2024 October 8 - سه شنبه 17 مهر 1403
نمونه هایی از ریزش های نگون بخت در واقعه عظیم عاشورا
کد مطلب: ١٥٩٤٩ تاریخ انتشار: ٣١ تير ١٤٠٣ - ١٨:٢٦ تعداد بازدید: 66
حبل المتین » عمومی
نمونه هایی از ریزش های نگون بخت در واقعه عظیم عاشورا

برنامه حبل المتین 31-04-1403

 
 
 
 
 
 
 
 بسم الله الرحمن الرحیم

31/04/1403

موضوع: نمونه هایی از ریزش های نگون بخت در واقعه عظیم عاشورا

برنامه حبل المتین

فهرست مطالب این برنامه:

چرایی تفاوت لحن امام حسین (سلام الله علیه) در شب و روز عاشورا

نمونه هایی از ریزش های نگون بخت در واقعه عظیم عاشورا

1-     «عبدالله بن عمر»

2-     «عبیدالله بن حر جعفی»

3-     «عمرو بن قیس»

4-     «هرثمة بن أبی مسلم»

بدبخت‌ترین افراد همراه با امام حسین (علیه السلم) در کربلا

5-     «ضحاک بن عبدالله مشرقی»

6-     «أحنف بن قیس»

تماس‌های بینندگان برنامه

نکاتی ناب و بسیار شنیدنی از فواید وجود مقدس امام زمان (سلام الله علیه)

فرد صاحب نفسی که آیت الله هاشمی شاهرودی مرید او شده بود!

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم افوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر و سلامٌ قولا من رب الرحیم

سلام و درود و ارادت و تحیت به محضر شما دوستان عزیز و همراهان گرانقدر «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». ان شاءآلله عزاداری‌های شما در دهه اول ماه محرم مقبول درگاه حق قرار گرفته باشد.

وارد دهه دوم ماه محرم شدیم و الحمدلله رب العالمین به برکت حضرت سیدالشهدا و مجالس و محافل حسینی همچنان روضه‌ها و مجلس‌ها و عزاداری‌ها برپاست.

ان شاءالله از همه ما پذیرفته باشند و در مسیر امام حسین (علیه السلام) بوده باشیم و با تمام وجودمان همه نعمت‌های الهی را شکرگذاریم به ویژه نعمت ولایت مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و عرضه می‌داریم:

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب و الأئمة المعصومین (علیهم السلام)

با افتخار در یک یکشنبه شبی دیگر در کنار شما هستیم و برنامه زنده «حبل المتین» را تقدیم می‌کنیم. ان شاءالله مدد می‌گیریم از آقاجانمان و مولایمان حضرت امیرالمؤمنین و ان شاءالله برنامه امشب را هم با قوت و با قدرت تقدیم حضور شما می‌کنیم.

طبق معمول بخشی از برنامه در محضر استاد عزیز و گرانقدرمان هستیم و مباحثی را ادامه خواهند داد براساس آنچه در دهه محرم در ویژه برنامه‌ای در خدمت شما بودیم، مباحث امام حسینی و عاشورایی را ادامه خواهیم داد.

ان شاءالله بعد از آن هم بخشی از برنامه به مخاطبین اختصاص پیدا خواهد کرد. با توجه به اینکه زمان ویژه برنامه 60 دقیقه بود، اما برنامه‌های ثابت خودمان همان 90 دقیقه است و فرصت خوبی است برای اینکه مخاطبین هم روی خط ارتباطی بیابند.

ما همیشه گفتیم که این شبکه جزو شبکه‌هایی است که در این زمینه آزاده است، یعنی اجازه می‌دهد مخاطبش به راحتی روی خط ارتباطی بیاید و حرف بزند و صحبت کند و اشکال کند و ایراد بگیرد و سؤال و شبهه خود را مطرح کند.

برای ما هم مهم نیست مخاطبی که روی خط ارتباطی می‌آید چه دین و مذهبی دارد. اگر اهل سنت عزیز ما روی خط بیایند روی سر ما جا دارند، به ویژه علمای بزرگوار اهل سنت بسیار برای ما قابل احترام هستند.

ما با همدیگر بحث و گفتگوی علمی می‌کنیم و هیچ دعوایی هم نداریم و به همه هم به یک اندازه نمره می‌دهیم.

عزیزانی که اصلاً با دین اسلام زاویه‌ای دارند و سؤال و شبهه‌ای دارند می‌توانند روی خط بیایند. آقایان وهابی اعم از علما یا گویندگان شبکه‌های وهابی و بینندگان معمولی هم منعی ندارند و در خدمتشان هستیم.

همچنین در خدمت عزیزان شیعه هم هستیم که در زمان مناسب روی خط ارتباطی بیایند و مطالب خود را بیان کنند.

در محضر استاد عزیز و بزرگوار و فرزانه‌مان حضرت آیت الله حسینی قزوینی هستیم. سلام علیکم و رحمة الله، عزاداری‌ها قبول باشد؛

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه السلام علیک یا میثاق الله الذی أخذه و وکده السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه السلام علیک یا صاحب المرئی و المسمع فما کان لنا شیء الا و انتم له السبب و الیه السبیل

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، همچنین. خدمت همه بینندگان عزیز خالصانه‌ترین سلامم را تقدیم می‌کنم و موفقیت بیش از پیش برای همه گرامیان از خداوند منّان خواهانم.

ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا را به همه شما عزیزان تسلیت و تعزیت عرض می‌کنم. آنچه در این دهه گذشته از عزیزانمان توفیق الهی یار شد و در عزای امام حسین شرکت کردند، از خداوند می‌خواهیم این عزاداری‌ها را قبول کند.

ان شاءالله خداوند متعال پاداش همه ما را فرج موفور السرور مولایمان حضرت بقیة الله الأعظم قرار بدهد.

ما طبق برنامه همیشگی عرایضمان را با یادی حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) آغاز می‌کنیم.

ز میخ خون جاری شد و دیوار لرزید * عرش خدا در کوچه‌ها انگار لرزید

روزی که ناموس خدا نقش زمین شد * در اوج غربت مخزن اسرار لرزید

از ناله پشت در یک قد خمیده * چشم بشر با حالتی خونبار لرزید

یک بار سیلی خورده زهرا در ازایش * هی شانه‌های حیدر کرار لرزید

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

مجری:

الحمدلله که مثل همیشه ابتدای برنامه‌مان مزین شد به نام نامی حضرت صدیقه طاهره فاطمه شهیده (سلام الله علیها) که ان شاءالله باعث خیر و برکت برنامه‌مان خواهد شد.

دوستان حتماً یادتان هست که ما در برنامه‌های گذشته هم، موضوع مباحثمان در ایام دهه اول ماه محرم مباحث امام حسینی بود. استاد صلاح دانستند که ما این بحث را ادامه بدهیم و برخی از سؤالات و شبهاتی که در این زمینه هست را مطرح کنیم.

جناب استاد وقتی که ما به فرمایشات وجود نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که امام حسین در شب عاشورا یک جور همه اصحاب و یاران و افرادی که آمده بودند در کنار حضرت باشند را آزاد گذاشتند.

حضرت فرمودند که هرکسی می‌خواهد برود، اما روز عاشورا فرمودند: آیا کسی هست مرا یاری کند؟!

تعابیری که از حضرت سیدالشهدا آمده است در شب عاشورا به نوعی است و در روز عاشورا به نوعی دیگر است. قدری در این خصوص صحبت بفرمایید.

چرایی تفاوت لحن امام حسین (سلام الله علیه) در شب و روز عاشورا

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله

أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر یا أبا صالح المهدی ادرکنی

حضرت امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا فرمودند:

«أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا»

همگی بلند شوید و بروید، هیچ گلایه‌ای از هیچکسی ندارم و بیعتم را از همه برداشتم. از تاریکی شب استفاده کنید و همگی بروید.

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 315، باب ذکر الخبر عما کان فیها من الأحداث

آنچه به فکر و عقل ناقص ما می‌رسد، این است که امام اولاً می‌خواهد اگر ناخالصی در میان پاکان هست و به قصد طمع در دنیا و مقام و پست آمده‌اند از میان پاکان بیرون برود.

وقتی شنیدند که هجده هزار نامه به امام حسین نوشتند و گفتند: میوه‌ها رسیده است و فصل چیدن آن هست و مردم منتظرند، تصور کردند که امام حسین یک حکومت اسلامی تشکیل می‌دهد و آنها هم به نوایی می‌رسند.

حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیها) اولاً می‌خواستند اگر ناخالص‌هایی در میان پاکان هست بیرون برود.

می دانیم در روز عاشورا افرادی که در کربلا حاضر بودند، با توجه به شرایطی که بود، تعدادی از افراد بدون هیچ نیتی آمده بودند. «عبیدالله بن زیاد» که از او با عنوان «ابن مرجانه» تعبیر می‌کنند، با مردی که از شام آمده بود صحبت می‌کرد. وقتی که او گفت من به کربلا نمی‌روم، «عبیدالله» همانجا جلوی مردم دستور داد سرش را از بدن جدا کردند.

او اعلام کرد هرکسی به کربلا نرود، جز بریدن سرش چیز دیگری در انتظارش نیست. وحشتی در میان مردم افتاد به طوری که حتی کسانی که شمشیر و نیزه نداشتند، چوب و سنگ برداشتند و آمدند.

مردم از ترس «عبیدالله بن زیاد» چنان در هراس بودند که وقتی از روی رود دجله رد می‌شدند، از شدت ازدحام عده‌ای داخل آب افتادند و خفه شدند. همه آنها قصدشان این نبود که امام حسین را بکشند، بلکه می‌خواستند خود را از قتل نجات دهند.

قطعاً در میان این افراد، افرادی خالص و پاک هم بودند. امام حسین می‌خواست تا اگر کسانی از روی اجبار و بدون هدف آمدند و اگر یک عبارت: «هل من ناصر ینصرنی» از امام حسین بشنوند پشیمان می‌شوند و افراد پاک و خالص هستند، از سپاه عمر بن سعد بیرون بروند.

بنده عرض خواهم کرد که در روز عاشورا با جمله «هل من ناصر ینصرنی» و بالا رفتن شیون از خیام امام حسین عده زیادی بیدار شدند. «حر» و فرزندش «بکیر» و برادرش «مصعب» و غلامش «غره» هم جزو این افراد بودند. لذا می‌بینیم منطق امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا و روز عاشورا تفاوت دارد.

نکته دیگر اینکه امام حسین شب عاشورا با فرمایش «فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً» می‌خواهد که در آینده تاریخ قضاوت کند کسانی که با امام حسین آمده بودند، از روی اجبار همراه حضرت نبودند. این افراد عاشق امام حسین بودند و بحث فداکاری نبود. بنابراین وقتی امام حسین فرمودند: «فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً»، عده‌ای بیرون رفتند.

البته بعضی از آقایان نظیر «مرحوم بهبهانی» (رضوان الله تعالی علیه) از قول حضرت سکینه نقل می‌کند که ده نفر ده نفر و بیست نفر بیست نفر از سپاهیان امام حسین جدا شدند.

البته من وقتی که تاریخ را بررسی کردم، هیچ قرینه و دلیلی که حتی یک نفر شب عاشورا جدا شود ندیدم. البته افرادی در روز عاشورا از سپاه امام حسین جدا شدند.

به عنوان مثال «ضحاک» در رکاب امام حسین شمشیر زد و دو نفر از سپاهیان عمر بن سعد را به درک واصل کرد و دست دیگری را قطع کرد، اما عرضه داشت: یابن رسول الله! من اهل و عیال دارم. اجازه می‌دهید بروم؟! حضرت فرمودند: برو.

او اسب خود را که در یکی از خیمه‌ها مخفی کرده بود برداشت و روز عاشورا فرار کرد. این خیلی عجیب است. همانند اینکه کسی داخل بهشت رفته باشد و با وسوسه شیطان از داخل بهشت بیرون رفت. آیا این شخص از دنیا نرفت و جاودانه ماند؟!

لذا امام حسین می‌خواهد بفهماند کسانی که با حضرت بودند، با عبارت «فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً» از حضرت جدا نشدند. حضرت ابوالفضل العباس گفت: خاک بر سر دنیایی که ما بخواهیم بعد از شما باشیم!

بعضی از یاران حضرت نظیر «زهیر» و دیگران می گویند: اگر هفتاد بار کشته شویم و ما را با آتش بسوزانند و خاکستر ما را به باد بدهند و بازهم خداوند ما را زنده کند، از تو دست برنمی داریم. «مسلم» می‌گوید: اگر هزار بار کشته شویم و بازهم زنده شویم، از تو دست برنمی داریم.

حضرت سیدالشهدا می‌خواهد که این حماسه تا آخر بماند. عشق به امام حسین این است. فردا که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) تشریف می‌آورند، ما باید خودمان را آماده کنیم تا این چنین فدایی حضرت مهدی باشیم. اگر چند گلوله و شلاق به ما زدند و ما را شکنجه کردند، دست از حضرت مهدی برنداریم.

ما باید چنین باشیم که به حضرت ولی عصر عرضه بداریم: یابن الحسن! اگر میلیاردها مرتبه کشته شویم و قطعه قطعه شویم و بازهم خداوند ما را زنده کند، از تو دست برنمی داریم. این باید درسی برای آینده باشد.

نکته دیگر هم این است که مشهور است امام حسین (علیه السلام) تنها روز عاشورا فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی».

ان شاءالله در فرصتی مناسب بیان خواهیم کرد که ما می‌بینیم امام حسین (علیه السلام) در هر فرصتی هم اتمام حجت کرد تا این افراد فردای قیامت نگویند که اگر امام حسین از ما خواسته بود ما می‌رفتیم. امام حسین از ما نخواستند و ما هم نرفتیم.

همچنین افرادی که دنبال فرصتی بودند تا حضرت سیدالشهدا از آنها مطالبه کند. «زهیر بن قین» عثمانی بود و اصلاً در جبهه مخالف امام حسین (علیه السلام) بود.

او تلاش می‌کرد موازی امام حسین خیمه نزند تا در منزلی رسیدند که دیگر هیچ راهی نداشتند. فرستاده امام حسین نزد او رفت و گفت: امام حسین تو را طلب می‌کند.

او می‌گوید که ما به قدری شگفت زده شدیم که لقمه‌ها از دستمان افتاد و تصور کردیم که پرنده‌ها روی سرمان بال بال می‌زنند. «زهیر» چیزی نگفت، اما همسرش گفت: تو خجالت نمی‌کشی؟! فرزند پیغمبر اکرم تو را خواسته است، اما تو تردید داری؟!

او هنگام آمدن خیلی ناراحت و دلگیر بود، اما هنگام برگشت خیلی مسرور و بشاش بود و گفت: هرکسی می‌خواهد در رکاب فرزند پیغمبر اکرم شهید شود با من همراه شود.

او همچنین به همسرش گفت: تو را طلاق دادم، هرکجا می‌خواهی برو و آزاد باش. خوشی‌ها را با من بودی، نمی‌خواهم در ناخوشی‌ها با من باشی.

بنابراین ما داریم که حضرت سیدالشهدا قبل از روز عاشورا هم عبارت «هل من ناصر ینصرنی» را فرموده بودند و دعوت‌ها به نوعی گویای همین عبارت بود.

این مسائل هم در عاشورا بود و هم قبل از عاشورا بود، اما شب عاشورا لحن عوض می‌شود. حضرت سیدالشهدا شب عاشورا می‌خواهند حماسه‌ها ثابت شود و این حماسه در تاریخ ثبت شود.

در هر عصری برای پیروان ائمه اگر افرادی بودند که اینطور جان به کف بودند، قطعاً موقعیت ائمه اطهار (علیهم السلام) عوض می‌شد. ائمه اطهار به دنبال چنین یارانی بودند.

مرد خراسانی خدمت امام صادق (علیه السلام) می‌آید و عرضه می‌دارد: یابن رسول الله! در خراسان هزاران نفر دست به شمشیر مطیع شما هستند. حضرت فرمود: مطیع ما هستند؟! مرد خراسانی گفت: بله.

امام صادق به تنوری که روشن بود اشاره کرد و گفت: بلند شو و داخل آتش برو. مرد خراسانی گفت: من که چیزی نگفتم که شما می‌خواهید مرا در آتش بیندازید!!

از طرف دیگر «هارون مکفوف» آمد در حالی که نعلینش را در دست داشت. قبل از اینکه نعلینش را بگذارد، به فرموده امام صادق داخل آتش رفت. در این فاصله امام صادق با مرد خراسانی حرف می‌زد.

مرد خراسانی می‌گوید که دلم همینطور مثل سیر و سرکه می‌جوشید. مدتی صحبت کردیم و حضرت در تنور را برداشت و دید که آتش برای «هارون مکفوف» گلستان شده است.

امام صادق خطاب به «هارون مکفوف» گفت: از این شیعیان چند نفر داریم؟! مرد خراسانی گفت: یک نفر هم نداریم!

امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا ثابت کردند که وقتی خطاب به هفتاد و دو نفر فرمودند: «فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً»، این جملات زیبا و اساسی و تاریخ ساز حاوی پیام بزرگی برای آیندگان است.

بنابراین می‌بینیم که لحن امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا و روز عاشورا فرق می‌کند. من در خدمت حضرتعالی هستم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم. یکی از نکاتی واقعه عاشورا این است که ما در کربلا و عاشورا هم ریزش‌ها داشتیم و هم رویش‌ها داشتیم.

افرادی که شاید کسی باور نمی‌کرد آمدند و جزو یاران امام حسین شدند، اما عده‌ای که شاید باور نمی‌کردند رفتند.

ما می‌خواهیم ببینیم عده‌ای که از سعادت بازماندند و عده‌ای که به سعادت رسیدند، چه کسانی بودند.

نمونه هایی از ریزش های نگون بخت در واقعه عظیم عاشورا

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

یک ریزش‌هایی در مدینه بود که این توجیه جدایی دارد و در زمان خود باید بحث شود. افرادی مثل «جعفر» همسر حضرت زینب (سلام الله علیها) و «محمد حنفیه» از این دسته بودند.

ظاهر قضیه این است که این افراد با دستور امام در مدینه بودند تا بعد از قضیه کربلا بتوانند پیام کربلا را برای مردم منتقل کنند و پشتیبانی خوبی برای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) باشند.

1- «عبدالله بن عمر»

زمانی که حضرت سیدالشهدا از مکه حرکت می‌کنند یکی از افراد شاخصی که امام حسین رسماً از او دعوت به یاری می‌کند و می‌فرماید که با ما کربلا بیا، «عبدالله» فرزند خلیفه دوم است. حضرت سیدالشهدا با این تعبیر از او دعوت می‌کنند:

«یا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ لَا تَدَعَنَّ نُصْرَتِی»

ای أبا عبدالرحمن از یاری من دست برندار.

البته «ابن اعثم» در کتاب «الفتوح» تعبیری دارد و می‌نویسد که حضرت سیدالشهدا فرمود: اگر پدرت بود، قطعاً مرا یاری می‌کرد. تو چرا یاری نمی‌کنی؟!

«ثُمَّ جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ فَأَشَارَ إِلَیهِ بِصُلْحِ أَهْلِ الضَّلَالِ وَ حَذَّرَهُ مِنَ الْقَتْل»

عبدالله بن عمر گفت: بیا با این افراد مصالحه کن و از به کشتن دادن خودت حذر کن.

اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، مترجم: فهری زنجانی، احمد، ص 31 - 32، باب المسلک الأول فی الأمور المتقدمة علی القتال

«عبدالله بن عمر» آن‌ها را «أَهْلِ الضَّلَالِ» می‌خواند، اما با یزید بیعت کرد. این در حالی است که با حضرت علی و امام حسن بیعت نکرده بود! امام حسین (علیه السلام) جمله‌ای دارند که جمله بسیار زیبایی است. حضرت می‌فرماید:

«أف لهذا الکلام أبدا ما دامت السماوات والأرض!»

امام حسین فرمود: تف بر این سخن مادامی که آسمان و زمین برقرار است!

تو داری به من می گویی که با اهل ضلال مصالحه کن. یزید که تمام همتش را برای نابودی اسلام و قرآن و فراموش کردن نام رسول الله جمع کرده است. تو می گویی که با این افراد صلح کن! حضرت در ادامه می‌فرماید:

«اتق الله أبا عبد الرحمن ولا تدعن نصرتی»

از خدا بترس و از یاری من دست برندار.

الفتوح، نویسنده: أحمد بن أعثم الکوفی، وفات: 314، تحقیق: علی شیری، چاپ: الأولی، 1411، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع، ج 5، ص 25

همین فرد وقتی که معاویه برای یزید بیعت می‌گرفت، حاضر نشد بیعت کند. «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «فتح الباری» نقل می‌کند و می‌نویسد:

«فأرسل إلیه معاویة بمائة ألف درهم فأخذها فدس إلیه رجلا»

معاویه صد هزار درهم برای عبدالله بن عمر فرستاد و فردی را هم فرستاد که او را راضی کند با یزید بیعت کند.

«فقال له ما یمنعک ان تبایع»

آن فرد گفت: چرا از بیعت کردن امتناع می‌کنی؟!

«فقال ان ذاک لذاک یعنی عطاء ذلک المال لأجل وقوع المبایعة»

سپس می‌نویسد:

«ان دینی عندی إذا لرخیص»

بنابراین دین من خیلی ارزان هست.

«فلما مات معاویة کتب بن عمر إلی یزید ببیعته»

عبدالله بن عمر بعد از مرگ معاویه به یزید نامه نوشت و با او بیعت کرد.

فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج 13، ص 70، ح 6694

خودش هم همیشه اظهار ندامت می‌کرد و می‌گفت: من پشیمان شدم از اینکه چرا در جنگ جمل و جنگ نهروان شرکت نکردم و علی بن أبی طالب را کمک نکردم و با همین ندامت هم از دنیا رفت.

جالب اینجاست که «ابن ابی الحدید» می‌نویسد که در زمان «عبدالملک مروان»، «حجاج» به مدینه آمده بود و «عبدالله بن عمر» شبانه در خانه «حجاج» رفت. «حجاج» گفت: أبا عبدالرحمن! برای چه آمدی؟!

«عبدالله بن عمر» گفت: من روایتی از پیغمبر اکرم به یادم آمد که رسول اکرم فرموده بودند:

«من مات و لا إمام له مات میتة جاهلیة»

هرکسی بدون امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

او گفت: من آمده‌ام با شما که نماینده «عبدالملک مروان» هستید، بیعت کنم.

«و حتی بلغ من احتقار الحجاج له و استرذاله حاله أن أخرج رجله من الفراش»

حجاج بن یوسف او را تحقیر کرد و پایش را دراز کرد و گفت: فعلاً به عنوان بیعت به پایم دست بکش.

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، نویسنده: ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 13، ص 242، باب القول فی إسلام أبی بکر و علی و خصائص کل منهما

وقتی کسی از امام حسین دست می‌کشد، باید با ذلت با مخالفین حضرت بیعت کند!! در قضیه حرّه هم برخلاف مهاجرین و انصار از یزید دفاع کرد و شهادت هفتصد نفر از مهاجرین و انصار را که توسط سپاه یزید کشته شده بودند مستحق آتش دانست. او ادعا کرد که این افراد در برابر امام زمانشان خروج کردند و همگی گرفتار آتش جهنم هستند.

2- «عبیدالله بن حر جعفی»

مورد دیگری داریم که هم «مرحوم شیخ مفید» در کتاب «الإرشاد» دارد و هم «طبری» نقل کرده است. من می‌خواهم عبارت را از کتاب «طبری» نقل کنم. ایشان در کتاب «تاریخ طبری» جلد سوم صفحه 309 روایت جالبی آورده است.

ایشان از قول «عامر شعبی» نقل می‌کند که وقتی امام حسین داشت در مسیر می‌رفت، دید که خیمه‌ای برپاست. حضرت پرسید: این خیمه کیست؟! اطرافیان عرضه داشتند: خیمه «عبیدالله بن حر جعفی» است.

حضرت فرمود: بروید از او دعوت کنید که نزد من بیاید. وقتی آمدند و گفتند امام حسین از تو دعوت کرده است، گفت:

«إنا لله وإنا إلیه راجعون والله»

سپس می‌گوید:

«ما خرجت من الکوفة إلا کراهة أن یدخلها الحسین»

به خدا سوگند به خاطر این از کوفه بیرون آمدم که با امام حسین برخورد نکنم.

«فأخذ الحسین نعلیه فانتعل ثم قام فجاءه حتی دخل علیه فسلم وجلس ثم دعاه إلی الخروج معه»

امام حسین لباس و کفش خود را پوشید و به خیمه عبیدالله رفت. سلام دادند و نشستند. سپس برای خروج از او دعوت کردند.

«فأعاد إلیه ابن الحر تلک المقالة»

عبیدالله بن حر از دعوت کردن امتناع کرد.

«فقال فإلا تنصرنا فاتق الله أن تکون ممن یقاتلنا»

حضرت سیدالشهدا فرمود: اگر در کنار ما نیستی، در برابر ما هم نباش.

مواظب باش روزی نرسد که در سپاه عمر بن سعد برای جنگ با ما آمده باشی.

«فوالله لا یسمع واعیتنا أحد ثم لا ینصرنا إلا هلک»

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 309، باب ذکر الخبر عما کان فی‌ها من الأحداث

امام حسین بلند شدند و به خیمه خود برگشتند. ببینید بدبختی و ضلالت تا چه اندازه می‌شود!! او در آخر عمر دائماً شعر می‌خواند و می‌گفت:

«أراها حسرة ما دمت حیا * تردد بین صدری والتراقی»

چقدر من دارم حسرت می‌خورم که این سعادت بین سینه و گلوی من قرار گرفته بود.

«حسین حین یطلب بذل نصری * علی أهل العداوة والشقاق»

امام حسین از من خواست که او را یاری کنم، در برابر اهل عداوت و شقاق.

«فقد فاز الذی نصر الحسین * وخاب الأخسرون ذوو النفاق»

کسانی که امام حسین را یاری کردند به سعادت رسیدند و کسانی که منافق بودند بدبخت شدند.

الفتوح، نویسنده: أحمد بن أعثم الکوفی، وفات: 314، تحقیق: علی شیری، چاپ: الأولی، 1411، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع، ج 5، ص 75، باب قصة عبید الله بن الحر الجعفی

او با همین حسرت هم از دنیا رفت. یکی دیگر از این افراد «عمرو بن قیس مِشرقی» است. دوستان عزیز! این قضایا عبرت است. ما باید حواسمان را جمع کنیم. ان شاءالله اگر فردا صدای «هل من ناصر ینصرنی» حضرت ولی عصر بلند شد، به دعوت حضرت پاسخ رد ندهیم.

امروز هم صدای «هل من ناصر ینصرنی» حضرت ولی عصر بلند است. اگر ما گوش شنوا داشته باشیم، صدای حضرت مهدی و نائب او در فضا طنین انداز است. معلوم می‌شود چه کسی به این دعوت لبیک می‌گوید و چه کسی آن را رد می‌کند.

3- «عمرو بن قیس»

در کتاب «ثواب الأعمال» اثر «مرحوم شیخ صدوق» آمده است که «عمرو بن قیس» می‌گوید: من با پسرعمویم خدمت امام حسین رسیدیم. حضرت فرمود:

«جِئْتُمَا لِنُصْرَتِی»

آمده‌اید مرا یاری کنید؟!

«فَقُلْتُ إِنِّی رَجُلٌ کبِیرُ السِّنِّ کثِیرُ الدَّینِ کثِیرُ الْعِیالِ وَ فِی یدِی بَضَائِعُ لِلنَّاسِ»

عمرو بن قیس گفت: من سنم بالا رفته است، بدهی دارم، اهل و عیال دارم و امانت‌های مردم دست من است.

«وَ لَا أَدْرِی مَا یکونُ وَ أَکرَهُ أَنْ أُضَیعَ أَمَانَتِی وَ قَالَ لَهُ ابْنُ عَمِّی مِثْلَ ذَلِک»

سپس می‌نویسد:

«قَالَ لَنَا فَانْطَلِقَا فَلَا تَسْمَعَا لِی وَاعِیةً وَ لَا تَرَیا لِی سَوَاداً»

حضرت سیدالشهدا فرمود: سریع جدا شوید و بروید تا صدای ناله مرا نشنوید.

«فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیتَنَا أَوْ رَأَی سَوَادَنَا فَلَمْ یجِبْنَا وَ لَمْ یعِنَّا کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یکبَّهُ عَلَی مَنْخِرَیهِ فِی النَّارِ»

هرکسی صدای ناله ما را بشنود و به یاری ما نیاید، خدای عالم فردای قیامت او را با صورت وارد آتش جهنم می‌کند.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 259، باب عقاب من سمع واعیة أهل البیت ع و رأی سوادهم فلم یجبهم

4- «هرثمة بن أبی مسلم»

شخص دیگر «هرثمة بن أبی مسلم» است. بنده وقتی این مطالب را می‌خوانم قلبم به درد می‌آید، زیرا نمی‌دانم فردای عالم ما چکاره هستیم. به خدای عالم پناه می‌بریم.

(إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیم)

نفس (سرکش)، بسیار به بدیها امر می‌کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند، پروردگارم غفور و رحیم است.

سوره یوسف (12): آیه 53

در کتاب «أمالی» اثر «شیخ صدوق» آمده است که «هرثمة بن أبی مسلم» می‌گوید: ما در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین بودیم. در جنگ صفین وقتی از کربلا عبور کردیم، حضرت فرمود:

«وَاهاً لَک أَیتُهَا التُّرْبَةُ»

خوشا به حالت ای تربت.

«لَیحْشَرَنَّ مِنْک أَقْوَامٌ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... بِغَیرِ حِسابٍ»

فردای قیامت عده‌ای از تو محشور می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند.

«هرثمه» می‌گوید: من نزد همسرم آمدم و گفتم: مطلبی از امیرالمؤمنین شنیدم. مطالب را گفتم و همسرم هم خیلی خوشحال شد.

«کنْتُ فِی الْبَعْثِ الَّذِینَ بَعَثَهُمْ عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ زِیادٍ»

تا وقتی که در سال 61 هجری در لشکر عبیدالله بن زیاد برای جنگ با فرزند علی بن أبی طالب بودم.

وقتی زمین کربلا را دیدم، به یاد روایت امیرالمؤمنین افتادم. طبق نقل معروف از روز سوم تا هفتم محرم معروف به ایام محازنه به معنای ایام صلح است.

در این ایام میان امام حسین و عمر بن سعد مذاکرات متعددی بود و نامه نوشتند و نامه‌ها به عبیدالله بن زیاد منعکس می‌شد. این ایام به دوران گفتگو معروف بود. روز هفتم قضیه جنگ رقم خورد.

در ایام محازنه رفت و آمد بین سپاه عمر بن سعد و امام حسین بوده است. «هرثمه» نقل می‌کند که من سوار بر شتر شدم و خدمت امام حسین رفتم. سلام گفتم و آنچه از پدر بزرگوارش شنیده بودم خدمت حضرت عرض کردم.

«فَقَالَ مَعَنَا أَنْتَ أَمْ عَلَینَا»

حضرت سیدالشهدا فرمود: با مایی یا با دشمنان مایی؟!

«فَقُلْتُ لَا مَعَک وَ لَا عَلَیک»

من گفتم: نه با شما هستم و نه با دشمنان شما هستم.

«خَلَّفْتُ صِبْیةً أَخَافُ عَلَیهِمْ عُبَیدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ»

دختری در کوفه دارم که می‌ترسم عبیدالله به او ضرر برساند.

«قَالَ فَامْضِ حَیثُ لَا تَرَی لَنَا مَقْتَلًا وَ لَا تَسْمَعُ لَنَا صَوْتاً»

حضرت فرمود: بلند شو سریع از این منطقه برو و محل شهادت ما را مشاهده نکن تا صدای کمک خواهی و ناله ما را نشنوی.

«فَوَ الَّذِی نَفْسُ الْحُسَینِ بِیدِهِ لَا یسْمَعُ الْیوْمَ وَاعِیتَنَا أَحَدٌ فَلَا یعِینُنَا إِلَّا کبَّهُ اللَّهُ لِوَجْهِهِ فِی جَهَنَّم»

قسم به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست اگر کسی ناله و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، خداوند او را با صورت وارد آتش جهنم می‌کند.

الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 136، ح 6

بدبخت‌ترین افراد همراه با امام حسین (علیه السلم) در کربلا

یکی از بدبخت‌ترین انسان‌ها قضیه‌ای است که «طبری» نقل می‌کند. بنده گمان می‌کنم اگر قرار باشد در دنیا انسان بدبخت و بیچاره و احمقی باشد، «ضحاک بن عبدالله مشرقی» و «مالک بن نضر» است.

5- «ضحاک بن عبدالله مشرقی»

در کتاب «تاریخ طبری» جلد پنجم آمده است که «ضحاک بن عبدالله» و «مالک بن نضر» می‌گوید: خدمت امام حسین رسیدیم و سلام گفتیم. حضرت سیدالشهدا فرمودند: برای چه آمدید؟!

آن‌ها گفتند: ما آمدیم به شما بگوییم که مردم کوفه تصمیم بر کشتن شما را دارند. حضرت سیدالشهدا فرمودند:

«فما یمنعکما من نصرتی»

چرا به یاری من نمی‌آیید؟!

«فقال مالک بن النضر علی دین ولی عیال»

مالک بن نضر گفت: من بدهکار و عیال وارم.

«فقلت له إن علی دینا وإن لی لعیالا»

من هم گفتم: هم عیال وارم و هم بدهی دارم.

«ولکنک إن جعلتنی فی حل من الانصراف»

اگر اجازه بدهید ما از محضرتان مرخص شویم.

این مسئله از صفحه 315 شروع می‌شود تا چندین صفحه ادامه دارد. حضرت سیدالشهدا فرمودند: الآن روز است و اگر بخواهید بروید به مشکل برمی خورید. صبر کنید از تاریکی شب استفاده کنید و فرار کنید.

این افراد علی رغم توصیه حضرت سیدالشهدا بازهم در تاریکی شب نرفتند و در روز رفتند. شب دهم محرم ساعت دو بعد از نیمه شب دیگر هوا کاملاً تاریک بود.

آن‌ها نقل می‌کنند که ما تا روز عاشورا آنجا ماندیم. روز عاشورا در رکاب امام حسین شمشیر می‌زدند.

«فقتلت یومئذ بین یدی الحسین رجلین وقطعت ید آخر»

در رکاب امام حسین دو نفر از سپاهیان عمر بن سعد را به درک واصل کردم و دست یکی دیگر از آنها را بریدم.

«وقال لی الحسین یومئذ مرارا لا تشلل لا یقطع الله یدک»

حضرت سیدالشهدا فرمودند: افراد را مثله نکن، آن‌ها را بکش.

«جزاک الله خیرا عن أهل بیت نبیک»

خداوند به خاطر حمایتی که از اهلبیت پیغمبر کردی پاداش خوبی به تو بدهد.

من گفتم: یکی دو نفر از یاران شما بیشتر نمانده است، من هم بمانم قطعاً کشته می‌شوم. اگر اجازه بدید من فرار کنم!

اگر حضرت دستور بدهند که نرو، فردا می گویند که مجبورا ماند. من قبلاً اسبم را در یکی از خیمه‌ها مخفی کرده بودم، سوار شدم و فرار کردم. پانزده نفر از سپاهیان عمر بن سعد متوجه شدند و دنبال من آمدند.

در همان حین که از دست آنها فرار می‌کردم، به منطقه‌ای رسیدم که یکی از بستگان ما به نام «کثیر بن عبدالله» مرا شناخت و از من نزد آنها تعریف کرد.

«فنجانی الله»

خدا مرا نجات داد.

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 315 - 330، باب ذکر الخبر عما کان فی‌ها من الأحداث

جالب‌ترین سرنوشتی که از تاریخ کربلا خواندم این فرد بود!! او داخل بهشت شده بود و مشمول دعای حضرت سیدالشهدا شده بود و دو نفر را هم کشته بود، اما روز عاشورا صحنه را رها می‌کند و فرار می‌کند.

من نمی‌دانم این افراد به دنبال چه بودند؟! آیا وقتی از کربلا رفتند عمر جاودانه داشتند یا بعد از چند صباحی حضرت عزرائیل به سراغشان آمد؟!

6- «أحنف بن قیس»

از اینطور قضایا الی ماشاءالله داریم. یکی از مسائلی که بسیار برایم دردآور است و نمی‌دانم چه بگویم، سرنوشت «أحنف بن قیس» است. او یکی از از سران مردم بصره و یکی از شخصیت‌های طراز اول است و یکی از کسانی بود که امام حسین به او نامه نوشت.

ان شاءالله در فرصتی مناسب نامه‌های امام حسین را بررسی خواهیم کرد. حضرت سیدالشهدا زمانی که از مکه حرکت کردند، به مردم نامه می‌نویسند و می‌فرستند.

حضرت سیدالشهدا به سران قبایل بصره نامه نوشت که یکی از آنها «أحنف» بود. «أحنف» جواب نوشت و گفت:

«قد بلونا أبا حسن، وآل أبي حسن، فلم نجد عندَهُم إيالةً للمُلك، ولا مكيدةً في الحرب»

ما فرزندان علی بن أبی طالب را تجربه کردیم. نه مال و ثروتی از کنار آنها نصیب ما می‌شود و نه سیاست خوبی دارند و نه بلدند اموال دنیا را جمع کنند و فنون جنگیدن هم ندارند.

نثر الدر في المحاضرات، اسم المؤلف: أبو سعد منصور بن الحسين الآبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان - 1424هـ - 2004م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط؛ ج 5، ص 39

این هم یکی از بدبخت‌هایی بود که امام حسین برای او نامه می‌نویسد، اما به جای آنکه خودش و فرزندانش در رکاب امام حسین بیایند اینطور به امام حسین توهین می‌کنند. ما از اینطور افراد الی ماشاءالله داریم، اما به همین اندازه اکتفا می‌کنم.

مجری:

ممنون و متشکرم حضرت استاد. در هر صورت ما باید بدانیم که در هر عصر و زمانی قاعدتاً عاشورایی و زمین کربلایی هست، منتها ما باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم که در کدام جبهه هستیم.

آیا در کنار امام عصرمان هستیم یا خدای ناکرده بی تفاوت هستیم یا مقابل حضرت هستیم. خیلی بد است که به این اتفاق دچار شویم.

این‌ها نکاتی است که باید به آن توجه کنیم و از آن درس بگیریم. عاشورا و تاریخ برای همه ما درس است. باید درس بگیریم تا ان شاءالله در این عصر و زمان جزو کسانی باشیم که یاری گر مولایمان و آقایمان حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) باشیم.

بازهم یادآوری می‌کنم مخاطبین و بینندگان عزیز اعم از شیعه و اهل سنت یا آقایان وهابی و هرکسی که مایل هستند می‌توانند روی خط ارتباطی برنامه «حبل المتین» بیاید و اگر سؤال یا نکته‌ای یا شبهه‌ای دارد یا قصد گفتگو دارد با ما در میان بگذارد.

صلی الله علیک یا أبا عبدالله الحسین

همانطور که خدمتتان عرض کردم، همچنان مجالس و محافل عزاداری امام حسین (علیه السلام) را داریم. شهر قم که استثناء و ویژه است.

همچنان موکب‌ها، ایستگاه‌های صلواتی، روضه‌های خانگی و هیئت‌ها دهه به دهه تا پایان ماه صفر ادامه دارد منتها برخی از شهرهای ایران عزیز ما این حال و هوا را در ایام محرم و صفر حفظ می‌کنند.

ممکن است کسی بتواند در منزلش یک روضه خانگی بگیرد خیلی ارزشمند است. من این قضیه را در برنامه‌های تلویزیونی چند روزه گفتم.

قرار نیست که حتماً یک سخنران خاص و یک مداح خاص و پذیرایی آنچنانی بدهیم. با یک چای ساده هم می‌شود روضه امام حسین (علیه السلام) را برپا کرد. از روضه‌های خانگی غافل نشویم.

همانطور که یادآوری کردیم، از این لحظه در خدمت مخاطبین عزیز هستیم. هر عزیزی می‌تواند روی خط ارتباطی برنامه بیاید و اگر نکته و مطلب و سؤالی دارد ما پاسخگو هستیم.

تماس‌های بینندگان برنامه:

آقا امین از تهران بیننده بزرگوارمان روی خط هستند. آقا امین خدمت شما سلام عرض می‌کنم، بفرمایید:

بیننده (آقا امین از تهران – شیعه):

خدمت شما و حاج آقا سلام عرض می‌کنم. بنده می‌خواستم دو تا سؤال بپرسم، منتها هردفعه زنگ می‌زنم یکی از سؤالات مرا جواب می‌دهید و یکی دیگر باقی می‌ماند. خواهش می‌کنم امشب به هردو سؤال من جواب بدهید.

من خواندم که انگشتر عقیق در دست راست سنت پیغمبر اکرم بود. معاویه انگشتر عقیق را در دست چپ می‌کرد تا با سنت پیغمبر اکرم مخالفت کند. می‌خواستم ببینم این قضیه واقعیت دارد یا خیر و در منبعی آمده است یا خیر.

چند شب پیش آقای «عقیل هاشمی» مطلبی در شبکه گفت که من حیران ماندم و گفتم تا از حاج آقا بپرسم. او می‌گفت: امام زمان اصلاً بود و نبودش به چه دردی می‌خورد؟! حقیقتاً من پاسخی نداشتم که به او بدهم.

منظور «عقیل هاشمی» این بود که شما نه نظر امام زمان را در مورد رئیس جمهور ایران می دانید و نه در رابطه با رئیس جمهور آمریکا می دانید و نه نظرشان در رابطه با تفسیر قرآن کریم چیست. اصلاً نه امام زمان را دیدید و نه امیدی دارید که در هفته آینده ببینید. به طور کلی بود و نبود امام زمان چه فرقی می‌کند؟!

او چنین شبهه‌ای را مطرح کرد. می‌خواستم حاج آقا در این خصوص پاسخ بدهند.

مجری:

ممنونم از شما، موفق باشید، خدانگهدارتان باشد. استاد سؤال اولشان در خصوص انگشتر به دست چپ کردن معاویه بود.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

در بعضی از منابع آمده است، اما زمانی که بدعت‌های معاویه را بررسی می‌کردیم مدرکی که واقعاً چنگ به دل بزند پیدا نکردیم.

معاویه بدعت‌های زیادی داشت که فروختن بت، شرابخواری از این قسم بدعت‌ها می‌باشد. او در ایام منا نگذاشت که مردم «لبیک، اللهم لبیک» بگویند.

«قال فخرج بن عباس من فسطاطه فقال لبیک اللهم لبیک فإنهم قد ترکوا السنة من بغض علی رضی الله عنه»

ابن عباس از خیمه بیرون آمد و گفت: لبیک اللهم لبیک. مردم به خاطر بغض و کینه علی بن أبی طالب سنت پیغمبر اکرم را ترک کردند.

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه»

این روایت صحیح است و شرایط صحیح بخاری و صحیح مسلم را دارد.

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 636، ح 1706

ما نتوانستیم روی این قضیه سند محکمی پیدا کنیم. زمانی که ما بحث خارج فقه داشتیم، روی بدعت‌های معاویه مفصل کار کردیم. شاید ما حدود پانزده جلسه در رابطه با بدعت‌های معاویه بحث کردیم، اما نتوانستم مدرک درستی در این زمینه پیدا کنم.

البته آقای «شهرستانی» اخوی داماد آیت الله العظمی سیستانی نکاتی آورده است، اما مدارک آن برای بنده که در شبکه بخواهم آن را مطرح کنم قابل قبول نبود.

مجری:

استاد انگشتر به دست راست کردن سنت است؟!

جضرت آیت الله حسینی قزوینی:

بله. ما در این زمینه روایات متعددی داریم.

مجری:

ظاهراً در مورد برخی از ائمه اطهار داریم که فرمودند: انگشتر را به دست چپ کنید. این ظاهراً به خاطر بحث تقیه بود.

جضرت آیت الله حسینی قزوینی:

این قضایا در زمان عثمان انجام شد، نه زمان معاویه. اگر این قضیه مطرح شده است، از زمان عثمان مطرح شد.

ان شاءالله بنده به بحث‌هایی که داشتم بازهم مراجعه می‌کنم و به آقا امین قول می‌دهم که در جلسه بعد روی این قضیه بحث کنم و تمام مدارکی که نتوانست برای ما اثبات شود را ارائه دهیم.

نکاتی ناب و بسیار شنیدنی از فواید وجود مقدس امام زمان (سلام الله علیه)

در رابطه با سؤال دوم ایشان باید بگویم که از این آقایان سؤال کنید طبق فتاوی شما حضرت خضر (علی نبینا و آله و علیه السلام) زنده است و بیش از سه هزار سال هم هست از عمر ایشان می‌گذرد. فلسفه زنده بودن حضرت خضر چیست؟!

حضرت عیسی هم زنده هستند، اما حضرت عیسی در آسمان هستند در حالی که حضرت خضر در میان ما هستند. فایده حضرت خضر چیست؟! چه فایده‌ای برای مردم دارند؟!

قرآن کریم وقتی داستان حضرت موسی با حضرت خضر را مطرح می‌کند که در یک سفر کوتاه حضرت خضر از ولایتش برای اصلاح جامعه و اصلاح مردم استفاده می‌کنند.

حضرت موسی و حضرت خضر در یک مسافرت کوتاه همسفر بودند. وقتی حضرت خضر کشتی را سوراخ می‌کند، حضرت موسی عرضه می‌دارد: آیا می‌خواهی مردم را غرق کنی؟! حضرت خضر در جواب می‌فرماید: حاکم داشت تمام کشتی‌ها را برای جنگ مصادره می‌کرد. صاحب این کشتی انسان عیالواری است.

اگر کشتی سالم بود، قصد می‌کردند و از صاحب کشتی می‌گرفتند. الآن که کشتی معیوب است، با آن کاری ندارند. صاحب کشتی آن را تعمیر می‌کند و از آن استفاده می‌کند.

حضرت خضر در جای دیگر کودکی را می‌کشد و برای توضیح آن می‌گوید: این کودک گمراه می‌شود و پدر و مادر مؤمنی دارد. اگر این کودک زنده می‌ماند، پدر و مادر خود را گمراه می‌کرد. حضرت خضر اینطور کارها را انجام می‌دهد.

به تعبیر یکی از مراجع بزرگوار داستان حضرت خضر در یک مسافرت کوتاه چند ساعته صورت گرفته است. خدای عالم از او تصرفات ولایی در قرآن کریم بیان کرده است که به صلاح مردم است.

حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم برای صلاح مردم تصرفات زیبایی می‌کنند که ما خبر نداریم. ما از کجا می دانیم؟!

من بارها گفتم که آیت الله خزعلی شاید دو سه بار برای بنده این قضیه را گفته باشند. آنطور که در ذهن دارم آقای هاشمی رفسنجانی در اولین سالگرد امام خمینی در خطبه‌های نماز جمعه این قضیه را نقل کرده‌اند.

ایشان می‌گفتند که روز بیست و یکم بهمن ماه امام خمینی بیانیه‌ای داده بودند که همه مردم در روز بیست و یکم و بیست و دوم بیرون بیایند. من به همراه آیت الله جنتی و آیت الله مهدوی کنی و آیت الله طالقانی و چند نفر دیگر در مدرسه علوی که محل نزول امام از پاریس بود جمع بودیم.

همگی گفتیم که این بیانیه امام اشتباه است، ما کشته میلیونی خواهیم داد. «بختیار» دستور داده بود که اگر روز بیست و یکم کسی بیرون آمد یک نفر را زنده نگذارید. اگرحدود ده هزار نفر در راهپیمایی‌ها بودند آنها را از بین ببرید.

از یک طرف هم ما ترسیدیم که اگر مردم بیرون بیایند و مردم را میلیونی بکشند، مردم دیگر زده می‌شوند و انقلاب شکست می‌خورد.

ما نمی‌توانستیم با امام خمینی صحبت کنیم، اما آیت الله طالقانی رویش باز بود. ما به ایشان گفتیم: شما با امام خمینی صحبت کنید و ایشان را متقاعد کنید که این بیانیه را پس بگیرند یا تعدیل بفرمایند.

ایشان تلفن را برداشتند در حالی که ما طبقه همکف بودیم و امام خمینی طبقه بالا بودند. آیت الله طالقانی تلفنی با امام خمینی صحبت می‌کردند و ایشان اصرار می‌کردند، اما امام زیر بار نمی‌رفتند.

بنده این قضیه را چندین بار با گوش‌هایم از لب‌های آیت الله خزعلی شنیدم. ایشان می‌گفتند که من شاهد بودم گوشی از دست آیت الله طالقانی افتاد و شروع به گریه کردن کرد.

ما ابتدا تصور کردیم که امام خمینی جمله تندی گفته‌اند و آیت الله طالقانی ناراحت شدند. بعد از اینکه قدری حالشان مساعد شد، پرسیدم: چه اتفاقی افتاد؟!

ایشان گفتند: ما نه امام را شناختیم، نه انقلاب را شناختیم. بنده پرسیدم که قضیه چیست. آیت الله طالقانی گفتند وقتی که این همه اصرار کردم، امام خمینی فرمودند: اگر این بیانیه به دستور حضرت ولی عصر هم باشد، بازهم شما اصرار می‌کنید؟!!

بنده خودم شخصاً در تلویزیون دیدم که تعدادی از ساواکی‌ها نظیر «هویدا» را محاکمه می‌کردند و علنی مصاحبه می‌کردند.

آن‌ها گفتند: ما برنامه داشتیم که روز بیست و دوم بهمن مدرسه علوی را بمباران کنیم و امام خمینی و یارانش را نابود کنیم. می‌خواستیم نیروی هوایی ارتش را هم که به حمایت از امام خمینی آمده‌اند بمباران کنیم و هرکسی بیرون آمد را هم از بین ببریم.

ما صبح بیست و دوم بهمن بیرون آمدیم و دیدیم یک نفر در خانه‌ها نیست. همه بیرون آمده‌اند به طوری که پیرزن و پیرمردی که نمی‌تواند برای راهپیمایی بیاید جلوی خانه‌اش بساط پهن کرده‌اند و همانجا شعار «مرگ بر شاه» می‌دهند.

این بیانیه امام خمینی تمام بساط ما را به هم زد. این قضیه در نماز جمعه هم نقل شد و یک نفر هم نگفت که دروغ است.

ما امثال این قضایا را زیاد داریم، اما نمی‌توانیم بسیاری از مسائل را مطرح کنیم. یقیناً حضرت ولی عصر در تمام این قضایا تصرفاتی دارند و آنچه به صلاح جامعه و اسلام است را انجام می‌دهند. حال بعضی موارد برای ما روشن می‌شود و بعضی روشن نمی‌شود.

مجری:

استاد وهابی‌ها در برنامه‌هایشان بیشتر روی ایران مانور می‌دهند. به عنوان مثال این آقا گفته است که ما نظر امام زمان را در مورد رئیس جمهور ایران نمی‌دانیم و حضرت را نمی‌بینیم.

این معلوم است که آن عداوت و کینه و دشمنی که نسبت به ایران دارند، اما امام زمان امام تمام عالم هستی است و تنها متعلق به ایران نیست که این افراد روی ایران زوم کرده‌اند.

حضرت صاحب الزمان درواقع به همه عالم تصرف دارند و حضرت در شرق و غرب و جنوب و شمال و همه جای این عالم تصرف دارند.

تنها چنین نیست که بگوییم در مورد ایران چه نگاهی دارند و چه توجهی دارند. این همه اتفاقات که در عالم می افتد، حضرت به این موضوع عنایت دارند.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

قطعاً حضرت ولی عصر عنایت دارند و قطعاً تصرفاتی دارند و هیچ شکی در آن نیست. اگر چنانچه عنایت حضرت نبود، شاید بعضی از خونخواران تمام کشورهای اسلامی را نابود می‌کردند.

آن‌ها رسماً در بسیاری از مصاحبه‌هایشان گفته‌اند که آنچه برای آمریکا خطر است اسلام است، ما باید اسلام را از بین ببریم نه تنها ایران را.

عنایت حضرت ولی عصر تا الآن به این شکل بوده است که الحمدلله رب العالمین هم ایران بعد از چهل و پنج سال در برابر آمریکا ایستاده و فریاد می زند: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!

صحبت‌های امروز مقام معظم رهبری هم درسی شد برای بعضی از خودفروخته‌ها و ترسوها. اگر یک صدم از مشکلاتی که برای ایران پیش آمد برای عربستان پیش آمده بود، عربستان برای همیشه از نقشه جغرافیای زمین حذف شده بود. این چیزی نیست جز عنایت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و هیچ شک و شبهه‌ای در آن نیست.

عرض کردم قضیه حضرت خضر همانند قضیه امام زمان است. همانطور که نمی‌دانیم حضرت خضر چه فایده‌ای دارد، نمی‌دانیم حضرت ولی عصر چه فایده‌ای دارد.

شما معتقدید که حضرت خضر زنده هستند و در میان مردم هستند. چرا خداوند عالم حضرت خضر را سه هزار و اندی سال زنده نگاه داشته‌اند؟!

مجری:

استاد ما دلیلی بر چرایی زنده بودن حضرت خضر داریم؟!

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

قطعاً در کره زمین اولیائی هستند و هرکدام یک مأموریتی دارند و اختیارات تکوین ولایی دارند. هرکدام از آنها هم در منطقه‌ای تصرفات ولایی می‌کنند، آنطور که به نفع مردم است.

معلوم نیست که تنها ملائکه باشند. شاید همین اولیاء الهی معقباتی هستند که دارند بشر را حفظ می‌کنند. اگر این اولیاء خدا نبودند، یک نفر مسلمان روی کره زمین باقی نمی‌ماند.

کفار از شرق و غرب و شمال و جنوب کمر همت بسته‌اند برای نابودی اسلام و نابودی قرآن کریم.

نخست وزیر سابق انگلیس می‌گفت: مادامی که قرآن دست مسلمانان است، ما بر خاورمیانه پیروز نخواهیم شد. اگر ما بخواهیم بر خاورمیانه پیروز شویم، باید قرآن را از دست مسلمانان بگیریم و حذف کنیم. این افراد الآن هم در این خصوص تلاش می‌کنند.

نه تنها حضرت ولی عصر حضور دارند، بلکه در کنار حضرت هم دوازده نفر یا کمتر و بیشتر اولیاء الهی حضور دارند که تصرف ولایی دارند.

مجری:

استاد وقتی مردم شبهاتی به این شکل را می‌شنوند، شاید برایشان این مهم است که چرا ما ثمره و نتیجه وجود اولیاء الهی را نمی‌بینیم و حس نمی‌کنیم؟!

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

اینکه بعضی افراد توفیق ندارند بحث دیگری است. بنده دو قضیه نقل می‌کنم که مربوط به چند سال قبل است.

یکی از کسانی که بنده صددرصد به ایشان اعتماد دارم و گفته او را صددرصد صادق می دانم، از یکی از اولیاء الله مطلبی نقل می‌کنند.

این همانی است که آقای «ناصری» می گویند آیت الله العظمی بهجت فرمودند: من دوستی دارم که خدمت حضرت ولی عصر می‌رسد. ایشان نقل می‌کردند که ما روزی منزل ایشان بودیم که کسی در زد.

ایشان دم در رفتند و دیدند خانمی است که ملتمسانه گریه می‌کند و می‌گوید: شنیدیم شما پیش خدا آبرو دارید. فرزند من چند روزی است در حال احتضار است. از خدا بخواهید که مرگش فرارسد. هم او شکنجه می‌شود و هم من نمی‌توانم تحمل کنم.

من به همراه این خانم آمبولانسی از اورژانس قم گرفتیم و به منزلشان رفتیم. ما دیدیم که اوضاع این فرزند به قدری خراب است و حالت تعفن دارد که اورژانس گفت: ما نمی‌توانیم این بیمار را ببریم.

من قدری پول اضافی دادم و این فرزند را دم در ایشان آوردیم. ایشان همانجا دعایی خواندند و به این فرزند گفتند: بلند شو!

فرزند بلند شد، نشست و شروع به بوسیدن دستشان کرد. ایشان به این فرزند گفت: قدر مادرت را بدان و بعد از این به مادرت احترام کن.

این قضیه شاید مربوط به نُه سال قبل است. بنده این قضیه را از کسی شنیدم که به او اعتماد صددرصد دارم.

موضوع دیگری هم نقل می‌کردند و می‌گفتند: دوست آیت الله العظمی بهجت پیام داد که خانمی در یکی از شهرهای مشهد است. قدری مساعدت کنید.

من گفتم: من این خانم را نمی‌شناسم. ایشان گفتند: شما چکار دارید؟! به این خانم تلفن بزنید. من به این خانم تلفن زدم، سلام کردم و گفتم: به من گفته‌اند که به شما مساعدتی کرده باشیم. شنیدم که شما نیاز به یک کامپیوتر دارید.

یکی از افرادی که انسان نادرستی بود، می‌خواست به این خانم خیانتی کند و برای او کامپیوتر بخرد. پدر و مادر این خانم انسان‌های متدینی هستند و اگر این شخص به فساد کشیده شود آبروی پدر و مادرش می‌رود.

من مبلغی فرستادم و دوباره مبالغ دیگری نیاز شد و فرستادم. این خانم گفت: شما چه کسی هستید؟! من گفتم: شما چکار دارید که من کی هستم. به من دستور دادند که به شما کمک کنم.

من تا آخر دوران دانشگاه به این خانم کمک کردم. او بعد از دوران دانشگاه در آموزش و پرورش به عنوان معلم استخدام شد.

اینطور قضایا الی ماشاءالله وجود دارد. حال اگر برفرض «عقیل هاشمی» لیاقت ندارد حضرت ولی عصر را ببیند مشکل ما چیست!!

افراد زیادی هم هستند که در جریان نیستند. بنده خودم در طول این شصت سال حوزوی‌ام از اینطور قضایا الی ماشاءالله دیدم.

ما دو شب پیش اردبیل بودیم و در مسجد اعظم سخنرانی داشتیم. یک بزرگواری که از پیرمردان اردبیل بودند و همه مردم اردبیل او را به تقوا قبول دارند، نقل کردند که ما در بازار اردبیل حجره بزازی داشتیم.

دو نفر آمدند و گفتند: پارچه‌های سیاه توپی چند است؟! من گفتم: توپی 650 تومان. آن‌ها گفتند: ما 600 تومان بیشتر نمی‌دهیم، اما هشتصد تومان به ما دادند و رفتند. ما منتظر شدیم تا این افراد بیایند و نیامدند. ما معطل ماندیم که چکار کنیم.

این هشتصد تومان باعث شد که ما خانه خریدیم، مغازه خریدیم و اصلاً زندگی‌مان با آن هشتصد تومان متحول شد.

این‌ها عنایاتی است که اهلبیت و اهل ولا می‌کنند. حال کسی که چشم بینا ندارد و چشم و قلبش کور است و نمی‌تواند این قضایا را ببیند، ما چکار کنیم!

مجری:

به خاطر اینکه در این فضا هستیم، فکر می‌کنم قدری در مورد این موضوع صحبت کنیم. بنده به یاد دارم که در ایام ولادت امام زمان (ارواحنا فداه) یا ایام آغاز امامت و ولایت آن بزرگوار برخی از این مباحث را مطرح کردیم که در مورد ثمرات و نتایج امام غائب بیان شد.

به خاطر اینکه این شبهه مطرح شد، من نگرانم مخاطبی که پای تلویزیون «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» نشسته است، بگوید که هنوز این شبهه برای من باقی مانده است و هنوز به نتیجه نرسیدم.

مخاطب بیشتر می‌خواهد بداند که الآن برای تک تک افراد جامعه امام زمان ما و برای مجموعه ایران عزیز ما یا مجموعه جهان اسلام یا این عالم هستی چه ثمرات و نتایجی دارد که به عینه باشد و مردم لمس کنند.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

اولاً ما در زیارت جامعه کبیره و زیارت مطلقه امام حسین (علیه السلام) می‌خوانیم:

«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیکمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیوتِکم»

ارادت خدا در امور عالم ابتدا به قلب شما نازل می‌شود و از آنجا صادر می‌شود.

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 4، ص 576، ح 2

امام زمان واسطه فیض میان ما و خداوند عالم هستند. ما در روایت داریم:

«وَ لَوْ لَا ذَلِک لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»

اگر یک آن حجت خدا از کره زمین برداشته شود، زمین تمام خلایق را در کام خود فرو می‌برد.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 57، ص 213، ح 22

ما از اینطور روایات الی ماشاءالله داریم و یکی دوتا نیست. این روایات را هم شیعه نقل کرده است و هم سنی نقل کرده است.

اینکه ائمه اطهار (علیهم السلام) ولایت تکوینی دارند و واسطه فیض هستند، شکی نیست. تعبیری که آیت الله العظمی خوئی در کتاب «مصباح الفقاهه» جلد پنجم صفحه 35 دارند، این است که می‌فرمایند:

«بل لهم الولایة التکوینیة لما دون الخالق»

ائمه اطهار ولایت تکوینی بر تمام ماسوی الله دارند.

المکاسب- مصباح الفقاهة، نویسنده: خویی، سید ابو القاسم موسوی، ج 5، ص 35، باب أما الجهة الأولی أی فی ولایتهم التکوینیة

شاید زیاد برای آنها حجیت نداشته باشد، اما برای شیعه کاملاً حجیت دارد. آیت الله العظمی خوئی می‌فرماید: امام زمان و ائمه اطهار (علیهم السلام) واسطه در اصل وجود هستند. یعنی در اصل وجود عالم هستی واسطه هستند.

از نظر فتاوی بزرگان ما هم امام خمینی در کتاب «مصباح الولایة» مفصل در این زمینه بحث کرده‌اند. ایشان در چند جا دارد که ائمه اطهار واسطه در اصل فیض هستند. «مرحوم کمپانی» در کتاب «حاشیه‌ای بر مکاسب شیخ انصاری» می‌نویسند:

«لهم الولایة المعنویة و السلطنة الباطنیة علی جمیع الأمور التکوینیة و التشریعیة»

ائمه اطهار ولایت معنوی و سلطنت باطنی بر تمام امور تکوین و تشریع دارند.

حاشیة کتاب المکاسب، نویسنده: اصفهانی، محمد حسین کمپانی، ج 2، ص 379، ح 337

«مرحوم امام» می‌نویسد:

«فالحقیقة المحمّدیة هی الَّتی تجلَّت فی صورة العالم والعالم من الذرّة إلی الدرّة ظهورها وتجلَّیها»

مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة، نویسنده: السید الخمینی، ص 57، باب نور 20

از جهت دیگر ملاحظه کنید هرچه نفس ما پاک‌تر باشد و خودمان را تزکیه کرده باشیم، قطعاً به طرف معنویت و کمالات نزدیک‌تر می‌شویم و می‌توانیم با اولیاء الهی مرتبط باشیم.

من از این عزیزمان تقاضا می‌کنم کتاب «در محضر لاهوتیان» اثر «مرحوم شیخ جعفر مجتهدی تبریزی» را مطالعه کنند. من حدود نُه سال با ایشان بودم. همچنین کتاب «نشان از بی نشان‌ها» که مقدمه آن حدود شصت صفحه است را مطالعه کنند.

البته کتاب «در محضر لاهوتیان» خیلی خیلی مهم‌تر از این کتاب است. ما توفیق نداشتیم «مرحوم شیخ حسن نخودکی اصفهانی» نویسنده کتاب «نشان از بی نشان‌ها» را درک کنیم.

آیت الله محسنی ملایری که ما کاملاً با ایشان حشر و نشر داشتیم، می‌گفتند که من خودم شاهد بودم کنار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) آقایی آمد و مطلبی به آقای «نخودکی» گفت.

ایشان نقل می‌کرد که پسرم برای درس خواندن به آمریکا رفته است، اما آنجا بیمار شده و بیمارستان رفته و دکترها او را جواب کرده‌اند. ایشان از جیبش یک انجیر درآورد و گفت: این انجیر را بخور.

وقتی شخص این انجیر را خورد، «مرحوم نخودکی» گفت: فرزندت خوب شد! یکی دو روز بعد که ما با ایشان بودیم، این شخص برگشت و به ایشان گفت: همان روزی که شما انچیر را به من دادید، فرزندم خوب شد و هیچ اثری از بیماری نیست.

فرد صاحب نفسی که آیت الله هاشمی شاهرودی مرید او شده بود!

من از دوستان عزیز مخصوصاً همین برادر عزیزمان تقاضا می‌کنم کتاب «در محضر لاهوتیان» را مطالعه کنند و ببینند مردان الهی دارای چه قدرت‌هایی بودند و چه تصرفات ولایی داشتند.

من تنها یک نمونه‌ای که خودم در جریان بودم را برایتان نقل می‌کنم. ایشان نه درآمدی داشت، نه کارخانه‌ای داشت و نه مغازه‌ای داشت.

روزی ایشان به یکی از رفقایی که می اَمدند داخل یک پاکتی داد و گفت: این مبلغ را به خیابان آذر کوچه فلان فرعی فلان پلاک فلان ببر و به شخصی که جلوی در آمد بده.

من بزرگ شده قم هستم، اما تا به حال سمت آن خیابان نرفته بودم. بلند شدم نزدیک به طلوع آفتاب پرسان پرسان آن منزل را پیدا کردم.

وقتی در زدم، دیدم پیرمردی دم در آمد در حالی که به قدری گریه کرده بود که چشمانش پر از خون شده است. من گفتم: این بسته را آقایی به شما داده است. پیرمرد گفت: چه کسی این بسته را داد؟! من گفتم: نمی‌توانم بگویم.

پیرمرد بسته را باز کرد و همانجا وسط حیاط به سجده افتاد. پیرمرد گفت: من چک‌هایم در بازار برگشت خورده است و قرار بود امروز به دادگاه بروم. من آبرو دارم، خانواده دارم، عروس و داماد دارم. دیشب تا صبح می‌گفتم: یا أبا صالح المهدی أدرکنی!

پیرمرد می‌گفت: پولی که در این کیسه گذاشتند، دقیقاً مبلغ چک برگشتی است که من بدهکارم.

این قضیه‌ای است که بنده خودم از نزدیک شاهد بودم. این نقل قول نیست، درایه است. این قضیه یکی از کوچکترین چیزهایی بود که ما از این مرد بزرگوار دیدیم.

خداوند روح آیت الله هاشمی شاهرودی را شاد کند. بنده یک جلسه ایشان را خدمت «شیخ جعفر مجتهدی» بردم و ایشان مریدشان شد. آیت الله هاشمی شاهرودی هر هفته نزد ایشان می‌رفت.

زمانی که ایشان به قزوین رفت رابطه ما با ایشان قطع شد، اما آیت الله هاشمی شاهرودی هر هفته نزد ایشان می‌رفت.

«شیخ جعفر مجتهدی» در آخر عمر مشهد رفتند و آیت الله هاشمی شاهرودی با اینکه رئیس قوه قضائیه بودند، مقید بودند که هر هفته با «شیخ جعفر مجتهدی» دیداری داشته باشند.

آیت الله هاشمی شاهرودی شخصیتی بودند که در برابر هرکسی تواضع نمی‌کردند و بسیار انسان سختگیری بودند. در مقابل مرید «شیخ جعفر مجتهدی» بودند و تا آخر عمر هم مرید ایشان باقی ماندند.

دوستان این کتاب را بخوانند و ببینند که اولیاء الهی یاران درجه دوم و درجه سوم حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) هستند و جزو حلقه سوم و چهارمی هستند که به حضرت ولی عصر پیوستند.

این همه کارهای ولایی از آنها سر می زند، تصرفات تکوینی از آنها سر می زند، شفا دادن مریض و طی الأرض از آنها سر می زند.

یکی از دوستان ما نقل می‌کرد و می‌گفت که قرار بود ما به مشهد برویم. ما کرج بودیم که سوار ماشین شدیم. من گفتم: آقای «مجتهدی»! من خیلی خوابم می‌آید. قدری در وسط راه استراحت کنیم.

وقتی که ما داشتیم می‌رفتیم، داشت خوابم می‌آمد. «شیخ جعفر مجتهدی» به من گفت: بگیر بخواب. من گفتم: پشت فرمان؟! ایشان گفت: بله.

من خوابیدم و یک مرتبه بلند شدم دیدم که نزدیک مشهد هستیم. ساعت را نگاه کردم و دیدم که نزدیک به ده دقیقه بیشتر فاصله نبوده است.

اینطور کارها، کارهای عادی این بزرگان بوده است. به خاطر اینکه ما ندیدیم و از ائمه اطهار برای ما نقل می‌کنند، قبول کردن آن قدری برای ما سخت است.

یکی از بزرگان می‌گفت: علم غیب و شفای مریض و طی الأرض باید از شیعیان امام زمان صادر شود، نه از حضرت ولی عصر. به خاطر اینکه شیعیان قدری کم مهر هستند و خودشان را تربیت کمالاتی نمی‌کنند، این کارها از ائمه اطهار سر می زند.

مجری:

حضرت استاد خیلی از شما ممنونم، بزرگواری فرمودید. استفاده کردیم و بهره بردیم، سایه‌تان مستدام باشد. دوستان عزیز از شما هم ممنون و سپاسگذارم که امشب هم برنامه زنده «حبل المتین» را همراهی فرمودید.

طبق معمول ما دیگر یکشنبه‌ها در خدمتتان هستیم و مباحثی را تقدیم حضورتان خواهیم کرد. ان شاءالله که مورد لطف و عنایت و مرحمت امام زمانمان هم قرار بگیرد.

اللهم عجل لولیک الفرج

در پناه حضرت حق و زیر سایه آقاجانمان حضرت مرتضی علی (سلام الله علیه) باشید. خدانگهدارتان

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها