2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
تكفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الكلباني امام جمعه مسجد الحرام 2
کد مطلب: ٥٥٥٩ تاریخ انتشار: ٣١ ارديبهشت ١٣٨٨ تعداد بازدید: 6023
سخنراني ها » وهابیت
تكفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الكلباني امام جمعه مسجد الحرام 2

تکفیر شیعه و مخالفت با نص قرآن و سنت پیامبر و جمهور فقهاء و متکلمین اهل سنت
پاسخ به شبهات 88/02/31

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 31 / 02 / 88

استاد حسيني قزويني

...

اوج تكفير شيعه، از قرن هفتم و توسط ابن تيميه شروع شد و به تدريج تا قرن 12 هجري ادامه يافت كه وهابيت بر سر كار آمدند و اولين حكومت خود را در سال 1157 هجري در عربستان سعودي نزديك رياض در منطقه نجد در شهر درعيه اعلام كردند. آنها، نه تنها شيعه را، بلكه تمام فِرَق اسلامي را محكوم به كفر كردند. حتي خود نوه محمد بن سعود ـ عبد العزيز بن سعود ـ اعلام كرد:

مادامي كه علماي اهل سنت در صحنه هستند و داعيه نشر شريعت اسلام را دارند، ما نمي توانيم فرهنگ وهابيت را منتشر كنيم. اگر بخواهيم فرهنگ وهابيت را تا قلب بغداد برسانيم، بايد تمام علماي اهل سنت را از لب شمشير بگذرانيم.

دريادار سرتيپ ايوب صبري ـ سرپرست نيروي دريايي دولت عثماني ـ در كتاب الوهابيون مي گويد:

در سال 1218 هجري كه خواستند مكه را تصرف كنند، انبوهي از علماي اهل سنت را بدون كوچك ترين گناهي كه براي آنها اثبات كنند، قتل عام كردند.

سابقه تكفير، ارتباطي به خلفاء راشدين ندارد. تعداد اندكي از افراد كه فريب وهابيت را خورده اند، اين قضيه را مطرح كرده اند.

ما در جلسه گذشته، فهرستي از جواب هاي خودمان را به كلباني مطرح كرديم و وعده داديم كه در اين هفته به تفصيل در اين زمينه سخن بگوييم.

نكته اول:

اين تكفيري كه آقايان وهابي دارند، به ويژه تكفير آقاي كلباني ـ امام جماعت مسجد الحرام ـ ، مخالف نصَ صريح قرآن است:

وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَي إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا

سوره نساء/آيه94

قرآن مي گويد اگر كسي آمد گفت من مسلمان هستم، حق نداريد به او برچسب تكفير بزنيد.

بزرگان اهل سنت مانند سيوطي و ابن كثير و هيثمي، روايات متعددي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ذيل اين آيه آورده اند كه كسي كه شهادتين را بر زبان جاري مي كند، ولو اين كه بدانيم قلبا مسلمان نيست، اموال و ناموس و جان او در مأمن قرار داده شده است.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص200 ـ تفسير ابن كثير، ج1، ص552 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج7، ص9

نكته دوم:

تكفير اين آقايان، مخالف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. صحيح بخاري نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

لا يرمي رجل رجلا بالفسوق و لا يرميه بالكفر ألا إرتدت عليه إن لم يكن صاحبه.

اگر فردي، ديگري را متهم به فسق و كفر كند، اين فسق و كفر، به خودش برمي گردد.

صحيح بخاري، ج7، ص84، حديث6045 ـ مسند احمد، ج5، ص181

در روايت ديگري از عبد الله بن عمر نقل مي كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

كفوا عن أهل لا إله الا الله لا تكفروهم بذنب، من أكفر أهل لا إله الا الله فهو إلي الكفر أقرب.

اهل لا إله الا الله را تكفير نكنيد. كسي كه اهل لا إله الا الله را تكفير كند، خودش به كفر نزديك تر است.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص106 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص211 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص275

اگر اين روايت را ملاك قرار بدهيم، خود آقاي كلباني، زيبنده تر است براي تكفير؛ نه علماء شيعه.

نكته سوم:

اين تكفير، مخالف گفتار جمهور فقهاء و متكلمين اهل سنت است. قاضي عضد الدين ايجي مي گويد:

جمهور المتكلمين و الفقهاء علي أنه لا يكفّر أحد من أهل القبلة.

جمهور متكلمين و فقهاء اهل سنت بر اين عقيده هستند: كسي كه رو به قبله نماز مي خواند، كسي حق تكفير او را ندارد.

المواقف للإيجي، ج3، ص560

نكته چهارم:

بنده كمتر ديده ام كه به اين نكته اي كه عرض مي كنم، توجه شود، مگر مرحوم شرف الدين (ره) و حضرت آيت الله العظمي سبحاني و جاي دارد كه اينها را مانند حمد و سوره حفظ كنيم و اگر روي اينها، 200 ساعت مطالعه داشته باشيم، مي ارزد و يكي از پاسخ هاي محوري ماست در پاسخ به شبهات و هجمه به وهابيت. اين نكته، قاعده حمل بر صحت است. در روايات ائمه (عليهم السلام) داريم:

اگر عملي از برادرت سر زد، اگر امكان اين هست كه آن را حمل بر صحت كني، حمل بر غير صحت نكن.

ضع أمر أخيك علي أحسنه.

الكافي للكليني، ج2، ص362 ـ الأمالي للصدوق، ص380

حتي در روايت داريم كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

اگر يك عمل خلافي را از برادر ديني ات ديدي، تا 70 بار توجيه كن تا خودت را قانع كني و اگر نتوانستي خودت را قانع كني، خودت را مذمت كن كه چرا نسبت به برادرت، گمان بد و سوء ظن داري.

همين تعبير را با مقداري تندتر، خود اهل سنت دارند. محمد عبده مي گويد:

إذا صدر قول قائل يحتمل الكفر من مائة وجه و يحتمل الإيمان من وجه واحد، حمل علي الإيمان و لا يجوز حمله علي الكفر.

اگر از زبان كسي، سخني خارج شود و شما صد احتمال بدهيد كه از اين سخن، بوي كفر مي آيد، ولي يك احتمال بدهيد كه بوي ايمان مي آيد، شما موظف هستيد كه آن را حمل بر ايمان كنيد، نه حمل بر كفر.

الإسلام و النصرانية، ص55، چاپ قاهره

هم چنين آقاي امام غزالي در كتاب الإعتقاد، صفحه223 مي گويد:

و الخطأ في ترك ألف كافر في الحياة أهون من الخطأ في سفك دم مسلم واحد.

اگر در مورد هزار كافر، اشتباه بكني و آنها را نجات بدهي، آسان تر از اين است كه در مورد يك انسان مسلمان بي گناه، خطا كني و او را بكشي.

نيل الأوطار للشوكاني، ج7، ص353 ـ فتح الباري لإبن حجر، ج12، ص268 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص167 ـ البحر الرائق لابن نجيم، ج5، ص134

پس يكي از نكات محوري كه بايد به ذهنمان بسپاريم و مانند حمد و سوره حفظ كنيم، قاعده حمل بر صحت است و اين آقايان وهابيت به جاي آن، حمل بر عدم صحت مي كنند و اصل اوليه در نزد آقايان وهابيت، كفر است. حال آنكه طبق قاعده حمل بر صحت، اصل اوليه، ايمان است؛ مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.

نكته پنجم:

قضيه معذوريت اجتهاد است. همان طوري كه ما مجتهدين را دو دسته مي كنيم و بعضي ها، قائل به تصويب هستند و بعضي هم قائل به معذوريت. تصويبي ها، خيلي كم هستند. شايد از صد فقيه ما، يك فقيه هم نداشته باشيم كه بگويد هر چه كه به فقيه برسد، حكم الله است. حكم الله، چيزي است در لوح محفوظ و لا يتغيّر و لا يتبدّل. آنچه كه فقيه در نتيجه اجتهادش مي رسد، گاهي يصيب الواقع و گاهي هم خير. از آنجايي كه فقيه، تمام تلاشش را براي به دست آوردن حكم الله واقعي كرده و نتوانسته به آن برسد، ما معتقديم كه ايشان معذور است و نه تنها گناهي ندارد، بلكه:

المجتهد إذا أخطأ فله أجر واحد لإجتهاده، لا لخطإه و إذا أصاب فله أجران، أجر إجتهاده و أجر إصابته الواقعة

اجر براي مجتهد، به دليل تلاش و اجتهاد او است، نه براي خطائي كه كرده است و اگر اجتهادش به واقع برخورد كرد، براي او دو اجر است؛ يك اجر براي اجتهادش و يك اجر براي اصابت به واقع.

اين مسئله را هم اهل سنت در صحاح خود آورده اند بر اين كه مجتهد و حاكم اگر خطا كنند، براي او يك اجر است:

إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران و إذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر.

صحيح البخاري، ج8، ص157 ـ صحيح مسلم، ج5، ص131

بزرگان اهل سنت بر اين مطلب هم اتفاق نظر دارند، مگر عده كمي كه تصويبي هستند.

ابن حزم صراحت دارد:

و هذا قول ابن أبي ليلي و أبي حنيفة و الشافعي و سفيان الثوري و داود بن علي و هو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسألة من الصحابة.

فقهاي ما ـ شافعي و ابو حنيفه و داود و ابي ليلي و سفيان ثوري و ... ـ بر اين عقيده هستند كه اگر مجتهد خطا كرد، براي او يك اجر است. هر يك از صحابه كه در اين زمينه سخني گفته اند، همين مطلب را گفته اند.

الفصل لإبن حزم، ج3، ص247

هم چنين آقاي محمد رشيد رضا مي گويد:

إن من أعظم ما بليت به الفرق الإسلامية رمي بعضهم بعضا بالفسق و الكفر مع أن قصد كل الوصول إلي الحق ... فالمجتهد و إن أخطأ معذور.

المنار للسيد محمد رشيد رضا، ج17، ص44

ما به آقاي كلباني و همفكرانش مي گوييم:

شما كه تمام علماي شيعه را كافر مي دانيد، علماء شيعه، اجتهاد كرده اند و نتيجه اجتهادشان اين بود كه جناب خليفه اول و دوم، غاصب حقوق ائمه (عليهم السلام) هستند. اجتهادشان اين بود كه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شكستن پهلوي ايشان و سقط محسن دردانه اش و شهادتش، از مسائل قطعيه بدست آمده است. ولو اين كه به نظر شماي كلباني خطا كرده است و مقام آقاي ابوبكر و عمر، بالاتر از اين است. وقتي اينها اجتهاد كردند و اجتهادشان به اينجا رسيد، معذور هستند.

بنده به عنوان يك بچه طلبه حوزه علميه در گوشه فيضيه كه افتخارم اين است حداقل 20 سال تدريس در حوزه علميه دارم و از 20 سال قبل، گواهي اجتهاد از مراجع دارم اين را اعلام مي كنم:

آقاي كلباني! بنده فقيه آمده ام از كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب الفيء كه خليفه دوم خطاب به علي بن أبي طالب (عليه السلام) و عباس عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... ، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ، ... ، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولّي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

وقتي پيامبر صلي الله عليه و سلم از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من، خليفه پيامبر صلي الله عليه و سلم هستم و شما (علي و عباس)، نظرتان در مورد ابوبكر اين بود كه او: گنه كار و دروغ گو خائن و حيله گر است. وقتي كه ابوبكر از دنيا رفت، من گفتم: من، خليفه پيامبر صلي الله عليه و سلم و ابوبكر هستم و نظر شما در مورد من اين بود كه من: گنه كار و دروغ گو خائن و حيله گر هستم.

من استفاده كرده ام كه آقاي ابوبكر و عمر:

كاذبا آثما غادرا خائنا

هستند و طبق عبارت صحيح مسلم و صحيح بخاري كه مي گويند:

الخائن و الكاذب في النار.

شما چه جوابي براي من داريد؟ من از صحيح مسلم شما استفاده كرده ام، نه از كتاب كافي و تهذيب. جز اين كه بگوييد ما در برخورد با شيعه، مسائل قرآن و روايات را كاري نداريم و چون ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب گفته اند كه شيعه كافر است، ما هم مي گوييم كه شيعه كافر است، حرف ديگري نداريد. اگر شما مي گوييد تكفيرتان مستند به كتاب و سنت است، نيست و مخالف با قاعده حمل بر صحت و معذوريت مجتهد است.

سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) و علامه حلي (ره) از علماي شيعه، در خط مقدم دفاع از اهل بيت (عليهم السلام) بودند و تندترين عبارت ها را اينها درباره خلفاء دارند. وقتي بزرگان شما در شرح حال اينها مي نويسند، به قدري در مدح و ثناء اينها نوشته اند كه شايد علماء شيعه در مدح اينها ننوشته اند. شما يك مورد هم نداريد كه علماي شما بگويند مثلا سيد مرتضي (ره) تابع هوي و هوس بوده است.

در دفاع از اهل بيت (عليهم السلام)، بايد 3 شاخصه داشته باشيم؛ در غير اين صورت، ناقص است:

1. ادله ما بر حقانيت ائمه (عليهم السلام) و مذهب شيعه از كتاب و سنت.

2. پاسخ به شبهات وهابيت در حوزه عقائدي ما.

3. هجمه عليه آنان، همان طوري كه آنها عليه ما شبهه و هجمه دارند.

يكي از نقاط ضعف ما در طول تاريخ اين بود كه همواره در سنگر دفاع بوديم و در سنگر هجمه و حمله قرار نگرفتيم. ما در ضمن اين كه بايد دفاع كنيم، بايد هجمه هم بكنيم و هجمه مان بايد مؤدبانه و مناسب با فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) باشد و از هرگونه توهين و اهانت و فحش، خودداري كنيم و سخنان مان شعاري نباشد و بايد مستند، مستدلّ، قوي، محكم و توانمند باشد.

نكته ششم:

شما مي گوييد كه همه علماء شيعه، كافر هستند؛ چون جايگاه آقاي ابوبكر را در اسلام، انكار مي كنند.

ما از شما سوال مي كنيم:

برخي از بزرگان شما، قاتل اميرالمؤمنين (عليه السلام) را تبرئه كرده اند. به اعتبار اين كه اجتهاد كرده و خطا كرده و يك اجر دارد.

شما براي اين، چه جوابي داريد؟

آقاي ابن حزم مي گويد:

و لا خلاف بين أحد من الأمة في أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا انه علي صواب.

هيچ اختلافي در امت نيست كه ابن ملجم، علي را نكشته است، مگر اين كه توجيه كرده كه قتلش واجب است و در قتل او اجتهاد كرده است و بر اين باور بود كه كارش درست است.

المحلي لإبن حزم، ج10، ص484

در اين مورد چه جوابي داريد؟ آيا حاضريد شما هم مانند آقاي ابن حزم ـ كه آقاي ابن تيميه در كتاب هاي خود به سخنان ابن حزم استناد مي كند ـ كه سبّ حضرت علي (عليه السلام) را جايز كرده و جايگاهش را ناديده گرفته است، بگوييد كه قاتل حضرت علي (عليه السلام)، مجتهد بوده و اجتهاد كرده است و مشكلي هم ندارد؟! شيخ الإسلام شما ـ ابن تيميه ـ در منهاج السنة، جلد 1، صفحه 153 مي گويد:

و الذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرأ القرآن و قتله معتقدا أن الله و رسوله يحب قتل علي و فعل ذلك محبة لله و رسوله في زعمه.

قاتل حضرت علي (عليه السلام) معتقد بود كه خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، قتل حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند!

چطور شد كه:

باء أبي بكر تجر و باء علي لا تجر.

اگر كسي به آقاي ابوبكر بگويد كه بالاي چشمت ابروست، كافر و مرتد و مهدور الدم است، ولي اگر كسي نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين چنين بگويد، كافر نيست؟! شما در اينجا چه مي فرماييد؟

در رابطه با خالد بن وليد چه مي گوييد كه:

به بهانه اين كه همسر مالك بن نويره را تصرف كند ـ چون همسر زيبايي داشت ـ ، دستور داد مالك را جلوي چشم خانواده اش سر بريدند و سر مالك را زير ديگ گذاشت و با آن غذا پختند و در همان شب هم با همسر مالك، زنا كرد؟! خليفه دوم وقتي اين قضيه را شنيد، آمد به ابوبكر اعتراض كرد كه چرا به خالد، حدّ نمي زني؟ و برگشت به خالد گفت:

قتلت إمرء مسلما ثم نزوت علي امرأته، و الله! لأرجمنك بأحجارك.

آيا حيا نكردي كه مسلماني را كشتي و با همسرش زنا كردي؟! به خدا قسم! من تو را سنگسار مي كنم.

تاريخ الطبري، ج2، ص504 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص359 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج14، ص240 ـ نهاية الإرب، ج19، ص52

سيوطي مي گويد:

و قال عمر لأبي بكر: إنه قد زني فارجمه. قال: ما كنت لأرجمه، فإنه تأول فأخطأ.

عمر به ابوبكر گفت: خالد، زنا كرده است، او را سنگسار كن. ابوبكر گفت: من او را سنگسار نمي كنم. او اجتهاد كرده و خطا كرده است.

جامع الأحاديث للسيوطي، ج13، ص94 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص34 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص619 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص295

آقاي كلباني! شما چطور اينها را نمي بيني؟! شايد اينها خواندني و نقل كردني نيست؟!

آقاي ابن تيميه شما در مورد يزيد بن معاويه ـ كه شارب الخمر است و با دخترش ازدواج كرد ـ مي گويد كه مجتهد بوده و امام حسين (عليه السلام) را كشته و اجتهاد كرده و در مورد دستور قتل مردم مدينه (در واقعه حرّه) مجتهد بوده است.

آقاي كلباني! در اينجا چه مي فرماييد؟

نتيجه دستور حمله يزيد به مدينه اين بود:

ولدت الف امراة من اهل المدينه بعد وقعة الحرة من غير زوج.

سه شبانه روز، ناموس مسلمانان و صحابه و انصار را بر لشكريان مباح كردند!

البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص241

در هيچ ارتش وحشي در دنيا، هم چنين چيزي نداريم. اگر تاريخ بشريت را از حضرت آدم (عليه السلام) تا الان مانند صهيونيسم ببينيد، هيچ كدام نيامدند به سربازان و فرماندهان خود بگويند كه اگر بر شهري مسلط شديد، تمام زن و بچه مردم بر شما مباح است. ولي يزيد اين مطلب را به سربازان خود گفت كه وقتي بر مدينه مسلط شديد، سه شبانه روز، مي توانيد هر زن و دختري را كه خواستيد، تصرف كنيد و نتيجه اين شد كه هزار فرزند نامشروع در همان سال در مدينه متولد شدند.

اين عبارت، از كتاب كافي و تاريخ طبري نيست، بلكه از كتاب تاريخ ابن كثير دمشقي است كه از ديدگاه شما، تالي تِلْو قرآن است. چون وهابيت براي كتاب هاي ابن كثير، حتي يك واو آن را هم حساب مي كنند و بر سر او هم قسم مي خورند. ابن كثير، خدمات زيادي به وهابيت كرده است.

آقاي كلباني! اگر دل شما به حال صحابه سوخته است، همين آقاي ابن كثير دمشقي نقل مي كند:

سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرين و الأنصار و وجوه الموالي و ممن لا أعرف من حر و عبد و غيرهم عشرة آلاف.

در دستور حمله يزيد به مدينه، 700 نفر از مهاجرين و انصار و ده هزار نفر از مردم عادي، قتل عام شدند.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص242

ابن تيميه مي گويد كه يزيد، مجتهد بود و خطا كرده است. چطور شد كه اگر يك عالم شيعه بگويد من اجتهاد كردم و آقاي ابوبكر، غاصب حقوق اهل بيت (عليهم السلام) است، حكم كفر و قتل او را مي دهيد، ولي اگر يزيد اجتهاد كرد و نتيجه اجتهادش، هزار فرزند نامشروع و قتل 700 صحابه و ده هزار نفر از مسلمانان بود، براي او يك اجر است، چون اجتهاد كرده است؟!!!

نكته هفتم:

از نكات ظريفي كه بايد روي آن خيلي مانور داد، بحث سبّ صحابه است كه آيا:

من سبّ أحد من الصحابة، ظالم فاسق كافر مرتد؟

بايد ببينيم كه خود اهل سنت در اين زمينه چه دارند؟

بهترين جمله، جمله آقاي ابن حزم است كه در كتاب الفصل، جلد4، صفحه257 مي گويد:

كساني كه صحابه را سبّ مي كنند، سه دسته هستند:

دسته اول، كساني هستند كه خبر از مقام صحابه ندارند و فرداي قيامت هم مسئوليتي ندارد و معذورند؛ چون حجت براي آنها تمام نشده است. دسته دوم كساني هستند كه جايگاه صحابه را مي دانند و حجت براي آنها تمام شده است و به عنوان اين كه سبّ صحابه، يك گناه است، مرتكب آن مي شوند (مثلا مي دانند كه شراب خوردن حرام است، مي گويند كه شراب را مي خوريم و فرداي قيامت، عذابش را هم مي چشيم) و اينها فاسق هستند. دسته سوم، كساني هستند كه به صحابه ناسزا مي گويند، ولي به اعتبار اين كه با اين ناسزا، مي خواهند به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) جسارت كنند و اينها مرتدّ هستند.

ما هم همين را مي گوييم و چيزي غير از اين را نمي گوييم. اگر كسي نه تنها صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را، بلكه اگر به لنگه كفش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بخواهند جسارت كنند به عنوان اين كه اين جسارت، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد، اين ارتداد است. فرق است بين كسي كه فقط به صحابه جسارت كند و كسي كه با جسارت به صحابه، قصد جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را داشته باشد؛ اين، ارتداد است و شكي نيست. هر عمل و گناهي كه به جسارت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد، گناه است.

آقاي كلباني! اگر علماء شيعه نسبت به خلفاء، انتقاد دارند يا بر فرض، قائل به جواز لعن هستند، تو از كجا مي داني كه اينها ـ نستجير بالله ـ مي گويند ما ابوبكر را لعن مي كنيم، به اعتبار اين كه اين لعن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد؟!!! يا بر عكس، مي گويند اگر ما ابوبكر را لعن مي كنيم، براي اين است كه مخالفت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كرده است. به خاطر اين كه سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در مورد وصيت، عمل نكرده است و به خاطر اين كه حرمت اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را رعايت نكرده است.

يك نفر از بزرگان ما در طول تاريخ، فتوا نداده است به جواز سبّ خلفاء. بنده در كتاب قصة الحوار الهادي، تمام اقوال بزرگان را از زمان مرحوم سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) تا قرن حاضر را آورده ام و كسي را پيدا نمي كنيد كه بگويد لعن خلفاء، يكي از واجبات شرعي است. شيخ عبد الصمد ـ پدر شيخ بهايي (ره) ـ تعبير جالبي دارد و مي گويد:

من با يكي از علماي اهل سنت بحث مي كردم و او گفت: اساس مذهب شما، سبّ و لعن صحابه است. گفتم: در طول اين 9 قرن، يك عالم فقيه، فتوا به وجوب لعن نداده است. اگر ما لعن مي كنيم، لعن عام مي كنيم و مي گوييم:

أللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.

مگر شما مخالفيد؟ اگر شما مي گوييد كسي كه ظالم به حق اينهاست، ملعون است، پس ما شما را زير سوال مي بريم. بحث برائت، اساس مذهب ماست. اگر تبرّي از مذهب شيعه برداشته شود، تولّي معنا پيدا نمي كند. همان طوري كه اگر شما كلمه لا إله را برداريد، إلا الله معنا پيدا نمي كند. چون كفّار هم مي گفتند الله:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ

سوره عنكبوت/آيه61

اينها هم قائل به خدا بودند و ولايت و تولّي اينها خوب بود، ولي در كنار اين تولي، چند خداي ديگر هم درست كرده بودند و مي گفتند:

مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي

سوره زمر/سوره3

ما با اين خدايان كوچك، به شفاعت خداي بزرگ مي رسيم.

ما مي گوييم:

مذهبي كه تبرّي نداشته باشد، تولّي آن ارزش ندارد.

تبرّي، اين نيست كه بالاي منبر برويم و افرادي را لعن و ناسزا كنيم. خير، ما نسبت به فحش، همان راه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مي رويم كه وقتي صحابه ايشان، معاويه را ناسزا مي گفتند، فرمود:

إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم.

نهج البلاغه، خطبه 206

ولي لعن، يك منطق قرآني است و خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هم تعدادي را لعن كرده اند. لعن، طلب دعاء از خداوند است.

نكته هشتم:

آقاي كلباني! اين كه شما جسارت به ابوبكر را، زمينه ساز كفر علماء شيعه مي دانيد، آيا شما اين جرأت را داريد كه اين كفر را هم به كساني نسبت بدهيد كه به علي بن أبي طالب (عليه السلام) سبّ و ناسزا مي گفتند و سبّ حضرت علي (عليه السلام) به عنوان يك سنت اسلامي درآمد؟ يا نه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) جايگاهي در اسلام ندارد و صحابه نيست؟!

وقتي عمر بن عبد العزيز مي خواهد لعن كردن حضرت علي (عليه السلام) را از جامعه بردارد، از گوشه و كنار مسجد فرياد مي كنند:

يا اميرالمؤمنين! أمتّ السنة، أمتّ السنة.

سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را از نابود مي كني؟

در صحيح مسلم، جلد7، صفحه120 صراحت دارد كه معاويه دستور سبّ علني حضرت علي (عليه السلام) را به سعد بن أبي وقاص داده است:

قال أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ فقال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلي الله عليه و سلم فلن أسبه لان تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم.

اين، چيزي نيست كه بخواهيد مخفي كنيد.

ابن تيميه در كتاب منهاج السنة، جلد3، صفحه115 صراحت دارد:

أمر معاوية سبّ علي.

زمخشري در ربيع الأبرار، جلد2، صفحه186 مي گويد:

كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنه لهم معاوية من ذلك.

در دوران بني أميه، بر بيش از 70 هزار منبر، علي را ناسزا مي گفتند، به خاطر سنتي كه معاويه بنيان گذاري كرد.

آقاي كلباني! آيا حاضريد معاويه را هم كافر بدانيد؟ يا نه، معاويه آزاد است و مجتهد و فقيه است و اگر دستور سبّ حضرت علي (عليه السلام) را بدهد، مشكلي ندارد.

يكي از دردهايي كه سينه مرا مي سوزاند، اين است كه فقهاي اينها فتوا داده اند:

من سبّ أبا بكر و عمر قتل و من سبّ عليا جلّد الحدّ.

اگر كسي ابوبكر و عمر را سبّ كند، كشته مي شود و اگر كسي علي را سبّ كند، شلاق مي خورد.

الموضوعات لإبن الجوزي، ج1، ص328 - اللآلئ المصنوعة للسيوطي، ج1، ص309 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج4، ص450 ـ الكامل لإبن عدي، ج7، ص150 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص 122

اوج مظلوميت حضرت علي (عليه السلام)، بعد از 15 قرن، كاملا خودش را نشان مي دهد.

من أنكر خلافة الصديق فهو كافر.

حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج1، ص605 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج9، ص218

ولي:

من أنكر خلافة عليَ فهو مؤمن.

بعد از روي كار آمدن معاويه تا زمان احمد بن حنبل ـ 241 هجري ـ ، مردم جرأت نمي كردند حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم نام ببرند. مگر مي شد كه حضرت علي (عليه السلام) را كه بر بالاي منبر، سبّ و لعن مي كنند، خليفه چهارم خواند؟ يكي از خدماتي كه احمد بن حنبل كرد، قضيه تربيع است كه آمد حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم در جامعه جا انداخت. نزديك به 200 سال در جامعه اسلامي، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را حتي به عنوان خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم نمي توانستند نام ببرند.

نكته نهم:

ما از آقاي كلباني كه به دليل رعايت نكردن حق ابوبكر، علماء شيعه را كافر مي داند، سوال مي كنيم:

شما روايات صحيحي داريد كه در نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، افرادي ابوبكر را ناسزا مي گفتند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي خنديد. ابوهريره هم مي گويد:

إن رجلا شتم أبا بكر و النبي صلي الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلي الله عليه و سلم يعجب و يتبسم.

مردي در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم، ابوبكر را شتم كرد و پيامبر صلي الله عليه و سلم تعجب مي كرد و مي خنديد.

مسند أحمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 ـ تفسير الآلوسي، ج25، ص50 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص236 ـ سنن ابي داود، ج4، ص436

اگر سبّ ابوبكر كفر است، ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر اظهار كفر آن مرد مي خنديد؟!!! اگر دفاع از ابوبكر واجب است، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن مرد نگفت كه ابوبكر را سبّ نكند؟!!! آيا اين برخورد شما، خلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست؟!!!

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | عبدالله | Iran - Tabriz | ١٢:٠٠ - ٠٣ تير ١٣٨٨ |
السلام علي أهل لاإله إلاالله، محمداًرسول الله و علياًولي الله و أما بعد، مطلبي بعرض ميرسانم اگر لايق دانستيد در گوشه اي از سايتتان جايش دهيد. أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم * قال الله الحكيم في محكم كتابه الكريم: «بسم الله الرحمن الرحيم * تبت يدا أبي لهب و تب (1) ما أغني عنه ماله و ما كسب (2) سيصلي ناراً ذات لهب (3) و امرأته حمالة الحطب (4) في جيدها حبل من مسد (5)» صدق الله العلي العظيم. از نظر برخي مغرضين، نازيباترين سوره ي قرآن مجيد همين سوره و غيرهنري ترين آيه قرآن كريم همين آيه ي أول آنست! چرا؟ به خاطر چي و كي؟ إفتراء، جسارت و إهانت حتي به كلام الله المجيد براي روسفيدكردن چه كساني؟! اينهمه تعصب براي چيست؟! إشتباه نشود، بحث اين معاندين - ولو اينكه إدعا كنند از فحول علم بديع اند و يا إثبات شود كه از اين علم چيزي نميدانند - أصلاً ربطي به بديع القرآن ندارد. لفظ را مي كوبند تا معنا را لوث كنند. تولي و تبري نه تنها فروع دين بلكه مبناي إسلام است. و تبلورش در دو سوره ي مباركه ي كوثر و تبت است. اينها حتي نام سوره ي مباركه ي تبت را به مسد تغيير داده اند تا كمي از خشونتش را بگيرند. در طول تاريخ از مرادشان شيطان الرجيم گرفته تا كنون قياس كرده و با سلاح قياس با حقيقت جنگيده اند. وقتي نوبت به جايش ميرسد براي پيشگيري از بصرافت افتادن أفكار عمومي و نيز براي برگرداندن فلش إتهام از سران جنايتكارشان گستاخانه ميگويند - نعوذ بالله - خدا بيذوقي كرده كه فرموده «تبت يدا أبي لهب و تب»! بعد هم ألقاب الهي أميرالمؤمنين(عليهم السلام) را مصادره كرده تا همچون گربه كثافت خود را بپوشانند. غافل از اينكه خداي متعال فرموده «ما أغني عنه...ماكسب» يعني حتي اگر براي بولهب ثاني فضيلتي فرض يا قرض كنيد، بدردش نخواهد خورد. و در مقابل از نام خدائي أميرالمؤمنين(عليهم السلام) بقدري متنفر و شرمسارند كه برخلاف صريح قرآن مجيد از خواندن خداي جل و علا بنام خودش ممانعت ميكنند. و كسي نيست كه بپرسد كه مگر خداي سبحان - العياذ بالله - بلد نبود بفرمايد «بسم الله الرحيم». پس بهمان دلايلي أدبي و بديعي اي كه حضرتش خود را «رحمن الرحيم» ناميده، بهمان دلايل «علي العظيم» است و بهمان دلايلي كه «بسم الله الرحمن الرحيم» را بر «بسم الله الرحيم» ترجيح داده، بهمان دلايل - تعقلاً و تعبداً - «صدق الله العلي العظيم» بر «صدق الله العظيم» حسودان و بخيلان، رجحان دارد. و السلام علي عباد الله الصالحين.
2 | وهابي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٤ تير ١٣٨٨ |
با سلام گفتن صدق الله العظيم در پايان قرائت آيات كه اهل سنت استفاده ميكنند فقط يك عادت است و شيعه نيز از سر عادت ميگويند صدق الله العلي العظيم . چه بهتر از همين الان همه تصميم بگيريم هر كدام را خواستيم بگوئيم و حتي اسم الله تبارك و تعالي را با صفات ديگري بنويسيم مثلا صدق الله الرحمن الرحيم يا صدق الله العزيز يا صدق الله العزيز الحميد و ........اسماء‌ يا صفات ديگري از پروردگار را ميتوانيم در كنار الله تعالي .... بنده به عنوان مسلمان ( اهل سنت) به گفتن صدق الله العلي العظيم خيلي هم علاقه دارم و انشاء الله منبعد از اين چهار كلمه قرآني هم كه تماما اسم الله رب العالمين است استفاده ميكنم .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
با وجود اينكه شما نام وهابي را براي خويش گزيده ايد ، حتي از پيش پا افتاده ترين فتاواي وهابيون خبر نداريد !
آنان حتي گفتن «صدق الله العظيم» را بدعت مي‌دانند !!! اين مطلب در فتاواي همه علماي وهابي موجود است !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | عبدالله | Iran - Markaz | ١٢:٠٠ - ١٨ تير ١٣٨٨ |
3 نام و نام خانوادگي: وهابي - تاريخ: 04 تير 88
با سلام
گفتن صدق الله العظيم در پايان قرائت آيات كه اهل سنت استفاده ميكنند فقط يك عادت است و شيعه نيز از سر عادت ميگويند صدق الله العلي العظيم .
جواب1:
در مَثل مناقشه نيست ولي بقول معروف، فلاني همه را بكيش خود پندارد. اگر تو أعمالت از روي عادت است حق نداري با قياس بنفس، عبادت ديگران -ولو همكيشانت- را از روي عادت بداني.
...اسماء‌ يا صفات ديگري از پروردگار را ميتوانيم در كنار الله تعالي ...
و انشاء الله منبعد از اين چهار كلمه قرآني هم كه تماما اسم الله رب العالمين است استفاده ميكنم .
جواب2:
الف) شمار أسماء الله الحسني، فقط به تنهائي، تك تك، جدا جدا و بطور غيرتركيبي، دستكم 100 تاست؛ كه اگر بخواهي بطور تركيبي و باهم إستفاده كني، با حساب رياضي ميشود 100 فاكتوريل! (نه چهار كلمه)
ب) خداي متعال قبل از أميرالمؤمنين و هر موجود ديگري و نيز بعد از شهادت حضرتش و هر موجود ديگري بوده و خواهد بود (هو الأول و الآخر) و بگزارش تاريخي، خداي سبحان، اين پسر ابيطالب -عليهماالسلام- (مولود كعبه) را بنام مبارك خويش، شرف ِنامگذاري بخشيده است؛ ولي متأسفانه بعض حكام جور قرون أوليه (نه همه ي عامة) -كه كمر به إمحاء تمامي شعائر إسلام، بسته و در اين راستا از هيچ إقدام ددمنشانه اي نظير زنده زنده مُثله و سوزاندن و در قفس شير أنداختن و لاي ديوار بنائي كردن ذرية گرامي نبي أكرم(صلي الله عليه وآله) و دوستدارانشان كم نگذاشتند- يكي از سيئاتشان براي تفرقه أفكني بين أمت إسلامي، حذف نام مبارك إلهي أميرالمؤمنين بود كه سعي كردند با گذشت زمان در ميان عامة جابياندازند. أما امروز كه بحمدالله شرايط و إمكانات تحقيق و بازنگري عادلانه ي تاريخ إسلام نسبت به دوران خفقان سده هاي ماضي بسيار بهبود يافته است، كمترين إنتظار از عامة اينست كه منصفانه و پرسشگرانه جوياي أسرار إصرار بر بعضي فرقها و فرق بزور إيجاد شده باشند.
و من الله التوفيق و عليه التكلان
4 | سمير | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٩ تير ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطاهرين سيما امام المبين حجة بن الحسن العسکري ارواحنا له الفداء و عجل الله تعالي فرجه الشريف...
اما بعد: همانطور که مي دانيم يکي از روايات معتبر بين شيعه و سني، روايت "فرقه ناجيه" مي باشد که از وجود مبارک رحمة للعالمين رسول مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بيان شده (به علت مشهور و معتبر بودن اين روايت، سند آنرا ذکر نمي کنم؛ هر کس مايل است أنرا ببيند مي تواند جستجو در همين سايت هم انجام دهد). مضمون روايت هم اين است که در بين دهها فرقه اي که بنام اسلام و مسلمان تشکيل خواهد شد فقط يکي از آنها صحيح و مورد رضاي خداي تعالي و رسول مکرم (ص) مي باشد و سايرين همگي در آتش جهنم هستند.
مرحوم علامه طباطبائي نکته بسيار دقيق و علمي در اين مورد دارند. ايشان از اين روايت نتيجه مي گيرند که اين فرقه ناجيه بايد هم در اصول عقايد و هم در فروع و احکام، تفاوت اساسي با ساير فرق داشته باشد و گرنه چه دليلي دارد که گروههائي که نزديک به هم هستند ـ بخصوص در اصول عقايد ـ فقط يکي از آنها ناجي و سايرين در أتش باشند؟؟؟ ايشان پس از استدلال صحيح و منطقي نهايتا به اين نتيجه مي رسد که تنها فرقه صحيح که هم از نظر اصول عقائد و هم فروع و احکام منطبق با کتاب و سنت بوده و تفاوت اساسي با سايرين دارد؛ همان فرقه شيعه اماميه اثني عشري است.
اکنون بايد از آقاي کلباني و دوستان ايشان پرسيد دليل منطقي بر کفر شيعه چيست و اگر شيعه کافر است بفرمائيد مسلمان کيست و فرقه ناجيه کدامست که فقط هم يک فرقه است. اگر مي فرمائيد مثلا فرقه ناجيه گروه حنبلي است، پس تکليف شافعي و مالکي چه مي شود؟؟ شما که آنها را هم مسلمان مي دانيد. و کذا و کذا ...
5 | جواد شاد | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٨ مرداد ١٣٨٨ |
سلام عليکم ضمن تشکر از مطالب بسيار ارزنده سايت درزمان اخذ پرينت از مطالب سيات شما بايد مطالب افقي چاپ شود واين موضوع بدليل برنامه نرافزار شماست لذا خواهشمند است نسبت به اصلاح اين موضع اقدام فرماييد) امکان پرينتد مناسب از متن هاي سايت شما وجود ندارد
6 | حسين | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ١٩ مهر ١٣٨٨ |
عزيز من شما كپي بگيريد داخل ورد بعد پرينت بگيريد
7 | شبهه1 | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ٣٠ دي ١٣٨٨ |
با عرض سلام و خسته نباشيد اين حديثي كه شما نقل كرديد ادامه اي دارد كه ظاهرا براي ابوبكر منقبت است نه نقيصه إن رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم. مردي در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم، ابوبکر را شتم کرد و پيامبر صلي الله عليه و سلم تعجب مي‌کرد و مي‌خنديد. مسند أحمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 ـ تفسير الآلوسي، ج25، ص50 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص236 ـ سنن ابي داود، ج4، ص436 لطفا بنده را توجيه بفرماييد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در مورد اين روايت ، در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/lib/layn/layn6.htm#_Toc244138099
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | عمر الاحوازي_احواز_عربستان ايران | United States - New York | ٠١:٤٣ - ٢٥ شهریور ١٣٨٩ |
لعنت بر تشيع ملعون
9 | momen abdullah | Malaysia - Ipoh | ٠٨:٥٤ - ٢٥ شهریور ١٣٨٩ |
آقاي احوازي! سلام عليکم چرا؟ دليل شما چيست که ما را ملعون مي‌داني؟ يا علي
10 | علي بن علي بن علي عيوي | Iran - Tehran | ٢٠:٠٤ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
اولين و اخرين کلام براي اهل وهابيت اين است که {هر کسي که از پيامبر نافرماني کند از خدا نا فرماني کرده وکافر است وتمام مدارس اسلامي ميگويند کافر نجس است پس نتيجه مي گيريم هرکسي که ولايت علي نداشته باشد نجس است زيرا پيامبر در واقعه ي قدير فرمودند ......لهمي والي من والاه و عادي من عاداه ...خدايا کسي که علي را دوست ندارد دوست مدار
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب