درس خارج کلام مقارن

سال تحصیلی 95-94

حضرت آیت الله سید محمد حسینی قزوینی (دامت برکاته)

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه اول  21/ 06/94

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (1) - «ابن تیمیه» و مسئله «تقیه»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

خدا را شاکریم که توفقیمان داد، درس سال تحصیلی امسال را هم درک بکنیم. باشد که این تلاشها و این برنامه ها، مرضی رضای الهی و آقا ولیعصر (ارواحنا فداه) قرار بگیرد.

در محضر مقدس امام جواد (سلام الله علیه)

قبل از شروع درس، روایتی را از آقا امام جواد (سلام الله علیه)، که این روزها متعلق با آن بزرگوار است، و فردا شب، شب شهادت ایشان است، تقدیم شما می کنم. حضرت در روایتی می فرمایند:

«كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ‏ اللَّهُ‏ كَافِلُهُ‏ وَ كَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى غَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ مَا أَفْسَدَ أَكْثَرُ مِمَّا يُصْلِحُ.»

کسی که خداوند کفیل امر اوست، چگونه نابود و هلاک می شود! و کسی که خداوند به دنبال اوست، چگونه نجات پیدا می کند. هر کس از خدا جدا بشود و به غیر خدا پناه ببرد، خداوند نیز کار او را به غیر خدا واگذار می کند. و خودش متکفل امور او نمی شود. و هر کس بدون آگاهی عملی را انجام بدهد، فسادش بیشتر از اصلاحش خواهد بود.

بحار الأنوار، ج ‏75 ، ص364، ح5

در این روایت شریف امام جواد، عبارت «كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ‏ اللَّهُ‏ كَافِلُهُ»‏ ناظر به این آیه شریفه است که می فرماید:

]وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه[

و هر كس بر خداوند توكل كند، خداوند كفايت امرش را مى‏كند.

سوره طلاق(65): آیه 3

و نیز این آیه شریفه که می فرماید:

]أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ[

آيا خداوند براى (نجات و حفظ) بنده‏اش كافى نيست‏؟

سوره زمر(39): آیه 36

و همچنین عبارت «كَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ»، در حقیقت اشاره به این آیه قرآن دارد:

]إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد[

همانا پروردگار تو در کمینگاه است.

سوره فجر (89): آیه 14

محترم ترین و گرامی ترین اعمال بنده!

در راستای این حدیث شریف، من از همه عزیزان تقاضا دارم که تلاش بکنند که این درسها و این بحثها، خالص برای خدا باشد. چون در میان اعمال یک بنده، محترم تر و گرامی تر از بحث های علمی نیست.

البته عبادات واجب، بحثش جداست. هیچ چیزی با عبادات واجب برابری نمی کند. ولی بعد از عبادات واجب، در میان اعمال مستحب، عملی را که بتواند در حد تحصیل علم باشد، نداریم.

شما اگر ملاحظه کنید، می بینید که در «شب قدر»، که بالاتر از هزار ماه ارزش دارد، روایت داریم که اگر کسی در شب قدر، به جای قرآن خواندن، نماز خواندن و عبادت کردن، مشغول کارهای علمی باشد، خدای عالم هفتاد برابر به او پاداش می دهد.

مرحوم «سيد جواد حسينى عاملى»، صاحب «مفتاح الکرامه»، که استاد «صاحب جواهر» است، در پایان بحث «اقرار» می نویسد:

«و لقد كتب في هذا الباب في شهر رمضان من هذه السنة ثمانية أجزاء أو تسعة أو عشرة مع هذا التتبع و الاستيفاء و ذلك لأني تركت له سائر الأعمال التي يعملها العاملون في شهر رمضان إلا ما قل جدا مؤثرا للتحصيل و الاشتغال على جميع أعمال شهر رمضان»‌

در ماه رمضان امسال هشت ، يانه يا ده جزء با اين تتبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان موثر در تعطيل كتابت نبود، ترك كردم.

مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - القديمة)، ج‌9، ص 362

ما در میان کارهای عبادی، با فضیلت تر از تحصیل علم –  مخصوصاً فراگرفتن احکام الهی و مسائل اعتقادی، و دفاع از حریم اسلام و قرآن و اهل بیت – علمی نداریم.

لزوم داشتن «اخلاص» در تمامی امور زندگی!

خواهشی که من از دوستان دارم، این است که همانگونه که نماز را قربتاً الی الله می خوانید، و در ابتدای نماز قصد قربت می کنید و نماز را شروع می کنید؛ از منزل که برای کسب علم و تحصیل خارج می شوید، همانجا نیت کنید و به خدای متعال عرض کنید که: «بار خدایا! ما قصد کردیم درس بخوانیم، مباحثه کنیم، مطالعه کنیم، با شریعت تو آشنا شویم، تا مردم را با شریعت تو آشنا کنیم و از حریم شریعت تو دفاع کنیم.»

تلاش کنیم که این نیت، و این قصد، همیشه در ذهنمان باشد. و آمدنمان به درس، بدون نیت صورت نگیرد. و خالص و با قصد قربت الهی باشد.

در روایتی رسول مکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«أَنَّهُ يُفْتَحُ‏ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ عُمُرِهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ خِزَانَةً عَدَدَ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ

روز قيامت كه مي شود براي هر روز از عمر انسان بيست و چهار صندوقچه به تعداد ساعت هاي شبانه روز باز خواهد شد.

فَخِزَانَةٌ يَجِدُهَا مَمْلُوءَةً نُوراً وَ سُرُوراً فَيَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ مَا لَوْ وُزِّعَ عَلَى أَهْلِ النَّارِ لَأَدْهَشَهُمْ عَنِ الْإِحْسَاسِ بِأَلَمِ النَّارِ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي أَطَاعَ فِيهَا رَبَّهُ

صندوقچه اي را باز مي كنند، و بنده آن را مملو از نور و سرور مي يابد، در آن هنگام باندازه اي خوشحال مي شود كه اگر آن خوشحالي را به تمام اهل جهنم تقسيم كنند، همه آنها حالتي پيدا مي كنند كه درد سوزنده آتش را احساس نمي كنند، آن ساعتي است كه در آن خداي تعالي را اطاعت نموده است.

ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَى فَيَرَاهَا مُظْلِمَةً مُنْتِنَةً مُفْزِعَةً فَيَنَالُهُ مِنْهَا عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَزَعِ وَ الْجَزَعِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ لَنَقَّصَ [لَنَغَّضَ‏] عَلَيْهِمْ نَعِيمَهَا وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَى فِيهَا رَبَّهُ

سپس صندوقچه ديگري را باز مي كنند و مي بيند كه پر از تاريكي و بوي بد بسيار ناراحت كننده است، در آن هنگام چنان ناله و حالت دردناكي پيدا مي كند كه اگر آن ناراحتي را به تمام اهل بهشت تقسيم كنند، لذت درك نعمت هاي بهشتي براي آنها نقصان مي يابد، آن ساعتي است كه در آن، خداي تعالي را معصيت نموده است.

ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَى فَيَرَاهَا خَالِيَةً لَيْسَ فِيهَا مَا يَسُرُّهُ وَ لَا يَسُوؤُهُ وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي نَامَ فِيهَا أَوِ اشْتَغَلَ فِيهَا بِشَيْ‏ءٍ مِنْ مُبَاحَاتِ الدُّنْيَا فَيَنَالُهُ مِنَ الْغَبْنِ وَ الْأَسَفِ عَلَى فَوَاتِهَا- حَيْثُ كَانَ مُتَمَكِّناً مِنْ أَنْ يَمْلَأَهَا حَسَنَاتٍ مَا لَا يُوصَفُ

وَ مِنْ هَذَا قَوْلُهُ تَعَالَى‏ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ‏.»

پس از آن صندوقچه ديگري را باز مي كنند و مشاهده مي كند كه كاملا خالي است، يعني محتواي آن نه باعث خوشحالي او مي شود و نه باعث آزار او، اين ساعتي است كه در آن خوابيده و يا به كارهاي مباح دنيا مشغول شده است، در اين لحظه است كه احساس خسارت مي كند و تاسف مي خورد كه چرا از آن فرصت هاي سرنوشت ساز بهره نبرده، در صورت كه مي توانست آنها را پر از كارهاي نيكي و نور و سروري كند كه قابل توصيف نباشد.

بعد مي فرمايد: به همين خاطر است كه قرآن كريم قيامت را روز تغابن ناميده است.

بحارالأنوار، ج7، ص 262، ح15

لذا اگر یک ساعت از عمرمان هم، بدون اخلاص سپری کرده باشیم، قطعاً فردای قیامت، برای ما ندامت و پشیمانی خواهد بود. بلکه بالاتر این، نه تنها درسمان، بلکه حتی غذا خوردمان نیز، بدون نیت نباشد. عرض کنیم که بارخدایا! غذا می خورم، نیرو بگیرم تا تکالیفم را انجام بدهم قربة الی الله. همین غذا خوردن ما هم می شود عبادت!

حتی خوابمان را عبادت کنیم. عرض کنیم خدایا! من می خوابم تا تجدید نیرو بکنم و تکالیفم را انجام بدهم. این خواب، می شود عبادت!

در وصایای نبی مکرم به «اباذر»، می خوانیم که حضرت فرمود:

« يَا أَبَاذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ نِيَّةٌ حَتَّى‏ فِي‏ الْأَكْلِ‏ وَ النَّوْم‏»

ای اباذر! در تمام امور زندگی، نیت داشته باش، حتی در خوردن و خوابیدن.

مجموعه ورام، ج2، ص 58

دوستان عزیز این «اخلاص» را حفظ کنید، و اگر بتوانید همت کنید و تلاش کنید که چهل روز از زندگیتان به اخلاص بگذرد، یعنی از ابتدای صبح که بیدار می شوید، تا آخرین لحظه ای که می خواهید بخوابید، به اخلاص بگذرد، اگر این اتفاق در زندگی من و شما بیافتد، بعد چهل روز می شویم مصداق این روایت امام رضا (سلام الله علیه) که فرمود:

«مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ‏ يَنَابِيعُ‏ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.»

هیچ بنده ای چهل روز، امور خود را برای خدا خالص نمی کند مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او به زبان او جاری می شود.

عیون اخبار الرضا، ج2، ص 69، ح 321

البته این علم و حکمتی که بر زبان جاری می شود، از نوع علوم تحصیلی و تحصلّی نیست، تدریسی و تدرّسی نیست! آن علم، علم دیگری است که خداوند می فرماید:

]وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه[

از مخالفت فرمان خداوند بپرهیزید و خداوند شما به شما تعلیم می دهد.

سوره بقره(2): آیه 282‏

خداوند متعال در اینجا نمی گوید که بروید درس بخوانید تا من شما را تعلیم دهم، بلکه دستور به رعایت تقوا می دهد تا از علم الهی، که علم لدنی هست، برخوردار شوید.

از خدای عالم بخواهیم که ان شاءالله به ما «اخلاص» بدهد. زیرا «اخلاص» یک نعمت الهی است که خداوند به هر کسی عنایت نمی کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل نقل کرده که او هم از خدای متعال روایت نموده که فرمود:

«الْإِخْلَاصُ‏ سِرٌّ مِنْ‏ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي»

اخلاص سرّی از اسرار من که در قلب هر کس که او را دوست بدارم ودیعه می گذارم.

بحارالأنوار، ج 67، ص 249، ح 24، مستدرک الوسائل، ج1، ص 101، ح92

اگر «اخلاص» را به ما دادند، مثل این است که همه چیز را داده اند. ولی اگر اخلاص در ما نباشد، این عبادتها و درسها و بحثها، شاید خدای ناکرده، وبال گردن ما باشد.

موضوع «تقیه»؛ بحث درسی، در سال جدید تحصیلی...

با توجه به صحبتهایی که قبلاً با دوستان داشتیم، و مشورت هایی که انجام دادیم، بنا شد که امسال، بحث بسیار مهم و چالش برانگیز «تقیه» را مطرح بکنیم.

بحث «تقیه»، از بحثهای اساسی و ریشه ای است که از دیرباز مورد توجه بوده است. یکی از علل و عواملی که وهابی ها و بعضاً افراطی های اهل سنت، شیعه را متهم به «دروغ» و «نفاق» می کردند و الآن نیز متهم می کنند، همین مسئله «تقیه» است.

من در ابتداء، تلاش می کنم که شبهاتی که وهابیت، در طول تاریخ، در حوزه «تقیه» نسبت به شیعه داشتند را، موضوع بندی کنم و خدمت دوستان عرض بکنم.

ما با همکاری بعضی از دوستانمان در مرکز «ابحاث عقائدیه»، حدود هشت هزار شبهه، نسبت به عقاید و باورهای شیعه جمع کردیم. من همین دیشب که داشتم شبهات تقیه را که از قرن سوم و چهارم، متوجه شیعه کرده بودند را می دیدم، دیدم که وهابیت، حدود 450 مورد شبهه، فقط در حوزه «تقیه» به شیعه دارند.

حالا شما حساب کنید از این 450 شبهه، 430 شبهه کنار برود، بیست شبهه اساسی در مورد تقیه، از ناحیه وهابیت مطرح است که اذهان جوانان ما را متزلزل می کند، اهل سنت را نسبت به شیعه بدبین می کند و زمینه قتل شیعه را فراهم می کند؛ لذا ما به صورت جدی، باید به آنها پاسخ بدهیم.

امروز وهابیت، بر همین اساس اعلام می کند که شیعیان می گویند که:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ و لاَ دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

نُه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد».

کافی، ج2، ص 217، باب التقیه، ح2

شیعه معتقد به «تقیه» است، تقیه هم «نفاق» است، پس شیعه «منافق» است، و کشتن منافق هم واجب است، پس قتل شیعه واجب است!! ببینید که این وهابی ها، از کجا به کجا می رسند!؟ شما اگر صحبتهای این تکفیری ها را ملاحظه کنید، در برخی موارد، یکی از اتهاماتی که به شیعه می زنند، و شیعه را به خاطر آن، «مهدورالدم» اعلام می کنند، بحث اعتقاد شیعه به «تقیه» است.

بُتی به نام «ابن تیمیه»!!

در ابتدای بحث، من نکاتی را از «ابن تیمیه» که در حقیقت خدا و  همچنین پیغمبر وهابیت است را، در مورد مسئله «تقیه» بیان می کنم. چرا که الآن وهابی ها، برای سخنان «ابن تیمیه»، بیش از سخنان نبی مکرم، ارزش قائل هستند!

من این مطلب را بارها گفته ام که در یکی از این سایتهای وهابی ها، نوشته بودند که «ابن تیمیه» گفته است که «توسل» شرک است، اگر پیغمبر اکرم زنده بشود، و از قبر بیرون بیاید و بگوید که توسل جایز است، ما از او نمی پذیریم!!

به تعبیر یکی از مراجع بزرگوار، «ابن تیمیه»، الآن «بت» شده است. و حوزه های علمیه باید این «بت» را بشکنند. لذا اگر دوستان هزاران ساعت هم در فساد عقیده ابن تیمیه، کار بکنند، به نظر من کم کار کرده اند!

کار کردن در زمینه فساد اعتقادی «ابن تیمیه»، و افشای سخنان و نظرات ضد قرآنی و ضد سنتی و ضد اهل بیتی «ابن تیمیه»؛ و اثبات نفاق، یا کفر «ابن تیمیه»، از مصادیق اتمّ این آیه قرآن است که می فرماید:

]فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[

با پيشوايان كفر پيكار كنيد

سوره توبه (9): آیه 12

کفر «ابن تیمیه» اجماعی است!

ما خودمان در بحث های ماهواره ای، وقتی می بینیم که این وهابی ها دارند قدری بی حیایی می کنند، ما می آییم حرفهای علمای بزرگ اهل سنت را در نفاق و کفر «ابن تیمیه» مطرح می کنیم. حتی کلام «حصنی دمشقی» را که ادعای اجماع می کند بر کفر «ابن تیمیه» را نقل می کنیم که می گوید:

«فصار کفره مجمعاً علیه»

کفر «ابن تیمیه» اجماعی است.

دفع شبه من شبه و تمرد، حصنی دمشقی ج1 ص45

این طرح نظرات علمای اهل سنت، اینها را آتش می زند و جگر و قلب و مغز اینها را می سوزاند. و این یکی از بهترین راه های ساکت کردن وهابی هاست. زیرا «ابن تیمیه» برای وهابیت، از خطوط فوق قرمز است، لذا هر کجا که احساس بکنند ما وارد می شویم، از بی حیایی های خود دست می کشند.

«ابن تیمیه» از هفتاد و سه فرقه اسلامی خارج است!

ما قبلاً برخی از این نظرات علمای اهل سنت را در مورد انحراف «ابن تیمیه»، مطرح کرده ایم که به عنوان نمونه، جناب «سبکی»، که از استوانه های علمی اهل سنت است، در مورد انحراف «ابن تیمیه» می گوید:

«لما احدث ابن تيمية ما احدث في اصول العقائد ونقض من دعائم الاسلام الاركان والمعاقد بعدا ان كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة مظهرا انه داع الي الحق هاد الي الجنة فخرج عن الاتباع الي الابتداع وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الاجماع ... فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاثة والسبعين التي افترقت عليها الامة ...»

ابن تیمیه بدعت هایی در اصول عقائد گذاشته و پایه های اسلامی و ارکان دینی را نابود کرده و به مردم چنین وانمود کرده که ایشان به حق دعوت می کند و حال آن که ابن تیمیه بدعت گذار است تا این که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) متابعت کرده باشد و با اجماع مسلمین مخالفت نموده. ابن تیمیه با این کارش ابن تیمیه از هفتاد و سه فرقه هم بیرون رفت. یعنی اگر حتی کسی بگوید ابن تیمیه رافضی است یا این که از خوارج است را هم شامل نمی شود و از همه این فرق خارج است .

سبکی ، الدرر المضیه فی الرد علی ابن تیمیه ، ص 7

یعنی «ابن تیمیه» نه سنی است، نه شیعه است، نه از خوارج است، نه از نواصب است و... بلکه از دایره اسلامی بیرون است!

«شیطان» امام «ابن تیمیه»!

یا تعبیر «حصنی دمشقی» این است که درباره «ابن تیمیه» می گوید:

«إمامُهُ الشَّيطان...»

امام و پیشوای ابن تیمیه شیطان است.

دفع شبه من شبه و تمرد، حصنی دمشقی ج1 ص 95

البته من این سخن آقای حصنی را قبول ندارم. زیرا این «ابن تیمیه» بود که امام شیطان بود! ما در روایات داریم که شیطان از بعضی ها قرض می گیرد. و «ابن تیمیه» از آنهائی است که شیطان از او قرض می گیرد. چون افسادی که «ابن تیمیه» داشت، شاید شیطان هم به ذهنش نمی رسید!

اخیراً برخی از شیعیان کویت یک کتاب کوچکی نوشته اند، در مورد نظرات علمای اهل سنت، در مورد «ابن تیمیه»، با نام «اقوال علمای اهل سنت فی ابن تیمیه» که خوب است دوستان ببینند. این کتاب در اینترنت هم است.

توهین صریح «ابن تیمیه» به اهل سنت!

«ابن تیمیه» کسی است که در «منهاج السنة» و یا «مجموع فتاوی» و... سخنان فراوانی دارد بر ضد قرآن و اهل سنت. او تمام اهل سنت را چه شافعی، چه حنفی، چه مالکی، و چه حنبلی؛ همه را کافر می داند:

«وَأَصْلُ الْمَذْهَبِ إِنَّمَا ابْتَدَعَهُ زَنَادِقَةٌ مُنَافِقُونَ، مُرَادُهُمْ إِفْسَادُ دِينِ الْإِسْلَامِ»

اصلا این مذهب؛ مذهب حنفی و حنبلی و مالکی و شافعی؛ اینها را «زندیقها» و «منافقون» تأسیس کرده اند! و مرادشان فاسد کردن دین اسلام است.

منهاج السنه ج6 ص 303

وی در جای دیگری به صراحت می گوید:

«فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ، فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ.»

اگرکسی معتقد باشد که از بین این ائمه فقط پیروی از یکی از آنها واجب است نه دیگران؛ واجب است چنین شخصی توبه داده شود اگر توبه نکرد باید کشته شود.

الفتاوی الکبری ج2 ص 449

اگر این مطالب «ابن تیمیه»، به گوش آنهائی که از وی دفاع می کنند برسد، شاید متذکر شوند. شاید آنگونه که خلبان اردنی را آتش زدند، آتش نمی زدند. چون آنها اول فتاوای ابن تیمیه را خواندند و بعد آن خلبان را آتش زدند.

همین چند هفته قبل، تعدادی از شیعیان را بنزین ریختند و زنده زنده آتش زدند و سوزاندند. قبل از آتش زدن، آن طرف برگشت و فتوای ابن تیمیه را خواند و گفت که ما طبق فتوای ابن تیمیه عمل می کنیم!

در حقیقت، جنایاتی که الآن هم در جهان اسلام ، توسط داعشی ها و تکفیری ها صورت می گیرد، همه مستند می شود به سخنان «ابن تیمیه».

لذا با این جایگاهی که «ابن تیمیه» در نزد اهل سنت و وهابیت دارد، ما هر کجا که می خواهیم اهم شبهات را پاسخ بدهیم، در ابتدا می رویم سراغ «ابن تیمیه» و سخن او را در زمینه شبهه مورد نظر بیان می کنیم.

نظر «ابن تیمیه» در مورد «تقیه»

«ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنه»، در همان اوایل جلد اول، در موارد متعددی، «شیعه» را به «یهود» و «نصاری» تشبیه می کند و مواردی از وجه شبه شیعه به یهودی ها و مسیحی ها را بیان می کند. وی یکی از آن مورد را «تقیه» می شمارد و می گوید:

«وَ مِثْلُ اسْتِعْمَالِهِمُ التَّقِيَّةَ، وَ إِظْهَارِ خِلَافِ مَا يُبْطِنُونَ مِنَ الْعَدَاوَةِ مُشَابَهَةً لِلْيَهُودِ»

شیعیان مثل یهودیان، تقیه را استعمال می کنند. و خلاف آن عداوتی را که نسبت به مسلمانان در دل دارند، اظهار می کنند.

منهاج السنه، ج1، ص 38

در جای دیگر این کتاب می گوید:

«وَ أَمَّا الرَّافِضَةُ، فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ زَنْدَقَةٍ، وَ إِلْحَادٍ، وَ تَعَمُّدُ الْكَذِبِ كَثِيرٌ فِيهِمْ، وَ هُمْ يُقِرُّونَ بِذَلِكَ حَيْثُ يَقُولُونَ: دِينُنَا التَّقِيَّةُ، وَ هُوَ أَنْ يَقُولَ أَحَدُهُمْ بِلِسَانِهِ خِلَافَ مَا فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا هُوَ الْكَذِبُ وَ النِّفَاقُ»

اصل و ریشه بدعتهای شیعیان، زندقه و الحاد و کفر است. و عمداً دروغ گفتن در میان ایشان زیاد است و خودشان هم به این مسئله اقرار دارند چرا که می گویند دین ما تقیه است! تقیه یعنی کسی سخنی را بر خلاف آنچه در دل دارد بر زبان جاری کند. و این همان دروغ و نفاق است.

منهاج السنه، ج1، ص 68

در جای دیگر این کتاب، اینگونه به شیعه می تازد:

«وَ عَامَّةُ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ وَ أَسْبَابِهِ لَيْسَتْ فِي أَحَدٍ مِنْ أَصْنَافِ الْأُمَّةِ أَظْهَرَ مِنْهَا فِي الرَّافِضَةِ، حَتَّى يُوجَدَ فِيهِمْ مِنَ النِّفَاقِ الْغَلِيظِ الظَّاهِرِ مَا لَا يُوجَدُ فِي غَيْرِهِمْ. وَ شِعَارُ دِينِهِمْ التَّقِيَّةُ الَّتِي هِيَ أَنْ يَقُولَ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا عَلَامَةُ النِّفَاقِ.»

نشانه ها و اسباب نفاق، در هیچ صنفی از اصناف امت اسلامی، به اندازه مذهب شیعه وجود ندارد. حتی نفاق شدید و آشکاری که در شیعه هست، در غیر شیعه وجود ندارد. و اساساً شعار دینشان تقیه است. تقیه یعنی سخنی را بر خلاف آنچه در دل داری بر زبان جاری کنی و این نشانه نفاق است.

منهاج السنه، ج7، ص 151

در جائی دیگر می گوید:

«رَأْسُ مَالِ الرَّافِضَةِ التَّقِيَّةُ، وَهِيَ أَنْ يُظْهِرَ خِلَافَ مَا يُبْطِنُ كَمَا يَفْعَلُ الْمُنَافِقُ»

اساس تمایلات شیعه، تقیه است. و تقیه این است که خلاف آنچه در دل پنهان داری، اظهار کنی. همانگونه که منافق انجام می دهد.

منهاج السنه، ج6، ص 421

یکی از ترفندهای همیشگی «ابن تیمیه»، این است که وقتی می خواهد دروغی را به مخاطب خود بباوراند، می گوید: «اهل العلم» اینگونه گفتند..!، «ائمه دین» اینگونه گفتند..!، «اجماع اهل العلم» این است...! یعنی می آید به حرف دروغ و خلاف خودش، یک رنگ اجماعی می زند.

معمولاً وقتی کسی بخواهد دروغی را به دیگران بقبولاند، می آید و آن سخن را به بزرگان مورد قبول او نسبت می دهد. فلان آیه الله اینچنین گفت...! امام صادق اینچنین گفت...! چون این افراد مورد قبول جامعه هستند، می آید و از طریق اینها می خواهد که دروغ خود را به خورد جامعه بقبولاند.

افشای دروغ «ابن تیمیه» در حدیث «طیر»!

«ابن تیمیه» هم از این قماش افراد است. یکی از روشهایی که او دارد مخصوصاً در منهاج السنه خودش، حرفی را که نقل می کند، در مورد صحت آن سخن، ادعای اجماع می کند. یا بعضاً دروغ های بسیار شاخ دار را به بزرگان دین نسبت می دهد که انسان تعجب می کند! به عنوان نمونه، وی در «منهاج السنه» می نویسد:

«أَنَّ حَدِيثَ الطَّائِرِ مِنَ الْمَكْذُوبَاتِ الْمَوْضُوعَاتِ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ، وَ الْمَعْرِفَةِ بِحَقَائِقِ النَّقْلِ»

همانا حدیث طیر، در نزد اهل علم و معرفت به حقایق روایات، از دروغ ها و از جعلیات است.

منهاج السنه، ج7، ص 371

این در حالی است که حدیث «طیر» از احادیث مشهور بین اهل سنت و شیعه است. اگر نگوئیم متواتر است، حداقل مستفیض است. و یکی از بهترین فضیلتهای امیرالمؤمنین است. در حقیقت با این روایت ثابت می شود که محبوب ترین خلائق در نزد خدای متعال، امیرالمؤمنین است:

«عَن انَسِ بنِ مالِک قالَ كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ طَيْرٌ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي هَذَا الطَّيْرَ، فَجَاءَ عَلِيٌّ فَأَكَلَ مَعَهُ»

انس بن مالک می گوید: روزی در نزد رسول خدا مرغ بریانی قرار داشت، پس پیغمبر فرمود: بارخدایا! محبوب ترین مخلوق خودت را به سوی من بفرست تا با من این مرغ را بخورد. پس علی وارد شد و با پیغمبر آن مرغ را خوردند.

سنن ترمذی، ج5، ص 636، ح3721؛ جامع الاصول جزری، ج8، ص 653، ح6494؛ البدایه و النهایه، ج7، ص 354؛ سبل الهدی و الرشاد، ج7، ص 191

«ابن تیمیه» می گوید که این حدیث «طیر» دروغ است. و دروغ بودن را هم به اهل علم و معرفت نسبت می دهد و یکی از آن اهل علم و معرفت به حدیث را «حاکم نیشابوری» بیان می کند و می گوید:

«وَ سُئِلَ الْحَاكِمُ عَنْ حَدِيثِ الطَّيْرِ فَقَالَ: لَا يَصِحُّ»

از حاکم نیشابوری در مورد این حدیث سؤال شد، گفت: صحیح نیست!

منهاج السنه، ج7، ص 372

این دروغ بزرگ «ابن تیمیه» در حالی است که محقق کتاب منهاج السنه، مچ ابن تیمیه را گرفته و او را رسوا ساخته و در پاورقی آورده است که این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده است و تصحیح نیز نموده است:

«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَ لَمْ يُخْرِجَاهُ، وَ قَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَى ثَلَاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَبِي سَعِيدِ الْخُدْرِيِّ وَ سَفِينَةَ»

این حدیث بنابر شرط مسلم و بخاری صحیح است ولی نقل نکرده اند. در حالی که جماعتی از اصحاب که بیش از سی نفر می شوند، این روایت را از انس، نقل کرده اند. سپس این روایت از علی، ابوسعید خدری و سفینه نیز با سند صحیح نقل شده است.

المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 141، ح 4650

«ابن تیمیه» حرانی دروغ پرداز، می گوید که این حدیث را هیچ کسی نقل نکرده است. ولی شما مشاهده می کنید که «حاکم» می گوید که بیش از سی نفر این حدیث را از «انس بن مالک» نقل کرده اند. حتی طرق دیگری غیر از «انس» را برای این روایت ذکر کرده است. مثل امیرالمؤمنین، ابوسعید خدری و سفینه.

«هیثمی» نیز این روایت «طیر» را نقل می کند و در پایان می گوید:

«رَوَاهُ الْبَزَّارُ وَ الطَّبَرَانِيُّ بِاخْتِصَارٍ، وَ رِجَالُ الطَّبَرَانِيِّ رِجَالُ الصَّحِيحِ غَيْرَ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، وَ هُوَ ثِقَةٌ»

این روایت را بزار و طبرانی نقل کرده اند و رجال طبرانی رجال صحیحی هستند به غیر از فطر ابن خلیفه که او نیز ثقه است.

مجمع الزوائد، ج9، ص 126، ح 14726

«ذهبی» نیز در «تاریخ الاسلام» بعد از نقل حدیث، می نویسد:

 «هذه الحكاية سندها صحيح»

سند این روایت طیر، صحیح است.

تاریخ الاسلام، ج28، ص 127

«طبرانی» نیز این روایت را با سند صدر در صد صحیح نقل کرده است.

«حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلُي، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: «اللهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ»

عبدالرحمن بن ابی نعیم از سفینه نقل کرده است که روزی پیامبر مرغی را آورد و گفت: خدایا محبوب ترین مخلوق خودت را به سوی من بفرست تا با من این مرغ را بخورد. پس علی وارد شد.

المعجم الکبیر، ج7، ص 82، ح 6437

لذا عزیزان این نکته را توجه داشته باشند که یکی از ترفندهایی که امروز وهابی ها دارند، و از این امام شیطانشان، به یادگار برده اند، همین است که وقتی بخواهند مطلبی را به مخاطبشان بقبولانند، و به طرف تحکیم کنند، مطلب را نسبت می دهند به علما و محدثین و فقهاء بزرگ خودشان.

ابطال نظر «محمد بن عبدالوهاب» در مورد شرک بودن «توسل»

خود «محمد بن عبدالوهاب» را شما نگاه بکنید، وقتی می خواهد بگوید که «توسل» شرک است، ادعای اجماع بر این مسئله می کند:

«إجماع المذاهب كلهم، على أن من جعل بينه و بين الله وسائط يدعوهم، أنه كافر مرتد، حلال المال و الدم»

اجماع تمام مذاهب بر این است که کسی که بین خود و خدایش واسطه قرار می دهد و آنها را می خواند، کافر و مرتد است و مال و خونش حلال است.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج 10 ص 100؛ مجموعه مؤلفات محمد بن عبدالوهاب، ج5، ص 147

این ادعای اجماع بر بطلان توسل، در حالی است که «توسل» یک امر قرآنی است. خداوند متعال در سوره «مائده» می فرماید:

]يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.

سوره مائده(5): آیه 35

در سوره «اسراء» نیز اینگونه می فرماید:

]أُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَب[

آنها كسانى هستند كه خودشان وسيله‏اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى‏طلبند، وسيله‏اى هر چه نزديكتر

سوره اسراء(17): آیه 57

یا در سوره مبارکه «یوسف» آمده است که:

]قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ _ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم[

گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم. گفت به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم كه او غفور و رحيم است‏.

سوره یوسف(12): آیه 97

و همچنین در سوره مبارکه «نسآء» می فرماید:

]وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً[

ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند) به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند.

سوره نسآء(4): آیه 64

بنابراین همان گونه که ملاحظه می کنید، بحث توسل، و جواز توسل، یک مسئله قرآنی است که آیات متعددی بر این مسئله دلالت می کند. و این آقا که با قاطعیت می گوید که اجماع مذاهب بر این است که توسل شرک است، حرف بی اساس و بی منطق و ترفندی است برای اقناع مخاطب.

«محمد بن عبدالوهاب»، این روش ننگین را، از استادش «ابن تیمیه» به ارث برده است که وقتی دروغ می گوید، دروغ بزرگ می گوید، بعد آن را به بزرگان هم نسبت می دهد تا مطلب خودش را به مخاطب خود بقبولاند.

ما این بحث ها، و شبهاتی که وهابیت در مورد «تقیه» دارند را، طبقه بندی کرده ایم که ان شاءالله به مرور می خوانیم. در ادامه خواهیم گفت که ما در قرآن آیاتی داریم برای اثبات مشروعیت تقیه و اینکه اصلاً بحث تقیه، بحث شیعه و سنی نیست بلکه یک بحث قرآنی است. و همچنین در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» روایاتی در مشروعیت «تقیه» داریم که بیان خواهیم کرد.

بالاتر از همه اینها، ما روایات صریحی داریم که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) تقیه را به کار می بردند. یعنی در حقیقت، قبل از آنکه شیعه، «تقیه» را رعایت کند، خود نبی مکرم اسلام پیش قراول عمل به تقیه بوده است. قرآن هم که می فرماید:

]لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[

براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.

سوره احزاب(33): آیه 21

ماشاید متجاوز از پنجاه مورد از صحابه داریم، که تقیه را به کار می بردند. با همه اینها، این «ابن تیمیه» می گوید که: شعار شیعیان، تقیه است، تقیه هم نفاق است منافق هم واجب القتل است!

والسلام علیکم ورحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دوم  22/ 06/94

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (2) – مشروعیت تقیه در قرآن، سنت و سیره صحابه!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با «تقیه» بود، که عرض کردیم یکی از شبهاتی که وهابیت از دیر زمان، متوجه فرهنگ تشیع کرده اند، اعتقاد شیعه به «تقیه» است. این آقایان تقیه را نفاق می دانند، و از این طریق شیعه را منافق، منافق هم قتلش واجب، پس نتیجه می گیرند که شیعه قتلش واجب است! در حقیقت، یکی از اسباب تکفیر، که در دست وهابیت است، همین مسئله «تقیه» است.

در جلسه دیروز، عباراتی را از «ابن تیمیه حرانی»، که در حقیقت رهبر و نظریه پرداز وهابیت است، و وهابیت در حد پیغمبر، بلکه بالاتر از پیغمبر به او عقیده دارند، را عرض کردیم.

ما برای اینکه مسئله تقیه، خوب برای آقایان مشخص شود، مجبور هستیم که برخی مطالب و نکته های کلیدی را مدام تکرار کنیم تا مسئله در ذهن عزیزان باشد.

نکته اول: مشروعیت «تقیه» در قرآن کریم:

نکته اول این است که همانگونه که دیروز هم اشاره کردیم، «تقیه» یک بحث قرآنی است. و هیچ ارتباطی به شیعه و سنی ندارد.

آیه اول: خدای متعال در سوره «آل عمران» به صراحت می فرماید:

]لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة[

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد.)

سوره آل عمران(3): آیه 28

این آیه در حقیقت می فرماید که زیر بار حکومت کفر رفتن حرام است، مگر اینکه از روی تقیه باشد! اظهار محبت به کفار حرام است، مگر از روی تقیه!

در ادامه مباحث، تقسیم بندی تقیه را خدمت دوستان عرض خواهیم کرد که، ما «تقیه خوفی» دایم و «تقیه مداراتی». این آیه هم تقیه خوفی را شامل می شود و هم تقیه مداراتی را.

یک نفر از کفار می ترسد، به جانش، به مالش و به آبرویش از او می ترسد، لذا به او اظهار مودت می کند، یعنی تقیه خوفی، قرآن می گوید که اشکالی ندارد. یا نه، اظهار محبت می کند تا آنها را نرم کند برای جذب به اسلام، یعنی تقیه مداراتی، اطلاق این آیه، هر دو را شامل می شود.

آیه دوم: این آیه در رابطه با جناب «عمار» است. می فرماید:

]مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان[

کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.

سوره نحل(16): آیه 106 ‏

این آیه صراحت دارد در اظهار کفر انسان با ایمان از روی تقیه. شما می گوئید که شیعیان از روی تقیه پشت سر اهل سنت نماز می خوانند، و این درست نیست! خب شما آیه قرآن را ببینید که می گوید اگر کسی از روی تقیه، و برای حفظ جانش، کلمه کفر را بر زبان جاری کند، ایرادی ندارد.

این آیه مطلق هم هست.می فرماید: «مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان»؛ فرقی نمی کند که از چه کسی مکره بشود، هم تقیه از کفار را می گیرد و هم از دیگر مسلمانان را. در حقیقت این آیه یک ملاکی را به ما می دهد. و آن خوف بر جان و مال و... است. از هر کس که باشد فرقی نمی کند.

شارع مقدس می گوید که شراب نخورید چون مست کننده است. این مست کردن یک ملاک است. و تمام موارد را شامل می شود. خمر باشد، نبیذ باشد و یا عسیر باشد، فرقی نمی کند. وقتی مست کنندگی آن ثابت شد، حرمتش ثابت می شود.

فتوای لجنه دائم افتاء عربستان، بر مشروعیت تقیه!

«اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء» بالاترین مقام فتوای وهابیت در کره زمین است. یعنی تمام وهابیت، مسائل شرعی خودشان را از این مرکز سؤال می کنند. در رأس این لجنه هم، «مفتی اعظم» قرار دارد. می نویسد:

«إن اعترض عليه المصلون بالمسجد و خشي أن تحدث فتنة من وضع يده اليمنى على اليسرى في الصلاة و أن ينشأ عن ذلك ضرر ترك القبض أرسل يديه اتقاء للفتنة و الضرر، و لا يجوز له أن يتخلف عن الجماعة و يصلي في بيته»

فردی وارد مسجدی می شود و می ترسد که از قرار دادن دست راست بر روی دست چپ (تکتف) فتنه ای و مشکلی برای او ایجاد بشود، و ضرری متوجه او بشود، در اینجا باید دست باز نماز بخواند، تا ضرری متوجه او نشود. و جایز نیست که از جماعت تخلف کند و در خانه اش نماز بخواند.

فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج6، ص 383

آیه سوم: خداوند متعال در سوره «غافر» می فرماید:

]وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَه...[

و مرد مؤمنی از فرعونیان که ایمان خود را پنهان می داشت گفت...

سوره غافر(40): آیه 28

نکته دوم: مشرو عیت «تقیه» در روایات:

در کنار آیات قرآن کریم که به صراحت مسئله تقیه را مطرح کرده بود و به آن مشروعیت بخشیده بود، روایات فراوانی از شیعه و سنی نیز داریم که بر مشروعیت تقیه دلالت دارند. که به بخشی از این روایات اشاره می کنیم:

الف) روایات شیعه

روايات بسياري از طريق اهل بيت (علیهم السلام) درباره «تقيه» وارد شده است كه از حد استفاضه تجاوز مي‌كند؛ اگر نگوييم كه به حد تواتر معنوي مي‌رسد. تا جايي كه مرحوم «شيخ حر عاملي» (رضوان الله تعالي عليه) در كتاب وسائل الشيعه، 128 روايت را در ضمن 13 باب جمع آوري كرده است. از ميان اين همه روايت به طور اختصار فقط به چند روايت اشاره مي‌كنيم:

حضرت امام صادق (سلام الله علیه) فرمودند:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏»

همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كافی، ج‏2، ص217، باب التقیه، ح2

حضرت امام باقر (سلام الله علیه) فرمودند:

«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»

تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

كافي، ج‏2، ص 219، باب التقیه، ح12

 

ب) روایات اهل سنت:

در کنار روایات شیعه بر مشروعیت تقیه، ما چند نمونه هم از کتب اهل سنت انتخاب کردیم. به عنوان نمونه، «بخاری» نقل کرده است که عایشه همسر پیامبر، از ایشان سؤال می کند که آیا «حجر اسماعیل»، داخل در «بیت» است یا نیست؟

دوستانی که حج مشرف شده اند می دانند که خانه خدا به صورت یک چهارگوش است که در قسمت غربی آن، محوطه ای به اندازه بیست متر مربع هست، که به آن «حجر اسماعیل» می گویند. در طواف به دور خانه خدا، همه معتقد هستند که طواف باید بیرون حجر اسماعیل باشد. و اگر طواف داخل «حجر» باشد، طواف باطل است. زیرا حجر اسماعیل جزء خانه خدا است. و طواف در درون خانه خدا صحیح نیست.

روایت «صحیح بخاری»:

«عایشه» می گوید که از پیامبر پرسیدم که آیا حجر اسماعیل، جزء «بیت» است یا جزء «بیت» نیست؟ پیامبر در جواب من فرمود: بله جزء بیت است. گفتم: پس چرا دستور نمی دهید که آن را داخل در «بیت» بکنند؟ پیغمبر فرمود:

«يَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ»

پیغمبر اکرم به عایشه فرمود: ای عایشه! اگر قوم تو تازه از جاهلیت به اسلام در نیامده بودند، دستور می دادم تا خانه خدا را خراب بکنند و حجر اسماعیل را که از خانه خارج شده را در بیت داخل می کردم.

صحیح بخاری، ج2، ص 574، باب فضل مکه و بنیانها، ح 1509

پیغمبر اکرم از ترس قوم عایشه، دستور به تخریب حجر اسماعیل نمی دهد! آیا این عمل پیغمبر، تقیه نیست!؟ حضرت می فرماید که «حجر اسماعیل» جزء «بیت» است و باید هم داخل «بیت» بشود، ولی من از ترس اینکه قوم تو به جاهلیت برنگردند، به این تکلیف شرعی خودم، عمل نمی کنم!

لذا ما در تاریخ می بینیم که وقتی «عبدالله بن زبیر» بر مکه مسلط شد، اولین کاری که انجام داد این بود که خانه خدا را ویران کرد و «حجر اسماعیل» را داخل در «بیت» کرد. سپس گفت: مردم در زمان پیغمبر، تازه مسلمان بودند و احتمال داشت که از دین بیرون بروند؛ ولی الآن دیگر اینچنین موقعیتی نیست.

بعدها وقتی «حجاج بن یوسف ثقفی» (علیه لعائن الله)، بر مکه مسلط شد، خانه خدا را ویران کرد و حجر اسماعیل را دوباره از خانه خدا جدا کرد. حکام بعدی که آمدند، دیگر به خانه خدا دست نزدند.

روایت «ابن ابی شیبه» در «المصنف»:

«ابن ابی شیبه»، متوفای 235 هجری، استاد «بخاری» هم نقل کرده است:

«لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

هر کس تقیه نداشته باشد، ایمان ندارد.

المصنف، ج6، ص 474، ح 33045

روایت «سیوطی» در «جامع الأحادیث»:

«سیوطی» هم از نبی مکرم نقل کرده است که فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050

روایت «متقی هندی» در «کنزل العمال»:

«متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل کرده است که فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

کنزل العمال متقی هندی، ج3، ص 43، ح 5665

روایت «ابن ماجه» در «سنن»:

در «سنن ابن ماجه» از «ابوذر غفاري» روايت شده است که رسول خدا فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَ النِّسْيَانَ، وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»

همانا خداوند خطا و فراموشی را از امت من برداشته است و نیز آنچه که برآن اجبار بشوند.

سنن ابن ماجه، ج1، ص 659، باب طلاق المکره و الناسی، ح 2043

پس بنابراین: قرآن، «تقیه» را تثبیت می کند. «سنت» نیز «تقیه» را تثبیت می کند. و در این مسئله هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.

نکته سوم: مشروعیت «تقیه» در سیره صحابه:

«ابوهریره» که گل سرسبد صحابه است، و بیش از 5 هزار روایت در منابع اهل سنت دارد، یعنی یک سوم روایات اهل سنت، از ابوهریره است، و اگر آقایان بخواهند روایات ابوهریره را از کتب خود حذف بکنند، مثل شیر بی یال و دم می شود.

تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب»:

«ابوهریره» می گوید:

«حفظت عن رسول الله وعاءين فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم»

از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نموده‌ام كه هر آنچه تاكنون روايت كرده‌ام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد!

صحیح بخاری، ج1، ص 56، باب حفظ علم، ح 120

«ابن عساکر» نیز از «ابوهریره» نقل کرده است که گفت:

«إني لا حدث أَحَادِيثَ لَوْ تَكَلَّمْتُ بِهَا فِي زَمَانِ عُمَرَ أَوْ عِنْدَ عُمَرَ لَشَجَّ رَأْسِي»

من احادیثی در سینه دارم که اگر در زمان عمر و یا در حضور عمر به زبان می آوردم، سرم را می شکافت.

تاریخ مدینه دمشق، ج67، ص343؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 601؛ البدایه و النهایه، ج8، ص 107

آیا این عمل «ابوهریره»، تقیه نیست!؟ کتمان احادیث، و عدم نقل آنها از ترس عمر، تقیه هست یا نیست؟

تقیه جالب «عبدالله بن مسعود»:

«ابن حزم آندلسی» از «عبدالله بن مسعود» نقل کرده است که گفت:

«مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»

اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.

المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336

این نکاتی که عرض شد، در حقیقت چهارچوب درس ما هست تا آخر. یعنی «تقیه در قرآن»، «تقیه در سنت»، «تقیه در سیره صحابه»؛ سعی می کنیم مدام این چهارچوب را تکرار کنیم تا ملکه ذهن آقایان بشود.

نظر «ابن تیمیه» درباره تقیه شیعه

«ابن تیمیه» وقتی به شیعه می رسد، می گوید که شیعیان همانند «یهود» هستند. یهودی ها «تقیه» دارند، شیعیان هم تقیه دارند! همانطور که زندقه و ملحدین، عمداً دروغ می گویند، شیعیان هم عمداً دروغ می گویند!

«وَ أَمَّا الرَّافِضَةُ، فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ زَنْدَقَةٍ، وَ إِلْحَادٍ، وَ تَعَمُّدُ الْكَذِبِ كَثِيرٌ فِيهِمْ، وَ هُمْ يُقِرُّونَ بِذَلِكَ حَيْثُ يَقُولُونَ: دِينُنَا التَّقِيَّةُ، وَ هُوَ أَنْ يَقُولَ أَحَدُهُمْ بِلِسَانِهِ خِلَافَ مَا فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا هُوَ الْكَذِبُ وَ النِّفَاقُ»

اصل و ریشه بدعتهای شیعیان، زندقه و الحاد و کفر است. و عمداً دروغ گفتن در میان ایشان زیاد است و خودشان هم به این مسئله اقرار دارند چرا که می گویند دین ما تقیه است! تقیه یعنی کسی سخنی را بر خلاف آنچه در دل دارد بر زبان جاری کند. و این همان دروغ و نفاق است.

منهاج السنه، ج1، ص 68

در جای دیگر این کتاب، اینگونه به شیعه می تازد:

«وَ عَامَّةُ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ وَ أَسْبَابِهِ لَيْسَتْ فِي أَحَدٍ مِنْ أَصْنَافِ الْأُمَّةِ أَظْهَرَ مِنْهَا فِي الرَّافِضَةِ، حَتَّى يُوجَدَ فِيهِمْ مِنَ النِّفَاقِ الْغَلِيظِ الظَّاهِرِ مَا لَا يُوجَدُ فِي غَيْرِهِمْ. وَ شِعَارُ دِينِهِمْ التَّقِيَّةُ الَّتِي هِيَ أَنْ يَقُولَ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا عَلَامَةُ النِّفَاقِ.»

نشانه ها و اسباب نفاق، در هیچ صنفی از اصناف امت اسلامی، به اندازه مذهب شیعه وجود ندارد. حتی نفاق شدید و آشکاری که در شیعه هست، در غیر شیعه وجود ندارد. و اساساً شعار دینشان تقیه است. تقیه یعنی سخنی را بر خلاف آنچه در دل داری بر زبان جاری کنی و این نشانه نفاق است.

منهاج السنه، ج7، ص 151

و در جائی دیگر می گوید:

«رَأْسُ مَالِ الرَّافِضَةِ التَّقِيَّةُ، وَ هِيَ أَنْ يُظْهِرَ خِلَافَ مَا يُبْطِنُ كَمَا يَفْعَلُ الْمُنَافِقُ»

اساس تمایلات شیعه، تقیه است. و تقیه این است که خلاف آنچه در دل پنهان داری، اظهار کنی. همانگونه که منافق انجام می دهد.

منهاج السنه، ج6، ص 421

این حرفهای «ابن تیمیه»، در حالی است که عرض کردیم هم قرآن «تقیه» را تثبیت می کند، هم «سنت» و هم «سیره صحابه»، «تقیه» را تثبیت می کند. ولی این آقا خودش را به دیوانگی زده است و شیعه را منافق می داند، چرا؟ چون شیعه اعتقاد به تقیه دارد.

آشنائی با کتاب «أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية»

بعد از «ابن تیمیه»، دیگر متعصبین اهل سنت و وهابیت، به میدان آمدند و به خاطر مسئله «تقیه»، شیعه را مورد حمله و هجوم قرار داده اند.

«ناصرالدین قفاری»، در کتاب « أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية» که در حقیقت رساله دکتری او بود. البته رساله دکتری تقریباً 1900 صفحه ای، که در زمان «ملک فهد»، رساله ممتاز عربستان شناخته شد، لذا چاپ کردند و در تمام کتابخانه های دنیا توزیع کردند.

می شود گفت که این کتاب در طول تاریخ، بی نظیرترین کتاب وهابیت بر ضد شیعه است. یعنی هر چه شبهه از قرن دوم و سوم تا قرن حاضر، بر ضد شیعه بوده، در این کتاب جمع شده و مطرح شده است.

حضرت آیةالله العظمی فاضل لنکرانی دو سال قبل از ارتحالشان، بنده را خواست، و فرمود که این کتاب، نزدیک ده سال است که چاپ شده است، ولی نه «حوزه» به این کتاب جواب داده، و نه «دانشگاه». تعبیر ایشان این بود که شما آستین بالا بزنید، از جده خودتان حضرت زهرا دفاع کنید، شما را کمک خواهند کرد.

ما حدود هشت سال، با یک گروه علمی خیلی قوی، تلاش کردیم و به این کتاب، در سه جلد جواب دادیم. این کتاب، به زبان عربی است و در سایت های مختلف هم موجود است. این سه جلد کتاب، در حقیقت محصول نزدیک به پنجاه سال عمر حوزوی من است. و ما هر چه در  توان داشتیم، در اینجا به کار بردیم.

البته دوستان ما ترجمه این سه جلد کتاب را هم انجام داده اند و الآن در حال ویرایش است، که امیدواریم بتوانیم امسال چاپ کنیم.

نظر «ناصرالدین قفاری» درباره تقیه شیعه

در هر صورت، این آقای «ناصرالدین قفاری»، در این کتاب «اصول مذهب الشیعه»، در مورد مسئله «تقیه» در عقیده شیعیان؛ می نویسد:

«ولذلك قرر أهل العلم من خلال معرفتهم بواقع الشيعة أن تقيتهم إنما هي الكذب والنفاق ليس إلا و قد تبينت لنا هذه الحقيقة من خلال (النص الشيعي) أيضًا. فأنت ترى أن التقية عندهم هي الكذب و النفاق، و مع هذا يعتبرون ذلك من الدين، بل هو الدين كله.

و أن حالهم من جنس حال المنافقين لا من جنس حال المكره الذي أكره و قلبه مطمئن بالإيمان»

اهل علم و معرفت به حقیقت مذهب شیعه، اذعان کرده اند که تقیه در شیعه، غیر از دروغ و نفاق، چیز دیگری نیست. و این حقیقت از خلال نصوص و روایات شیعه برای ما روشن شده است. و تو می بینی که تقیه در نزد شیعه، همان دروغ و نفاق است. با این همه، شیعیان، تقیه را از دین خود می شمارند. بلکه تمام دین را تقیه می دانند.

همانا حالات شیعه، حالات منافقین است. نه از جنس حال مکرهی که مورد اکراه واقع شده است در حالی که قلبش با ایمان آرام است.

أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية، ج2، ص 819

«قفاری» هم مثل «ابن تیمیه» وقتی می خواهد حرف دروغی را بگوید، تلاش می کند که این حرف دروغش را به علما نسبت بدهد، و از زبان آنها نقل بکند! می گوید: اجماع امت این است...؛ علمای علم و حدیث اینگونه می گویند...؛ و یا اینکه ادعای اجماع بکند!

این از ترفندهای وهابیت است که وقتی می خواهند دروغ شاخ داری را مطرح بکنند، به قدری این دروغ را آب و تاب می دهند، که حتی خودشان هم باور می کنند که دروغ نیست، بلکه راست است!

این کتاب «اصول مذهب الشیعه» قفاری، الآن کتاب درسی دانشگاه مدینه در مقطع ارشد است. دانشگاه مدینه، بزرگترین دانشگاه بین المللی دنیاست! «الجامعة الإسلامیة فی المدینة المنورة» که معتقد هستند حدود پانصد هزار دانشجو دارد! دوستانی که «مدینه» مشرف می شوند، این دانشگاه، حدود چهارده کیلومتر بیرون شهر مدینه، و در طرف کوه احد، و بعد از چاپخانه قرآن، قرار دارد.

قفاری می گوید: «و أن حالهم من جنس حال المنافقين»؛ وقتی یک دانشجوی وهابی، این عبارات سراسر کذب و شیطانی قفاری را می خواند، که حال شیعه، حال منافقین است؛ چه تصوری از شیعه خواهد داشت!؟ آیا جز این است که این دانشجو به همراه ده ها نفر دیگر، تحریک می شود، برای جنگ و جهاد با شیعه!

البته متأسفانه، نمونه هایی از این کلمات شیطانی قفاری، در کتاب های درسی حوزه های علمیه اهل سنت کشور ما نیز وجود دارد! که اگر روزی فرصت بشود، یک تحلیلی از کتابهای درسی حوزه های علمیه اهل سنت داخل کشور را برای عزیزان بیان خواهیم کرد.

اهل سنت گلستان، نسبت به وهابیت، از شیعیان داغ تر هستند!

البته این مسئله در همه جا نیست. در غرب کشور که اهل سنت شافعی مذهب هستند، این مطالب فاسد در کتابهایشان کم است. و یا در قسمت شمال شرق کشور و در استان گلستان، اهل سنت در آنجا، نسبت به وهابیت، از شیعیان داغ تر هستند. خیلی از حوزه های علمیه استان گلستان، آنتی وهابی هستند! حتی بچه های هشت، نه ساله خودشان را بر ضد وهابیت آموزش داده اند که عقایدشان را نقد بکنند. و اینها در نقد وهابیت، شاید از خیلی از فضلای ما، مسلط تر باشند.

حوزه علمیه اهل سنت استان گلستان، یک سایتی دارند به نام «عرفان آباد»؛ در این سایت به قدری زیبا، عقاید وهابیت نقد شده است، که انسان لذت می برد. من قاطعانه می گویم که نقدی که اینها از وهابیت دارند، از خیلی از حوزه های علمیه شیعه کشور ما، کاربردی تر است.

یکی از کلیپ هایی که در این سایت قرار داده شده است و خیلی هم جذاب است، این است که عده ای از زنان و دخترانی در حال بافتن فرش، زیر نظر استادشان، در حال آموزش نقد عقاید وهابیت هستند. هم فرش می بافند، و هم جواب سؤالات استاد را می دهند. بسیار زیبا و جذاب کار می کنند.

والسلام علیکم و رحمة الله 

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سوم 24/ 06/94

نقد و بررسی سخنان شیخ الأزهر، بر ضد مبانی اعتقادی تشیع (1)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بنای ما بر این شد که ان شاءالله سه روز هفته را فقه مقارن داشته باشیم با موضوع بررسی تقیه از منظر فرقین، و دو روز دیگر هفته را اختصاص بدهیم به جدیدترین شبهات وهابیت.

عزیزان اگر اطلاع پیدا کرده باشند، ماه مبارک رمضان امسال، شیخ «الأزهر»، آقای دکتر «احمد الطیب»، یک ماه تمام، در یک شبکه ماهواره ای، بر ضد شیعه صحبت کرد! یعنی از اول ماه مبارک رمضان، تا روز آخر، هر روز به مدت یک ربع، بیست دقیقه، علیه شیعه صحبت کرد که تا بحال سابقه نداشت که «الأزهر»، اینچنین وارد میدان مبارزه بر ضد شیعه بشود! البته روزهای آخر ماه مبارک، صحبتهای ایشان دیگر جنبه علمی خود را رنگ باخت و حالت حتاکی پیدا کرد.

نامه اعتراضی آیةالله العظمی مکارم شیرازی، به شیخ الأزهر مصر

ما هم، هر روز صحبتهای ایشان را می دیدیم و خلاصه صحبتهایش را برای آقایان مراجع معظم، گزارش می دادیم. بعد از اتمام ماه مبارک، نامه ای را با اشراف حضرت آیةالله العظمی مکارم شیرازی، تنظیم کردیم که خلاصه اش اینچنین است:

«به حضور شیخ الأزهر، دکتر احمد الطیب... خوشحالم بر اینکه بهترین تبریک خودم را به مناسبت فرا رسیدن عید فطر، به شما تقدیم کنم. در ابتدا تشکر می کنم از شما، برای صحبتهای آرامی که داشتید و اینکه در برنامه تلویزیونی ماه مبارک رمضان، وحدت بین شیعه و سنی را مطرح کردید. و ما از طرح این مباحث خوشحال هستیم.

ما از اینکه از شما شنیدیم که گفتید شیعه و سنی دو بال امت اسلامی هستند، و تقابل بین شیعه و سنی، و اسلحه کشی ها و کشت و کشتارها، نادرست است؛ خرسند شدیم.

همچنین گفتید که فرقی بین شیعه و سنی نیست، و الأزهر همواره تلاش می کند که مفاهیم اعتدال فکری و اعتقادی را بین شیعه و سنی گسترش بدهد. از بابت این سخنان نیز، ما خرسندیم.

به من اجازه بدهید تا برخی از اشکالاتی که نسبت به برنامه شما بود را بیان بکنم. شما در این برنامه، بحث سب و شتم صحابه را مطرح کردید، اینکه شما گفتید که «بعضی از فضلای شیعه از این کار تبری می جویند»؛ اینگونه نیست، بلکه مراجع دینی شیعه، از این کار متبری هستند. و این کار عوام شیعه هست. آن دسته از عوامی که قابل اعتنا نیستند. و ما معتقدیم که بعضی مطالبی را که در ماه رمضان، نسبت به معتقدات شیعه، در شبکه ماهواره ای مطرح کردید، قابل مناقشه است و اشکال دارد.

ما با نهایت احترامی که برای شخص شما قائل هستیم، معتقدیم که طرح اینگونه مسائل، در یک شبکه ماهواره ای، باعث می شود که شکاف اختلاف میان شیعه  وسنی، عمیق تر بشود. و بسیاری از دشمنان اسلام، از این بحث های شما، به نفع خودشان استفاده بکنند.

ای کاش این بحث های شما، در جلسات علمی بسته و با حضور علمای دو مذهب مطرح می شد، نه در رسانه عمومی و جهانی! و ما پیشنهاد می کنیم که یک کنفرانسی با حضور شخصیتهای برجسته علمی شیعه و سنی تشکیل شود، و علما با این هدف دور هم بنشینند که اهم مشاکلی که امروز جهان اسلام در رابطه با وحدت اسلامی و... گرفتار او هست، با یکدیگر صحبت بکنند و نتیجه این کنفرانس، هم برای شیعه و هم برای اهل سنت الزام آور باشد. من انتظار دارم که این پیشنهاد من مورد قبول شما واقع بشود تا شیعیان مجبور نشوند که جواب شما را از طریق رسانه ها بدهند. و السلام علیکم، 29 رمضان المبارک 1436»

برخی از ادعاهای ضد شیعی شیخ الأزهر:

«احمد الطیب» در این برنامه ماه رمضان خود گفته بود که:

«یکی از روشهای شیعه، سب و شتم صحابه است! و شیعیان کارشان فحاشی به صحابه است! حتی یک خانمی آمد پیش من، و گفت که ما شیعیان همیشه بعد از نماز، خلفای ثلاثه و دیگر صحابه را لعن می کنیم!»

و همچنین گفته بود که:

«در مصر هم بحث تبشیر شیعه مطرح شده است که می آیند و مصری ها را شیعه می کنند. آنهم با اجرای صیغه شیعه! می گویند هر کس که می خواهد شیعه بشود، باید این صیغه را بخواند تا شیعه شود! و صیغه شیعه این است که می گویند: اشهد انّ محمداً رسول الله؛ اشهد انّ علیاً ولی الله؛ اشهد انّ عایشة فی النار!! البته بعضی از فضلای شیعه از این کار تبری می جویند!»

بر اساس همین سخنان بیهوده و بی اساس شیخ الأزهر، که خیلی از ایشان بعید بود، این نامه اعتراضی آیة الله مکارم شیرازی تنظیم شد و از طریق حافظ منافع ایران در مصر - به علت نداشتن سفارت و کنسولگری ایران در مصر-  به دست شیخ الأزهر رسانده شد.

ما حدود سه هفته منتظر شدیم ولی جوابی نیامد. حضرت آیة الله مکارم، مشهد بودند، با بنده تماس گرفتند و گفتند که شما یک مصاحبه مطبوعاتی بگذارید و این نامه را علنی کنید. ما هم ده، دوازده تا از این خبرگزاری ها را دعوت کردیم در دفتر خود حاج آقای مکارم، و این نامه را علنی کردیم.

جواب «شیخ الأزهر» به نامه آیة الله العظمی مکارم:

وقتی نامه علنی شد، در روزنامه های کثیرالإنتشار مصر، این نامه منتشر شد! و بعد از حدود یک ماه، آقای دکتر طیب به این نامه جواب داد. در جواب نامه ایشان آمده است:

« محضر مرجع تقلید دینی، ناصر مکارم شیرازی سلام علیکم!

نامه بزرگوارانه شما به دست ما رسید، و ما چون بعضی از کارهای مهم کشوری داشتیم، فرصت اینکه سریعاً به شما جواب بدهیم را نداشتیم! و من دوست دارم از کلمات بسیار خوب شما، تشکر کنم. و در رابطه با برنامه ای که من در ماه مبارک رمضان داشتم، من تأکید می کنم محضر شما، هدف ما از این برنامه ماه رمضان، ایجاد وحدت اسلامی بین شیعه و سنی، و یادآوری و اهمیت دادن به این وحدت اسلامی بود. امروز این اختلافات بین شیعه و سنی، اختلافات مذهبی نیست! بلکه مسئله کشت و کشتار بین مسلمین است که نه شیعه فایده می برد و نه سنی! و تنها کسی که از این اختلافات بهره می برد، یقیناً دشمنان اسلام و کسانی که در کمین مسلمانها نشسته اند، هستند.

این سیاست درگیری که بین شیعه و سنی ایجاد شده و این کارهای زشتی که باعث کشتار شیعه و سنی شده، اینها هم بدگوئی به مقدسات شیعه است و هم اهل سنت.

آقای من! آنچه که من در این برنامه درباره مسئله امامت گفتم، در حقیقت نظر اهل سنت بود که من بیان کردم. و این قضیه ای که باعث شد تا من مسئله امامت شیعه را مطرح بکنم، بخاطر مشکلاتی که برای جوانان اهل سنت در مصر ایجاد شده است، خیلی صریح و بی پرده بگویم، و من احساس کردم که برای من  یک وظیفه واجب بود که در یک ماه این قضیه را توضیح بدهم. تا جوانهای ما که به مذهب شیعه آگاه نیستند، نسبت به مذهب شیعه در رابطه با مسئله امامت آگاهی پیدا بکنند. و من در تمام برنامه هایی که داشتم، تأکید کردم که هدف ما از این برنامه، دعوت به تفاهم میان شیعه و سنی است. در برابر اینکه بعضی ها جوانان اهل سنت را به طرف شیعه دعوت می کنند، ما در برابر اینها مقاومت داشته باشیم... و من می دانم که تعدادی از کبار فضلای مراجع، این روش را که بیایند جوانهای سنی را شیعه بکنند، و یا به مقدسات اهل سنت توهین کنند را، قبول ندارند و نمی پذیرند. زیرا دنبال این قضیه، فتنه و درگیری و خونریزی است.

و حضرتعالی می دانید که من بارها دعوت کرده ام که واجب است که یک کنفرانسی تشکیل شود که در آن کنفرانس، علمای برجسته شیعه و سنی دور هم جمع بشوند تا راه خروج و نجات از این گرفتاری جهان اسلام را پیگیری کنند و در آن کنفرانس فتوای روشنی را صادر کنند مبنی بر حرمت کشتار شیعه نسبت به سنی؛ و سنی نسبت به شیعه؛ اگر ما همچین کنفرانسی تشکیل دهیم، شما اولین کسی خواهید بود که ما دعوت خواهیم کرد. الأزهر جوانب کار را بدور از جدال رسانه ای انجام خواهد داد تا کنفرانسی بدون تنش و بدون بهره رسانی به دشمنان اسلام، برگزار کند.

با تقدیم احترام و اخلاص و تشکر؛ والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ 27 شوال 1436؛ شیخ الأزهر: احمد الطیب»

این جواب آقای «احمد الطیب»، حدود یک ماه بعد از نامه حاج آقای مکارم، نوشته شد، آنهم زمانی که نامه حاج آقای مکارم علنی شد! و همچنین صحبت آقای مکارم این نبود که کنفرانسی در سطح مراجع برگزار شود، بلکه در سطح فضلای شیعه و سنی باشد، ولی آقای دکتر «طیب»، می گوید که ما اگر کنفرانسی تشکیل دادیم، شما اولین نفری خواهید بود که به این کنفرانس دعوت خواهید شد! این نحوه برداشت و بیان دکتر طیب، خلاف آن چیزی است که حاج آقای مکارم مقصودش بود.

جواب قاطع و بسیار محکم به سخنان شیخ الأزهر

بعد از برنامه ماه مبارک رمضان شیخ الأزهر، دوستان ما، هم از معاونت بین الملل حوزه، هم از وزارت امور خارجه، و هم دوستان سپاه قدس؛ از ما خواستند که یک جواب مناسبی به بحث های آقای دکتر طیب که در ماه مبارک رمضان بر ضد شیعه صحبت کرده بود، داده شود.

ما بعد از ماه مبارک رمضان، یک گروه علمی بسیار قوی تشکیل دادیم، و گفتیم که تمام کارهائی که به آنها مشغول هستید را، کنار بگذارید، و شبانه روز بچسبید به اینکه یک جواب مناسب و محترم به شیخ الأزهر بدهید.

حدود دو ماه، دوستان ما شبانه روز کار کردند و یک جواب 800 صفحه ای به سخنان دکتر طیب که در ماه مبارک رمضان ایراد کرده بود، آماده کردند. و من احساس می کنم که این جواب، در مقایسه با «المراجعات» مرحوم «شرف الدین»، که جوابی بود به شیخ الأزهر مصر زمان خود؛ بسیار قوی و محکم، و در سطح عالی نوشته شده است.

سخنان زشت شیخ الأزهر، بر ضد مذهب تشیع!

این که گفتم «جواب محترم»، به این جهت است که شیخ الأزهر، با اینکه در این برنامه ماه رمضان، برخی عبارات زشت و دور از ادب را به کار برد، که به هیچ وجه از او انتظار نمی رفت؛ مثلاً گفت: «کسانی که دعوت به شیعه می کنند، دعوتگران به آتش جهنم هستند!»

و یا با وجود اینکه خود ایشان به کار بردن عبارت «رافضه» را برای شیعه توهین می دانست و گفته بود که ما محکوم می کنیم، ولی در این برنامه ماه رمضان، از این واژه برای شیعه استفاده کرد.

یا در این عبارت، که بسیار بی ادبانه است، گفت:

«و خاصَّةُ عایِشة (رضی الله عنها) أُم المُؤمنین، أمُّنا و أمُّ المُؤمنین و أمُّ الشّیعَةِ رَغمَ أنُوفِهِم شَاؤُو أم أبَوا»

مخصوصاً عایشه که مادر مؤمنین است، مادر ماست، و مادر شیعه است، هر چند پوزشان بر زمین مالیده شود، بخواهند با نخواهند مادر شیعیان هم است.

خب، شیطان است و کارش فریب و اغواگری. خداوند در قرآن می فرماید:

]وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِه[

ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى‏كرد (و طرحى براى پيش برد اهداف الهى خود مى‏ريخت) شيطان القائاتى در آن مى‏كرد.

سوره حج(22): آیه 52

آقای «طیب»، از انبیاء که بالاتر نیست! شیطان در او نیز القائاتی می کند و حرف های زشت و بعضاً سخیفی را نیز بر زبان می آورد.

ولی ایشان در مجموع آدم با ادبی است. ایشان در طول این برنامه ماه رمضان، در مواقع زیادی وقتی شیعه را یاد می کرد با احترام یاد می کرد، و با تجلیل یاد می کرد. ما باید انصاف را رعایت کنیم. اگر سخنان زشتی داشته، سخنان خوبی هم داشته است. اگر ایشان صدبار در این برنامه از شیعه نام برده باشد، در 97 مورد با احترام نام برد!

حتی در یک شب، وقتی مجری از او پرسید: اینکه شیعه معتقد است امامت از اصول دین است، شما در این زمینه به شیعه اعتراضی دارید؟ دکتر طیب گفت: من کلمه اعتراض را به کار نمی برم، بلکه ما تحفظ داریم. «تحفظ» همان اعتراض است ولی بسیار محترمانه! مثل اینکه بگوید: ما در این زمینه ملاحظاتی به شیعه داریم!

سخنی بی اساس از شیخ الأزهر مصر!

یکی از نکاتی که دکتر طیب، در این برنامه ماه مبارک رمضان مطرح کرد، که ما انتظارش را نداشتیم و حتی برای آقایان مراجع هم قابل قبول نبود، این بود که گفت:

«بعضی از بزرگان و مراجع شیعه، آدمهای میانه رویی هستند و عقیده خوبی دارند. ما خواستار این هستیم که تمام علمای شیعه و تمام شیعیان، روش این دو شخصیت علمی و مرجع دینی را ملاک عمل خود قرار بدهند. یکی «احمد الکاتب»، و دیگری «سید علی امین» است.»

دکتر «طیب» به شیعیان می گوید که «احمد الکاتب» را ملاک عمل قرار دهید! در حالی که «احمد الکاتب» یک ناصبی است، کسی است که کتاب هشتصد صفحه ای در رد حضرت ولی عصر نوشته است! کسی است که چیره خوار عربستان سعودی است! «احمد الکاتب» این کتاب خودش را برد «فرانسه» چاپ نکردند، برد «لندن»، در آنجا هم چاپ نکردند، حتی برد در «آمریکا» چاپ کند، ولی آنجا هم چاپ نکردند؛ لذا برد در «عربستان» و آنجا این کتاب او را که در رد امام زمان است، چاپ کردند.

«احمد الکاتب»، حدود دوازده سال قبل، یک مناظره ای با «آیة الله کورانی» انجام داد در شبکه «المستقله»؛ که آقای کورانی ایشان را مفتضح کرد! له کرد و انداخت در زباله دانی! بعد از آن هم دیگر در رسانه ها نیامد.

«احمد الکاتب» درست است که سابقه شیعه گری داشته است؛ ولی از دیدگاه ما، او نه تنها شیعه نیست، نه تنها سنی نیست، بلکه یک وهابی بی ادب است. ولی آقای دکتر طیب می آید و می گوید که این دانشمند بزرگ شیعی نظریه ای دارد، که باید دیگر شیعیان، پیرو این نظریه باشند!!

نفر دومی که آقای دکتر «طیب» به ما سفارش پیروی ایشان را می دهد، «سید علی امین» است. کسی که حقوق بگیر ماهیانه عربستان سعودی است. یک آخوند مزدور، و خائن، که تمام مراجع شیعه، بر علیه او فتوا داده اند. که ایشان اصلاً شیعه نیست، بلکه دشمن شیعه است. این آقا در این چند سال گذشته، عقاید شیعه را هم زیر سؤال برده است. و مدتی هم به عنوان قاضی شیعه در «صیدای لبنان» بود. ولی همانجا علما و شیعیان، ایشان را از قضاوت عزل کردند.

شما اگر از علمای لبنان، در مورد «سیدعلی امین» سؤال کنید، خواهید دید که اینها از وی متنفرند، همانند تنفرشان از یزید بن معاویه! آنوقت آقای دکتر طیب، به شیعیان توصیه می کند که ایشان را ملاک عمل قرار دهند!

ان شاءالله در جلسه بعدی، سخنان دکتر طیب را پیرامون این دو نفر، بیشتر مطرح می کنیم و جواب می دهیم.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهارم   25/ 06/94

نقد و بررسی سخنان شیخ الأزهر، بر ضد مبانی اعتقادی تشیع (2)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در جلسه گذشته، بررسی اشکالات دکتر «احمد الطیب»، شیخ الأزهر، به مبانی اعتقادی تشیع بود.

البته دوستان در نظر داشته باشند که دانشگاه «الأزهر»، که الآن نماد تفکر اهل سنت در روی زمین است، شخصیت های مختلفی دارد. بالاترین شخصیت دانشگاه الأزهر، شیخ الأزهر است. بعد از او «مفتی اعظم» قرار دارد. و بعد از مفتی اعظم، رئیس الأزهر قرار دارد. این ترتیب را در ذهن داشته باشید.

هراس شیخ الأزهر، از شیعه شدن جوانان اهل سنت!

همانطور که دیروز خدمت دوستان عرض کردیم، آقای دکتر «طیب»، یک ماه مبارک رمضان، برنامه تلویزیونی داشت، و در این یک ماه، اشکالاتی به مبانی اعتقادی تشیع وارد کرده بود و گفته بود که بر من واجب بود برای اینکه جوانان اهل سنت، شیعه نشوند، این مطالب را در طول این یک ماه بیان بکنم!

در مقابل این ادعای آقای شیخ الأزهر، ما به ایشان عرض می کنیم که شما اگر مذهب تشیع را، یکی از مذاهب اسلامی می دانید، نباید هراسی داشته باشید که یک نفر مذهب شافعی را رها کند و مذهب شیعه را انتخاب کند!

چگونه است که اگر یک نفر مذهب شافعی را رها بکند و حنفی بشود، شما هیچ ناراحت نمی شوید، یا شافعی را رها بکند، حنبلی بشود، شما هیچ اعتراضی نمی کنید، ولی همین که چهار نفر به مذهب شیعه گرایش پیدا می کنند، آسمان و ریسمان به هم بافته می شود!

آقای شیخ الأزهر! شما خودتان رسماً اعلام کردید که مذهب شیعه، یکی از مذاهب اسلامی است. خب اگر اینگونه است، تغییر مذهب، نباید اشکالی داشته باشد! مگر اینکه حضرتعالی از نظر خودتان عدول کرده باشید!

اشکال اول بر سخنان شیخ الأزهر مصر

یکی از اشکالات اساسی بر این آقایان این است که برای بطلان عقیده و مذهب شیعه، به کتاب های خودشان استدلال می کنند! در حالیکه این خلاف روش مناظره است. خلاف روش احتجاج است. اگر بناست که طرف بیاید و احتجاج بکند بر من یا بر بطلان عقیده من، باید بیاید از کتاب های ما استفاده بکند چون کتاب «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم»، «مسند احمد» و... برای من حجت نیست.

اساساً «احتجاج» یعنی: «إقامَةُ الحُجَّةِ عِندَ الخَصم.» لذا قرآن کریم می فرماید:

]قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين[

بگو اگر راست مى‏گوئيد دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد

سوره بقره (2): آیه 111

یک نکته رُکنی، در زمینه استدلال با مخالف

آقای «ابن حزم آندلسی»، که از علمای بزرگ اهل سنت است و همه مذاهب هم او را قبول دارد! شافعی ها، حنبلی ها، حنفی ها، مالکی ها، لامذهب ها، بی دین ها!... همه او را قبول دارند، حتی «ابن تیمیه» نیز او را قبول دارد! «ابن حزم» می گوید:

«لَا معنى لاحتجاجنا عَلَيْهِم برواياتنا فهم لَا يصدقونا وَ لَا معنى لاحتجاجهم علينا بروياتهم فَنحْن لَا نصدقها وَ إِنَّمَا يجب أَن يحْتَج الْخُصُوم بَعضهم على بعض بِمَا يصدقهُ الَّذِي تُقَام عَلَيْهِ الْحجَّة بِهِ»

معنا ندارد که ما با روایات خودمان بر شیعه احتجاج کنیم. زیرا ایشان نخواهند پذیرفت. و همچنین معنا ندارد که شیعه با روایات خودشان بر ما احتجاج کنند، زیرا ما نمی پذیریم. همانا لازم است که دو طرف مقابل هم، با ادله ای که طرف مقابلش قبول دارد، احتجاج بکند.

الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ابن حزم آندلسی، ج4، ص 78

وقتی من «صحیح بخاری» را قبول ندارم، شما پنجاه روایت هم برای من بیاوری، فایده ندارد. شما باید بیائید به «کافی»، و «تهذیب» و... استدلال کنید!

من هم اگر بگویم که مثلاً در «کافی» روایت داریم که «ابوبکر» خلیفه نبوده، علی (سلام الله علیه) خلیفه بوده است! طرف می گوید که من اصلاً «کافی» را قبول ندارم. و روایات کافی برای من حجت نیست. یا مثلاً معنا ندارد که شما بیائید برای یک مسیحی، از قرآن احتجاج کنید. زیرا او اصلاً قرآن را قبول ندارد. باید برای او به «انجیل» استدلال کنید.

این نکته مهم را در ذهن داشته باشید، کلام آقای «ابن حزم»، از بحث های رکنی و اساسی در «استدلال» با شخص مخالف است.

خطای راهبردی «احمد الطیب»، شیخ الأزهر

در قضیه صحبت های ماه مبارک رمضان آقای «احمد الطیب» بر علیه مبانی اعتقادی تشیع نیز، متأسفانه تمام احتجاجات و یا 90% احتجاجاتی که جناب آقای دکتر «طیب»، در طول این ماه رمضان، علیه شیعه داشت، از کتاب های خودشان بود. و این از جایگاه علمی بزرگواری مثل آقای «طیب»، واقعاً بعید بود.

ما با همه حرفها و اهانت های ایشان که در ماه مبارک رمضان نثار شیعه کرد، معتقدیم که آقای دکتر طیب، انسان شریفی است، انسان با منطقی است و ما یک انگشت کوچک او را با هزاران وهابی عوض نمی کنیم. بلکه بالاتر، سگ او را نیز با وهابی ها عوض نمی کنیم! این عقیده ما نسبت به دکتر «طیب» است.

ما با همه انتقادات و گلایه هایی که نسبت به بعضی حرفها و اهانت های ایشان نسبت به شیعه داریم، ولی جواب علمی به حرفهای ایشان می دهیم. همانطوری که خود ایشان در یکی از صحبتهای خود، رسماً اعلام می کند که من از علمای شیعه می خواهم، همانطوری که من دارم عقاید شیعه را نقد می کنم، آنها هم بیایند و حرفهای من را نقد بکنند.

پس بنابراین اشکال اول ما بر جناب آقای دکتر «طیب» این است که در طول این یک ماه، احتجاجات ایشان، به کتاب های اهل سنت بوده است، نه به کتاب های شیعه. و این با منهج و روش استدلال و احتجاج سازگاری ندارد.

استدلال به کتب و روایات طرف مقابل، مطلق نیست!

نکته دیگری که در اینجا قابل دقت است این است که استدلال به کتب و روایات طرف مقابل، مطلق نیست. یعنی نمی شود به هر روایتی که در کتب مورد قبول طرف مقابل هست، استدلال کرد. بلکه باید روایت، صحیح باشد.

بنابرین اگر ما می خواهیم که به یک سنی با کتاب خودشان احتجاج کنیم، نباید تصور بکنیم که با هر روایتی که از کتب آنها نقل کردیم، مطلب تمام می شود. نه، اینگونه نیست. چه بسا شما دهها روایت را از کتب آنها نقل می کنید، ولی طرف با یک کلمه «ضَعیفٌ»، شما را خلع سلاح می کند.

لذا شما علاوه بر نقل روایت، باید ساعتها وقت بگذارید تا آن روایت را تصحیح کنید. زیرا شما می خواهید احتجاج کنید. و احتجاج یعنی نقل روایتی که در نزد طرف مقابل، حجت است. و هر روایتی برای او حجت نیست. اهل سنت شرایطی برای صحت روایت دارند. مثل این که همه راویان روایت ثقه باشند، همه راویان متصل باشند و مقطوع نباشند، روایت مخالف مشهور نباشد و دهها شرایط دیگر. ما باید در این زمینه، با منهج رجالی و درایه ای اهل سنت کاملاً آشنا بشویم.

چرا اهل سنت، ده برابر شیعه کتب رجالی دارند!

ضوابط جرح و تعدیل در اهل سنت، شاید از نظر وسعت، ده برابر ضوابط جرح و تعدیل ما باشد. اگر ما ده کتاب رجالی و درایه ای داریم، آنها صد کتاب دارند. زیرا حکومت ها با آنها بود. کسی جلوی آنها را در طول تاریخ نگرفت. و امکانات در اختیار آنها بوده است.

ولی شیعه در اقلیت بود. همیشه تحت فشار بود. امکانات نداشت. آثار شیعه را نابود کردند، و کتاب های شیعه را بارها آتش زدند و سوزاندند. شما ببینید در سال 449 قمری، شیخ «طوسی» در «بغداد» کتابخانه بزرگی داشت بالغ بر 24 هزار جلد کتاب! بعضی ها تا 40 هزار جلد هم نوشته اند. در آن زمان که کتاب ها همه خطی بوده، جمع کردن یک کتابخانه به این با عظمتی، با آن امکانات محدود، آنهم برای شیعه، کار آسانی نبود.

ولی متأسفانه تندروهای اهل سنت ریختند و تمام کتاب های این کتابخانه را آتش زدند. و یا از آن طرف، مغولها وارد ایران شدند، کتابخانه نیشابور و... را آتش زدند و سوزاندند.

یا «صلاح الدین ایوبی» فاسق، که از او با نام بیدارگر و مجاهد یاد می کنند، جنایتی که صلاح الدین ایوبی به شیعه کرد، شاید یک هزارم آن را «مغول» مرتکب نشد. آمدند در لبنان و جاهای دیگر، تمام کتاب های شیعه را جمع کردند، و نابود کردند. دیدند جلد کتاب ها از پوستهای چرم قیمتی است، لذا از چرم جلد این کتاب ها، برای خود کفش درست کردند و  خود کتابها را هم چون زمستان بود، به عنوان هیزم ریختند در آتش و سوزاندند.

واقعاً این تراث شیعه که الآن الحمد لله دست ماست و ما از آنها استفاده می کنیم؛ مثلاً در کتاب «وسائل الشیعه» 35هزار روایت؛ در «مستدرک الوسائل» 23هزار روایت؛ و در بحارالأنوار نزدیک به 100هزار روایت ما داریم، اینها همه از برکات و معجزات اهلبیت (علیهم السلام) است که باقی مانده و به ما رسیده است.

اشکال دوم بر سخنان شیخ الأزهر مصر

در راستای این مطالبی که عرض شد، اشکال دوم ما به آقای دکتر «طیب» این است که ایشان می آید و به اقوال افراد غیر معتبر در نزد شیعه، استدلال می کند. افرادی مثل «احمد الکاتب» و «سیدعلی امین» و... که اصلاً شیعیان، اینها را به عنوان شیعه قبول ندارند.

مثل استناد ما به سخنان «ابن ابی الحدید» و «گنجی شافعی» و... که اهل سنت اصلاً اینها را به عنوان سنی قبول ندارند. اینها حتی در صحاح سته خودشان، غیر از صحیحین را قبول ندارند! فقط «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را قبول دارند. حتی «مسند احمد بن حنبل» را نیز قبول ندارند.

لذا یکی از روشهای بحث و مناظره، این است که وقتی ما می خواهیم به قول یک بزرگی احتجاج کنیم، قول بزرگی باشد که در نزد طرف مقابل، مورد اعتبار و مورد اعتماد باشد. مثل «ذهبی» و «ابن حجر» که شما وقتی مطلبی را به اینگونه افراد که مورد قبول کامل اهل سنت هستند، استناد می کنید، طرف همانجا میخ کوب می شود.

در بحث با یک شیعه نیز، مسئله همینطور است. وقتی مطلبی به افرادی مثل «شیخ مفید»، «شیخ طوسی» و یا «علامه حلی» نسبت داده می شود، می گوئیم «سمعاً و طاعتاً»! نه اینکه بیاید و از افرادی که مورد قبول ما نیست، مطلبی را نقل بکند، بعد بگوید که نظر شیعه اینچنین است.

من یادم نمی رود، آن زمانی را که آقای «صالحی نجف آبادی»، کتاب «شهید جاوید» را نوشت ـ آقای صالحی نجف آبادی یک آدم مُلّا بود، باسواد بود، فاضل بود، استاد برجسته حوزه علمیه بود، چهل سال، پنجاه سال در حوزه تدریس داشت ـ در عرض دو، سه ماه، نزدیک بیست مورد جوابیه به این کتاب نوشته شد!

ایشان می گفت ببینید فلان منبری برای کتاب من جوابیه نوشته، فلان مداح جوابیه نوشته، می گفت و می خندید. تا اینکه حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی، کتاب «شهید آگاه» را نوشت. وقتی ایشان این کتاب را در نقد کتاب «شهید جاوید» نوشت، آقای صالحی نجف آبادی گفت: اولین کتابی که هم مؤدبانه، هم عالمانه و هم متین و دقیق، بر علیه من کتاب نوشته شد، همین کتاب «شهید آگاه» آقای صافی بود. وقتی ایشان این کتاب «شهید آگاه» را نوشت، تمام جوابیه ها رفت کنار. حتی آقای صالحی به همه جوابیه ها، جواب نوشت، ولی به این کتاب نتوانست حتی یک جواب بنویسد.

تنها جائی که «آیةالله مکارم شیرازی» عصبانی شد!

لذا وقتی انسان می خواهد به میدان یک فردی برود، باید یک فرد هم وزن خودش را پیدا کند. ما بعد از صحبت های ضد شیعی آقای دکتر «طیب» در ماه رمضان، دیدیم که یکی از این طلبه های حوزه، که شاید نتواند «معالم» را تدریس بکند، آمده و یک جوابیه ده صفحه ای به دکتر طیب نوشته و در سایت های مختلف هم قرار داده است.

من خدمت آیةالله العظمی مکارم، این مطلب را که عرض کردم، ایشان با عصبانت فرمود: «حوزه این قدر بی صاحب شده، این قدر بی در و پیکر شده، که هر بچه طلبه ای به خودش اجازه می دهد که بیاید و جوابیه بنویسد!؟ از قول من به ایشان بگوئید که غلط کردی همچین کاری را کردی! مگر حوزه مرجع ندارد؟ شیعه مرجع ندارد؟ حوزه مگر مسئول ندارد؟»

من اولین باری بود که دیدم آیه الله مکارم عصبانی شدند.

«سیدعلی امین» و «احمد الکاتب» از علمای شیعه!!

در همین راستا، یکی از اشکالات اساسی آقای دکتر «طیب» این است که ایشان در این یک ماه مبارک رمضان که درباره عقیده امامت بحث داشته، به افرادی استناد کرده که نه تنها قابل اعتماد شیعه نیست، بلکه مطرود شیعه نیز هست. ایشان می گوید:

«دو کتاب وجود دارد که تألیف دو نفر عالم و فاضل از علمای شیعه که نظریه امامت شیعه را خوب ترسیم کرده اند. و یک سری اشکالاتی دارند بر عقیده امامت از دیدگاه شیعه، که یکی از این کتابها متعلق است به آقای احمد الکاتب با نام السنة و الشیعة و کتاب دیگری متعلق است به مرجع تقلید شیعیان آقای سید علی الأمین»

جواب به شیخ الأزهر، نسبت به «سید علی امین»

و اما جواب ما به این بخش از صحبت های آقای دکتر «طیب» که دو نفر را به عنوان عالم و فاضل و مرجع شیعه معرفی کرده، این است که «سیدعلی امین» یکی از منحرفین است. و حقوق ثابت ماهیانه از عربستان سعودی دریافت می کند و جیره خوار آل سعود است. به همین جهت در این شبکه های ماهواره ای حاضر می شود، صحبت می کند و از اهل سنت هم تجلیل می کند. و عقاید شیعه را زیر سؤال می برد.

استفتاء از مراجع تقلید در مورد «سیدعلی امین»

بر همین اساس، از مراجع معظم تقلید در مورد «سیدعلی امین»، با این عبارات استفتاء شده است:

« محضر مرجع معظم تقلید... سلام علیکم! در هر زمانی عده ای پیدا می شوند که در مذهب و عقیده ما تشکیک می کنند، عده ای که خود را عالم دین معرفی می کنند. یکی از این افراد که معمم هم است فردی است به نام سید علی امین، که در مکانهای مختلف صحبت می کند، در شبکه المستقله، العربیه، ام تی وی صحبت می کند. و در مجلات و... مطالبی را مطرح می کند. از جمله اینکه می گوید امامت از اصول دین نیست! او ولایت تکوینی ائمه را منکر می شود! علم غیب ائمه را منکر می شود! می گوید که اولی الأمر منحصر در ائمه نیست! حضرت مریم را بر حضرت زهرا مقدم می دارد! ابوبکر و عمر را می ستاید! و اکثر افکار و نظراتش مخالف مذهب شیعه است. نظر مبارک حضرتعالی در این رابطه چیست؟»

جواب مراجع معظم تقلید:

آیة الله العظمی وحید خراسانی:

«یجب علی کل مسلم ان یظهر البرائة و التنفر ممن یبدع فی الدین و یوجب الإفساد فی الدین أو تزلزل العقائد الحقة»

بر هر مسلمانی واجب است از کسانی که در دین بدعت ایجاد می کنند و موجب فساد در دین می شوند و یا عقاید حقه را متزلزل می کنند، برائت و تنفر خود را اظهار بکنند.

آیة الله سید محمد صادق روحانی:

«مِمّا لاشَکّ فِی أنَّ هَذهِ الأفکار تُخالِفُ مَا یَعتَقدُ بِه اتباعُ مَدرسةِ أهل البیت»

هیچ شک و شبهه ای نیست که این افکار، مخالف اعتقادات پیروان مکتب اهل بیت است.

آقای شیخ بشیر نجفی:

« این فرد از دشمنان اهل بیت است و ضد مذهب اهل بیت است.

حضرات آیات و مراجع عظام آقایان «منتظری»، «واعظی»، «یعقوبی»، «گرامی»، «محقق کابلی»، «علوی گرگانی»، «شاهرودی» و... همه اینها فتوا داده اند که «سید علی امین»، نه تنها شیعه نیست، بلکه فردی است گمراه، گمراه کننده، بدعت گذار، و از دشمنان مکتب اهل بیت!

لذا آن کسی می تواند نظرات رسمی یک مذهب را بیان کند، که مرجع دینی آن مذهب باشد. و فتاوای مراجع شیعه، بیانگر نظر مذهب شیعه است. مراجع ما هم سید علی امین را منحرف، گمراه، و دشمن اهل بیت دانسته اند.

آقای دکتر «طیب»! شما استدلال می کنید به فردی منحرف، با تعبیر «مرجع دینی»! که نه تنها مرجع دینی نیست، نه تنها یک عالم شیعی نیست، بلکه از دشمنان مذهب اهل بیت شمرده شده است. کسی که مدتی منصب قضاوت را در «لبنان» در اختیار داشت ولی به خاطر همین عقاید و نظرات باطل، از مناصب قضاوت عزل شد. و از مراجعه شیعیان به ایشان، به عنوان یک عالم شیعی، جلوگیری شد. و اعلام شد که این شخص عالم شیعی نیست و مراجعه به ایشان خلاف شرع است و حرام است!

آقای دکتر «طیب»! شما که امکانات اینترنتی فراوانی دارید، می توانید در مورد این اشخاص، اطلاعات کسب کنید. شما دارید در یک رسانه ماهواره ای صحبت می کنید، جلسه خصوصی که نیست! کلاس درس دانشگاه الأزهر هم که نیست!

وقتی شما می آیید و در یک رسانه جهانی حرف می زنید، حداقل کمی در مورد این افرادی که به عنوان عالمان و مراجع شیعه معرفی می کنید، کمی مطالعه کنید، کمی پرس و جو بکنید، و ببینید که اینها چه جایگاهی در نزد شیعیان دارند.

جواب به شیخ الأزهر، نسبت به «احمد الکاتب»

«احمد الکاتب» نیز، مثل سید علی امین، فردی است منحرف، که هیچگونه ارتباطی با مذهب شیعه ندارد. «احمد الکاتب» اساساً منکر وجود حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) است. وی تعبیرش این است:

«لانَعتَقِدُ بِوجودِ إمامٍ ثانِی عَشَر»

ما به وجود امام دوازدهم هیج اعتقادی نداریم!

آقای دکتر «طیب»! شما یک شیعه ای سراغ دارید که معتقد به حضرت مهدی(سلام الله علیه) نباشد!؟ البته اگر یک شیعه، وجود مقدس حضرت ولی عصر را انکار بکند، اصلاً ما او را «مرتد» می دانیم!

خب، این آقای «احمد الکاتب» منحرف و مرتد، در نزد آقای دکتر «طیب»، شیخ الأزهر مصر، شده فاضل و عالم و مرجع دینی شیعه!! و آقای شیخ الأزهر نیز اتهامات خودش را استناد می کند به قول ایشان، برای کوبید مذهب شیعه!

آقای دکتر «طیب»، شیخ الأزهر مصر، در جائی دیگر، برخی اتهامات خود را به قول یک زن شیعی منتسب می کند. و می گوید که:

«یک خانم شیعه آمد پیش من، و گفت که ما شیعیان همیشه بعد از نماز، خلفای ثلاثه و دیگر صحابه را لعن می کنیم!»

باید عرض کنیم که آقای دکتر طیب! شما در بالاترین مقام علمی اهل سنت هستید، نه فقط «الأزهر»! یک خانمی آمده و یک حرفهایی را برای شما نقل کرده است؛ آیا شما با این جایگاه رفیع علمی، صحیح است که سخنان این خانم را ملاک قضاوت درباره کل مذهب شیعه قرار بدهید!؟ آنهم نه در یک جلسه عادی و خصوصی، بلکه در یک رسانه عمومی و جهانی!؟

حقیقتاً ما چنین انتظاری از این بزرگوار نداشتیم. این روش صحیح علمی نیست. بله، اگر یک مرجع تقلیدی، یا یک فقیهی بیاید و این مطلب را برای شما بگوید، قابل استناد است. و ما هم قبول می کنیم. ولی یک خانمی آمده و یک مطلبی را برای شما نقل کرده، و شما به حرف ایشان استناد می کنید برای حکم در مورد یک مذهب! و این واقعاً دور از شأن شیخ الأزهر است.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجم   28/ 06/94

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (3) – آشنائی با دو کتاب ضد شیعی!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با «تقیه» بود. و عرض کردیم که یکی از شبهات اساسی که وهابیت بر ضد شیعه دارد، و مرتب هم مطرح می کند، بحث تقیه هست. با این بیان که می گویند، تقیه در شیعه، همان دروغ و نفاق است.

مثلث شوم وهابیت، بر ضد شیعه!

وهابی ها، عمدتاً روی سه موضوع متمرکز هستند و مدام هم در این رسانه های خودشان تکرار می کنند. در حقیقت یک مثلث شومی درست کرده اند بر ضد شیعه، می گویند: در شیعه سه چیز اصل است، «تقیه» برای دروغ پردازی خودشان؛ «خمس» برای پر کردن جیبشان؛ و متعه و عقد موقت، برای ارضای غرائزشان!

روی این سه موضوع، وهابی ها خیلی مانور می دهند. شاید کمتر جلسه ای در این شبکه های خودشان داشته باشند، که این سه مسئله را اینها مطرح نکنند! لذا از دوستان تقاضا داریم در این زمینه خوب کار بکنند. هم جوابهای عمیق علمی به این شبهات اساسی اینها داشته باشند، و هم جواب های ساندویجی به قول آیة الله سبحانی و یا به قول بنده، جوابهای کپسولی به این شبهات داشته باشیم.

مروری بر مباحث کلیدی جلسات گذشته

در جلسات گذشته، ما بخشهایی از سخنان «ابن تیمیه» را در رابطه با مسئله «تقیه» نقل کردیم. و عرض کردیم که در باب تقیه، ما نکات مختصری را چند جلسه تکرار می کنیم تا عزیزان در ذهن داشته باشند.

مشروعیت «تقیه» در قرآن:

گفتیم آیاتی از قرآن بر مشروعیت تقیه دلالت می کنند. آیه اول، آیه 28 سوره «آل عمران» است که می فرماید:

]لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة[

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد.)

سوره آل عمران(3): آیه 28

آیه دوم در این زمینه، سوره «نحل» است که می فرماید:

]مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان[

کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.

سوره نحل(16): آیه 106 ‏

و آیه سوم، در سوره «غافر» است که می فرماید:

]وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَه...[

و مرد مؤمنی از فرعونیان که ایمان خود را پنهان می داشت گفت...

سوره غافر(40): آیه 28

مشروعیت «تقیه» در روایات:

این از آیات قرآن؛ اما در زمینه روایات هم، تعدادی از روایات بر مسئله تقیه اشاره دارد که لازم است دوستان در ذهن داشته باشند. در روایات شیعه، روایت اول، فرمایش امام صادق (علیه السلام) بود که فرمود:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏»

همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كافی، ج‏2، ص217، باب التقیه، ح2

و روایت دوم، فرمایش امام باقر(علیه السلام) بود که فرمود:

«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»

تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

كافي، ج‏2، ص 219، باب التقیه، ح12

در زمینه «روایات اهل سنت» هم، ما چهار روایت را گزینش کردیم که دوستان در ذهن داشته باشند. روایت اول، فرمایش نبی مکرم به «عایشه» بود که فرمود:

«يَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ»

پیغمبر اکرم به عایشه فرمود: ای عایشه! اگر قوم تو تازه از جاهلیت به اسلام در نیامده بودند، دستور می دادم تا خانه خدا را خراب بکنند و حجر اسماعیل را که از خانه خارج شده را در بیت داخل می کردم.

صحیح بخاری، ج2، ص 574، باب فضل مکه و بنیانها، ح 1509

در جلسات گذشته توضیح دادم که «حجر اسماعیل» جزء «بیت» بوده، ولی از بیت خارج کردند. نبی مکرم، از روی تقیه، و برای اینکه قوم عایشه از دین بیرون نروند، و کافر و مرتد نشوند، حجر اسماعیل را داخل در «بیت» نمی کند. و این حرکت نبی مکرم، مصداق اتم «تقیه» است.

روایت دوم در «سنن ابن ماجه» از «ابوذر غفاري» روايت شده است که رسول خدا فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَ النِّسْيَانَ، وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»

همانا خداوند خطا و فراموشی را از امت من برداشته است و نیز آنچه که برآن اجبار بشوند.

سنن ابن ماجه، ج1، ص 659، باب طلاق المکره و الناسی، ح 2043

روایت سوم را «سیوطی» از نبی مکرم نقل کرده بود که فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050

و روایت چهارم را «متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل کرده بود که حضرت فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

کنزل العمال متقی هندی، ج3، ص 43، ح 5665

مشروعیت «تقیه» در سیره صحابه:

در زمینه سیره صحابه هم، ما تعدادی از روایات را نقل کردیم که به صورت اجمال، دوباره تکرار می کنیم. مورد اول روایت «ابن حزم آندلسی» بود از «عبدالله بن مسعود» نقل کرده بود که گفته بود:

«مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»

اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.

المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336

این کلام ابن مسعود، نمونه اتم «تقیه» است. تقیه خوفی هم هست، و تقیه از مسلمان هم است. نه تقیه از کافر! عبدالله بن مسعود در منطقه کفر زندگی نمی کرد. که شما بگوئید از کفار تقیه داشته است.

مورد دوم، تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب» بود که عرض کردیم «ابوهریره» می گوید:

«حفظت عن رسول الله وعاءين فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم»

از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نموده‌ام كه هر آنچه تاكنون روايت كرده‌ام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد!

صحیح بخاری، ج1، ص 56، باب حفظ علم، ح 120

در اینجا، «ابوهریره» به صراحت می گوید که من از «عمر» تقیه کردم. در اینجا تقیه ابوهریره، تقیه از کفار نیست! تقیه از مسلمان است! مورد تقیه هم اظهار کفر نیست، تقیه از نقل سنت پیغمبر است!! چون آقایان نقل حدیث را منع کرده بودند، ابوهریره می گوید که ما از ترس جانمان و از ترس شلاق، حدیث نقل نمی کردیم.

پس بنابراین در زمینه «تقیه»، سه آیه از قرآن کریم؛ دو روایت از شیعه؛ چهار روایت از اهل سنت؛ و دو مورد هم از سیره صحابه نقل کردیم که دوستان مثل حمد و سوره باید اینها را در ذهن مبارک داشته باشند.

سؤال: آیا تقیه، همیشه به معنای اظهار و تکلم یک کلام مخالف است؟

پاسخ: علاوه بر اینکه گفتار و تکلم کردن و اظهار کردن مطلبی بر خلاف آنچه که در قلب است، از مصادیق «تقیه» است. همان کاری که عمار کرد؛ سکوت کردن و نگفتن یک حقیقت هم از مصادیق تقیه است. زیرا حق را نگفتن، خلاف شرع بوده و حرام است. سکوت کردن و نگفتن حق، از ترس جان و مال و ناموس نیز از مصادیق تقیه است. همان کاری که «ابوهریره» انجام داد و از ترس «عمر»، سنت پیامبر را نقل نکرد و سکوت کرد.

بنابراین، «تقیه» دو صورت دارد: یا کتمان حق است و یا اظهار باطل! یعنی تقیه یا سکوت است در برابر بیان حق؛ و یا اظهار کلامی کذب است در برابر بیان کردن حق.

در جلسات گذشته، مطالبی را از «ابن تیمیه» در مذمت تقیه شیعه بیان کردیم و همچنین از «ناصرالدین قفاری» نقل کردیم که با بی شرمی تمام گفته بود:

«و أن حالهم من جنس حال المنافقين لا من جنس حال المكره الذي أكره و قلبه مطمئن بالإيمان»

همانا حالات شیعه، حالات منافقین است. نه از جنس حال مکرهی که مورد اکراه واقع شده است در حالی که قلبش با ایمان آرام است.

أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية، ج2، ص 819

نظر برخی دیگر از علمای اهل سنت، در مورد تقیه شیعه:

در ادامه بحث، نظرات برخی دیگر از علمای اهل سنت و وهابی را در زمینه تقیه شیعه، بیان خواهیم کرد.

نظر «احسان الهی ظهیر»:

«احسان الهی ظهیر» از شخصیت های وهابی خیلی پلید پاکستان بود، که کتب های زیادی علیه شیعه نوشته بود. و هتاکی های فراوانی نسبت به شیعه داشت. این آقا را دست آخر ترور کردند و به جهنم فرستادند. همانجائی که مشایخش رفته بودند!

مرحوم علامه امینی در «الغدیر» در جلد ششم – اگر اشتباه نکنم – به خیلی از اشکالات این «احسان الهی ظهیر» جوابی مفصل و محکم داده است.

اخیراً نیز یکی از طلبه های عراقی، یک کتاب سه جلدی، در رد اندیشه های «احسان الهی ظهیر» نوشته است.

آقای «احسان الهی ظهیر» می گوید:

«أن التقية الشيعية مخالفة للقرآن و السنة كل المخالفة حيث أن معناها الكذب المحض و النفاق الخالص و لم ترد آية في القرآن تبيح الكذب و النفاق»

تقیه که شیعه به آن معتقد است و عمل می کند، به تمامه، مخالف قرآن و سنت است. زیرا معنای تقیه، دروغ محض و نفاق خالص است و در قرآن آیه ای وجود ندارد که دروغ و نفاق را مباح کرده باشد.

بين الشيعة و أهل السنة، ج6، ص 160

این حرف مفت این آقا، در حالی است که ما آیات و روایات مشروعیت تقیه را خواندیم. البته در مورد سیره صحابه، فقط به دو مورد اشاره کردیم. ان شاءالله به مشروح بحث که رسیدیم، من بیش از پنجاه مورد از تقیه صحابه و تابعین و همچنین تقیه فقهای بزرگ اهل سنت را برای عزیزان بیان خواهم کرد.

تفاوت اساسی «تقیه شیعه» با «تقیه اهل سنت»!

دوستان عزیز، در ادامه بحث خواهند دید که مسئله «تقیه»، اختصاص به شیعه ندارد. و تقیه ای که اهل سنت به کار برده اند، چه صحابه، چه تابعین، چه اتباع تابعین و چه فقهای بزرگ اهل سنت؛ چندین برابر تقیه ای است که شیعه به کار برده است!

زیرا شیعه ای که معتقد به «تقیه» است، معتقد به «شهادت» هم هست. شیعه بر این عقیده است که در خیلی از موارد، اگر تشخیص بدهد که تقیه نکند و خونش ریخته شود، و خون او در گسترش فرهنگ اهلبیت، مؤثر واقع می شود، تقیه را می شکند، و اظهار می کند و خونش هم ریخته می شود.

علامه «امینی» کتاب نوشته است به نام «شهداء الفضیلة». این کتاب در مورد بزرگانی است که با اظهار حقیقت، با اینکه می دانستند با اظهار این حقیقت، به شهادت می سند، حقیقت را اظهار کردند و شهید شدند. ولی متأسفانه اهل سنت همچین عقیده ای را ندارند. و اصلاً اینچنین روحیه ای را هم ندارند که برای نشر فرهنگ، از خونشان بگذرند!

این دیگر «عبدالله بن مسعود» است، که عرض کردیم به صراحت می گوید اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم، یک فتوای غیر شرعی صادر کنم، تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد، تا جانم از شلاق خوردن راحت بشود. و حال آنکه اینچنین تقیه ای ما در شیعه نداریم!

یک شیعه افتخار می کند که حقایق اهل بیت را بگوید و شلاق هم بخورد. افتخار می کند که به خاطر نقل فضائل امیرالمؤمنین، شلاق بخورد. هر شلاقی هم که می خورد، برای او از عسل شیرین تر است. ضربات شلاق برای او، از ورود به حجله زفاف لذت بخش تر است! و شیعه هم با این خصوصیت و ویژگی، تراث اهل بیت را حفظ کرده اند.

شما بینید شخصیتی مثل «میثم تمار»، که به خاطر نقل فضائل امیرالمؤمنین، دستش را بریدند، پاهایش را نیز بریدند، بردند در وسط شهر بر درخت نخلی آویزان کردند که اعدامش کنند، ایشان همان جا در بالای دار نیز، فضائل امیرالمؤمنین را نقل می کرد. لذا آمدند و زبانش را نیز بریدند که دیگر نتواند سخن بگوید!

نظر «محمد احمد لوح»:

«محمد احمد لوح» از علمای وهابی عربستان سعودی است. کتابی دارد با نام «جنایة التأویل الفاسد»، در آنجا می گوید:

« التقيّة و الكتمان هى بمعنى واحد عند الشيعة»

تقیه و پنهان کاری، هر دو در نزد شیعه به یک معناست.

جناية التأويل الفاسد، ص310

در جای دیگر این کتاب می نویسد:

«التقية عند الرافضة و الباطنية هي النفاق بعينه»

تقیه در نزد شیعیان و فرقه باطنیه، عین نفاق است.

جناية التأويل الفاسد، ص 394

نظر «غالب عواجی»:

ایشان که اصالتاً اهل مصر است و از وهابی های خیلی تندرو است. می گوید:

« التقيّة عند الشيعة أن تقول شيئاً و تضمر شيئاً آخر، أو تقوم بعمل عبادي أمام سائر الفرق و أنت لا تعتقد به، ثم تؤديه بالصورة التي تعتقد به في بيتك.»

تقیه در نزد شیعه این است که با زبان چیزی را بگوئی ولی در نیت چیز دیگری را داشته باشی. یا یک عمل عبادی را به تأسی از دیگر فرق اسلامی انجام بدهی، در حالی که به آن عمل اعتقاد نداشته باشی. سپس آن عمل را به همان صورت که معتقد هستی، در خانه خودت انجام بدهی.

فرق معاصرة، ج1، ص 195

یعنی مثل اینکه یک شیعه پشت سر اهل سنت، دست بسته نماز بخواند، و یا «آمین» بگوید، و یا در ماه رمضان، نماز تراویح بخواند و... بعد برود در منزل، و نماز خودش را بخواند.

شما اگر فتاوای مراجع ما را نگاه بکنید، غالب مراجع ما، و در رأسشان حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فتوای صریح داده اند که کسی که با اهل سنت نماز می خواند، نمازش صحیح و نیاز به اعاده هم ندارد. فرموده اند که اگر کسی در مکه و مدینه، برای نماز به حرمین شریفین نرود، و نمازش را در هتل بخواند، نمازش اشکال دارد.

البته این وهابی ها، چشم سرشان، مثل چشم باطنشان، کور است و این فتاوای بزرگان ما را نمی بینند. اگر هم ببینند، آن عناد و بغضی که از امیرالمؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین دارند، مانع می شود که این فتاوا را اظهار بکنند!

نکته جالبی که این آقای «غالب عواجی» دارد این است که در ادامه کلام خودش می نویسد:

«نقلاً عن الشیعة و التصحیح للموسوی ص 52»

این معنای تقیه را از کتاب شیعه و التصحیح موسوی صفحه 52 نقل کرده ام

آشنائی با کتاب ضد شیعی «الشیعة و التصحیح»!

مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) از مراجع بزرگ شیعیان بود. ولی یکی از فرزندانش ناخَلَف درآمد. پسر نوح با بدان بنشست؛ خاندان مرجعیتش گم شد! روزی ایشان از پدر بزرگوارشان مساعده درخواست می کند ولی مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی مخالفت می کند و می گوید که این پولها بیت المال است و من نمی توانم به شما بدهم! ایشان هم می رود و از دشمنان می گیرد. همین مقدمه می شود تا این سید حسین موسوی جذب وهابیت بشود. وهابی ها دیدند که ایشان یک مرجع زاده است، و لقمه خوبی است. لذا حسابی تحویلش گرفتند. و پولهای کلانی در اختیارش قرار دادند.

این سید حسین موسوی آمد و چندین کتاب علیه شیعه نوشت. که یکی از آنها، «الشیعة و التصحیح» است. که البته یکی از طلبه های عراقی، جواب محکمی به این کتاب داده است.

یکی از توصیه های من به دوستان این است که این کتاب هایی که افراد شیعه ی سنی شده، یا وهابی شده نوشته اند را حتماً مطالعه بکنند. یکی همین کتاب «الشیعة و التصحیح» سید حسین موسوی، فرزند مرجع عظیم الشأن، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) است.

کتاب های «احمد الکاتب» را نیز که در رد عقاید شیعه نوشته است، حتماً مطالعه کنید. وی اهل لار فارس بود، مدتی در قم درس خواند، سپس برگشت و سنی شد و بعد هم وهابی شد. و چندین کتاب بر ضد شیعه نوشت. که یکی از آنها، یک کتاب هشتصد صفحه ای است در رد وجود مقدس امام زمان (سلام الله علیه).

آشنائی با کتاب ضد شیعی «لله ثم للتاریخ»!

یک کتاب دیگری هم هست با نام «لله ثم للتاریخ» که گفته اند نویسنده اش یکی از مراجع نجف است که البته کاملاً دروغ است! وی خودش را از شاگردان آیة الله العظمی خوئی و حضرت امام معرفی کرده است و در این کتابش که سرتاسر افسانه هست نوشته است که من شبهاتی داشتم رفتم پیش شهید صدر مطرح کردم، ولی جواب قانع کننده ای به من نداد. رفتم پیش آقای خوئی، ایشان هم جواب نداد و... برگشتم سنی شدم!

اگر چه تاریخ مصرف این کتاب گذشته است، ولی من معتقدم که دوستان مطالعه بکنند، بد نیست. و مفید است. در رد این کتاب «لله ثم للتاریخ»، یکی از فضلای بزرگوار قطیف عربستان، جناب آقای «شیخ علی آل محسن» که از دوستان نزدیک ما هم هست، کتابی نوشت با عنوان «لله ثم للحقیقة». به نظر من خواندن این کتاب برای عزیزان، مثل نماز صبح واجب و لازم است!

البته در سال 74 یا 75، این کتاب، کتاب برگزیده سال انتخاب شد و در یک همایشی که حضرت آیة الله سبحانی هم حضور داشت، از ایشان دعوت کردند از عربستان به ایران آمد، و یک تجلیل جانانه هم از ایشان به عمل آمد.

من در میان فضلای عربستان سعودی، فاضل ترین، و عالمترین روحانی عربستان را، در قسمت احصا و قطیف، شیخ «علی آل محسن» می دانم.

ایشان که قبلاً در حوزه علمیه قم هم درس خوانده است، در حوزه پاسخ گوئی به شبهات، کم نظیر است. یعنی من می توانم ادعا بکنم که نه در «نجف»، نه در «کویت»، نه در «بحرین»، و نه در «عربستان»؛ کسی در سطح ایشان در حوزه پاسخ گوئی به شبهات نداریم. یعنی واقعاً ایشان فوق تخصص پاسخ گوئی به شبهات هستند و این هم مبالغه نیست. ایشان در حوزه پاسخگوئی، مبدع، نوآور و صاحب سبک است. یعنی بعضی از شبهاتی که ایشان جواب داده است، شما در هیچ کتابی قبل از ایشان، پیدا نمی کنید.

ایشان مثل برخی از شعراء که قریحه شعری زیبائی دارند، در حوزه پاسخگوئی، ملکه پاسخگوئی به شبهات دارد. لذا دوستان از کتابهای ایشان غفلت نکنند. با سایت اینترنتی ایشان هم آشنا باشید. ایشان چندین کتاب نوشته است که تعدادی را سازمان حج چاپ کرده است. و در کتاب فروشی «مشعر» موجود است. تمام کتاب های ایشان، بلا استثناء مفید است. و کتاب های کم نظیری هم هست.

تذکر دو نکته مهم و اساسی:

خوب است که من در اینجا دو مسئله را به دوستان تذکر بدهم. یکی اینکه: مردم الآن حوصله خواندن کتاب های طولانی را ندارند. مردم الآن جزوه خوان شده اند. لذا اگر قصد نگارش کتاب یا ترجمه کتاب داشتید، بنا را بگذارید بر تلخیص و مختصر گوئی.

نکته دوم این است که من تقریباً از سال 1347 وارد حوزه شدم. یعنی از زمان حاج شیخ مرتضی حائری در بحث خارج این بزرگوار بودیم و تجربه زیادی هم من دارم. شاید کمتر کسی پیدا کنید که به اندازه من با این وهابی سر و کله زده باشد. آمار بحثها و مناظراتی که من در عربستان داشتم، بیش از دویست مورد بوده است که اخیراً در سه جلد با نام «قصة الحوار الهادئ» چاپ شده است. البته یک جلدش را دوستان ترجمه کردند و بناست که امسال جلد دوم و سوم هم به فارسی ترجمه بشود.

توصیه من به دوستان این است که اگر کسی می خواهد امروز کار بکند، دیگر زمان کتاب و مسجد و محراب و منبر گذشت، نه اینکه اصلاً نباشد، باشد ولی هدف عمده نباشد. امروز مردم اهل شنیدن و نیز گشت و گذار در فضای مجازی هستند. اگر شما بتوانید ده تا هم وبلاگ و سایت بزنید و مطالب خودتان را از این طریق به مخاطب برسانید، خواهید دید که در عرض یک ماه، سی هزار نفر مطلب شما را دیده اند.

ولی اگر آمدید کتاب نوشتید، نهایتاً در 5 هزار تیراژ چاپ شد، این کتاب شما چند سال در قفسه های کتاب فروشی ها می ماند و فروش نمی رود. لذا امروز ما باید از این فضای رسانه و فضای مجازی، حداکثر استفاده را ببریم.

آقای حاج حسین یکتا می گفت: خدمت مقام معظم رهبری بودم، ایشان به من گفت که اگر من رهبر نبودم، دوست داشتم مدیر یک فضای رسانه ای باشم!

اهمیت حضور در فضاهای مجازی و سایبری

امروز مردم در خانه نشسته اند، در کنار خانواده و امکانات رفاهی و چای و... مشغول تماشای ماهواره و تلویزیون هستند. لذا تا می توانید حضور خودتان را در فضای سایبری و فضای مجازی، پررنگ کنید. اگر قصد خدمت به اسلام دارید، اگر قصد خدمت به اهلبیت را دارید، امروز راهش ورود به فضاهای مجازی است.

اما اگر نه، به چهارتا منبر و چند آیه و روایت و شعر و داستان بسنده کنید و در فلان روستا پنجاه، شصت نفر هم از پیرمردها و پیرزنها پای منبرتان باشد و یک روضه خوبی هم بخوانید و مردم اشک بریزند و... دست آخر هم یک پاکتی به شما بدهند و تمام بشود، هنیئاً لکم! ولی دیگر شما با این وضعیت، مصداق فرمایش امام صادق نخواهید شد که فرمود:

«الْعَالِمُ‏ بِزَمَانِهِ‏ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس»

کسی که آگاه به زمانه خود باشد، اشتباهات بر او هجوم نمی آورد.

کافی ج1 ص 27 کتاب العقل و الجهل

الآن این رسانه های ماهواره ای، چه شیعه، چه سنی و چه وهابی؛ همانگونه که یک تهدید بر علیه شیعه هست، فرصت بسیار خوبی برای شیعه است.

اگر ما سرباز خوبی برای امام زمان باشیم، از همین ماهواره های وهابی می توانیم استفاده ای بکنیم که شاید حوزه علمیه ما، در ظرف ده سال، نتواند استفاده بکند!

الآن همین «شبکه جهانی ولایت»، طبق شهادت مسؤلین جمهوری اسلامی، بالغ بر 50 میلیون مخاطب دارد! من از شما سؤال می کنم، شما را به دین و دنیا و آخرتتان قسم می دهم، دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات و بیوتات مراجع و... این همه هزینه هایی که می کنند، اگر ده سال نیرو اعزام بکنند، به اندازه پنجاه میلیون نفر مخاطب می توانند داشته باشند!؟

امروز این وسایل ارتباطی آمده و دشمنان ما هم از این وسایل دارند به نحو احسن استفاده می کنند. چرا ما عقب بمانیم و استفاده نکنیم!؟

رئیس شبکه تلویزیونی «فارسی وان»، در یک مصاحبه ای گفت: ما یک سال است که این شبکه را تأسیس کرده ایم، در ایران و افغانستان و پاکستان و تاجیکستان، حدود 120 میلیون مخاطب داریم!!

حالا من و شما خوشحال می شویم که منبر می رویم و «دویست نفر» پای منبر ما می نشینند! مسجد و حیاط پر می شود، «دو هزار نفر» پای منبر ما می نشینند! طرف رفته صد میلیون و دویست میلیون مخاطب جذب کرده است، ولی ما از دویست نفر مخاطب ابراز خوشحالی می کنیم!

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جلسه ششم   29/ 06/94

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (4) – نظر فقهای شیعه و سنی در «تقیه»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله. الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله.

بحث ما در جلسات گذشته در رابطه با مسئله «تقیه» بود، عرض کردیم که قبل از آن که ما وارد شبهات تقیه بشویم، و آنها را مطرح بکنیم، لازم است که یک دورنمایی از اصل مسئله «تقیه» در قرآن و روایات، و همچنین نظرات علمای شیعه و اهل سنت، در مورد تقیه را، داشته باشیم. و این مطالب را، چند جلسه تکرار کنیم تا ملکه ذهن آقایان بشود. ما این چهارچوب را به اجمال بیان می کنیم و در آینده به تفصیل بیان و بررسی خواهیم کرد.

مروری بر مباحث کلیدی جلسات گذشته

ما عرض کردیم که در باب تقیه، ما نکات مختصری را چند جلسه تکرار می کنیم تا عزیزان در ذهن داشته باشند.

الف) مشروعیت «تقیه» در قرآن:

گفتیم آیاتی از قرآن بر مشروعیت تقیه دلالت می کنند. آیه اول، آیه 28 سوره «آل عمران» است که می فرماید:

]لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة[

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد.)

سوره آل عمران(3): آیه 28

آیه دوم در این زمینه، سوره «نحل» است که می فرماید:

]مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان[

کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.

سوره نحل(16): آیه 106 ‏

و آیه سوم، در سوره «غافر» است که می فرماید:

]وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَه...[

و مرد مؤمنی از فرعونیان که ایمان خود را پنهان می داشت گفت...

سوره غافر(40): آیه 28

ب) مشروعیت «تقیه» در روایات شیعه و سنی:

در روایات شیعه، روایت اول، فرمایش امام صادق (علیه السلام) بود که فرمود:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏»

همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كافی، ج‏2، ص217، باب التقیه، ح2

و روایت دوم، فرمایش امام باقر(علیه السلام) بود که فرمود:

«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»

تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

كافي، ج‏2، ص 219، باب التقیه، ح12

در زمینه «روایات اهل سنت» روایت اول، فرمایش نبی مکرم به «عایشه» بود که فرمود:

«يَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ»

پیغمبر اکرم به عایشه فرمود: ای عایشه! اگر قوم تو تازه از جاهلیت به اسلام در نیامده بودند، دستور می دادم تا خانه خدا را خراب بکنند و حجر اسماعیل را که از خانه خارج شده را در بیت داخل می کردم.

صحیح بخاری، ج2، ص 574، باب فضل مکه و بنیانها، ح 1509

روایت دوم در «سنن ابن ماجه» از «ابوذر غفاري» روايت شده است که رسول خدا فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَ النِّسْيَانَ، وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»

همانا خداوند خطا و فراموشی را از امت من برداشته است و نیز آنچه که برآن اجبار بشوند.

سنن ابن ماجه، ج1، ص 659، باب طلاق المکره و الناسی، ح 2043

روایت سوم را «سیوطی» از نبی مکرم نقل کرده بود که فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050

و روایت چهارم را «متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل کرده بود که حضرت فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

کنزل العمال متقی هندی، ج3، ص 43، ح 5665

ج) مشروعیت «تقیه» در سیره صحابه:

مورد اول روایت «ابن حزم آندلسی» بود از «عبدالله بن مسعود» نقل کرده بود که گفته بود:

«مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»

اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.

المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336

مورد دوم، تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب» بود که عرض کردیم «ابوهریره» می گوید:

«حفظت عن رسول الله وعاءين فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم»

از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نموده‌ام كه هر آنچه تاكنون روايت كرده‌ام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد!

صحیح بخاری، ج1، ص 56، باب حفظ علم، ح 120

د) «تقيه» از ديدگاه فقهای شيعه:

وجوب و مشروعيت تقيه در شرائط خاص از ديدگاه پيروان اهل بيت (عليهم السلام) اجماعي است، كه در اين قسمت سخن شيخ صدوق (متوفاي381هـ)، شيخ طوسي (متوفاي460هـ) و محقق كركي (متوفاي940هـ) را نقل مي‌كنيم:

«شيخ صدوق» مي‌نويسد:

«التقية فريضة واجبة علينا في دولة الظالمين، فمن تركها فقد خالف دين الإمامية وفارقه.»

تقيه يکی از واجبات است که در زمان حکومت ظالمان وجوب آن حاصل مي‌شود؛ بنابراين اگر کسی تقيه را ترک کند، با مذهب شيعه مخالفت کرده و از آن بيرون است.

الهداية، ص 51

و در کتاب «الإعتقادات» مي‌نويسد:

«اعتقادنا في التقية انّها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة.»

نظر ما در مورد تقيه آن است که واجب است؛ کسی که آن را ترک نمايد مانند کسی است که نماز را ترک کرده است.

الاعتقادات في دين الإمامية، ص 107

«شيخ طوسي» درباره «تقيه» مي‌نويسد:

«والتقية - عندنا - واجبة عند الخوف على النفس وقد روي رخصة في جواز الافصاح بالحق عندها... و ظاهر أخبارنا يدل على أنّها واجبة، و خلافها خطأ.»

ما (شيعيان) تقيه را زمانی واجب مي‌دانيم که شخص، احتمال خطر بر جان خويش را بدهد؛ روايت در مورد جواز تقيه نکردن نيز آمده است... اما روايات ما دلالت دارد که تقيه واجب است و مخالفت با آن اشتباه است.

التبيان، ج 2، ص 435

«محقق كركي» نیز مي‌نويسد:

«اعلم أن التقية جائزة و ربما وجبت، و المراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف في ما يدينون به خوفا. و الأصل فيه قبل الاجماع ما اشتهر من أقوال أهل البيت عليهم السلام و أفعالهم.»

بدان که تقيه جايز است و گاهی واجب می‌شود؛ و مقصود از تقيه اين است که از روی ترس در ظاهر موافق با چيزی باشی که مخالفين به آن اعتقاد دارند. و علت وجوب آن جدای از اجماع، سخنان مشهور ائمه در اين زمينه و کردار ايشان است.

رسائل المحقق الكركي، ج 2، ص 51

ه) «تقيه» از ديدگاه فقهای اهل سنت:

«فخر رازی» در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد:

«ظاهر الآية يدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي رضي الله عنه أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقية محاماة على النفس.»

ظاهر آيه بر اين دلالت دارد كه تقيه تنها زمانی جايز است که كفار غلبه كرده و مسلط و پيروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که می‌گويد: اگر دگرگوني بين مسلمانان همانند تغيير و دگرگوني بين مسلمانان و مشركان باشد، تقيه براي حفظ جان لازم است

وی براي اثبات عدم انحصار مشروعيت تقيه به صدر اسلام و تداوم آن مي‌گويد:

«الحكم السادس: قال مجاهد: هذا الحكم كان ثابتا في أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنين فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقية جائزة للمؤمنين إلى يوم القيامة، و هذا القول أولى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمكان»

حکم ششم: مجاهد گفته است: اين حکم در اول اسلام بوده است؛ زيرا مسلمانان ضعيف بودند؛ اما بعد از نيرو پيدا کردن دولت اسلامی ديگر اين حکم جايز نيست. و از حسن روايت شده است که گفته است: تقيه برای مؤمنين تا روز قيامت جايز است. و اين نظر دوم قوی تر است؛ زيرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جايز است.

تفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 8، ص 12

آقای «نووی» متوفای 676هجری، در این زمینه می گوید:

«وقد اتفق الفقهاء على انه لو جاء ظالم يطلب انسانا مختفيا ليقتله أو يطلب وديعة لانسان ليأخذها غصبا و سأل عن ذلك وجب على من علم ذلك اخفاؤه و انكار العلم به و هذا كذب جائز بل واجب لكونه في دفع الظالم.»

علما اجماع دارند که اگر ظالمی نزد انسان آمد و از وی محل شخصی مخفی شده را به پرسد تا او را به قتل برساند، يا در مورد محل امانتی سؤال کند تا آن را غصب نمايد، واجب است کسی که محل آن را مي‌داند، آن را مخفی کرده و بگويد آن را نمي‌دانم؛ و اين از مواردی است که دروغ در آن جايز و بلکه واجب است؛ زيرا با اين کار شخص ظالمی را مانع شده است.

شرح النووي على صحيح مسلم، ج 15، ص 124

و در جاي ديگر مي‌گويد:

«و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب عليه الكذب في انه لا يعلم أين هو.»

خلافي نيست که اگر شخصی ظالم بخواهد کسی را که در نزد شخصی ديگر مخفی شده است بکشد، بر وی واجب است که دروغ بگويد که نمي‌داند وی کجا است.

شرح النووي على صحيح مسلم، ج 16، ص 158 

آقای آلوسی در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد:

«وفى الآية دليل على مشروعية التقية و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الاول من كانت عداوته مبنية على اختلاف الدين كالكافر و المسلم و الثانى من كانت عداوته مبنية على أغراض دنيوية كالمال و المتاع و الملك و الامارة.»

اين آيه دلالت بر جواز تقيه می‌کند؛ و در تعريف آن، چنين گفته‌اند: حفظ کردن جان و يا ناموس و يا مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: يكي آنكه دشمنی او به خاطر اختلاف دينی است؛ مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و ديگری آنكه دشمنی‌اش به خاطر اهداف دنيوی است؛ مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی.

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج3، ص 121

و) «تقیه» از دیدگاه علمای وهابیت:

«اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء» بالاترین مقام فتوای وهابیت است. در رأس این لجنه هم، «مفتی اعظم» قرار دارد. در جواب فتوای شماره 1275،می نویسد:

«إن اعترض عليه المصلون بالمسجد و خشي أن تحدث فتنة من وضع يده اليمنى على اليسرى في الصلاة و أن ينشأ عن ذلك ضرر ترك القبض أرسل يديه اتقاء للفتنة و الضرر، و لا يجوز له أن يتخلف عن الجماعة و يصلي في بيته»

فردی وارد مسجدی می شود و می ترسد که از قرار دادن دست راست بر روی دست چپ (تکتف) فتنه ای و مشکلی برای او ایجاد بشود، و ضرری متوجه او بشود، در اینجا باید دست باز نماز بخواند، تا ضرری متوجه او نشود. و جایز نیست که از جماعت تخلف کند و در خانه اش نماز بخواند.

فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج6، ص 383

این نکاتی که عرض کردیم، در حقیقت یک دورنمائی بود از بحث «تقیه» در اسلام. یعنی تقیه در قرآن؛ تقیه در روایات شیعه و سنی؛ تقیه نزد فقهای شیعه و فقهای اهل سنت؛ و تقیه نزد وهابیت. این چهارچوب را دوستان مثل حمد و سوره باید در ذهن داشته باشند. در ادامه بحث، ما هر کدام از این موارد را، مفصل بحث خواهیم کرد.

در ادامه خواهیم گفت که اصلاً تقیه در شیعه و سنی چه معنایی دارد؟ تقیه در نظر فقهای شیعه، چند قسم است؟ هر کدام از اقسام تقیه، چه مراحلی دارند؟ تکلیف در هر کدام از این مراحل چیست؟ متعلق تکلیف در تقیه، آیا تکلیف اولیه است، یا ثانویه است؟ تکلیف اولیه در تقیه چیست؟ آیا صحابه تقیه را به کار برده اند؟ و... همه این مباحث را در طول سال تحصیلی، مفصل بحث خواهیم کرد. ان شاءالله.

دوستان اگر کتاب نقد قفاری ما را ببینند، در جلد دوم، حدود 200 صفحه، ما درباره «تقیه» بحث کرده ایم. البته ما در آنجا فقط شبهات «قفاری» را جواب دادیم. ولی در اینجا و در بحث خارج فقه مقارن، به طور مطلق به مسئله «تقیه» خواهیم پرداخت و ابعاد مختلف مسئله «تقیه» را بررسی و شرح خواهیم داد. یعنی آنچه که درباره «تقیه» گفتنی باشد، ما خواهیم گفت. ان شاءالله.

مسئله «تقیه» برای اهل سنت و خصوصاً وهابیت از جایگاه مهمی و رفیعی برخوردار است که بیش از 400شبهه فقط در «تقیه» مطرح کرده اند. هر کسی از وهابی ها بر ضد شیعه کتاب نوشته، یکی از شبهات اساسی که مطرح کرده، بحث «تقیه» است. لذاست که امسال ما به این موضوع با اهمیت پرداخته ایم.

در جلسه دیروز به برخی نظرات علمای اهل سنت در رابطه با «تقیه» موجود در شیعه، اشاره کردیم. و جملاتی از «احسان الهی ظهیر» و « محمد احمد لوح» و دیگران نقل کردیم. و همچنین به کتاب ضد شیعی فرزند ناخلف آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگوار شیعه و صاحب کتاب «وسیلة النجاة» اشاره کردیم.

کتاب «تحریر الوسیله» که حضرت امام نوشته است، در حقیقت شرح همین کتاب «وسیلة النجاة» آقا سید ابوالحسن اصفهانی است. آقای «خوئی» و آقا «شیخ جواد تبریزی» هم، به جای «عروه»، بر همین کتاب «وسیلة النجاة» آقا سید ابوالحسن اصفهانی حاشیه نوشتند.

در هر صورت، فرزند ناخلف ایشان، آمد و کتاب هایی بر ضد شیعه نوشت و دست آخر هم در عربستان سعودی مبتلاء به مرض سرطان شد. و در یک تصادفی در نزدیک «دمام»، عمر نحسش به پایان رسید و از او جز بدنامی چیز دیگری نماند.

البته شاید هم عربستان سعودی آمد و به اندازه ای که ایشان شیر داشت، دوشید، و وقتی که دید دیگر شیر ندارد، او را کشت و نابود کرد! مثل همین شیخ فاسد،«حسین المؤید»، که فعلاً عربستان دارد از او می دوشد، و استفاده می کند، هر وقت دیدند که شیرش تمام شده و دیگر فایده ای ندارد، این شیخ فاسد را هم قطعاً از میان بر خواهند داشت! زیرا عربستان سعودی در آدم کشی، حتی دست آمریکا و رژیم صهیونیستی را هم از پشت بسته است! حتی وزیر امور خارجه خودش، «صعود الفیصل» را که گفتند مریض بود و... مشخص شد که به دستور شخص ملک سلمان یا پسرش، او را کشتند!

دست این «ملک سلمانِ» خبیث و جنایتکار، هم به تمام کشته های مصر در جریان ریاست جمهوری «مرسی» آلوده است، و هم به خون «عماد مغنیه» از سرداران حزب الله لبنان. هم در قضایای سوریه دست دارند و هم در جریان یازده سپتامبر آمریکا. حتی اگر این «سلمان» روزی تشخیص بدهد که کشته شدن فرزندش برای حکومتش خوب است، او می کشد! حتی پسرش هم در راستای بقای حکومت، اگر لازم باشد، پدرش سلمان را نیز می کشد! اینها در آدم کشی هم تجربه زیادی دارند و هم سابقه ننگینی.

نظر نواده آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی درباره تقیه شیعه:

در هر صورت، این آقای «موسی موسوی»، مرجع زاده منحرف شده، یک کتابی دارد با عنوان «المتآمرون علی المسلمین الشیعه» که در آنجا در مورد تقیه نوشته است:

«انّ إخفاء العقیدة و الرأی حفظاً للنفس من الوقوع فی التهلکة لیس تقیةً بل هو دفاع عن النفس و النبي موسى أخفى عقيدته عن فرعون رهطاً من الزمن حتى جاء دور التبليغ و الاعلان، كما أن هذا كان دأب الدعوة المحمدية  اما التقيّة التي نتحدث عنها في المذهب الشيعي فشيء لا صلة له بهذه القاعدة فالتقيّة في مذهبنا تعني سواء كنت ضعيفا أو قويا لا تجاهر بعقيدتك»

همانا مخفی کردن عقیده و رأی و نظر، برای صیانت از جان، تقیه نیست. بلکه این دفاع از نفس است. حضرت موسی نیز یک مدت زمانی، عقیده خودش را از فرعون مخفی کرد تا زمان تبلیغ و اعلان رسالت فرا رسید. این روش، سیره دعوت پیامبر اسلام نیز بوده است. اما تقیه ای که ما در مذهب شیعه از آن صحبت می کنیم، یک چیزی است که هیچ ارتباطی به قاعده حفظ نفس ندارد! تقیه در مذهب ما یعنی اینکه عقیده خودت را آشکار نکن. چه ضعیف باشی، و چه قوی باشی!

المتآمرون علی المسلمین الشیعه، ص 151

این هم از افاضات این آیة الله زاده است که خاندان نبوتش را گم کرده است!!

نظر «محمد بن عبدالوهاب» درباره تقیه شیعه:

«محمد بن عبدالوهاب» بنیانگذار حکومت سیاه وهابیت، کتابی دارد به نام «رسالة فی الرد علی الرافضة»، که بد نیست دوستان مطالعه کنند تا ببینند که اینها نگاهشان به شیعه چگونه است. ایشان در آنجا می نویسد:

«وقد وردت نصوص كثيرة عن علي و أهل بيته دالة على براءتهم عن التقیة و إنما إفتراها عليهم الرافضة لترويج مذهبهم الباطل»

از علی و اهل بیت او روایات زیادی وارد شده است که دال بر برائت ایشان از تقیه است! شیعه به دروغ تقیه را به اهل بیت نسبت داده اند تا مذهب باطل خود را ترویج دهند.

رسالة فی الرد علی الرافضة، ج1، ص 21، (مطبوع ضمن مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء الثاني عشر) المحقق: ناصر بن سعد الرشيد، الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية

حالا ببینید که کار به جائی رسیده است که «فرعون» می گوید من می ترسم «موسی» دین شما را نابود کند!

]وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَساد[

و فرعون گفت: بگذاريد من موسى را بكشم و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! من از اين مى‏ترسم كه آئين شما را دگرگون سازد و يا در اين زمين فساد بر پا كند.

سوره غافر(40): آیه 26

نکته ای که سر تا پای وهابیت را آتش می زند!!

حالا که بحث به اینجا رسید، اجازه بدهید که نکته ای را خدمت شما عرض بکنم که از نکات یادگاری ما به شماست. این از آن نکات کلیدی و مهم است که وقتی نقل می کنید، این وهابی ها از مغز استخوانشان گرفته، تا ناخن پاهایشان می سوزد!!

«عبدالعزیز بن عبداللطیف» از نواده های «محمد بن عبدالوهاب»، کتابی نوشته است با عنوان «دعاوي المناوئين» یعنی ادعاهای مخالفین محمد بن عبدالوهاب! در این کتاب از شخصی نام می برد به نام «الإمام محمد بن فیرزو» که حنبلی مذهب بوده و شیفته کلام «ابن تیمیه» و «ابن قیم» بوده است. ایشان در ابتدا از مریدان «محمد بن عبدالوهاب» بوده ولی بعدها از ایشان برگشته و علیه محمد بن عبدالوهاب، سخنان تندی گفته است. یکی از عباراتی که بر ضد محمد بن عبدالوهاب گفته این عبارت است:

«بل لعل الشيخ - يعني عبد الوهاب - غفل عن مواقعة أمه - يعني محمد بن عبد الوهاب - فسبقه الشيطان إليها فكان أبا لهذا المارد»

شاید شیخ (پدر محمد بن عبدالوهاب) از همبستر شدن با مادر محمد بن عبدالوهاب، غافل و ناتوان شده بود، لذا شیطان به جای پدرش، به مادر او نزدیک شد و شیطان شد پدر این محمد بن عبدالوهاب.

دعاوي المناوئين لدعوة الشيخ محمّد بن عبدالوهّاب، ص 37، دار الوطن، الرياض، الطبعة: الأولى، 1412هـ.ق.

اگر این عبارت را، یک شیعه می گفت، ارزشی نداشت. اگر یک سنی عادی می گفت، باز هم خیلی ارزش نداشت! ولی وقتی یک وهابی چنین حرفی می زند، آن هم کسی که شیفته ابن تیمیه و ابن قیم بوده؛ تابع و مرید محمد بن عبدالوهاب بوده، از دوستان و نزدیکان محمد بن عبدالوهاب بوده چنین حرفی را می زند، دیگر نمی شود چیزی گفت!

البته دوستان به این نکته توجه داشته باشند که تا آنجائیکه بحث، بحث علمی هست، نباید به هیچ وجه این مطالب تند بیان بشود؛ بنده معتقدم که طرح اینگونه مطالب، در جلسات علمی، خلاف شرع و حرام است!

ولی در مواقعه ای که یک وهابی بی ادبی می کند، بی حیایی می کند، و هتاکی می کند، اینگونه مطالب را، ما به عنوان تیر خلاصی استفاده می کنیم. ما حدود سیصد مورد از این تیرهای خلاصی جمع کرده ایم که در مواقع خاص و ضروری استفاده می کنیم.

مثلاً وقتی این وهابی ها میایند در «شبکه ولایت»، و به اهل بیت و یا مراجع ما جسارت می کنند، ما هم یکی دو مورد از اینها را جلوی پایشان میاندازیم، با کله به زمین می خورند و تا یک هفته، دو هفته در برنامه هایشان آتش می گیرند و می سوزند! لذا دوستان عزیز، این نکته را در ذهن داشته باشند که در بحث ها و مناظرات، روش بحث و مناظره از خود مناظره و بحث خیلی مهمتر است!

وقتی مهمانان مصری، مات می شوند!

ما دیشب، حدود ده، دوازده نفر از «مصر» مهمان داشتیم. اکثر اینها شخصیتهای علمی و برخی دیگر هم خبرنگار بودند. معمولاً تعامل ما با اینها، یک تعامل دوستانه است. من دیدم که دو نفر از اینها کمی فضول هستند! شروع کردند که بله، شما چرا معتقد به خلافت حضرت ابی بکر نیستید!؟ چه اشکالی دارد!؟

گفتم: برای چه باید معتقد باشیم؟ پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را برای خلافت معین کرده است! شروع کردم هفت، هشت مورد کتاب با آدرس جلد و صفحه برایش ردیف کردم. این بنده خدا تا اینها را شنید، همین طور دهانش باز مانده بود!

یکی از اینها که کمی فضول بود برگشت گفت: سید! پیغمبر اکرم حضرت ابابکر صدیق را برای نماز فرستاد! و چنین و چنان...

گفتم: ببین برادر من! شما دارید با یک کسی حرف می زنید که 40 هزار جلد کتاب در کتابخانه شخص خودش دارد. که 15 هزار جلد آن، کتابهای اهل سنت است. من همین صحیح بخاری شما را بیش از 17بار از اول تا به آخرش را خوانده ام! غالب روایاتش را هم حفظ هستم! شما نماز ابوبکر را مطرح کردی؟، بسم الله، به من جواب بده؛ صحیح بخاری، جلد اول، صفحه 174، حدیث 713:

«مُرُوا أَبَا بَكْرٍ يُصَلِّي بِالنَّاسِ... فَكَانَ أبوبَكْرٍ يُصَلِّي قَائِمًا و كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يُصَلِّي قَاعِدًا يَقْتَدِي أبوبَكْرٍ بِصَلَاةِ رسول اللَّهِ وَ النَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أبي بَكْرٍ»

ابوبکر را بفرستید تا با مردم نماز بخواند... پیغمبر وقتی رفت به مسجد نشسته نماز می خواند، و ابوبکر ایستاده نماز می خواند. ابوبکر به نماز پیغمبر اقتدا کرده بود و مردم به نماز ابوبکر اقتدا کرده بودند!

صحيح البخاري ج1 ص 174 ح 713

گفتم: اگر زن و بچه تو از تو سؤال بکنند که این چه نمازی است، چه جواب می دهی؟ در این روایت می گوید که ابوبکر به پیغمبر اقتدا کرده، و مردم هم به ابوبکر اقتدا کرده اند!! این چه نمازی است که خوانده شده است!؟

در اینجا، نماز پیغمبر یا درست است یا باطل! اگر باطل است، نماز ابوبکر که به پیغمبر اقتدا کرده هم، باطل است. و اگر درست است، و نماز ابوبکر هم درست است، چرا صحابه به پیغمبر اقتدا نکردند؟

گفتم: در همان صفحه، حدیث 712، بخاری نقل کرده است که:

«وَ أَبُوبَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ»

ابوبکر مکبر نماز بوده است.

صحيح البخاري  ج 1 ص 174 ح 712

این بنده خدا، تا اینها را شنید، سرش را انداخت پائین و تا آخر جلسه دیگر حرف نزد! گفتم برادر من! بروید کمی مطالعه بکنید. حداقل این کتاب های خودتان را بخوانید! این کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را بردارید و حداقل یک دوره مطالعه کنید!

یکی از اینها برگشت گفت: علی با ابوبکر بیعت کرده بود! به او گفتم: یک روایت ضعیف، یک روایت جعلی، به من نشان بده که علی بن ابی طالب با ابوبکر بیعت کرده است! اتفاقاً در «صحیح بخاری» دارد که «علی» تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.

«فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَ عَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ... فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ...وَ لَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ»

فاطمه با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت و بعد از پیامبر شش ماه زنده بود... وقتی فاطمه از دنیا رفت، علی از مردم کناره گیری کرد و در آن شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.

صحیح بخاری، ج 5، ص 82، ح 4240

گفت: خب، بعد از شش ماه بیعت کرد! گفتم: بله، بیعت کرد. امیرالمؤمنین پیام داد که ابوبکر بیاید منزل ایشان و کسی را هم با خودش نیاورد:

فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، ... وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ...»

بعد از این شش ماه به سوی ابوبکر پیغام فرستاد که به پیش ما بیا و هیچ کسی را با خودت نیاور. به خاطر اینکه از حضور عمر کراهت داشت... علی به ابوبکر گفت: تو در حق ما استبداد کردی

صحیح بخاری ج5 ص 82 ح 4240

گفتم: امیرالمؤمنین اولاً می گوید که «عمر» را با خودت نیاور! و در ثانی به ابوبکر می گوید که تو در حق ما استبداد کردی!

این بنده خدا هم ساکت شد و دیگری حرفی نزد!

در بحث ها و مناظرها، روش بحث از خود بحث مهمتر است!

لذا بنده بارها گفته ام که در بحث ها و مناظرها، روش بحث از خود بحث مهمتر است. زیرا ممکن است افرادی باشند که مطالب خوب دستشان باشد، ولی روش و منهج بحث دستشان نباشد. اینها نمی توانند در مناظرات کاری بکنند.

به عنوان نمونه، یک مناظره ای بود بین آقای «حسن سقاف» از علمای بزرگ اهل سنت اردن، که شاید در زمینه آثار «ابن تیمیه»، در «قم» ما نداشته باشیم که مثل آقای سقاف، مسلط باشد. یعنی ایشان عمر خودش را گذاشته روی مطالعه آثار «ابن تیمیه»!

ایشان در شبکه «المستقله» یک مناظره ای داشت با آقای «عائض القرنی» از اساتید دانشگاه محمد بن سعود ریاض. این آقا از نظر فن مناظره کاملاً مسلط؛ ولی از نظر علمی بی سواد! آقای سقاف، از نظر علمی قوی، ولی در فن مناظره زیر صفر!

حتی در یک شب که مناظره به صورت زنده پخش می شد، حضرت آیة الله سبحانی و آقای نواب و... آمدند منزل ما. وقتی مناظره را گوش دادند، همه ایشان از این طریق مناظره آقای سقاف، تعجب کردند! چون آقای سقاف از دوستان نزدیک حاج آقای سبحانی است. و وقتی آقای سقاف به قم می آید، مستقیم به منزل ایشان می رود.

همه تعجب کرده بودند که یک شخصیت عالم و باسواد، در برابر یک شخص بی سواد، نتوانست کاری بکند! چرا؟ چون فن مناظره بلد نبود! روش بحث را نمی دانست! بنابراین عزیزان دقت بکنند که در روش و فن مناظره کار جدی باید بکنید.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتم   31/ 06/94

نقد و بررسی سخنان شیخ الأزهر، بر ضد مبانی اعتقادی تشیع (3)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

یک خبر مهم و نگران کننده!!

دوستان مستحضر باشند که از امشب، چهل شبکه ماهواره ای عربی، همزمان با هم، قرار است که به مدت دو روز، بر علیه شیعه و ایران و با عنوان برنامه پخش بکنند. این مطلب همین امروز در خروجی این سایت www.arabi21.com  قرار داده شده است و ما تا دیروز بی خبر بودیم.

البته اصل خبر را می دانستیم که قرار است در این شبکه ای وهابی، برنامه با عنوان «الخطر الصفوی فی البلاد العربی» پخش بکنند ولی تفصیلش را امروز متوجه شدیم. که البته اسم برنامه را هم عوض کردند و «کشف حقیقت ایران» گذاشتند!

صدا و سیمای ما هم الحمدلله، خیلی موفق است! و ما تشکر می کنیم!! آقای «سرافزار» افتخار می کند که بهترین برنامه تلویزیونی ما برنامه «خنداونه» است!! دشمن ما در چه فکری و چه برنامه ای بر ضد ماست! و ما در چه فکری!؟

راه حل اول: اطلاع رسانی نقشه دشمن!

تقاضای ما از دوستان این است که این مسئله و این نقشه دشمن را اطلاع رسانی بکنند. به بیوتات مراجع مراجعه کنید و اطلاع رسانی کنید. به اساتید و فضلا اطلاع بدهید، به سایت اینترنتی مراجع مراجع کنید، به دفتر آقایان زنگ بزنید. نه یک نفر، صدها نفر باید زنگ بزنند و مطالبه بکنند که چه باید کرد!؟ این واجب است! مثل نماز، بلکه از نماز واجبتر است! این حرکت باید ابتدا از قم شروع بشود. ما امروز جلسه ای داریم با دوستانمان از وزارت امور خارجه و سپاه قدس و... که ببینیم در رابطه با این موضوع چه باید بکنیم!؟

ترس ما از آن است که اینها همان نقشه ای را که برای «یمن» پیاده کردند، برای «ایران» بخواهند اجرا بکنند! یعنی یک اجماع منطقه ای درست بکنند بر ضد ایران، و یک غلطهایی در این میان مرتکب بشوند! لذ لازم است که به مردم اطلاع بدهید، در سایت ها، وبلاگ ها، و در سایتهای خبری اینها را منعکس بکنید.

شما باید این مسئله را با بیوتات مراجع در میان بگذارید، با آقازاده های آقایان که الآن در بعضی جاها، مرجع واقعی، آقازاده ها هستند! لذا به این مراجع واقعی! هم مراجعه کنید و اطلاع رسانی کنید.

از افرادی هم که قرار است در این برنامه هماهنگ بر ضد شیعه و ایران، صحبت بکند، «حسین المؤید» است! لذا ما از دیروز صبح، این مستند جاسوسی این «مؤید» را مدام از «شبکه ولایت» در حال پخش داریم. و همچنین جنایات عربستان سعودی را از دیروز، هر نیم ساعت یکبار پخش می کنیم.

راه حل دوم: حضور در شبکه های ماهواره ای وهابی!

یکی دیگر از کارهایی که دوستان در این رابطه می توانند انجام بدهند، حضور در شبکه های ماهواره ای وهابی هاست. شبکه کلمه، شبکه وصال، شبکه توحید و... هر روز برنامه زنده دارند. دوستان اگر بتوانند به این برنامه ها ورود پیدا کنند ولو اینکه نیم ساعت، چهل دقیقه هم پشت خط بمانند، ولی دو کلمه حرف حسابی بزنند، می ارزد.

وارد این شبکه ها بشوید و سؤال کنید که امروز متجاوز عربستان است یا ایران؟ دوستان تا می توانند، روی عربستان سعودی مانور بدهند. زیرا تمام توطئه ها زیر سر عربستان سعودی است! از اینها سؤال کنید که چرا کشورهای عربی، یک قدم در رابطه با مسئله «فلسطین» برنداشته اند؟

الآن نزدیک 70 سال است که این صهیونیست ها مسلمانان فلسطین را می کشند. چرا تا به حال این سردمداران عرب، یک برنامه مشترک در دفاع از فلسطینی ها نداشته اند!؟ اتفاقاً بر عکس؛ این وهابی ها با «ایران» که مخالف اسرائیل و مدافع مظلوم فلسطین است، سر جنگ دارند. و برای فرافکنی می آیند و برنامه تولید می کنند با عنوان «اسرائیل و ایران دو روی یک سکه»!!

مردم «یمن» گناهشان چه بود که مورد تجاوز وحشیانه عربستان قرار گرفتند؟ آیا اینها به عربستان حمله کرده بودند؟ آیا به ابوبکر و عمر فحش داده بودند!؟ آیا به «عایشه» توهین کرده بودند؟ گناه یمنی ها چه بود!؟ آیا یک رئیس جمهور مستعفی و بی لیاقتی که با لباس زنانه، از یمن فرار کرده، ارزشی داشت که به خاطر او این همه انسان را بکشند!؟ این ننگ، تا ابد بر پیشانی رئیس جمهور یمن ماند، که با بی شرمی و با لباس زنانه از کشورش فرار کرد و به دامان حکّام جنایتکار عربستان پناهنده شد!

در اینگونه قضایا، از عزیزان تقاضا دارم که کمی از بحث های متداول حوزه فاصله بگیرند و در اینگونه مسائل ورود پیدا بکنند. ما باید تلاش بکنیم تا مصداق این روایت امام صادق (سلام الله علیه) باشیم که فرمود:

«الْعَالِمُ‏ بِزَمَانِهِ‏ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس»

کسی که آگاه به زمانه خود باشد، اشتباهات بر او هجوم نمی آورد.

کافی ج1 ص 27 کتاب العقل و الجهل

برگردیم به بحث...

ادامه بررسی صحبتهای دکتر طیب، شیخ الأزهر!

بحث ما درباره صحبتهای ماه رمضان آقای دکتر «احمد الطیب»، شیخ الأزهر مصر، بر ضد مبانی اعتقادی شیعه بود که گفتیم این آقا گفته بود:

«دو کتاب وجود دارد که تألیف دو نفر عالم و فاضل از علمای شیعه که نظریه امامت شیعه را خوب ترسیم کرده اند. و یک سری اشکالاتی دارند بر عقیده امامت از دیدگاه شیعه، که یکی از این کتابها متعلق است به آقای احمد الکاتب با نام السنة و الشیعة و کتاب دیگری متعلق است به مرجع تقلید شیعیان آقای سید علی الأمین»

ایشان دو روز در ماه مبارک رمضان، به این بحث اختصاص داد و حسابی از این دو نفر تجلیل کرد. و گفت که ای کاش علما و مراجع شیعه، از این دو نفر عالم و فاضل الگو بگیرند، و نظریات این دو نفر را ملاک عمل قرار دهند!!

علمای شیعه باید این سخن «احمد الکاتب» را، ملاک خود قرار بدهند!

آقای دکتر «طیب» در بخشی از این صحبتهای خود، خطی را که علما و مراجع شیعه باید ملاک خود قرار بدهند را از «احمد الکاتبِ منحرف» نقل کرد که وی گفته است:

«اینکه مسئله امامت یک نص الهی باشد، هرگز در قرن اول هجری شناخته شده نبود، بلکه این فکر منصوص بودن امامت، در قرنهای اخیر مطرح شده است!»

این حرفها را «کدیور» هم در یکی از این دانشگاههای شهر تهران مطرح کرده بود که مسئله امامت به عنوان منصوص الهی و دارای عصمت، از قرن دوم و سوم هجری، و توسط «شیخ صدوق» و دیگران، مطرح شده است! متأسفانه اینگونه سخنان، ویروسی است که در جان خیلی ها نفوذ پیدا کرده است.

خیلی از علمای شیعه دچار اشتباه شده اند!

آقای دکتر «طیب» این بار سخنی را از «سید علی الأمین» ذکر می کند که گفته است:

«در اینجا علمای زیادی از شیعه مرتکب اشتباه شدند و بین مسئله امامت دینی و امامت سیاسی خلط کرده اند. امامت سیاسی متعلق به خلفا بوده، و امامت دینی متعلق به علی بن ابی طالب. بنابراین علی بن ابی طالب در همان زمان نیز امام بود ولی امامت دینی را بر عهده داشت.»

کلام سخیف «بی آزار شیرازی»!

بعضی از خودی های ما نیز این حرفها را تکرار کرده اند. مثل آقای «واعظ زاده خراسانی»، و آقای «بی آزار شیرازی» که همین منطق را در مورد مسئله امامت دارند. شما اگر در آثار آقای بی آزار شیرازی - که قبلاً رئیس دانشگاه مذاهب تهران بود - دقت کنید، خواهید دید که ایشان می گوید:

«امامت سیاسی، با امامت دینی نباید مخلوط بشود! علی بن ابی طالب در زمان خلفا هم، امام بود، ولی امام دینی بود! و از این مسئله راضی بود و اعتراضی هم نداشت! و خشنود بود از اینکه امامت سیاسی بر عهده خلفاست و امامت دینی به عهده ایشان است!»

حتی ایشان یک جمله سخیفی هم دارد و می گوید:

« علی بن ابی طالب در زمان خلفا، به مراتب خشونت تر بود از زمان خلافت خودش! چون در زمان ابوبکر و عمر، یک مشاوری مثل علی بن ابیطالب برای خلفا بود، ولی در زمان خلافت خودش، یک مشاور خوبی مثل خودش نداشت!»

دو مناظره سخت، با «بی آزار شیرازی»!

بنده با این آقای «بی آزار شیرازی»، دو مورد مناظره ای سخت داشتم. یک جلسه در مؤسسه ولیعصر برگزار شد. با نظارت مرحوم آیةالله خزعلی (رضوان الله تعالی علیه)، که ضبط هم شد. و جلسه دوم در منزل خود آقای بی آزار شیرازی در لواسان تهران برگزار شد.

رفتیم در منزل ایشان، هم ناهارش را خوردیم، هم چایش را خوردیم، و هم در بحث، حسابی شکستش دادیم. در آن جلسه، هم دکتر «زمانی» معاون بین الملل حوزه بود، و هم آقای «خزعلی» بود.

ما به حول و قوه الهی، در آن جلسه بلایی به سر این «بی آزار شیرازی» آوردیم، که پسر ده، دوازده ساله اش از ناراحتی داشت سکته می کرد! چون دید که باباش، راست و چپ دارد ضربه می خورد. به طوری که آقای خزعلی وقتی دید که خیلی حال این پسر بد است، او را دلداری داد که پسرجان این بحث علمی است. نگران نباش! ما الآن، هم بحث علمی می کنیم، هم داریم میوه و چایی می خوریم.

آقای «بی آزار شیرازی» تا آمد کارش را توجیه کند، آقای دکتر «زمانی» که طرف ایشان بود، برگشت گفت: ببین آقای بی آزار! حرف آقای قزوینی، حرف درستی است! تو محکوم هستی و این حرفهایی که در این کتابهایت نوشته ای، کاملاً خلاف است، آقای قزوینی ثابت کرد که حرفهایت نادرست است. شما به جای توجیه کردن، در حضور آقای «خزعلی» قول بده که در چاپ های بعدی کتاب، سخنان نادرستت را حذف کنی، و اصلاح کنی!

سخت ترین مناظره ای که در طول عمرم داشتم!

ما صلاح ندیدیم که این مناظره را منتشر کنیم. ولی اگر یک روزی لازم باشد، منتشر می کنیم. البته این قضیه، واقعاً دردآور است. زیرا آدم یک وقت با یک وهابی بحث می کند، خب قضیه معلوم و مشخص است. ولی وقتی با یک شیعه بحث می کنی، بالاترین مصیبت برای آدم است. یعنی واقعاً مصیبت است که ما بیائیم با یک عالم شیعی بحث بکنیم در مورد خلافت و امامت امیرالمؤمنین!

در طول عمرم، هیچ بحث و مناظره ای برایم سخت و دردآور تر از این نبود که - در میان صدها مناظره، حتی مناظره با مفتی اعظم عربستان - بیایم با یک عالم شیعی بنشینم و درباره حقانیت امیرالمؤمنین بحث بکنم! یعنی آدم واقعاً می سوزد.

اثبات امامت در پنج دقیقه!

لذا دوستان سعی بکنند در مباحث امامت و خلافت امیرالمؤمنین خوب مطالعه بکنند. ما سال گذشته یک بحثی داشتیم با عنوان «اثبات امامت در پنج دقیقه»! یک فایل هیجده صفحه ای مفید و مختصر، در اثبات امامت و خلافت امیرالمؤمنین که در سایت حضرت ولیعصر(عج) هم موجود است.

ما در حال تلاش هستیم که فایل تصویری این بحث را آماده کنیم، تا مباحث ولایت استدلالی، هم برای خودمان، هم خانواده و هم شاگردانمان، کاملاً واضح و روشن باشد. تا وقتی اگر یک وهابی یا یک سنی آمد و گفت که شما چرا خلافت ابوبکر را قبول ندارید و معتقد به خلافت امیرالمؤمنین هستید، بدون معطلی جواب بدهیم که «حاکم نیشابوری» از پیغمبر نقل کرده است که فرموده:

«إنّ عليّا منّي و أنا منه و هو وليّ كلّ مؤمن بعدي»

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاکم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

«صحيح على شرط مسلم»

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك علی الصحیحین، ج 3 ص 110

«شمس الدين ذهبي» نيز در «تلخيص المستدرک» اين روايت را «صحيح» دانسته است.

«محمد ناصر الدين الباني» نيز درباره اين روايت گفته:

«صحّحه الحاكم و الذهبي و هو كما قالا.»

اين روايت را حاکم و ذهبي تصحيح کرده‌اند. اين روايت، صحيح است همان‌گونه است که حاکم و ذهبي گفته‌اند.

السلسلة الصحيحة، ج 5، ص222

و همچنین پیغمبر به امیرالمؤمنین فرموده است:

«وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»

و تو خلیفه و جانشین بعد از من هستی برای تمامی مؤمنین

مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 138

آقای «البانی» هم می گوید:

«إسناده حسن و رجاله ثقات رجال الشيخين»

سند این روایت حسن است و رجالش هم ثقه هستند و از رجال صحیح مسلم و صحیح بخاری هستند.

السنة، ابن ابی عاصم، ج2، ص 565، ح 1188 (ومعه ظلال الجنة في تخريج السنة بقلم: محمد ناصر الدين الألباني)

وقتی شما اینگونه وارد بشوید، و در عرض چند دقیقه، حقانیت خودتان را اثبات کنید، طرف مبهوت می ماند و مغلوب می شود. لذا ما باید این مطالب اساسی را، همیشه در آستین داشته باشیم.

گروهی از نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری از دانشگاه کرمانشاه آمده بودند پیش من، قضیه ای را نقل می کردند و اشک می ریختند. می گفتند یک روحانی، ماه رمضان آمده بود در خوابگاه دانشجوئی برای تبلیغ. به ایشان گفتیم که ما قصد داریم که یک جلسه پرسش و پاسخ بگذاریم، شما موافقید؟ گفت: بله خیلی هم خوب است.

ما اعلامیه زدیم، دعوت کردیم و سالن را آماده کردیم. دانشجویان هم استقبال خوبی کردند و سالن پر شد. حاج آقا رفت پشت تریبون، یک دانشجویی که جلو نشسته بود، یک سؤالی کرد، این حاج آقا برگشت گفت: اتفاقاً جواب این سؤال را استاد ما به ما گفت و من در دفترم نوشته بودم ولی یادم رفت و در قم جا مانده. نفر دوم سؤال کرد...؛ حاج آقا جواب داد که اتفاقاً همین سؤال را هم استاد ما گفته بود و من در دفترم نوشته بودم، ولی در قم جا مانده است!

اینها این داستان را نقل می کردند و اشک می ریختند. گفتند: با این وضعیت که پیش آمد، جلسه به هم ریخت و ما آرزو می کردیم که زمین سالن آمفی تئاتر دهن باز می کرد و ما را فرو می برد!

لذا من دست همه دوستان را می بوسم و تقاضا دارم که تلاش کنید کمتر بخوانید، ولی خوب بخوانید! امروز بحث «امامت»، «ولایت»، «عدالت صحابه»، «سب صحابه»، قضیه «عایشه»، «تحریف و عدم تحریف قرآن»، و... از ضروریاتی است که شما هر کجا که می روید، از این موضوعات، مورد سؤال واقع می شود. چه از ناحیه شیعه، و چه از ناحیه اهل سنت، چه عالم و باسواد، و چه فرد بازاری و خانم خانه دار و...

مستندی دیدنی، درباره نقد عقاید وهابیت

همین دیشب، شبکه «ولایت» یک مستندی را پخش کرد از «عرفان آباد» استان گلستان، که به نظر من دیدنش برای تک تک شما از واجبات باشد. اگر بنده از باب روایت «من علمنی حرفاً...» حقی به گردن شما دارم، به همه شما تکلیف می کنم که این مستند را حتماً ببینید. شاید من خودم در عمرم از کمتر برنامه ای اینقدر لذت برده ام.

اینها در این منطقه آمدند بچه های کوچک شش ساله، هفت ساله را، که اهل سنت هم هستند، آموزش دادند برای نقد عقائد وهابیت! به گونه ای مسلط نقد می کنند که انسان گمان می کند یک عالم مجتهد دارد درس خارج می گوید! خانم خانه دار از طرفی مشغول تهیه چایی است، از طرفی دارد حرف می زند در نقد عقاید وهابیت! عده ای خانم مشغول فرش بافی هستند، یک دختر کوچک نشسته، دفترش را باز کرده، به اینها درس نقد عقاید وهابیت می دهد!

این مستند، هم در «شبکه ولایت» موجود است، و هم در سایت حوزه علمیه عرفان آباد. ولی کلیپی که دیشب در شبکه ولایت پخش شد، گل سرسبد کلیپ های اینها بود. یعنی انسان باید روش تبلیغ و تدریس را از اینها یاد بگیرد!

در هر صورت؛ آقای دکتر «طیب» در این سخنرانی ماه مبارک رمضان خود، به اعتقادات شیعه نسبت به مسئله امامت ایراداتی وارد کرد و حرف خود را نیز مستند کرد به دو نفر به نام های «سیدعلی الأمین» و «احمد الکاتب»! در حالی که ما در جلسه قبل گفتیم که تعداد ده، دوازده نفر از مراجع معظم تقلید، پیرو استفتائی که از ایشان شده بود، گفتند که آقای «سید علی الأمین»، نه تنها مرجع تقلید نیست، نه تنها شیعه نیست، بلکه دشمن اهل بیت نیز هست! ولی متأسفانه آقای دکتر طیب، شیخ الأزهر، با استناد به حرفهای این فرد منحرف، و با تعبیر عالم و مرجع تقلید و... بر ضد شیعه استفاده می کند! و می گوید که علمای شیعه باید حرفهای سیدعلی امین را ملاک خودشان قرار بدهند!

در مورد «احمد الکاتب» نیز که آقای دکتر «طیب»، او را عالم شیعی معرفی کرد، باید عرض کنیم که ایشان در مناظره ای که در شبکه «المستقله» داشت، رسماً اعلام کرد که:

«لانَعتَقِدُ بِوجودِ إمامٍ ثانِی عَشَر»

ما به وجود امام دوازدهم هیج اعتقادی نداریم!

آقای دکتر طیب! شما بر چه اساسی، کسی که می آید و یکی از مهمترین ضروریات شیعه را منکر می شود، به عنوان متفکر شیعی مطرح می کنید!؟

والسلام علیکم ورحمة الله  

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هشتم   05/ 07/94

نکاتی پیرامون مسئله «غدیر» (1)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

از آنجائی که ایام «غدیر» نزدیک است، و در رسانه های وهابی، بحث ها و شبهات غدیری مطرح می شود، امروز نکاتی را در این زمینه خدمت دوستان تقدیم می کنیم.

حضرت ولیعصر(عج)، «هشام بن حکم» می خواهد!

وهابی ها تلاش می کنند که از واقعه مهم «غدیر»، یک افسانه بسازند! یکی می گوید:«اصلاً غدیری در کار نبوده است!». دیگری می گوید: «غدیر یک جای خشک و بیابان لم یزرعی بوده است که انسان نمی تواند حتی مدت کوتاهی در آنجا بماند!» و یکی می گوید: « غدیر جای سرسبز و خوش آب و هوائی بوده است!» و تناقضات زیادی از این دست، در عبارات و سخنان این وهابی ها مشاهده می شود.

حتی بعضی از این وهابی ها، تعبیر سخیفی درباره «غدیر» دارند و می گویند: « غدیر، سیاه ترین روز تاریخ اسلام است!» که ما قبلاً عرض کردیم که برای فرقه ضاله وهابیت، سیاه ترین روز تاریخ، غدیر است، زیرا غدیر، تمام تار و پود فکری آنها را به هم ریخته است! و تمام دروغ ها، و افتراهای وهابیت را، و در حقیقت ماهیت پلید وهابیت را روشن ساخته است.

در این راستا، آنچه که مهم است، این است که حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه) به دنبال نیروهایی است که مثل «هشام بن حکم»، امروز بیایند و در این جنگ تمام عیار رسانه ای، پاسخگوی این شبهات و این مباحث باشند.

تمجید عجیب امام صادق(علیه السلام)، از «هشام بن حکم»!

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، روایت عجیبی را درباره «هشام بن حکم» از وجود مقدس امام صادق (سلام الله علیه) نقل می کند. روایت بسیار زیباست. این روایت از آن دسته از روایاتی است که انسان اگر صد بار هم بخواند، مثل آیات نورانی قرآن کهنه گی ندارد. این روایت، صحیحه هم است از «یونس بن یعقوب» که از اصحاب خاص امام صادق (سلام الله علیه) است که می گوید:

«كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ صَاحِبُ كَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِكَ...

من در نزد امام صادق نشسته بودم که مردی از شام بر ایشان وارد شد و گفت: من کسی هستم که در کلام و فقه و واجبات، متخصص هستم و الآن آمده ام تا با اصحاب تو مناظره کنم.

این جریان ملاقات مرد شامی با امام صادق (سلام الله علیه)، در موسم حج و در منطقه «منا» صورت گرفته است. البته در آن زمان، «منا» این قدر ناامن نبوده است! افراد ناباب و نااهلی مثل این «آل سعود» (آل یهود) که اینگونه در حق مسلمین جنایت می کنند، نبودند. دیشب یک سری تصاویری را دوستان برایم فرستاده بودند که خیلی برای من دردآور بود. وهابی ها در جریان فاجعه منا، وقتی دیدند که دیگر نمی توانند با آمبولانس، جنازه ها را منتقل بکنند، با «لودر» این جنازه ها را بر می داشتند و داخل کامیون می ریختند!!

البته همه هم نمرده بودند. بعضی ها زخمی بودند، شاهدان عینی می گفتند که بعضی از اینها داد می زدند، و کمک می خواستند، ولی متأسفانه اینها، همه را با هم می ریختند داخل کامیون و می بردند! حتی در غسالخانه هم، اینها به داد زخمی ها نمی رسیدند. یک بنده خدائی می گفت من به یک ترفندی وارد غسالخانه شدم، دیدم همینطور اجساد را روی هم ریخته اند. حتی بعضی اجساد در حال حرکت بودند، با دست و سرشان اشاره می کردند ولی هیچ کس نبود که به داد اینها برسد!

درحقیقت برای این وهابی ها، به هیچ وجه جان انسان ارزشی ندارد. یعنی وحشی ترین ارتش دنیا، نسبت به دشمنان خود، اینچنین برخوردی نمی کند، که این وهابی ها با زائرین بیت الله الحرام انجام دادند!

فاجعه منا، یک جنایتی بود که شاید در این 1400سال سابقه نداشت. شاید این خون بی گناهان «یمن» بود که خواست دودمان آل سعود را در سطح بین الملل رسوا کند! با به وقوع پیوستن جنایت یمن، یک رسوایی و یک ننگی برای آل سعود ایجاد شد که با هیچ رنگی قابل پاک شدن نیست! و شاید این مقدمه ای باشد برای اینکه اداره حرمین شریفین به دست مسلمانها بیافتد. و این نااهلان از اداره حرمین شریفین کنار گذاشته شوند. گر چه برداشت ما این است که آل سعود (آل یهود) در حال سپری کردن روزهای آخر عمرشان هستند! چرا که الآن هم، اینها به جان هم افتاده اند.

«فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ يَا يُونُسُ لَوْ كُنْتَ تُحْسِنُ الْكَلَامَ كَلَّمْتَهُ قَالَ يُونُسُ فَيَالَهَا مِنْ حَسْرَةٍ... ثُمَّ قَالَ لِي اخْرُجْ إِلَى الْبَابِ فَانْظُرْ مَنْ تَرَى مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ فَأَدْخِلْهُ قَالَ فَأَدْخَلْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ الْأَحْوَلَ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ قَيْسَ بْنَ الْمَاصِرِ وَ كَانَ عِنْدِي أَحْسَنَهُمْ كَلَاماً...

امام صادق به من فرمود: ای یونس! اگر تو در علم کلام متخصص بودی، با او بحث می کردی! یونس بن یعقوب گفت: حسرت می خورم که علم کلام نمی دانم! سپس امام به من فرمود: برو بیرون ببین کسی از متکلمین را می بینی تا بیاوری با این مرد شامی مناظره بکند؟ من رفتم و حمران بن اعین که متکلم خوبی بود را آوردم. ابوجعفر احول (مؤمن الطاق) را آوردم که متکم خوبی بود. و هشام بن سالم نیز که در کلام متخصص بود را آوردم. و همچنین قیس بن ماصر که به نظر من در علم کلام از همه اینها باسوادتر بود را نیز آوردم.

فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ رَأْسَهُ مِنْ فَازَتِهِ فَإِذَا هُوَ بِبَعِيرٍ يَخُبُّ فَقَالَ هِشَامٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّ هِشَاماً رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَقِيلٍ كَانَ شَدِيدَ الْمَحَبَّةِ لَه‏ قَالَ فَوَرَدَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ وَ هُوَ أَوَّلَ مَا اخْتَطَّتْ لِحْيَتُهُ وَ لَيْسَ فِينَا إِلَّا مَنْ هُوَ أَكْبَرُ سِنّاً مِنْهُ قَالَ فَوَسَّعَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ قَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ...»

امام صادق در این هنگام سرش را از شکاف خیمه بیرون کرد و دید که فردی از دور سوار بر شتر می آید. حضرت در این هنگام فرمود: به خدا قسم که هشام است. امام به هشام بن حکم، محبت زیادی داشت. او هنوز موی صورتش در نیامده بود و هر کس که در مجلس نشسته بود، از او بزرگتر بود. وقتی هشام وارد خیمه امام صادق شد، حضرت به او جای داد و فرمود: هشام، با قلب و زبان و دستش یاور و یاری گر ماست.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص171

دوستان توجه داشته باشند که تمام علوم قداست دارند، علم «فقه» قداست دارد، علم «تاریخ»، «تفسیر» و... همه این علوم قداست دارند؛ ولی آن علمی که امروز ما در جهان معاصر نیاز داریم و ضرورت دارد که عزیزان طلبه ما در این حوزه علمی، خودشان را خوب مجهز بکنند، علم «کلام» و یا به معنای عام کلمه، «پاسخگوئی به شبهات» است.

ما امروز نیاز یه طلبه هایی داریم که مصداق این کلام امام صادق (سلام الله علیه) باشند که به هشام بن حکمِ جوان، که هنوز موی صورتش درنیامده، فرمودند: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ». این تعبیر در حق هشام در حالی است که «زراره» با تمام قداستی که دارد، و افقه الأولین است، یا «محمد بن مسلم»، و «جمیل بن دراج» و... هیچکدام چنین تعبیری در حقشان، از امام صادق وارد نشده است!

وقتی چشم حضرت به «هشام بن حکم» می افتد، می فرماید که بخدای کعبه قسم که «هشام» دارد می آید! این کلام حضرت در حالی بود که افرادی مثل «هشام بن سالم»، «حمران بن اعین» و «مؤمن الطاق» که از قهرمانان بحث و مناظره هستند، در مجلس حضور داشتند. ولی گویا امام منتظر کس دیگری بودند!

چگونه می توان، ناصر امام زمان (سلام الله علیه) بود؟

ما امروز نیاز داریم به یک چنین افرادی که با قلب و زبان و دستش، ناصر و یاور امام زمان باشد. یعنی وقتی امام زمان (سلام الله علیه)، چشمش به یک طلبه ای می افتد، بفرماید که فلان طلبه «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ»!

و این مستلزم این است که اولاً: ما دشمن را بشناسیم و قدرت دشمن را شناسی کنیم، و حربه آنها را نیز بدانیم. و ثانیاً: جواب حربه ها و شبهاتشان را بدانیم، روش غلبه بر دشمن را بیاموزیم و مطابق با امکانات و توانمندی های دشمن، وارد میدان مبارزه بشویم.

در حقیقت، در صحنه مبارزه علمی با دشمن، هم باید علم باشد، و هم روش بحث و مناظره! وقتی این دو فاکتور مهیا شد، باید وارد میدان مبارزه شد. و در این میان، شبکه های ماهواره ای وهابی، یکی از این میدانهاست، بلکه بزرگترین میدانهای نبرد است!

شبکه های ماهواره ای وهابی ها، فرصتی مغتنم!

من بارها گفته ام که امروز، این شبکه های ماهواره ای وهابی ها، اگر چه از طرفی تهدید است، ولی از طرف دیگر، فرصت خوبی برای نشر فرهنگ اهل بیت هستند. لذا من معتقد، طلبه ای که امروز در حوزه علمیه کار می کند،باید از وضع حاضر و آنچه در این سایت ها و شبکه های ماهواره ای بر ضد شیعه و مکتب اهل بیت می گذرد، آگاه باشد، تا بتواند مطابق برنامه های دشمنان اهل بیت، وارد عرصه کارزار بشود.

من بارها به دوستان گفته ام که این شبکه های وهابی مثل کلمه، نور، توحید و وصال، روزی هفت، هشت ساعت برنامه زنده دارند. این بهترین فرصت حضور من و شما در این شبکه هاست برای متزلزل کردن عقاید وهابیت و در مقابل، ترویج مکتب اهل بیت (علیهم السلام). ولی متأسفانه طلبه های ما به این میدان ورود پیدا نمی کنند! در مقابل، عده ای از مردم عادی وارد می شوند که نه سواد دارند و نه قدرت دفاع. لذا یا نمی توانند دفاع بکنند و علی رغم نیت خوبی که دارند، خرابکاری می کنند و یا اینکه وقتی به این شبکه های وهابی زنگ می زنند، شروع می کنند به فحاشی کردن.

همین دو، سه شب پیش، یک بنده خدائی زنگ زد به «ملازاده»، و شروع کرد به فحش رکیک ناموسی به ایشان دادن! «ملازاده» هم متأثر شد و شروع کرد حق حق گریه کردن! گفت کسی تا به حال، فحش ناموسی به من نداده بود و... ملازاده با این مظلوم نمایی، که نتیجه حماقت و دیوانگی آن خبیث به ظاهر شیعه بود، ضربه ای به شیعه زد که اگر ده سال تلاش می کرد، نمی توانست همچین ضربه ای به شیعه بزند!

لذا من معتقدم که امروز، حضور در این رسانه ها، برای طلبه های ما یک واجب عینی است! یعنی باید طلبه های ما این شبکه ها را رصد بکنند، روشهای تبلیغی اینها را یاد بگیرند و با علم و آگاهی و داشتن روش در بحث و مناظره، وارد میدان بشوند.

البته کم و بیش دوستانی هستند در قم و مشهد و... که با ما هم مرتبط هستند، و بعضاً به این شبکه های وهابی، ورود پیدا می کنند و با یک دقیقه صحبت کردن، تمام دو ساعت تلاش و صحبت مجریان و کارشناسان برنامه آنها را به باد می دهند! زیرا آنها حرفی برای گفتن ندارند. مثل یک بادکنکی است که اینها دو ساعت شروع می کنند به باد کردن! فقط در این وسط، نیاز یه یک مرد هست که یک سوزنی به این بادکنک بزند و آن را بترکاند.

البته آن کس که می خواهد وارد بشود، هم باید سوزن داشته باشد و هم باید سوزن را آنچنان بزند که بلافاصله، باد این بادکنک خالی بشود! به عنوان نمونه، چند وقت پیش بنده خدائی زنگ زد به «ملازاده»، و گفت: آیا درست است که شما می گوئید «مولا» در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای محبت است؟ گفت: بله، مولی به معنی محبت است! پرسید: آیا علی بن ابی طالب در طول عمرش، یک بار فرموده است که پیغمبر در روز غدیر، محبت مرا به مردم معرفی کرد؟ ملازاده معطل ماند که چه بگوید! چند ثانیه متحیر شده بود که چه بگوید! یک نگاهی به دوربین می کرد، یک نگاهی به پایین می انداخت! اینگونه سؤال کردن را می گویند هنر! بعد برگشت گفت: نه، من ندیدم جائی استدلال کرده باشد!

چرا «عایشه»، جزء آیه تطهیر نیست!؟

مثل این سخن آقایان که می گویند «عایشه» هم جزء «آیه تطهیر» است! همین جواب این بیننده را می دهیم که آیا یک روایت ضعیف داریم که  عایشه به این مسئله اشاره کرده است؟ آیا در یک روایت ضعیف وارد شده است که عایشه گفته باشد من جزء آیه تطهیر هستم؟ هرگز نداریم. بالاتر اینها، قرآن به صراحت می گوید:

]فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما[

دلهای شما ازحق منحرف گشته است.

سوره تحريم(66): آیه 4

آیا واقعاً کسی که از حق منحرف گشته است، ]لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ[ شامل او می شود!؟ یا مثلاً قرآن کریم می فرماید:

]ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلين[

خداوند مثلى براى كسانى كه كافر شده‏اند زده است، مثل به همسر نوح، و همسر لوط، آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند، و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت. و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند.

سوره تحريم(66) : آیه10

اکثر مفسرین اهل سنت گفته اند که این آیه، کنایه و تعریضی است به «عایشه» و «حفصه» هسران پیامبر، به خاطر برخی اعمالی که داشتند.

تفسیرکشاف، ج4، ص 575؛ فتح القدیر شوکانی، ج5، ص 255؛ زاد المسیر ابن جوزی، ج8، ص 314؛ تفسیر قرطبی، ج18، ص 202؛ تفسیر کبیر، ج30، ص 44

آیا می شود کسی درباره اش آیه «تطهیر» نازل شده باشد، ولی خداوند او را تشبیه بکند به همسر حضرت نوح و همسر لوط !؟ لذا دوستان توجه داشته باشید که ما باید آیاتی که در مذمت همسران پیامبر، خصوصاً عایشه و حفصه نازل شده است را، همیشه در ذهن داشته باشیم.

در بحث ها و مناظرات علمی، داشتن علم در مورد یک موضوع، یک طرف قضیه است، و داشتن روش بحث و مناظره، طرف دیگر قضیه است. ممکن است که یک سازنده اتومبیل، دهها ساعت در مورد اتومبیلش توضیح بدهد ولی نتواند رانندگی بکند! در مباحث علمی، ما به دنبال راننده ای می گردیم که هم از قسمتهای مختلف ماشین سر در بیاورد، و هم رانندگی بلد باشد!

اساسی ترین مسئله غدیر!!

در رابطه با مسئله «غدیر»، با توجه به اینکه به ایام عید غدیر نزدیک می شویم، نکاتی را به دوستان توصیه می کنم. در سالهای گذشته، ما از بینندگان «شبکه ولایت»، که با برنامه تماس می گرفتند، چندتا سؤال می کردیم. به عنوان نمونه می پرسیدیم که:

حديث «غدير»، چگونه بر امامت و خلافت حضرت علي (علیه السلام) دلالت می كند؟

این مسئله، اساسی ترین مسئله غدیر است! دوستان ما باید بتوانند به راحتی دلالت حدیث غدیر بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین را بیان بکنند. ما به حول و قوه الهی، داریم یک جزوه صد صفحه ای را آماده می کنیم که در آن جزوه، آیات و روایات دال بر خلافت و امامت امیرالمؤمنین، خصوصاً حدیث «غدیر» را به صورت مفید و مختصر بیان کرده ایم که برای حفظ، بسیار مناسب است. یعنی اگر کسی مطالب این جزوه را حفظ بکند، می تواند به درصد بالایی از شبهات وهابیت پاسخ بدهد.

البته این جزوه، در اصل برای همایش مشهد مقدس آماده شده است که این اهل سنتی که از سایر شهرها و حتی از «افغانستان» و «پاکستان» به مشهد مهاجرت کردند و در حاشیه شهر ساکن شدند، یک سری مسائلی را ایجاد کرده است. یک جلساتی ما در آنجا در خدمت دوستان هستیم. حدود پانصد، ششصد نفر از طلاب خارجی را از هشتاد، نود کشور جهان دعوت کرده اند که ما درخدمتشان باشیم. همچنین صد و پنجاه نفر هم از ائمه جمعه و جماعات مشهد و حاشیه مشهد را دعوت کرده اند که دو، سه روزی در خدمت این عزیزان باشیم.

ما در این جزوه، آنچه که ضرورت دارد که یک طلبه مثل حمد و سوره حفظ بکند، و نه فقط مطالعه، در این جزوه آورده ایم. حتی تصویر کتابها را نیز بنا شد که در این جزوه بیاوریم تا یک بسته کاملی باشد.

ما در این چند روز، در حد خودکشی کار کردیم تا این جزوه آماده بشود. من دیروز بعد از نماز صبح، یکسره مشغول بودم تا حوالی ساعت نه و نیم شب، به قدری خسته بودم که چشم هایم باز نمی شد! ان شاءالله این جزوه آماده شد، تقدیم دوستان خواهیم نمود.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نهم   06/ 07/94

نکاتی پیرامون مسئله «غدیر» (2)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

در جلسه دیروز، نکاتی را پیرامون مسئله «غدیر»، خدمت شما تقدیم کردیم و عرض کردیم که بحث غدیر، از اساسی ترین بحث هاست لذا باید تلاش کنیم در تمام عرصه های تبلیغی، مثل محرم، و ماه مبارک رمضان و ایام صفر و.. «غدیر» را احیا کنیم.

«غدیر»، اُس اساس دین است!

اگر قرار است یک منبری داشته باشیم، انتظار این است که حداقل 5 دقیقه، 10دقیقه از بحثمان را، به موضوع «غدیر» اختصاص بدهیم. اگر قرار شد جائی سه شب برای تبلیغ حضور داشته باشیم و منبری داشته باشیم، یک شب آن را به موضوع «غدیر» اختصاص بدهیم. چرا که «غدیر»، اُس اساس مذهب است! نه تنها اُس اساس مذهب، بلکه «غدیر»، اُس اساس دین است!

حضرت آیةالله العظمی شبیری زنجانی در این زمینه جمله زیبائی دارد و می گوید:

«همانگونه ای که قبل از آمدن دین اسلام، عمل به دین حضرت عیسی مجزی بود، و با آمدن دین اسلام، این اجازه برداشته شد، و دیگر نمی شد به دین مسیحیت عمل کرد؛ بعد از معرفی امیرالمؤمنین به عنوان ولی رسول الله در غدیر خم، عمل به اسلام بدون ولایت نیز، مجزی نیست!» چون خداوند متعال فرموده است:

]الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا[

امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم

سوره مائده(5): آیه3

یعنی در حقیقت اسلام بدون ولایت، اسلام مرضی خداوند نیست! اگر عمل به اسلام قبل از ابلاغ ولایت، مجزی بود، با نزول این آیه، دیگر عمل به اسلام بدون ولایت، مجزی نخواهد بود!

البته دوستان توجه دارند که بیان اینگونه مطالب، باید با ظرافت همراه باشد. به گونه ای بیان نشود که به مقدسات آنها اهانتی و یا سوء ادبی صورت بگیرد.

چرا مسئله «غدیر» باید احیا شود؟

مسئله «غدیر» باید احیا شود، زیرا فراموش شدن «غدیر» است که، اینگونه مصائبهای فراوان را برای اسلام به بار آورده است. به قول یک بزرگوار، وقتی «برکه غدیر» فراموش شد، «گودی قتلگاه» بوجود آمد! بیعت هایی که در «غدیر» گرفته شد، فراموش شد، نقض شد، و این همه مصیبت بر سر اسلام و مسلمین آمد!

بیعتی که در «غدیر» گرفته شد، هم از مردان گرفته شد، و هم از زنان! بنابر نقلی، رسول مکرم اسلام بعد از آنیکه از مردان بیعت گرفت، تشت آبی را قرار داد و زنها با قرار دادن دست های خود در درون این تشت آب، با امیرالمؤمنین بیعت کردند. یعنی همان کاری را که پیغمبر اکرم، در بیعت عقبه، با زنان مدینه انجام داد. حضرت تشتی را پر از آب کرد، و سپس دست خود را درون تشت گذاشت، و زنها نیز یکی یکی دستان خود را درون تشت به نشانه بیعت قرار می دادند.

در روز «غدیر» نیز، تشتی را پر از آب کردند، امیرالمؤمنین به دستور نبی مکرم، دست مبارکش در درون تشت، و تمام زنها، حتی اُمهات المؤمنین، آمدند و بیعت کردند. زیرا پیغمبر به هر سفری که می رفت، بین همسران خود قرعه می انداخت، و یک نفر را با خود می برد. ولی این سفر، تنها سفری بود که نبی مکرم، تمام همسران خود را با خود برده بود که در روز «غدیر»، در کنار سایر مردم، با امیرالمؤمنین بیعت کردند.

ولی متأسفانه این بیعت ها، بعد از رحلت نبی مکرم، نادیده گرفته شد. که اگر نادیده نمی گرفتند، هرگز فاجعه غمبار کربلا اتفاق نمی افتاد. تمام مصیبت ها، از نادیده گرفتن این بیعت ها، حادث شد. پیغمبر اکرم در غدیر، همه چیز را تذکر داد. شما ببینید که حضرت، حدیث «ثقلین» را در چند جای خطبه غدیر تذکر داده است. چندبار به رعایت اهلبیت توصیه کرد. ولی «غدیر» فراموش شد، در نتیجه خانه حضرت زهرا به آتش کشیده شد! «غدیر» فراموش شد، جنازه امام مجتبی تیرباران شد! و...

آنهائی که در «غدیر» حضور داشتند، قرار بود که پیام غدیر را بگیرند و به دیگران نیز برسانند. زیرا پیغمبر فرمود:

«قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ يَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ يُولَدْ فَلْيُبَلِّغِ‏ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»

من آنچه را که مأمور به تبلیغش بودم را به شما رساندم. این حجت و دلیلی است بر تمامی حاضرین و غائبین. بر تمام کسانی که شاهد این ابلاغ بودند یا نبودند. به دنیا آمده بودند و یا نیامده بودند. بنابراین تمام حاضرین باید این پیام را به غائبین اطلاع دهند. تمام پدران باید این پیام را به فرزندان خود اطلاع بدهند تا روز قیامت.

الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص 62؛ بحارالأنوار، ج37، ص 211، باب 52

نبی مکرم، این جمله را، غیر از «غدیر» در هیچ جا نفرموده است! من خیلی گشتم ببینیم که آیا نبی مکرم، این عبارت «فَلْيُبَلِّغِ‏ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ» را غیر از «غدیر»، در جای دیگر هم فرموده یا نه. ولی من پیدا نکردم.

ثمره اصلی و حیاتی احیاء واقعه «غدیر»

لذا ما باید تلاش بکنیم که در تمام ایام تبلیغی، چه محرم، چه ماه مبارک رمضان و چه ایام صفر، پیام غدیر را احیا کنیم و به مردم برسانیم. چرا که اگر «غدیر» احیا بشود، اولین پیام و نتیجه این احیاء، وحدت امت اسلامی خواهد بود. اگر تمام امت اسلامی، سر سفره اهل بیت جمع بشوند، دیگر اختلافی در کار نخواهد بود.

شخص نبی مکرم هم فرمودند:

«النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْغَرَقِ، وَأَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الِاخْتِلَافِ، فَإِذَا خَالَفَتْهَا قَبِيلَةٌ مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصَارُوا حِزْبَ إِبْلِيسَ»

ستارگان امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من امان امّت از اختلاف می باشند اگر قبيله و گروهي از عرب با اهل بيت مخالفت كنند، دچار اختلاف مي‌شود و اينها حزب ابليس مي‌شوند.

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ج3، ص 162، کتاب معرفة الصحابة، باب من مناقب اهل رسول الله،ح 4715

این روایت را «امیر صنعانی» متوفای 1182 هجری نیز، از حاکم نیشابوری، ابن جریر، خطیب بغدادی، طبرانی، و بزار، در کتاب اصولی خودش، به عنوان یک قاعده ای که بتواند از آن، مباحث اصولی خودش را پی ریزی کند، نقل و مطرح کرده است

أصول الفقه المسمى إجابة السائل شرح بغية الآمل، ص 156،لمحقق: القاضي حسين بن أحمد السياغي والدكتور حسن محمد مقبولي الأهدل، الناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت الطبعة: الأولى، 1986

این حدیث «اهل بیتی امان لأمتی»، بسیار روایت عجیبی است! یکی از روایاتی که من در عمرم مثلش را اصلاً ندیده ام و یا کم دیده ام؛ همین روایت است. پیغمبر اکرم به صورتی این حدیث را بیان کرده است که حتی ماهی های دریا، پرندگان آسمان، و وحشی های جنگل هم این پیام حضرت را می توانند درک بکنند!!

ولی متأسفانه وقتی مسلمانها این رمز وحدت اسلامی را کنار گذاشتند، از دایره اسلامی فاصله گرفتند و شدند حزب ابلیس! الآن شما نگاه بکنید به وضعیت کشورهای اسلامی، برای اینکه رفاقتشان با آمریکا و اسرائیل بیشتر بشود، بر یکدیگر سبقت می گیرند. و به این سبقت، افتخار نیز می کنند!

الآن کشورهای اسلامی به جان هم افتاده اند. یک روز اجماع می کنند که «سوریه» را نابود بکنند، و تمام زیرساختها را از بین ببرند؛ روز دیگر «عراق» را؛ روز سوم «یمن» را؛ و روز چهارم کشوری دیگر را...!!

آیا این کشورهای خبیث متجاوز، بهتر از این می خواهند حزب ابلیس بشوند!؟ البته من گمان نمی کنم که خود شیطان، بتواند این کارها و جنایاتی را که اینها الآن دارند انجام می دهند، انجام بدهد! ظاهراً اینها فراتر از حزب ابلیس هستند. لذا در روایت فرمود که خود شیطان از برخی ها، شرارت را قرض می گیرد!

حاکم بعد از نقل روایت می گوید: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.» یعنی اینکه این روایت بنابر شرط مسلم و بخاری صحیح است، ولی آن را ذکر نکرده اند. «خَرَّجَ»، «یُخَرِّج»، یا «أخرَجَ»، «یُخرِجُ»؛ به معنای ذکر روایت با سند است. این را می گویند: «تخریج»! یا می گویند: «أسنَدَهُ»!

تأکید اصلی نبی مکرم در حجة الوداع بر روی این مسئله بوده است!

روایاتی را که ما در آنها توصیه به اهل بیت داریم، من ندیدم که این تأکیدات در هیچ موضوعی مطرح شده باشد. شما سفرحجة الوداع نبی مکرم را ببینید، لحظه به لحظه این توصیه و سفارش به اهل بیت، از زبان پیغمبر اکرم، مطرح شده است.

حدیث شریف «ثقلین» در سفر حجة الوداع نبی مکرم، در مکانهای مختلفی مطرح شده است: روز چهارم که به مکه می رسند، در بین «صفا و مروه» پیغمبر حدیث ثقلین را بیان می کند؛ پیغمبر در صحرای عرفات خطبه می خواند و حدیث ثقلین را مطرح می کند؛ در بازگشت از سفر و در منطقه «غدیر»، پیغمبر خطبه می خواند و حدیث ثقلین را بیان می کند؛ در بیماری حضرت، در روزهای آخر حیات ایشان، حجره ایشان مملو از جمعیت است، حضرت حدیث ثقلین را مطرح می کند. در آخرین سخنرانی پیغمبر اکرم، که به قدری حال ایشان خراب است که یک دست در گردن عباس، و دست دیگر در گردن امیرالمؤمنین، و پاهای مبارک بر زمین کشیده می شود، به مسجد می رود، سخنرانی می کند و حدیث ثقلین را مطرح می کند! و مردم را توصیه به اهلبیت می کند.

تشبیه جالب نبی مکرم، از نتیجه جدائی از اهلبیت!

نکته جالب در روایت «اهل بیتی امان لأمتی»، این است که «ابن حجر هیثمی» در همین راستا نقل می کند که از پیغمبر اکرم پرسیدند: بعد از اين كه مردم از أهل بيت جدا بشوند، يا أهل بيت از كره زمين برداشته بشود چه مي شود؟ نبی مکرم در جواب فرمودند:

«بَقَاءُ الحِمار إِذَا كَسُرَ صُلبَهُ»

«مثل آن الاغي خواهد شد كه كمرش شكسته است که نه توان راه رفتن دارد و نه امكان باربردن دارد.

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، باب الأمان ببقائهم، ص 685

چقدر تعبیر نبی مکرم در این روایت تند است! نبی مکرمی که به شهادت قرآن، دارای «خلق عظیم» است، اینگونه و با این عبارت، اهمیت قضیه را بیان می کند و خطر جدا شدن از اهل بیت را گوشزد می نماید.

مرحوم «علامه شرف الدین»، در «المرجعات» وقتی این روایت «ابن حجر» را نقل می کند، به زبان خودمانی به او می گوید که: «آقای ابن حجر! تو که لائی لائی بلدی چرا خوابت نمی برد!»؛ یعنی تو که می گوئی اگر مردم اهل بیت را کنار بگذراند، جامعه مثل الآغ کمر شکست می شود، پس چرا خودتان به اهل بیت تمسک نمی کنید!؟ چرا از ایشان فاصله گرفته و به گفته های ایشان عمل نمی کنید!؟

بی مهری علمای اهل سنت، در استناد فتاوای فقهی به قول اهلبیت!

شما تمام کتاب های فقهی اهل سنت را زیر و رو کنید، «مغنی ابن قدامه» بزرگترین کتاب حنبلی ها؛ «المبسوط سرخسی»، بزرگترین کتاب فقهی حنفی ها؛ «المجموع نووی»، کتاب بزرگ فقهی شافعی ها؛ «المدونة الکبری مالک بن انس» مفصل ترین کتاب فقهی مالکی ها؛ ببینید که اینها چند مورد فتوا داده اند، استناداً بقول علی (علیه السلام)!؟ حالا امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) پیش کش! قول امام هادی و امام عسکری پیش کش! چند مورد فتوا داده اند استناداً به قول امیرالمؤمنین!؟

جدیداً کتابی در کویت نوشته اند با نام «الموسوعة الکویتیة» که الآن تا جلد 67 از چاپ خارج شده است. در این موسوعه، هیچ مسئله فقهی در تمام مذاهب اربعه اهل سنت نمانده است الّا اینکه در این کتاب آورده اند! شما هر فتوائی که بخواهید، در این کتاب موجود است با آدرس جلد و صفحه کتاب صاحب فتوا. البته اینها یک موسوعه دیگری نیز دارند به نام «موسوعة جمال عبدالناصر»، که البته ارتباطی به شخص «جمال عبدالناصر» ندارد، فقط اسمش را آورده اند. در این کتاب نیز تمام فتاوای فقهای بزرگ اهل سنت، از هر مذهب که باشد را آورده اند.

مثل کتاب «جواهر» که جامعه مدرسین در حال چاپ دارد. در این چاپ جدید، هر فتوائی نقل می کند، از سید مرتضی، شیخ طوسی، و یا شیخ مفید و... در پاورقی آدرس صاحب فتوا را ذکر می کنند. یا مثل کتاب «مفتاح الکرامة» مرحوم سید جواد العاملی، که در نقل اقوال فقهاء، کتاب بی نظیری است. مثلاً وقتی یک فتوائی را نقل می کند، نظر قاضی ابن براج و ابن ابی عقیل نعمانی و ابن جنید اسکافی که از فقهای عصر غیبت صغری هستند، فتاوای اینها را ذکر کرده است تا نظر فقهای عصر خودش.

جناب «سید جواد العاملی»، از اساتید صاحب جواهر است. هر چند صاحب جواهر، خیلی ارادت به استادش ندارد. در بعضی جاها با عبارت «و قال بعض الناس کذا» که اشاره به استادش دارد، مطلبی را نقل می کند که خیلی عبارت جالبی نیست! البته مرحوم سید جواد العاملی، فقیه خوب و توانمندی نیست که بیاید استنباط و استدلال بکند، ما این را قبول داریم؛ ولی ایشان محقق توانمند و متتبع بی نظیر است. نه کم نظیر!

اخیراً حضرت آیة الله مکارم نیز، یک موسوعه در حال نوشتن دارند با نام «فقه المقارن»، که در حال جمع آوری اقوال تمام فقهای شیعه، در کنار اقوال فقهای اهل سنت هستند. مثل کتاب «الفقه علی المذاهب الخمسه» مرحوم «محمد جواد مغنیه» که خداوند روحشان را شاد گرداند و ایشان حق استادی به گردن ما دارند. ایشان این کتاب را در مقابل کتاب «الفقه علی المذاهب الأربعه» ابن جزری نوشتند.

یک هدیه ناب، به مناسبت «عید غدیر»!

چون ایام غدیر نزدیک است، ما یک هدیه خوب هم به دوستان می دهیم و آن فایلهای پاورپوینت غدیر است. همین امروز من می گویم که این فایلها را در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج) قرار بدهند که دوستان استفاده کنند. ما در این فایلها، حتی تصویر کتاب ها را نیز آورده ایم که وقتی شما در مسجدی، حسینیه ای، دانشگاهی و... با ویدئو پروژکتور نشان مردم می دهید، تصویر کتاب مورد ادعای شما را هم ببینند که دیگر جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نماند. حتی اگر از اهل سنت، مخاطب شما باشند، شاید با سخنان شما خیلی قانع نشوند، ولی وقتی با چشم خود، تصویر کتاب را ببینند، دیگر حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

من دوست دارم که عزیزان ما، طلبه به روز باشند! همان فرمایش امام صادق(سلام الله علیه) که من بارها تکرار کرده ام که حضرت فرمودند:

«الْعَالِمُ‏ بِزَمَانِهِ‏ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس»

کسی که آگاه به زمانه خود باشد، اشتباهات بر او هجوم نمی آورد.

کافی ج1 ص 27 کتاب العقل و الجهل

من معتقدم که شما اگر یک ساعت، برنامه پاورپوینت، که تصویر کتاب را نیز داشته باشد، و مستند و مستدل نیز باشد، و لو اینکه بالای منبر هم نباشد و پشت میز و صندلی باشد، اگر برای مردم بیان بشود، تأثیر گذاری آن، از ساعتها سخنرانی شفاهی بیشتر است. الآن همه امکانات تبلیغی فراهم است و کوتاهی از ماست که در این مسیر، کم کار هستیم.

وقتی این برنامه های اثبات حقانیت مذهبمان، به این صورت ارائه بشود، شیعه ی پای منبر ما، هم اعتقاداتش قوی می شود، و هم اگر روزی با یک سنی و یا وهابی مواجه بشود، توانائی دفاع از مذهب و اعتقادات خود را خواهد داشت. زیرا ماندگاری مطالب در ذهن، به صورت نشان دادن تصویر، به مراتب از سخنرانی و فقط شنیدن صدا، بیشتر است.

کارگاه با برکت «غدیر»!

ما همه ساله، در ایام غدیر، «کارگاه غدیر» را برگزار می کنیم. در این کارگاه، سه روز تمام، با حدود ششصد نفر از طلاب خارج از کشور، از هشتاد، نود کشور دنیا، همراه هستیم و همین فایلهای پاورپوینت را نیز آنجا اجرا می کنیم. روز سوم که برنامه ما تمام می شود، بدون اینکه در این سه روز، ما حرفی از حقانیت مکتب تشیع و بطلان اهل سنت بزنیم، صد نفر، دویست نفر، می آیند و رسماً تشیع خودشان را اعلام می کنند. و وقتی به کشور خودشان بر می گردند، در آنجا مبلغ مذهب شیعه می شوند.

جلسه ای با برکت، با هنرنمایی استاد «حسینی قزوینی»

در این زمینه یک خاطره ای من برای شما نقل کنم که جالب است. یک سال از مدرسه المهدی، به من زنگ زدند و گفتند که دوازده نفر از این طلبه های سنی، درخواست مناظره با شما را دارند. من رفتم و در سالن مدرسه، دستگاه ویدئو پروژکتور را روشن کردم و حدود یک ساعت و نیم، اینها سؤال کردند، و من فقط جواب دادم. هر چه هم می گفتم، تصویر کتاب را هم نشان می دادم. بعد از اتمام جلسه، از این دوازده نفر، یازده نفرشان همانجا تشیع خودشان را اعلام کردند. یعنی همانهائی که آمده بودند با ما مناظره بکنند، خیلی راحت تسلیم شدند.

فقط یک نفر از اینها حرفهای ما را قبول نکرد. اهل کشور تاجیکستان بود، و از وهابی های خیلی بی تربیت هم بود، حتی دو، سه مرتبه توهین رکیکی هم به ما کرد، به طوری که خود سنی ها می خواستند او را بزنند، ولی ما با توجه به توصیه قرآن، که می فرماید:

]وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً[

بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى‏روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى‏گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند)

سوره فرقان (25): آیه 63

ما با او به نرمی سخن گفتیم و عصبانی نشدیم و توهین نکردیم. ایشان بعد از سه ماه، رفته بود پیش آیة الله العظمی مکارم شیرازی، گفته بود که من الآن هفت، هشت سال است که در قم هستم، و با خیلی از آخوندها هم بحث کردم، اینها وقتی می آیند به اسم خلفا و صحابه می رسند، یا به صراحت و یا به کنایه، اینها را لعن می کنند و یا فحش می دهند و یا متلک باران می کنند!

ولی من با فلانی ( استاد حسینی قزوینی) که بحث کردم، دیدم وقتی که ایشان به اسم خلفا می رسد، با تعابیر آقای ابوبکر...؛ جناب عمر...؛ سخنان آنها را نقل می کند. لذا من فهمیدم که این آقای قزوینی نه مرض دارد و نه غرض! به همین جهت در این سه ماه رفتم و تحقیق کردم، و یقین کردم که مذهب شیعه حق است، و الآن آمدم اینجا به دست شخص شما شیعه بشوم.

همین آقا، وقتی برگشته بود تاجیکستان، به گفته برخی دوستان ما، هزاران جوان سنی را به مذهب تشیع آورده بود. البته ما به دنبال شیعه کردن سنی ها نیستیم، و وظیفه ما ابلاغ کلام اهل بیت و اتمام حجت با مردم است. حالا نتیجه اش هر چه باشد، ما مسؤلیتی در قبال آن نداریم. ما مکلّف به انجام وظیفه هستیم، نه مکلّف به نتیجه! اساساً نتیجه کار با ما نیست. خداوند متعال به پیغمبر خود می گوید:

]إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين[

تو نمى‏توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند، و او از هدايت‏يافتگان آگاهتر است‏.

سوره قصص(28): آیه 56

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دهم   14/ 07/94

نکاتی پیرامون شبهات عزاداری محرم (1) – شبهه قتل امام حسین توسط شیعیان!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

ضمن تبریک ایام «عید غدیر» به دوستان عزیز، ما طبق وعده ای که به دوستان داده بودیم، فایل پاورپوینت غدیر را در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج) بارگزاری کردیم و امیدواریم که دوستان ملاحظه بفرمایند و نهایت استفاده را از این فایل ها ببرند، چرا که زحمات زیادی برای تهیه این فایلها کشیده می شود،. و لذا امیدوارم که دوستان قدر این فایل ها را بدانند.

از آنجائی که ماه محرم نزدیک است، و معمولاً شبهات وهابیت در رابطه با مسئله عزاداری در این ماه، مفصل مطرح می شود، لذا در این دو جلسه ای که قبل از محرم، در خدمت دوستان هستیم، نکاتی را پیرامون شبهات وهابیت در رابطه با مسئله عزاداری، خدمت دوستان تقدیم می کنیم.

بهتر از این نمی شد به وهابیت خدمت کرد!!

وهابی ها با استفاده از فضای اینترنت و ماهواره و رسانه های تلویزیونی، شبهاتی را مطرح می کنند و این شبهات در ذهن جوانهای ما اثر نامطلوبی می گذارد. ولی متأسفانه رسانه های ملی ما، به جای اینکه به صورت حرفه ای و محکم به این شبهات جواب بدهند، بعضاً به صورت ناشیانه به این مسئله ورود پیدا کرده اند، که نتیجه اش جز خرابکاری و افزودن بر شبهات، چیز دیگر نبوده است!

من در سال گذشته هم اشاره کردم که اینها، در راستای پاسخگوئی به شبهات، برنامه ای داشتند به نام «حقیقت و پندار» که با بودجه سنگین سازمان تبلیغات، این برنامه تهیه شد و ما قبل از پخش برنامه به اینها گفتیم که بر اساس شنیده های ما، پخش این برنامه به صلاح نیست، و به ضرر شیعه و به نفع وهابیت است. زیرا کارشناسانی که انتخاب کرده بودند، در حوزه وهابیت کار نکرده بودند. زیرا ممکن است شخصی در تاریخ مجتهد باشد، ولی اگر در حوزه «فقه» از ایشان سؤال کنی، پیاده باشد. یا شخصی مرجع تقلید است، افتخار شیعه است ولی مثلاً در حوزه «شبهات وهابیت» کار نکرده باشد.

من به اینها گفتم که شما کارشناسانی را انتخاب کرده اید که در حوزه علمی خودشان مسلط هستند، ولی در حوزه شبهات وهابیت، خیلی کار نکرده اند.

ما قبل از محرم، هماهنگ کردیم و آقای تاجیک، تهیه کننده برنامه «حقیقت و پندار»، که برادر سه شهید هم است، آمد به قم. من به ایشان یک جمله گفتم. گفتم: «آقای تاجیک! این برنامه ای که شما ساختید، اگر شما با عربستان سعودی قرارداد می بستید و می گفتید که من صد میلیارد می گیرم و این برنامه را می سازم، قطعاً و یقیناً به شما می دادند! یعنی بهتر از این نمی شد به وهابیت خدمت کرد که شما با این برنامه خدمت کردید!» البته خود ایشان هم پذیرفت که این برنامه اشکال داشته است.

گفتم: شما آمدید در یک قسمت از برنامه، 54 شبهه پخش کردید، بدون اینکه به اینها جواب بدهید! شما در حقیقت شبهات چهار ماهه، پنج ماهه وهابیت بر ضد شیعه را، در عرض ده دقیقه خلاصه کردید و به خورد مردم دادید! و دیگر بهترین از این نمی شد که به وهابیت خدمت کرد!

ما تک تک شبهاتی که در این برنامه « حقیقت و پندار»، پخش شد را شمردیم. من در رابطه با این برنامه، حدود هفتاد صفحه نقد نوشتم. و در اولین جلسه ای هم که با آقای «سرافراز» داشتیم، این را تقدیم ایشان کردم و گفتم بفرمائید، شما حامل این قضیه هستید.

عزیزان می دانند که دفاع بد، به مراتب از دفاع نکردن بدتر است. لذا در این گونه موارد، باید مراقب باشیم که با دست خودمان، آب به آسیای دشمن نریزیم.

یکی از شبهات رایج وهابی ها در زمینه محرّم

در زمینه شبهات محرم و عزاداری، یکی از شبهاتی که وهابی ها مدام تکرار می کنند، این است که می گویند: «قاتلین امام حسین، خود شیعیان بودند!»

البته یک سری شبهات دیگری نیز دارند مثل اینکه می گویند یزید در قتل امام حسین شرکت نداشت و... که اینها از شبهاتی است که نه برای اهل سنت کاربرد دارد، و نه برای شیعیان تأثیر گذار است! زیرا همه مسلمانها «یزید بن معاویه» را می شناسند. لذا وقتی این وهابی ها، از «یزید» دفاع می کنند، خود سنی ها هم به این وهابی ها بدبین می شوند. و می گویند که این وهابی ها چقدر انسانهای پستی هستند که از یزید دفاع می کنند! چون چهره «یزید بن معاویه» در نزد شیعه و سنی، یک چهره صد در صد منفور است.

وهابی ها این شبهه را که قاتلین امام حسین، خود شیعیان بودند! را با یک ترفندی و روشی مطرح می کنند که تأثیرگذاری مخربی دارد. لذا دوستان روی این موضوع باید خوب کار بکنند و در ایام محرم، بدون آنکه حتی شبهه را مطرح بکنند، برای مردم بیان کنند که قاتلین امام حسین در کربلا چه کسانی بودند! نیازی نیست که شما حتماً شبهه ای را مطرح بکنید، و بعد شروع کنید به جواب دادن. زیرا بعضی مواقع، شبهه مطرح می شود، و ما نمی توانیم خوب دفاع کنیم، لذا شبهه در ذهن افراد می ماند.

بهترین جواب از شبهه انتساب قتل امام حسین به شیعیان

در شبهه قاتلین امام حسین نیز، شما بدون آنکه شبهه را مطرح بکنید، بهترین روش این است که بگوئید کسانی که در کربلا حضور داشتند و جزء قاتلین امام حسین بودند، از طرفداران و پیروان یزید و معاویه بودند. چرا که امام حسین (سلام الله علیه) نیز به آنها خطاب می کند و می فرماید:

«وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي‏ دُنْيَاكُم»

واى بر شما اى پيروان آل ابو سفيان، اگر شما دين نداريد و از حساب روز قيامت نمى‏ترسيد، پس دست كم در دنياى خود آزاد مرد باشيد.

بحارالأنوار، ج 45، ص 51، بقیه باب 37

چند جواب دیگر از شبهه قتل امام حسین توسط شیعیان!

جواب اول: شما که می گوئید شیعیان امام حسین، حضرت را به قتل رسانده اند! بفرمائید که لفظ «شیعه» به چه معناست؟ شیعه یعنی پیرو، سؤال این است که آیا کسی که اقدام به قتل امام حسین می کند، شیعه و پیرو امام حسین است!؟

اساساً در این جمله که «شیعیان امام حسین حضرت را به قتل رسانده اند»، تناقض وجود دارد! زیرا شیعه امام حسین، یعنی پیروان آن حضرت؛ قاتلین امام حسین هم دشمنان ایشان بودند، بنابراین شیعیان حضرت نمی توانند قاتلین حضرت باشند زیرا که شیعه حضرت، نمی تواند دشمن خود حضرت باشد! یعنی هیچگاه یک فرد مقتدی، اقدام به قتل مقتدای خود نمی کند.

بر فرض هم که برخی از قاتلین امام حسین، سابقه شیعه گری داشته باشند، ولی همین که اقدام به قتل امام بکنند، نشان از ارتدادشان از تشیع است. همانگونه که در قضیه «جنگ رده» شما اهل سنت معتقد هستید که تعداد زیادی از صحابه، از دین برگشتند و مرتد شدند و آمدند با ابوبکر جنگیدند و ابوبکر هم آنها را کشت! آیا شما می توانید بگوئید تمام کسانی که در جنگ رده علیه ابوبکر بودند، صحابه پیغمبر بودند!؟ شما می گوئید اینها صحابه بودند ولی مرتد شدند! «اصحاب رده»، یعنی اصحابی که از دینشان برگشتند!

این یک جواب عوام پسند و ساده به این شبهه.

جواب دوم: ما فرضاً قبول می کنیم که شیعیان آمدند و امام حسین را به قتل رساندند! سؤال ما این است که سنی ها کجا بودند!؟ چرا نیامدند از امام حسین دفاع بکنند؟ در جواب این سؤال یا باید بگوئیم که سنی ها نیز در قتل امام حسین شرکت کردند؛ یا سکوت کردند، که هر دو کار جنایت است!

مراد از لفظ «شیعه» و «سنی» در زمان امام حسین(سلام الله علیه)

سؤال: آیا در آن زمان، لفظ شیعه و سنی مثل زمان حال، مطرح بوده است؟

جواب: در آن زمان به دو گروه «شیعه» می گفتند. یک: پیروان امیرالمؤمنین به معنای معتقدین به خلافت و امامت بلافصل حضرت، بعد از نبی مکرم و معتقدین به افضلیت امیرالمؤمنین بر خلفای ثلاثه؛ دوم: معتقدین به افضلیت «ابوبکر» و «عمر» بر امیرالمؤمنین؛ و افضلیت امیرالمؤمنین بر «عثمان». که اینها را نیز «شیعه» می گفتند.

در مقابل اینها، معتقدین به افضلیت «ابوبکر و عمر» بر امیرالمؤمنین و نیز به خصوص، معتقدین افضلیت «عثمان» بر امیرالمؤمنین را، «سنّی» می گفتند. سنی های عثمانی.

دوستان حتماً توجه دارند که سابقه «شیعه» و «تشیع» به معنای اول، به زمان خود پیغمبر بر می گردد. ما نزدیک 43 روایت داریم که پیغمبر اکرم فرمودند:

«إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ‏ الْفَائِزُونَ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

همانا علی و پیروانش، در روز قیامت به فیض عظیم خواهند رسید.

بحارالأنوار، ج 27، ص 143، ح 155؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص 371؛ الدرالمنثور، ج8، ص 589؛ فتح القدیر، ج5، ص 477

تعدادی از صحابه بودند، مثل ابوذر و سلمان و... که در زمان خود پیغمبر مشهور بود که اینها شیعه علی هستند! ما سؤال می کنیم آن کسانی که آمدند و خانه حضرت زهرا را به آتش کشیدند، آیا شیعه بودند!؟

عمده دلیل این آقایان وهابی ها، از طرح شبهه قاتلین امام حسین، این است که می گویند امام حسین، در روز عاشورا گفت است که دوازده هزار نامه از کوفه برای من نوشته شده است که من بیایم و حکومت تشکل بدهم. تمام اینهایی که نامه نوشتند، شیعه امام حسین بودند. که ایشان را به کوفه دعوت کردند و اقدام به قتل امام حسین کردند!

ما در جواب می گوئیم که دوازده هزار نفر از کوفه به امام حسین نامه نوشتند؛ شما هم که می گوئید وقتی پیغمبر از دنیا رفت، 120 هزار صحابی داشته است. سؤال این است که این صد هزار نفری که شیعه نبودند و به امام نامه ننوشته بودند، چرا نیامدند از امام حسین دفاع کنند!؟

پدران و اجداد شما وهابی ها، یا شیعه بودند و یا سنی بودند! اگر شیعه بودند، پس بر پدران و اجداد شما لعنت باد، که آمدند و امام حسین را کشتند! و اگر سنی بودند، چرا هیچ اقدامی نسبت به امام حسین و دفاع از ایشان انجام ندادند!؟

جواب سوم: نکته بعدی این است که تمام کسانی که در کربلا حضور داشتند، اسامی اینها مشخص است. کسانی که حضرت را به شهادت رساندند، کسانی که به خیمه ها حمله بردند و غارت کردند؛ «عمر بن سعد» است، یک نفر نگفته که او شیعه بوده است! «شمر بن ذی الجوشن» است، «شبث ربعی» است، «سنان بن انس« است، «حرمله کاهل اسدی» است، تمامی اینها عثمانی بودند. و جزو دشمنان امیرالمؤمنین بودند. و در جنگ «صفین» در سپاه معاویه حضور داشتند.

«خوارزمی» در «مقتل الحسین» از زبان امام حسین می نویسد که فرمود:

«وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي‏ دُنْيَاكُم»

واى بر شما اى پيروان آل ابو سفيان، اگر شما دين نداريد و از حساب روز قيامت نمى‏ترسيد، پس دست كم در دنياى خود آزاد مرد باشيد.

مقتل الحسین، ج2، ص 38

«خوارزمی» از علمای بزرگ اهل سنت است. و اهل سنت او را در علم تاریخ و سیره، دانشمند بزرگی می دانند.

آیا اشخاصی که به جنگ امام حسین آمده بودند، شیعه بودند؟

الف) «قندوزی حنفی» نقل می کند که در کربلا، برخی از قاتلین امام حسین به حضرت گفتند که:

«إنّا نَقتُلُكَ بُغضَاً لِأبيك»

ما به خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم، با تو می جنگیم.

ینابیع الموده، ج3، ص 72 تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اوّل، 1416 هـ. ق.

آیا اینهائی که به خاطر بغض امیرالمؤمنین با حضرت سید الشهداء می جنگیدند، تا حضرت را بکشند، شیعه بودند!؟

ب) «ابن اثیر» نقل می کند که یکی از افرادی که در سپاه «عمر سعد» بود، خطاب به امام حسین فریاد زد:

«فَنَادَى: يَا حُسَيْنُ يَا كَذَّابُ ابْنَ الْكَذَّابِ!»

صدا زد ای حسین! ای دروغگو فرزند دروغگو!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 67

آیا اینها شیعه بودند!؟ اگر اینها شیعه بودند، میلیارد لعنت بر همچین شیعه ای!

ج) «ابن اثیر» نقل می کند از یکی دیگر از لشگریان «عمرسعد»، که به حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) گفت:

«يَا حُسَيْنُ أَبْشِرْ بِالنَّارِ!»

ای حسین! بشارت باد تو را به آتش جهنم!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 66

این خبیثی که حضرت سیدالشهدا را به آتش جهنم بشارت داد، فردی بود به نام «ابن حَوْزَة». که وقتی این سخن را به امام حسین گفت، حضرت همانجا دست به دعا برداشت و او را نفرین کرد. «ابْنُ حَوْزَة» ناراحت شد و با عصبانیت سوار بر اسبش شد، اما پایش در رکاب اسب گیر کرد، اسب تاخت و بدن او در زمین کشیده شد و با برخورد به سنگ و چوب و... بدنش متلاشی شد و با بدترین وضع ممکن به جهنم واصل شد.

د) در نمونه دیگری، «ابن کثیر دمشقی سلفی» نقل می کند:

«وَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ وَقْتُ الظُّهْرِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ: مُرُوهُمْ فَلْيَكُفُّوا عَنِ الْقِتَالِ حَتَّى نُصَلِّيَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ: إِنَّهَا لَا تُقْبَلُ مِنْكُمْ، فَقَالَ لَهُ حبيب بن مطهر: ويحك!! أتقبل منكم وَ لَا تُقْبَلُ مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ؟»

در روز عاشورا، وقت نماز ظهر فرا رسید. حسین به اصحابش گفت: بروید به دشمن بگوئید که دست از جنگ برداید، تا نماز بخوانیم. در این هنگام، مردی که از اهالی کوفه بود، گفت: نماز شما قبول نمی شود! حبیب بن مظاهر بلافاصله جواب داد: وای بر تو! آیا نماز شما قبول می شود، ولی نماز اهل بیت پیغمبر خدا قبول نمی شود!؟

البدایه و النهایه، ج 8، ص 185

رفتن به مناظره، برای چنین اشخاصی، حرام است!

دوستان توجه داشته باشید که در پاسخ به یک شبهه، یا نباید وارد بشوید، و یا اگر وارد شدید، محکم و قاطع پاسخ بدهید. لذا امام حسن عسکری (سلام الله علیه) در ذیل آیه 125 سوره نحل، که در مورد مجادله احسن سخن می گوید، فرمودند کسی که مسلط به مباحث علمی نیست و از فن مناظره خبر ندارد، نباید وارد مناظره بشود، و رفتن او به مناظره، خلاف شرع است و حرام است! چون هم خودش شکست می خورد و هم موجب می شود که افراد ضعیف مذهب، در عقاید خودشان متزلزل بشوند. لذا فرمود:

«لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي كَيْفَ الْمَخْلَصُ مِنْهُ فَذَلِكَ‏ حَرَامٌ‏ عَلَى‏ شِيعَتِنَا أَنْ يَصِيرُوا فِتْنَة»

چون تو نمی دانی که چگونه خود را از معرکه بحث و شکست خوردن خلاص کنی، لذا بر شیعیان ما حرام است که وارد چنین معرکه هایی بشوند که نتوانند خود نجات بدهند.

تفسیر منسوب به امام عسکری، ص 528؛ احتجاج طبرسی، ج1، ص 21؛ بحارالأنوار، ج2، ص 125، باب 17

خدا رحمت کند مرحوم آقای فلسفی را، ایشان می گفت: من برای یک جلسه سخنرانی، شش، هفت ساعت مطالعه می کنم! بنده خودم با وجود اینکه نزدیک ده هزار فایل «word» کار شده دارم، بعضی مواقع برای یک ساعت اجرای برنامه در «شبکه ولایت»، بیست ساعت وقت می گذارم! لذا الحمدلله، الحمدلله، الحمدلله، بسیار مؤثر هم بوده است و افراد با تماس با شبکه، پانصد نفر، پانصد نفر تشیع خودشان را اعلام می کنند.

برکتی دیگر از «شبکه جهانی ولایت»!

همین محرم سال گذشته، یک بنده خدایی از علمای زاهدان، که هم آدم باسوادی بود و هم نطاق و سخنران ماهری بود. دو شب، سه شب زنگ زد شبکه، و با خودِ من، حسابی بحث کرد. و من واقعاً قبولش داشتم. برخلاف بعضی ها که زنگ می زنند و در ابتدا خودشان را ماموستا و مولوی و... معرفی می کنند و اظهار لحیه می کنند و می گویند که ما رفتیم بررسی کردیم، تحقیق کردیم، و کتابها را گشتیم، ولی حرفهایی که شما زدید را پیدا نکردیم و این حرفهای شما درست نبود!

همین ها را وقتی ما جواب می دهیم و به منگنه می اندازیم، صد درجه عوض می شوند و می گویند که: آقا من که خیلی سواد ندارم! من یک آدم عادی هستم! بازاری هستم!

ولی این بنده خدای زاهدانی، دو شب که زنگ زد، یک ریع، بیست دقیقه با من بحث علمی جانانه کرد! در جلسه دوم، من چهارتا سؤال از او پرسیدم و گفتم: من از این بحث علمی شما تشکر می کنم. خدا جزای خیر به شما بدهد. شما زحمت بکشید این چند سؤال را از علمای بزرگوار بپرسید و فردا شب ما منتظر شما هستیم تا جواب بدهید. الآن هم نمی خواهیم که جواب بدهید.

ایشان چند شب بعد تماس گرفت و گفت: من رفتم و از چند نفر از علمای خودمان سؤال کردم، ولی به جای اینکه به من جواب بدهند، و شبهه من را حل بکنند، شروع کردند به من فحش دادن و توهین کردن!

این بنده خدا هم شروع کرد به فحاشی کردن و توهین کردن به علمای خودشان! گفتم ببین برادر من! آمدی با ما نسازی، ما احترام اهل سنت را نگه می داریم. ما اجازه نمی دهیم کسی حتی به علمای اهل سنت توهین بکند. اگر توهین بکنی، ما تلفن شما را قطع می کنیم!

گفت: حاج آقا! من رفتم از هر کسی این سؤالات شما را پرسیدم، به جای جواب دادن به من، شروع کردند و به من فحش دادند و توهین کردند. ما هر چه از شما سؤال می کنیم، شما از کتابهای ما دلیل می آورید، و مدرک ارائه می کنید. شیعیان باید افتخار بکنند به وجود شخصی مثل شما، که اینگونه مباحث را مستدل و مستند مطرح می کند. ولی ما بیچاره هستیم. آخوندهای ما خودشان که بلد نیستند، وقتی سؤال هم از ایشان می کنیم، به ما فحش می دهند.

بعد گفت: من یقین کردم که مذهب شیعه، مذهب حقی است.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه یازدهم   15/ 07/94

نکاتی پیرامون شبهات عزاداری محرم (2)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

در جلسه گذشته نکاتی را پیرامون شبهات وهابیت در زمینه محرم مطرح کردیم و عرض کردیم که یکی از شبهاتی که وهابیت در این زمینه دارند این است که می گویند قاتلین امام حسین، خود شیعیان بودند!

آیا قاتلین امام حسین، شیعیان بودند؟

ما دیروز در جواب گفتیم که اولاً «شیعه»، یعنی پیرو؛ و کسی که در برابر امام می ایستد و به ساحت امام جسارت می کند، و به قتل امام اقدام می کند؛ در هیچ جای دنیا به او «شیعه» نمی گویند! بلکه او دشمن شیعه و دشمن اهلبیت است.

چرا که امام باقر(سلام الله علیه) در یک روایتی فرموند:

«مَنْ‏ كَانَ‏ لِلَّهِ‏ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ‏ كَانَ‏ لِلَّهِ‏ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»

هر کس مطیع خداوند باشد، دوستدار ماست و هر کس که عصیان خداوند بکند، او دشمن ماست. و هیچ کسی به دوستی و محبت ما نمی رسد، مگر با عمل و تقوا.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 75، ح3

نکته دوم، کلام خود حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) بود که به حاضرین در نبرد کربلا با تعبیر «شیعه آل ابی سفیان» خطاب فرمود:

«وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي‏ دُنْيَاكُم»

واى بر شما اى پيروان آل ابو سفيان، اگر شما دين نداريد و از حساب روز قيامت نمى‏ترسيد، پس دست كم در دنياى خود آزاد مرد باشيد.

بحارالأنوار، ج 45، ص 51، بقیه باب 37؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 38

نکته سوم این بود که افرادی که در قتل امام حسین شرکت داشتند، در آتش زدن و غارت خیام امام حسین دست داشتند و در اسارت بردن اهل بیت، سهیم بودند؛ اسامی اینها مشخص است و در تاریخ ضبط شده است، و هیچ کسی نگفته است که اینها شیعه امام حسین بودند!

ما از «ینابیع الموده» ذکر کردیم که قاتلین سید الشهدا (سلام الله علیه) به ایشان می گفتند:

«إنّا نَقتُلُكَ بُغضَاً لِأبيك»

ما به خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم، با تو می جنگیم.

ینابیع الموده، ج3، ص 72 تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اوّل، 1416 هـ. ق.

یا تعبیر «ابن اثیر» این بود که برخی از قاتلین امام حسین به ایشان می گفتند:

«يَا حُسَيْنُ يَا كَذَّابُ ابْنَ الْكَذَّابِ!»

صدا زد ای حسین! ای دروغگو فرزند دروغگو!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 67

آیا یک شیعه، نسبت به امام خویش، همچین تعبیری را به کار می برد!؟ و یا این تعبیر که به امام حسین می گفتند:

«يَا حُسَيْنُ أَبْشِرْ بِالنَّارِ!»

ای حسین! بشارت باد تو را به آتش جهنم!

الکامل فی التاریخ، ج4، ص 66، البدایه و النهایه، ج4، ص 183

یا این تعبیر که، لشگریان عمرسعد به امام حسین(سلام الله علیه) که می خواست نماز بخواند می گفتند که:

«إِنَّهَا لَا تُقْبَلُ مِنْكُمْ»

مردی که از اهالی کوفه بود، گفت: نماز شما قبول نمی شود!

البدایه و النهایه، ج 8، ص 185

آیا همه نویسندگان نامه به امام حسین، شیعه بودند؟

یکی از ادله وهابی ها، مبنی بر اینکه قاتلین امام حسین شیعیان بودند، نوشتن نامه توسط مردم کوفه به امام حسین(سلام الله علیه) بود. وهابی ها می گویند که شیعیان کوفه به امام حسین نامه نوشتند و از او دعوت کردند، ولی وقت ایشان آمد، او را یاری نکردند.

در مورد این ادعا باید بگوئیم که اولاً: در میان نویسندگان نامه، شیعیانی بودند، ولی در هنگام آمدن امام حسین، در زندان به سر می بردند. مثل سلیمان صرد خزاعی، مختار و... که اینها را شناسائی کردند و به زندان انداختند. این در حالی است که «سلیمان صرد خزاعی» از صحابی پیغمبر بود. یعنی ایشان قبل از آنکه افتخار شیعه گری امام حسین را داشته باشد، افتخار صحابی بودن پیغمبر را دارد. آقایان اهل سنت هم، برای صحابه ارزش ویژه ای قائل هستند و معتقد هستند که تمام صحابه اهل بهشت هستند.

در صدر اسلام، به چه کسانی «شیعه» می گفتند؟

ثانیاً: نکته بعدی این است که، اینکه وهابی ها می گویند: شیعیان امام حسین را کشتند؛ منظور از «شیعه» چیست؟ و در زمان امام حسین (سلام الله علیه) چه کسانی را «شیعه» می گفتند؟

در صدر اسلام، واژه «شیعه»، علاوه بر معنای حقیقی آن، یعنی معتقدین به امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)؛ به کسانی نیز می گفتند که خلافت «ابوبکر» را قبول داشتند، خلافت «عمر» را نیز قبول داشتند، ولی در مورد «عثمان»، معتقد بودند که امیرالمؤمنین بر «عثمان» مقدم است، و از او افضل است. اینها را نیز شیعه می نامیدند!

«ابن تیمیه» می نویسد:

«كَانَتِ الشِّيعَةُ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يُقَدِّمُونَ عَلَيْهِ أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ، وَ إِنَّمَا كَانَ النِّزَاعُ في تقدّمه عَلَى عُثْمَانَ»

شیعیان، یاران علی بودند. که ابوبکر و عمر را بر او مقدم می داشتند. ولی علی را بر عثمان مقدم می داشتند.

منهاج السنة، ج2، ص 96

«ابن حجر عسقلانی» نیز می نویسد:

«التشيع محبَّة على و تقديمه على الصحابة فَمن قدمه على أبي بكر وَ عمر فَهُوَ غال فِي تشيعه وَ يُطلق عَلَيْهِ رَافِضِي وَ إِلَّا فشيعي»

تشیع یعنی محبت علی را داشتن و او را بر صحابه مقدم داشتن، پس هر کس علی را بر ابوبکر و عمر مقدم بدارد، او در تشیع غلو کرده است و به او رافضی گفته می شود. ولی اگر مقدم ندارد، رافضی نیست، و شیعه است.

فتح الباری، ج1، ص 459

اگر شیعیانی که وهابی ها می گویند قاتلین امام حسین هستند، به این معنا بودند؛ یعنی کسانی که معتقد به خلافت ابوبکر و عمر بودند، و فقط در عثمان، امیرالمؤمنین را بر او ترجیح می دادند. بله! ما هم قبول داریم که قاتلین امام حسین اینچنین شیعیانی بودند.

ولی باید به این نکته توجه کرد که شاخص ترین تفاوت شیعه و سنی در این است که «شیعه» معتقد به امامت الهی و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین و امامت فرزندان یازده گانه امیرالمؤمنین است. ما به اینها می گوئیم شیعه! ولی آنهائی که معتقد به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بودند، و امیرالمؤمنین را خلیفه چهارم قبول داشتند، و فقط معتقد بودند که علی با وجود اینکه خلیفه چهارم است، از عثمان افضل است؛ ما چنین کسی را «شیعه» نمی دانیم. پس نزاع ما در اینجا، یک نزاع لفظی است، نه نزاع معنوی!

این عبارت «ابن تیمیه» و «ابن حجر» را، خوب در ذهن داشته باشید. در خیلی از موارد به درد شما می خورد. وقتی این وهابی ها می آیند و لفظ «شیعه» را چماق می کنند بر سر ما، با تکیه بر این تعبیر ابن تیمیه و ابن حجر، می گوئیم که مراد از شیعه، چیز دیگری است.

هدف اصلی از نسبت دادن قتل امام حسین به شیعیان!

نکته اساسی دیگر در زمینه مباحث محرم، این است که عامل و دستور دهنده مستقیم قتل امام حسین (سلام الله علیه)؛ شخص «یزید بن معاویه» بوده است. وهابی ها دنبال این هستند که شهادت حضرت را به گردن شیعه بیاندازند، تا «یزید» را مبری کنند! تمام هدف وهابی ها این است. اینها به دنبال این هستند که جد اعلای خودشان، «یزید» را، به یک نوعی از این قضیه منزه کنند. هدف نهایی وهابی ها این است.

لذا لازم است که ما روی این مسئله، خوب کار بکنیم. و شخصیت پلید «یزید بن معاویه» و دستور مستقیم او به قتل امام حسین را با ادله محکم و قوی، ثابت بکنیم. زیرا این وهابی ها، حاضر نیستند که یزید را لعن بکنند! حتی اهانت به او را جرم می دانند! اخیراً هم کتابی در عربستان نوشته اند با عنوان «فضائل امیرالمؤمنین یزید بن معاویه»! که در اینترنت هم موجود است.

مفتی اعظم عربستان: بیعت «یزید بن معاویه»، بیعت شرعی بوده است!!

شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ، مفتی اعظم عربستان در یک برنامه زنده كه از شبکه ماهواره ای «المجد» عربستان پخش مي شد، در پاسخ خانمي در رابطه با «يزيد» و قيام امام حسين (عليه السلام) اين چنين پاسخ داد:

«يا اختي! هذه امور مضت و تاريخ مضي تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون.

زمان پرداختن به اين امور گذشته و زمان آن سپري شده است . آنها گروهى بودند كه درگذشتند، هر كار نيك و بدي كردند براى خود كردند و شما هم هر چه كرديد براى خود خواهيد كرد و مسئول كار آنها نخواهيد بود.

بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس و قبلوا بيعته و لما توفي امتنع الحسن و الحسين بن علي و ابن الزيبير عن المبايعه. و امتناع الحسين و ابن الزبير عن المبايعه كانوا بذلك رضي الله عنهما غير مصيبين. لأن بيعة يزيد بيعة شرعية و بيعة اُخذت له في حياة أبيه و أعطاهم نصب عينهم. ولكن الله حكيم عليم فيما قضي وقدّر. تلك أمة مضت.

بيعت يزيد بن معاويه، بيعتي شرعي است  كه در زمان پدرش معاويه از مردم گرفته شد و مردم هم بيعت كرده و به اين  بيعت گردن نهادند. امّا هنگامي‌ كه معاويه از دنيا رفت حسن و حسين بن علي و ابن زبير از بيعت با او خودداري كردند. حسين و ابن زبير در تصميمشان مبني بر بيعت نكردن به خطا رفتند. چون بيعت با يزيد بيعتي شرعي بود و اين بيعت در زمان زندگي پدرش معاويه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولي خداوند در آنچه مقدر مي فرمايد حكيم و عليم است، آن امتها هم بنا به تقدير خداوند در گذشتند و از دنيا رفتند.

والله إني ما أحب أن تكتب عنّي هذه المسأله. هذه المسائل مضي و التواريخ كلها تحكي القضيه بأساليب مختلفة. فمن التواريخ من يقول: ... هذه المسائل مضت. مضي يزيد و مضي الحسين ولهم أكثر من ألف و... سنة مضت...

شما را به خدا قسم! من دوست ندارم  اين مطالب را از من نقل كنيد. اينها مسائلي است كه گذشته است. تاريخ هم درباره اين مطالب به شكل‌هاي مختلف حكايت نموده است. ولي به هر شكل اين‌ قضايا گذشته و تمام شده ... يزيد و حسين بيش از هزار و اندي سال است كه از دنيا رفته‌اند ...

لكن اعتقد أن يزيد بن معاوية: بيعته، بيعة شرعية؛ و أن الحسين رضي الله عنه و أرضاه نصح أن لا يخرج الي العراق و لا يقبل من دعاه الي البيعة. حذّره ابن عباس و ابن عمر والفرزدق. و كبير من الصحابة حذّروه من الخروج الي العراق. أن الخروج لا يؤدّي لمصلحة. لكن رضي الله و أرضاه ما قبل... والله قدّر ما قدّر وقضي ما قضي و اذا نفذ القضاء...

ولي به عقيده من بيعت يزيد بن معاويه بيعتي شرعي بوده؛ و حسين را نصيحت كرد‌ند كه از مدينه به طرف عراق نرود، او را نصيحت كردند كه بيعت كند ولي او نپذيرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسياري از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند كه: رفتن به عراق به مصلحت او نيست. ولي حسين اين نصيحت‌ها را نپذيرفت... و خدا هم هر ‌آنچه مقدر فرموده بود انجام شد و...

لكننا نترضي الحسين و نسئل العفو عن الجميع ولله فيما قضي وقدّر حكمة لا نعلمها... ما الفائدة من هذا المطلب؟ الحسين أخطأ ما أخطأ...

ولي با اين وجود ما براي حسين از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم. و مقدرات الهي حكمتهايي دارد كه ما از آن آگاه نيستيم... و اصلاً فائده نقل اين مطالب چيست؟ حسين هر اشتباهي كرده براي خود كرده...

اهل السنة والجماعة عقيدتهم وجوب الانقياد لمن بويع و إن من بويع و اجتمعت الكلمة عليه وجب علي الجميع السمع و الطاعة له. وحرم الخروج عليه. حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه...

عقيده اهل سنت و جماعت اين است كه واجب است تا به فرامين كسي كه مورد بيعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شده‌اند گوش فرا داده شده و از او پيروي گردد. و قيام و سركشي عليه او نيز حرام مي‌باشد. و از همين‌رو خروج و قيام حسين عليه يزيد حرام بود...

نقول: الحسين رضي الله عنه وأرضاه في خروجه كان الأمر خلافا مع عقيدته و كان عدم الخروج أولي. والبقاء هو الأولي والدخول فيما دخل الناس هو أولي. لكنه كره عما قيل إن العراق كله معك...

ما مي‌گوييم: حسين در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد و براي او بهتر بود كه اين كار را نمي‌كرد. و باقي ماندن در مدينه و بر آن‌چه مردم بر آن اجتماع كرده بودند بهتر و سزاوار‌تر بود. و هر چه به او گفته شد كه عراق طرفدار و همراه تو نيست گوش نداد و توجهي ننمود...

أن العراق و الشام و مصر و الحجاز و يمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه و أصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه و لا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ. و الحقيقة أن العراق و الشام و مصر و الحجاز و يمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه و أصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه و لا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ.»

و حقيقت اين است كه مردم عراق و شام و مصر و حجاز و يمن با يزيد بن معاويه در زمان زندگي و حيات پدرش بيعت كرده و امامت و رهبري وي را پذيرفته بودند، به همين جهت هم قيام عليه او و تجاوز به حريم خلافت او جايز نبود. اين تمام مطلب است بيش از اين هم سخني نمي گوئيم و معتقد به بيش از اين هم نيستيم.

لينک فيلم مربوط به سخنان آل شیخ، در سرور:

http://www.valiasr-aj.com/userfiles/media/aleshikh2.flv

و لينک مربوط به فيلم موردنظر در سايت يوتيوب:

http://www.youtube.com/watch?v=v0Yoeg7k1s4

مفتی اعظم عربستان، معمولاً جمعه شب ها، بین نماز مغرب و عشاء، به مدت دو ساعت، در شبکه «المجد» عربستان، که جزء شبکه های پربیننده هم است، برنامه زنده دارد. در این برنامه، از سراسر دنیا تماس می گیرند و سؤال می کنند و او هم جواب می دهد.

دفاع جانانه «ابن تیمیه» از «یزید بن معاویه»!

اینها به هر نحو ممکن، قصدشان تطهیر چهره «یزید» است. قصد فریب جوانان شیعه را دارند. می گویند که اینگونه نبود که یزید دستور داده باشد که امام حسین را بکشید! «عبیدالله بن زیاد» یک اشتباهی کرد! «عمرسعد» یک اشتباهی کرد! وقتی «یزید» خبر کشته شدن امام حسین را شنید، خیلی متأثر شد و ناراحت شد!!

«ابن تیمیه» با بی شرمی تمام می گوید: اصلاً یزید، راضی به قتل امام حسین نبود. وقتی شنید امام حسین کشته شده است، اظهار ناراحتی کرد:

«وَالْحُسَيْنُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ - قُتِلَ مَظْلُومًا شَهِيدًا فِي خِلَافَتِهِ بِسَبَبِ خِلَافِهِ ، لَكِنَّهُ هُوَ لَمْ يَأْمُرْ بِقَتْلِهِ، وَ لَمْ يُظْهِرِ الرِّضَا بِهِ، وَلَا انْتَصَرَ مِمَّنْ قَتَلَهُ.»

حسین – که خدا از او راضی باشد و قاتلین او را لعنت کند – در خلافت یزید بن معاویه، به خاطر اشتباهی که کرد، مظلومانه به شهادت رسید. ولی یزید دستور به قتل او را نداده بود، و از این کار رضایت نداشت و به قاتلین حسین هم، هیچ کمکی نکرد.

منهاج السنه، ج8، ص 141

لذا «یزید»، اهل بیت امام حسین را چند روزی به «شام» برد و اکرام کرد و به «مدینه» برگرداند!!

«وَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ يَزِيدَ أَظْهَرَ التَّوَجُّعَ عَلَى ذَلِكَ، وَ ظَهَرَ الْبُكَاءَ فِي دَارِهِ، وَ لَمْ يَسْبِ لَهُ حَرِيمًا أَصْلًا، بَلْ أَكْرَمَ أَهْلَ بَيْتِهِ، وَ أَجَازَهُمْ حَتَّى رَدَّهُمْ إِلَى بَلَدِهِمْ»

وقتی خبر کشته شدن امام حسین، به یزید رسید، ناله و شیون به پا کرد و اشک و ماتم در خانه اش آشکار شد. یزید اهل بیت امام حسین را اصلاً برای اسارت نبرده بود؛ بلکه اهل بیت او را خیلی احترام کرد. و اجازه داد که آنها به دیار خودشان برگردند!

منهاج السنه، ج4، ص 472

«ابن تیمیه» معتقد است که نه تنها یزید به قتل امام حسین دستور نداده بود، بلکه از این واقعه ناراحت هم شد، و قاتلین امام حسین را توبیخ هم کرد. و اساساً سرهای شهدا هم به شام برده نشد:

«وَأَمَّا قَتْلُ الْحُسَيْنِ فَلَمْ يَأْمُرْ بِهِ وَ لَمْ يَرْضَ بِهِ بَلْ ظَهَرَ مِنْهُ التَّأَلُّمُ لِقَتْلِهِ وَ ذَمَّ مَنْ قَتَلَهُ وَ لَمْ يُحْمَلْ الرَّأْسُ إلَيْهِ وَ إِنَّمَا حُمِلَ إلَى ابْنِ زِيَادٍ»

یزید به قتل حسین دستور نداد، و به این کار هم راضی نبود، بلکه از این اتفاق ناراحت هم شد و قاتلین حسین را توبیخ نمود! و سر حسین به شام برده نشد، بلکه به سوی ابن زیاد در کوفه برده شد.

مجموع الفتاوی، ج4، ص 486

ما باید روی این مسئله کار بکنیم، و با ادله محکم و قطعی، دستور مستقیم «یزید بن معاویه» بر قتل امام حسین را، ثابت بکنیم. دوستان عزیز، حدالمقدور سعی کنید از منابعی مثل «ینابیع الموده قندوزی»، «گنجی شافعی» و «ابن ابی الحدید» و... کمتر استفاده کنید. و تا می توانید اصلاً نام اینها را هم نبرید. زیرا ممکن است شما برای یک مطلبی، پنجاه دلیل ذکر کنید، ولی اینها یک راست می روند سراغ «ابن ابی الحدید» و شروع می کنند به کوبیدن او، تا مطلب شما را تضعیف بکنند.

دستور قتل امام حسین، توسط شخص «یزید بن معاویه»!

ما منابع معتبری از اهل سنت در دست داریم که نشان می دهد قتل حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه)، به دستور مستقیم «یزید بن معاویه» صورت گرفته است:

«ابن اثیر جزری» از استوانه های تاریخ اهل سنت است که از قول «عبیدالله بن زیاد» می نویسد:

«أَمَّا قَتْلِي الْحُسَيْنَ فَإِنَّهُ أَشَارَ إِلَيَّ يَزِيدُ بِقَتْلِهِ أَوْ قَتْلِي فَاخْتَرْتُ قَتْلَهُ»

من که حسین را کشتم، ‌به دستور خود یزید بوده، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را می کشم؛ من هم برای اینکه کشته نشوم، کشتن حسین را انتخاب کردم.

الکامل فی التاریخ، ج3، ص 474؛ انساب الأشراف، ج2، ص 224

«صلاح الدین محمد بن شاکر» می نویسد:

«وقال الشيخ شمس الدين الذهبي: لما فعل يزيد بأهل المدينة ما فعل، و قتل الحسين رضي الله عنه و إخوته، و أكثر من شرب الخمر و ارتكب أشياء منكرة أبغضه الناس و خرج عليه غير واحد و لم يبارك الله تعالى في عمره.»

ذهبی گفته است که وقتی یزید آن جنایتی که در حق اهل مدینه کرد که هفتصد تن از مهاجرین و انصار را به قتل رساند و همچنین حسین و برادران و آل او را کشت و همچنین شراب خوردن یزید و کارهای زشتی که از یزید صورت گرفت، مردم او را دشمن می داشتند، افراد زیادی در برابر او قیام کردند و خداوند عالم در عمر یزید هیچ برکتی قرار نداد.

فوات الوفیات، ج2، ص 641

اساساً نیازی به این نیست که یک شخصی مستقیماً حضور فیزیکی در یک کاری داشته باشد، تا آن کار به او منتسب باشد. به عنوان نمونه می گویند که مسجد اعظم را آیةالله العظمی بروجردی ساخته است، در حالی که ایشان یک آجر هم در این مسجد، کار نگذاشته است! زیرا در اینگونه کلامها، سبب بودن و دستور دادن به آن کار، مراد است.

«ابن کثیر دمشقی» نیز در این زمینه می گوید:

«وَقَدْ أَخْطَأَ يَزِيدُ خَطَأً فَاحِشًا... و قَد تَقدّم أنَّه قَتَل الحُسَين و أصحابِه عَلى يَدي عُبيدِ الله بن زياد»

یزید خطای بسیار فاحشی را مرتکب شد... و قبلاً بیان شد که او حسین و یارانش را با دستان عبیدالله بن زیاد به قتل رساند.

البداية والنهاية  ج 8   ص 222

این سه دلیلی که اینجا ذکر شد، در زمینه اینکه قاتل امام حسین (سلام الله علیه)، شخص یزید بن معاویه است؛ عصاره ادلّه است. ما بیش از پنجاه مدرک بر این مطلب داریم که قاتل امام حسین، شخص «یزید بن معاویه» بوده است.

آیا لعن «یزید بن معاویه» جایز است؟

«ابن تیمیه» می گوید لعن «یزید بن معاویه» جایز نیست:

«أَنَّ الْقَوْلَ فِي لَعْنَةِ يَزِيدَ كَالْقَوْلِ فِي لَعْنَةِ أَمْثَالِهِ مِنَ الْمُلُوكِ الْخُلَفَاءِ... غَايَةُ يَزِيدَ وَ أَمْثَالِهِ مِنَ الْمُلُوكِ أَنْ يَكُونُوا فُسَّاقًا، فَلَعْنَةُ الْفَاسِقِ الْمُعَيَّنِ لَيْسَتْ مَأْمُورًا بِهَا»

صحبت در مورد جواز لعن یزید، مثل صحبت در جواز لعن امثال یزید از حاکمان و خلفاست... نهایت چیزی که می شود در این باره گفت این است که یزید و دیگر حاکمان مثل یزید، فاسق بودند. و لعن کردن یک فاسق مشخص، در دین دستور داده نشده است.

منهاج السنه، ج4، ص 567

«ابن حجر هیثمی» نیز می گوید که لعن کردن «یزید» جایز نیست:

«لایَجوزُ لَعنُ یَزید و إن کانَ فاسِقاً خَبیثَاً»

لعن یزید بن معاویه جایز نیست، اگر چه او فاسق و خبیث بود.

الصواعق المحرقه، ج2، ص 637

جواز لعن «یزید بن معاویه» در منابع معتبر اهل سنت!

در مورد لعن «یزید بن معاویه» باید گفت که اکثر علمای اهل سنت، لعن یزید را جایز و حتی واجب می‌دانسته‌اند. حتی «ابن جوزی» از علمای بزرگ اهل سنت در این زمینه کتابی دارد با عنوان  «الرد علی المتعصب العنید المنکر للعن یزید» یعنی رد بر شخص متعصب و کینه توزی که لعن یزید را قبول ندارد!

وی در کتاب خویش در این زمینه می‌گوید:

«ان انکاره على من استجاز ذم المذموم و لعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه کبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل (رضى اللّه) و قد ذکر احمد فى حق یزید ما یزید على اللعنه.»

اینکه (ابن تیمیه) منکر جایز بودن بدگویی از این شخص ناپاک و لعن کردن این شخص ملعون شده است، گمراهی آشکار است؛ زیرا این عمل را بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل، لعن او را جایز دانسته‌اند؛ و احمد بن حنبل در مورد یزید کلامی گفته است که از لعنت نیز بیشتر است.

الردّ على المتعصّب العنید، ص 13

«تفتازانی» در مورد جواز لعن «یزید»، ادعای اجماع می کند و می گوید:

«اتفقوا على جواز اللعن على من قتله أو أمر به أو أجازه أو رضى به، و الحق: أن رضا «يزيد» بقتل «الحسين» و استبشاره بذلك، و اهانته أهل بيت النبي عليه السلام، مما تواتر معناه، و ان كانت تفاصيله آحادا، فنحن لا نتوقف فى شأنه، بل فى ايمانه- لعنة الله عليه و على أنصاره و أعوانه»

همه علما این نظر را دارند که می‌توان کسانی را که حسین را کشته‌اند یا به این کار دستور داده‌اند، یا اجازه این کار را داده‌اند، یا به این کار راضی شده‌اند را لعنت کرد. و درست آن است که یزید به قتل حسین راضی بود؛ و شادی او از قتل حسین و اهانت کردن او به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از مطالبی است که به حد تواتر معنوی رسیده است؛ اگر چه تفاصیل آن به صورت خبر واحد نقل شده است؛ بنابراین ما در مورد یزید سکوت نمی‌کنیم؛ بلکه حتی در کافر یا مومن بودن او شک نداریم؛ لعنت خدا بر او و یاوران و همکارانش.

شرح العقائد النسفیه، ص 103، مكتبة الكليات الأزهرية، چاپ اول قاهره،، 1407ه. ق

«سبط ابن جوزی»، در این زمینه می گوید:

« أن جماعة سألوا جدي عن يزيد فقال ما تقولون في رجل ولي ثلاث سنين في سنته الأولى قتل الحسين و في الثانية أخاف المدينة و أباحها و في الثالثة رمى الكعبة بالمجانيق و هدمها و حرقها فقالوا أيلعن؟ فقال: فالعنوه»

عده ای از مردم در مورد یزید از جد من سؤال کردند. که نظر تو در مورد یزید چیست؟ گفت: چه می گوئید در مورد شخصی که سه سال خلافت کرد، در سال اول حسین را کشت؛ در سال دوم مردم مدینه را ترساند و اهلش را بر لشگریانش مباح ساخت؛ و در سال سوم کعبه را با منجلیق ویران کرد و آتش زد!؟ گفتند: آیا می شود او را لعن نمود؟ جدم گفت: او را لعن کنید!

تذکرة الخواص، ص 579؛ لمحقق: الدكتور عامر النجار الناشر : مكتبة الثقافة الدينية الطبعة : الأولى 1429 هـ - 2008 م

«آلوسی» از علمای سلفی و وهابی، با قاطعیت می نویسد:

«وقد جزم بكفره و صرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزي و سبقه القاضي أبو يعلى، و قال العلامة التفتازاني: لا نتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله تعالى عليه وعلى أنصاره و أعوانه، و ممن صرح بلعنه الجلال السيوطي عليه الرحمة»

عده ای از علما به کفر یزید یقین کرده اند. و به جواز لعن او تصریح کرده اند. از جمله ایشان، ابن جوزی و قبل از ایشان، ابویعلی هستند. علامه تفتازانی نیز گفته است که ما در مورد یزید سکوت نمی‌کنیم؛ بلکه حتی در کافر یا مومن بودن او شک نداریم؛ لعنت خدا بر او و یاوران و همکارانش. و از کسانی که به جواز لعن یزید تصریح کرده است، جلال الدین سیوطی است.

روح المعاني، ج 26، ص 72

مشاهدات عینی «عبدالله بن حنظله» از زندگی «یزید بن معاویه»!

 «ابن سعد» در «طبقات الکبری» نقل می کند که «عبدالله»، پسر حنظله غسیل الملائکه، به همراه عده ای از مردم مدینه، رفتند برای دیدار «یزید بن معاویه»، وقتی برگشتند به مدینه، عبدالله رو کرد به مردم و گفت:

«فو الله مَا خَرَجْنَا عَلَى يَزِيدَ حَتَّى خِفْنَا أَنْ نُرْمَى بِالْحِجَارَةِ مِنَ السَّمَاءِ. إِنَّ رَجُلا يَنْكِحُ الأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتَ وَ الأَخَوَاتِ وَ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَدَعُ الصَّلاةَ»

به خدا قسم، با آنچه که ما از یزید دیدیم، ترسیدیم سنگی از آسمان بر سر ما فرود آید. مردی که با مادرش و با خواهرش و با دخترش زنا می کند، شراب می نوشد، و نماز را ترک کرده است.

الطبقات الکبری، ج7، ص 70، تحقیق: دکتر علی محمد عمر

حال شما ببینید که مفتی اعظم عربستان، به حمایت از یک همچین جانوری برمی خیزد و می گوید که بیعت «یزید»، بیعت شرعی بوده است!!

اینکه «یزید»، شراب می خورد و نماز را ترک می کند، خیلی مهم نیست. و طبیعی است. زیرا در دومان بنی امیه و بنی العباس، فراوان از این حاکمان بوده است. ولی اینکه یک نفر خلیفه مسلمین باشد و با مادرش و با خواهرش و با دخترش زنا بکند؛ این درد بزرگی است.

اصحاب پیامبر، در سپاه «عمرسعد»، برای کشتن امام حسین!!

نکته دیگری که اینها را به چاله می اندازد، نه اینکه فقط در بن بست قرار بدهد؛ این است که تعدادی از صحابه پیامبر در سپاه «عمرسعد» حضور داشتند! وهابی ها می گویند که شیعیان امام حسین را به قتل رسانده اند. ولی بررسی شخصیت هایی که در نبرد با امام حسین شرکت داشتند، چیز دیگری را می گوید. ما در روایت داریم که «عمرسعد»، تمام فرماندهان خود را از صحابه انتخاب کرده بود! و اساساً در آن زمان، رسم بر این بود که فرمانده سپاه، باید صحابه باشد. و شرط رسیدن به مقام فرماندهی، صحابی بودن بوده است.

«ابن حجر» در ترجمه «كثير بن شهاب حارثی» اینگونه می نویسد:

«يقال إن له صحبة... ومما يقوّي أن له صحبة ما تقدم أنهم ما كانوا يؤمرون إلا الصحابة و كتاب عمر رضي اللَّه عنه إليه بهذا يدلّ على أنه كان أميراً.»

بعضی گفته اند که او صحابه بوده است... و از دلایلی که صحابی بودن کثیر بن شهاب را تقویت می کند، همان است که در گذشته گفتیم که فقط اصحاب فرمانده لشگر می شدند و نامه عمر به او با همین عنوان، دلالت می کند که او فرمانده بوده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 571، شماره 7383

اسامی اصحابی که در سپاه عمرسعد بودند:

عده ای از اصحاب پیامبر، که در سپاه عمرسعد بودند، و برای کشتن پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به کربلا قدم گذاشته بودند، عبارتند از:

«كثير بن شهاب»:

أبو نعيم أصبهاني متوفی 430هجری، می گوید:

«كثير بن شهاب البجلي رأى النبي»

کثیر بن شهاب بجلی، پیامبر را دیده بود.

تاريخ أصبهان، ج 2، ص 136، شماره 1313، دار النشر: دارالكتب العلمية – بيروت - 1410 هـ-1990م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: سيد كسروي حسن

همانگونه که عرض کردیم، «ابن حجر» نیز به صحابی بودن او شهادت داده بود.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 571، شماره 7383

 

«حجار بن أبجر العجلي»:

«ابن حجر عسقلاني» او را در زمره صحابه نوشته است:

«حجار بن أبجر بن جابر العجلي له إدراك.»

حجار بن ابجر، مدتی پیغمبر را دیده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص167، شماره 1957

و «بلاذري» نیز، نامه او را به امام حسين(سلام الله علیه) نقل مي كند:

«قالوا: و كتب إليه أشراف أهل الكوفة ... و حجار بن أبجر العجلي... .»

گفته اند که اشراف کوفه از جمله حجار بن ابجر، به امام حسین نامه نوشته اند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 411

«بلاذی» نقل می کند که «حجار بن ابجر»، در كربلا شركت داشته و فرماندهي يك هزار نفر را نیز بر عهده داشته است:

«وسرح ابن زياد أيضاً حصين بن تميم في الأربعة الآلاف الذين كانوا معه إلى الحسين بعد شخوص عمر بن سعد بيوم أو يومين، و وجه أيضاً إلى الحسين حجار بن أبجر العجلي في ألف»

ابن زیاد، بعد از یک یا دو روز از حرکت عمر بن سعد به سمت کربلا، حصین بن تمیم را نیز با چهار هزار نفر، به سوی حسین روانه ساخت. و نیز حجار بن ابجر را با هزار نفر روانه کربلا کرد.

أنساب الأشراف، ج1، ص 416

 

«عبد الله بن حصن الأزدي»:

«ابن حجر عسقلاني» به نقل از طبرانی، او را جزء صحابه شمرده است:

«عبد الله بن حصن بن سهل ذكره الطبراني في الصحابة»

طبرانی، عبدالله بن حصن را جزء صحابه شمرده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص61، شماره 4630

اهانت «عبد الله بن حصن الأزدي» به امام حسين (عليه السلام) در كربلا:

«بلاذری» نقل می کند که در کربلا، «عبدالله بن حصن ازدی» خطاب به امام حسین (سلام الله علیه) فریاد زد:

«يا حسين ألا تنظر إلى الماء كأنه كبد السماء، والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً.»

ای حسین! آیا به این آب نگاه نمی کنی؟ مثل این است که در وسط آسمان است. ولی به خدا قسم، یک قطره از آن نخواهی نوشید تا اینکه تشنه بمیری!

أنساب الأشراف، ج1، ص 417

 

«عبدالرحمن بن أبي سبرة الجعفي»:

«ابن عبد البر» متوفي 463 می نویسد:

«عبد الرحمن بن أبى سبرة الجعفى و اسم أبى سبرة زيد بن مالك معدود فى الكوفيين و... فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلم عبد الرحمن »

اسم اصلی عبدالرحمن بن ابی سبره، زید بن مالک بوده است که از اهالی کوفه محسوب می شود. پیغمبر نام او عوض کرد و او را عبدالرحمن نامید.

الاستيعاب، ج2، ص 834، شماره 1419

«ابن اثیر» می گوید که وی فرمانده قبيله اسد بود و در كشتن امام حسين (عليه السلام) نیز مشاركت داشت.

« وجعل عمر بن سعد علي ربع أهل المدينة عبد الله بن زهير الأزدي و علي ربع ربيعة وكندة قيس بن الأشعث بن قيس و علي ربع مذحج و أسد عبد الرحمن بن أبي سبرة الجعفي»

عمر بن سعد، عبدالله بن زهیر را فرمانده یک چهارم از اهالی مدینه قرار داد. و بر یک چهارم قبیله ربیعه و کنده، قیس بن اشعث را فرمانده کرد. و بر یک چهارم از نیروهای قبیله مذحج و قیله اسد، عبدالرحمن بن ابی سبره را قرار داد.

الكامل في التاريخ، ج3، ص 417

 

«عزرة بن قيس الأحمسي»:

«ابن حجر عسقلاني» می گوید:

«عزرة بن قيس بن غزية الأحمسي البجلي ... و ذكره بن سعد في الطبقة الأولى»

ابن سعد، عزرة بن قیس را، جزء روات طبقه نخست شمرده است.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 125، شماره 6431

«بلاذری»، نام وی را نیز، در جمله کسانی که به امام حسين (سلام الله علیه) نامه نوشتند، ذکر کرده است:

«قالوا: وكتب إليه أشراف أهل الكوفة ... و عزرة بن قيس الأحمسي»

گفته اند که اشراف کوفه از جمله عزرة بن قيس الأحمسي، به امام حسین نامه نوشته اند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 411

و نیز قابل ذکر است که وی، فرمانده سواره نظام بوده است:

«وجعل عمر بن سعد ... و على الخيل عزرة بن قيس الأحمسي»

عمر بن سعد، عزره بن قیس را فرمانده سواره نظام کرد.

أنساب الأشراف  ج 1   ص 419

«بلاذری» در جای دیگری می نویسد که «عزرة بن قیس»، جزء حمل کنندگان سر شهدا، به سمت «ابن زياد» بودند:

«واحتزت رؤوس القتلى فحمل إلى ابن زياد اثنان وسبعون رأساً مع شمر... و عزرة بن قيس الأحمسي من بجيلة، فقدموا بالرؤوس على ابن زياد»

هفتاد و دو سر، از سرهای شهدای کربلا، توسط شمر بن ذی الجوشن به سوی ابن زیاد حمل شد. و عزرة بن قیس نیز جزء کسانی بود که سرها را به سمت ابن زیاد بردند.

أنساب الأشراف، ج1، ص 424

 

«عبد الرحمن بن أَبْزى»:

«ابن حجر» می گوید که او صحابی است و حتی پشت سر پیغمبر نماز خوانده است:

«له صحبة و قال أبو حاتم أدرك النبي صلى الله عليه وسلم و صلى خلفه»

او صحابی پیغمبر بوده است. ابوحاتم می گوید که او پیغمبر را درک کرده و پشت سر او نماز خوانده است.

الإصابة، ابن حجر، ج 4 ص 282

«عبدالرحمن بن ابزی» نیز در کربلا حضور داشته است:

«سكن الكوفة واستُعمل عليها»

عبدالرحمن بن ابزی ساکن کوفه بود و در آنجا به کار گرفته شد.

تهذيب الكمال، ج16، ص 501، شماره 3748

 

«عمرو بن حريث»:

«ابن الأثير» او را از صحابه شمرده است:

«يكنى أبا سعيد رأى النبي صلى الله عليه وسلم»

کنیه عمرو بن حریث، ابا سعید بوده است و او پیغمبر را دیده بود.

أسد الغابة، ج 4، ص 226، شماره 3888

 

«أسماء بن خارجة الفزاري»:

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«وقد ذكروا أباه و عمه الحر في الصحابة»

در حقیقت پدر و عموی او حر را از صحابه نوشته اند.

الإصابة في تمييز الصحابة، ج1، ص 195، شماره450

«بلاذری»، مشاركت او در كشتن امام حسين را، تأیید کرده است:

«دعا ابن زياد ... و أسماء بن خارجة الفزاري، ... و قال: طوفوا في الناس فمروهم بالطاعة ... و حثوهم على العسكرة.»

ابن زیاد اسماء بن خارجه را صدا زد و گفت: در میان مردم حضور پیدا کنید و آنها را ترغیب کنید که از شما اطاعت کنند و مردم را به پیوستن به لشگر تحریک کنید.

أنساب الأشراف، ج1، ص 416

بنابراین این اشخاص که نام بردیم، هم صحابی بودنشان روشن است؛ و هم حضورشان در کربلا و در صف لشگر عمر بن سعد، برای قتال با حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشخص و روشن است.

دو نکته ناب پایانی، توشه ماه محرم!

نکته اول: در زیارت عاشورا، یک فرازی هست که وقتی من می خوانم، بی اختیار منقلب می شوم! می فرماید:

«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِك»

ای ابا عبدالله من با موالات و دوستی تو به خداوند، به پیغمبر، به امیرالمؤمنین، به فاطمه و به حسن و حتی به خود تو نزدیک می شوم.

کامل الزیارات، ص 177؛ مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ج2، ص 774؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 292، باب 24

این جمله، خیلی جمله ظریفی است. می گوید می خواهم به طرف خدا بروم، می گویم یاحسین! می خواهم از پیغمبر حاجت بگیرم، می گویم یاحسین! از امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، و از امام مجتبی حاجاتی دارم، می گویم یاحسین!

می فرماید: «إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَى رَسُولِهِ... وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِك» یعنی حتی اگر من، از خود امام حسین (سلام الله علیه) هم حاجت بخواهم، باید خود امام حسین را واسطه قرار بدهم! در ماه محرم، این فراز ار زیارت عاشورا، در ذهن مبارکتان باشد.

این عبارت در زیارات عاشورای امام حسین است، و محکم هم هست. برخلاف این روایت معروف که می خوانیم:

«کُلّنا سُفُن النَّجاة و لکن سَفینَةُ الحَسین أسرَع»

ما خیلی گشتیم، ولی هیچ مدرکی برای این روایت پیدا نکردیم.

نکته دوم: ما یک استادی داشتیم که می گفت من از هشت، نه سالگی زیارت عاشورایم ترک نشده است. و در این شصت سالی که مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم، از خواندن این زیارت عاشورا فقط یک امید دارم، و آن اینکه یک بار این فراز از زیارت عاشورا که می خوانیم:

« اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»

خدایا زندگی و حیات مرا، همانند زندگی و حیات محمد و آل محمد قرار بده. و مرگ و مردن مرا نیز، همانند مرگ محمد و آل محمد قرار بده.

كامل الزيارات، ص178؛ مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ج2، ص 775

اگر این دعا، یک بار در حق من به اجابت برسد، برای من کافی است. من هیچ آرزویی از خواندن زیارت عاشورا ندارم جز اجابت این یک جمله. من به عشق همین یک جمله، شصت سال است که دارم زیارت عاشورا را می خوانم.

علامه امینی را در عالم خواب دیدند. پرسیدند شب اول قبر بر تو چگونه گذشت؟ تألیف کتاب «الغدیر» و ولایت امیرالمؤمنین و... چه سودی برای تو داشتند؟

گفت: «تنها چیزی که در شب اول قبر به دادم رسید، زیارت کربلا، و گریه بر امام حسین بود.» با این جمله علامه، تا آخر قضیه را باید تشخیص داد که چه خبر است!

دوستان عزیز! تلاش کنید برای گریاندن مردم به مطالب جعلی و دروغ استناد نکنید؛ بهترین کتاب مقتل که من در این 47، 48 سال حضورم در حوزه دیده ام، کتاب مرحوم محدث قمی است با نام «نفس المهموم».

این بزرگوار در این کتاب، اگر 51% در مورد یک مقتل احتمال صحت داده است را نقل کرده است. اگر بنده باشم، شاید خیلی از اینها را دور بریزم. ولی ایشان در این کتاب، مطالبی را نقل کرده است که اگر شما در ماه محرم بخوانید روضه شما باطل نخواهد شد. بنابراین این کتاب «نفس المهموم» مرحوم محدث قمی را که بسیار کتاب زیبا و دارای مطالب نابی هست را حتماً داشته باشید، مخصوصاً نسخه ای که تحقیق شده را تهیه کنید که در پاورقی هم مدارک را ذکر کرده است.

این کتاب، به فارسی هم ترجمه شده است. هر چند من معتقد هستم که طلبه، کتاب فارسی بخواند حرام است! این فتوای من است! خواندن کتاب فارسی برای یک طلبه خلاف شرع است. چون طلبه را بی سواد بار می آورد. حتی المقدور از خواندن کتاب فارسی اجتناب کنید. همین اندازه که روزنامه فارسی می خوانید بس است.

تلاش کنید که تمام مطالعاتتان از متون عربی باشد. چون خیلی از مواقع برداشتی که انسان از لفظ عربی متن دارد، از ترجمه به دست نمی آید. یک مترجمی روایتی را ترجمه می  کند ولی چون قریحه ترجمه ای ندارد، مقصود روایت را نمی تواند برساند.

به عنوان نمونه، یک بنده خدائی، دعای استغفار امیرالمؤمنین را ترجمه کرد بود و در ترجمه این عبارت که می گوید: «الذین شهدوا...» گفته بود و کسانی که به شهادت رسیده اند... در حالی که عبارت «شهدوا»، یعنی کسانی که حاضرند و در قید حیات هستند. نه یعنی به شهادت رسیده اند.

لذا دوستان عزیز، بزرگواری کنید، حدالمقدور، خواندن کتاب فارسی را بر خودتان ممنوع و حرام بکنید. این وصیت من به شماست.

والسلام علیکم و رحمة الله

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه دوازدهم   09/ 08/94

بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (5) – اثبات امامت در پنج دقیقه – مسئله بیعت امیرالمؤمنین با خلفاء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

مروری بر مباحث گذشته!

نکته اول: مشروعیت تقیه در قرآن:

بحث ما در رابطه با شبهات وهابیت پیرامون مسئله «تقیه» بود. که در جلسات گذشته عرض کردیم که مسئله تقیّه، اساساً یک بحث قرآنی است. یعنی قبل از آنیکه ما در سنت و سیره، به دنبال مشروعیت «تقیه» باشیم، باید به آیات قرآن کریم مراجعه کنیم که خدای عالم در آیه 28 سوره آل عمران؛ و آیه 106 سوره نحل؛ بحث «تقیه» و مشروعیت آن را مطرح کرده است. خداوند متعال می فرماید:

]لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة[

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد.)

سوره آل عمران(3): آیه 28

و همچنین می فرماید:

]مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان[

کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.

سوره نحل(16): آیه 106 ‏

نکته دوم: مشروعیت تقیه در روایات:

عرض کردیم که در زمینه روایات نیز، همانگونه که در منابع شیعه، مشروعیت تقیه بیان شده است، آنجائی که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏»

همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كافی، ج‏2، ص217، باب التقیه، ح2

و یا امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»

تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

كافي، ج‏2، ص 219، باب التقیه، ح12

در مصادر آقایان اهل سنت نیز، مشروعیت «تقیه» مطرح شده است. «سیوطی» از نبی مکرم نقل کرده است که فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050

و همچنین «متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل کرده است که حضرت فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

کنزل العمال متقی هندی، ج3، ص 43، ح 5665

نکته سوم: مشروعیت تقیه در سیره صحابه:

در باب سیره صحابه هم، ما عرض کردیم که همانگونه که ائمه (علیهم السلام) «تقیه» می کردند، و به اصحاب خود نیز، «تقیه» را توصیه می فرمودند؛ صحابه پیامبر نیز که مورد توجه و احترام اهل سنت هستند، اهل تقیه کردن بودند! این «ابن حزم آندلسی» است که از «عبدالله بن مسعود» نقل می کند که گفته است:

«مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»

اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.

المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336

یا تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب» بود که عرض کردیم «ابوهریره» می گوید:

«حفظت عن رسول الله وعاءين فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم»

از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نموده‌ام كه هر آنچه تاكنون روايت كرده‌ام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد!

صحیح بخاری، ج1، ص 56، باب حفظ علم، ح 120

نکته چهارم: مشروعیت تقیه در کلام فقهای اسلام

همانگونه که فقهای ما گفته اند، «تقیه» واجبی است از واجبات دینی:

«شيخ صدوق» مي‌نويسد:

«التقية فريضة واجبة علينا في دولة الظالمين، فمن تركها فقد خالف دين الإمامية وفارقه.»

تقيه يکی از واجبات است که در زمان حکومت ظالمان وجوب آن حاصل مي‌شود؛ بنابراين اگر کسی تقيه را ترک کند، با مذهب شيعه مخالفت کرده و از آن بيرون است.

الهداية، ص 51

و در کتاب «الإعتقادات» مي‌نويسد:

«اعتقادنا في التقية انّها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة.»

نظر ما در مورد تقيه آن است که واجب است؛ کسی که آن را ترک نمايد مانند کسی است که نماز را ترک کرده است.

الاعتقادات في دين الإمامية، ص 107

آقایان اهل سنت هم، مثل «فخر رازی» و «نووی»، فتوا داده اند که انسان در موارد خوف، باید تقیه کند:

«فخر رازی» در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد:

«ظاهر الآية يدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي رضي الله عنه أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقية محاماة على النفس.»

ظاهر آيه بر اين دلالت دارد كه تقيه تنها زمانی جايز است که كفار غلبه كرده و مسلط و پيروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که می‌گويد: اگر دگرگوني بين مسلمانان همانند تغيير و دگرگوني بين مسلمانان و مشركان باشد، تقيه براي حفظ جان لازم است

وی براي اثبات عدم انحصار مشروعيت تقيه به صدر اسلام و تداوم آن مي‌گويد:

«الحكم السادس: قال مجاهد: هذا الحكم كان ثابتا في أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنين فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقية جائزة للمؤمنين إلى يوم القيامة، و هذا القول أولى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمكان»

حکم ششم: مجاهد گفته است: اين حکم در اول اسلام بوده است؛ زيرا مسلمانان ضعيف بودند؛ اما بعد از نيرو پيدا کردن دولت اسلامی ديگر اين حکم جايز نيست. و از حسن روايت شده است که گفته است: تقيه برای مؤمنين تا روز قيامت جايز است. و اين نظر دوم قوی تر است؛ زيرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جايز است.

تفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 8، ص 12

آقای «نووی» متوفای 676هجری نیز، در این زمینه می گوید:

«وقد اتفق الفقهاء على انه لو جاء ظالم يطلب انسانا مختفيا ليقتله أو يطلب وديعة لانسان ليأخذها غصبا و سأل عن ذلك وجب على من علم ذلك اخفاؤه و انكار العلم به و هذا كذب جائز بل واجب لكونه في دفع الظالم.»

علما اجماع دارند که اگر ظالمی نزد انسان آمد و از وی محل شخصی مخفی شده را به پرسد تا او را به قتل برساند، يا در مورد محل امانتی سؤال کند تا آن را غصب نمايد، واجب است کسی که محل آن را مي‌داند، آن را مخفی کرده و بگويد آن را نمي‌دانم؛ و اين از مواردی است که دروغ در آن جايز و بلکه واجب است؛ زيرا با اين کار شخص ظالمی را مانع شده است.

شرح النووي على صحيح مسلم، ج 15، ص 124

پس موضوع «تقیه»، که وهابی ها این همه سرو صدا ایجاد کرده اند، یک موضوع کاملاً قرآنی است. و الآن هم در شبکه های ماهواره ای وهابی، چه شبکه های فارسی و چه عربی، هر گاه در مورد شیعه می خواهند صحبت بکنند، در هیچ جلسه ای نیست که نگویند شیعه نفاق دارد، شیعه منافق است! شیعه تقیه می کند! و...

شیطنتی از شبکه ماهواره ای وهابی!

همین دو، سه روز قبل بود که در یکی از این شبکه های وهابی - که ظاهراً شبکه «صفا» بود. که هتاک ترین شبکه ضد شیعی عربستان است – عبارتهایی را از «سید مجتبی شیرازی» نقل می کرد؛ که البته ما از خداوند می خواهیم ایشان را هدایت کند. گر چه درب های هدایت به روی این بنده خدا بسته شده است! و ایشان مصداق اتم این آیه از قرآن کریم هستند که می فرماید:

]خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم‏[

خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده، و بر چشمهاى آنها پرده افكنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است.

سوره بقره(2): آیه 7

انحراف و سفاهت این بنده خدا (سیدمجتبی شیرازی)، در حدی است که انسان تصور نمی کند که یک انسان عادی، نه یک عالم؛ این قدر سفیه و بی عقل باشد.

این شبکه ماهواره ای وهابی، صحبت های این سید مجتبی شیرازی را، که بر علیه اهل سنت و عایشه و... صحبت کرده بود را پخش می کرد. مخصوصاً اینکه ایشان روایاتی را از «صحیح بخاری» نقل می کرد که «عایشه» بعضی از کنیزهای خودش را آرایش می کرد و می فرستاد به کوچه های شهر مدینه، می گشتند تا جوانهای قریش را صید بکنند!! مجتبی شیرازی، این روایت را به عنوان دلیل بر انحراف عایشه نقل می کرد. و همچنین در «لندن»، یک جشن «عایشه کُشانی»! گرفته بودند، که این وهابی ها مدام این جشن را پخش می کردند.

وقتی این صحبتها و کلیپ ها را پخش کردند، مجری سؤال کرد که فقهاء و بزرگان شیعه، گفته اند که اهانت به عایشه و مقدسات اهل سنت، خلاف شرع است. پس این سخنان و برنامه های اهانت به عایشه چیست؟

کارشناس برنامه پاسخ داد: این شیعه ها منافق هستند! از روی تقیه است که می گویند اهانت به مقدسات اهل سنت خلاف شرع است! عقیده واقعی شیعیان، همان است که دیدید! کارهای «یاسر الحبیب» و «مجتبی شیرازی» و... عقیده حقیقی شیعه است. اگر علمای شیعه راست می گویند، چرا نسبت به سخنان مجتبی شیرازی و کارهای یاسر الحبیب، واکشنی نشان نمی دهند و موضع نمی گیرند!؟

این ادعا در حالی است که تمام مراجع معظم تقلید ما، عمدتاً به خاطر همین شیعه نماها، به میدان آمدند. و خود رهبری رسماً برعلیه این شیعه نماها بیانه داد. حاج آقای مکارم در مورد این «یاسر الحبیب» گفت که ای شخص «سفیه» است، «دیوانه» است، «مزدور» است.

مراجع ما به چه زبانی باید اعلام انزجار بکنند!؟ آقایان این بیانیه ها را نمی بینند، بعد می گویند که علمای شیعه تقیه می کنند!

ادعاهای دیگری از وهابی ها در مورد «تقیه»:

در جلسه گذشته ما برخی عبارات «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» و دیگران را در مورد مسئله «تقیه» بیان کردیم. و هدف ما هم از نقل این مطالب این است که عزیزان با کلمات اینها و شبهات اینها بیشتر آشنا بشوند. اینها در مورد «تقیه»، یک بار می گویند که تقیه حرام است و خلاف شرع است! که ما در جواب می گوئیم مشروعیت تقیه هم در قرآن بیان شده است، هم در سنت مطرح است. و هم در سیره صحابه، تقیه وجود داشته است. و ما مصادر اینها را در جلسات گذشته مفصل بحث کردیم.

الف) «تقيه» از آثار يهودیان است!

ولی اینها گاهی اوقات می گویند که اصلاً، تقیه را یهودیان وارد مذهب شیعه کردند. و اساساً بنیانگذار تقیه، یهودیان بودند!

«محمد بن عبد الوهاب» می گوید:

«أن اليهود ضربت عليهم الذلة و المسكنة أينما كانوا و كذلك هؤلاء ضربت عليهم الذلة حتى أحيوا التقية من شدة خوفهم و ذلهم»

همانا یهود هر كجا يافت شوند مهر ذلت بر آنان خورده است‏، و مهر بيچارگى بر آنها زده شده‏ است. به گونه ای که از شدت ترس و ذلتشان، تقیه را تأسیس کردند.

رسالة في الرد على الرافضة، ص 45، نشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولى، تحقيق: الدكتور ناصر بن سعد الرشيد

ب) «تقيه» از آثار سبئی هاست!

گاهی نیز افرادی مثل «عبدالله امین» ادعا می کند که، تقیه را سابئی ها تأسیس نمودند!

«التقيّة أوجدها السبئيون دفعا للحجج الدامغة في بطلان الإمامة حين قيل لهم لو أن الإمام علي عيّن وصيّا و إماما بعد رسول اللّه‏ لما جاز له أن يبايع أبابكر و عمر. فاختلقوا التقيّة لرد هذه الحجة فقالوا: بايعهم تقيّة لئلا يفرق صف المسلمين. و من الأهداف الماكرة وراء هذه الفكرة أن يعتاد المسلمون النفاق المشروع فيقولون بخلاف ما يؤمنون به»

تقیه را سابئی ها ایجاد نمودند. تا ادلّه محکم بر بطلان امامت شیعه را جبران بکنند. آنجائی که به شیعیان گفته می شود، اگر امام علی، به عنوان وصی و امام بعد پیغمبر معین شده بود، دیگر بیعت کردن او با ابوبکر و عمر جایز نبود! بنابراین شیعیان تقیه را درست کردند تا اینکه این ادله ما را رد بکنند. لذا گفتند که علی از روی تقیه با ابوبکر و عمر بیعت کرد. تا اینکه در صف مسلمین تفرقه ایجاد نشود. و همچنین از اهداف زیرکانه و مکارانه این تفکر شیعیان، از تأسیس تقیه، این بود که این نفاق را مشروع جلوه داده و این را بین مسلمانها رواج بدهند تا آنها به خلاف آنچه که اعتقاد دارند، سخن بگویند.

دراسات في الفرق و المذاهب، ص 95

منظور از سبئی ها هم، «عبدالله بن سبأ» یهودی است. و شبهه «عبدالله بن سبأ»، که از شبهات دم دستی وهابی هاست، که هر کجا گرفتار می شوند، و یا می خواهند که شیعه را بکوبند، ادعا می کنند که: «بنیانگذار شیعه، عبدالله بن سبأ یهودی بوده است. و اساساً بحث امامت شیعه از کانال عبدالله بن سبأ وارد شده است!» این شبهه، از شبهاتی است که دوستان باید خوب روی آن کار بکنند. البته ما هم اگر فرصتی پیش آمد، مطالبی را در این زمینه بیان خواهیم کرد. این شبهه، از شبهاتی است که دوستان حتماً باید دم دست داشته باشند.

چند شبهه در یک شبهه!!

این کلام «عبدالله امین»، محتوی چندین شبهه است. ظاهرش در مورد «تقیه» است، ولی چند شبهه دیگر را نیز مطرح می کند.

شبهه اول: تقیه را سابئی ها ایجاد کردند! و رئیس سبئی ها هم «عبدالله بن سبأ» بوده است!!  در جواب این شبهه باید مشخص بشود این عبدالله سبأ کیست؟ وجود خارجی داشته یا نداشته است!؟

شبهه دوم: تأسیس تقیه، برای جبران ادلّه محکم بر بطلان امامت شیعه است!! یعنی در حقیقت، اعتقاد شیعه بر امامت ائمه خودشان، کاملاً باطل است! و علی، وصی و امام بعد از پیغمبر نبوده است!

شبهه سوم: امیرالمؤمنین با ابوبکر و عمر بیعت کرد! لذا اعتقاد به امامت منصوص او درست نیست!

این شبهاتی است که این آقا مطرح می کند. البته کسانی دیگری نیز شبیه این حرفها را دارند: مثل «نعمانی» درکتاب «الثورة الايرانية» ص 181 و همچنین «عبد المنعم»، در کتاب «الشيعة»، ص 102، 104، 107 و «عبداللّه‏ الأمين» در کتاب دیگر خودش به نام «دراسات في الفرق و المذاهب» ص 48 و نیز «محمد علي»، در کتاب «عقائد جعفرية»، ج1،ص 45؛ این شبهه عدم ورود نص بر امامت ائمه شیعه و جعل تقیه شیعیان برای پوشاندن آن را مطرح کرده اند. شاید حدود سی، چهل کتاب، این تعبیر «عبدالله امین» را مطرح کرده اند. در حقیقت، این شبهه از شبهات فراگیر وهابیون است.

این نکته را هم توضیح بدهم که «عبدالله امین» از محققین عربستان سعودی است. و کتاب های زیادی را تألیف کرده است. یکی از این کتابها که الآن مورد توجه هم است و در اینترنت هم موجود است، کتابی است با عنوان «دراسات في الفرق و المذاهب».

ما در مباحث خودمان، سعی می کنیم که از کتابهایی نقل قول بکنیم که الآن در مجامع علمی و دانشگاهی وهابی ها و نیز اهل سنت، مطرح باشد. و از کتابهای کوچه بازاری اینها نباشد. و معمولاً اینگونه کتابها و جزوه ها، مورد قضاوت ما نیست.

در مورد اینکه «عبدالله بن سبأ» کیست؟ و آیا او مؤسس شیعه بوده است؟ و اساساً آیا چنین شخصیتی وجود خارجی داشته است یا نه؛ در آینده سخن خواهیم گفت ان شاءالله.

«اثبات امامت در پنج دقيقه!»

اما در مورد امامت منصوص امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، ما قبلاً بحث کردیم و وصایت امیرالمؤمنین را هم از کتب شیعه و هم از کتب اهل سنت مطرح کردیم. یک جزوه ای را در راستای اثبات ولایت و امامت امیرالمؤمنین از قرآن و سنت؛ تقدیم دوستان کردیم با عنوان «اثبات امامت در پنج دقيقه» که فایل این جزوه، بر روی سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج) نیز موجود است و دوستان می توانند استفاده بکنند.

حديث «ولايت»:

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل كرده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:

«إنّ عليّا منّي و أنا منه و هو وليّ كلّ مؤمن بعدي.»

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاكم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

«صحيح علي شرط مسلم.»

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك ج 3 ص 119، ح 4579 (بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)

«شمس الدين ذهبي» نيز در تلخيص المستدرك اين روايت را «صحيح» دانسته است.

«محمد ناصر الدين الباني» نيز درباره اين روايت گفته:

«صحّحه الحاكم الذهبي و هو كما قالا.»

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده اند. اين روايت، صحيح است همان گونه است كه حاكم و ذهبي گفته اند.

سلسلة الأحادیث الصحيحة، ج5، ص222

و همچنین پیغمبر فرمود:

«أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ مُؤْمِنَةٍ»

ای علی! تو ولی هر مرد مؤمن و زن مؤمنه ای هستی.

مستدرک حاکم، ج3، ص143، ح 4652 (بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)

حديث «خلافت»:

«ابن أبي عاصم» در كتاب «السنه» مي نويسد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خطاب به اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود:

«و أنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي»

تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي

«الباني» درباره سند اين روايت گفته:

«إسناده حسن.»

سند اين روايت «حسن» است

كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.

حديث «امامت»:

«ابونعيم اصفهاني» با سند معتبر در كتاب «معرفة الصحابه» نقل كرده است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:

«انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَي السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَي، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»

هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي سه چيز وحي كرد: به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587

اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاكم نيشابوري گفته است:

«صحيح الاسناد.»

سند اين روايت صحيح است.

المستدرك ج3 ص 148، ح 4668 (بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)

«چهل روايت صحيح در اثبات امامت، از كتاب هاي شيعه و سني»

اینها از کتب اهل سنت بود. در کتب شیعه هم، ما سی و پنج روایت صحیح، در اثبات امامت و وصایت امیرالمؤمنین داریم. شما اگر به سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج) مراجعه کنید، فایلی را خواهید دید با عنوان «چهل روايت صحيح در اثبات امامت از كتاب هاي شيعه و سني» در آنجا ما سی و پنج روایت صحیح از کتب شیعه، و پنج روایت صحیح از کتب اهل سنت، درباره امامت و وصایت حضرت امیرالمؤمنین و نیز امامت ائمه (علیهم السلام) مطرح کرده ایم. من در اینجا فقط یک مورد را مطرح می کنم:

شيخ صدوق (متوفاي381هـ) با سند صحيح نقل كرده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) جانشينان خود را معرفي كرد:

«حدثني أبي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسي، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن أبي الطفيل، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر (عليهما السلام)، عن آبائه (عليهم السلام)، قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ: اكْتُبْ مَا أُمْلِي عَلَيْكَ. قَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَتَخَافُ عَلَيَّ النِّسْيَانَ؟ فَقَالَ: لَسْتُ أَخَافُ عَلَيْكَ النِّسْيَانَ وَ قَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَكَ أَنْ يُحَفِّظَكَ وَ لَا يُنْسِيَكَ وَلَكِنِ اكْتُبْ لِشُرَكَائِكَ.

قَالَ: قُلْتُ: وَمَنْ شُرَكَائِي يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ بِهِمْ تُسْقَي أُمَّتِي الْغَيْثَ وَ بِهِمْ يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَبِهِمْ يَصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ بِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ وَ هَذَا أَوَّلُهُمْ.

وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَي الْحَسَنِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَي الْحُسَيْنِ ثُمَّ قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ.»

رسول خدا به امير المؤمنين فرمود آنچه برايت گويم بنويس. عرض كرد يا رسول اللَّه ميترسي فراموش كنم؟ فرمود از فراموشي بر تو ترسي ندارم؛ چون از خدا خواستم كه تو را حافظه دهد و فراموشت نكند؛ ولي براي همكاران خود بنويس: اميرمؤمنان گفت: عرض كردم همكارانم چه كساني هستند؟ فرمود: امامان از فرزندانت كه امتم به يمن وجود آنان از باران بنوشند و دعايشان مستجاب شود و به وسيله آن ها خدا بلا را از امتم دور كند و به وسيله آن ها رحمت از آسمان نازل شود و اين اول آنها است. با دست خود به حسن اشاره كرد سپس به امام حسين اشاره كرد و فرمود امامان از فرزندان اويند.

الأمالي، ص 485، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.؛

كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 206ـ 207، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي (التابعة) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ. (مكتبه اهل بيت)؛

 الأمالي، ص 441، للطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم، الطبعة: الأولي، 1414هـ

 

بررسي سند روايت:

«علي بن الحسين بن بابويه»:

نجاشي در مورد او گفته است:

«شيخ القميين في عصره و متقدمهم، و فقيههم، وثقتهم...»

او در عصر خودش استاد قمی ها و فقیه ایشان بوده است.

شيخ طوسی هم گفته:

«كان فقيها، جليلا، ثقة»

او فقیه و بزرگوار و مورد وثوق بوده است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج12، ص397ـ 398، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

 

«سعد بن عبد الله الأشعري»:

نجاشي گفته است:

«شيخ هذه الطائفة و فقيهها و وجهها....»

او استاد قوم اشعریها و فقیه ایشان و چهره موجه ایشان بوده است.

و شيخ طوسی هم گفته:

«جليل القدر، ثقة»

او دارای مقامی بزرگ بوده و مورد وثوق است.

معجم رجال الحديث، ج9، ص78

 

«احمد بن محمد بن عيسي الأشعري»:

شيخ طوسی در مورد او گفته است:

«شيخ قم، و وجيهها، و فقيهها»

او استاد قم و چهره سرشناس و فقیه ایشان بود.

معجم رجال الحديث، ج3، ص87

 

«الحسين بن سعيد»:

آقای خوئی در مورد او می نویسد:

«الحسين بن سعيد بن حماد: قال الشيخ: من موالي علي بن الحسين عليه السلام، ثقة. صاحب المصنفات الأهوازي، ثقة.»

شیخ طوسی در مورد حسین بن سعید، گفته است که او از شیعیان امام سجاد بوده و مورد وثوق است. همچنین صاحب تألیفات اهوازی بوده است.

معجم رجال الحديث، ج6، ص265 ـ266، رقم: 3424

 

«حماد بن عيسي»:

آقای خوئی می نویسد:

«قال النجاشي: و كان ثقة في حديثه، صدوقا. و قال الشيخ: ثقة»

نجاشی گفته است که او در نقل حدیث مورد وثوق و راستگو است. شیخ طوسی هم گفته که او مورد اطمینان است.

معجم رجال الحديث، ج7، ص236ـ237، رقم: 3972

 

«ابراهيم بن عمر»:

آقای خوئی دارد که:

«إبراهيم بن عمر اليماني... قال النجاشي: شيخ من أصحابنا ثقة»

نجاشی گفته است که او استادی از بزرگان ماست و مورد اطمینان است.

معجم رجال الحديث، ج1، ص 241، رقم: 228

 

«ابو الطفيل عامر بن واثله»:

امام صادق (عليه السلام) در روايت مشهور ثقلين كه از طريق ايشان نقل شده است، او را توثيق كرده است.

معجم رجال الحديث، ج10، ص 222

صریحترین روایت در زمینه امامت ائمه (علیهم السلام)

صریحترین روایت در زمینه امامت ائمه (علیهم السلام) را در کتاب «خصال» شیخ صدوق داریم که شيخ صدوق در الخصال با سند صحيح نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، امام حسين (عليه السلام) را امام، فرزند امام و پدر ائمه معرفي كرده است:

«حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَي النَّبِيِّ ص وإِذَا الْحُسَيْنُ عَلَي فَخِذَيْهِ وهُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ ويَلْثِمُ فَاهُ وهُوَ يَقُولُ أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ سَيِّدٍ أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.»

سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي روايت مي كند كه او گفته بود : نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله بودم، ديدم حسين بن علي بر زانوي وي نشسته پيامبر ميان دو ديده و دهان وي را مي بوسد و مي گويد: تو سرور فرزند سرور هستي و تو امام فرزند امام و پدر امام هستي . تو حجت خدا و پدر 9 تن از حجت هاي خداوند از نسل خود هستي كه نهمين نفر آن ها قائم ايشان است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ج2، ص475، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

آقایان ادعا می کنند که شیعه دلیلی بر امامت ائمه خود ندارد! خب کافی است که کمی چشمانتان را باز کنید تا بینید. هم کتابهای خودتان را و هم کتابهای شیعه را. تمام راویان این روایت هم ثقه هستند. راویان این روایت یا از اصحاب اجماع هستند و یا از مشایخ الثقات هستند. ما تمام این چهل روایت را با بررسی سندی تک تک راویانش مطرح کردیم. و صحت روایات را ثابت کردیم. دوستان حتماً به سایت مؤسسه ولیعصر (عج) مراجعه کنند، این فایل را دریافت کنند و در اختیار داشته باشند.

می گویند که شیعیان از کتاب های خودشان دلیل صحیحی بر امامت ائمه ندارند!! شما از کتب خودتان دلیل ندارید و آمده اید از کتاب های ما استدلال می کنید و این دلیل بر بطلان شماست! ظاهراً قضیه برعکس شده است. استدلال به کتابهای اهل سنت برای حقانیت مذهب خودمان، این نقطه ضعف ما شده است!

وقتی در کتابهای اهل سنت حقانیت مذهب و امامت ائمه آمده است، این بهترین دلیل بر اثبات حقانیت است. به قول معروف «الْفَضْلُ‏ مَا شَهِدَتْ‏ بِهِ الْأَعْدَاء» شما که مخالف ما هستید، حقانیت ما را در کتابهای خودتان آورده اید.

خداوند متعال به پیغمبر خود می فرماید:

]قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ[

بگو اگر راست مى‏گوئيد تورات را بياوريد و بخوانيد

سوره آل عمران(3): آیه 93

در اینجا پیغمبر اکرم به یهودیان می فرماید که «تورات» را بیاورید و بخوانید. حقانیت من در تورات آمده است. آیا این مسئله دلیل بر بطلان دین اسلام و نبوت پیغمبر است!؟

بنابراین، اینکه حقانیت مذهب ما در ک