23/02/1403
موضوع: «نبوت»، «رسالت» و «امامت»؛ مقامات الهی حضرت ابراهیم (علیه السلام)
برنامه حبل المتین
فهرست مطالب این برنامه:
شعری بسیار پرمغز و پرمعنا در حق حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
خلاصه ای از مباحث گذشته پیرامون امامت در قرآن کریم
«نبوت»، «رسالت» و «امامت»؛ مقامات الهی حضرت ابراهیم (علیه السلام)
گوشه ای از امتحانات بسیار سخت حضرت ابراهیم (علیه السلام)
1- دستور به ذبح فرزند جوان
2- اسکان زن و فرزند شیرخوار در بیابان بی آب و علف
3- مبارزه با بتهای «نمرود»
ماجرای شنیدنی تبعید حضرت ابراهیم و غیرت ناموسی ایشان!
تماسهای بینندگان برنامه
نمونه ای کوچک از یک بام و چند هوای علما و بزرگان اهل سنت!
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین السلام علی حبل الله المتین و صراطه المستقیم
سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند و فرهیختگان در اقصی نقاط جهان. عرض تبریک و شادباش دارم ایام دهه کرامت را به خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند.
ان شاءالله به زودی زود زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نصیب و روزی همه شما عزیزان شود و مشمول شفاعتشان در دنیا و آخرت باشیم.
یکشنبه شبها با برنامه «حبل المتین» در خدمت شما هستیم به صورت زنده و مستقیم از شهر مقدس قم جوار کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و از قاب «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». ان شاءالله تا انتهای برنامه ما را همراهی میفرمایید.
طبق روال همیشگی در خدمت استاد معظم کارشناس نام آشنای شبکه حضرت آیت الله حسینی قزوینی خواهیم بود و ان شاءالله از مباحثشان استفاده خواهیم کرد. حاج آقا سلام علیکم، وقتتان بخیر باشد؛
شعری بسیار پرمغز و پرمعنا در حق حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه السلام علیک یا میثاق الله الذی أخذه و وکده السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه السلام علیک یا صاحب المرئی و المسمع فما کان لنا شیء الا و انتم له السبب و الیه السبیل
خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانهترین سلامم را تقدیم میکنم و موفقیت بیش از پیش برای همه گرامیان از خداوند منّان خواهانم.
ما طبق برنامه همیشگی در مطلع عرایضمان یادی از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) میکنیم.
مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به «کمپانی» از مراجع بزرگ و از اساتید آیت الله خوئی، شعری دارد که بسیار پرمغز و پرمعنایی است. بنده کم دیدم شعرا نسبت به حضرت صدیقه طاهره اینطور پرمغز شعر سروده باشند.
دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند * از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد * تا که ثنای حضرت سیده نساء کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه * چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند
صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل * وهم چگونه وصف آئینه حق نما کند
مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی * بلکه گهی تجلی از نقطه تحت باء کند
دایره شهود را نقطه ملتقی بود * بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطاء کند
حامل سرّ مستطر حافظ غیب مستقر * دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند
لیله قدر اولیاء نور صفای اصفیاء * صبح جمال او طلوع از افق علاء کند
وضعه سید بشر أم ائمه غرر * کیست جز او که همسری با شاه لافتی کند
وحی نبوتش نسب جود فتوتش حسب * قصهای از مروتش سوره هل أتی کند
لوح قدر به دست او کلک قضی به شصت او * تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت حکم ران در ملکوت قهرمان * در نشأت کن فکان حکم به ما تشاء کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او * سرّ قدم حدیث از آن سرّ و از آن حیا کند
قبله خلق روی او کعبه عشق کوی او * چشم امید سوای او تا به که اعتنا کند
مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو * زان که مس وجود را فضه او طلا کند
یا فاطمة الزهرا أغیثینی
مجری:
احسنتم، بسیار عالی. بسیار انتخاب شایستهای هم بود، چون این اشعار در مدح آن بزرگوار و متناسب این ایام میلاد هم هست.
مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو * زان که مس وجود را فضه او طلا کند
واقعاً جزو شاهکارهای «مرحوم کمپانی» در دیوانشان است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
نقل شده است روزی «قنبر» غلام حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خدمت حضرت رسید و گفت: آقاجان! خیلی دوستتان دارم. حضرت او را به بغل گرفتند و فشار دادند.
آنچه بنا بود فیض به «قنبر» منتقل شود، عطا شد و تمام ملکوت آسمان و زمین را همانند حضرت ابراهیم خلیل مشاهده کرد.
«بی بی فضه» هم از فیض امیرالمؤمنین برخوردار بود و هم از فیض حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و یک سر و گردن بالاتر از «قنبر» بود.
روزی «قنبر» آمد و به «فضه» گفت: امیرالمؤمنین کجاست؟! او گفت: حضرت رفته است روزی آسمانیان را بدهد. «قنبر» به این حرف «فضه» اعتنا نکرد، به نخلستان رفت و دید حضرت در آنجا مشغول کار است.
«قنبر» گفت: آقاجان! به منزل رفتم و «فضه» این چنین گفت. حضرت پرده از روی چشم «قنبر» کنار زدند و فرمودند: نگاه کن. وقتی «قنبر» به آسمان نگاه کرد، دید امیرالمؤمنین مشغول افاضه فیض به آسمانیان است و فهمید «فضه» یک سر و گردن از او بالاتر است.
اگر حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) ما را به خادمی «قنبر» و «فضه» هم قبول کنند، ما افتخار میکنیم.
مجری:
ان شاءالله در قیامت هم با آن بزرگواران محشور میشویم. جناب استاد قبل از اینکه بحث را آغاز کنیم، دوستان مسابقهای ترتیب داده بودند و لازم است من سؤال مسابقه را مطرح کنم.
سؤالی که در برنامه شانزدهم اردیبهشت مطرح شد، این بود که پاسخ پیغمبر اکرم به افرادی که تقاضای جانشینی آن بزرگوار را میکردند چه بود؟!
گزینه اول: مشروط به دلاوری و حضور در جهاد
گزینه دوم: امر را به شوری موکول میکردند
گزینه سوم: مشروط به رضایت عمومی مردم میدانستند
گزینه چهارم: امر جانشینی را در اختیار خداوند میدانستند
طبق اعتقادات ما پاسخ این سؤال گزینه چهارم است. تعداد هزار و ششصد و شصت و سه نفر پاسخ صحیح دادند. از شماره یک تا شماره هزار و ششصد و شصت و سه نفر، چهار نفر را انتخاب خواهیم کرد.
به دو نفر اول نفری پانصد هزار تومان و به دو نفر دوم نفری دویست و پنجاه هزار تومان تقدیم میکنیم. قرعه کشی به صورت سیستمی انجام میشود.
اگر دوستان حاضر هستند قرعه کشی را انجام بدهند. ابتدا دو نفر اول را مشخص کنند تا خدمت بینندگان عزیز اعلام کنیم و بعد هم دو نفر دوم را اعلام کنند.
شماره اول: 110
شماره دوم: 1400
شماره سوم: 888
شماره چهارم: 1660
ممنون و متشکرم از دوستان و همکاران عزیز. چهار نفر برنده مسابقه شدند. ان شاءالله دوستان با آنها تماس میگیرند و شماره کارت میگیرند و جایزه تقدیم حضورشان میشود. این جایزه تحفه متبرکی است به مناسبت این ایام.
حضرت استاد مباحث گذشته پیرامون موضوع امامت و ولایت بود و مباحثی که در قرآن کریم پیرامون امامت بیان شد. خلاصهای از مطالب جلسات گذشته بفرمایید تا ان شاءالله سؤال جدید را مطرح کنم.
خلاصه ای از مباحث گذشته پیرامون امامت در قرآن کریم
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله
ما در جلسه گذشته در رابطه با معنای واژه «امام» در قرآن کریم مفصل صحبت کردیم و بیان کردیم که چند جا کلمه «امام» در قرآن کریم استعمال شده است. آیه شریفه:
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا)
و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند.
سوره انبیاء (21): آیه 73
را توضیح دادیم و گفتیم که این آیه در دو جا آمده است. یکی در رابطه با اولاد حضرت ابراهیم و دیگری در مورد انبیاء بنی اسرائیل. در ادامه بحثی را شروع کردیم که اصلاً تعریف امامت از دیدگاه علمای اهل سنت و علمای شیعه چیست.
همچنین گفتیم بزرگان اهل سنت که می گویند امامت در حقیقت خلافت و نیابتی است از نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و این نایب باید منوب عنه انتخاب کند. خلیفه را مخلف باید انتخاب کند.
این در حالی است که این افراد ادعا میکنند رسول اکرم هیچکسی را به عنوان خلیفه معین نکردند. خلیفه اول را صحابه یا شورای حل عقد و عمر بن خطاب انتخاب کرد. نه اجماعی بود و نه شورای حل عقدی بود.
امام رضا (علیه السلام) در مناظرهای که با «یحیی بن ضحاک» داشتند، فرمودند: وقتی ابوبکر گفت بیعت من بدون تدبیر بود و خلیفه دوم گفت اگر کسی مثل خلافت ابوبکر را انتخاب کند، بیعت کننده و بیعت شونده هردو کشته خواهند شد.
امام رضا در ادامه فرمودند: حال به من بگو که با این حال چگونه و روی چه اصلی ابوبکر خلیفه دوم را انتخاب کرد؟! ما این مطالب را مفصل مطرح کردیم و به معنای «امام» در آیه شریفه:
(إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً)
من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم.
و عرض کردیم که در اینجا جعل از طرف خداوند است. همانطور که خداوند نسبت به حضرت ابراهیم و دیگر پیامبران میفرماید:
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا)
در اینجا هم میفرماید:
(إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً)
نکته بعدی این است بعد از امتحانات عدیدهای که حضرت ابراهیم پشت سر گذاشت، خداوند عالم این امامت را به او کرم کرد و امامت بالاتر و فراتر از نبوت و رسالت است.
نکته دیگری که حائز اهمیت فوق العاده است، این است که وقتی حضرت ابراهیم فرمودند:
(وَ مِنْ ذُرِّیتِی)
از دودمان من (نیز امامانی قرار بده).
خداوند عالم نفرمودند این کار را میکنم یا نمیکنم، بلکه فرمودند:
(قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِین)
خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند).
سوره بقره (2): آیه 124
این مطالب عصاره بحثی بود که ما در جلسات گذشته بیان کردیم. بنده در خدمت حضرتعالی هستم.
مجری:
بسیار عالی. اجازه بفرمایید از همین آیه شریفه: (إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً) آغاز کنیم و ببینیم این جعل با توجه به توضیحاتی که فرمودید قبل از نبوت حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده است یا بعد از نبوت و رسالت آن بزرگوار و در حقیقت امامت ترقی بوده است برای آن بزرگوار یا خیر؟!
«نبوت»، «رسالت» و «امامت»؛ مقامات الهی حضرت ابراهیم (علیه السلام)
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ما اشاره داشتیم که در سوره مبارکه حجر آیه 53 تا 55 آمده است که وقتی ملائکه برای نابودی قوم لوط میآیند، حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) برای آنها بریانک گوساله آماده میکند.
ملائکه به بریانک گوساله دست نمیزنند و حضرت ابراهیم میترسد که قضیه چیست. ملائکه گفتند:
(لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُک بِغُلامٍ عَلِیمٍ)
نترس ما تو را به پسری دانا بشارت میدهیم.
(قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِی الْکبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ)
گفت آیا به من بشارت میدهید با اینکه پیر شدهام؟ به چه چیز بشارت میدهید؟
(قالُوا بَشَّرْناک بِالْحَقِّ فَلا تَکنْ مِنَ الْقانِطِینَ)
گفتند تو را به حق بشارت دادیم، از مایوسان مباش!
سوره حجر (15): آیات 53 – 55
در سوره دیگر آمده است:
(وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یعْقُوب)
و همسرش ایستاده بود خندید او را بشارت به اسحاق و پس از او یعقوب دادیم.
(قالَتْ یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیخاً إِنَّ هذا لَشَیءٌ عَجِیبٌ)
گفت: ای وای بر من! آیا من فرزند میآورم در حالی که پیر زنم و این شوهرم پیر مردی است این راستی چیز عجیبی است.
(قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیکمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ)
گفتند از فرمان خدا تعجب میکنی این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او حمید و مجید است.
سوره هود (11): آیه 71 – 73
مگر قرآن کریم نفرموده است:
(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکون)
فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او میگوید:" موجود باش" آن نیز بلافاصله موجود میشود!
سوره یس (36): آیه 82
همچنین در سوره مبارکه ابراهیم آیه 39 آمده است:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ)
حمد خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید مسلماً خدای من دعا را میشنود (و اجابت میکند).
سوره ابراهیم (14): آیه 39
مشخص است که دوران پیری این بشارت آمده است و دوران پیری صاحب فرزند شده است، حال آنکه وقتی حضرت ابراهیم بتها را شکست، نمرود گفت:
(قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ)
گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر ببیند)!
(قالُوا سَمِعْنا فَتًی یذْکرُهُمْ یقالُ لَهُ إِبْراهِیم)
(گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگفتند.
سوره انبیاء (21): آیات 59 – 60
معلوم میشود حضرت ابراهیم در جوانی و نوجوانی هم نبوت داشتند و هم رسالت داشتند. خداوند عالم در دوران پیری این کرم را به آن بزرگوار کرد و فرزندی به آن حضرت عطا کردند.
این قضیه برای حضرت زکریا هم در دوران پیری رخ دادند. ایشان هم تعجب کردند و عرضه داشتند: خدایا من پیر هستم و همسرم عقیم است.
خداوند عالم فرمودند: خدایی که تو را از هیچ آفریده است، قدرت ندارد در دوران پیری به تو فرزند بدهد؟! آیا از قدرت خداوند غافل هستید؟!
انبیاء الهی (علیهم السلام) مقامات بالایی دارند، اما خداوند متعال در قرآن کریم یک سری مسائلی از آنها نقل میکند و ما آنها را با مقامات ائمه اطهار (علیهم السلام) مقایسه میکنیم. امیرالمؤمنین فرمودند:
«لو کشف الغطا ما ازددت یقیناً»
غرر الحکم و درر الکلم، نویسنده: تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، ص 566، ح 1
امام محمد باقر (علیه السلام) میفرمایند: گاهی اوقات من (إِیاک نَعْبُدُ) را تکرار میکنم، «سمعت من قائلها». خیلی عجیب است!
این آیات همگی نشانگر این است که حضرت ابراهیم از جوانی مبارزه با بتها را شروع کرده است، چه با «نمرود» و چه با پدر و مادرش و چه با ستاره پرستان و آفتاب پرستان. تمامی این قضایا مربوط به جوانی حضرت ابراهیم بوده است. عبارت:
(وَ مِنْ ذُرِّیتِی)
معلوم میکند که آیه شریفه:
(إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً)
مربوط به دوران پیری حضرت ابراهیم است که خداوند عالم به آن حضرت ذریه عطا کرده است.
ما در روایت داریم که خداوند عالم حضرت ابراهیم را نبی قرار داد، قبل از آنکه رسول قرار دهد. نبی تنها وحی را از خداوند میگیرد. هرکسی سؤال کرد جواب میدهد و اگر کسی سؤال نکرد مأمور به ابلاغ نیست.
رسول هم وحی را میگیرد و هم ابلاغ میکند. خداوند عالم ابتدا حضرت ابراهیم را نبی قرار داد، بعد رسول قرار داد، بعد خلیل قرار داد و در نهایت مقام امامت را به او داد. یعنی خداوند عالم در مرحله چهارم امامت را به حضرت ابراهیم عنایت کرد.
مجری:
سؤال بعدی را اینچنین مطرح کنم که آیاتی در قرآن کریم اشاره کرده است و میفرماید:
(وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ )
(به خاطر بیاورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونی آزمود.
سوره بقره (2): آیه 124
اشاره بفرمایید که معنی باطنی این کلمات چه بوده است و مراد از امامت در اصطلاح قرآنی و روایی چیست.
گوشه ای از امتحانات بسیار سخت حضرت ابراهیم (علیه السلام)
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
نسبت به اینکه خداوند عالم حضرت ابراهیم را امتحان کرد حرف خیلی زیاد است. «رشید رضا» در کتاب «تفسیر المنار» نزدیک به چهل مورد امتحان برای حضرت ابراهیم ذکر میکند که من به دو سه مورد که خیلی شاخص است برای بینندگان اشاره میکنم.
1- دستور به ذبح فرزند جوان
شاخصترین چیزی که برای حضرت ابراهیم به عنوان امتحان خیلی سخت مطرح است، این است که خداوند عالم در سوره مبارکه صافات آیه 102 میفرمایند:
(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قالَ یا بُنَی إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک فَانْظُرْ ما ذا تَری)
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم! بنگر نظر تو چیست؟
(قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِین)
گفت: پدرم هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!
خیلی عجیب است! گاهی اوقات انسان فرزند خود را به جبهه میفرستد، اما یک مرتبه پدر میخواهد با دست خودش به امر الهی سر فرزندش را از تن جدا کند. تصور این قضیه هم برای امثال ما خیلی سخت است.
(فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ)
هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد.
برای پیامبر الهی فرقی نمیکند و خواب و بیداری هردو یکی است. حضرت ابراهیم صورت فرزند را بر خاک گذاشت، اما هرچه چاقو را بر گلوی فرزند کشید دید نمیبرد.
در روایت آمده است که حضرت ابراهیم عصبانی شد و چاقو را بر روی سنگ زد و چاقو تا نیمه داخل سنگ فرورفت و سنگ را شکافت. نقل شده است چاقو به زبان آمد و گفت: خلیل الرحمن به من امر میکند، اما خدای جلیل مرا نهی میکند!
(وَ نادَیناهُ أَنْ یا إِبْراهِیم قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِین)
او را ندا دادیم کهای ابراهیم! آنچه را در خواب مأموریت یافتی انجام دادی، ما اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم.
خداوند متعال فرمود: ای ابراهیم! از امتحان سربلند بیرون آمدی. همین که تصمیم قاطع گرفتی اسماعیل را بکشی ما قبول کردیم.
(إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِین)
این مسلماً امتحان مهم و آشکاری است.
سوره صافات (37): آیات 102 – 106
مشخص است که حضرت ابراهیم از امتحان بسیار بسیار سخت بیرون آمد. اگر در دنیای عادی به ما بگویند انگشت فرزند خود را ببر و خواب هم ببینیم و امام هم به ما دستور بدهد، آیا واقعاً حاضر به انجام این کار هستیم؟! خیلی سخت است!!
2- اسکان زن و فرزند شیرخوار در بیابان بی آب و علف
این یکی از امتحاناتی بود که حضرت ابراهیم انجام دادند، اما تصور بنده این است که امتحان دوم حضرت ابراهیم بسیار سختتر است. شاید این قبل از آن بوده است که خداوند عالم دستور میدهد همسرت را با فرزندش در کنار بیت الله الحرام بگذار.
(بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْع)
سرزمین بی آب و علفی.
خیلی سخت است حضرت ابراهیم، مرد غیوری که وقتی میخواست از بابل به طرف شام و فلسطین هجرت کند و خواستند جعبهای که حضرت سارا در آن بود را ببرند، فرمود: اگر میخواهید این جعبه را ببرید ابتدا باید من کشته شوم!
حضرت به صراحت فرمودند که تا وقتی من زنده هستم نمیگذارم این جعبه را ببرند. حضرت ابراهیم تا این اندازه نسبت به ناموسش غیرت داشت.
خداوند عالم به حضرت ابراهیم دستور میدهند که همسرت هاجر را با فرزندش اسماعیل که خداوند در دوران پیری او را به حضرت داده بود در بیابان بی آب و علف رها کند. حضرت ابراهیم فرمود:
(رَبَّنا إِنِّی أَسْکنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِک الْمُحَرَّم)
پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانهای که حرم تو است ساکن ساختم.
(رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاة)
تا نماز را بر پای دارند.
یعنی این مکان مایه اجتماع بندگان تو باشد.
(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یشْکرُون)
تو قلبهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده شاید آنان شکر تو را بجای آورند.
سوره ابراهیم (14): آیه 37
این امتحان دیگری برای حضرت ابراهیم بود که من احساس میکنم بسیار سختتر از قضیه قربانی کردن بود.
حضرت ابراهیم غیور در یک بیابان بی آب و علف یک زن تنها و یک طفل شیرخوار را رها کردند؛ جایی که نه آبی هست، نه علفی هست، نه میوهای هست و نه غذایی هست و امکان داشت زنده زنده تلف شوند. حضرت ابراهیم فرمودند:
(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یشْکرُون)
این هم امتحان دیگری برای حضرت ابراهیم بود، ذیل آیه شریفه: (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ) که حضرتعالی اشاره کردید.
3- مبارزه با بتهای «نمرود»
نکته بعدی این بود امتحانی که حضرت ابراهیم داشت مبارزه با بت پرستان و «نمرود» بود. «نمرود» شخصی بود که از دهانش آتش میبارید و کشتن افراد برای او همانند آب خوردن بود و از کشتن مردم لذت میبرد. حضرت ابراهیم با بتهای «نمرود» مبارزه میکند و میفرماید:
(وَ تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِین)
و بخدا سوگند نقشهای برای نابودی بتهایتان در غیاب شما طرح میکنم.
(فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیهِ یرْجِعُون)
سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها- جز بت بزرگشان را- قطعه قطعه کرد، تا به سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند).
(قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِین)
گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر ببیند)!
(قالُوا سَمِعْنا فَتًی یذْکرُهُمْ یقالُ لَهُ إِبْراهِیم)
(گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگفتند.
یعنی این رسالت حضرت ابراهیم مربوط به نوجوانی ایشان است.
(قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْینِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یشْهَدُون)
(عدهای) گفتند: او را در برابر چشم مردم بیاورید تا گواهی دهند.
(قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیم)
(هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟!
(قالَ بَلْ فَعَلَهُ کبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا ینْطِقُون)
گفت: بلکه بزرگشان کرده باشد! از آنها سؤال کنید اگر سخن میگویند!!
(فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُون)
آنها به و جدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید.
حضرت ابراهیم آنها را در منگنه گذاشته بود و میگفت که از بتها سؤال کنید چه کسی شما را به این روز انداخته است! یک بت که خود تکه تکه شده است و نمیتواند بگوید چه کسی مرا تکه تکه کرده است، آفریننده و روزی دهنده انسانهاست؟!
(ثُمَّ نُکسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ ینْطِقُون)
سپس بر سرهاشان واژگونه شدند (و حکم و جدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:) تو میدانی که اینها سخن نمیگویند!
معلوم میشود این کار حضرت ابراهیم تلنگری بر ذهنها بود.
(قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ینْفَعُکمْ شَیئاً وَ لا یضُرُّکم)
(ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی میرساند (که به سودشان چشم دوخته باشید یا از زیانشان بترسید).
(أُفٍّ لَکمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)
اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا پرستش میکنید، آیا اندیشه نمیکنید (و عقل ندارید)؟!
آنها به جای آنکه از بت پرستی دست بردارند؛
(قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکمْ إِنْ کنْتُمْ فاعِلِینَ)
گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است.
خیلی عجیب است! این خدایان به کمک شما احتیاج دارند، آنوقت شما آفریننده آنها هستید؟! وقتی حضرت ابراهیم در منجنیق قرار گرفت،
دوستان دیدهاند در جنوب ترکیه نرسیده به سوریه منطقهای به بابِل مشهور است که شاید بیش از دو هزار متر ارتفاع دارد.
ما به آنجا رفتیم و دیدیم هنوز آثاری از قصرهای نمرود باقی است. جایی که حضرت ابراهیم را با منجنیق به طرف آتش پرت کردند هم باقی است. همچنین جایی که حضرت را درون آن آتش انداختند و خداوند متعال فرمود:
(قُلْنا یا نارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ)
(سرانجام او را به دریای آتش افکندند ولی ما) گفتیم: ای آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش.
سوره انبیاء (21): آیات 57 – 69
هم موجود است. این مکان به صورت حوضچهای هفتاد متری است که آب آن هم سیاه است، زیرا کسی در آن آب نمیریزد. این آب از زمان حضرت ابراهیم به همین حالت سیاه باقی مانده است و تا الآن هم باقی است.
این همه خشکسالی آمده است، اما می گویند که آب این حوض همچنان باقی است و یک سانت از آب این حوض کم نشده است. همچنین ماهیهای سیاهی هم درون این آب موجود است. این حوض هم یکی از معجزات حضرت ابراهیم است.
وقتی داشتند حضرت ابراهیم را درون آتش میانداختند، اسرافیل میگوید: ای ابراهیم! از من بخواه که تمام بادها را مأمور کنم تا آتش را خاموش کند، اما حضرت ابراهیم قبول نکرد. میکائیل آمد، جبرئیل آمد، عزرائیل آمد اما حضرت ابراهیم قبول نکرد.
وقتی علت را از حضرت ابراهیم پرسیدند، فرمود: خداوند خودش مرا میبیند. من چه بگویم. علم او به حال من بسیار فراتر از این است که من چیزی بیان کنم.
خیلی عجیب است کسی را که در آتش میاندازند و ملائکه مقرب الهی برای کمک او میآیند، اما او قبول نمیکند و میفرماید: من از شما انتظار کمک ندارم.
اگر خداوند خواست مرا نجات میدهد و اگر نخواست من از دنیا میروم. اگر سوختم در مسیر رسالتم بوده است و کار مهمی نکردم. به مجرد اینکه حضرت ابراهیم را درون آتش پرت کردند، خطاب آمد:
(یا نارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ)
خداوند متعال به آتش دستور داد که هم برای ابراهیم خنک باش و سلامت باش. مبادا کوچکترین آزاری به حضرت ابراهیم برسد.
همه مردم معطل ماندند، زیرا که چند ماه هیزم جمع کردند و تلی از هیزم درست کردند. شعلههای هیزم طوری بود که اصلاً نمیتوانستند حضرت ابراهیم را با دست داخل آتش بیندازند، بلکه با منجنیق پرت کردند.
جالب این است که بعد از این قضیه حضرت ابراهیم دید نمیتواند در این سرزمین بماند و حرفهایش هیچ اثری نداشت. از طرف دیگر «نمرود» دید که آتشی با این عظمت برای حضرت ابراهیم گلستان شد و این باعث شد که مردم نسبت به بتها تشکیک کنند.
او دستور داد که حضرت ابراهیم را تبعید کنند و حضرت هم آماده تبعید بود. بعضی افراد معتقدند که «نمرود» دستور تبعید حضرت را داد و بعضی افراد هم معتقدند که حضرت خود آماده بود. حضرت تصمیم داشت دیگر در منطقه بابِل نماند و به طرف شامات حرکت کردند.
مجری:
یک توقف بگیریم، میان برنامهای با همدیگر میبینیم و ان شاءالله این بحث را بعد از میان برنامه خواهیم داشت.
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همی * گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمی
بأبی أنت و أمی
بینندگان عزیز خیلی خوش آمدید. بیننده برنامه «حبل المتین» هستید در یکشنبه شبها از «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» و بحث ما پیرامون امامت در قرآن کریم هست و در خدمت استاد ارجمند آیت الله حسینی قزوینی هستیم.
حضرت استاد در بخش قبلی برنامه اشاره داشتند به مقام امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) و امتحانات سخت و ابتلائاتی که آن بزرگوار به نحو احسن از آن پیروز بیرون آمدند و به مقام امامت نائل شدند.
جناب استاد بحث پیرامون آیات داستان حضرت ابراهیم باقی مانده بود. نکاتی که باقی ماند است را بفرمایید.
ماجرای شنیدنی تبعید حضرت ابراهیم و غیرت ناموسی ایشان!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در رابطه با اینکه حضرت ابراهیم از بابِل تبعید شد و خودش هم مجبور شد که از این شهر برود، چند نکته وجود دارد که حائز اهمیت است.
«مرحوم کلینی» در کتاب «کافی» روایتی را مطرح میکند که روایت خیلی جالبی است. ایشان مینویسد که حضرت امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: وقتی میخواستند حضرت ابراهیم را تبعید کنند، تمام اموال حضرت را مصادره کردند.
«فَحَاجَّهُمْ إِبْرَاهِیمُ ع عِنْدَ ذَلِک فَقَالَ إِنْ أَخَذْتُمْ مَاشِیتِی وَ مَالِی فَإِنَّ حَقِّی عَلَیکمْ أَنْ تَرُدُّوا عَلَی مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِی فِی بِلَادِکمْ»
حضرت ابراهیم با آنها محاجه کرد و گفت: من برای اموالم عمرم را گذاشتم. اگر اموالم را میگیرید، عمرم را به من برگردانید.
کار به دادگاه کشیده شد و حضرت ابراهیم با ادله محکم در دادگاه حضور پیدا کرد. قاضی دستور داد که یا اموال او را بدهید یا عمرش را به او برگردانید. «نمرود» که دید نمیتواند با حضرت ابراهیم مقابله کند، دستور داد تمام اموالش را به حضرت بدهند.
«وَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ بَقِی فِی بِلَادِکمْ أَفْسَدَ دِینَکمْ وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِکمْ»
نمرود گفت: اگر ابراهیم در اینجا بماند دین شما را فاسد میکند و به خدایان شما آسیب میرساند.
«فَأَخْرَجُوا إِبْرَاهِیمَ وَ لُوطاً مَعَهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِمَا مِنْ بِلَادِهِمْ إِلَی الشَّامِ فَخَرَجَ إِبْرَاهِیمُ وَ مَعَهُ لُوطٌ لَا یفَارِقُهُ وَ سَارَةُ وَ قَالَ لَهُمْ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدِینِ یعْنِی بَیتَ الْمَقْدِس»
سپس مینویسد:
«فَتَحَمَّلَ إِبْرَاهِیمُ ع بِمَاشِیتِهِ وَ مَالِهِ وَ عَمِلَ تَابُوتاً وَ جَعَلَ فِیهِ سَارَةَ وَ شَدَّ عَلَیهَا الْأَغْلَاقَ غَیرَةً مِنْهُ عَلَیهَا»
حضرت ابراهیم تابوتی درست کرد و حضرت ساره را داخل آن گذاشت و محکم بست و روی آن حفرههایی ایجاد کرد.
حضرت ساره زن بسیار خوش سیمایی بود. حضرت ابراهیم و اطرافیان به مکانی رسیدند که مأمورین حکومتی برای گرفتن مالیات جلوی آنها را گرفتند. آن مکان جایی بود که هرکسی میخواست از آنجا عبور کند، باید یک درصد از اموال خود را مالیات میداد.
آنها ابتدا اموال دیگر را بررسی کردند و سپس پرسیدند: داخل تابوت چیست؟! باید مالیات آن را هم پرداخت کنید.
«قُلْ مَا شِئْتَ فِیهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»
حضرت ابراهیم فرمود: تصور کنید داخل این جعبه طلا و جواهر است.
«حَتَّی نُعْطِی عُشْرَهُ وَ لَا نَفْتَحَهُ»
سپس می نویسد:
«قَالَ فَأَبَی الْعَاشِرُ إِلَّا فَتْحَهُ»
مالیات گیرنده مانع شد و گفت باید در جعبه را باز کنی.
«وَ غَضِبَ إِبْرَاهِیمَ ع عَلَی فَتْحِهِ فَلَمَّا بَدَتْ لَهُ سَارَةُ وَ کانَتْ مَوْصُوفَةً بِالْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ»
حضرت ابراهیم غضبناک شد و در جعبه را باز کرد و مأمور حضرت ساره را در زیبایی و جمال یافت.
«قَالَ لَهُ الْعَاشِرُ مَا هَذِهِ الْمَرْأَةُ مِنْک»
مأمور حکومتی گفت: چرا این زن را داخل جعبه گذاشتی؟
«قَالَ إِبْرَاهِیمُ ع هِی حُرْمَتِی وَ ابْنَةُ خَالَتِی»
حضرت ابراهیم فرمود: او ناموس من و دختر خاله من است.
حال بنده عرض خواهم کرد که در کتب صحیحین آمده است که حضرت ابراهیم فرموده است: او خواهر من است. این دروغی است که در کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» به حضرت ابراهیم بستند.
«فَقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ فَمَا دَعَاک إِلَی أَنْ خَبَیتَهَافِی هَذَا التَّابُوتِ»
مأمور حکومتی گفت: چرا او را داخل این جعبه گذاشتید؟!
«فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ ع الْغَیرَةُ عَلَیهَا أَنْ یرَاهَا أَحَد»
حضرت ابراهیم فرمود: به خاطر اینکه نمیخواهم احدی همسرم را ببیند.
«فَقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ لَسْتُ أَدَعُک تَبْرَحُ حَتَّی أُعْلِمَ الْمَلِک حالها وَ حَالَک قَالَ»
مأمور گفت: باید اینجا صبر کنی تا ما به ملک نامه بنویسیم و از او کسب تکلیف کنیم.
عزیزان دقت کنند که این منطق اهلبیت نسبت به حضرت ابراهیم است. حال بنده عبارت «صحیح بخاری» و «ابن حجر» را میخوانم که با کمال وقاحت تعابیری دارند و ادعا میکنند که حضرت ابراهیم همسرش را برای عمل فجور نزد سلطان فرستاد!!
این افراد نامه فرستادند و پادشاه دستور داد تابوت را بفرستید. حضرت ابراهیم گفت: امکان پذیر نیست که من از این جعبه جدا شوم، مگر اینکه مرا بکشید و جعبه را ببرید.
«فَقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِیمُ ع إِنِّی لَسْتُ أُفَارِقُ التَّابُوتَ حَتَّی تُفَارِقَ رُوحِی جَسَدِی»
حضرت ابراهیم فرمود: مادامی که روح در بدن دارم از این جعبه جدا نمیشوم.
غیرت به این می گویند. غیرت حضرت ابراهیم باید برای جامعه الگو باشد!! حضرت ابراهیم و اطرافیان نزد ملک آمد. وقتی او قضیه را پرسید، حضرت ابراهیم فرمود: همسر من داخل جعبه است.
پادشاه غضبناک شد و دستور داد که جعبه را باز کنید. وقتی جعبه را باز کردند، دید زنی بسیار خوش سیما درون جعبه است.
وقتی پادشاه دستش را دراز کرد تا به طرف حضرت ساره ببرد، حضرت ابراهیم از خجالت سرش را برگرداند تا نبیند این ظالم دستش را به طرف ناموسش دراز میکند و عرضه داشت:
«اللَّهُمَّ احْبِسْ یدَهُ عَنْ حُرْمَتِی وَ ابْنَةِ خَالَتِی»
خدایا مانع رسیدن دست او به ناموس و دختر خالهام باش.
زمانی که پادشاه دستش را به طرف حضرت ساره دراز کرد دستش خشک شد.
«فَقَالَ لَهُ الْمَلِک إِنَّ إِلَهَک هُوَ الَّذِی فَعَلَ بِی هَذَا»
پادشاه گفت: خدای تو چنین کاری با دست من کرد؟!
«فَقَالَ لَهُ نَعَمْ»
حضرت ابراهیم فرمود: بله.
«إِلَهِی غَیورٌ یکرَهُ الْحَرَامَ وَ هُوَ الَّذِی حَالَ بَینَک وَ بَینَ مَا أَرَدْتَ مِنَ الْحَرَام»
خدای من غیور است، از حرام کراهت دارد و مانع شد که اراده خبیث تو عملی شود.
«فَقَالَ لَهُ الْمَلِک فَادْعُ إِلَهَک یرُدَّ عَلَی یدِی فَإِنْ أَجَابَک فَلَمْ أَعْرِضْ لَهَا»
پادشاه گفت: از خدا بخواه که دست مرا برگرداند. اگر این کار را کرد دیگر به همسرت دست درازی نمیکنم.
«فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ ع إِلَهِی رُدَّ عَلَیهِ یدَهُ لِیکفَّ عَنْ حُرْمَتِی»
حضرت ابراهیم عرضه داشت: خدایا! دست او را برگردان، زیرا دیگر بی حرمتی نمیکند.
«قَالَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِ یدَهُ فَأَقْبَلَ الْمَلِک نَحْوَهَا بِبَصَرِهِ ثُمَّ أَعَادَ بِیدِهِ نَحْوَهَا»
خداوند عالم دست پادشاه را برگرداند. دست پادشاه برگشت و دوباره عمل قبیح خود را تکرار کرد.
«فَأَعْرَضَ إِبْرَاهِیمُ ع عَنْهُ بِوَجْهِهِ غَیرَةً مِنْهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ احْبِسْ یدَهُ عَنْهَا قَالَ فَیبِسَتْ یدُهُ وَ لَمْ تَصِلْ إِلَیهَا»
حضرت ابراهیم از روی غیرت بازهم روی خود را برگرداند و عرضه داشت: خدایا دست او را خشک کن و دیگر برنگردان.
ملاحظه کنید این بزرگوار در ضمن اینکه غیور هستند، رأفت دارند و بزرگوار هم هستند. آن بزرگوار مظهر أتم رحمت الهیه هستند و رحمت الهی در وجود آن بزرگواران تجلی کرده است.
«فَقَالَ الْمَلِک لِإِبْرَاهِیمَ ع إِنَّ إِلَهَک لَغَیورٌ وَ إِنَّک لَغَیورٌ فَادْعُ إِلَهَک یرُدَّ عَلَی یدِی فَإِنَّهُ إِنْ فَعَلَ لَمْ أَعُدْ»
پادشاه به حضرت ابراهیم عرضه داشت: خدای تو غیور است و تو هم غیور هستی. به پروردگارت بگو دست مرا برگرداند تا این کار را تکرار نکنم.
«فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ع أَسْأَلُهُ ذَلِک عَلَی أَنَّک إِنْ عُدْتَ لَمْ تَسْأَلْنِی أَنْ أَسْأَلَهُ فَقَالَ الْمَلِک نَعَمْ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ ع اللَّهُمَّ إِنْ کانَ صَادِقاً فَرُدَّ عَلَیهِ یدَهُ فَرَجَعَتْ إِلَیهِ یدُهُ»
سپس مینویسد:
«فَلَمَّا رَأَی ذَلِک الْمَلِک مِنَ الْغَیرَةِ مَا رَأَی وَ رَأَی الْآیةَ فِی یدِهِ عَظَّمَ إِبْرَاهِیمَ ع وَ هَابَهُ وَ أَکرَمَهُ وَ اتَّقَاهُ وَ قَالَ لَهُ قَدْ أَمِنْتَ مِنْ أَنْ أَعْرِضَ لَهَا أَوْ لِشَیءٍ مِمَّا مَعَک فَانْطَلِقْ حَیثُ شِئْتَ وَ لَکنْ لِی إِلَیک حَاجَةٌ»
پادشاه بسیار با عظمت حضرت ابراهیم را اکرام و احترام کرد و به حضرت عرضه داشت: تو در سرزمین من ایمن هستی و هرجایی میخواهی بروی برو و هر حاجتی هم داری بخواه تا آن را برآورده کنم.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 8، ص 371 – 372، ح 560
پادشاه به خاطر جسارتی که کرده بود، به حضرت ابراهیم گفت: اجازه بده من یکی از کنیزانم را به همسر تو هدیه بدهم که اینقدر پیش خدا آبرو دارد. حضرت ابراهیم قبول کرد و کنیز قبطی که همان هاجر بود را به حضرت ساره هدیه داد.
وقتی به مکان مورد نظر رسیدند، حضرت ابراهیم به حضرت ساره گفت: ما که صاحب فرزند نشدیم. این کنیز خود را به من ببخش، شاید از این طریق صاحب فرزند شویم. در ادامه قضایایی پیش میآید که داستان آن طولانی است.
در مقابل ملاحظه کنید در کتاب «صحیح بخاری» حدیث 6590 نقل شده است که وقتی دیدند حضرت ساره در داخل تابوت است، حضرت ابراهیم ایستاد و حضرت ساره را نزد پادشاه فرستاد. بازهم در حدیث 6949 هم این قضیه را آورده است.
«ابن حجر عسقلانی» هم میگوید: حضرت ابراهیم همسرش را نزد این ظالم فرستاد تا به او تجاوز کند.
حضرت ابراهیم هم نگفت که حضرت ساره همسرم هست، زیرا رسم و قانون این ملک این بود که هرجایی کسی با همسرش وارد میشد مرد را میکشت و همسرش را در حرمسرا قرار میداد.
حضرت ابراهیم به خاطر اینکه کشته نشود، حضرت ساره را خواهر خود جلوه داد و او را برای فعل فجور فرستاد!!!
ما که از این عبارت آقایان زیاد سردر نمیآوریم که به چه جرئتی این تعابیر را نسبت به یک پیغمبر بزرگواری مثل حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) به کار میبرند.
این منطق امام صادق (علیه السلام) در داستان حضرت ابراهیم است و این هم منطق علمای اهل سنت در کتاب «صحیح بخاری» است که صحیحترین کتاب بعد از قرآن کریم است.
مجری:
متأسفانه نمونههای دیگری هم هست. وقتی پیرامون زنان پیامبر خاتم آنچنان داستانهایی میتراشند و نسبتهایی میدهند، در مورد حضرت ابراهیم هم این موارد را متأسفانه میآورند.
جناب استاد از شما بسیار ممنون و متشکرم. آیه شریفه سوره اسراء را بررسی میفرمایید یا بحثی پیرامون امامت در اصطلاح قرآنی را مطرح می کنید؟!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ابتدا این عبارت را ملاحظه کنید. در کتاب «فتح الباری» نقل شده است:
«مع أن ذلک الظالم یرید اغتصابها علی نفسها أختا کانت أو زوجة»
سپس مینویسد:
«من کانت متزوجة لا یقربها حتی یقتل زوجها فلذلک قال إبراهیم هی أختی لأنه إن کان عادلا خطبها منه ثم یرجو مدافعته عنها وإن کان ظالما خلص من القتل»
فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج 6، ص 393، ح 3179
آقایان این مباحث را مطرح کردهاند و ان شاءالله فردای قیامت پاسخ میدهند!!
مجری:
این افراد با چه رویی میخواهند به محضر انبیاء حاضر شوند!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
خیلی سخت است! شاید عبارت «بخاری» دو پهلو باشد و بتوان از آن دفاع کرد، اما وقتی من عبارت «ابن حجر» را به عنوان شارح «صحیح بخاری» دیدم، بسیار متعجب شدم.
ایشان مینویسد که رسم این جبار این بود که هر زنی وارد میشد، همراهش را چه برادرش بود و چه شوهرش بود میکشت و زن او را مورد تجاوز قرار میداد. حضرت ابراهیم ایستاد و همسرش را فرستاد!!
این در حالی است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید که حضرت ابراهیم فرمود: من از این جعبه جدا نمیشوم، مگر اینکه روحم از بدنم جدا شود. این منطق ائمه اطهار (علیهم السلام) است و این هم منطق غیر اهلبیت است.
تماسهای بینندگان برنامه:
آقای بهادری پشت خط ارتباطی هستند. اگر تماسشان متصل است خدمتشان سلام عرض میکنم، شبتان بخیر:
بیننده (آقای بهادری از کرج – شیعه):
سلام عرض میکنم خدمت شما بزرگوار و حضرت آیت الله حسینی قزوینی.
این ایام را خدمت همه شیعیان و مسلمانان عرض تبریک و تهنیت دارم. حضرت استاد تمام قرآن رسالتش برای فهم است. پیام قرآن رحمت است، نور است و مهربانی. این در کجای حکومت بنی امیه بوده است؟!
امامتی که از نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) که از ذریه پاکش به امیرالمؤمنین میرسد، یک قیامی صورت گرفت بر علیه امامت همین بنی هاشم به رهبری امیرالمؤمنین که از ذریه پاک حضرت ابراهیم بود. بنی امیه هم قیام کردند.
اهل سنت محترم هم می گویند هیچ اشکالی ندارد معاویه انسان خوبی است. یک قیامی هم امام حسین (علیه السلام) بر علیه یزید کرده بود که گفتند: شما قیام نکنید. قیام شما اشتباه است.
سؤال من از آقایان وهابی این است که چطور شد قیام معاویة بن أبی سفیان بر ضد علی بن أبی طالب که امام و خلیفه برحق بوده است قیام مشروع من عند الله بود، اما قیام امام حسین بر ضد یزید با وجود آن که هردو ملاک را داشت باطل بود؟!
معاویه از طرف خداوند هیچ حکم و تحدی نداشت. مردم هم به عنوان اینکه ایشان استاندار عثمان بوده است رأی ندادند. بنابراین فاقد این دو ملاک بوده است. این دو ملاک یعنی نداشتن نص از طرف خدا و رسولش و نداشتن رأی مردمی.
او با این شرایط بر علیه خلیفه زمانش امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (سلام الله علیه) قیام کرد. در مقابل یزید که خلافتش نه از طرف خدا بود و نه از طرف مردم بود، گفتند: اطاعت او واجب است.
چطور شد امام حسین که صحابه بود و فرزند دختر پیغمبر بود و فرزند خلیفه چهارم بود و سید جوانان بهشت بود، چرا قیامش را تأیید نمیکنند؟! چرا آقایان طرف بنی امیه را گرفتند؟!
علی بن أبی طالب دارای اسلام واقعی بود، زیرا «نهج البلاغه» ایشان را جمع کرد و روایت و تفاسیر ایشان را هم جمع کرد. بنابراین به قرآن عالم بوده است.
امام حسن و امام حسین هم عالم بودند و صحابه پیغمبر اکرم هم بودند. چرا اجازه ندادند از این دو بزرگوار روایت و تفسیر نقل شود؟!
این دو بزرگوار روی زانوی پیغمبر اکرم بزرگ شدند. بنابراین امام حسن و امام حسین هرچه عمل میکردند مطابق با اسلام ناب محمدی بود.
سؤال ما این است که معاویه کجای حکومتش اسلام ناب بوده است؟! یزید کجای حکومتش اسلام ناب بوده است؟! اسلام عبارت از علم و شیوه مدیریت و عمل کردن به قرآن کریم بود.
شیوه مدیریت را این آقایان گرفتند و با قدرت جنایت هم کردند. سواد هم نداشتند و آبی از آب هم تکان نخورد. اگر امکان دارد یکی از آقایان و علمای وهابی در این خصوص به ما پاسخ بدهند. والسلام علیکم و رحمة الله
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
دست شما درد نکند.
مجری:
ممنون و متشکرم. تماس بعدی را بگیریم. آقای عارف از شوشتر خدمت شما سلام عرض میکنم، بفرمایید:
بیننده (آقای عارف از شوشتر – شیعه):
سلام علیکم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله.
بیننده:
حضرت استاد دو سؤال دارم. سؤال اول من این است که در سوره مبارکه توبه آیه 100 آمده است:
(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تحتها الْأَنْهارُ خالِدِینَ فیها أَبَداً ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِیم)
پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود و آنها (نیز) از او خشنود شدند، و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جریان دارد، جاودانه در آن خواهند ماند، و از این پیروزی بزرگی است.
سوره توبه (9): آیه 100
ما می گوییم: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ)، یعنی بعضی از مهاجرین و این کل مهاجرین را شامل نمیشود. درست است؟!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله.
بیننده:
بعد آیه دیگری داریم که قرآن کریم میفرماید:
(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور)
از پلیدیها یعنی از بتها اجتناب کنید و از سخن باطل و بی اساس بپرهیزید.
سوره حج (22): آیه 30
همانطور که در آنجا گفته شده است: (مِنَ الْمُهاجِرِینَ)، در اینجا هم گفته است: (مِنَ الْأَوْثانِ). وهابیت به این آیات استدلال میکنند و وقتی می گوییم که در اینجا گفته است بعضی از مهاجرین، آنها هم می گویند در سوره حج آمده است بعضی از بتها!
آیا خداوند متعال فرموده است از بعضی بتها اجتناب کنید یا خیر؟! در این خصوص پاسخ بدهید.
سؤال دوم من این است که شما در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) صحبت کردید. قرآن کریم در جایی فرموده است که حضرت ابراهیم نسبت به همسرشان فرموده است که او از اهل من است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ملائکه گفتند: «أهل البیت».
بیننده:
بنابراین همسر حضرت ابراهیم از اهل حضرت ابراهیم شده است. درست است؟!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله.
بیننده:
حال وهابیها می گویند: شما چطور می گویید که حضرت عایشه از اهلبیت نیست؟! آنها استدلال میکنند به آیه قرآنی که حضرت ابراهیم فرموده است همسرم از اهل من است.
بنابراین عایشه هم از اهلبیت رسول گرامی اسلام است و آیه تطهیر سوره احزاب شامل زنان پیغمبر اکرم هم میشود.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در آیه مربوط به «أهل البیت» حضرت ساره دختر خاله حضرت ابراهیم است و از یک دودمان و نسل هستند. عایشه چه ارتباط نسبی با پیغمبر اکرم دارد؟! مضافاً ما در آیه تطهیر صد روایت داریم که میفرماید: زنان پیغمبر اکرم جزو اهلبیت نیستند.
آقایان وقتی روایات را ملاک قرار میدهند، می گویند: آیه افک مربوط به عایشه است، حال آنکه نام عایشه در آیه افک نیست. شما از کجا می گویید و به سنت استدلال میکنید؟!
همچنین ادعا میکنید که آیه 40 سوره توبه معروف به آیه غار در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه نام ابوبکر در این آیه نیست و شما به سنت استدلال میکنید.
ما می گوییم همان سنت که به واسطه آن استدلال میکنید آیه 40 سوره توبه در حق ابوبکر است و آیه 11 سوره نور در حق عایشه است، پنجاه روایت هم میگوید که اهلبیت پیغمبر اکرم عبارتند از امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین.
در روایت نقل شده است که وقتی عایشه نزدیک میآید و از رسول اکرم میپرسد: من هم جزو اهلبیت هستم یا خیر؟! حضرت میفرمایند:
«قال: تنحّی فإنّک إلی خیر»
الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی، أبو إسحاق (المتوفی: 427 هـ)، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق: الأستاذ نظیر الساعدی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولی 1422، هـ - 2002 م، ج 8، ص 43، باب سورة الأحزاب (33): آیة 33
همچنین نقل شده است که وقتی «أم سلمه» جلو میآید و عرضه میدارد: من هم جزو اهلبیت هستم یا خیر؟! حضرت میفرمایند:
«قومی فَتَنَحَّی لی عن أَهْلِ بیتی»
بلند شو و از اهلبیت من دور شو!
«قالت فَقُمْتُ فَتَنَحَّیتُ فی الْبَیتِ قَرِیباً»
أم سلمه میگوید: من بلند شدم و از اهلبیت قدری فاصله گرفتم.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 6، ص 296، ح 26582
ما تابع سنت هستیم و قرآن کریم هم میفرماید:
(وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِم)
و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی.
سوره نحل (16): آیه 44
در آیه 30 سوره حج (مِنَ) بیانیه است. در آیهای که ما خواندیم (مِنَ) تبعیض است. میان (مِنَ) بیانیه و (مِنَ) تبعیض فرق وجود دارد. همه مفسرین گفتهاند:
(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور)
مشخص نیست (الرِّجْسَ) چیست، اما (مِنَ) بیان میکند که مراد از رجس (الْأَوْثانِ) است. (مِنَ) در اینجا تبیین کرده است، اما مفهوم آیه شریفه:
(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ)
کاملاً مشخص است و ابهامی ندارد. در اینجا (مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) آمده است، یعنی نه همه سبقت گیرندگان. (مِنَ) در اینجا تبعیض است. تمام مفسرین اهل سنت هم در آنجا گفتهاند که (مِنَ) تبعیض است و در آیه دیگر (مِنَ) بیانیه است.
بنابراین ادبیات عرب بسیار فراتر از ادبیات فارسی و انگلیسی است. گاهی اوقات یک کلمه حتی یک حرف در استعمالات مختلف ده معنا پیدا میکند.
مفسرین شیعه و اهل سنت نسبت به (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم) گفتهاند که (ب) ابتدا است، (ب) استعانت است، (ب) تبرک است، (ب) تقدس است. (ب) تنها یک حرف است!
مجری:
بنابراین وقتی دیدید یک وقت وهابیت استناد کردند و خواستند اینطور قیاس کنند، قطعاً سوادش را ندارند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله. سواد ندارند و اگر هم داشته باشند عناد دارند و میخواهند اغراء به جهل کنند. البته کارشناسانی که در شبکهها هستند سواد ندارند و اهل مطالعه هم نیستند.
آنها تنها به دنبال این هستند که مریدانی داشته باشند و حرفهایی بزنند و از دولت عربستان پولی بگیرند.
اخیراً هم میان خودشان دعوا افتاده است و «هاشمی» را که به قول آقای «ملازاده»، «عقیل با عقل» بود از شبکه بیرون انداختند.
مجری:
سؤال آقای عارف را پاسخ فرمودید. آقای بهادری هم گفتند: معاویه علیه خلیفه برحق که امیرالمؤمنین باشد قیام کرد. اگر بخواهیم مقایسه کنیم امام حسین هم همان کار را کردند. چرا آن بزرگوار را محکوم میکنند؟!!
نمونه ای کوچک از یک بام و چند هوای علما و بزرگان اهل سنت!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بحث سر این است که این افراد یک بام و چند هوا هستند. ملاحظه کنید نسبت به عثمان می گویند: کسانی که عثمان را کشتند اراذل و اوباش هستند.
این در حالی است که «طبری» و دیگران می گویند صحابه جمع شدند عثمان را کشتند و بر قاتلین عثمان لعنت میکنند، اما نسبت به «عبدالرحمن بن ملجم» قاتل امیرالمؤمنین ادعا میکنند که او مجتهد بوده و خطا کرده است.
«ابن حزم أندلسی» به صراحت میگوید که قاتل علی بن أبی طالب اجتهاد کرد و تصور کرد که قتل علی بن أبی طالب ثواب دارد و ایشان را به قصد ثواب کشته است و اجتهاد کرده است. اگر کسی اجتهاد کند و خطا کند، یک ثواب هم میبرد.
این در حالی است که قاتل امیرالمؤمنین یک ثواب دارد، اما قاتل عثمان از اراذل و اوباش است و مستحق آتش جهنم است!!
کسانی که علیه ابوبکر قیام کردند، برچسب رده زدند و می گویند که همگی اهل آتش هستند. «مالک بن نویره» هم اهل آتش است، زیرا در برابر دولت ابوبکر قیام کرد و زکات نداد.
جالب اینجاست که بعضی از استوانههای کلامی اهل سنت باورشان شده است که چیزی میفهمند. «تفتازانی» یکی از استوانههای کلامی اهل سنت است، به طوری که ما کمتر کسی همانند «تفتازانی» داریم که در کلام غور کرده باشد.
ایشان میگوید: «خالد بن ولید» که «مالک بن نویره» را کشت، اما اصحاب «خالد» بر کفر او شهادت دادند! حال آنکه همه می گویند «مالک بن نویره» پشت سر «خالد» نماز جماعت خواند. تعدادی از صحابه به او اعتراض کردند.
حال چرا «خالد بن ولید» به همسر «مالک بن نویره» تجاوز کرد؟! این در حالی است که علمای اهل سنت نقل میکنند که عمر بن خطاب گفت: به خدا سوگند تو را سنگسار میکنم، اما ابوبکر گفت:
«وإن کان قد اجتهد فی قتل مالک بن نویرة وأخطأ فی قتله»
گاهی اوقات بنده تعجب میکنم از اینکه در کتب کلامی اهل سنت مباحثی مطرح شده است. در کتاب «شرح مواقف» اثر «جرجانی» جلد هشتم ماجرای کشتن «مالک بن نویره» توسط «خالد بن ولید» نقل شده است و در ادامه مینویسد:
«وأما تزوجه امرأته فلعلها کانت مطلقة قد انقضت عدتها إلا أنها کانت محبوسة عنده»
مالک همسرش را طلاق داده بود و عدهاش هم تمام شده بود، اما مالک او را در خانه حبس کرده بود و نمیگذاشت بیرون برود.
مراد از این گفتار این است که اگر «خالد» همسر «مالک بن نویره» را به عنوان همسر خود انتخاب کرد، به عنوان زن شوهر دار نبود.
او زنی بود که طلاق گرفته بود و عدهاش هم تمام شده بود و وظیفهاش بود به خانه پدر و مادرش برود، اما «مالک بن نویره» او را در خانه حبس کرده بود و نمیگذاشت بیرون برود. بنابراین «خالد» او را از حبس بیرون آورد.
من نمیدانم این توجیهشان اهانت به خلیفه دوم عمر بن خطاب نیست که به «خالد بن ولید» گفت:
«قتلت امرأ مسلماً ثم نزوت علی امرأته والله لارجمنک بالجنادل»
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 6، ص 323، فصل فی خبر مالک بن نویرة الیربوعی التمیمی
حال آقای «سجودی» باید بگوید که آقای «ایجی» و «تفتازانی» چرا چنین عبارتی را بیان کردند!! ملاحظه کنید در اینطور موارد این چنین توجیه میکنند. در مقابل وقتی عایشه و «طلحه» و «زبیر» جنگی به راه انداختند که سی هزار انسان در آن کشته شد، می گویند که آنها اجتهاد کردند و در اجتهادشان هم اشتباه کردند.
حق با علی بن أبی طالب بوده است و نباید قیام میکردند، اما آنها برای دفاع از عثمان چنین کاری کردند.
در اینطور موارد اجتهاد کردند، اما نسبت به کشتن عثمان ادعا میکنند که اجتهاد نبوده و قاتلین عثمان باید در آتش جهنم بسوزند.
آنها همچنین ادعا میکنند که قضیه «مالک بن نویره» این چنین نیست و خلیفه دوم هم اشتباه کرده این چنین گفته است. «جرجانی» در ادامه مینویسد:
«من إنکار المجتهدین بعضهم علی بعض فیما أدی إلیه اجتهادهم»
شرح المواقف، نویسنده: القاضی الجرجانی، وفات: 816، تحقیق: علی بن محمد الجرجانی، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1325 - 1907 م، مطبعة السعادة – مصر، ج 8، ص 358، باب المرصد الرابع فی الإمامة ومباحثها
مجری:
یک بام و صد هوا!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله.
مجری:
استاد ارجمند خیلی ممنون و متشکرم. ان شاءالله که بازهم در فرصتهای دیگر در خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند باشیم. از همه شما عزیزان التماس دعای فرج و دعای خیر دارم. عرض پایانی ما همچون همیشه این دعا باشد:
الهی بفاطمة و أبیها و بعلها و بنیها عجل لولیک الحجة بن الحسن الفرج و العافیة و النصر
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته