2024 October 8 - سه شنبه 17 مهر 1403
نقد و بررسی وصیت ابوبکر در مورد خلافت عمربن الخطاب
کد مطلب: ١٥٨٦٨ تاریخ انتشار: ١٧ مرداد ١٤٠٣ - ١٢:٥٩ تعداد بازدید: 370
خارج فقه الحکومه » فقه
نقد و بررسی وصیت ابوبکر در مورد خلافت عمربن الخطاب

(جلسه هفتاد و هفتم 09 02 1403)

 
 
 

 

لينک دانلود
  
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه هفتاد و هفتم  09 02  1403)

موضوع:  نقد و بررسی وصیت ابوبکر در مورد خلافت عمربن الخطاب

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

بحث ما در رابطه با سخنان عبد الرزاق بود.

 عرض کردیم اگر ایشان حداقل کتاب های اهل سنت را که در کلام نوشته شده است ملاحظه می کردند این طور بی مهابا نمی گفتند در قرآن برای حکومت سیاسی رسول اکرم و بعد از رسول اکرم  آیه ای نداریم و همچنین در سنت هم در مورد حکومت سیاسی رسول اکرم و بعد از ایشان نداریم.

در رابطه با حرف آقای عضد الدین ایجی و شارحش آقای جرجانی روی آن مقداری بحث می کنیم.

جلسه قبل عرض کردیم ایشان حدود ده تا دلیل برای امامت ابوبکر می آورد و حدود ده تا دلیل هم برای افضلیت ابوبکر می آورد.

بعد تحت عنوان:

«تذنيب ؛ إمامة الأئمة الثلاثة تعلم ما يثبت منها ببعض الوجود المذكورة»

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص605

می گوید: از عبارت هایی که قبلاً برای امامت ابوبکر آوردیم امامت عمر و عثمان هم ثابت خواهد شد ولی برای حضرت علی علیه السلام دلیلی نداریم.

بعد آنچه که برای ما خیلی مهم است روایاتی است که ایشان را آورده است.

«اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج1، ص238

دراین مورد صحبت کردیم. نسبت به حضرت امیر هم یک کلمه می آورد:

«وفي حق عثمان وعلي البيعة»

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص621

دیگر دلیلی برای حضرت امیر المؤمنین نیاورده است.

 ایشان می گوید:

 «وطريقه المعول عليه في حق عمر»

و روشی که می شود در حق عمر اعتماد کرد

«نص أبي بكر»

عزیزان این را خوب دقت کنند این جا حرف زیاد دارم به اندازه ای که بشود بحث می کنیم. می گوید دلیل خلافت عمر ابن الخطاب، نصّ ابوبکر است.

«وذلك أنه»

توضیح

«دعا في مرضه عثمان بن عفان وأمره أن أكتب هذا ما عهد أبو بكر بن أبي قحافة آخر عهده من الدنيا وأول عهده بالعقبى حالة يبر فيها الفاجر ويؤمن فيها الكافر "إني استخلفت عليكم عمر بن الخطاب"

در آخرین لحظه به عثمان گفت بنویس من عمر را برای خودم خلیفه کردم.

«فإن أحسن السيرة»

اگر روش عمر با مردم خوب بود

«فذلك ظني به»

حسن ظن من هم، همین را اقتضا می کند.

«والخير أردت»

 من هم با نصب عمر، خیر را برای امت اسلامی اراده کردم.

«وإن تكن الأخرى»

اگر غیر از این بود أحسن السیرة نبود. البته «وإن تکن الأخریٰ» را ایشان فقط دارد پانزده تا از مصادر اهل سنت را دیدم کلمه «وإن تکن الأخریٰ» را هیچ کس ندارد. حتی مسند احمد و سنن نسائی همه این عبارت را آوردند. یعنی کمتر کتاب روایی و کلامی دارند که: «إني استخلفت عليكم عمر بن الخطاب» را نیاورده باشند ولی «وإن تکن الأخریٰ» یعنی اگر غیر از این بود (وَسَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ)

 (وَسَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ)

آنها که ستم کردند به زودی می ‌دانند که بازگشت شان به کجاست!

