2025 February 8 - شنبه 20 بهمن 1403
حضرت علی (علیه السلام) از چه زمانی خلیفه چهارم اهل سنت شد؟
کد مطلب: ١٦٠٨٣ تاریخ انتشار: ٠٣ دي ١٤٠٣ - ١٧:٥٥ تعداد بازدید: 1057
خارج فقه الحکومه » فقه
حضرت علی (علیه السلام) از چه زمانی خلیفه چهارم اهل سنت شد؟

(جلسه بیست و دوم 07 08 1403)

 
 
 

لينک دانلود
 
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه بیست و دوم 07 08 1403)

موضوع: حضرت علی (علیه السلام) از چه زمانی خلیفه چهارم اهل سنت شد؟

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سلام علیکم ورحمة الله، در خدمت دوستان هستیم!

وثاقت سلیم بن قیس و أبان إبن أبی عیاش

پرسش:

استاد! یک سوال رجالی داشتم، نظر شیخ مفید راجع به سلیم ابن قیس چیست؟ یکی از بزرگان می گفت شیخ مفید می فرماید هر جا که سلیم ابن قیس باشد نمی توانیم بپذیریم باید حتماً نظیر آن در کتاب های دیگر باشد. شیخ مفید می گوید منفرداً نمی توانیم به سلیم ابن قیس اعتماد کنیم و بپذیریم. این حرف چقدر صحت دارد؟

پاسخ:

من چنین عبارتی از قول شیخ مفید ندیدم. وثاقت سلیم بن قیس در عقیده علمای شیعه از جمله علامه تستری، کشی، نجاشی، آیت الله خویی، تفرشی، بهبهانی، مرحوم سید امین ثابت است. اما عبارت شیخ مفید را که گفتید ندیده ام.

پرسش:

متأسفانه آدرس هم نداده کجا است!

پاسخ:

کلام بی آدرس مثل خانه و ماشین بی سند می ماند اولین پاسگاه که بروی جلویت را می گیرند و ماشین را می خوابانند.

پرسش:

پس به تنهایی قابل اعتماد است؟

پاسخ:

بله

«وَ كَانَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ أَبُو الرَّضِيِّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى الْحَضْرَمِيُّ وَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ وَ عَبِيدَةُ السَّلْمَانِيُّ الْمُرَادِيُّ عَرَبِي‏»

الإختصاص‏؛ نويسنده: مفيد محمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 413 ق‏)، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ايران؛ قم: ‏1413 ق‏، ص 4

وقتی شیخ مفید با صراحت در مورد سلیم می گوید نه تنها ثقه است بلکه فوق ثقه هست ایشان در یگان ویژه حضرت امیر المؤمنین بود.

پرسش:

یک واسطه دیگر هم در این کتاب می خورد، می گوید سلیم چه کسی است؟

پاسخ:

این که آیا أبان ابن أبی عیاش مورد تأیید است یا نه یک بحث دیگری است در رابطه با أبان مفصل سال گذشته بحث کردیم.

بزرگانی مانندمرحوم محمد تقی مجلسی، علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، مرحوم مامقانی ایشان را توثیق کرده اند. ابو علی در منتهی المقال توثیق کرده، آقای خوانساری توثیق کرده، آقای زنجانی در الجامع فی الرجال توثیق کرده، مرحوم نوری توثیق کرده، مرحوم خواجوی توثیق کرده است. مرحوم آقای خویی ضمناً توثیق کرده است.

حتی بعضی از علمای اهل سنت نسبت به أبان إبن أبی عیاش توثیق دارند.

در مورد مسئله کتاب سلیم ابن قیس آقای خویی فرمایش خیلی متینی دارند. می گویند: در کتاب سلیم ابن قیس در طول تاریخ مطالبی اضافه و کم شده است، البته این مسئله اختصاص به کتاب سلیم ندارد. شما اگر کتاب تهذیب شیخ طوسی را ملاحظه بفرمایید مرحوم بحرانی در حدایق می گوید صفحه ای در تهذیب نیست مگر اینکه چندین تحریف صورت گرفته است.

من کتاب تهذیب آیت الله شبیری زنجانی را کپی کردم دارم یعنی صفحه ای نیست که ایشان در حاشیه نیاورده باشد مثلاً محمد بن جعفر می گوید محمد بن تقی بوده، فرضاً علی بن فلان است می گوید این جا علی نیست محمد بوده. یعنی در سند تهذیب الی ما شاءالله نسخه بدل و اشکال است.

 این هم به این خاطر است که در زمان سابق چاپ نبود. یک عده افرادی بودند شغل شان استنساخ کتاب بوده یعنی کتاب می گرفتند و استنساخ می کردند. بعضی هایشان خیلی مقید نبودند و می خواستند سریع کتاب را استنساخ کنند و پولش را بگیرند ولذا در کتب اربعه ما از این اشکالات وجود دارد.

کتاب کافی نیز همین طور. ما تصحیح اسانید کافی را در چهار جلد چاپ کردیم در حقیقت اگر بخواهیم تصحیحات کل کتب اربعه را چاپ کنیم از خود کتب اربعه بیشتر می شود. شاید بیست تا بیست و پنج جلد بشود تصحیفاتی که روی اسناد کافی، اسناد تهذیب و اسناد من لا یحضر اتفاق افتاده است زیاد است.

مطالبی بود مثلا عالمی مانند شیخ مفید یا دیگران در حاشیه بعنوان توضیح نوشتند این مستنسخ چون سوادی نداشت تصور می کرد این مطلب نیز از خود مؤلف است این را هم داخل متن گذاشته. یا در حال نوشتن مثلاً سطر دهم بوده حواسش نبوده یک دفعه به جای سطر دهم، سطر یازدهم را نوشته یک سطر جا انداخته است یا یک سطر اضافه کرده از این مطالب در کتب اربعه هست.

یک روز آیت الله شبیری زنجانی به من فرمود: در زیر آسمان صحیح ترین نسخه کافی مُصَحح شهید ثانی است که ایشان با نسخه های معتبر تصحیح کرده است این را هم غیر از کتابخانه آقای مرعشی هیچ کجا ندارد.

پرسش:

نسخه شهید ثانی با نسخه چاپ های جدید مقابله هم شده است یا نه؟

پاسخ:

نه، هیچ کس کار نکرده است. یک مقداری آقای ری شهری و دوستانش کار کردند و رعایت کردند. بعد آیت الله شبیری می گفتند از پسر آقای مرعشی خواستم نسخه اش را به من بدهد اما ندادند.

الان تصحیفات همه کتاب های کافی، تهذیب، من لا یحضره الفقیه را استخراج کردیم اما این که نیرویی داشته باشیم این ها را بررسی کنند کم است. تقریباً ده، دوازده سال کار کردیم کافی را هنوز نتوانستیم تمام کنیم. آیت الله خویی نیز در جاهای متعدد کتاب معجم الرجال خیلی از تصحیفات کتب اربعه را تذکر داده است.

پرسش:

بررسی سندی است یا متنی؟

پاسخ:

سندی است ما متنی کار نکردیم. در متنی روایات متعددی وجود دارد اما مهم سند است.

مرحوم صاحب معالم پسر شهید ثانی کتابی دارد «منتقی الجُمان فی احادیث الصحاح و الحسان» ایشان هم روی اسانید کتب اربعه خوب کار کرده است.

سال 54 یا 55 در تابستان مشهد بودم در کتابخانه آستان قدس رضوی یک دوره مخطوط این کتاب را مطالعه کردم بعد هم جامعه مدرسین چاپ کرد. کتاب خیلی خوبی است.

ورود مباحث رجالی در کتب فقهی

مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب «مجمع الفائدة و البرهان» که کتاب فقهی است برای اولین بار مباحث رجالی را در آن آورده است، یعنی قبل از مقدس اردبیلی نه علامه حلی، نه فخر المحققین، نه محقق کرکی، نه ابن فهد حلّی هیچ کدام شان در کتاب های فقهی متعرض بحث رجال نشدند. اولین شخص مرحوم محقق اردبیلی(مقدس اردبیلی) است.

ایشان در رجال خیلی مسلط نبودند و مطالبشان زیاد تخصصی نیست. ایشان دو درس فقه داشتند یک درس فقه عمومی که جمعیت زیادی می آمدند و یک درس خصوصی که دو شاگرد داشت یکی صاحب معالم پسر شهید ثانی و دیگری صاحب مدارک. این دو بزرگوار بحث های رجالی استادشان را گرفتند و منقّح کردند و خیلی دقیق در منتقی الجُمان و همچنین در مدارک الأحکام آوردند.

بعد از ایشان در قرن یازدهم، دوازدهم صاحب ریاض (رضوان الله تعالی علیه) در «کشف اللثام» و فاضل هندی در بحث های رجالی وارد کرد، سپس صاحب جواهر به همین شکل بحث های رجالی را وارد کرد. بعد از قرن یازدهم مباحث رجالی در کتاب های فقهی یک نمود خیلی بیشتری پیدا کرد که این نمود را در قبل از قرن دهم نمی بینیم.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛

در مباحث قبلی به این جا رسیدیم که آیا بحث امامت، خلافت و ولایت جزء اصول دین است یا جزء فروع دین؟

 اقوال بزرگان اهل سنت را آوردیم این ها یک عده شان به صراحت می گویند جزء فروع دین است می گویند: چون بزرگان ما این مباحث را در کتاب های کلامی آورده بودند ما نیز به تبعیت از آن ها در کتب کلامی آوردیم ولکن این ها باید در کتاب های فقهی مطرح بشود.

بعضی دیگر از اهل سنت گفتند: امامت جزء اصول و ارکان دین است و انکار خلافت و امامت کفر است از آن طرف در رابطه با خلافت ابوبکر و عمر گفتند:

«من أنكر خلافة الصديق أو عمر فهو كافر»

حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة؛ ابن عابدين، محمد أمين بن عمر (متوفاي1252هـ)، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1421هـ - 2000، ج1، ص 561

حتی عبارتی را خواندیم هر کس انکار کند و بگوید ابوبکر و عمر امام الهدایة نیستند «فهو کافر» یا به تعبیر صاحب تاریخ طبری که گفته است«یُقتل یُقتل» حتما باید کشته بشود!

ولی نسبت به حضرت امیر (سلام الله علیه) اهمیت قائل نبودند با این که تعدادی از بزرگان شان از استوانه های علمی و شخصیت های برجسته بودند مانند یحیی بن معین و ... که از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت در قرن سوم بودند.

ذکر نکردن نام حضرت امیرالمومنین علیه السلام بعنوان خلیفه چهارم

در ابتدا هیچ یک از علمای اهل سنت معتقد به خلافت حضرت امیر نبودند. وقتی که اسم خلفا را می شمردند می گفتند: ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه. حتی بخاری در کتاب تاریخ صغیرش، صفحه 57 و 119 وقتی اسم خلفا را می آورد اسم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را نمی آورد.

می گوید خلیفه اول ابوبکر، دوم عمر، سوم عثمان و چهارم به معاویه می رسد اصلاً‌ اسمی از حضرت امیر المؤمنین نمی آورد. در صفحه 119 خلفا را می شمارد وقتی به حضرت امیر المؤمنین می رسد می گوید:

«وكانت الفتنة خمس سنين»

پنج سال فتنه.

«ولي أبو بكر سنتين وستة أشهر وولي عمر عشر سنين وستة أشهر وثمانية عشر يوما وولي عثمان ثنتي عشرة سنة غير اثنتي عشر يوما وكانت الفتنة خمس سنين وولى معاوية عشرين سنة وولى يزيد بن معاوية ثلاث سنين وأشهر سماه قتادة وكانت فتنة بن الزبير ثمان سنين وولى الوليد تسع سنين»

التاريخ الصغير؛ أبى عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري؛ تحقيق: محمود إبراهيم زايد، فهرس أحاديثه، يوسف المرعشي، دار المعرفة، بيروت – لبنان، الطبعة الأولى 1406 ه‍ - 1986م؛ ج1، ص 118 و 119

حتی روزهایش را هم آورده است «ولّي أبو بكر سنتين وستة أشهر وولّي عمر عشر سنين وستة أشهر وثمانية عشر يوما وولّي عثمان ثنتي عشرة سنة غير اثنتي عشر يوما وكانت الفتنة خمس سنين» در این متن اسمی از حضرت امیر نمی آورد بعد «وولى معاوية عشرين سنة وولى يزيد بن معاوية ثلاث سنين» تا قضیه زبیر و این ها را هم می آورد.

پرسش:

استاد! اینکه واژه «ولّی» می آورد غرض ورزی نیست؟

پاسخ:

ان شاء الله آن جا (قیامت) رفتیم وقتی محکمه تشکیل شد آوردند می بینیم قضیه چه است! بخاری در صفحه 57 می گوید:

«عاش أبو بكر بعد أن استخلف سنتين وأشهرا وعمر عشر سنين حجها كلها وعثمان اثنتي عشرة سنة حجها كلها إلا سنتين ومعاوية عشرين سنة إلى أشهرا حج حجتين ويزيد ثلاث سنين وأشهرا وعبد الملك بعد الجماعة بضع عشرة سنة إلا أشهرا حج حجة والوليد عشر سنين إلا شهرا حج حجة»

التاريخ الصغير؛ أبى عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري؛ تحقيق: محمود إبراهيم زايد، فهرس أحاديثه، يوسف المرعشي، دار المعرفة، بيروت – لبنان، الطبعة الأولى 1406 ه‍ - 1986م؛ ج1، ص 57

در این جا هم اصلاً اسمی از حضرت امیر نیست!

تابستان سال1382 در مکه بودیم نماز ظهر را خواندیم. آقای نواب و دوستان به بعثه رفتند. من گفتم بمانم و مقداری قرآن بخوانم و نماز عصر هم بخوانم بعد بروم. دیدم آقایی حدود بیست و هفت -هشت ساله آمد و کنار من نشست و سلام و علیک کردیم. به من گفت شما بعضی وقت ها می آیی پارچه ای به سرت می پیچی. چرا آن پارچه را به سرت نپیچیدی؟!

ما روزهای اول با لباس می رفتیم به بعثه. آنجا به ما گفتند بخاطر مصالحی با لباس روحانی نروید و من قبول کردم. آن جوان گفت شما روحانی هستی؟گفتم بله. ما معمم و روحانی هستیم مقداری برایش توضیح دادم. به من گفت آیا حاضر هستید با ما مناظره کنید؟ گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم این جا جای مناظره نیست اگر می خواهید بحث علمی کنید حاضر هستیم.

بعد حدود پانزده - شانزده نفر از دانشجوهای ایرانی آمدند و دور ما را گرفتند. یکی از این دانشجوها که از دانشگاه الهیات تهران بود به نام آقای محمدی من را می شناخت گفت: این آقا هر روز ما را به مجلسی می برد و برای ما صحبت می کند. دیروز که صحبت می کرد گفت تقصیر شما نیست بلکه علمای شما جاهل و گمراه هستند و شما را گمراه کردند!

گفت: شما فردا بیایید من با یکی از این علما جلوی شما مناظره کنم و ثابت کنم این ها گمراه هستند. امروز هم قرعه فال به نام شما افتاده است. گفتم اشکالی ندارد اگر این طوری است جای خوبی آمده!

اسم آن وهابی هم یاسر بود بعد متوجه شدم جزء مفتیان بیت الله الحرام بود. فارسی هم خیلی خوب حرف می زد. گفتم فارسی رااز کجا یاد گرفتی؟ گفت من بورسیه عربستان در دانشگاه اسکندریه مصر در رشته ادبیات فارسی بودم.

شروع کرد یک سری بحث هایی کرد که شما قائل به تحریف قرآن هستید و ... گفتم شما قرآنی دست شیعه ای دیده اید که مثلاً قرآن اصلی صد وچهارده سوره باشد و قرآن شیعه صد و پانزده سوره باشد؟ گفت ندیدم. گفتم اساتیدتان گفتند که شیعه ها کتابی دارند و ما دیدیم چهار تا سوره بیشتر دارد؟ گفت نه. گفتم جایی خواندید که نوشته باشد قرآن شیعه ها ده سوره بیشتر دارد؟ گفت نه!

گفتم پس از کجا دارید می گویید؟! گفت علمای شما کتابی در تحریف قرآن نوشتند و اسم مرحوم نوری را آورد که کتاب «فصل الخطاب فی تحریف الکتاب» را نوشته بود. گفتم اگر یک عالمی کتابی بنویسد دلیل براین است که مذهبش این طور است؟ گفت بله.

گفتم اگر یک نفر از علمای ما در تحریف قرآن، کتاب نوشته باشد از علمای شما دو نفر در تحریف قرآن، کتاب نوشته اند. یکی ابو داود سجستانی کتابی به نام «المصاحف» دارد و تثبیت کرده که قرآن تحریف شده است. دیگری خطیب از علمای بزرگ الأزهر کتابی به نام «الفرقان فی تحریف القرآن» نوشته است. پس شما دو برابر ما قائل به تحریف قرآن هستید!

دانشجوها دیدند چون ایشان نمی تواند جواب بدهد، خندیدند. گفت نه شما در کافی روایت دارید که قرآن تحریف شده است. گفتم از اول همین را می گفتی. چرا بیراهه می روی؟ گفتم روایت، ملاک است؟ گفت بله.

گفتم در اول سوره احزاب روایت از عایشه، ابو سعید خدری و ابو ایوب از عمر ابن الخطاب است که زمان رسول الله آیات سوره احزاب به مقدار سوره بقره بود ولی الان این قدر بیشتر نمانده است.

گفتم سوره بقره چند آیه دارد؟ گفت بیش از دویست و هشتاد آیه. گفتم سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفت بیش از هفتاد آیه. گفتم پس دویست آیه کجا رفته است؟ چند نمونه از این ها آوردم.

بعد قضیه بز عایشه را برایش گفتم، عائشه می گوید پیغمبر که از دنیا رفت من یک آیه ای را در برگ درختی نوشته بودم اما بز آن را خورد! گفتم آیه ای که در شکم بز عایشه بود کدام آیه بود؟ بعد دید نمی تواند بحث کند گفت شما چرا به احادیث بخاری و مسلم عمل نمی کنید؟!

من دیدم بحث علمی فایده ای ندارد، گفتم آقایان! شما شاهد باشید بخاری در کتاب تاریخ صغیر خود 57- صفحه 118 و 119 نام خلفا را آورده اما نام نامی حضرت علی علیه السلام را جزء خلفا نیاورده است. یک آدمی که حضرت علی ابن ابی طالب علیهماالسلام را جزء خلفا نشمارد آیا این آدم لیاقت دارد ما کتابش را مطالعه کنیم؟ بنده خدا نتوانست جواب بدهد. دانشجوها که مقداری عقده از او داشتند و چند روزی پای صحبت هایش بودند، می خندیدند. گفت فردا جوابت را می آورم. هنوز آن فردا نشده که برای ما جواب بیاورد! این قضیه تقریباً سال 81 یا 82 بود!

در هر صورت...

بعضی وقت ها این طور عبارت ها خیلی به کار می آید. بعد مفصل روی آن کار کردیم. مثلاً ابن تیمیه در منهاج السنه، جلد 1، صفحه 537 می گوید:

«اضطرب الناس في خلافة علي علی اقوال»

«رضی الله» هم نگفته است. اسم ابوبکر و عمر را آورده و «رضی الله» آورده اما اسم حضرت امیر را بدون «رضی الله» آورده است.

«فقالت طائفة إنه إمام وإن معاوية إمام وإنه يجوز نصب إمامين في وقت إذا لم يمكن الاجتماع على إمام واحد وهذا يحكى عن الكرامية وغيرهم لم يكن في ذلك الزمان أمام عام بل كان زمان فتنة وهذا قول طائفة من أهل الحديث البصريين وغيرهم ولهذا لما أظهر الإمام أحمد التربيع بعلي في الخلافة وقال من لم يربح بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله أنكر ذلك طائفة من هؤلاء وقالوا قد أنكر خلافته من لا يقال هو أضل من حمار أهله يريدون من تخلف عنها من الصحابة واحتج أحمد وغيره على خلافة علي بحديث سفينة عن النبي صلى الله عليه وسلم تكون خلافة النبوة ثلاثين سنة ثم تصير ملكا و هذا الحديث قد رواه أهل السنن كأبي داود وغيره وقالت طائفة ثالثة بل علي هو الإمام وهو مصيب في قتاله لمن قاتله وكذلك من قاتله من الصحابة كطلحة والزبير كلهم مجتهدون»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج1، ص537

در جلد 4 منهاج السنه می گوید:

«وهذا القول قاله كثير من علماء أهل الحديث البصريين والشاميين والأندلسيين وغيرهم وكان بالأندلس كثير من بني أمية يذهبون إلى هذا القول ويترحمون على علي ويثنون عليه لكن يقولون لم يكن خليفة وإنما الخليفة من اجتمع الناس عليه ولم يجتمعوا على علي وكان من هؤلاء من يربع بمعاوية في خطبة الجمعة فيذكر الثلاثة ويربع بمعاوية ولا يذكر عليا ويحتجون بأن معاوية اجتمع عليه الناس بالمبايعه بما بايعه الحسن بخلاف علي فإن المسلمين لم يجتمعوا عليه ويقولون لهذا ربعنا بمعاوية لا لأنه أفضل من علي بل علي أفضل منه كما أن كثيرا من الصحابة أفضل من معاوية وإن لم يكونوا خلفاء وهؤلاء قد احتج عليهم الإمام أحمد وغيره بحديث سفينة عن النبي e أنه قال الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم تصير ملكا وقال أحمد من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله وتكلم بعض هؤلاء في أحمد بسب هذا الكلام وقال قد أنكر خلافته من الصحابة طلحة والزبير وغيرهما ممن لا يقال فيه هذا القول واحتجوا بأن أكثر الأحاديث التي فيها ذكر خلافة النبوة لا يذكر فيها إلا الخلفاء الثلاثة»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص 401، 402، 403

«ويترحمون على علي ويثنون عليه لكن يقولون لم يكن خليفة» علی را «رحمه الله» می گفتند ولی خلیفه نمی شمردند «وكان من هؤلاء من يربّع بمعاوية في خطبة الجمعة فيذكر الثلاثة ويربع بمعاوية ولا يذكر عليا»، عده ای بودند در خطبه های نماز جمعه اسم خلفا را می آوردند و چهارمین خلیفه را معاویه می شمردند و از حضرت علی علیه السلام چیزی نمی گفتند.

 در جای دیگر همین طور می گوید:

«ونحن نعلم أن عليا لما تولى كان كثير من الناس يختار ولاية معاوية وولاية غيرهما»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج2، ص 89

پرسش:

چطور تاریخ را نقد می کند، در تاریخ که قضیه روشن است!

پاسخ:

ما هم دنبال همین هستیم. در مجموع الفتاوی در جلد 35 می گوید:

«قال النبى صلى الله عليه وسلم خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله ملكه أو الملك من يشاء لفظ أبي داود من رواية عبد الوارث والعوام تكون الخلافة ثلاثون عاما ثم يكون الملك) تكون الخلافة ثلاثين سنة ثم تصير ملكا وهو حديث مشهور من رواية حماد بن سلمة وعبد الوارث بن سعيد والعوام بن حوشب وغيره عن سعيد بن جمهان عن سفينة مولى رسول الله صلى الله عليه وسلم رواه أهل السنن كأبى داود وغيره واعتمد عليه الإمام أحمد وغيره فى تقرير خلافة الخلفاء الراشدين الأربعة وثبته أحمد واستدل به على من توقف فى خلافة علي من أجل افتراق الناس عليه حتى قال أحمد من لم يربع بعلي فى الخلافة فهو أضل من حمار أهله ونهى عن مناكحته وهو متفق عليه بين الفقهاء وعلماء السنة وأهل المعرفة والتصوف وهو مذهب العامة»

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج 35، ص 18

آن حدیث را می آورد بدون این که هیچ اشاره ای بکند.

طبقات حنابله برای ابو یعلی است که رئیس اهل حدیث در عصر خودش در قرن ششم بوده است و عمدتاً ابن تیمیه متأثر از ابو یعلی هست. او حنبلی مذهب است ولی نه اینکه مثل ابن تیمیه هتاک باشد. فتاوای او تقریباً امروز ملاک وهابی ها است. در جلد 2 وقتی احمد ابن حنبل گفت: «من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله» هر کسی حضرت علی را خلیفه چهارم نداند از الاغ طویله اش گمراه تر است.

«حدثنا وريزة بن محمد الحمصي قال دخلت على أبي عبدالله أحمد بن حنبل حين أظهر التربيع بعلى رضي الله عنه فقلت له يا أبا عبدالله إن هذا لطعن على طلحة والزبير فقال بئسما ما قلت وما نحن وحرب القوم وذكرها فقلت أصلحك الله إنما ذكرناها حين ربعت بعلي وأوجبت له الخلافة وما يجب للأئمة قبله فقال لي وما يمنعني من ذلك قال قلت حديث ابن عمر فقال لي عمر خير من ابنه قد رضي عليا للخلافة على المسلمين وأدخله في الشورى وعلي بن أبي طالب رضي الله عنه قد سمى نفسه أمير المؤمنين فأقول أنا ليس للمؤمنين بأمير فانصرفت عنه باب الهاء»

 طبقات الحنابلة؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين الوفاة: 521، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محمد حامد الفقي، ج1، ص510

وزیرة ابن محمد حمصی می گوید پیش احمد ابن حنبل رفتم «حين أظهر التربيع بعلى رضي الله عنه» و حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم شمرد «فقلت له يا أبا عبدالله إن هذا لطعن على طلحة والزبير» شما که می گویی حضرت علی خلیفه چهارم است این طعنه بر زبیر و طلحه نیست. اگر حضرت علی امام و خلیفه بوده پس آیا طلحه و زبیر با خلیفه عصرشان جنگیدند؟ -این ها شعری می گویند که در قافیه اش گیر می کنند.- «فقال بئسما ما قلت» حرف بدی داری می زنی! «وما نحن وحرب القوم وذكرها» چه کار داریم این ها چه جنگی کردند؟

 از احمد ابن حنبل در رابطه با قضیه جنگ جمل سوال کردند گفت خدای عالم شمشیر ما را از آغشتن به خون آن ها پاک کرد. چرا زبان مان را آلوده کنیم؟ در رابطه با جمل نه سوال کنید نه حرف بزنید. این جا هم می گوید: «وما نحن وحرب القوم وذكرها»

«فقلت أصلحك الله إنما ذكرناها حين ربعت بعلي وأوجبت له الخلافة وما يجب للأئمة قبله» اگر سخن تو را بپذیریم نسبت به بزرگان و ائمه قبلی چه کار کنیم؟ «فقال لي وما يمنعني من ذلك» مانع چه است که من حضرت علی را خلیفه چهارم بدانم؟ «قال قلت حديث ابن عمر» حدیث عبد الله عمر را می خواهی چه کار کنی؟

وقتی سوال می کنند خلفای بعد از رسول الله چه کسانی هستند؟ می گوید: عددنا می شمردیم ابوبکر، عمر، عثمان «ثم نَسکُت» ساکت می ماندیم پس معلوم می شود قضیه بیخ دارد که از آن جا گرفته شده است. می گوید بعد روایت ابن عمر را می خواهی چه کار کنی؟

«فقال لي عمر خير من ابنه» عمر از پسرش بهتر است «قد رضي عليا للخلافة على المسلمين وأدخله في الشورى» استدلال زیبایی می کند، می گوید عمر در حضرت علی، صلاحیتی برای خلافت دید و ایشان را در شورا کاندید کرد. «وعلي بن أبي طالب رضي الله عنه قد سمى نفسه أمير المؤمنين فأقول أنا ليس للمؤمنين بأمير» حضرت علی می گوید من امیر المؤمنین هستم حال من بگویم نه! امیر المؤمنین نیستی؟! می گوید: «فانصرفت عنه» دیدم حرف های من در گوش آقای احمد ابن حنبل فرو نمی رود از او جدا شدم!

دقت بفرمایید:

«حدثني أبو بكر بن أبي شيبة نا يزيد بن هارون أنا العوام نا سعيد بن جهمان عن سفينة أبي عبد الرحمن قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الخلافة في أمتي ثلاثون سنة قال فحسبنا فوجدنا أبا بكر وعمر وعثمان وعليا رضي الله عنهم قال فقيل له أن عليا لا يعد من الخلفاء فقال يا بني فلان فهم ابعد من ذلك إسناده حسن»

السنة؛ اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن حنبل الشيباني الوفاة: 290، دار النشر: دار ابن القيم - الدمام - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد سعيد سالم القحطاني، ج2، ص591

حدیث سفینه، سفینه از غلامان رسول اکرم بود حدیث سفینه حدیث مشهوری است منظور از حدیث سفینه در اینجا حدیث «مثلُ اهل بیتی کسفینة نوح» نیست. می گوید سفینه گفت: «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الخلافة في أمتي ثلاثون سنة» سی سال است و این سی سال با پایان خلافت امام مجتبی و روی کار آمدن معاویه تمام می شود.

 ابن حجر در فتح الباری، جلد 13، صفحه 181 در رابطه با پیغمبر می فرماید: «خلفائی إثنی عشر» می گوید «خلفائی إثنی عشر» ابوبکر، عمر، عثمان، علی و امام مجتبی هم پنج ماه خلافت کرده با او می شود

«الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم تكون ملكاً»

بعد از این که معاویه آمد سلطنت شروع شد.

«قال فحسبنا فوجدنا أبا بكر وعمر وعثمان وعليا رضي الله عنهم قال فقيل له أن عليا لا يعد من الخلفاء» حضرت علی جزء خلفا نیست. شما حدیث پیغمبر را ملاک قرار دادید «فقال يا بنيّ! بنی الزرقاء فهو ابعد من ذلك» می گوید این ها توطئه های بنی امیه است که حضرت امیر المؤمنین را از دایره خلفا دور کردند این حدیث، حدیث صحیح است.

روایات متعدد دیگری نیز از او نقل می کنند. خلفا را می شمردیم بعد از آن سه نفر، ساکت می ماندیم. ولی در کتاب «مناقب امام احمد» برای ابو الفرج ابن جوزی جدّ سبط ابن جوزی صاحب «مناقب». کتاب خوبی است خیلی راحت می شود رویش مانور داد روایاتی که دیگران در رابطه با حضرت امیر المؤمنین نیاوردند ایشان آورده است. در این جا عبد الله ابن احمد می گوید:

«وعن عبد الله قال حدث أبي بحديث سفينة فقلت يا أبت ما تقول في التفضيل قال في الخلافة أبو بكر وعمر وعثمان فقلت وعلي بن أبي طالب قال يا بني علي بن أبي طالب من أهل بيت لا يقاس بهم أحد وقال عبد الله سمعت أبي يقول ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأحاديث الصحاح ما لعلي رض وقال أحمد بن حنبل من لم يثبت الإمام لعلي رض فهو أضل من حمار أهله»

التمهيد والبيان في مقتل الشهيد عثمان؛ اسم المؤلف: محمد بن يحيى بن أبي بكر المالقي الأندلسي الوفاة: 741، دار النشر: دار الثقافة - الدوحة - قطر - 1405، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمود يوسف زايد، ج1، ص176

«حدث أبي بحديث سفينة» پدرم حدیث سفینه، غلام رسول الله را گفت «فقلت يا أبت ما تقول في التفضيل» در رابطه با افضلیت صحابه چه می گویی؟ «قال في الخلافة أبو بكر وعمر وعثمان» افضل صحابه ابوبکر است بعد از او عمر است و بعد از او عثمان است.

«فقلت وعلي بن أبي طالب»؟! اسم حضرت علی را نیاوردی! «قال يا بني علي بن أبي طالب من أهل بيت لا يقاس بهم أحد» حضرت امیر المؤمنین جزء اهل بیتی است که هیچ کس را نمی توانیم با او مقایسه کنیم. با این تعبیر در کتب اهل سنت شاید ده - دوازده روایت جمع کردیم از رسول الله هم سوال می کنند افضل صحابه چه کسی است؟ می گوید افضل صحابه بعد از من ابوبکر، عمر و عثمان است گفتند یا رسول الله پس علی چه؟ گفت شما از اصحاب سوال کردی یا از جان من سوال کردی؟ اگر از جان من سوال می کنی حضرت علی ابن ابی طالب نفس و جان من است از صحابه سوال می کنی این ها هستند ده، دوازده روایت به این مضمون دارند.

 شواهد التنزیل حسکانی در مجموع کتاب خوبی است خدا بیامرزد مرحوم شیخ محمد باقر محمودی ایشان هم اواخر عمرشان شواهد التنزیل را تحقیق کردند عمر با برکتی داشتند. کتاب نهج السعادة مستدرک نهج البلاغه را ده، دوازده جلد نوشتند. نجف بودند آخر عمر قم تشریف آوردند منزل شان ابتدای چهار مردان بود، زیاد خدمت شان می رسیدیم مرد خیلی بزرگوار و خوش برخوردی بودند.

پرسش:

به شواهد التنزیل می شود استدلال کنیم؟

پاسخ:

ابتدای کتاب، خود مولف می گوید روایاتی آوردم که از دیدگاه ما صد در صد صحیح است چنین تعبیری در مقدمه جلد اول دارد.

پرسش:

شما به این کتاب استدلال می کنید؟

پاسخ:

بله

پرسش:

قبول نمی کنند چه فایده دارد؟

پاسخ:

این را قبول دارند

پرسش:

آن ها می گویند شیعه است

پاسخ:

هیچ کس ندارد شیعه است. چقدر در رابطه با فضایل ابوبکر، عمر و این ها دارد و دفاع کرده است. حتی _نستجیر بالله_ نسبت به کفر جناب ابو طالب مطلب دارد، هیچ شیعه ای نداریم قائل به کفر جناب ابو طالب باشد. از اول تا آخر کتاب داد می زند من سنی هستم!

 در مورد ابن ابی الحدید هم می گویند شیعه بود در چند جای شرح نهج البلاغه نستجیر بالله کفر ابو طالب را مطرح می کند! کجا دارید یک بچه شیعه؛ نه عالم شیعه که معتقد به کفر جناب ابو طالب باشد؟

پرسش:

شاید آقای حسکانی از باب تقیه این طور گفت، قندوزی حنفی هم همین طور؟

پاسخ:

قندوزی حنفی را آنها قبول ندارند و معتبر نمی دانند. قندوزی روایاتی که از ائمه بوده با سندش در کتابش آورده، شاید بشود گفت نود درصد احادیثی که قندوزی در کتابش آورده سندش را نگاه کنید از امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) است. از منابع خودمان است حسابش جدا است. ولی حسکانی خیلی ملّا است و قبولش دارند ابن عمر می گوید:

«قال ابن عمر: إنا إذا عددنا قلنا: أبو بكر وعمر، وعثمان . فقال له رجل: يا ( أ ) با عبد الرحمان فعلي؟ قال ابن عمر: ويحك علي من أهل البيت لا يقاس بهم، علي مع رسول الله في درجته، إن الله يقول: (والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم) ففاطمة مع رسول الله في درجته وعلي معهما»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ الحذاء الحنفي النيسابوري، تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه‍ - 1990م، ج2، ص271

«إنا إذا عددنا قلنا: أبو بكر وعمر، وعثمان» می گوید ما وقتی خلفا را می شمردیم می گفتیم ابوبکر، عمر و عثمان «فقال له رجل: يا أبا عبد الرحمان فعلي؟» شما حضرت علی را جز خلفا نمی شمردید؟ «قال ابن عمر: ويحك» وای بر تو یعنی خاک بر سرت! «علي من أهل البيت لا يقاس بهم، علي مع رسول الله في درجته، إن الله يقول: (والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم) ففاطمة مع رسول الله في درجته وعلي معهما»

این تعبیر را در چند مصدر دیدیم، بحث اضافه اش جداست. کسی که به احمد ابن حنبل اعتراض می کند می گوید ابن عمر گفت خلفای ما سه نفر هستند چهار نفر نیستند. حدیث ابن عمر، حدیث ابن عمر همین است بله در خیلی از جاها آمده عبد الله عمر اسم حضرت امیر را ذکر نمی کند.

کتاب المحاسن والمساوی برای بیهقی است _غیر از بیهقی که صاحب سنن است_ می گوید:

«حضرت مجلس محمد بن عائشة بالبصرة إذ قام إليه رجل من وسط الحلقة فقال: يا أبا عبد الرحمن من أفضل أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وسعد وسعيد وعبد الرحمن بن عوف وأبو عبيدة بن الجراح . فقال له: فأين علي بن أبي طالب، رضي الله عنه؟ قال: يا هذا تستفتي عن أصحابه أم عن نفسه؟ قال: بل عن أصحابه. قال: إن الله تبارك وتعالى يقول: ' قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم '، فكيف يكون أصحابه مثل نفسه؟ وعن عطاء قال: كان لعلي، رحمه الله، موقف من رسول الله، صلى الله عليه وسلم ، يوم الجمعة إذا خرج أخذ بيده فلا يخطو خطوة إلا قال: اللهم هذا علي اتبع مرضاتك فارض عنه، حتى يصعد المنبر»

المحاسن والمساوئ؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد البيهقي الوفاة: بعد 320هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان - 1420هـ - 1999م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عدنان علي، ج 1، ص 38

«حضرت مجلس محمد بن عائشة بالبصرة إذ قام إليه رجل من وسط الحلقة فقال: يا أبا عبد الرحمن من أفضل أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وسعد وسعيد وعبد الرحمن بن عوف وأبو عبيدة بن الجراح . فقال له: فأين علي بن أبي طالب، رضي الله عنه؟

«قال: يا هذا تستفتي عن أصحابه أم عن نفسه؟ قال: بل عن أصحابه. قال: إن الله تبارك وتعالى يقول: ' قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم'، فكيف يكون أصحابه مثل نفسه؟» این تعبیر را دارد.

جامع الأحادیث سیوطی از عمرو عاص نقل می کند خدمت پیغمبر رسیدم گفتم

«عن عمرو بن الْعاص رضيَ اللَّهُ عنهُ قَالَ: (لَمَّا قَدِمْتُ مِنْ غَزْوَةِ ذَاتِ السَّلاَسِلِ وَكُنْتُ أَظُنُّ أَنْ لَيْسَ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلى رسولِ اللّهِ مِني، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ ؟ قَالَ : عَائِشَةُ ، قَالَ : إِني لَسْتُ أَسْأَلُكَ عَنِ النسَاءِ ، قَالَ : أَبُوهَا إِذَنْ ، قُلْتُ : فَأَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ رضيَ اللَّهُ عنهُ ؟ قَالَ : حَفْصَةُ ، قُلْتُ : لَسْتُ أَسْأَلُكَ عَنِ النسَاءِ ، قَالَ : فَأَبُوهَا إِذَنْ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ فَأَيْنَ عَلِيٌّ رضيَ اللَّهُ عنهُ؟ فَالْتَفَتَ إِلى أَصْحَابِهِ فَقَالَ : إِنَّ هَذَا يَسْأَلُنِي عَنْ النَّفْسِ»

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر:، ج21، ص87 و 88

...«إِنَّ هَذَا يَسْأَلُنِي عَنْ النَّفْسِ» دارد از نفس (جان) من سوال می کند ولی عبارتش این بود «أَيُّ النَّاسِ أَحَبُّ إِلَيْكَ»، اگر از اصحاب سوال می کند این ها افضل هستند و اگر از جان من سوال می کند جان من حضرت علی ابن ابی طالب است.

 همین تعبیر را در کنزالعمال، جلد 13 از نبی مکرم می آورد.

«عن عمرو بن العاص قال: لما قدمت من غزوة ذات السلاسل - وكنت أظن أن ليس أحد أحب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم مني - فقلت: يا رسول الله أي الناس أحب إليك؟ قال: عائشة، قال: إني لست أسالك عن النساء، قال : أبوها إذن، قلت: فأي الناس أحب إليك بعد أبي بكر؟ قال: حفصة، قلت: لست أسألك عن النساء، قال: أبوها إذن، قلت: يا رسول الله فأين علي؟ فالتفت إلى أصحابه فقال: إن هذا يسألني عن النفس»

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ج 13، ص 62

حضرت نام ابوبکر و عمر را آورد بعد دارد: «إن هذا يسألني عن النفس». آقایان چنین تعابیری دارند.

پرسش:

این روایت در کتاب لئالی المصنوعه سیوطی هم هست.

پاسخ:

همه روایات کتاب اللآلی المصنوعه احادیث ضعیف نیست در آن جا روایاتی آورده که می گوید این را جعلی دانستند اما به نظر من جعلی نیست. ابن جوزی نیز در کتاب الموضوعات تعدادی از روایات را می آورد می گوید این ها را جزء احادیث موضوعه آوردند اما به نظر من موضوعه نیست. این طور نیست اگر روایتی در اللآلی المصنوعه فی احادیث الموضوعه بود بگوییم کل این روایات محکوم به جعل است!

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها