بررسي روايت «نحن معاشر الأنبياء لا نورث ...»

نگاه اجمالي به محتويات پاسخ

از موارد اختلاف اساسى ميان شيعه و اهل سنت، قضيه ارث رسول خدا (ص)‌ و همچنين قضيه‌ فدك است كه آيا متعلق به حضرت زهراء (ع) مى‌باشد كه توسط ابوبكر و عمر مصادره گرديد و يا اين كه مطابق حديث مذكور به عنوان صدقه به بيت المال منتقل گرديد و متعلق به تمام مسلمانان‌ بود ؟

در بررسي اين اختلاف با استناد به منابع معتبر اهل سنت اثبات خواهيم كرد كه اين حديث داراى اشكالات زيادى است و نمى‌تواند باورهاى اهل سنت را در اين زمينه ثابت كند.

با توفيقات الهى و عنايت حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مطالب خود را در پنج فصل ارائه مى‌نماييم:

مخالفت حديث ابوبكر با قرآن؛

مخالفت حديث ابوبكر با سنت؛

مخالفت اهل بيت عليهم السلام با حديث ابوبكر؛

مخالفت برخى صحابه با حديث ابوبكر؛

مخالفت خلفاء و برخى عالمان اهل سنت با حديث ابوبكر؛

پاسخ تفصيلي

در ابتدا، توجه به معانى و مفردات اين حديث امرى الزامى است؛ زيرا بدون آشنائى با محدوده اين مفاهيم، برداشت‌هاى متفاوت اهل سنت و همچنين موضع دقيق عالمان شيعه نسبت به آن، روشن نخواهد شد.

دو احتمال ‌در توضيح ‌و تركيب كلمه‌«ما‌» و كلمه «صدقه»

در عبارت  «نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقة» به ناچار برخى از كلمات آن مانند: «ما» و «صدقه» را با احتمالاتى كه از جنبه هاى ادبى در آن داده مى‌شود بايد ملاحظه نمود:

تركيب اول

در اين تركيب «ما» موصوله و مفعول به، و «صدقه» حال است، در اين صورت تمام حديث يك جمله‌اى به هم پيوسته خواهد بود.

اين تركيب را نحاس دانشمند ادب شناس عرب در اين حديث صحيح ‌دانسته است؛ ولى در مقابل عياض ـ به دليل تعصب شديدش ـ آن را رد كرده است.

وذهب النحاس إلى صحة نصب صدقة على الحال وأنكره عياض لتأييده مذهب الإمامية.

نحاس معتقد است كه منصوب بودن لفظ( صدقه) بنابر حال بودنش صحيح است و لى عياض چون آن را مطابق با نظر و تأييد عقيده شيعه اماميه مى‌داند انكار كرده است.

الزرقاني، محمد بن عبد الباقي بن يوسف (متوفاي1122هـ) شرح الزرقاني على موطأ الإمام مالك، ج 4، ص 531، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

اين انكار، آن چنان كه در متن سخن اشاره شده است، از اين جهت است كه تأييد نظر شيعه اماميه را به همراه دارد، لذا بايد مردود اعلام شود كه اوج تعصب و حق كشى را حتى در مسائل ادبى به خوبى نشان مى‌دهد.

بنابراين معناى سخن ابوبكر طبق اين تركيب چنين خواهد بود:

آنچه ما پيامبران به عنوان صدقه باقى مى‌گذاريم، مشمول ارث نيست.

نظر برخي از دانشمندان اهل سنت

سرخسى فقيه معروف اهل سنت نيز همين برداشت را از استادانش نقل ‌كرده و مى‌گويد :

(وَاسْتَدَلَّ) بَعْضُ مَشَايِخِنَا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ «إنَّا مَعَاشِرَالْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَة» فَقَالُوا: مَعْنَاهُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ لَا يُورَثُ ذَلِكَ عَنَّا؛ وليسَ الْمُرَادُ أَنَّ أَمْوَالَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمْ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ لَا تُورَثُ، وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُد » وَ قَالَ تَعَالَى «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْك وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» فَحَاشَا أَنْ يَتَكَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِخِلَافِ الْمُنَزَّلِ.

بعضى از استادان ما به سخن پيامبر عليه الصلاة و السلام كه فرمود: ( انا معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقة ) استدلال كرده و گفته‌اند: معناى آن اين است: آن اموالى را كه ما به عنوان صدقه باقى مى‌گذاريم، مشمول ارث نمى‌شود، و مقصود اين نيست كه تمام اموال انبياء عليهم الصلاة و السلام، مشمول ارث نمى‌شود؛ زيرا خداوند متعال فرموده است: «سليمان از داود ارث برد» و همچنين فرمود: «حضرت زكريا عرض كرد : خدايا از سوى خود جانشينى برايم قرارده كه از من و از آل يعقوب ارث برد» ورسول خدا صلى الله عليه وسلّم منزه است از اين كه كلامى بگويد كه مخالف قرآن باشد.

السرخسي، شمس الدين أبو بكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج 12، ص 29، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

دفاع فخررازي از اين تركيب

فخر رازى نيز در دفاع از اين برداشت چنين مى‌نويسد:

فان قيل: فعلى هذا التقدير لا يبقى للرسول خاصية في ذلك.

قلنا: بل تبقى الخاصية لاحتمال أن الأنبياء إذا عزموا على التصدق بشيء فبمجرد العزم يخرج ذلك عن ملكهم ولا يرثه وارث عنهم و هذا المعنى مفقود في حق غيرهم.

اگر گفته شود: بنابر اين تركيب و معنى (كه وارث در صدقه، حقى ندارد) براى پيامبر، خصوصيتى باقى نمى‌ماند ( پيامبر و غير پيامبر فرقى ندارند زيرا هر كسي كه مالي را صدقه قرار دهد ، آن مال مشمول ارث نخواهد شد).

در پاسخ مى‌گوييم: بلكه خصويتى براى انبياء باقى مى‌ماند؛ زيرا انبياء به محض اين كه قصد كردند مالى را صدقه بدهند، آن مال از ملكيت ايشان خارج شده و مشمول ارث نخواهد بود و حال آنكه در باره غير انبياء چنين نيست، ( كه به محض قصد صدقه دادن، آن مال از ملكيت‌شان خارج شود).

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 171، ذيل آيه 11سوره نساء، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

پس بنا بر احتمال اوّل و توضيحى كه نقل شد، آيا ابوبكر حق داشت حضرت فاطمه (ع) را از ارث پدر محروم نمايد؟

آيا دليلى وجود دارد تا ثابت كند كه رسول خدا (ص) تمام اموالش را صدقه قرار داده باشد؟

تركيب دوم

در اين تركيب «ما» را موصوله و مبتداء و «صدقه» را مرفوع و خبر دانسته‌اند؛ يعنى عبارت : «نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقة» را دو جمله جدا و مستقل از هم دانسته‌اند .

ابن حجر مى‌گويد:

والذي توارد عليه أهل الحديث في القديم والحديث لا نورث بالنون وصدقة بالرفع وأن الكلام جملتان وما تركنا في موضع الرفع بالابتداء وصدقة خبره.

آن چه كه عالمان قديم و جديد بر آن نظر دارند اين است كه كلمه «لانورث» با نون است ( نه ياء) و لفظ صدقه مرفوع است، و اين سخن دو جمله است (1 . نحن معاشر الانبياء لانورث 2 . ما تركناه صدقة  ) و عبارت «ما تركناه»  مرفوع است و مبتدا، وكلمه «صدقه» خبر است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 6، ص 202، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

 

معاني چهارگانه بنابراين تركيب

بر اساس همين تركيب دوم ، چهار معنا براى اين حديث، محتمل است كه به ترتيب ارائه مى‌گردد:

معناي اول: فضايل پيامبران موروثي نيست

طبق اين احتمال معناى حديث ابوبكر اين است، فضايل و كرامات پيامبران با وراثت منتقل نمى‌شود نه اين كه اموال و دارايى‌هاى آنان به ارث نمى‌رسد.

فخر رازى در معناى حديث ابوبكر در ذيل آيه « ان اكرمكم عندالله اتقاكم » مى‌گويد:

فاعلم أن النسب يعتبر، بعد اعتبار العبادة كما أن الجعل شعوباً يتحقق بعد ما يتحقق الخلق، فإن كان فيكم عبادة تعتبر فيكم أنسابكم وإلا فلا... فيه إرشاد إلى برهان يدل على أن الافتخار ليس بالأنساب... اللّهم إلا أن يجوز شرف الانتساب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإن أحداً لايقرب من الرسول في الفضيلة حتى يقول أنا مثل أبيك، ولكن في هذا النسب، أثبت النبي صلى الله عليه وسلم الشرف لمن انتسب إليه بالاكتساب و نفاه لمن أراد الشرف بالانتساب فقال: «نحن معاشر الأنبياء لانورث» وقال: « العلماء ورثة الأنبياء » أي لا نورث بالانتساب، وإنما نورث بالاكتساب.

ارزش نسب خانوادگى، در مرحله‌اى پس از بندگى خداوند است، (اول شرافت بندگى خدا، سپس شرافت نسب) همان‌گونه كه تشكيل طوائف و قبائل پس از محقق شدن آفرينش است؛ پس اگر بنده و مطيع خدا باشيد، شرافت نسب شما ارزشمند خواهد بود، در غير اين صورت بي‌ارزش است، در آيه « ان اكرمكم عندالله اتقاكم » به نكته‌اى اشاره شده كه به ما مى‌فهماند، انتساب به تنهائى افتخارى ندارد... بلى، انتساب به رسول خدا صلى الله عليه وسلّم شرافت و افتخار دارد؛ لذا هيچ كس در فضيلت ( انتسابى )، به پيامبر نزديك نمى‌گردد تا اين كه پيامبر به او بگويد: من مثل پدر تو‌ام رسول خدا صلى الله عليه و سلّم، شرافت را براى كسى ارزش مى‌داند كه آن را از آن حضرت كسب كرده باشد نه صرف انتساب به ايشان، و لذا فرمود: از ما انبياء كسى ارث نمى‌برد و همچنين فرمود: علماء وارثان انبياء‌اند؛ يعنى صرف انتساب به ما كسى ارث نمى‌برد؛ بلكه فضايل ما را از راه اكتساب مى‌توان به ارث برد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص 118، ذيل آيه 13 سوره حجرات، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

معناي دوّم: منصب نبوت، با زراندوزي همراه نيست

با توجه به اين نكته كه نبوت داراى بُعد حكومت و رهبرى جامعه نيز مى‌باشد، معناى حديث اين مى‌شود كه، پيامبران از آن حيث كه چنين منصبى را دارند، اهل زرندوزى و جمع اموال به ناحق نيستند تا وارثان اين اموال آنان را به ارث برند نه اين كه از آن حيث كه پدر و يا همسر مى‌باشند، اموال شخصى آنان به وارثانشان نمى‌رسد به عبارت ديگر منصب نبوت، با زراندوزى همراه نمى‌باشد

 براى اثبات اين نظريه سه دليل ارائه مى‌نماييم:

الف: استفاده و استناد به يك قاعده علمي

يكى از اين ادله، قاعده‌ معروف و مشهور «تعليق الحكم بالوصفية، مشعر بالعلية» است. با اين توضيح كه هر حكمى كه منوط و معلق بر وصفى باشد، آن وصف علت حكم خواهد بود و ثبات و بقاء آن بستگى به وجود او خواهد داشت.

در حديث منقول از ابوبكر كه در آن ارث نفى شده است، حكم در آن كه نفى ارث است، مشروط به صفت نبوت است.

به بيان روشن تر، ارث نبردن از پيامبران به جهت پيامبر بودن آنان است نه نسبت‌هاى خانوادگى از جمله پدرى و همسري.

فخررازى اين قاعده را در ضمن يك آيه از قرآن اين گونه توضيح مى‌دهد:

أن ترتيب الحكم على الوصف مشعر بالعلية فقوله: « وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِى جَحِيمٍ » يقتضي أن الفجور هي العلة.

مترتب شدن حكم بر صفتى، اشاره به علت بودن ( آن وصف براى حكم ) است، در اين سخن خداوند كه مى‌فرمايد: « و همانا فاجران در جهنم‌اند » اقتضاء مى‌كند كه فاجر بودن، علت ورود در جهنم باشد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 3، ص 136، ذيل آيه 81 سوره بقره، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

آلوسى هم در توضيح همين قاعده و اصل چنين مى‌نويسد:

ومعلوم أن الصفة آلة لتمييز الموصوف عما عداه وأن تعليق الحكم بالوصف مشعر بالعلية.

واضح و روشن است كه وصف، ابزارى براى شناخت موصوف از غير موصوف است و معلق نمودن حكم به وصف، اشاره به اين است كه وصف علت براى حكم است.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 1، ص 187، ذيل آيه 21 سوره بقره، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

شوكانى نيز اين قاعده را اين گونه مطرح مى‌كند:

ربط الحكم باسم مشتق فإن تعليق الحكم به مشعر بالعلية نحو: أكرم زيدا العالم، فإن ذكر الوصف المشتق، مشعر بأن الإكرام لأجل العلم.

ارتباط دادن حكمى به اسمى مشتق ( وصف ) و معلق نمودن حكم به وصف، اشاره به علت بودن وصف براى حكم است، مانند اين جمله: «زيد دانشمند را احترام كن» كه از آن فهميده مى‌شود كه علت احترام كردن، دانش زيد است.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، إرشاد الفحول إلى تحقيق علم الأصول، ج 1، ص 362، تحقيق: محمد سعيد البدري أبو مصعب، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م

با توجه به سخن سه تن از بزرگان اهل سنت، اكنون با فراغت بيشترى مى‌توانيم به معناى دوم از تركيب دوم، پيرامون حديث نفى ارث از پيامبر بينديشيم كه:

آيا منصب نبوت مى‌تواند مانع از ارث بردن فرزندان پيامبران شود يا خير؟ و آيا اين استدلال‌ها و تلاش‌ها راه به جائى خواهد برد، يا خير؟

ب: تقابل انبياء با فراعنه

رهبران و رؤساى حكومت‌ها از متموّل‌ترين و ثروتمند‌ترين افراد زمان پيامبران بوده‌اند و پس از مرگ آنان چيزى جز اموال باقى نمى‌ماند. در مقابل، پيامبران كه رسالت و وظيفه آنان ارشاد و راهنمائى مردم و بى‌توجهى به امور مادى بوده است، ارث اصلى‌شان همچون اهدافشان معنوى بوده است نه اين كه ارث مالى نداشته‌اند؛ لذا بايد گفت: مهم‌ترين ارث رسولان و فرستادگان الهى درهم و دينار نيست؛ بلكه ميراث پيامبران متناسب با شخصيت معنوى آنان مى‌باشد.

فخررازى از اميرمؤمنان%‌‌‌‌‌‌‌ نقل مى‌كند:

قال علي بن ابي طالب رضي الله عنه: العلم افضل من المال بسبعة اوجه: العلم ميراث الانبياء والمال ميراث الفراعنة... .

دانش از هفت جهت بر ثروت برترى دارد: اول: دانش، ميراث پيامبران، و ثروت ميراث فرعونيان است... .

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 2، ص 168، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

ج: علماء وارثان پيامبران‌

رسول خدا (ص) علماء را وارثان پيامبران؛ از جمله وارث خويش معرفى كرده است، و روشن است كه وراثت در اين مورد از جنبه هاى مادى و مالى نيست؛ بلكه همانگونه كه در سخن رسول خدا (ص) نيز مشخص است، مقصود وراثت در علم و دانش است.

بخارى مى‌نويسد:

أَنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ - وَرَّثُوا الْعِلْمَ - مَنْ أَخَذَهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.

علماء و دانشمندان وارث پيامبرانند، علم را به ارث مى‌برند، هر كس آن را به دست آورد بهره‌اى فراوان به دست آورده است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 37، كتاب العلم، بَاب الْعِلْمُ قبل الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

 

همين حديث را احمد حنبل با اندك اختلاف نقل كرده و مى‌نويسد:

... إِنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ لَمْ يَرِثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا وَإِنَّمَا وَرِثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.

علماء، وارثان پيامبران‌اند، آنان دينار و درهم به ارث نبرده‌اند و تنها دانش را به ارث برده‌اند، هر كس از آن علم بهره‌مند گردد، به بهره‌اى فراوان دست يافته است.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 196، ح21763، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

 

آيا پيوندى بين اين حديث و حديث نفى وراثت از پيامبر وجود دارد؟ آيا شما خواننده محترم مى‌توانيد اين ارتباط را براى صدور حكم ِيكنواخت پيدا كنيد؟

معناي سوم: تنها اموال نقدي پيامبران، صدقه است

برخى از عالمان اهل سنت، از حديث نبوى كه بخارى و مسلم در صحيحشان از ابوهريره نقل كرده‌اند ـ در مباحث آينده بحث از آن خوهد آمد ـ «لا تقتسم ورثتى دينارًا ولا درهمًا؛ وارثان من، دينار و درهم تقسيم نمى‌كنند»، اين چنين استفاده كرده‌اند كه: وارث پيغمبر از اموال نقدى او ارث نمى برد؛ ولى از غير درهم ودينار ارث مى‌برد.

ابن بطال، در شرح صحيح بخارى مى‌نويسد:

قال المهلب: و من أجل ظاهر حديث أبى هريرة والله أعلم، طلبت فاطمة ميراثها فى الأصول لانها وجهت قوله: ( لا تقتسم ورثتى دينارًا ولا درهمًا )إلى الدنانير والدراهم خاصة، لا إلى الطعام والأثاث والعروض وما يجرى فيه المئونة والنفقة.

مهلّب مى‌گويد: به خاطر ظاهر حديث ابوهريرة از رسول خدا كه فرمود: «وارثان من دينار و درهم، تقسيم نمى‌كنند» فاطمه (سلام الله عليها)، ميراث خود را از اصل اموال ( اموال غير نقدى )، مطالبه نمود؛ زيرا فاطمه از اين سخن رسول خدا (ص) اطلاع داشت و مى‌دانست كه درباره دينارها و دراهم است نه در باره طعام و وسايل و منافع و آنچه كه در مؤونه و نفقه مصرف مى‌شود.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 5، ص 261، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

گويا جناب مهلّب نسبت به بقيه اهل سنت، اندكى با چشم بازتر به واقعيت نگريسته باشد؛ زيرا وى بين درهم و دينار و ساير اموال (منقول وغير منقول) فرق گذاشته و اندكى هم به دخت گرامى رسول خدا(ص) حق داده است.

معناي چهارم: ميراث مالي انبياء، صدقه است

معناى حديث ابوبكر؛ بنابر اين احتمال چنين مى‌شود:

اگر پيامبران دارائى و ثروت دنيائى داشته باشد موظف هستند آن را صدقه قرار دهند تا هيچكس ادعاى ارث و ميراث نكند.

از جمله صالحى شامى در استفاده اين معنا از حديث ابوبكر، يكى از ويژگى‌هاى پيامبر اكرم(ص) و بلكه تمام انبياء عليهم السلام را ارث نبردن مالى از آنان بر مى‌شمرد و مى‌نويسد:

... الثانية عشرة: وبأن ماله لا يورث عنه وكذلك الانبياء، عليهم أن يوصوا بكل مالهم صدقة.

دوازدهمين امتياز رسول خدا صلى الله عليه وآله اين ويژگى است كه كسى مال او را به ارث نمى‌برد، و (ساير) پيامبران نيز اين چنين‌اند و بر ايشان واجب است كه تمام اموال خود را با وصيّت، صدقه قرار دهند.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 10، ص 430، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ

البته جاى اين پرسش باقى است كه اين تعيين تكليف براى پيامبران الهى با كدام ملاك و برهان صورت گرفته است؟ آيا از همان حديث مورد ادعاى ابوبكر چنين استفاده‌اى مى‌شود؟.

برداشت اكثر اهل سنت از اين حديث

معناى چهارمى همان معنايى است كه اكثر عالمان اهل سنت آن را پذيرفته و بر آن اصرار دارند،‌ اين است كه هيچ كس، از پيامبران ارث مالى نمى‌برد و تمام اموال ايشان، صدقه است.

البته در اين كه اين ويژگى، مختص به پيامبر اسلام است يا شامل همه پيامبران مى‌شود‌، دو ديدگاه در ميان اهل سنت وجود دارد

از ويژگي‌هاي پيامبر اسلام است

برخى آن را از مختصات پيامبر اكرم، دانسته‌اند؛ يعنى از ميان پيامبران، فقط پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، وارث مالى ندارد، از جمله افراد ذيل:

1. عمر بن خطاب

... فَقَالَ عُمَرُ... هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - نَفْسَهُ.

عمر (خطاب به افرادى كه در اطرافش بودند)گفت: آيا مى‌دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و سلّم فرمود: «كسى، از ما انبياء ارث نمى‌برد» منظور رسول خدا صلى الله عليه و سلّم از ما انبياء، خودش بود.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2927، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

2. عايشه

... أَنَا سَمِعْتُ عَائِشَةَ - رضى الله عنها – زَوْجَة النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - تَقُولُ أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - عُثْمَانَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ يَسْأَلْنَهُ ثُمُنَهُنَّ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ - صلى الله عليه وسلم -، فَكُنْتُ أَنَا أَرُدُّهُنَّ، فَقُلْتُ لَهُنَّ أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ، أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - كَانَ يَقُولُ « لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ـ يُرِيدُ بِذَلِكَ نَفْسَهُ ـ .

از عايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و سلّم شنيدم كه مى‌گفت: همسران (ديگر) رسول خدا صلى الله عليه و سلّم عثمان را نزد ابوبكر فرستادند و از او سهم يك هشتم خود را از اموالى كه خداوند به رسولش صلى الله عليه و سلّم داده بود مطالبه نمودند، من (عايشه ) آن‌ها را برگردانده و گفتم: آيا از خدا نمى‌ترسيد؟ آيا نمى‌دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و سلّم، مى‌فرمود: كسى از ما ارث نمى‌برد آنچه مى‌گذاريم، صدقه است. منظور پيامبر از ما انبياء، خودش بود.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2927، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

3. ابن حجرعسقلاني

... لَا نُورَث مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ " فَيَكُون ذَلِكَ مِنْ خَصَائِصه الَّتِي أُكْرِمَ بِهَا، بَلْ قَوْل عُمَر"يُرِيد نَفْسَهُ" يُؤَيِّد اِخْتِصَاصَهُ بِذَلِكَ.

... «كسى، از ما پيامبران ارث نمى‌برد » اين از خصوصيت‌هاى پيامبر اسلام است، و سخن عمر كه گفت: «منظور پيامبر از «ما انبياء»، خودش بوده‌است» اين اختصاص را تأييد مى‌كند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 12، ص 9، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

4. ابن عليه

   قال ابن علية: ان ذلك لنبينا صلى الله عليه و سلم خاصة.

ابن عليه گفت: اين ويژگى (كسى از پيامبران ارث نمى‌برد)، به پيامر ما صلى الله عليه و سلّم، اختصاص دارد.

سيوطي، تنوير الحوالك، ص715،‌ كتاب الكلام، باب ما جاء في تركة النبيّ صلي الله عليه وسلم.

شامل تمامي پيامبران مى‌شود

اما در مقابل افراد بسيارى، آن را از ويژگى‌هاى تمام دانسته‌اند؛ مانند: تميمى حنبلى و شنقيطى در اين باره مى‌گويند:

إن قيل: هذا مختص به صلى الله عليه وسلم. لأن قوله « لا نورث » يعني به نفسه كما قال عمر... فالجواب من أوجه:

الأول: أن ظاهر صيغة الجمع شمول جميع الأنبياء، فلا يجوز العدول عن هذا الظاهر إلا بدليل من كتاب أو سنة و قول عمر لا يصح تخصيص نص من السنة به لأن النصوص لا يصح تخصيصها بأقوال الصحابة على التحقيق كما هو مقرر في الأصول.

اگر گفته شود: اين ارث نبردن از پيامران، مختص به پيامبر اسلام صلى الله عليه و سلّم است؛ زيرا منظور از اين سخن: « كسى از ما ارث نمى‌برد»، خود آن حضرت بوده است، همان‌گونه كه عمر نيز گفته است، پاسخ مى‌دهيم:

از ظاهر صيغه‌ى جمع (الانبياء) استفاده مى‌شود كه مقصود تمام پيامبران است، و از معناى ظاهر سخن نمى‌توان دست كشيد؛ مگر اين كه دليلى از قرآن و سنت وجود داشته باشد، و سخن عمر كه گفت: (منظور پيامبر از ما انبياء، خودش است )، صلاحيت تخصيص هيچ نصى از نصوص سنت را ندارد؛ زيرا بنا بر تحقيق، تخصيص نصوص سنت به وسيله‌ى اقوال صحابه، صحيح نيست، اين مطلب در علم اصول،‌ ثابت شده ‌است.

التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاي1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد على من لم يحكم السنة والكتاب، ج 3، ص 426؛ الجكني الشنقيطي، محمد

البته برخى از عالمان سنى احتمال داده‌اند كه مقصود، اغلب و اكثر انبياء باشد نه همه آنان، ابن عطية اندلسى و انصارى قرطبى در تفسيرشان در اين باره مى‌نويسند:

ويحتمل قول النبي صلى الله عليه وسلم إنا معشر الأنبياء لا نورث أن لا يريد به العموم بل على أنه غالب أمرهم فتأمله.

احتمال دارد كه پيامبر‌ صلى الله عليه و سلّم از اين سخنش كه فرمود: از ما پيامبران، كسى ارث نمى‌برد، همه پيامبران را قصد نكرده باشد بلكه مقصود اكثر انبياء باشد نه همه انبياء، در اين مطلب تامل كن

الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 5، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛ الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 78، ناشر: دار الشعب – القاهرة

و در جاى ديگر مى‌نويسند:

ويحتمل قوله عليه السلام إنا معشر الأنبياء لا نورث أن يريد به أن ذلك من فعل الأنبياء وسيرتهم وإن كان فيهم من ورث ماله كزكرياء على اشهر الأقوال فيه.

و احتمال دارد كه منظور اين باشد كه ارث نبردن روش و سيره‌ى پيامبران است، اگرچه در ميان آنان بنابر مشهورترين نظر ، كسانى همچون زكرياء وجود دارند كه مالش به ارث رسيده است.

الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 253، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛ الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 13، ص 164، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

نتيجه

از آن چه تا كنون گذشت، اين نكته روشن مى‌شود كه تركيب اول و همچنين تركيب دوم با تمام معانى مطرح شده در آن (به جز معناى چهارم)، نمى‌تواند اهل سنت را به مقصود نهائى شان كه همان اثبات عمل ابوبكر و محروم كردن اهل بيت عليهم السلام از اموال رسول خدا (ص) برساند.

نقد ديدگاه چهارم (تمام اموال پيامبران صدقه است)

اكنون نوبت آن فرارسيده كه به نقد معناى چهارم از تركيب دوم (هيچ كس از هيچ پيامبرى ارث نمى برد و آنچه باقى مى‌گذارند صدقه است) پرداخته و اين مطلب را از منابع اهل سنت و در ضمن پنج فصل، به اثبات رسانيم كه حتى طبق معناى چهارم هم اين حديث نمى‌تواند باورهاى اهل سنت را اثبات نمايد.