سوره شعراء (26): آیه 227

معلوم می شود ابوبکر اعتماد خاصی به سیره عمر نداشته است.

به نکاتی که عرض می کنم خوب دقت کنید روی این خیلی کار کردیم فایلی که در رابطه با خلفا داریم بالای پنج هزار ساعت رویش کار کردیم. اگر تألیف بشود سه برابر کتاب حضرت آیت الله طبسی خواهد شد.

 نکته اول این که صحابه وقتی شنیدند ابوبکر دارد عمر را انتخاب می کند همه برای اعتراض به میدان آمدند. در مصنف ابن ابی شیبه چنین آمده است:

«أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس تستخلف علينا فظا غليظا»

یک آدم بد اخلاق، بدخو و تند

«ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ»

الان که قدرت ندارد این همه تند است اگر قدرت داشته باشد چه خواهد کرد؟

«فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر»

ابابکر در حال جان دادن است آخرین لحظاتش است به او می گویند: جواب خدا را چه می خواهی بدهی (که عمر بن خطاب خشن را بر ما خلیفه قرار دادی)؟!

«قال أبو بكر أبربي تخوفونني»

ابوبکر گفت: من را از خدا می ترسانید؟!

شما تعبیر را نگاه کنید!! اگر هیچ چیز دیگر نباشد همین کافی است.

«أقول اللهم استخلفت عليهم خير خلقك»

من بهترین خلقت را برای مردم خلیفه قرار دادم!

«ثم أرسل إلى عمر فقال إني موصيك بوصية إن أنت حفظتها إن لله حقا بالنهار لا يقبله بالليل وإن لله حقا بالليل لا يقبله بالنهار وانه لا يقبل نافلة حتى تؤدى الفريضة وإنما ثقلت موازين من ثقلت موازينه يوم القيامة باتباعهم في الدنيا الحق وثقله عليهم وحق لميزان لا يوضع فيه إلا الحق أن يكون ثقيلا وإنما خفت موازين من خفت موازينه يوم القيامة باتباعهم الباطل وخفته عليهم وحق لميزان لا يوضع فيه إلا الباطل أن يكون خفيفا وان الله ذكر أهل الجنة بصالح ما عملوا وانه تجاوز عن سيئاتهم...»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة : الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج7، ص434، ح 37056

بعد سراغ عمر فرستاد گفت من تو را وصیت می کنم اگر حفظ کردی چه و چه... سندش هم وکیع این جراح است تقریب التهذیب ابن حجر، حجر می گوید:

«ثقةٌ حافظٌ عابدٌ»

 اسماعیل ابن ابی خالد است تقریب التهذیب باز هم دارد:

 «ثقةٌ ثَبتٌ»

 ثَبت یعنی آدم دقیقی که در مسائل علمی لغزش ندارد.

زبید ابن حارث، ابن ادریس و اسماعیل ابن خالد در تقریب التهذیب باز:

 «ثقةٌ ثبتٌ عابدٌ»

 سند هم از دیدگاه اهل سنت صد در صد صحیح است.

 اعتراض حضرت امیر؛ در طبقات ابن سعد جلد 3، صفحه 207 آمده است:

«عن عائشة قالت لما ثقل أبي دخل عليه فلان وفلان»

عایشه می گوید پدرم حالش رو به وخامت می رفت...

لأفقالوا يا خليفة رسول الله ماذا تقول لربك إذا قدمت عليه غدا وقد استخلفت علينا بن الخطاب فقال أجلسوني أبالله ترهبوني»

آیا دارید من را از خدای عالم می ترسانید؟

 «أقول استخلفت عليهم خيرهم»

پرسش:

فلان و فلان مشخص نشد چه کسی است؟

پاسخ:

عایشه خواسته اسم حضرت علی را نیاورد یعنی کلاً یک عنایتی دارد در خیلی از جاها اسم حضرت علی را نمی آورد به خاطر قضیه إفک و طلاق

روایت بعدی:

«لما حضرت أبا بكر الوفاة استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت»

چه کسی را خلیفه قرار دادی؟

«قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال أبالله تفرقاني»

تفرقان همان ترساندن است. فرق به معنی ترساندن است.

 «لأنا أعلم بالله وبعمر منكما»

من از شما هم به خدا آگاه‌ تر هستم و هم به عمر آگاه تر هستم!

«أقول استخلفت عليهم خير أهلك»

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج3، ص274

در کتاب الإمامة والسیاسة دارد:

«فدخل عليه المهاجرون والأنصار»

باز إستخلفت فلان در این جا مهاجرین و انصار آمدند

«فدخل عليه المهاجرون والأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر فقالوا نراك استخلفت علينا عمر وقد عرفته وعلمت بوافقه فينا وأنت بين أظهرنا فكيف إذا وليت عنا وأنت أنت لاق الله عز وجل فسائلك فما أنت قائل فقال أبو بكر لئن سألني الله لأقولن استخلفت عليهم خيرهم في نفسي»

الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ. ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص22

حتی ابن تیمیه از قافله عقب نمانده یعنی تا این حدّ روایات متعدد و واضح است.

پرسش:

اسناد کتاب الإمامة و السیاسة درست است؟

پاسخ:

صد در صد درست است یعنی از علمای اهل سنت تا نزدیک قرن نُهم و دهم همه نقل کردند. إبن عربی ناصبی در کتابش مفصل و مرتب از ایشان نقل می کند. ابن عربی یک آدمی است که هم علماً قوی است و هم دقت های زیادی دارد. ناصبی بودنش یک بحث دیگری دارد. ابوبکر ابن عربی غیر از ابن عربی عارف است.

پرسش:

شما با خصم در استدلال هایتان به این کتاب استدلال می کنید؟

پاسخ:

معمولاً در بحث ها با علمای شان استدلال نمی کنم چون استدلال ما باید (وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ) باشد.

(وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)

و با آنها به روشی که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن!

سوره نحل (16): آیه 125

اگر ده نفر، توثیق کرده باشند پنج نفر هم تضعیف کردند. آن ها سراغ مضعّفات می روند در کتاب هایم هم حتی المقدور نیاوردم الا به عنوان مؤید آورده باشم.

شما اگر کتاب قصة الحوار الهادئ یا نقد قفاری را ملاحظه بفرمایید یک مورد از ابن قتیبه نیاوردیم.

پرسش:

از ابن ابی الحدید چه؟

پاسخ:

از ابن ابی الحدید هم حتی المقدور نمی آوریم الّا آن که هیچ دلیلی نداشته باشیم فقط این ها گفته باشند می گوییم ایشان گفته است بعد بلافاصله مدارک را کنارش می آوریم. ابن عربی نقل کرده، ابن خلدون نقل کرده و دیگران نقل کرده اند بلا فاصله این ها را کنارش می آوریم.

 منهاج السنة، جلد 6، صفحه 155

«وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفوني أقول وليت عليهم خير أهلك»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج6، ص155

در جلد هفتم دارد:

«لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة»

تعدادی از مردم خلافت عمر را کراهت داشتند حتی طلحه گفت:

«ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفني أقول و ليت عليهم خير اهلك»

 منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص461

ابن تیمیه از حضرت امیر و انصار و ... نمی آورد. «فقال الناس تستخلف علينا فظا غليظا» اول سندی که آوردیم توده مردم بود. هیچ کدام از آن ها را ابن تیمیه نمی آورد از طلحه می آورد می گوید طلحه هم همچنین چیزی گفته است. این ها نمونه های است که در منابع آمده است.

در کتاب کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 272 دارد:

«لما نزل بأبي بكر رضي الله عنه الموت دعا عبد الرحمن بن عوف»

دوستان دقت کنند روایت قابل تأملّی است، ابوبکر قبل از این که عمر را انتخاب کند عبد الرحمن ابن عوف را خواست گفت:

«فقال أخبرني عن عمر فقال يا خليفة رسول الله هو والله أفضل من رأيك فيه من رجل إلا إنه فيه غلظة»

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج2، ص272

بهترین کسی که شما انتخاب کردید الا این که آدم تندی است.

حتی مشهور است می گویند :

«درة عمر أهيب من سيف الحجاج»

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج1، ص114

«كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج»

مغني المحتاج إلى معرفة معاني ألفاظ المنهاج؛ اسم المؤلف: محمد الخطيب الشربيني الوفاة: 977، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج 4، ص 390

شلّاق عمر از شمشیر حجاج بن یوسف مخوف تر است.

همه این را آوردند شاید بیش از سی، چهل مصدر اهل سنت دارند. به آن هم می رسیم. عبد الرحمن هم گفت این آدم تندی است به حرف عبد الرحمن ابن عوف اصلا توجه نکرد.

«دعا عثمان بن عفان وقال له أخبرني عن عمر»

عثمان را خواست گفت عمر چطور آدمی است؟ گفت:

«سريرته خير من علانيته وليس فينا مثله فقال أبو بكر لهما لا تذكرا مما قلت لكما شيئا»

به عبدالرحمن و عثمان گفت این که با شما در رابطه با عمر مشورت کردم جایی نگویید.

«ولو تركته ما عدوت عثمان»

اگر عمر را انتخاب نکنم جز عثمان کسی دیگر را انتخاب نمی کنم تا دارد:

«ودخل طلحة بن عبيد الله على أبي بكر فقال استخلفت على الناس عمر وقد رأيت ما يلقى الناس منه وأنت معه وكيف به إذا خلا بهم»

باز هم عمر را خلیفه کردی با این که گفتم آدم تندی است و خودت هستی این همه تندی دارد.

«وأنت لاق ربك فسائلك عن رعيتك فقال أبو بكر أجلسوني فأجلسوه فقال أبالله تخوفني إذا لقيت ربي فسألني قلت استخلفت على أهلك خير أهلك»

حتی حدیثی دارند که از قبایل پیش ابوبکر آمده بودند. یعنی چیزی بود که حکومت از این ها گرفته بود نمایندگان ابوبکر با نامه ابوبکر آمدند گفت شما حق این ها را پس بدهید.

در مسیر عمر را ملاقات کردند عمر گفت قضیه چه است؟ گفت فلان جا اموال ما را حاکم گرفته بود پیش ابوبکر آمدیم نامه برای مان نوشت، گفت نامه را به من بدهید نامه را گرفت تکه تکه کرد همان کاری که با نامه حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) کردند.

این ها دوباره نزد ابوبکر برگشتند گفتند:

«أ أنت خلیفة أم عمر»

آیا تو خلیفه هستی یا عمر؟! تو نامه می نویسی او نامه را پاره می کند! ابوبکر گفت:

 «عمر إن شاء»

 اگر بخواهد خلیفه واقعی عمر است.

پرسش:

«ولا یجیز إلا ما أجازَ عمر»

پاسخ:

بله، حتی مرگ ابوبکر هم مشکوک است این که قضیه اش چه بود مقداری دقت شود. چون این ها ابوبکر را به عنوان مترسک آوردند تا کارها ردیف شود و خودشان مسئولیت ها را به عهده بگیرند.

می گویند مسموم شده است ولی چه کسی به او سم داد مخفی مانده است. مثل قضیه سعد ابن عباده گفتند اجنه او را کشته است، حتماً ایشان را هم یکی از اجنه آمد مسموم کرد و رفت!

پرسش:

حرف هایی که از ابوبکر نقل می شود مربوط به چه زمانی است؟

پاسخ:

آخرین لحظه عمرش که دنیا می رود.

«استخلفت على الناس عمر وقد رأيت ما يلقى الناس منه وأنت معه وكيف به إذا خلا بهم وأنت لاق ربك فسائلك عن رعيتك»

طلحه گفت ابوبکر تو به ملاقات خدا داری می روی خدا از بنده هایش سوال می کند چرا چنین کردی؟

«فقال أبو بكر أجلسوني فأجلسوه»

من را بنشانید یعنی طوری بود نمی توانست خودش بنشیند.

«فقال أبالله تخوفني إذا لقيت ربي فسألني قلت استخلفت على أهلك خير أهلك ثم إن أبا بكر أحضر عثمان بن عفان خاليا»

خالیا یعنی تنهایی

«ليكتب عهد عمر»

تا این که وصیتنامه اش را این طور نوشت:

«فقال له اكتب بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما عهد أبو بكر بن أبي قحافة إلى المسلمين»

این وصیتی است

«أما بعد ثم أغمي عليه»

بی هوش شد

«فكتب عثمان أما بعد فإني قد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب ولم آلكم خيرا»

من جز برای شما هیچ انتظار دیگری ندارم

«ثم أفاق أبو بكر»

ابوبکر از بی هوشی در آمد

«فقال اقرأ علي»

چه نوشتی؟

«فقرأ عليه فكبر أبو بكر»

همین که بی هوش شده بود و به هوش آمد عثمان گفت نوشتم «قد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب»! ابوبکر تکبیر گفت !

«وقال أراك خفت أن يختلف الناس إن مت في غشيتي»

ترسیدی اگر من در این بی هوشیم بمیرم مردم اختلاف کنند؟

«قال نعم قال جزاك الله خيرا عن الإسلام وأهله فلما كتب العهد أمر به أن يقرأ على الناس فجمعهم وأرسل الكتاب مع مولى له ومعه عمر فكان عمر يقول للناس أنصتوا واسمعوا لخليفة رسول الله ...»

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج2، ص272

ولی نبی مکرم با این که سالم است می فرماید:

«ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قال عُمَرُ إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 1، ص 54، کتاب العلم، باب 39، ح114

«ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 3، ص 1111، کتاب الجهاد، باب 172، ح2888

عمر بن خطاب می گوید: آن حضرت -نستجیر بالله- هذیان می گوید ، درد بر او غلبه کرده! ولی 

ابوبکر بیهوش هم شده است وقتی به هوش می آید و خلافت عمر را تأیید می کند، هیچ اعتراضی بر آن نیست که هذیان یگوید!

مطلبی را که عرض کردیم کتاب کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 272 در چندین صفحه آورده است. ثقات ابن حِبان تمام رواتی که ثقه هستند آورده است ایشان جلد 2 همان عبارت را آورده است عثمان را خواست و دیگران را خواست.

«ثم قال لعثمان اكتب هذا ما عهد عليه أبو بكر بن أبى قحافة إلى المسلمين أما بعد ثم أغمى عليه»

همین که نوشت: «ما عهد أبو بكر بن أبي قحافة إلى المسلمين اما بعد» بی هوش شد

«فذهب عنه فكتب عثمان أما بعد فقد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب ولم آلكم خيرا ثم أفاق أبو بكر فقال اقرأ على فقرأ عليه ذكر عمر فكبر أبو بكر فقال جزاك الله عن الإسلام خيرا ثم رفع أبو بكر يديه»

«ذكر عمر» این جا کلمه را مقداری واضح کرده است گفت من عمر را نوشتم

«فقال اللهم ولّيته بغير أمر نبيك»

این ها را داشته باشید همه این ها به درد می خورد «اللهم ولّيته بغير أمر نبيك»، این واژه را در اینترنت یا نرم افزارها جستجو کنید در خیلی جاها این عبارت آمده است:

 «اللهم ولّيته بغير أمر نبيك ولم أرد بذلك إلا صلاحهم»

پرسش:

بدون دستور پیغمبر بود؟

پاسخ:

بدون این که پیغمبر دستوری داده باشد که من خلیفه ای معین کنم، خلیفه معین کردم! این خلیفه معین کردن من از پیش خودم و به اجتهادم بوده است ارتباطی به دستور پیغمبر ندارد.

«اللهم وليته بغير أمر نبيك ولم أرد بذلك إلا صلاحهم وخفت عليهم الفتنة فعملت فيهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمرى ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأي فوليت عليهم خيرهم لهم وأقواهم عليهم وأحرصهم على رشدهم ولم أرد محاماة عمر فاجعله من خلفائك الراشدين يتبع هدى بنى الرحمة وهدى الصالحين بعده وأصلح له رعيته وكتب بهذا العهد إلى الشام إلى المسلمين إلى أمراء الأجناد أن قد وليت عليكم خيركم ولم آل لنفسى ولا للمسلمين خيرا»

الثقات؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 54 ، دار النشر : دار الفكر - 1395 - 1975، الطبعة : الأولى، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد، ج 2، ص 192

لالکایی در کتاب اعتقادات اهل سنت که کتابش چون اعتقادی است فراتر از ثقات ابن حبان، تاریخ طبری و کامل ابن اثیر است. الان کتاب درسی حوزه های علمیه اهل سنت است دوستان دقت کنند.

 «كتب عثمان بن عفان عهد الخليفة من بعد أبي بكر فأمره أن لا يسمي أحدا وترك اسم الرجل فأغمي على أبي بكر إغماءة فأخذ عثمان العهد فكتب فيه اسم عمر»

یک بیهوشی شدیدی برایش اتفاق افتاد ایشان دارد که ابوبکر خودش نوشت همین که خواست اسم کسی را بنویسد بی هوش شد.

«فأفاق أبو بكر فقال ارنا العهد»

این وصیتنامه ای که می نوشتم به من نشان بده.

«فإذا فيه اسم عمر فقال من كتب هذا فقال عثمان أنا»

من نوشتم!

«فقال رحمك الله وجزاك خيرا فوالله لو كتبت نفسك لكنت لذلك أهلا»

باز با یک سند دیگری آن حدیث 2521 بود این جا هم دارد:

«لما حضرت أبا بكر الصديق الوفاة دعا عثمان بن عفان رحمه الله فأملى عليه عهده فأغمي على أبي بكر قبل أن يسمي أحدا فكتب عثمان عمر بن الخطاب فأفاق أبو بكر فقال لعثمان كتب أحدا فقال ظننتك لما بك وخشيت الفرقة فكتبت عمر بن الخطاب»

از این بیهوشی که برای تو افتاد ترسیدم مسلمان ها دچار تفرقه بشوند!

 پیغمبر نترسید ولی ایشان ترسید! «فكتبت عمر بن الخطاب»

«فقال يرحمك الله لو كتبت نفسك لكنت لها أهلا»

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة؛ اسم المؤلف: هبة الله بن الحسن بن منصور اللالكائي أبو القاسم الوفاة: 418، دار النشر: دار طيبة - الرياض - 1402، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ج7، ص1324

این ها را عزیزان دقت کنند این را در کنار احادیث فضائل الصحابه و مستدرک حاکم بگذارید. ابن عباس می گوید:

«عن بن عَبَّاسٍ قال لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم»

پیامبر بیماریش شدت گرفت بیهوش هم نشده است « اغمي علیه» هم نیست

«وَجَعُهُ قال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قال عُمَرُ إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ »

....از خانه من بیرون بروید

 «فَخَرَجَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَبَيْنَ كِتَابِهِ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 1، ص 54، کتاب العلم، باب 39، ح114

مصیبت و تمام مصیبت همین بود که بین رسول اکرم و وصیتش فاصله انداختند در بعضی از جاها نقل شده که گریه می کرد و تمام اشکش از محاسنش جاری بود.

این را هم داشته باشید: ایجی روایت نقل می کند که رسول اکرم در آخرین لحظات حیات شان فرمود:

«يأبى الله والمؤمنون الا أبا بكر»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج1، ص 389

الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علی الصحيحين، ج2، ص447، تحقيق: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، دار المعرفة، بيروت

خدا به مسلمین غیر از ابابکر چیز دیگری نداد دلیل می آورند نظر پیغمبر هم ابوبکر بود.

اگر واقعاً نظر پیغمبر برای خلافت ابوبکر بود گریه کردن ندارد. «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ» ندارد اگر فرمود: «يأبى الله والمومنون إلا أبا بكر»، پیغمبر واقعاً اشاره داشت و این عبارت را به عنوان یک نص از پیغمبر برای خلافت ابوبکر آورند جلسات قبل این را خواندیم.

می گوید نص صریح داریم که پیغمبر، ابوبکر را انتخاب کرده است ولی این را نیاورد که قضیه مربوط به جریان قرطاس است. گفت پیغمبر فرمود: «يأبى الله و المومنون إلا أبا بكر» خدا و پیغمبر غیر از ابوبکر هیچ کس را انتخاب نمی کند همین هم شد.

پرسش:

از این بهتر صدر روایت است است «أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ» اگر قرار بود ابوبکر بشود این ضلالت اتفاق افتاد این همه ضلالت که در امت است.

پاسخ:

شما می گویید این ضلالت است آن ها نمی گویند ضلالت است بلکه درنظر شما ضلالت است.

پرسش:

بعد از این که پیغمبر اکرم از دنیا رفتند به محض این که ابوبکر خلیفه شد ضلالت اتفاق افتاد.

پاسخ:

می گوید اگر چنان چه این نبود فتنه و چه و چه می شد. مرتدین اسلام و مسلمان ها را از بین می بردند ولی ذیل روایت مهم است اگر واقعاً «یأبی الله ورسوله» دیگر «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ» معنا ندارد.

پرسش:

«فَخَرَجَ بن عَبَّاسٍ» ابن عباس از کجا خارج شد؟

پاسخ:

یعنی از منزل پیغمبر بیرون آمد

پرسش:

آن موقع «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ» نداشت.

پاسخ:

شعور داشتند فهمیدند که این ها مانع شدند پیغمبر می گوید: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ» جلوی وصیت پیغمبر را گرفتند ابن عباس از همه قضایا با خبر است او آدم زرنگ و با هوشی است فهمید این جا چه کار کردند بعدها هم مرتب همین مطلب را ابن عباس مطرح می کرد فقط تنها آن جا نبود.

پرسش:

آخر اتفاقی نیفتاده بود هنوز پیغمبر زنده بود

پاسخ:

بله هنوز زنده بود، حواسش بود یعنی می دانست موضوع چیست. در حقیقت ارزش پیغمبر زیر سوال رفت و سنت پیغمبر کلاً زیر سوال رفت نه تنها فقط او

این تعبیر:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه واله وسلم) يَهْجُرُ»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1259، ح1637

آن جا که به صحابه نسبت می دهند کلمه «یهجُر» آوردند و کلمه

«فَقَالوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 3، ص 1111، کتاب الجهاد، باب 172، ح2888

هجر رسول الله آوردند آن جا که به عمر نسبت می دهند (برای حفظ آبروی عمر) کلمه «یهجُر» نمی آورند «قد غلبه الوجَع» می آورند عزیزان این ها را دقت کنند.

پرسش:

لیَهجُر را از قول عمر آوردند

پرسش2:

این که ابن عباس گریه می کرد محاسنش خیس می شد برای چه زمانی است.

پاسخ:

این برای بعدها است بعدها همیشه به یاد وصیت پیغمبر می افتاد گریه می کرد و محاسنش خیس می شد و می فرمود:

«إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَبَيْنَ كِتَابِهِ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 1، ص 54، کتاب العلم، باب 39، ح114

کتاب موسوعةٌ مِن حیات المستبصرین نوشته مؤسسه آقای سیستانی مرکز الأبحاث العقائدیة است. ماجرای استبصار اساتید دانشگاه ها، علمای بزرگ اهل سنت در صد سال اخیر است. تعداد زیادی از این ها با حدیث قرطاس شیعه شدند همین باعث شده است.

 گذشته هایش را کار نداریم در صد سال اخیر یا دویست سال اخیر شیعه شدند و از آقای عمر و ابابکر برای همیشه خداحافظی کردند! این شیعه شدن به خاطر قضیه حدیث قرطاس بود.

زمانی که در شبکه سلام بودیم، شبکه سلام تنها شبکه ماهواره ای آن سال ها بود نه شیعه و نه سنی داشت سه سال و نیم آن جا بودیم وقتی این بحث را بیان کردم، عبد الله حیدری که در عربستان سعودی است گفت آقای قزوینی پدری از اهل سنت در آورد که آن سرش نا پیداست! یعنی آن زمان شاید نود درصد اهل سنت ایران بیننده برنامه شبکه سلام بودند.

قضیه حدیث قرطاس را در آن جا مطرح کردیم ولوله عجیبی در میان اهل سنت افتاد همه سراغ علمای شان رفتند پرسیدند قضیه و داستان حدیث قرطاس چه است؟ گفتند آقای قزوینی دروغ می گوید در صحیح بخاری ما نیست ایشان یک ورقی نوشته و در وسط صحیح بخاری گذاشته است جلد کتاب را نشان می دهد بعد ورق خودش را می خواند یعنی غیر از این چیز دیگری نتوانستند توجیه کنند!

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها