بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و ششم 98/10/09
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (21)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
آیا علمای شیعه «اصالة العداله» را قبول دارند؟
پاسخ:
در رابطه با «اصالة العداله»؛ بعضی از بزرگان ما مثل «صاحب مدارك» و «صاحب معالم» كه «حدیث موثق» را قبول ندارند، «اصالة العداله» را قبول دارند! اینها حدیث موثق را قبول ندارند؛ یعنی اینها حدیثی كه راوی آن غیر امامی باشد ولو ثقه هم باشد، قبول نمیكنند.
چند نفر از فقهای ما اینگونه هستند که در رأس آنها، همین «صاحب مدارك» و «صاحب معالم» هستند؛ این دو نفر حدیث موثق را حجت نمیدانند؛ شما اگر كتاب «منتقى الجمان في الاحاديث الصحاح والحسان» اثر «صاحب معالم» را ملاحظه کنید، می بینید که ایشان حدیث موثق را قبول ندارد.
آقای «خویی» رضوان الله تعالی علیه، در كتاب «معجم الرجال» - حالا اگر خدمت ایشان جسارت نشود - از «اصالة العداله» یك چماقی درست كرده كه به سر توثیقات «علامه» و «ابن داود» میكوبد و میگوید: اینها «اصالة العداله»ای بودند که این احادیث را توثیق کردند! و حال آنكه ما هیچ دلیلی نتوانستیم پیدا كنیم بر اینكه «علامه حلی» و «ابن داود»، «اصالة العداله»ای بوده باشند.
پرسش:
ظاهراً نظرات آقای «خویی» با مشهور خیلی فرق دارد!
پاسخ:
آقای «خویی» در رجال یك مبنای خاص خودش را دارد و معمولا یك مقداری در توثیقات سختگیر است. مثلا ایشان در «توثیقات عامه» هیچ كدام را قبول ندارد؛ ولی از آن طرف میآید در «تفسیر علی ابن ابراهیم» میگوید که تمام رواتش ثقه هستند!! و حال آنكه ما هیچ دلیلی كه نشان بدهد این كتاب تألیف «علی بن ابراهیم» است نداریم!!
این کتاب را یكی از شاگردان ایشان به نام «ابوالفضل العباس» نوشته و این كتابی هم كه الان موجود است، مخلوطی از فرمایشات «علی بن ابراهیم» و بخشی از «تفسیر زیاد بن منذر - ابوالجارود» است. شما اگر تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم را ببینید، خیلی از جاها، این عبارت را دارد که «رجع إلى تفسير على بن ابراهيم»!!
این مشخص است بر اینكه این تفسیر برای «علی ابن ابراهیم» نیست. ولی آقای «خویی» مُصر است که این تفسیر نوشته «علی بن ابراهیم» است و حتی تا آخر هم از این عقیده خود برنگشتند! البته نسبت به «كامل الزیارات» تعدیل كردند و گفتند: مشایخ بلا واسطه ایشان ثقه است؛ ولی مع الواسطه ثقه نیست.
در ابتدای «تفسیر علی ابن ابراهیم» و كتاب «كامل الزیارات» یك مطلبی است که می گوید: "من این كتابم را از ثقات نقل كردم،" ایشان بر این مبنا میگوید: مؤلف این دو کتاب، شهادت بر صحت كتابشان و وثاقت رواتشان دادهاند.
پرسش:
«علی ابن ابراهیم»، کتاب تفسیر كه داشته است!؟
پاسخ:
بله، تفسیر دارد. لذا دارد که: «رجع الی تفسیر علی ابن ابراهیم»؛ در این كه تفسیر دارد شكی نیست. من میخواهم بگویم این تفسیر نوشته «علی ابن ابراهیم» است یا نوشته كسی دیگر است؟ این كسی كه تفسیر را برای ما نقل كرده است یك آدم مجهول است یعنی اصلا تفسیر برای «علی ابن ابراهیم» هم باشد، و برای «ابوالجارود» هم نباشد، راوی این کتاب مجهول است و وقتی مجهول شد، به درد نمی خورد!
خدا آقای «شیخ آقا بزرگ تهرانی» را بیامرزد، ایشان در کتاب «الذريعة إلى تصانيف الشيعة» خوب كار كرده است، خیلی قشنگ كار كرده است. حاج آقای «سبحانی» هم در «كلیات علم رجال» فرمایشات آقای «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در «الذریعه» را آورده و یك مقداری بحث كرده است.
وقتی كه راوی این كتاب مجهول است و هیچ توثیقی در كتابهای روایی ما نیامده است، ما چه كار كنیم؟ تفسیر برای «علی ابن ابراهیم» است ولی طریق ما به این كتاب چیست؟ این كتاب یك راوی بیشتر ندارد و آن هم «ابوالفضل العباس» است كه خودش هم مجهول است.
اگر بنا باشد ما شهادت «علی ابن ابراهیم» را حجت بدانیم، از آن طرف باید بیاییم «مشایخ الثقات»، كه «شیخ طوسی» به صراحت میگوید:
« ما يرويه محمد بن أبي عمير، وصفوان بن يحيى، وأحمد بن محمد بن أبي نصر وغيرهم من الثقات الذين عرفوا بأنهم لا يروون ولا يرسلون إلا عمن يوثق به»
العدة في أصول الفقه؛ تأليف: شيخ الطائفة أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي (رحمه الله) 385 - 460 ه؛ تحقيق: محمد رضا الأنصاري القمي، المطبعة: ستاره – قم؛ ج 1 ص 154
ایشان قبول نمیكند و میگوید قبول ندارم، ایشان میگوید این همان بحث اصحاب اجماع است، البته اصحاب اجماع را ما هم قبول نداریم، اصحاب اجماع دلیل محكمی ندارد؛ چون اصحاب اجماع را سه دسته شش تایی كرده اند. درباره دسته اول كه افضل این سه دسته هستند و «زراره» هم در این اجماع است میگوید:
«أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء وتصديقهم لمايقولون»
اختيار معرفة الرجال، الشيخ ابي جعفر الطوسي؛ ص 673، شماره 705
یعنی وثاقت اینها (این شش نفر) اجماعی است.
«اجمع العلماء علی تصدیق هؤلاء»
ولی باید دقت کرد که «تصدیق هؤلاء»، یك شیئ است، و «تصدیق من روا عنهم» یك شیئ دیگر است. درباره دسته سوم كه پایینتر از دسته اول و دوم است میگوید:
«اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء»
یعنی سه دسته آورده، هر سه دسته هم با همدیگر تفاوت دارد، ما اینها را چه كار كنیم؟ آن قبول؛ ولی خیلی از بزرگان ما مثل « علامه مجلسی» - اگر اشتباه نكنم «محمد تقی مجلسی» - «فیض كاشانی»، «صاحب حدائق»، «وحید بهبهانی» همه اینها اصحاب اجماع را قبول دارند؛ یعنی یك جا اگر روایت به یكی از این هیجده نفر برسد، می گویند دیگر لازم نیست ما بعد از آن را بررسی كنیم.
پرسش:
آقای «خویی» در «معجم الرجال» اصحاب اجماع را قبول كرده است!؟
پاسخ:
نه، رد كرده است. ایشان اصحاب اجماع را صددرصد رد كرده است. ما بیست سال این كتابها را ورق زدیم؛ اگر كسی بنا باشد تخصص پیدا كند در بیست سال تدریس، متخصص میشود. دیگر تمام این مطالب برای من ملكه شده است. من آن سالهای آخر، دیگر حتی كتاب را مطالعه هم نمیكردم. مطالب را به قدری گفته بودیم که حفظ شده بودیم.
التبه ما ادامه میدادیم ولی یك مقدار كم مهریها و به قول جابجایی مدیریت و آمدن بعضی از آقایان كه آمدند دیدیم با سلیقه ما نمیسازد، ما در دوره اول آقای «مقتدایی» تدریس كردیم و در دوره دوم خداحافظی كردیم، گفتیم بس است اگر نوبتی هم باشد ما بیست سال تدریس كردیم از این به بعد دیگران تدریس كنند.
البته رجال مهم است، الحق والانصاف در رجال اگر كسی مسلط نباشد در فقه با مشكل مواجه میشود؛ در تفسیر و در هر كجا با مشكل مواجه میشود.
رجال بحث كلیدی است؛ یعنی هركجا شما بخواهی به حدیث استناد بكنید اگر كلید رجال دستتان نباشد قفل حدیث را نمیشود باز كرد.
پرسش:
پس «تفسیر علی ابن ابراهیم» صحیح نیست!؟
پاسخ:
بحث سر این است كه آقای «خویی» هم که میفرماید رواتش ثقه هستند نمیخواهد بگوید همه روایات صحیح است. فرق است بین «صحت روایت» و «وثاقت روات»؛ وثاقت روات شیء و صحت روایت شئ دیگر است. ممکن است روایت «صدرت تقیة»؛ وقتی «صدرت تقیة» شد تمام راویانش ثقه هم بود، آیا شما میتوانید عمل كنید؟ نه. راوی ثقه، دروغ نمیگوید، اشتباه هم نمیكند؛ ولی شاید این روایت تقیةً صادر شده است!
مضافا به اینكه مطالبی در «تفسیر علی ابن ابراهیم» است كه با روح احادیث اهلبیت نمیسازد، بعضی از تندیها، لعنها و سبها كه ائمه (علیهم السلام) اینها را در مجمع عمومی رعایت میكردند!
یا مثلا ایشان از بعضی افرادی روایت نقل كرده كه «مجمع علی فسقه» است. چند نفر هستند که نام برده شده، الان یادم نیست، من در كتاب «المدخل» اینها را آوردهام. در كتاب «المدخل» من آوردهام مواردی را که «تفسیر علی ابن ابراهیم» آورده كه اجماعی است كه اینها ضعیف هستند. ما اینها را چه كار كنیم؟
پرسش:
آقای «خویی» اینها چطوری حل كرده است؟
پاسخ:
میگوید توثیق ایشان با تضعیف دیگران تعارض میكند. «علی ابن ابراهیم» گفته «ثقة»، «نجاشی» گفته «ضعیف»؛ در اینجا تعارض بین توثیق «علی ابن ابراهیم» و تضعیف «نجاشی» میشود و تضعیف نجاشی هم مقدم است. یعنی وقتی توثیقات عامه با تضعیفات خاصه تعارض داشته باشند، قطعا تضعیفات خاصه مقدم بر توثیقات عامه است. ایشان به این شكلی حل كرده است.
پرسش:
در مورد تشکیکات فرمودید بعضیها آن موقع خیال كردند كه «امام زاده سید محمد» كه از امام حسن عسكری بزرگتر است، ایشان جانشین امام هادی است.
پاسخ:
من عرض كردم این در دو جا است. هم در امامت امام عسكری تشكیك میكنند و هم در امامت امام كاظم تشكیك میكنند. این تعبیر در هردو است. عبارت امام هادی (سلام الله علیه) در مورد امام عسكری است که وقتی فرزندش محمد می میرد:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: كُنْتُ حَاضِراً أَبَا الْحَسَنِ لَمَّا تُوُفِّيَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَقَالَ لِلْحَسَنِ يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْرا»
الكافي( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، 329 ق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران،1407 ق؛ ج1، ص 326، ح 4
از طرف خدای عالم در رابطه با امام عسكری یك قضیهی اتفاق افتاد، همانطوری كه در رابطه با امام كاظم اتفاق افتاد.
مطلبی كه شما درباره «ذهبی» پرسیدید آدرسش این است «سیر اعلام النبلاء» جلد 13 صفحه 120، خیلی تعبیر قشنگی است. در رابطه با امام حسن و امام حسین میگوید:
«لو استخلفا لكانا اهلا لذلك وزين العابدين كبير القدر من سادة العلماء العاملين يصلح للامامة ... ابنه أبو جعفر الباقر سيد امام فقيه يصلح للخلافة وكذا ولده جعفر الصادق كبير الشان من ائمة العلم كان اولى بالامر من أبي جعفر المنصور وكان ولده موسى كبير القدر جيد العلم اولى بالخلافة من هارون»
البته در آخر زهرش را هم میریزد و میگوید:
«وله نظراء في الشرف والفضل»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج13، ص120
همینطور مطرح میكند تا به حضرت مهدی (ارواحنا له الفداء) میرسد میگوید: اما حضرت مهدی:
«فنقل أبو محمد بن حزم»
ان شاء الله، الله یعامل بما یستحق!
«ان الحسن مات عن غير عقب»
امام حسن عسکری بدون نسل از دنیا رفت.
«وثبت جمهور الرافضة على ان للحسن ابنا اخفاه وقيل بل ولد له بعد موته من امه اسمها نرجس أو سوسن والاظهر عندهم انها صقيل وادعت الحمل بعد سيدها»
همه اینها را مطرح میكند و میگوید:
«ويزعمون ان محمدا دخل سردابا في بيت أبيه وامه...»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج13، ص120- 121
تا آنجای كه میگوید بعضیها میگویند ایشان میآید چنین و چنان میكند بعد میگوید: والله ما او را دوست داریم.
حتی «ابن تیمیه» هم یك تعبیری در رابطه با امام صادق (سلام الله علیه) دارد:
«فإن جعفر بن محمد لم يجيء بعد مثله»
تا كنون مثل امام صادق به دنیا نیامده است!
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص 126
«ذهبی» در «تاریخ اسلام» در رابطه با حضرت مهدی دارد كه قضیه اینطوری است و شیعه اینطور میگوید بعد میگوید والله اگر اینطوری باشد ما هم او را دوست داریم كه بیاید عدالت را گسترش دهد.
آغاز بحث....
ما بحثی را دیروز و پریروز در رابطه با اهلیت ائمه (علیهم السلام) برای مرجعیت علمی شروع كردیم، عباراتی را از كتب اهلسنت در رابطه با مرجعیت علمی آوردیم، عبارتی هم از اهلسنت نقل كردیم که پیغمبر فرمود:
«النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق وأهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس »
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 162، ح 4715
یكی از مصادیق اختلاف هم اختلاف در فتاوا و اختلاف در احكام است. رسول اكرم 23 سال جلوی مردم نماز خوانده، 13 سال در «مكه» و 12 سال در «مدینه» و نمازش مخفی هم نبوده است، خود «بخاری» و دیگران دارد پیغمبر وقتی وضو میگرفت صحابه میآمدند قطرات وضوی پیامبر را به عنوان تبرك میگرفتند و میخوردند.
پیغمبر موقع نماز خواندن چطور نماز خوانده؟ دست بسته خوانده، یا دست باز خوانده؟ در اول نماز «بسم الله» گفته و یا «بسم الله» نگفته است؟ بعد از «وَلَا الضَّالِّينَ» آمین گفته و یا آمین نگفته؟ ذكر سجده پیامبر چطوری بوده؟ ذكر تشهدش چطوری بوده؟
میبینیم یك آقا كه سنی است در تشهد می نشیند میگوید: «السلام علیك ایها النبی» بعد «اشهد ان لا اله الا الاله وحده لا شریك له»! شیعه در تشهد، اول می گوید: «اشهد ان لا اله الا الله» بعد می گوید: «اللهم صلی علی محمد وال محمد».
ببینید اختلافی كه امروز در خود نماز اتفاق افتاده است. نمازی كه:
«أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا»
فلاح السائل و نجاح المسائل؛ نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى، 664 ق، بوستان كتاب قم، 1406 ق، ص 127
این اختلاف از كجا پیدا شده رسول اكرم میٰفرماید:
وأهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 162، ح 4715
عزیزان دقت كنند سه، چهار تا روایتی است كه اینها كلیدی هستند؛ یعنی اینها كلیدِ كلیدها است. اینها كه این همه سراغ صحابه میروند و اهلبیت را رها كردهاند ببینید در خود صحاحِ حضرات آمده، روایاتی كه نقل كردهاند، خودشان این را میگویند.
روایت در «صحیح بخاری» است و احتیاج به بررسی سند هم ندارد. روایت از «انس» خادم پیغمبر است؛ ایشان ناظر تمام اعمال و كردار پیغمبر هم بوده است. میگوید:
«ما أَعْرِفُ شيئا مِمَّا كان على عَهْدِ النبي»
«انس» كی از دنیا رفته است؟ سال 93. میگوید: من چیزی از آنچه كه در زمان پیغمبر بود نمیبینم كه مسلمانها عمل كنند.
«قِيلَ الصَّلَاةُ»
گفتند: نماز كه میخوانند!
«قال أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ ما ضَيَّعْتُمْ فيها»
آیا در همین نماز احكام الهی را شما تضیع نكردید؟
نماز درست و حسابی مانده است!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص197، ح 506
«شهاب الدین زهری» متوفای 124 میگوید:
«دَخَلْتُ على أَنَسِ بن مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وهو يَبْكِي»
انس را در دمشق ملاقات کردم دیدم دارد گریه میکرد.
«فقلت ما يُبْكِيكَ»
گفتم: آقای «انس» چرا داری گریه میکنی؟
گفت:
«لَا أَعْرِفُ شيئا مِمَّا أَدْرَكْتُ إلا هذه الصَّلَاةَ»
از احکامی که در زمان پیغمبر مردم به شریعت عمل میکردند همه از بین رفته غیر از نماز!
«وَهَذِهِ الصَّلَاةُ قد ضُيِّعَتْ»
این نماز هم ضایع شده!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 198، ح 507
حالا ما از این آقایان سوال میکنیم این: «الصَّلَاةُ قد ضُيِّعَتْ»؛ یعنی مردم نماز نمیخواندند؟ یا نه، نماز میخواندند ولی نمازی که در عصر پیغمبر بوده نمیخواندند. هر کسی آمده یک چیزی به آن اضافه کرده، یکی گفته دست بسته نماز بخوانید چون دیده وقتی اسرای «ایران» را در برابر بزرگانشان آورده بودند دستشان را میبستند، این خیلی خوب است شما هم در برابر خدا اینطوری بکنید!!
یا به مناسبتی «حی علی خیر العمل» را گفتند بد است، اگر مردم «حی علی خیر العمل» بگویند جهاد را کنار میگذارند!! به جایش «الصلاة خیر من النوم» بگویند! هر کجایش یک چیزی آوردند یا جابجا کردند و یا حذف کردند.
یا اصلاً اول نماز چرا ما «بسم الله الرحمن الرحیم» میگوییم؟ مگر «بسم الله» جزو قرآن است؟ چه کسی گفته که شما بعد از «حمد» یک سوره دیگر بخوانید؟ یک آیه هم بخوانید کفایت میکند!! حتی گفتن:
(مُدْهَامَّتَانِ)
هر دو خرم و سرسبزند!
سوره الرحمن (55): آیه 64
هم كافی است! «امام شافعی» در کتاب «الام» میگوید:
«كُلُّ سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ غُيِّرَتْ حَتَّى الصَّلَاةِ»
تمام سنت پیغمبر دستخوش تغییر شده حتی نماز!
الأم، اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية، ج 1، ص 235
ما این را چه کار کنیم؟ آقای «ابن عبدالبر» از «مالک ابن انس» نقل می کند که میگوید:
«ما أعرف شيئا مما أدركت الناس عليه إلا النداء بالصلاة»
از زمان پیغمبر فقط این اذان مانده که مردم «عجلوا بالصلاة» میگویند!
التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد؛ اسم المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر النمري الوفاة: 463، دار النشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية - المغرب - 1387، تحقيق : مصطفى بن أحمد العلوي ,محمد عبد الكبير البكري، ج 7، ص 221
غیر از این چیز دیگری نمانده است. «ذهبی» از «معاویة ابن قرة» نقل میکند میگوید:
«أدركت سبعين من الصحابة»
هفتاد نفر از صحابه را درک کردم!
«لو خرجوا فيكم اليوم»
اگر این صحابه زنده بشوند و میان شما بیایند
«ما عرفوا شيئا مما أنتم فيه إلا الأذان»
از شریعت پیغمبر، که اینها عمل ميکردند جز اذان چیز دیگری از کارهای شما را نمیشناسند!
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج 5، ص 154
البته اذانش را هم ایشان اشتباه کرده، اذان هم اذان زمان پیغمبر نیست!!
«محمد ابن عبدالوهاب» یک تعبیر زیبای دارد میگوید:
«قال مالك: وبلغني أن أبا هريرة رضي الله عنه تلا: (إذا جاء نصر الله والفتح ورأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً ) فقال: والذي نفسي بيده إن الناس ليخرجون اليوم من دينهم أفواجا كما دخلوا فيه أفواجاً.»
مفيد المستفيد في كفر تارك التوحيد، اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب ، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولى، تحقيق: فضيلة الشيخ إسماعيل بن محمد الأنصاري؛ ج1، ص 322
همچنین از «ابو درداء» میآورد:
«ما عرف شيئاً مما كان عليه هو وأصحابه إلا الصلاة»
از «سهل بن مالك»:
«ما أعرف منكم شيئاً مما أدركت عليه الناس إلا النداء بالصلاة»
مفيد المستفيد في كفر تارك التوحيد؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولى، تحقيق: فضيلة الشيخ إسماعيل بن محمد الأنصاري، ج 1، ص 320
«محمد ابن عبدالوهاب» همه این روایتهای که من آوردم، ایشان با یک مقدار اضافه در آنجا میآورد و میگوید: اینها نشان میدهد که سنت پیغمبر، دستخوش تغییر شده است.
البته «محمد ابن عبدالوهاب» با شیطنت دارد میگوید، چون مریض است، میگوید: بعد از پیغمبر که دوران صحابه گذشت و «تابعین» و «اتباع تابعین» آمد، شریعت را کنار گذاشتند، وقتی شریعت را کنار گذاشتند، تا امروز مردم از دین بیرون رفته بودند، من که آمدهام یا «ابن تیمیه» که آمد، دین جدیدی آورد!!
همان دینی که پیغمبر آورده بود آن دین پیغمبر را «ابن تیمیه» در میان مردم منتشر کرد، در بعضی از عبارتها هم دارند که اصلاً «محمد ابن عبدالوهاب» دین جدیدی غیر از آنچه که عمل میشد آورده! شیطنتشان این است؛ یعنی در طول این ده، یازده قرن، مسلمانها به ظاهر مسلمان بودند ولی در واقع همهشان از دین بیرون رفته بودند؛ «وهابی»ها آمدند دین اسلام را تجدید کردند، اینها خودشان را مجدد اسلام میدانند!!
این روایتها در کتابهای «صحاح» آقایان آمده و از قول صحابه هم دارند نقل میکنند، نه از قول «تابعین» و «اتباع تابعین»! اگر شریعت نبوی اینچنین است كه در عرض این سی چهل سال بعد از رحلت پیغمبر، دستخوش تغییر شده، ما چگونه می توانیم شریعتمان را از این صحابه بگیریم!؟
امیرالمؤمنین در خطبه 150 میفرماید:
«حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ... وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ »
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 209، خطبه 150
تعبیر حضرت امیر این است که بعد از پیغمبر، شریعت پیغمبر رفت، سنت «آل فرعون» جایگزین شد!! همچنین امام در نامه 53 به «مالک اشتر» میگوید:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 435، نامه 53
تعابیری که اینها دارند، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم در «نهجالبلاغه» به صراحت مطرح میکند. ما میخواهیم به شریعت عمل کنیم چه کار کنیم؟ برویم از صحابهای که خودشان اعتراف دارند: «کل سنن رسول الله قد غیّرت الا الصلاة وهی ایضا قد غیرت»! از اینها بگیریم یا برویم سراغ اهلبیتی که رسول اکرم فرمود:
وأهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف»
«اَیُّ اختلافِ اشد من اختلاف شریعة بین المسلمین»؟ اصلاً ما بحث امامت و به بحثهای سیاسی و ... کار نداریم، آن جدا است و کار نداریم که اصلاً امیرالمؤمنین وصی، خلیفه و جانشین پیغمبر بود، ما به آن كار نداریم. ما هستیم و مرجعیت علمی و اخذ شریعت! برویم سراغ آقایان صحابه یا سراغ اهلبیت برویم؟ صحابه را ما تک تک بررسی کردیم دیدیم خودشان همدیگر را تکفیر، تفسیق، تکذیب میکنند؛ قتل و کشت و کشتار و امثال اینها دارند؛ نسبت به اهلبیت به همین شکل بررسی كردیم.
در رابطه با کتب شیعه، یکی از شبهاتی که معمولاً در شبکههای وهابی مطرح است این است که میگویند: آقای «قزوینی» میآید همهاش از کتابهای ما برای حقانیت شیعه استدلال میکند. معلوم می شود در کتابهای شما هیچ چیز ندارید؛ اگر ما کتابهایمان از بین برود شما مذهبتان معلق بین آسمان و زمین میشود و مدرک ندارید!!
ولذا ما بعد از آن، در بحثهایمان تلاش میکنیم از کتب اهلسنت که میآوریم، از کتب شیعه هم در همان موضوع مطلب میآوریم که حداقل دهان اینها بسته بشود. ما روایات متعددی داریم! نه یکی، نه دو تا، ما از «ابن عباس» از «ابو سعید خدری» و از «عبدالملک هارون» و ... روایت داریم از رسول اکرم که حضرت بحث «ثقلین» را مطرح کردند:
«أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاء»
كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر؛ نویسنده: خزاز رازى، على بن محمد، محقق / مصحح: حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف ناشر: بيدار، ص 29
«کفایة الاثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر» که مرحوم «علامه مجلسی» در «بحار» دارد:
«كتاب الكفاية كتاب شريف لم يؤلف مثله في الإمامة»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج1، ص 29
اصلا دارد: «لم یؤلف» بهتر از کتاب «کفایة الاثر»! و الاحق والانصاف مؤلفش سنگ تمام گذاشته؛ یعنی شاید بعد از ایشان، غالب بزرگانی که در این زمینه نوشتهاند یکی از مصادرشان «کفایة الاثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر» است. لذا در این کتاب هم دارد: «أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاء»!
باز داریم:
«وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي أَمَانٌ مِنَ النَّارِ»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: كتابچى، ص474، المجلس الثانی والسبعون
نکته دوم در رابطه با اهلبیت، که آقایان این را هم با سندهای صحیح نقل کردند، مرجعیت علمی اهلبیت را تثبیت میکند. شما ببینید در «معجم کبیر طبرانی» جلد 5، صفحه 167 این عبارتی است که در «حدیث غدیر» مطرح میشود همان خطبه غدیری که در «صحیح مسلم» بود.
«فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص1873، ح2408
دیگر وعظ و تذکر پیامبر را نقل نکردند!! ایشان دارد:
« فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونِي في الثَّقَلَيْنِ فَنَادَى مُنَادٍ وما الثَّقَلانِ يا رَسُولَ اللَّهِ قال كِتَابُ اللَّهِ »
تا آنجای که میگوید:
«وَالآخَرَ عِتْرَتِي وَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ نَبَّأَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ »
تا دارد كه:
«فَلا تَقْدُمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا وَلا تَقْصُرُوا عنهما فَتَهْلَكُوا وَلا تُعَلِّمُوهُمْ »
از کتاب و اهلبیت جلو نیافتید! همه هلاک میشوید. از قرآن و اهلبیت عقب نمانید! لازم نیست به کتاب و اهلبیت شما چیزی یاد بدهید.
«فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي اللَّهُ عنه فقال من كنت أَوْلَى بِهِ من نَفْسِي فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ »
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج5، ص166
دیگر «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» هم نگفت که آقایان بیایند در لفظ «مولا» هم تشکیک کنند! «هیثمی» در «مجمع الزوائد» همین تعبیر را از «زید ابن ارقم» میآورد:
«أليس تشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن الجنة حق وأن النار حق»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج 9، ص 164
ببینید ما یک سوالی از اینها کردیم نتوانستند جواب بدهند! گفتم: پیغمبر دارد بحث خلافت را مطرح میکند، اصلاً ولایت علی نه، محبت علی را چرا از مردم سوال میکند!؟
«أليس تشهدون أن لا إله إلا الله»
آیا شهادت بر وحدانیت خدا نمیدهید؟
آخر عمر پیغمبر است، سال دهم است. 22 سال این مردم از همان روز اولی که مسلمان شدند«اشهد ان لا اله الا الله» گفتند. «أليس تشهدون أن لا إله إلا الله» به چه معنا است؟ «أليس تشهدون أن محمدا عبده ورسوله أليس تشهدون وأن الجنة حق وأن النار حق»!
بعد میآید بحث فرضاً محبت علی بگیریم آیا این نمیخواهد بگوید اینکه من میخواهم برای شما مطرح کنم، این در عرض «نماز» و «زکات» و «حج» و «جهاد» نیست؛ بلکه اینکه درباره علی من دارم میگویم، هم سطح «توحید» و «نبوت» و «معاد» است!
ولذا دارد:
«مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَةَ عَلِيٍ بَعْدِي كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص656، المجلس الرایع والتسعون
که ما در روایات متعدد داریم.
«من أنكر ولاية علي عليه السلام فهو كافر»
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج3 ؛ ص283
عین همین است که:
«من انكر الجنة والنار فقد كفر؛ من انكر نبوت رسول الله فقد كفر»
بعد ایشان بحث «ثقلین» را مطرح میکند:
«فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج 9، ص 164
«ابن حجر مکی» در «الصواعق المحرقه» میآورد و میگوید:
«وفي رواية صحيحة»
بعد دارد:
«إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن تبعتموهما وهما كتاب الله وأهل بيتي عترتي»
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة؛ اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ج2، ص 439
«فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلموهما فهم أعلم منكم»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج9، ص164
«سیوطی» در «الدر المنثور»، «جامع الأحادیث»، «متقی هندی» و همه آقایان آوردهاند آن کسی که برای شما حجت برای شریعت است، کتاب و اهلبیت است نه کتاب و سنت؛ نه کتاب و صحابه! آیا واضحتر و روشنتر از این پیغمبر اکرم بگوید؟
روایت دیگری دارند که خیلی جالب است. حدیث «ثقلین» با واژه «خلیفتین» آمده، شاید این روایت در بیش از 200 کتاب اهلسنت با سندهای معتبر نقل شده، مثلاً «احمد ابن حنبل» در مسند خودش با تحقیق «حمزه احمد زین» جلد 16، صفحه 28 دارد:
« إني تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ »
چه جوابی برای ما دارید؟
«كِتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بيتي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ جَمِيعاً»
در پاورقی هم «محقق» میگوید: «إسنادُهُ حسن»! «طبرانی» هم نقل میکند و در پاورقی محققش میگوید: «ورواهُ احمد وإسنادُهُ جیّد». «ابن ابی عاصم» هم نقل میکند.
جالب این است که «البانی وهابی شاخدار» در کتاب «صحیح جامع الصغیر» جلد1، صفحه 482 می آورد:
«إني تارك فيكم خليفتين: كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والأرض وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض»
در انتهای روایت هم می نویسد:
(صحيح)
صحيح الجامع الصغير وزياداته؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)؛ الناشر: المكتب الإسلامي ج1، ص 482، ح 2457
سؤال ما این است که مراد از «خلیفتین» چه کسی است؟ به قول جناب آقای «عابدینی»، «خلیفتین» فقط در تعلیم و تزکیه است!
ما در این مناظره سوال کردیم: پیغمبر میگوید «علیٌ خلیفتی» مطلق است یا مطلق نیست؟ گفت بله. گفتم وقتی یک جمله مطلق آمد و شارع قیدی نزد، مقدمات حکمت ثابت است یا نه؟ اگر عامی بیان کرد و ما دلیلی بر تخصیص نداشتیم، آیا عام در عمومیتش حجت است یا نه؟ پیغمبر میگوید: «علی خلیفتی»؛ یا «تارك فیكم خلیفتین»؛ آیا صحیح است بگوییم مراد از «خلیفه»، همان کاری است که پیغمبر میکرد:
(يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ)
آياتش را بر آنها ميخواند و آنها را تزکيه ميکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت ميآموزد
سوره جمعه (62): آیه 2
ایشان در جزوهاش چندین جا این را مطرح کرده است. میگوید ائمه، من قبول دارم، هم امام هستند هم ولی هستند هم خلیفه هستند؛ ولی امام هستند در چه چیزی امام هستند؟ در این سه تا مسئله: (يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ)!
گفتم: شما یک روایت ضعیفی از پیغمبر برای ما بیاورید، یک روایت ضعیفی از ائمه برای ما بیاورید که ائمه بگویند ما خلیفه پیغمبر یا امیرالمؤمنین هستیم در بیان احکام فقط! خلیفه پیغمبر بود در چه چیزی؟ در تبیین احکام!؟ تبیین احکام دیگر نیازی به نصب پیغمبر نیست، این همه صحابه تبیین میکردند.
الان هم تمام منبریها و علمای ما بالای منبر میروند احکام را برای مردم تبیین میکنند، این دیگر نیازی به اینکه پیغمبر بیاید 100 هزار 120 هزار جمعیت را جمع کند بحث ولایت، خلافت و امامت علی را مطرح کند نیازی به اینها نیست.
«ابن ابی شیبه» در «مسند» خودش یک تعبیر زیبای دارد، من جای دیگر این عبارت را کم دیدم عزیزان دقت کنند:
«إني تركت فيكم الخليفتين كاملتين»
این عبارت داد میزند من عاری از هر نوع تخصیص هستم. فرض کنید کسی بگوید: خانواده فلانی همگی خانه ما بودند، آن وقت ما میتوانیم بگوییم مثلاً پدرش را نیاورده بود؟ نوهاش را نیاورده بود؟
اینجا دارد:
«الخليفتين كاملتين: كتاب الله، وعترتي، وإنهما لن يتفرقا حتى يرِدا عليّ الحوض»
مسند ابن أبي شيبة؛ اسم المؤلف: أبي بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الوفاة: 235هـ، دار النشر: دار الوطن - الرياض - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي و أحمد بن فريد المزيدي، ج1، ص 108، ح 135
نبی مکرم، بهتر از این بیاید بحث بکند؟ بهتر از این بیاید اتمام حجت بکند؟
پرسش:
برای چه اینجا نوشته «إسنادُه ضعیفٌ وهو صحیح»؟
پاسخ:
آن دیگر مرض خودشان است. ایشان در بحثی که دارد میگوید: «إسنادُه ضعیفٌ وهو صحیح»؛ اسنادش ضعیف است ولی سند صحیح است! مثل کور بینا، کچل زلفعلی! البته در پایین هم میآورد میگوید: «هیثمی» گفته «إسنادُه جیّد»! در «سلسلة احادیث الصحیحه»، «البانی» گفته صحیح است. یا می گوید:
«والحدیث صحیح له شواهد»
ابتدا مرضش را ریخته بعد این حرفها را هم زده! می گوید روایت صحیح است؛ ما هم دنبال این هستیم؛ ما چه کار به ضعف سند داریم؟ در مورد سند ما معتقد هستیم سند جنبه مقدمی دارد؛ اگر ما میگوییم این پنج تا راوی ثقه یا غیر ثقه است، ما این را به عنوان مقدمه قبول داریم و اگر غیر از این کانال، برای ما قرینه آمد که این عبارت از معصوم صادر شده، ملاک، اطمینان عقلائی برای صدور روایت از معصوم است.
این یک دفعه از طریق توثیق روات است؛ یک دفعه از جمع روایات ضعیف است؛ یک دفعه از کانال دیگری است که ما یقین پیدا میکنیم یا اطمینان عقلائی پیدا میکنیم که این روایت از معصوم صادر شده است. بررسی سند و تشخیص تصحیح و تضعیف سند جنبه مقدمی دارد ما اگر «بذی المقدمه» رسیدیم بدون مقدمه هیچ اشکالی ندارد.
این هم یکی از بحثهای است که ما داریم. البته همین تعبیر را در کتابهای شیعه هم عرض کردم آمده و خود حدیث «ثقلین» در کتب شیعه به طور مفصل آمده. دو تا روایت كه هردو در «کافی» است یکی از امام صادق (سلام الله علیه) است یکی از امام رضا (سلام الله علیه) است در رابطه با امامت که اگر ما همین دو تا روایت را ملاک قرار بدهیم، سنداً هم ما تصحیح کردیم هیچ مشکلی ندارد، تمام آنچه را که ما نیاز داریم در رابطه با بحث امامت داشته باشیم، آقا امام رضا در آن خطبه مفصلش و امام صادق بیان کرده است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»