2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
کد مطلب: ٦٣٢٢ تاریخ انتشار: ١٧ مهر ١٤٠١ - ٠٤:٢٤ تعداد بازدید: 63028
مقالات » امیرالمؤمنین علیه السلام
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

مولي به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت و مفسران، ولي در كلام خلفاء، شواهد اراده ولايت از حديث غدير

بسم الله الرحمن الرحيم

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

معناي «مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت

1 . الكلبي ، محمد بن السائب ، (متوفي 146 هـ)
2 . الفراء ، يحيي بن زياد ، (متوفاي 207هـ)
3 . أبي عبيدة ، معمر بن المثني ، (متوفاي 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفاي 311هـ)
5 . أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقاني (متوفاي 385هـ)
7 . الدقيقي النحوي (متوفاي614هـ)
8 . إبن منظور الأفريقي (متوفاي 711هـ)
9 . أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ)
10 . الحسيني الزبيدي (متوفاي 1205هـ)

«مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه مفسران

1 . محمد بن اسماعيل بخاري (متوفاي 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمي (متوفاي 412هـ)
3 . أبو القاسم القشيري (متوفاي 465هـ)
4 . علي بن احمد واحدي (متوفاي 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حميدي (متوفاي 488هـ)
6 . ابن عطيه اندلسي (متوفاي 546هـ)
7 . بيضاوي (متوفاي 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبي (متوفاي 671هـ)
9. نسفي (متوفاي 710هـ)
10 . علاء الدين خازن (متوفاي 725هـ)
11 . سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ)
12 . فيروز آبادي ، متوفاي 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلي (متوفاي880هـ)
14 . جلال الدين محمد بن احمد المحلي (متوفاي 854هـ)
15 . محمد علي شوكاني (متوفاي 1250هـ)
نتيجه

استنباط امامت از حديث غدير ، از ديدگاه علماي اهل سنت

1 . أبو حامد غزالي
2 . سبط ابن جوزي
3 . محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ)

كلمه «ولي» در حديث غدير

الف : روايت نسائي از زيد بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبي وقاص
ج : ابن ماجه قزويني از براء بن عازب

معناي واژه «ولي» در فرهنگ خلفا

1. ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» مي دانستند
2 . ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» مي دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولي
4 . عمر ، خود را «ولي امر مسلمين» مي دانست
5 . آرزوي هاي عمر براي تعيين جانشين
6 . عمر ، ولايت بعد از خودش را به شوري واگذار كرد
7 . عبد الملك بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولي امر مسلمانان» مي دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والي

شواهدي محكم بر اراده ولايت از حديث غدير

شاهد اول : مقارنه ولايت رسول خدا و ولايت امير مؤمنان عليه السلام
تفسير« النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم » از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آيه بلاغ قبل از قضيه غدير
شاهد سوم : نزول آيه اكمال ، بعد از قضيه غدير
شاهد چهارم : تبريك و تهنيت مردم به امير مؤمنان عليه السلام
شاهد پنجم : استدلال امير مؤمنان به حديث غدير
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حديث غدير
شاهد هفتم : حديث ثقلين در سياق حديث غدير
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حديث غدير
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

لینک فایل PDF



Share
81 | سیدمجید | Iran - Qom | ١٥:٠٣ - ٢٨ ارديبهشت ١٣٩٤ |
2
 
15
پاسخ نظر
فاطمه زهرا بر مزار حمزه سيد الشهداء (احد)




روزي در احد بر مزار عموي پدرش «حمزه سيدالشهداء» ايستاده بود و عزاداري مي کرد. محمود بن لبيد فرصت را غنيمت شمرده، پس از عزاداري پرسيد: اي دختر پيامبر خدا(ص)، آيا براي امامت و زعامت علي بن ابي طالب(ع) از سخنان پيامبر خدا(ص) دليلي به ياد داري؟

فاطمه فرمود:

و اعجبا انسيتم يوم غدير خم؟... اشهد الله تعالي لقد سمعته يقول: علي خير من اخلفه فيکم و هو الامام و الخليفة بعدي و سبطاي و تسعة من صلب الحسين، ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين و لئن خالفتموهم ليکون الاختلاف فيکم الي يوم القيامة.

شفگتا! آيا حادثه عظيم غدير خم را فراموش کرده ايد؟... خدا را گواه مي گيرم که خود شنيدم آن بزرگوار مي فرمود: علي بهترين کسي است که او را در ميان شما جانشين خود قرار مي دهم، علي [عليه السلام] امام و خليفه بعد از من است.
دو فرزندم حسن و حسين[عليهما السلام] و نه نفر از فرزندان حسين[ع] پيشوايان و اماماني پاک و نيک اند.اگر از آنان اطاعت کنيد، شما را هدايت خواهند کرد و اگر با آنها مخالفت ورزيد، تا روز قيامت تفرقه و اختلاف در ميانتان حاکم خواهد بود.

بحارالانوار، ج 36، ص 353 - 354 اسمي المناقب، علامه شمس الدين ابن جزري، ص 32 نهج الحياه، ص 38.

وبلاگ(عشق به الله)
82 | سیدمجید | Iran - Qom | ٠٤:٤٧ - ٢٩ ارديبهشت ١٣٩٤ |
1
 
14
پاسخ نظر
حديث غدير در معرکه صفين
علي(ع) در يکي از روزها در جمع سپاه خود، که گروهي از مهاجرين و انصار[1] نيز در آن به چشم مي خوردند از زبان پيامبر خدا(ص) فضايل خويش را برشمرد. آيات شريف «انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة...[2] » و «لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجه[3] » را تلاوت کرد و فرمود: مردم پرسيدند يا رسول الله، آيا ولايت اختصاص به بعضي از مؤمنان دارد يا براي عموم است؟ در آن هنگام خداوند فرمان داد تا پيامبرش ولايت را همانند نماز، روزه، زکات و حج توضيح دهد و تبيين کند. در آن وقت پيامبر خدا(ص) در غدير خم مرا ولي امر مردم قرار داد و چنين خطبه خواند: ان الله ارسلني برسالة... من کنت مولاه فعلي مولاه...[4] .
ابوهيثم بن تيهان، خالد بن زيد، ابوايوب انصاري، عمار بن ياسر و. .. مجموعا هفتاد نفر از مهاجرين و انصار بدري حضور داشتند.
مائده، 55.
توبه،16.
بحارالانوار، ج 33، ص 147 -146.
83 | سیدمجید | Iran - Mashhad | ٠٩:٠٣ - ٠٢ خرداد ١٣٩٤ |
2
 
12
پاسخ نظر
معجزه الهي در غدير[1]
آنچه در غدير براي مردم بيان شد بزرگترين پيام اسلام، يعني ولايت اهل بيت عليهم السلام بود. اگر در موارد بسياري از اتمام حجتهاي الهي معجزه اي از سوي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله صورت مي گرفت تا اطمينان قلوب آن مردم و نسلهاي تاريخ باشد، در غدير خداوند در حضور پيامبرش مستقيماً معجزه نشان داد و امضاي الهي را بر خط پايان غدير ثبت کرد.
در آخرين ساعات از روز سوم «حارث فهري» با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله آمد و گفت:
اي محمد! سه سؤال از تو دارم:
1. آيا شهادت به يگانگي خداوند و پيامبري خود را از جانب پروردگارت آورده اي يا از پيش خود گفتي؟
2. آيا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اي يا از پيش خود گفتي؟
3. آيا اينکه درباره ي علي بن ابي طالب گفتي: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه...»، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتي؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحي کرده است، و واسطه ي بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان کننده ي پيام خدا هستم، و بدون اجازه ي پروردگارم خبري را اعلان نمي کنم».
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مي گويد حق و از جانب توست، سنگي از آسمان بر ما ببار يا عذابي دردناک بر ما بفرست».
همينکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگي از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک کرد و ماجراي اصحاب فيل جلوي ديدگان 120000 جمعيت حاضر در غدير تکرار شد.
بعد از اين جريان، آيه ي «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»[2] نازل شد. پيامبر صلي اللَّه عليه و آله رو به مردم کردند و فرمودند: آيا ديديد؟ گفتند: آري. فرمودند: شنيديد؟ گفتند: آري. پس از اين اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال کسي که ولايت او را بپذيرد، و واي بر کسي که با او دشمني کند. علي و شيعيانش را مي بينم که در روز قيامت سوار بر شتران با چهره هايي جوان، در باغهاي بهشت گردانده مي شوند در حالي که تاج بر سر دارند و ترسي بر آنان نيست و محزون نمي شوند و با رضايتي عظيم از سوي خدا مؤيد هستند، و اين است رستگاري بزرگ!! تا آنکه در حظيرة القدس از جوار رب العالمين ساکن شوند، که در آن برايشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمي خواهند بود، و ملائکه به آنان مي گويند: «سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ».[3] .
با اين معجزه، بر همگان مسلّم شد که «غدير» از منبع وحي سرچشمه گرفته و يک فرمان الهي است.
از سوي ديگر، تعيين تکليف براي همه ي منافقان آن روز و طول تاريخ شد که همچون حارث فهري فکر مي کنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنکه مي دانند ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام از طرف خداست صريحاً مي گويند: ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شکن و فوري خداوند ثابت کرد که هر کس ولايت علي عليه السلام را نپذيرد منکر سخن خدا و رسول است.
بحارالأنوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 15:3 ص 56 و 57 و 129 و 144. الغدير: ج 1 ص 193.
سوره ي معارج: آيات 1 تا 3.
سوره ي رعد: آيه ي 24.
84 | ابوبکر | Iran - Tehran | ١٥:٤٥ - ٠٣ خرداد ١٣٩٤ |
اگر امامت به تعریف و برداشت شما درست باشد چرا یکی از مراجع بزرگ شما در قم آقای کمال حیدری امامت را اصلی از اصول دین و یا مذهب و یا حتی ضرورتی از ضروریات دین تشخیص ندادند؟ وقتی خود مراجع شما قبول ندارند چگونه ما قبول کنیم؟!!

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
این مسئله که امامت از اصول دین است یا از اصول مذهب، بین علماء اختلاف است و آیت الله حیدری نیز امامت را از اصول دین نمی داند نه اینکه امامت را از ضروریات دین نداند وی حتی عصمت را که بعد از اصل امامت بحث می شود، از ضروریات و از اعتقادات دانسته است
ومذهب أهل البيت (عليهم السلام)، من قبيل الاعتقاد بعصمة الإمام فإنّها من الأصول الاعتقادية في الإمامة عند مدرسة أهل البيت‏
التفقة في الدين، ص: 125
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
85 | آکو | Iran - Tehran | ٢٣:٥٧ - ٠٩ خرداد ١٣٩٤ |
13
 
1
پاسخ نظر
آفرین بر شما که غدیر را بهتر از سیدنا علی رض و سایر صحابه فهمیدید!!!!!!! چگونه است که معاصران و هم رکابان پیامبر ص غدیر را به معنای ذهنی شما نفهمیدند و شما بعد از 1500 سال خوب فهمیدید؟!! شخص سیدنا علی کرم الله وجهه در نهج البلاغه میفرمایند : والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه و لا فی الولایه اربه ...به خدا سوگند که من هیچ میل و رغبتی به خلافت و ولایت نداشتم. ...... و این قسم نشان دهنده این است که ایشان غدیر را به معنای شما نفهمیدند و الا ایشان که قسم دروغ یاد نمیکنند و نیز جایز نیست اگر این مقام الهی است ایشان بگویند من به آن رغبتی ندارم .

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اتفاقا برعکس نه تنها حضرت علي عليه السلام بلکه صحابه و حتي عمر بن خطاب نيز از عدير امامت و خلافت را فهميدند
مگر اين عمر نبود که گفت : بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي
اگر مولي در غدير به معني خلافت نبود چرا عمر امده و به حضرت علي (ع) تبريک گفت
اگر به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا به حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي (ع) است که تا حال بينشان محبتي نبوده است!!
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4952
مگر اين حضرت علي عليه السلام نبود براي خلافت خود به حديث غدير احتجاج کرد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4951
اگر غدير به معني خلافت نبود چرا حضرت به آن استناد مي کنند؟!!
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4951
اگر واقعا اين طور است چرا بعد از غصب خلافت، حضرت زهرا عليها السلام به غدير احتجاج مي کنند
أنسيتم قول رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسي عليهما السلام) متفق عليه .
وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحده من الفواطم تروي عن عمة لها .
نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهاني المديني أبو موسي (متوفاي581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1406 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد الرضي محمد عبد المحسن .
خيلي از صحابه نيز مي گفتند :فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا قال وتخلف علي وبنو هاشم والزبير وطلحة عن البيعة وقال الزبير لا أغمد سيفا حتي يبايع علي فقال عمر خذوا سيفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبيعة .
الكامل في التاريخ ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني (متوفاي630هـ) ج 2 ، ص 189 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي .
حال چطور شما اينها را ناديده گفته و فهم صحابه را زير سوال مي بريد؟!! آيا فهم شما از صحابه بهتر است؟!!!
اما در خصوص جمله «والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه» مخاطب اين جمله طلحه و زبير هستند آنهم بعد از به خلافت رسيدن حضرت. طلحه و زبير پس از بيعت با امام (ع) اعتراض كردند كه چرا در امور كشور با آنان مشورت نكرده و از آنان ياري نگرفته است و چرا به آنها حق زيادي نمي دهد که حضرت علي (ع) در پاسخ به اين اعتراض چنين فرمودند. امام در حقيقت خواست به آنها بفهماند که خلافت و امامت که شما به دنبالش هستيد و در پي رسيدن به مقاصد دنيوي هستيد و از من چيزي مي خواهيد که به شما بيشتر حق بدهم ، من چنين خلافتي را قبول نداشته و به آن رغبت ندارم
حضرت در اينجا به بعدي مادي خلافت اشاره دارد که حضرت به آن ميلي ندارد نه بعد الهي
حضرت علي (ع) بر اساس شواهد و قرائني كه در صدر كلامشان وجود دارد، بعد و جنبه مادي خلافت را نفي و انكار كردند و فرمودند من نسبت به بعد مادي و ثروت خلافت هيچ رغبتي ندارم.
در ضمن اگر واقعا اين چنين بود که حضرت بعد الهي خلافت را در نطر داشته باشند، در اين صورت چرا در فرازهاي ديگر مي فرمايد که خلافت حق من و اهل بيت است نه ديگران:
لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و اله) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّي بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلحَق التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَي أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَي مُنْتَقَلِهِ.
احدي از اين امت را با آل محمد (ص) مقايسه نتوان كرد آنان كه ريزه خوار خوان نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود. آنها اساس دينند و اركان يقين غلو كننده بايد به سوي آنان بازگردد، و عقب مانده بايد به آنان ملحق شود. ويژگيهاي ولايت و حكومت از آن آنها است، و وصيت پيغمبر (ص) و وراثت او در ميان آنان هم اكنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جائي كه از آنجا منتقل شده بود باز گرديده است.
نهج البلاغه صبحي صالح ص 47 قسمتي ازخطبه دوم.
و يا فرمودند: أنا أحق بهذا الأمر منكم . الامامة والسياسة الدينوري ج 1 ص 29
بنابراين تقطيع فرازي از سخنان علي (ع) و برداشتي نادرست از آن، خارج از انصاف و روش عالمانه است.
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6353
همچنين ما نيز از شما سوال داريم شما چرا اصرار بر اين داريد که ابوبکر خليفه است در حالي که فهم او از خلافت غير از آن چيزي است که شما داريد ابوبکر خود را لايق خلافت نمي دانست اما شما بر خلاف فهم او رفتار مي کنيد چرا؟؟؟
در روايات معتبر شما آمده است که ابوبکر گفت فَقَدْ وُلِّيتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ.
اي مردم من رهبر شما شده ام؛ ولي بهترين شما نيستم.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

86 | منو چهر از کردستان | Iran - Tabriz | ١٤:٣٠ - ٠٥ تير ١٣٩٤ |
28
 
36
پاسخ نظر
با سلام حضرت علی رض خلیفه چهارم ما است تمام

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در اينکه شما اعتقاد داريد حضرت علي عليه السلام خليفه چهارم هست، شکي نيست اما سوال اينجاست که پيامبر صلي الله عليه و آله ايشان را خليفه بعد از خود معرفي کردند پس چرا طبق سخن حضرت «خليفه من بعدي»رفتار نمي کنيد؟!!! آيا اين حرف شما سبقت بر پيامبر نيست که در قران نهي شده است؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |محمدزمانی|Iran - Shiraz |٠٠:٤١ - ٠٦ تير ١٣٩٤ |
5
 
6
آقا منوچهر
چرا خلیفه چهارم شما با دیگر خلفا اختلاف داشتند ؟؟؟ چگونه به شیوه متفاوت آنها عمل میکنید ؟؟؟ سند و دلیل عرض کنم خدمتتتتتتون؟؟/؟؟/////؟/؟
2 |مهرتابان|Iran - Tehran |١٠:٠٤ - ٠٦ تير ١٣٩٤ |
5
 
4
به نام خدا
جناب منوچهر ، جالبه که این نظر شما را عبدالله بن عمر و بخاری قبول نداشتند چون بخاری در 2 جا از عبدالله بن عمر نقل میکند که وی اعتقاد به برتری تنها 3 نفر بعد از رسول الله را داشته و بقیه را اساسا با یکدیگر مساوی می دانسته !
بخاری هم در تاریخش در 2 جا صحبت از خلفای بعد از رسول الله میکند ولی اصلا نامی از امیرالمومنین نمی برد بلکه آن دوران را دوران فتنه میداند.
با احترام
87 | محمد زمانی | Iran - Shiraz | ٠٠:٣٠ - ٠٦ تير ١٣٩٤ |
آقا منوچهر
بفرمایید چرا پیامبراسلام (ص) با آنکه کاملترین دین را آوردند اما جانشین نذاشتند ؟؟؟ در تاریخ های معتبر مثل تاریخ طبری- تاریخ ابن اثیر - تاریخ یعقوبی - مروج الذهب - بدایه النهایه میتوانید جانشین دیگرپیامبران راحتی ازحضرت آدم (شیث-انوش-قینان -مهلاییل-یرد-نوح سام -ارفخشد -شالخ-عابر-فالغ-ارغو -ساروغ - ناحور......) را ملاحظه و مطالعه بفرمایید چرا محمد مصطفی (ص) درحالیکه در تمامی غزوه ها جانشین انتخاب میکرد حتی غزوه خندق که از شهر بیرون نرفتند ویا برای سریه هایی چند فرمانده میگماشت تا در صورت صورت شهادت ,لشکر بی فرمانده نباشد علی (ع) را همراه خالد به یمن ماموریت داد وجعفر و عبداله بن رواحه به موته فرستاد....چرا ابوبکر این سنت را رعایت نکرد؟؟؟
88 | محمد زمانی | Iran - Shiraz | ٠٠:٤٣ - ٠٦ تير ١٣٩٤ |
آقا منوچهر جواب بدهید لطفا خواهشا بخاطر آخرت خودتان بخاطر حسابرسی خودتان خواهشا لطفا
1 |mohd|Iran - Ahvaz |١٠:٤٧ - ٠٥ مهر ١٣٩٥ |
1
 
1
آقای محمد زمانی تاریخ را ولش این آیه رو بچسب که بساط جانشینی رو لوله کرده - رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّـهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿النساء: ١٦٥﴾ پيامبرانى كه بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و حكيم است.
پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اولا: آيه در اين مقام نيست كه بگويد بعد از رسل حجت نيست بلكه مي خواهد به مردم بگويد ديگر بهانه اي ندارند . نه اينکه بگويد ديگر خدا هيچ حجتي عليه بندگانش نخواهد داشت . لذا گفته شده است که حجت ناس عليه خدا با حجت خدا عليه ناس فرق مي کند.
ثانیا: حجت بودن رسول اکرم (ص) براي ما (و مردم غير هم عصر رسول اکرم ص ) زماني معنا دارد که ايشان تا زمان ما امتداد داشته باشند و کسي که چنين مساله اي را درک مي کند، به لزوم امامت اعتراف کرده است و در اعتقاد شيعه امامت امتداد نبوت است و جدا از نبوت نيست مگر در دريافت وحي كه به امام وحي نمي شود
ثالثا: مساله امامت قبل از اينکه مساله حجت الهي بر بشر باشد، مساله رهبري است. و هر عقل سالمي مي فهمد که رهبري پيامبر (ص) براي زمان خودشان بوده و براي ما رهبري هم عصر خودمان لازم است که روايت متواتر لزوم شناخت امام در هر عصري بر اين مطلب دلالت مي کند. (در روايت مقبول شيعه و سني هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.)
رابعا: حجت الهي منحصر در پيامبر و امام نيست! هر برهان قاطع و روشني حجت الهي است. و هر روز ممکن است برهان هاي جديد بيان شود. هر عالم رباني اي مي تواند حجت الهي براي مردم پيرامون خود باشد. و خلاصه اينکه هر امري که به دين دعوت کند و جهل ها را مرتفع کند، حجت الهي شمرده مي شود و استمرار آن و تکثر آن مطلبي واضح و غير قابل انکار است.
پس آیه حجت بعد از پیامبر (ص) را نفی نمی کند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
89 | سهیل | United States - Clifton | ١٧:٥٢ - ٠٧ تير ١٣٩٤ |
سلام
این روایت کافی صحیحه؟ اگه صحیحه چون موافق عامه است حمل بر تقیه میشه؟
باب (حد المحارب) 1 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، وحميد بن زياد، عن ابن سماعة، عن غير واحد من أصحابه جميعا، عن أبان بن عثمان، عن أبي صالح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قدم على رسول الله قوم من بني ضبة مرضى فقال لهم رسول الله صلى الله عليه وآله: أقيموا عندي فإذا برئتم بعثتكم في سرية، فقالوا: أخرجنا من المدينة فبعث بهم إلى إبل الصدقة يشربون من أبوالها ويأكلون من ألبانها فلما برئوا واشتدوا قتلوا ثلاثة ممن كانوا في الإبل فبلغ رسول الله صلى الله عليه وآله فبعث إليهم عليا عليه السلام فهم في واد قد تحيروا ليس يقدرون أن يخرجوا منه قريبا من أرض اليمن فأسرهم وجاء بهم إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فنزلت هذه الآية عليه " إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الأرض فسادا أن يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم وأرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض [1] " فاختار رسول الله صلى الله عليه وآله القطع فقطع أيديهم وأرجلهم من خلاف.

با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اين روايت بايد گفته شود که از آنجا که در اين روايت مسئله اجراي حدود به صورت مساوي براي همه اين افراد در روايت، ذکر شده است لذا برخي از فقهاي شيعه اين روايت را موافق عامه دانسته و قبول نمي کنند چون در روايات شيعه حکم هر کسي مثلا محارب، دزد و غيره با هم فرق دارد و از آيه«ِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ..» تخيير را استفاده نمي کنند
همچنانکه آيت الله گلپايگاني در اين خصوص گويد:
أما رواية أبي صالح فهي - مضافا إلى ضعف سندها - يمكن حملها على أنها قضية في واقعة لا يعلم وجهها ، فيحتمل أن يكون عدم قتل النبي صلى الله عليه وآله لهم - مع أنهم كانوا قاتلين لثلاثة أنفس - لأجل مصالح هامة قد خفيت عينا مضافا إلى أنها موافقة للعامة القائلين بمساواة الحدود الأربعة لجميع أقسام المحاربين والله العالم
تقريرات الحدود والتعزيرات - تقرير بحث الگلپايگاني ، لمقدس - ج 2 ص 28
در تفاسير شيعه نيز به اين مسئله اشاره شده است
در تفسير نمونه چنين بيان شده است:
آيا مجازاتهاى چهارگانه فوق جنبه تخييرى دارد يعنى حكومت اسلام هر كدام از آنها را درباره هر كسى صلاح ببيند اجراء مى‏كند، و يا متناسب با چگونگى جرم و جنايتى است كه از آنها انجام گرفته؟ يعنى اگر افراد محارب دست به كشتن انسانهاى بى‏ گناهى زده‏ اند مجازات قتل براى آنها انتخاب مى‏شود و اگر اموال مردم را با تهديد به اسلحه ببرند انگشتان دست و پاى آنها قطع مى‏شود و اگر هم دست به آدم‏كشى و هم سرقت اموال زده باشند اعدام مى‏شوند و جسد آنها براى عبرت مردم مقدارى به دار آويخته مى‏شود و اگر تنها اسلحه به روى مردم كشيده ‏اند بدون اينكه خونى ريخته شود و يا سرقتى انجام گيرد به شهر ديگرى تبعيد خواهند شد، شك نيست كه معنى دوم به حقيقت نزديكتر است، و اين مضمون در چند حديث كه از ائمه اهل بيت ع نقل شده وارد گرديده است
درست است كه در پاره‏اى از احاديث اشاره به مخير بودن حكومت اسلامى در اين زمينه شده است ولى با توجه به احاديث .. منظور از تخيير اين نيست كه حكومت اسلامى پيش خود يكى از اين چهار مجازات را انتخاب نمايد و چگونگى جنايت را در نظر نگيرد زيرا بسيار بعيد به نظر مى‏رسد كه مسئله كشتن و به دار آويختن همرديف تبعيد بوده باشد، و همه در يك سطح
آيا مجازاتهاى چهارگانه فوق جنبه تخييرى دارد يعنى حكومت اسلام هر كدام از آنها را در باره هر كسى صلاح ببيند اجراء مى‏كند، و يا متناسب با چگونگى جرم و جنايتى است كه از آنها انجام گرفته؟ يعنى اگر افراد محارب دست به كشتن انسانهاى بى‏گناهى زده‏اند مجازات قتل براى آنها انتخاب مى‏شود و اگر اموال مردم را با تهديد به اسلحه ببرند انگشتان دست و پاى آنها قطع مى‏شود و اگر هم دست به آدم‏كشى و هم سرقت اموال زده باشند اعدام مى‏شوند و جسد آنها براى عبرت مردم مقدارى به دار آويخته مى‏شود و اگر تنها اسلحه به روى مردم كشيده‏اند بدون اينكه خونى ريخته شود و يا سرقتى انجام گيرد به شهر ديگرى تبعيد خواهند شد، شك نيست كه معنى دوم به حقيقت نزديكتر است، و اين مضمون در چند حديث كه از ائمه اهل بيت ع نقل شده وارد
تفسير نمونه، ج‏4، ص: 361
علامه طباطبايي نيز در اين خصوص گويد:
و إنما تبينها السنة و سيجي‏ء أن المروي عن أئمة أهل البيت ع أن الحدود الأربعة مترتبة بحسب درجات الإفساد كمن شهر سيفا فقتل النفس و أخذ المال أو قتل فقط أو أخذ المال فقط أو شهر سيفا فقط على ما سيأتي في البحث الروائي التالي إن شاء الله
الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 32
تنها سنت است كه اجمال آيه ( در خصوص حدود) را رفع و ابهامش را بيان مى‏ كند ... از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده كه حدود چهارگانه يعنى قتل و دار زدن و قطع عضو و تبعيد بر حسب درجات افساد رتبه‏ بندى شده است، مثلا كسى كه شمشير بكشد و كسى را بكشد و مالى را ببرد، با كسى كه فقط كسى را بكشد و مالى را نبرد، و يا به عكس تنها مالى را بدزدد و كسى را نكشد و يا تنها شمشير بكشد ولى نه كسى را بكشد و نه مالى را ببرد فرق دارد،
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
90 | محمد زمانی | Iran - Shiraz | ١٦:٣٠ - ٠٨ تير ١٣٩٤ |
منتظر آقا منوچهر هستم
91 | مجتبی | United States - Fremont | ١١:٢٣ - ١٢ تير ١٣٩٤ |
سلام
ایا هیچ کدوم از علما اهل سنت کلمه مولی را به معنی دوست معنی کرده ؟
..............................
یه سوال دیگر
باید جمله رو از روی سیاق سخن معنی کرد
بعد از این که پیامبر می گوید حضرت علی (ع) جانشین من هست در مورد دشمنی با او حرف میزند ایا طبق این دلیل مولی به معنی دوست نمیشود ؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290
ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند
نسفي گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم
تفسير النسفي ج 3 ص 297
قاري نيز گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297
در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5147
با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!!آيا مي شود اين همه قرائن را ناديده گرفت و حمل بر معناي دلخواه حمل کرد لذا سياق را هم در نظر بگيريد بايد اول جمله را در نظر گرفت به معني سرپرستي است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
92 | منوچهر از کردستان | Iran - Hashtrud | ١٣:٠٢ - ١٧ تير ١٣٩٤ |
32
 
26
پاسخ نظر
با سلام برادر وخواهر شیعه من ما اهل سنت اعتقاد دارم که حضرت علی رض خلیفه چهارم ما اهل سنت است ما اعتقاد ندارم که حضرت علی رض خلیفه اول ما باشد تمام
93 | شیعه مولا علی. | Iran - Tehran | ١٩:١١ - ٠٩ مهر ١٣٩٤ |
سلام در جواب برادر منوچهر که گفتند حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند نه به عنوان خلیفه اول . خب با احترام باید عرض کنم قبول نداشته باشید هیچ تاثیری حقیقت ماجرا ندارد . به نظرم شما تحقیق این بخش را کامل مطالعه نکرده اید و فقط امدید نظر بدهید . به فرض کسی بیاید و از اساس حادثه کربلا را انکار کند خب انکار کند تاثیری در حقیقت ماجرا ندارد پس شما چه بخواهید چه نخواهید چه قبول داشته باشید چه قبول نداشته باشید تاثیری در حقیقت ماچرا ندارد . تمام
1 |بيژن|Iran - Gorgan |١٩:٣٨ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
0
 
0
جناب شيعه
من هم با مطلعه شيعه ام و ام موروثي
ولي يك واقعيت رو نميتونم رد كنم كه : مولايمان كه از نظر علم و شجاعت از همه مردمان ديروز و امروز اولي تر بود , اينطوري كه ما كاسه داغتر از اش شده ايم و دشمن تراش , هيچگاه نبوده و در طول 25 سال نيز با انان همكاري و حسنين نيز در ركاب لشكريان انان بوده اند .
حالا بعد از 1400 سال دوباره ما داريم جنگ احزاب ديگري را پايه ريزي ميكنيم تا دوباره با مومن و برادر كشي تيشه به ريشه اسلام ميزنيم
پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
اگر واقعا این طور که شما می گویید حضرت علی علیه السلام رابطه اش با خلفاء خوب بود چرا آنها را دروغگو، گنهکار و خائن می دانست
عَنْ الزُّهْرِيِّ أَنَّ مَالِكَ بْنَ أَوْسٍ حَدَّثَهُ قَالَ أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَجِئْتُهُ حِينَ تَعَالَي النَّهَارُ قَالَ فَوَجَدْتُهُ فِي بَيْتِهِ جَالِسًا عَلَي سَرِيرٍ ... فجاء يرفا ... فَقَالَ هَلْ لَكَ فِي عَبَّاسٍ وَعَلِيٍّ قَالَ نَعَمْ فَأَذِنَ لَهُمَا ... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ...
صحيح المسلم كتاب الجهاد باب حكم الفئ ج5 ، ص 152، طبع : دارالفكر ـ بيروت
همكاري امام علي عليه السلام و همكاري شيعيان علي ـ عليه السلام ـ با دستگاه خلافت بالاخص در دوره خلافت عمر بخاطر قبول مشروعيت خلافت عمر نبود بلكه به خاطر اين بود كه عمر در كارها بيش از حدّ اشتباه مي كرد و از حضرت علي نظر مشورتي مي خواست و حضرت نيز چون مصلحت اسلام را اولي و مهم تر از مسائل شخصي و از دست رفتن حق خود مي ديد لذا نشر صحيح اسلام ناب و جلوگيري از خطرات احتمالي در انحراف اسلام، به ياران و اصحاب خود اجازه مي داد در امور به طور مستقيم شركت كنند . چنان كه وقتي كه سلمان فارسي خواست از سوي عمر به حكومت مدائن گماشته شود، وي پذيرش چنين مسئووليتي را منوط به اجازه حضرت علي عليه السلام نمود .با وجود اين كه امام خليفه نيست ولي ياران آن حضرت از وي دستور مي گيرند. و اين كه امام قبول مي كند هدفي جز سربلندي اسلام و پيشرفت آن ندارد.
اما در خصوص شرکت حسنين عليهما السلام بايد بگوييم در هيچ جنگي در دوران خلفا شرکت نکرده اندگزارشات تاريخي اي که از حضور حسنين عليهما السلام در برخي فتوحات خبر مي دهند مخدوشند. اين روايات به نقل طبري از ابن مدايني منتهي مي شود و سند اين خبر ضعيف است چون اولاً مرسل است و ثانياً در سند آن يک نفر مجهول(حنش بن ملک تغلبي) و يک نفر کذاب متروک الحديث(علي بن مجاهد) قرار دارد ابن حجر در مورد علي بن مجاهد مي گويد: «علي بن مجاهد بن مسلم القاضي الكابلي بضم الموحدة وتخفيف اللام متروك من التاسعة وليس في شيوخ أحمد أضعف منه» (تقريب التهذيب، ابن حجر العسقلاني الشافعي(852)، دار الرشيد سوريا 1406 ، الطبعة الأولى ، تحقيق محمد عوامة ج 1 ص 405) لذا اين روايت هيچ اعتباري ندارد.
http://www.valiasr-aj.com/persian/listnazaratall.php?startrec=21&bank=nazar
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
94 | بیژن | Iran - Gorgan | ١٩:٤٧ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
و خداوند برهرجه که نیاز دیروزو امروزو فرای مخلوق است را در قران بیان نموده و هیچ شک و شبهه ای دران نیست چون او کامل است .
ایا میتوانیم بگوییم کاش در مورد ولایت بعد از رسول نیز در سوره و ایه ای اشاره میفرمود تا مسلمین و مومنینین اینگونه متفرق نشوند و به هر چیز غیر او توسل نجویند ؟!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر اين چينن است که همه چيز با جزئيات در قران آمده است پس چرا نماز ميت در قرآن نيامده اصلا چرا تعداد رکعات نماز نيامده؟!! با آيه لتبين للناس چکار مي کنيد؟!! اين حرف که فقط قرآن چيزي را بخواهي ثابت کني چنين چيزي منافات با خود قرآن دارد مگر قران نگفته است: ماآتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»« آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد»حشر 7 آيا نبايد در کنار قرآن سنت نيز باشد؟
اينکه مي گوييد اي کاش در خصوص ولايت بعد از رسول صلي الله عليه و آله آيه مي بود تا مردم اختلاف نمي کردند سوال ما نيز اين است مگر چنين آيه اي ندرايم؟!!
مهم‌ترين آيه اي كه در قرآن كريم در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است آيه :إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، مي باشد حال اين ولايت چيست ؟ براي چه کسي است؟ بزرگان خودتان گفته اند مراد حضرت علي عليه السلام است
وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .
المواقف في علم الكلام ، ص 405 .
تمامي مفسرين جماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است .
و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند :
نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته .
شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .
[اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقیر نیازمند بخشید نازل شده است
با اين وجود شما هي بگوييد نيست!! در ضمن مگر در زمان انبياء در بين مردم نبودند آيا اختلاف نبود اصلا خود پيامبر صلي الله عليه و آله مگر حاکم نبود آيا در زمان ايشان اختلاف نبود؟!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
95 | سیدمجید | Iran - Qom | ٠٥:٠١ - ٣٠ شهریور ١٣٩٥ |
علی ولی الله
متن حديث
وَ خَلَّفَ فيكُمْ ما خَلَّفَتِ الاَْنْبِياءُ فى اءُمَمِها اِذْلَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً.
ترجمه حديث
پيامبر اسلام (ص ) در ميان شما جانشينى گذاشت كه همه پيامبران در امت هاى خود گذاشتند زيرا پيامبران مردم را هرگز بى سرپرست رها نكردند.
مرجع
نهج البلاغه ، ج 1، ص 35.
96 | سیدزاده | Iran - Tehran | ١٠:٣٥ - ٣١ شهریور ١٣٩٥ |
اگرها و چراهای غدیر خم!
ه مناسبت غدیرخم، به تامل نشستم؛ سوالاتی چند ذهنم را به خود مشغول كرد، اینك آن را برای خوانندگان و دانشمندان مطرح می‌كنم به امید آنكه پاسخی برای «چراهای» مطرح شده در مقاله بیابم تا به اشكال در «اگرهایی» كه مبنای آن است اذعان شود؛
1- اگر از نظر پیامبر صلی الله علیه وسلم علی خلیفه بلافصل است و در غدیرخم انتصاب او به طور رسمی اعلان شده است، پس چرا برای این امر برنامه‌ریزی دقیق و عمیق نکرد تا ابوبکر نتواند به راحتی و بدون این که از بینی کسی خون بیاید، خلافت را غصب کند؟! آیا پیامبر و علی اینقدر بینش سیاسی و كشف و الهام و فراست نداشتند كه حكومت نبوی مصادره می‌شود؟!
2- اگر امیرالمؤمنین فرمان خدا را بر خلافت خود یافته است، پس چرا شجاعت، شهامت و عدالت او اقتضا نکرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدالت خدا را جاری سازد؟!
3- اگر جریان غدیر خم مربوط به انتصاب حضرت علی است، پس چرا ایشان که دروازه حکمت و شهر علم نبوی هست، بیان حق را از وقت حاجت به تأخیر انداخت؟!
4- اگر علی خلیفه انتصابی بوده، پس چرا ابوذر، عمار، سلمان و امثال ایشان که در دین مداهنت نداشتند و در شأن آنان آمده است: «لا یخافون لومة لائم» اعتراض نکردند؟!
5- اگر خلافت علی انتصابی بوده، پس چرا خطاب به ابوبکر می‌گوید: غیر تو را اولی ندانیم، تو را پیامبر خدا بر امر دین ما پیش کرد، دیگر کی می‌تواند که تو را پس اندازد. اشاره به امامت ابوبکر در نماز جماعت به امر پیامبر است.
6- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا مدت بیست و پنچ سال در نمازهای فرض پنج گانه، جمعه و عیدین به سه خلیفه اقتدا می‌کرد و در این مدت خود را زبون و اسیر اهل باطل و نفاق قرار داد؟!
7- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا علی و قوم او (بنی هاشم ) که از نظر نیرو و جایگاه اجتماعی و مردمی به نسبت به ابوبکر و قوم او (بنی تیم) به مراتب قوی‌تر بودند، به پا نخواستند و از مصادره حكومت جلوگیری نكردند؟!
8- اگر موضوع «بلغ ما انزل الیک» معرفی علی به خلافت است، پس چرا پیامبر بلافاصله از نزول آن، آن را ذکر نکرد؛ زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت از پیامبر حکیم قبیح است؛
۹- اگر موضوع آیه بالا همان نصب سیاسی است، پس این آیات را که در آن به پیامبر دستور داده شده که در اداره دنیای مردم با آنان مشورت کند، چگونه توجیه می‌شود: «وشاورهم فی الامر ».«وأمرهم شوری بینهم»؟!
۱۰- اگر از نظر حضرت علی خلافت انتصابی است؛ پس در جای جای نهج البلاغه بر این تأکید می‌كند که حکومت سیاسی از طریق بیعت و رأی صورت می‌گیرد. به عنوان نمونه امیرالمؤمنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه می‌فرماید: مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت مرا پذیرفتند؛ پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن که غائب است نتواند کرده‌ی حاضران را نپذیرد. شوری از آن مهاجرین و انصار است؛ پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا در آن است.
1۱- اگر خلافت حضرت علی انتصابی است؛ پس چرا در عصر حكومتش آنجا که می‌خواهد از حق خود برای خلافت دفاع کند، بر ارزش‌ها و شایستگی‌های خودش تأکید می‌کند نه انتصاب؟! این كار و خطبه‌هایی نهج البلاغه نگرش ایشان را نسبت به حکومت بیان می‌دارد!
1۲- اگر از نظر حضرت علی، سه خلیفه پیش از او سخن پیامبر را به زمین زده اند و حکومت را غصب کرده‌اند، پس چرا همکاری‌های شگفت انگیز و مشفقانه‌ای با آن‌ها داشته است؟!
عبدالحکیم سیدزاده

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
پاسخ را به صورت ترتیب می آوریم:
ا- اولا تمام کارهای پیامبر صلی الله علیه و آله طبق دستور خدا و طبق وحی است ان هو إلا وحي يوحي برنامه غدیر نیز به فرمان خدا بوده است لذا اگر چنین اشکالی شود باید نعوذا بالله اول باید به خدا اشکال گرفت ثانیا: طبق برنامه خدا قرار بود انبیاء حاکم در زمین بشوند و مردم همه هدایت بشوند آیا این اتفاق افتاد! آیا می شود گفت خدا برنامه ریزی دقیق نکرده است
2- امامت امر الهی است و به دست مردم نيست اما نکته اي که بايد در اينجا به آن دقت کرد اين است که امامت الهي با خلافت ظاهري بر مردم فرق دارد ؛امامت امري الهي است که خلافت ظاهري بر مردم يکي از شئون آن است لذا اگر مردم حتي خلافت ظاهري امام را نپذيرفتند، اين دليل امام نبودن امام نيست مردم چه بخواهند يا نخواهند امام از طرف خدا امام است لذا اگر مردم امام را به عنوان خليفه ظاهري قبول نکنند و با او بيعت نکنند در اين صورت خلافت و حکومت ظاهري امام ديگر نيست نه امامت منصوص از طرف خدا
مگر پیامبر (ص) خلیفه الهی نبود پس چرا در مکه کاری نکرد و شمشیر بر دست نگرفت تا کفار را یک تنه نابود کند و خود حاکم بشود مگر نمی توانست چرا این کار را نکرد!! مگر شجاعت ایشان از شجاعت حضرت علی بیشتر نیست!!! اگر حضرت علی علیه السلام نجنگید طبق سیره و گفتار پیامبر (ص) بود
اتفاقا از آنجا که پيامبر صلي الله عليه و آله مي دانست که حق حکومت و خلافت ظاهري به حضرت علي(ع) نمي رسد لذا حضرت علي عليه السلام را امر به صبر کرد و حضرت نيز طبق دستور پيامبر (ص)عمل کرد. احمد بن حنبل روايتي را در اين خصوص چنين نقل مي کند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني محمد بن أبي بَكْرٍ المقدمي ثنا فُضَيْلُ بن سُلَيْمَانَ يَعْنِى النميري ثنا محمد بن أبي يحيى عن إِيَاسِ بن عَمْرٍو الأسلمي عن علي بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إنه سَيَكُونُ بعدي اخْتِلاَفٌ أو أَمْرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ السِّلْمَ فَافْعَلْ . مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 90
هيثمي در خصوص سند اين روايت گويد: رواه عبدالله ورجاله ثقات . مجمع الزوائد ج 7 ص 234
حال اگر حضرت صبر نمی کرد شما اشکال نمی کردید که چرا حضرت علی (ع) از فرمان پیامبر (ص) و سیره ایشان سرپیچی کرد؟!!!
3- کسی که این اشکال را کرده است اگر از منابع خود آگاه بود چنین حرفی نمی زد امام علی علیه السلام نه تنها در زمان خلفا بلکه در زمان خود پیامبر (ص) نیز حقانیت و امام بودن خود را برای مردم بیان کرده و ثابت کرده است
وعن ابن عباس أن عليا كان يقول في حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الله عز وجل يقول ) أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم ( والله لا ننقلب على أعقابنا بعد إذ هدانا الله تعالى والله لئن مات أو قتل لأقاتلن على ما قاتل عليه حتى أموت والله إني لأخوه ووليه وابن عمه ووارثه فمن أحق به مني رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح
مجمع الزوائد ج 9 ص 134
حال مردم قبول نکردن حضرت آیا به اجبار می تواند آنها را وادار به قبول خلافت بکند؟!!! خدا خواسته است مردم معصیت نکنند اما مردم گوش نمی دهند آيا مي شود گفت مردم در کار خدا خلل ايجاد کردند؟! ارداه خدا بر اين بود که پيامبر اسلام در مکه نيز حکومت داشته باشد اما نشد آيا در اراده خدا مشکلي ايجاد شد؟!
4 - چطور می گویید امثال سلمان و ابوذر اعتراض نکردند نه تنها آنها بلکه بیش از 30 تن از صحابه و قبایل فراوان با ابوبکر بیعت نکرده و اعتراض کردند
تخلّف عن بيعة أبي بكر قوم من المهاجرين والأنصار ، ومالوا مع علي بن أبي طالب ، منهم : العباس بن عبد المطلب ، والفضل بن العباس ، والزبير بن العوام بن العاص ، وخالد بن سعيد ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسي ، وأبو ذر الغفاري ، وعمار بن ياسر ، والبراء بن عازب،وأبي بن كعب .
تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 124، ناشر: دار صادر – بيروت.
5- اما اينکه گفته شده است امام علي (ع) خلافت ابوبکر را اولی مي دانستند هرگز چنين نبوده است؛ زيرا حضرت علي عليه السلام ابوبکر و عمر را دروغگو و گنه‏كار ونيرنگ‏باز مى‏ دانست ؛ « فلمّا توفّي رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلّم - قال أبو بكر : أنا وليّ رسول اللّه ، فجئتما . . . فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . ثمّ‏توفّي أبوبكر فقلت : أنا وليّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه عليه وسلّم - ووليّ أبي بكر ، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً » صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 152 ، كتاب الجهاد ، باب 15 ، حكم الفئ حديث 49 . .
در اين صورت چگونه امکان دارد حضرت خلافت آنها را قبول کرده و بپسندد آيا اين حرف که امام علی آنها را لایق خلافت می دانست، توهين به حضرت علي عليه السام نيست که ايشان را متهم به حمايت از خائن و دروغگو، و گنکار بکنند!!
اگر واقعا حضرت علي عليه السلام سيره شيخين را مي پسنديد، چرا در روز شوراي ششه نفره وقتي سه بار به حضرت پشنهاد دادند كه بر طبق سنت ابوبكر و عمر رفتار كند تا با او بيعت كنند ، حضرت با قاطعيت تمام رد نموده و اعلام کرد معيار و ملاك حكومت من فقط كتاب خدا و سنّت پيامبر است و با وجود اين دو ، نيازى به ضميمه كردن سيره ديگرى نيست.
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5146
6- اولا: حضرت نماز خود را پشت سر ابوبکر فرادا مي‌خواند هر چند به ظاهر اقتدا بود
ثُمَّ قَامَ وَ تَهَيَّأَ لِلصَّلَاةِ، وَ حَضَرَ الْمَسْجِدَ، وَ صَلَّى‏ لِنَفْسِهِ خَلْفَ أَبِي بَكْرٍ، وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِجَنْبِهِ‏ وَ مَعَهُ السَّيْفُ، فَلَمَّا جَلَسَ أَبُو بَكْرٍ لِلتَّشَهُّدِ نَدِمَ عَلَى مَا قَالَ وَ خَافَ الْفِتْنَةَ، وَ عَرَفَ شِدَّةَ عَلِيٍّ وَ بَأْسَهُ، فَلَمْ يَزَلْ مُتَفَكِّراً لَا يَجْسُرُ أَنْ يُسَلِّمَ، حَتَّى ظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ سَه
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏29 ؛ ص133
ثانیا: البته به اين نکته نيز بايد توجه داشت که اهل سنت نماز خواندن پشت سر فاسق را جايز مي‌دانند يعني حضرت علي عليه السلام که شيخين را اثما کاذبا مي‌دانست باز نمازش پشت سر آنها ايرادي ندارد همچنانکه پسر عمر پشت سر حجاج فاسق نماز خواند و اهل سنت به اين جريان بر اشکال نداشتن اقتدا به آنها استدلال مي‌کنند
همچنانکه شافعي اين نماز را کافي دانسته اسنت
إِنَّمَا صَحَّتْ لِمَا رَوَاهُ الشَّيْخَانِ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ كان يُصَلِّي خَلْفَ الْحَجَّاجِ قال الشَّافِعِيُّ وَكَفَى بِهِ فَاسِقًا
أسنى المطالب في شرح روض الطالب ج 1 ص 219
با این وجود کسی که این اشکال را کرده است از مبانی فقهی خود نیز غافل است!!
7 - قبلا نیز گفتیم که رسالت پیامبر (ص) الهی بود و در مکه نیز جایگاه ویژه ای داشت و حتی به او محمد امین می گفتند پس چرا قیام نکرد و مردم از او حمایت نکردند و قریش را نابود نکردند مهمترين علت سکوت ( عدم قيام) حضرت علي عليه السلام که در منابع اهل سنت و شيعه به آن اشاره شده است، بخاطر عدم اختلاف در اسلام و عدم برگشت مردم به کفر بود
بلاذري در اين خصوص مي نويسد:
مخافة الفرقة؛ لقرب عهد الناس بالكفر والجاهلية، حضرت علي عليه السلام فرمود:بخاطر ترس از تفرقه بين مردم بود که نزديک به عهد جاهليت و کفر بودند
أنساب الأشراف ج 1 ص 319
8- آیه ابلاغ در غدیر نازل شده است
أخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.
آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» در غدير خم بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم و در شأن [حضرت] علي بن ابي طالب [عليهما السلام ] نازل شده است.
الدر المنثور، ج 2، ص 298 ـ عمده القاري، عيني، ج 18، ص 206 ـ أسباب نزول الآيات، واحدي نيشابوري، ص 135 ـ شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 1، ص 250 ـ فتح القدير، شوكاني، ج 2، ص 60 ـ تفسير آلوسي، ج 6، ص 193.
در ضمن پیامبر (ص) مامور است هر جا که خدا فرمان بدهد انجام میدهد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4949
9-استدلال به آيه امرهم شوري بينهم و آیه دیگر با مباني کسانی که چنین اشکال می کنند که باید امامت شورایی باشد تعارض دارد؛ زيرا در کتب مهم و مورد اعتماد اهل سنت رواياتي نقل شده است که خلافت را امر الهي مي داند نه شواريي. خوب است به اين روايت توجه کنيد تا بطلان استدلال به آيه شوري را ببيند:
عن ابن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ وَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ. فَأَقْبَلَ إليه رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ فقال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ الله وَإِنِّي لَأَرَاكَ الذي أُرِيتُ فِيكَ ما رأيت
ابن عَبَّاسٍ رضى الله عنهما گفت: مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پيروى مى‌كنم، او با افراد فراوان از قبيله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلى الله عليه وسلم به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالى كه در دستشان تكه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: اگر اين تكه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى ديد و اگر پشت كنى (و اسلام نياوري) قطعا خداوند تو را خوار خواهد كرد و من عاقبت تو را شوم مى‌بينم.
صحيح البخاري - کتاب المناقب - باب علاماة النبوة في الإسلام - ح 3374
طبق اين روايت صحيح خلافت بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله امر الهي است نه به انتخاب مردم والا نبايد پيامبر چنين استدلال مي کرد
همچنين اگر آيه ي وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ دلالت بکند که تعيين خليفه بايد به وسيله ي شوري باشد ، خلافت عمر نا مشروع مي شود زيرا تنها با نص ابوبکر خليفه شد. قيل لعمر: ألا تستخلف؟ قال: إن أستخلف فقد أستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم
به عمر گفته شد: آيا نمي‌خواهي خليفه معين كني؟ گفت:اگر خليفه معين كنم،أبو بكر كه بهتر از من بود نيز خليفه معين كرده بود و اگر خليفه معين نكنم،رسول الله (ص) كه بهتر از من بود نيز خليفه معين نكرده بود.
صحيح البخاري - كتاب الأحكام - باب الإستخلاف - ح 6705
و نيز خلافت عثمان نا مشروع مي شود زيرا او هم با نص عمر ولي با ظاهر سازي به خلافت رسيد:و نيز خلافت خود ابوبکر نامشروع مي شود زيرا در به خلافت رسيدن او خبري از شوري و اجماع نبود
بنابراين آيه شوري دلالت بر امر خلافت ندارد بلکه مراد آيه مشورت درباره اموري در بين خود مردم است نه خلافت
لذا ديگر جاي بحث اين نمي ماند که بياييم اجماع و شورا را در باره خلافت مطرح کنيم اصلا مردم در مقابل خداوند چه کاره هستند که بيايند، خليفه تعيين کنند؛ چون خلافت الهي است و به دست مردم نيست و تنها مردم وظيفه دارند که با اين خليفه بيعت کرده و گوش به فرمان او باشند همچنانکه مردم جمع شدند و با حضرت علي عليه السلام که خليفه خدا بود، بيعت کردند نه اينکه حضرت را انتخاب کرده باشند
10- در مورد کلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نامه ششم نهج البلاغه كه فرمودند:« إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُم ...»‏، مخاطب حضرت علي عليه السلام در اين کلام، معاوية بن ابي سفيان است، کسي که به نظريه نصّ اعتقادي ندارد، ولي سيره خلفاي قبل از اميرالمؤمنين(عليه السلام) را در ظاهر قبول دارد، بخاطر هميمن حضرت عليه السلام از باب اين که با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهي به اعتقادهاي خودش استدلال مي شود، با معاويه از همين راه استفاده مي کند و در حقيقت مي فرمايد: اگر تو معتقد به بيعت هستي و مي گويي که بيعت به حکومت مشروعيت مي دهد، مگر من کسي نيستم که مردم با من بيعت کردند...؟ بنابراين در اين كلام تاييدي براي خلافت خلفاي گذشته ديده نمي شود؛ زيرا در نظر شيعه امامت و جانشيني پيامبر صلي الله عليه واله بايد با نص الهي باشد و انتخاب خليفه به دست مردم نيست. در حقيقت اين مناظره حضرت با معاويه شبيه همان مناظره ابراهيم با بت پرستان است . شيوه اي که حضرت ابراهيم(ع) در برخورد با مخاطبان خود انتخاب کرد، استفاده از باورهاي نادرست آنان و تنظيم استدلال خويش با مبنا قرار دادن همان باورها بود، زيرا طرف مقابل، خود و تمام جهان آفرينش را آفريدۀ بت ها مي دانست. بت هايي که توان دفاع از خود را نداشته و با ضربات ابراهيم(ع) درهم شکسته شدند! امير المؤمنين(ع) نيز در نامه اي به معاويه، باورهاي نادرست معاويه را مبناي استدلال خويش قرار داده و حرف او را باطل كرد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6345
11- بارها حضرت علی علیه السلام به منصوب بودن خلافت خود و جریان غدیر احتجاج کرده است
. احمد بن حنبل در مسندش مي نويسد :
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِي أَبِي حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ سَعِيدَ بْنَ وَهْبٍ قَالَ نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ فَقَامَ خَمْسَةٌ أَوْ سِتَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ -صلي الله عليه وسلم- فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- قَالَ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ » .
مسند احمد ، ج 5 ، ص 366 ، ح 23808 .
سعيد بن وهب گويد : حضرت علي عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخني در حق من از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام پنج تن و يا شش تن برخاستند و گواهي دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند، خطاب به مردم فرمود:
هر كس من مولاي او هستم ، اين علي نيز مولاي اوست
هيثمي بعد از نقل روايت مي گويد :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح .
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4951
مگر غیر این است که خلیفه باید دارای لیاقت و شایستگی هایی باشد تا به عنوان خلیفه از طرف خدا انتخاب بشود لذا حضرت خطبه نهج البلاغه ملاک برای حاکم بودن را بیان کرده است در حالی که خلفای اهل سنت هیچ کدام از آنها را نداشتند
أيها الناس! إن أحق الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و أعلمهم بأمر الله فيه.
اي مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت، كسي است كه در تحقّق حكومت نيرومندتر و در آگاهي از فرمان خدا داناتراست
حضرت علی علیه السلام می فرمود:أنا أحق بهذا الأمر منكم . الامامة والسياسة الدينوري ج 1 ص 29
اما ابوبکر خود را شایسته خلافت نمی‌دانست
12- همكاري امام علي عليه السلام و همكاري شيعيان علي ـ عليه السلام ـ با دستگاه خلافت بالاخص در دوره خلافت عمر بخاطر قبول مشروعيت خلافت عمر نبود بلكه به خاطر اين بود كه عمر در كارها بيش از حدّ اشتباه مي كرد و از حضرت علي نظر مشورتي مي خواست و حضرت نيز چون مصلحت اسلام را اولي و مهم تر از مسائل شخصي و از دست رفتن حق خود مي ديد لذا نشر صحيح اسلام ناب و جلوگيري از خطرات احتمالي در انحراف اسلام، به ياران و اصحاب خود اجازه مي داد در امور به طور مستقيم شركت كنند . چنان كه وقتي كه سلمان فارسي خواست از سوي عمر به حكومت مدائن گماشته شود، وي پذيرش چنين مسئووليتي را منوط به اجازه حضرت علي عليه السلام نمود .با وجود اين كه امام خليفه نيست ولي ياران آن حضرت از وي دستور مي گيرند. و اين كه امام قبول مي كند هدفي جز سربلندي اسلام و پيشرفت آن ندارد.
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5148
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
97 | غدیر | United States - Washington | ١٤:٤١ - ٠١ مهر ١٣٩٥ |
سلام
مخالفین شبهه می کنند چرا در قرآن از بیعت رضوان و بیعت نساء اومده ولی از بیعت غدیر که شیعه میگه از اون بزرگتره چیزی گفته نشده

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اولا: در غدیرخم موضوع اصلی نزول آیه ی ابلاغ و اکمال بوده است، اعلان اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت خدای متعال از دین اسلام به واسطه ی امامت و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است. این چیزی است که اقتضای نزول آیه را داشته و عید بودن این روز و شرافت آن بر سایر اعیاد نیز از این جهت بوده؛ نه از جهت بیعت مردمی که بعد از مدت کوتاهی گروه زیادی از انان بیعت خویش را نقض نمودند. بیعت کردن در مرحله بعد آنهم برای پیمان بستن برای اطاعت بوده است لذا موضوع اصلی در غدیر مسئله اثبات و اعلان ولایت حضرت علی علیه السلام بوده است نه بیعت لذا آیات نیز درباره ولایت و اکمال دین که مسئله مهمتر است نازل شده است اما در مسئله بیعت رضوان و بیعت زنان خود بیعت موضوعیت داشته است مسئله ، مسئله یاری پیامبر آنهم در آن بحران که یار آنچنانی نداشت
ثانیا: در ضمن مگر تمام پیامبران که که نبی شدند مردم با آنها بیعت کرده و یا بیعت به نبوت آنها مشروعیت داده است؟!!!
ثالثا: در قرآن وجوب خیلی از چیزها مانند نماز میت نیامده است اما در مقابل چیزهای مستحبی آمده است آیا این دلیل بر اهمیت مستحبی بر واجب است!!!قرار نیست همه چیز در قرآن بیاد والا قران نمی فرمود لتبین للناس
رابعا: صرف بیعت مردم در صورتی که این بیعت ادامه نداشته باشد و زیر بیعت خود بزنند چه فایده ای دارد!! در برخی از بیعتها، بیعت بر عدم فرار در جنگ بستند اما پیمان شکستند این بیعت چه برای بیعت کنند دیگر چه ارزشی دارد!!!
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
98 | حق علی | Iran - Neyshabur | ٠٩:٠٨ - ٠٣ مهر ١٣٩٥ |
سلام علیکم
لطفا این متن ماتریدی در کتاب التوحید را ترجمه کنید
اما بعد فانا وجدناالناس مختلفی المذاهب فی النحل فی الدین متفقین علی اختلافهم فی الدین علی کلمة واحدة ان الذی هو علیه حق والذی علیه غیره باطل علی اتفاق جملتهم من ان کلا منهم له سلف یقلد فثبت ان التقلید لیس مما یعذر صاحبه لاصابة مثله ضده علی انه لیس فیه سوی کثرة العدد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
این جمله بیانگر این مطلب است که ما مردم را چنین یافتیم که با توجه به اختلافشان در مسئله مذهب در دین اما با این همه اختلاف در دین در یک چیزی با هم متفق و هم نظرند با توجه به اینکه هرکدام آنچه خود به آن رسیده را حق و طرف مقابل را بر باطل بداند، بر اینکه همه یک سلفی داند که از او تقلید می شود، اتفاق دارند البته ثابت شد که تقلید چنین نیست که صاحب آن یعنی تقلید کنند را معذر قرار بدهد( یعنی اینکه فکر کند فقط تقلید او حق و همه چیز از گردن او ساقط است) چون طرف مقابل او نیز چنین راهی را رفته است مگر اینکه کسی دلیل و حجت شرعی داشته باشد که مقلد او در ادعایش راست گفته باشد
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
 [1] [2] [3]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب