2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل
کد مطلب: ٦٣٣٩ تاریخ انتشار: ٠١ فروردين ١٤٠١ تعداد بازدید: 46183
مقالات » پاسخگویی به شبهات
عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

نقد سخنان سيد حسن مدرسي در مورد حقيقت و سابقه عصمت ائمه

بسم الله الرحمن الرحيم

هر چند كه مقاله ذيل در پاسخ به ادعاهاي سيد حسن مدرسي طباطبائي در كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مبني بر «پشنهاد عصمت توسط هشام بن حكم» نگاشته شده است؛ اما نگاه فراگير به مسأله عصمت ائمه اهل بيت عليهم السلام دارد و تلاش شده است كه اين مسأله از ديدگاه: آيات قرآن كريم، روايات صحيح السند فريقين، دلالت قطعي عقل و اجماع فقهاي شيعه، بررسي شود.

*************

فهرست مطالب

«نظريه عصمت» به وسيله هشام بن حكم پشنهاد شد

نقد و بررسي

دوگانه گويي مدرسي در باره عصمت

هشام، از طرفداران عصمت، نه بنيانگذار آن

تعريف عصمت از ديدگاه شيعه

عصمت در لغت:

عصمت در اصطلاح

عصمت ائمه عليهم السلام، ريشه قرآني دارد

عصمت، در آيه تطهير

عصمت در آيه «اولي الأمر»

اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه عليهم السلام

عصمت در آيه «لا ينال عهدي الظالمين»

عصمت ائمه عليهم السلام در روايات رسول خدا (ص)

حديث ثقلين

علي مع الحق والحق مع علي

عصمت ائمه عليهم السلام از ديدگاه خود آن حضرات

عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص)

عصمت ائمه از زبان اميرمؤمنان عليه السلام

عصمت ائمه از زبان امام زين العابدين عليه السلام

عصمت ائمه از زبان امام باقر عليه السلام

عصمت ائمه از زبان امام صادق عليه السلام

عصمت ائمه عليهم السلام از زبان امام رضا عليه السلام

عصمت ائمه از زبان امام هادي عليه السلام

ادله عقلي عصمت

دليل اعتماد

دليل نقض غرض

اطاعت مطلق از امام

امام، اسوه مردم است

برهان بطلان تسلسل

لزوم اتمام حجت

ديدگاه علماي شيعه در باره عصمت

شيخ صدوق (متوفاي381هـ)

شيخ مفيد (متوفاي413هـ)

سيد مرتضي (متوفاي436هـ)

شيخ طوسي (متوفاي460هـ)

آيا اميرمؤمنان عليه السلام خود را معصوم مي دانست؟

نقد و بررسي

«نظريه عصمت» به وسيله هشام بن حكم پشنهاد شد

جناب مدرسي در صفحه 39 كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مي نويسد:

براي آن دست كه همچنان به امام صادق وفادار ماندند، امام ديگر رهبر مبارزه و منجي موعود كه سالها در انتظارش بودند، نبود. دست كم اين ديگر نقش اصلي امام دانسته نمي شد. حالا ديگر براي اين شيعيان همچنانكه براي گروه هاي ديگري كه در بالا اشاره شد، امام اساساً رئيس و رهبر مذهب بود. بدين ترتيب در ذهنيت جامعه شيعه در اين دروه، انقلابي پديد آمد و تأكيدي كه قبلا روي مقام سياسي امام مي شد اكنون به مقام مذهبي و علمي امام انتقال يافت.

نظريه عصمت ائمه كه در همين دوره وسيله هشام بن الحكم ـ متكلم بزرگ شيعه در اين عصر ـ پشنهاد گرديد[1] مساهمت و مدد شاياني به پذيرفته شدن و جا افتادن هر چه بيشتر ذهنيت جديد كرد.

نقد و بررسي

متأسفانه مدركي كه ايشان در پاورقي داده اند در اختيار ما نيست، اي كاش آدرس اين مطلب را از يكي از كتاب هاي روائي و كلامي شيعه و يا حتي سني مي دادند نه از كتابي كه غربي ها نوشته اند، تا بررسي صحت و سقم آن براي همگان آسان باشد. يا لا اقل مداركي را كه اين نويسنده غربي براي اثبات اين ديدگاه، ارائه داده، نقل مي كردند.

مطمئن هستيم كه ايشان اگر مدركي در اين زمينه از كتاب هاي معتبر داشتند، آن را ارائه مي دادند؛ همان طوري كه در موارد ديگر براي هر مطلبي چندين سند از كتاب هاي روائي، تفسيري و رجالي شيعه نقل كرده اند.

دوگانه گويي مدرسي در باره عصمت

جناب آقاي مدرسي در اين جا مدعي است كه «عصمت» پشنهاد هشام بن الحكم متكلم مشهور شيعه بوده است؛ اما در در مصاحبه اي كه با سايت دانشجويان مسلمان شمال شرق آمريكا داشته است، تصريح مي كند كه:

« بنده در باب عصمت ائمه (ع) چيزي بالاتر از محصول بحث هاي كلامي متأخر را قائلم و آن اعتقاد به آيه تطهير و نزول آن در حق اهل بيت است كه بالاترين نوع پاكي و طهارت آن بزرگواران است»[2]

ما كدام گفته ايشان را بپذيريم؟ اين دو گفته در تضاد كامل با يكديگر است. آيا مي شود پذيرفت كه عصمت پشنهاد هشام بن الحكم باشد و در عين حال آيه تطهير را نيز دليل بر عصمت و بالاترين نوع پاكي و طهارت آن بزرگواران بدانيم؟

بنابراين بنده فكر مي كنم كه ايشان بعد از تفكر و انديشه، به اين نتيجه رسيده باشند كه گفته پيشين ايشان در كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مبني بر پشنهاد شدن عصمت توسط هشام بن الحكم، سخني است بر خلاف آيات صريح قرآن و اجماع پيروان مذهب حق.

هشام، از طرفداران عصمت، نه بنيانگذار آن

ترديدي نيست كه هشام بن الحكم به عنوان برترين متكلم شيعه در آن عصر و مورد تأييد امام صادق عليه السلام، عصمت را قبول داشته و همواره از آن دفاع كرده است؛ اما اين كه عصمت را پشنهاد ايشان بدانيم، سخن ناروائي است كه با روايات و مدارك تاريخي سازگار نيست. براي تأييد اين مطلب ما دو روايت از منابع شيعه نقل مي كنيم، روايت اول ثابت مي كند كه او به عصمت اعتقاد داشته و با استدلال هاي محكم نيز آن را ثابت كرده است و روايت دوم كه ثابت مي كند او عقيده عصمت را از امام خود، امام صادق عليه السلام آموخته است نه اين كه هشام به امام صادق پشنهاد داده باشد.

شيخ صدوق در كتاب الخصال، علل الشرائع، معاني الأخبار و أمالي خود مي نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ مَا سَمِعْتُ وَ لَا اسْتَفَدْتُ مِنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي طُولِ صُحْبَتِي إِيَّاهُ شَيْئاً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا الْكَلَامِ فِي صِفَةِ عِصْمَةِ الْإِمَامِ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ يَوْماً عَنِ الْإِمَامِ أَ هُوَ مَعْصُومٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ فَمَا صِفَةُ الْعِصْمَةِ فِيهِ وَبِأَيِّ شَيْ ءٍ تُعْرَفُ؟ قَالَ: إِنَّ جَمِيعَ الذُّنُوبِ لَهَا أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ لَا خَامِسَ لَهَا الْحِرْصُ وَالْحَسَدُ وَالْغَضَبُ وَالشَّهْوَةُ فَهَذِهِ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ.

لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ حَرِيصاً عَلَي هَذِهِ الدُّنْيَا وَهِيَ تَحْتَ خَاتَمِهِ لِأَنَّهُ خَازِنُ الْمُسْلِمِينَ فَعَلَي مَا ذَا يَحْرِصُ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ حَسُوداً لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِنَّمَا يَحْسُدُ مَنْ هُوَ فَوْقَهُ وَلَيْسَ فَوْقَهُ أَحَدٌ فَكَيْفَ يَحْسُدُ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَغْضَبَ لِشَيْ ءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ غَضَبُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِ إِقَامَةَ الْحُدُودِ وَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَلَا رَأْفَةٌ فِي دِينِهِ حَتَّي يُقِيمَ حُدُودَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَتَّبِعَ الشَّهَوَاتِ وَيُؤْثِرَ الدُّنْيَا عَلَي الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَبَّبَ إِلَيْهِ الْآخِرَةَ كَمَا حَبَّبَ إِلَيْنَا الدُّنْيَا فَهُوَ يَنْظُرُ إِلَي الْآخِرَةِ كَمَا نَنْظُرُ إِلَي الدُّنْيَا فَهَلْ رَأَيْتَ أَحَداً تَرَكَ وَجْهاً حَسَناً لِوَجْهٍ قَبِيحٍ وَطَعَاماً طَيِّباً لِطَعَامٍ مُرٍّ وَثَوْباً لَيِّناً لِثَوْبٍ خَشِنٍ وَنِعْمَةً دَائِمَةً بَاقِيَةً لِدُنْيَا زَائِلَةٍ فَانِيَة.

محمّد بن ابي عمير گويد: در مدّتي كه همدم هشام بن حكم بودم سخني سودمندتر از اين سخن كه در باره عصمت امام گفت، نشنيدم، روزي از او پرسيدم: آيا امام معصوم است؟ گفت: بلي، گفتم: حقيقت چيست؟ با چه چيزي مي توان عصمت را شناخت؟ پاسخ داد:

سرمنشأ تمامي گناهان چهار چيز است و منشأ پنجمي ندارد: حرص، حسد، خشم و خواهشهاي نفساني، و هيچ يك از اينها در امام وجود ندارد.

شايسته نيست كه امام بر مال دنيا حريص باشد؛ زيرا منشأ حرص تهيدستي است؛ در حالي كه همه عالم در اختيار او است و او خزانه دار مسلمانان است؛ پس به چه دليل حرص بروزد؟

امام حسود نيست؛ چرا كه انسان به كسي حسادت مي كند كه مقامي بالاتر از او داشته باشد و مقامي بالاتر از امامت نيست؛ پس چگونه به كساني كه پايين تر از او هستند، حسادت كند؟

سزاوار نيست كه امام براي امور دنيوي خشمگين شود؛ مگر اين كه خشمش براي خداوند باشد؛ چون خداوند او را موظف كرده است كه حدود او را اجرا نموده و نكوهش هيچ ملامت گري او را از انجام وظيفه اش بازندارد، بر خلاف دستورهاي ديني با كسي مهرباني نكند تا حدود الهي را اجرا كند.

شايسته نيست كه امام از هواي نفس خويش پيروي كند و دنيا را بر آخرت ترجيح دهد؛ زيرا خداوند دوستي آخرت را در دل او كاشته؛ همان طوري كه محبت دنيا را در دل ما نهاده است، او به آخرت همانگونه نگاه مي كند كه ما نسبت به دنيا داريم؛ پس آيا كسي را ديده اي كه ديدن چهره زيبا را به خاطر چهره زشت رها كند؟ آيا ديده اي كه كسي غذاي گوارا را به خاطر غذاي تلخ، لباس نرم و راحت را براي لباس خشن و نعمت هاي هميشگي و جاودان را به خاطر دنياي فاني و رو به زوال رها كند؟

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص732، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ؛

همو:

معاني الأخبار، ص133، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق ؛

الخصال، ص215، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

علل الشرائع، ج1 ص205، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م

اما طبق روايت ديگري كه بازهم شيخ صدوق در كتاب شريف معاني الأخبار نقل مي كند، ثابت مي شود كه هشام بن الحكم اگر چه به عصمت اعتقاد داشته؛ اما همه آن ها را از امام خود ياد گرفته و آن حضرت نحوه استدلال، حدود و جوانب عصمت را به او ياد داده است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَغْدَادِيُّ بِالرَّيِّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الْحَسَنِ الْحَنُوطِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ قَالَ قُلْتُ لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ مَا مَعْنَي قَوْلِكُمْ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَي «وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيم [3]».

حسين أشقر گويد: از هشام بن حكم پرسيدم كه معناي اين گفته شما چيست كه: تنها «معصوم» مي تواند امام باشد؟ در جواب گفت: اين مطلب را از امام صادق عليه السلام پرسيدم، فرمود: او به ياري و توفيق خدا از انجام هر عملي كه خداوند منع كرده است خودداري مي كند، و خداوند تبارك و تعالي فرموده: و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهي راست، هدايت شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

اين روايت به صراحت ثابت مي كند كه هشام، اعتقاد به عصمت را از امام صادق عليه السلام آموخته است، نه اين كه او به امام پشنهاد داده باشد كه طرفدار اين عقيده باشد.

به هر حال با تأكيد جناب آقاي مدرسي بر اثبات عصمت اهل بيت عليهم السلام از طريق آيه تطهير، نيازي به بحث بيشتر با ايشان در اين زمينه احساس نمي شود؛ اما براي اين كه ديگران و كساني همچون كديور و... نيز با انديشه «عصمت» ائمه و دلائل آن آشنا شوند، ناچار هستيم كه به صورت فشرده در اين زمينه نيز بحث نماييم.

تعريف عصمت از ديدگاه شيعه:

پيش از ورود به بحث اثبات عصمت، لازم است كه با تعريف دقيق آن از ديدگاه شيعيان آشنا شويم.

عصمت در لغت:

اين واژه در لغت به معناي منع، نگهداري و حفاظت به كار رفته است؛ جوهري در صحاح اللغة مي نويسد:

والعصمة: المنع. يقال: عصمه الطعام، أي منعه من الجوع... والعصمة: الحفظ. يقال: عصمته فانعصم. واعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصية.

عصمت به معناي منع است، «عصمه الطعام» يعني غذا از گرسنگي او جلوگيري كرد، و عصمت به معناي حفظ است، «اعتصمت بالله» يعني زماني كه كسي به لطف خداوند از گناه خودداري كند.

الجوهري، إسماعيل بن حماد (متوفاي303هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج5 ص1986، تحقيق: أحمد عبد الغفور عطار، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، الطبعة الأولي.

فيومي در مصباح المنير مي نويسد:

عصمه الله من المكروه (يعصمه) من باب ضرب حفظه ووقاه و (اعتصمت) بالله امتنعت به.

خداوند كسي را از بدي حفظ كرد، عصم يعصمه از باب ضرب يضرب، يعني او را حفظ كرد و نگه داشت.

الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاي770هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج2، ص414، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت

و ابن منظور در لسان العرب مي نويسد:

عصم: العصمة في كلام العرب: المنع. و عصمة الله عبده: أن يعصمه مما يوبقه. عصمه يعصمه عصما: منعه ووقاه. وفي التنزيل: «لا عاصم اليوم من أمر الله إلا من رحم» أي لا معصوم إلا المرحوم... و العصمة: الحفظ. يقال: عصمته فانعصم و اعتصمت با إذا امتنعت بلطفه من المعصية. و عصمه الطعام: منعه من الجوع. وهذا طعام يعصم أي يمنع من الجوع.

عصمت در كلام عرب به معناي منع است، و عصمت خداوند بنده اش را به اين معنا است كه خداوند او را از چيزهاي كه او را نابود مي كند، حفظ كرد. در قرآن آمده است كه: «لا عاصم اليوم من أمر الله الا من رحم» يعني «امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست مگر آن كس را كه او رحم كند!». و عصمت يعني حفظ كردند. عصمت، يعني زماني كه كسي به لطف خداوند از گناه خودداري كند. عصمه الطعام، يعني غذا او را از گرسنگي حفظ كرد...

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج12، ص403ـ 404، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

ساير لغت شناسان نيز همين سخنان را تكرار كرده اند كه به همين اندازه اكتفار مي شود. نتيجه اين كه: عصمت به سه معناي، حفظ، نگهداري و منع به كار رفته است.

عصمت در اصطلاح

عصمت از ديدگاه دانشمندان شيعه به معناي مصونيت عده اي خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسيان است، سرمنشأ اين مصونيت و عصمت نيز لطف و توفيفي است كه از جانب خداوند شامل حال آن افراد مي شود كه در نتيجه فرد معصوم در عين حال كه قدرت بر انجام گناه و خطا را دارد از ارتكاب آن خودداري كند.

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي گويد:

العصمة لطف يفعله الله تعالي بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترك الطاعة مع قدرته عليهما.

عصمت، لطفي از جانب خداوند است كه شامل حال مكلف مي شود و او را از وقوع در معصيت و ترك اطاعت باز مي دارد؛ با اين كه آن شخص قادر به انجام آن دو است.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، النكت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37، تحقيق: رضا مختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414 هـ - 1993 م. توضيحات: چاپ كنگره هزارمين سالگرد رحلت شيخ مفيد.

سيد مرتضي نيز در تعريف عصمت مي گويد:

العصمة: ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح والاخلال بالواجب، ولولاه لم يمنع من ذلك ومع تمكينه في الحالين. عبارة أخري العصمة: الأمر الذي يفعل الله تعالي بالعبد وعلم أنه لا يقدم مع ذلك الأمر علي المعصية بشرط أن لا ينتهي فعل ذلك الأمر لأحد إلي الالجاء.

عصمت، همان چيزي است كه با وجود آن، انجام كار زشت و عدم انجام واجبات براي مكلف ممتنع مي شود؛ به طوري كه اگر نبود، امكان انجام قبيح و ترك واجب ممكن بود؛ هر چند كه ذاتاً انجام هر دو طرف (انجام قبيح و ترك واجب) امكان پذير است. عصمت در حقيقت چيزي است كه خداوند در حق بنده اش انجام مي دهد و از اين جا دانسته مي شود كه با وجود عصمت، شخص معصوم معصيتي انجام نمي شد، با اين قيد كه وجود عصمت منتهي به سلب اختيار از مكلف و اجبار نمي شود.

المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضي، ج2 ص277، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم - قم، 1405هـ.

علامه حلي رضوان الله تعالي عليه در كتاب النافع يوم الحشر، عصمت را اين گونه تعريف مي كند:

العصمة لطف خفي يفعل الله تعالي بالمكلف، بحيث لا يكون له داع إلي ترك الطاعة وارتكاب المعصية مع قدرته علي ذلك، لأنه لولا ذلك لم يحصل الوثوق بقوله: فانتفت فائدة البعثة، وهو محال.

عصمت، لطف پنهاني است كه خداوند در حق بندگان انجام مي دهد؛ به طوري كه پس از آن براي آن شخص انگيزه اي براي ترك اطاعت از خداوند و انجام گناه وجود ندارد؛ با اين كه بر انجام قدرت دارند؛ چرا كه اگر معصوم نباشد، به گفته هاي او اعتماد نمي شود و در نتيجه فايده بعثت از بين خواهد رفت و اين (براي خداوند) محال است.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي 726هـ)، النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادي عشر، ص89، شرح: الفقيه الفاضل المقداد السيوري (متوفاي826هـ)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1417هـ ـ 1996م.

از مجموع اين تعريفات دو نكته به دست مي آيد:

1. عصمت، ملكه اي است نفساني منشأ الهي دارد و لطفي از جانب خداوند و به هر كسي كه بخواهد اعطا خواهد كرد؛

2. كسي كه معصوم است، مجبور به انجام ندادن گناه نيست؛ بلكه در عين حال، قدرت بر انجام گناه را دارد؛ اما به لطف و توفيق خداوند از انجام آن خودداري مي كند. همانند ما كه از برخي گناهان ؛ مثل برهنه رفتن به خيابان و... معصوم هستيم، با اين كه مي توانيم و قدرت بر انجام را داريم.

برخي از بزرگان و دانشمندان، مسائل ديگري را نيز افزوده و آن ها را نيز براي امام ضروري دانسته اند. مرحوم مظفر در اين باره مي نويسد:

والعصمة: هي التنزه عن الذنوب والمعاصي صغائرها وكبائرها، وعن الخطأ والنسيان، وإن لم يمتنع عقلا علي النبي أن يصدر منه ذلك بل يجب أن يكون منزها حتي عما ينافي المروة، كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحك عال، وكل عمل يستهجن فعله عند العرف العام.

عصمت به معناي پاك بودن از گناهان و معصيت ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است، همچنين از خطا و فراموشي؛ اگر چه از نظر عقلي براي پيامبر محال نيست كه اين كارها از او سر بزند.

بلكه واجب است كه از چيزهايي كه با مروّت منافات دارد نيز پاك باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خنديدن بلند و تمام چيزهايي كه از ديدگاه عرف عمومي زشت محسوب مي شود.

المظفر، الشيخ محمد رضا (متوفاي1381هـ)، عقائد الإمامية، ص54، ناشر: انتشارات أنصاريان ـ قم.

اين گفتار نيز درست به نظر مي رسد؛ چرا كه از ديد مردم برخي از كارها كه براي ديگران حلال و مباح به حساب مي آيد، اگر فرد شاخصي آن ها را انجام دهد، زننده و زشت شمرده مي شود؛ از اين رو اگر پيامبر و يا امام و رهبر جامعه آن اعمال را انجام دهند، مردم ديد ديگري نسبت به آن ها پيدا كرده و قداست خود را در جامعه از دست خواهند داد. در نتيجه مردم به گفتار آن ها اعتماد نكرده و از پيروي از فرامين آن ها خودداري خواهند كرد.

دليل عصمت انبياء و امامان از كارهاي كه از ديد عرف زننده است، همان دلايلي است عصمت از گناه، خطا، نسيان و سهو را ثابت مي كند.

عصمت ائمه عليهم السلام، ريشه قرآني دارد:

عصمت ائمه عليهم السلام از ضروريات مذهب شيعه به حساب مي آيد و ريشه قرآني و روائي دارد؛ بنابراين، نمي تواند چنين مطلبي به پشنهاد يك فرد عادي وارد افكار و عقائد شيعيان شده باشد.

آيه تطهير، آيه اولي الأمر و... از آياتي است كه صراحتا عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت مي كند و حتي بزرگان اهل سنت نيز بر اين مطلب تصريح كرده اند. ما به صورت فشرده چند آيه را مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد:

عصمت، در آيه تطهير:

آيه تطهير، از آياتي است كه صراحتا عصمت و پاكي ائمه عليهم السلام را از هر گونه پليدي و ناپاكي به اثبات مي رساند، خداوند در آيه 33 سوره احزاب مي فرمايد:

... إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً.

خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

براي اثبات عصمت ائمه عليهم السلام از اين آيه، توجه به چند نكته ضروري است:

حصر اراده با كلمه «انما»:

اين آيه با كلمه «انما» كه از قوي ترين ادات حصر به شمار مي رود، اذهاب رجس و پليدي را در اهل بيت عليهم السلام منحصر كرده است و از آن جائي كه الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مي آيد، شامل هر نوع پليدي؛ چه ظاهري و چه باطني خواهد شد.

به تعبير ديگر خداوند در اين آيه اراده كرده است كه هر نوع پليدي؛ چه باطني و چه ظاهري را تنها از اهل بيت عليهم السلام، بزدايد و تنها آن ها را پاك و منزه سازد. اين معنا، عصمت اهل بيت عليهم السلام را به روشني ثابت مي كند.

اراده تكويني است، نه تشريعي

بدون ترديد مراد از اراده در اين آيه اراده تكويني است نه اراده تشريعي؛ زيرا خداوند آيه را با كلمه «انما» كه يكي از قوي ترين ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا كرده است. اگر مراد اراده تشريعي باشد، حصر آن به اهل بيت لغو خواهد بود؛ چرا كه اراده تشريعي شامل تمامي افراد بشر مي شود و اختصاص به اهل بيت ندارد؛ چنانچه خداوند كريم در آيه وضو مي فرمايد:

مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. مائده / 6.

خدا نمي خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مي خواهد شما را پاك، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد كه سپاس [او] بداريد.

واضح است كه مراد از اراده در اين آيه، تشريعي و در باره همه مؤمنين است و اختصاص به افراد معين وخاصي ندارد؛ اما اراده در آيه تطهير به «اهل البيت» با كلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آيه تطهير تكويني است. وقتي اراده تكويني شد، عصمت اهل البيت ثابت و بقيه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بني هاشم و... از دايره آن خارج خواهند شد.

نكته ديگر اين كه اگر اراده در اين آيه اراده تشريعي باشد، هيچ فضيلتي را براي اهل بيت ثابت نمي كند؛ چرا كه اراده تشريعي طهارت براي همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالي كه در طول تاريخ بحث بر سر اين بوده است كه اين فضيلت اختصاصي اهل كساء است يا شامل زنان پيامبر هم مي شود.

اين آيه شامل همسران پيامبر نمي شود:

مخالفان اهل بيت عليهم السلام همواره سعي كرده اند كه ديگران و از جمله ام المؤمنات را نيز مشمول اين فضيلت بزرگ نمايند؛ در حالي كه با تدبر در آيه بطلان گفتار آن ها روشن مي شود. براي اثبات اين قضيه دلايل بسياري وجود دارد كه ما به صورت مختصر به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

آيه تطهير به صورت مستقل نازل شده است:

نكته مهمي كه مخالفان عصمت ائمه عليهم السلام به آن توجه ندارند، اين است كه جمله: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آيات قبل و بعد خودش. اين مطلب از حدود هفتاد روايتي كه در اين باب در منابع اهل سنت موجود است به راحتي قابل اثبات است؛ حتي در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد كه بگويد اين آيه با آياتي كه مخاطب آنان همسران رسول خدا است، يكجا نازل شده است و هيچ يك از مفسران هم اين ادعا را نكرده است.

حتي كساني همچون عكرمه خارجي كه گفته اند آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا است و شامل اهل بيت عليهم السلام نمي شود، نگفته اند كه اين آيه در ضمن آيات قبلي نازل شده است.

مشخص كردن مصداق اهل بيت (ع) توسط پيامبر خدا (ص):

روايات فراواني در منابع اهل سنت وجود دارد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله صراحتا مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير را روشن كرده است.

مسلم نيشابوري در صحيح خود مي نويسد:

حدثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَيْرٍ واللفظ لِأَبِي بَكْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زكريا عن مُصْعَبِ بن شَيْبَةَ عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبي صلي الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»

عائشه گفت كه رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود. پس حسن بن علي آمد پس او را در زير عبا گرفت. پس حسين آمد و او را نيز وارد كرد. پس علي آمد او را نيز وارد كرد. سپس فرمود: خداوند مي خواهد از شما اهل بيت پليدي ها را دور كند و شما را پاك نمايد.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1883، ح2424، كِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَيْتِ النبي(ص)، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ترمذي در سنن خود نقل مي كند:

حدثنا قُتَيْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْأَصْبَهَانِيِّ عن يحيي بن عُبَيْدٍ عن عَطَاءِ بن أبي رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبي سَلَمَةَ رَبِيبِ النبي صلي الله عليه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآيَةُ علي النبي صلي الله عليه وسلم «إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» في بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِكِسَاءٍ وَعَلِيٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِكِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ يا نَبِيَّ اللَّهِ قال أَنْتِ علي مَكَانِكِ وَأَنْتِ علي خَيْرٍ.

از عمر بن أبي سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است كه وقتي آيه «انما يريد الله...» بر پيامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسين را خواست، علي (ع) نيز پشت سر آن حضرت بود، كساء را بر سر همه آن ها پوشاند و سپس فرمود: خدايا اين ها اهل بيت من هستند، پس پليدي را از آن ها دور كن و آنان را پاك و پاكيزه بگردان. ام سلمه گفت: اي پيامبر خدا من هم جزء آن ها (اهل بيت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاي خودت بمان، تو بر خوبي هستي.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص351، ح3205، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

الباني وهابي همين روايت را در كتاب صحيح و ضعيف سنن ترمذي، ذيل حديث شماره 3205 و در كتاب صحيح الترمذي، ذيل حديث 2562 تصحيح كرده است.

ترمذي در روايت ديگر از ام سلمه نقل مي كند:

حدثنا مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَيْرِيُّ حدثنا سُفْيَانُ عن زُبَيْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم جَلَّلَ علي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ كِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَخَاصَّتِي أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّكِ إلي خَيْرٍ قال هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَيْءٍ رُوِيَ في هذا وفي الْبَاب عن عُمَرَ بن أبي سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِكٍ وَأَبِي الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن يَسَارٍ وَعَائِشَةَ.

ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: رسول خدا بر روي حسن، حسين، علي وفاطمه عبايي كشيد.پس فرمود كه حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديكان من هستند. از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاك گردان. ام سلمه مي گويد: از رسول خدا پرسيدم كه آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمودند تو بر خوبي هستي (از اهل بيت نيستي اما از نيكاني).

ترمذي گفته است كه اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است...

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص699، ح3871، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

احمد بن حنبل، ابويعلي و طبراني از ام سلمه نقل كرده اند كه من مي خواستم وارد كساء شوم؛ ولي رسول خدا صلي الله عليه وآله مانع شد و گوشه كساء را از دست من كشيد:

قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الكِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من يدي وقال انك علي خَيْرٍ

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج12، ص344، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م؛

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص53، ح2664، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

حتي روايتي در صحيح مسلم وجود دارد كه زيد بن ارقم صراحتا مي گويد زنان پيامبر جزء «اهل البيت» نيستند:

حدثنا محمد بن بَكَّارِ بن الرَّيَّانِ حدثنا حَسَّانُ يعني بن إبراهيم عن سَعِيدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن يَزِيدَ بن حَيَّانَ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا عليه فَقُلْنَا له لقد رَأَيْتَ خَيْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحديث بِنَحْوِ حديث أبي حَيَّانَ غير أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ كان علي الْهُدَي وَمَنْ تَرَكَهُ كان علي ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأيم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلي أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.

از زيد بن ارقم سؤال كرديم، اهل بيت رسول خدا كيانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا كه زن چند وقتي با شوهرش خواهد بود سپس وي را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مي گردد.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1874، ح2408، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علي بن أبي طالب، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ما به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مي كنيم و دوستان را به كتاب هاي مفصل و اختصاصي در اين زمينه ارجاع مي دهيم.

«اهل البيت» يا «اهل البيوت»

علاوه بر اين نكات، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله يك همسر و يك خانه نداشتند؛ بلكه همسران متعدد داشتند كه هر كدام از آن ها داراي خانه مستقلي بوده است؛ بنابراين اگر مراد از «اهل البيت» در اين آيه زنان پيامبر بود، بايد به جاي اهل البيت «اهل البيوت» مي آمد. چنان چه در اول آيه آمده است:

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ.

و همان طور كه در آيه بعد آمده است:

وَاذْكُرْنَ مَا يُتْليَ فيِ بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ وَ الحِْكْمَةِ.

و در آيه 53 سوره احزاب مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ.

اي كساني كه ايمان آورده ايد، داخل خانه هاي پيامبر مشويد.

بنابراين مراد از آيه هرگز نمي تواند زنان پيامبر باشد.

هيچ يك از زنان پيامبر ادعا نكرده است

جالب اين است كه هيچ يك از زنان رسول خدا ادعا نكرده است كه اين آيه اختصاص به آن ها دارد و يا اين كه آن ها مشمول اين آيه مي شوند. بيشترين روايات در اين باب از قول ام المؤمنين عايشه و ام المؤمنين ام سلمه وارد شده است كه هر دوي آن ها با اصرار فراوان اين آيه را مختص به اهل كساء مي دانسته اند.

استدلال به آيه تطهير، براي اثبات عصمت، از زبان رسول خدا (ص)

در منابع شيعه و سني رواياتي يافت مي شود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز با استناد به آيه تطهير، عصمت اهل بيت عليهم السلام را استنباط كرده است. خزار قمي در كتاب كفاية الأثر مي نويسد:

حدثنا علي بن الحسين بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسي التلعكبري، قال حدثنا عيسي بن موسي الهاشمي بسر من رأي، قال حدثني أبي، عن أبيه، عن آبائه، عن الحسين بن علي، عن أبيه علي عليهم السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةُ «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: يَا عَلِيُّ هَذِهِ الْآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَفِي سِبْطَيَّ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: أَنْتَ يَا عَلِيُّ ثُمَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَي ابْنُهُ وَبَعْدَ مُوسَي عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَكَذَا وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَي سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص156، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

در منابع اهل سنت نيز رواياتي يافت مي شود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به آيه تطهير استناد و به عصمت اهل بيت عليهم السلام تصريح كرده است.

بيهقي در دلائل النبوة، فسوي در المعرفة والتاريخ، شجري جرجاني در كتاب الأمالي و ديگر بزرگان اهل سنت روايت مفصلي از ابن عباس از رسول خدا نقل كرده اند كه آن حضرت براي اثبات عصمت اهل بيت عليهم السلام به آيه تطهير استناد كرده و سپس به صراحت مي فرمايد كه من و اهل بيتم از هر گونه گناهي معصوم هستيم:

از آن جائي كه روايت مفصل است، ما تنها بخش مورد نظر را نقل مي كنيم. آن حضرت فرمود:

... ثم جعل القبائل بيوتاً فجعلني في خيرها بيتاً وذلك قوله عز وجل «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً» فأنا وأهل بيتي مطهرون من الذنوب.

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج1، ص171، طبق برنامه الجامع الكبير؛

الفسوي، أبو يوسف يعقوب بن سفيان (متوفاي277هـ)، المعرفة والتاريخ، ج1، ص105، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1999م.

الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج1، ص198، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2001م؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص606، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993؛

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج4، ص280، ناشر: دار الفكر - بيروت.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج22، ص14، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

تحريف روايت در چاپ هاي فعلي:

با اين كه سيوطي در الدر المنثور، شوكاني در فتح القدير و آلوسي در روح المعاني مصادر روايت را اين گونه نقل كرده اند: «وأخرج الحكيم الترمذي والطبراني وابن مردويه وأبو نعيم والبيهقي معا في الدلائل عن ابن عباس رضي الله عنهما» اما با مراجعه به اين چاپ هاي فعلي كتاب نوادر الأصول ترمذي و معجم كبير طبراني مي بينيم كه تمام روايت نقل شده؛ اما جمله «فأنا وأهل بيتي مطهرون من الذنوب» را كه عصمت اهل بيت عليهم السلام ثابت مي كند، حذف كرده اند.

الترمذي، محمد بن علي بن الحسن ابوعبد الله الحكيم (متوفاي360هـ)، نوادر الأصول في أحاديث الرسول صلي الله عليه وسلم، ج1، ص331، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1992م.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص56 و ج12، ص103، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م؛

و حتي خود سيوطي همين روايت را در الخصائص الكبير و الحاوي للفتاوي، بدون اين جمله نكرده است.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج1، ص65، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.

همو: الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص200، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

و حتي صالحي شامي، بعد از نقل تمام آيه تطهير براي اين كه تحريف خود را توجيه كند، نوشته است كه «الآية» با اين كه آيه تطهير با جمله «ويطهركم تطهيراً» و آيه ادامه ندارد كه تا نيازي به نوشتن «الآية» باشد.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج1، ص235، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1414هـ.

متأسفانه دست هاي امانت دار، برخي از بزرگان سني، اين روايات كه دلالت واضح بر عصمت اهل بيت عليهم السلام و در نتيجه ولايت و امامت آن ها دارد، تحريف مي كنند تا مبادا تشنگان حقيقت از سرچشمه زلال اهل بيت عليهم السلام سيراب شوند.

بنابراين استدلال به آيه تطهير، به صدر اسلام و به زمان خود رسول خدا صلي الله عليه وآله برمي گردد و آن جناب نيز از آيه تطهير عصمت اهل بيت عليهم السلام را استنباط كرده اند.

عصمت در آيه «اولي الأمر»

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم . النساء/59.

اي كساني كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را!

يكي از آياتي كه عصمت پيامبر اسلام و ائمه عليهم السلام را ثابت مي كند، همين آيه است؛ چرا كه خداوند در اين آيه، اطاعت از رسول خدا و « اولي الأمر » را به صورت مطلق واجب كرده است؛ يعني هر دستوري كه آن ها در هر زمينه اي دادند، بايد بدون چون و چرا پذيرفته شود.

اگر «اولي الأمر» معصوم نباشد، ممكن است عمداً و يا سهواً دستوري بدهد كه مخالف دستور خداوند و يا رسول خدا صلي الله عليه وآله باشد كه در اين صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولي الأمر» سر پيچي شده است، و اين مخالف با صريح آيه است؛ چون در اين آيه، اطاعت از آن ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولي الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پيچي شده است.

اين تناقض در صورتي حل مي شود كه «اولي الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

حتي فخر رازي، مفسر معروف اهل سنت نيز از اين آيه عصمت «اولي الأمر» را فهميده است. و ذيل همين آيه مي گويد:

فثبت أن الله تعالي أمر بطاعة أولي الأمر علي سبيل الجزم، وثبت أن كل من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد وأن يكون معصوما.

بنابراين ثابت شد كه فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمي و قطعي است (چون خداوند با كسي شوخي ندارد) و نيز ثابت شد كه هر كس خداوند پيروي و اطاعتش را واجب بداند بايد معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتي اين چنين بود اولي الامر در اين آيه به ناچار و قطعا بايد معصوم باشند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج10، ص116، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

البته بحث از اطاعت مطلق را در بحث ادله عقلي به صورت تفصيلي مطرح و بررسي خواهيم كرد.

اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه عليهم السلام:

خداوند در آيه شريفه 80 سوره نساء مي فرمايد:

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً.

كسي كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسي كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستي).

در اين آيه خداوند اطاعت مطلق از پيامبر خود را برابر با اطاعت از خداوند دانسته است و دستور به اطاعت مطلق، يكي از بهترين ادله نقلي بر عصمت پيامبر خدا است.

همين مطلب در رواياتي كه از طريق عامه و خاصه وارده شده، از زبان خود رسول خدا نيز نقل شده است. بخاري در صحيح خود نقل كرده است:

حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا فُلَيْحٌ حدثنا هِلَالُ بن عَلِيٍّ عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إلا من أَبَي قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ يَأْبَي قال من أَطَاعَنِي دخل الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَي.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: تمام امت من وارد بهشت مي شوند؛ مگر كسي كه سرباز زند، گفتند: اي پيامبر خدا ! چه كساني سرباز زنند؟ فرمود: هر كس از من اطاعت كند، وارد بهشت مي شود و هر كس از فرمان من سرپيچي كند، سرباز زده اند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2655، ح6851، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

بنابراين اطاعت مطلق از رسول خدا صلي الله عليه وآله طبق اين آيه قرآن كريم، بر همگان واجب و همانند اطاعت از خداوند است و اطاعت مطلق از هر كسي مساوي با عصمت آن شخص است؛ چنانچه فخر رازي تفسيرپرداز شهير اهل سنت در اين باره مي گويد:

قوله: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوي الدلائل علي أنه معصوم في جميع الأوامر والنواهي وفي كل ما يبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ في شيء منها لم تكن طاعته طاعة الله وأيضا وجب أن يكون معصوما في جميع أفعاله، لأنه تعالي أمر بمتابعته في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» ( الأنعام: 153 155 ) والمتابعة عبارة عن الاتيان بمثل فعل الغير لأجل أنه فعل ذلك الغير، فكان الآتي بمثل ذلك الفعل مطيعاً لله في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقياد له في جميع أقواله وفي جميع أفعاله، إلا ما خصه الدليل، طاعة لله وانقياد لحكم الله.

اين گفته خداوند «من يطع الرسول...» از قوي ترين دلايل بر عصمت پيامبر خدا است در تمام اوامر و نواهي و همه چيزهايي كه از جانب خداوند ابلاغ مي كند؛ چرا كه اگر او در يكي از اين ها اشتباه كند، اطاعت از او، اطاعت از خداوند نخواهد بود. همچنين طبق اين آيه، واجب است كه در تمام كارهايش نيز معصوم باشد؛ چرا كه خداوند در جمله «فاتبعوه» دستور به پيروي از او را داده است و پيروي عبارت است از انجام كارها همانند كارهاي پيامبر خدا انجام داده؛ پس كسي كه كردارش همانند پيامبر باشد، در حقيقت از خداوند در جمله «فاتبعوه» اطاعت كرده است؛ در نتيجه پيروي مطلق از رسول خدا در گفتار و رفتار؛ مگر در چيزهايي كه با دليل از اين عموم خارج شود، اطاعت از خداوند و گردن نهادن بر فرمان خداوند است.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج10، ص154، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

البته منظور فخر رازي از تفصيلي كه داده، به احتمال زياد، چيزهايي همانند ازدواج با بيش از چهار زن و ديگر ويژگي هاي آن حضرت است كه با دلايل ديگر ثابت شده است كه مسلمانان نبايد همانند آن ها را انجام دهند.

در روايت صحيح السند ديگر كه از طريق عامه نقل شده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله همين اطاعت مطلق را براي امام بعد از خودش نيز ثابت كرده است. ابن أبي شيبه، استاد بخاري در كتاب المصنف در اين باره مي نويسد:

حدثنا وكيع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من أطاعني فقد أطاع الله ومن أطاع الإمام فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصي الله ومن عصي الإمام فقد عصاني.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: هر كس از من اطاعت از خدا اطاعت كرده است، و هر كس از «امام» اطاعت كند، به درستي كه از من اطاعت كرده است، هر كس از فرمان من سرپيچي كند، از فرمان خداوند سرپيچي كرده است و هر كس از فرمان امام سرپيچي كند، از فرمان من سرپيچي كرده است.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص418، ح32529، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

اين روايت از نظر سندي كاملا صحيح است و تمام روات آن از روات بخاري، مسلم و ديگر صحاح سته هستند كه ما به جهت اطمينان روات آن را بررسي خواهيم كرد.

بررسي سند روايت:

وكيع بن الجراح: ذهبي در باره او مي نويسد:

وكيع بن الجراح أبو سفيان الرؤاسي أحد الأعلام... قال أحمد ما رأيت أوعي للعلم منه ولا أحفظ...

وكيع بن جراح، يكي از سرشناسان بود، احمد گفته: مخزن علمي پرتر و حفظ كننده تر از او نديدم.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص350، رقم: 6056، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

سليمان بن مهران الأعمش: ذهبي در باره او گفته:

سليمان بن مهران الحافظ أبو محمد الكاهلي الأعمش أحد الأعلام.

سليمان بن مهران، يكي از مشاهير بود.

الكاشف ج1، ص464، رقم: 2132

ذكوان أبو صالح الزيات: ذهبي او را اين چنين معرفي كرده است:

ذكوان أبو صالح السمان الزيات شهد الدار وروي عن عائشة وأبي هريرة وعنه بنوه عبد الله وسهيل وصالح والأعمش من الأئمة الثقات عند الأعمش عنه ألف حديث توفي بالمدينة سنة إحدي ومائة ع

ذكوان ابوصالح، يكي از پيشوايان مورد اعتماد بود.

الكاشف ج1، ص386، رقم: 1489

بنابراين سند روايت كاملا صحيح است.

و احمد بن حنبل در مسند خود نقل مي كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أبو النَّضْرِ ثنا عُقْبَةُ يَعْنِي بن أبي الصَّهْبَاءِ ثنا سَالِمُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ ان عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ حدثه انه كان ذَاتَ يَوْمٍ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مع نَفَرٍ من أَصْحَابِهِ فَأَقْبَلَ عليهم رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فقال يا هَؤُلاَءِ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ اني رسول اللَّهِ إِلَيْكُمْ قالوا بَلَي نَشْهَدُ انك رسول اللَّهِ قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ في كِتَابِهِ من أطاعني فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ قَالَُوا بَلَي نَشْهَدُ انه من أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وان من طَاعَةِ اللَّهِ طَاعَتَكَ قال فإن من طَاعَةِ اللَّهِ أَنْ تطيعوني وان من طاعتي أَنْ تُطِيعُوا أَئِمَّتَكُمْ أَطِيعُوا أَئِمَّتَكُمْ فَإِنْ صَلَّوْا قُعُوداً فَصَلُّوا قُعُوداً.

عبد الله بن عمر نقل كرده استكه روزي به همراه رسول خدا (ص) با تعدادي از اصحاب بوديم كه آن حضرت جلو آمد و فرمود: آيا شما نمي دانيد كه من پيامبر خدا هستم؟ گفتند: بلي، شهادت مي دهيم كه تو رسول خدا هستي. آن حضرت ادامه داد: آيا نمي دانيد كه خداوند در كتابش نازل كرده: هر كس از من اطاعت كند به درستي كه از خداوند اطاعت كرده است، همگي گفتند: بلي، شهادت مي دهيم كه هركس از شما اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده و يكي از اطاعت هاي خداوند پيروي از شما است. آن حضرت فرمود: اگر از اطاعت خداوند اين است كه از من اطاعت كند، وظيفه شما اين است كه از ائمه خود اطاعت كنيد؛ (حتي) اگر آن ها نشسته نماز خواندند، شما نيز نشسته نماز بخوانيد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص93، ح5679، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي گويد:

رواه أحمد والطبراني في الكبير ورجاله ثقات.

اين روايت را حمد و طبراني در معجم الكبير نقل كرده اند و راويان آن مورد اعتماد هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج2، ص67، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

و در روايات صحيح السند ديگري كه بازهم از طريق شيعه و سني نقل شده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله آن امامي كه اطاعت مطلق از او واجب است را مشخص كرده، آن جا كه فرموده:

أيها الناس من عصي عليا فقد عصاني، ومن عصاني فقد عصي الله عز وجل، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن أطاعني فقد أطاع الله.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص372، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

همين روايت در منابع اهل سنت نيز با سند صحيح نقل شده است، حاكم نيشابوري در مسند خود مي نويسد:

أخبرنا أبو أحمد محمد الشيباني من أصل كتابه ثنا علي بن سعيد بن بشير الرازي بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمي ثنا يحيي بن يعلي ثنا بسام الصيرفي عن الحسن بن عمرو الفقيمي عن معاوية بن ثعلبة عن أبي ذر رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من أطاعني فقد أطاع الله ومن عصاني فقد عصي الله ومن أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصي عليا فقد عصاني.

حاكم نيشابوري، سپس مي گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص131، ح4617، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

و ذهبي در تلخيص المستدرك، در ذيل روايت مي گويد:

صحيح.

المستدرك علي الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، ج3، ص121، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة، دارالمعرفة، بيروت،1342هـ

و اهل سنت اعتقاد دارند كه اگر روايتي در المستدرك حاكم بيايد، به منزله ورود در صحيحين است.

در نتيجه، همان طوري كه طبق تصريح فخررازي، اطاعت مطلق از رسول خدا، همانند و همسان با اطاعت از خداوند بود و عصمت آن حضرت را ثابت مي كرد، بر طبق اين روايات صحيح السند كه در منابع شيعه و سني آمده، اطاعت مطلق از اميرمؤمنان عليه السلام نيز همانند اطاعت مطلق از پيامبر و اطاعت از خداوند است و قوي ترين دليل بر عصمت آن حضرت است.

عصمت در آيه «لا ينال عهدي الظالمين»

وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. البقره / 124.

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن همه را به انجام رسانيد، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم. » [ ابراهيم ] پرسيد: « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمي رسد ».

اين آيه از آياتي است كه الهي بودن مقام امامت، برتري مقام امامت بر مقام نبوت و نيز عصمت امام را ثابت مي كند؛ چرا كه حضرت ابراهيم عليه السلام با اين كه پيامبر بود، وقتي به مقام امامت رسيد و عظمت و بزرگي اين مقام را ديد، از خداوند كريم اين مقام را براي ذريه و فرزندانش نيز درخواست كرد؛ اما خداوند در جواب خليل خود به صورت مطلق فرمود:

عهد من ظالمان نخواهد رسيد

يعني اين مقام مخصوص كساني است كه در تمام عمرشان لحظه اي ظلم نكرده باشند. براي اثبات عصمت با استفاده از اين آيه، نيازمند چند مقدمه هستيم كه به صورت خلاصه طرح مي شود:

استفاده از كلمه «امام» در آيه.

در اين آيه خداوند كريم از كلمه «امام» استفاده كرده است كه اين كلمه از نظر لغوي به معناي پيشوا و «من يؤتم به» گرفته شد است و بدان معنا است كه مردم وظيفه دارند از او به صورت مطلق و در تمام شئونات زندگي، گفتار، كردار، اخلاق، عقائد و... پيروي كنند و چنين كسي بايد معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد كه ما در بحث ادله عقلي به تفصيل به اين مطلب خواهيم پرداخت.

فخر رازي مفسر نامدار اهل سنت در باره لزوم عصمت امام مي گويد:

المسألة الرابعة: قوله: «إِنّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» يدل علي أنه عليه السلام كان معصوماً عن جميع الذنوب لأن الإمام هو الذي يؤتم به ويقتدي، فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الاقتداء به في ذلك، فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية وذلك محال لأن كونه معصية عبارة عن كونه ممنوعاً من فعله وكونه واجباً عبارة عن كونه ممنوعاً من تركه والجميع محال.

مسأله چهارم: اين گفته خداوند كه «من تو را پيشوا براي مردم انتخاب كردم» دلالت مي كند بر اين كه آن حضرت از تمام گناهان معصوم باشد؛ چرا كه امام كسي است كه از او پيروي و به او اقتدا مي شود، اگر معصيتي از او سر بزند، واجب است كه ما در همان معصيت از او پيروي كنيم، در اين صورت بر ارتكاب معصيت واجب مي شود و اين محال است؛ چرا كه معصيت عبارت از چيزي كه انجامش ممنوع است، و اگر واجب باشد، معنايش اين است كه ترك معصيت ممنوع باشد و جميع اين فرض ها محال است.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج4، ص37، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

مراد از «امامت» در آيه چيست؟

برخي از علماي سني تلاش كرده اند كه ثابت كنند مراد از «جاعلك للناس اماما» همان مقام رسالت؛ چرا كه «امام» يعني كسي كه مردم وظيفه دارند از او اطاعت كنند و پيامبران نيز به اتفاق همگان واجب الإطاعه هستند؛ پس مراد از «امام» همان نبوت است نه امام به همان معنايي كه شيعه قائل است.

واضح است كه اين ديدگاه قابل قبول نيست؛ زيرا ترديدي نيست كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام بعد از سالها ابتلا و امتحان كه بسياري از اين امتحان ها همانند ذبح اسماعيل، افتادن در آتش نمرود، گذاشتن حضرت اسماعيل در صحراي برهوت مكه و... در زمان نبوت آن حضرت بوده، مقام جديدي غير از مقام نبوت داده است كه اين مقام جديد او را چنان به شعف آورده كه فورا آن را براي فرزندانش نيز درخواست كرده است. و اگر مراد از امام در اين آيه همان نبوت باشد، جعل دوباره امامت و تحصيل حال معنا ندارد.

علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي نويسد:

قوله تعالي: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، أي مقتدي يقتدي بك الناس، و يتبعونك في أقوالك و أفعالك، فالإمام هو الذي يقتدي و يأتم به الناس، و لذلك ذكر عدة من المفسرين أن المراد به النبوة، لأن النبي يقتدي به أمته في دينهم، قال تعالي: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- 63، لكنه في غاية السقوط.

أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذي هو قوله:

جاعِلُكَ و اسم الفاعل لا يعمل إذا كان بمعني الماضي، و إنما يعمل إذا كان بمعني الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامة في ما سيأتي، مع أنه وحي لا يكون إلا مع نبوة، فقد كان (ع) نبيا قبل تقلده الإمامة، فليست الإمامة في الآية بمعني النبوة (ذكره بعض المفسرين.)

و أما ثانيا: فلأنا بينا في صدر الكلام: أن قصة الإمامة، إنما كانت في أواخر عهد إبراهيم ع بعد مجي ء البشارة له بإسحق و إسماعيل، و إنما جاءت الملائكة بالبشارة في مسيرهم إلي قوم لوط و إهلاكهم، و قد كان إبراهيم حينئذ نبيا مرسلا، فقد كان نبيا قبل أن يكون إماما فإمامته غير نبوته.

(إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام يعني مقتدا و پيشوايي كه مردم به او اقتداء كرده و در گفتار و كردارش از او پيروي مي كنند، و به همين جهت عده اي از مفسرين گفته اند: مراد از امامت همان نبوت است؛ چون نبي نيز كسي است كه امتش در دين خود به وي اقتداء مي كنند، هم چنان كه خداي تعالي فرموده:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر براي اين كه باذن او پيروي شود)

لذا تفسيري كه از جعل در «اني جاعلك للناس اماماً» به نبوت شده، به چند دليل معقول نيست:

1. كلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش كلمه (جاعلك) است و اسم فاعل هيچ گاه به معناي گذشته باشد عمل نمي كند و مفعول نمي گيرد، وقتي عمل مي كند كه يا به معناي حال باشد و يا آينده.

بنا بر اين قاعده، جمله «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعده اي است به ابراهيم عليه السلام كه در آينده او را به مقام امامت مي رساند و خود اين جمله و وعده از طريق وحي به ابراهيم عليه السلام ابلاغ شده است؛ پس معلوم مي شود قبل از آن كه اين وعده به او برسد، پيغمبر بوده كه اين وحي باو شده؛ از اين رو، به طور قطع امامتي كه بعدها به او ميدهند، غير نبوتي است كه در آن حال داشته، (اين جواب را بعضي ديگر از مفسرين نيز گفته اند).

2. جريان امامت ابراهيم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعيل بوده، ملائكه وقتي اين بشارت را آوردند كه آمده بودند قوم لوط را هلاك كنند، در سر راه خود سري به ابراهيم عليه السلام زده اند و ابراهيم در آن موقع پيغمبري بود مرسل؛ پس معلوم مي شود قبل از امامت داراي نبوت بوده.

طباطبايي، سيد محمد حسين (متوفاي 1412هـ)، الميزان في تفسير القرآن ، ج 1، ص271، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة ، الطبعة: الخامسة، 1417هـ.

شيخ كليني رضوان الله تعالي عليه با سند صحيح از امام باقر عليه السلام نقل مي كند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَاتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَاتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَاتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَقَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام قَالَ: يَا رَبِّ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين .

جابر گويد: شنيدم كه امام باقر عليه السلام مي فرمود: همانا خدا ابراهيم را به بندگي به پذيرفت پيش از آنكه به پيغمبري پذيرد و به پيغمبري پذيرفت پيش از آنكه به رسالت گيرد، او را به مقام رسالت رساند، پيش از آنكه او را خليل خود انتخاب كند، به مقام خليل رسيد، پيش از آنكه او را به امامت برساند و چون اين مقامات برايش فراهم نمود ـ امام پنج انگشت خود را (براي نمودن اين پنج مقام) جمع كرد- به ابراهيم گفت: اي ابراهيم همانا من تو را امام مردم گردانيدم. از بس اين مرتبت در چشم ابراهيم بزرگ آمد، گفت: پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پيمان من به ستمكاران نرسد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ص175، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

منظور از «عهدي» مقام امامت است، نه مقام رسالت:

و باز ترديدي نيست كه مراد از «عهدي» كه خداوند صراحتا گفته است آن را به ظالمان و ستمگران نخواهد داد، همان مقام امامت است كه پيش از اين در آيه گذشت؛ چنانچه بسياري از مفسران و علماي اهل سنت به اين مطلب اعتراف كرده اند؛ از جمله فخررازي در تفسير خود مي گويد:

(لاَ يَنَالُ عَهْدِي) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) وقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) طلب للإمامة التي ذكرها الله تعالي فوجب أن يكون المراد بهذا العهد هو الإمامة ليكون الجواب مطابقاً للسؤال.

جمله «لا ينال عهدي» جواب اين گفته ابراهيم «ومن ذريتي» است، ابراهيم در اين جمله همان امامت را درخواست كرده است كه خداوند در آيه ذكر نموده؛ پس واجب است كه مراد از «عهد» را «امامت» بدانيم، تا جواب مطابق با سؤال باشد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج4، ص39، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

و بيضاوي، يكي ديگر از مفسران اهل سنت در تفسير «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» مي گويد:

إجابة إلي ملتمسه وتنبيه علي أنه قد يكون من ذريته ظلمة وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالي وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم وفيه دليل علي عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا يصلح للإمامة.

جمله «لا ينال عهدي الظالمين» در جواب درخواست ابراهيم عليه السلام است و به او گوشزد مي كند كه اگر در نسل او ظالمي وجود داشته باشد، آن ها به مقام امامت نخواهند رسيد؛ چرا كه امامت، امانتي است از جانب خدا و عهد او، و ظالم صلاحيت اين امانت و عهد را ندارد و تنها انسان هاي پاك و پرهيزگار به اين مقام مي رسند. اين آيه دلالت بر عصمت انبياء از گناهان كبيره قبل از بعثت مي كند و اين فاسق صلاحيت براي امامت ندارد.

البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاي685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1، ص398، ناشر: دار الفكر - بيروت.

و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در تفسير آيه مي گويد:

لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ يقول تعالي منبهاً علي شرف إبراهيم خليله (عليه السلام) وان الله جعله إماما للناس.

خداوند با اين جمله شرف خليلش ابراهيم را به مردم گوشزد مي كند و اين كه خداوند او را امام بر مردم قرار داده است.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص165، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1401هـ.

مراد از ظلم در آيه چيست؟

حال بعد از اين مقدمات به اين بحث مي پردازيم كه مراد از ظلم چيست؟ آيا فقط شامل ظلم بر ديگران مي شود يا شامل ظلم بر نفس كه گناهان صغيره و كبيره مصداق اتم ظلم به نفس هستند را نيز شامل مي شود ؟

ترديدي نيست كه گناه و سرپيچي از فرامين الهي نوعي ظلم به حساب مي آيد؛ چنانچه خداوند در قرآن مي فرمايد:

وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. الطلاق / 1.

هر كس حدود خدا را تجاوز كند ، به نفسش ظلم كرده است.

از ديدگاه روايات حد اقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خويش است؛ يعني اگر كسي در تمام عمرش حتي يك بار گناه بكند، مصداق ظالم مي شود. و عهد الهي كه امامت باشد به ظالم نمي رسد؛ از اين رو، امام بايد معصوم باشد.

شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي نويسد:

وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» عَنَي بِهِ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَإِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ وَالظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْ ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ وَأَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْكُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» وَكَذَلِكَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَإِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَكَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ عَلَي لِسَانِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتَرَي كَالسَّوَادِ وَالْبَيَاضِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَهِيَ مَغِيبَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِيفِ عَلَّامِ الْغُيُوبِ عَزَّ وَجَل .

و گفته خداوند كه فرمود: «عهد من به مردم ستمكار نمي رسد»، مقصود خداوند اين است: كسي كه بت و يا معبود ديگري غير از خدا را ولو يك چشم بهم زدن پرسيده باشد، شايسته مقام امامت نيست؛ اگر چه بعد از آن اسلام آورده باشد. ظلم به معناي قرار دادن يك چيز در غير جاي خودش هست و شرك بزرگترين ظلم است. خداوند در اين باره مي فرمايد: «به درستي كه شرك، ستم بزرگي است».

همچنين مقام امامت شايسته كسي كه مرتكب كار حرام شده باشد نيست، چه كبيره آن را انجام داده باشد يا صغيره اش را؛ اگر چه بعد از آن توبه كرده باشد. و نيز كسي كه بر گردن حدي باشد، نمي تواند بر ديگري حدّ اجرا نمايد؛ از اين رو، امام بايد معصوم باشد و عصمت جز به نص الهي از طريق پيامبر خدا صلي الله عليه وآله شناخته مي شود؛ چرا كه عصمت، در قيافه ظاهري انسان هويدا نيست و همانند سياهي و سفيدي و چيزهاي ديگر با چشم ديده نمي شود؛ بلكه عصمت، صفتي است مخفي كه جز از طريق خداوند داناي غيب شناخته نمي شود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص131، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

همو: الخصال، ص310، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

برخي از بزرگان سني نيز با استناد به همين آيه، به صراحت گفته اند كه انسان فاسق نمي تواند امامت جامعه را به عهده بگيرد. ابو بكر جصاص در اين باره مي نويسد:

فثبت بدلالة هذه الآية بطلان إمامة الفاسق وأنه لا يكون خليفة وأن من نصب نفسه في هذا المنصب وهو فاسق لم يلزم الناس اتباعه ولا طاعته.

پس به دلالت اين آيه، ثابت مي شود كه امامت فاسق باطل است و او نمي تواند امام باشد، و اگر كسي خودش را به اين منصب نصب كند (به زور در اختيار بگيرد) در حالي كه فاسق است، اطاعت و پيروي از او بر مردم واجب نيست.

الجصاص الرازي الحنفي، أبو بكر أحمد بن علي (متوفاي370هـ)، أحكام القرآن، ج1، ص86، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1405هـ.

جالب است كه ابن عيينه كه از بزرگان تاريخ اهل سنت به حساب مي آيد، نصب ظالم را به عنوان امام، همانند چوپاني گرگ ها بر گوسفندان دانسته است:

وعن ابن عيينة لا يكون الظالم إماما قط وكيف يجوز نصب الظالم للإمامة والإمام إنما هو لكف الظلمة فإذا نصب من كان ظالما في نفسه فقد جاء المثل السائر من استرعي الذئب ظلم.

از ابن عيينه نقل شده است كه: ظالم هرگز نمي تواند باشد، چگونه نصب ظالم براي امامت جايز باشد، در حالي فلسفه وجودي امام، جلوگيري از ظلم است، وقتي كسي كه خودش ظالم است به امامت منصوب شود، اين مثل در باره او مصداق پيدا مي كند: كسي كه گرگ را چوپان قرار دهد، ظلم كرده است.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص211، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.

النسفي، أبو البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفاي710هـ)، تفسير النسفي، ج1، ص69، طبق برنامه الجامع الكبير.

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف (متوفاي745هـ)، تفسير البحر المحيط، ج1، ص549، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ -2001م.

زمخشري در كتاب الكشاف در اين باره مي نويسد:

«لا ينال عهدي الظالمين» وقريء ( الظالمون ) أي من كان ظالما من ذريتك لا يناله استخلافي وعهدي اليه بالإمامة وإنما ينال من كان عادلا بريئا من الظلم وقالوا في هذا دليل علي ان الفاسق لا يصلح للإمامة.

لا ينال عهدي الظالمين، كه برخي «ظالمون» خوانده اند، به اين معنا است: كسي كه از فرزندان تو ظالم باشد، جانشين و عهدي من براي امامت، به او نخواهد رسيد، و تنها به كسي مي رسد كه عادل و از ظلم پاك باشد. گفته اند كه اين آيه دليل بر اين است كه فاسق صلاحيت امامت را ندارد.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص211، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.

و بيضاوي مي گويد:

«قال لا ينال عهدي الظالمين» إجابة إلي ملتمسه وتنبيه علي أنه قد يكون من ذريته ظلمة وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالي وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم وفيه دليل علي عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا يصلح للإمامة.

جمله «قال لا ينال عهدي الظالمين» در جواب درخواست ابراهيم عليه السلام است و به او گوشزد مي كند كه در بين نوادگان كساني جزء ظالمان هستند و آن ها به مقام امامت نخواهند رسيد؛ چرا كه امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحيت آن را ندارند. تنها انسان هاي نيك و پاك از فرزندان ابراهيم به آن مقام خواهند رسيد. اين آيه دليل بر عصمت انبياء از گناه كبيره قبل از بعثت است و دليل بر اين است كه فاسق صلاحيت امامت را ندارد.

البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاي685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1، ص397 ـ 398، ناشر: دار الفكر - بيروت.

نتيجه آن كه: طبق اين چهار آيه، ائمه اهل بيت عليهم السلام معصوم هستند.

عصمت ائمه عليهم السلام در روايات رسول خدا (ص):

روايات بسياري در كتاب هاي شيعه و سني از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله وجود دارد كه با استناد به آن ها مي توان عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت كرد؛ از آن جايي كه بناي ما بر اختصار است، ما فقط دو روايت «ثقلين» و «علي مع الحق» را مطرح و بحث خواهيم كرد.

حديث ثقلين

حديث ثقلين، از ديدگاه شيعه و سني روايتي است متواتر كه در صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت وارد شده و بزرگان اهل سنت، صحت آن را پذيرفته و اعلام كرده اند.

احمد بن حنبل در مسند خود مي نويسد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ العوفي عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ (ص) اني قد تَرَكْتُ فِيكُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدي الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلي الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا وانهما لَنْ يَفْتَرِقَا حتي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.

ابوسعيد خدري گويد: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم كه اگر به آن ها تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، يكي از آن ها كه بزرگتر از ديگري است،كتاب خدا است كه ريسماني ممتدي از آسمان تا زمين. و ديگري عترت و اهل بيت من هستند. آگاه باشيد كه اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص59، ح11578، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

ابن كثير دمشقي سلفي در تفسير خود در باره اين روايت مي گويد:

وقد ثبت في الصحيح (م 2408) أن رسول الله(ص) قال في خطبة بغدير خم إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض.

در صحيح (مسلم) ثبت شده است كه رسول خدا در خطبه غدير خم فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم، يكي كتاب خدا و ديگر عترتم را، اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص404، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1401هـ.

و در جاي ديگر مي گويد:

قال شيخنا أبو عبد اللّه الذهبي: وهذا حديث صحيح.

استاد من ابو عبد الله ذهبي گفته: اين حديث صحيحي است.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء، البداية والنهاية، ج5، ص209، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

محمد ناصر الباني كه وهابي ها از او با عنوان «بخاري دوران» ياد مي كنند، در كتاب صحيح جامع الصغير، ج2، ص217، ح2554، آن را تصحيح كرده است.

اين روايت از چند جهت عصمت اهل بيت عليهم السلام را ثابت مي كند:

1. در اين روايت رسول خدا صلي الله عليه وآله اطاعت مطلق از قرآن و اهل بيت عليهم السلام را براي همه مسلمانان واجب مي كند.

همان طوري كه پيش از اين در آيه اولي الأمر ثابت شد، دستور به اطاعت مطلق، دلالت بر عصمت مي كند؛ زيرا محال است خداوند دستور به اطاعت مطلق از كسي را بدهد كه مي داند احتمال خطا و اشتباه در گفته هاي آن شخص وجود دارد و ممكن است با كتاب خدا و سنت رسولش مخالفت نمايد؛

2. رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين روايت مي فرمايد: «وانهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض»؛ يعني قرآن و اهل بيت عليهم السلام هيچگاه از يكديگر جدا نخواهند شد و با يكديگر مخالفت نخواهند كرد.

اين جمله نيز عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت مي كند؛ چرا كه اگر اهل بيت عليهم السلام مرتكب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شده اند و اعتقاد به جدا شدن آن ها از قرآن، منجر به تكذيب سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله خواهد شد؛

3. رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين روايت، تمسك به كتاب خدا و اهل بيت عليهم السلام، سبب نجات از گمراهي معرفي كرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدي»؛ پس همان طوري كه اطاعت از قرآن سبب هدايت و نجات از گمراهي مي شود، اطاعت از اهل بيت عليهم السلام نيز همين خاصيت را خواهد داشت و اين عصمت آن بزرگواران را ثابت مي كند.

تفتازاني در شرح المقاصد در اين باره مي گويد:

ألا يري أنه صلي الله عليه وسلم قرنهم بكتاب الله في كون التمسك بهما منقذا من الضلالة ولا معني للتمسك بالكتاب إلا الأخذ بما فيه من العلم والهداية فكذا في العترة ولهذا قال النبي صلي الله عليه وسلم من بطأ به عمله لم يسرع به نسبه.

مگر نمي بينيد كه رسول خدا (ص) اهل بيت خود را با كتاب خداوند در اين كه تمسك و اطاعت از آن ها، سبب نجات از گمراهي مي شود، قرين كرده است؟ تمسك به كتاب خدا، معناي جز پذيرش علم و هدايتي كه در او هست، ندارد؛ پس همين معنا در عترت نيز مراد است، به همين خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر كسي عملش او را عقب زند، نسبش او را پيش نمي اندازد.

التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاي 791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص303، ناشر: دار المعارف النعمانية - باكستان، الطبعة: الأولي، 1401هـ - 1981م.

اگر اهل بيت عليهم السلام معصوم نباشد و امكان خطا و اشتباه براي آن ها وجود داشته باشد، چگونه مي تواند تمسك مطلق به آن ها سبب نجات از گمراهي باشد؟

در نتيجه: همان طوري كه قرآن كريم اين خاصيت را دارد كه: لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ. (فصلت/42) هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد؛ چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است» اهل بيت عليهم السلام نيز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه هستند.

علي مع الحق والحق مع علي

اين روايت كه با عبارت هاي مختلف در كتاب هاي اهل سنت با سند صحيح نقل شده از رواياتي است كه عصمت اميرمؤمنان عليه السلام را ثابت مي كند. طبيعي است كه اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقيه ائمه عليهم السلام نيز ثابت خواهد شد.

ابويعلي موصلي در مسند خود مي نويسد:

حدثنا محمد بن عباد المكي حدثنا أبو سعيد عن صدقة بن الربيع عن عمارة بن غزية عن عبد الرحمن بن أبي سعيد عن أبيه قال كنا عند بيت النبي صلي الله عليه وسلم في نفر من المهاجرين والأنصار فخرج علينا فقال ألا أخبركم بخياركم قالوا بلي قال خياركم الموفون المطيبون إن الله يحب الخفي التقي قال ومر علي بن أبي طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا.

عبد الرحمن بن أبي سعد از پدرش نقل كرده است كه ما با عده اي از مهاجرين و انصار در كنار خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله نشسته بوديم كه علي (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آيا مي خواهيد كه شما از بهترين فردتان آگاه كنم؟ گفتند: بلي. فرمود: بهترين شما كساني هستند كه به عهد خود وفادارند و از بوي خوش استفاده مي كنند. خداوند بندگان پرهيزگار را دوست دارد. راوي گويد: در اين زمان علي بن أبي طالب (عليهما السلام) از كنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: اين با حق است و حق با او است.

أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج2، ص318، ح1052، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص147، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ.

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي گويد:

رواه أبو يعلي ورجاله ثقات.

اين روايت را ابويعلي نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص235، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

فخر رازي در تفسير خود مي نويسد:

فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدي في دينه بعلي بن أبي طالب فقد اهتدي والدليل عليه قوله عليه السلام: اللهم أدر الحق مع علي حيث دار.

با روايات متواتر ثابت شده است كه اگر كسي در دينش از علي بن أبي طالب تقليد كند، به درستي كه هدايت شده است، دليل اين مطلب نيز اين گفته رسول خدا (ص) است كه فرمود: خدايا ! چراغ حقيقت را بر محور علي (عليه السلام) به گردش درآور، هر طرف كه او چرخيد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج1، ص168، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

در تعبير ديگر رسول خدا صلي الله عليه وآله قرآن و اميرمؤمنان عليه السلام قرين يكديگر قرار داده است. حاكم نيشابوري در المستدرك مي نويسد:

أبو سعيد التيمي عن أبي ثابت مولي أبي ذر قال كنت مع علي رضي الله عنه يوم الجمل فلما رأيت عائشة واقفة... سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول علي مع القرآن والقرآن مع علي لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض.

هذا حديث صحيح الإسناد وأبو سعيد التيمي هو عقيصاء ثقة مأمون ولم يخرجاه.

أبي ثابت غلام ابوذر گويد: من در جنگ جمل همراه علي عليه السلام بودم... از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: علي با قرآن است و قرآن با علي استف اين دو هرگز از همديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.

اين روايت سندش صحيح است و ابوسعيد تيمي همان عقيصاء است كه مورد اعتماد و اطمينان است؛ اما بخاري و مسلم اين روايت را نقل نكرده اند.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص4626، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

بنابراين در صحت سند اين روايت ترديدي نيست.

اين روايت بر عصمت اميرمومنان عليه السلام تصريح دارد؛ زيرا معناي عصمت چيزي غير از «همراهي هميشگي با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و كردار» نيست و زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله شهادت دهد كه اميرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هيچگاه از حق جدا نمي شود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت مي شود؛ چرا كه كردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نيست و امكان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و اميرمؤمنان عليه السلام چون همواره ملازم با حق است و هيچگاه از حق جدا نمي شود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضروري است و گر نه گفتار رسول خدا صلي الله عليه وآله تكذيب خواهد شد.

جالب اين است كه حتي ابن تيميه حراني نيز مي گويد كه اگر اين روايت صحيح باشد، عصمت اميرمؤمنان عليه السلام از آن ثابت مي شود:

الوجه السادس قولهم إنهم رووا جميعا أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال علي مع الحق والحق معه يدور حيث دار ولن يفترقا حتي يردا علي الحوض من أعظم الكلام كذبا وجهلا.

فإن هذا الحديث لم يروه أحد عن النبي صلي الله عليه وسلم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف فكيف يقال إنهم جميعا رووا هذا الحديث...

وأيضا فالحق لا يدور مع شخص غير النبي صلي الله عليه وسلم ولو دار الحق مع علي حيثما دار لوجب أن يكون معصوما كالنبي صلي الله عليه وسلم وهم من جهلهم يدعون ذلك ولكن من علم أنه لم يكن بأولي بالعصمة من أبي بكر وعمر وعثمان وغيرهم وليس فيهم من هو معصوم علم كذبهم.

وجه ششم: اين گفته آن ها (شيعيان) كه همگي روايت كرده اند كه رسول خدا (ص) فرموده: «علي با حق است و حق با او است و همواره حق بر مدار علي مي چرخد، و اين دو هرگز از همديگر جدا نمي شوند در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترين دروغ ها و ناداني است.

زيرا اين حديث را هيچ كس از رسول خدا (ص) نقل نكرد است، نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؛ پس چگونه شيعيان ادعا مي كنند كه همگي اين روايت را نقل كرده اند.

دليل ديگر بر بطلان ادعاي شيعيان اين كه: حق بر مدار هيچ كسي جز رسول خدا (ص) نمي چرخد و اگر حق بر مدار علي (عليه السلام) بچرخد، واجب است كه او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و اين از ناداني شيعيان است كه چنين چيزي را ادعا مي كنند؛ اما آن هايي كه دانا هستند مي دانند كه علي (عليه السلام) سزاوارتر از ابوبكر، عمر، عثمان و ديگران در عصمت نيست و چون در ميان نامبردگان كسي معصوم نيست؛ پس دروغ بودن ادعاي شيعيان فهميده مي شود.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص238ـ239، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

از آن جايي كه ما پيش از اين صحت سند روايت را ثابت كرده ايم؛ پس اين گفته ابن تيميه كه اين روايت نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل نشده است، گفتاري است نسنجيده و از روي عناد و لجاجت با اهل بيت عليهم السلام؛ پس به اقرار ابن تيميه اين روايت دلالت بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام مي كند.

عصمت ائمه عليهم السلام از ديدگاه خود آن حضرات

در منابع شيعه رواياتي وجود دارد كه عصمت ائمه عليهم السلام را از زبان خود آن حضرات ثابت مي كند و حتي روايتي از رسول خدا و اميرمؤمنان عليهما السلام وجود دارد كه آن ها از كلمه «عصمت» براي خود و ساير ائمه استفاده كرده اند. با اين حال چگونه مي توان پذيرفت كه نظريه عصمت پشنهاد هشام بن الحكم يا هر كس ديگري باشد؟ آيا رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز اين پشنهاد را از هشام شنيده بوده؟

از آن جائي كه روايت در اين باره بسيار زياد است، ما فقط به چند روايت از هر يك از معصومين عليهم السلام اكتفا مي كنيم.

عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص)

رواياتي كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله از چندين طريق نقل شده است كه ما آن را به صورت دسته بندي شده خدمتتان تقديم خواهيم كرد

به روايت اميرمؤمنان (ع)

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و الأمالي خود مي نويسد:

حدثنا محمد بن علي مَاجِيلَوَيْهِ وَأَحْمَدَ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَابْنَ تَاتَانَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي سَيِّدِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَي الرِّضَا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) عَنِ النَّبِيِّ(ص): أَنَّهُ قَالَ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَي الْقَضِيبِ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِي غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِيَدِهِ وَيَكُونَ مُتَمَسِّكاً بِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَالْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَصَفْوَتُهُ وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَخَطِيئَةٍ.

هر كس خوشحال مي شود كه به شاخه ياقوت سرخ بنگرد كه خداوند با دست خود كاشته و به او چنگ اندازد، بايد علي و امامان از فرزندانش را دوست دارد؛ چرا كه آن ها بهترين خلقند و برگزيده او و از هرگونه گناه و اشتباهي معصوم هستند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص57، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛

همو: الأمالي، ص583، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

و خزار قمي در كفاية الأثر مي نويسد:

أخبرنا القاضي المعافي بن زكريا قال حدثنا علي بن عتبة قال حدثني الحسين بن علوان عن أبي علي الخراساني عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عن علي (ع) قال قال رسول الله(ص) أنت الوصي... أنت الإمام أبو الأئمة الإحدي عشرة من صلبك أئمة مطهرون معصومون.

ابوطفيل از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: يا علي، تو جانشين من هست... تو امام و پدر يازده از نسل خودت هستي، تمام آن امامان پاك و معصوم هستند.

الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، 151، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ.

به روايت سلمان فارسي

سليم بن قيس هلالي در كتاب خود به نقل از سلمان از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:

وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِيَّ وَفِي أَخِي عَلِيٍّ وَفِي ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَفِي ابْنِي وَالْأَوْصِيَاءِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، وُلْدِي وَوُلْدِ أَخِي: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» أَ تَدْرُونَ مَا «الرِّجْسُ» يَا سَلْمَانُ قَالَ: لَا. قَالَ: الشَّكُّ، لَا يَشُكُّونَ فِي شَيْ ءٍ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أَبَداً، مُطَهَّرُونَ فِي وَلَادَتِنَا وَطِينَتِنَا إِلَي آدَمَ، مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ.

اين آيه در باره من و برادرم علي و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشينان يكي پس از ديگري نازل شده است كه فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. «خداوند خواسته است رجس و بدي را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند». اي سلمان، آيا مي دانيد «رجس» چيست؟

سلمان عرض كرد: نه. فرمود: شكّ است، آنان هرگز در باره چيزي كه از جانب خدا آمده باشد شك نمي كنند. ما در ولادتمان و در طينتمان تا حضرت آدم پاك هستيم، از هر بدي پاك و معصوم هستيم.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص909، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، 1405هـ.

به روايت ابن عباس

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و كمال الدين، خزار قمي در كفاية الأثر، و ابن شهرآشوب در مناقب آل أبي طالب مي نويسند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ أَنَا وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون .

ابن عباس مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه مي گفت: من، علي، حسين، حسين و 9 نفر از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2 ص66، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛

همو: كمال الدين و تمام النعمة، ص280، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛

الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص19، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ؛

ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاي588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج1 ص254، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.

و شيخ صدوق در كتاب شريف الأمالي روايت ديگري را از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه آن حضرت به عصمت اهل بيت عليهم السلام از هر گونه پليدي و گناه تصريح كرده است.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَي ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ وَعِنْدَهُ عَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عليهم السلام فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَأَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَوَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَأَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَاجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِينَ مِنْ كُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِينَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَأَيِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْك ....

ابن عباس گفت: يك روز رسول خدا صلي الله عليه وآله نشسته بود و علي و فاطمه و حسنين نزد او بودند. آن حضرت گفت: خدايا تو ميداني اينان اهل بيت منند و گرامي ترين مردم نزد من، دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهرباني كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك، كار آنها را و آنها را از پليدي پاك كن و معصوم دار از هر گناهي و بروح القدس مؤيد دار.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص574، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

به روايت عمار بن ياسر

خزار قمي در كفاية الأثر مي نويسد:

عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ مُوسَي بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَسْلَمَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ دَعَا بِعَلِيٍّ (ع) فَسَارَّهُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي ... وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّةَ التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون .

ابوطفيل از عمار نقل كرده است كه وقتي رسول در بستر احتضار قرار گرفت، علي عليه السلام را پيش خود خواست، مدت طولاني را با او به آرامي سخن گفت و سپس فرمود: اي علي ! تو جانشين و وارث من هستي، و از نسل حسين عليه السلام 9 امام خواهند آمده كه همگي آن ها پاك و معصوم هستند.

الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص124، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ.

عصمت ائمه از زبان اميرمؤمنان عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب خصال و علل الشرايع با سند صحيح نقل مي كند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً عليه السلام يَقُول :... إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ صلي الله عليه وآله وَلِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَإِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ صلي الله عليه وآله لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَإِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ.

تنها بايد از خداوند و پيغمبر و جانشينان او فرمان برد و اين كه خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پيغمبر اطاعت شود براي اين است كه پيغمبر معصوم است و پاك و به نافرماني خداوند دستور نميدهد و اين كه فقط به اطاعت جانشينان پيغمبر امر فرموده است براي اين است كه آنان نيز معصومند و پاك و امر بگناه نمي كنند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ص139، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش؛

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص405، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، 1405هـ.

اميرالمؤمنين عليه السلام در بياني گويا و كوتاه ديگر، بر عصمت اهل بيت و هماهنگي كامل آنان با قرآن تأكيد كرده است.

شيخ كليني در الكافي، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و شيخ صدوق در كمال الدين همگي با سند صحيح نقل كرده اند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَي خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا يُفَارِقُنَا.

سليم بن قيس هلالي از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: به درستي كه خداي تبارك و تعالي ما را پاكيزه و معصوم گردانيد، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمين قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شويم و نه او از ما جدا مي شود.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ص191، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش؛

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص240، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛

الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاي290هـ)، بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد، ص103، تحقيق: الحاج ميرزا محسن كوچه باغي، ناشر: منشورات الأعلمي ـ طهران، 1362ش ـ 1404هـ.

و آن حضرت در خطبه 86 نهج البلاغه مي فرمايد:

«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَأَنَّي تُؤْفَكُونَ» وَالْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَالْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّينِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

مردم كجا مي رويد؟ چرا از حق منحرف مي شويد؟ پرچم هاي حق بر، و نشانه هاي آن آشكار است، با اينكه چراغهاي هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مي رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالي كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان هاي راستي و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگاني كه به سوي آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.

در اين خطبه، اميرمؤمنان عليه السلام مردم با اطاعت و رو آوردن به اهل بيت عليهم السلام دعوت مي كند و اهل بيت عليهم را زبان راستگوي دين و تنها راه نجات از گمراهي مي شمارد و به همگان گوشزد مي كند كه آن ها را همانند قرآن تعظيم و تكريم كنند و از فرامين اهل بيت اطاعت كنند.

دلالت اين جملات بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام به حدي است كه ابن أبي الحديد معتزلي اعتراف مي كند، اين جمله عصمت آن حضرت را به اثبات مي رساند:

فإن قلت: فهذا القول منه يشعر بأن العترة معصومة، فما قول أصحابكم في ذلك؟

قلت: نص أبو محمد بن متويه؛ رحمه الله تعالي في كتاب الكفاية علي أن علياً عليه السلام معصوم، وإن لم يكن واجب العصمة، ولا العصمة شرط في الإمامة، لكن أدلة النصوص قد دلت علي عصمته؛ والقطع علي باطنه ومغيبه، وأن ذلك أمر اختص هو به دون غيره من الصحابة، والفرق ظاهر بين قولنا: زيد معصوم، وبين قولنا: زيد واجب العصمة، لأنه إمام؛ ومن شرط الإمام أن يكون معصوماً، فالاعتبار الأول مذهبنا، والإعتبار الثاني مذهب الإمامية.

اگر كسي بگويد كه اين سخن اميرمؤمنان عليه السلام دلالت بر عصمت اهل بيت مي كند؛ پس ديدگاه اصحاب شما (سني ها) در اين باره چيست؟ در جواب مي گويم: ابو محمد بن متويه در كتاب الكفاية تصريح كرده است كه علي عليه السلام معصوم است؛ اگر چه واجب العصمة نيست و نيز عصمت شرط امامت نيست؛ ولي ادله و نصوص دلالت مي كند بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام، عصمت از ويژگي هاي آن حضرت است و ديگر صحابه از چنين مقامي بهره مند نيستند.

تفاوت روشني است بين اين كه بگوييم: زيد معصوم است و اين كه بگوييم: زيد واجب العصمه است؛ چرا كه او امام است و از شرايط امام اين است كه معصوم باشد. ديدگاه اول مذهب و اعتقاد ما و ديدگاه دوم مذهب اماميه است.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص229، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اميرمؤمنان عليه السلام روايتي را نقل مي كند كه آن حضرت صراحتا هرگونه نسيان و فراموشي را از خود نفي مي كند:

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَي الْخَشَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ بُهْلُولٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ قُرَّةَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْمَدَنِيِّ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً عليه السلام يَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا وَأَمْلَاهَا عَلَيَّ وَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي وَعَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَتَفْسِيرَهَا وَنَاسِخَهَا وَمَنْسُوخَهَا وَمُحْكَمَهَا وَمُتَشَابِهَهَا وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي أَنْ يُعَلِّمَنِي فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَلَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَيَّ فَكَتَبْتُهُ وَمَا تَرَكَ شَيْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ وَلَا أَمْرٍ وَلَا نَهْيٍ وَمَا كَانَ أَوْ يَكُونُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا عَلَّمَنِيهِ وَحَفِظْتُهُ وَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَي صَدْرِي وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَفَهْماً وَحِكْمَةً وَنُوراً لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً وَلَمْ يَفُتْنِي شَيْ ءٌ لَمْ أَكْتُبْهُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَتَخَوَّفُ عَلَيَّ النِّسْيَانَ؟ فِيمَا بَعْدُ فَقَالَ صلي الله عليه وآله: لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكَ نِسْيَاناً وَلَا جَهْلًا وَقَدْ أَخْبَرَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِي فِيكَ وَ فِي شُرَكَائِكَ الَّذِينَ يَكُونُونَ مِنْ بَعْدِكَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شُرَكَائِي مِنْ بَعْدِي قَالَ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَبِي فَقَالَ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» الْآيَةَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ هُمْ قَالَ الْأَوْصِيَاءُ مِنِّي إِلَي أَنْ يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ كُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا يُفَارِقُهُمْ وَلَا يُفَارِقُونَهُ بِهِم .

سليم بن قيس هلالي گويد: از علي عليه السلام شنيدم مي فرمود: هيچ آيه اي از قرآن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل نشد؛ جز آن كه براي من خواند و املاء كرد و من آن را به خط خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را به من آموخت و دعا كرد كه خداي عز و جل به من فهم و حفظ آن را تعليم دهد.

من هيچ آيه اي از كتاب خدا را فراموش نكردم و نه علمي را كه به من املاء كرد و نوشتم و آنچه خداي عز و جل از حلال و حرام و امر و نهي آنچه بوده و مي باشد از طاعت و معصيت به او آموخت و به حفظ من سپرد و يك حرف از آن فراموش را نكردم سپس دستش را بر سينه ام نهاد و از خداي عز و جل خواست كه دلم را پر از علم و فهم و حكمت و نور كند نه چيزي را فراموش كردم و نه از قلم انداختم.

عرض كردم يا رسول اللَّه ! مي ترسي كه من بعد فراموش كنم، فرمود نه از فراموشي تو ترس دارم و نه از ناداني تو، پس از آنكه پروردگارم جل جلاله به من خبر داده كه دعاي مرا در باره تو و شركاء تو كه بعد از تو هستند مستجاب كرده.

عرض كردم يا رسول اللَّه شركاء بعد از من كيانند؟ فرمود آنان كه خداي عز و جل آنها را قرين خود و من ساخته و گفته «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» تا آخر آيه گفتم يا رسول اللَّه كيانند؟ فرمود اوصياء منند تا در سر حوض به من وارد شوند همه آنان هادي و مهدي باشند، هر كه از آن ها كناره گيرد، به آن ها زياني نمي رسد، آن ها با قرآنند و قرآن با آن ها است از آن ها جدا نشود و از او جدا نشوند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص285، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

عصمت ائمه از زبان امام زين العابدين عليه السلام:

شيخ صدوق در كتاب معاني الأخبار مي نويسد:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِي قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِي الْجُرْجَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِيُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ الطَّرِيفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ يَزِيدَ بْنِ الْحَسَنِ الْكَحَّالُ مَوْلَي زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهم السلام قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَلِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَي الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَحَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَالْإِمَامُ يَهْدِي إِلَي الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَي الْإِمَامِ وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم ».

عبّاس كحّال غلام زيد بن عليّ گويد: پدرم برايم گفت: حضرت موسي بن جعفر به نقل از پدرش از جدش از امام سجّاد عليهم السلام فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص ديگري نمي تواند امام باشد، و عصمت صفتي نيست كه در ظاهر بدن باشد تا با چشم ديده شده و شناخته گردد، و به همين جهت امكان ندارد عصمت كسي را به دست آورد؛ مگر خدا به وسيله پيغمبرش آن را صريحاً فرموده باشد. شخصي عرض كرد: اي فرزند گرامي رسول خدا معني معصوم چيست؟ فرمود: معصوم شخصي است كه به واسطه چنگ زدنش به ريسمان الهي و جدا نشدنش از آن هرگز به گناهي آلوده نگردد، و رشته محكم خدا قرآن است كه آن دو تا روز قيامت از يك ديگر جدا نگردند، و تا رستاخيز امام هدايت مي كند به قرآن، و قرآن راهنمائي مي نمايد به امام، و اين است فرموده خدا: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ؛ همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين طريقه هدايت مي كند» (الإسرا/9).

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

عصمت ائمه از زبان امام باقر عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع مي نويسد:

عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليهما السلام لِأَيِّ شَيْ ءٍ يُحْتَاجُ إِلَي النَّبِيِّ وَالْإِمَامِ؟ فَقَالَ: لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَي صَلَاحِهِ وَذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا كَانَ فِيهَا نَبِيٌّ أَوْ إِمَامٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ» وَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَي أَهْلَ السَّمَاءِ مَا يَكْرَهُونَ وَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي أَتَي أَهْلَ الْأَرْضِ مَا يَكْرَهُونَ» يَعْنِي بِأَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةَ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِينَ لَا يُذْنِبُونَ وَلَا يَعْصُونَ وَهُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ يَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَبِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَبِهِمْ يُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَبِهِمْ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَبِهِمْ يُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِي وَلَا يُعَجِّلُ عَلَيْهِمْ بِالْعُقُوبَةِ وَالْعَذَابِ لَا يُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَلَا يُفَارِقُونَهُ وَلَا يُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَلَا يُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين .

جابر بن يزيد جعفي گفت خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم : براي چه سبب و علت مردم احتياج به پيغمبر و امام عليهم السّلام دارند؟ فرمود: براي بقاء و نظم و اصلاح عالم، و بقاء و اصلاح عالم به وجود ايشان آن است كه: خداوند عذاب را از مردم (كه بواسطه اعمال بدشان مستوجب شده اند) دفع و رفع مي نمايد تا زماني كه پيغمبر و امام در بين ايشان باشند. چنان كه در قرآن ميفرمايد: «وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ؛ خداوند عذاب نخواهد كرد مردم را در حالي كه تو اي پيغمبر (رحمة للعالمين) در بين ايشان هستي.

و رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرموده: ستارگان امانند براي اهل آسمان و اهل بيت من امانند براي اهل زمين، و اگر ستارگان از آسمان فرو ريزند ميرسد باهل آسمان آنچه را كه دوست نميدارند (شايد هلاكت و نابود شدن باشد) هم چنين اگر اهل بيت من از ميان مردم بروند خواهد رسيد باهل زمين آنچه را كه مكروه ميدارند (و آن مرگست) و اهل بيت آن حضرت (دوازده نفر) ائمه ميباشند كه خداوند اطاعت آنها را با اطاعت خود و رسول خود برابر و مقرون فرموده چنان كه ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، اي كساني كه ايمان (بخدا و رسول و قيامت) آورده ايد فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت كنيد، و ايشان معصوم و پاك هستند (از هر رجس و پليدي و اعمال زشت) و مرتكب هيچ گونه گناهي نشده و نميشوند و نافرماني خدا را نميكنند بلكه مؤيد من عند اللَّه و براه و طريق صواب و صلاح ميباشند، و بسبب ايشان خداوند بندگان خود را روزي ميدهد و شهرهايشان را آباد ميگرداند، و بواسطه آنها باران از آسمان ميبارد و (گياه و محصولات كه توأمست با) بركات از زمين خارج مي شود، و بواسطه وجود ايشان است كه بگناهكاران مهلت داده شده و تعجيل در عذاب و عقوبت ايشان نميشود (تا شايد بيدار و هوشيار شوند و توبه نمايند).و روح قدسي از ايشان دقيقه و آني جدا نميگردد، و ايشان از قرآن جدا نيستند و قرآن هم از ايشان جدا نيست، صلوات اللَّه عليهم اجمعين

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م

عصمت ائمه از زبان امام صادق عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب الخصال و معاني الأخبار نقل مي كند:

أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي الْمُكَتِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بَشِيرِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ قِيلَوَيْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ كَثِيرٍ التَّمِيمِيِّ الْيَمَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِيَّ أَمِيرَ الْمَدِينَةِ يَقُولُ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِي نَفْسِي مَسْأَلَةٌ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِمَسْأَلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِي وَ إِنْ شِئْتَ فَاسْأَل ...: قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله: أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ وَعَلِيٌّ نَفْسِي وَأَخِي أَطِيعُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ لَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَي .

محمّد بن حرب هلالي امير مدينه گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اي پسر رسول خدا: در دلم مسأله اي است كه مي خواهم از تو بپرسم. فرمود: اگر بخواهي پيش از آنكه از من بپرسي تو را از سؤالت خبر خواهم داد! و اگر خواستي مي تواني سؤال كني ... پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله فرمود، «اي مردم! مواظب خودتان باشيد، كه هر گاه هدايت يابيد آن كس كه گمراه است نمي تواند به شما زياني برساند، علي جان من و برادر من است، از او اطاعت كنيد؛ زيرا كه او پاكيزه و معصوم است، نه گمراه است و نه بدبخت.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع، ج1، ص174ـ175، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م

همو: معاني الأخبار، ص350، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

و در كتاب الخصال مي نويسد:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَأَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَالْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَعَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام قَالَ: هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِهَا وَأَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ... وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُون ... وَلَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَيَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَهُ وَلَا يَتَّخِذُ عَلَي خَلْقِهِ حُجَّةً إِلَّا مَعْصُوماً.

اين ها دستورات دين است براي كسي كه بخواهد پايبند آنها شده و خداوند هدايت او را خواسته باشد:... انبياء و جانشينان او هيچ گناهي بر گردن ندارند؛ چرا كه آن ها معصوم و پاكيزه هستند... و خداي تبارك و تعالي بر بندگانش اطاعت كسي را واجب نمي كند كه مي داند كه ايشان را گمراه مي كند و در ضلالت مي اندازد و از براي رسالتش اختيار نمي فرمايد و بر نمي گزيند و از بندگانش كسي را كه مي داند كه كافر مي شود و شيطان را به غير از خدا مي پرستد و بر خلقش حجتي را فرا نمي گيرد مگر كسي كه معصوم باشد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ج2، ص608، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

شيخ كليني با سند صحيح نقل مي كند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي خُطْبَةٍ لَهُ يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام وَ صِفَاتِهِم ...

فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَي وَ الْهَادِي الْمُنْتَجَي وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَي اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِكَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَي عَيْنِه ... لَمْ يَزَلْ مَرْعِيّاً بِعَيْنِ اللَّهِ يَحْفَظُهُ وَيَكْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَالْبِرِّ فِي يَفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَي الْعَفَافِ وَالْعِلْمِ وَالْفَضْل .

امام صادق عليه السلام در خطبه اي كه حال و صفات امامان عليهم السلام را بيان مي كند، ميفرمايد:... پس امام همان برگزيده، پسنديده، رهبر، محرم اسرار و اميد بخشي است كه به فرمان خدا قيام كرده است، خدا او را براي اين برگزيده و در عالم ذر كه او را آفريده، زير نظر خود پروريده ...

خداوند هميشه به او توجه دارد، او را نگه مي دارد و از او حمايت مي كند، دام هاي شيطان و لشكرش را از او دور كرده و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع مي نمايد، چنگال بدي را از او مي گرداند و او را از ناپاكي ها بر كنار مي دارد و از آفات بر حذر مي دارد، از گناه معصوم است و از هر گونه هرزگي مصون، هر جا باشد به بردباري و نيكو كاري معروف است و به عفاف و علم و فضل بي نهايت موصوف،

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص203 ـ 204، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

شيخ كليني در كتاب كافي و شيخ صدوق در كتاب معاني الأخبار با سند صحيح نقل مي كنند:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» أَ رَأَيْتَ مَا أَصَابَ عَلِيّاً وَأَهْلَ بَيْتِهِ عليهم السلام مِنْ بَعْدِهِ هُوَ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَهُمْ أَهْلُ بَيْتِ طَهَارَةٍ مَعْصُومُونَ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ.

علي بن رئاب گويد از امام صادق عليه السلام در باره تفسير اين سخن خداوند كه: «هر مصيبتي به شما رسد بخاطر اعمالي است كه انجام داده ايد» سؤال كردم آيا مصيبت هايي علي و اهل بيت (معصومين او) عليهم السلام ديدند، به كاري هايي بود كه آنها انجام داده بودند؛ با اين كه آنان خاندان طهارت و هم معصوم (از گناه) بودند؟ فرمود: همانا رسول خدا صلي الله عليه وآله در هر روز و شب بدون اين كه گناهي انجام داده باشد، صد بار استغفار مي كرد و به سوي او توبه مي نمود، همانا خداوند دوستان خود را با مصيبت ها و پيش آمدها گرفتار كند تا بدان واسطه بدون گناه به آنها اجر و ثواب دهد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص450 ح 2، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص383، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403ق .

شيخ صدوق در كتاب شريف الأمالي با سند صحيح نقل مي كند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليهما السلام وَقَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَمَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَي فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ؟ فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْق .

علقة بن محمد الخضرمي گفت: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: اي پسر رسول خدا ! شهادت چه كسي پذيرفته و يا پذيرفته نمي شود؟ فرمود: اي علقمه، هر كس بر فطرت اسلام باشد، گواهيش پذيرفته مي شود. سپس سؤال كردم: آيا گواهي گناهكاران نيز پذيرفته مي شود؟ فرمود: اي علقمه ! اگر شهادت گناهكاران پذيرفته نشود؛ پس بايد فقط شهادت انبياء و اوصياء پذيرفته شود؛ چرا كه تنها آن ها معصوم هستند نه غير آن ها.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص163، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

عصمت ائمه عليهم السلام از زبان امام رضا عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، معاني الأخبار، الأمالي و عيون اخبار الرضا عليه السلام روايت جامع و كاملي را از امام رضا عليه السلام در باره امامت نقل مي كند كه امام در فراز هاي از آن، عصمت ائمه عليهم السلام ثابت مي كند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَي بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ؛

وَحَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَي بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَال : كُنَّا مَعَ الرِّضَا عليه السلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي الْجَامِعِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَي سَيِّدِي عليه السلام فَأَعْلَمْتُهُ خَوَضَانَ النَّاسِ فِي ذَلِكَ فَتَبَسَّمَ عليه السلام ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ أَدْيَانِهِم ....

... الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي خَلْقِهِ وَحُجَّتُهُ عَلَي عِبَادِهِ وَخَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَالدَّاعِي إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَالذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْإِمَامُ هُوَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَعِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَبَوَارُ الْكَافِرِين ...

وَإِنَ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَأَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَأَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَلَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ وَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَالزَّلَلَ وَالْعِثَارَ وَخَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَي عِبَادِهِ وَشَاهِدَهُ عَلَي خَلْقِهِ وَ«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».

عبد العزيز بن مسلم گويد در زماني كه امام علي بن موسي الرضا عليه السلام در مرو بود، خدمت او رسيديم، در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و موضوع امر امامت را در ميان گذاشته و در اطراف آن به گفتگو پرداختيم، كساني كه حاضر بودند، اختلافات بسياري را كه در باره امامت ياد آور شدند، من به حضور سيد خود امام رضا مشرف شدم و ديدگاه هاي مردم را در باره امامت به عرض او رسانيدم، آن حضرت لبخندي زد و فرمود: اي عبد العزيز بن مسلم اين مردم نادانند و از دين خود فريب خورده اند...

امام، امين خدا است در ميان خلقش و حجت او بر بندگانش و خليفه او در بلادش و دعوت كننده به سوي او و دفاع كننده از حقوق او است، امام از گناهان پاك و از عيب ها بر كنار است، به دانش مخصوص و به خويشتن داري نشانه دار است، موجب نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافرين است...

هر گاه باريتعالي به خاطر امور بندگانش، شخصي را برگزيند، به او شرح صدر عطا كرده، چشمه هاي حكمت هاي را در قلب او جاري مي سازد و علم به او الهام مي نمايد. پس از آن، ذاز جواب دادن عاجز نمي شود و از صدق و ثواب منحرف نمي شود.

امام معصوم و محفوظ است از گناه، قول و فعل او با درستي و صدق همراه و از خطاها و لغزشها ايمن است، خداوند اين ويژگي ها را به امام داده است تا بر بندگان او حجت و بر خلق او شاهد و گواه باشد و «اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است ».

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص675 ـ 681، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛

همو: الأمالي، ص773 ـ 778، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ؛

عيون اخبار الرضا (ع)، ج2 ص195 ـ 199، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛

معاني الأخبار، ص96 ـ 101، ناشر: جامعه مدرسين، قم ، اول، 1403 ق .

عصمت ائمه از زبان امام هادي عليه السلام

زيارت جامعه كبيره، از بهترين و پربارترين احاديثي است كه مقام ائمه عليهم السلام را به صورت كامل توضيح داده است، در اين زيارتنامه، چندين و چند بار به عصمت ائمه عليهم السلام اشاره شده است كه ما به دو مورد آن اشاره مي كنيم. شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در كتاب عيون اخبار الرضاء عليه السلام و من لايحضر و شيخ طوسي در كتاب تهذيب الأحكام، اين زيارت نامه را نقل كرده اند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَعَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَالْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ وَأَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَكِّيُّ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليهم السلام عَلِّمْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِيغاً كَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ فَقَالَ: إِذَا صِرْتَ إِلَي الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَنْتَ عَلَي غُسْل ...

وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُون ....

عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَآمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَأَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص609 ـ 617، ح3213، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛

عيون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص305 ـ309، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج6، ص95 ـ 101، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش.

علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه بعد از شرح اين زيارتنامه مي گويد:

أقول: إنما بسطت الكلام في شرح تلك الزيارة قليلا وإن لم أستوف حقها حذرا من الإطالة لأنها أصح الزيارات سندا، وأعمها موردا، وأفصحها لفظا وأبلغها معني، وأعلاها شأنا.

من (مجلسي) مي گويم: من در شرح اين زيارت، زياد سخن نگفتم و اگر حق آن را نتوانستم ايفا كنم، از ترس طولاني شدن سخن بود؛ چرا كه اين زيارت نامه، از نظر سند صحيح ترين زيارت، از نظر مورد گسترده ترين، از نظر لفظ فصيح ترين و از نظر معنا رساترين و از نظر ارزش برترين زيارت نامه است.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص145، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

ادله عقلي عصمت:

علاوه بر دلائل نقلي كه براي اثبات عصمت ارائه و ثابت شد، از ديدگاه عقل نيز عصمت براي پيامبر و امام واجب است. علماي شيعه همواره در كنار استناد به آيات و روايات به ادله عقلي نيز تمسك كرده اند. ما به جهت اختصار به چند دليل اشاره مي كنيم:

دليل اعتماد

يكي از دلائل عقلي براي لزوم عصمت پيامبر و امام، «دليل اعتماد» است. به اين معنا كه اگر پيامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسيان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نكرده، گفته هاي او را جدي نخواهند گرفت و به اوامر و نواهي او گوش نخواهند داد؛ چرا كه مردم احتمال مي دهند در اين گفتار و يا كردار خود دچار اشتباه شده باشد و يا با پيروي از هواي نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.

پس امام بايد از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.

دليل نقض غرض:

پيامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده اند تا بشر را به سوي صراط مستقيم الهي و هدف نهائي كه همان كمال مطلق است، هدايت و راهنمايي كنند، حال اگر خود آن ها از صراط مستقيم منحرف شده، پاي بند به دستوراتي كه خود داده اند نباشند و بر خلاف محتواي رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در ميان مردم از دست مي دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند كشيد و ديگر به آن ها اعتماد نخواهند كرد. در نتيجه هدفي كه خداوند از رسالت و امامت آن ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شايسته خداوند حكيم نيست؛ ازاين رو، پيامبر و امام بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد كنند و غرضي خداوند از انتخاب آن ها داشته است، حاصل شود.

خواجه نصير الدين طوسي در تجريد الإعتقاد در اين باره مي گويد:

قال: ويجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض.

پيامبر بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد كنند و در نتيجه غرض از بعثت حاصل شود

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص471، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.

بنابراين اگر پيامبر و امام معصوم نباشند، غرضي كه خداوند از نصب آن ها داشته است، نقض شده و نقض غرض براي خداوند حكيم جايز نيست.

اطاعت مطلق از امام

طبق آيه اولي الأمر كه پيش از اين گذشت، اطاعت مطلق از امام عليه السلام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است كه از تمام فرمان هاي امام اطاعت كنند؛ همان طوري كه لازم است از تمام دستور هاي خدا و پيامبرش اطاعت كنيم.

حال اگر امام، معصوم از خطا و اشتباه نباشند، ممكن است دستوري بر خلاف دستور خدا يا پيامبرش به عمد يا به سهو بدهد، در اين صورت يا اطاعت از چنين امام واجب است يا واجب نيست، اگر واجب باشد، لازمه اش اين است كه بگوييم خداوند اجازه گناه به همه داده و بلكه واجب كرده است و چنين ملازمه اي از ديدگاه عقل و شرع مردود است. اگر اطاعت از اين امام واجب نباشد، با اصل انتصاب اين شخص به عنوان امام مفترض الطاعة در تضاد است. پس امام بايد معصوم باشد تا اطاعت مطلق از او امكان پذير باشد.

مرحوم مظفر در كتاب عقائد الإمامية در اين باره مي نويسد:

والدليل علي وجوب العصمة: أنه لو جاز أن يفعل النبي المعصية أو يخطأ وينسي، وصدر منه شئ من هذا القبيل، فأما أن يجب اتباعه في فعله الصادر منه عصيانا أو خطأ أو لا يجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصي برخصة من الله تعالي بل أوجبنا ذلك، وهذا باطل بضرورة الدين والعقل، وإن لم يجب اتباعه فذلك ينافي النبوة التي لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.

علي أن كل شئ يقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فيه المعصية أو الخطأ فلا يجب اتباعه في شئ من الأشياء فتذهب فائدة البعثة، بل يصبح النبي كسائر الناس ليس لكلامهم ولا لعملهم تلك القيامة العالية التي يعتمد عليها دائما. كما لا تبقي طاعة حتمية لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.

وهذا الدليل علي العصمة يجري عينا في الإمام، لأن المفروض فيه أنه منصوب من الله تعالي لهداية البشر خليفة للنبي، علي ما سيأتي في فصل الإمامة.

دليل وجوب عصمت اين است كه: اگر انجام معصيت، خطا و نسيان براي پيامبر جايز باشد و از او چنين اعمالي سر بزند، دو حالت دارد: 1. يا اطاعت و پيروي از او در اين گناه و خطايي كه از او سر زده، واجب است، در اين صورت انجام گناه و معصيت براي ما با اجازه خداوند جايز و بلكه واجب است و اين مطلب به ضرورت دين و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنين پيامبري) واجب نباشد و اين با اصل نبوتي كه لازم است با اطاعت مطلق و ابدي همراه باشد، در تضاد خواهد بود.

به هر حال، وقتي كاري از او سر مي زند يا سخني مي گويد، ما احتمال مي دهيم در اين گفتار يا كردار، معصيت و يا اشتباه كرده باشد؛ پس پيروي از او در هيچ چيز واجب نيست، در نتيجه فايده بعثت از بين مي رود؛ بلكه پيامبر همانند ساير مردم خواهد شد كه گفتار و دانش آن ها آن قدر ارزش ندارد كه هميشه بتوان بر آن اعتماد كرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نيز از بين مي رود و ديگر اعتماد مطلق به گفتار و كردار او وجود نخواهد داشت.

اين دليل بر عصمت (پيامبر) براي امام نيز جاري است؛ چرا كه فرض ما اين است كه امام از جانب خداوند براي هدايت بشر بعد از پيامبر انتخاب شده است كه تفصيل اين مطلب در فصل امام خواهد آمد.

المظفر، الشيخ محمد رضا (متوفاي1381هـ)، عقائد الإمامية، ص54، ناشر: انتشارات أنصاريان ـ قم.

برخي از دانشمندان بزرگ سني نيز به همين مطلب اشاره كرده اند. قرطبي، مفسر پرآوازه اهل سنت براي اثبات عصمت پيامبران اين گونه استدلال كرده است:

وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالك وأبي حنيفة والشافعي: إنهم معصومون من الصغائر كلها كعصمتهم من الكبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم في أفعالهم وآثارهم وسيرهم أمرا مطلقا من غير التزام قرينة فلو جوزنا عليهم الصغائر لم يمكن الأقتداء بهم إذ ليس كل فعل من أفعالهم يتميز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصية ولا يصح أن يؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصية

جمهور فقها از طرفداران مالك، ابوحنيفه و شافعي گفته اند: پيامبران از تمام گناهان صغيره معصوم هستند؛ همان طوري كه از تمام گناهان كبيره معصوم هستند؛ چرا كه خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است كه از كردار، آثار و روش آن ها پيروي كنيم و هيچ قرينه اي بر خلاف آن نيز نياورده است؛ پس اگر انجام صغيره براي آن ها جايز باشد، پيروي از آن ها ممكن نيست؛ چرا كه در اين صورت ممكن است هر فعلي از افعال آن ها ممكن است به قصد قربت باشد، يا عملي است مباح، مكروه و يا حرام و سزاوار نيست كه خداوند ما را به امتثال از امري دستور دهد كه احتمال معصيت در آن وجود دارد.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج1، ص308، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

بنابراين، اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس بايد معصوم نيز باشند تا اطاعت مطلق از آن ها امكان پذير باشد.

امام، اسوه مردم است

امام، همانند پيامبر، اسوه تربيتي مردم و مربيان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمي توانند براي ديگران اسوه باشند. در نتيجه رفتار و گفتار آن ها هرگز سبب تربيت مردم نشده و تمام نقشه ها و هدف هاي تربيتي آن ها در جامعه عقيم خواهند ماند؛ زيرا درست است كه گفتار نيك نيز تأثير خود را در تربيت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نيرزد به نيم كردار».

نكته ديگر اين كه: اگر پيامبر و امام معصوم نباشند، ممكن است بر خلاف گفته هاي خود عمل نموده و بين گفته و كردار آن ها هماهنگي وجود نداشته باشد؛ در حالي كه خداوند در قرآن كريم، عدم هماهنگي بين گفتار و كردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا كه مي فرمايد:

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. كَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون . الصف 2 ـ 3.

اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا سخني مي گوييد كه عمل نمي كنيد؟! نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي كنيد!

حال چگونه ممكن است كه خداوند كسي را براي هدايت مردم انتخاب كند كه عملكرد او مايه خشم خداوند شود؟

سيد مرتضي در اين باره مي گويد:

وإذا ثبت أنه الإمام المستخلف علي الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت علي أن الإمام لا بد من أن يكون معصوما لا يجوز تخطيه من الخط ما جاز علي رعيته....

وقتي ثابت شود كه امام براي خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مي شود كه او معصوم است؛ چرا كه عقل ها دلالت مي كند كه بايد بايد معصوم باشد و جايز نيست كه او از مسيري كه براي رعيت خود معين كرده است، خارج شود.

المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضي، ج3 ص90، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم - قم، 1405هـ.

از اين رو، پيامبر و امام بايد معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و كردار آن ها بايكديگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف هاي تربيتي آن ها هرگز در جامعه محقق نشده و نمي توانند براي ديگران اسوه باشند.

برهان بطلان تسلسل

دليل ديگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقرير اين برهان به اين صورت است كه دليل نياز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند، خطاپذيري مردم است.

به عبارت ديگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفي است كه مكلف را به انجام طاعت نزديك و از ارتكاب معصيت دور مي كند»؛ چنانچه علامه حلي در اين باره مي گويد:

اللطف هو ما يكون المكلف معه أقرب إلي فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصية.

لطف آن است كه مكلف با وجود آن به انجام طاعت نزديك و از انجام معصيت دور مي شود.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص444، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.

حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصيت نباشد، خود نياز به وجود امام ديگري دارد و آن امام نيز نياز به وجود امام ديگر و... كه منجر به تسلسل مي شود و تسلسل از ديدگاه عقلا باطل است.

شيخ طوسي در اين باره مي گويد:

(في صفات الإمام) يجب أن يكون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم يكن كذلك لكانت علة الحاجة قائمة فيه إلي إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلي إمام لكونهم غير معصومين، ومحال أن تكون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلك نقص العلة. ولو احتاج إلي إمام لكان الكلام فيه كالكلام في الإمام الأول، وذلك يؤدي إلي وجود أئمة لا نهاية لهم أو الانتهاء إلي إمام معصوم ليس من ورائه إمام، وهو المطلوب.

واجب است كه امام از انجام زشتي ها و ترك واجبات معصوم باشد؛ چرا كه اگر اين گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براي نياز به انتصاب امام ديگري؛ چرا كه مردم به اين دليل به امام نياز دارند كه خودشان معصوم نيستند و محال است كه علت باشد و معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام ديگر نياز داشته باشد، همين سخن در باره امام دوم نيز تكرار مي شود، كه نتيجه آن اماماني است كه پاياني براي آن ها نيست (تسلسل پيش مي آيد) يا امام معصوم است كه بعد از او امام نيست و همين مطلوب ما است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الاقتصاد، ص189، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ

و علامه حلي در اين باره مي گويد:

اختلف المسلمون في: أن الإمام هل يجب أن يكون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلي وجوب ذلك. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.

والحق: الأول. لأن الحاجة إلي الإمام إنما هي ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصيته، فلو جاز عليه ذلك، لافتقر إلي إمام آخر وتسلسل وهو محال.

مسلمانان در اين مسأله اختلاف دارد كه: آيا واجب است كه امام معصوم باشد يا خير؟ برخي اعتقاد دارند كه واجب است. و برخي ديگر اين مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نيز جايز دانسته اند.

ديدگاه حق، همان ديدگاه اول است؛ چرا كه فلسفه نياز به امام دور كردن ظالم از ظلم و فاسق از معصيت است و اگر اين اعمال براي خود او جايز باشد، خود به امام ديگر نياز دارد و نتيجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي 726هـ)، الرسالة السعدية، ص81، تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، ناشر: كتابخانه عمومي حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي ـ قم، الطبعة: الأولي،1410هـ

و در كتاب ديگرش مي گويد:

أن الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن المقتضي لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ علي الرعية، فلو كان هذا المقتضي ثابتا في حق الإمام وجب أن يكون له إمام آخر ويتسلسل أو ينتهي إلي إمام لا يجوز عليه الخطأ فيكون هو الإمام الأصلي.

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پيش مي آيد و تالي (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بيان ملازمه اين است كه: فلسفه وجوب نصب امام، جايز الخطا بودن مردم است و اگر اين ملازمه در باره امام نيز ثابت باشد، واجب است كه براي او نيز امام ديگري باشد كه در نتيجه يا منجر به تسلسل خواهد شد يا به امامي منتهي مي شود كه خطا براي او جايز نباشد؛ پس او اما اصلي خواهد بود.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاي 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص492، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.

در يك كلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نيازمند امام ديگري است كه در اين صورت يا بايد به امام معصوم ختم شود كه مطلوب ما است يا منجر به تسلسل شود كه از نظر عقلا مردود است.

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روي زمين است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالي كه بازخواست مردم در قيامت مستلزم اتمام حجت بر آن ها است.

به عبارت ديگر، خداوند اگر بخواهد كسي را عقاب كند بايد زبان عذر او را كوتاه كرده باشد و اگر چنين نكند، عقلا عقاب و عتاب كردن كسي به خاطر انجام ندادن فرامين الهي، صحيح نيست؛ زيرا آن بنده نيز مي تواند عذر بياورد كه اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام كه خود حافظ دين و شريعت و خليفه تو در روي زمين بود، انجام نداد به همين دليل حجت بر من تمام نشد و من فكر كردم كه انجام آن لازم نيست و گر نه خود امام كه مجري احكام الهي است بايد آن را انجام مي داد.

بنابراين، امام بايد از هرگونه گناه، خطا، نسيان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنين امام معصومي مردم به دستورات و حدود الهي كه از طريق همان امام ابلاغ و اجرا مي شود عمل نكنند، آن وقت زبان عذرشان كوتاه است و خداوند مي تواند از او بازخواست كند.

البته دلائل ديگري همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و... نيز براي اثبات عصمت اقامه شده است كه دوستان عزيز را به كتاب هاي مفصل ارجاع مي دهيم.

ديدگاه علماي شيعه در باره عصمت

طبق دلايلي كه گذشت، تمام شيعيان در طول تاريخ به عصمت اهل بيت عليهم السلام اعتقاد راسخ داشته اند. بزرگان شيعه نيز تصريح كرده اند كه تمام شيعان بر اين مطلب اتفاق دارند. ما به جهت اختصار به گفته چند تن از اين بزرگواران اكتفا مي كنيم.

شيخ صدوق (متوفاي381هـ):

شيخ صدوق از قديمي ترين دانشمندان شيعه در باره عصمت ائمه عليهم السلام مي نويسد:

واعتقادنا فيهم: أنهم أولوا الأمر الذين أمر الله تعالي بطاعتهم... وأنهم معصومون من الخطأ والزلل. وأنهم الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا. وأن لهم المعجزات والدلائل. وأنهم أمان لأهل الأرض، كما أن النجوم أمان لأهل السماء.

اعتقاد ما (شيعيان) در باره ائمه عليهم السلام اين است كه: آن ها همان «اولي الأمر»ي هستند كه خداوند دستور به اطاعت از آن ها را داده است، همچنين ما اعتقاد داريم كه آن ها از هر گونه خطا و لغزش معصومند و آن ها كساني هستند كه خداوند هر گونه پليدي را از آن ها زدوده و آن ها را پاك و پاكيزه كرده است. ما اعتقاد داريم كه آن ها داراي معجزه و دليل هستند، آن ها امان اهل زمنين هستند؛ همان طوري كه ستارگان امان اهل آسمانند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الاعتقادات في دين الإمامية، ص94، تحقيق: عصام عبد السيد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ

و در ادامه در بحث عصمت مي نويسد:

اعتقادنا في الأنبياء والرسل والأئمة والملائكة صلوات الله عليهم أنهم معصومون مطهرون من كل دنس، وأنهم لا يذنبون ذنبا، لا صغيرا ولا كبيرا، ولا يعصون الله ما أمرهم، ويفعلون ما يؤمرون. ومن نفي عنهم العصمة في شئ من أحوالهم فقد جهلهم.

اعتقاد ما در باره انبيا، رسولان، ائمه و ملائكه كه درود خداوند بر آن ها باد، اين است كه آن ها از هر گونه پليدي معصوم و پاك هستند. و آن ها گناهي؛ چه كبيره و چه صغيره انجام نمي دهند، هرگز از دستوراتي كه خداوند داده به آن ها داده است سرپيچي نكرده و تمام فرامين را انجام داده اند. و كساني كه عصمت را از آن ها در هر يك از حالاتشان نفي مي كنند، به درستي كه آن ها جاهل هستند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الاعتقادات في دين الإمامية، ص96، تحقيق: عصام عبد السيد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ

شيخ مفيد (متوفاي413هـ)

شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه، يكي ديگر از بزرگان تاريخ شيعه در باره عصمت مي نويسد:

ويجب علي كل مكلف أن يعرف إمام زمانه، ويعتقد إمامته وفرض طاعته، وأنه أفضل أهل عصره وسيد قومه، وأنهم في العصمة والكمال كالأنبياء عليهم السلام

بر هر مكلفي واجب است كه امام زمانش را بشناسد و اعتقاد به امامت و وجوب اطاعت از او را داشته باشد، و نيز واجب است كه اعتقاد داشته باشد، امام، برترين فرد زمان خود و آقاي قومش است و آن ها همانند انبياء، معصوم و انسان كامل هستند.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، المقنعة، ص32، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، الطبعة: الثانية، 1410 ه

و در ديگر كتابش مي گويد:

واتفقت الإمامية علي أن إمام الدين لا يكون إلا معصوما من الخلاف لله تعالي، عالما بجميع علوم الدين، كاملا في الفضل، باينا من الكل بالفضل عليهم في الأعمال التي يستحق بها النعيم المقيم.

اماميه، اتفاق دارند بر اين كه امام بايد از مخالفت با خداوند تعالي معصوم باشد و عالم به تمام علوم دين باشد و...

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، أوائل المقالات، ص40، تحقيق: الشيخ ابراهيم الأنصاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ.

سيد مرتضي (متوفاي436هـ)

سيد مرتضي، نيز در باره عصمت و اين كه تمام علماي پيرو اهل بيت همين اعتقاد را دارند، مي نويسد:

لأنا نعلم ضرورة أن كل عالم من علماء الإمامية يذهب إلي أن الإمام يجب أن يكون معصوما منصوصا عليه، وإن لم نعلم كل قائل بذلك وذاهب إليه بعينه واسمه ونسبه.

... زيرا به به صورت بديهي مي دانيم كه هر عالمي از علماي اماميه، اين اعتقاد را داند كه واجب امام معصوم و منصوص باشد؛ اگر چه تمام قائلان آن را به صورت تك تك با اسم و نسب نمي شناسيم.

المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضي، ج2 ص368، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم - قم، 1405هـ.

شيخ طوسي (متوفاي460هـ)

شيخ طوسي، معروف به شيخ الطايفه نيز در كتاب هاي متعددش بر عصمت ائمه عليهم السلام تأكيد كرده است كه ما به يك نمونه اشاره مي كنيم. وي در كتاب الرسائل العشر مي نويسد:

مسألة: الإمام عليه السلام معصوم من أول عمره إلي آخره في أقواله وأفعاله وتروكه عن السهو والنسيان، بدليل أنه لو فعل المعصية لسقط محله من القلوب، ولو جاز عليه السهو والنسيان لارتفع الوثوق بإخباراته، فتبطل فائدة نصبه.

امام، كسي است كه از اول عمر تا آخر آن معصوم است؛ چه در گفتار و چه در آن چه انجام مي دهد يا ترك مي كند و نيز از سهو و فراموشي معصوم است؛ به دليل اين كه اگر امام معصيتي انجام دهد، جايگاهش را در قلب مردم از دست مي دهد، و نيز اگر سهو و نسيان براي او جايز باشد، اعتماد به گفتار آن ها از بين مي رود و در نتيجه فايده نصب آن ها باطل خواهد شد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الرسائل العشر، ص98، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.

تا اين جا با استناد به آيات قرآن، روايات اهل بيت عليهم السلام و دلالت عقل، ثابت شد كه ائمه عليهم السلام از هر گونه، گناه، خطا، سهو و نسيان معصوم و پاك هستند.

در ادامه به يكي از شبهاتي كه منكران عصمت مطرح و آن را در بوق و كرنا كرده اند مي پردازيم.

آيا اميرمؤمنان عليه السلام خود را معصوم مي دانست؟

طرح شبهه

شيعيان ادعا مي كنند كه امامان آن ها معصوم هستند؛ در حالي كه علي (عليه السلام) صراحتا در نهج البلاغه مي گويد كه من فراتر از آن نيستم كه خطا نكنم: «اني لست في نفسي بفوق أن اخطئ».

وقتي خود امام علي (ع) مي گويد من فراتر از اين نيستم كه خطا مي كنم، شما كاسه داغ تر از آش هستيد.

نقد و بررسي

اصل كلام اميرمؤمنان عليه السلام

اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مي فرمايد:

فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي.

پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمي دانم، مگر آن كه خداوند( كسيكه به من از خودم مالك تر است) مرا حفظ فرمايد.

نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛

الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي، ج8، ص356، تحقيق و تصحيح وتعليق علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الإسلامية - طهران، الطبعةالرابعة،1362 هـ.ش.

در واقع معناي كلام امام عليه السلام اين مي شود:

روشن است كه اميرمؤمنان عليه السلام و نيز تمامي انبياء همانند انسان هاي ديگر داراي دو قوه عقل و شهوت هستند. آن ها نيز همانند ما قادر هستند كه اشتباه كنند و يا مرتكب گناه شوند؛ اما تفاوتي كه آن ها با بقيه مردم عادي دارند، در اين است كه لطف خداوند هميشه شامل حال آن ها است، پس امام عليه السلام در اين خطبه، نه تنها خود را معصوم مي داند؛ بلكه سر منشأ اين عصمت را نيز لطف خداوند مي داند.

اين گفته اميرمؤمنان عليه السلام دقيقا بر طبق همان تعريفي است كه شيعه از عصمت دارد؛ يعني آن ها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند هميشه شامل حال آن ها است و آن ها را از گناه و خطا باز مي دارد؛ چنانچه پيش از اين، تعريف عصمت را از زبان شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه اين چنين نقل كرديم:

العصمة لطف يفعله الله تعالي بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترك الطاعة مع قدرته عليهما.

عصمت، لطفي از جانب خداوند است كه شامل حال مكلف مي شود و او را از وقوع در معصيت و ترك اطاعت باز مي دارد؛ با اين كه آن شخص قادر به انجام آن دو است.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، النكت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37، تحقيق: رضا مختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414 هـ - 1993 م. توضيحات: چاپ كنگره هزارمين سالگرد رحلت شيخ مفيد.

سخن امام عليه السلام با تعريفي كه شيخ مفيد از عصمت دارد، دقيقا عين هم هستند و تفاوتي با يكديگر ندارند.

درست است كه آن حضرت در صدر كلام خود فرموده است:

لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي.

خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمي دانم.

اما در ذيل كلام خود بلافاصله براي دفع توهم نفي عصمت، امكان خطا از خويش را با جمله استثنائيه نفي نموده و فرموده اند:

إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي.

مگر اينكه خداوند مرا در برابر خويشتن خويشم كفايت كند كه او بيش از خود من قلمرو هستيم را مالك مي باشد.

به عبارت ديگر امام عليه السلام با اين تعبير يكي از زيباترين مظاهر توحيد افعالي را رقم زده و صريحا بيان فرموده اند كه: «اگر لطف خدا شامل حال بنده اش نگردد هيچ كس نمي تواند في نفسه و با استقلال خود را از خطا و لغزش مصونيت بخشد.»

اگر كسي فقط نگاهش به صدر كلام امير المؤمنين عليه السلام باشد و به ذيل آن توجهي­نكند، مثل اين است كه صدر آيه شريفه 110 سوره كهف را بخواند كه مي فرمايد:

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

و ذيل آيه را كنار بگذارد:

يُوحَي إِلَيَّ

آيا اين نظر، نظر ظلم و جفا نگري نيست؟!

در سوره ابراهيم، آيه 11 مي فرمايد:

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

پسوند آيه هم اين است:

وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.

هم چنين تعبيري كه حضرت يوسف (عليه السلام) دارد:

وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي. يوسف/53.

در نتيجه، استفاده عدم عصمت از گفتار اميرمؤمنان عليه السلام، گفتاري است نسنجيده و غير قابل قبول.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



[1]. در اين مورد به خصوص نگاه كنيد به ماده عصمت در دائرة المعارف اسلام به زبان انگليسي 4: 182ـ184 چاپ جديد.

[2]. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=4120

[3]. آل عمران/101.



Share
41 | سيد محمد حسيني | Iran - Tehran | ١٥:٠٢ - ٢٣ خرداد ١٣٩٠ |
جواب نظر
جناب-------------------ايمان--------------------
من قول ميدهم که شما اين مقاله را نخوانده ايد.
خواهش ميکنم ادله علمي بياوريد.
يا علي
42 | مجيد م علي | United States - Fremont | ١٧:٥٥ - ٠٣ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
جفري الكذاب :
اولاً حضرت علي عليه السلام فرمودند كه : مگر اينکه خداوندى که از من قادرتر است مرا از خطا حفظ کند.
ثانياً خداوند در قران كريم مي فرمايد :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴿۳۳﴾
خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند
ثالثاً حديث كسا را از حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم نخواندي :

رواه الحاكم قائلا: هذا حديث صحيح على شرط البخاري ولم يخرجاه. المستدرك: 2/ 416، 3/ 146. وقال بعد نقل رواية اخرى بعد ذلك: هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه. المستدرك: 2/ 416.

وروى أيضاً عن عن عمر بن أبي سلمة قال: (لما نزلت هذه الآية على النبي (صلى الله عليه وآله): (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا) في بيت أم سلمة، فدعا فاطمة وحسناً وحسيناً، فجللهم بكساء وعلي خلف ظهره، فجلله بكساء، ثم قال: اللهم، هؤلاء أهل بيتي، فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً، قالت أم سلمة: وأنا معهم يا رسول الله؟ قال: أنت على مكانك وأنت إلى خير).

سنن الترمذي 5: 328. قال عنه الألباني: صحيح. صحيح سنن الترمذي، الألباني 3: 306 ح 3205.

يا جفري الكذاب قدري فكر كن خداومد حتماً به تو شعور و قدرت ادراك داده .


لبيك يا علي
43 | جعفر الصادق | Iran - Birjand | ٢٤:٥٦ - ٠٣ شهریور ١٣٩٠ |
السلام عليکم ورحمة الله در نهج البلاغه خطبه216 حضرت علي کرم الله وجهه نکته جالبي را عنوان فرموده اند که با قضيه عصمت سازي تشييع در مورد ائمه منافات دارد.اما آن مطلب از اين قرار است: فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَإِنِّي لَسْتُ في نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِيءَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَکْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَرَبَّ غَيْرُهُ; يَمْلِکُ مِنّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى. ترجمه:(به ترجمه دقت فرماييد بدون درنظر گرفتن عقيده مترجم در پرانتز) بنابراين از گفتن سخن حقّ يا مشورت عادلانه، خوددارى نکنيد، زيرا من (به عنوان يک انسان و نه به عنوان يک امام معصوم) خود را بالاتر از آن نمى دانم که اشتباه کنم و از خطا در کارهايم ايمن نيستم مگر اينکه خداوندى که از من قادرتر است مرا از خطا حفظ کند. به يقين من و شما بندگان و مملوک پروردگارى هستيم که جز او پروردگارى نيست و آنچنان در وجود ما تصرّف دارد که ما آن گونه، قدرت تصرف در خويش را نداريم. او ما را از آنچه در آن بوديم به سوى صلاح و رستگارى راهنمايى کرد، ضلالت را به هدايت تبديل نمود و بينايى را بعد از کوردلى به ما عطا فرمود. آري حضرت علي مي فرمايند من خود را بالاتر از آن نمي دانم که اشتباه کنم واز خطا در کارهايم ايمن نيستم!!!! http://www.makaremshirazi.org/urdu/nahjolbalaghe/?gid=1&nid=91&cid=262 اما ترجمه بعدي که حق امانت علمي را رعايت کرده است: فلا تكفّوا عن مقالة بحقّ او مشورة بعدل ، فإنّى لست فى نفسى بفوق أن أخطى ترجمه: در برابر من از گفتن حق و مشورت از روى عدالت خوددارى نكنيد . اگر عنايت خداوندى كه مالك‏تر از من به من است ، كفايتم نكند ، من داراى شخصيتى فوق خطا نيستم . http://www.ahlulbaytportal.com/fa.php/page,303Book1550P59.html آري:من داراي شخصيتي فوق خطا نيستم حال سوال؟ چگونه مي توان گفت امام علي ع وساير ائمه شيعه خطا نمي کنند؟

پاسخ:

با سلام

جناب جعفر صادق

اگر چه منتظر بوديم كه در مقالات قبلي كه در آنها تقاضاي مناظره داشتيد و پاسخ شما نيز داده شد ، اعتراف به حقيقت امر كنيد ، اما طبق روال سابق ، تنها با القاي شبهه ، قصد تخريب عقيده ديگران را داريد .

اما پاسخ شما :

بهتر بود ادامه عبارت را نيز كه خود نقل كرديد مي خوانديد : «الا ان يكفي الله»

اين دقيقا ترجمه عصمت توسط شيعه است ؛ شيعه عصمت ائمه را برگرفت از ذات آنها نمي داند ، بلكه آن را نعمتي از نعمات خداوند مي‌داند . و اين عين توحيد است .

يعني حضرت نفرموده‌اند كه من اشتباه مي كنم ، حضرت فرموده‌اند ، من اگر خداوند كمك نكند اشتباه مي‌كنم ؛ آيا اين به معني عدم عصمت است ؟!!!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

44 | صمد | Iran - Tehran | ١٣:١٤ - ١٨ شهریور ١٣٩٠ |
سلام من از ديروز با سايتتون آشنا شدم چون امكانات اينترنتي تو خونه ندارم ميام كافي نت و مطالب رو از اينجا بر مي دارم و تو خونه مطالعه مي كنم.
دستتون درد نكنه. اما چند تا نكته رو مي خواستم به دوستان ياداوري كنم
- حقيقت هيچگاه در هيچ تك كتابي نگاشته نشده و نخواهد شد حقيقت را انسان هاي فرهيخته با مطالعه ى هزاران كتاب بيرون مي كشند.
- سواد آدمي به نوشته ي اوست.
45 | عليرضا اكبري | United States - Chantilly | ١٩:٥٢ - ٢٠ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام با تشکر از سايت خوبتان
من يک جوان شيعه شناسنامه اي هستم که هنوز به طور کامل براي پذ يرش شيعه قانع نشدم،تا به حال مقالات زيادي از اهل سنت و شيعيان خواندم
و متأسفانه هيچ کدام من را قانع نکرده، مقاله بالاي شما را خواندم، نکاتي از آن توانست کمي از شبهاتم کم کند ولي اکثر دلايلتان نتوانست قانعم کند(البته الان به علت مشغله پايان نامه نمي توانم زياد وارد اين مباحث شودم ولي بعد از پايان نامه دوباره به تحقيقات خود به شکل مفصل ادامه مي دهم و با شما وارد بحث مي شوم و حتي اگر تا آخر عمرم هم قانع نشم باز دست از تحقيق برنمي دارم) ولي الان فقط يک سوال مطرح مي کنم خواهشا سعي نکنيد من را ساکت کنيد بلکه سعي کنيد قانعم کنيد.
شما خودتان شبهه اي در مورد سخن امام علي آورديد و بعد جوابي به آن داديد، حالا سوال من اين است که اصلا منظور امام از اين سخن چه بوده آيا جز اين بوده که به مردم بگويد ممکن الاشتباه هستم پس بايد به من مشورت بدهيد، اگر منظور از اين اين بوده که ظاهر متن اين را مي رساند، پس چه دليلي دارد که در آخر جمله آن رانقض کنند، منظورم اين است که امام نمي خواستند در مورد تعريف عصمت صحبت کنند که استدلال شما مورد قبول باشه بلکه اصلا کل سخن امام براي اين بوده که به مردم بفهمانندکه من از خطا معصوم نيستم پس با من مشورت کنيد ، و جمله استثناء آخر هم هيچ نفي بر جعمله اول نيست چون حتي اين سخن را مي توانم من هم بگويم آيا اگر اين سخن از زبان من نوعي صادر مي شد دال بر معصوميتم داشت نه منظور اين بود که بله مي تواند به من در مواردي لطف کند و باعث اشتباه نکردن من شود و به نظر من در مورد امام هم به همين شکل صادق است ، امام به علت بينش قوي و ايمان محکم و وصل بودن به امداد الهي کمتر از انسان هاي ديگر اشتباه مي کردند ولي اين دال بر معصوميت هميشگي ايشان ( از کودکي)نيست بلکه خدا به دليل اعمال اختياري ايشان و به علت اينکه اختيارا در راه خدا قدم بر داشته اند به ايشان مدد مي رساند و اين خاص ايشان نيست بلکه يک لطف عام است که شامل هر انساني که در راه خدا گام بر مي دارد و نيت پاک دارد مي شود کما اينکه خدا در قرآن وعده مي دهد که به تقوا پيشگان فرقان عطا مي کند که روشن کننده حق از باطل است.
46 | يا علي مدد | Iran - Tehran | ٠٤:٣٩ - ٠٢ مهر ١٣٩٠ |
دوست گرامي عليرضا اکبري
جواب آقاي جعفر صادق در اصل مطلب موجود بود فقط ايشان دنبال شبهه افکني بودند از اسم مستعاري هم که براي خودشان انتخاب کرده اند خط فکريش مشخص است.و اما جواب شما در اصل ملب وجود داشت:

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روى زمين است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى كه بازخواست مردم در قيامت مستلزم اتمام حجت بر آن‌ها است.

به عبارت ديگر، خداوند اگر بخواهد كسى را عقاب كند بايد زبان عذر او را كوتاه كرده باشد و اگر چنين نكند، عقلا عقاب و عتاب كردن كسى به خاطر انجام ندادن فرامين الهى، صحيح نيست؛ زيرا آن بنده نيز مى‌تواند عذر بياورد كه اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام كه خود حافظ دين و شريعت و خليفه تو در روى زمين بود، انجام نداد به همين دليل حجت بر من تمام نشد و من فكر كردم كه انجام آن لازم نيست و گر نه خود امام كه مجرى احكام الهى است بايد آن را انجام مى‌داد.

بنابراين،‌ امام بايد از هرگونه گناه، خطا، نسيان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنين امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى كه از طريق همان امام ابلاغ و اجرا مى‌شود عمل نكنند، آن وقت زبان عذرشان كوتاه است و خداوند مى‌تواند از او بازخواست كند.

البته دلائل ديگرى همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و... نيز براى اثبات عصمت اقامه شده است كه دوستان عزيز را به كتاب‌هاى مفصل ارجاع مى‌دهيم.

دوست عزيز اگر بنا بود امامان اين ويژگي را نداشتند آنوقت شيعه هم مانند اهل سنت مي شد و چه فرقي داشت که عمر خليفه و فتوا دهنده اش با شد يا معاويه.
لطفا در همين سايت نظر بزرگان اهل سنت را در مورد صحابه و امير المومنين(که ايشان خود ممتازترين صحابه بوده) ببينيد.آنگاه متوجه مي شويد که آقايان با آل پيامبر دشمني داشته اند و اگر گاها کلمات احترام آميزي بکار ميبرند از روي ريا و نفاق است.
47 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٤:٢٦ - ١٧ مهر ١٣٩٠ |
با سلام به جناب آقاي عليرضا اکبري
دوست عزيز به نظر من شما اول بايد براي خود تعريف امامت را مشخص کنيد، و بعد در مورد صدور خطا و گناه از امامان عليهم السلام بپردازيد.
اما در مورد خطبه مربوطه طرفداران صدور معصيت و گناه از امامان عليهم السلام بايد به رواياتي صحيحي استدلال کنند که آنها بر صدور فعل معصيت و خطا از امامان به صورت شفاف دلالت کند، لکن خطبه حضرت در نهج البلاغه تنها و نهايت بر امکان و طبيعت انساني حضرت دلالت مي کند که سرشت آن به گونه اي است که اگر به خود واگذار شود ، منشا صدور خطا و گناه مي تواند باشد.
واژه( في نفسي) در فراز ( فاني لست في نفسي ان اخطئ)، کاملاً بر اين مدعا دليل و شاهد است. اما اينکه آيا نفس و طبيعت حضرت برچنين شاکله اي باقي مانده است يا نه؟ مي توان جواب را در فراز بعدي يافت. حضرت در ادامه تصريح مي کند که نفس من که چنين شاکله اي هم به عنوان انسان دارد، اما لطف و عنايت الهي شامل حال من شده و لذا من از گرد خطا پاک و مبرا هستم( الا ان يکفي الله من نفسي)؛ اين استثنا بر طبيعت انساني حضرت ناظر است و آن يعني امکان صدور خطا را استثنا مي کند.
جناب اکبري خطبه مربوطه نهايت بر طبيعت و امکان صدور خطا و نه وقوع آن دلالت مي کند و اضافه شد که اين امکان نيز با فراز ديگر حضرت نفي و رد شده است.
جناب اکبري از حضرت روايات ديگري وارد شده که بر عصمت حضرت و عدم صدور خطا دلالت مي کند.
حضرت در خطبه مربوطه هر چند از حاضران مي خواهد که راي و مشاوره خود را از وي دريغ نورزند ، ولي در جاي ديگر تصريح مي کند که اصلاً وي به مشورت نيازي ندارد ، چرا که باب جهل و خطا در وي بسته است، چنانکه در پاسخ و گلايه طلحه و زبير مبني بر عدم مشاوره حضرت با آنان فرمود:(خطبه196نهج البلاغه فيض الاسلام):
از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه آن را به طلحه و زبير فرموده بعد از بيعت آنها با آن بزرگوار به خلافت و شكايت نمودن از اينكه چرا مشورت با ايشان را ترك كرده و در كارها از آنها كمك نمى طلبد: همانا از اندك (شور نكردن و به ميل و خواهش شما رفتار ننمودن كه به نظرتان بزرگ آمده) ناراضى بوديد، و بسيار را پشت سر انداختيد (از رضاء و خشنودى خدا كه بايد با رعايت حقوق واجبه و پيروى از من به دست آورده چشم پوشيديد) آيا به من نمى گوئيد كه شما در چه چيز حق داشته ايد كه شما را از آن منع كرده ام؟ يا كدام نصيب و بهره اى (از بيت المال مسلمين) بوده كه خود برداشته به شما نداده ام؟ يا كدام حق و دعوائى بوده كه يكى از مسلمانان نزد من آورده از (بيان حكم) آن عاجز و ناتوان مانده ام، يا به آن نادان بوده در حكم آن اشتباه كرده ام؟ (پس كسى مشورت ميكند كه راه كار را نداند، و كمك ميطلبد كه عاجز و ناتوان بماند). سوگند به خدا من خواستار خلافت و علاقمند به حكومت نبوده ام، ولى شما مرا دعوت نموده به آن وادار كرديد، پس چون خلافت به من رسيد به كتاب خدا (قرآن كريم) و دستورى كه (در آن) براى ما تعيين نموده و ما را به حكم كردن به آن امر فرموده نظر كرده متابعت نمودم، و به آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آله سنت قرار داده نگاه نموده پيروى كردم، و در اين باب به راى و انديشه شما و غير شما نيازمند نبودم، و حكمى پيش نيامده كه به آن نادان بوده از شما و سائر برادران مسلمان مشورت نمايم، و اگر چنين بود ،از شما و ديگران روي نمي گردانيم (مشورت مينمودم). و اما آنچه يادآورى نموديد كه چرا درقسمت کردن بيت المال بالسويه رفتار كردم (شما را با سائر مسلمانان برابر دانسته و هيچكس را بر ديگرى ترجيح ندادم) در اين امر هم من به راى خود و از راه هوى نفس حكم نكردم، بلكه من و شما در دست داريم احكامى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آورده و آنها را بر قرار نموده است (تغيير و تبديل در آنها راه ندارد) و در آنچه كه خداوند از تقسيم و تعيين به آن دستور داده و حكم خود را در آن امضاء فرموده به شما نيازمند نبودم، پس سوگند به خدا شما و غير شما را نزد من حقى نيست كه از من شكايت داشته زبان به ملامت باز كنيد، خداوند دلهاى ما و شما را به حق متوجه گرداند (تا در گفتار و كردار رضاء خشنودى او را به دست آوريم) و به ما و شما شكيبائى عطاء فرمايد (تا براى دنيا و
كالاى آن بر خلاف دستورش رفتار ننمائيم). پس امام عليه السلام فرمود: خداوند بيامرزد مردى را كه چون حقى را ديد به آن كمك نمايد (برخلاف آن سخن نگفته قدم بر ندارد) يا ستمى را كه ديد از آن جلوگيرى كند و به زيان ستمگر مددكار ستمديده باشد.
و همچنين حضرت بعد از کشته شدن طلحه و زبير درباره عدم ترديد خود درباره شناخت حق مي فرمايد:(خطبه 4نهج البلاغه فيض الاسلام ):از خطبه هاى آن حضرت على عليه السلام است (بعد از كشته شدن طلحه و زبير فرموده): موقعيكه در تاريكى گمراهى و نادانى بوديد بسبب ما هدايت شديد و براه راست قدم نهاديد، و بر كوهان بلندى سوار شديد (سيادت و بزرگى بدست آورديد) و بواسطه ما از تيرگى شبهاى آخر ماه (منتهى درجه كفر و شرك) داخل روشنايى صبح (دين اسلام) گرديديد ، كر شود گوشى كه از فرياد رهنما پند نگرفته و گوشى كه از صداى رسا (كلمات خدا و سخنان حضرت رسول) سنگين و كر گشته چگونه ميشنود صداى آهسته را؟ (در صورتيكه موعظه و پند خدا و رسول در ايشان تاثيرى نكرد، البته آواز و پند من اثرى نخواهد داشت) مطمئن باشد دلى كه از خوف و ترس خدا مضطرب و نگران است (اين دعا براى كسانيست كه از عذاب الهى ترسيده در راه حق ثابت قدم هستند)
همواره منتظر نتايج خيانت و نقض عهد و بيوفايى شما هستم، و به فراست شما را نشان كرده درك ميكنم كه زينت فريبنده شما را فريفته (پس شگفت نيست كه از من چشم پوشيده بديگرى كه او را از حق و حقيقت بهره اى نيست روآورده ايد) لباس تقوى و پيراهن ديندارى مرا از شما پنهان كرد ، بينا كرد مرا بر حال شما صفاى باطنم (حيله و مكر و نفاق و دورويى شما را دانستم) برخاستم براى رهنمائى شما زمانيكه در راههاى ضلالت همگى بدور هم گرد آمده و راه را گم كرده رهنمائى نداشتيد ، چاه ميكنديد و آب بدست نمى آورديد ، امروز براى شما زبان بسته صاحب بيان را گويا نمودم (براى هدايت و اطمينان شما را در اين خطبه رموز و اسرار را كه زبان حال من گويا بود بيان كردم، بنابراين) دور باد راى كسيكه مرا مخالفت كند (از اطاعتم بيرون رود، زيرا در راه غير حق قدم ننهاده ام، و) از زمانيكه حق را يافته ام در آن شك و ترديد نكرده ام (هميش ه ثابت قدم بوده هرگز باطل در من راه نيافته، از معارضه و غلبه دشمن مانند طلحه و زبير و ديگران نمى ترسيدم، بلكه ترس من اين بود كه مبادا مردم بسبب پيشرفت ايشان گمراه شوند، چنانكه) حضرت موسى از خود ترس و باكى نداشت (زيرا بحقيقت و راستى خويش و مغلوب شدن دشمنان و ساحرين يقين و اطمينان داشت) ترسيد كه مبادا نادانان غلبه يافته و ارباب ضلالت و گمراهى پيشى گيرند (بر اثر آن مردم گمراه شوند، و چنانكه موسى با ساحرين روبرو شد و هر كه به او ايمان آورد از گمراهى رست و هر كه مخالفت كرد در دنيا و آخرت بعذاب خدا مبتلى گرديد) امروز ما و شما بر راه حق و باطل مصادف شديم (من بر راه حق و شما بر راه باطل) كسيكه اعتماد به آب داشته باشد (از گفتار و كردار من پيروى نمايد، هرگز) تشنه نميشود (در وادى كفر و شرك و نفاق حيران و سرگردان نميماند).
و هچنين حضرت درباره عصمت و عدم صدور کذب و گمراهي فرمود: دروغ نگفتم و دروغ گفته نشدم و گمراه نشدم و کسي به وسيله من گمراه نگشت(حکمت176 نهج البلاغه فيض الاسلام)
جناب اکبري خودتان قضاوت کنيد؟
جناب اکبري با توجه به تعريف من از امامت معتقدم که : 1) امام، جانشين پيامبر است که وظيفه تبيين احکام و معارف اسلامي و اداره و مديريت جامعه اسلامي را برعهده دارد. 2) امامت منصبي است الهي و تداوم بخش رسالت به شمار مي آيد و انتخاب مردم در تعيين آن نقشي ندارد و با نص صريح پيامبر از سوي خدا به مردم اعلام شده است.3) امام داناترين مردم است و در همه عرصه ها، افضل ايشان است. 4) امام معصوم است و عصمت از ويژگي هاي منحصر به فرد جانشينان پيامبر است.
جناب اکبري اگر شما به تفسير الميزان علامه طباطبايي ذيل آيه 124مراجعه کني ، علامه با اين آيه و آيات ديگر درباره امامت براي شما هفت ويژگي امام را فقط با آيات قرآن ثابت مي کند: 1) امامت مقامي است که بايد از طرف خداي متعال معين و جعل شود 2) اينکه امام بايد به عصمت الهي معصوم بوده باشد 3) اينکه زمين مادامي که موجودي به نام انسان بر روي آن هست ، ممکن نيست از وجود امام خالي باشد 4) اينکه امام بايد مويد از طرف پروردگار باشد 5) اينکه اعمال بندگان خدا هرگز از نظر امام پوشيده نيست و امام بدانچه که مردم مي کند آگاه است 6) اينکه امام بايد به تمامي ما يحتاج انسانها علم داشته باشد، چه در امر معاش و دنيايشان، و چه در امر معاد و دينشان 7) اينکه محال است با وجود امام کسي پيدا شود که از نظر فضائل نفساني مافوق امام باشد.
جناب اکبري ممکن است با مطالعه اين آيات ، اين شبهه مطرح شود که حضرت ابراهيم (ع) براي رسيدن به مقام امامت ابتدا پيامبر بوده و بعد به مقام امامت رسيده است، ولي امامان شيعه عليهم السلام چگونه بدون طي کردن مقام نبوت به مقام امامت نائل امدند؟
جناب اکبري به نظر من شما در اين موارد تحقيق کنيد به نتايج خوبي مي رسيد.
48 | مهدي ذ | Iran - Tehran | ١٨:٥٤ - ٢١ آبان ١٣٩٠ |
با سلام خدمت دوستان عزيز
اصلا اين بحثهاي بيخودي چيه؟ مگه ممكنه كه علي (ع) امام و خليفه و معصوم باشه؟! اي شيعه ها پس کي ميخوايد از گمراهي نجات پيدا کنيد؟!
امام به اوني ميگن كه 12 سال طول ميكشه سوره بقره رو حفظ كنه ، امام به اوني ميگن كه با افتخار تمام از جنگ ها فرار کرد و جان اسلام را نجات داد ، امام و معصوم به کسي ميگن که براي احياي اسلام به خونه دختر 18 ساله اي حمله ميکنه و اونو ميکشه ، امام هر چي کاذبا غادرا آثما باشه بهتره! اصلا امام و خليفه هرچي استبدادگر و ظالم تر بهتر! فقط عمرررررررررر!
49 | سيد محمد | Iran - Tehran | ١٧:٢٨ - ٠٣ اسفند ١٣٩٠ |
سلام نامه 31 نهج البلاغه امام به امام حسن انجا عبارت هايي دارد كه براي امام حسن امام علي نوشته . كه مثل يك ادم معملي صحبت ميكند . ايا اين عبارت ها با مقام عصمت تناقض ندارد. ؟؟؟؟ اين عبات ها را ما چه جوري توجيح كنيم. التماس دعا

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اينگونه برخوردها ، همانند برخورد حضرت موسي با حضرت هارون عليه السلام است با اينكه هردو آنها پيامبر و هر دو معصوم بودند .

در واقع اين سخنان همانند مثل «به در مي‌گويند تا ديوار بشنود» ومقصود واقعي ، مخاطب مستقيم نيست .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

50 | رامين | Iran - Mashhad | ١٩:١٩ - ٠٥ اسفند ١٣٩٠ |
اگر يک بار در تمام عمرتان سوره‌ي عبس را مي‌خوانيد متوجه مي‌شدي که نه تنها علي و حسن و ... معصوم نبودند بلکه مي دانستيد که خود محمد هم معصوم نبوده

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است يكبار ديگر سوره عبس را بخوانيد و سپس بگوييد دركجاي سوره آمده كه اين شخصي كه چنين كاري را مرتكب شده است ، پيامبر (ص) بوده است ! تا بعد به اين سوره در مورد عدم عصمت پيامبر (ص) استدلال كنيد !

البته طبق مدارك شيعه ، اين شخص ، يكي از امويون سرشناس بوده است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

51 | ميثم حيدري | Canada - Toronto | ١٥:١٥ - ٠١ آبان ١٣٩١ |
اي محمد باقر مجلسي صاحب کتاب بحارالانوار در اين مورد چه مي گويند؟! مراة العقول الجزء الثالث صفحة 244 ج‏3، ص: 244 عن هذا الدليل بوجوه: الأول: أنا لا نسلم أن الآية نزلت فيهم، بل المراد بها أزواجه صلى الله عليه و آله و سلم لكون الخطاب في سابقها و لا حقها متوجها إليهن، و يرد عليه أن هذا المنع بمجرده بعد ورود تلك الروايات المتواترة من المخالف و المؤالف غير مسموع و أما السند فمردود بما ستقف عليه في كتاب القرآن مما سننقل من روايات الفريقين أن ترتيب القرآن الذي بيننا ليس من فعل المعصوم حتى لا يتطرق إليه الغلط، مع أنه روى البخاري و الترمذي و صاحب جامع الأصول عن ابن شهاب عن خارجة بن زيد بن ثابت أنه سمع زيد بن ثابت يقول: فقدت آية في سورة الأحزاب حين نسخت الصحف قد كنت أسمع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقرأ بها فالتمسناها فوجدناها مع خزيمة بن ثابت الأنصاري" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ" فألحقناها في سورتها من المصحف، فلعل آية التطهير أيضا وضعوها في موضع زعموا أنها تناسبه، أو أدخلوها في سياق مخاطبة الزوجات لبعض مصالحهم الدنيوية، و قد ظهر من الأخبار عدم ارتباطها بقصتهن، فالاعتماد في هذا الباب على النظم و الترتيب ظاهر البطلان. و لو سلم عدم التغيير في الترتيب فنقول: سيأتي أخبار مستفيضة بأنه سقط من القرآن آيات كثيرة فلعله سقط مما قبل الآية و ما بعدها آيات لو ثبتت لم يفت الربط الظاهري بينهما، و قد وقع في سورة الأحزاب بعينها ما يشبه هذا، فإن الله سبحانه بعد ما خاطب الزوجات بآيات مصدرة بقوله تعالى:" قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا" الآية عدل إلى مخاطبة المؤمنين بما لا تعلق فيه بالزوجات بآيات كثيرة، ثم عاد إلى الأمر بمخاطبتهن و غيرهن بقوله سبحانه:" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ". و قد عرفت اعتراف الخصم فيما رووا أنه كان قد سقط منها آية فألحقت، فلا يستبعد أن يكون الساقط أكثر من آية و لم يلحق غيرها. ج‏3، ص: 245 و روى الصدوق في كتاب ثواب الأعمال بإسناده عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سورة الأحزاب فيها فضائح الرجال و النساء من قريش و غيرهم، يا بن سنان إن سورة الأحزاب فضحت نساء قريش من العرب و كانت أطول من سورة البقرة لكن نقصوها و حرفوها. اب مجلسي در قسمت اول که زرد رنگ کردم اعتراف مي کنيد که سياق ايات در ظاهر شامل ازواج رسول الله صلي الله عليه وسلم مي شود زيرا قبل وبعد آيات 33 احزاب در شان ازواج رسول الله مي باشد وحتي خود آيه انما يريد الله آيه اي جدا نيست بلکه بخشي از آيه 33 احزاب است قسمتي که قرمز رنگ کردم در متن عربي مجلسي مي گويد فريقين مي دانند که اين قرآن به ترتيب معصوم نقل نشده و از آن رفع غلط نشده يعني ايشان مي خواهد بگويد که جمع آوري قرآن در زمان صحابه خطا و همراه با غلط بوده يعني ايشان اين مصحف امروزي ما را قبول ندارند در قسمت سوم که رنگ زرد شده در متن عربي مي گويد اگر تسليم شويم که در قرآن تغيري رخ نداده بايد بگويم که اخبار مستفيضي به ما رسيده که بسياري آيات قران تغيير داده شد و ساقط شد ودر قسمت آخر روايت مي آورد از شيخ صدوق که ابي عبدالله صادق به عبدالله بن سنان مي گويد اي ابن سنان سوره احزاب زنان ومردان قريش را مفتضح کرد وطولاني تر از سوره بقره بود ولکن تغييرش دادند وتحريفش کردند نتيجه مجلسي چون در تغيير ظاهر آيه که سياقش مربوط به امهات مومنين مي باشد عاجز شده سعي کرده که از باب ديگري وارد شود وآنهم باب تحريف قرآن و اينطور مي گويد که بله آيه در مورد ائمه شيعه بوده اما تحريفش کردند وترتيبش را بهم زدند خوب براي شيعه دو را موجود است 1.همين مصحفي که مسلمين برآن اتفاق دارند وجميع اهل سنت وجماعت که سياقش همسران رسول الله هستند واعتراف به اينکه قرآن تغيير وتحريف در آن رخ نداده 2.اينکه مانند علامه مذهبشان اعتقاد به تحريف قرآن داشته باشند که اين هم کفر است و مخالف کلام الله تعالي انا نزلنا الذکر وانا له لحافظون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
متن رنگي در نظرات به حالت قبل آن بر مي گردد و رنگي نمي ماند.
مرحوم مجلسي در صدد رد اين ادعا است و قبل از سخني كه نقل كرده ايد ايشان فرموده اند: «أجاب المخالفون عن هذا الدليل بوجوه» و شما «اجاب المخالفون» را حذف كرده ايد تا معني درست برعكس و به نفع شما شود كه اين عمل ناجوانمردانه نشان از خيانت و شايد جهالت و بي منطقي شما دارد.
در ادامه هم ايشان مي فرمايند قرآن طبق ترتيب نزول در قرآن قرار نگرفته و اين مورد قبول فريقين است و محل آيات را رسول الله مشخص مي كردند و الا سوره هاي كوتاه پاياني قرآن بايد در اول قرار مي گرفت زيرا در مكه نازل شده اند بر خلاف سوره هاي بزرگ ابتداي قرآن كه عموماً در مدينه نازل شده اند.
در جواب اشكال بعدي شما هم بايد بگوييم كه ايشان مي خواهند از طريق الزام خصم بر او اشكال وارد كرده و به نحوي شبهه او را به خود او بر گردانند زيرا ايشان از كتب اهل سنت روايت مي آورند كه در قرآن روايات فراواني بوده و حذف شده تا جايي كه از صحيح بخاري مي آورند قرآن تحريف شده و سپس مي گويند شايد ربط بين اين آيات حذف شده است!
نتيجه شما هم صحيح نمي باشد چون نظر ايشان مشخص است و آن اين است كه قرآن تحريف نشده و آيات شايد هر قسمت آن شان نزول خاصي داشته باشند و هر قسمت آن مربوط به جرياني باشد و لازم نيست كه هم در مورد زنان پيامبر باشد چنانكه خطاب و غياب و همچنين ضمائر بر آن دلالت دارد.
السلام علي من اتبع الهدي
گروه پاسخ به شبهات
(1)
52 | سيد عبدالله | Iran - Tehran | ١٠:٥٩ - ٢٥ آبان ١٣٩١ |
با تشكر از مطالبتون
53 | محمد | Iran - Khorramshahr | ١٦:٣٩ - ١٥ آذر ١٣٩١ |
واقعا عالي بود اجرکم عندالله
54 | بهنام | Iran - Kuy-e Ekhtesasi-ye Gomrok | ٠٩:٠٤ - ٠٣ بهمن ١٣٩١ |
لعنت الله علي اعداهم اجمعين
55 | محب اهل بيت | Iran - Isfahan | ١٥:٤٩ - ٣١ خرداد ١٣٩٢ |
يک سوال در بحث با اهل سنت جوابي از آيه ي تطهير به من دادند که خواستم شما آن را برسي کنيد گفتند اين آيه براي پنج تن آل عبا صدق مي کند پس بقيه ي امامانتان چه ؟ باتشکر از شما ياعلي

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اطلاق لفظ اهل بيت(ع) در روايات بر بقيه ي امامان؛ يعني از امام امام سجاد عليه السلام تا امام زمان (عج)، بدان جهت است که در روايات زيادي از پيامبر اکرم (ص) اين عنوان از باب توسعه مفهومي و تنقيح مناط بر امامان معصوم هم تطبيق شده است . علامه مجلسي روايتي را در اين خصوص چنين نقل مي كند:: علي بن الحسن بن محمد ، عن التلعكبري ، عن عيسى بن موسى الهاشمي بسر من رأى ، قال حدثني أبي ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن الحسين بن علي ، عن أبيه علي عليه السلام قال ، دخلت على رسول الله صلى الله عليه وآله في بيت أم سلمة وقد نزلت عليه هذه الآية " إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا " فقال رسول الله صلى الله عليه وآله : يا علي هذه الآية نزلت فيك وفي سبطي والأئمة من ولدك ، قلت : يا رسول الله وكم الأئمة بعدك ؟ قال : أنت يا علي ، ثم ابناك الحسن والحسين ، وبعد الحسين علي ابنه ، وبعد علي محمد ابنه ، وبعد محمد جعفر ابنه ، وبعد جعفر موسى ابنه ، وبعد موسى علي ابنه وبعد علي محمد ابنه ، وبعد محمد علي ابنه ، وبعد علي الحسن ابنه وبعد الحسن ابنه الحجة ، من ولد الحسن ، هكذا وجدت أساميهم مكتوبة على ساق العرش ، فسألت الله عز وجل عن ذلك فقال : يا محمد هم الأئمة بعدك ، مطهرون معصومون وأعداؤهم ملعونون. على بن محمد خزاز قمى از على بن حسن بن محمد از هارون ابن موسى تلعكبرى از عيسى بن موسى هاشمى در سامرا از پدرش از پدرانش از امام حسين از پدرش امير المؤمنين عليهما السلام نقل كرده كه حضرت فرمود: من بر پيامبر صلي الله عليه و اله در خانه ام سلمه وارد شدم در حالي كه آيه تطهير نيز نازل شده بود حضرت فرمود: اين آيه در مورد تو و دو فرزندت و نه فرزندت نازل شده است من به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا، بعد از تو امامان چند نفر هستند؟ حضرت فرمود :تو اى على، بعد هم دو فرزندانت حسن و حسين و بعد از آنها على فرزند حسين و بعد از او محمد فرزند على و بعد از او جعفر و پس از او موسى و بعد از او على و بعد از او محمد و بعد از او على و بعد از او حسن و بعد از او حجت فرزند حسن، كه من نام آنها را در ساق عرش چنين خواندم و از خداوند سؤال كردم. خداوند فرمود: اينها امامان بعد از تو هستند كه پاك و معصومند و دشمنان آنها ملعون مى ‏باشند.بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 36 ص 336
همچنين رسول گرامي اسلام(ص) در حديث مشهور« ثقلين»که در منابع حديثي شيعه و اهل سنت به طور متواتر نقل شده است و حديث مشهور سفينه مصاديق اهل بيت را معين كرده اند اما از انجا كه هنگام نزول آيه تطهير فقط پنج تن آل عبا وجود خارجي داشند لذا پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را بر زير عبا گرفت و فرمود آنها اهل بيت من هستند و الا بطور يقين اگر ساير اهل بيت در قيد حيات بودند پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را نيز در زير عبا قرار مي داد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
56 | شيعه | Iran - Tehran | ٢٢:١٢ - ٢٧ مرداد ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم ببخشيد ميخواستم لطف کنين به اين شبهه پاسخ بدين که با توجه به مضارع بودن فعل در آيه تطهير آيا اين شبهه وارد هست که قبل از اين اراده براي تطهير از طرف الله آنها معصوم نبودن ؟ ... إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مضارع در معني استمرار بسيار استعمال مي شود مثلا وقتي گفته مي شود ان الله وملائکته يصلون علي النبي معني آن اين نيست که درود خداوند وملائکه بر پيامبر صلي الله عليه و آله پس از اين محقق مي شود و قبل از اين خداوند پيامبر را نستوده است، بلکه معناي آن استمرار اين عمل است . در آيه تطهير نيز مضارع استمراري است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
57 | سيد حميد از بيرجند | Iran - Tehran | ٢٤:٤١ - ١٦ آبان ١٣٩٢ |
بسيار زيبا بود ..خداوند در دنيا وآخرت خيرتان بدهد .به حق نازدانه ابا عبد الله الحسين (ع) حضرت رقيه (س)
58 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ١٧:٢٥ - ٢١ آذر ١٣٩٢ |
با سلام
طبق عقيده ما امامان از همان ابتداي تولد معصوم هستند
چند سوال :
1) ايا اين با عدل خدا سازگار است که کسي معصوم به دنيا بيايد و مستقيم به بهشت برود و بعضي معصوم نباشند و به جهنم بروند ؟
2) اگر شما بگوييد که خدا علم داشته که اينان بندگان صالح خواهند بود پس چرا خدا انسان را افريد؟ ميتوانست از روي علم خود بهشتي يا جهنمي بودن افراد را تشخيص دهد
3) و اگر شما بگوييد خدا انسان را به اين دليل خلق کرد که انسان خودش کمالات را بدست اورد و لايق بهشت يا جهنم شود دوباره به همان بحث اول باز خواهيم گشت که امامان ما کجا امتحان پس داده اند ؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

نکته اي که درباره عصمت ائمه عليهم السلام بايد به آن توجه کرد اين است که اولا: عصمت ريشه اش به علم لدني برمي گردد که خداوند به آنها داده است که با اين علم مي فهمند که چه چيز بد است و چه آثار بدي در برخي از کارها وجود دارد لذا ازکار حرام دوري مي کند ثانيا: نکته مهم اين است که خداوند اين علم و بعد اين عصمت را بدون دليل و يا دل بخواهي و يا بدون عوض به پيامبران و امامان نداده بلکه در قبال اين لطف و عنايت، خداوند مسئوليت رهبري و امامت و هدايت جامعه را به عهده آنها گذاشته است که مسئوليت سنگيني است و لازمه امامت و رهبري جامعه، علم لدني و عصمت است لذا ائمه براي اينکه بتوانند اين مسئوليت را که خدا بر عهده آنها گذاشته است، به نحو احسن انجام دهند نياز به پشتوانه دارند که آن هم علم لدني است که لازمه آن عصمت است، مي باشد

به عبارت ديگر امام و پيشواي انسانها قائم مقام پيامبر است و وجود و استمرار پيام آسماني براي است. او حافظ احکام الهي است و اگر معصوم نباشد و در حفظ احکام و ابلاغ آنها به مردم و ارشاد انسانها دچار خطا و نسيان گردد خودبخود نقض غرض از وجود امام شده ‏است و امامت مفهوم خود را از دست مي‏ دهد و از اين رو از لوازم امامت، عصمت است.

همچنين امام راهنما و الگوي انسانهاست. مردم از امام پيروي مي‏ نمايند و از رفتار و گفتارش سرمشق مي ‏گيرند. امام زماني مي‏ تواند مورد اعتماد و اطمينان عموم باشد که عمل او با کلام و اعتقاداتش به طور کامل تطبيق کند و رفتارش شاهد صدق ايمان او باشد. امام همچون پيامبر بايد از معاصي پاک باشد تا بتواند در اعماق دل انسانهان فوذ کند و اگر امام خود به عصيان و گناه مبتلا باشد، خود او محتاج به امام مي‏ شود که او را نهي از منکر کند و به همين ترتيب مستلزم تسلسل خواهد شد. پيشواي معنوي انسانها بايد بطور کامل از کارهاي حرام پاک باشد تا مورد اطاعت امت قرار گيرد وگرنه به سبب معاصي چه بسا خود مستحق حد و قتل باشد و هرگز اطاعت چنين فردي مقبول عقل و شرع نيست. اين حقيقت را خداوند در زمان اعطاي امامت به حضرت ابراهيم و درخواست آن حضرت براي استمرار چنين موهبتي در ميان ذريه ايشان، بيان کرده است

جهت اطلاع بيتشر به اين آدرسها رجوع کنيد




موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
59 | علي | Singapore - Singapore | ١٨:٣٠ - ٢٥ آذر ١٣٩٢ |
سلام عليکم
ببخشيد درباره ي کلمه ي اهل بيت
درجايي ديگر کلمه ي اهل بيت امده که مشخص ميکند اهل بيت به معنيه خانواده است مثلا در سوره ي هود ايه ي 73 کلمه ي اهل بيت امده است که منظور در اهل بيت حضرت ابراهيم و همسرش ساره است
يعني در اين ايه اهل بيت به معني زنان پيامبر هم مي ده؟
لطفا کنين براي يک جوابي بدهيد
و اما درباره ي صيغه ي مذکر ان نمي توان گفت که چون پيامبر و حسنين در بين انان بود جمع مذکر بکار برده شده است
با تشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

درابتدا اهل بيت الرجل شامل زن فرزند وحتي بستگان وي هم مي شود.اما در مورد اصطلاح ديني ،اصطلاح خاصي براي معني اهل وضع شده است

ابن حجر هيثمى درباره استعمال كلمه اهل البيت گويد: «اهل بيت دو استعمال دارد:يك استعمال به معناى اعم كه گاهى اوقات شامل تمام افراد خاندان مى شود وگاهى اوقات شامل زنان و گاهى اوقات هم شامل افرادى است كه در محبت وولايت وى صادق هستند. استعمال ديگر به معناى اخص و آنان كسانى هستند كه در خبر مسلم (اصحاب كساء)نام برده شده اند.»

لذا پيامبرصلى الله عليه وآله توضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كه ديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مى باشند. پيامبرصلى الله عليه وآله تاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش

وقتي که حضرت به ام سلمه فرمودند: تنحى عن اهل بيتى «از اهل بيت من دور شو»، اگر زن پيغمبر جزء اهل بيت بود چگونه اين جمله صحيح بود؟ بلكه خود اين عبارت مى رساند كه به زن آن حضرت عنوان اهل بيت باز نمى گردد، اهل بيت افرادى هستند جدا، و زوجه فردى است جدا غير از آنها.

همچنين وقتي پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند :اللهم ان هؤلاء اهل بيتى «خدايا اينان اهل بيت من اند» يعنى اين افراد فقط اهل بيت مرا تشكيل مى دهند، و اگر افراد ديگرى مانند زنهاى پيغمبر يا اقوام و عشيره آن حضرت نيز جزء اهل بيت بودند بايد بفرمايد: هؤلاء من اهل بيتى «خدايا اين افراد زير كساء از جمله اهل بيت من هستند» نه اينكه بگويد: اهل بيت من هستند

آنچه اهميت دارد اين است كه روشن شود منظور از اهل بيت درخصوص آيه تطهير چيست؟ رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه از هر كس به اهداف ومعانى قرآن آگاه تر است، آن را مشخص و معين فرموده است. پيامبرصلى الله عليه وآله توضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كه ديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مى باشند. پيامبرصلى الله عليه وآله تاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش

جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين دو آدرس رجوع کنيد:



اما در خصوص مذکر آمدن ضمير «کم» ما از شما سؤال مي کنيم پس اگر مذکر آمدن بخاطر وجود پيامبر و حضرت علي و حسنين نيست پس براي چي مذکر آمده ؟!

يک قاعده در علم معاني و بيان مطرح است به نام تغليب که به معناي غلبه دادن که انواع مختلفي دارد. ازجمله : تغليب مذکر بر مونث و بالعکس مانند طلب العلم فريضه علي کل مسلم . مسلم : يعني مرد و زن مسلمان

تغليب عاقل بر غير عاقل الْأَسمَْاء - سوره بقره آيه 31-ذوي العقول است به آدم و جن و ملائکه و همه موجودات گويند :تغليب زيبا تر بر زيبا قمران: يعني قمر و شمس .تغليب بزرگ بر کوچک حسنان :يعني حسن و حسين

در آيه تطهير نيز از اين قاعده مستثني نيست . از باب تغليب از ضمير مذكر استفاده مي شود . در اين جا نيز چهار مرد و يك زن هستند ؛ پس بايد از ضمير مذكر استفاده مي شد و آيات فراواني در قران لفظ مذكر امده است در حالي كه شامل زنان نيز مي شود مانند ياايها المومنون ، الذين امنوا .همچنين علماي اهل سنت، اين آيه را كه « رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت» سوره هود در آيه 73 ، ضمير «كم» آمده است مي‌گويند مقصود همسر ابراهيم و خود ابراهيم و ذريه ايشان است يعني ضمير «كم» شامل ابراهيم و زنان وي نيز مي شود أحكام القرآن (الجصاص)، ج‏4، ص: 378

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

60 | مهدي | Iran - Tehran | ١٦:٣٩ - ٢٠ دي ١٣٩٢ |
با سلام
مطالب بسيار خوبي را ارائه مي دهيد. ممنون و سپاسگزارم
سئوالي براي بنده ايجاد شده که ممنون مي شوم پاسخ بديد. طبق ديدگاه شيعيان مردم در هزماني نيازمند راهنمايي هاي امام معصوم هستند و بدين علت معتقدند که زمين نبايد از حجت خداوند (امام معصوم) خالي باشد. حال آيا در هر زماني امام معصومي وجود داشته است؟ مثلا در زمان قبل از پيامبر چه کسي امام معصوم بوده است؟
باتشکر و سپاس
پيروز باشيد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در قرآن آمده است که براي هر قوم و گروهي، هادي و راهنما بوده سوره (ولکل قوم هاد)رعد/ آيه 7: و «و لقد بعثنا في کلّ امةٍ رسولاً ان اعبدواالله واجتنبوا الطّاغوت» «در ميان هر امتي پيامبري برانگيختيم تا خدا را بپرستد و از پرستشطاغوت اجتناب ورزد.»سوره نحل / آيه36

اين آيات مي رساند که در هر کجا انسان هايي که به صورت «قوم» و يا به عنوان «امت» زندگي مي کردند از فيض حجه خدا بي بهره نبودند.

از روايات متعدد نيز اين حقيقت به دست مي آيد كه انبيا داراي اوصيا و جانشيناني پس از خود بوده اند همچنين پيامبراني ديگري بعد از حواريون و قبل از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به عنوان حجت و مبلغ دين وجود داشته‌اند که اين امر از روايات فراوان نيز استفاده مي شود: مثلا صدوق روايتي را چنين نقل مي کند: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّي سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْصِيَائِي سَادَةُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ آدَمَ ع سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَجْعَلَ لَهُ وَصِيّاً صَالِحاً فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنِّي أَكْرَمْتُ الْأَنْبِيَاءَ بِالنُّبُوَّةِ ثُمَّ اخْتَرْتُ خَلْقِي وَ جَعَلْتُ خِيَارَهُمُ الْأَوْصِيَاءَ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا آدَمُ أَوْصِ إِلَى شَيْثٍ فَأَوْصَى آدَمُ إِلَى شَيْثٍ وَ هُوَ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ وَ أَوْصَى شَيْثٌ إِلَى ابْنِهِ شَبَانَ وَ هُوَ ابْنُ نَزْلَةَ الْحَوْرَاءِ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَى آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا ابْنَهُ شَيْثاً وَ أَوْصَى شَبَانُ إِلَى مجلث وَ أَوْصَى مجلث إِلَى محوق وَ أَوْصَى محوق إِلَى غثميشا [عثميشا] وَ أَوْصَى غثميشا إِلَى أَخْنُوخَ وَ هُوَ إِدْرِيسُ النَّبِيُّ ع وَ أَوْصَى إِدْرِيسُ إِلَى نَاحُورَ وَ دَفَعَهَا نَاحُورُ إِلَى نُوحٍ النَّبِيِّ ع وَ أَوْصَى نُوحٌ إِلَى سَامٍ وَ أَوْصَى سَامٌ إِلَى عَثَامِرَ وَ أَوْصَى عَثَامِرُ إِلَى بَرْعَيْثَاشَا [بَرْعَيْثَاثَا] وَ أَوْصَى بَرْعَيْثَاشَا إِلَى يَافِثَ وَ أَوْصَى يَافِثُ إِلَى بَرَّةَ وَ أَوْصَى بَرَّةُ إِلَى جفسية [جفيسة] وَ أَوْصَى جفسية إِلَى عِمْرَانَ وَ دَفَعَهَا عِمْرَانُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ ع وَ أَوْصَى إِبْرَاهِيمُ إِلَى ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ وَ أَوْصَى إِسْمَاعِيلُ إِلَى إِسْحَاقَ وَ أَوْصَى إِسْحَاقُ إِلَى يَعْقُوبَ وَ أَوْصَى يَعْقُوبُ إِلَى يُوسُفَ وَ أَوْصَى يُوسُفُ إِلَى بَثْرِيَاءَ وَ أَوْصَى بَثْرِيَاءُ إِلَى شُعَيْبٍ ع وَ دَفَعَهَا شُعَيْبٌ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ أَوْصَى مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى دَاوُدَ ع وَ أَوْصَى دَاوُدُ ع إِلَى سُلَيْمَانَ وَ أَوْصَى سُلَيْمَانُ إِلَى آصَفَ بْنِ بَرْخِيَا وَ أَوْصَى آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا إِلَى زَكَرِيَّا وَ دَفَعَهَا زَكَرِيَّا إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَوْصَى عِيسَى إِلَى شَمْعُونَ بْنِ حَمُّونَ الصَّفَا وَ أَوْصَى شَمْعُونُ إِلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ أَوْصَى يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا إِلَى مُنْذِرٍ وَ أَوْصَى مُنْذِرٌ إِلَى سُلَيْمَةَ وَ أَوْصَى سُلَيْمَةُ إِلَى بُرْدَةَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَفَعَهَا إِلَيَّ بُرْدَةُ وَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعُهَا إِلَى وَصِيِّكَ وَ يَدْفَعُهَا وَصِيُّكَ إِلَى أَوْصِيَائِكَ مِنْ وُلْدِكَ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يُدْفَعَ إِلَى خَيْرِ أَهْلِ الْأَرْضِ بَعْدَكَ وَ لَتَكْفُرَنَّ بِكَ الْأُمَّةُ وَ لَتَخْتَلِفَنَّ عَلَيْكَ اخْتِلَافاً شَدِيداً الثَّابِتُ عَلَيْكَ كَالْمُقِيمِ مَعِي وَ الشَّاذُّ عَنْكَ فِي النَّارِ وَ النَّارُ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ.الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 403

فرمود كه رسول خدا (ص) فرمود من سيد پيغمبرانم و وصيم سيد اوصياء و اوصيايم، سادات وصيانند آدم از خدا خواست كه وصى نيكى باو دهد خدا باو وحى كرد كه من پيغمبرانى را بنبوت گرامى داشتم و خلق خود را برگزيدم و بهترين آنها را وصى نمودم.

سپس خداى عز و جل بآدم وحى كرد كه بشيث وصيت كند كه هبة اللَّه بن آدم است و شيث پسرش شبان زاد نزله حوريه كه از بهشت براى آدم آوردند و او را بپسرش شيث تزويج كرد وصيت كرد و شبان بمحلث وصيت كرد و او بمحوق و محوق بعميشا و او اخنوخ را كه ادريس نبى است وصى خود نمود و ادريس بناحور وصيت كرد و او بنوح نبى، نوح بسام وصيت كرد و او بعثامر وصى عثامر عيساشناسد و وصى او يافت و وصى او بره و او به جفيسه وصيت كرد و او بعمران و عمران بابراهيم خليل و او بپسرش اسماعيل و اسماعيل باسحاق و او بيعقوب و يعقوب بيوسف و او به ثرياء و او بشعيب و او بموسى بن عمران سپرد و او بيوشع بن نون و او بداود (ع) و او بسليمان و او بآصف بن برخيا و او بزكريا و زكريا بعيسى بن مريم و او بشمعون بن الصفا و او بيحيى بن زكريا و او بمنذر و از منذر بسليمه رسيد و او ببرده وصيت كرد، رسول خدا (ص) فرمود برده آن را بمن داد و من بتو ميدهم اى على و تو به، وصى خود و او باوصياء تو از فرزندانت يكى پس از ديگرى تا برسد ببهترين اهل زمين پس از تو، امت بتو كافر شوند و در باره تو سخت اختلاف كنند آنكه بر تو برجا ماند چون پاينده با من است و كناره كن از تو در آتش است و آتش اقامتگاه كافرانست

همچنين نام حجت هاي ديگري نيز ذکر شده است از جمله:1-اصحاب الاخدود2-. جرجيس 3. خالدبن سنان العبس كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد وي فرموده: فقال ذلك النبي اضاعه قومه بودند 4- ابوطالب: علامه مجلسي ابوطالب را از اوصياء دانسته و گويد: و قد أجمعت الشيعة على إسلامه و أنه قد آمن بالنبي ص في أول الأمر و لم يعبد صنما قط بل كان من أوصياء إبراهيم ع و اشتهر إسلامه من مذهب الشيعة حتى أن المخالفين كلهم نسبوا ذلك إليهم و تواترت الأخبار من طرق الخاصة و العامة في ذلك‏ . بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏35 ؛ ص138

بنابراين بعد از حضرت عيسي (ع) پيامبران ، اوصياء در زمين وجود داشتند و زمين خالي از حجت نبود

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
61 | مهدي | Iran - Tehran | ٠١:٢٩ - ٢٢ دي ١٣٩٢ |
ممونم از پاسخ شفاف و خوب شما
سوال ديگر من اين است که به نظر مي رسد اگر در زمان معصوم، مردم از پذيرش حکومت شخص معصوم ابا داشته باشند او نمي تواند با زور و اجبار بر مردم حکومت کند. از اين رو به نظر مي رسد حکومت کردن معصوم با مقبوليت از سوي مردم معنا پيدا مي کند. اگر اين سخن را بپذيريم مقبوليت همراه با مشروعيت، دو شرط براي حکومت کردن شخص معصوم خواهد بود و اگر مقبوليت ايجاد نشود، شخص معصوم نمي تواند لب به اعتراض بگشايد. حال آيا حضرت امير (ع) از مقبوليت کافي برخوردار بود؟ اگر برخوردار نيود چرا اعتراض فرمودند؟
پيروز باشيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ امام در هر زماني حاكم بر دلها و منصوب الهي براي حكومت بر جامعه اسلامي است لذا با عدم مقبوليت مردم نسبت به حكومت ظاهري، حكومت آنها بر دلها زير سوال نمي رود، اما حكومت ظاهري با اقبال مردم صورت مي گيرد كه اگر مردم نخواهند، خودشان را از اين فيض الهي محروم كرده اند و خود متضرر شده اند ضرري به امام نمي رسد. ولي امام از اين جهت كه حق اوست مي تواند اعتراض كند و در صورت يافتن يار براي احقاق حق مي تواند عليه آن حكومت قيام كند ولي موظف است از جان خود به عنوان امام محافظت كند. پس مقبوليت شرط تكويني تشكيل حكومت در خارج است نه اينكه مقبوليت شرط رسيدن حق حكومت به امام باشد، چون امام صاحب اين حق است چه مقبول مرد باشد يا نباشد. لذا امام علي عليه السلام بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و غصب خلافتشان اعتراض نمودند و بعد از رسيدن به حكومت هم با افرادي كه با او مخالفت نمودند جنگيد.

اين مساله در قرآن هم نمونه دارد در جريان انتخاب «طالوت»، مردم او را نمي پذيرند و اعتراض مي كنند اما پيامبر آنها برغم عدم مقبوليت آنها بر انتخاب الهي اصرار مي كند:

«قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» (بقره/247)

پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟» پيامبرشان گفت: «در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نيروى‏] بدن بر شما برترى بخشيده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى ‏دهد، و خدا گشايشگر داناست.»

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
62 | رافضی | Iran - Tehran | ٢٠:٥٦ - ٠٩ شهریور ١٣٩٤ |
اهل سنت مدعی هستند آیت الله صافی در تفسیر خود می گوید :
ثم الظاهر من السید المرتضی تجویز النسیان علی النبیا حیث
یعنی سید مرتضی جواز نسیان بر پیامبر جایز می دانسته آیا این عمل متضاد عقاید شیعه نیست و هم چنین متضاد عصمت اگر پیامبر دچار نسیان می شده سنت او چه اعتباری دارد
۲- در کتاب حق الایمان تالیف شهید ثانی ص ۱۵۰
بیشتر شیعیان در زمان امامان به عصمت اعتقاد نداشتند چطور هستند که این افراد و اصحاب و راویان شیعه از آیه تطهیر و حدیث کساء بر داشت عصمت نداشته اند؟؟؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
چنین عبارتی «الظاهر من السید..»در کتاب الصافی وجود ندارد در ضمن این طور نیست که سید مرتضی بخواهد به صورت مطلق سهو النبی را جایر بداند بلکه وی روایات در خصوص سهو النبی را نقد می کند و سهو را از پیامبر نفی می کند البته وی دائره نیسان را محدود کرده است
المراد بذلك إن كان هذا الخبر صحيحا أنه فعل ما ظاهره الكذب و إذا حملنا هذه اللفظة على غير النسيان الحقيقي فلا سؤال فيها و إن حملناها على النسيان في الحقيقة كان الوجه فيها أن النبي ع إنما لا يجوز عليه‏ النسيان‏ فيما يؤديه عن الله تعالى أو في شرعه أو في أمر يقتضي التنفير عنه فأما فيما هو خارج عما ذكرناه فلا مانع من النسيان أ لا ترى أنه إذا نسي أو سها في مأكله أو مشربه على وجه لا يستمر و لا يتصل فننسب إلى أنه مغفل فإن ذلك غير ممتنع و أما وصف النفس بأنها زكية فقد قلنا إن ذلك خرج مخرج الاستفهام لا على سبيل الإخبار و إذا كان استفهاما فلا سؤال‏
تنزيه الأنبياء عليهم السلام ؛ ؛ ص84
اما در خصوص کلام شهید ثانی در کتاب حقاپق الایمان ( البته در صورت صحت انتساب این کتاب به ایشان) مي نويسد:
«فإن كثيرا منهم ما كانوا يعتقدون عصمتهم لخفائها عليهم ، بل كانوا يعتقدون أنهم علماء أبرار»
اگر در اين سخن دقت کنيد شهيد در صدد اين نيست که ثابت کند که برخي از اصحاب ائمه ادله عصمت را صحيح نمي دانستند و معتقد به عصمنت نبودند بلکه شهيد چنين تقرير مي کند که کل مسئله عصمت را اين چنين نبود که همه بدانند بلکه بر برخي از اصحاب مسئله عصمت مخفي بود حالا يا بخاطر عدم شناختشان نسبت به امام بوده که زياد با امام نبودند و از امام دور بودند يا اينکه معرفتشان نسبت به امام کم بود
بنابراين شهيد در صدد اين نبود که اين مسئله را تقرير کند که صحابه به ادله عصمت معتقد نبودند بلکه وي مي گويد در اينجا عده اي بودند که مسئله عصمت بر آنان مخفي بوده است و لذا اصحاب بخاطر اين مخفي بودن طعني به عدالتشان وارد نيست لذا مراد شهيد اين بوده
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
63 | محمد | Iran - Tehran | ١٣:٥٨ - ١٨ شهریور ١٣٩٤ |
در کتاب حق الایمان تالیف شهید ثانی ص ۱۵۰
بیشتر شیعیان در زمان امامان به عصمت اعتقاد نداشتند چطور هستند که این افراد و اصحاب و راویان شیعه از آیه تطهیر و حدیث کساء بر داشت عصمت نداشته اند؟؟؟؟
۳- در آیه وضو کعبین به چه معناست؟؟؟
اهل سنت مدعی هستند به معنای قوزک پا می باشد چطور شیعه استدلال می کند به مسح پا ؟؟؟؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
سخن شهيد ثانی را نقل مي کنيم تا روش شود که آيا کلام وي دلالت بر اين عدم اعتقاد شيعيان به عصمت ائمه دارد يا نه؟
ايشان مي نويسد:
«فإن كثيرا منهم ما كانوا يعتقدون عصمتهم لخفائها عليهم ، بل كانوا يعتقدون أنهم علماء أبرار»
اگر در اين سخن دقت کنيد شهيد در صدد اين نيست که ثابت کند که برخي از اصحاب ائمه ادله عصمت را صحيح نمي دانستند و معتقد به عصمنت نبودند بلکه شهيد چنين تقرير مي کند که کل مسئله عصمت را اين چنين نبود که همه بدانند بلکه بر برخي از اصحاب مسئله عصمت مخفي بود حالا يا بخاطر عدم شناختشان نسبت به امام بوده که زياد با امام نبودند و از امام دور بودند يا اينکه معرفتشان نسبت به امام کم بود
بنابراين شهيد در صدد اين نبود که اين مسئله را تقرير کند که صحابه به ادله عصمت معتقد نبودند بلکه وي مي گويد در اينجا عده اي بودند که مسئله عصمت بر آنان مخفي بوده است و لذا اصحاب بخاطر اين مخفي بودن طعني به عدالتشان وارد نيست لذا مراد شهيد اين بوده
اما در خصوص کعبين بايد بگوييم داراي چنيدين معني است
استخوان برآمده روی پا.
مفصل بین ساق پا و قدم پا که استخوان ساق بر روی آن قرار می‌گیرد.
استخوان (قوزک) بر آمده در دو طرف طرف مفصل پا
اما وقتي روايات مشخص کرده اند که مسح بايد روي پا باشد ديگر مسئله روش است حال کعبين به چند معنا نيز بيايد! اما سنت روش کرده است که بايد چگونه مسح کرد حتي در منابع اهل سنت
www.valiasr-aj.com/lib/fegheh/fegheh_mas.htm#_Toc286472173
بيش از ده ها روايت صحيح در شيعه وجود دارد که دلالت بر اين دارد که پا را در وضوء بايد مسح کرد به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم:
1-عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبَانٍ وَ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: حَكَى لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ ع وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَعَا بِقَدَحٍ فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَأَسْدَلَهُ عَلَى وَجْهِهِ‏ ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ مِنَ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً ثُمَّ أَعَادَ يَدَهُ الْيُسْرَى فِي الْإِنَاءِ فَأَسْدَلَهَا عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ جَوَانِبَهَا ثُمَّ أَعَادَ الْيُمْنَى فِي الْإِنَاءِ فَصَبَّهَا عَلَى الْيُسْرَى ثُمَّ صَنَعَ بِهَا كَمَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ بِمَا بَقِيَ فِي‏ يَدِهِ‏ رَأْسَهُ‏ وَ رِجْلَيْهِ‏ وَ لَمْ يُعِدْهُمَا فِي الْإِنَاءِ.
2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَ بِكَفِّهِ الْيُمْنَى كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ الْيُسْرَى كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ بِهِ يَدَهُ الْيُمْنَى ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ الْيُمْنَى كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ بِهِ يَدَهُ الْيُسْرَى ثُمَّ مَسَحَ بِفَضْلِ يَدَيْهِ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ.
3-عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يَأْخُذُ أَحَدُكُمُ الرَّاحَةَ مِنَ الدُّهْنِ فَيَمْلَأُ بِهَا جَسَدَهُ وَ الْمَاءُ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِكَ أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلْتُ بَلَى قَالَ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي الْإِنَاءِ وَ لَمْ يَغْسِلْ يَدَهُ فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَصَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ ثُمَّ مَسَحَ جَانِبَيْهِ حَتَّى مَسَحَهُ كُلَّهُ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ بِيَمِينِهِ فَصَبَّهُ عَلَى يَسَارِهِ ثُمَّ غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْمَنَ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ فَغَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْسَرَ ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ بِمَا بَقِيَ فِي يَدِهِ.
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏3 ؛ ص24 دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
با اين بيان ملاک براي ما گفتار ائمه هست حال کعبين چندين معني نيز داشته باشد ولي اهل بيت نسبت به فهم قرآن اولي بوده و آنها بهتر از هر کس ديگر مي دانند که مقصود و مفهوم قرآن چيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها