2024 October 8 - سه شنبه 17 مهر 1403
روايات صحيح السند «مهدويت» از طريق اهل البيت عليهم السلام
کد مطلب: ٤٩٠٧ تاریخ انتشار: ٠٣ اسفند ١٤٠٢ تعداد بازدید: 27832
پرسش و پاسخ » مهدويت
روايات صحيح السند «مهدويت» از طريق اهل البيت عليهم السلام

دانلود فايل pdf اين مقاله

**************

مقدمه

اعتقاد به مهدويت و منجي آخر الزمان، يکي از اعتقاداتي است که تمام مسلمانان بر قبول آن اتفاق دارند و تأکيد دارند که شخصي در آخر الزمان از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها قيام خواهد کرد و زمين را که پر از ظلم و جور شده است، از عدل و داد آكنده مي‌سازد.

متأسفانه در اين اواخر ديده شده است که برخي از علماي وهابي در اين مسأله تشکيک کرده و مي‌گويند که روايات مهدويت از طريق اهل تسنن با سند صحيح نقل نشده است؛ بلکه حد اکثر «حسن» هستند. به همين خاطر اثبات اصل مهدويت ممکن نيست و تشکيک در آن اشکالي ندارد.

برخي ديگر پارا فراتر گذاشته و ادعا کردند که حتي از طريق شيعه نيز اصل مهدويت قابل اثبات نيست و هيچ روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد.

گاهي نيز ادعا کرده‌اند که حتي يک روايت صحيح وجود ندارد که امام حسن عسکري عليه السلام صاحب فرزند شده باشند.

در پاسخ به اين شبهه واهي که بيشتر بي‌سوادي و عناد گوينده‌اش را ثابت مي‌کند، بر آن شديم تا مقاله‌اي در اين زمينه تهيه نماييم تا چهره واقعي شبهه افکنان براي مردم منصف و متدين آشکارتر شود.

از ديدگاه ما، روايات مهدويت چه از طريق اهل تسنن و چه از طريق اهل البيت عليهم السلام، با سندهاي صحيح و بلکه به صورت متواتر نقل شده است.

ما در ابتدا تصريحات بزرگان اهل سنت و حتي وهابي را در باره «تواتر احاديث مهدويت» نقل و سپس به موضوع احاديث شيعيان در اين زمينه خواهيم پرداخت.


تواتر أحاديث مهدويت از ديدگاه اهل تسنن ووهابيت

تعداد زيادي از علماء و بزرگان اهل تسن و حتي وهابي تصريح کرده‌اند که احاديث مهدويت متواتر هستند و حتي برخي از آن‌ها گفته‌اند که منکران حضرت مهدي عليه السلام کافر هستند. ما به جهت اختصار به چند مورد اشاره مي‌کنيم:

علامه قرطبي: احاديث مهدويت صحيح و متواتر هستند

قرطبي، تفسير پرداز شهير اهل سنت در تفسير خود در ذيل آيه مبارکه 33 از سوره توبه: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!» مي‌نويسد:

وقال السدي: ذاك عند خروج المهدي لا يبقى أحد إلا دخل في الإسلام أو أدى الجزية وقيل: المهدي هو عيسى فقط وهو غير صحيح لأن الأخبار الصحاح قد تواترت على أن المهدي من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم فلا يجوز حمله على عيسى.

سدي گفته: اين وعده خداوند در زمان خروج حضرت مهدي عليه السلام تحقق مي‌يابد، همان زماني که کسي باقي نمي‌ماند؛ مگر اين که مسلمان مي‌شود يا جزيه پرداخت مي‌کند.

گفته شده است که مهدي، همان عيسي عليه السلام است نه کس ديگري. اين سخن درست نيست؛ زيرا روايات صحيح به صورت متواتر نقل شده است که مهدي عليه السلام از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است؛ پس جايز نيست که آن را بر عيسي عليه السلام حمل کنيم.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص122، ناشر: دار الشعب القاهرة.

سفاريني الحنبلي: روايات مهدويت متواتر معنوي است و منکر آن کافر

محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي متوفاى1188هـ در کتاب لوامع الأنوار البهيۀ، تصريح مي‌کند که روايات مهدويت متواتر معنوي است، او از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها است و سپس مي‌گويد که بر اساس روايات، هر کس منکر حضرت مهدي عليه السلام شود، کافر است:

ومنها : أي من أشراط الساعة التي وردت بها الأخبار وتواترت في مضمونها الآثار أي من العلامات العظمى وهي أولها أن يظهر «الإمام» المقتدى بأقواله وأفعاله «الخاتم» للأئمة فلا إمام بعده كما أن النبي صلي الله عليه وسلم هو الخاتم للنبوة والرسالة فلا نبي ولا رسول بعده....

وأما نسبه فإنه من أهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم.

ثم إن الروايات الكثيرة والأخبار الغزيرة ناطقة أنه من ولد فاطمة البتول ابنة النبي الرسول صلى الله عليه وسلم ورضي عنها وعن أولادها الطاهرين، وجاء في بعض الأحاديث أنه من ولد العباس والأول أصح...

قال بعض حفاظ الأمة وأعيان الأئمة أن كون المهدي من ذريته صلى الله عليه وسلم مما تواتر عنه ذلك فلا يسوغ العدول ولا الالتفات إلى غيره....

قد كثرت الأقوال في المهدي حتى قيل لا مهدي إلا عيسى، والصواب الذي عليه أهل الحق أن المهدي غير عيسى وأنه يخرج قبل نزول عيسى عليه السلام، وقد كثرت بخروجه الروايات حتى بلغت حد التواتر المعنوي وشاع ذلك بين علماء السنة حتى عد من معتقداتهم.

وقد روى الإمام الحافظ ابن الإسكاف بسند مرضي إلى جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم «من كذب بالدجال فقد كفر ومن كذب بالمهدي فقد كفر»...

فالإيمان بخروج المهدي واجب كما هو مقرر عند أهل العلم ومدون في عقائد أهل السنة والجماعة وكذا عند أهل الشيعة أيضا لكنهم زعموا أنه محمد بن الحسن العسكري كما تقدم.

خروج حضرت مهدي عليه السلام يکي از علامت‌هاي قيامت است که روايات در اين باره وارد شده است و مضمون اين روايات متواتر است. يکي از علامت‌هاي بزرگ قيامت و نخستين آن‌ها اين است که امامي ظهور مي‌کند که لازم است به گفتار و کردار او اقتدا شود، او خاتم امامت است و هيچ امامي پس از او نخواهد آمد؛ همان‌طوري که رسول خدا صلي الله عليه وآله خاتم نبوت و رسالت بود و هيچ نبي و رسولي بعد از او نخواهد آمد.

اما نسب او: به درستي که او از خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله است. زيرا روايات بسياري در اين باره وارد شده است که ثابت مي‌کند او از نسل فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در برخي از روايات آمده است که او از نسل عباس است؛ ولي روايات دسته اول صحيح‌تر هستند.

بعضي از حفاظ و سرشناسان ائمه گفته‌اند: اين که حضرت مهدي از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است، به صورت متواتر نقل شده است؛ پس جايز نيست که ما از آن عدول و به ديگر اقوال توجه کنيم.

در باره حضرت مهدي ديدگاه‌هاي متعددي وجود دارد؛ تا جايي که برخي گفته‌اند: مهدي همان عيسي است. اما نظر درست که پيروان حق آن را قبول دارند، اين است که مهدي غير از حضرت عيسي عليه السلام است، او قبل از نزول عيسي خروج مي‌کند. روايات در اين باره بسيار زياد است؛ به طوري که به حد تواتر معنوي مي‌رسد. اين روايات در علماي اهل سنت منتظر شده و از اعتقادات آن‌ها شده است.

امام و حافظ ابن اسکاف با سند مقبول از جابر بن عبد الله نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: هر کس (خروج) دجال را تکذيب کند، کافر شده است، هر کس (خروج) حضرت مهدي عليه السلام را تکذيب کند، به درستي که کافر شده است

پس ايمان به خروج مهدي واجب است؛ چنانچه اهل عمل بر همين اعتقاد هستند و از اعتقادات اهل سنت و جماعت نيز به شمار مي‌رود. همان‌طوري که شيعيان نيز بر اين مسأله اعتقاد دارند؛ اما گمان کرده‌اند که حضرت مهدي همان محمد بن الحسن العسکري عليهما السلام است.

السفاريني الحنبلي، محمد بن أحمد بن سالم (متوفاى1188هـ)، لوامع الأنوار الهيۀ وسواطع الأسرار الأثريۀ، ج2، ص70، 83، ناشر: المکتب الإسلامي.

أبو الحسين الآبري: روايات مهدويت متواتر هستند:

أبو الحسين محمد بن الحسين الآبري السجستاني متوفاي 363هـ در کتاب مناقب الامام الشافعي تصريح کرده است که روايات مهدويت متواتر است. مزي در تهذيب الکمال و ابن قيم الجوزيه در کتاب المنار المنيف نوشته‌اند:

قال أبو الحسن الابري: قد تواترت الاخبار استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه وسلم، يعني في المهدي، وأنه من أهل بيته، وأنه يملك سبع سنين ويملا الأرض عدلا، وأنه يخرج عيسى بن مريم فيساعده على قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطين، وإنه يؤم هذه الامة، وعيسى صلوات الله عليه يصلي خلفه.

ابو الحسن الابري گفته: روايات به صورت متواتر و از طريق راويان متعدد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره حضرت مهدي عليه السلام نقل شده است که او از اهل بيت آن حضرت است، هفت سال حکومت مي‌کند و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد، او همان کسي است که حضرت عيسي به همراه او خروج کرده و او را در کشتن دجال در دروازه‌اي که در سرزمين فلسطين وجود دارد، ياري مي‌کند. او امام اين امت خواهد شد و عيسي پشت سر او نماز مي‌خواند.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج25، ص 149، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ 1980م؛

الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج 1، ص 142، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية حلب، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

محمد بن علي الشوکاني: روايات مهدويت بدون شک متواتر هستند

علامه محمد بن علي الشوکاني کتابي با عنوان «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» دارد، در اين کتاب تصريح کرده است که روايات مهدويت بدون شک متواتر است. محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر سخنان شوكاني نقل كرده است:

وللقاضي العلامة محمد بن علي الشوكاني اليمني رحمه الله رسالة سماها التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح قال فيها والأحاديث الواردة في المهدي التي أمكن الوقوف عليها منها خمسون حديثا في الصحيح والحسن والضعيف المنجبر وهي متواترة بلا شك ولا شبهة بل يصدق وصف التواتر على ما دونها على جميع الاصطلاحات المحررة في الأصول وأما الآثار عن الصحابة المصرحة بالمهدي فهي كثيرة أيضا لها حكم الرفع إذ لا مجال للاجتهاد في مثل ذلك اه.

قاضي علامه محمد بن علي الشوکاني يمني رساله‌اي دارد که عنوان او را «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» گذاشته است. در اين کتاب گفته: احاديثي که در باره حضرت مهدي عليه السلام که امکان دسترسي به آن‌ها وجود دارد، پنجاه روايت است که برخي از آن‌ها صحيح، برخي حسن و تعداد ديگري ضعيفي است که ضعف آن‌ها قبل جبران است. بدون شک و ترديد اين روايات متواتر است. بلکه گاهي به روايتي که کمتر از روايات مهدويت بوده، بنابر تمام مبناهايي که در علم اصول وجود دارد، متواتر گفته شده است.

اما روايتي که از صحابه آمده و در آن به مهدي تصريح شده است، زياد هستند که به همه آن‌ها حکم مرفوع (روايتي که صحابي از پيامبر نقل مي‌کند) داده مي‌شود؛ زيرا محال است که آن‌ها در چنين مسأله‌اي اجتهاد کرده باشند.

الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.

محمد بن جعفر الکتاني: ابن خلدون اشتباه کرده، روايات مهدويت متواتر است

محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر در رد کلام ابن خلدون مي‌نويسد که روايات مهدويت متواتر است؛ پس انکار آن شايسته نيست:

وتتبع ابن خلدون في مقدمته طرق أحاديث خروجه مستوعبا لها على حسب وسعة فلم تسلم له من علة لكن ردوا عليه بأن الأحاديث الواردة فيه على اختلاف رواياتها كثيرة جدا تبلغ حد التواتر وهي عند أحمد والترمذي وأبي داود وابن ماجه والحاكم والطبراني وأبي يعلى الموصلي والبزار وغيرهم من دواوين الإسلام من السنن والمعاجم والمسانيد وأسندوها إلى جماعة من الصحابة.

فإنكارها مع ذلك مما لا ينبغي والأحاديث يشد بعضها بعضا ويتقوى أمرها بالشواهد والمتابعات وأحاديث المهدي بعضها صحيح وبعضها حسن وبعضها ضعيف وأمره مشهور بين الكافة من أهل الإسلام على ممر الأعصار وأنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت النبوي يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي على الممالك الإسلامية ويسمى بالمهدي.

ابن خلدون در مقدمه خودش طريق‌هاي روايات خروج حضرت مهدي عليه السلام را به اندازه توان خودش تحقيق کرده و هيچ روايتي را بدون اشکال نمانده است؛‌ ولي علماء سخن او را کرده و گفته‌اند که روايات وارده در اين زمينه با اختلافاتي که دارد، بسيار زياد است و به حد تواتر مي‌رسد. اين روايات را احمد، ترمذي، ابو داود، ابن ماجه، حاکم، طبراني، ابو يعلي، بزار و ديگران در کتاب‌هاي سنن، معاجم و مسانيد نقل کرده‌اند و آن‌ها را به گروهي از صحابه نسبت داده‌اند.

بنابراين انکار آن‌ها شايسته نيست و اين احاديث با توجه به شواهد و متابعاتي که دارد، همديگر را تقويت مي‌کنند. برخي از احاديث مهدويت صحيح، برخي حسن و برخي ضعيف هستند. مسأله مهدويت بين تمام مسلمانان در تمام زمان‌ها مشهور است که حتما در آخر الزمان مردي از اهل البيت رسول خدا صلي الله عليه وآله ظهور مي‌کند، دين را تقويت و عدالت را آشکار مي‌کند. مسلمانان او را همراهي کرده و بر تمام ممالک اسلامي حکومت خواهد کرد و «مهدي» ناميده مي‌شود.

الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.

عظيم آبادي: احاديث مهدي منتظر متواتر است

شمس الحق عظيم آبادي در کتاب عون المعبود، پس از نقل کلام محمد بن علي شوکاني و ديگر علماي اهل سنت در اين باره، مي‌نويسد:

فتقرر بجميع ما سقناه أن الأحاديث الواردة في المهدي المنتظر متواترة والأحاديث الواردة في الدجال متواترة والأحاديث الواردة في نزول عيسى عليه السلام متواترة

پس با تمام آن چيزهايي که ما برشمرديم، ثابت مي‌شود که احاديث وارد شده در باره مهدي منتظر، متواتر هستند، همچنين احاديث دجار و نزول عيسي عليه السلام متواتر هستند.

العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاى1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داوود، ج 11، ص308، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.

بن باز مفتي اعظم عربستان: هر کس منکر مهدويت شود، کافر است

عبد العزيز بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي، يکي از چهره‌هاي شرسناس وهابيت در زمان معاصر از کساني است که اعتقاد به مهدويت را پذيرفته و احاديث آن را متواتر دانسته است:

فأمر المهدي أمر معلوم والأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة متعاضدة، وقد حكى غير واحد من أهل العلم: تواترها، كما حكاه الأستاذ في هذه المحاضرة، وهي متواترة تواترا معنويا لكثرة طرقها واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها، فهي بحق تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق...

وقد اطلعت على كثير من أحاديثه فرأيتها كما قال الشوكاني وغيره، وكما قال ابن القيم وغيره: فيها الصحيح وفيها الحسن، وفيها الضعيف المنجبر، وفيها أخبار موضوعة، ويكفينا من ذلك ما استقام سنده، سواء كان صحيحا لذاته أو لغيره، وسواء كان حسنا لذاته أو لغيره، وهكذا الأحاديث الضعيفة إذا انجبرت وشد بعضها بعضا فإنها حجة عند أهل العلم. فإن المقبول عندهم أربعة أقسام: صحيح لذاته، وصحيح لغيره، وحسن لذاته، وحسن لغيره.

هذا ما عدا المتواتر، أما المتواتر فكله مقبول سواء كان تواتره لفظيا أو معنويا، فأحاديث المهدي من هذا الباب متواترة تواترا معنويا، فتقبل بتواترها من جهة اختلاف ألفاظها ومعانيها وكثرة طرقها وتعدد مخارجها، ونص أهل العلم الموثوق بهم على ثبوتها وتواترها.

وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك، والحق أن جمهور أهل العلم - بل هو اتفاق منهم - على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق، وأنه سيخرج في آخر الزمان.

أما من شذ عن أهل العلم في هذا الباب فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك.

مسأله مهدويت، يک مسأله قطعي است و احاديث در اين زمينه مستفيضه و بلکه متواتر هستند و همديگر را تقويت مي‌کنند. چندين نفر از اهل علم تواتر آن را بازگو کرده‌اند؛ چنانچه استاد در همين مجلس نيز آن را حکايت کرد.

اين روايات متواتر معنوي است؛ زيرا طرق آن بسيار زياد، ناقلين از صحابه وديگران زياد است و با االفاظ متعدد نقل شده است؛ پس به درستي دلالت مي‌کنند که آمدن اين شخص وعده داده شده، قطعي و خروج او حق است.

من روايات مهدويت را زياد مطالعه کردم؛ پس آن‌ها را همان‌طور يافتم که شوکاني و ديگران گفته‌اند، همان طور که ابن قيم و ديگران گفته‌اند: برخي از روايات آن صحيح و برخي ديگر حسن هستند. همچنين در ميان آن‌ها روايت ضعيف که قابل جبران است وجود دارد و احاديث جعلي نيز ديده مي‌شود. براي ما آن رواياتي که سندش استقامت دارند، کفايت مي‌کنند، چه صحيح لذاته باشد يا صحيح لغيره. چه حسن لذاته باشد و چه حسن لغيره. همچنين اگر احاديث ضعيف جبران شوند و همديگر را تقويت کنند، از ديدگاه اهل علم حجت هستند؛ زيرا از ديدگاه علما روايات مقبول چند دسته هستند: ا. صحيح لذاته؛ 2. صحيح لغيره؛ 3. حسن لذاته و حسن لغيره.

آن چه گفته شد، بدون در نظر گرفتن تواتر آن است؛ اما روايات متواتر همگي آن‌ها پذيرفته شده است؛ چه تواتر لفظي باشد و چه تواتر معنوي؛ پس احاديث مهدي از اين باب است و تواتر معنوي دارند؛ پس با توجه به تواتر آن‌ها و اختلاف در الفاظ و معاني و کثرت طرق و مخارجش پذيرفته مي‌شوند. اهل علم که به آن‌ها اعتماد مي‌شود، بر متواتر بودن آن‌ها تصريح کرده‌اند

گاهي مي‌بينيم که اهل علم، چيزهاي زيادي را قبول مي‌کنند، با اين که سندهاي آن‌ها کمتر از احاديث مهدويت هستند. حق اين است که عموم اهل علم و بلکه تمام آن‌ها اتفاق دارند که مسأله مهدي ثابت است، اين مسأله حق است و او در آخر الزمان خروج خواهد کرد؛ اما سخن افراد شاذ از اهل علم در اين باره، ارزش توجه کردن ندارد.

ابن باز، عبد العزيز بن عبد الله، مجموع فتاوي ومقالات متنوعه، الجزء الرابع، ص98 ـ 99، جمع وترتيب: دکتر محمد سعد الشويعر، ناشر: موقع بن باز.

http://www.binbaz.org.sa/mat/8222

و بازهم در جاي ديگر تأکيد مي‌کند که روايات مهدويت متواتر است و هر کس انکار کند، کافر است:

إنكار الدجال ونزول عيسى عليه السلام

يوجد لدينا رجل ينكر المسيح الدجال والمهدي ونزول عيسى عليه السلام ويأجوج ومأجوج ولا يعتقد في شيء منها، ويدعي عدم صحة ما ورد في ذلك من أحاديث، مع العلم بأنه لا يفقه شيئاً في علم الحديث ولا في غيره، وقد نوقش في هذه الأمور من قبل علماء ولكنه يزعم أن كل الأحاديث الواردة في هذه الأمور مكذوبة على النبي صلى الله عليه وسلم ودخيلة على الإسلام، وهو يصلي ويصوم ويأتي بالفرائض. فما حكمه؟ وفقكم الله.

مثل هذا الرجل يكون كافراً والعياذ بالله؛ لأنه أنكر شيئاً ثابتاً عن رسول الله عليه الصلاة والسلام، فإذا كان بين له أهل العلم ووضحوا له ومع هذا أصر على تكذيبها وإنكارها فيكون كافراً؛ لأن من كذَّب الرسول صلى الله عليه وسلم فهو كافر، ومن كذَّب الله فهو كافر، وقد صحت وتواترت هذه الأخبار عن رسول الله عليه الصلاة والسلام في نزول المسيح ابن مريم من السماء في آخر الزمان، ومن خروج يأجوج ومأجوج وخروج الدجال في آخر الزمان، ومن مجيء المهدي، كل هذا الأربعة ثابتة: المهدي في آخر الزمان يملأ الأرض قسطاً بعد أن ملئت جوراً، ونزول المسيح ابن مريم، وخروج الدجال في آخر الزمان، وخروج يأجوج ومأجوج، كل هذا ثابت بالأحاديث الصحيحة المتواترة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإنكارها كفر وضلال نسأل الله العافية والسلامة.

فالدجال والمسيح ابن مريم ويأجوج ومأجوج؛ هؤلاء الثلاثة ليس فيهم شك ولا ريب تواترت فيهم الأخبار عن الرسول صلى الله عليه وسلم، وأما المهدي فقد تواترت فيه الأخبار أيضاً، وحكى غير واحد أنها تواترت عن النبي صلى الله عليه وسلم، لكن لبعض الناس فيها إشكال وتوقف، فقد يتوقف في كفر من أنكر المهدي وحده فقط.

أما من أنكر الدجال أو المسيح ابن مريم أو يأجوج ومأجوج فلا شكَّ في كفره ولا توقف وإنما التوقف في من أنكر المهدي فقط، فهذا قد يُقال بالتوقف في كفره وردته عن الإسلام؛ لأنه قد سبقه من أشكل عليه ذلك؛ والأظهر في هذا والأقرب في هذا كفره، وأما ما يتعلق بيأجوج ومأجوج والدجال والمسيح ابن مريم فقد كفر نسأل الله العافية.

سؤال کننده: در اين جا افرادي ديده مي‌شود که دجال، مهدي و نزول عيسي و يأجوج و مأجوج را منکر مي‌شود و به هيچ يک از آن‌ها اعتقاد ندارند و ادعا مي‌کنند که روايات وارد شده در اين زمينه‌ها صحت ندارد؛ با اين که اين افراد در باره علم حديث و ديگر علوم تخصص ندارند. گاهي از جانب علماء نيز مناقشه مي‌شود و آن‌ها خيال مي‌کنند که احاديث وارد شده در اين زمينه‌ها دروغ بر پيامبر است و وارد اسلام شده است؛‌ در حالي که اين افراد نماز مي‌خوانند، روزه مي‌گيرند و واجبات را نيز انجام مي‌دهند. حکم اين مسأله چيست؟

پاسخ بن باز: چنين شخصي کافر است؛ زيرا او چيزي را انکار کرده است که از رسول خدا صلي الله عليه وآله ثابت شده است؛ پس اگر اهل علم آن را توضيح دهند و مسأله را روشن کنند؛ در عين حال اصرار بر تکذيب و انکار اين روايات داشته باشد، کافر است؛ زيرا کسي که رسول خدا را تکذيب کند، کافر است. کسي که خداوند را تکذيب کند، کافر است.

روايات نزول مسيح پسر مريم در آخر الزمان از آسمان، خروج يأجوج و مأجوج، خروج دجال در آخر الزمان و آمدن مهدي با سند صحيح و به صورت متواتر نقل شده است. هر کدام از اين چهار مورد قطعي است: مهدي در آخر الزمان زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ پس از آن که پر از جور مي‌شود. همچنين نزول عيسي بن مريم، خروج دجال در آخر الزمان و خروج يأجوج و مأجوج. همه اين موارد با سندهاي صحيح و متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است؛ پس انکار اين موارد کفر و گمراهي است. از خداوند عافيت و سلامت خواستاريم.

پس دجال، مسيح پسر مريم و يأجوج و مأجوج قطعي است و شکي در آن نيست. ترديدي نيست که روايات در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه وآله متواتر است. اما در باره مهدي نيز روايات متواتر است، چندين نفر تواتر آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله حکايت کرده‌اند؛ ولي بعضي از مردم در آن اشکال گرفته و توقف کرده‌‌اند. پس تنها در کفر کسي که مهدي را انکار کند توقف کرده‌اند.

اما کسي که دجال يا مسيح بن مريم و يا يأجوج و مأجوج را انکار کند، شکي در کفر او نيست و هيچ توقفي نمي‌شود؛ توقف تنها در منکر مهدي است. در اين باره گاهي در کفر و ارتدادش از اسلام توقف شده است؛ زيرا کساني در گذشته به آن اشکال گرفته‌اند؛ اما نظر بهتر و نزديک‌تر به حق اين است که منکر مهدي نيز کافر است؛ اما آن چه متعلق به يأجوج و مأجون و دجال و مسيح است، به درستي که کافر شده است. از خداوند عافيت مي‌طلبيم.

بن باز، عبد العزيز بن عبد الله، فتاوي نور علي الدرب، الجزء الأول، ص355-356

http://www.binbaz.org.sa/mat/21563

بنابراين ترديدي نيست که روايات مهدويت از ديدگاه اهل سنت و حتي وهابيت متواتر است؛ اما کساني که در اين باره تشکيک مي‌کنند و مي‌گويند روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد، تنها بي‌سوادي و بي‌اطلاعي خود را به رخ همگان مي‌کشند و جز آبرو ريزي براي خود، به اعتقاد مهدويت نمي‌توانند هيچگونه خدشه‌اي وارد سازند.


چهل حديث صحيح در باره مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام

روايات مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام فوق تواتر است و حتي مي‌توان ادعا کرد که در هيچ زمينه‌اي به اندازه مهدويت روايت نقل نشده باشد. حتي کتاب‌هاي مستقلي در اين زمينه نوشته شده است که بهترين نمونه آن را مي‌توان کتاب کمال الدين و تمام النعمه نوشته محدث بزرگ و افتخار شيعه، مرحوم شيخ صدوق معرفي کرد.

همچنين حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني حفظه الله کتابي با عنوان «منتخب الأثر» تأليف کرده‌اند که يکي از بهترين کتاب‌ها در اين موضوع به شمار مي‌رود.

بنابراين تشکيک درباره مهدويت و رواياتي که از طريق اهل بيت عليهم السلام نقل شده است، نهايت جهل و ناداني ادعا کننده را ثابت مي‌کند و بس.

از آن جايي که روايات در اين باره بسيار گسترده است، ما تنها به نقل چهل روايت که البته همگي با سند صحيح نقل شده‌اند، بسنده کرده و مشتاقان بحث مهدويت را به کتاب‌هاي مفصل ارجاع مي‌دهيم.

روايات در باره مهدويت از طريق شيعيان به چند دسته تقسيم مي‌شود:

دسته اول: تصريح به نام و نسب حضرت مهدي فرزند امام عسکري عليهما السلام

1. نام تک تک ائمه از زبان امام جواد عليه السلام

شيخ کليني رحمت الله عليه در کتاب کافي با سند صحيح از امام جواد عليه السلام نقل مي‌کند که آن حضرت نام تک تک ائمه عليهم السلام را آورده و تصريح مي‌کند که حضرت حجت سلام الله عليه، فرزند حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام قَالَ:

أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ومَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ واللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ- فَرَدَّ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ‏ مَا قُضِيَ‏ عَلَيْهِمْ‏ وأَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وآخِرَتِهِمْ وإِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ

فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَيْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يَذْكُرُ ويَنْسَى وعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ والْأَخْوَالَ فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ:

يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ عليه السلام فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ

وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ عليه السلام

وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ

وَ أَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ

وَ أَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى ولَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً والسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ورَحْمَةُ اللَّهِ وبَرَكَاتُهُ.

ثُمَّ قَامَ فَمَضَى فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ ورَسُولُهُ وأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ. قَالَ: هُوَ الْخَضِرُ عليه السلام.

«امام محمد تقى عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان همراه حسن بن علي عليهما السلام مى‏آمد و به دست سلمان تكيه داده بود. وارد مسجد الحرام شد و بنشست، مردى خوش قيافه و خوش لباس پيش آمد و به امير مؤمنان عليه السلام سلام كرد. حضرت جواب سلام وي را داد. او نيز پس از اين که نشست: گفت:

يا امير مؤمنان سه سؤال از شما مي‌پرسم، اگر جواب آن­ها را داديد، مي­فهمم مردمي كه بعد از پيامبر حكومت را متصرف شدند در باره تو مرتكب عملى اشتباه شده­اند و با اين کار خود را محكوم ساخته­اند و در دنيا و آخرت خويش آسوده و در امان نيستند. اما اگر جواب سؤالاتم را ندادي مي­فهمم که تو هم با آنها برابرى.

امير مؤمنان عليه السلام به او فرمودند: هر چه مي­خواهى از من بپرس، او گفت: به من بگو:

1. وقتى انسان مي­خوابد روحش كجا مي‌رود؟

2. و چگونه مى‏شود كه انسان گاهى به ياد مى‏آورد و گاهى فراموش مي­كند؟.

3. و چگونه مى‏شود كه فرزند انسان مانند عموها و دائي­هايش مى‏شود؟ يعني ويژگي هاي وراثتي آن­ها را به ارث مي­برد.

امير مؤمنان عليه السلام رو به امام حسن عليه السلام كرده و فرمودند: اى ابا محمد! جوابش را بگو، امام حسن عليه السلام جواب سؤالات را فرمودند، آن مرد گفت: گواهى مي­دهم كه کسي جز خداوند، شايسته پرستش نيست و همواره به آن گواهى مي‌دهم.

گواهى مي‌دهم كه محمد رسول خداست و همواره بدان گواهى مي­دهم.

گواهى مي‌دهم كه تو وصى رسول خدا هستى و به حجت او قيام كرده‏اى- اشاره به امير مؤمنان كرد- و همواره بدان گواهى مي­دهم.

گواهى مي‌دهم كه تو وصى او هستي و وظايف او را انجام مي­دهي- اشاره به امام حسن كرد.

گواهى مي‌دهم كه حسين بن على وصى برادر خود و انجام دهنده وظايف وي خواهد بود.

گواهى مي‌دهم كه على بن الحسين پس از حسين انجام دهنده و ظايف امامت اوست.

گواهى مي‌دهم كه محمد بن على انجام دهنده وظايف امامت على بن الحسين است.

گواهى مي‌دهم كه جعفر بن محمد جانشين و انجام دهنده وظايف امامت محمد است.

گواهى مي‌دهم كه موسى (بن جعفر) جانشين و انجام دهنده وظايف امامت جعفر بن محمد است.

گواهى مي‌دهم كه على بن موسى جانشين و انجام دهنده وظايف امامت موسى بن جعفر است.

گواهى مي‌دهم كه محمد بن على جانشين و انجام دهنده وظايف امامت على بن موسى است.

گواهى مي‌دهم كه على بن محمد جانشين و انجام دهنده وظايف امامت محمد بن على است.

گواهى مي‌دهم كه حسن بن على جانشين و انجام دهنده وظايف امامت على بن محمد است.

و گواهى مي­دهم كه مردى از فرزندان حسن است كه تا هنگام ظهور نبايد به كنيه و نام خوانده شود. او زمين را از عدالت پر مي­كند چنان كه از ستم پر شده است.

درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى امير مؤمنان!، سپس برخاست و برفت.

امير مؤمنان فرمودند:

اى ابا محمد! دنبالش برو و ببين كجا مي‌رود؟ حسن بن علي عليهما السلام بيرون آمده و فرمودند: به محض اين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت نفهميدم به كدام سمت از زمين خدا رفت. سپس خدمت امير مؤمنان عليه السلام بازگشتم و به او خبر دادم.

فرمود: اى ابا محمد! او را مي‌شناسى؟ گفتم: خدا و پيغمبرش و امير مؤمنان داناترند، فرمودند: او خضر عليه السلام بود».

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج‏1،ص525، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

به اعتقاد علامه محمد تقي مجلسي اين روايت صحيح است و 9 سند دارد:

وفي الصحيح بتسع طرق، عن أبي هاشم الجعفري عن أبي جعفر الثاني محمد بن علي الجواد عليهما السلام قال أقبل أمير المؤمنين ذات يوم و معه الحسن بن علي عليهما السلام و هو متكئ على يد سلمان‏.

المجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى‏ (متوفاي1070هـ)، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه(ط- القديمة)، ج‏8، ص601، تحقيق: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ـ قم‏، 1406هـ.

و علامه محمد باقر مجلسي رحمت الله عليه مي‌نويسد:

باب ما جاء في الاثني عشر و النص عليهم من الله عليهم السلام‏ الحديث الأول‏: صحيح.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏6، ص203.

بررسي سند روايت

مقصود از «عدة من أصحابنا» در اين سند: «علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن» هستند که مورد اعتماد بودن آنان، جاي هيچ ترديدي وجود ندارد.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص430، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

احمد بن محمد البرقي:

نجاشي مي­گويد: خود او مورد اعتماد است:

وكان ثقة في نفسه...

رجال النجاشي، ص76؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص49، رقم: 861

داود بن القاسم أبو هاشم الجعفري:

نجاشي مي­گويد: داوود بن القاسم ابو هاشم الجعفري نزد امامان معصوم عليهم السلام از جايگاه بزرگ و رفيعي برخوردار بود. وي مورد اعتماد و گرانقدر است:

كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة.

رجال النجاشي، ص156

شيخ طوسي نيز مي­گويد: وي گرانقدر بود و نزد امامان معصوم از جايگاه بزرگ و رفيعي برخوردار بود:

جليل القدر عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام.

الفهرست، ص124؛ معجم رجال الحديث، ج8، ص123، رقم: 4428.

2. نام تك تك ائمه (ع) از زبان امام صادق عليه السلام

مرحوم خزاز قمي در کتاب معتبر «کفاية الأثر» روايتي را با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل کرده است. آن حضرت اصول عقايد شيعه و از جمله امامت را به تفصيل در اين روايت توضيح داده و تصريح كرده است که حضرت حجت عليه السلام فرزند حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ قَالَ:

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام: إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مُعَاوِيَةُ بْنُ وَهْبٍ وعَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَعْيَنَ...

ثُمَّ قَالَ عليه السلام: إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وأَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ والْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وحَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ ولَا شَبِيهَ لَهُ ولَا نَظِيرَ لَهُ وأَنَّهُ يَعْرِفُ أَنَّهُ قَدِيمٌ مُثْبَتٌ بِوُجُودٍ غَيْرُ فَقِيدٍ مَوْصُوفٌ مِنْ غَيْرِ شَبِيهٍ ولَا مُبْطِلٍ‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.

وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ والشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وأَدْنَى مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْإِقْرَارُ بِهِ بِنُبُوَّتِهِ وأَنَّ مَا أَتَى بِهِ مِنْ كِتَابٍ أَوْ أَمْرٍ أَوْ نَهْيٍ‏ فَذَلِكَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ

وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ يَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وصِفَتِهِ واسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ والْيُسْرِ وأَدْنَى مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ ووَارِثُهُ وأَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وطَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ والتَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ والرَّدُّ إِلَيْهِ والْأَخْذُ بِقَوْلِهِ.

وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ...

«از هشام روايت مي­کنند كه وي گفت: نزد حضرت صادق عليه السلام بودم. معاوية بن وهب و عبد الملك بن اعين نزد آن حضرت آمدند...

سپس امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين فرائض و واجب‏ترين آنها بر انسان شناخت پروردگار و اقرار به بندگى اوست، و حدّ اقل معرفت اين است كه به يکتايي او اقرار كند و شبيه و شريکي براى او قائل نشود، و بداند كه او قديم و ثابت و موجود است، و به چيزى مقيّد نيست، توان او را توصيف شده؛ ولى نه از روى شبيه و مانندي، و بداند كه او باطل نيست و مانندش چيزى نيست‏ و او شنوا و بينا است.

و پس از او شناخت پيامبر و گواهى به نبوت اوست، و كمترين چيزى كه در شناسايى او لازم است اين است كه اقرار به نبوت او كند، و اينكه آنچه آورده از جمله كتاب يا امر و نهى از نزد خداى عز و جل است.

و پس از او شناخت امامى است كه وصف و نام او در حال سختى و خوشى پيروى مي­شود، و كمترين چيزى كه در شناخت امام لازم است، اين است كه او به جز در مقام نبوت مشابه و همتاي پيامبر و وارث اوست؛ و اين كه اطاعت او اطاعت خداوند و رسول اوست، و در هر امرى تسليم او باشد و (در آنچه نمي­داند) به او مراجعه كند و گفتار او را آويزه گوش کند.

و بداند كه پس از رسول خدا على بن ابى طالب عليه السلام امام است و پس از او حسن سپس حسين سپس على بن الحسين و سپس محمد بن على و پس از او منم، و پس از من موسى فرزندم و پس از او فرزندش على و بعد از او محمد فرزندش پس از او نيز على فرزندش سپس فرزندش حسن و حضرت حجت از فرزندان حسن است».

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص260 ـ 264، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

اين روايت مطالب زيادي را ثابت مي‌کند؛ از جمله:

1. بعد از شناخت خداوند و پيامبران، شناخت امامي که همتراز خداوند و پيامبر در اطاعت است، واجب است؛

2. امام بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله علي بن أبي طالب، امام حسن، امام حسين عليهم السلام و... است؛

3. ائمه عليهم السلام همتراز با رسول خدا صلى الله عليه وآله هستند و تمام مقامات آن حضرت جز نبوت را دارا هستند؛

4. اطاعت از امام، اطاعت از پيامبر و اطاعت از خداوند است؛

5. آخرين امام و حجت، فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است.

بررسي سند روايت

الحسين بن علي بن الحسين بن موسي:

نجاشي و شيخ طوسي در باره او گفته‌اند که وي مورد اعتماد است:

ثقة.

رجال النجاشي، ص68؛ رجال الطوسي، ص423؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص47، رقم: 3531.

هَارُونُ بْنُ مُوسَى بن أحمد:

نجاشي مي­گويد: ابو محمد التلعکبري از قبيله بني شيبان: در ميان شيعيان چهره شناخته شده و مورد اعتماد بود. وي قابل اطمينان بود و نمي­توان به او اشکال گرفت:

أبو محمد التلعكبري، من بني شيبان: كان وجها في أصحابنا ثقة، معتمدا لا يطعن عليه...

رجال النجاشي، ص439.

شيخ طوسي مي­گويد: وي عالم گرانقدر و والا مقام است. روايات زيادي از وي نقل شده، بي نظير و مورد اعتماد است:

جليل القدر، عظيم المنزلة، واسع الرواية، عديم النظر، ثقة. روى جميع الأصول والمصنفات.

رجال الطوسي، ص449؛ معجم رجال الحديث، ج20، ص258، 13273.

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

هشام بن سالم:

نجاشي مي­گويد: وي بسيار مورد اعتماد و اطمينان است:

ثقة ثقة.

رجال النجاشي، ص434؛ معجم رجال الحديث، ج20، ص324.

3. امام رضا عليه السلام: امام بعد از من فرزندم امام جواد و... وحجت منتظر هستند

شيخ صدوق رحمت الله عليه در کتاب شريف عيون أخبار الرضا عليه السلام به نقل از آن‌حضرت مي‌نويسد: امام رضا عليه السلام نام تک تک جانشينان خود را تا حضرت حجت عليه السلام مي‌برند:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ الرِّضَا عليه السلام قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا

مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ‏

فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى قَوْلِي‏:

خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ‏ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ والْبَرَكَاتِ‏

يُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وبَاطِلٍ‏ وَ يُجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ والنَّقِمَاتِ‏

بَكَى الرِّضَا عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ‏ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ ومَتَى يَقُومُ فَقُلْتُ لَا يَا سَيِّدِي إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ ويَمْلَؤُهَا عَدْلًا.

فَقَالَ يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً وأَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ

وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليهم السلام أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ «لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ والْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً». (الأعراف/187).

«دعبل خزاعى مي­گويد: هنگامي که قصيده خود را كه با اين ابيات شروع مي­شد:

مدارس آيات خلت من تلاوة ومنزل وحى مقفر العرصات

براى حضرت امام رضا عليه السلام خواندم موقعىزماني كه به اين شعر رسيدم:

خروج امام لا محالة خارج يقوم على اسم اللَّه والبركات‏

يميّز فينا كلّ حقّ وباطل ويجزى على النعماء والنقمات.

(ظهور امامى كه ناگزير از آن هستيم، حتمى است او به نام خدا و بركات او قيام مي‌كند تا در ميان ما هر حقى را از باطل تميز دهد و پاداش هر نعمت و نقمتى را عطا نمايد)

حضرت امام رضا عليه السلام با شنيدن اين اشعار سخت گريستند، آنگاه رو به من كرده و فرمودند:

اى خزاعى! روح القدس با زبان تو اين دو بيت را خواند! آيا مي­دانى اين امام كيست و چه زماني قيام مي‌كند؟

گفتم: آقاي من ! نه! اين قدر شنيده‏ام كه امامى از نسل شما قيام مي‌كند، و زمين را از لوث فساد پاك مي‌گرداند و آن را پر از عدل خواهد كرد؛ چنان كه پر از ظلم‏ شده باشد.

حضرت فرمودند: اى دعبل! پسرم محمد امام بعد از من است و بعد از او پسرش على؛ بعد از او نيز پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم، امام امت است كه (اهل ايمان) در زمان غيبتش انتظار او را مي‌كشند و بعد از ظهورش از وى فرمان‌بردارى مي‌كنند.

اگر تنها يک روز از عمر دنيا باقي مانده باشد خداوند آن روز را به اندازه­اي طولانى مي‌کند تا او بيايد و جهان را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده است.

اما چه زماني ظهور خواهد كرد؟ نمي­توان وقت آن را تعيين نمود. پدرم (موسى بن جعفر) از پدرش و آن حضرت از پدرانش از على عليه السلام روايت كرده‏اند كه از پيامبر صلى الله عليه وآله سؤال شد: حضرت قائم كه از نسل شما است چه زماني ظهور خواهد كرد؟ ايشان فرمودند: آمدن وى مثل آمدن روز رستاخيز است كه خداوند در قرآن مي­فرمايد:

«لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ كسى جز خداوند وقت آن را معلوم نميكند، اين مطلب در آسمان‌ها و زمين گران آمده» آن حضرت به طور ناگهانى به سوى شما خواهد آمد».

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص265 ـ 266، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م.

اين روايت امامت امام رضا عليه السلام تا امامت حضرت مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف و همچنين غيبت طولاني حضرت حجت و ظهور آن حضرت و... ثابت مي‌کند.

بررسي سند روايت

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

نخستين راوى در سند روايت احمد بن زياد همدانى استاد شيخ صدوق رحمت الله عليه است. وي در باره استادش مي‌گويد:

«او شخصي مورد اعتماد، متدين و فاضل بود. رحمت و رضوان خداوند بر او باد».

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

كمال الدين و تمام النعمة، ص369.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهروي:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اطمنينان است و احاديثش مطابق واقع است:

ثقة، صحيح الحديث.

رجال النجاشي، ص245؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص18، رقم: 6515.

4. خداوند پروردگارم، محمد پيامبرم، علي، حسن، حسين و... وحجت بن الحسن امامانم هستند.

شيخ کليني رحمت الله عليه در کتاب شريف کافي روايتي را نقل مي‌کند که امام کاظم عليه السلام در اين روايت به شيعيان توصيه کرده است در سجده شکر خود ذکري را بخوانند. در اين ذکر از ائمه دوازده گانه عليهم السلام ياد شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْمَاضِيَ عليه السلام عَمَّا أَقُولُ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ فَقَدِ اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِيهِ:

فَقَالَ: قُلْ وأَنْتَ سَاجِدٌ:

اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وأُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وأَنْبِيَاءَكَ ورُسُلَكَ وجَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ اللَّهُ رَبِّي والْإِسْلَامَ دِينِي ومُحَمَّداً نَبِيِّي‏ وعَلِيّاً وفُلَاناً وفُلَاناً إِلَى آخِرِهِمْ أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى ومِنْ عَدُوِّهِمْ أَتَبَرَّأُ

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ دَمَ الْمَظْلُومِ ثَلَاثاً

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ بِإِيوَائِكَ عَلَى نَفْسِكَ‏ لِأَوْلِيَائِكَ لِتُظْفِرَنَّهُمْ بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِمْ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وعَلَى الْمُسْتَحْفَظِينَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ...

«عبد الله بن جندب مي­گويد: از امام کاظم عليه السلام در باره سجده شکر سؤال کردم و اين که اصحاب ما (شيعيان) در باره آن ديدگاه‌هاي مختلفي دارند؛ پس آن حضرت فرمود که در حال سجده بگو:

«بار الها من تو را، فرشتگانت را، پيامبران و فرستادگانت را و تمامى مخلوقات و بندگانت را گواه مي­گيرم که خداوند يكتا، پروردگار من است. اسلام دين من است. محمّد صلى الله عليه وآله پيامبر من و على و فلاني و فلاني (نام همه ائمه را بياورد) امامان و پيشوايان دين من هستند. با آنها دوست و از دشمنانشان بيزارم.

بار الها، تو را سوگند مي‌دهم به خون ريخته‏شده مظلوم سه بار پروردگارا، تو را سوگند مي‌دهم به آن قسمى كه ياد كرده‏اى و وعده­ داده­اى كه دشمنان خود را به دست ما و به دست مؤمنين هلاك کني.

بار خدايا، تو را به آن سوگندى كه ياد كرده و وعده فرموده‏اى تا ياران و دوستدارانت را بر دشمنان خود و دشمنان آنان (دوستداران) پيروز سازى قسم مي‌دهم كه بر محمّد و حافظان دين و اهل بيت معصوم درود فرستى»- سه بار-».

الكافي، ج‏3، ص325، باب السجود و التسبيح و الدعاء فيه في الفرائض و النوافل و ما يقال بين السجدتين.

علامه مجلسي سند اين روايت را به خاطر وجود ابراهيم بن هاشم در سند «حسن» دانسته است، آن جا که مي‌گويد:

الحديث السابع عشر: حسن.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏15، ص135

شيخ صدوق رحمت الله عليه با همان سند اين روايت را نقل کرده است که در آن نام تک تک ائمه عليهم السلام نيز آورده شده و تصريح شده است که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، فرزند امام عسکري عليه السلام است:

رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ‏ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام أَنَّهُ قَالَ‏ تَقُولُ‏ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وأُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وأَنْبِيَاءَكَ ورُسُلَكَ وجَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ‏ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّي والْإِسْلَامَ دِينِي ومُحَمَّداً نَبِيِّي‏ وعَلِيّاً والْحَسَنَ والْحُسَيْنَ- وعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ومُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وعَلِيَّ بْنَ مُوسَى ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- وعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ والْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ والْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ‏ عليهم السلام أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى ومِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأُ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُك‏...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص329، ح967، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

طبق اين روايت حضرت حجت عليه السلام، فرزند امام عسکري عليه السلام است.

بررسي سند روايت

علي بن ابراهيم بن هاشم:

قال النجاشي: القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

«نجاشي مي­گويد: علي بن ابراهيم بن هشام قمي در نقل روايات و احاديث مورد اعتماد و مطمئن است. و مذهب و اعتقادات راستيني نيز دارد».

معجم رجال الحديث، ج12 ص 212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

معجم رجال الحديث، ج1 ص 291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

عبد الله بن جندب:

قال الشيخ: كوفي ثقة.

«شيخ طوسي مي­گويد: وي اهل کوفه و مورد اعتماد و اطمينان است».

معجم رجال الحديث، ج11، ص 159، رقم: 6779.

دسته دوم: امام عسکري عليه السلام به شيعيانش خبر داد که صاحب فرزند شده است:

امام حسن عسکري عليه السلام در زماني زندگي مي‌کرد که بيشترين خفقان و اختناق از سوي دشمنان آن حضرت وجود داشت؛ تا جايي که گاه و بيگاه به خانه آن حضرت مي‌ريختند و به دنبال وجود نازنين حضرت مهدي عليه السلام مي‌گشتند تا او را دستگير نموده و به خيال خودشان از نابود شدن حکومت شان جلوگيري کنند.

در چنين وضعيتي امام حسن عسکري عليه السلام نمي‌توانست فرزندش را به هر کسي نشان داده و همگان را از وجود آن حضرت باخبر سازد.

از اين ميان تنها برخي از شيعيان که امام عسکري عليه السلام به آن‌ها اعتماد کامل داشت، از آن حضرت شنيدند که صاحب فرزند شده و در برخي از موارد از نزديک حضرت مهدي عليه السلام را ملاقات کردند.

5. خبر دادن به ابو هاشم جعفري

ابو هاشم جعفرى از جمله راويان موثقى است كه امام عسكرى عليه السلام از وجود فرزندش حضرت مهدى به او خبر داده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را به سند صحيح آورده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِي مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي هَلْ لَكَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِينَةِ.

ابو هاشم جعفرى مى‌گويد: به امام حسن عسكرى عليه السلام عرض‌كردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش باز مى‏دارد، اجازه مى‏فرمائيد از شما سؤالى كنم؟ فرمود، بپرس، عرض‌كردم: آقاى من! آيا شما فرزندى داريد؟ فرمود: آرى، عرض‌كردم: اگر براى شما پيش آمدى كند، در كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

بررسي سند روايت:

در سند اين روايت سه نفر از راويان: 1.محمد بن يحى العطار؛ 2. احمد بن اسحاق؛ 3. ابو هاشم جعفرى واقع شده‌اند كه بايد هريك آنان را بررسى كرد.

محمد بن يحيى العطار:

راوى نخست اين روايت،‌ محمد بن يحياى عطار است. اين شخص از ديدگاه رجال شناسان شيعه، ثقه است. نجاشى از بزرگان رجاليون در باره او مى‌گويد:

«محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث»

محمد بن يحى ابو جعفر عطار قمى،‌ از بزرگان اصحاب اماميه در زمان خودش،‌ موثق، بزرگ قوم است و روايات بسيارى را نقل كرده‌‌است.

رجال النجاشي، ص353.

أحمد بن إسحاق:

دومين راوى در اين روايت، احمد بن اسحاق قمى است. نجاشى در باره او مى‌نويسد:

أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.

احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن احوص اشعرى، ابو على قمى است، او نماينده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى عليهما السلام روايت كرده است و از ياران ويژه‌اى امام حسن عسكرى عليه السلام بود.

رجال النجاشي، ص91.

شيخ طوسى نيز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مى‌كند كه او امام زمان عليه السلام را ديده‌است:

الأشعري، أبو علي، كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد عليه السلام، ورأى صاحب الزمان عليه السلام، وهو شيخ القميين ووافدهم.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص70،‌ تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

و در رجال خود او را ثقه دانسته است:

أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص397، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

أبو هاشم الجعفري:

اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و كنيه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است.

نجاشى در باره او مى‌نويسد:

داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبي عبد الله عليه السلام.

داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه عليهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او يك انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

رجال النجاشي، ص156.

شيخ طوسى نيز او را موثق و جليل القدر تعريف كرده‌است:

داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.

داود بن قاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب عليه السلام است، او فرد موثق و جليل القدر است.

رجال الطوسي، ص375.

بنابراين سند اين روايت در نهايت اتقان و تمام روات آن از بزرگان تاريخ شيعه هستند. از نظر دلالت نيز روشن و صريح در اين است كه امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند دارد كه ابو هاشم را به او راهنمائى مى‌كند.

6. خبر دادن به محمد بن علي بن بلال

محمد بن على بن بلال مى‌گويد: دو بار امام عسكرى از وجود فرزندش به من خبر داده است، مرحوم كلنيى و شيخ مفيد روايت كرده‌اند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه.‏

محمد بن على بن بلال مى‌گويد: از جانب امام حسن عسكرى عليه السلام، دو سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد، بار ديگر سه روز پيش از وفاتش پيامى رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص348، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

بررسي سند رو ايت:

در سند اين روايت نيز دو نفر: 1. على بن محمد و 2. محمد بن على بن بلال واقع شده است:

1. علي بن محمد:

علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني المعروف بعلان يكنى أبا الحسن. ثقة، عين. له كتاب أخبار القائم [عليه السلام].

رجال النجاشي، ص 261

2ـ محمد بن علي بن بلال:

محمد بن علي بن بلال، ثقة.

رجال الطوسي، ص401.

اين روايت که با سند صحيح نقل شده است، به روشني ثابت مي‌کند که امام عسکري عليه السلام فرزند داشته است و به محمد بن علي بن بلال خبر داده و جانشين را معرفي کرده است.

7. خبر به ابو هاشم جعفري: به زودي صاحب فرزند خواهم شد:

شيخ طوسي رحمة الله عليه روايتي را نقل كرده است كه در آن، امام حسن عسكري عليه السلام به ابو هاشم جعفري از به وجود آمدن فرزنش حضرت حجت سلام الله عليه خبر داده است:

وَرَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَحْبُوساً مَعَ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فِي حَبْسِ الْمُهْتَدِي بْنِ الْوَاثِقِ فَقَالَ لِي يَا بَا هَاشِمٍ إِنَّ هَذَا الطَّاغِيَ أَرَادَ أَنْ يَعْبَثَ‏ بِاللَّهِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَقَدْ بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ وَجَعَلَهُ لِلْقَائِمِ مِنْ بَعْدِهِ وَلَمْ يَكُنْ لِي وَلَدٌ وَسَأُرْزَقُ‏ وَلَداً.

قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا شُغِبَ الْأَتْرَاكُ عَلَى الْمُهْتَدِي فَقَتَلُوهُ وَوَلِيَ الْمُعْتَمِدُ مَكَانَهُ وَسَلَّمَنَا اللَّهُ تَعَالَى‏.

سعد بن بعد الله از ابو هاشم جعفرى نقل مي‌كند كه من به همراه حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در زندان مهتدى پسر واثق حضرت عسكرى عليه السّلام زندانى بودم، آن حضرت فرمود: اين ستمگر تصميم دارد امشب با خدا به شوخى بپردازد؛ ولى خدا عمر او را قطع مي‌كند و مقامش را در اختيار جانشينش قرار ميدهد. با اين‌كه اكنون من فرزندى ندارم؛ ولى به زودى صاحب فرزند مي‌شوم.

ابو هاشم گفت: فردا صبح ترك‏ها بر مهتدى شوريده او را كشتند و معتمد به جاى او نشست و ما نجات يافتيم.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص205، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

سند شيخ طوسي تا سعد بن عبد الله:

عدة من أصحابنا [منهم: الشيخ أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان المفيد والحسين بن عبيد الله وأحمد بن عبدون وغيرهم؛ الفهرست، الشيخ الطوسي، ص61]

عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه، عن أبيه ومحمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله

و قال شيخ الطائفة: أخبرنا الحسين بن عبيد الله وابن أبي جيد، عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار، عن أبيه، عن سعد بن الله جميعا

مرحوم آيت الله خوئي در باره سند شيخ طوسي تا سعد بن عبد الله مي‌گويد:

وطريق الصدوق إليه: أبوه، ومحمد بن الحسن - رضي الله عنهما - والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح.

معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج9، ص83.

بنابراين سند شيخ تا سعد بن عبد الله صحيح است و شکي در وثاقت اين افراد نيست.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

أبو هاشم الجعفري:

اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و كنيه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است.

نجاشى در باره او مى‌نويسد:

داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبي عبد الله عليه السلام.

داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه عليهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او يك انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

رجال النجاشي، ص156.

شيخ طوسى نيز او را موثق و جليل القدر تعريف كرده‌است:

داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.

داود بن قاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب عليه السلام است، او فرد موثق و جليل القدر است.

رجال الطوسي، ص375.

پس سند اين روايت نيز صحيح است و ثابت مي‌کند که امام عسکري عليه السلام پيش از تولد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از به دنيا آمدن آن حضرت خبر داده است.

دسته سوم: ديده شدن حضرت مهدي عليه السلام در زمان غيبت

علاوه بر رواياتي که گذشت و ثابت مي‌کرد که امام عسکري عليه السلام صاحب فرزند بوده و به شيعيانش خبر داده است، روايات ديگري با سندهاي صحيح در کتاب‌هاي شيعه يافت مي‌شود که تعدادي از شيعيان خاص در زمان غيبت صغري و يا در کودکي وجود نازنين آن حضرت را ديده و براي ديگران تعريف کرده است:

8. عثمان بن سعيد العمري:

يكى از كسانى كه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام بار يافته، نائب و سفير او عثمان بن سعيد عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حميرى كه از راويان موثق است تصريح مى‌كند كه امام زمان عليه السلام را ديده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را با سند صحيح اين‌گونه نقل كرده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَدِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُرِيَهُ «كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»....

ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟ فَقَالَ: إِي وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ....

عبد الله بن جعفر حميرى مى‌گويد: من با عثمان بن سعيد عمروى سفير امام زمان عليه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وكيل امام بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام عسكرى بپرسم، من به سفير امام زمان عثمان بن سعيد گفتم:

مى‏خواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، زيرا كيش و آئين من بر اين است كه زمين از حجت خالى نمى‏ماند، مگر چهل روز قبل از قيامت كه در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى‏كشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ايمان مسدود مى‏شود آنسان كه بعد از آن نه ايمان كسى پذيرفته شود كه تا آن روز كافر بوده است، و نه كردار شايسته مردمان مورد قبول مى‏افتد كه پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى كه در آن چهل روز بر روى زمين باشند بدكاره‏هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى‏شود. با اين اعتقاد و يقين، دوست دارم بر يقين خود بيفزايم. همانا ابراهيم خليل از خدا مسألت كرد تا به او نشان دهد كه چگونه مردگان را زنده مى‏كند. و خدا به او گفت: مگر اين را باور نداري؟ ابراهيم گفت: «چرا باور دارم. اما مى‏خواهم اطمينان و آرامش دل بيابم». من نيز به شما كه سفير امام زمانى وثوق كامل دارم‏....

عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكرى را ديده‏اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود و به دست خود اشاره كرد...

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص330، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

بررسي سند روايت:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:

نجاشى در بار او مى‌نويسد که او مورد اعتماد، سرشناس و کاتب امام عصر عليه السلام بوده است:

محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميري أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر عليه السلام.

رجال النجاشي، ص 355.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى العطار:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها در زمان خود، مورد اعتماد و سرشناس بود:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.

رجال النجاشي، ص 353

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عبد الله بن جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

احمد بن إسحاق القمي:

نجاشي مي‌گويد:

وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.

او نماينده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى عليهما السلام روايت كرده است و از ياران ويژه‌اى امام حسن عسكرى عليه السلام بود.

رجال النجاشي، ص91.

شيخ طوسى نيز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مى‌كند كه او امام زمان عليه السلام را ديده‌است:

الأشعري، أبو علي، كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد عليه السلام، ورأى صاحب الزمان عليه السلام، وهو شيخ القميين ووافدهم.

الفهرست، ص70.

و در رجال خود او را ثقه دانسته است:

أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص397، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

عثمان بن سعيد العمري:

شيخ طوسي مي‌گويد که او گرانقدر، مورد اعتماد و وکيل امام عليه السلام بوده است:

عثمان بن سعيد العمري الزيات، ويقال له: السمان، يكنى أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله عليه السلام.

رجال الطوسي، ص 401.

سند اين روايت صحيح اعلائى است و تمام روات آن از برترين راويان تاريخ شيعه هستند.

9. محمد بن عثمان العمري در کنار خانه خدا

شيخ صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه مي‌نويسد: محمد بن عثمان عمري، حضرت حجت بن الحسن عليه السلام را در كنار خانه خدا زيارت كرده است:

وَرُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَهُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي.

- قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَرْضَاهُ‏ وَرَأَيْتُهُ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَهُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ.

از عبد الله بن جعفر حميري روايت شده است که از محمد بن عثمان العمري که خداوند از او راضي باد سؤال کردم و گفتم: آيا صاحب الأمر را ديده‌اي؟ پس گفت: بلي، آخرين ديدارم با ايشان در کنار بيت الله الحرام بود که آن حضرت مي‌فرمود: خدايا آن چه را که به من وعده داده‌اي عملي کن.

محمد بن عثمان گفت: و ديدم که پرده کعبه را در رکن مستجار گرفته و مي‌فرمود: خدايا به وسيله من از دشمنانت انتقام بگير.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص520، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

بررسي سند روايت:

شيخ صدوق در مشيخه کتاب من لايحضر سند خود را از عبد الله بن جعفر حميري اين گونه نقل کرده است:

وما كان فيه عن عبد الله بن جعفر الحميري فقد رويته عن أبي، ومحمد بن الحسن، ومحمد بن موسى بن المتوكل رضي الله عنهم عن عبد الله بن جعفر بن جامع الحميري.

من لا يحضره الفقيه، ج 4 ص 510

پس شيخ صدوق در حقيقت اين روايت را از سه نفر: پدر بزگوارش، محمد بن الحسن و محمد بن موسي المتوکل از عبد الله بن جعفر از محمد بن عثمان العمري نقل کرده است.

اين سند هيچ اشکالي ندارد و تمام راويان آن از بزرگان تاريخ شيعه به شمار مي‌روند:

علي بن الحسين بن بابويه

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عثمان العمري

شيخ طوسي مي‌گويد که او و پدر بزرگوارش وکيل حضرت صاحب الزمان بودند و نزد شيعيان جايگاه بلندي داشتند:

101 - محمد بن عثمان بن سعيد العمري، يكنى أبا جعفر، وأبوه يكنى أبا عمرو، جميعا وكيلان من جهة صاحب الزمان عليه السلام، ولهما منزلة جليلة عند الطائفة.

رجال الطوسي، ص 447.

بنابراين سند اين روايت هم کاملا صحيح است و ثابت مي‌کند که محمد بن عثمان عمري آن حضرت را در زمان غيبت صغري و در کنار خانه کعبه ديده است.

10. محمد بن عثمان العمري:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِه‏.

عبد اللَّه بن جعفر حميرى مى‌گويد: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مى‏كنم كه ابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده‏ها را زنده مى‌كنى گفت: مگر ايمان ندارى؟ عرض‌كرد: چرا، ولى مى‌خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر كه او را ديدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند اين و با دست خود اشاره به گردن خود نمود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص435،‌ ح3، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

محمد بن الحسن بن وليد:

محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد أبو جعفر شيخ القميين، وفقيههم، ومتقدمهم، ووجههم. ويقال: إنه نزيل قم، وما كان أصله منها. ثقة ثقة، عين، مسكون إليه.

رجال النجاشي، ص 383.

محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد القمي، جليل القدر بصير بالفقه، ثقة.

رجال الطوسي، ص 439.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عثمان العمري:

محمد بن عثمان بن سعيد، يکي از وکيلان و نواب خاص امام عصر عليه السلام بوده و جايگاه عظيمي در نزد امام عسکري و حضرت مهدي عليهما السلام داشته است؛ چنانچه شيخ طوسي در باره او و پدر بزرگوارش مي‌نويسد:

محمد بن عثمان بن سعيد العمري، يكنى أبا جعفر، وأبوه يكنى أبا عمرو، جميعا وكيلان من جهة صاحب الزمان عليه السلام، ولهما منزلة جليلة عند الطائفة.

رجال الطوسي، ص 447.

11. توصيف حضرت حجت عليه السلام توسط عثمان بن سعيد العمري

شيخ کليني در کتاب شريف کافي مي‌نويسد:

4- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقَالَ قَدْ مَضَى وَلَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذَا وَأَشَارَ بِيَدِهِ.

حمدان القلانسي گويد: به عثمان بن سعيد گفتم: امام عسکري از دنيا رفت؟ پس گفت: بلي؛ ولي در ميان باقي گذاشت کسي را که گردن او اين چنين است ـ با دستش نشان داد ـ.

الكافي، ج‏1، ص331

بررسي سند روايت:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ العلان الکليني

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و چهره سرشناسي بود:

علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني المعروف بعلان يكنى أبا الحسن. ثقة، عين. له كتاب أخبار القائم [عليه السلام]

فهرست اسماء مصنفي الشيعة ( رجال النجاشي ) - النجاشي - ص 261.

حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ:

مرحوم کشي مي‌گويد که او فقيه، مورد اعتماد و اهل خير بود:

وأما محمد بن أحمد النهدي: وهو حمدان القلانسي كوفي فقيه ثقة خير.

اختيار معرفة الرجال ( رجال الكشي )، ج2، ص812

دسته چهارم: حضرت مهدي عليه السلام نهمين فرزند، از نسل امام حسين عليه السلام است

12. رسول خدا صلي الله عليه وآله:

شيخ صدوق رحمت الله عليه در كتاب «الخصال» با سند صحيح از سلمان فارسي نقل مي‌کند که رسول خدا صلى الله عليه وآله امام حسين عليه السلام را امام، فرزند امام و پدر ائمه عليهم السلام معرفي کرده است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله وإِذَا الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذَيْهِ وهُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ ويَلْثِمُ فَاهُ وهُوَ يَقُولُ أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ سَيِّدٍ، أَنْتَ‏ إِمَامٌ‏ ابْنُ‏ إِمَامٍ،‏ أَبُو الْأَئِمَّةِ، أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ، أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.

«سلمان فارسى رحمت الله عليه روايت مى‏كند: نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم، ديدم حسين عليه السلام بر زانوى آن حضرت نشسته، پيامبر چشم­ها و دهان وى را مى‏بوسد و مى‏گويد:

تو سرور امت من و فرزند سرور امت من هستى، و تو امام فرزند امام و پدر امام هستى، تو حجت خدا و پدر ۹ تن از حجت‌هاي خداوندي كه از نسل تو هستند كه نهمين آنان، حضرت قائم است».

همين روايت در کتاب الإختصاص شيخ مفيد رحمت الله عليه با سند ديگر و در کتاب الإمامة والتبصرة و کفاية الأثر با همان سند شيخ صدوق رحمت الله عليه نقل شده است.

الصدوق، محمد بن علي، الخصال، ج2، ص475، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم؛

المفيد، محمد بن محمد، الاختصاص، ص208، دار المفيد ـ بيروت؛

ابن بابويه، علي بن الحسين، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص110، مدرسة الإمام المهدي ـ قم؛ الخزاز، علي بن محمد، كفاية الأثر، ص46، بيدار ـ قم، 140هـ

از اين روايت نکات ذيل قابل استفاده است:

1. امام حسين عليه السلام «امام» و پدر او اميرمؤمنان عليه السلام نيز «امام» بوده است؛

2. «امامت» بعد از امام حسين در نسل آن حضرت ادامه خواهد يافت؛

3. ائمه عليهم السلام حجت خداوند بر مردم هستند؛

4. نهمين فرزندن امام حسين عليه السلام قائم آل محمد (مهدي) خواهد بود.

سند روايت:

علي بن الحسين بن بابويه:

مرحوم نجاشي او را بزرگ، پيشتاز، پيشکسوت فقها و دانشمندان قم و ثقه دانسته است:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که از فقهاي بزرگ و مورد اعتماد بوده است:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص397ـ 398، رقم: 8076

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد که وي مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450

و شيخ طوسي نيز او را ثقه مي‌داند:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778

حماد بن عيسي:

نجاشي او در نقل حديث قابل اعتماد و بسيار راستگو توصيف کرده است:

وكان ثقة في حديثه، صدوقا.

رجال النجاشي، ص142

و شيخ طوسي نيز وي را از نويسندگان شيعه و مورد اعتماد مي‌داند:

له کتب، ثقة.

رجال الطوسي، ص334؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص236ـ237، رقم: 3972.

عبد الله بن مسکان:

نجاشي مي‌گويد که از دانشمندان سرشناس و مورد اعتماد بوده است:

ثقة، عين.

رجال النجاشي، ص214

و شيخ طوسي نيز او را توثق کرده است:

عبد الله بن مسكان ثقة.

الفهرست، ص168، معجم رجال الحديث، ج11، ص347، رقم: 7173

أبان بن تغلب:

نجاشي مي‌نويسد که او محضر سه امام عليهم السلام را درک و جايگاه خاصي نزد آن بزرگواران داشته و شيعيان نيز براي او موقعيت ممتازي قائل بوده اند:

عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين، وأبا جعفر، وأبا عبد الله عليهم السلام وروى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم.

رجال النجاشي، ص10.

شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او جايگاه ويژه نزد شيعيان داشته و گرانقدر و محترم بوده است:

ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة في أصحابنا.

الفهرست، ص57؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص131، رقم: 28.

13. اميرمؤمنان عليه السلام:

شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا، هنگام نقل حديث شريف ثقلين، نام ائمه عليهم السلام را نيز از زبان اميرمؤمنان عليه السلام نقل کرده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غِيَاثِ‏ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهم السلام قَالَ‏:...

سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي مَنِ الْعِتْرَةُ؟ فَقَالَ:

أَنَا وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَقَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَلَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله حَوْضَه‏.

«از امير مؤمنان عليه السلام پرسيدند: معنى سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله كه فرموده: «انّى مخلّف فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى» چيست؟ عترت چه كسانى هستند؟ حضرت فرموند: مقصود از عترت، من و حسنين و نه نفر از اولاد حسين هستيم، نفر نهم مهدى و قائم عترت است، اينان از قرآن جدا نخواهند شد تا زماني كه در كنار حوض کوثر خدمت پيغمبر برسند».

الصدوق، محمد بن علي(متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، جص60، مؤسسة الأعلمي ـ بيروت.

اين روايت ثابت مي‌كند كه اهل بيت عليهم السلام و قرآن كريم، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله بعد از آن حضرت هستند و مقصود از حديث شريف ثقلين امامان دوازدگانه شيعه هستند. همچنين اين روايت، عصمت مطلق اهل بيت عليهم السلام و همراهي هميشگي آن­ها را با قرآن گوشزد مي‌كند.

بررسي سند روايت:

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

او از اساتيد شيخ صدوق رحمت الله عليه است و شيخ از او به بزرگي ياد کرده و مي‌گويد:

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

«او شخص مورد اعتماد، متدين و فاضل بود، رحمت و رضوان خداوند بر او نثارش باد».

كمال الدين وتمام النعمة، ص369

با تأييد شيخ صدوق، نيازى نيست تا سخن ديگران را در اين باره ذكر كنيم.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

او از اساتيد شيخ کليني است، نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام علماي شيعه بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالمي گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

غياث بن ابراهيم التميمي الأسدي:

نجاشي مي­گويد: «وي مورد اعتماد بود و از امام صادق و امام کاظم عليهما السلام حديث نقل کرده است».

ثقة. روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام.

رجال النجاشي، ص305؛ معجم رجال الحديث، ج14، ص250، رقم: 9299

14. امام باقر عليه السلام:

شيخ کليني با سند صحيح نقل مي‌کند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.

«ابوبصير از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که بعد از امام حسين بن علي عليهما السلام 9 امام خواهند آمد که نهمين امام قائم آن‌ها است».

الكافي، ج1، ص533

علامه مجلسي در باره سند اين روايت مي‌گويد:

الحديث الخامس عشر: حسن كالصحيح.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏6، ص231.

بررسي سند روايت:

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

سعيد بن غزوان:

نجاشي مي­گويد: او مورد اعتماد است.

ثقة.

رجال النجاشي، ص181؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص133، رقم: 5172

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي يا به عبارت ديگر أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

دسته پنجم: چهارمين فرزند از فرزندان امام رضا عليه السلام

15. روايت امام رضا عليه السلام

امام هشتم عليه السلام به ريان بن صلت مي‌فرمايد: صاحب الامر چهارمين شخص از فرزندان من است:

7- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام: أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟

فَقَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِي أَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَكَيْفَ أَكُونُ ذَلِكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَإِنَّ الْقَائِمَ‏ هُوَ الَّذِي‏ إِذَا خَرَجَ‏ كَانَ فِي سِنِّ الشُّيُوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِيّاً فِي بَدَنِهِ حَتَّى لَوْ مَدَّ يَدَهُ إِلَى أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَلَوْ صَاحَ بَيْنَ الْجِبَالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُهَا يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَخَاتَمُ سُلَيْمَانَ عليه السلام ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.

ريان بن صلت مي‌گويد به امام رضا عليه السلام عرض كردم شما صاحب الامر هستيد؟ فرمود من هم صاحب الامرم ولى آن صاحب الامر نيستم كه زمين را پر از عدالت كند چنانچه پر از ستم شده است و چگونه او باشم با اينكه مى‏بينى بدنم ضعيف است ولى قائم آنست كه چون ظهور كند در سن پيرانست و سيماى جوانان دارد نيرومند باشد تا بجائى كه اگر دست به بزرگترين درخت زمين اندازد آن را از جا بكند و اگر ميان كوهها نعره كشد سنگهاى آنها از هم بپاشد با او است عصاى موسى و خاتم سليمان عليهما السلام او چهارمين فرزند من است خدا او را زير پرده خود دارد تا بخواهد سپس او را ظاهر كند تا زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از جور و ستم شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 376، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت:

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

او از اساتيد شيخ صدوق رحمت الله عليه است و شيخ از او به بزرگي ياد کرده و مي‌گويد:

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

«او شخص مورد اعتماد، متدين و فاضل بود، رحمت و رضوان خداوند بر او نثارش باد».

كمال الدين وتمام النعمة، ص369

با تأييد شيخ صدوق، نيازى نيست تا سخن ديگران را در اين باره ذكر كنيم.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

او از اساتيد شيخ کليني است، نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام علماي شيعه بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

ريان بن الصلت:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

روى عن الرضا عليه السلام، كان ثقة صدوقا.

رجال النجاشي، ص165

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد و اصالتا اهل خراسان بوده است:

بغدادي، ثقة، خراساني الأصل.

رجال الطوسي، ص357

معجم رجال الحديث، ج8، ص 217.

دسته ششم: مخفي بودن ولادت حضرت مهدي عليه السلام

16. امام رضا عليه السلام: ولادت مهدي عليه السلام مخفي اما نسبش آشكار

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَأَنْ يَرُدَّهُ اللَّهُ‏ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْكَ مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ.

فَقَالَ: مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَسُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَأَشَارَتْ إِلَيْهِ الْأَصَابِعُ وَحُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِيَ‏ الْمَوْلِدِ وَالْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِهِ.

ايوب بن نوح گفت: به امام رضا عليه السلام عرض كردم: اميدوارم صاحب الامر تو باشى و خدا آن را بدون شمشير کشيدن به تو برگرداند، به درستي که با شما بيعت شده است و به نام شما سكه زده‏اند.

آن حضرت فرمود: كسى از ما امامان نباشد كه نامه‏ها نزد وى رفت و آمد نمايد و از او مسأله پرسند و انگشت نما باشد و به وى مال امام بدهند جز آن كه کشته می شود يا در بستر خود می میرد، تا خداى عز و جل براى اين امر مردى را بر انگيزد كه ولادت و زندگانيش مخفي و نسبش آشکار است.

كمال الدين وتمام النعمة، ص370

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت.

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

ايوب بن نوح:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او وکيل امام جواد و امام هادي عليهما السلام بوده و در نزد آن دو امام همان جايگاه بلندي داشت، امين و بسيار با تقوا بود، زياد عبادت مي‌کرد و در نقل روايت مورد اعتماد بود:

كان وكيلا لأبي الحسن وأبي محمد عليهما السلام، عظيم المنزلة عندهما، مأمونا، وكان شديد الورع، كثير العبادة، ثقة في رواياته.

رجال النجاشي، ص 102.

شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

أيوب بن نوح بن دراج، ثقة.

الفهرست، ص 56

معجم رجال الحديث، ج4، ص170

دسته هفتم: پيش بيني غيبت حضرت مهدي عليه السلام

17.شبيه ترين فرد به رسول خدا (ص) از نظر سيرت و صورت:

شيخ صدوق با سند صحيح از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي‌کند که آن حضرت، غيبت امام مهدي عليه السلام را پيش بيني کرده است:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ جَمِيعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ وَأَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ جَمِيعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ السَّرَّادُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عليهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم

الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَكُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ‏ لَهُ‏ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

مهدي از فرزندان من است، همنام و هم کنيه من است. او شبيه‌ترين شخص نسبت به من از نظر صورت و سيرت است. او داراي غيبتي است که مردم حيران هستند؛ به حدي که مردم از دين‌شان بر مي‌گردند، در اين زمان است که او همانند ستاره نفوذ کننده خواهد آمد و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص287، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

اين روايت ثابت مي‌کند که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است و غيبت طولاني خواهد داشت که در اين دوران عده‌اي به خاطر عدم ايمان به گفته‌هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله از دين خود خارج و گمراه مي‌شوند. حضرت مهدي عليه السلام در چنين دوراني ظهور خواهند کرد.

همچنين اين روايت ثابت مي‌کند که حضرت مهدي عليه السلام از نظر اخلاق و سيرت شبيه‌ترين فرد به رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

اين مسأله مي‌تواند در پاسخ به شبهه وهابيت که مدعي هسند آن حضرت در زمان ظهور خونريزي زيادي خواهد کرد، کاربرد زيادي دارد.

اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله خونريزي کرده است، حضرت مهدي عليه السلام نيز خواهد کرد؛ پس اشکالي ندارد و او پيرو سنت جدش رسول خدا صلي الله عليه وآله است و اگر رسول خدا چنين نکرده است، حضرت مهدي نيز نخواهد کرد.

بررسي سند روايت

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

النجاشي، أحمد بن علي، رجال النجاشي، ص261، مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم.

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الطوسي، محمد بن الحسن، الفهرست، ص157، مؤسسة نشر الفقاهة؛ الخوئي، السيد أبو القاسم، معجم رجال الحديث، ج12، ص397ـ 398.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است.

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

داود بن الحصين:

داود بن حصين الأسدي: مولاهم، كوفي، ثقة

رجال النجاشي ، ص 159

معجم رجال الحديث، ج 8، ص 102، رقم: 4391.

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي و گفته شده أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

18.غيبت کبري و غيبت صغري:

شيخ کليني با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که حضرت مهدي داراي دو غيب خواهد بود:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ لِلْقَائِمِ‏ غَيْبَتَانِ‏ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ.

براي قائم عليه السلام دو غيبت است که يکي کوتاه و ديگري طولاني خواهد بود. در غيبت اول کسي جايگاه او را نمي‌داند؛ مگر شيعيان خاص آن حضرت و در غيب ديگر کسي جايگاهش را نمي‌داند؛ مگر خادمان خاص ايشان.

الكافي، ج‏1، ص340.

بررسي سند روايت:

محمد بن يحيي العطار:

نجاشي مي­گويد: او بزرگ شيعيان در زمان خود، شخصيت برجسته آنان بود و مورد اعتماد و اطمينان است. از وي احاديث بسياري نقل شده است:

شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث...

رجال النجاشي، ص353؛‌ معجم رجال الحديث، ج19، ص33، رقم: 12010.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

إسحاق بن عمار بن حيان الساباطي الصيرفي:

شيخ طوسي او را ثقه دانسته است:

إسحاق بن عمار، ثقة، له كتاب.

رجال الطوسي، ص 331.

معجم رجال الحديث، ج 3، ص 223، رقم: 1165

دسته هشتم: وظايف شيعيان در دروان غيبت

19.اگر امام شما غائب شد، آن را انکار نکنيد:

شيخ کليني با دو سند صحيح نقل مي‌کند که امام صادق عليه السلام فرمود:

10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ‏ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا.

اگراز صاحب اين امر (امام شما) خبر غيبتش رسيد، او را انكار نكنيد.

الكافي، ج‏1، ص338.

اين روايت با اندك تفاوت در سند،‌ در جاي ديگر اصول كافي نيز نقل شده است:

15- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ‏ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِكُمْ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا.

الكافي، ج‏1، ص340

بررسي سند روايت:

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

مقصود از «عدة من أصحابنا» در اين سند: «علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن» هستند که در مطمئن و مورد اعتماد بودن هيچ يک از آن‌ها ترديدي نيست. و دست کم وثاقت علي بن ابراهيم در همين جا بررسي شده است.

الحلي، الحسن بن يوسف، خلاصة الأقوال، ص430، مؤسسة نشر الفقاهة ـ قم.

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

علي بن الحکم الأنباري:

شيخ طوسي او را مورد اعتماد و گرانقدر معرفي کرده است:

علي بن الحكم الكوفي، ثقة، جليل القدر.

الفهرست، ص 151.

أَبو أَيُّوبَ الْخَزَّازِ:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و داراي مقام بلند در نزد شيعيان بود:

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب الخراز وقيل إبراهيم بن عثمان، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ذكر ذلك أبو العباس في كتابه، ثقة، كبير المنزلة له كتاب نوادر كثير الرواة.

رجال النجاشي، ص20

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

20. به آن چه پيش از غيبت آموخته‌ايد عمل کنيد:

امام صادق عليه السلام به عبد الله بن سنان و ابو علي فرمودند، در زمان غيبت، به رواياتي كه از ائمه به دست تان رسيده عمل كنيد:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ: فَكَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ‏ فِي‏ حَالٍ‏ لَا تَرَوْنَ‏ فِيهَا إِمَامَ هُدًى؟ وَ لَا عَلَماً يُرَى؟ وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا دُعَاءَ الْغَرِيقِ؟

فَقَالَ لَهُ أَبِي: إِذَا وَقَعَ هَذَا لَيْلًا فَكَيْفَ نَصْنَعُ؟

فَقَالَ: أَمَّا أَنْتَ فَلَا تُدْرِكُهُ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ، فَتَمَسَّكُوا بِمَا فِي أَيْدِيكُمْ، حَتَّى يَتَّضِحَ لَكُمُ الْأَمْرُ.

عبد الله بن سنان گويد: من و أبو علي بر امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهيد بود آن هنگام که زندگي شما بگذرد؛ اما امام هدايت گر و پرچم نبينيد. در اين زمان کسي نجات نيابد مگر اين که دعاء غريق بخواند؟

پدرم عرض کرد: اگر اين وضعيت ظلماني اتفاق بيفتد، چه کار کنيم؟

آن حضرت فرمود: اما تو آن زمان را درک نخواهي کرد، اگر چنين شد؛ به آن چه در دست شما است تمسک کنيد (به آن چه از ائمه قبل آموخته‌ايد، عمل کنيد) تا اين که وضعيت براي شما واضح شود.

الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ النص؛ ص127

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

عباس بن معروف:

نجاشي مي‌گويد که او اهل قم و مورد اعتماد بوده است:

أبو الفضل مولى جعفر بن [ عمران بن ] عبد الله الأشعري، قمي، ثقة.

رجال النجاشي ، ص 281.

و شيخ طوسي مي‌گويد که خود او مورد اعتماد و روايتش صحيح است:

العباس بن معروف، قمي، ثقة صحيح، مولي جعفر بن عمران بن عبد الله الأشعري.

رجال الطوسي، ص 361.

علي بن مهزيار

مرحوم نجاشي مي‌گويد که وکيل امام جواد عليه السلام بود و نزد آن حضرت جايگاه ويژه‌اي داشت. همچنين در نقل روايت مورد اعتماد است و هيچ اشکالي نمي‌توان به او گرفت، اعتقادش صحيح است و کتاب‌هاي مشهوري نوشته است:

علي بن مهزيار الأهوازي أبو الحسن دورقي الأصل، مولى...

و روى عن الرضا وأبي جعفر عليهما السلام، واختص بأبي جعفر الثاني [ عليه السلام ] وتوكل له وعظم محله منه، وكذلك أبو الحسن الثالث عليه السلام وتوكل لهم في بعض النواحي، وخرجت إلى الشيعة فيه توقيعات بكل خير، وكان ثقة في روايته لا يطعن عليه، صحيحا اعتقاده. وصنف الكتب المشهورة.

رجال النجاشي، ص253

و شيخ طوسي مي‌گويد:

او بسيار گرانقدر بود، روايات زيادي نقل کرد و مورد اعتماد است:

علي بن مهزيار الأهوازي رحمه الله، جليل القدر، واسع الرواية، ثقة، له ثلاثة وثلاثون كتابا.

الفهرست، ص152.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

حماد بن عيسي:

وي از بزرگان شيعه در نقل حديث، مورد اعتماد و بسيار صادق است. نجاشي از او با عنوان: «وكان ثقة في حديثه، صدوقا» ياد کرده است.

رجال النجاشي، ص142

و شيخ طوسي نيز او را مورد اعتماد دانسته است.

ثقة.

الفهرست، ص115؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص236ـ237، رقم: 3972.

إسحاق بن جرير:

نجاشي او را مورد اعتماد دانسته است:

إسحاق بن جرير بن يزيد بن جرير بن عبد الله البجلي، أبو يعقوب، ثقة.

رجال النجاشي، ص71.

عبد الله بن سنان:

نجاشي در باره او مي­گويد: وي اهل کوفه و از علماي مورد اطمينان ما شيعيان و بسيار گرامي است و هيچ عيبي از آن نمي­توان جست... بسياري از علماي ما از وي رواياتي نقل کردهاند؛ زيرا نزد بزرگان شيعه، مردي بزرگ و مورد اطمينان به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ.... روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.

رجال النجاشي، ص214.

شيخ طوسي مي­گويد: عبد الله بن سنان مردي مورد اعتماد است.

عبد الله بن سنان، ثقة له کتاب.

الفهرست، ص165؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص224، رقم: 6919.

21.هركس امام زمانش را بشناسد، انگار که با حضرت قائم عليه السلام در خيمه‌اش حضور دارد:

امام صادق عليه السلام به حمران بن اعين فرمودند: امامت را بشناس اگر شناختي، تقدم و تأخير ظهورش به تو ضرري نمي‌رساند و مثل كسي هستي كه در خيمه حضرت با آن حضرت باشد:

7- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ شَيْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَمْ تَأَخَّرَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»‏ فَمَنْ‏ عَرَفَ‏ إِمَامَهُ‏ كَانَ‏ كَمَنْ‏ هُوَ فِي فُسْطَاطِ الْقَائِمِ عليه السلام.

امام صادق عليه السلام فرمود: امامت را بشناس؛ زيرا زماني که امامت را شناختي، جلو افتادن و يا به تأخير افتادن اين امر ضرري به تو نمي‌زند. به درستي که خداوند فرموده است: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم» پس کسي که امامش را بشناسد؛ همانند کسي است که با قائم عليه السلام در خيمه‌اش باشد.

ابن أبي زينب النعماني، أبو عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب (متوفاي360هـ)، الغيبة، ص 352، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1422هـ.

بررسي سند روايت:

احمد بن محمد بن سعيد:

نجاشي در باره او مي‌گويد:

هذا رجل جليل في أصحاب الحديث، مشهور بالحفظ، والحكايات تختلف عنه في الحفظ وعظمه، وكان كوفيا زيديا جاروديا على ذلك حتى مات، وذكره أصحابنا لاختلاطه بهم ومداخلته إياهم وعظم محله وثقته وأمانته.

اين شخص نزد اصحاب حديث قدر و منزلت داشت، در حفظ مشهور بود، خبرهاي زيادي در باره حفظ و عظمت او نقل شده است. اهل کوفه و پيرو فرقه جاروديه از مذهب زيديه بود و تا آخر عمر بر اين مذهب ماند. شيعيان از او به خاطر اين که زياد با آن‌ها رفت و آمد داشت و همچنين به خاطر جايگاه بزرگ او، مورد اعتماد و امانت‌داريش، از او ياد کرده‌اند.

رجال النجاشي، ص94.

و شيخ طوسي مي‌گويد:

وأمره في الثقة والجلالة وعظم الحفظ أشهر من أن يذكر

وضيعت او در وثاقت و جلالت، و حافظه قوي، مشهورتر از آن است که ذکر شود.

الفهرست، ص73.

يحيى بن زكريا بن شيبان:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ، مورد اعتماد و بسيار راستگو بود و نمي‌توان به او اشکالي وارد کرد:

الشيخ، الثقة، الصدوق، لا يطعن عليه.

رجال النجاشي، ص442.

علي بن سيف بن عميرة:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

علي بن سيف بن عميرة النخعي أبو الحسين كوفي، مولى، ثقةز

رجال النجاشي، ص278

سيف بن عميرة:

شيخ طوسي او را توثيق کرده است:

ثقة، كوفي نخعي عربي.

الفهرست، ص140.

حمران بن أعين:

روايات فراواني در کتاب‌هاي شيعه در باره جلالت و عظمت حمران ابن أعين نقل شده است که حضرت آيت الله العظمي خوئي پس از نقل آن‌ها مي‌گويد:

وهذه الروايات وإن كانت أكثرها ضعيفة السند إلا أن في المعتبرة منها كفاية في إثبات جلالة حمران، وقد تقدم في ترجمة أويس القرني حديث أسباط ابن سالم عن أبي الحسن موسى عليه السلام، أن حمران بن أعين، من حواري محمد بن علي وجعفر بن محمد عليهم السلام.

اين روايت اگر چه اکثر آن‌ها ضعيف هستند؛ ولي روايات معتبري نيز در اين ميان وجود دارد که براي اثبات جلالت و عظمت او کفايت مي‌کند. در ترجمه اويس قرني حديث اسباط بن سالم گذشت که امام کاظم عليه السلام فرمود: حمران بن أعين از حواري (اصحاب خاص) امام باقر و امام صادق عليه السلام بوده است.

معجم رجال الحديث، ج7، ص273

بنابراين در وثاقت او شکي نيست.

22. اگر دوراني رسيد که امام خود را نيافتيد، به خداوند پناه ببريد و...

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ومُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ والْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ السَّرَّادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:

إِنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وأَعْلَمَهُمْ بِهِ وأَرْأَفَهُمْ بِالنَّاسِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وآله والْأَئِمَّةُ عليه السلام فَادْخُلُوا أَيْنَ‏ دَخَلُوا وفَارِقُوا مَنْ فَارَقُوا. ـ عَنَى بِذَلِكَ حُسَيْناً ووُلْدَهُ عليهم السلام ـ فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِمْ وهُمُ الْأَوْصِيَاءُ ومِنْهُمُ الْأَئِمَّةُ فَأَيْنَمَا رَأَيْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ وإِنْ أَصْبَحْتُمْ يَوْماً لَا تَرَوْنَ مِنْهُمْ أَحَداً فَاسْتَغِيثُوا بِاللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وانْظُرُوا السُّنَّةَ الَّتِي كُنْتُمْ عَلَيْهَا واتَّبِعُوهَا وأَحِبُّوا مَنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ وأَبْغِضُوا مَنْ كُنْتُمْ تُبْغِضُونَ فَمَا أَسْرَعَ مَا يَأْتِيكُمُ الْفَرَجُ‏.

«ابو حمزه ثمالى گفت: شنيدم امام باقر عليه السلام مي‌فرمود: به راستى نزديكترين مردم به خداى عز و جل و داناترشان به او و آشناترين آنان نسبت به مردم، محمد و ائمه صلوات اللَّه عليهم هستند. پس هر جا كه آن‌ها وارد شدند، شما نيز وارد شويد و آن‌ها از هر كس كه جدا شدند شما هم جدا شويد ـ مقصود امام حسين عليه السلام است و فرزندانش ـ زيرا كه حق با آنها است. چه اوصياى خوبي هستند! و امامان امت از آنها هستند. هر كجا آنها را ديديد از آنها پيروى كنيد. اگر روزى شد كه هيچ كسى از آنها را نديديد؛ پس از خداى عز و جل طلب يارى كنيد و از همان روشى كه داشتيد، پيروى كنيد. كساني را كه دوست داشتيد، دوست بداريد و با كسانى كه آنها را دشمن مى‏داشتيد، همچنان دشمن باشيد. در اين صورت به زودي فرج شما سرخواهد رسيد».

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص328، ح32، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

در اين روايت امام دوراني را پيش بيني مي‌کند که شيعيان امام خود را نخواهند ديد و مي‌فرمايد که در اين دوران شيعه وظيفه دارد به روش گذشته خود که از ائمه گذشته ياد گرفته‌اند عمل نمايند و...

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب:

شيخ طوسي مي­گويد: علي بن رئاب اهل کوفه و کتاب او يکي از اصول (چهارصدگانه حديث شيعه در زمان ائمه) بود. وي بسيار گرانقدر و مورد اعتماد بود:

علي بن رئاب الكوفي: له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20، رقم: 8139.

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

23.در دوران غيبت بر اعتقادتان استوار بمانيد:

امام صادق عليه السلام به زاره توصيه فرمود كه در زمان غيبت بر اعتقاداتي‌كه داريد استوار بمانيد:

123 عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏:

يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ. فَقُلْتُ لَهُ: مَا يَصْنَعُ النَّاسُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟ قَالَ: يَتَمَسَّكُونَ بِالْأَمْرِ الَّذِي هُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ‏.

زماني بر مردم خواهد گذشت که امام آن‌ها غائب مي‌شود. سؤال کردم، وظيفه مردم در آن زمان چيست؟ فرمود: بر همان طريقه‌اي که دارند بمانند تا مطلب بر آن‌ها روشن شود.

القمي، أبو الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 329هـ )، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص125، تحقيق و نشر: مدرسة الإمام المهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1404 هـ ـ 1363ش.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 350، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي طويى كه او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در فهرست و رجالش توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

ايوب بن نوح:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او وکيل امام جواد و امام هادي عليهما السلام بوده و در نزد آن دو امام همان جايگاه بلندي داشت، امين و بسيار با تقوا بود، زياد عبادت مي‌کرد و در نقل روايت مورد اعتماد بود:

كان وكيلا لأبي الحسن وأبي محمد عليهما السلام، عظيم المنزلة عندهما، مأمونا، وكان شديد الورع، كثير العبادة، ثقة في رواياته.

رجال النجاشي، ص 102.

شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

أيوب بن نوح بن دراج، ثقة.

الفهرست، ص 56

معجم رجال الحديث، ج4، ص170

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

جميل بن دراج:

نجاشي به نقل ابن فضال مي‌نويسد که او بزرگ و چهره سرشناس شيعيان و مورد اعتماد بود:

وقال ابن فضال: أبو محمد شيخنا ووجه الطائفة، ثقة.

رجال النجاشي، ص126

و شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

جميل بن دراج. له أصل - وهو ثقة

الفهرست، ص 94

معجم رجال الحديث، ج5، ص122

زرارة بن أعين:

نجاشي مي­گويد که او بزرگ شيعيان در زمان خود، با سابقه و پيش كسوت آنان، قاري، فقيه، متکلم، شاعر و اديب بود... و در نقل احاديث بسيار راستگو بود:

شيخ أصحابنا في زمانه ومتقدمهم، وكان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا... صادقا فيما يرويه.

رجال النجاشي، ص175؛ معجم رجال الحديث، ج8، ص225، رقم: 4671.

24.مردم دوران غيبت، نزديک‌ترين افراد به خداوند

اين روايت را شيخ صدوق چنين نقل مي‌كند:

17- حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ‏ فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَحُجِبَ عَنْهُمْ فَلَمْ يَعْلَمُوا بِمَكَانِهِ وَهُمْ فِي ذَلِكَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَا تَبْطُلُ حُجَجُ اللَّهِ وَلَا بَيِّنَاتُهُ فَعِنْدَهَا فَلْيَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَمَسَاءً وَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَباً عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا أَفْقَدَهُمْ حُجَّتَهُ فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ لَا يَرْتَابُونَ وَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ يَرْتَابُونَ مَا أَفْقَدَهُمْ حُجَّتَهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بهترين زماني كه خداوند به بندگانش نزديك و از آنها خشنود است، هنگامى است كه مردم حجت خدا را از دست بدهند؛ و او براى آنها آشكار نشود و از نظر آنها غائب گردد، و آنها ندانند جاى او كجاست.

با اين حال اين بندگان مي‌دانند كه حجت‌هاي الهي و نشانه‏هاى او، از ميان نرفته است. در آن موقع صبح و شام منتظر فرج و ظهور باشيد.

و سخت‏ترين زماني كه خداوند بر دشمنانش غضب مي‌كند، هنگامى است، كه خداوند حجت خود را از ميان آنها بيرون ببرد و براى آنها آشكار نکند، و اين در موقعى است كه خداوند ميداند دوستانش (در باره حجت خدا) ترديد ندارند، و اگر بداند كه در بودن و نبودن وى شك دارند به مقدار يك چشم بهم زدن او را غائب نمي‌كند!

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص339، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت:

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالمي گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

محمد بن علي بن النعمان الأحول:

شيخ طوسي در باره ايشان مي‌نويسد:

يلقب عندنا مؤمن الطاق، ويلقبه المخالفون بشيطان الطاق، وهو من أصحاب الإمام جعفر الصادق عليه السلام وكان ثقة، متكلما، حاذقا، حاضر الجواب.

« ما محمد بن علي بن نعمان الاحول به نام «مؤمن الطاق» مي‌شناسيم؛ اما مخالفان او لقب «شيطان الطاق» را به وي داده­اند. او از اصحاب و ياران امام جعفر صادقp و مورد اعتماد بود. وي سخنور، زيرک بود و براي هر سؤالي يک پاسخ سريع و آماده داشت».

الفهرست، ص207؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص35، رقم: 11387.

دسته نهم: تأويل آيات در باره حضرت مهدي عليه السلام

25. حضرت حجت عليه السلام آيت منتظره خداوند

امام صادق عليه السلام در ذيل آيه « يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» مي‌فرمايد كه آيت منتظره، حضرت قائم عليه السلام است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حدثنا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏، أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ». (الأنعام/158)

فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: الْآيَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ، وَالْآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِيَامِهِ بِالسَّيْفِ، وَإِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَ مِنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ‏.

علىّ بن رئاب از امام صادق عليه السّلام روايت كند كه در تأويل اين آيه قرآن: «اما آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت تحقّق پذيرد، ايمان‏آوردن افرادى كه قبلًا ايمان نياورده‏اند، يا در ايمانشان عمل نيكى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت» فرمود:

آيات عبارت از ائمّه هستند و آيه منتظره قائم عليه السّلام است، و در آن روز ايمان كسى كه پيش از قيام او با شمشير ايمان نياورده باشد سودى ندارد، گرچه به پدرانش ايمان آورده باشد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 18

26. امام زمان عليه السلام نعمت باطني خداوند

اين روايت از امام موسي بن جعفر در تفسير آيه «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً» بيان شده است:

- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً» (لقمان/20) فَقَالَ عليه السلام:

النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَيَكُونُ فِي الْأَئِمَّةِ مَنْ يَغِيبُ قَالَ نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَلَا يَغِيبُ عَنْ‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ وَهُوَ الثَّانِي‏ عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَيُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعْبٍ وَيُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَيُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَيُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَيُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ الَّذِي تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَلَا يَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.

محمّد بن زياد أزدىّ گويد: از سرور خود موسى بن جعفر عليهما السّلام از تفسير اين كلام الهى پرسيدم: «و نعمتهاى آشكار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است» فرمود:

نعمت ظاهري امام ظاهر و نعمت باطني امام غائب است، گفتم: آيا در ميان ائمه كسى هست كه غائب شود؟

فرمود: آرى، شخص او از ديدگان مردم غايب مى‏شود امّا ياد او از قلوب مؤمنين نمي‌رود و او دوازدهمين فرد از ما امامان است، خداوند براى او هر امر سختى را آسان و هر امر دشوارى را هموار سازد و گنجهاى زمين را برايش آشكار كند و هر دوري را براى وى نزديک سازد و به توسّط وى تمامى‏ جبّاران لجوج را نابود كند و هر شيطان سرکشي را به دست او هلاك مي‌کند، او فرزند سرور كنيزان است كسى كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست تا آنگاه كه خداى تعالى او را ظاهر ساخته و زمين را پر از عدل و داد نمايد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص368.

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

نخستين راوى در سند روايت احمد بن زياد همدانى استاد شيخ صدوق رحمت الله عليه است. وي در باره استادش مي‌گويد:

«او شخصي مورد اعتماد، متدين و فاضل بود. رحمت و رضوان خداوند بر او باد».

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

كمال الدين و تمام النعمة، ص369.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ = محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

دسته دهم: شباهت امام زمان عليه السلام به پيامبران

27. چهار سنت انبياء عليهم السلام در حضرت صاحب الامر عليه السلام:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ‏ فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِيَاءَ عليهم السلام سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَسُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَسُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآهل‏ فَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ‏ يَتَرَقَّبُ‏ وَأَمَّا مِنْ يُوسُفُ فَالْحَبْسُ وَأَمَّا مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَلَمْ يَمُتْ وَأَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله فَالسَّيْفُ.

حدثنا أحمد بن زياد الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن عيسى عن سليمان بن داود عن أبي بصير عن أبي جعفر ع‏ بمثل ذلك.

امام باقر عليه السلام فرمود: صاحب اين امر چهار سنت از سنت‌هاي انبياء را دارد: سنتي از موسي، سنتي از عيسي، سنتي از يوسف و سنتي از محمد صلي الله عليه وآله. اما سنت آن حضرت از موسي عليه السلام اين است که مي‌ترسد و هر لحظه منتظر حادثه‌اي است. اما سنت يوسف عليه السلام اين است که او حبس مي‌شود، اما سنتي از عيسي عليه السلام اين است که مي‌گويند او مرده است؛ در حالي که نمرده است؛ اما سنتي از محمد صلي الله عليه وآله اين است که او با شمشير قيام خواهد کرد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 326

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين:

نجاشي مي‌گويد که او از بزرگان شيعه وگرانقدر بود. مورد اعتماد است و شخصيت برجسته‌اي داشت. و روايات زيادي از وي نقل شده است. تأليفات خوبي نيز دارد:

أبو جعفر: جليل في أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.

رجال النجاشي، ص333.

سليمان بن داود المنقري:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که گروهي از شيعيان از او روايت نقل کرده است، از اصحاب امام باقر عليه السلام و ثقه است:

روى عن جماعة أصحابنا من أصحاب جعفر بن محمد [ عليه السلام ]، وكان ثقة.

رجال النجاشي، ص184.

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي يا به عبارت ديگر أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

دسته يازدهم: حرمت تعيين وقت ظهور

28. تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَهُ، إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مِهْزَمٌ، فَقَالَ لَهُ:

جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي نَنْتَظِرُهُ، مَتَى هُوَ؟

قَالَ: يَا مِهْزَمُ، كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَيْنَا يَصِيرُونَ‏.

محمد بن مسلم مي‌گويد که نزد امام صادق عليه السلام بود که شخصي به نام مهزم وارد شد و گفت: فدايت شوم ! به من خبر بده که اين امري که ما منتظر او هستيم، چه زماني اتفاق مي‌افتد؟

فرمود: اي مهزم ! کسي که وقت تعين کند، دروغگو است، کسي که شتابزدگي کند، هلاک خواهند شد؛ اما کساني که تسليم باشند نجات پيدا مي‌کنند و به سوي ما بازمي‌گردند.

ابن بابويه القمي، أبو الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 329هـ )، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص95، تحقيق و نشر: مدرسة الإمام المهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1404 هـ ـ 1363ش.

محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران:

نجاشي مي‌گويد که او در نقل حديث مورد اعتماد بوده است:

كان ثقة في الحديث.

رجال النجاشي، ص348.

صفوان بن يحيي:

نجاشي مي­گويد: وي اهل کوفه و بسيار مورد اعتماد است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

كوفي، ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص197.

شيخ طوسي مي­گويد: مطمئن ترين فرد در دوران خود در ميان عالمان حديث و از همه آن­ها عابد تر بود:

أوثق أهل زمانه عند أهل الحديث وأعبدهم.

الفهرست، ص145؛ معجم رجال الحديث، ج10، ص134، رقم: 5932.

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب: = إبراهيم بن عثمان. = إبراهيم بن الخزاز أبو أيوب.

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و با منزلت بزرگ بود:

ثقة، كبير المنزلة، له كتاب نوادر، كثير الرواة عنه.

رجال النجاشي، ص20.

و شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

دسته دوازدهم: حرمت نام بردن آن حضرت در زمان غيبت

29. امام صادق عليه السلام

4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ.

علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که آن حضرت فرمود: هچ کس صاحب اين امر را به نامش صدا نمي‌زند؛ مگر کسي که کافر است.

الكافي، ج‏1، ص333

بررسي سند روايت:

محمد بن يحيي العطار:

نجاشي مي­گويد: او بزرگ شيعيان در زمان خود، شخصيت برجسته آنان بود و مورد اعتماد و اطمينان است. از وي احاديث بسياري نقل شده است:

شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث...

رجال النجاشي، ص353؛‌ معجم رجال الحديث، ج19، ص33، رقم: 12010.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب

شيخ طوسي مي‌گويد که مورد اعتماد و گرانقدر بود:

له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20.

30. امام هشتم عليه السلام

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: سُئِلَ الرِّضَا عليه السلام عَنِ الْقَائِمِ عليه السلام فَقَالَ: لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى‏ بِاسْمِهِ.

كمال الدين وتمام النعمة، ص370.

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

3. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:

اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالك بايد گفت كه در باره او بين علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعيف كرده‌اند؛ اما شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:

جعفر بن محمد بن مالك، كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص418.

و نيز ابو القاسم كوفى متوفاى 352 هـ در كتاب الإستغاثه، وى را اين گونه توثيق مى‌‌كند:

حدثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي...

الاستغاثة، ج1، ص 77.

البته تضعيف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثيق شيخ طوسى ارزشى ندارد؛ زيرا تضعيفات اين دو بزرگوار به خاطر نقل رواياتى بوده است كه در آن زمان از ديدگاه آن‌ها غلو محسوب مى‌شده؛ در حالى كه امروزه همه آن‌ها از ضروريات مذهب شيعه به حساب مى‌آيد.

مرحوم علامه جليل القدر، حاج شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال بعد از نقل تضعيفات نجاشى و ابن غضائرى مى‌نويسد:

وأقول قد نبهنا في المقدمة فوائد عشر علي أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعد في السلف الزّمان غلوّا و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات و ظنّي أنّ ما صدر في المقام في حقّه من الغمز و التضعيف ناش من روايته جملة من معجزات الأئمة سيما معجزات ولادة القائم... و تحقيق المقال أنّ الأقوي كون الرجل ثقة اعتماداً علي توثيق الشيخ....

در فوائد دهگانه در مقدمه كتابمان گفتيم كه برخى از مسائل كه امروز از ضروريات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مىدانسته اند كه بر همين اساس هم جمعى از راويان مورد ثقه را تضعيف مىكرده اند ومن فكر مى كنم آنچه كه در مورد جعفر بن محمد مالك از ضعف وغير آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى عليه السلام باشد.....نتيجه اين تحقيق آن است كه وى بنا بر سخن شيخ طوسى ثقه است.

تنقيح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.

علامه محقق نمازى شاهرودى مى نويسد:

والتحقيق أن الأقوى كون الرجل من الثقات المعتمدين اعتمادا على توثيق الشيخ، وأبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة، والعلامة المامقاني في رجاله.

راى محكمتر در باره جعفر بن محمد مالك كوفى اين است كه بگوئيم: بنا بر توثيق شيخ وابو القاسم كوفى در كتاب استغاثه و مامقانى در كتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.

مستدركات علم رجال الحديث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.

علي بن الحسن بن علي بن فضال:

نجاشي مي‌گويد که او فقيه شيعيان در کوفه، چهره سرشناس، مورد اعتماد و آشنا به علم حديث بود:

كان فقيه أصحابنا بالكوفة، ووجههم، وثقتهم، وعارفهم بالحديث، والمسموع قوله فيه.

رجال النجاشي، ص257.

الريان بن الصلت

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

روى عن الرضا عليه السلام، كان ثقة صدوقا.

رجال النجاشي، ص165

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد و اصالتا اهل خراسان بوده است:

بغدادي، ثقة، خراساني الأصل.

رجال الطوسي، ص357

معجم رجال الحديث، ج8، ص 217

دسته سيزدهم: اتفاقات قبل از ظهور

31.جبرئيل نخستين کسي که با حضرت مهدي عليه السلام بيعت مي‌کند:

اين روايت را شيخ صدوق اين‌گونه نقل مي‌كند:

18- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ عليه السلام جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ أَبْيَضَ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَضَعُ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَرِجْلًا عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادِي بِصَوْتٍ طَلِقٍ تَسْمَعُهُ الْخَلَائِقُ‏ «أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏».

امام صادق عليه السلام فرمود: نخستين کسي که با حضرت قائم عليه السلام بيعت مي‌کند، جبرئيل است که به صورت پرنده سفيد رنگ نازل مي‌شود و با آن حضرت بيعت مي‌کند؛ سپس يک پايش را بر بيت الله الحرام و پاي ديگر خود را بر بيت المقدس مي‌گذارد و سپس با صداي رسا که همه خلايق مي‌شنود، فرياد مي‌زند: « فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است؛ پس براى آن عجله نكنيد! منزّه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرار مى‏دهند».

كمال الدين وتمام النعمة، ص671

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت.

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

أبان بن عثمان الأحمر:

مرحوم کشي او را جزء اصحاب اجماع آورده است:

أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء وتصديقهم لما يقولون وأقروا لهم بالفقه، من دون أولئك الستة الذين عددناهم وسميناهم، ستة نفر: جميل بن دراج. وعبد الله بن مسكان، وعبد الله بن بكير، وحماد بن عيسى، وحماد ابن عثمان، وأبان بن عثمان.

تمام شيعيان اجماع دارند بر تصحيح رواياتي که با سند صحيح از اين افراد نقل شود و همچنين بر راستگو بودن آن‌ها اجماع دارند:...

رجال الكشي، ج2، ص673.

و همين مطلب براي اثبات وثاقت او کافي است.

أبان بن تغلب:

نجاشي مي‌نويسد که او محضر سه امام عليه السلام را درک و جايگاه خاصي نزد آن بزرگواران داشته و شيعيان نيز براي او موقعيت ممتازي قائل بودند:

عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين، وأبا جعفر، وأبا عبد الله عليه السلام وروى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم.

رجال النجاشي، ص10.

شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او جايگاه ويژه نزد شيعيان داشته و گرانقدر و محترم بوده است:

ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة في أصحابنا.

الفهرست، ص57؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص131، رقم: 28.

32.سيصد و سيزده يار حضرت مهدي عليه السلام

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ سَيَأْتِي‏ فِي‏ مَسْجِدِكُمْ‏ ثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا يَعْنِي مَسْجِدَ مَكَّةَ يَعْلَمُ أَهْلُ مَكَّةَ أَنَّهُ لَمْ يَلِدْهُمْ آبَاؤُهُمْ وَلَا أَجْدَادُهُمْ عَلَيْهِمُ السُّيُوفُ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ سَيْفٍ‏ كَلِمَةٌ تَفْتَحُ أَلْفَ كَلِمَةٍ فَيَبْعَثُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رِيحاً فَتُنَادِي بِكُلِّ وَادٍ هَذَا الْمَهْدِيُّ يَقْضِي بِقَضَاءِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عليهما السلام وَلَا يُرِيدُ عَلَيْهِ بَيِّنَةً.

ابان بن تغلب گفت: امام صادق عليه السلام فرمود:

در همين مسجد شما يعنى در مكه به زودى سيصد و سيزده‏ مرد مي‌آيند كه اهل مكه بخوبى مي‌دانند آنها را پدران و نياكان آنان به دنيا نياورده‌اند (آن‌ها را نمي‌شناسند). به دست آنها شمشيرهاي است که بر هر کدام آن‌ها كلمه‌اي نوشته شده كه هزار کلمه از آن گشوده مي‌شود؛ پس خداوند بادي مي‌فرستد تا هر وادى فرياد بزنند که اين مهدى است و به روش داود و سليمان و قضاوت مي‌كند و براي حکم خود بينه و شاهد نمي‌طلبد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

33.صالح و بد کردار را مي‌شناسد

بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليه السلام لَمْ يَقُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَنِ إِلَّا عَرَفَهُ صَالِحٌ هُوَ أَمْ طَالِحٌ لِأَنَّ فِيهِ آيَةً لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَ هِيَ بِسَبِيلٍ مُقِيمٍ.

ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که فرمود ك هنگامي که قائم عليه السلام ظهور كند كسى از آفريدگان خداوند روبرويش نمي‌ايستد؛ مگر اينکه مي‌شناسد که او صالح است يا بدکار؛ زيرا در او نشانه‌اي است براي هوشياران و اين نشانه‌هاي است که در راه استوار است (همگان مي‌توانند آن را ببينند).

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

بررسي سند روايت

سند اين روايت، همان سند روايت قبلي است که صحتش ثابت شد.

34.براي حکم کردن نيازي به بينه و شاهد ندارد:

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ دَمَانِ فِي الْإِسْلَامِ حَلَالٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَقْضِي فِيهِمَا أَحَدٌ بِحُكْمِ اللَّهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ- الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ عليهم السلام فَيَحْكُمُ فِيهِمَا بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُرِيدُ عَلَى ذَلِكَ بَيِّنَةً الزَّانِي الْمُحْصَنُ يَرْجُمُهُ وَمَانِعُ الزَّكَاةِ يَضْرِبُ رَقَبَتَهُ.

ابان بن تغلب گفت: امام صادق عليه السلام فرمود:

در اسلام دو خون مباح است كه احدى به حكم خداى عز و جل در آنها قضاوت نمي‌كند؛ تا اين که خداوند امام قائم را برمي‌انگيزد و او به حكم خداى عز و جل در آن حكم كند؛ اما بينه نمي‌خواهد، يكى زانى محصن است كه او را سنگسار مي‌كند و ديگرى مانع الزكاة است كه او را گردن مي‌زند.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

35. بعد از ظهور، ساکن پشت نجف (کوفه) مي شود و فرشتگان او را همراهي و کمک مي‌کنند:

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى‏ الْقَائِمِ عليه السلام عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ فَإِذَا اسْتَوَى عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ رَكِبَ فَرَساً أَدْهَمَ أَبْلَقَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ‏ ثُمَّ يَنْتَفِضُ بِهِ فَرَسُهُ فَلَا يَبْقَى أَهْلُ بَلْدَةٍ إِلَّا وَهُمْ يَظُنُّونَ أَنَّهُ مَعَهُمْ فِي بِلَادِهِمْ فَإِذَا نَشَرَ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله انْحَطَّ إِلَيْهِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ أَلْفَ مَلَكٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كُلُّهُمْ يَنْتَظِرُ الْقَائِمَ عليه السلام وَهُمُ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ عليه السلام فِي السَّفِينَةِ وَالَّذِينَ كَانُوا مَعَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ عليه السلام حَيْثُ أُلْقِيَ فِي النَّارِ وَكَانُوا مَعَ عِيسَى عليه السلام حَيْثُ رُفِعَ وَأَرْبَعَةُ آلَافٍ مُسَوِّمِينَ وَمُرْدِفِينَ وَثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً يَوْمَ بَدْرٍ وَأَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ الَّذِينَ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهما السلام فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَصَعِدُوا فِي الِاسْتِئْذَانِ وَهَبَطُوا وَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام فَهُمْ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَمَا بَيْنَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِلَى السَّمَاءِ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ.

ابان بن تغلب گفت: امام ششم فرمود: گويا مي‌بينم كه قائم عليه السلام به پشت نجف رسيده است و هنگامي که در آن جا مستقر مي‌شود سوار اسب تيره رنگ ابلقى مي‌شود كه ميان دو چشمش خط سپيدى است. سپس اسبش او را از جا بکند و هيچ شهرى نماند كه گمان نبرند قائم در شهرهاى خودشان با آنها است و چون پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را برافراشد سيزده هزار و سيزده فرشته از آسمان براو فرود مي‌آيند كه همه منتظر هستند قائم عليه السلام چه دستوري مي‌دهد.

اين فرشتگان همان فرشتگاني هستند كه با نوح عليه السلام در كشتى بودند و با ابراهيم عليه السلام وقتى كه در آتش افكنده شد همراه بودند و با عيسى عليه السلام بودند هنگامى كه بالا برده شد.

و چهار هزار فرشته نشان‏دار به همراه سيصد و سيزده فرشته كه در روز بدر فرود آمدند و چهار هزار فرشته‏اى كه در زمين كربلا فرود آمدند تا به همراه حسين بن على عليه السلام با لشكر يزيد نبرد كنند؛ اما به بآنها اجازه داده نشد و به آسمان برگشتند تا كسب تكليف كنند و پس از شهادت حسين عليه السلام دو باره به زمين كربلا فرود آمدند و پريشان و گرد آلود بالاى قبر او تا روز قيامت گريه مي‌كنند و در آسمان ميان قبر حسين عليه السلام و آسمان محل رفت و آمد فرشتگان است‏.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671 ـ672.

36.پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را در نجف به اهتزاز درمي‌آورد

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام‏ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ عليه السلام قَدْ ظَهَرَ عَلَى نَجَفِ الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ عَلَى النَّجَفِ نَشَرَ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ عَمُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اللَّهِ تَعَالَى وَسَائِرُهَا مِنْ نَصْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا تُهْوَى بِهَا إِلَى أَحَدٍ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ تَعَالَى. قَالَ قُلْتُ: أَ وَ تَكُونُ مَعَهُ أَوْ يُؤْتَى بِهَا؟ قَالَ: بلى [بَلْ‏] يُؤْتَى بِهَا يَأْتِيهِ بِهَا جَبْرَئِيلُ عليه السلام.

ابو حمزه ثمالى گفتك امام باقر عليه السلام فرمود: گويا قائم را مي‌نگرم كه در كوفه پشت نجف ظهور كرده است و چون به نجف مي‌رسد پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را برافرازد كه عمودش از عمودهاى عرش خداى تعالى است و ابزارهاي ديگري دارد از نصرت خداى جل جلاله ميباشد و آن را بر كسى فرود نياورد؛ مگر آن كه خداى تعالى او را نابود مي‌سازد،

ابو حمزه گفت: عرض‌كردم: اين پرچم با او بوده است يا براى او مى‏آوردند؟ فرمود: براى او مي‌آورند. جبرئيل عليه السلام آن را مى‏آورد.

كمال الدين و تمام النعمة؛ ج‏2؛ ص671.

بررسي سند روايت:

تنها تفاوت در سند اين روايت با روايات قبلي، ابو حمزه ثمالي است که او نيز ثقه است:

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

دسته چهاردهم: اتفاقات و علائم ظهور

37.خروج سفياني، کشته شدن نفس زکيه و...

شيخ صدوق در کتاب شريف کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام كَانَ يَقُولُ: إِنَّ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ قَالَ لِي نَعَمْ وَاخْتِلَافُ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَقَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَخُرُوجُ الْقَائِمِ عليه السلام مِنَ الْمَحْتُومِ

فَقُلْتُ لَهُ: كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ النِّدَاءُ؟ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ الْحَقَ‏ فِي‏ عَلِيٍ‏ وَشِيعَتِهِ‏ ثُمَّ يُنَادِي إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي آخِرِ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِي السُّفْيَانِيِّ وَشِيعَتِهِ فَيَرْتَابُ عِنْدَ ذَلِكَ الْمُبْطِلُونَ.

ابو حمزه ثمالى گفت: به امام ششم عرض کردم: امام باقر عليه السلام مي‌فرمود: خروج سفيانى امر حتمى است، فرمود: آرى عرض كردم: حتمي است؟ فرمود آرى، اختلاف بنى عباس نيز حتمى است، كشته شدن نفس زكيه هم حتمى است، ظهور قائم هم حتمى است

عرض كردم: اين نداء چگونه خواهد بود؟ فرمود: يك منادى اول روز از آسمان فرياد مي‌زند: آگاه باشيد حق با على و شيعيان او است و در آخر همان روز ابليس ملعون فرياد مي‌زند حق با سفيانى و شيعيان او است. کساني که دنبال باطل‏ هستند با نداي شيطان فريب مي‌خوردند.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 652.

بررسي سند روايت

محمد بن موس المتوکل:

سيد بن طاووس در سندي که محمد بن موس المتوکل در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص300، رقم: 11878.

و همين براي اثبات وثاقت او کفايت مي‌کند.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

38. قبل از ظهور مردم به گرسنگي و... امتحان مي‌شوند

ابن أبي زينب نعماني در کتاب الغيبه مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ قُدَّامَ‏ قِيَامِ‏ الْقَائِمِ‏ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ اللَّهِ تَعَالَى لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَمَا هِيَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ»‏ قَالَ‏ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَالْجُوعِ‏ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ‏ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ‏ فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَقِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا وَالْأَنْفُسِ‏ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَالثَّمَراتِ‏ قِلَّةِ رَيْعٍ مَا يُزْرَعُ وَقِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ‏ عِنْدَ ذَلِكَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ عليه السلام ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.

محمّد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

همانا پيش از قيام قائم عليه السّلام نشانه‏هائى خواهد بود از جمله: آزمايش (به گرفتارى) از جانب خداى تعالى براى بندگان با ايمان.

عرض كردم: آن آزمايش چيست؟ فرمود: همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است كه «قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

آن حضرت فرمود: «حتما شما را خواهيم آزمود» يعنى مؤمنان را «به چيزى از ترس» از پادشاهان فلان خاندان در پايان سلطنتشان «و گرسنگى» با گرانى نرخ‌هايشان.

و «كاستى در مال‌ها» منظور خراب شدن بازرگانى و كم شدن رشد و سود در آن.

«و جانها» حضرت (در باره آن) فرمود: يعنى مرگ زودرس «و ميوه‏ها» كم شدن بارورى آنچه كاشته مى‏شود و كمبود بركت ميوه‏ها و محصولات مراد است، «و بردباران را بشارت ده» در هنگام خروج قائم عليه السلام به آن‌ها بشارت بده

سپس به من فرمود: اى محمّد اين تأويل آن است، همانا خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد: «و تأويل آن را جز خدا و پايداران در علم كسى نمى‏داند».

ابن أبي زينب النعماني، أبو عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب (متوفاى360هـ)، الغيبة، ص 259، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1422هـ.

بررسي سند روايت:

محمد بن أبي بكر همام:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ شيعيان و پيشتاز آنان بود، او مقام بلندي داشت و روايات زيادي نقل کرده است:

شيخ أصحابنا ومتقدمهم، له منزلة عظيمة، كثير الحديث.

رجال النجاشي، ص379.

و شيخ طوسي مي‌گويد که او گرانقد و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، ثقة. له روايات كثيرة.

الفهرست، ص217.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عبد الله بن جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب:

شيخ طوسي مي­گويد: علي بن رئاب اهل کوفه و کتاب او يکي از اصول (چهارصدگانه حديث شيعه در زمان ائمه) بود. وي بسيار گرانقدر و مورد اعتماد بود:

علي بن رئاب الكوفي: له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20، رقم: 8139.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807.

39. نداي جبرئيل قبل از ظهور

شيخ طوسي با سند خود از فضل بن شاذان نقل مي‌کند:

وَ عَنْهُ (الفضل بن شاذان) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ عليه السلام فَيَسْمَعُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ فَلَا يَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا قَامَ وَلَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَلَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الصَّوْتِ وَهُوَ صَوْتُ‏ جَبْرَئِيلَ‏ الرُّوحِ‏ الْأَمِينِ.

گوينده‏اى از آسمان حضرت قائم عليه السلام را به نامش صدا مي‌زند؛ به طورى كه مردم در شرق و غرب آن را مي‌شنوند پس کسي به خواب رفته بيدار شده و مي‌ايستد و هر كس ايستاده روى زمين‏ مى‏نشيند و هر كس نشسته برمي‌خيزد و آن صداى جبرئيل امين است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص454، ح462، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

بررسي سند روايت

سند شيخ طوسي تا فضل بن شاذان صحيح است؛ چنانچه آيت الله خوئي رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌گويد:

نعم إن طريق الشيخ إليه في المشيخة صحيح.

معجم رجال الحديث، ج14، ص318.

الفضل بن شاذان:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و يکي از فقها و متکلمين شيعه بود، و در بين شيعيان داراي شأن و مقام، ارزش و مقام او مشهورتر از آن است که من او را توصيف کنم:

وكان ثقة، أحد أصحابنا الفقهاء والمتكلمين. وله جلالة في هذه الطائفة، وهو في قدره أشهر من أن نصفه.

رجال النجاشي، ص307

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

أَبو أَيُّوبَ الْخَزَّازِ:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و داراي مقام بلند در نزد شيعيان بود:

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب الخراز وقيل إبراهيم بن عثمان، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ذكر ذلك أبو العباس في كتابه، ثقة، كبير المنزلة له كتاب نوادر كثير الرواة.

رجال النجاشي، ص20

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

40.کشته شدن پانزده جوان ميان مکه و مدينه

شيخ طوسي در کتاب الغيبه مي‌نويسد:

الْفَضْلُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ: إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْفَرَجِ حَدَثاً يَكُونُ بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ قُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ [يَكُونُ‏] الْحَدَثُ فَقَالَ عَصَبِيَّةٌ تَكُونُ‏ بَيْنَ‏ الْحَرَمَيْنِ‏ وَ يَقْتُلُ فُلَانٌ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ خَمْسَةَ عَشَرَ كَبْشاً.

يكى از علائم فرج حادثه‏اى است كه در بين حرمين (مكه و مدينه) روى مي‌دهد. عرض كردم: آن حادثه چيست؟ فرمود: تعصبى در بين حرمين بوقوع ميپيوندد؛ و فلانى از اولاد فلان پانزده جوان دلاور را مي‌كشد.

الغيبة، ص448.

بررسي سند روايت

سند شيخ طوسي تا فضل بن شاذان در روايت قبلي بررسي شد:

أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي:

نجاشي مي‌گويد که او با امام رضا و امام جواد عليهما السلام ملاقات کرده و مقام بزرگي نزد آن دو امام داشت:

كوفي لقي الرضا وأبا جعفر عليهما السلام، وكان عظيم المنزلة عندهما.

رجال النجاشي، ص75.

شيخ طوسي مي‌گويد که امام رضا عليه السلام را ملاقات کرد و مقام بلندي نزد آن حضرت داشت:

كوفي ثقة، لقي الرضا عليه السلام وكان عظيم المنزلة عنده.

الفهرست، ص61

تا اين جا چهل حديث از کتاب‌هاي شيعه با سند صحيح نقل شد که به روشني اعتقاد شيعيان به مهدويت را ثابت مي‌کند.

ذکر اين نکته نيز ضروري است که ما مدعي نيستيم روايات صحيح مهدويت به همين چهل حديث محدود مي‌شود؛ بلکه اين روايات به صدها روايت مي‌رسد که به جهت اختصار تنها به همين چهل حديث بسنده کرديم.

نتيجه نهايي

روايات مهدويت از ديدگاه شيعه و سني با سندهاي صحيح و به صورت متواتر نقل شده است؛ بنابراين انکار عده‌اي نا آگاه ضرري به اعتقاد مهدويت نمي‌زند و تنها بي‌سوادي، عناد و بي‌آبرويي مدعي را ثابت مي‌کند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ٢١:١١ - ١٧ شهریور ١٣٩٢ |
اجرکم عند الله خدا خيرتان بدهد
2 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ٢١:١٣ - ١٧ شهریور ١٣٩٢ |
با سلام
فقط اگر در فرمت pdf جهت دانلود هم ميگذاشتيد خيلي بهتر ميشد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

انشاء الله بزودي اين کار انجام خواهد گرفت

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
3 | محسن | Iran - Tehran | ٢٢:١٦ - ١٧ شهریور ١٣٩٢ |
با تشکر از عزيزان شبکه ي ولايت
4 | محمد از خوزستان | Iran - Bandar Abbas | ٢٢:٤٣ - ١٧ شهریور ١٣٩٢ |
افرين
خداوند از شما راضي باشد.
5 | علي | Iran - Bandar-e Deylam | ٠٢:٠٥ - ١٨ شهریور ١٣٩٢ |
کمال تشکر را از شما دارم.مقاله تان آن قدر زيبا وعلمي بود که وقتي اولش را خواندم نتوانستم نصفه کاره رهايش کنم وتا آخر خواندم ولذت بردم و چيزهاي زيادي ياد گرفتم.آقاي هاشمي هم ديگر نبايد بيايد بگويد روايت فرزند داشتن حضرت عسکري اشتباه است وحضرت مهدي به دنيا نيامده وشيعيان را به خاطر خواندن دعاي فرج مسخره کند.
اي دشمنان شيعه بدانيد به لطف منطق اهل بيت وعلماي بزرگي که داريم هميشه اثبات مي کنيم که عقايد ما حق است وما فرقه ناجيه هستيم
6 | اميربهادر | Iran - Tehran | ٠٢:٤١ - ١٨ شهریور ١٣٩٢ |
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت همه ي عزيزانم که مي کوشند تا به دنيا حقانيت شيعه را ثابت کنند.
مقاله مثل هميشه عالي بود ولي اگه به صورت pdf هم موجود بود خيلي بهتر ميشد.
ممنون.
7 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ١١:٠٨ - ١٨ شهریور ١٣٩٢ |
با سلام و خسته نباشيد
ببخشيد در قسمت ((جبرئيل نخستين کسي که با حضرت مهدي عليه السلام بيعت مي‌کند)) آن پرنده سفيد يک مقدار تصورش سخت است و بعيد به نظر ميرسد توجيه ان چيست ؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

به شکل هاي مختلف در آمدن جبرئيل و ملائکه، از باب تمثيل است همچنانکه در اين خصوص علامه طباباطبايي مي فرمايد:

ملائكه موجوداتى هستند كه در وجودشان منزه از ماده جسمانى ‏اند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است، و نيز كمال در ماده، تدريجى است، از مبدأ سير و حركت مى ‏كند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.

و نيز از اين بيان روشن مى‏ شود اينكه در روايات، سخن از صورت و شكل و هياتهاى جسمانى ملائكه رفته، از باب تمثل است، و خواسته‏ اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل درمى‏ آيد، و به همين جهت انبيا و امامان، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده‏ اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل در نمى‏ آيند.

آرى فرق است بين تمثل و شكل‏ گيرى، تمثل ملك به صورت انسان، معنايش اين است كه ملك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى‏ بيند، به صورت انسان در آيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن عبارت است از صورتى ملكى. به خلاف تشكل و تصور، كه اگر ملك به صورت انسان، متصور و به شكل او متشكل شود، انسانى واقعى مى ‏شود، هم در ظرف ادراك بيننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنين ملكى هم در ذهن ملك است، و هم در خارج، و اين ممكن نيست، و ما در تفسير سوره مريم گفتارى در معناى تمثل گذرانديم. در آن جا گفتيم كه خداى سبحان اين معنا را كه ما براى تمثل كرديم تصديق دارد، و در داستان مسيح و مريم مى ‏فرمايد:" فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا"پس روح خود (جبرئيل) را به سوي او فرستاديم پس به صورت انساني تمام برايش تمثل جست.الميزان، ج‏17، ص: 14

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
8 | رضا بهرامي | Iran - Tehran | ٢٠:١٠ - ١٨ شهریور ١٣٩٢ |
واقعا با اينگونه کارها و تحقيق ها دل شيعيان رو شاد مي کنيد. بي صبرانه منتظر مقالات و تحقيقات جديد از سوي موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر هستيم.
9 | العبد | Iran - Tehran | ٠١:٣١ - ١٩ شهریور ١٣٩٢ |
ان شاء الله توفيق شهادت در رکاب اون حضرت نصيب بشه استاد يزداني
10 | علي علي علي | Iran - Qazvin | ٢٤:٠٢ - ١٩ شهریور ١٣٩٢ |
با سلام و خدا قوت خدمت تمام دست اندر کاران دفاع از حريم ولايت
دوستان پيشنهاد ميکنم همين الآن با كپي و پيست کردن مطالب در وٍِرد در انتشار اين معارف اهل بيت شركت كنيد
با تشكر - يا علي مدد
11 | محمدعارف | Iran - Qeshm | ٢٤:٣٧ - ١٩ شهریور ١٣٩٢ |
در روايت اول و دوم ک آوردين نوشته شده حجت از فرزندان حسن هست آيا اين تناقض نيست چون حسن عسکري ب ادعاي شيعه اثني عشري يک فرزند بيشتر نداشت اما در اين دو روايت آورده شده فرزندان حسن عسکري اين تناقض رو چگونه پاسخ ميدين ؟؟!!!

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:طبق گفته برخي از علماء، امام حسن عسکري عليه السلام داراي فرزندان ديگري نيز بوده است اما در کودکي يا سقط شده و يا از دنيا رفته اند و اينکه برخي گفته اند حضرت فرزند ديگري غير از امام مهدي عليه السلام نداشته است، مقصود اين است که غير از ايشان فرزندي باقي نمانده است

ثانيا:اگر هم بگوييم حضرت حسن عسکري عليه السلام فرزندي غير از امام زمان (عج) نداشته است ولي باز هم جمع آمدن «ولد» اشکال ندارد؛ زيرا در ادبيات عرب مکرّر ديده مى شود که لفظِ جمع در مورد مفرد به کار برده شده، از جمله در آيه «مباهله»کلمه «نِسائَنا» به صورت جمع آمده، در صورتى که منظور از آن طبق شأن نزول هاى متعددى که وارد شده، فاطمه زهرا عليها السلام است، و همچنين «أَنْفُسَنا» جمع است در صورتى که از مردان غير از پيغمبر صلى الله عليه وآله کسى جز على(عليه السلام در آن جريان نبود در آيه 173 سوره آل عمران « الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمنا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل»

تفاسير اهل سنت و شيعه گفته اند كه الناس اول نعيم بن مسود اشجعي است. ناس بصورت جمع آمده ، ولي در مورد يك نفر بكاررفته است.

همچنن در آيه 8 سوره منافقون « يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمومنين ولكن المنافقين لا يعلمون» منظور از يقولون و منافقين در آيه عبدالله بن ابي بوده است كه تنها يك نفر است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

12 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ١١:٣٦ - ٢٠ شهریور ١٣٩٢ |
با سلام
ببخشيد تواتر معنوي چيست ؟ مگر چند نوع تواتر داريم؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

حديث متواتر به متواتر لفظي، متواتر معنوي و متواتر اجمالي تقسيم شده‌است.

متواتر لفظي: حديثي است که همهٔ ناقلان، مضمون آن را دقيقاً به يک صورت نقل کرده‌ باشند؛ اين‌گونه موارد کم‌تر رخ مي‌دهد.

متواتر اجمالي: علم اجمالي به صحت چند حديث است که در يک موضوع وارد شده است،گر چه در تک تک آنها مي توان خدشه وارد کرد، ولي صدور يکي از آن جمع به تواتر اجمالي ثابت است.مي توان گفت که برگشت تواتر اجمالي نيز به همان قدر مشترک مفاد چند خبر است که تواتر معنوي مي نامند.

متواتر معنوي: قدر مشترکي از مضمون چند حديث است و بيشتر براي بيان معناي يک مطلب آورده شده‌اند. به عبارت ديگر احاديث متواتر معنوي، به معناي اخبار گروهي به مطلبي خاص با خبرهاي جداگانه داراي الفاظ مختلف است ولي مفاد و معناي واحد مي‌باشد که اين معناي واحد متواتر است، مانند اين که اخبار زيادي با کلمات متفاوت در مورد شرکت امام علي عليه السلام در سرايا و غزوات و کشتن پهلوانان ايشان نقل شده است، که مضمون همه آنها به طور متواتر بر شجاعت آن حضرت دلالت مي‌نمايد و از آن جايي که الفاظ اين اخبار يکسان نبوده ولي معنا و مضمون آن يکسان است، به اين تواتر، تواتر معنوي مي‌گويند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
13 | سعيد | United States - New York | ٠٧:٤٥ - ٢١ شهریور ١٣٩٢ |
شما گفتيد که روايتي در فضيلت خلفا بياوريد که سندش صحيح باشد.بفرماييد:
حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مَالِكٌ عَنْ أَبِي النَّضْرِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ عُبَيْدٍ يَعْنِي ابْنَ حُنَيْنٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ...
وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلًا مِنْ أُمَّتِي لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ إِلَّا خُلَّةَ الْإِسْلَامِ لَا يَبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا خَوْخَةُ أَبِي بَكْرٍ

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اسماعيل بن عبدالله توسط ابن حجر و ابو حاتم و نسائي و يحيي بن معين و ... تضعيف شده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
14 | محمد گلناري | Iran - Tehran | ١٣:٢٨ - ٢١ شهریور ١٣٩٢ |
سلام عليکم.
رجب سال 86 مشرف به عمره شدم. در قبرستان بقيع مبلغي را گمارده بودند که دائم ميگفت « امام عسکري عليه السلام اصلا فرزند نداشته اند. »
آن موقع تنها جوابي که براي آن مبلغ تاجيک وهابي داشتم اين بود که با صداي بلند بگويم « عزيزم، اگر کمي دقت کني متوجه ميشوي که پدر خودت بچه نداره ».
الآن با ديدن اين مقاله براي اين دسته از وهابيون دو جواب دارم. جواب اول اينکه برو نگاهي به سايت موسسه بنداز و اگر قانع نشدي بيا جواب دوم را که البته قانع کننده است بشنو.
چه جوابي؟؟؟؟؟
اين جواب: « عزيزم، اگر کمي دقت کني متوجه ميشوي که پدر خودت بچه نداره ».
15 | كاظم | Iran - Rasht | ١٣:٠٢ - ٢٦ شهریور ١٣٩٢ |
سلام
همان طور كه مستحضر هستيد يك راوي در صورت داشتن جرح، تعديل هم دارد در نتيجه روايت مي شود مختلف فيه و ان هم به درجه حسن مي رسد و در درجه حسن هم صحيح هست حال سوال يش مي ايد الان اسماعيل بن عبدااله در روايت اخذ اوببكر به عنوان خليل رسول هم توثيق ذدارد هم تضعيف و الان بايد اين مشكل را چه كرد؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اولاً اين قاعده در ميان رجال اهل سنت است و الا در رجال شيعه هر كس با اجتهاد خود با استناد به كتب رجالي، نظر خود را در مورد اينگونه راويان مشخص مي كند. ثانياً در اينگونه موارد هرگاه جرح، مفسر باشد بر تعديل مقدم است كه در مورد اسماعيل بن عبدالله اينگونه است. در مورد او آمده است كه «مخلط، يكذب، ليس بشي و...»

لكنوي در مورد تقديم جرح مفسر بر تعديل مي گويد:

«قول السيوطي في تدريب الراوي اذا اجتمع فيه أي في الراوي جرح مفسر وتعديل فالجرح مقدم ولو زاد عدد المعدل هذا هو الاصح عند الفقهاء والاصولين»

(الرفع والتكميل في الجرح والتعديل ، اسم المؤلف: أبو الحسنات محمد عبد الحي اللكنوي الهندي الوفاة: 1304هـ ، دار النشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1407هـ ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : عبد الفتاح أبو غدة ج 1 ص 118)

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
16 | مهدي | Iran - Khorramshahr | ١٢:٣٨ - ٢٩ شهریور ١٣٩٢ |
ايا به نظر شما جمله (وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلًا مِنْ أُمَّتِي لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ إِلَّا خُلَّةَ الْإِسْلَامِ لَا يَبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا خَوْخَةُ أَبِي بَكْرٍ)در جواب انکه اميرالمومنين (ص) برادر حضرت رسول (ص) معرفي شده و همچنين قضيه بسته شدن درها جز درب خانه حضرت اميرالمومنين (ص) به روي مسجد ساخته نشده است ؟
جالب است تحقيقي بشود .جايي ديگران فضيلتي داشتند خلافش را براي مخالفينشان ساختند .
اگر عمر شراب خورده حديثي ساختند که فلاني هم (نستجير بالله )شراب خورده.
اگر حسنين سيد شباب هستند . ابوبکر و عمر هم بايد سيد کحول باشند لابد.
اگر اميرالمومنين برادر هستند ابوبکر هم بايد خليل باشد
اگر 5تن اهل بيت هستند زنان هم بايد باشند .
اگر درب خانه حضرت استثنا باز باشد خوخه ابوبکر هم بايد استثنا شود .
از اين تحقيقات صورت بگيرد بد نيست انسان ببيند چه ميزان اينها جعل کردند ها .

17 | سيداحمد | Iran - Tehran | ٢٠:٣٢ - ٢٩ شهریور ١٣٩٢ |
با سلام و خسته نباشيد وعرض تشکراز شما بالخصوص حاج آقاي يزداني ممنون خيلي برام مهم بود که حاصل شدوالتماس دعا
موسوي هستم ازمشهد بيننده هميشگي شبکه ولايت بلکه شاگرد دانشگاه ولايت درمشهد نايب الزيارة شما هستم
18 | 313 | United Arab Emirates - Dubai | ٢٤:٠١ - ٢٩ شهریور ١٣٩٢ |
سلام .بين جناب زراره و جناب ابن ابي عمير از لحاظ ايمان يا وثاقت ايا تاکنون مقايسه اي انجام شده است ؟منظورم ان است که اگر بخواهيم يک نفر را به عنوان نماد وثاقت در حديث (هر دو موثق هستند ).ولي نماد وثاقت يا ايمان مقايسه نماييم ايا تاکنون جايي مطلبي اورده شده است که بتوان يکي از اين دو بزرگوار يا نفر سوي را بر اين دو بزرگوار برتري داد؟
سوال ديگرم ان است که ايا اصحاب اجماع همه از يک سطح ايمان هم برخوزدار بودند؟
کلا مي خواهم بيشتر اشنا شويم و اينکه مثلا نام يکي از اصحاب اجماع حدودا در چند درصد از احاديث شيعه بخصوص در زمان امام باقر(ص) تا امام رضا(ص)وجود دارد ؟
ايا حديثي مشاهده کرده ايد که احتمال بدهيد شخصي براي تصحيح حديث نام انها را در سلسله حديث اضافه کرده باشد ؟(در صورت وجود يک مورد مثال مي اوريد؟)
يک تشنه يادگيري اينجور مسائل .

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اصحاب اجماع از نظر وثاقت، همه در مرحله بالاي وثاقت قرار دارند ولي از نظر ايمان خدا مي داند كداميك بالاتر است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
19 | غلام رضا حسيني | Iran - Shiraz | ١٧:١٩ - ١٠ مهر ١٣٩٢ |
سلام
آيا امام صادق(ع) از نوادگان ابوبکر هستن؟
در مورد اين که امامان 4 گانه اهل سنت از شاگردان امام صادق بودن چند تا سند اگه ميشه ارايه بديد
يا علي

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در مقاله جداگانه اي به سؤال اولتان پاسخ داده شده است لطفا به آنجا رجوع کنيد


اما درباره شاگردي ائمه اهل سنت از محضر امام صادق عليه السلام چه با واسطه و چه بدونه واسطه، مواردي را از کتب اهل سنت نقل مي کنيم:

ابن ابي الحديد درباره شاگردي احمد بن حنبل، شافعي و ابوحنيفه چنين مي گويد: وأما الشافعي فقرأ على محمد بن الحسن ، فيرجع فققه أيضا إلى أبي حنيفة ، وأما أحمد بن حنبل فقرأ على الشافعي ، فيرجع فقهه أيضا إلى أبي حنيفة ، وأبو حنيفة قرأ على جعفر بن محمد عليه السلام ، وقرأ جعفر على أبيه عليه السلام ، وينتهي الأمر إلى علي عليه السلام

شافعي از محمد بن حسن علم ياد گرفت محمد نيز از ابي حنيفه علم آموخت و احمد بن حنبل نيز شاگرد شافعي بود که او هم فقهش به ابي حنيفه رسيد و ابوحنيفه نيز از امام صادق عليه السلام که علمش به امام علي عليه السلام مي رسد، علم آموخت. شرح نهج البلاغة ج 1 ص 18

همچنين مي نويسد: أبا حنيفة من تلامذته ، وكذلك سفيان الثوري ، وحسبك بهما في هذا الباب . شرح نهج البلاغة ج 15 ص 162

إبن‌تيميه نيز در اين باره در منهاج السنة مي‌گويد:

«و قد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة، كمالك و إبن عيينة و شعبة و الثوري و إبن جريج و يحيي بن سعيد؛ پيشوايان اهل سنت از محضر جعفر بن محمد عليه السلام علم آموختند، مانند مالك و ... .» منهاج السنة لإبن‌تيمية، ج4، ص126

دهلوي نيز در کتاب تحفه ي اثنا عشري صفحه 114 نيز به اين مطلب اذعان دارد که ابوحنيفه هميشه به صحبت و خدمت حضرت صادق عليه لاسلام افتخار مي نمود و كلمه لولا السنتان لهلك النعمان از وي مشهور است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهان
20 | رضا | United States - Fremont | ٠١:٠٨ - ١٤ مهر ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم

سلام عليکم و رحمه الله. ان شاءالله که سلامت باشين.
آيا رواياتي که ثابت ميکنه حضرت مهدي عج از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها هستند با سند صحيح در کتب اهل سنت وارد شده يا خير ، لطفا مثل هميشه با بررسي سندي که وهابي ها نتونن ايراد بگيرن جواب بدين مفصل بدين.
لطفا چند نمونه از اقول علماي اهل سنت و دليل هاشون براي اين مطلب که مهدي آخرين نفر از خلفاي دوازده گانه است هم ذکر کنين. با تشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

احاديث فراوان در حد تواتر در كتابهاي مهم اهل سنٌت وجود دارد كه امام مهدي (ع) را از نسل فاطمه (س) مي­ دانند . حتي وهابيان نيز بر اين عقيده هستند که مهدي موعود عليه السلام از نسل حضرت فاطمه عليها السلام است

ابن­ ماجه در سنن خود با اسناد خويش از سعيد بن مسيب از ام سلمه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمودند:«المهدي من ولد فاطمة» مهدي (ع) از فرزندان فاطمه (س) است .سنن ابن ماجه ،همان ،ج2 ص1368

بخاري نيز در كتاب « تاريخ كبير » از سعيد بن مسيب از ام سلمه نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمودند: «المهدي حق و هو من ولد فاطمة » «مهدي(ع) حق است و از اولاد فاطمه (س) مي باشد». تاريخ الكبير ج3ص346

نكته اي قابل توجه اين است كه افرادي مثل ابن حجر در الصواعق المحرقه و متقي هندي دركنز العمال اين روايت را از صحيح مسلم نقل كرده اند

ابن حجر هيثمي مکي شافعي در " الصواعق المحرقه " ج2ص227 المکتبه الحقيقه مي گويد :"ومن ذلک ما أخرجه مسلم وأبو داود والنسائي وابن ماجة والبيهقي وآخرون (المهدي من عترتي من ولد فاطمة )مهدي ع از عترت من است و از ولد فاطمه است

وي همچنين سند اين روايت را صحيح دانسته و مي نويسد : على أن المهدي من ولد فاطمة أصح إسنادا. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 476

سفاريني حنبلي نيز روايات در اين خصوص را فراوان و صحيح دانسته و گويد: ثم إن الروايات الكثيرة والأخبار الغزيرة ناطقة أنه من ولد فاطمة البتول ابنة النبي الرسول صلى الله عليه وسلم ورضي عنها وعن أولادها الطاهرين، وجاء في بعض الأحاديث أنه من ولد العباس والأول أصح...روايات بسياري در اين باره وارد شده است که ثابت مي‌کند او از نسل فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در برخي از روايات آمده است که او از نسل عباس است؛ ولي روايات دسته اول صحيح‌تر هستند. السفاريني الحنبلي، محمد بن أحمد بن سالم (متوفاى1188هـ)، لوامع الأنوار الهيۀ وسواطع الأسرار الأثريۀ، ج2، ص70، 83، ناشر: المکتب الإسلامي

الباني نيز روايت «المهدي من عترتي من ولد فاطمة» را تصحيح کرده است .: صحيح الجامع الصغير ح 6735

وي همچنين راويان اين حديث را که ابوداود، حاکم و ابن ماجه نقل کرده اند، توثيق کرده و مي گويد: وهذا سند جيد رجاله كلهم ثقات ، وله شواهد كثيرة . ر کتاب سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة ج 1 ص181

اما در خصوص سوال دومتان بطور مفصل در مقاله اي جداگانه در سايت بحث شده است لطفا به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
21 | غلام رضا حسيني | Iran - Shiraz | ٢٣:٠٣ - ١٤ مهر ١٣٩٢ |
با سلام
يه سوال در مورد ايه تطهير داشتم
در ايه تطهير در بخش اول ايه خداوند زنان پيامبر را مورد خطاب قرار ميده و ميگه که اي زنان پيامبر از خانه خود خارج نشوي و در بخش دوم همون ايه ميگه که جز اين نيست که خداوند شما و اهل بيت را ...
ايا امکان داره که خداوند در بخش اول يک ايه چند شخص مشخص رو مورد خطاب قرار داده باشه اما در بخش دوم چند شخص ديگه رو مورد خطاب قرار داده باشه؟
تمامي رواياتي که شما با سند صحيح ذکر کرديد قابل قبول هستن اما در اين ايه خداوند در بخش اول ايه' زنان پيامبر رو مورد خطاب قرار داده , و در بخش دوم هم به نظر مياد که منظور زنان پيامبر هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: آيه تطهير به صورت مستقل نازل شده است و يك روايت ضعيف هم در منابع اهل سنت يافت نمي‌شود كه ثابت كند تمام آيه 33 سوره احزاب يكجا نازل شده‌اند؛ بلكه تمام روايات وارد شده در باره شأن نزول آيه تطهير، تأكيد دارند كه جمله «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آيات قبل و بعد خودش همچنين آيات قبل و بعد تهديد آميز است ولي آيه تطهير تجليل است و اين نشانه اين است که اين آيه جداست و از فصاحت به دور است که در يک کلام اول و آخرش تهديد و ميانه اش تجليل باشد

ثانيا: از اين دست آيات در قرآن فراوان وجود دارد به عنوان مثال آيه اکمال (مائده-3) که در ميان احکام خوردن گوشت قرار گرفته است. يعني از نظر محتوا سه بخش دارد: 1. مربوط به احکام خوردن گوشت 2. اکمال دين 3. مربوط به خوردن احکام گوشت درحالي که همه در يک آيه واقع شده اند

ثالثا:سياق در صورتي حجت است که دليلي بر خلاف آن وجود نداشته باشد. در حالي ادلّه زيادي وجود دارد که مقصود از اهل بيت، اصحاب کساء عليهم السلام مي باشند و سياق که تنها قرينه اي است نمي تواند در برابر اين همه دليل مقاومت کند.

رابعا: در کلام عرب معمول است که بخش اوّل سخن مربوط به مخاطب و بخش ديگر درباره غايب و بخش ديگر درباره مخاطب باشد و اين روش در قرآن فراوان است که مخاطب آغاز آيه شخصي است و مخاطب وسط آيه شخص ديگري و مخاطب پايان آيه باز همان شخص اوّل باشد؛ به عنوان نمونه سوره يوسف: فلمّا رءا قميصه من دبر قال انّه من کيدکنّ انّ کيدکنّ عظيم 28 يوسف اعرض عن هذا و استغفري لذنبک انّک کنت من الخاطئين .چون پيراهن را ديد که از پشت پاره شده است گفت: اين از مکر شما زنان است که مکر و حيله زنان بزرگ است. اي يوسف از او درگذر و اي زن از گناه خود توبه کن که تو خطا کرده اي.

آيه قبل خطاب به زليخاست و بخش اوّل آيه دوم خطاب به حضرت يوسف و بخش دوم آيه باز خطاب به زليخاست و نمي توان گفت چون ابتداي آيه مربوط به حضرت يوسف عليه السلام مي باشد پس بايد پايان آيه هم مربوط به ايشان باشد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
22 | پاسخ به غلامرضا حسيني | Iran - Sanandaj | ١٥:٣٦ - ٢٩ مهر ١٣٩٢ |
دوست عزيز نظرتان راجع به اين آيه چيست که در يک عبارت کوتاه دو نفر متفاوت با دو موضوع متفاوت مخاطب قرار گرفته اند:« اعرض عن هذا و استغفري لذنبک»
23 | مسعود خضرايي | Iran - Tehran | ١٨:٠٤ - ٢٨ آذر ١٣٩٢ |
ما با اين آيات و احاديث معتقديم . آدم صفت الله و نوح نبي الله و ابراهيم خليل الله و موسي کليم الله و عيسي روح الله و محمد رسول الله و علي
ولي الله و مهدي قائم آل محمد است . انشاالله بتوانيم در اين راه ثابت قدم باشيم و از افراط گري بپرهيزيم تا دچار خطا نشويم . درست که خداوند و
مهدي تاييد کنندگانش را دوست دارد و منکرانش نابود . اما پيروانش بايد از افراط وتفر يط و اسراف و ناسزا و گناه و خرافه بدور باشند تا رستگار شوند .
يا حق
24 | عاشق مولي علي ع | Iran - Isfahan | ٠١:٠١ - ٢١ دي ١٣٩٢ |
سلام عليکم.ببخشيد سوالي داشتم.ايا سند و مدرکي مبني بر اينکه جناب مالک اشتر رحمة الله تعالي عليه پيامبر را ديده بودند و يا ايشان جزء صحابي بوده اند وجود دارد يا ايشان جزء تابعين بوده اند؟با تشکر از شما.اجرتون با اقا صاحب الزمان عج

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

مالک اشتر در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله مسلمان شد و مشهور اين است که چون به ديدار پيامبر صلي الله عليه و آله توفيق نيافت لذا او را جزو تابعين به شمار آورده‏ اند. در تاريخ مدينه درباره تابعي بودن ايشان چنين نقل شده است: أحمد بن صالح حدثني أبي قال مالك الأشتر النخعي كوفي تابعي ثقة . تاريخ مدينة دمشق ج 56 ص 377

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
25 | عاشق مولي علي ع | Iran - Karaj | ٢٠:٠٧ - ٢١ دي ١٣٩٢ |
سلام عليکم و با تشکر از شما به خاطر پاسخي که به سوال قبلي من داديد.من سوالي داشتم. ميخواستم نظر علماي اهل سنت را در مورد ابن حزم اندلسي بدونم و اگر ابن حزم از علماي بزرگ اهل سنت هست،اهل سنت اين مطلبي که در کتاب ابن حزم امده است را قبول دارند و يا رد ميکنند و يا توجيه ميکنند؟
ابوحنيفه گفته است: حدي نيست بر کسي که ازدواج کند با مادرش ((او را متولد کرده است)) و دخترش. و خواهرش و ….در حالي که عالم باشد به اين نزدﯾکي و عالم باشد به اين حرمت
وقال أبو حنيفة : ﻻ‌ حد عليه في ذلک کله وﻻ‌ حد على من تزوج أمه التي ولدته وابنته . وأخته . وجدته . وعمته . وخالته . وبنت أخيه . وبنت أخته عالما بقرابتهن منه عالما بتحرﯾمهن عليه
المحلى – ابن حزم – ج 11 – ص 253- دار الفکر

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ ذهبي در كتاب تذكره الحفاظ چندين صفحه را به ابن حزم اختصاص داده و در ديگر كتب خود هم او را ستوده و سخنان ديگر علما را نيز در مورد او آورده است برخي ديگر از علماي اهل سنت هم او را در كتب خود ستوده اند و برخي كتاب المحلي او را مدح نموده اند كه ذيلاً سخنان علما در مورد خود او و مدح از كتاب او را مي آوريم:

«بن حزم الامام العلامة الحافظ الفقيه المجتهد أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم... وكان اليه المنتهى في الذكاء والحفظ وسعة الدائرة في العلوم وكان شافعيا ثم انتقل إلى القول بالظاهر ونفي القول بالقياس وتمسك بالعموم والبراءة الأصلية وكان صاحب فنون فيه دين وتورع وتزهد وتحر للصدق...قال أبو حامد الغزالي وجدت في أسماء الله تعالى كتابا الفه أبو محمد بن حزم يدل على عظم حفظه وسيلان ذهنه وقال صاعد بن أحمد كان بن حزم اجمع أهل الأندلس قاطبة لعلوم الإسلام واوسعهم معرفة مع توسعه في علم اللسان ووفور حظه من البلاغة والشعر ومعرفته بالسنن والآثار والاخبار...قال الحميدي كان أبو محمد حافظا للحديث وفقهه مستنبطا للأحكام من الكتاب والسنة متفننا في علوم جمعة عاملا بعلمه ما رأينا مثله فيما اجتمع له من الذكاء وسرعة الحفظ وكرم النفس والتدين وكان في الأدب والشعر نفس واسع وباع طويل ما رأيت من يقول الشعر على البديهة أسرع منه وشعره كثير جمعته على حروف المعجم...قال أبو مروان بن حيان كان بن حزم حامل فنون من حديث وفقه وجذل ونسب و ...»

وي اين القاب را براي او نام مي برد: امام، علامه، حافظ، فقيه، مجتهد، تيز هوش، صاحب علوم مختلف، متقي، اهل ورع، زهد، راستگو و...


غزالي گويد: در مورد اسماء الله كتابي ديدم ابن حزم آن را تاليف نموده بود كه بر بزرگي حفظ و سيلان ذهني اودلالت داشت.


حميدي گويد« مانند او در در ذكاوت و سرعت حفظ در حديث و كرامت نفس و تدين در شعر و ادب هم به كمال رسيده بود.


عزالدين ابن سلام گويد: در ميان كتب اسلامي در علم همانندي براي محلي ابن حزم نيست.

(تذكرة الحفاظ ، أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748 ، ج 3 ص 1146، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى)

قال الذهبي: ابن حزم، الإمام الأوحد ، البحر ، ذو الفنون والمعارف ، أبو محمد ، علي ابن أحمد بن سعيد بن حزم بن غالب... نشأ في تنعم ورفاهية ، ورزق ذكاء مفرطاً ، وذهناً سيّالاً ، وكتباً نفيسة كثيرة... فإنّه رأس في علوم الاسلام ، متبحر في النقل ، عديم النظير على يبس فيه وفرط، ظاهرية في الفروع، لا الأصول.

سير أعلام النبلاء: 18/184.

سمعاني مي گويد: الحافظ المعروف بابن حزم من أفضل أهل عصره بالأندلس وبلاد المغرب. الأنساب - اليزيدي .

سيوطي مي گويد: وكان صاحب فنون وورع وزهد ، وإليه المنتهى في الذكاء والحفظ وسعة الدائرة في العلوم ، أجمع أهل الأندلس قاطبة لعلوم الإسلام وأوسعهم معرفة مع توسعه في علوم اللسان والبلاغة والشعر والسير والأخبار.

طبقات الحفّاظ: 436.

زركلي مي گويد: ابن حزم (384 - 456 هـ ، 994 - 1064 م) ... عالم الأندلس في عصره ، وأحد أئمّة الإسلام، كان في الأندلس خلق كثير ينتسبون إلى مذهبه ، يقال لهم «الحزمّية».

الأعلام - خيرالدين: 4/254

ذهبي در تذكرة الحفاظ در همان آدرسي كه گذشت از شيخ عز الدين بن عبد السلام نقل مي كند:

«ما رأيت في كتب الإسلام في العلم مثل المحلى لابن حزم»

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
26 | جواد | Iran - Tehran | ١١:٠٩ - ٠٥ شهریور ١٣٩٣ |
سلام. آيا حديث جابر هم که از پيامبر نقل مي شود و نام تک تک ائمه را ذکر مي کند، صحيح السند است؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اين روايت که به روايت لوح هم معروف شده در کتاب کافي جلد اول صفحه 527 با سه سند صحيح آمده است و غير از کتاب کافي در چندين کتاب ديگر مانند : الغيبه شيخ طوسي و نعماني همچنين عيون اخبار الرضا و کمال الدين شيخ صدوق و اختصاص شيخ مفيد و... ذکر شده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
27 | جواد | Iran - Tehran | ١١:٤٤ - ٠٥ شهریور ١٣٩٣ |
سلام. در احاديثي که ذکر کرديد، يک سري روايتها از مهدي سخن مي گويند، و يک سري از روايتها نشان مي دهند نهمين فرزند از نسل امام حسين، يا فرزند امام حسن عسگري، يکي از ائمه و قائم ايشان است. ولي آيا هيچ حديث صحيح السندي هست که با صراحت بگويد که مهدي، فرزند امام حسن عسگري است؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اين مساله نزد علماي شيعه متواتر و اجماعي و از ضروريات مذهب مي باشد لذا نياز به بررسي روايات نيست مضاف به اينکه از بين روايات اين مقاله هم مي توانيد به روايت شماره 13 که مي فرمايد: أَنَا وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَقَائِمُهُمْ و روايت 15 که ايشان را با مشخصات مخصوص به مهدي آخر الزمان بيان مي دارد الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً. استناد کنيد از روايات ديگري که نام قائم در ان آمده هم مي توانيد استفاده کنيد چون قائم همان مهدي است و از آنجهت که قيام خواهند نمود به اين نام ناميده شده اند.

براي يافتن روايات بيشتر به کتاب کمال الدين شيخ صدوق (ره) و منتخب الاثر آيت الله صافي مراجعه نماييد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
28 | ميثم | Iran - Tehran | ١٩:٢٧ - ١٣ دي ١٣٩٣ |
سلام در مورد ازدواج امام زمان چه نقل ايي از شيعه و اهل سنت اومده؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در اين خصوص به اين آدرسها رجوع کنيد



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
29 | ميثم | United States - Fremont | ١٩:٢٩ - ١٤ دي ١٣٩٣ |
ممنونم يه سوال ديگم شايد بي ربط به اين موضوع باشه.امروز توي سايت اسلام تکس مطالبي ديدم که ايام فاطميه پارسال نوشته شده بود و عنوانش تحدي بزرگ در شکستن پهلوي فاطمه (س) 1و2 نامگذاري شده بود . و توش اسناد شيعه که در اونها به شهادت حضرت زهرا (س) اشاره شده بود رو مورد بررسي سندي و متني قرار داد وهمه رو ضعيف دونست . من تا حالا جوابي از هيچ سايت و يا کتابي در اين زمينه پيدا نکردم. با توجه به اينکه به ايام فاطميه نزديک مي شيم پرداختن به اين موضوع خيلي ضروريه . از شما انتظار ميره به اينجور شبهات جواب بدين. ممنون

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در خصوص شهادت حضرت زهرا عليها السلام و شکستن پهلوي حضرت نه تنها روايات صحيح در کتب شيعه وجود دارد بلکه روايات درباره شکستن پهلوي حضرت زهرا عليها السلام اجماعي و مشهور، مستفيض و بلکه در حد تواتر است لذا وقتي روايتي چنين خصوصيتي پيدا کرد ديگر بحث در خصوص تضعيف سند آنها بي مورد است

روايت صحيحي را کليني چنين نقل مي کند

محمد بن يحيى ، عن العمركي بن علي ، عن علي بن جعفر أخيه ، أبي الحسن عليه السلام قال : إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة وإن بنات الأنبياء لا يطمثن .الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 458

مجلسي در خصوص سندش گويد:

الحديث الثاني‏ صحيح.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏5 ؛ ص315

دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.


همچنين مجلسي شهادت حضرت زهرا (ع) را از متواترات دانسته است

ثم إن هذا الخبر يدل على أن فاطمة صلوات الله عليها كانت‏ شهيدة و هو من المتواترات و كان سبب ذلك أنهم لما غصبوا الخلافة

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏5 ؛ ص318

علامه سيد مرتضي نيز گويد: قال المجلسيان الأول والثاني ، وهما من أعاظم علمائنا : هذا الحديث صحيح..مأساة الزهراء (ع) - السيد جعفر مرتضى - ج 2 ص 69

وي همچنين بعد از نقل اين روايت ، شهادت حضرت زهرا (ع) را از متواترات دانسته است:


إن فاطمة صديقة شهيدة ، ما لفظه : ثم إن هذا الخبر يدل على أن فاطمة صلوات الله عليها كانت شهيدة ، وهو من المتواترات مأساة الزهراء (ع) - السيد جعفر مرتضى - ج 2 ص 184

روايت ديگري را نيز طبرسي چنين نقل مي کند:

وحالت فاطمة عليها السلام بين زوجها وبينهم عند باب البيت فضربها قنقذ بالسوط على عضدها ، فبقي أثره في عضدها من ذلك مثل الدملوج من ضرب قنفذ إياها ، فأرسل أبو بكر إلى قنفذ اضربها فالجأها إلى عضادة باب بيتها ، فدفعها فكسر ضلعا من جنبها وألقت جنينا من بطنها ، فلم تزل صاحبة فراش حتى ماتت من ذلك شهيدة صلوات الله عليها . الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 1 ص 109

نکته اي که در اين روايت قابل تامل است است که خود طبرسي در مقدمه کتاب الاحتجاج به اين مسئله اعتراف مي کند که روايات او در اين کتاب اجماعي است

ولا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه ، أو لاشتهاره في السير والكتب بين المخالف والمؤالف ، إلا ما أوردته عن أبي محمد الحسن العسكري عليه السلام قال ليس في الاشتهار على حد ما سواه ، وإن كان مشتملا على مثل الذي قدمناه

من در بيشتر اين روايات سند را ذکر نکردم يا بخاطر اينکه اجماعي است و يا اينکه موافق عقول است يا اينکه در سيره و کتب بين مخالفت و موافق مشهور است مگر...

، الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 1 ص المقدمة 10

بيشتر علماء از متقدمين مانند شيخ مفيد و متاخرين به اين سخن طبرسي احتجاج کرده اند

شيخ طوسي نيز روايات در اين خصوص را مشهور و مستفيض دانسته است

و مما أنكر عليه: ضربهم لفاطمة عليها السلام، و قد روي: أنهم ضربوها بالسياط. و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة: أن عمر ضرب على بطنها حتى اسقطت، فسمي السقط (محسنا). و الرواية بذلك مشهورة عندهم.

و ما ارادوا من احراق البيت عليها- حين التجأ إليها قوم، و امتنعوا من بيعته- و ليس لأحد أن ينكر الرواية بذلك، لأنا قد بينا الرواية الواردة من جهة العامة من طريق البلاذري و غيره‏ و رواية الشيعة مستفيضة به‏، لا يختلفون في ذلك

تلخيص الشافي ج‏3 156

بنابراين در روايات متواتر و مستفيض اصلا نياز به بررسي سند نيست تا آنها بيايند و با بررسي تک تک روايات بخواهند اين

روايات را تضعيف بکنند مگر اينکه بخواهند قاعده انکار تواتر را که نتيجه آن کفر است، ناديده بگيرند

وأما من أنكر ما ثبت بالتواتر والإجماع فهو كافر بعد قيام الحجة

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ، أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي ج 1 ص 109

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
30 | احمد | Iran - Birjand | ٢٠:٣٢ - ١٥ دي ١٣٩٣ |
باسلام و خسته نباشي
بنده در موضوع و مباحث کلامي شيعه وسني کار ميکنم مي خواستم بدانم بهترين نرم افزارهاي سني موجود در اين زمينه کدام نرم افزار ميباشد ؟؟
از لطف و محبت و راهنمايي شما سپاس گزارم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

نرم افزار کلام اسلامي که توسط مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي تهيه شده است در برگيرنده کتب کلامي مذاهب اهل سنت، شيعه مي باشد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
31 | ؟؟؟؟؟ عباس | Iran - Tehran | ٢١:٠٧ - ١٥ دي ١٣٩٣ |
سلام عزيزان. من چند روزي هست که در وبلاگ يکي از مولوي هاي اهل سنت(مولوي محمد عيسي رحيمي از خواف)مشغول مباحثه با کاربران سني اين وبلاگ هستم.
در يکي از اين بحث ها کاربري شبهه "معناي کلمه ولي" رو مطرح کرد.
منم يک دانشجو هستم که حوزه تحصيليم هيچ ربطي به علوم ديني و معارف نداره.اما به اين مطالب علاقه دارم.اما به رجال و فقه و اينا مسلط نيستم.
از شما که کارشناس هستين راهنمايي ميخوام.اگر لطف کنيد به اين لينکي که مينويسم تشريف بياوريد و جواب اين شبهه رو بديد خيلي خيلي سپاسگذارتون ميشم.
اين هم لينک:
؟؟؟؟؟
قسمت نظرات را کليک کنيد ميبينيد که من با فردي به نام حسين بحث ميکنم.
و اما شبهه اي که ايشون مطرح کرده:
ولي در زبان عربي چندين معني دارد معني سرپرست هم مي دهد،معني دوست هم مي دهدومعاني ديگر.وقتي بنده حديث غدير را مطرح کردم منظورم اين بود که در اينجا که ادعاي عده اي از مسلمانان بر جانشيني حضرت علي مطرح ميشود لغت ولي معناي دوست ميدهد ونه معناي خليفه .در جايي ديگروجمله اي ديگر ممکن است معاني ديگر بدهد.اما از لحاظ عده کثيري از مسلمانان(اهل سنت)پيامبر در دوران حيات خود کسي را به جانشيني بعد از خود انتخاب ننمودند تا بگوييم اصحاب بر خلاف نظر پيامبر با شورا کسي ديگر را انتخاب کردندواين شورا باطل باشد.در موردغدير هم که توضيحش را درکامنت قبل دادم که درآن روايت ولي معني دوست مي دهد.
اما شما ميگوييد فقط وفقط معني خليفه و سرپرست مي دهدلکن در اينجا از قرآن آورده خواهد شد که معني دوست ميدهديا اَيُّهاَ الَّذِينَ آمَنوا لا تَتَّخِذُوا اليَهُودَ وَالنَّصاري اَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللهَ يَهْدِي القَوْمَ الظّالِمينَ.
اي افراد با ايمان، يهود و نصاري رادوست خود اتخاذ نكنيد، برخي از آنان، دوست برخي ديگرند و هر كس آنان را دوست خود قرار دهد، از آنان است و خداوند گروه ستمگر را هدايت نميكند.شاه عباس عزيز شما مي گوييد ولي فقط و فقط معني سرپرست و خليفه ميدهد اما ما ميگوييم لغتي چند معناست درجايي مثل آيه بالا يا حديث غدير معني دوست ميدهد ودرجاي ديگر معناي سرپرست.
مـــــــــــــــــــــــنتظــــــــــــــرم عزيزان.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص معناي مولي در حديث غدير بايد بگوييم:

اولا: شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة

شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290

ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند

نسفي گويد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم

تفسير النسفي ج 3 ص 297

قاري نيز گويد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا ،

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297

با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!!آيا مي شود اين همه قرائن را ناديده گرفت و حمل بر معناي دلخواه حمل کرد
در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
ثالثا: خود علماي اهل سنت از حديث غدير سرپرستي را فهميده اند .غزالي ، عالم مشهور اهل تسنن اين چنين بيان ميدارد :

واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.

از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ‏اى كردند.

سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ص 18 باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي
جهت اطلاع از نظر علماي اهل سنت به اين آدرس رجوع کنيد
رابعا: اگر مولي در غدير به معني دستي است چرا عمر امده و به حضرت علي (ع) تبريک گفت

حدثنا عبد الله قثنا أبي نا عفان قثنا حماد بن سلمة قال أنا علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في سفر فنزلنا بغدير خم فنودي فينا الصلاة جامعة وكسح لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحت شجرتين فصلى الظهر وأخذ بيد علي فقال ألستم تعلمون اني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قال بلى قال ألستم تعلمون إني أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فأخذ بيد علي فقال اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال فلقيه عمر بعد ذلك فقال هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة

فضائل الصحابة ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس ج 2 ص 596
اگر به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا به حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي (ع) است که تا حال بينشان محبتي نبوده است
اما در خصوص سوال بعدي که بيان شده است که پيامبر (ص) جانشين خود را بعد از خود انتخاب نکرد، سوال ما اين است اولا مگر انتخاب جانشين به دست پيامبر است که مي گويند حضرت انتخاب نکردند؛ چه کسي گفته است انتخاب جانشين به دست پيامبر (ص) است!!! انتخاب جانشني فقط به دست خداست و کسي حق اظهار نظر در اين خصوص را ندارد همچنانکه انتخاب پيامبران فقط به دست خداست و کسي حق دخالت و يا حتي پيشنهاد کسي را در اين خصوص ندارد لذا وقتي خود پيامبر نيز حق پيشنهاد در اين خصوص را ندارد و در طول زندگي خود نيز چينن کاري را نکرد چطور کسان ديگر امثال ابوبکر و عمر چنين حقي را دارند آيا عقل آنها از پيامبر بيشتر بوده است ؟!!

خوب است در اين خصوص به روايتي از صحيح بخاري دقت شود که حجت را براي همگان روشن کرده است:

عن ابن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ وَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ. فَأَقْبَلَ إليه رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ فقال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ الله وَإِنِّي لَأَرَاكَ الذي أُرِيتُ فِيكَ ما رأيت

ابن عَبَّاسٍ رضى الله عنهما گفت: مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پيروى مى‌كنم، او با افراد فراوان از قبيله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلى الله عليه وسلم به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالى كه در دستشان تكه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: اگر اين تكه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى ديد و اگر پشت كنى (و اسلام نياوري) قطعا خداوند تو را خوار خواهد كرد و من عاقبت تو را شوم مى‌بينم. صحيح البخاري - کتاب المناقب - باب علاماة النبوة في الإسلام - ح 3374

همچنين در روايت ديگر آمده است:

عن الزهري أنه أتى بني عامر بن صعصعة فدعاهم إلى الله عز وجل وعرض عليهم نفسه فقال رجل منهم يقال له بيحرة بن فراس قال ابن هشام فراس بن عبدالله بن سلمة الخير بن قشير بن كعب ابن ربيعة بن عامر بن صعصعة:

والله لو أني أخذت هذا الفتى من قريش لأكلت به العرب ثم قال أرأيت إن نحن بايعناك على أمرك ثم أظهرك الله على من خالفك أيكون لنا الأمر من بعدك. قال: الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء.

از زهرى روايت است كه حضرت رسول صلى الله عليه الله عليه واله به ميان قبيله بنى عامر ين صعصعه آمد و آنها را به خداوند متعال دعوت كرد؛ مردى از آن قبيله كه به او « بيحرة بن فراس» گفته مى‌شد، ... گفت: اگر ما با تو بيعت كردبم و خداوند تو را بر مخالفين پيروز گردانيد آيا حكومت بعد از تو براى ما خواهد بود؟ پيامبر صلى الله عليه واله فرمود : أمر حكومت با خداوند است هر جا كه يخواهد آن را قرار مى‌دهد..

ابن هشام، عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري أبو محمد، (متوفاي218هـ)، السيرة النبوية، ج2، ص272، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعةالأولى ، 1411 هـ ؛

الطبري، محمد بن جرير أبو جعفر (متوفاي310)، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ الطبري) ، ج 2، ص 84، تحقيق و مراجعه وتصحيح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، الطبعةالرابعة، 1403 - 1983 م ،توضيحات : قوبلت هذه الطبعة على النسخة المطبوعة بمطبعة «بريل»بمدينة لندن في سنة 1879 م؛

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم(متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 1، ص89 ـ 90، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعةالأولى، 1395هـ – 1975م؛

بنابراين در اين خصوص بايد تابع پيامبر بود نه کس ديگر و نبايد در اين خصوص از حضرت پيشي گرفت همچنانکه قرآن به اين امر اشاره کرده است

ثانيا: او که مسئله شوري را مطرح کرده است بيايد ثابت کند که خلافت ابوبکر شورايي بوده است خود علماي اهل سنت گفته اند که بيعت ابوبکر با يک نفر بوده است قرطبي مي‌نويسد: فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلك ثابت ويلزم الغير فعله خلافا لبعض الناس حيث قال : لا تنعقد إلا بجماعة من أهل الحل والعقد ودليلنا أن عمر رضى الله عنه عقد البيعة لأبي بكر.

اگر امامت و خلافت توسظ يك نفر از اهل حل و عقد منعقد شد، بر ديگران لازم است كه آن را قبول كنند بر خلاف عده‌اي ازمردم كه مي‌گويند خلافت و امامت منعقد نمي‌شود مگر با جماعت اهل حل وعقد ولي دليل ما اين است كه عمر(كه يك نفر بود ) با ابوبكر بيعت كرد.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 1، ص 269، ناشر: دار الشعب القاهرة.

در اينجا قرطبي بر اين مطلب اشاره مي‌كند كه بيعت با ابوبكر توسط جميع اهل حل و عقد نبود، دليل اين مطلب را فقط بيعت عمر با ابوبكر مي‌داندكه گروهي نبوده است.آيا اين شد شوري؟!!!

اگر شوري را ملاک مي داند خوب اجماع انصار حضرت علي را قبول داشتند چرا در اينجا اين را شوري به حساب نمي آورند؟!!

انصار با ابوبکر بيعت نکردند و معتقد بودند که فقط با علي عليه السلام بيعت مي کنند: فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا

الكامل في التاريخ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي ج 2 ص 189
بيعت يک نفر با ابوبکر شد شوري امام بيعت انصار که زياد بودند شوري نيست!!!!!

خوب است در اين خصوص به منابع خود نيز نگاه کنند که چطور براي ابوبکر بيعت مي گرفتند تا مطلب معلوم شود که اگر عده اي نيز بيعت کرده اند به چه صورت بوده است:

وهم يحتجزون الأزر الصنعانية ، لا يمرون بأحد إلا خطبوه ، فإذا عرفوه قدموه فمدوا يده ، فمسحوها على يد أبي بكرٍ ، كه ابو بكر به همراهى عمر، ابو عبيده و گروهى از حاضران سقيفه پيش آمد. جامه‏هاى صنعانى بر تن كرده بودند و با هر كس رويارو مى‏شدند او را به جبر مى‏كشيدند و دستش را براى بيعت بر دست ابو بكر مى‏نهادند، خواسته يا ناخواسته.الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (متوفاى421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج 1، ص 277، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

اما در خصوص استدلال به آيه اي که اشاره کرديد نيز مي گوييم:
در همان آيه « يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيهَُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» نيز ولي به معناي أولي الأمر است. قرآن مي‌گويد از يهود و نصاري، کسي را به عنوان ولي أمر خود قرار ندهيد. چون آنها موحد نيستند و مشرک هستند و دشمني سختي با مؤمنين دارند و متّصف به عداوت با مؤمنين هستند و شايستگي ولايت أمري را ندارند و اگر خواستيد در جامعه، کسي را به عنوان ولي أمر انتخاب کنيد، نبايد اين ولي أمر، غير مسلمان باشد. چون، ولايت از آن خداست و به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم داده است و حضرت علي عليه السلام داده شده است . پس اگر اين آيه را قرينه آيه ولايت قرار دهيم، هيچ منافاتي با هم ندارد.

در اين آيه ولي به معني دوستي نيست؛ زيرا در هيچ آيه اي از قرآن ، خداي متعال مومنين را از هر گونه رابطه دوستي با کفار به نحو مطلق منع نکرده است به عنوان مثال دور مورد را ذکر مي کنيم؛ درآيه 8 سوره ممتحنه : لَّا يَنْهَئكمُ‏ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ لَمْ يخُرِجُوكمُ مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَيهْمْ إِنَّ اللَّهَ يحُبُّ الْمُقْسِطِينَ : خدا شما را نهي نمي کند تا با آنان كه در دين قتال و دشمنى نكرده و از ديارتان بيرون ننمودند نيكى كنيد و به عدالت و انصاف رفتار نماييد، همانا خدا مردم عادل را دوست مى ‏دارد.

و آيه 9: إِنَّمَا يَنهْئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلهَّمْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى ‏دارد كه در [كار] دين جنگ كرده و از خانه‏ هايتان بيرون رانده و در بيرون ‏راندنتان يكديگر را پشتيباني كرده ‏اند. و هر كس آنان را به دوستى گيرد، از ستمگران است

از اين آيات استفاده مي شود که دوستي منحصر به مومنين نيست پس چگونه خداي متعال در آيه 55 مائده دوستي را در مومنان محدود کرده است ؟ . در اثر همين رفتار منصفانه مومنين و بالاخص شخص پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله ) با کافران غير حربي است که حتي زنان کافران از جبهه کفار گريخته و به مومنين مي پيوندند

آن هنگام که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به عيادت يک مريض يهودي رفتند، آيا مي توان گفت که پيامبر به جهت محبت ورزيدن به آن يهودي نعوذ بالله از دين خدا خارج شده و در زمره اهل کتاب قرار گرفته اند ؟!

بيشتر اين شبهه ها در سايت موسسه تحقيقاتي ولي عصر (ع) پاسخ داده شده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
32 | آريان | Iran - Tehran | ١٨:١٤ - ١٧ دي ١٣٩٣ |
خيلي ممنون که تشريف اوردين و رفع شبهه کردين و واقعاً شرمندتونم که به زحمت انداختمتون.اما اون کاربر سني به نام حسين هم جوابيه اي داد.ممنون ميشم اگر پاسخ ايشون رو هم بدين.
؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

يکي از شيعيان که به نام محب اهل بيت جواب هاي اين شخص را به خوبي مي دهد در اين خصوص با همديگر همکاري کرده و پاسخ او را بدهيد در ضمن اکثر اين شبهات در سايت ولي عصر (ع)موجود است با مطالعه آنها مي توانيد پاسخگو باشيد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
33 | رضا | Iran - Birjand | ٠٧:٢٧ - ١٨ دي ١٣٩٣ |
باسلام و تبريک ميلاد رسول اکرم (ص) وامام جعفرصادق(ع)
اگر ميشود داستان حارث نعمان فهري که با ولايت حضرت علي (ع) در غدير مخالفت کرد را بيان کنيد با متن عربي يا ادرس لينك انرا بدهيد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

جريان اعتراض حارث بن نعمان فهري به كار پيامبر (ص)‌‌ در خصوص جانشيني حضرت علي عليه السلام و گرفتار شدن او به عذاب الهي در منابع اهل سنت به آن اشاره شده است. ثعلبي مي نويسد :

فشاع ذلك وطار فى البلاد ، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان القهرى، فاتى رسول اللّه على ناقة له حتى اتى الابطح فنزل عن ناقة. فقال: يا محمد امرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه وانّك رسول اللّه فقبلناه منك، وامرتنا ان نصلى خمساً. وبالزكات،. وبالحج، فقبلناه وامرتنا ان نصلى شهراً فقبلناه منك. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعى ابن عمك تفضّلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلى مولاه، فهذ شىء منك ام من اللّه تعالى.

فقال: «والذى لا الاّ اللّه هو هذا من اللّه» فولّى الحرث بن النعمان يدير راحلته وهو يقول: اللّهمّ ان كان ما يقع له حقاً فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم، فما وصل اليها حتى رماه اللّه به حجر فسقط على هامشيه وخرج من دُبره فقتله وانزل اللّه.

اين خبر در بلاد مختلف پخش و منتشر شد و به گوش حرث بن نعمان نيز رسيد. وى سوار شترش گرديد و به نزد پيامبر آمد وقتى پياده شد گفت: يا محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) ما را به شهادت بر خدا و پيامبر او امر كردى پذيرفتيم. گفتى پنج بار نماز بخوانيم، زكات بپردازيم، روزه بگيريم و حج انجام دهيم، و پذيرفتيم. پس به همه اينها راضى نشدى ودست پسر عموى خود را بلند كردى، او را بر ما برترى دادى و گفتى: (من كنت مولاه فعلى مولاه) آيا اين سخن از جانب توست يا از طرف خدا عزّ وجلّ؟ پس پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايى كه جز او خداى ديگرى نيست، اين امر از طرف خداوند متعال است. پس حرث در حالى كه براى سوار شدن به سمت ناقه خود مى رفت گفت: خدايا اگر آنچه محمد مى گويد حق است پس سنگى از آسمان بر من بباران يا بر من عذاب دردناك بفرست. هنوز به ناقه اش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش خورد از پايين بدن او بيرون آمد. پس از آن خداوند آيات يك تا سوم سوره معارج را نازل كرد.

الكشف والبيان (تفسير الثعلبي ) ج 10 ص 35، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري الوفاة: 427 هـ - 1035م ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الإمام أبي محمد بن عاشور ، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
34 | آريان | Iran - Tehran | ١٧:٤٠ - ٢١ دي ١٣٩٣ |
ببخشيد عمر از طريق شورا انتخاب شد يا توسط ابوبکر منصوب شد؟
آيا در سندي در کتب اهل سنت هست که ابوبکر براي تعيين عمر به جانشيني با اصحاب مشاوره کرده باشه؟
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در منابع خود اهل سنت ذکر شده است که انتخاب عمر بر مبناي شورا صورت نگرفت بلکه انتخاب او توسط ابوبکر انجام گرفت.و صحابه نيز به اين انتخاب عمر توسط ابوبکر اعتراض کردند
گروه پاسخ به شبهات
35 | آريان | Iran - Pol-e Sefīd | ٠٩:٢٥ - ٢٤ دي ١٣٩٣ |
سلام عزيزانم ببخشيد که اينقدر مزاحمتون ميشم.
عارضم خدمتتون که اين مولوي پست جديدي گذاشت درباره بحران اسلام معاصر.
و گفت که ابن خلدون متفکر نامدار جهان اسلام از انحطاط بزرگي در قرن نهم هجري سخن گفته.
منم بهشون گفتم ابن خلدون از انحطاط خيلي بزرگتري هم سخن گفتن که ايشون ناراحت شدن و بهم گفتن داري توهين ميکني و حتي پذيرفت که تو صحيح بخاري هم اين قضيه وحشتناک اومده.
***********************************
و فى الصحيح ايضا ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال فى مرضه الذى توفى فيه: هلموا اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا.فاختلفوا عنده فى ذلك و تنازعوا و لم يتم الكتاب.و كان ابن عباس يقول: الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم و بين ذلك الكتاب لاختلافهم و لغطهم."(«تاريخ ابن خلدون‏»، ج 3، ص 170 و ص 171.)
***********************************
و اما جواب پيروان سنت به گفته هاي شما اين است که تمام اين فرمايشات شما در نزد پيروان سنت در رابطه با موضوع نيست. آنان در اين مسيله ميگويند احتمالا حضرت پيامبر مي خواسته است بفرمايد من دارم از دنيا ميروم و شما بعد از من به شورا چنگ بزنيد که سخن من و قرآن من است تا هرگز گمراه نشويد شايد هم ميخواسته بفرمايد همه شما با ابوکر که بزرگ قوم است بيعت نماييد.
***********************************
حالا به نظر شما پيامبر اکرم ميخواستن بفرمايند که بعد از من به شورا چنگ بزنيد و با ابوبکر به عنوان بزرگ قوم بيعت کنيد؟
در صحيح بخاري اين حرفو نوشته؟
***********************************
با تشکر منتظر پاسختونم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
خوب اگر واقعا اينطوري است که اينا مي گويند پيامبر مي خواست ابوبکر را انتخاب کند و يا به شورا واگذار کند، ديگر چرا با پيامبر مخالفت کردند و نگذاشتند حضرت بنويسد؟!!! اين تعارض را چگونه مي خواهند پاسخ بدهند که از يک طرف خودشان مي گويند ابوبکر خلبفه است و از طرف ديگر نگذاشتند حضرت خلافت ابوبکر را انتخاب کند اگر واقعا مراد ابوبکر بوده بايد اتفاقا از دستور پيامبر اطاعت کرده و سريع قلم و دوات مي آوردند نه اينکه نگذارند!!! در اين صورت اگر ابوبکر مورد انتخاب پيامبر بود آيا مخالفت با پيامبر طبق اين ديدگاه اين مولوي مخالفت با انتخاب ابوبکر نيست؟؟! اين مولوي با حرف خود در حقيت خودش را در تعارض و تناقض قرار داده است اگر واقعا ابوبکر در نظر پيامبر بود و بعدا نيز با بيعت، ابوبکر انتخاب شد، چرا باز اخلافت از بين نرفت مگر در روايت قرطاس نيامده است که پيامبر فرمود چيزي بنويسم که گمراه نشويد و به اختلاف نيفيتد پس چرا در زمان ابوبکر باز اختلاف بود آيا در زمان او همه هدايت شده و ديگر گمراهي در جامعه نبود؟!! در حالي که کسي اين را قبول نمي کند که در زمان ابوبکر اختلافي نشد بويژه اينکه حضرت علي (ع) و انصار او را قبول نداشتند و با او مخالفت کردند
در اين صورت طبق گفته اين مولوي يا بايد گفت نعوذ بالله پيامبر دروغ گفته است چون او گويد حضرت ابوبکر را مي خواست انتخاب کند که نتيجه اين حرف بايد اين مي شد که در زمان ابوبکر هيج اختلافي طبق گفته پيامبر نمي شد آيا واقعا اين طور بود!! يا اينکه بگوييم کلام پيامبر درست اما مراد ابوبکر نبوده است بلکه مراد کسي ديگر بوده است که با او کسي گمراه نمي شود

البته هرچند نگذاشتند که پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي بنويسد ولي همچنانکه علماي اهل سنت اقرار کرده اند پيامبر(ص) در مرض خود مقصود خود را از حديث قرطاس که همان اهل بيتش بودند، بيان کرده است

ابن حجر دراين خصوص مي نويسد:

ثم اعلم أن لحديث التمسك بذلك طرقا كثيرة وردت عن نيف وعشرين صحابيا ومر له طرق مبسوطة في حادي عشر الشبه وفي بعض تلك الطرق انه قال ذلك بحجة الوداع بعرقة وفي أخرى أنه قاله بالمدينة في مرضه وقد امتلأت الحجرة بأصحابهوفي أخرى أنه قال ذلك بغدير خم وفي أخرى أنه قاله لما قام خطيبا بعد انصرافه من الطائف كما مر ولا تنافي إذ لا مانع من أنه كرر عليهم ذلك في تلك المواطن وغيرها اهمتاما بشأن الكتاب العزيز والعترة الطاهرة

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 440
احتمالا اين مولوي از کتب مباني اعتقادي و حديثي خودشان نيز بي اطلاع است او چگونه ادعا مي کند که پيامبر مي خواست به ابوبکر را معين کند در حالي که خليفه دوم آنها چنين اعتقادي را نداشت او معتقد بود که پبامبر کسي را بر خلافت انتخاب نکرد
در روايت آمده است :قيل لعمر: ألا تستخلف؟ قال: إن أستخلف فقد أستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم
به عمر گفته شد: آيا نمي‌خواهي خليفه معين كني؟ گفت:اگر خليفه معين كنم،أبو بكر كه بهتر از من بود نيز خليفه معين كرده بود و اگر خليفه معين نكنم،رسول الله (ص) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين نكرده بود.

صحيح البخاري ج 6 ص 2638

علماي بزرگ اهل سنت اعتراف کرده اند که نصي در خصوص ابوبکر نبوده است:

ايجي المواقف در اين فراز اعتراف مى‏كند كه هيچ روايتى درباره امامت ابوبكروجود ندارد؛ گرچه ادّعا مى‏كنند كه براى امامت على عليه السلام نيز هيچ روايتى وجود ندارد.

الأول أن طريقة إما النص أو الإجماع أما النص فلم يوجد

الإيجي، عضد الدين (متوفاى756هـ)، كتاب المواقف، ج 3 ص 596 تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.

در اين استدلال ايجي اعتراف مي نمايد كه كلام صريحى از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله در مورد امامت ابوبكر يافت نشده است.
واقعا جاي تعجب است پيامبر بارها حضرت علي (ع) را به عنوان خليفه خود معين کرده اند و روايات فروان نيز در اين زمينه موجود است با اين حال باز به دنبال فرار از اين واقعيت بوده وسعي در مشروعيت دادن به خلافي خود دارند
ما فقط به چند مورد از مدارک معتبر اشاره مي کنيم تا براي اينها روش شود که آيا علي عليه السلام خليفه اول هست يا کس ديگر؟

1- حديث منزلت: عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي .صحيح البخاري ، ج 5 - ص 129 .

اگر دقت کنيد در روايت لفظ «بعدي» آمده است از ظاهر اين لفظ چي برداشت مي شود آيا اين روايت دلالت ندارد که خليفه بعد پيامبر(ص) علي (ع) است

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5203

2- وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » . هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .

الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

دراين روايت صحيح نيز من بعدي امده است

3- همچنين پيامبر (ص) فرمودند: وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي».الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603
آيا پيامبر از اين نظر بايد واضحتر مي گفت؟؟!!
اما اين مطلب که پيامبر مي خواست بگويد با شورا کسي را انتخاب کنيد در اين صورت اين توهين به پيامبر است چون خود حضرت در روايات فراوان و صحيح گفته است خلافت امر الهي بوده و در دست بشر نيست

عن ابن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ وَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ. فَأَقْبَلَ إليه رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ فقال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ الله وَإِنِّي لَأَرَاكَ الذي أُرِيتُ فِيكَ ما رأيت

ابن عَبَّاسٍ : مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پيروى مى‌كنم، او با افراد فراوان از قبيله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلى الله عليه وسلم به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالى كه در دستشان تكه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: اگر اين تكه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى ديد و اگر پشت كنى (و اسلام نياوري) قطعا خداوند تو را خوار خواهد كرد و من عاقبت تو را شوم مى‌بينم.

صحيح البخاري - کتاب المناقب - باب علاماة النبوة في الإسلام - ح 3374

طبق اين روايت صحيح خلافت بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله امر الهي است نه به انتخاب مردم والا نبايد پيامبر چنين استدلال مي کرد

و اگر واقعا هدف پيامبر بيان شورايي بودن انتخاب است چرا ابوبکر با شورا انتخاب نشد؟!! چرا عمر را ابوبکر انتخاب کرد چرا به شورا واگذار نکرد ؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
36 | آريان | Iran - Tehran | ١٨:٣٤ - ٢٤ دي ١٣٩٣ |
داداش دمت گرم،اين روايت آخري خيلي خيلي جالب بود.
يعني اصلاً فکر نميکردم تو صحيح بخاري به صراحت بيان شده باشه که خلافت امرالله هست.
واقعاً مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمنون
37 | م - خضرایی | United States - Fremont | ١٨:٢١ - ٢٧ بهمن ١٣٩٣ |
ای منتظر ای خوش خبر

ای عاشق دشت بلا

از ما ببر گو این خبر

از او بیار شور و نوا

ای عاشق غایب بیا

آتش بزن بر جان ما

مست مستم کن ز عشق

باده ام پر کن ز عشق

کن مرا مست و خراب

سینه ای دور از عذاب

چون که مهجورم ز هجرت همچو شمع

سوز و سازم در غمت بی بال و پر

در شگفتم در عجب نایی چرا

می کشی عاشق به صد شور و نوا

آخر ای سلطان عالم

زین و برگی کن بیا.

م - خضرایی
38 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٣٥ - ١٢ خرداد ١٣٩٤ |
باسلام.
کتاب شریف بحارالانوار رو به صورت پی دی اف از کجا میتونم دانلود کنم؟؟
اگر ممکنه یه سایت خوب معرفی کنید برای دانلود کتب شیعه به فرمت پی دی اف.. ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص دانلود کتب شيعه به سايت المکتبة الشيعيه مراجعه کنيد
http://shiaonlinelibrary.com/
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
39 | امین | Iran - Rasht | ١٥:١١ - ١٢ خرداد ١٣٩٤ |
ببخشید اگر هم ممکنه به این سوالم هم پاسخ دهید..
آیا بعد از مرگ در عالم برزخ موقعی که بخاطر گناهانی که در دنیا انجام دادیم و بخاطر این گناهان عذاب داده میشویم!! میتوانیم یا بهتر بگم میشه در اون موقع به پیامبر و اهل بیت (ع) به ویژه حضرت ولیعصر عج متوسل شد؟؟؟ تا کمکمان بکنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهشن جواب بدید...

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در خصوص جهان برزخ نيز روايات بسيارى داريم كه اعمال نيك آدمى همچون نماز و روزه و ولايت و امثال آن‏ يا حضور اولياء اللَّه سبب تخفيف آلام و مجازات‏ها مى‏ گردد، و يا دفن انسان صالح و پاكدامنى كه داراى حسنات مهمى بوده است در يك مقبره سبب تخفيف مجازات گنهكاران آن گورستان مى‏ شود.
از جمله روايتي که شيخ صدوق نقل کرده است
و قال الصادق ع‏ إن ولي علي ع- يراه في ثلاثة مواطن حيث يسره عند الموت و عند الصراط و عند الحوض
من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏1 ؛ ص137
این نشان می دهد که در برزخ نیز بخشش گناهکاران نیز وجود دارد
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
40 | امین | Iran - Rasht | ١٥:١٦ - ١٢ خرداد ١٣٩٤ |
از این سایتی که معرفی کردید چطور میتونم دانلود کنم؟؟ چون وقتی میخوام تحميل کتاب مورد نظر رو بزنم یه صفحه باز میشه Error میده؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
احتمالا مشکل از خود سايت است شما در اينترنت اگر اسم کتاب را به همراه کلمه pdf بنويسيد کتاب مورد نظر پيدا مي شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها