بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 99/06/20
موضوع: ادله نقلی نصب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از ناحیه خداوند
برنامه حبل المتین
فهرست موضوعات این سخنرانی:
«حدیث ثقلین» با لفظ «خلیفتین» در منابع معتبر اهل سنت!
امامت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، انتصاب الهی یا انتخاب مردمی!؟
ادله نقلی نصب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از ناحیه خداوند
احتجاج «سلمان»، «ابوذر» و ... بر امامت الهی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
آیا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، امامت و خلافت خود را الهی می دانست!؟
آیا کتاب «سلیم بن قیس» از نظر علمای شیعه معتبر است!؟
مباشرین قتل «عثمان» چه کسانی بودند؟
مجری:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظههای واپسین افتاد
نفهمیدند طه را، نفهمیدند یس را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». همچنین عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام).
این افتخار را داریم که امشب هم در برنامه «حبل المتین» مهمان دیدگان شما باشیم. در این برنامه الحمدلله از محضر استاد بزرگوار «حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی» استفاده میکنیم. سلام علیکم و رحمة الله؛
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ بنده هم خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی و دوست داشتنی که در هرکجای این گیتی پهناور بیننده این برنامه هستند و یا تکرار این برنامه را میبینند، خالصانهترین سلامم را تقدیم میکنم و موفقیت روز افزون برای همه گرامیان از خداوند منّان خواهانم.
مجری:
حضرت استاد! خدمت شما عرض کنیم که ما جلسات پیش، الحمدلله توفیق این را داشتیم که از محضرتان بهره مند شدیم و همان دغدغهای که بسیاری در ذهنشان بود به پاسخ آن رسیدند.
بحثهای گذشته با این سؤال شروع میشد که چه شد حادثه «عاشورا» بعد از گذشت تنها پنجاه سال از رحلت پیامبر اکرم اتفاق افتاد؟
حضرتعالی نکتههای بسیار نابی فرمودید و ضمن هفت نکته و هفت عامل، تأثیرات جامعه آن زمان را بیان فرمودید. در صدر این نکات، آنچه مورد بیان حضرتعالی بود، این بود که آنها «کتاب الله» و «سنت پیامبر» را ترک کردند. در حقیقت آنها محتوای «حدیث ثقلین» را ترک کردند.
الحمدلله از محضر حضرتعالی استفاده کردیم و دیدیم که «حدیث ثقلین» حدیثی نیست که تنها شیعه آن را نقل کرده باشد و چه بسیار مسانید مختلفی از اهل سنت که در چه کتابهایی و با چه تعبیرات گوناگونی آن را ذکر کردند.
شما همچنین بیان فرمودید که تمام اینها دال بر این است که رسول گرامی اسلام یک عنایت خاصی روی این مطلب داشتند و این مطلب را هم از کتب علمای اهل سنت مشاهده کردیم.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که بالاخره برای بعضی افراد هم که ممکن است اهل تحقیق باشند یا برایشان شبهه ایجاد شده باشد، این سؤال مطرح میشود که در بعضی نقلها، در «حدیث ثقلین» لفظ «خلیفتین» ذکر شده است. این قضیه چطور است؟! لطفاً این را توضیح بفرمائید.
«حدیث ثقلین» با لفظ «خلیفتین» در منابع معتبر اهل سنت!
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله
خدا را بر تمام نعمتهایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می گوییم. ایام عزاداری سرور آزادگان را به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله الأعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و همه علاقه مندان به اهلبیت عصمت و طهارت به ویژه شما بینندگان گرامی تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
خدا را به آبروی حضرت سیدالشهدا و یاران باوفایش و اهلبیت داغدیده اش سوگند میدهم، پاداش ما را در این مصیبت جانکاه، فرج مولایمان حضرت بقیة الله الأعظم قرار بدهد و ما را از یاران خاص آن بزرگوار قرار داده و از شهدای رکابش قرار بدهد، ان شاءالله.
در رابطه با «حدیث ثقلین» همانطور که حضرتعالی هم اشاره فرمودید، از احادیث بسیار مهم فریقین است. رسول گرامی اسلام از آغاز رسالت، بحث خلافت بعد از خویش را در هر مناسبت و موقعیتی بیان فرمودند. حضرت در «حدیث دار» که اولین روز اعلان رسالت علنی بود، فرمودند:
« وقد أمرني الله تعالى أدعوكم إليه فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم»
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 1، ص 542، باب ذکر الخبر عما کان من أمر نبی الله عند ابتداء الله تعالی ذکره إیاه بإکرامه بإرسال جبریل علیه السلام إلیه بوحیه
حضرت در قضیه «جنگ تبوک» فرمودند:
«وإنک خلیفتی فی کل مؤمن»
تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 42، ص 99، باب آخر الجزء التاسع والثمانین بعد الأربعمائة من الفرع
همچنین حضرت فرمودند:
«إن عليا مني وأنا منه وهو ولي كل مؤمن من بعدي»
السنن الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری, سید کسروی حسن، ج 5، ص 132، باب ذکر قول النبی علی ولی کل مؤمن بعدی، ح 8474
رسول گرامی اسلام با تعابیر مختلف، امامت و خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را معرفی میکرد و به مردم اعلام میکرد.
آقایان با هر تعبیری که بخواهند، ما حاضریم با همان تعبیر، با سند صحیح از کتابهای اهل سنت و نیز کتب شیعه برای آقایان بیاوریم.
ما حاضریم هر روایتی بخواهند بیاوریم، مگر اینکه به دنبال لجاجت باشند و نخواهند زیر بار بروند. اگر یکی از این تعابیر در حق خلیفه اول و دوم آمده بود، این آقایان چکار میکردند؟!
بنده یک مرتبه هم عرض کردم روزی با جوانان و دانشجویان وهابی، کنار بیت الله الحرام بحث میکردیم. بنده گفتم: اگر ماجرای ولادت امیرالمؤمنین در کعبه برای خلیفه اول و دوم شما افتاده بود، چکار میکردید؟!
آنها گفتند: ما تمام اطراف مکه با طلا مینوشتیم که «ابوبکر» یا «عمر» در کعبه متولد شده است!! بنده گفتم: همین اندازه که انصاف دارید، ما از شما ممنونیم.
این واژهها نسبت به چه کسی آمده است؟! در کجا استعمال شده است؟! با چه سندهایی آمده است؟!
یکی از عمدهترین احادیثی که مطرح شد، «حدیث ثقلین» بود که شیعه و سنی به تواترش اذعان دارند. حضرت فرمود:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی إن تمسکتم بهما لم تضلوا بعدی»
حال شاید برای بعضی افراد لفظ «ثقلین» قدری ثقیل باشد، زیرا هم لفظش ثقیل است و هم هضمش ثقیل است!!
همانطور که حضرتعالی سؤال فرمودید، رسول اکرم به جهت اینکه بهانه را از مردم بگیرد و فردای قیامت کسی عذری نداشته باشد که پیغمبر اکرم خیلی روشن نفرمود، این حدیث را با واژه «خلیفتین» آورده است.
در کتاب «فضائل الصحابة» اثر «احمد بن حنبل» رئیس حنابله که مورد عنایت وهابیها هم میباشد، در جلد دوم صفحه 786 روایتی از قول «زید بن ثابت» و او از نبی مکرم اسلام مطرح شده است که حضرت فرمود:
« إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ»
همانا دو خلیفه و جانشین در میان شما گذاشتم.
حضرت به چه زبانی این قضیه را برای مردم بیان کند؟! حضرت به وضوح و روشنی این قضیه را بیان فرمود. آیا با این بیان بازهم جای تردید است؟!
« إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ، كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَإِنَّهُمَا يَرِدَانِ عَلَيَّ الْحَوْضَ »
فضائل الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. وصی الله محمد عباس، ج 2، ص 786، ح 1403
محقق کتاب هم تأیید کرده که سند روایت صحیح است. ما شواهد کثیری در رابطه با این قضیه داریم. بازهم ایشان در کتاب «مسند» جلد 5 همین تعبیر را مطرح میکند:
«قال رسول اللَّهِ انی تَارِک فِیکمْ خَلِیفَتَینِ کتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ ما بین السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أو ما بین السَّمَاءِ إلی الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی وَإِنَّهُمَا لَنْ یتَفَرَّقَا حتی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 181، ح 21618
و محقق کتاب میگوید: سند حدیث، «حسن» است. البته این قضیه برای آقایان فرقی ندارد، زیرا می گویند:
« الحسن كالصحيح في الاحتياج به وإن كان دونه في القوة »
تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي، دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف؛ ج1، ص 160
طبق روایت «مسند احمد بن حنبل» همانطور که «کتاب»، خلیفه و جانشین و یادگار پیغمبر اکرم و برای هدایت مردم هست، «اهلبیت» هم خلیفه و جانشین رسول گرامی اسلام است.
همانطور که مردم هیچ راه گریزی ندارند و اگر واقعاً اسم خود را مسلمان گذاشتند باید به قرآن کریم عمل کنند، در خصوص اهلبیت هم چنین است.
متأسفانه امروزه غرب، برای اینکه افکار عمومی را از جنایاتی که در منطقه انجام میدهند منحرف کنند، به سراغ کشورهای عربی منطقه رفته است.
بعضی از اعراب خود فروخته، از رئیس جمهور عراق و رئیس جمهور مصر و لیبی عبرت نگرفتند. آنها به سراغ آمریکا رفتند و آمریکا آنها را بیچاره و بدبخت کرد و عاقبت هم به دست خود، آنها را نابود کرد.
حال معلوم نیست چه زمانی بلایی که بر سر صدام و دیگر افراد آورد، بر سر خلیفه امارات بیاورد معلوم نیست. ما گفتیم و ان شاءالله عزیزان ببینند. هرکسی با طناب آمریکا در چاه رفت، آنها در وسط راه طناب را میبُرند و همگی سقوط میکنند.
چندی قبل کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که در «تونس» وقتی اوضاع شلوغ شده بود، آمریکا هلیکوپتری در بالای ساختمان سفارت آورد و تمام پرسنل خود را سوار هلیکوپتر کرد. وقتی نوبت به مردم عادی رسید، نردبان را پرت کردند و رفتند!!
در حال حاضر کاملاً از وضع عراق و سوریه مشخص است که به آمریکا اعتماد نکردند و الحمدلله سر جای خودشان هستند.
با توجه به این قضایا، میبینیم در بعضی از کشورهای غربی همانند «سوئد» و «فرانسه»، یک جا به قرآن کریم جسارت میکنند و یک جا به رسول گرامی اسلام جسارت میکنند. این افراد جز اینکه جایگان قرآن کریم و پیغمبر اکرم را بالا ببرند کار دیگری نمیکنند.
بنده در فضای مجازی مشاهده کردم که چقدر از مسیحیها و زنانی که حجاب هم ندارند، قرآن را میبوسند، به رغم أنف کسانی که به قرآن کریم جسارت کردند!
این افراد با این کارهایشان جایگاه پیغمبر اکرم را بالا میبرند و تنفر مردم را نسبت به خودشان بیشتر میکنند. البته الآن جای حضرت امام خمینی خالی است تا فتوایی که در خصوص «سلمان رشتی» داد، نسبت به این افراد بدهد.
در هر صورت پیغمبر اکرم میفرماید که من در میان شما دو خلیفه گذاشتم. در کتاب «معجم الکبیر» اثر «طبرانی» متوفای 360 هجری جلد پنجم از رسول گرامی اسلام نقل شده است:
«إنی قد تَرَکتُ فِیکمْ خَلِیفَتَینِ کتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بَیتِی وَإِنَّهُمَا لم یفْتَرِقَا حتی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 5، ص 153، ح 4921
محقق در پاورقی میگوید که سند روایت صحیح و راویان ثقه هستند و شیخ ما «ألبانی» هم روایت را صحیح اعلام کرده است. آقای «هیثمی» در کتاب «مجمع الزوائد» جلد 9 صفحه 162 همین تعبیر را میآورد و مینویسد:
«إنی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله عز وجل حبل ممدود ما بین السماء والأرض أو ما بین السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»
و در مورد سند روایت مینویسد:
«رواه أحمد وإسناده جید»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 9، ص 162، باب فی فضل أهل البیت رضی الله عنهم
«هیثمی» در کتاب «مجمع الزوائد» همین تعبیر را در جای دیگر هم دارد. «ابن ابی عاصم» در کتاب «السنة» همین تعبیر را دارد و مینویسد:
«إِنِّی قَدْ تَرَکتُ فِیکمُ الْخَلِیفَتَینِ بَعْدِی: کتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِی، إِنَّهُمَا لَنْ یتَفَرَّقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»
السنة، اسم المؤلف: عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1400، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ج 2، ص 643، ح 1548
ببینید یک مورد و دو مورد نیست. آقای «البانی» هم در پاورقی مینویسد:
«إسناده حسن»
خود «البانی» در «سلسلة الاحادیث الصحیحه» این روایت را می آورد و مینویسد:
« الحديث صحيح... وإسناده صحيح، رجاله رجال الصحيح»
سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، الطبعة: الأولى، (لمكتبة المعارف)، ج 4، ص 355، ح 1761
باز هم آقای «ألبانی» در کتاب «صحیح جامع الصغیر» این روایت را میآورد:
«إنی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض»
صحيح الجامع الصغير وزياداته، المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: المكتب الإسلامي، ج 1، ص 482، ح 2457
ایشان در اینجا هم می گوید روایت صحیح است. این روایات همگی نشانگر این است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با عبارتهای مختلف، عنایت خاصی به موضوع خلافت بعد از خودشان داشتند.
حضرت راه نجات امت و بیمه شدن امت از ضلالت را کتاب خدا و اهلبیت قرار دادند. این قضایا حاوی چند پیام است؛ پیام اول این است که امامت اهلبیت (علیهم السلام) الهی است، مردمی و انتخابی نیست. پیغمبر اکرم خود میفرماید: من اهلبیت را به عنوان خلیفه معین کردم!!
همچنین وقتی «حاکم نیشابوری» در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» جلد 3 صفحه 143 تعبیر:
«وأنت خلیفتی»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652
را میآورد و آقای «ألبانی» در کتاب «السنة» اثر «ابن ابی عاصم» با تصحیح سند در صفحه 602 مینویسد:
«وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی»
السنة، اسم المؤلف: عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1400، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ج 2، ص 602، ح 1351
نشانگر این است که خلافت و امامت اهلبیت، الهی و انتصابی است. آقایان یک روایت ضعیف یا جعلی در شورایی بودن روایت به ما نشان بدهند.
مثلاً بگویند که «ابن جوزی» در کتاب «الموضوعات» گفته است که پیغمبر اکرم فرموده است: بعد از من خلافت شورایی است!! ان شاءالله ما در خصوص آیه شریفه:
(وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَینَهُم)
و کارهایشان به طریق مشورت در میان آنها صورت میگیرد.
سوره شوری (42): آیه 38
مفصل توضیح خواهیم داد که شورا در جایی است که ما نصی نداشته باشیم. شیعه و سنی همگی بر این عقیده هستند. همچنین آیه شریفه:
(وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر)
و در کارها با آنها مشورت کن.
سوره آل عمران (3): آیه 159
هم ربطی به این قضایا ندارند. آقایان روایتی بیاورند که پیغمبر فرموده باشد خلافت و تعیین خلیفه بعد از من شورایی است. بعد از من جمع شوید و کسی را به عنوان خلیفه معین کنید!!
آقایان یک روایت ضعیف به ما نشان بدهند که پیغمبر اکرم فرموده باشند خلافت و امامت و جانشینی و حکومت بعد از من، توسط شورا و اهل حل عقد و صحابه معین میشود. اگر آقایان یک روایت به ما نشان بدهند، دستمان را بالا میبریم و تسلیم میشویم.
مجری:
دقیقاً همین دیشب بود که در برنامه زنده هم، یک بنده خدایی تماس گرفت و همین سؤال را پرسید، اما طبق اقتضائاتی که برنامه دیشب داشت و وقت محدود بود، این امکان وجود نداشت که به صورت تفصیلی این قضیه بیان شود.
ما خوشحال میشویم این قضیه را از حضرتعالی بشنویم، اما به جهت اینکه بینندگان هم در جریان این مطلب قرار بگیرند، ابتدا برویم ببینیم سؤال چه بوده و سپس از محضر استاد استفاده ببریم.
پرسش و پاسخ ضبط شده دیشب:
آقای سعید از تهران تماس گرفتند. برادر خوب در خدمت شما هستم.
بیننده (آقا سعید از تهران – شیعه):
سلام علیکم. شبتان بخیر. خدمت استاد محترم سلام عرض میکنم.
حجت الاسلام و المسلمین جباری:
سلام علیکم و رحمة الله.
بیننده:
خسته نباشید. در بیاناتتان فرمودید که پیغمبر اکرم فرمود:
«أَلَا إِنَّ عَلِیاً وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُون»
کافی (ط- دار الحدیث)، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: دارالحدیث، ج 15، ص 695، ح 484
شما چند تن از شیعیان همانند «سلمان» و «مقداد» و «ابوذر» را معرفی کردید و فرمودید که آنها شیعیان واقعی بودند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را امام مِن عند الله میدانستند.
حضرت استاد! ممکن است یک روایتی بیاورید که «سلمان» چنین اعتقادی داشت؟! من از بیانات حضرت علی میبینم که ایشان هرگز معتقد به امامت الهی نبودند و معتقد به امامت زمینی بودند!
حضرت در کتاب «نهج البلاغه» حدود هشت مورد صحبت دارد. شما چه روایتی دارید که میفرمایید «سلمان» و «مقداد» و «ابوذر» حضرت علی را امام مِن عند الله میدانستند؟
حجت الاسلام و المسلمین جباری:
یعنی تعبیری که میفرمایید در کتاب «نهج البلاغه»، هفت هشت مورد آمده است، در خصوص امیرالمؤمنین است که امامتشان را الهی نمیدانستند یا «سلمان» و «مقداد» و «ابوذر» امامت حضرت را الهی نمیدانستند؟
بیننده:
حضرت علی در کتاب «نهج البلاغه» در جاهای مختلف امامت خودشان را زمینی میدانند و به مسائل مختلف موکول میکنند که تماماً انتخاب توسط مهاجرین و انصار است.
امامت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، انتصاب الهی یا انتخاب مردمی!؟
وقتی حضرت صفتهای خودشان را در مورد خلافت میشمارند، حضرت نمیفرمایند که خداوند مرا معرفی کرده است بلکه بعد از پیغمبر اکرم صلاحیت خلافت را در خود میدانند. حضرت علی هرگز خود را امام مِن عند الله معرفی نمیکند.
مجری:
بینندگان هم در جریان قرار گرفتند. امیدواریم که «آقا سعید» الآن هم پای گیرنده و بیننده این برنامه باشد و جواب را از حضرت استاد بشنویم.
بنده سؤال ایشان را مختصراً می گویم که آیا امیرالمؤمنین در کتاب «نهج البلاغه» هرجا که خلافتشان را بیان کردند، همیشه فرمودند که این خلافت به صورت انتخاب بوده و اصلاً نصبی از جانب خداوند و رسول اکرم در کار نبوده است؟! آیا چنین چیزی درست است؟!
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
البته دیشب برادر بسیار بزرگوار و عزیز و دانشمند ما، کارشناس برنامه بودند؛ اما آخر برنامه بود و فرصت پاسخ دادن به این سؤال نبود و کامپیوتری هم نبود که تصاویر نشان داده شود.
بنده از «آقا سعید» تقاضا میکنم اگر میتوانند امشب روی خط بیایند. ایشان که می گویند امیرالمؤمنین در هفت هشت مورد در کتاب «نهج البلاغه» خلافت خود را انتخابی به مردم معرفی کردند، یکی دو مورد از این هشت مورد را برای ما نام ببرند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در «نهج البلاغه» فرموده باشند که خلافت من الهی نیست و انتخابی است و مردم باید انتخاب کنند.
جای جای «نهج البلاغه» مملو از این قضیه است. نامه ششم «نهج البلاغه» که حضرت به معاویه مینویسد، کاملاً مشخص است و همگان حتی اهل سنت به آن پاسخ دادند. اولاً سند صحیح نیست.
ثانیاً طبق آنچه اهل سنت نقل کردهاند حضرت به «معاویه» مینویسد: "تو قائل به امامت الهی من نیستی، قائل به نصب پیغمبر اکرم هم نیستی. تو می گویی خلافت باید انتخابی باشد. به دلیل اینکه ابوبکر و عمر و عثمان را مردم انتخاب کرد، آنها را قبول داری. اگر چنین است مرا هم مردم انتخاب کردند. چرا مرا قبول نداری؟!"
این فرمایش حضرت، از باب الزام خصم و قاعده الزام است. حضرت در همانجا مفصل پاسخ دادند.
حال در پاسخ به سؤال ایشان که میپرسند در کجای «نهج البلاغه» وارد شده است که امیرالمؤمنین امامت خود را الهی میدانند، مطلبی از کتاب «نهج البلاغه» را نشان میدهم و امیدوارم این عزیزم، بیننده این برنامه باشند.
در کتاب «نهج البلاغه» با تألیف «دکتر صبحی صالح» خطبه دوم در رابطه با اهلبیت (علیهم السلام) آمده است که حضرت میفرمایند:
«لَا یقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ»
در این امت هیچکس را با آل محمد مقایسه نتوان کرد.
حضرت سپس مطالبی میفرمایند و در ادامه میفرمایند:
«وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیةُ وَ الْوِرَاثَةُ »
ولایت حق مسلم آل محمد است و آنها وصی و وارث رسول اکرم هستند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 47، خ 2
آیا این فرموده الهی نیست؟! همانطور که پیغمبر اکرم بارها به امیرالمؤمنین فرمودند:
«أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ وَزِيرِي وَ أَنْتَ وَارِثِي»
كتاب سليم بن قيس الهلالي، نويسنده: هلالى، سليم بن قيس، تاريخ وفات مؤلف: 76 ق، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، ناشر: الهادى، ايران؛ قم، 1405 ق؛ ج2، ص 769
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در ادامه میفرمایند:
«الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِه»
الآن حق به حقدار رسید و حقیقت به جایگاه اصلی خود منتقل گشت.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 47، خ 2
حضرت به صراحت فرمودند: الآن بعد از خلافت «عثمان»، با قبول ولایت از طرف من، حق به حقدار رسید و ولایت به جایگاه خودش برگشت. حضرت نمیفرماید الآن که مردم مرا انتخاب کردند، من خلیفه شدم یا الآن که مردم به من رأی دادند من خلیفه شدم!!
حضرت به صراحت میفرماید که خلفای قبل، همگی باطل بودند و الآن حق به حقدار رسید. خلفای قبل حقدار نبودند و غاصب بودند. الآن حق خلافت به جایگاه خودش برگشت. حضرت بازهم در خطبه صد و چهل و چهار «نهج البلاغه» میفرمایند:
«أَینَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا»
کجایند کسانی که گمان میکنند در علم مطلع و استوارند بجز ما اهلبیت؟
«کذِباً وَ بَغْیاً عَلَینَا»
ادعای آنان دروغ و ستم بر ماست.
«أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُم»
زیرا خداوند ما را برتری داده و ایشان را فروگذاشته است.
اگر ما می گوییم ما خلیفه و وصی و جانشین پیغمبر اکرم هستیم، خدای عالم ما را بالا برده است.
«وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ»
خداوند این مقام را به ما عطا فرموده و آنها را بی بهره ساخته است.
«إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَیشٍ غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَی سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَیرِهِم»
ائمه و پیشوایان دین از قریش هستند که از هاشم به وجود آمدهاند و امامت و خلافت بر غیر ایشان و خلفای غیر بنی هاشم سزاوار نیست.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 201، خ 144
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نمیفرماید به دلیل اینکه شما انتخاب کردید و به همین خاطر ما خلیفه هستیم.
همچنین حضرت در خطبه 67در رابطه با اینکه اعضای سقیفه ادعا میکنند ما هم از قریش هستیم و پیغمبر اکرم فرموده است امامت در قریش است. حضرت میفرماید که چرا به آنها نگفتید:
«لَوْ کانَ الْإِمَامَةُ فِیهِمْ لَمْ تَکنِ الْوَصِیةُ بِهِمْ»
اگر زمامداری از آنان بود، وصیت درباره آنان نمی فرمود.
اگر امامت در انصار بود، چرا پیغمبر اکرم به امت توصیه کرد در حق آنها رحم کنید. اگر آنها امام بودند باید پیغمبر اکرم به آنها میفرمود که به مردم ظلم نکنند، نه اینکه به مردم بگویند که در حق آنها ظلم نکنید.
«ثُمَّ قَالَ ع فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَیشٌ»
سپس فرمود: قریش چه گفتند؟
«قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ص»
عرضه داشتند: قریش استدلال کردند که شجره رسول هستند.
«فَقَالَ ع احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة»
حضرت فرمود: به درخت احتجاج کردند و میوه آن که ما هستیم را ضایع نمودند!
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 98، خ 67
حضرت بازهم میفرماید:
«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیرِی»
می دانید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 102، خ 74
حضرت نمیفرماید چون شما مرا انتخاب کردید و خلیفه هستم شایسته خلافتم، بلکه میفرماید این حقی است که خداوند عالم به من داده است. حضرت همچنین در خطبه سوم میفرماید:
«وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی»
ابوبکر میدانست که من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 48، خ 3
مراد حضرت این بود که من سنگ زیرین آسیا هستم و سنگ بالای آسیا برمبنای آن میچرخد. معمولاً آسیا سنگی در وسط دارد که سنگ بالایی بر محور آن دور می زند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبههای دیگر مفصل به این مسئله احتجاج فرمودهاند.
مجری:
الحمدلله فرصتی هم به وجود آمد که بخواهیم این مطالب را مرور کنیم. بحمدالله این مطالب هم مرتبط با بحث حدیث «خلیفتین» بود و اتصالشان هم بحث را برای بینندگان عزیز و ارجمند شیرینتر میکند.
اگر اجازه بفرمایید فرصتی بگیریم و یک میان برنامه ببینیم و ان شاءالله برمی گردیم و در خدمت شما خواهیم بود.
تمام دشت شیون بود و فریاد
عطش در خیمهها میکرد بیداد
ز خیمه کودکان بیرون دویدند
سکینه مشک را دست عمو داد
گره در کار ثارالله افتاد
نگاهش باز سوی ماه افتاد
دلم یکباره شور افتاد وقتی
برادر سمت میدان راه افتاد
حضرت استاد از محضرتان بسیار استفاده کردیم، اما اگر بازهم مطالبی هست برای ما بیان کنید.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
در جای جای کتاب «نهج البلاغه» مطالبی در خصوص امامت الهی حضرت وجود دارد. حضرت در خطبه 88 با این تعابیر، امامت الهی خود را مطرح میفرماید:
«فَیا عَجَباً وَ مَا لِی لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا»
در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطاهای این فرقههای گوناگون که هریک را هم در دین خود حجت و دلیلی دیگر است.
«لَا یقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِی وَ لَا یقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِی»
از هیچ پیامبری پیروی نمیکنند و به هیچ وصی پیامبری اقتدا نمینمایند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 121، خ 88
آیا این فرمایش حضرت نشانگر امامت الهی آن بزرگوار نیست؟! حضرت بازهم در خطبه ششم «نهج البلاغه» میفرمایند:
«فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَی مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ حَتَّی یوْمِ النَّاسِ هَذَا»
به خدا سوگند از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 53، خ 6
اگر قرار بود امامت انتخابی باشد، دیگر حقی معنا ندارد و این حق مردم است که امام خود را انتخاب کنند.
آقا سعید بزرگوار! اولاً بنده از ادب شما تشکر میکنم، ثانیاً تقاضا می کنم اینجا را دقت کنید که حضرت در خطبه 172 «نهج البلاغه» میفرماید:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیک عَلَی قُرَیشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِی وَ أَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی»
پروردگارا من از تو برای مقابله با قریش و از کسانی که مردم قریش را یاری کردند یاری میجویم، زیرا آنان پیوند خویشاوندی را با من قطع کردند و درباره نزاع و خصومت برای گرفتن حقی که من بر آن از دیگران شایستهتر بودم اتفاق نمودند.
اگر امامت انتخابی بود، دیگر «أَمْراً هُوَ لِی» معنا نداشت. آنها سپس به حضرت عرضه داشتند:
«ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تَتْرُکه»
سپس گفتند: آگاه باش که تو میتوانی حق را به دست آوری و اگر کسی دیگر این حق را به دست آورد تو باید از آن ممنوع گردی.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 246، خ 172
قریش خود هم بر این امر معتقد بودند. تعبیر دیگری در خطبه 36 وجود دارد که حضرت میفرماید:
«فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَی حَرْبِی کإِجْمَاعِهِمْ عَلَی حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی»
همانا آنان در جنگ با من متحد شدند، آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا متحد بودند.
«فَجَزَتْ قُرَیشاً عَنِّی الْجَوَازِی فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّی»
خدا قریش را به کیفر اعمالشان برساند، آنها پیوند خویشاوندیم را بریدند و حکومتی که پسرعمویم به من داده بود را از من سلب کردند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 409، خ 36
خیلی جالب است که حضرت در نامه 62 به صراحت میفرماید:
«وَ لَا یخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَیتِه»
به ذهنم خطور نمیکرد که عرب امامت را پس از رسول خدا از اهلبیت او کنار بزند.
«وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِه»
یا پس از حضرت از عهده دار شدن حکومت توسط خاندان عصمت خودداری کنند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 451، خ 62
حضرت همچنین در خطبه 162 این تعبیر را دارد:
«أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَینَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطا»
ظلم و خودکامگی نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا استوارتر بود.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 231، خ 162
اگر بنا بود انتخابی باشد، مردم حقشان بود و حضرت را انتخاب نکردند. آیا انتخاب نکردن مردم، استبداد است؟! این مسائل کاملاً واضح و روشن است.
آقا سعید عزیز! این تنها سؤال شما نیست، بلکه افراد بسیاری امروز این بحث را مطرح میکنند که ادعا کنند خلافت امیرالمؤمنین انتخابی است و ما هیچ روایتی نداریم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین را نصب کرده باشند.
ادله نقلی نصب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از ناحیه خداوند
بنده چند عبارت از پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین در رابطه با کلمه «نصب» میآورم که دیگر کاملاً این حرفها برچیده شود.
مشاهده کنید در کتاب «أمالی» اثر «شیخ صدوق» روایتی از امام صادق از قول رسول گرامی اسلام وارد شده است که میفرماید:
«یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْیادِ أُمَّتِی»
عید غدیر بهترین اعیاد امت من است.
«وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَمَرَنِی اللَّهُ تَعَالَی ذِکرُهُ فِیهِ بِنَصْبِ أَخِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَماً لِأُمَّتِی»
و این روزی است که خداوند متعال به من دستور داد برادرم علی بن أبی طالب را برای امتم نصب کنم.
الأمالي( للصدوق)، نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على، تاريخ وفات مؤلف: 381 ق، ناشر: كتابچى، تهران، 1376 ش، ص 125، ح 8
آیا خلافت انتخابی است یا انتصابی است؟! در کتاب «کافی» وارد شده است که وقتی امیرالمؤمنین در حال غسل رسول گرامی اسلام بودند، «سلمان» میآید و عرضه میدارد که در «سقیفه» چنین مسائلی مطرح شده است. حضرت میفرماید:
«شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِیای لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
همه شاهد بودند که رسول خدا به امر خداوند مرا در غدیر خم برای امامت نصب کرد.
«فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّی أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
و به مردم فرمود که علی به شما از خودتان اولی است.
«قَدْ أُعْلِمُوا إِمَامَهُمْ وَ مَفْزَعَهُمْ بَعْدَ نَبِیهِمْ»
و به همه مردم نشان داد امام و پناهگاهشان کیست.
«حَتَّی تَرَکوا أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتَه»
اما مردم امر خداوند عزوجل و طاعت او را ترک کردند.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 8، ص 344، ح 541
بازهم در کتاب «کمال الدین» اثر «شیخ صدوق» وارد شده است که امیرالمؤمنین در جمع دویست نفر از صحابه میفرماید:
«فَنَصَبَنِی لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُم»
پیغمبر اکرم مرا برای امامت در غدیر خم نصب کرد.
این مطالب چیزی نیست که ما بخواهیم از کنار آن رد شویم. حضرت در ادامه فرمودند:
«عَلِی أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی ثُمَّ ابْنِی الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِی الْحُسَینُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ»
سپس فرمودند:
«أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَنْصِبَ لَکمْ إِمَامَکمْ»
ای مردم خدا به من امر فرموده است که امام شما را نصب کنم.
کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 276 و 277، ح 25
ما باید قدری بیشتر دقت کنیم. بعضی از روشنفکران ما، یا بی سواد هستند یا معاند هستند یا فریب یک سری افراد را میخورند که ادعا میکنند خلافت امیرالمؤمنین الهی نبود.
بعضی افراد هم ادعا میکنند خلافت امیرالمؤمنین الهی بود، اما معنوی بود و سیاسی نبود. الحمدلله جامعه امروز ما جنگل مولا شده است. هرکسی حرفی می زند. ما حاضریم تک تک این آقایان روی خط بیایند و با همدیگر بحث کنیم.
همچنین در «تفسیر قمی» که به تعبیر آیت الله العظمی خوئی تمام روات آن ثقه است، در خصوص بحث معراج مینویسد:
«قَدْ خَلَّفْتُ فِیهِمْ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَیرَ أُمَّتِی»
سپس میفرماید:
«وَ نَصَبْتُهُ لَهُمْ عَلَماً فِی حَیاتِی وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَی طَاعَتِهِ»
علی را به عنوان علم نصب کردم و مردم را به سمت ایشان دعوت کردم.
«وَ جَعَلْتُهُ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی»
و خلیفه خودم بر امت قرار دادم.
«وَ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِی إِلَی یوْمِ الْقِیامَة»
و امامی قرار دادم که مردم و ائمه بعد از من به او اقتدا کنند.
حضرت خود در ادامه میفرماید:
«وَ نَصَبَنِی لَهُمْ عَلَماً فِی حَیاتِه»
تفسیر القمی، نویسنده: قمی، علی بن ابراهیم، محقق / مصحح: موسوی جزائری، طیب، ج 1، ص 193، باب 5 سورة المائدة مدنیة و هی مائة و عشرون آیة 120
بازهم در کتاب «کافی» وارد شده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِیاً ع عَلَماً بَینَهُ وَ بَینَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ کانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکرَهُ کانَ کافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ کانَ ضَالًّا»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 437، ح 7
این روایات یک مورد یا دو مورد نیست. همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است که حضرت میفرماید:
«لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ مَوَادِّهِ وَ عَالَمِه»
خداوند تبارک و تعالی امام را به پیشوائی خلقش منصوب کرده و بر روزی خواران اهل جهانش حجت قرار داده است.
سپس میفرماید:
«فَلَمْ یزَلِ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی یخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ ع مِنْ عَقِبِ کلِّ إِمَامٍ یصْطَفِیهِمْ لِذَلِک وَ یجْتَبِیهِمْ وَ یرْضَی بِهِمْ لِخَلْقِهِ وَ یرْتَضِیهِمْ کلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاما»
خداوند تبارک و تعالی همواره امامان را برای رهبری خلقش از اولاد امام حسین و فرزندان بلاواسطه هر امامی برای امامت برمی گزیند و ایشان را برای خلقش میپذیرد و میپسندد. هرگاه یکی از آنها از دنیا برود، از فرزندان او امامی بزرگوار آشکار و رهبری نوربخش و پیشوایی سرپرست و حجتی دانشمند برای خلقش نصب میکند.
حضرت در ادامه میفرماید:
«فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَی وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَی وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِک وَ اصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَه»
پس امام همان برگزیده، پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشی است که به فرمان خدا قیام کرده است. خدا او را برای این برگزیده و در عالم زر او را زیر نظر خود پرورانیده است.
حضرت بازهم میفرماید:
«وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ عَالَمِهِ وَ ضِیاءً لِأَهْلِ دِینِهِ وَ الْقَیمَ عَلَی عِبَادِهِ رَضِی اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُم»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 203، ح 2
سند این روایت صددرصد صحیح است. اگر کسی اشکالی در سند روایت دارد، بنده تک تک راویان سند را برای آقایان بررسی کنم. همچنین در کتاب «بصائر الدرجات» آمده است:
«مَضَی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَلَّفَ فِی أُمَّتِهِ کتَاب اللَّهِ وَ وَصِیهُ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِین»
در ادامه میفرماید:
«أَوْجَبَ اللَّهُ فِیهِ عَلَی الْعِبَادِ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ الْإِمَام»
حضرت سپس میفرماید:
«لِأَنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ عَالَمِه»
بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، نویسنده: صفار، محمد بن حسن، محقق / مصحح: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 412، ح 2
اگر دوستان بخواهند بنده تک تک راویان را بررسی سندی کنم. «محمد بن عیسی بن یقطین» کسی است که «نجاشی» در مورد او مینویسد:
«أبو جعفر، جلیل فی (من) أصحابنا، ثقة، عین، کثیر الروایة، حسن التصانیف»
فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، نویسنده: النجاشی، وفات: 450، چاپ: الخامسة، سال چاپ: 1416، ص 333، ش 896
«یعقوب بن یزید» کسی است که «نجاشی» در مورد او مینویسد:
«وکان ثقة صدوقا»
فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، نویسنده: النجاشی، وفات: 450، چاپ: الخامسة، سال چاپ: 1416، ص 450، ش 1215
«حسن بن محبوب» کسی است که «شیخ طوسی» در مورد او مینویسد:
«کوفی، ثقة»
الفهرست، المؤلف أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي، المحقق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، طبع ونشر: مؤسسة ( نشر الفقاهة )، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولى، ص 96، ش 162
«اسحاق بن غالب» کسی است که «نجاشی» در مورد او مینویسد:
«عربی صلیب، ثقة»
فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، نویسنده: النجاشی، وفات: 450، چاپ: الخامسة، سال چاپ: 1416، ص 72، ش 173
تمام روات این روایات تک تک صحیح است. چنین نیست که ما همینطوری بگوییم ائمه اطهار چنین و چنان بودند. همچنین در کتاب «کافی» وارد شده است:
«إِنَّ الْإِمَامَةَ هِی مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیاءِ»
امامت جایگاه پیامبران و ارث اوصیاء است.
«إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ع»
امامت خلافت خدا و خلافت پیغمبر اکرم و مقام امیرالمؤمنین و میراث امام حسن و امام حسین است.
«إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ»
امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است.
«إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی»
امامت أس اساس اسلام پیشرفته است.
تا جایی که میفرماید:
«فَمَنْ ذَا الَّذِی یبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ یمْکنُهُ اخْتِیارُه»
چه کسی است که امام را بشناسد یا او را انتخاب کند.
«هَیهَاتَ هَیهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُیون»
هرگز هرگز که عقلها به گمراهی رفته و حلمها کم آورده و خردها آتش گرفته و چشمها به حسرت افتاده است.
«فَأَینَ الِاخْتِیارُ مِنْ هَذَا وَ أَینَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»
کجاست که مردم امام انتخاب کنند و کی عقلها به جایی میرسد که امام برای خودشان انتخاب کنند.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 200، ح 1
اینها تعابیری است که در کتابهای ما مفصل آمده است.
مجری:
این تعابیر هم تصریح به اصل انتصابی بودن امامت دارد و هم تصریح در نفی طرف مقابل که به هیچ وجه انتخابی نیست و چنین برداشتی از جانب این افراد کاملاً اشتباه است.
تعجب اینجاست که این افراد اینگونه مسلمات واضح را زیر سؤال میبرند، میخواهند چه چیزی برای شیعه بودن خود نگهدارند.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
جالب اینجاست که امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید:
«فَلَیسَ یجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِی»
حق ائمه اطهار را جز انسان بدبخت نادیده نمیگیرد.
«وَ لَا یجْحَدُهُ إِلَّا غَوِی»
و جز انسان گمراه کسی امامت الهی را انکار نمیکند.
«وَ لَا یصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِی عَلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَلا»
و جز کسانی که نسبت به خداوند جری هستند امامت را انکار نمیکنند.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 205، ح 2
این فرمایش امام معصوم است! آقا سعید عزیز! که ظاهراً الآن هم پشت خط هستید، در کتاب «خصال» اثر «شیخ صدوق» جلد دوم صفحه 461 روایتی آمده است که دیشب هم برادر بزرگوارم «حجت الاسلام و المسلمین جباری» هم به آن اشاره کردند.
البته ایشان این روایت را از کتاب «طبرسی» اشاره کردند. «طبرسی» متوفای قرن ششم هجری است و «شیخ صدوق» متوفای سال 381 حدود قرن سوم و چهارم است. سند روایت هم صحیح است.
احتجاج «سلمان»، «ابوذر» و ... بر امامت الهی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
در روایت آمده است که دوازده نفر از مهاجرین و انصار به «ابوبکر» بر امامت الهی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) احتجاج کردند که از آن جمله «مقداد» و «أبی بن کعب» و «عمار بن یاسر» و «ابوذر» و «سلمان» بودند.
آقا سعید ادعا میکنند که کجا «سلمان» و «ابوذر» بر امامت امیرالمؤمنین استناد کردهاند!؟
«خالد بن سعید» میگوید: ابوبکر! از خدا بترس. ما همه شنیدیم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«إِنَّ عَلِیاً أَمِیرُکمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ أَوْصَانِی بِذَلِک رَبِّی»
«ابوذر» در میان مردم بلند شد و عرضه داشت:
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ الْأَمْرُ لِعَلِی ع بَعْدِی ثُمَّ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ع ثُمَّ فِی أَهْلِ بَیتِی مِنْ وُلْدِ الْحُسَین»
در ادامه «سلمان فارسی» بلند شد و گفت: امر خلافت خود را به چه چیزی استناد میکنی و فردا چه جوابی داری؟
«قَدْ أَوْعَزَ إِلَیکمْ فَتَرَکتُمْ قَوْلَهُ وَ تَنَاسَیتُمْ وَصِیتَهُ»
پیغمبر اکرم علی بن أبی طالب را انتخاب کرد، اما شما وصیت پیغمبر اکرم را به فراموشی میزنید.
شنیدی هرچه ما شنیدیم و دیدی هرچه ما دیدیم. مراقب باش حق مسلم علی را که پیغمبر اکرم معین کرد از او نگیری. در ادامه «مقداد» بلند شد و گفت:
«وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لِعَلِی ع وَ هُوَ صَاحِبُهُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص»
در ادامه «بریده اسلمی» بلند شد و گفت:
«أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَسَلَّمْنَا عَلَی عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ»
الخصال، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 462 - 465، ح 4
در ادامه «عبدالله بن مسعود» و «عمار بن یاسر» و «خذیمة بن ثابت ذو الشهادتین» و «ابو الهیثم بن تیهان» و «سهل بن حنیف» و «ابو ایوب انصاری» و «زید بن وهب» بلند شد و از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دفاع کردند.
این روایات همگی در کتابهای ما آمده است. عزیز دل من! این مباحث در کتابهای بزرگان اهل سنت هم آمده است.
مجری:
ظاهراً دوستان زیادی هم پشت خط هستند.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
من فقط روایتی دیگر بیاورم.
مجری:
به مقتضای بحثی که داریم، اگر اجازه بفرمایید بعد از دیدن این مطلب اولین تماس اگر اجازه بفرمایید آقا سعید را روی خط بیاوریم.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
مشکلی نیست، روی خط بیایند. مشاهده کنید که «محمد کردعلی» در کتاب «خطط الشام» مینویسد: در زمان پیغمبر اکرم، عدهای به عنوان شیعه علی بن أبی طالب که حضرت را ولی امر میدانستند به ابوبکر اعتراض کردند.
همچنین آقای «شهرستانی» در کتاب «فرق الشیعه» عدهای از این افراد را نام میبرد و مینویسد: این افراد در زمان پیغمبر اکرم، علی بن أبی طالب را به عنوان امام و ولی امر میدانستند.
این روایات تنها متعلق به شیعه نیست، بلکه اهل سنت هم این روایات را در منابع خود دارند. ما در خدمت این عزیزمان هستیم.
مجری:
ارتباط ما با «آقا سعید» برقرار است. بنده این نکته را تذکر بدهم که عزیزان بسیار زیادی پشت خط هستند.
ان شاءالله صحبت شما را میشنویم و بعد از آن به خاطر اینکه حق مابقی بینندگان هم ضایع نشود، سریعتر صحبت خود را بفرمایید که بتوانیم به صحبتهای سایر بینندگان هم بپردازیم. در خدمت شما هستیم.
تماس بینندگان برنامه:
بیننده (آقا سعید از تهران – شیعه):
سلام علیکم، شبتان بخیر. حضرت استاد قزوینی سلام عرض میکنم. شبتان بخیر.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. ممنونم آقا سعید بزرگوار.
بیننده:
بنده اولاً خدمت شما عرض کنم می دانم خیلی وقت کم است، اما خدا میداند خیلی خوشحال شدم از اینکه میبینم جنابعالی دوباره تشریف آوردید و ما شما را میبینیم.
با وجود اینکه از نظر اعتقادی بنده با جنابعالی خیلی اختلاف داریم، اما حقیقتاً شخصیت شما در اینگونه مناظرات و اینکه اجازه میدهید مخالف، حرف خود را بزند واقعاً برای من قابل احترام است. باعث افتخار من هست که با شما صحبت کنم.
آیا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، امامت و خلافت خود را الهی می دانست!؟
حاج آقا! در مورد امامت الهی که فرمودید من دیشب به حضرت استاد «جباری» عرض کردم که حضرت علی در کتاب «نهج البلاغه» در چندین مورد در مورد خلافت صحبت کردند ولی صحبت از خلافت الهی نفرموده است.
امشب هم که جنابعالی از کتاب «نهج البلاغه» مطالبی را آوردید، من به دقت نگاه کردم و خود من هم آنها را بارها خواندم.
هیچکدام آنها نشان دهنده این که حضرت علی امام مِن عند الله باشد نیست، بلکه این مطالب نشان دهنده این است که حضرت علی خود را صاحب بهترین صلاحیت و بارزترین و آگاهترین و فقیهترین فرد برای خلافت حضرت محمد میدانستند.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
روایتهایی که بنده از پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین خواندم که حضرت میفرمودند: "پیغمبر اکرم به امر الهی مرا نصب کرد" و از حدود دوازده کتب از کتابهای شیعه آوردم و از کتاب «نهج البلاغه» مطلبی آوردم که حضرت میفرماید:
«وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیةُ وَ الْوِرَاثَةُ»
به چه معناست؟!
بیننده:
حاج آقا من عرض کردم و جان کلام همین است که حضرت علی میفرماید: آل محمد را با کسی مقایسه نکنید. حضرت نمیفرماید که آنها از طرف خداوند مأمور هستند.
اگر شما کتاب «نهج البلاغه» را مطالعه کنید، حضرت علی دلایل خود را میفرماید که به چه دلایلی آل محمد حق ولایت دارند.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
آقا سعید مراد حضرت از اینکه میفرمایند «وَ فِیهِمُ الْوَصِیةُ» چیست؟!
بیننده:
حاج آقا اجازه بدهید من یک دقیقه صحبت کنم. اگر این امامت الهی باشد، میبایست در قرآن کریم ریشه داشته باشد. شما این را قبول دارید؟!
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
بله.
بیننده:
وقتی ما قرآن کریم را مطالعه میکنیم، یک آیه هم در مورد این که امامتی بعد از پیامبران وجود دارد، نمیبینیم. الآن مجری محترم میفرماید که وقت نیست، وگرنه بنده تک تک این آیات را با جنابعالی بررسی میکردم.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
حال شما فعلاً قرآن کریم را کنار بگذارید و چند موردی از «نهج البلاغه» برایمان بیاورید. اگر شما خواستید بنده امامت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را به واضحترین وضع برای حضرتعالی و بینندگان اثبات میکنم.
حال شما از میان خطبههایی که حضرت علی دارد، یک خطبه به ما نشان بدهید که حضرت فرموده باشند خلافت من انتخابی است. در این صورت ما از دور پیشانی شما را میبوسیم.
بیننده:
حاج آقا امیرالمؤمنین در خطبه 205 قسم جلاله یاد میکند و میفرماید:
«وَ اللَّهِ مَا کانَتْ لِی فِی الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا فِی الْوِلَایةِ إِرْبَة وَ لَکنَّکمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیهَا»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 322، خ 205
حضرت در اینجا به صراحت از ولایت و خلافت نام میبرد. اگر شما خلافت را امری زمینی و ولایت را امری آسمانی می دانید، حضرت هردو آنها را نام میبرد و میفرماید که قسم جلاله یاد میکنم که هیچ علاقهای به آنها نداشتم. حضرت میفرمایند:
«حَمَلْتُمُونِی عَلَیهَا»
شما بر من تحمیل کردید.
حضرت نمیفرماید که خداوند خلافت و امامت را بر دوش من گذاشته است؛ بلکه میفرماید که شما بر من تحمیل کردید. همین روایت را با هم بررسی کنیم تا ببینیم به کجا میرسیم.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
عزیز من! ببینید امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه 92 مفصل میفرماید:
«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی»
همان قضیه است؟!
بیننده:
تقریباً مشابه آن است.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَان»
از من دست بردارید و دیگری جز مرا بطلبید که روی به کاری داریم که چهرهها و رنگهای گوناگون دارد.
«لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیهِ الْعُقُولُ»
نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایی است و نه عقلها را تاب تحمل.
«وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ»
سراسر آفاق را ابری سیاه فرو پوشیده.
«وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکرَتْ»
و راههای روشن ناشناخته مانده است.
«وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکمْ رَکبْتُ بِکمْ مَا أَعْلَمُ»
بدانید که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود می دانم.
«وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ»
نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه میکند گوش فرا خواهم داد.
«وَ عَتْبِ الْعَاتِب»
و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت.
عدهای نزد حضرت آمدند و عرضه داشتند: ما با شما بیعت میکنیم، به شرط آنکه به سنت پیغمبر اکرم و سیره شیخین عمل کنید! امیرالمؤمنین میفرماید که من به هیچ وجه حاضر نیستم برمبنای سیره شیخین عمل کنم. من خلیفه منصوب هستم.
«رَکبْتُ بِکمْ مَا أَعْلَمُ»
با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود می دانم.
«وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ»
نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه میکند گوش فرا خواهم داد.
«وَ عَتْبِ الْعَاتِب»
و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 136، خ 92
مهمتر از همه این است که آقایان همگی روی این قضیه تکیه دارند. عبارت «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی» در کتاب «الکامل لابن اثیر» جلد 3 صفحه 193 و کتاب «بحارالانوار» جلد 32 صفحه 80 آمده است.
بیننده:
حاج آقا اجازه است من مطلبی بگویم یا شما ادامه میدهید؟
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
اجازه بدهید من مطلبی را خدمت شما عرض کنم تا ببینید امیرالمؤمنین چه هدفی از بیان این فرمایشات دارند. «طلحه» و «زبیر» نزد حضرت آمده بودند و عرضه داشتند: یا علی! ما با تو بیعت میکنیم. حضرت فرمودند:
«وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکمْ رَکبْتُ بِکمْ مَا أَعْلَمُ»
بدانید که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود می دانم.
«وَ إِنْ تَرَکتُمُونِی فَأَنَا کأَحَدِکم»
اگر مرا به حال خود رها کنید، من هم یکی از شما خواهم بود.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 136، خ 92
حضرت به صراحت فرمود که اگر مرا ترک کنید همانطور که در زمان خلفای گذشته ترک کردید، من هم همانند شما هستم بلکه از شما بهتر از خلیفه معین شده شما تبعیت میکنم.
جالب اینجاست که در کتاب «سلیم بن قیس» همان عبارتی که شما به آن اشاره کردید آمده است و حضرت به زیبایی بیان میکند. بنده تقاضا دارم حضرتعالی دقت بفرمایید. امیرالمؤمنین در اینجا به صراحت میفرماید: اگر قرار است خلافت انتخابی باشد،
«وَ الْوَاجِبُ فِی حُکمِ اللَّهِ وَ حُکمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ یقْتَلُ ضَالًّا کانَ أَوْ مُهْتَدِیاً»
بر مردم واجب است که وقتی خلیفهای از دنیا رفت خلیفه دیگری را معین کنند، چه خلیفه عادل باشد یا ظالم باشد.
سپس مینویسد:
«فَإِنْ کانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِیارَ إِلَی الْأُمَّةِ وَ هُمُ الَّذِینَ یخْتَارُونَ وَ ینْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ وَ اخْتِیارُهُمْ لِأَنْفُسِهِم»
اگر خداوند اختیار امام را به امت قرار داده است، آنها صاحب اختیارند امامشان را انتخاب کنند و هرکسی را صلاح دیدند به عنوان امام برگزینند.
«وَ إِنْ کانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِی [یخْتَارُ لَهُ الْخِیرَةَ فَقَدِ] اخْتَارَنِی لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِی عَلَیهِمْ»
اگر قرار است خداوند عالم اختیار کند و انتخاب به دست خداوند است، خداوند مرا انتخاب کرده و برای امت خلیفه قرار داده است.
«وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِی وَ نُصْرَتِی فِی کتَابِهِ الْمُنْزَلِ وَ سُنَّةِ نَبِیه»
کتاب سلیم بن قیس الهلالی، نویسنده: هلالی، سلیم بن قیس، محقق / مصحح: انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج 2، ص 752، باب الحدیث الخامس و العشرون
حضرت میفرماید که اگر خداوند انتخاب را به شما گذاشته است، انتخاب کنید. اگر خداوند عالم، خود امامت را انتخاب میکند، خداوند مرا انتخاب کرده و دستور داده است از من اطاعت کنید. می توانید به کتاب «بحارالانوار» جلد 33 صفحه 144 هم مراجعه کنید.
همچنین در مناظرهای که «ابو درداء» و «ابوهریره» نزد معاویه داشتند، این مباحث را مطرح کردند. حضرت میفرماید: خلافتی که شما میخواهید به من تحمیل کنید، من به این خلافت هیچ علاقهای ندارم.
بیننده:
حضرت استاد! جنابعالی به طور کلی به احادیث ضعیف و قوی اعتقاد دارید یا اینکه هر حدیثی هر جایی بر وفق میلتان آمده باشد یا هر کتابی هر جایی آمده باشد همان را ملاک می دانید!؟
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
اگر احادیث در حد مستفیض باشد، ما به آن عمل میکنیم. اگر حدیث منفرد و ضعیف باشد به آن عمل نمیکنیم.
آیا کتاب «سلیم بن قیس» از نظر علمای شیعه معتبر است!؟
بیننده:
«سلیم» که این روایت را از کتابشان فرمودید، طبق بیش از پنج عالم رجالی شیعه کتابشان موثق نیست. آقای «أبان بن أبی عیاش» که اصلیترین نویسنده این کتاب است، به طور کلی شیعه و سنی او را دروغگو میدانند.
آنوقت شما از کتاب آقای «سلیم» برای دلیل اعتقادی خود حجت میآورید. من فکر نمیکنم این دلیل موجهی باشد، زیرا از کتاب «سلیم» است. در مورد کتاب «نهج البلاغه» هم «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی» فرمودید.
اگر حضرت علی بر دوش خود امامتی به نام امامت الهی از جانب خداوند احساس میکرد، ایشان حق داشت «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی» بفرماید؟!
بنده خودم شیعه امیرالمؤمنین هستم، اما شیعهای که با گرایشات اعتقادی جنابعالی فرق دارد.
همچنین اگر امیرالمؤمنین مِن عند الله بود، حق داشت در جای دیگر بفرماید که اگر من بر شما وزیر باشم بهتر است تا بر شما امیر باشم؟! به نظر شما این معقول است؟!
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
اجازه بدهید تک تک جلو برویم. شما فرمودید در رابطه با وثاقت «سلیم بن قیس» بزرگان شیعه ایشان را قبول ندارند.
«آیت الله العظمی خوئی» که هم مرجع تقلید هست، هم در رجال تخصص دارد و هم از متأخرین است و تمام اقوال گذشته را هم دیده است، در کتاب «معجم رجال الحدیث» در خصوص «سلیم بن قیس» مینویسد:
«قال النجاشی فی زمرة من ذکره من سلفنا الصالح فی الطبقة الأولی»
ایشان معتقد است «سلیم بن قیس» جزو سلف صالح ما هستند، سپس تمام شبهاتی که در رابطه با «سلیم بن قیس» آمده است را تک تک در جلد نهم صفحه 230 آورده است. برادر بزرگوارم! اگر شیعه هستید ببینید که ایشان در مورد «سلیم» مینویسد:
«أن سلیم بن قیس - فی نفسه - ثقة جلیل القدر عظیم الشأن، ویکفی فی ذلک شهادة البرقی بأنه من الأولیاء من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام»
معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، للامام الأكبر زعيم الحوزات العلمية السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي قدس سره الشريف، الطبعة الخامسة، طبعة منقحة ومزيدة، السنة 1413 ه - 1992 م، ج 9، ص 226 - 230، ش 5401
در ادامه عبارتی از قول «مرحوم نعمانی» و «مرحوم علامه حلی» آورده است که به عدالت «سلیم بن قیس» حکم کرده است.
برادرم! «مرحوم تستری» که یکی از استوانههای رجالی است، در کتاب «قاموس الرجال» جلد 5 صفحه 235 مفصل در رابطه با وثاقت «سلیم بن قیس» حرف زده است. «مرحوم کشی» در کتاب «رجال» صفحه 134 شماره 1025 مینویسد:
«و قال محمّد بن علی الباقر ع صدق سلیم»
رجال الکشی- إختیار معرفة الرجال، نویسنده: کشی، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسی، محمد بن الحسن / مصطفوی، حسن، ص 134، ح 1025
این شهادت امام است!! همچنین «مرحوم برقی» در مورد «سلیم بن قیس» میگوید:
«من الأولیاء»
سپس مینویسد:
«و من خواص أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام»
رجال البرقی- الطبقات، موضوع: تاریخ فقیهان و راویان، نویسنده: برقی، ابو جعفر، احمد بن محمد بن خالد، ص 4، باب أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام
«نجاشی» در کتاب «رجال» خود مینویسد:
«من سلفنا الصالح»
فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، نویسنده: النجاشی، وفات: 450، چاپ: الخامسة، سال چاپ: 1416، ص 3، ش 896
«مرحوم شیخ مفید» در مورد او مینویسد:
«من شرطه الخمیس»
الإختصاص؛ تأليف: فخر الشيعة أبي عبد الله محمد بن النعمان العكبري البغدادي، الملقب بالشيخ المفيد ره، المتوفى 413، صححه وعلق عليه: علي أكبر الغفاري، رتب فهارسه: السيد محمود الزرندي المحرمي، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة؛ ص 3
به گفته «شیخ مفید» او جزو پنج نفری بودند که از افراد خاص امیرالمؤمنین بودند. «مرحوم تفرشی» و «مرحوم وحید بهبهانی» و «مرحوم طه نجف» و «مرحوم سید محسن امین» و «مرحوم نمازی» هم، همین نظر را در مورد ایشان دارند.
اینها بزرگانی هستند که خریط فن رجال هستند. همه این بزرگان شهادت بر وثاقت «سلیم بن قیس هلالی» دادند.
شما انسان مؤدبی هستید و بنده از نحوه صحبت شما خوشم میآید. حال که در رابطه با کتاب ایشان که حضرتعالی صحبت فرمودید، «نعمانی» متوفای 380 هجری در کتاب «الغیبة» مینویسد:
«و لیس بین جمیع الشیعة ممن حمل العلم و رواه عن الأئمة ع خلاف فی أن کتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أکبر کتب الأصول آلتی رواها أهل العلم »
در میان جمیع شیعه و تمام کسانی که از ائمه اطهار روایت نقل میکنند، اختلافی نیست که کتاب سلیم، از بزرگترین کتب اصولی ما هست.
سپس مینویسد:
«من الأصول آلتی ترجع الشیعة إلیها و یعول علیها»
الغیبة للنعمانی، نویسنده: ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 101، ح 30
«مرحوم سید بن طاووس» میگوید:
«تضمن الکتاب ما یشهد بشکره وصحة کتابه»
التحریر الطاووسی، نویسنده: حسن بن زین الدین العاملی، ص 253، ح 180
«علامه مجلسی» پدر و پسر همین نظر را در مورد «سلیم بن قیس» دارند. «مامقانی» هم همین نظر را نسبت به او دارد. «شیخ حر عاملی» کتاب او را جزو کتابهای معتمد قرار میدهد.
«میر حامد حسین» و «مرحوم تستری» هم همین نظر را دارند. آیت الله العظمی خوئی در مورد کتاب «سلیم بن قیس» مینویسد:
«من الأصول المعتبرة بل من أکبرها»
کتاب سلیم از اصول معتبر بلکه از بزرگترین کتب شیعه است.
«وأن جمیع ما فیه صحیح قد صدر من المعصوم علیه السلام»
معجم رجال الحدیث، نویسنده: السید الخوئی، ج 9، ص 230، باب بقی الکلام فی جهات
برادر بزرگوارم! شما وقتی که میخواهید کار کنید، تنها به دو سه نفری که کتابی را تضعیف کردند یا حرفی زدند اکتفا نکنید. آیت الله العظمی خوئی در کتاب «معجم رجال الحدیث» جلد 9 مفصل تمام این شبهات را آورده و جوابهای دندان شکن داده است.
بنده عذرخواهی میکنم، اما تخصص جناب آقای «جباری» در تاریخ است. ما واقعاً ایشان را استاد می دانیم و بنده خیلی رُک عرض میکنم که شاید یک پنجاهم ایشان در تاریخ تسلط ندارم!
ایشان تمام عمرش را در تاریخ گذرانده است و بنده هم تمام عمرم را در بحث ولایت و رجال گذراندم. بنده بیست سال در حوزه علمیه در سطوح عالی رجال تدریس کردم. شما هیچ کتاب رجالی نمیبینید که حداقل ما چند بار آن را ورق نزده باشیم.
بنابراین فرمایشات آقایان را نسبت به «مرحوم سلیم بن قیس هلالی» و کتابش هم مشاهده کردید!
اگر خواسته باشید بنده اقوال بزرگان را در خصوص «أبان بن أبی عیاش» هم برای شما میآورم تا ببینید فرمایشی که مطرح میکنید صحیح نیست. شما می گویید که اهل سنت او را قبول ندارند. بنده تنها مطلبی از کتاب اهل سنت برای شما میآورم.
«سرخسی» یکی از فقهای بزرگ اهل سنت در کتاب «مبسوط» جلد 11 صفحه 247 روایتی را از «أبان بن أبی عیاش» میآورد و بر طبق او فتوا میدهد.
بنده هفتهای دو شب برنامه دارم. فعلاً حاج آقای «ابوالقاسمی» کسالت دارند و به همین خاطر، بنده هم شبهای دوشنبه، و هم شبهای جمعه برنامه دارم.
ببینید بنده به قدری برای شما احترام قائل بودم که ده دقیقه بحثم را قطع کردم و به فرمایش حضرتعالی پاسخ دادم. به جهت اینکه شما بسیار مؤدب صحبت کردید، ما امشب صدای شما را هم پخش کردیم.
ما امسال بحث خارج کلام و فقهمان را که اگر حضرتعالی هم بتوانید صبحها ساعت 8 تا 9 پخش میشود ببینید، عمدتاً به دو موضوع اختصاص دادیم؛ آیا امامت ائمه اطهار الهی است یا مردمی؟! آیا سنت مشروع است یا مشروع نیست؟!
ما بحث با وهابیت را کنار گذاشتیم و تنها با کسانی که خود را شیعه معرفی میکنند بحث میکنیم!!
ما فعلاً تنها شبهاتی که افرادی نظیر «سید مصطفی طباطبایی» مطرح میکنند را پاسخ میدهیم. بنده با ایشان سه ساعت و نیم در رابطه با حضرت مهدی مناظره داشتم.
ایشان بعداً گفته بود که من اشتباه کردم با آقای قزوینی مناظره کردم. اشتباه دوم من این بود که در رابطه با مهدویت مناظره کردم. اینها در رابطه با مهدویت دستشان پر است، ای کاش در رابطه با علوم قرآنی مناظره میکردم!!
او چند وقت پیش، برای کاری به من زنگ زده بود گفت: من «مصطفی حسینی» پسرعموی ناخلف شما هستم. من گفتم: ما یک بحث علمی با همدیگر داریم و یک رفاقت و دوستی با همدیگر داریم. رفاقت و دوستی ما سر جای خودش و بحثهای علمی ما هم سر جای خودش.
بنده حتی نسبت به اهل سنت و وهابیت که مؤدب حرف میزنند و فحاشی نمیکنند احترام قائل هستم. بنده همین امسال، شش ساعت در اصفهان مناظره داشتم.
شما در رابطه با اینکه "امامت ائمه اطهار الهی است یا انتخابی" جستجو کنید. بنده شش ساعت با یکی از اساتیدی که درس خارج هم تدریس میکند و چندین کتاب هم نوشته بحث داشتم. شما آن مباحث را هم ملاحظه بفرمایید.
ما در خدمت حضرتعالی هستیم و از حضرتعالی تشکر میکنیم. دوستان گفتند ایشان سنی و وهابی است. بنده گفتم از صحبتهای ایشان مشخص است که شیعه است، اما عقیدهای برخلاف عقیده ما دارد.
ما برای تمام عقاید احترام قائل هستیم، اما نقد عقیده را هم حق مسلم خودمان می دانیم.
شما بحثی که امشب آوردم و روایاتی که کلمه «نصب» در آن آمده است را ملاحظه کنید. بنده فایل پاورپوینت و صفحه کتاب را نشان دادم. اگر خواستید بنده تک تک این روایات را بررسی سندی میکنم تا نگویید به هر روایتی که میبینید عمل میکنید.
عزیز دل من! بنده روی تمام روایاتی که در مورد امیرالمؤمنین آوردهاند تک تک کار کردم. بنده روی خطبه 91 «نهج البلاغه»، نامه ششم «نهج البلاغه» یا همین قضیهای که شما آوردید را تک تک بررسی کردم.
این مطالب سندا همگی مخدوش است. شما که ابتدا سند را مطرح میکنید، بنده از بزرگان شیعه و سنی دلیل میآورم که می گویند سند ضعیف است.
علاوه بر این شما این مطالب را در کنار دهها خطبه امیرالمؤمنین بگذارید که میفرمایند امامت حق مسلم ماست.
«وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایةِ»
حضرت در کنار آن میفرماید: من این خلافت و ولایتی که می گویید را قبول ندارم! این در حالی است که «زبیر» و «طلحه» و عایشه و دیگران ادعا میکنند ما با شما عهد و پیمان میبندیم، به شرط آنکه هر آنچه ما گفتیم به آن عمل کنید.
آنها اصرار دارند که شما بعد از خلافت، به سیره شیخین عمل کنید. حضرت میفرماید: من خلافت و ولایتی که مبتنی بر سیره شیخین باشد را قبول ندارم. کتاب خدا و سنت پیغمبر اکرم برای ما ملاک است.
مجری:
بسیار عالی. بحث بسیار شیرین و جذاب شده است. آقا سعید شبهای آینده اگر سؤالی داشتند، بازهم در خدمتشان خواهیم بود.
تماسهای بسیار زیادی و سؤالات بسیار زیادتری به دست ما رسیده است. اگر اتاق فرمان کمی بیشتر به ما وقت بدهند، شرمنده دوستانی هم نباشیم که پشت خط هستند. آقای «بهادری» از «کرج» در خدمت شما هستیم و صدای شما را میشنویم:
بیننده (آقای بهادری از کرج – شیعه):
سلام علیکم و رحمة الله. خدمت حضرت آیت الله حسینی قزوینی و شما عزیز بزرگوار و عزیزانی که در «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» هستند و همین آقا سعید عزیز که ادعا میکند من شیعه هستم، عرض سلام دارم.
بنده تنها یک جمله بگویم. حضرت آقا! ما شانزده آیه در قرآن کریم داریم که می گوید نصب امامت و خلافت آسمانی است و انتصاب از طرف خداوند متعال است و مردم هیچ دخل و تصرفی ندارند.
بارها و بارها پیغمبر اکرم برای آنکه برای مردم آن زمان بصیرت زایی کنند، علناً نشان دادند که چه کسی حق خلافت و جانشینی بعد از خودش را دارد. به دلیل کمبود وقت بنده تنها به یک آیه بسنده میکنم.
سوره «توبه»، سوره اعتراض و برائت از مشرکین است. حال بعضی افراد می گویند ده آیه بوده و بعضی افراد می گویند تمامی آیه بوده است.
وقتی رسول گرامی اسلام این آیات را به «ابوبکر» داد و فرمود که آنها را برای مشرکین مکه بخوان، جبرئیل از طرف خداوند نازل شد و فرمودد: این آیات را یا خودت ببر و یا کسی که از خودت باشد.
دلیل این فرمایش چه بود؟! در اینجا باید مردم آگاهی پیدا کنند که چه کسی باید این آیات را برای مردم بخواند. کسی که نه شرک خفی داشته باشد و نه شرک جلی!
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از بدو تولد در خانه کعبه بر هیچ بتی سجده نکرد، اما جناب ابوبکر نصف عمر خود را بت پرست بوده است. او نباید بعد از پیغمبر اکرم خلیفه باشد. ابوبکر خود بارها گفته بود که انتخاب من یک کار عجلهای و ناپختگی بود.
آقایان وهابی! شما این انتخاب را به پیغمبر اکرم ندادید زمانی که امیرلامؤمنین را انتخاب میکردند. شما می گویید که اسلام طرفدار دموکراسی است و ما هم می گوییم خلافت ابوبکر مشروع بود. دلیل انتخاب ابوبکر را از کجا میآورید؟!
وقتی می گویید ابوبکر به شورا مربوط است، مردم هم ابوبکر را انتخاب کردند. انتخاب خلیفه دوم را از کجا آوردید؟! چرا در آنجا کلمه دموکراسی خشکید و از بین رفت؟! ابوبکر از کدام آیه فرمود؟! آقایان گفتند:
(وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَینَهُم)
و کارهایشان به طریق مشورت در میان آنها صورت میگیرد.
سوره شوری (42): آیه 38
این آیه را بر جناب عمر بن خطاب بخوانید. شما این حق را به پیغمبر اکرم ندادید که امیرالمؤمنین را انتخاب کند. جناب خلیفه دوم! این حق را چه کسی به شما داد؟!
چه کسی به عثمان اجازه داد که وقتی ابوبکر بیمار بود، به حالت نیم خیز بلند شود و نام عمر را بنویسد؟!! این مطالب را تاریخ نوشته است. جواب ما را بدهید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
جناب آقای بهادری بزرگوار از شما ممنونم. البته ایشان می گویند که من شیعه هستم، اما امروزه درد سلفیهای درون شیعی ما، بیشتر از وهابیت است. اینها به نام شیعه تیشه به ریشه شیعه میزنند.
ما در وقتی مناسب، چند ماهی روی این قضیه بحث میکنیم. ما روش و اقوال افرادی مانند «کسروی» و «شریعت سنگلجی» و «سید ابوالفضل برقعی» را بررسی میکنیم.
«سید ابوالفضل برقعی» (علیه ما علیه) چهل و شش کتاب علیه شیعه نوشت، اما همانند «فرعون» زمانی که دید دارد غرق میشود گفت: خدایا توبه کردم!! ایشان در آخر عمر وصیت کرد که او را در «امامزاده شعیب» واقع در روستای «کَن» دفن کنند.
او وصیت نامه نوشت و اظهار ندامت کرد، اما فرزندان او وصیت نامه او را مخفی کردند. فرزندان او امروز در شبکههای وهابی بلبل شیدا شدهاند!!
مجری:
متأسفانه کلیپهایی هم از آنها دیدیم. الحمدلله هم مناظرات شما و هم اینکه در تک تک سنگرها در حال جهاد هستید، برای همه مبرهن و واضح هست.
اگر اجازه بفرمایید به تلفن بعدی پاسخ بدهیم. آقای «صادق زاده» از «آلمان» تماس گرفتند. آقای صادق زاده در خدمت شما هستیم:
بیننده (آقای صادق زاده از آلمان – شیعه):
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما و جناب آقای دکتر قزوینی عزیز. بنده بابت برنامههای خیلی خوبتان و افتتاح «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» خیلی تشکر میکنم.
بنده و سایر دانشجویان و اساتیدی که در کشورهای مختلف هستیم و دسترسی ما کمتر است، خیلی خوشحال هستیم از برنامههایی که پخش میشود و استفاده میکنیم.
واقعاً با توجه به تعداد زیادی از شبکههایی که علیه شیعه و مبانی خداشناسی برنامه اجرا میکنند، به این شبکهها نیاز هست. بنده از شما خیلی تشکر میکنم. بنده از خدمت شما دو سؤال داشتم و زیاد مصدع اوقاتتان نمیشوم.
سؤال اول اینکه میخواستم عرض کنم با توجه به اینکه موضوع ازدواج خلیفه دوم با «أم کلثوم» زیاد مطرح شده بود و شیعیان امروز با زحمات شما جوابهای بسیار خوب و قانع کنندهای در مورد این موضوع از طریق منابع اهل سنت دارند.
بنده میخواستم اساساً نظر شیعه در مورد اینکه آیا در تاریخ دختری به نام «أم کلثوم» از حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا بود یا خیر را برای ما بفرمایید.
بنده چند روز قبل در ایام عاشورا که ترجمه فارسی کتاب «لهوف» را میخواندم، خطبهای به ایشان منسوب شده بود و این سؤال برایم پیش آمد که اساساً وجود ایشان اثبات شده هست یا خیر. آیا طبق نظر شیعه این ازدواج انجام شده است یا خیر؟
سؤال دوم این که در جریان اعتراض و بعد از آن حمله تعدادی از صحابه به خلیفه سوم که منجر به قتل ایشان شد، میخواستم طبق نظر ما، نام قاتل ایشان را بفرمایید.
بنده چند وقت پیش که بعضی از برنامهها را در ماشین گوش میدادم، در مورد اینکه آیا جناب «محمد بن ابی بکر» قاتل بود یا اینکه کسی دیگر بود و در جریان حمله کشته شد، سؤال برایم پیش آمد. اگر امکان دارد پاسخی به بنده بفرمایید تشکر میکنم. ان شاءالله موفق باشید. خدانگهدار
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
ما هم از حضرتعالی تشکر میکنیم. ما تقاضا میکنیم حضرتعالی به دوستان در «آلمان» و «فرانسه» و «هلند» اطلاع رسانی کنید. اگر امکانات به ما اجازه بدهد، ان شاءالله هاتبرد هم اجاره میکنیم که عزیزان ما بتوانند از طریق ماهواره این شبکه را ببینند.
ان شاءالله ما توسط آی پی تی وی در آیندهای بسیار نزدیک دیدن «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» را برای عزیزانی که در اروپا یا آمریکا هستند، امکان پذیر میکنیم.
البته الآن هم از طریق اینترنت خیلی راحت میتوانند این شبکه را ببینند و مشکلی ندارند. در حال حاضر ما از حدود هشت اپلیکیشن این برنامه را داریم.
همچنین اگر عزیزان از اپلیکیشن بازار «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» را دانلود کنند، به راحتی قابل دریافت است.
در رابطه با سؤال شما در خصوص اینکه آیا امیرالمؤمنین دختری به نام «أم کلثوم» داشتند یا خیر، بعضی از بزرگواران ما همانند آیت الله مرعشی نجفی در «شرح احقاق الحق» جلد 30 صفحه 315 معتقدند که حضرت دختری به این نام نداشتند.
همچنین از میان بزرگان اهل سنت «نووی» که از او به «فقیه الأمة» تعبیر میکنند و متوفای 671 هجری است، در کتاب «تهذیب الأسماء و اللغات» جلد دوم صفحه 630 معتقد است که حضرت علی اصلاً دختری به نام «أم کلثوم» نداشت.
ایشان مینویسد: «أم کلثوم» که همسر «عمر بن خطاب» بود، دختر ابوبکر بود. با این حال در کتاب «کافی» جلد 5 صفحه 346 دو روایت آمده با این مضمون که خواستگاری خلیفه دوم از دختر حضرت علی کاملاً موجود است.
حال اینکه آیا این دختر از حضرت فاطمه زهرا بود یا دختر همسران دیگر حضرت، یا ربیبه حضرت بوده، معلوم نیست.
به عنوان مثال گرچه بنده قبول ندارم، اما بعضی افراد می گویند که «اسماء بنت عمیس» وقتی به خانه امیرالمؤمنین آمد، دخترشان را هم آورد و دختر «اسماء» در خانه حضرت بزرگ شد. عربها به دختر ناتنی هم دختر می گویند.
«مرحوم کلینی» در کتاب «کافی» در «کتاب النکاح» بابی تحت عنوان «باب تزویج أم کلثوم» این روایات را آورده است. ایشان همچنین در «کتاب الطلاق» باب «الطلاق المرأة الحبلی آلتی ماتت عنها زوجها» هم، دو روایت آورده است.
اینکه این قضیه آیا به نفع خلیفه دوم هست یا به ضرر اوست، آنچه در کتب شیعه هست این است که یکی از طعنههای خلیفه دوم است.
در کتاب «کافی» جلد 5 صفحه 346 وارد شده است که خلیفه دوم میگوید: اگر «علی بن أبی طالب» به من دختر ندهد، دو نفر با شهادت دروغین درست میکنم که «علی» دزدی کرده است و دست او را میبُرم. حضرت هم او را به عمویش «عباس» واگذار میکند.
حاکم اسلامی که باید حافظ حقوق و نوامیس مردم باشد. اگر حاکمی به کسی بگوید اگر تو به من دختر ندهی چنین و چنان میکنم، با شأن یک حاکم اسلامی سازگار نیست. مشخص است این که این ناموسی بود که از ما غصب کردند.
مباشرین قتل «عثمان» چه کسانی بودند؟
در رابطه با اینکه مباشرین قتل عثمان چه کسانی بودند، در کتاب «الطبقات» جلد سوم صفحه 74 وارد شده است که «ابن سعد» مینویسد: «عمرو بن حمق» که در سال حجة الوداع مسلمان شد، از مباشرین قتل عثمان بود:
« وأما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره وبه رمق»
عمرو بن حمق بر روی سینه عثمان نشست در حالی که هنوز رمق داشت.
«فطعنه تسع طعنات وقال أما ثلاث منهن فإني طعنتهن لله وأما ست فإني طعنت إياهن لما كان في صدري عليه»
او نُه ضربه شمشیر به سینه او زد و گفت: سه ضربه را به خاطر خدا زدم و شش ضربه را به خاطر بغضی که با عثمان داشتم زدم.
الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج3، ص 74
روایتهای دیگری هم در این زمینه نقل شده است. «محمد بن ابی حذیفه» هم یکی از مباشرین قتل عثمان بود. کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» در جلد 6 صفحه 11 در این خصوص مطالبی آورده است.
«حجاج بن عمرو» یکی دیگر از مباشرین قتل عثمان بود که از اصحاب پیغمبر اکرم هست. شما میتوانید به کتاب «تاریخ الکبیر» اثر «بخاری» جلد 2 صفحه 370 و کتاب «الفتوح» اثر «ابن ابی اعثم» جلد دو صفحه 424 را مشاهده کنید.
این افراد همگی جزو کسانی بودند که از مباشرین قتل عثمان بودند، اما زمینه سازی قتل عثمان توسط صحابه صورت گرفت. «طبری» در کتاب «تاریخ طبری» جلد 2 صفحه 662 مینویسد:
«کتب من بالمدینة من أصحاب النبی إلی من بالآفاق منهم وکانوا قد تفرقوا فی الثغور إنکم إنما خرجتم أن تجاهدوا فی سبیل الله عز وجل تطلبون دین محمد فإن دین محمد قد أفسد من خلفکم وترک فهلموا فأقیموا دین محمد»
تمام صحابهای که در مدینه بودند، به تمام اصحابی که در آفاق و گوشه و کنار دنیا بودند نامه نوشتند و گفتند: شما در راه خدا جهاد میکنید، اما دین محمد را خلیفه شما فاسد کرده است. بیایید دین محمد را اقامه کنید.
«فأقبلوا من کل أفق حتی قتلوه»
صحابه از گوشه و کنار آمدند و او را کشتند.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 2، ص 662، باب ذکر الخبر عن قتله وکیف قتل
این روایت همچنین در کتاب «الکامل» اثر «ابن اثیر» جلد 3 صفحه 168 و 150 نقل شده است.
اینکه می گویند عثمان را «محمد بن ابی بکر» و «عبدالله بن صباح» کشتند، افسانههایی است که آقایان درست کردند تا دامن صحابه را پاک کنند. این دو کتاب معتبر اهل سنت است.
مجری:
بسیار عالی. خیلی استفاده کردیم و بهره بردیم. متأسفانه فرصت گذشته است، اما عزیزانی هم تماس گرفتند و حاج آقا هم اجمالی جواب دادند میتوانند این مطالب را هم در آرشیو شبکه و هم در سایت «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر» مشاهده کنند.
دوستان دیگری هم همانند آقای متولی که الآن هم پشت خط هستند و به ایشان قولی داده شده بود، نتوانستیم در خدمتشان باشیم. ان شاءالله شبهای آینده بتوانیم در خدمتشان باشیم.
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
ما در خدمتشان هستیم. ما مجبوریم از هفتههای آینده ده دقیقه صحبت کنیم و مابقی را به این مباحث اختصاص بدهیم. بنده بحثهای بین الإثنینی را دوست دارم. بعضی افراد از این مباحث وحشت دارند، اما بنده عاشق این مباحث هستم.
کسانی که بخواهند بدزبانی کنند و به مقدسات شیعه جسارت کنند، ما به آنها اجازه نمیدهیم حتی یک ثانیه حرفشان از «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» پخش شود.
وهابیت و علمای اهل سنت هرکدام دوست دارند روی خط تشریف بیاورند، قدمشان روی چشممان. ما از دور پیشانیشان را میبوسیم. سنی، وهابی، شیعه اثنی عشری یا شیعهای که معتقد به امامت ائمه نباشند و تنها نامشان را شیعه گذاشته باشند.
برای ما فرقی نمیکند. هرکسی بیاید، قدمشان روی چشم ماست. ما این شبکه را باز کردیم و نود درصد هدفمان پاسخ به سؤالات و شبهات مردم است و ده درصد بحث تبیین است.
مجری:
ان شاءالله همگی از محضرتان هم بهره مند خواهیم شد. الحمدلله امشب هم همه شما بینندگان عزیز تا پایان برنامه با ما همراه بودید. شبهای آینده هم رأس ساعت 9 با پخش زنده برنامههای «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» همراه ما باشید.
اللهم اجعل محیانا محیا محمد و آل محمد اللهم اجعل مماتنا ممات محمد و آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته