت است لطفا يک نمونه براي ما بفرستيد.
!!!!!!
يا حق
103 | ي.ع | | ٠٣:٠٣ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
سلام من يه شيعه هستم و دوستان زيادي دارم که بيشتر آنها سني هستن و به پاک و منزه بودنشون شکي ندارم.شماها اي شيعه ها که اين همه دم از ولايت و امامت ميزنيد تا حالا وضو گرفته ايد......
104 | طاهر محيبي ازولايت بلخ شهر زيباي مزاري شريف | | ١٦:١٤ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا را سپاس گزارم كه براي همه ماقران كريم را فرستاد و براي بشر حظرت محمد ص را براي راهنماي همه مسلمانان هم از شيعه وهم از احل سنت اگر از راهي قران و احاديث به راهي خود ادامه بديهم در بين شيعه و اهل سنت هيچ مشكلي وجود ندارد بايد همه ما بيدار باشيم تا دشنمان قران و اسلام بر ما حكم فرما نشود اسلام دين محبت ودوستي است بايد همه ما مسل برادر باهم زندگي كنيم و نگزاريم كه دشمن در بين ما رخنه وارد كند و ازهمه مردم عزيز خود مي خواهم كه نگزارند دشمن همه گوش اون هارا از بدگوي اسلام وقران پر كند و جلوي اينطور ادم هاي بدون سرنويشت و اخلال گر را بگيرد و ما جوانان از هر مسحب كي استيم بايد دست به دست هم بديهيم ود شمن را هميشه از خود دور كنيم تا دشمن جاهل ما بداند كه ما مسلمانها هميشه بيدار هستيم و از قران كريم و سلام دفاع مي كنيم ومن هم به اطمينان كامل گفته مي توانم كي همه كس هاي كه دين اسلام را قبول كردن فهميدن كي دين راستي ودرستي است چون كسي كه به قران پناه ببرد هيچ وقت كار ي مشكل به او پيش نمي ايد وهمه جوانان ما الحمد و الله با سواد است و كوشش دارند كه همه واقعيت هاي اسلام را به گوش مردم برساند ومن كه اين متن كمي را نوشته كرده ام گفته مي توانم كي هيچ كس ما دو مزهب را از هم ديگر جدا كرده نمي تواند وما از اسلام و قران دفاع مي كنيم تا خون در بدن داريم
برادراني كه اين متن را مي خواند بيسيار ببخشيد اگر مشكلي داشته باشد
ومن الله توفيق
105 | شاه ولايت | | ٢٣:٢٠ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
جناب ي.ع (يعني عمر)

همنشين تو از تو به بايد

تا تورا عقل و دين بيفزايد

مثل اينكه كمال همنشيني با ملا عمريها حسابي تاثير گذاشته روت

راستي از اون ملا عمريها بپرس ببين وفتي تو وضو جوري دستاشونو ميشورن كه آب به زير بغلهاشون ميره وقتي ميخوان غسل بكنند سرشونو ميذارن زمين پاهاشونو ميبرند بالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خاك تو سر شيعه اي كه تعريف سني رو بكنه

خدا مرگ بده به شيعه اي كه چشمش دنبال عمري هاست
106 | esmaeil | | ١٥:٢٨ - ٣٠ مرداد ١٣٩٠ |
سلام به همه دوستداران پيامبر

در جواب به ي.ع

من يک شيعه هستم بر خودم اشکالي نمي بينم که با سني رفيق باشم .

ولي دليل نميشه حکم خدا رو عوض کنم . وقتي خدا ميگه مسح بکش مسح بايد بکشم . خوب اگر مسح نکشم خوب حتما نعوذبالله بايد بگم خدا نميدونست من بهتر ميدونم. وقتي ميگه وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الي الکعبين .يعني مسح کن نه اينکه بشور .
107 | مصطفي اسماعيلي | | ١٦:٥٦ - ٠٢ شهریور ١٣٩٠ |
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ما (مسلمانان) سوا فکندي همه ساييه خدا را
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
يادم هست چند مورد را که اگر دوستان ديگر مسلمان به ان برسند خدا را شاکريم .
هميشه باطل زياد و اقل برحق بودند . ( بدونه جنگ تاريخ را مرور کنيد)
خدا در قرآني که ذکر مي کنيد در کجا مي فرمايد که دين شما را کامل کردم و نعمتم را تمام
و آيا علي (ع) آن مظلومي که حتي برادرش در کودکي براي درمان چشم خود به چشمش رحم نکرد . و آيا سکوت 25 ساله براي زنده نگه داشتن اسلام و آيا صفات نيکويي که در تمام پيامبران جمع شده در اوست (حديث از پيامبر اعظم) را نمي بينيد .
انشا الله با هر که دوستش داريم در قيامت مشحور شده و در قيامت همنشينشان باشيم . ( به مثال : عثمان - معاويه - طلحه - زببير- و در اين طرف فاطمه علي حسن حسين و اولاد او . ) من در قبال شما هيچ مسئوليتي نداشتم .
108 | جعفر الصادق | | ٢٠:٤٣ - ٠١ مهر ١٣٩٠ |
با سلام: نامه9نهج البلاغه ميثم بحراني در آن خود حضرت علي رض دقيقا اذعان مي فرمايند صديق وفاروق چه کساني هستند. و ذكرت ان الله اجتبى له من المسلمين اعوانا ايدهم به فكانوا فى منازلهم عنده على قدر فضائلهم فى الاسلام و كان افضلهم فى الاسلام كما زعمت و انصحهم لله و لرسوله الخليفه الصديق و خليفه الخليفه الفاروق. و لعمرى ان مكانهما فى الاسلام لعظيم، و ان المصايب بهما لجرح فى الاسلام شديد يرحمها الله و جزاهما باحسن ما عملا. ترجمه: «در اسلام - همانگونه که مى‏ پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبکر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند که مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت کند و پاداش نيک به آنها دهد».. شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران اين سايت خود کتاب: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=18434&PageIndex=0&Language=2 اين هم سايت نامه9 که امام علي مشخص فرمودند صديق وفاروق چه کساني بودند. http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=18434&PageIndex=369&Language=2#p251 همچنين: اوّلين کسى که گفته‏هاي محمد صلي الله عليه وسلم را تکذيب کرد، أبوجهل بود و اوّلين کسى که او را تصديق کرد، أبوبکرصديق رضي الله عنه بود و گفت: صدقت يا رسول اللّه!.. که اين آيات در حقّشان نازل گشت: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْکَافِرِينَ ﴿32﴾ وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33﴾زمر پس کيست‏ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوى او آمد دروغ پنداشت آيا جاى کافران در جهنم نيست (32) و آن کس که راستى آورد و آن را باور نمود آنانند که خود پرهيزگارانند (33) زمر (چه کسى ستمگرتر از آن کسى است (يعنى أبوجهل) که بر خدا دروغ مى‏بندد و راستى و حقيقت را که (پيامبر) نزد او آورد، تکذيب مى‏کند؟ آيا منزل و جايگاه کافران در دوزخ نخواهد بود؟ و کسى که با راستى و صداقت آمد (منظور پيامبر)، و کسى که او را تصديق داشته (منظور أبوبکر)، آنان همان پرهيزگاران واقعى هستند).. على و فرزندانش، او را صدّيق صدا مى‏زدند؛ مثلاً در تفاسير شيعه آمده که علي (رضي الله عنه) فرمود: «مراد از «والذى جاء بالصدق» رسول خداست و مراد از «صدّق به» أبوبکر صدّيق است که او را تصديق نمود» تفسير مجمع البيان، شيخ طبرسى، ذيل همان آيه. «بحرانى» نيز در تفسير خود از على‏بن إبراهيم روايت کرده که گفت: «پدرم برايم از چند نفر بازگو کرده که آنها از أبى‏عبداللّه شنيده‏اند که فرمود: زمانى که رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) با أبوبکر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبکر! انگار من کشتى جعفر و يارانش را که بر آب دريا روان است، مى‏بينم! همچنين انصار را مى‏بينم که متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آيند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبکر گفت: و تو آنها را مى‏بينى يا رسول اللّه؟ فرمود: آرى! أبوبکر گفت: آنها را به من نيز نشان بده! پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر چشمانش دست کشيد و آنها را ديد و سپس فرمود: به راستى که تو صدّيق هستى» ! البرهان، بحرانى، ج‏2، ص‏125. و چون عمر (رضي الله عنه)، حقّ و باطل را از همديگر خوب تشخيص مى‏داد، و هرگز آنها را با هم مخلوط نمى‏کرد، پيامبر او را «فاروق» لقب داد! چنانچه آياتى که درباره «اسيران بدر» و فديه‏ گرفتن از آنها، پس از پايان جنگ بدر نازل گشته، در تأييد نظر عمر (رضي الله عنه) آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و أبوبکر (رضي الله عنه) و گروهى ديگر - که اغلب بودند - معتقد بودند، هفتاد نفرى که از مشرکان اسير شده بودند، در قبال فديه آزاد شوند، امّا رأى عمر (رضي الله عنه) بر اين بود که همگى را بکشند تا زمين از وجودشان پاک شود! که بلافاصله اين آيات در تأييد رأى عمر (رضي الله عنه) نازل گشتند شأن نزول آيات، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏289-288- طبرى، ج‏3، ص‏990- البداية و النهاية، ج‏3، ص‏297- حياة محمّد، هيکل، ترجمه أبوالقاسم پاينده، ص‏377- صحيح مسلم، ج‏7، ص‏116- اسلام‏شناسى، شريعتى، ص‏431-159 اي برادران شيعه کتب خودتان را بخوانيد!!!!!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بهتر بود قبل از نوشتن مطلب جستجويي در سايت مي‌زديد ، تا متوجه شويد ما چند سال قبل جواب اين شبهه را داده‌ايم :

http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/03.htm#10

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

109 | شاه عباس صفوي كبير ( رضي الله عنه ) | | ٢١:١٨ - ٠٣ مهر ١٣٩٠ |
بسم رب الحيدر

سخني با جناب جعفرالصادق

اي برادر ما کتاب خودمان رو خوب ميخونيم خاهشا شما هم کتاب مارو هم خوب و هم کامل کامل بخون
شما قسمتي از نامه حضرت علي عليه السلام رو آوردي و براي خودت تفسيرش کردي خاهشا ادامه نامه رو هم بخوبي بخون جوابتو خواهي گرفت

مورد جالب اينجاست که هرکي از اهل سنت خاسته به اين نامه استدلال کنه مثل شما فقط قسمتي از نامه رو آورده و ادامه اونو نياورده حالا دليل چيه الله اعلم (براي اطمينان فقط کافيه يه سرچ کوچولو تو سايتهاي اهل سنت کني)

ضمن اينکه اينطورکه معلومه اين نامه فقط در شرح نهج البلاغه ابن ميثم وجود داره

حالا بازم بياين و شيعه رو متهم به تکه کردن مطالب ذکر شده در کتابهاي خودتون کنين!!!!!!!!!!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دليل ديگرى كه اهل سنّت به آن تمسك كرده ‏اند، نامه‏اى است كه حضرت على (ع) در پاسخ معاويه نوشت و در ضمن نامه، جملاتى است كه برخى بر حقانيت خلافت ابوبكر و عمر استدلال كرده‏ اند. ما عين عبارت را مى‏آوريم: «و ذكرت ان الله اجتبى له من المسلمين اعوانا ايدهم به فكانوا فى منازلهم عنده على قدر فضائلهم فى الاسلام كما زعمت و انصحهم الله و لرسوله الخليفة الصديق و خليفة الخليفة الفاروق، و لعمرى ان مكانهما فى الاسلام شديد يرحمهما الله و جزاهم الله باحسن ما عملاً». پاسخى كه حضرت على (ع) داد، چنين است: «و كان افضلهم فى الاسلام كما زعمت و انصحهم لله و لرسوله.»
پاسخ: آن‏چه در شرح نهج ‏البلاغه ميثم آمده است، در ساير شروح و نهج‏ البلاغه ‏ها نيست و آن‏چه در اين كتاب آمده است، اين است كه مى‏فرمايد: «كما زعمت؛ يعنى به گمان تو آن دو تن در اسلام افضل و انصح هستند». آن‏گاه حضرت مى‏افزايد: «و ان الظّن لا يغنى من الحق شيئاً؛ و گمانه ‏زنى، با حقيقت بسيار فاصله دارد.»
مرحوم ابن ميثم در شرح نهج ‏البلاغه روايت ديگرى نقل كرده كه نشان مي‏دهد سخن مورد استدلال نويسنده، در واقع سخن معاويه است كه حضرت على (ع) در مقام پاسخ، عين آن را تكرار مى‏كند. افزون بر اين، ممكن است امام از باب «اذكروا موتاكم بالخير»، بر طبق افكار عمومى آن زمان و براى جلوگيرى از جوسازى معاويه، از آنان تعريف كرده باشد تا پاسخى در خور به معاويه بدهد. جالب اين‏كه آن حضرت در ادامه پاسخ مى‏فرمايد: «و ما انت و الصديق فالصديق من صدّق بحقنا؛ تو را با صديق چه كار؟ صديق واقعى آن كسى است كه حق ما را تصديق و حرف‏هاى باطل دشمنان ما را در نظر مردم باطل كند»، «و ما انت و الفاروق فالفاروق من فرق بيننا و بين اعدائنا؛ تو را با فاروق چه كار است؟ به راستى، فاروق كسى است كه بين ما و دشمنان ما فرق بگذارد. اما عثمان كه از او سخن گفتى، در فضل و مقام سوّم بود. اگر همان‏گونه كه مي‏گويى، عثمان نيكوكار بود، پس به زودى با پروردگار بخشنده ملاقات خواهد كرد. و بى‏شك گناهى كه خداوند متعال آن را ببخشايد، بزرگ شمرده نخواهد شد. به جانم سوگند، همانا هرگاه خدا به اندازه جايگاه و خيرخواهى‏شان نزد خدا و رسول، اجرى عطا كند، بى‏شك بهره و حقوق ما بيش‏تر خواهد بود، چرا كه وقتى حضرت محمد (ص) مردم را به توحيد و ايمان به خدا دعوت كرد، ما اهل‏بيت اولين كسانى بوديم كه به او ايمان آورديم و آن‏چه را كه از ناحيه خدا آورده بود، تصديق كرديم... .»(30)
بنابراين حضرت على (ع) در واقع فرضيه و گفتار معاويه را تكرار و تأكيد مى‏كند، ولى كسانى را صديق و فاروق دانسته كه به حق على (ع) اعتراف كنند و او را خليفه بلافصل بدانند و دشمنان و دوستان را از يك‏ديگر جدا سازند. اگر چنين توجيهى را نپذيريم، آن‏گاه اين سخن با ديگر كلمات و خطبه‏ هاى آن حضرت تناقض پيدا خواهد كرد.
از سوى ديگر، بهتر است خطبه ‏هايى را شاهد سخن خود بياوريم كه سنّى و شيعه بر آن توافق و اجماع دارند. اگر پاسخ نامه حضرت على (ع) را از باب اقناع مجادله‏گر بدانيم، نظير آن در نهج‏البلاغه وجود دارد. به عنوان نمونه، آن حضرت در نامه‏اى به معاويه مى‏نويسد: «انه بايعنى القوم اللذين با يعوا ابابكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشاهد ان يختار و لا للغائب ان يرد و انما الشورى للمهاجرين و الانصار فأن اجتمعوا على رجل و سموه اماما كان ذلك لله رضا فأن خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعة ردّوه الى ما خرج منه؛(31) مردمى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند(كه تو هم قبول دارى)، همان‏ها نيز بيعت مرا پذيرفتند. پس كسى كه حاضر و گواه است، نمى‏تواند ديگرى را خليفه گيرد و آن‏كه غايب است، نتواند عملكرد حاضران را نپذيرد. شورا از آنِ مهاجران و انصار است. پس اگر دور كسى جمع شدند و او را امام و پيشواى خود ناميدند، خشنودى خدا را خريدند. بنابراين اگر كسى كار آنان را عيب بداند يا بدعتى پديد آرد، او را به جمعى كه از آن بيرون آمده، بازگردانند و اگر كسى سرباز زند و اطاعت نكند، با وى پيكار كنند تا بر سر عقل آيد و به راه اصلى بازگردد.»
ملاحظه مى‏فرماييد، آن حضرت از امورى كه براى طرف مقابل مسلّم است، براى مجاب كردن و محكوم ساختن وى در نامه بهره جسته است. در واقع آن حضرت مى‏خواهد بفرمايد: اى معاويه، مگر تو كسانى را كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند، قبول ندارى؟ اگر بيعت مردم مهاجر و انصار را پذيرفته‏اى، پس بدان همان مردم بودند كه پس از عثمان آمدند و با عطش شديدى با من بيعت كردند. پس چرا از حكومت مركزى سرباز مى‏زنى و خودت را خليفه مى‏پندارى؟ امام (ع) در اين نامه نيز جمله‏هاى معاويه را بر ضد او تكرار كرده تا دروغ معاويه را ثابت كند. بديهى است كه در عصر مكاتبه حضرت، اكثر مسلمانان و حتى اطرافيان و حاميان معاويه نيز اين ديدگاه را قبول داشتند. بر اين اساس، حضرت با معاويه و هوادارانش سخن مى‏گويد و اتمام حجت مى‏كند و يادآور مى‏شود كه اگر خلافت با بيعت مهاجران و انصار محقق مى‏شود، همان‏ها جمع شدند و با من نيز بيعت كردند؛ پس بايد حكومت مرا مشروع بدانى. اين نوع استدلال از باب جدل و مجادله است كه از امور مسلّم و مقبول در نزد مخاطبان، عليه خود آنان استفاده مى‏شود، بدون اين‏كه بر حقانيت عقيده آنان استدلال كند.
امام خمينى نيز گاهى تمسك به قانون اساسى را توصيه مى‏كرد و مى‏فرمود: «بياييد به همين قانون اساسى عمل كنيد»؛ اما اين سخن منافات ندارد با كلام ديگر امام راحل كه فرمود: «قانون اساسى امروز براى نسل ما مفيد نيست». امام على (ع) نيز از سويى، بر اعتقاد به وصايت و تصريح پيامبر (ص) به خلافت او تأكيد كرده است؛ چنان‏كه در خطبه 46 مى‏فرمايد: «ان الائمه من قريش غرسوا على هذا البطن من هاشم تصلح على سواهم و لا تصلح الولاة من غيرهم؛ امامان و پيشوايان اسلام از طايفه قريش‏اند. درخت وجودشان در خاندان هاشم كاشته شده و مقام خلافت سزاوار ديگران نيست». از ديگر سو، آن حضرت در خطبه دوم نهج‏البلاغه تصريح فرموده: «احدى از امت اسلامى با آل محمد (ص) قابل مقايسه نيست. آنان اساس دين و اركان يقين هستند. ويژگى‏هاى ولايت و حكومت، مخصوص آنان است. وصيت و وراثت پيامبر (ص) در ميان آنان است.»
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي ابن ابيطالب عليه السلام
110 | عليرضا ن | | ٢٤:٠٥ - ٠٥ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب آقاي جعفر الصادق ، اين چرنديات چيست که مي گوييد: و چون عمر حق و باطل را از همديگر خوب تشخيص مي داد و هرگز آنها را با هم مخلوط نمي کرد ، پيامبر او را فاروق لقب داد، چنانکه آياتي که درباره اسيران بدر و فديه گرفتن از آنها ، پس از پايان جنگ بدر نازل گشته ، در تاييد نظر عمر آمده است: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبکر و گروهي ديگر که اغلب بو دند، معتقد بودند ، هفتاد هزار نفري که از مشرکان اسير شده بودند، در قبال فديه آزاد شوند، اما راي عمر براين بود که همگي را بکشند تا زمين از وجودشان پاک شود ، بلافاصله اين آيات در تاييد راي عمر نازل شد.
جناب جعفر الصادق، توهين به پيامبرکه ديگه شاخ و دم نداره، جالبه پيامبر نتوانست حق و باطل را تشخيص بده و عمرخطاب توانست و خداوند در تاييد نظر عمر آيه نازل کرد.
جناب جعفر صادق مي داني افرادي مثل شما چرا خيلي راحت به رسول اکرم توهين مي کنند، چون در کتب به اصطلاح صحاح سته در باب مناقب عمر آمده است که:( رسول خدا فرمود: خورشيد بر مردي بهتر از عمر طلوع نکرده است )(رسول خدا فرمود: حق بر زبان عمر قرار داده شده، او به حق سخن مي گويد و دلش نيز بر حق آگاه است و ايمان بر زبان عمر سخن مي گويد)-(رسول خدا فرمود: در امتهاي گذشته کساني بودند که با فرشتگان سخن مي گفتند، اگر در ميان امت من چنين کسي باشد ، او عمر است)-( رسول خدا فرمود: اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم ، عمر بر انگيخته مي شد)-(رسول خدا فرمود: اگر بعد از من پيامبري بود، او عمر خطاب بود).
و در موافقت عمر با خدا يا در واقع موافقت خداوند با عمر ، نقل کرده اند که در پاره اي از موارد، ميان عمر و پيامبر )ص) اختلافي پيش مي آمد و خداوند آياتي از قرآن را در تاييد راي و نظر عمر نازل مي کرد، و پيامبر را مامور مي ساخت که از نظر خليفه متابعت کرده و آن را به کار بندد. از همين جا بود که گفتند: مردم درباره چيزي سخن نگفتند که عمر در آن مورد اظهار نظر کند، مگر اين که قرآن طبق نظر و راي عمر نازل مي گرديد.
و چيزهايي از اين قبيل مثل پيامبر در مجلس غنا و رقص ، پيامبر آياتي از قرآن را فراموش نموده، شيطان کلماتي را در مدح و ستايش بت ها به زبانش مي اندازد و پيامبر آنها را در شمار آيات قرآني تلاوت مي کند ، پيامبر بدون هيچ علتي مومنان را لعن و ناسزا مي دهد، پيامبر از تلقيح و گرده پاشي نخل ها جلو گيري مي نمايد و خطاهاي بسياري از اين قبيل....
جناب جعفرصادق، نتيجه اين احاديث جعلي که به همه آنها اعتقاد داريد، اين مي شود که مثلاً اگر عمر بعد از وفات پيامبر ، خلاف آنچه آن حضرت در حياتش فرموده بود ، مي گفت، به راي و گفته عمر عمل مي کردند و گفته پيامبر و حديث او را رها مي ساختند، چون شما روايتي از پيامبر نقل مي کنيد که ، اگر من در ميان شما مبعوث نمي شدم ، عمر برانگيخته مي شد و اگر بعد از من پيامبري باشد ، هر آينه عمر خواهد بود.
به عنوان مثال قرآن خيلي واضح در آيه 196سوره بقره مي فرمايد:( و هر کس با عمره تمتع حج گزارد)، رسول خدا (ص) در حيات خود عمره تمتع را سنت نهاد و مسلمانان در حجة الوداع بدان عمل نمودند، ولي خلفا اجتهاد کردند و از عمره تمتع منع کردند و دستور به حج افراد دادند و اين اجتهاد آنان حکم اسلامي گرديد و سپس در تاييد اقدام خلفا از قول رسول خدا(ص) روايت کردند که آن حضرت دستور به حج افراد داده و از عمره تمتع نهي فرموده است و مسلمانان از آن پس حچ بدن عمره گزاردند و اين روش تا به امروز باقي مانده است.
جناب جعفرصادق ، اين مسائل در زمان صدر اسلام هم بوده است: عروة بن زبير، برادر عبدالله زبير به ابن عباس گفت: تا کي مردم را گمراه مي کني اي فرزند عباس؟ او جواب داد: اي عروه مقصودت چيست؟ گفت: در ماههاي حج ، دستور به عمره مي دهي و حال آن که ابوبکر و عمر از انجام آن نهي کردند؟ ابن عباس گفت: اين کار را پيامبر خدا انجام داده است.( مسند احمد ج1ص252) و در روايت ديگر آمده است که ابن عباس گفت: از مادرت سوال کن ؛ عروه گفت: اما ابوبکر و عمر اين کار را انجام نداده اند؟ ابن عباس گفت: من از رسول خدا با تو مي گويم و تو از ابوبکر و عمر پاسخم مي دهي.(مسند احمدج1ص337)
خيلي طبيعي بود که فتواي مطابق سنت پيامبرخدا و مخالفت سنت عمر را اشتباه بدانند ، زيرا هم اينان نقل کرده اند که: خداوند حق را بر زبان عمر قرار داده و ايمان بر زبان او سخن مي گويد و خداوند راي و نظر او را حکم شرعي قرار داده است و طبق آن قرآن نازل شده ، و در آن آيات به پيامبر دستور داده که اگر با عمر اختلافي پيدا کرد ، از نظر و راي او پيروي نمايد. پس بسيار طبيعي است که مسلمانان معتقد به صحت اين گونه احاديث ، به اجتهادات و نظرات عمر عمل نمايند.
جناب جعفر صادق ، استدلال به عمل خلفا ، هنگامي صحيح و تمام است که سيره آنها در رديف کتاب و سنت رسول بوده و يکي از مصادر و مدارک شريعت اسلامي باشد و درباره خلفا هماني نازل شده باشد که درباره رسول خدا(ص) نازل گرديده است. مانند: 1) آيه 21سوره احزاب= همانا رسول خدا براي شما اسوه و الگويي نيکوست 2) در آيه 7سوره حشر مي فرمايد: آنچه را که رسول خدا براي شما آورده بگيريد و از آنچه نهي تان کرده باز ايستيد 3) در آيه 65سوره نسا مي فرمايد: به پروردگارت سوگند که آنها مومن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند و سپس از داوري تو ، در دل خود احساس ناراحتي نکنند و کاملاً تسليم باشند.
4) آيه 80سوره نسا: کسي که پيامبر را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است 5)آيه 44سوره نحل: ما اين ذکر را بر تو نازل کرديم ، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، روشن سازي.
جناب جعفرصادق ، چون در مورد خلفا ما در قرآن چنين آياتي ندارم، پس عمل خلفا حجتي را براي ما ثابت نمي کند.
جناب جعفر اگر به احاديث صحيح مکتب اهل بيت عليهم السلام مراجعه کني ، در مي يابي که امامان ما در بيان احکام اسلامي به راي و نظر شخصي ، که در عرف مکتب شما اجتهادش ناميده اند، اعتماد نمي کردند و تنها بدانچه که از رسول خدا (ص) به ارث برده بودند استناد مي کردند.
در کتاب اصول کافي ج1ص58آمده است که: مردي از امام صادق(ع) مساله اي پرسيد و امام پاسخش فرمود. آن مرد گفت: بگو بدانم اگر چنين و چنان باشد چه نظري خواهي داشت؟ امام فرمود: خاموش باش ، آنچه در پاسخت گفتم از رسول خدا(ص) بود و ما در بيان احکان از خود رايي نداريم. يا در بصائر الدرجات ص301 امام صادق به سوال کننده مي فرمايد: هرگاه پاسخي به تو دادم ، آن پاسخ از رسول خدا است و ما از خود رايي نداريم. و دوباره در همان بصائر الدرجات ص299، فضيل بن يسار از امام باقر(ع) فرمود: اگر ما به راي و نظر خود سخن مي گفتيم گمراه مي شديم ، همانگونه که پيشينيان گمراه شدند، بلکه ما با بينه اي از پروردگارمان که براي پيامبرش بيان فرموده و پيامبر براي ما بيان داشته ، سخن مي گوييم.
جناب جعفر همانطور که ديدي امامان ما مي فرمايند: هر چه ما مي گوييم سخنان رسول خداست و ما از خود چيزي نداريم، يعني قرآن و سنت فقط فقط پيامبر نه حديث جعلي که از رسول خدا(ص) جعل کرده اند که سنت من و سنت خلفاي راشدين بعد از من را بگيريد و با چنگ و دندان نگاهشان داريد.
در جعلي بودن اين حديث اينکه ، لفظ خليفه در قرآن کريم و در حديث نبوي و محاورات و احاديث مسلمانان عصر نخستين تا عصر خليفه دوم ، به معناي عام حاکم مسلمانان ، بدانگونه که در سده هاي اخير فهميده مي شود، استعمال نشده است. لفظ خليفه در قرآن و حديث نبوي تا عصر خليفه دوم تنها به معناي لغوي آن به کار رفته و مراد از آن- خليفه شخص- يعني جانشين او بوده است ، يعني لفظ خليفه مضاف بدون مضاف اليه به کار نمي رفته است. مثلاً مي گفتند: ابوبکر خليفه رسول الله يا عمر خليفه خليفه رسول الله، و لفظ خليفه به تنهايي به کار نمي رفت. و همچنين در قرآن بدين معني است: مثل آيه69سوره اعراف:( به ياد آوريد هنگامي که شما را جانشين قوم نوح قرار داد...و همچنين آيه74سوره اعراف)، بنابراين ، هرگاه لفظ خليفه را به معناي حاکم اسلامي عام در حديث منسوب به رسول خدا(ص) يا يکي از مردم آن عصر بيابيم به عدم صحت آن بايد يقين کرد، همچنين توصيف خلفاي چهار گانه نخستين به خلفاي راشدين که اين عنوان پس از استيلاي برخي از خلفاي اموي و عباسي بر حکومت جعل شده است و پيروان اهل سنت ، خلفاي چهارگانه را ، خلفاي راشدين توصيف کرده است و هر حديث واجد وصف خلفاي راشدين ، پس از عصر خلفاي نخستين ساخته و پرداخته شده است.
اگر رسول خدا (ص) فرمان پيروي از سنت خلفاي راشدين را داده باشد، نتيجه آن فرمان به متناقضين است، چون امام علي (ع) در جمع آنهاست و او با سنت خليفه عمر و عثمان درباره عمره تمتع مخالفت نموده و آن را انجام داده است و بر انجامش تشويق کرده است، بنابراين رسول خدا(ص) هم فرمان عمل به چيزي را صادر و هم از آن نهي کرده است، که چنين چيزي امکان ندارد.
اما درباره اسيران جنگ بدر و فديه گرفتن از آنها ، ماجرا از اين قرار است که هفتاد نفر از قريش به اسارت در آمدند، و پيامبر دستور داد که اسرا را به سوي مدينه حرکت دادند و چون به منزل صفراء رسيدند ، امام علي (ع) را فرمود: که گردن دو تن از آنها را بزند: 1) عقبة بن ابي مغيط 2) نضر بن حارث
وقتي انصار سرگذشت عقبه و نضر را ديدند ، ترسيدند که مبادا پيامبر (ص) همه اسيران را بکشد، از اين رو گفتند: يا رسول الله ، هفتاد نفر از آنان را کشته ايم، اينان قوم و خويش تو هستند، آيا مي خواهي آنان را ريشه کن کني؟ ايشان را به ما ببخش و از آنان فديه بگير و آزادشان کن.
ابوبکر هم ترجيح داد که فديه بگيرند و گفت: اينان قوم و خويش تو هستند، آنان را نگه دار و فديه بگير تا به وسيله ان بر کفار قوت يابيم.
رسول خدا (ص) کراهت داشت که فديه بگيرد، چنانکه سعدبن معاذ اين نا خشنودي را در چهره حضرت ديد ، گفت: يا رسول الله، اين نخستين جنگي است که با مشرکين روبه رو شده ايم، کشتن اين مردان براي ما بهتر است تا اينکه آنان را زنده نگه داري. عمر گفت: يا رسول الله ، اينان تو را تکذيب و از مکه بيرون کردند ، پس آنان را پيش دار و گردنشان را بزن، علي را بفرما تا گردن عقيل را بزند و به من اجازه ده تا گردن فلاني را بزنم و حمزه را اجازه ده تا گردن عباس را بزند که اينان امامان کفرند. به همين مناسبت آيات67و68سوره انفال نازل شد:( هيچ پيامبري حق ندارد اسيراني بگيرد تا کاملاً برآنها پيروز گردد، شما متاع ناپايدار دنيا را مي خواهيد، ولي خدا آخرت را مي خواهد و خدا شکست ناپذير حکيم است- اگر فرمان سابق خدا نبود، به خاطر چيزي که گرفته ايد، مجازات بزرگي به شما مي رسيد).
موقعي که رسول خدا(ص) پا فشاري مسلمانان را براي گرفتن فديه ديد ، به آنان خبر داد که عاقبت فديه گرفتن اين خواهد بود که به تعداد اسيران قريش، از مسلمانان کشته شوند، مسلمانان پذيرفتند، چنانکه آنچه رسول خدا(ص) خبر داده بود در جنگ احد اتفاق افتاد.(رجوع کن به تاريخ طبري و صحيح مسلم ج5ص157باب الامداد ملائکه في غزوه بدر و تاريخ ابن اثير) ، اين مطلب صحيحي است که در متون تاريخي آمده است.
در مقابل برخي روايات هست که عکس آنچه گذشت ، مي گويد: رسول خدا(ص) هم عقيده ابوبکر شد و بلکه از مشورت عمر ناراحت گرديد. پس آياتي در مخالفت پيامبر(ص) و موافقت عمر فرود آمد، فردا که عمر به نزد پيامبر(ص) آمد ، ديد که حضرت و ابوبکر گريه مي کنند، سبب گريه را پرسيد، رسول خدا(ص) فرمود: نزديک بود که به واسطه مخالفت با پسر خطاب ، ما را عذابي عظيم فرا گيرد، اگر عذابي نازل شود، احدي از آن نجات نيابد ، مگر پسر خطاب.
جناب جعفر با توجه به اينکه افرادي مثل شما که جسارت داريد بگوييد: رسول خدا(ص) در موضع خويش نسبت به اسراي بدر اشتباه کرد و وحي نازل شد تا اشتباه او را تصحيح کند، دلايلي هست که گفته هاي افرادي مثل شما را تکذيب مي کند: 1) چرا به جز عمر احدي از اين عذاب نجات نيافت؟ مگر سعدبن معاذ مثل عمر موافق کشتن اسرا نبود؟ مگر اين راي را بيش از همه سعدبن معاذ مطرح نکرد؟
2)اين آيات معقول نمي باشد که خطاب به پيامبر باشد، زيرا آن حضرت نه خواهان دنيا بود و نه مستحق اين عذاب عظيم، زيرا اين بدان معنا است که خداوند متعال پيامبرش را به امري فرمان داده و سپس با او مخالفت نموده استو التزام به اين سخن از بزرگترين گناهان است.
3) آنچه دلالت دارد که خداوند متعال لزوم قتل اسرا را به پيامبر ابلاغ کرده اين است که، راه حل فديه اسيران را از واقعه عبدالله بن جحش معلوم شد که ابن حضرمي در آن سريه کشته شد، و عبدالله، عثمان بن مغيره و حکم بن کيسان را به اسارت گرفت، اما خداوند اين کار را منع و انکار نفرمود ، اين واقعه بيش از يکسال قبل از بدر بود، اين بدان معني است که در خصوص اسراي بدر اوامر خاصي بوده که پيامبر(ص) به ياران خود تبيين نموده است ، اما آنان بر مخالفت با حضرت پا فشاري کردند، از اين رو مستحق عذاب شدند، اما خداوند به لطف و رحمت خود آنان را بخشيد.
4) خداوند درباره رسول مي فرمايد: و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد- آنچه که مي گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست.
5)صرف اشاره به اخذ فديه مستوجب عذاب نخواهد بود ، زيرا نهايت اين خواهد بود که مسلمانان، کار نادرست را برگزيدند. بنابراين بايد چيز ديگري باشد که به موجب آن مستحق عذاب شوند و آن اصرار و پا فشاري بر اخذ فديه و مخالفت با پيامبر(ص) و روي آوري به مال دنيا در مقابل اراده الهي است، آن هم پس از تبيين صريح مطلب توسط پيامبر(ص) و الا عذاب قبل از بيان، بي معني خواهد بود. ( براي توضيح بيشتر درباره اين مطلب به کتاب الصحيح من سيرة النبي الاعظم نوشته علامه سيد جعفر مرتضي مراجعه کن)(چون شما به احاديث جعلي که کتابهايتان در باب مناقب عمر آمده است و به آن معتقد هستيد ، باعث شده است که به خود جرات دهيد به رسول اکرم صلي الله عليه و آله جسارت کنيد)
جناب جعفر صادق در پايان اياتي از قران را براي شما بازگو مي کنم که اگر N تا ابوبکر و عمر و عثمان جمع شونند، حتي ناخن دست مبارک پيامبر هم نمي شونند:
1) خداوند در آيه 31سوره آل عمران درباره پيامبر مي فرمايد: بگو: اگر خدا را دوست مي داريد، از من پيروي کنيد تا خدا شما را دوست بدارد.(درباره عمر آيا چنين آيه اي است)
2) همانطور که مي دانيم همه انبيا محبوب خداوند هستند، اما درجه محبت فرق مي کند: خداوند درباره حضرت موسي کليم در آيات 142و143سوره اعراف مي فرمايد:( و ما با موسي سي شب وعده گذاشتيم و سپس آن را با ده شب ديگر تکميل نموديم. تا آنجا که مي فرمايد: و هنگامي که موسي به ميعادگاه ما آمد)؛ و همچنين درباره ابراهيم خليل(ع) مي فرمايد: ( من به سوي پروردگارم مي روم، او مرا هدايت خواهد کرد=آيه99سوره صافات)، همانطور که در اين آيات ميبينيم سخن از رفتن موسي و ابراهيم عليهم السلام به سوي خدا هست. اما خداوند وقتي به پيامبر خاتم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي رسد ، سخن از بردن است. ( پاک و منزه است خدايي که بنده اش را در يک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي که گرداگردش را پربرکت ساخته ايم برد= آيه يک سوره اسرا)، حضرت موسي(ع) و حضرت ابراهيم(ع)، خود به طرف خدا رفتند ولي خداوند پيامبر خاتم را خود به سوي خود برد، بين بردن و رفتن از زمين تا آسمان فرق است، جناب جعفر ببين پيامبر چقدر براي خداوند عزيز است بعد شما مي آييد ، موافقات عمر را مطرح مي کنيد. من خودم به شخصه پناه مي برم به خدا از چنين جسارتي به ساحت مقدس پيامبر اسلام.
111 | العبيد | | ٢٢:٢١ - ٢٧ آذر ١٣٩٠ |
سلام الباني حديث ابن ماجة را باطل ميداند. زيرا در سند حديث عباد بن عبدالله اسدي وجود دارد که اورا تضعيف نموده اند . جواب چيست ؟!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

عباد بن عبد الله هم توسط ابن حبان و هم توسط عجلي توثيق شده است ؛ و حتي اگر ديگران اور اتضعيف كرده باشند ، مي‌شود «راوي مختلف فيه» و روايت او به درجه حسن مي‌رسد . و باز طبق مباني اهل سنت معتبر است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

112 | مسيح | | ٢٤:٠٧ - ٠٨ دي ١٣٩٠ |
با سلام خدمت کليه دوستان
اسلام تيکه پاره نکنيد متحد باشيد با دست خودتون خودتونو نکشيد من مسلمون زادم چيزه قشنگي از اسلام نديدم ولي زياد شنيدم چرا چون همه حرف ميزنن هيچ کسي عمل نميکنه حرفاشون که زدن در خلوت آن کار ديگر ميکنند در آخر بگم تو اگر گوشه محراب نشستي سنمي گفت چرا *من اگر گوشه مي خانه نشستم به تو چه
113 | پيمان | | ١٩:٠٢ - ٢٢ بهمن ١٣٩٠ |
من پمان هستم از مهاباد و در ظمن سني هستم
من به راه محمد(ص)ايمان دارم بعد به ابوبکر،عثمان،عمرو علي
به نظر من شيعه و سني با هم هيچ فرقي ندارند ابوالفضل عباس يکي از بزرگان اسلام است هيچ کسي حق اين رو ندارد به بزرگان تهمت يا ناسزا بگويد
اسلام دين برادري است ديني است پر از صلح و آشتي نه جنگ و ستيز
کسي که به بزرگان اسلام يا حتي يک انسان ناسزا بگويد از اسلام نيست دينتان را براي مذهبتان خراب نکنيد راه خدا شناسي را پيدا کنيد به فکر آخرت باشيد چو ما مسافريم با ناسزا گفتن دوزخ را براي خودمان نسلزيم
در آخر بايد بگويم
يا الله محمد رسول الله
114 | سيد عبدالرحمن | | ١٩:٠٠ - ٢٧ بهمن ١٣٩٠ |
پاسخ به کامنت 112
دوست عزيز . مثل اينکه اشتباه وارد اين سايت شدي . اين نظر شما ، جايش در سايت ها و وبلاگ هاي وهابيون است . کدام شيعه اسلام را تکه پاره کرده است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يا علي
115 | مهدي | | ٠٩:٢٤ - ٢٨ اسفند ١٣٩٠ |
بسم الله
عزيزان اهل سنت آيا قران خوانده ايد؟ آيا آيه تطهير را خوانده ايد؟ ايا ايه تطهير به خلفا اشاره ميکند؟ آيا حضرت فاطمه از اهل بيت پيامبر است؟ ايا ميدانيد آقايان صديق و فاروق به زور وارد خانه اي شدند که پيامبر (با اين که خانه دخترش بود) بدون اجازه وارد ان خانه نميشد؟ ايا ميدانيد در اسلام کتک زدن زن حرام است؟ ايا شهيد کردن دختر پيامبر گناه کوچکي است؟ آيا ميدانيد تنها دختر پيامبر رافقط به فاصله 70 روز بعد از وفات پيامبر شهيد کردند؟ ايا ميدانيد که خود علماي اهل سنت در (الدر المنثور -طبقات ابن سعد - تفسير کبير فخر رازي-نهايه الارب) اقرار کردند که سوره کوثر و ايه تطهير در شعن حضرت فاطمه وعلي(ع)و فرزندانشان نازل شده است؟ ايا ميدانيد عبدالملک مراغه اي از بزرگترين علماي اهل سنت در مناظره با علامه حلي اقرار کرد که حق با شيعه است ولي بازم شيعه نشد؟ ميشود بگوييد که چه کساني باعث شدند که فقط بعد از 30 سال حکومت اسلامي بيفتد دست اصلي ترين دشمن اسلام (فرزندان ابوسفيان و هند جگر خوار)؟ به همان فاروق و صديق قسمتون ميدم که کمي روي اين سوالات تحقيق کنيد
اللهم عجل لوليک الفرج
116 | jafaralipoor | | ٠٣:٥٢ - ١٣ فروردين ١٣٩١ |
درجواب همه کسانيکه ميگويند عمر اسلام رابه ايران آورد:
اولا خدا خودش حافظ اسلام است پس عمر کاره اي نبوده.
دوما ديني که عمر وارد کرده غصبي ودزدي بوده.
سومادين عمرربطي به خدانداشته چون بالغ برچندين مورد عمر دردين بااجازه خودش اضافه کرده (مثلا بستن دستان در نمازو...)واين خارج ازشريعت اسلام وپيغمبر است.
چهارمندش:عمر مذهب شيعه روکه نياورده بود .دين ومذهب ساختگي خودش وهم کاسه ايش ابوبکر رو آورد.
خواهشا خوشحال نباشيدچراکه خدا خودش حافظ دين وقرآن واهل بيت بوده وهست.
اينقدر هم گندکاري خلفاي راشدينتون روبه رخ مردم نکشيد
117 | jafaralipoor | | ٢٠:١٥ - ١٤ فروردين ١٣٩١ |
نازد به خودش خداکه حيدر دارد/درياي فضائلي مطهردارد
مانندعلي نخواهد آمدوالله/صدباراگر کعبه ترک بردارد.
جان که خيلي کوچک است جانهاي علم بفدايت ياعلي
118 | مصطفي | | ٢١:٠٠ - ١٤ فروردين ١٣٩١ |
برادران سني، براي شيعه شدن دليلي بالاتر از غدير نيافتم.
در عجبم شماها هنوز سني باقي مانده ايد!!!!
دست از كبر و غرور و تعصب بيجا برداريد و به فكر آخرت خود باشيد.
باشد كه همگي ما در صلح و صفا زندگي كنيم.
119 | كلب رو سياه حسين | | ٠١:١٠ - ١٨ فروردين ١٣٩١ |
خطاب من به تو وهابيه و هر سني حامي وهابي.........به خدا اگه آق امام زمان ظهور کند و من زنده باشم و مرا قبول نمايد تا کلب او شوم....به ابالفضل علي قسم با دندانهايم شما رو تيکه تيکه خواهم کرد
120 | دلنيا كرد | | ٢٠:٠٨ - ٢٥ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام نميدانم شما شيعه ها چرا از سني ها بدتون مياد.تا جايي كه ميدونم هميشه شيعه ها ظلم كردن. شما چه ميدونيد چند صد سال گذشته چه اتفاقي افتاده.فقط يه گوني خرافات كه چپوندن تو مغزاتون. تاريخ رو خيلي راحت ميشه عوض كرد.اونطوري كه خودتون دلتون بخواد. ما همه مسلمونيم.فقط خدا رو ميپرستيم.شيعه وسني چه فرقي ميكنه؟؟؟ چرا گير دادين به خلفا.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اسلام يعني برادري ومساوات نه تفرقه وبرادر كشي.

پاسخ:

باسلام

كاربر گرامي

فرموديد تاريخ را مي توان به راحتي عوض كرد. نظر ما هم همين است ولي چه كسي؟ يقينا كسي كه حكومت در اختيار اوست به راحتي مي تواند از ورود بسياري از اخبار كه عليه او و طرفداران اوست جلو گيري كند و در مقابل عليه دشمنانش داستان سرايي هاي ضد و نقيض كند و...

مطلب مستند از كتب طرف مقابل آنهم مطلبي كه عليه آنهاست چگونه خرافات باشد؟

السلام علي من اتبع الهدي

گروه پاسخ به شبهات

  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها