لينک دانلود
(جلسه هشتاد و سه 22 02 1403)
موضوع: احادیث معتبری که علی عبد الرزاق نخواست ببیند !
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
...با این که حضرت امام کاظم گرفتار زندان و این ها بود. دوره زندان حضرت از سال 179 تا سال 183 چهار سال بود یعنی قبل از سال 179 مشکلی برای آقا امام کاظم (سلام الله علیه) نبود.
مشکلاتی هم آن زمان برای فرزندان آقا امام کاظم (سلام الله علیه) بود یعنی بعد از سال 179 امام کاظم که به بغداد برده شد و در زندان خیلی مخوف نگهداری می شد برای فرزندان ایشان و حتی برای شیعیان سخت ترین دوران بوده است.
ما از زندگی حضرت معصومه (سلام الله علیها) اطلاعات دقیقی نداریم، نه ازدواج ایشان برای ما محرز است و نه عدم ازدواج ایشان.
برای ولادت ایشان هم فقط صاحب کتاب انوار المشعشعین مطالبی آورده است.
جناب حجة الاسلام آقای حاج شیخ جواد مجتهد در مسافرت به مكه معظمه در مدینه طیّبه در كتابخانه مباركه به زحمت زیاد این تاریخ را به دست آورد. در كتاب «نزهة الأبرار فی نسب اولاد الائمة الأطهار» و در كتاب «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»، كه كتاب مفصّلی است، نقل میفرماید:
«ولدت فاطمة بنت موسی بن جعفر فی مدینة المنورة غرّة ذوالقعدة الحرام سنة 173 ثلاث و سبعین و مائة بعد الهجرة النّبویّة صلی الله علیه و آله»
سال 173 حضرت معصومه متولد شده و سال 179 آقا امام کاظم (سلام الله علیه) به بغداد تبعید شده اند. از سال 173 تا سال 179 شش سال می شود.
«و توفیّت فی العاشر من ربیع الثانی فی سنة 201 احدی و ماتین»
با این حساب تقریبا دوران زندگی ایشان 27 سال می شود. وقتی امام کاظم (سلام الله علیه) تبعید شده و به زندان رفته اند حضرت شش ساله بوده است. بعد از آن هم مشکلات شدیدی پیش آمد دیگر تا سال مرگ هارون الرشید، این فشارها و کشتارها نسبت به شیعیان هر روز گسترش می یافت. بعد از آن یک انفتاحی برای شیعیان ایجاد شد و آقا امام رضا (سلام الله علیه) هم بعد از مرگ هارون دیگر آن تقیه ای که زمان هارون الرشید داشتند حضرت کنار گذاشتند، نسبت به نقد خلافت خلفا مطالبی را مطرح می کردند.
در طوس هم که حضرت تشریف آوردند در مناظره ای که با علمای بزرگ اهل سنت و با یحیی ابن ضحاک داشت برای اولین بار ادله خلافت ابوبکر و عمر را زیر سوال می برند. مثلا مطرح فرمودند که: خود اینها (عمر بن خطاب) گفتند انتخاب ابوبکر «فلته» بوده است اگر کسی مشابه این را انجام داد باید کشته بشود چطور با این وضع خود ابوبکر خلیفه معین کرد؟! با این که معتقدند فلته بوده است؟ این که ایشان بالای منبر رفته و گفته:
«أني قد وليت عليكم ولست بخيركم»
آیا راست گفته یا دروغ گفته است؟ اگر راست گفته که اقرار کرده صلاحیت خلافت نداشته اگر دروغ گفته آدم دروغگو صلاحیت خلافت ندارد.
«وإن لي شيطانا يعتريني»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص336
نه حضرت امیر همچنین عبارتی دارد و نه بعد از ایشان ائمه دیگر تا آقا امام کاظم (سلام الله علیه) یعنی مشخص است که چه اتفاقی افتاده باید این بررسی بشود.
در مرگ هارون و درگیری که بعد بین مأمون و برادرش امین پیش می آید ظاهر قضیه را از تاریخ می شود این طور استفاده کرد که در زمان مأمون قیام های متعددی توسط شیعیان در گوشه و کنار کشور اسلامی بوده است و برای این که این ها را بخوابانند و خودشان را طرفدار اهل بیت نشان بدهند دیگر متعرض شیعیان نشدند.
یک مقدار انفتاحی برای شیعیان به وجود آمد، بعد از شهادت امام رضا (سلام الله علیه) تقریبا این انفتاح تا حدودی برداشته شد. یعنی بعد از شهادت امام جواد سال 220 اختناق به اوج رسید. امام هادی و امام عسکری (سلام الله علیهما) زندانی نظامی بودند، تا به سال 260 هجری برسد.
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ ما در کتاب الاسلام واصول الحکم آقای عبدالرزاق به این عبارت می رسیم که ایشان با این تعبیر به مخالفانش حمله می کند:
«كل ما جاء به الإسلام من عقائد ومعاملات، وآداب وعقوبات، فإنما هو شرع ديني خالص لله تعالى، ولمصلحة البشر الدينية لا غير»
تا آن جا که دارد:
«النبي قد لحق صلی الله بالرفيق الأعلى من غير أن يسمي أحدًا يخلفه من بعده»!
رسول اکرم از دنیا رفت بدون این که کسی را به عنوان جانشین خودش معین کند!
«ولا أن يشير إلى من يقوم في أمته مقامه»!
و نه این که کسی هم به جای او بنشیند !
«بل لم يشر عليه السلام طول حياته إلى شيء يسمى دولة إسلامية أو دولة عربية فكيف اذا كان من عمله ان ينشئ دولة يترك أمر تلك الدولة مبهما على المسلمين ليرجعوا سريعا»
چگونه امکانپذیر و معقول است که پیغمبر اکرم دولت و حکومت اسلامی و سیاسی تشکیل بدهد ولی جانشین برای خودش معین نکند و قائم مقامی برای خودش معین نکند که مردم بعد از او سرگردانند بمانند؟!
«یضرب بعضهم رقاب بعض»
این را عزیزان دقت کنند. بعد می گوید:
«واعلم أن الشیعة جمیعا متفقون علی أن رسول الله قد عیّن علیا رضی الله تعالی عنه للخلافة علی المسلمین من بعده»
شیعه اتفاق دارند که رسول اکرم امیر المؤمنین را برای خلافت مسلمین انتخاب کرد.
«ولا نرید أن نقف بک عند مناقشة ذلک الرأي»
اصلا نمی خواهم در رابطه با عقیده شیعه در این جا وارد بشوم و مناقشه کنم.
«فإن حظه من النظر العلمي قلیل لا ینبغي أن یلتفت الیه»
بهره شیعه از نظر علمی خیلی ناچیز است! اصلا ارزش توجّه را ندارد.
ابن خلدون هم گفته است:
«إن النصوص التي ینقلونها ویئولونها علی مقتضی مذهبهم لا یعرفها جهابذة السنة»
نصوصی که شیعیان نقل می کنند و بر طبق مذهب شان تأویل می کنند علمای بزرگ شیعه به هیچ وجه همچنین نصی را نمی شناسند و هم چنین ناقلین شریعت هم چنین نصوصی را نمی شناسند!
«بل اکثرها موضوع أو مطعون في طریق»
اکثر این ها یا جعلی است و یا سندا ضعیف است و یا:
«أو بعید عن تأویلاتهم الفاسدة»
بعد یک بحث مفصلی را می آورد که فعلا با آن خیلی کار نداریم.
ایشان دو تا مسئله را مطرح می کند یکی این که رسول اکرم از دنیا رفت و کسی را برای خلافت و قائم مقامی معین نکرد.
ما در این دو سه هفته از قاضی عبدالجبار معتزلی، تفتازانی، عضد الدین ایجی نزدیک بیست تا دلیل از قرآن و سنت برای خلافت ابوبکر و عمر و عثمان آوردیم.
آقای عبد الرزاق! اگر پیامبر کسی را برای خلافت معین نکرده ادله ای که این ها (عبدالجبار معتزلی، تفتازانی، عضد الدین ایجی) اورده اند چه است؟ شما حداقل یکی یا دو تا از این ادله را ذکر می کردید! همان طور که ما نقل کردیم! ما که این ها را از کتاب های شیعه نیاوردیم.
«اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر ...»
شرح المقاصد في علم الكلام؛ اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى، ج2، ص298
سی – چهل نفر از علما گفتند جعلی است و با واقعیت هم تطبیق نمی کند. و امثال این ها که زیاد است شما چند تا از این ها را می آوردید نقد علمی می کردید نه این که با یک جمله که ما در قرآن هیچ نداریم شصت تا آیه را کنار هم بچینید و رد بشوید!
بعد بگویید بزرگان ما هم هیچ دلیلی ندارند و سراغ اجماع رفتند و اجماع علمای ما به تعبیر عضد الدین ایجی هیچ مدرکی ندارد اجماع فاقد مدرک است.
در این جا من چند تا نکته ای را می خواهم عرض کنم. اولا ما سراغ آیات قرآنی می رویم آیه 6 سوره احزاب:
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است!
سوره احزاب (33): آیه 6
آقای عبدالرزاق! چه ایرادی داشت که شما این آیه را می آوردید، اقوال بزرگان تان را در این زمینه مطرح می کردید و توجیه می کردید و رد می کردید.
زمخشری متوفای 538 است یعنی نزدیک ده قرن قبل از عبدالرزاق است و کتاب کشافش هم از تفاسیر معتبر و طراز اول اهل سنت است ایشان وقتی به این آیه می رسد:
«(النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ) في كل شيء من أمور الدين والدنيا (مّنْ أَنفُسِهِمْ) ولهذا أطلق»
می گوید: به صورت مطلق آمده است. (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) نگفته من امر دین، من امر دنیا، من امر السیاسة، من امر الاخلاق، من امر الاحکام بلکه به صورت مطلق آمده است.
«ولم یقید»
پس:
«فيجب عليهم أن يكون أحبّ إليهم من أنفسهم، وحكمه أنفذ عليهم من حكمها»
الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل؛ اسم المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، ج3، ص531
هر حکمی پیامبر اکرم تنفیذ کند چه حکم مربوط به مسائل سیاسی باشد، تشکیل حکومت باشد، تشکیل ارتش باشد، جنگ باشد «أنفذ عليهم من حكمها»
نسفی متوفای 710 است تفسیر او هم از کتاب های معتبر اهل سنت است . می گوید:
«(النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم) أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها»
تفسير النسفي؛ اسم المؤلف: النسفي الوفاة: 710، دار النشر: ج3، ص297
ابو حیان اندلسی متوفای 745 است. این ها حداقل هفت قرن قبل از این آقا (عبد الرزاق) است.
«(أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ) : أي في كل شيء، ولم يقيد.»
تفسير البحر المحيط؛ اسم المؤلف: محمد بن يوسف الشهير بأبي حيان الأندلسي الوفاة: 745هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ -2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل، ج7، ص208
مقید هم نشده عین همان تعبیری که زمخشری داشته است. ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه متوفای 751 است می گوید:
«(النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم) وهو دليل على ان من لم يكن الرسول اولى به من نفسه فليس من المؤمنين»
اگر کسی معتقد نباشد پیغمبر به او از خودش اولی هست اصلاً مؤمن نیست
«بل الحكم على نفسه للرسول صلى الله عليه وسلم يحكم عليها اعظم من حكم السيد على عبده أو الوالد على ولده»
الرسالة التبوكية زاد المهاجر إلى ربه؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751، دار النشر: مكتبة المدني - جدة، تحقيق: د. محمد جميل غازي، ج1، 29
تمام این ها را ایشان می آورد و هیچ تصرفی نمی تواند چه در نفس خودش و چه در دین خودش، چه در دنیا و چه در هر مسائلی دخالت کند جز به دستور رسول اکرم.
ملا علی قاری که اهل سنت حنفی برای او احترام قائل هستند متوفای 1014 است او هم همین تعبیر را دارد:
«(النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم) [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا، ولذا أطلق ولم يقيد»
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح؛ اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق : جمال، ج 6، ص 112
شوکانی متوفای 1250 است همین تعبیر را دارد:
«(النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم) أى هو أحق بهم فى كل أمور الدين والدنيا»
فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1250، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج4، ص261
آلوسی سلفی متوفای 1270 در جلد 21 صفحه 151 دارد:
«(النبي أولى بالمؤمنين) أي أحق وأقرب إليهم (من أنفسهم) أو أشد ولاية ونصرة لهم وأطلقت الأولوية ليفيد الكلام أولويته عليه الصلاة والسلام في جميع الأمور
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني؛ اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 21، ص 151
اقای عبد الرزاق! آیا این آیه جزء آیات قرآن هست یا نه؟! شما 65 تا آیه آوردید چه اشکالی داشت (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) را هم می آوردید؟ تفاسیر بزرگان تان در این آیه را هم می آوردید و اگر قبول نداشتید، نقد می کردید.
نکته مهم اینکه طبرانی متوفای 360 در کتاب معجم کبیر خودش نقل می کند:
«حدثنا أَحْمَدُ بن عَمْرٍو الْبَزَّارُ وأَحْمَدُ بن زُهَيْرٍ التُّسْتَرِيُّ قَالا ثنا محمد بن عُثْمَانَ بن كَرَامَةَ ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى ثنا يُوسُفُ بن صُهَيْبٍ عن دُكَيْنٍ عن وَهْبِ بن حَمْزَةَ قَالَ صَحِبْتُ عَلِيًّا مِنَ الْمَدِينَةِ إلى مَكَّةَ فَرَأَيْتُ منه بَعْضَ ما أَكْرَهُ فقلت لَئِنْ رَجَعْتُ إلى رسول اللَّهِ»
می گوید اگر برگردم:
«لأَشْكُوَنَّكَ إليه فلما قَدِمْتُ لَقِيتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فقلت رأيت من عَلِيٍّ كَذَا وَكَذَا»
شروع کردم علیه علی حرف زدن. فرمود:
«فقال لا تَقُلْ هذا فَهُوَ أَوْلَى الناس بِكُمْ بَعْدِي»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج22، ص135
این در کتاب شیعه که نیست (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) این جا می گوید علی اولی بکم من بعدی. ابو نعیم اصفهانی همین تعبیر را دارد. سندش هم که این آقا می گوید چنین و چنان است همین یک روایت را سندش را بررسی کنیم این آقا می گوید فلانی گفته از نظر سند جعلی است یا سندش ضعیف است بررسی می کنیم.
کتاب سیر اعلام النبلاء در رابطه با بزار می گوید:
«البزار الشيخ الإمام الحافظ الكبير»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج13، ص280
ذهبی می گوید به کسی که امام می گویند هیچ طعنی در رابطه با او قابل قبول نیست. تذکرة الحفاظ نسبت به ابو جعفر احمد ابن یحیی که از آن تعبیر به تستری می کنند.
«الحافظ، الحجة العلامة احد الاعلام»
تهذیب الکمال محمد ابن عثمان العجلی بخاری آورده، ابن حبان در ثقاتش آورده، ابو حاتم گفته صدوق فلانی گفته ثقة صدوق. هفت – هشت تا راوی که دارد همه شان بلا استثنا مورد وثاقت هستند تمام این ها ثقه هستند تا به دکین ابن سعید می رسد او هم صحابی است که آقایان می گویند در رابطه با صحابی نباید صحبت کرد.
طبرانی در همان کتاب معجم کبیر در جای دیگر روایتی نقل می کند که در قضیه حجة الوداع رسول اکرم فرمود:
«فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونِي في الثَّقَلَيْنِ فَنَادَى مُنَادٍ وما الثَّقَلانِ»
...
«فَلا تَقْدُمُوهُمَا فَتَهْلَكُوا وَلا تَقْصُرُوا عنهما فَتَهْلَكُوا وَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ»
از کتاب و قرآن جلو نیفتید هلاک می شوید عقب نمانید هلاک می شوید به آن ها چیزی یاد ندهید آن ها اعلم شما هستند.
«ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي اللَّهُ عنه فقال من كنت أَوْلَى بِهِ من نَفْسِي فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة: الثانية، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج5، ص166
دیگر از این بهتر؟! منبع شیعه هم که نیست. هرچند در منابع شیعه در این باره بیش از شصت سند داریم.
«وَ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَكْرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام) أَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ ثُمَّ أَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَكَ الْحَسَنُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ بَعْدَهُ جَعْفَرٌ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُوسَى أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحَسَنُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ هُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ.»
كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر؛ خزاز رازى، على بن محمد، محقق/ مصحح: حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف، ناشر: بيدار، ص 177، باب ما روي عن الحسين بن علي (علیه السلام) عن رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) في النصوص على الأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم أجمعين.
ما در این جا با منابع شیعه کار نداریم. این پنجاه، شصت تا روایتی که ما داریم الائمة اولی بالمؤمنین این در کتابهای خود شما اهل سنت است. قرآن می گوید: (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) این هم با سند صحیح می گوید «علي اولی بالمؤمنین من انفسهم».
آقای عبد الرزاق! آیا باز هم می گویید: «إن رسول الله قد لحق بالرفیق الاعلی ولم یخلف احدا»؟ یا باید بگوییم شما بی سواد هستید از کتاب های خودتان خبر ندارید این کتاب ها را ما ننوشتیم. طبرانی متوفای 360 است قبل از شیخ صدوق است. شیخ صدوق متوفای 381 است. قبل از سید مرتضی و قبل از شیخ طوسی و قبل از شیخ مفید است. این ها که در کتاب هایشان آورده اند با سندهای صحیح هم اورده اند، این ها را می خواهد چه کار کند؟
حاکم نیشابوری نقل می کند:
«ثم أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وذكر الحديث بطوله هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص1118
آیا این ها نشان نمی دهد که رسول اکرم آن اولویت در دین و در دنیا که خدا برای ایشان معین کرده را برای حضرت امیر (سلام الله علیه) هم معین کرده است. آیا شما واضح تر و بهتر از این می خواهید؟!
آیا ما می توانیم بگوییم مثل عبدالرزاق که فارغ التحصیل الازهر است و خودش جزء قاضی القضات مصر است و یک عمری را با این کتاب ها سپری کرده از این روایت ها هیچ اطلاعی نداشته است؟
آیا ابن خلدون که می گوید روایاتی که شیعه نقل می کند یا این روایات همه جعلی است یا این روایات سندا مخدوش است حرفش پذیرفتنی است؟!
نکته دوم: حدیث خلفائی اثنی عشر در ده – دوازده جای صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است «خلفائي اثنی عشر» شما این را کنار عبارت عبد الرزاق بگذارید که می گوید قد لحق بالرفیق الاعلی ولم یخلفه احدا!
این در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم است اگر شما بیایید به کتاب های علمای اهل سنت خدشه کنید، به کتاب های این دو (بخاری و مسلم) که دیگر نمی توانید خدشه کنید. صحیح مسلم نقل می کند:
«إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»
این دین به پایان نمی رسد مگر با دوازده خلیفه.
این دوازده خلیفه چه است؟
«لَا يَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِيًا ما وَلِيَهُمْ»
متولی شود
«اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»
«لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً»
در ادامه دارد:
«فقال كَلِمَةً صَمَّنِيهَا الناس»
این خیلی جالب است. پیامبر یک جمله ای فرمود جابر ابن سمره می گوید به قدری جمعیت داد و بیداد کردند که گوش من کر شد! پیامبر چه فرمود؟ آن جا چه اتفاقی افتاد؟ این مسائل در عرفات یا در منی انجام شده است در جمع حدود صد و بیست هزار جمعیت .
آیا این «صمّنیها الناس» دلیل بر این نیست که آن هایی که دنبال خلافت بودند به خاطر خلافت بعد از پیامبر مسلمان شده بودند دیدند خلفائی اثنی عشر همه بافته های آن ها را رشته کرده است و شروع به سر و صدا کردند؟!
«فقلت لِأَبِي ما قال قال كلهم من قُرَيْشٍ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1452- 1453، ح1821
البته آن جا دارد می گوید من چیزی نشنیدم از پدرم سوال کردم که پیامبر چه فرمود؟ پدرم گفت : پیامبر فرمود: «من قریش» و حال آن که در منابع دیگر دارد کلهم من بنی هاشم.
کلهم من قریش هم باشد پیامبر فرمود: گل سرسبد قریش بنی هاشم است. گل سرسبد بنی هاشم هم من و علی ابن ابی طالب هستیم.
امیر المؤمنین هم می فرماید:
«إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص201
حال این عبارت مسند احمد را ملاحظه کنید. مسند احمد نقل می کند: پیش عبدالله مسعود نشسته بودیم داشت برای ما قرآن می خواند. گفتیم آقای عبدالله مسعود:
«هل سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَمْ تملك هذه الأُمَّةَ من خَلِيفَةٍ»
از پیامبر سوال کردید که بعد از شما جانشینان شما چند نفر هستند؟
«فقال عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ ما سألني عنها أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَكَ»
عبدالله مسعود گفت از روزی که من عراق آمدم هیچکس از من در این باره سوال نکرده است.
«ثُمَّ قال نعم وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بني إِسْرَائِيلَ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص398، ح3781
آیا از این واضح تر؟! احمد ابن حنبل متوفای 241 است؛ یعنی در حقیقت قبل از کلینی ما که متوفای 329 است و قبل از بخاری که متوفای 256 و قبل مسلم که متوفای 261 است.
پرسش:
استاد ببخشید! اصلا ارزش دارد این قدر به عبد الرزاق بپردازیم با توجه به این که منابع خودشان را می گوید جعلی یا ضعیف است؟
پاسخ:
برای این که یک روز بعد از انقلاب مثل پسر بازرگان یا مهدی حائری خیلی از افرادی که با نظام به مشکل برخوردند در رابطه با تشکیل حکومت سیاسی همه زیر پرچم عبد الرزاق رفته اند. می گویند پیغمبر حق تشکیل حکومت نداشت بعد از آن هم ائمه نداشتند و امام خمینی بر خلاف قرآن سنت حکومت اسلامی تشکیل داده است.
لذا تا تکلیف کتاب علی عبد الرزاق (الاسلام و اصول الحکم) روشن نشود نمی توانیم استدلال کنیم چون اول باید شبهات ایشان دفع شود تا معلوم شود که این ها واقعاً یا بی سواد هستند یا مغرض و معاند هستند.
اصلا کاری به شیعه نداریم چطور علی عبدالرزاق به هیچ یک از عبارت هایی که شیخ مفید ، سید مرتضی یا شیخ طوسی دارند و این همه ادله برای خلافت حضرت امیر آورده اند توجه یا استناد نمی کند؟!
علمای اهل سنت در الأزهر، در مراکش و عربستان سعودی به کتاب عبدالرزاق جواب داده اند ولی بنده ندیدم از بزرگان شیعه در طول 60- 70 سال یک کتاب مستقلی در رد تفکرات عبد الرازق نوشته باشند.
درباره همین روایت خلفای اثنا عشر که از مسند احمد نقل کردیم، ابن حجر در المطالب العالیة، جلد 9 می گوید:
«هذا إسنادٌ حسن»
همچنین تحفه أحوذی که شرح سنن ترمذی است.
در رابطه با نقیب (دوستان دقت کنند) تفسیر قرطبی می گوید:
«أن النقيب كبير القوم القائم بأمورهم الذي ينقب عنها وعن مصالحهم فيها»
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج6، ص112
تفسیر روح المعانی، جلد 6، صفحه 87
«أنهم كانوا وزراء وصاروا أنبياء بعد ذلك»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني؛ اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج6، ص87
تفسیر ابن کثیر:
«والسمع والطاعة لله ولرسوله ولكتابه»
تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج2، ص33
آقای عبد الرزاق! که می گویی پیغمبر از دنیا رفت خلیفه معین نکرد! این ها را هم جواب بده!
نکته جالب دیگر در ذیل حدیث خلفای اثنا عشر
«عن جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال خَطَبَنَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِعَرَفَةَ فقال لَنْ يَزَالَ هذا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً ظَاهِراً عَلِى من نَاوَأَهُ لاَ يَضُرُّهُ من فَارَقَهُ أو خَالَفَهُ حتى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كلهم من قُرَيْشٍ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 96
این است که پیامبر می فرمایند: خلفای من دوازده نفر هستند آن کسانی که از این ها مفارقت و مخالفت کردند به این ها ضرر نمی زنند. یعنی ولایت این ها (أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) ثابت است.
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛
سوره احزاب (33): آیه 6
نشان می دهد بعد از رسول الله، مردم از این ها مفارقت و مخالفت می کنند. این ها خیلی پیام دارد.
آقایان هم آوردند «حدیثٌ صحیح» . همین طور:
«لا یضره مخالف ولا موافق»
این تعبیر خیلی جالب است.
نکته سوم: تعبیری است که قبلاً شاید چند بار مطرح کردیم نکته خیلی ظریفی است بزّار که الان گفتیم «الإمام الحافظ» و ... در بحر الزخار نقل می کند از پیغمبر سوال کردند:
«ألا تستخلف عليا»
آیا علی را به عنوان خلیفه معین نمی کنید؟
یعنی اسم نمی بری و تأکید نمی کنی؟ با این که قبلاً هم فرموده است.
«قال إن تستخلفوه ولن تفعلوا»
اگر زیر بار خلافت علی بروید هرگز نخواهید رفت
«يسلك بكم الطريق وتجدوه هادیا مهدیا»
البحر الزخار؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292، دار النشر: مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409، الطبعة: الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله، ج7، ص299
این ها چه است؟ ابو نُعیم اصفهانی متوفای 420 است ایشان آورده:
«يا رسول الله ألا تستخلف عليا قال إن تولوا عليا تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم»
**
«قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن تستخلفوا عليا وما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يحملكم على المحجة البيضاء»
حلية الأولياء وطبقات الأصفياء؛ اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، ج 1، ص 64
یعنی رسول اکرم تمام حوادث بعد از خود را به چشم مبارک می دیدند.
پرسش:
قبل از این که این مطلب اثبات شود به نفع اهل سنت تمام می شود، روایت ها برای موضوع خلافت دارند که خلافت انتخابی بوده چون برای آن ها سوال است آیا علی را انتخاب نمی کنید؟ پیامبر می فرماید اگر چنین اتفاقی بیافتد علی شما را هدایت می کند در حالی که ما می گوییم انتصابی است.
پاسخ:
می گوید علی را نمی خواهید معین کنید یعنی در آخرین لحظه عمرش از او می پرسند
«وعن حذيفة رضي الله عنه قال قالوا يا رسول الله ألا تستخلف قال إني إن استخلفت عليكم فعصيتم خليفتي نزل العذاب قالوا ألا تستخلف أبا بكر قال إن تستخلفوه تجدوه قويا في أمر الله ضعيفا في نفسه قالوا ألا تستخلف عمر قال إن تستخلفوه تجدوه قويا في أمر الله قويا في بدنه قالوا ألا تستخلف عليا قال إن تستخلفوه تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم خرجه ابن السمان»
الرياض النضرة في مناقب العشرة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن محمد الطبري أبو جعفر الوفاة: 694، دار النشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت - 1996، الطبعة : الأولى، تحقيق: عيسى عبد الله محمد مانع الحميري، ج1، ص302
اگر خلیفه معین کنم می دانم که شما مخالفت می کنید و عذاب بر شما نازل می شود...
این ها عمدتاً این را آوردند برای این که برای خلافت خلفای مورد نظرشان زمینه فراهم کنند. ما از باب قاعده الزام داریم می گوییم پیغمبر اکرم خلیفه معین کرده ثابت است هیچ شک و شبهه ای نیست.
ادله انتخاب خلافت از منابع اهل سنت برای ما قطعی است. این را آوردند پیغمبر می گوید: «إن تستَخلِفوهُ» با توجه به آن معنایش این می شود اگر خلیفه معین کردم اگر به خلافت علی تن بدهید که تن نخواهید داد. «وما أراكم فاعلين»
این روایت را این ها که آوردند از این طرف خواستند یک فضیلتی برای ابابکر و عمر درست کنند اگر این طوری باشد آقایان که ده، بیست تا دلیل برای خلافت حضرت آوردند باطل می شود. این جا می خواهد بگوید اگر زیر بار خلافت علی بروید که نخواهید رفت «تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم»و امثال این ها.
کاملاً واضح و روشن است. عمر در آخرین لحظه عمرش گفت اگر علی را به عنوان ولی امر قبول کنید.
«أما والله لو وليتهم لحملتهم على المحجة البيضاء والحق الواضح، ولن يفعلوا»
التذكرة الحمدونية؛ اسم المؤلف: ابن حمدون محمد بن الحسن بن محمد بن علي الوفاة: 608هـ، دار النشر: دار صادر - بيروت/لبنان - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ج9، ص146
تنها کسی که شما را به راه راست و روشن هدایت می کند علی ابن ابی طالب است. کاملاً واضح و روشن است.
ولذا قسمت «وما أراكم فاعلين» را کار داریم می گوید این قبول که شما می گویید پیغمبر جانشینی برای خود معین نکرد اگر معین کرده بود شما زیر بار خلافت علی نمی رفتید. مشخص است بر این که عناد با امیر المؤمنین دارند.
در حدیثی دیگر حضرت فرمود بعد از من: «ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي»
«عن علي بن أبي طالب قال بينما رسول الله صلى الله عليه وسلم آخذ بيدي ونحن نمشي في بعض سكك المدينة إذ أتينا على حديقة فقلت يا رسول الله ما أحسنها من حديقة قال لك في الجنة أحسن منها ثم مررنا بأخرى فقلت يا رسول الله ما أحسنها من حديقة قال لك في الجنة أحسن منها حتى مررنا بسبع حدائق كل ذلك أقول ما أحسنها ويقول لك في الجنة أحسن منها فلما خلا له الطريق اعتنقني ثم أجهش باكيا قال قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك»
مسند أبي يعلى؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، تحقيق: حسين سليم أسد، ج1، ص426
این همه در کنار آن روایت معنا می دهد:
«عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهد إلي النبي صلى الله عليه وسلم أن الأمة ستغدر بي بعده هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص150
همه کنار هم قرار می گیرد مشخص می کند قضیه چیست.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته