لينک دانلود
درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم
(جلسه هفتاد و نهم 11 02 1403)
موضوع: نصب امام حسن علیه السلام به امامت توسط حضرت علی علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
سلام علیکم و رحمة الله در خدمت دوستان هستیم
پرسش:
استاد! ایده شورای شش نفره که عمر دستور داده بود آیا از جانب خودش بود یا سابقه ای در تاریخ وجود داشت؟ در تاریخ نداریم چنین ایده شش نفره بوده باشد. عمر هم آدم با هوشی نبود تا بتواند چنین ایده ای را بدهد و این ترکیب را بگذارد.
پاسخ:
ظاهر قضیه این است که ایشان اصلاً عقیده ای به شورا نداشت. او تصمیمی در رابطه با خلافت بعد از خودش نداشت. بنده دلیل قطعی برای آن دارم ولی چه مسائلی پیش آمد روایت داریم بر این که عبد الله پسرش مطرح کرد شما نمی خواهید کسی را انتخاب کنید؟ گفت نه.
حفصه نیز گفت اما عمر زیر بار نرفت، عایشه حفصه را پیش عمر فرستاد در این موارد از منابع اهل سنت مدرک داریم . سوال زیبایی بود در ادامه بحث دیروز.
کتاب صحیح مسلم را ملاحظه بفرمایید روایت از عبد الله عمر است می گوید:
«عن بن عُمَرَ قال حَضَرْتُ أبي حين أُصِيبَ»
وقتی ابو لؤلؤ کارش را انجام داد پیش پدرم رفتم
«فَأَثْنَوْا عليه»
مردم مدح و ثنا می گفتند
«وَقَالُوا جَزَاكَ الله خَيْرًا فقال رَاغِبٌ وَرَاهِبٌ»
تا آنجا که صحابه گفتند:
«قالوا اسْتَخْلِفْ»
«فقال أَتَحَمَّلُ أَمْرَكُمْ حَيًّا وَمَيِّتًا»
گفت زنده که بودم مشکلات و وزر وبال شما را قبول کردم. الان هم که دارم می میرم، می خواهید در آن دنیا نیز وِزر و وَبال شما را قبول کنم؟!
در «أَتَحَمَّلُ أَمْرَكُمْ» خیلی نکته هست.
«لَوَدِدْتُ أَنَّ حَظِّي منها الْكَفَافُ لَا عَلَيَّ ولا لي»
ای کاش سر به سر خدا با من رعایت می کرد نه به ضرر و نه به خیر من از بهشت خدا گذشتم ما را به جهنم نبرد!
«فَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ من هو خَيْرٌ مِنِّي يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْكُمْ فَقَدْ تَرَكَكُمْ من هو خَيْرٌ مِنِّي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال عبد اللَّهِ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ حين ذَكَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1454، ح1823
پرسش:
مشخص نیست در چه حالتی است؟
پاسخ:
مشخص است «حین أصیب» وقتی است که ترور شد و شکمش پاره شد آخرین لحظات عمرش است. البته قبل از این که این روایت را دوستان ببینند روایت صحیح بخاری را هم ببینند صحیح بخاری نقل می کند:
«لَمَّا طُعِنَ عُمَرُ جَعَلَ يَأْلَمُ فقال له بن عَبَّاسٍ وَكَأَنَّهُ يُجَزِّعُهُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَلَئِنْ كان ذَاكَ لقد صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَحْسَنْتَ صُحْبَتَهُ ثُمَّ فَارَقْتَهُ وهو عَنْكَ رَاضٍ ثُمَّ صَحِبْتَ أَبَا بَكْرٍ فَأَحْسَنْتَ صُحْبَتَهُ ثُمَّ فَارَقْتَهُ وهو عَنْكَ رَاضٍ ثُمَّ صَحَبَتَهُمْ فَأَحْسَنْتَ صُحْبَتَهُمْ وَلَئِنْ فَارَقْتَهُمْ لَتُفَارِقَنَّهُمْ وَهُمْ عَنْكَ رَاضُونَ قال أَمَّا ما ذَكَرْتَ من صُحْبَةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَرِضَاهُ فَإِنَّمَا ذَاكَ مَنٌّ من اللَّهِ تَعَالَى مَنَّ بِهِ عَلَيَّ وَأَمَّا ما ذَكَرْتَ من صُحْبَةِ أبي بَكْرٍ وَرِضَاهُ فَإِنَّمَا ذَاكَ مَنٌّ من اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ مَنَّ بِهِ عَلَيَّ»
تا آن جایی که می گوید شما این همه خدمت کردید .... گفت:
«وَأَمَّا ما تَرَى من جَزَعِي فَهُوَ من أَجْلِكَ وَأَجْلِ أَصْحَابِكَ»
این که الان جزع می کنم به خاطر تو و اصحابت که همه گفتند به خاطر امیر المؤمنین است. یعنی خودش هم متوجه بود غصب خلافت به این سادگی ها نیست.
«والله لو أَنَّ لي طِلَاعَ الأرض ذَهَبًا لَافْتَدَيْتُ بِهِ من عَذَابِ اللَّهِ عز وجل قبل أَنْ أَرَاهُ قال حَمَّادُ بن زَيْدٍ حدثنا أَيُّوبُ عن بن أبي مُلَيْكَةَ عن بن عَبَّاسٍ دَخَلْتُ على عُمَرَ بهذا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1350، ح3489
...اگر تمام کره زمین پر از طلا می شد «لَافْتَدَيْتُ بِهِ من عَذَابِ اللَّهِ عز وجل قبل أَنْ أَرَاهُ» این ها را می دادم تا از عذاب خدا راحت می شدم.
پرسش:
معمولاً هر مجرمی همچنین حالتی دارد مخصوصاً وقتی شرائط شدیدتر می شود فرقی نمی کند پشیمان است می خواهد بر گردد و اصلاح کند.
پاسخ:
بحث اصلاح نیست. امیر المؤمنین موقع شهادت می فرماید:
«فُزْتَ وَ رَبِ الْكَعْبَة»
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ. ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م. ، تحقيق : خليل المنصور، ج1، ص130
اما آخرین لحظات این ها را ملاحظه کنید خیلی متفاوت است!!
حلیة الأولیاء ابو نعیم اصفهانی متوفای 420 این متن را همه دارند. عمر در آخرین لحظه حیاتش می گوید:
«قال عمر ليتني كنت كبش أهلي»
«کَبش» یعنی قوچ، گوسفند نر.
«يسمنوني ما بدا لهم»
هر چقدر می توانند من را چاق کنند
«حتى إذا كنت أسمن»
آن اندازه ای که می توانم چاق بشوم
«ما أكون زارهم بعض من يحبون»
بعضی از دوستان شان به زیارت شان بیایند
«فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا»
من را بکشند یک قسمتم را آبگوشت و قسمت دیگرم را کباب درست کنند
«ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا»
حلية الأولياء وطبقات الأصفياء؛ اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، ج1، ص52
ای کاش من را می خوردند البته در آن زمان یخچال نبود گوسفند را می کشتند گوشتش را می پختند و در داخل «أنبان» یعنی پوست گوسفند یا بز با چربیش می ریختند هر وقت می خواستند استفاده می کردند. «قدید» به آن می گویند
جامع الأحادیث سیوطی دارد. ابوبکر نیز قبلاً همین حرف را زده بود. در جامع الأحادیث، ابوبکر آخرین لحظه دید پرنده ای بالای درخت است گفت:
«طُوبَى لَكَ يَا عُصْفُورُ»!
خوش به حالت ای گنجشک
«تَأْكُلُ مِنَ الثمَارِ، وَتَطِيرُ فِي الأَشْجَارِ، لاَ حِسَابَ عَلَيْكَ وَلاَ عَذَابَ، وَاللَّهِ لَوَدَدْتُ أَني كَبْشٌ يُسَمنُنِي أَهْلِي، فَإِذا كُنْتُ أَعْظَمَ مَا كُنْتُ وَأَسْمَنَهُ يَذْبَحُونِي فَيَجْعَلُونِي بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً، ثُمَّ أَكَلُونِي ثُمَّ أَلْقُونِي عَذِرَةً فِي الْحَش»
کاش قوچی می بودم مرا ذبح می کردند ... بعد مرا می خوردند سپس به عنوان نجاست در خرابه ها من را می انداختند!
«وَأَني لَمْ أَكُنْ خُلِقْتُ بَشَرَاً»
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر: ، ج13، ص51
این صحبت ها را در کنار فرمایش حضرت امیر (سلام الله علیه) یا دیگر ائمه و اولیاء الله بگذارید خیلی از مردان خدا را می بینید آخرین لحظه احساس شادمانی می کند چهره اش بشاش می شود بعد از مرگش او را می بینند می گوید در آن لحظه حضرت امیر و ائمه (علیهم السلام) آمدند:
«رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) قَالَ لِلْحَارِثِ الْهَمْدَانِيِ:
يَا حَارُ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي * مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلا»
الخرائج و الجرائح؛ نويسنده: قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله (تاريخ وفات مؤلف: 573 ق)، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، ناشر: مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم: 1409ق، ج1، ص179
مشخص است هر مؤمنین در آخرین لحظه اظهار شادمانی می کند این ها چه دیدند و چه کرده بودند که چنین پشیمان بودند و چنین آرزوهایی کردند، خدا می داند!
(برگردیم به روایت صحیح بخاری)
«... وَأَمَّا ما تَرَى من جَزَعِي فَهُوَ من أَجْلِكَ وَأَجْلِ أَصْحَابِكَ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1350، ح3489
این جا می گوید من از تو و اصحابت می ترسم خیلی مطلب است.
این که فرمودید چه کسانی مطرح کردند؟ عبد الله عمر می گوید پیش خواهرم رفتم
«عن بن عُمَرَ قال دَخَلْتُ على حَفْصَةَ فقالت أَعَلِمْتَ أَنَّ أَبَاكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ»
شنیدم پدرت نمی خواهد خلیفه معین کند.
«قال قلت ما كان لِيَفْعَلَ»
هر چه بخواهد انجام می دهد
«قالت إنه فَاعِلٌ قال فَحَلَفْتُ أَنِّي أُكَلِّمُهُ في ذلك فَسَكَتُّ حتى غَدَوْتُ ولم أُكَلِّمْهُ قال فَكُنْتُ كَأَنَّمَا أَحْمِلُ بِيَمِينِي جَبَلًا حتى رَجَعْتُ فَدَخَلْتُ عليه فَسَأَلَنِي عن حَالِ الناس وأنا أُخْبِرُهُ»
می خواستم در این زمینه حرفی بزنم ساکت شدم تا پیش او رفتم
«ثُمَّ قلت له إني سمعت الناس يَقُولُونَ مَقَالَةً فَآلَيْتُ أَنْ أَقُولَهَا لك»
مردم حرف هایی می زنند دلم نیامد برایت نگویم
«زَعَمُوا أَنَّكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ»
شنیدم شما می خواهید خلیفه معین نکنی
«وَإِنَّهُ لو كان لك رَاعِي إِبِلٍ أو رَاعِي غَنَمٍ»
دقت کنید! یعنی پیغمبر اکرم (نستجیر بالله) متوجه نبود که گله باید چوپان داشته باشد ولی آقای عبد الله بن عمر این مسئله را متوجه بود!! چنان چه یک چوپان شتر و یا گوسفند داشته باشد و گله را رها کند بر گردد گله از بین نمی رود؟
«فَرِعَايَةُ الناس أَشَدُّ»
می خواهی بروی خلیفه معین نکنی این که مردم را بدون خلیفه رها می کنی شدیدتر است از آن چوپانی که گله را در بیابان رها می کند!
«قال فَوَافَقَهُ قَوْلِي»
پدرم (عمر بن خطاب) با حرف من موافقت کرد گفت راست می گویی !
«فَوَضَعَ رَأْسَهُ سَاعَةً ثُمَّ رَفَعَهُ إلي»
سرش را پایین انداخت حالش خراب بود
«فقال إِنَّ اللَّهَ عز وجل يَحْفَظُ دِينَهُ وَإِنِّي لَئِنْ لَا أَسْتَخْلِفْ فإن رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لم يَسْتَخْلِفْ وَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فإن أَبَا بَكْرٍ قد اسْتَخْلَفَ»
«قال فَوَاللَّهِ ما هو إلا أَنْ ذَكَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبَا بَكْرٍ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ لم يَكُنْ لِيَعْدِلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَحَدًا وَأَنَّهُ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ»
فهمیدم دارد رسول اکرم را با ابابکر مقایسه می کند قطعاً رسول الله را بر ابابکر مقدم می دارد. پیغمبر خلیفه معین نکرد این هم نمی خواهد خلیفه معین کند.
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1455
این ها را در صحیح بخاری آوردند.
در کتاب الإمامة والسیاسة از قول عایشه آورده اند مهاجرین آمدند چه کارهایی کردند
«فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلى عائشة وأقرئها مني السلام واستأذنها أن أقبر في بيتها مع رسول الله ومع أبي بكر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وكرامة ثم قالت»
به پسرش عبد الله گفت پیش عایشه برو سلام من را برسان از او اجازه بگیر در کنار رسول الله دفن شوم. آمد تا آن جایی که عایشه به پسر عمر گفت:
«يا بني أبلغ عمر سلامي وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة فأتى عبد الله فأعلمه»
پیام عایشه را داد
«فقال ومن تأمرني أن أستخلف»
چه کسی را نظر داری من خلیفه کنم؟
«لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح باقيا استخلفته ووليته فإذا قدمت على ربي فسألني وقال لي من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول لكل أمة أمين وأمين هذه الأمة أبو عبيدة بن الجراح ولو أدركت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول إن معاذ بن جبل يأتي بين يدي العلماء يوم القيامة ولو أدركت خالد بن الوليد لوليته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول خالد بن الوليد سيف من سيوف الله سله على المشركين ولكني سأستخلف النفر الذين توفي رسول الله وهو عنهم راض»
تک تک صحابه را نام می برد و می گوید خالد ابن ولید «سیفٌ مِن سیف الله» بود و امثال این ها بعد دارد:
«فأرسل إليهم جميعهم وهم علي بن أبي طالب وعثمان بن عفان وطلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام وسعد بن أبي وقاص وعبد الرحمن بن عوف رضوان الله عليهم وكان طلحة غائبا فقال يا معشر المهاجرين الأولين إني نظرت في أمر الناس فلم أجد فيهم شقاقا ولا نفاقا فإن يكن بعدي شقاق ونفاق فهو فيكم تشاوروا ثلاثة أيام فإن جاءكم طلحة إلى ذلك وإلا فاعزم عليكم بالله أن لا تتفرقوا من اليوم الثالث حتى تستخلفوا أحدكم فإن أشرتم بها إلى طلحة فهو لها...»
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص25
این ها نشان می دهد عایشه و حفصه از محرّکین اساسی عمر برای تعیین خلیفه بودند. مطلب زیاد است من فقط خلاصه ای بیان کردم این بحث های بیست و پنج، سی سال قبل ما است. تا به حال فرصتی نبود این جا را مطرح کنیم. مطرح کردنش هم مقداری هزینه بر است.
ولذا می بینیم عایشه و حفصه از رسول اکرم برای امت دل سوزتر هستند! یعنی عایشه می گوید: «لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة»
حفصه می گوید «لا تَدع» ، عبد الله عمر می گوید «لا تَدع بلا خلیفه» از درون این ها تحریک می کنند تحریک کردن این ها از چه کانالی بود علت و قضیه اش چه بود، این ها مسائلی است که بحث و بررسی دارد.
پرسش:
مشخص است که ایده شورای شش نفره عمر را چطوری به دست آورده است؟
پاسخ:
ایشان توضیح داد گفت الان بخواهم خلیفه معین کنم یعنی پیام عایشه را وقتی شنید متأثر شد. رابطه این ها با عایشه به چه نحوی بود، از او حرف شنوی داشتند یا خیر، احترام می کردند؟ بعد از او گفت خالد، ابو عبیده جراح، سالم مولا ابو حذیفه نیستند این ها اگر بودند من این ها را خلیفه می کردم پیغمبر در حق این ها چه گفته است؟
ولی در این جا به هیچ وجه اسمی از حضرت امیر نمی برد خالد «سیفٌ مِن سیوف الله» شد؛ ابو عبیده جراح «امین الله» شد ولی نسبت به حضرت امیرالمومنین علیه السلام، ساکت است!
پرسش:
از ابن عباس هم نام نمی برد.
پاسخ:
بله، این ها با بنی هاشم میانه درست و حسابی نداشتند ولذا در تمام این قضایا یک نفر از بنی هاشم برای استانداری و ... انتخاب نمی شود. دو سه نفر مثل سلمان و ... که استاندار شدند هم ابتدا از حضرت امیر مشورت گرفتند و حضرت اجازه فرمودند. برای این که حداقل نمونه ای از حکومت اسلامی را مردم در زمان این ها ببینند.
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ بحث مان در سخنان عضد الدین ایجی و شارح مواقف بود، ادله متعددی را برای مشروعیت خلافت ابوبکر و بعد نسبت به خلفا می آورد. تا جایی که رسیدیم:
«إمامة الأئمة الثلاثة»
المواقف؛ الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م. ج 8، ص 619
آیه را آورد بعد دارد:
«اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر»
این در حق ابابکر و عمر است در مورد حضرت امیر و عثمان چه؟ در حق عمر، نص ابوبکر بود
«استخلفت عليكم عمر بن الخطاب ولم آلكم خيرا»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2 ، تحقيق: عبد الله القاضي، ج2، ص272
در مورد حضرت امیرالمومنین علیه السلام و عثمان فقط بیعت بود. بعد بحثی دارد
«المقصد الخامس في أفضل الناس بعد رسول الله»
این جا هشت دلیل به عنوان نص بر خلافت ابوبکر آورد. بعد از این دَه دلیل برای خلافت ابوبکر می آورد. دلیل دهم را عزیزان دقت کنند.
«العاشر قول علي رضي الله عنه (خير الناس بعد النبيين أبو بكر ثم عمر ثم الله أعلم)»
آقایان نزدیک به هفتاد مورد دارند که حضرت امیر در شورای شش نفره از فضایل و حقانیت خودش دلیل امامت و خلافت خودش را نقل کرده است هیچ اشاره ای ندارند.
در مناقب علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه) ابن مردویه متوفای 410 با سند صحیح دارد خیلی هم پیش شان عزیز دُردانه است و تعریف و توصیف دارند.
آن جا دو سند برای سخنرانی حضرت امیر می آورد سند اول مقداری مشکل دارد ولی سند دومش صد در صد صحیح است. آقایان اهل سنت هیچ اشاره ای به آن نمی کنند! ظاهرا نه تفتازانی اشاره می کند نه عضد الدین ایجی و نه دیگران.
«وقوله إذ قيل له»
قول امیر المؤمنین گفتند یا علی نمی خواهی وصی معین کنی؟
«ما توصي أي أما توصي وما تعين من يقوم مقامك بعدك»
و قوله اذا قیل خبرش آمد:
«ما أوصى رسول الله حتى أوصي»
پیغمبر وصیت نکرد من وصیت کنم
«ولكن إن أراد الله بالناس خيرا جمعهم على خيرهم كما جمعهم بعد نبيهم على خيرهم»
المواقف؛ الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م. ج 8، ص 631
پیغمبر وصی معین نکرد خدای عالم عنایت کرد مردم خودشان تشخیص دادند خلیفه ای را معین کنند اراده خدا بوده است. «جمعهم على خيرهم كما جمعهم بعد نبيهم على خيرهم» بعد از این سراغ ادله شیعه می رود یکی یکی نقل و نقد می کند
پرسش:
استاد! خود عمر در روایت قبلی اشاره شد می گوید پیامبر جانشین انتخاب نکرد، این ها می دانستند که وصی انتخاب کرده و این جا هم از زبان حضرت امیر باز هم گفته می شود که پیامبر جانشین انتخاب نکرد به این نتیجه می رسیم هر دو جعلی است از یک جا نشأت گرفته است
پاسخ:
بله، می خواهم این را مطرح کنم حضرت امیر فرمود پیغمبر انتخاب نکرد که من انتخاب کنم یعنی امیر المؤمنین هم انتخاب نکرد.
سخنان (باطل) آقای دکتر صفری فروشانی را ملاحظه کنید: «امام علی (علیه السلام) وقتی حکومت را متولی بودند در جامعه بزرگ هیچ تلاشی برای معرفی امام حسن به عنوان جانشین سیاسی خودشان نکردند.... نصوصی داریم که این ها در راستای امامت باطنی است، اگر توصیه می کردند مسلماً امام حسن به حکومت نمی رسید عدم توصیه باعث شد امام به حکومت برسد که چرا اگر توصیه می کردند خوارج و گروه های مخالف، اشراف و دیگران تبلیغات را شروع می کردند که هیچ کس حکومت را موروثی نکرد. ابوبکر و عمر نکرد عثمان هم کشته شد حضرت علی برای اولین بار می خواهد حکومت را موروثی کند.... اگر امام علی حکومت را موروثی اعلام کرده بود بزرگ ترین بهانه را دست معاویه داده بود.»!!
برای همین احادیث متعددی جعل کردند یکی را خواندیم. دیگر معجم کبیر طبرانی دارد آن هم بد نیست دوستان این ها را ببینند.
«وَذَكَرَ أَنَّ جُنْدُبَ بن عبد اللَّهِ دخل على عَلِيٍّ يَسْأَلُ بِهِ فقال يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إن فَقَدْنَاكَ وَلا نَفْقُدُكَ فَنُبَايِعُ الْحَسَنَ»
اگر تو از دنیا رفتی ان شاء الله از دنیا نروی، تو را از دست دادیم که ان شاء الله از دست ندهیم با امام حسن بیعت کنیم؟
«قال ما آمُرُكُمْ وَلا أَنْهَاكُمْ»
فرمود: نه می گویم بروید بیعت کنید نه می گویم بیعت نکنید.
«أَنْتُمْ أَبْصَرُ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج1، ص100
عمدتاً حرف شان این است عمده از کتاب های دسته سوم و چهارم است.
إرواء الغلیل ناصر الدین البانی در حدیث 1640 می گوید:
«وهذا إسناد ضعيف معضل»
إرواء الغليل؛ نويسنده: محمد ناصر الألباني (وفات: معاصر)، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت – لبنان: 1405 – 1985م، ج6، ص76
در تاریخ طبری همین عبارت را می آورد. البانی می گوید:
«إسنادُهُ ضعیفٌ»
اما آنکه عضد الدین ایجی نقل کرده است از سه، چهار تا از علقه مضغه ها و مخصوصاً شعبی است که عداوت شان با حضرت امیر مثل آفتاب روشن است.
اما در رابطه با خلافت حضرت امیر الفتوح ابن أعثم متوفای 314 معاصر سید مرتضی و شیخ مفید، جلد 3 از قول آقا امام حسن مجتبی می فرماید:
«فإن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب لما نزل به الموت ولاني هذا الأمر من بعده»
وقتی آخرین لحظات عمر امیر المؤمنین رسید من را ولی امر مسلمین بعد از خودش قرارد داد.
الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري ( ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق، ج4، ص285
ببینید بعضی ها (مثل آقای صفری فروشانی در این مورد) به اندازه ابن کثیر هم غیرت ندارند! در البداية والنهاية می گوید:
«ثم بعدهم الحسن بن علي»
بعد از خلیفه خلفاء اربعه
«لأن عليا أوصى إليه»
حضرت علی به امام مجتبی وصیت کرد یعنی وصی خودش قرار داد!
«وبايعه أهل العراق»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج6، ص249
عقد الفرید متوفای 328 ابن عبد ربه می گوید:
«حدثني غیر واحد ممن أدركت من المشايخ أن علي بن أبي طالب أصار الأمر إلى الحسن»
العقد الفريد؛ اسم المؤلف: احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م، الطبعة: الثالثة، ج 4، ص 437
ابو الفرج اصفهانی متوفای 356 در الأغانی در مورد حضرت امام مجتبی دارد ابو الاسود دوئلی وقتی خبر شهادت حضرت امیر را شنید
«قال أتى أبا الأسود الدؤلي نعي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام وبيعة الحسن عليه السلام فقام على المنبر فخطب الناس ونعى لهم عليا عليه السلام»
در خطبه اش:
«وقد أوصى بالإمامة بعده إلى ابن رسول الله صلى الله عليه وسلم وابنه وسليله وشبيهه في خلقه وهديه»
الأغاني؛ اسم المؤلف: أبو الفرج الأصبهاني الوفاة: 356هـ، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان، تحقيق: علي مهنا وسمير جابر، ج12، ص380
مروج الذهب مسعودی متوفای 346
«وقد ذكرت طائفة من الناس أن علياً رضي اللّه عنه أوصى إلى ابنه الحسن والحسين، لأنهما شريكان في آية التطهير، وهذا قول كثير ممن ذهب إلى القول بالنصّ»
مروج الذهب؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ) الوفاة: 346، دار النشر:، ج1، ص340
ابن ابی الحدید:
«ثم عهد بها إلى الحسن (علیه السلام) عند موته»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، محقق/ مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم: 1404ق، ج1، ص169
ابن صباغ مالکی، عبد الله ابن عباس بعد از شهادت حضرت امیر بلند شد گفت:
«یا معاشر الناس هذا ابن نبيکم ووصي إمامکم فبایعوه»
شاه ولی الله دهلوی از سر کرده های نواصب در تحفه اثنی عشریه می گوید: بعضی از جُهال امامیه -مصداقش را خودتان پیدا کنید- از راه فرط عناد -یعنی شدت عناد و تعصب- می گویند نزد اهل سنت بعد از عثمان شهید، امام، معاویة ابن ابی سفیان است و این کلامی است ناشی از کمال وقاحت و شوخ چشمی که دروغ گوید بر روی تو، -یک ضرب مثل است-
والا هر جاهل فارسی خوان بلکه طفل دبستان عقاید نامه فارسی اهل سنت را که نظم جامی است خوانده یا دیده باشد یقین می داند که اهل سنت قاطبتاً اجماع دارند بر آن که معاویه از ابتدای امامت حضرت امیر بغاوت یعنی تا آخر تفویض امام حسن از بغات بود که اطاعت امام وقت نداشت. بعد از تفویض حضرت امام بدو از ملوک شد.
تعبیر خیلی تندی است می گوید بعضی از جهال امامیه این ها که از کمال وقاحت شان است می گویند بعد از شهادت امیر المؤمنین یا بعد از عثمان، معاویه روی کار آمد و حال آن که معاویه بعد از صلح امام حسن مجتبی که خلافت را به او واگذار کرد خلیفه شد.
مولانا محمد نافع از علمای شرق کشور می گوید: امام حسن فرمود اگر چه این خلافت حق من است ولی من به خاطر خدمت به اسلام و از بین رفتن اختلاف و حفاظت خون مسلمین آن را ترک می کنم.
همه این ها نشان می دهد که این ها دست پخت حکومت است این عبارت صحیح مسلم است دو هزار روایت بیاورند این عبارت همه را مثل بُلدوزر خراب می کند روایت 4468 خلیفه دوم در جلسه ای که امیر المؤمنین است، عباس عموی پیامبر است، طلحه و زبیر، سعد ابن ابی وقاص و عبد الرحمن ابن عوف هستند یعنی همه این ها در جلسه نشستند معلوم می شود قبلاً ارتباطی با این ها داشته است این طور نبود بی ارتباط باشد این مربوط به اوایل خلافت عمر ابن الخطاب است نه اواخرش این ها در رابطه با فدک اختلاف داشتند.
«ثُمَّ نَشَدَ عَبَّاسًا وَعَلِيًّا بِمِثْلِ ما نَشَدَ بِهِ الْقَوْمَ أَتَعْلَمَانِ ذلك قالا نعم قال فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ من بن أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هذا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ من أَبِيهَا فقال أبو بَكْرٍ قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ما نُورَثُ ما تركنا صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إنه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ»
او را دروغگو، گنهکار، خائن و حیله گر می دانستید.
«ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أنت وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ فَقُلْتُمَا ادْفَعْهَا إِلَيْنَا فقلت إن شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا على أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللَّهِ أَنْ تَعْمَلَا فيها بِالَّذِي كان يَعْمَلُ رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وسلم) فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ قال أَكَذَلِكَ قالا نعم»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص 1378، ح 1757
این نص صریح مسلم است آخرش سوال می کند آیا واقعاً این طوری بود؟ «والله یعلم» من چه و چه بودم آیا این طوری نبود؟ این ها گفتند « نعم» بله این طوری بود یعنی نظر حضرت امیر این است که ابوبکر و عمر «غادراً خائناً»
پرسش:
یک نکته دیگر این که در کلمه ولی است که ما می توانیم از آن استفاده کنیم.
پاسخ:
بله، بخاری فهمید کار خراب شده است یعنی به هم خورده است لذا بخاری وقتی همین روایت را نقل می کند، قسمت مهم آن که علیه ابوبکر و عمر است را حذف می کند! می گوید:
«تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2049، ح5043
مشخص است وضع خراب است که بخاری «كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» را حذف کرده و بجای آن کذا وکذا گذاشته است! در جای دیگر از تمام عبارت را حذف می کند.
«أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هل تَعْلَمُونَ ذلك فَقَالُوا نعم ثُمَّ قال لِعَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ أَنْشُدُكُمَا اللَّهَ هل تَعْلَمَانِ ذلك قالا نعم ثُمَّ تَوَفَّى الله نَبِيَّهُ صلى الله عليه وسلم فقال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَبَضَهَا أبو بَكْرٍ فَعَمِلَ فيها بِمَا عَمِلَ فيها رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَنْتُمَا حِينَئِذٍ وَأَقْبَلَ على عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ فيها كَذَا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فيها صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تَوَفَّى الله أَبَا بَكْرٍ فقلت أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ فَقَبَضْتُهَا سَنَتَيْنِ أَعْمَلُ فيها بِمَا عَمِلَ بِهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وأبو بَكْرٍ ثُمَّ جِئْتُمَانِي وَكَلِمَتُكُمَا على كَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ وَأَمْرُكُمَا جَمِيعٌ جِئْتَنِي تَسْأَلُنِي نَصِيبَكَ من بن أَخِيكِ وَأَتَانِي هذا يَسْأَلُنِي نَصِيبَ امْرَأَتِهِ من أَبِيهَا فقلت إن شِئْتُمَا دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا على أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللَّهِ وَمِيثَاقَهُ تعملان فيها بِمَا عَمِلَ بِهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَبِمَا عَمِلَ فيها أبو بَكْرٍ وَبِمَا عَمِلْتُ فيها مُنْذُ وَلِيتُهَا وَإِلَّا فلا تُكَلِّمَانِي فيها فَقُلْتُمَا ادْفَعْهَا إِلَيْنَا بِذَلِكَ فَدَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا بِذَلِكَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هل دَفَعْتُهَا إِلَيْهِمَا بِذَلِكَ قال الرَّهْطُ نعم فَأَقْبَلَ على عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ فقال أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ هل دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا بِذَلِكَ قالا نعم»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2664
هیچ اشاره ای هم ندارد حتی کذا وکذایش را این جا حذف کرده است نشان می دهد قضیه حرف عمر ابن الخطاب علیه آن ها بوده است. البته ابن حبان به جای غادراً خائناً می گوید:
وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ»
صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج14، ص577
ملاحظه کنید در صحیح بخاری دارد:
«وكان لِعَلِيٍّ من الناس وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ فلما تُوُفِّيَتْ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ الناس»
...مردم از حضرت علی رویگردان شدند.
«فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أبي بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ ولم يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا»
حضرت علی (علیه السلام) کسی را نزد ابی بکر فرستادند و فرمودند: پیش ما بیا
«ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ»
کسی را با خودت نیاور
«كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ»
خیلی واضح و روشن است تا وقتی می آید می گوید:
«فقال عُمَرُ لَا والله لَا تَدْخُلُ عليهم وَحْدَكَ فقال أبو بَكْرٍ وما عَسَيْتَهُمْ أَنْ يَفْعَلُوا بِي والله لآتِيَنَّهُمْ فَدَخَلَ عليهم أبو بَكْرٍ فَتَشَهَّدَ عَلِيٌّ فقال إِنَّا قد عَرَفْنَا فَضْلَكَ وما أَعْطَاكَ الله ولم نَنْفَسْ عَلَيْكَ خَيْرًا سَاقَهُ الله إِلَيْكَ وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1549، ح9998
«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ» معنای إستبدَدتَ چیست؟ از هر فرد عوام کوچه بازاری سوال کنید امیر المؤمنین (علیه السلام) به ابوبکر بفرماید: تو در حق ما در رابطه با امر خلافت و امامت استبداد کردی به چه معناست؟ حتما پاسخ می دهد به معنای مخالفت و تقابل حضرت علی علیه السلام با ابوبکر و عمر است. این در صحیح بخاری آمده است دیگر قابلیت توجیه هم ندارد. همچنین صحیح مسلم همین تعبیر را دارد
«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1380، ح1759
در رابطه با امر خلافت در حق ما استبداد کردی آیا با چنین عقیده ای که حضرت امیر سلام الله علیه نسبت به ابوبکر و عمر دارند، اساسا امکان دارد بفرمایند: من کسی را نمی خواهم معین کنم همان طور که پیغمبر معین نکرد. خدا بعد از پیغمبر امر مردم را اصلاح کرد و آن چه که صلاح ملت بود پیش آورد. بعد از من هم آن چه که صلاح است خدا پیش خواهد آورد؟! این ها بازی هایی است که متعصبان اهل سنت در آوردند نمی دانیم آقای عضد الدین ایجی، تفتازانی و دیگران عبارت صحیح بخاری و صحیح مسلم را دیدند یا ندیدند؟
اگر ندیدند باید بگوییم (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ) اگر دیدند بعد از دیدن هم اصلاً اشاره ای هم نکردند از اولین کتاب کلامی مشهورشان المغنی فی الأمامة گرفته تا کتاب های کلامی تفتازانی و فخر رازی و امثال این هیچ کدام شان در بحث خلافت چیزی نگفتند. فقط حرف حضرت امیر را (که به آن حضرت به دروغ نسبت داده اند) همه آورده اند که حضرت امیر مؤید خلافت ابوبکر بود.
در رابطه با این اصلاً توجیه هم نکردند که همچنین روایتی صحیح مسلم و صحیح بخاری دارد جوابش هم این است. ولذا نمی دانیم با این ها چه کار باید کرد؟ واقعا فردای قیامت چه جوابی دارند؟!
این که حضرت امیر می فرمایند بعد از خودم خلیفه معین نمی کنم از اعجب عجایب است! در حدیث خلفائی اثنی عشر ابوبکر ابن عربی متوفای 543 در شرح صحیح ترمذی خلفا را می شمارد
«فعددنا بعد رسول اللّٰه (صلی الله علیه واله وسلم) اثني عشر أميراً فوجدنا: أبابكر، عمر، عثمان، عليّاً، الحسن...»
شرح ابن العربي على سنن الترمذي ٩: ۶٨ - ۶٩ .
همچنین ابن حجر در فتح الباری وقتی خلفای پیغمبر را می خواهد بشمارد می گوید:
«الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم تكون ملكا لأن الثلاثين سنة لم يكن فيها الا الخلفاء الأربعة وأيام الحسن بن علي»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص212
یعنی شما هیچ آخوند سنی و وهابی پیدا نمی کنید حدیث خلفای اثنی عشر را بیاورند امام حسن را جزء خلفا نشمرده باشند. یک نفر نیست همه شان در کنار خلفای اربعه، امام مجتبی را آورده اند چه در خلفای اثنی عشر چه در حدیث «الخلافة بعدی ثلاثون سنة» در آن جا هم می گویند «ثلاثون سنة» با پنج ماه خلافت حضرت امام مجتبی تمام شد.
نووی در شرح صحیح مسلم همین طور دارد. سیوطی دارد، ابن حجر هیتمی دارد، عبد القادر قرشی دارد، مناوی، محمود ابو ریه، کتانی ادریسی همه نقل کرده اند. یعنی همه این آقایان در کنار خلفای اثنی عشر امام حسن را آورده اند و «الخلافة بعدی ثلاثون سنة» باز امام حسن را جزء خلفای سی سال اول بعد از رحلت پیغمبر آورده اند.