سؤال كننده: محمد رضا محمدي
طرح شبهه:
سرداب مقدس، زير زميني است در كنار مرقد مطهر و منور امامين عسكريين حضرت هادي و امام عسكري عليهما السلام در شهر سامرا، معمولا در كشور عراق و به ويژه در شهرهاي گرمسير رسم بر آن بوده كه مردم در كنار خانه هاي خود سردابي در زير زمين حفر مي كردند تا در روزهاي گرم تابستان به آن جا پناه ببرند، امام هادي و امام عسكري عليهما السلام نيز علاوه بر اتاق هايي كه داشتند، سردابي را به همان منظور در كنار خانه خود حفر كرده بودند.
اين سرداب از ديدگاه شيعه از آن جهت مقدس است كه محل زندگي سه امام از ائمه شيعه بوده است.
يكي از تهمت هاي زشت و صد البته خنده داري كه برخي از علماي سني و وهابي ها به پيروان اهل بيت عليهم السلام زده اند، اين است كه گفته اند: شيعيان معتقدند حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در سردابي در سامرا، حلّه يا بغداد و... غائب شده و از آن جا ظهور خواهد كرد.
سپس به شروع به تمسخر كرده و گفته اند كه شيعيان هر روز همراه با مركب هايشان جلوي در اين سرداب ها مي ايستند و آن حضرت را صدا مي زنند، در اين مدت نماز نمي خوانند و...
شمس الدين ابن خلكان (متوفاي681هـ) در اين باره مي نويسد:
والشيعة يقولون إنه دخل السرداب في دار أبيه وامه تنظر إليه فلم يعد يخرج إليها وذلك في سنة خمس وستين ومائتين وعمره يومئذ تسع سنين.
شيعيان اعتقاد دارند كه او (حضرت مهدي) داخل سرداب پدرش شده و در حالي كه مادرش به سوي نگاه مي كرده غائب شده و ديگر از سرداب برنگشته است و اين اتفاق در سال 265هـ رخ داده كه ايشان در آن زمان 9 ساله بوده اند.
إبن خلكان، ابوالعباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج4، ص176، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.
ابن تيميه در منهاج السنة مي نويسد:
ومن حماقتهم أيضا أنهم يجعلون للمنتظر عدة مشاهد ينتظرونه فيها كالسرادب الذي بسامرا الذي يزعمون أنه غاب فيه ومشاهد أخر وقد يقيمون هناك دابة إما بغلة وإما فرسا وإما غير ذلك ليركبها إذا خرج ويقيمون هناك إما في طرفي النهار وإما في أوقات أخر من ينادي عليه بالخروج يا مولانا أخرج يا مولانا أخرج ويشهرون السلاح ولا أحد هناك يقاتلهم وفيهم من يقول في أوقات الصلاة دائما لا يصلي خشية أن يخرج وهو في الصلاة فيشتغل بها عن خروجه وخدمته وهم في أماكن بعيدة عن مشهده كمدينة النبي(ص) إما في العشر الأواخر من شهر رمضان وإما في غير ذلك يتوجهون إلي المشرق وينادونه بأصوات عالية يطلبون خروجه.
از حماقت هاي شيعيان اين است كه براي منتظر (حضرت مهدي) مكان هاي را قرار داده اند كه انتظار او را در آن جا مي كشند؛ همانند سردابي كه در سامرا است، آن ها خيال مي كنند كه او در آن جا غائب شده است و مكان هاي ديگر.
شيعيان در اين مكان ها چهارپاياني مثل قاطر، اسب و... را مي بندند تا وقتي (حضرت) خارج شد، سوار اين چهار پا بشوند.
آن ها صبح و عصر و ديگر اوقات در اين مكان ها جمع مي شوند و فرياد مي زنند كه اي مولاي ما بيرون بيا، اي مولاي ما بيرون بيا. سلاح هايشان را از غلاف بيرون مي آورند؛ بدون اين كه كسي در آن جا باشد تا با او بجنگند. در ميان آن ها كساني هستند كه نماز نمي خوانند از ترس اين كه مبادا او در حال نماز باشد و (حضرت) مهدي خروج كند و اين نماز او را از قيام و خدمت به آن حضرت باز دارد.آن ها در شهرهاي دوري همانند مدينه هستند.
و يا در اواخر ماه رمضان و غير آن رو به مشرق مي كنند و با صداي بلند فرياد مي زنند و خروج او را درخواست مي كنند.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج1، ص44ـ 45، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
ابن القيم الجوزيه نيز كور كورانه سخن استادش را در كتاب المنار المنيف تكرار مي كند:
وأما الرافضة الإمامية فلهم قول رابع وهو أن المهدي هو محمد بن الحسن العسكري المنتظر من ولد الحسين بن علي لا من ولد الحسن الحاضر في الأمصار الغائب عن الأبصار الذي يورث العصا ويختم الفضا دخل سرداب سامراء طفلا صغيرا من أكثر من خمس مئة سنة فلم تره بعد ذلك عين ولم يحس فيه بخبر ولا أثر وهم ينتظرونه كل يوم يقفون بالخيل علي باب السرداب ويصيحون به أن يخرج إليهم أخرج يا مولانا أخرج يا مولانا ثم يرجعون بالخيبة والحرمان فهذا دأبهم ودأبه
ولقد أحسن من قال:
ما آن للسرداب أن يلد الذي كلمتموه بجهلكم ما آنا
فعلي عقولكم العفاء فإنكم ثلثتم العنقاء والغيلانا
رافضي ها قول چهارم را (در باره مهدي) انتخاب كرده و گفته اند كه مهدي همان م ح م د بن الحسن العسكري از فرزندان حسين بن علي است نه از فرزندان حسن (عليهم السلام)، در تمام زمان ها حاضر؛ اما از ديدگان غائب است، همان كسي كه عصا را به ارث مي برد... وارد سرداب شده در حالي كه كودك خردسالي بوده، پانصد سال است كه چشمي او را نديده و خبري از او شنيده نشده و اثري ديده نشده است؛ اما شيعيان منتظر هستند و هر روز با اسب هايشان بر در سرداب مي ايستند و فرياد مي زنند او خارج شود و مي گويند: اي مولاي ما خارج شو، اي مولاي ما خارج شو، پس با نااميدي و خسران برمي گردند، و اين عادت آن ها و عادت او (حضرت مهدي) است.
چه زيبا سروده كسي كه گفته:
آيا وقت آن نشده كه سرداب بزايد آن كسي را كه با جهلتان هر آن با او سخن مي گوييد؟ واي بر شما و عقل هاي بي خاصيتتان كه فرد سومي را به سيمرغ و غول افزوديد.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاي751هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج1، ص152، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
شمس الدين ذهبي در كتاب العبر في اخبار من غبر بعد از تصريح به ولادت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، اين گونه به شيعيان تهمت مي زند:
وتلقبه بصاحب الزمان وهو خاتمة الاثني عشر وضلال الرافضة ما عليه مزيد فإنهم يزعمون أنه دخل السرداب الذي بسامرا فاختفي وإلي الآن.
او را «صاحب الزمان» لقب داده اند، او آخرين امام از ائمه دوازدگانه است، گمراهان بيش از اين است؛ چرا كه آن ها خيال مي كند كه او داخل سردابي در سامرا شده و تا اين زمان در آن جا مخفي است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج2، ص37، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.
ابن خلدون در مقدمه اش مي نويسد:
منهم يزعمون أن الثاني عشر من أئمتهم وهو محمد بن الحسن العسكري ويلقبونه المهدي دخل في سرداب بدارهم في الحلة وتغيب حين اعتقل مع أمه وغاب هنالك وهو يخرج آخر الزمان فيملأ الأرض عدلا يشيرون بذلك إلي الحديث الواقع في كتاب الترمذي في المهدي وهم إلي الآن ينتظرونه ويسمونه المنتظر لذلك ويقفون في كل ليلة بعد صلاة المغرب بباب هذا السرداب وقد قدموا مركبا فيهتفون باسمه ويدعونه للخروج حتي تشتبك النجوم ثم ينفضون ويرجئون الأمر إلي الليلة الآتية وهم علي ذلك لهذا العهد.
برخي از شيعيان خيال مي كنند كه امام دوازدهم شان كه م ح م د بن الحسن عسكري باشد و لقب مهدي به او داده اند، وارد سردابي در خانه اش در شهر حله شده و در آن جا غائب شده است، در آن زماني كه همراه با مادرش زنداني شده بود. او در آخر الزمان خارج مي شود و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. آن ها با اين جمله اشاره مي كنند به حديثي كه ترمذي در باره مهدي نقل كرده است.
شيعيان تا اين زمان منتظر او هستند و او را منتظَر مي نامند، به همين خاطر هر شب بعد از نماز مغرب جلوي در اين سرداب مي ايستند، مركبي نيز به همراه مي آورند و او را با نامش صدا مي زند و مي خواهند كه بيرون بيايد، تا اين كه ستارگان ظاهر مي شوند؛ سپس متفرق مي شوند و شب بعد نيز دو باره همين كار را تكرار مي كنند، اين كار آن ها تا اين زمان ادامه دارد.
إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص199، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.
احمد بن علي قشقلندي، همانند ابن خلدون ادعا مي كند كه اين سرداب در حله واقع شده است:
ثم ابنه الحسن الزكي المعروف بالعسكري ثم ابنه محمد الحجة وهو المهدي المنتظر عندهم يقولون أنه دخل مع أمه صغيرا سردابا بالحلة علي القرب من بغداد ففقد ولم يعد فهم ينتظرونه إلي الآن ويقال أنهم في كل ليلة يقفون عند باب السرداب ببغلة مشدودة ملجمة من الغروب إلي مغيب الشفق ينادون أيها الإمام قد كثر الظلم وظهر الجور فاخرج إلينا ثم يرجعون إلي الليلة الأخري وتلقب هذه الفرقة بالاثني عشرية
الفزاري القلقشندي، أحمد بن علي بن أحمد (متوفاي821هـ)، صبح الأعشي في كتابة الإنشا، ج13، ص232، تحقيق عبد القادر زكار ناشر: وزارة الثقافة - دمشق - 1981.
زبيدي حنفي ادعا مي كند كه اين سرداب در ري واقع شده و مردم هر جمعه بعد از نماز به همراه اسب هاي زين كرده خود به در سرداب مي آيند و امام شان را صدا مي زنند:
والسِّردابية: قَوْمٌ من غُلَاةِ الرَّافِضَة يَنْتَظِرُونَ خُرُوجَ المَهْدِيّ من السِّردَابِ الذي بِالرّي، فيُحْضِرُون لِذَلك فَرَساً مُسْرَجاً مُلْجَماً في كُلِّ يوم جُمُعَة بعد الصَّلَاةِ قَائِلِين: يا إِمَام، باسْم اللّهِ، ثَلَاثَ مَرَّات.
سردابيه، قومي از غلات رافضه هستند كه منتظر خروج مهدي از سردابي كه در ري واقع شده هستند، آن ها هر جمعه بعد از نماز جلوي اين در با اسب هاي زين كرده و لجام زده حاضر مي شوند و سه بار مي گويند: اي امام به نام خدا (خارج شو).
الزبيدي الحنفي، محب الدين أبو فيض السيد محمد مرتضي الحسيني الواسطي (متوفاي1205هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج3، ص57،تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.
محمد بن عبد الوهاب در رسالة علي رد الرافضة مي نويسد:
قيل أن سبب جمعهم بين الظهرين والمغربين طول الدهر مع اختيار التأخير فيهما هو: أنهم ينتظرون القائم المختفي في السرداب ليقتدوا به فيؤخرون الظهر إلي العصر إلي قريب غروب الشمس فإذا يئسوا من الإمام واصفرت الشمس وصارت بين قرني الشيطان نقروا عند ذلك كنقر الديك فصلوا الصلاتين من غير خشوع ولا طمأنينة فرادي من غير جماعة ورجعوا خائبين خاسرين نسأل الله العفو والعافية وقد صاروا بذلك وبوقوفهم بالجبل علي ذلك السرداب وصياحهم بأن يخرج إليهم ضحكة لأولي الألباب.
برخي گفته اند كه دليل جمع خواندن نماز ظهر و عصر شيعيان در طول تاريخ ـ با اين كه مي توانند جدا جدا بخوانندـ اين است كه آن ها منتظر قائم مخفي شده در سرداب هستند؛ تا به او اقتدا كنند؛ پس نماز ظهر خود را تا زمان نماز عصر و نزديكي هاي غروب به تأخير مي اندازند و زماني كه نااميد مي شوند و خورشيد كم كم تاريك مي شود، صداي همانند صداي خروس از خود درمي آورند و سپس هر دو نماز را با هم، بدون خشوع و آرامش و بدون جماعت، مي خوانند و سرشكسته و نا اميد برمي گردند.
از خداوند طلب بخشش و عافيت داريم از اين رفتار ها و از ايستادن شيعيان در كوهي مشرف بر اين سرداب و فريادشان كه امامشان به سوي آنان خارج شود، كارهاي كه اسباب خنده عقلا را فراهم كرده است
محمد بن عبد الوهاب (متوفاي1206 هـ)، رسالة في الرد علي الرافضة، ج1، ص33، تحقيق: الدكتور ناصر بن سعد الرشيد، ناشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولي،
احسان الهي ظهير در كتاب فرق معاصرة مي نويسد:
وفي اثناء مرابتتهم لا يصلون خشيتأ أن يخرج وهم في الصلاة.
در زماني كه در جلوي سرداب نگهباني مي دهند، نماز نمي خوانند، از ترس اين كه مباد (حضرت مهدي) خارج شود و آن ها در حال نماز باشند.
فرق معاصره، ج1، ص208.
عبد الله القميصي از بزرگان وهابي معاصر در اين باره مي گويد:
وإن أغبي الأغبياء، وأجمد الجامدين هم الذين غيبوا إمامهم في السرداب، وغيبوا معه قرآنهم ومصحفهم،ومن يذهبون كل ليلة بخيولهم وحميرهم إلي ذلك السرداب الذي غيبوا فيه إمامهم ينتظرونه وينادونه ليخرج إليهم،ولا يزال عندهم ذلك منذ أكثر من ألف عام.
كودن ترين كودن ها، كوته فكر ترين كوته فكران كساني هستند كه امامشان به همراه قرآن و مصحفش در سرداب غائب شده است. كساني كه هر شب با اسب ها و الاغ هايشان به اين سردابي مي آيند كه امامشان در آن جا غايب شده و منتظر او مي مانند و فرياد مي زنند كه به سوي آن ها خارج شود. اين كار آن ها بعد از هزار سال همچنان ادامه دارد.
الصراع بين الإسلام والوثنية، ج1، ص374.
همين قضيه را مصطفي حلمي در نظام الخلافه، ص267، محمد علي الجندي در نظرية الإمامة، ص38 تكرار كرده اند.
نقد و بررسي:
هر چند كه اين سخنان بي ارزش كه نشانگر بي اطلاعي و عدم آگاهي گوينده آن از اعتقادات حقه شيعه است، نيازي به پاسخ ندارد و خود اين دورغ هاي شاخدار بهترين جواب و مفتضح كننده گوينده آن است؛ اما ما به اختصار جواب علماي شيعه را نقل خواهيم كرد.
همه شيعيان و حتي كساني كه در دورترين نقطه دنيا زندگي مي كنند، تأييد مي كنند كه آن ها هيچگاه چنين اعتقادي نداشته و ندارند و اين مطلب در هيچ كتابي از كتاب هاي آنان نيز يافت نمي شود. اگر اين دانشمندان به ظاهر بزرگ اهل سنت، مدركي براي اين دورغشان مي يافتند، قطعا آن را در بوق و كرنا مي كردند؛ اما تا كنون هيچ اثري كه ثابت كند شيعه چنين اعتقادي دارد، به دست نياورده اند.
جاي تأسف دارد كه اين دانشمندان سني چگونه بدون تحقيق و بررسي اين مطالب را به زبان آورده و حرمت قلم را نگه نداشته اند؛ با اين كه در هيچ يك از كتاب هاي شيعه چنين مطلبي يافت نمي شود.
اين ياوه گويي ها نشانگر اين است كه مخالفان اهل بيت عليهم السلام ابزاري جز دروغ و افترا براي زير سؤال بردن مذهب حقه شيعه نيافته اند و دستان آن ها از برهان و استدلال براي اثبات حقانيت و مشروعيت مذهبشان خالي نيز شده است.
باورمان نمي شود كه اين دانشمندان سني كه القابي همچون شيخ الإسلام، امام المحدثين، امام الجرح والتعديل، علامه و... يدك مي كشند، از دروغ بودن اين تهمت بي خبر بوده و از روي نا آگاهي اين سخنان را گفته باشند؛ چرا كه شيعيان در تمام شهرهاي دنيا در طول تاريخ وجود داشته و كتاب هاي شيعيان نيز در دسترس آنان بوده است.
آيا اين دانشمندان مصداق اين آيه قرآن كريم نيستند كه:
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُون . آل عمران/66.
شما كساني هستيد كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بوديد، گفتگو و ستيز كرديد چرا درباره آنچه آگاه نيستيد، گفتگو مي كنيد؟! و خدا مي داند، و شما نمي دانيد.
و مطمئن هستيم كه خداوند در قيامت در برابر اين تهمت ها، اين گونه از آن ها سؤال و بازخواست خواهد كرد:
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم . النور/15.
به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي گرفتيد، و با دهان خود سخني مي گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است!
علماي شيعه از اين شبهه پاسخ هاي كوبنده و كاملي داده اند، به همين خاطر ما فقط به ذكر اين پاسخ ها بسنده مي كنيم.
علامه اميني رضوان الله تعالي عليه در جواب اين قميصي و ابن تيميه مي گويد:
وفرية السرداب أشنع وإن سبقه إليها غيره من مؤلفي أهل السنة لكنه زاد في الطمور نغمات بضم الحمير إلي الخيول وادعائه اطراد العادة في كل ليلة واتصالها منذ أكثر من ألف عام، والشيعة لا تري أن غيبة الإمام في السرداب، ولاهم غيبوه فيه ولا إنه يظهر منه، وإنما اعتقادهم المدعوم بأحاديثهم أنه يظهر بمكة المعظمة تجاه البيت، ولم يقل أحد في السرداب: إنه مغيب ذلك النور، وإنما هو سرداب دار الأئمة بسامراء، وإن من المطرد إيجاد السراديب في الدور وقاية من قايظ الحر، وإنما اكتسب هذا السرداب بخصوصه الشرف الباذخ لانتسابه إلي أئمة الدين، وإنه كان مبوء لثلاثة منهم كبقية مساكن هذه الدار المباركة، وهذا هو الشأن في بيوت الأئمة عليهم السلام ومشرفهم النبي الأعظم في أي حاضرة كانت، فقد أذن الله أن ترفع ويذكر فيها اسمه.
وليت هؤلاء المتقولون في أمر السرداب اتفقوا علي رأي واحد في الأكذوبة حتي لا تلوح عليها لوائح الافتعال فتفضحهم،فلا يقول ابن بطوطة في رحلته 2 ص 198: إن هذا السرداب المنوه به في الحلة. ولا يقول القرماني في ( أخبار الدول ) إنه في بغداد. ولا يقول الآخرون: إنه بسامراء. ويأتي القصيمي من بعدهم فلا يدري أين هو فيطلق لفظ السرداب ليستر سوءته. وإني كنت أتمني للقصيمي أن يحدد هذه العادة بأقصر من ( أكثر من ألف عام ) حتي لا يشمل العصر الحاضر والأعوام المتصلة به، لأن انتفائها فيه وفيها بمشهد ومرئي ومسمع من جميع المسلمين، وكان خيرا له لو عزاها إلي بعض القرون الوسطي حتي يجوز السامع وجودها في الجملة، لكن المائن غير متحفظ علي هذه الجهات.
افتراء سرداب، زشت تر از ديگر تهمت هاي آنان است، اگرچه پيش از او (قميصي) ديگر مؤلفان اهل سنت نيز همين مطلب را گفته اند؛ ولي او در طومار خود گفتار هاي ديگري مثل همراه آوردن الاغ و اين كه اين عمل هر شب تكرار مي شود و بيش از هزار سال است كه ادامه دارد را اضافه كرده است؛ در حالي كه شيعه اعتقاد به غيبت امام در سرداب و اين كه از آن جا ظهور مي كند، ندارد. شيعيان با پيروي از روايات شان، اعتقاد دارند كه آن حضرت از مكه و كنار خانه خدا ظهور مي كند و هيچ يك از آن ها در باره سرادب نگفته اند كه آن نور در سرداب غائب شده است؛ بلكه سرداب خانه ائمه عليهم السلام در سامرا بوده، و در آن زمان ساختن سرداب در خانه ها به منظور حفاظت از گرما شايع بوده است، اگر اين سرداب به طور خصوص شرف پيدا كرده از آن جهت است كه به سه نفر از امامان دين منسوب است، همانند ديگر مكان هاي اين خانه مبارك، خانه هايي كه خداوند متعال اذن داده كه ارتفاع معنوي يافته و در آن اسم و ياد خدا برده شود
اي كاش آن هايي كه اين دروغ ها را در باره سرداب گفته اند، در دروغگويي با يكديگر هم نظر بودند تا نشانه هاي عجز و ناتواني از آن ها آشكار نگردد و سبب رسوائي آن ها شود.
ابن بطوطه در رحله خودش در جلد 2، ص198 نمي گفت كه سرداب مورد نظر در حله است، و قرماني در اخبار الدول نمي گفت كه در بغداد است و ديگران نمي گفتند كه در سامرا است.
قميصي كه پس از آن ها آمده نمي داند كه اين سرداب در كجا است؛ پس به صورت مطلق مي گويد تا آبرويش نرود، اگرچه كه از قميصي مي خواهيم كه از اين هزار سال بكاهد؛ تا شامل زمان حاضر و سال هاي متصل به آن نشود؛ چرا كه تمام مسلمانان اين زمان با چشم خود عدم وجود اين مسأله را مي توانند ببينند و بشنوند، اگر اين قضيه را به سال هاي دور و قرون وسطي نسبت دهد؛ براي او بهتر است؛ چرا كه شنونده وجود آن را بالجمله ممكن مي داند؛ اما قرن حاضر از اين جهات محفوظ نيست.
الأميني، الشيخ عبد الحسين احمد (متوفاي 1392هـ)، الغدير في الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص308، ناشر: دار الكتاب العربي بيروت، الطبعة: الرابعة،1397هـ ـ 1977م.
شيخ محمد باقر الشريف القرشي از دانشمندان تراز اول و معاصر نجف اشرف در باره اين شبهه و سخن ابن خلدون مي گويد:
وحفل كلام ابن خلدون بالأكاذيب، والحقد علي آل البيت عليهم السلام، وعلي شيعتهم، ومن بين أغاليطه ما يلي:
أولا: إنكاره لوجود الإمام المنتظر عليه السلام الذي تواترت بظهوره ووجوده الأخبار التي أثرت عن النبي صلي الله عليه وآله، وقد فنّد مقالته الأستاذ المحقق والعالم المعروف أحمد محمد شاكر، فقد قال: " وأما ابن خلدون فقد فقأ ما ليس به علم،واقتحم قحما لم يكن من رجالها، وغلبه ما شغله من السياسة، وأمور الدولة وخدمة من كان يخدم من الملوك والأمراء، فأوهم أن شأن المهدي عقيدة شيعية، وأوهمته نفسه ذلك فعقد في مقدمته المشهورة فصلا طويلا جعل عنوانه ( فصل في أمر الفاطمي، وما يذهب إليه الناس من أمره " إلخ.
إن عقيدة الشيعة وسائر المسلمين في الإمام المهدي عليه السلام هي جزء من رسالة الإسلام، فمن أنكره فقد أنكر الإسلام، كما يقول بذلك بعض علماء السنة، كما سنعرض لذلك في البحوث الآتية.
ثانيا: من أغاليط ابن خلدون في هذا الكلام أن الإمام المنتظر عليه السلام قد اعتقل مع أمه في ( الحلة )،وغاب فيها،وهذا كذب مفضوح، ويواجهه ما يلي:
أ - إن السيدة والدة الإمام عليه السلام قد توفيت قبل وفاة الإمام الحسن العسكري عليه السلام بسنتين،كما ذكرنا ذلك في البحوث السابقة.
ب: - ولم يذكر أحد من مؤرخي الشيعة وغيرهم أن الإمام المنتظر عليه السلام قد اعتقل أو ألقت السلطة العباسية القبض عليه لا في الحلة ولا في غيرها فما ذكره ابن خلدون عن ذهاب الشيعة إلي ذلك، إنما هو محض افتراء وتشويه لعقيدتهم.
ثالثا: من افتراء ابن خلدون علي الشيعة أنهم يقفون بباب السرداب الواقع في ( الحلة )، ويقدمون مركبا للإمام عليه السلام ويهتفون باسمه، ويدعونه للخروج حتي تشتبك النجوم.
إن هذه الأكاذيب لم تسمع بها الشيعة وهي بريئة منها، قد افتعلها عليهم ابن خلدون الذي تجرد عن كل خلق قويم،وارتطم في الإثم.
سخن ابن خلدون با دروغ ها و كينه نسبت به اهل بيت عليه السلام و پيروان آن ها عجين شده است، آشكارترين اشتباهات او، موارد ذيل است:
اولا: او اصل وجود امام منتظر عليه السلام را انكار كرده است، با اين كه روايات در باره ظهور و جود او متواتر است، رواياتي از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است، استاد محقق و دانشمند مشهور محمد شاكر، گفته هاي ابن خلدون را اين گونه پاسخ داده است:
اما ابن خلدون، كوكورانه چيزي را گفته است كه اطلاعي از آن نداشته است، كساني را تضعيف كرده است كه از رجال و اساتيد او نبوده اند، مسائلي سياسي، كارهاي دولتي و خدمت به پادشاهان و فرماندهان، بر او غلبه كرده و دچار خيال بافي شده است؛ پس در مقدامه مشهور خود فصل مفصلي را نگاشته و عنوان آن را «فصلي في باره فاطمي (مهدي فاطمه) و آن چه كه مردم در اين باره اعتقاد دارند» گذاشته است.
ديدگاه شيعه و ديگر مسلمانان در باره امام مهدي عليه السلام جزئي از دين اسلام است؛ پس هر كس مهدويت را انكار كند، اصل اسلام را انكار كرده است؛ چنانچه برخي از دانشمندان سني نيز همين مطلب را گفته اند كه در بحث هاي آينده به آن اشاره خواهد شد.
ثانياً: از اشتباهات ابن خلدون در اين سخن اين است كه امام منتظر با مادرش در حله زنداني و در همان جا غائب شده است و اين دورغ رسوا شده اي است به چند دليل:
الف: مادر امام عليه السلام، دو سال قبل از وفات امام حسن عسكري عليه السلام از دنيا رفته است؛ چنانچه در بحث هاي گذشته اين مطلب را گفتيم؛
ب: هيچ يك از مورخان شيعه و ديگران نگفته اند كه امام منتظر عليه السلام زنداني شده يا به دست حاكم عباسي افتاده باشد، نه در حله و نه در جاي ديگر؛ پس آن چه كه ابن خلدون در باره ديدگاه شيعه در اين باره ذكر كرده، افتراء محض و با هدف خدشه دار كردن عقائد شيعه بوده است.
ثالثاً: از افترائات ابن خلدون بر شيعه اين است كه آن ها بر در سردابي كه در حله واقع شده مي ايستند و با خود مركبي براي امام مي آوردند و آن حضرت را با نامش صدا مي زنند و تا زماني كه ستارگان بيرون نيامده از او درخواست خروج مي كنند.
اين مطلب از دروغ هايي كه هيچ شيعه اي آن را نشنيده و شيعه از اين تهمت مبرا است، اين تهمت ها را ابن خلدون كه از اخلاق نيك به دور است و در بدي ها جايگزيده است، به شيعه نسبت داده است.
القرشي، باقر شريف (معاصر)، حياة الإمام المهدي (ع)، ص116، ناشر: ابن المؤلف الطبعة: الأولي، 1417هـ ـ 1996م.
شيخ ميرزا حسين نوري طبرسي متوفاي1320هـ صاحب كتاب مستدرك الوسائل در كتاب كشف الإستار عن وجه الإمام الغائب عن الأبصار، بعد از نقل گفته هاي برخي از بزرگان اهل سنت در باره قضيه سرداب، در اين باره مي نويسد:
فنقول: يا علماء العصر وحفاظ الدهر هذه كتب علماء الإمامية ومؤلفاتهم قبل ولادة المهدي عليه السلام إلي هذه الأعصار شايعة وهي بين أظهركم وعندكم أو تتمكنون منها فاذكروا كتاباً واحداً من أصاغر علمائهم فيه ما نسب إليهم فضلاً عن أكابرهم.كالشيخ أبي جعفر محمّد بن يعقوب الكليني صاحب الكافي الذي عده الجزري في جامع الأصول من مجددي مذهب الإمامية في المائة الرابعة،... وهكذا سوي ما ذكروه في كتب المناقب في ذكر أحواله بعد ذكر والده.
نحن كلما راجعنا وتفحصنا لم نجد لما ذكروه أثرا، بل ليس في الأحاديث ذكر للسرداب أصلا....
ما مي گوييم: اي دانشمندان و حافظان عصر، اين كتاب هاي دانشمندان شيعه است كه پيش از ولادت حضرت مهدي تا اين زمان نوشته شده و در اختيار شما است، يا مي توانيد به آن ها دسترسي داشته باشيد؛ پس يك كتاب از علماي كوچك شيعه را پيدا كنيد كه در آن اين مطلبي كه به آن ها نسبت داده اديد، پيدا شود؛ چه رسد به بزرگان علماي شيعه؛ همانند شيخ ابوجعفر كليني صاحب كتاب كافي كه ابن أثير جزري در كتاب جامع الأصول او را زنده كننده مذهب شيعه ناميده است و... و ديگر علماي شيعه كه فضائل و احوال امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را بعد از پدرش نقل كرده اند.
ما هر وقت مراجعه و جستجو كرديم، اين مطلبي را كه شما نقل كرده ايد، هيچگاه نيافتيم؛ بلكه در احاديث ما هيچ ذكري از سرداب نيست.
نتيجه:
افسانه سرداب، از تهمت هاي زشتي است كه علما و دانشمندان سني و وهابي تنها به خاطر عجز و ناتواني در برابر استدلال هاي محكم شيعه در اعتقاد به مهدويت، گفته اند و هيچ سند و مدركي نيز از كتاب هاي شيعه براي اثبات گفته هاي خود نيافته اند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)