2024 April 17 - چهار شنبه 29 فروردين 1403
=نماز تراويح: نقد روايات وارده از علي ع در تأييد نماز تراويح
کد مطلب: ٦٥٤٩ تاریخ انتشار: ٠٤ ارديبهشت ١٣٨٩ تعداد بازدید: 2643
خارج فقه مقارن » نماز تراويح
=نماز تراويح: نقد روايات وارده از علي ع در تأييد نماز تراويح

بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ : 04 / 02 / 89

بحث ما در جلسه گذشته پيرامون صلاة تراويح بود و رسيديم به اقوال بزرگان اهل سنت در رابطه با گفتار عمر و توجيهي كه اين حضرات در اين زمينه داشته اند.

يكي از موضوعاتي كه قابل توجه است و بايد خيلي روي آن دقت بشود، رواياتي است كه از قول أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل كرده اند و اين روايات هم متعدد است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) خودشان نماز تراويح خوانده اند و خودشان آمده اند افرادي را معين كرده اند براي امام جماعت؛ براي زنان يك امام جماعت و براي مردان هم يك امام جماعت. مطالب ديگري هم هست كه خواستند از اين رهگذر، عملكرد خليفه دوم را كه صراحت داشت بدعت است، تصحيح كنند.

إبن قدامه مقدسي (از استوانه هاي فقهي حنابله كه خود وهّابي ها هم خيلي برايش ارزش قائل هستند و عنايت ويژه اي برايش دارند) مي گويد:

فإن قيل: فعلي لم يقم مع الصحابة، قلنا: قد روي عن أبي عبد الرحمن السلمي: أن عليا رضي الله عنه قام بهم في رمضان و عن إسماعيل بن زياد قال: مر علي علي المساجد و فيها القناديل في شهر رمضان، فقال: نور الله علي عمر قبره كما نور علينا مساجدنا

اگر كسي بگويد: علي با صحابه همراه نبود در اقامه نماز تراويح، پاسخ خواهيم داد: از أبي عبد الرحمان سلمي نقل شده كه علي با مردم در قيام ماه رمضان بوده است.

نه سند اين را نقل مي كند و نه مدركي. خب، أبو عبد الرحمان سلمي در عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) بوده و از أمير المؤمنين (عليه السلام) روايت دارد و در آن شكي نيست. خودش هم مورد وثوق اهل سنت است. ولي در كدام كتاب؟ واسطه هايي كه از أبو عبد الرحمن نقل مي كنند، چه كساني هستند؟ تا انسان نگاه كند و قضاوت كند بر اين كه واقعاً اين قضيه درست است يا اين روايتي است كه در دوران بني اميه به او بسته اند.

بعد مي گويد:

اسماعيل بن زياد روايت كرده است: أمير المؤمنين (ظاهراً در دوران خلافت شان بوده) در مساجد عبور كردند و در مساجد چراغ هايي را آويزان كرده بودند و گفت: خدا قبر عمر را نور باران كند، همان طور كه مساجد ما را نور باران كرد.

خب در اينجا هم ايشان هيچ سندي نقل نمي كند. مي آيد از أبي عبد الرحمن نقل مي كند و اسمائيل بن زياد نقل مي كند. خب اسمائيل بن زياد، عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) درك نكرده است. شما شرح حالش را برويد نگاه كنيد كه اصلاً يك روايت هم از أمير المؤمنين (عليه السلام) ندارد. اضافه بر اين، خود إبن عدي (از بزرگان اهل سنت) وقتي به اسمائيل بن زياد مي رسد، مي گويد:

منكر الحديث، فإنما يرويه لا يتابعه احدٌ عليه، إما إسنادا و إما متنا

ايشان منكر الحديث است، كسي در رواياتش از او تبعيت نكرده (يا متناً يا سنداً)

الكامل لعبد الله بن عدي، ج1، ص315 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج3، ص97

إبن حبّان گفته است:

شيخٌ دجّال لا يحل ذكره في الكتب الّا علي سبيل القدح فيه

او شيخ دجّال است كه جايز نيست اسم او را در كتاب ها ذكر شود، مگر اين كه او را مزمّتش كنيم

كتاب المجروحين لإبن حبان، ج1، ص129

جناب إبن قدامه مقدسي، يك استوانه فقهي اهل سنت، دو روايت مي آورد به اين شكل كه اثبات كند أمير المؤمنين (عليه السلام) هم همراه با خليفه دوم بوده و مضافا كه اين روايت، چه ارتباطي دارد به صلاة تراويح؟ آقاي عمر دستور داده كه مساجد را 4 تا چراغ نصب كنند. 4 تا چراغ نصب كردن چه ارتباطي به صلاة تراويح دارد؟ اضافه بر اين، اين تعبيري كه شما نقل مي كنيد از أمير المؤمنين (عليه السلام): : نور الله علي عمر قبره كما نور علينا مساجدنا، با آن روايتي كه صحيح مسلم نقل مي كند كه خود خليفه دوم مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ...

نظر علي و عباس در مورد من اين بود كه من، گنه كار و دروغ گو و حيله گر و خائن هستم

صحيح مسلم، ج5، ص152، ح4468

هيچ هم خواني ندارد.

اين در رابطه با رواياتي بود كه آقاي إبن قدامه مقدسي نقل مي كند تا با دو روايت ثابت كند كه حضرت علي (عليه السلام) هم در نماز تراويح همراه با صحابه بوده است.

بيهقي هم چند تا روايت در اين زمينه نقل كرده كه در روايت اولش نقل مي كند:

أبو عبدالله محمّد بن اسحاق ... عن الأصبغ عن علي (رضي الله عنه): أنا حرضت عمر رضي الله عنه علي القيام في شهر رمضان

علي مي گويد: اين من بودم كه عمر را تحريك كردم تا مردم را وادار كند مردم در ماه رمضان نماز بخوانند.

أخبرته: أن فوق السماء السابعة حضيرة، يقال لها حضيرة القدس، يسكنها قوم يقال لهم الروح، فإذا كان ليلة القدر استأذنوا ربهم في النزول إلي الدنيا، فلا يمرون بأحد يصلي أو علي الطريق إلا أصابته منهم بركة، فقال له عمر: يا أبا الحسن! فتحرض علي الناس علي الصلاة حتي تصيبهم البركة، فأمر الناس بالقيام

به عمر هم گفتم: در بالاي آسمان هفتم، منطقه اي هست به نام قدس كه گروهي در آن منطقه سكونت پيدا مي كنند كه به آنها روح گفته مي شود و شب قدر به دنيا مي آيند و به هر نمازگزاري كه عبور مي كنند، به آنها بركت مي دهند. عمر گفت: يا أبا الحسن! مي شود شما هم مردم را تحريك و وادار كنيد بر قيام ماه رمضان تا بركت آن دسته روح به اينها برسد. علي هم به مردم دستور داد در ماه رمضان قيام كنند

فضائل الأوقات للبيهقي، ص253 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص376

از نظر متني، هيچ ارتباطي به نماز تراويح ندارد. بر قيام ماه رمضان، نه تنها أمير المؤمنين (عليه السلام)، ائمه (عليهم السلام) هم مردم را تحريك مي كردند بر قيام ماه رمضان تا مردم بيايند در ماه رمضان عبادت كنند، نماز بخوانند، دعا بخوانند، قرآن بخوانند. قيام ماه رمضان، ارتباطي به صلاة تراويح ندارد و ما هم گفتيم كه ائمه (عليهم السلام) در قيام ماه رمضان، نوافل ماه رمضان، قرآن خواندن در ماه رمضان مردم را ترقيب مي كردند. آن خطبه شعبانيه كه شيعه نقل كرده كه يك آيه در ماه رمضان خواندن، مطابق يك ختم قرآن در ماه هاي ديگر است.

از نظر سندي، همين روايت را متّقي هندي نقل مي كند مي گويد:

هب و سنده ضعيف

كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص410

كلمه هب يعني آقاي بيهقي نقل كرده در كتاب شعب الايمان. من شعب الايمان را نداشتم تا صفحه اش را يادداشت كنم. ولي گفته متّقي هندي براي ما كفايت مي كند. خودِ آقاي بيهقي مي گويد: سند اين روايت ضعيف است.

پس اين روايت، هم دلالتاً ناتمام هست و هم سنداً ضعيف است.

روايت ديگر را باز هم بيهقي در السنن الكبري نقل كرده و اين ديگر يك مقداري صريح است و بايد يك كمي دقت بيشتري بشود.

مروان بن معاوية عن أبي عبد الله الثقفي ثنا عرفجة الثقفي قال: كان علي بن أبي طالب رضي الله عنه يأمر الناس بقيام شهر رمضان و يجعل للرجال إماما و للنساء إماما، قال عرفجة: فكنت أنا إمام النساء

مروان بن معاويه از ... نقل مي كند: علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) مردم را امر به قيام ماه رمضان مي كرد و براي مردان يك امام جماعت و براي زنان يك امام جماعت انتخاب مي كرد و من هم امام جماعت زنان بودم

السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص494 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج3، ص152 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج2، ص126 ـ الثقات لإبن حبان، ج5، ص274 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص410 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج5، ص128 ـ فضائل الأوقات للبيهقي، ص273

روايت از نظر دلالت، تام است؛ يعني مشخص است كه اين حديث در رابطه با نماز تراويح است. ولي در سندش اشكالاتي دارد. يكي از راويان سند، احمد بن عيسي بن ماهان است. وقتي خطيب، اين قضيه را نقل مي كند، در مورد احمد بن عيسي بن ماهان مي گويد:

صاحب غرائب : احاديث عجيب و غريبي نقل مي كند

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج5، ص34

يعني احاديثش قابل قبول ما نيست.

إبن جوزي مي گويد:

يروي عن المجاهيل الأشياء المناكير و عن المشاهير الأشياء المقلوبة

از راويان مجهول، أشياء منكر نقل مي كند و از راويان مشهور، أشياء قلب شده و جابه جا شده نقل مي كند

الموضوعات لإبن الجوزي، ج2، ص304

آقاي عرفجه بن عبد الله ثقفي هم در سند روايت است كه إبن حجر مي گويد:

مجهول

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص160

يعني هيچ توثيقي درباره اش نيامده است. پس اين روايت هم از نظر سند، از ديدگاه آقايان اهل سنت ناتمام هست و قابل استناد نيست.

حالا اضافه بر اين كه روايات صحيحي ما نقل كرديم از أمير المؤمنين (عليه السلام) كه تعبير مي كند: نماز تراويح بدعت است، از نظر سند، از ديدگاه اهل سنت تام نيست.

آقاي بيهقي روايت ديگري نقل مي كند:

... الحكم بن عبد الملك عن قتادة عن الحسن قال: أمنا علي بن أبي طالب في زمن عثمان بن عفان رضي الله عنه عشرين ليلة، ثم احتبس، فقال بعضهم: قد تفرغ لنفسه، ثم أمهم أبو حليمة معاذ القاري، فكان يقنت

در ماه رمضان، 20 شب در نماز تراويحة علي امام جماعت ما بود و بعد از آن ديگر نيامد. مردم گفتند: علي رفته براي خودش عبادت كند. شب هاي ديگر را آقاي ابو حليمه معاذ القاري براي ما نماز خواندند

در اين روايت هم الحكم بن عبد الملك القرشي البصري است و إبن حجر عسقلاني مي گويد:

ضعيف من السابعة

از طبقه هفتم است و ضعيف است

و همچنين إبن حجر مي گويد:

عن إبن مَعين: ضعيف ليس بثقة و ليس بشئ و قال إبن جنيد و غيره عن يحيي: ضعيف الحديث و كذا قال إبن خراش و قال أبو حاتم: مضطرب الحديث و ليس بقوي و قال أبو داود: منكر الحديث و قال النسائي: ليس بالقوي و قال إبن عدي: الأحاديث التي أمليتها للحكم عن قتادة، منه ما يتابعه عليه الثقات و منه ما لا يتابعه و له غير ما ذكرت و لا أعلمه يروي عن غير قتادة إلا اليسير

إبن معين مي گويد: او ضعيف است و ثقه نيست و آدم با ارزشي هم نيست ...

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص371

خب، اين عبارت ها در رابطه با راوي اين حديث هست. شما مي خواهيد چه كار كنيد؟ با اين روايت، با اين ضعف سند مي خواهيد ثابت كنيد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) هم همراه خليفه بوده در مشروعيت نماز تروايح. تراويحي كه خود خليفه مي گويد بدعة، أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده به بدعت عمر، صحه گذاشته است.

روايت ديگري هم نقل مي كند:

از أبي عبد الرحمان سلمي عن علي (رضي الله عنه) قال: دعا القراء في رمضان، فأمر منهم رجلا يصلي بالناس عشرين ركعة، قال: و كان علي رضي الله عنها يوتر بهم

علي، قرّاء را در ماه رمضان دعوت كرد و كسي را وادار كرد كه 20 شب بر مردم نماز بخواند

السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص497

يؤتر دو معنا دارد: اول اين كه يوتر بهم يعني يصلّي بهم، يعني خود حضرت علي (عليه السلام) هم با مردم نماز مي خواند. دوم اين كه يوتر بهم يعني نماز ها را دو تا دو تا مي كرد و بعد از هر چهار ركعت، مردم استراحت مي كردند.

در اين رابطه، جناب أحوذي مي گويد:

قال النيموي بعد ذكر هذا الأثر: حماد بن شعيب ضعيف، قال الذهبي في الميزان: ضعفه إبن معين و غيره و قال يحيي: مرة لا يكتب حديثه و قال البخاري: فيه نظر و قال النسائي: ضعيف و قال إبن عدي: أكثر حديثه مما لا يتابع عليه. انتهي كلام النيموي قلت الأمر كما قال النيموي

آقاي نِيمَوي (نِيمَو منتسب است به شهر نِيما در نزديك عظيم آباد هند. افرادي كه به اين شهر و به اين منطقه منتسب هستند، نِيمَوي مي گويند؛ مثل سارَوي كه به اهل ساري مي گويند. مراد از نِيمَوي ـ كه ايشان خيلي نقل كرده و اگر كتاب أحوذي را ببينيد، شايد بيش از 50، 60 مورد از نِيمَوي روايت نقل مي كند ـ همان محمّد بن علي نِيمَوي است كه عمر رضا كحّّاله در كتاب معجم المؤلفين، جلد 10، صفحه 112 ايشان را ترجمه كرده؛ ولي در كتاب هاي ديگر من نديدم؛ چون از متأخرين است، شرح حال مفصّلي از نِيمَوي ها نديدم. او آثار زيادي هم داشته، كتاب هاي زيادي هم داشته من جمله از اين كتاب ها آثار السنن است و نِيمَوي كوچك كه محمّد ظهير نام دارد، تعليقه بر آثار السنن دارد) بعد از ذكر اين حديث مي گويد: حمّاد بن شعيب ضعيف است. ذهبي در ميزان الإعتدال گفته: يحيي إبن مَعين او را تضعيف كرده است. و آقاي بخاري مي گويد: در او نظر است و نسائي گفته: ضعيف است و إبن عدي گفته: اكثر رواياتش قابل تبعيت نيست. من مي گويم: سخن حق هماني است كه نِيمَوي گفته است و روايت ضعيف است و راويانش اين گونه اند

بعد ايشان مي آيد مي گويد:

فائدة: قال الشيخ إبن الهمام في التحرير: إذا قال البخاري للرجل: فيه نظر، فحديثه لا يحتج به و لا يستشهد به و لا يصلح للاعتبار. قلت: فأثر علي هذا لا يحتج به و لا يستشهد به و لا يصلح للاعتبار، فإن في سنده حماد بن شعيب و قال البخاري: فيه نظر. تنبيه: يستدل بهذين الأثرين علي أن علي بن أبي طالب رضي الله تعالي عنه أمر أن يصلي التراويح عشرين ركعة و علي أنه رضي الله عنه صلي التراويح عشرين ركعة و قد عرفت أن هذين الأثرين ضعيفان لا يصلحان للاستدلال و مع هذا فهما مخالفان لما ثبت عن رسول الله بالحديث الصحيح

إبن همام (از بزرگان اهل سنت) گفته: اگر بخاري نسبت به يك راوي گفت: فيه نظر، ديگر تمام است و اين راوي، حديثش ديگر هيچ ارزشي ندارد و استدلال مي شود به اين دو تا روايتي كه گفتيم علي خودش هم 20 ركعت نماز تراويح خوانده و دستور هم داده كه مردم به جماعت بخوانند و اين دو روايتي كه به علي بسته اند، هر دو ضعيف است و صلاحيت براي استدلال ندارند و با اين كه اينها ضعيف هستند و صلاحيت ندارند، مخالف حديثي هستند كه از پيامبر با سند صحيح نقل كرده اند كه پيغمبر نماز تراويح نخوانده و مخالفت كرده و غضبناك شده از اين كه مردم بيايند پشت سر ايشان نماز تراويح بخوانند

تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج3، ص444

باز بيهقي روايت ديگري نقل مي كند:

إن علي بن أبي طالب أمر رجلا عن يصلّي بالنّاس خمس ترويحات عشرين ركعة و في هذا الإسناد ضعف

علي بن أبي طالب به كسي دستور داد تا براي مردم 5 ترويح (4 ركعتي) بخواند تا بشود 20 ركعت. اين اسناد، ضعيف است

السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص497

گفتيم كه ترويح يا تراويح، از هر چهار ركعت نماز كه مي خواندند، مردم يك استراحتي مي كردند، هر چهار ركعت را به آن مي گفتند ترويح.

در سند اين روايت، ابو سعد البقال است كه همان سعيد بن مرزبان است و إبن حجر مي گويد:

أحد الضعفاء : يكي از ضعيفاني است كه نقل روايت كرده است

العجاب في بيان الأسباب لإبن حجر العسقلاني ، ج1، ص516

إبن حجر مي گويد:

عن إبن معين: ليس بشئ لا يكتب حديثه و قال عمرو بن علي: ضعيف الحديث، متروك الحديث و قال أبو زرعة: لين الحديث، مدلس، قال البخاري: منكر الحديث و قال أبو حاتم: لا يحتج بحديثه و قال النسائي: ضعيف و قال مرة: ليس بثقة و لا يكتب حديثه و قال إبن عدي: هو في جملة ضعفاء الكوفة الذين يجمع حديثهم و لا يترك

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص71

ببينيد! اين همه آقايان يك قطار مطالب ضعف درباره آقاي ابو سعيد بقّال نقل كردند.

همين طور در سند روايت، أبو عبد الله بن فنجوية الدينوري است كه او هم ضعيف است و قابل اعتماد نيست.

اين مجموعه رواياتي بود كه من توانستم دسترسي پيدا كنم. البته چند روايت مرسل هم آقاي متّقي هندي در كنز العمال نقل مي كند و ردّ مي شود. ولي عمده رواياتي كه دلالت دارد بر اين كه أمير المؤمنين (عليه السلام) نماز تراويح خواندند و دستور دادند بر خواندن نماز تراويح، همين چند روايت بود كه خود آقايان اهل سنت صراحت دارند ضعيف است.

يقوّي بعضها بعضا در صورتي است كه مخالفي در بين نداشته باشيم. اگر مخالفي در بين داشتيم، آنجا ديگر نوبت به يقوّي بعضها بعضا نمي رسد. ما در كنارش روايات صحيح داشتيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ترك كرده و عمر گفته بدعةٌ، در حقيقت اگر سندش هم صحيح بود، با آنها تعارض مي كرد و تعارضش هم طوري نبود كه مقاومت كند. اين روايت كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) غضبناك شد، در صحيح بخاري است. السنن الكبري بيهقي نمي تواند عرض اندام بكند در برابر صحيح بخاري. اين كه خود آقاي عمر مي گويد بدعةٌ، در صحيح بخاري و صحيح مسلم است؛ يعني هيچ روايتي نمي تواند با آنها مقاومت كند. اضافه بر اين، ما از أمير المؤمنين (عليه السلام) خوانديم كه با سند صحيح فرمود:

إن الصلاة بالليل في شهر رمضان النّافلة في جماعة بدعة

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص70

يعني بدعت است و هيچ شك و شبهه اي نيست و روايت هم صحيح بود.

هم چنين أمير المؤمنين (عليه السلام)، امام مجتبي (عليه السلام) را دستور داد به مردم اعلام كند بر اين كه در ماه رمضان، در مساجد، نماز جماعت نافله ماه رمضان نخوانيد:

فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي صاحوا: وا عمراه! وا عمراه! فلما رجع الحسن إلي أمير المؤمنين عليه السلام قال له: ما هذا الصوت؟ فقال: يا أمير المؤمنين! الناس يصيحون: وا عمراه! وا عمراه! فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قل لهم صلوا

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص70

يعني حالا اگر مي خواهيد نماز باطل بخوانيد، بخوانيد. روايت هم گفتيم كه موثّقه است.

روايت ديگر هم در كتاب كافي است كه روايت صحيح هم هست. خود اميرالمؤمنين دردِ دل مي كند و مي گويد:

و الله! لقد أمرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلا في فريضة و أعلمتهم أن اجتماعهم في النوافل بدعة، فتنادي بعض أهل عسكري ممن يقاتل معي: يا أهل الإسلام! غُيّرت سنة عمر، ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعاً و لقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسكري ما لقيت من هذه الأمة من الفرقة و طاعة أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار

به مردم گفتم: اي مردم! نماز جماعت در ماه رمضان، بدعت است. حتي آن دوستان من، سپاه من، آنهايي كه در ركاب من مي جنگيدند، برگشتند گفتند: علي دارد سنت عمر را جا به جا مي كند، كار به جايي رسيده علي مي گويد: ماه رمضان نماز نخوانيد. علي مي گويد: مي ترسم اگر پافشاري كنم، اختلاف شديدي در ميان سپاه من ايجاد بشود و درگيري و كشت و كشتار كار به جاهاي باريك مي رسد، ديگر رها كردم

الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص62

هم چنين ده ها روايت ديگري كه نقل شده از خود ائمه (عليهم السلام)، از اهل بيت (عليهم السلام)، صراحت داشتند كه نماز تراويح، بدعت است. پس ثبت ولاية علي بن أبي طالب (سلام الله عليه) در طول اين 2 ، 3 هفته بر اين كه نماز تراويح را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) انجام نداده و از إقتداء به خودش، غضبناك شده و طبق صحيح بخاري، نماز تراويح نبود و مردم خودشان نماز مي خواندند و در زمان أبي بكر نبود و خودشان نماز مي خواندند و بخشي از خلافت عمر هم مردم نماز جماعت نمي خواندند نافله رمضان را. تا اين كه در سال 14 هجري آقاي عمر آمد و دستور داد نماز را به جماعت بخوانند و خود ايشان هم تصريح كرد نعم البدعة هذه.

آقايان اهل سنت در رابطه با سخن آقاي خليفه، توجيهاتي دارند و بدعت را به بدعة حسنة، بدعة سيّئة تقسيم كردند. از بزرگان اهل سنت هم گفته اند كه بدعت از الفاظي است مذمومه كه قابل تقسيم بندي به حسنه و سيّئه نمي شود و معناي بدعتي كه از قرآن و سنت بيان كرديم: بدعة كلها ضلالة و كل ضلالة في النار. در پايان هم رواياتي آورده بودند از أمير المؤمنين (عليه السلام) كه امروز پنبه اش را زديم.

پس بنابراين اين نماز تراويحي كه حضرات مي خوانند، هيچ سابقه شرعي ندارند. اين كه هر شب 20 ركعت مي خوانند، حتي خود عمر 20 ركعت تجويز نكرده است. اين كه در هر نماز، يك جزء قرآن مي خوانند در هر شب و در 30 روز، ختم قرآن مي كنند. اين هم از بدعت هايي است كه آقايان در نماز تراويح ايجاد كرده اند.

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | سلام | Iran - Mashhad | ١٥:٤٢ - ٠٩ خرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم طبق ایه مباهله که فقط برای نسائنا پیامبر فقط حضرت زهراء را اورده اند عده ای شبهه می اندازند بخاط ایه و قرن فی بیوتکن پیامبر به این ایه عمل کردند و همسرانشان را نیاوردند
لطفا جواب دهید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: خود علماي اهل سنت در ذيل آيه «قرن في بيوتکن»، تصريح کرده اند که مراد از اين قرن بعد از وفات پيامبر (ص) مي باشد
ابن بطال در اين خصوص گويد:
وقرن فى بيوتكن ( لئلا يخرجن عن منازلهن بعد وفاة الرسول
قرن في بيوتکن تا اينکه بعد از وفات پيامبر از منازل خود خارج نشوند
شرح صحيح البخاري لابن بطال ج 5 ص 500
ابوعبيد هروي نيز از علماي قديم اهل سنت نيز از آيه اين را فهميده است که بعد از وفات پيامبر از خانه خارج نشوند
وقرن في بيوتكن )أي لئلا يخرجن بعد موته .
غريب الحديث القاسم بن سلام الهروي أبو عبيد الوفاة: 224 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1396 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد عبد المعيد خان ج 4 ص 500
با اين بيان خروج آنها در زمان حيات پيامبر (ص) اشکالي نداشت که کسي بياد و بگويد پيامبر(ص) بخاطر اين آيه زنان خود را براي مباهله نبرد ؟!!
ثانيا: اين منع در آيه قرن في بيوتکن براي خروج زنان شامل حالت اضطرار و حوائج شرعي نمي باشد
همچنانکه ابن کثير گويد:
زوجها وقوله تعالى ( وقرن في بيوتكن ) أي الزمن بيوتكن فلا تخرجن لغير حاجة ومن الحوائج الشرعية الصلاة في المسجد بشرطه . ملازمه بيت خودتان باشيد پس خارج نشويد براي غير حاجت و غير حاجت شرعي مانند نماز در مسجد
تفسير القرآن العظيم ، إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1401 ج 3 ص 483
با اين بيان چه کاري از مباهله مهمتر که زنان مي توانستند خارج بشوند اما نرفتند؟!!
ثالثا: آيه قرن في بيوتکن نمي گويد که اصلا از خانه خارج نشويد بلکه مراد اين است که خانه بايد براي زنان پيامبر اصل باشد نه اينکه اصلا نتوانند بيرون بروند همچنانکه سيد قطب در اين خصوص گويد: فيها إيماءة لطيفة إلى أن يكون البيت هو الأصل في حياتهن ، وهو المقر ، وما عداه استثناءً طارئاً لا يثقلن فيه ولا يستقررن إنما هي الحاجة تقضى وبقدرها)
في ظلال القرآن 5/2859
رابعا: طبق ادعاي اهل سنت پيامبر (ص) غير از فاطمه (ع)دختران ديگري نيز داشته است که همسر ان عثمان بودند، اگر آيه مباهله واقعا فضيلتي براي حضرت زهرا نيست و زنان پيامبر نيز نمي توانستد بروند پس چرا حضرت، دختران ديگر خود را براي مباهله نبرد؟!!!!
با اين بيان مشخص مي شود که هرکس اين قابليت را نداشت که آيه مباهله در شان او نازل بشود بلکه مختص اهل بيت خاص پيامبر بودند همچنانکه بيضاوي گويد: آيه مباهله در خصوص عزيزترين اهل پيامبر بودند
ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم ( أي يدع كل منا ومنكم نفسه وأعزة أهله وألصقهم بقلبه إلى المباهلة
تتفسير البيضاوي ، البيضاوي الوفاة: 685 ، دار النشر دار الفكر - بيروتج 2 ص46
ابي حيان نيز همين را مي گويد
وخص الأبناء والنساء لأنهم أعز الأهل
تفسير البحر المحيط ، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الشهير بأبي حيان الأندلسي الوفاة: 745هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ -2001م ، الطبعة : الأولى ، ج 2 ص 503
خامسا: اگر واقعا اين فضيلتي براي حضرت زهرا عليها السلام نبود، پس چرا علماي اهل سنت از آن فضيلت را فهميده اند
ابي حيان در اين خصوص گويد:
وفيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام
در آن دليلي وجود دارد که از آن قويتر نيست بر فضيلت اصحاب کسا عليهم السلام
تفسير البحر المحيط ج 2 ص 503 . الكشاف ج 1 ص 397
بنابراين اين امکان براي زنان نيز بود که پيامبر آنان را نيز براي مباهله ببرد اما آنها شانيت و شايستگي آن را نداشتند نه اينکه امکان خروج براي آنها نبود؟!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب