2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
آيا حديث قرطاس در منابع شيعه نيز آمده است ؟
کد مطلب: ٥١٥١ تاریخ انتشار: ٢٩ مهر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 14707
پرسش و پاسخ » اهل سنت
آيا حديث قرطاس در منابع شيعه نيز آمده است ؟

سئوال كننده : جعفري

توضيح سئوال:

من تمام اسناد شيعه را بررسي كردم و ديدم كه اسناد شيعه همه بر مي گردد به صحيح بخاري و صحيح مسلم كه هر دو دشمن اهل بيت هستند و هر سندي كه از شيعه نقل شده است ، همگي بر مي گردد به صحيح مسلم وبخاري. و يا تاريخش بعد از نقل آن از قول اين دو منافق(مسلم و بخاري) است و حتي يك حديث نيز از ائمه اطهار نديدم كه كوچك ترين اشاره اي به اين حديث (حديث قرطاس) داشته باشد و اين براي من تعجب انگيز بود، زيرا امامان ما براي تمام ظلم هايي كه به حضرت علي و حضرت زهرا شده است سخن گفته اند. اما در مورد اين واقعه كه اگر راست باشد كوچك ترين حديثي نداريم.

در جعل اين حديث يك نفر سنّي مي گفت: شما كه سند حديث دوات و قلم را صحيح مسلم و صحيح بخاري مي دانيد پس چرا اين يكي حديث را قبول نداريد؟!!!

از طرفي استناد ما در حديث قرطاس به صحيح بخاري ومسلم است و از طرفي اينها را دشمن اهل بيت مي دانيم! و حتي كوچك ترين حديثي در اين مورد كه مستقيماً از كتب اصلي شيعه نظير اصول كافي ومابقي باشد نداريم. و اتفاقاً سنّي ها با استناد به اين حديث عمر را بالاتر از پيغمبر معرفي ميكنند و تعبيرات ما را ندارند!

به هر حال سوال اساسي من همين بود كه: آيا اگر راوي حديث سني باشد مي توان حديثي را پذيرفت يا نه؟ مخصوصاً بخاري و مسلم كه كتاب هايشان سراسر افترا به محمد و آل محمد است.

پاسخ:

در پاسخ به اين دوست گرامي عرض مي كنيم:

اولاً: حديث قرطاس و يا دوات و قلم در منابع شيعه نيز ذكر گرديده كه در ذيل مطرح مي گردد.

ثانياً: استناد ما و يا ديگر علماي شيعه به منابع و متون اهل سنّت نه از سر اعتبار و يا وثوق آنها براي ما و يا ديگر علماي شيعه باشد بلكه از باب قاعده «الزام» (الزموهم بما الزمو به انفسهم) است. عين عبارت قاعدة

قاعده الزام: يكي از قواعد مسلّمه عقلائيه است كه: اگر شخصي يا قومي بر حسب ضوابط و مطالب معين و مورد قبول خودشان به چيزي ملتزم شد ، شخص ديگري كه آن ضابطه از نظر او صحيح نيست ، مي تواند با كسي كه به آن ضابطه ملتزم است ، عمل كند و لازم است طرف مقابل هم به اين قاعده عقلائي عمل كند و الّا نزد عقلاء محكوم خواهد بود.

لذا علّت اين كه مي بينيد در موضوع مورد بحث (حديث قرطاس) علماي ما به روايات وارده در كتب اهل سنّت استناد مي كنند همين است.

ثالثاً: در خصوص اين سئوالتان كه گفته ايد: اگر حديثي در كتاب هاي اهل سنّت ذكر شد مي توان پذيرفت؟

عرض مي كنيم: اگر روايتي در كتب اهل سنّت باشد و با اصول مسلّم و مورد قبول شيعه تضّاد و مقابله نداشته باشد و در راستاي اثبات مطالب حقّه شيعه باشد آن را قبول كرده و مي پذيريم و از آن در استدلال با خودشان استفاده مي كنيم.

ولي مهم تر اين كه: اگر روايتي كه در كتاب هاي اهل سنّت آمده مورد قبول ما نباشد و يا با اصول مسلّم نزد شيعه موافق نباشد آن را فقط با استفاده از كتاب هاي خودشان ردّمي كنيم تا هيچ راه فرار و توجيهي باقي نمانده و نتوانند اشكال كنند كه: كتاب ها و نظرات شما فقط براي خودتان محترم است و نزد ما اعتباري ندارد.

حديث قرطاس در منابع شيعه:

1. سليم بن قيس كه از تابعين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم بوده نقل مي كند:

أبان بن أبي عياش عن سليم ، قال : إني كنت عند عبد الله بن عباس في بيته وعنده رهط من الشيعة . قال : فذكروا رسول الله صلي الله عليه وآله وموته ، فبكي ابن عباس ، وقال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله يوم الاثنين - وهو اليوم الذي قبض فيه - وحوله أهل بيته وثلاثون رجلا من أصحابه : ايتوني بكتف أكتب لكم فيه كتابا لن تضلوا بعدي ولن تختلفوا بعدي . فمنعهم ... فقال : ( إن رسول الله يهجر )

فغضب رسول الله صلي الله عليه وآله وقال : ( إني أراكم تخالفوني وأنا حي ، فكيف بعد موتي ) ؟ فترك الكتف . قال سليم : ثم أقبل علي ابن عباس فقال : يا سليم ، لولا ما قال ذلك الرجل لكتب لنا كتابا لا يضل أحد ولا يختلف .

فقال رجل من القوم : ومن ذلك الرجل ؟ فقال : ليس إلي ذلك سبيل . فخلوت بابن عباس بعد ما قام القوم ، فقال : هو عمر . فقلت : صدقت ، قد سمعت عليا عليه السلام وسلمان وأبا ذر والمقداد يقولون : ( إنه عمر ) . فقال : يا سليم ، اكتم إلا ممن تثق بهم من إخوانك ، ... .

ابان بن ابي عياش از سليم نقل مي كند: به اتفاق جمعي از شيعيان در خانه عبد الله بن عبّاس بوديم كه يادي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم و هنگام وفات آن حضرت شد كه به اين جهت ابن عبّاس به گريه افتاد و گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز دوشنبه اي كه جان به جانم آفرين تسليم كرد در حالي كه اهل بيتش و سي نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: برايم كتف( گوسفندي ) بياوريد تا برايتان چيزي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نكنيد.

در اين حال بود كه فرعون اين امّت آنها را از اين كار بازداشت و گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هذيان مي گويد.

اين جا بود كه حضرت غضبناك گرديد و فرمود: شما را مي بينم كه در حالي كه من هنوز زنده هستم و در ميان شمايم با من مخالفت مي كنيد معلوم است كه بعد از من چگونه خواهيد بود. اين بود كه آوردن كتف به فراموشي سپرده شد. سليم گفت: ابن عبّاس به من روي كرد و گفت: اي سليم ! اگراين سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت براي ما مطلبي نوشته بود كه هيچ كس گمراه نمي شد و به اختلاف نمي افتاد.

شخصي از حاضران گفت: شخصي كه از اين اقدام رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم ممانعت نمود چه كسي بود؟ ابن عبّاس گفت: راهي براي افشاء اين سرّ وجود ندارد. امّا چون بعد از رفتن ديگران با ابن عبّاس خلوت نمودم و از او در باره آن شخص سئوال نمودم گفت: آن شخص عمر بود. ومن به او گفتم : راست مي گوئي چون از علي عليه السلام و سلمان و اباذر و مقداد شنيدم كه آنها نيز مي گفتند: آن شخص عمر بود. آنگاه ابن عبّاس گفت: اي سليم ! اين راز را نزد كسي باز گو نكن مگر ابن كه به او اطمينان داشته باشي، چون دلهاي مردم از محبت اين دو نفر (ابوبكر و عمر) سيراب گشته همان طور كه قلوب بني اسرائيل از محبت گوساله و سامري سيراب گشته.

كتاب سليم بن قيس(از تابعين) ، تحقيق محمد باقر أنصاري ، ص 325 و رواه الطبرسي في الاحتجاج والمجلسي في البحار عن كتاب سليم بن قيس . الاحتجاج: ج 1 ، ص 223، بحار الأنوار: ج 31 ، ص 425 و ج 36 ، ص 277.

نعماني در كتاب الغيبه مطلب فوق را با همان سند و با اختلاف اندكي اين گونه آورده است:

بإسناده ، عن عبد الرزاق ، قال : حدثنا معمر بن راشد ، عن أبان بن أبي عياش ، عن سليم بن قيس : « أن عليا عليه السلام قال لطلحة - في حديث طويل عند ذكر تفاخر المهاجرين والأنصار بمناقبهم وفضائلهم - : يا طلحة ، أليس قد شهدت رسول الله صلي الله عليه وآله حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده ولا تختلف ، فقال : صاحبك ما قال : إن رسول الله يهجر ، فغضب رسول الله وتركها ؟ قال : بلي قد شهدته .

قال : فإنكم لما خرجتم أخبرني رسول الله صلي الله عليه وآله بالذي أراد أن يكتب فيها ويشهد عليه العامة ، وأن جبرئيل أخبره بأن الله تعالي قد علم أن الأمة ستختلف وتفترق ،

ثم دعا بصحيفة فأملي علي ما أراد أن يكتب في الكتف ، وأشهد علي ذلك ثلاثة رهط : سلمان الفارسي ، وأبا ذر ، والمقداد ، وسمي من يكون من أئمة الهدي الذين أمر المؤمنين بطاعتهم إلي يوم القيامة ، فسماني أولهم ، ثم ابني هذا حسن ، ثم ابني هذا حسين ، ثم تسعة من ولد ابني هذا حسين ، كذلك يا أبا ذر ، وأنت يا مقداد ؟ قالا : نشهد بذلك علي رسول الله صلي الله عليه وآله .

فقال طلحة : والله لقد سمعت من رسول الله صلي الله عليه وآله يقول لأبي ذر : ما أقلت الغبراء ، ولا أظلت الخضراء ذا لهجة أصدق ولا أبر من أبي ذر ، وأنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق ، وأنت أصدق وأبر عندي منهما.

علي عليه السلام در حديثي طولاني كه در آن مهاجرين و انصار با يكديگر به فضايل و مناقب خويش افتخار و مباهات مي نمودند به طلحه فرمود: اي طلحه! آيا تو شاهد نبودي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از ما خواست كه برايش كتف گوسفندي بياوريم يا مطلبي بنويسد كه امّت گمراه نشده و به اختلاف مبتلا نشود؟امّا دوست و همنشينت گفت آنچه را كه گفت : كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هذيان مي گويد. و اين سخن موجب ناراحتي آن حضرت شد و از خواسته خود منصرف گرديد. طلحه گفت: آري من شاهد بودم.

آنگاه علي عليه السلام فرمود: امّا چون شما اصحاب از نزد آن حضرت خارج گشتيد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مرا نسبت به آن مطلبي كه قصد نموده بود كه بنويسد و گروهي از مردم نيز بر آن شهادت دهند با خبر ساخت. و اين مطلبي بود كه جبرئيل آن حضرت را از آْن با خبر ساخته بود چون او به خوبي مي دانست كه اين امّت به زودي به اختلاف و گمراهي مبتلا خوتاهند شد.

لذا از من صحيفه اي در خواست نمود و بر روي كتف مطالبي را براي من املاء نمود و بر اين مطلب گروهي از جمله : سلمان فارسي و ابوذر و مقداد شاهد بودند. و در آن صحيفه از اماماني كه مؤمنان را بر اطاعت از آنها امر نموده نام آورد كه من اوّلين آنها و بعد از من فرزندم حسن و بعد از او حسين و سپس نه فرزندان اويند.

اي اباذر و تو اي مقداد آيا شما دو نفر بر اين مطلب شاهد نبوديد؟ آنها گفتند :آري ما اين مطلب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم شاهد بوديم.

طلحه گفت: به خدا سوگند كه من از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه به ابوذر يفرمود: آسمان بر كسي سايه نيافكند و زمين به زير پاي كسي گسترده نشد كه صادق تر و صريح الهجه تر از ابوذر باشد. من نيز شهادت مي دهم كه آن دو نفر به حقّ شهادت داده اند. و تو يا علي از آن دو نفر نيز صادق تري!

كتاب الغيبة ، محمد بن إبراهيم نعماني(380 هق) ، ص 85 .

محمد بن جرير طبري از علماي بزرگ شيعه مي نويسد:

أليس قال الرسول صلي الله عليه وآله وسلم، وقد تغرغر : إيتوني بدواة وصحيفة اكتب لكم ما لا تضلون معه بعدي . فقال الثاني : هجر رسول الله ! ! ثم قال : حسبنا كتاب الله ! ، وفي هذا القول كفر بالله العظيم ! لان الله جل ذكره يقول : ( وما اتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا ) فزعم عمر انه لا حاجة له فيما دعاهم إليه الرسول ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ، لعلمه ان الرسول يريد تأكيد الامر لعلي ( عليه السلام ) ، ولو علم أن الامر له أو لصاحبه لبادر بالدواة والصحيفة .

آيا اين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نبود كه در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود فرمود: برايم صحيفه و دواتي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد؟ و اين جا بود كه دوّمي گفت: رسول خدا هذيان مي گويد. و سپس گفت: كتاب خدا براي ما كافي است. و او در اين گفتارش به خداوند بزرگ كفر ورزيد. چرا كه خداوند متعال مي فرمايد: آنچه را كه رسول برايتان آورده اخذ كرده و قبول نمائيد و آنچه از آنچه كه شما را نهي نموده دوري ورزيد.

امّا عمر به گمانش رسيد كه به آنجه كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرموده نيازي نيست چون به خوبي مي دانست كه آن حضرت قصد نموده تا بر خلافت علي عليه السلام تاكيد ورزد لذا از اين عمل ممانعت به عمل آورد و الا اگر احتمال مي داد كه آن حضرت قصد دارد تا براي او و دوستش (ابوبكر) مطلبي بنويسد حتماً به آوردن دوات و قلم مبادرت مي ورزيد.

المسترشد - محمد بن جرير الطبري (شيعي، وفات قرن 4 هق) - ص 681 به بعد .

مرحوم شيخ مفيد مي فرمايد:

المورد الوحيد الذي اتفق علي نقله الخاصة والعامة قوله صلي الله عليه و آله و سلّم في آخر عمره حيث قال : إيتوني بدواة وقلم ( أو كتف ) اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر إن الرجل ليهجر

تنها موردي كه در نقل آن عامّه و خاصّه (شيعه و سنّي ) اتّفاق و اجماع نموده اند سخن آن حضرت در ْآخر عمر شريفشان است كه فرمودند برايم صحيفه اي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من يه هيچ وجه گمراه نشويد. و در اين جا بود كه عمر گفت: آن مرد هذيان مي گويد.

أوائل المقالات ، شيخ مفيد (413 هق) ، ص 406.

وي در كتاب ارشاد خود اين چنين آورده است:

فقام بعض من حضر يلتمس دواة وكتفا فقال له عمر : ارجع ، فإنه يهجر ! ! ! فرجع . وندم من حضره علي ما كان منهم من التضجيع في إحضار الدواة والكتف ، فتلاوموا بينهم فقالوا : إنا لله وإنا إليه راجعون ، لقد أشفقنا من خلاف رسول الله . فلما أفاق صلي الله عليه وآله قال بعضهم : ألا نأتيك بكتف يا رسول الله ودواة ؟ فقال : ( أبعد الذي قلتم ! ! لا ، ولكنني أوصيكم بأهل بيتي خيرا ) ثم أعرض بوجهه عن القوم فنهضوا ، وبقي عنده العباس والفضل وعلي بن أبي طالب وأهل بيته خاصة .

بعضي از كساني كه در مجلس حاضر بودند درخواست دوات و قلم و كتفي كه بر روي آن بنويسند نمودند كه در اين جا عمر به او گفت: برگرد ! اين مرد هذيان مي گويد و آن شخص نيز بازگشت. و آن شخصي كه مي خواست براي آوردن دوات و قلم اقدام نمايد نيز به خاطر جلوگيري از سروصدا از قصد خود منصرف گرديد و آن گروه يكديگر را نكوهش نموده و گفتند: انا لله و انا اليه راجعون از مخالفت با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم خوف داريم . و چون حال آن حضرت افاقه نمود برخي گفتند: اي رسول خدا! آيا برايتان كتف براي نوشتن بياوريم؟ دور باد آن جيزي كه گفتيد . نه نياز يه آوردن نيست ، لكن من شما را به نيكي با اهل بيتم توصيه مي كنم.

و آنگاه بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از آن گروه روي برگرداند و آنها نيز از آتجا خارج شدند و فقط عبّاس و فضل و علي عليه السلام و اهل بيتش نزد آن حضرت ماندند.

الإرشاد ، شيخ مفيد (413 هق) ، ج 1 ص 184 .

هم چنين در كتاب امالي نوسته است:

أخبرني أبو حفص عمر بن محمد بن علي الصيرفي قال : حدثنا أبو الحسين العباس بن المغيرة الجوهري قال : حدثنا أبو بكر أحمد بن منصور الرمادي قال : حدثنا أحمد بن صالح قال : حدثنا عنبسة قال : أخبرني يونس ، عن ابن شهاب ، عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة ، عن عبد الله بن العباس قال : لما حضرت النبي صلي الله عليه وآله الوفاة وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب ، فقال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : هلموا أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا ؟ فقال عمر : لا تأتوه بشئ فإنه قد غلبه الوجع وعندكم القرآن ، حسبنا كتاب الله

عبدالله بن عبّاس مي گويد: زماني كه وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرا رسيد در خانه آن حضرت گروهي حاضر بودند كه از جمله آنها عمر بن خطّاب بود. آن حضرت فرمودند: برايم صحيفه اي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد . عمر گفت: چيزي براي او نياوريد كه درد و بيماري بر او غالب گرديده و بين شماها قرآن موجود است و براي ما كتاب خدا كفايت مي كند.

الأمالي ، شيخ مفيد (413 هق) ، ص 36 .

ابو الفتح كراجكي مي نويسد:

وهم الذين قال لهم : " ائتوني بدواة وكتف ، أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي " ، فلم يفعلوا ، وقال أحدهم : دعوه فإنه يهجر ، ولم ينكر الباقون عليه ، هذا مع إظهارهم الإسلام ، واختصاصهم بصحبة النبي ( صلي الله عليه وآله ) ، ورؤيتهم الآيات ، وقطع أعذارهم بالمعجزات .

و آنها كساني بودند كه حضرت به آنها فرمود: برايم صحيفه اي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد . امّا آنها اين كار را نكردند و يكي از آنان گفت: رهايش سازيد كه او هذيان مي گويد و ديگران نيز اين گفته را انكار نكردند و اين در حالي بود كه آنها مسلمان بودند و از همنشينان آن حضرت بودند و آيات قرآن را ديده بودند و با ديدن معجزات از آن حضرت هر گونه عذر بهانه اي از آنها پذيرفته نبود.

التعجب ، أبو الفتح كراجكي(449 هق) ، ص 90.

ابن شهر آشوب در كتاب خود آورده است:

وقد شهر في الصحاح والتواريخ قوله صلي الله عليه وآله : ائتوني بدواة وكتف أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا .

دركتاب هاي صحاح اهل سنّت و كتاب هاي تاريخشان اين سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مشهور گرديده است كه آن حضرت فرمودند: برايم دوات و قلم بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد .

مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب(588 هق ) ، ج 1، ص 199 .

ابن عباس يقول : يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثم بكي حتي بل دمعه الحصي ، فقيل له : وما يوم الخميس ؟ فقال : اشتد برسول الله وجعه يوم الخميس فقال ائتوني بداوة وكتف أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا . فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا : هجر رسول الله . وفي رواية مسلم والطبري قالوا : ان رسول الله يهجر . وقال يونس الديلمي : وصي النبي فقال قائلهم: قد ظل يهجر

ابن عبّاس در حالي كه مي گريست و اشكانش جاري بود مي گفت: روز پنج شنبه و چه روزي بود آن روز؟! روزي كه بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كه منجر به وفاتش گرديد شدّت يافت و در ان حال بود كه آن حضرت فرمود: برايم صحيفه و دواتي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. امّا در حالي كه جايز نيست نزد پيامبر نزاعي صورت گيرد نزاع صورت گرفت و در اين بين بود كه گفتند: پيامبر هذيان مي گويد.

يونس ديلمي مي گويد: پيامبر وصيت كرد و گوينده اي در آن بين گفت:...

مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب(588 هق ) ، ج 1، ص 203 .

سيّد بن طاووس مي نويسد:

أطبق علي نقلها المخالف والمؤالف

بر نقل اين مطلب، مؤالف (موافق) و مخالف ( يعني: شيعه و سنّي ) اجماع كرده و متّفق القول گرديده اند.

سعد السعود ، سيد ابن طاووس(664 هق)، ص 266 .

هم چنين او در كتاب كشف المحجة مي نويسد :

ذكروا بلا خلاف أن جدك محمدا صلي الله عليه وآله قال عند وفاته إئتوني بدواة وقرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي أبدا وأن عمر قال في وجه جدك المعظم واستخف بحقه الأعظم وأقدم علي أن قال إنه ليهجر أي يهذي يا ويله وويل لمن وافقه علي هذه المصيبة والرزية هذا تفسيرها بغير شبهة عند علماء أهل اللغة العربية فلما سمع النبي صلي الله عليه وآله ما قد بلغ حال حرمته إليه وأن الحجة قد صارت لله جل جلاله وله ، عليه وآله السلام في الكتاب الذي دعا الناس إليه بترك الكتاب وقال قوموا عني لا ينبغي عندي التنازع فكل ضلال في الدنيا منذ ذلك اليوم وقع مستورا وشائعا كان بطريق عمر ومن وافقه فما أدري كيف يكون يوم القيامة حال ذلك الاقدام .

بدون هيچ اختلافي اين مطلب را ذكر نموده اند كه جدّ بزرگوارتان به هنگام وفات فرمودند: برايم كاغذ و دواتي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد و عمر رودر روي جدّ بزرگوارتان ايستاد و مقام والاي او را سبك شمرد و اقداماتي انجام داد تا آنجا كه گفت: آن مرد هذيان مي گويد.

اي واي بر او! و بر كساني كه در اين مصيبت و بلاي بزرگ با او موافقت نمودند . اين تفسير اين مطلب نزد علماي لغت عرب است كه چون رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم شنيد كه حرمتش نگه داشته نمي شود و حجت نيز براي او و مردم از سوي خداوند عزّ و جلّ تمام گشته، و از آنها خواست كه برايش صحيفه اي بياورند تا مطلبي بنويسد امّا آنها اين عمل را ترك كرده و انجام ندادند لذا حضرت فرمود: برخيزيد و از نزد من خارج شويد كه نزاع و كشمكش نزد من شايسته نيست. و تمام گمراهي ها و ضلالت ها به طريقه و روش عمر و پيروانش به صورت آشكار و پنهان از آن روز آغاز گرديد.

و نمي دانم كه حال او روز قيامت براي اين اعمل و رفتارش چگونه خواهد بود

كشف المحجة لثمرة المهجة ، سيد ابن طاووس(664 هق)، ص 65 .

وي در كتاب ديگرش اين چنين مي نويسد:

الحديث الرابع من المتفق عليه في صحته من مسند عبد الله بن عباس قال : لما احتضر النبي " ص " وفي بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبي " ص " : هلموا أكتب لكم لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر بن الخطاب : إن النبي " ص " قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم . وفي رواية ابن عمر من غير كتاب الحميدي قال عمر : إن الرجل ليهجر وفي كتاب الحميدي قالوا ما شأنه هجر .

حديث چهارم كه بر صحت آن (شيعه و سنّي ) اتّفاق دارند حديثي است كه از مسند عبدالله بن عبّاس نقل شده . او مي گويد: زماني كه وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرا رسيد در خانه آن حضرت گروهي حاضر بودند كه از جمله آنها عمر بن خطّاب بود. آن حضرت فرمودند: برايم صحيفه اي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد . عمر گفت: چيزي براي او نياوريد كه درد و بيماري بر او غالب گرديده و بين شماها قرآن موجود است و براي ما گتاب خدا كفايت مي كند.

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ، سيد ابن طاووس ( 664 هق)، ص 432.

مرحوم مقدس اردبيلي در كتاب خود مي نويسد:

... وكذا عدم سماع الثاني قوله صلي الله عليه وآله حين الموت : ايتوني بالدواة و القلم حتي اوصي بما تفعلون بعدي وقال ليست المصلحة في ذلك ، بل ينبغي أن يترك إلي راي الجماعة ، وتركوا.

وانظر أيّها العاقل هل يتكلم مثل هذا الكلام من له أدني معرفة في الامور ، فإنّه ترك لقوله صلي الله عليه واله الصريح الذي هو حجة المجتهدين ، وحكمه الذي يسعون في تحصيله والاطلاع عليه ، ليستنبطوا منه فرعاً ويستدلون به عليه ، وقول بالعمل بما ظهر عندهم انه الصواب ، لا ما قاله النبي صلي الله عليه وآله وليس ذلك الا تصويب فعلهم وقولهم وتخطئة النبي صلي الله عليه وآله وتسميته مثل هذا الفاضل ذلك اجتهاداً خطاء فاحش .

و هم چنين توجّه نكردن و گوش ندادن دوّمي به فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به هنگام وفات كه فرمود: برايم دوات و قلم بياوريدتا به آنچه كه لازم است بعد از من به آن عمل كنيد وصيت كنم. امّا او گفت: مصلحت نيست در اين كار نيست؛ بلكه سزاوار اين است كه به راي جمهور عمل شود...

مجمع الفائدة، محقق أردبيلي(993هق)، ج 3، ص 217 .

مرحوم محقق داماد مي نويسد:

ومن التصحيفات الفاضحة المعنوية ما لعلماء العامة في حديث مرض النبي ( صلي الله عليه وسلم ) : " ائتوني بدواة وقرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي " . وقال عمر : ما شأنه أهجر - أو - هجر ؟

از جمله صفحات افتضاح از حيث معنا و مفهوم آن مطالبي است كه نزد اهل سنّت در رابطه با ايّام بيماري و وفات آن حضرت است كه فرمودند: برايم دوات و كاغذي بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد . و عمر گفت: او را چه به اين كارها؟ او هذيان مي گويد.

الرواشح السماوية ، ميرداماد محمد باقر الحسيني الأستر آبادي( 1041 هق) ، ص 211

علامه مجلسي در بحار الانوار مي گويد:

وقد شهر في الصحاح والتواريخ قوله صلي الله عليه وآله : ايتوني بدوات وكتف أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا

دركتاب هاي صحاح اهل سنّت و كتاب هاي تاريخشان اين سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مشهور گرديده است كه آن حضرت فرمودند: برايم دوات و قلم بياوريد تا برايتان مطلبي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد .

بحار الأنوار ، علامه مجلسي( 1111 هق) ، ج 16 ، ص 135

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)



Share
1 | حسين يزداني | Australia - Newcastle | ١٢:٠٠ - ٣٠ مهر ١٣٨٧ |
با سلام متاسفانه هيچ يک از اين احاديث حتي به صورت مرسل يا ضيعف هم به امام معصوم (ع) نمي رسد. همچنين خوب است اعتبار کتاب سليم بن قيس نزد محدثين شيعه خصوصا متقديمين مشخص شود سپس احاديث ان نقل شود. نکته ديگر اين که چنين حديث معتبري چرا در کتابي مثل کافي نيامده است البته بسياري از احاديث در کتاب کافي نيامده است اما هر کسي که مختصر اشنائي با علم حديث داشته باشد مي داند که جا داشت اين حديث در کتاب کافي وجود داشته باشد.جا دارد در پايان يادي کنم از ان استاد بزرگوار اخلاق حوزه علميه قم که به دليل ضعيف دانستن همين حديث حرمتش را شکستند.با تشکر

پاسخ:
با سلام

قسمت اوّل نظر:

متاسفانه هيچ يك از اين احاديث حتي به صورت مرسل و يا ضعيف هم به امام معصوم عليه السّلام نمي‌رسد.

پاسخ:

اگر بنا باشد در استنادي كه براي اثبات حقانيّت شيعه فقط به رواياتي كه به ائمه معصومين ختم مي‌شود اكتفا كنيم بايد بخش اعظمي از احتجاجات موجود در كتب شيعه را حذف كنيم و حال آن كه از همان آغاز تاكنون رويّه علماي بزرگ شيعه بر اين روش بوده است كه براي اثبات ادّعاي خويش به كتب اهل سنّت استناد مي‌نموده‌اند چه اين كه با اين روش طبق مسلّم ترين قاعده عقلائي(قاعده الزام) عمل شده و نيز جان خود و ديگر شيعيان را از آزار و اذيت ديگران نجات بخشيده‌ايم.

قاعده الزام:

الزموهم بما الزمو به انفسهم

قاعده الزام: يكى از قواعد مسلّمه عقلائيه است كه در تمام محاكم دنيا اعتبار داشته و بر اساس آن حكم مي‌شود.

به اين شكل كه اگر شخصى بر حسب ضوابط و مطالب معين و مورد قبول خودش به چيزي ملتزم شد ، شخص ديگرى كه آن ضابطه از نظر او صحيح نيست ، مي‌تواند عليه كسى كه به آن ضابطه ملتزم است ، استناد كند و طرف مقابل هم ملزم به پذيرش اين قاعده عقلائى است. و الّا نزد عقلاء عالم محكوم خواهد بود. و اگر طرف مخالف برخلاف نظر خود اعتراف كرده باشد به سخن او استناد مي شود ولي اگر در كنار آن مطلبي كه به نفع او باشد بيان كند توجه نمي شود.

به عنوان مثال اگر كسي در دادگاه بگويد: اين لباسي كه بر تن من است از آن آقاي زيد است و لباسي كه بر تن آقاي زيد است متعلق به من مي باشد، قاضي باتوجه به اعتراف او قضاوت مي كند و لباس تن او را به زيد بر مي‌گرداند ولي نسبت به ادعاي وي كه لباس تن زيد مال من مي باشد از وي شاهد مطالبه مي‌كند و در صورت عدم اقامه شاهد در آن رابطه حكم نمي‌كند.

لذا علّت اين كه مي‌بينيد در بسياري از موارد از جمله موضوع مورد بحث (حديث قرطاس) علماي ما به روايات وارده در كتب اهل سنّت استناد نموده‌اند همين بوده است.

شما اگر به آنچه كه از مطاعن و مثالب خلفاء و بسياري از دشمنان اهل بيت عليهم السّلام در كتب شيعه آمده دقت بفرمائيد ملاحظه خواهيد نمود كه تمامي آنها با استناد به كتب اهل سنّت است و به ندرت موردي مي‌توان پيدا نمود كه به امام معصوم عليه السّلام ختم شود. و اگر هم مورد نادري يافت شد آنقدر در لفّافه و كنايه و استفاده از رموز بيان شده است كه اگر وجود شواهد و قرائن كتب اهل سنت نباشد قابل حمل و توجيه نيست.

قسمت دوّم نظر:

هم‌چنين خوب است اعتبار كتاب سليم بن قيس نزد محدثين شيعه خصوصا متقدمين مشخص شود.

پاسخ:

سليم بن قيس الهلالى از تابعين و اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام و متوفّاى در زمان إمام سجاد عليه السلام‌ است ، بدون هيچ شك و ترديد نزد علماء شيعة ثقة و مورد اعتماد است.

برقي متوفّاى سال 274 هق مي‌نويسد:

من الأولياء، من أصحاب أمير المؤمنين‏ عليه السلام&zwnj.

رجال البرقي، أحمد بن محمد بن خالد البرقي، (274 هق)، ص 4.

علّامه تستري در قاموس الرجال آورده است:

بل المفهوم من خبر الكشّي [104 - 167] أنّه مات في زمان السجاد عليه السلام&zwnj.

قاموس الرجال(معاصر)، ج 5 ، ص 235 ح&3356.

تنها يكي از علماي رجال (ابن غضائري متوفاي قرن پنجم) قائل به ضعف سليم بن قيس شده كه در رابطه با كتاب ابن غضائري و انتساب او به اين عالم جليل القدر سخن‌ها بسيار است كه اصحّ عدم صحّت انتساب اين كتاب به اين بزرگوار است.

و امّا در رابطه با كتاب سليم بن قيس اكثريت علماي اماميه قائل به اعتبار كتاب او شده‌اند. كه ما در اين‌جا ليستي از اين بزرگواران را در وثاقت سليم و نيز كتابش را مي‌آوريم:

وثاقت سليم بن قيس:

برقي متوفّاى سال 274 هق مي‌نويسد:

من الأولياء، من أصحاب أمير المؤمنين‏ عليه السلام&zwnj.

رجال البرقي، ص 4.

كشّي معاصر كليني متوفّاى 329 هق مي‌نويسد:

قال الباقر عليه السلام‌:‌‌‌‌ صدق سليم.

رجال الكشّي، ص 105 و 167.

شيخ مفيد متوفّاى 436 مي‌نويسد:

كان من شرطة الخميس.

الاختصاص، ص 3.

شيخ طوسي متوفّاى 460 مي‌نويسد:

صاحب أمير المؤمنين عليه السلام‌&zwnj.

رجال الشيخ ،ص 91 و ص 6.

علّامة حلّي متوفّاى 726 مي‌نويسد:

الوجه عندي، الحكم بتعديل المشار إليه.

خلاصة الأقوال في علم الرجال، ص 83 و ص 1.

سيّد تفرشي از أعلام قرن 11 مي نويسد:

وكان هذا الوجه الحكم بتعديله.

نقد الرجال، ص 159 و ص3.

استاد الكل علّامه وحيد بهبهاني متوفّاى 1205مي‌نويسد:

يترجّح في النظر عدالته.

تعليقة الوحيد على منهج المقال، ص172.

شيخ المحقق طه نجف متوفّاى 1323 مي‌نويسد:

ثقة.

إتقان المقال، ص 68.

و در جاي ديگر مي‌گويد:

والحقّ عندي تعديله.

إتقان المقال، ص 2295.

محقق مامقاني متوفّاى 1351 مي‌نويسد:

إنّ الرجل مشكور وإنّ الكتاب صحيح.

تنقيح المقال، ج 2 ، ص 52 رقم 5157.

سيدّ الأمين متوفّاى 1371 مي نويسد:

يكفي في وثاقته قول البرقي.

أعيان الشيعة، ج 7 ، ص 293.

محقق نمازي متوفّاى 1405 مي‌نويسد:

ممدوح، جليل.

مستدركات علم الرجال، ج 4 ، ص 116 رقم6471.

مرحوم آيت الله خوئي متوفّاى 1413 مي نويسد:

إنّه في نفسه ثقة جليل... وإنّ كتابه من الأصول المعتبرة بل من أكبرها، وإنّ جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم أو ممّن لابدّ من تصديقه وقبول روايته.

معجم رجال الحديث، ج 8 ، ص 220 رقم5391.

اعتبار كتاب سليم بن قيس:

نجاشي متوفّاى 450 هق او را در زمره يكي از سلف صالح از طبقه اوّل آورده است و مي‌گويد:

سليم بن قيس الهلالي له كتاب ، يكنّى أبا صادق.

رجال النجاشي، ص 4 و ص8 ،

همين مطلب را مرحوم آقاي خوئي از او نقل كرده است:

سليم بن قيس الهلالي له كتاب ، يكنّى أبا صادق.

معجم رجال الحديث، ج 9 ، ص 226.

شيخ نعماني متوفّاى 380 هق در كتاب اصول خود آورده است:

كتابه من الأصول (من أكبر كتب الأصول) التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل عليها.

الغيبة، ص102.

سيّد بن طاووس متوفّاى 673 هق مي‌نويسد:

تضمّن الكتاب ما يشهد بشكره وصحّة كتابه.

التحرير الطاووسي، 136و 175.

شيخ حرّ عاملي متوفّاى 1101هق مي‌نويسد:

والذي وصل إلينا من نسخة سليم، ليس فيه شي‏ء فاسد.

وسائل الشيعة، ج3 ، ص 386.

علّامة مجلسي متوفّاى 1111هق مي‌نويسد:

الحق أنّ كتاب سليم من الأصول المعتبرة.

بحار الأنوار، ج 1 ص 32.

مرحوم آيت الله خوئي متوفّاى 1413هق مي نويسد:

... وإنّ كتابه من الأصول المعتبرة بل من أكبرها، وإنّ جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم أو ممّن لابدّ من تصديقه وقبول روايته.

معجم رجال الحديث، ج 8 ، ص 220 رقم5391.

محقق تستري متوفّاى 1414هق مي‌نويسد:

الحقّ في كتابه أنّ أصله كان صحيحاً، قد نقل عنه الأجلّة المشايخ.

قاموس الرجال، ج 5 ، ص 239، رقم3356.

كلمات مرحوم قهبائي در مجمع الرجال:

1 - قهبائي مؤلّف مجمع الرجال (قرن11) در ابتداي ترجمة «سليم» از رجال كشّي مي‌‌نويسد :

بأنّ أبان قرأ كتاب سليم على علي بن الحسين عليهما السلام قال: صدق سليم، رحمه اللّه عليه، هذا حديث نعرفه.

مجمع الرجال، ج3 ، ص 156

سپس در ادامه از كشّي نقل نموده‌است:

بأنّ أبان قال: فقدّر لي بعد موت عليّ بن الحسين‏ عليهما السلام، إنّي حججت فلقيت أبا جعفر محمّد بن علي عليهما السلام فحدّثت بهذا الحديث كلّه (أي كتاب سليم) لم أخط منه حرفاً فَاغْرَوْرَقَتْ عيناه ثمّ قال: «صدق سليم» قد أتى أبي بعد قتل جدّي الحسين عليه السلام‌ وأنا قاعد عنده، فحدّثه بهذا الحديث بعينه فقال له أبي: «صدّقت» قد حدّثني [أبي‏] وعمّي الحسن عليه السلام‌ بهذا الحديث عن أمير المؤمنين عليه السلام‌ فقالا: لك «صدّقت» قد حدّثك بذلك ونحن شهود ثمّ حدّثناه أنّهما سمعا ذلك من رسول اللّه.

مجمع الرجال، ج3 ، ص 156

آيا فرمايش امام باقر و امام صادق عليهما السلام در توثيق سليم كافي به نظر نمي‌رسد؟

2 – قهبائي در حاشيه آورده‌است:

عن رجال العقيلي: قال: كان سليم شيخاً متعبّداً له نور يعلوه.

مجمع الرجال، ج3 ، ص 155، الهامش الرقم (4)

3 – ونيز از علّامه حلّي نقل نموده كه گفته است:

الوجه عندي الحكم بتعديل المشار إليه والتوقّف في الفاسد من كتابه.

مجمع الرجال، ج3 ، ص 155، الهامش الرقم (4)

4 – از شهيد ثاني نقل نموده است :

وعن البرقي أيضاً أنّ سليماً هذا من جملة الأولياء من أصحاب عليّ عليه السلام‌، وشهد على مثل ذلك النجاشي في خطبة الكتاب.

مجمع الرجال، ج3 ، ص 155، الهامش الرقم (4)

اين‌ها همه عبارات علماي رجال در كتب رجالي بود امّا به علّت اختصار و عدم نياز به اقوال و نظرات ديگران كه در كتب فقهي و تفسيري و تاريخي و غيره ذكر شده نمي‌پردازيم.

قسمت سوّم نظر:

نكته ديگر اين كه چنين حديث معتبري در كتابي مثل كافي نيامده است البته بسياري از احاديث در كتاب كافي نيامده است اما هر كسي كه مختصر آشنائي با علم حديث داشته باشد مي داند كه جا داشت اين حديث در كتاب كافي وجود داشته باشد.

پاسخ:

اولاً: با توجه به مطالبي كه در قسمت اوّل آمد تا حدودي علّت نيامدن اين روايت در كتابي مثل كافي روشن شد.

ثانياً: پاسختان در كلام خودتان آمده كه بسياري از احاديث در كتاب كافي نيامده و اين دليل عدم اعتبار آن حديث نمي‌شود .

ثالثاً: اتّفاقاً ما كه مختصر آشنائي با كتاب كافي داريم عرض مي‌كنيم كه اساساً مرحوم كليني در كتاب كافي در صدد و مقام بيان اين گونه روايات نيست.

قسمت چهارم نظر:

در پايان يادي كنم از آن استاد بزرگوار اخلاق حوزه علميه قم كه به دليل ضعيف دانستن همين حديث حرمتش را شكستند.

پاسخ:

ما نيز از آن مرحوم ياد كرده و اعتقادمان بر اين است كه در مباحث علمي نياز به حرمت شكني نيست و بهترين راهكار ابزار علمي است كه در محافل و مجالس علمي حوزوي اين مهم قابل دسترسي است.

چنان‌كه آن مرحوم نيز بعد از گفتگوهاي علمي كه از سوي بعضي محققين به عمل آمد به صحّت حديث قرطاس اذعان نمود.

1 |اللهم عجل لولیک الفرج|Iran - Āshtīān |١٨:٢٩ - ١١ دي ١٣٩٤ |
0
 
1
مگه در نقل سلیم ندیدی که می گوید امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود گوینده آن جمله عمر بود :
قلت : صدقت ، قد سمعت عليا عليه السلام وسلمان وأبا ذر والمقداد يقولون : ( إنه عمر )
2 | مهرداد | Iran - Tabriz | ١٢:٠٠ - ٠١ آبان ١٣٨٧ |
سلام عليکم


اساتيد خسته نباشيد واقعا زيبا بود


به کوري چشم دشمنان خوشبختي خلايق دکر شب و روز ما خواهد بود:
ا...هم عجل لوليک الفرج
3 | محمد بختياري | Iran - Isfahan | ١٢:٠٠ - ٠٤ آبان ١٣٨٧ |
سلام عليكم
و من ا... التوفيق.
حكم صادر گشته با سني برادر ميشويم
بر سر يك سفره با آنها برابر ميشويم
ميشود آيا به مهدي (عج ا... )هم بگوئيم اين سخن
بي خيال پهلو وسينه مادر ميشويم.
4 | علي بهلولي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٥ آبان ١٣٨٧ |
سلام عليکم ببخشيد شما در اين مطلب نام محمد بن جرير طبري را به عنوان عالم شيعه آورده ايد آيا ان محمد بن جرير طبري با صاحب کتاب تفسير و تاريخ طبري فرق دارد يا خير؟
اللهم العن عن الجبت و الطاغوت

پاسخ:
با سلام

آري اين محمد بن جرير طبري اگرچه در اسم دقيقا با آن محمد بن جرير طبري يکسان است لکن همانطور که در آدرس کتاب المسترشد ذکر شده بود او شيعي و متوفاي قرن 4 هجري قمري است ولي از تاريخ دقيق وفات او اطلاعي در دست نيست و کتابهاي معروف ديگر او «دلائل الامامة» و «نوادر المعجزات» مي باشد.

اما محمد بن جرير طبري سني او نيز در قرن چهارم مي زيسته و تاريخ وفات او سال 310 هجري قمري است و معرفترين کتابهاي او تاريخ طبري، صريح السنة و جامع البيان و المنتخب من ذيل المذيل است.

معاونت اطلاع رساني


5 | حسين يزداني | Australia - Newcastle | ١٢:٠٠ - ١٤ آبان ١٣٨٧ |
با سلام بنده در روز هاي نخست كه اين مطلب در سايت قرار گرفت مطالبي در مورد سند اين روايات نوشتم كه نه در سايت قرار گرفت و نه پاسخي به ان داده شد.؟!

پاسخ:
با سلام جناب آقاي حسين يزداني شما به تاريخ 30 مهر 87 راجع به همين پرسش و پاسخي نظري ارائه كرده بوديد (بحث مرسل و ضعيف بودن احاديثي كه در اين رابطه به امام مي رسد و همچنين اعتبار كتاب سليم بن قيس) كه همان زمان هم پاسخ داده شده و هم بصورت علني براي ساير كاربران نمايش داده شد.

(در اعلام نظرهاي خود كمي دقت نماييد)

موفق و مويد باشيد

معاونت اطلاع رساني
6 | بيژن | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٢ آذر ١٣٨٧ |
با سلام در مورد ثقه بودن سلبم بن قيس و كتابش شكي نيست ولي ظاهرا ايراد بعضي از دوستان به كتاب سليم بن قيس اين است كه تمامي احاديثي كه در كتاب سليم آمده از فردي به نام (ابان بن ابي عياش) نقل شده كه ميگويند اتفاق سني و شيعه در مورد وي اين است كه كذاب است. يعني ابان بن ابي عياش كذاب است و همين باعث ضعف احاديث ميشود . البته نظري هم هست كه معتقند كه كتابي كه اكنون به نام( اسرار آل محمد ) از سليم بن قيس در دست مردم هست همان كتابي كه خود سليم نوشته نيست و در ان دستكاري شده . نظر شما چيست ؟

پاسخ:
با سلام !

ابان بن ابي عياش :

وي آن‌گونه كه در تقريب التهذيب و أعيان الشيعة آمده متوفاّى سال 138 يا سال 140 هق بوده است

اعيان الشيعه ،سيد محسن امين، 103/2. _ تقريب التهذيب، ابن حجر، 31/1 رقم 164.

او را اگرچه ابن غضائري و به تبع اوشيخ طوسي وبعضي ازمتأخّرين او تضعيف نموده اند لكن نزد جمع ازرجالييّن خبير ومحققّين از علماء، ثقه و معتمد است.

محقّق نوري كه از خرّيتين در فنّ رجال است مي‌گويد:

والتضعيف موهون كنسبة الوضع بأمور:

الأوّل: ما قاله الشيخ الجليل أبو عبد اللّه النعماني في كتاب الغيبة من أنّه ليس بين جميع الشيعة ممّن حمل العلم ورواه عن الأئمّة: خلاف في: أنّ كتاب سليم، أصل من كتب الأصول التي رواها أهل العلم وحملة حديث أهل البيت: - إلى أن قال: - وهو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل إليها. انتهى.

الثاني: اعتماد البرقي والصفّار وثقة الإسلام في الكافي والنعماني والصدوق والعيّاشي وغيرهم من المشايخ العظام عليه، كما لايخفى على من راجع جوامعهم.

الثالث: رواية الأجلّة من أصحاب الإجماع وغيرهم عنه، مثل حمّاد بن عيسى، وعثمان بن عيسى، وعمر بن أذينه، وإبراهيم بن عمر اليماني.

الرابع: إنّ الشيخ عدّه من رجال الصادق&rlm7، ولم يضعّفه فيه، ولا في زين العابدين&rlm7....

مستدرك الوسائل ط. القديمة: 777/3.

محقّق مدّقق سيّد محمد عليّ أبطحي شارح رجال نجاشي مي‌گويد:

ويظهر ممّن ضعّفه من العامّة أنّه كان من العبّاد، فلعلّ التضعيف من العامّة كان من جهة المذهب.

تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 186

ذهبي در باره ابان بن ابي عيّاش مي‌گويد:

وقال ابن حبان : كان أبان من العباد الذي يسهر الليل بالقيام ، ويطوى النهار بالصيام .

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 ص 12

در تهذيب المقال در باره او آمده است:

أما تضعيف العامة لأبان فلا يوجب وهنا فيه ، بعد ما كان أبان عاميا ، ثم استبصر ، فقد يضعف مثله بما لا يضعف به سائر الشيعة . وسيما أن أبان هو الذي لجأ إليه سليم ، وهو الراوي لكتابه والناشر لحديثه . وكأن أكثر تضعيفات العامة لأبان عولا على شعبة . فقد أكثر الوقيعة في أبان ، وتبعه غيره . قال معاذ : قلت لشعبة : أرأيت وقيعتك في أبان ، تبين لك أو غير ذلك ؟ فقال : ظن يشبه اليقين . ذكره الذهبي في ميزان الاعتدال ، وذكر حكايات القوم تضعيف شعبة .

تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 186

رجالي مشهور مامقاني در باره او مي‌گويد:

« الجزم بضعفه مشكل بعد تسليم مثل سليم بن قيس كتابه إليه وخطابه بابن الأخ، ومن لاحظ حال سليم، مال إلى كون الرجل متشيّعاً ممدوحاً وأنّ نسبة وضع الكتاب إليه لا أصل لها ... وبعد إثبات وثاقة سليم، تثبت وثاقة أبان هذا؛ بتسليمه الكتاب إليه».

تنقيح المقال: 3/1 رقم 14.

رجاليّ خبير محقّق زنجاني در باره او مي‌گويد:

«الأقرب عندي، قبول رواياته؛ تبعاً لجماعة من متأخّري أصحابنا؛ اعتماداً بثقات المحدّثين، كالصفّار وابن بابويه وابن الوليد وغيرهم والرواة الذين يروون عنه؛ ولاستقامة أخبار الرجل، وجودة المتن فيها. وأمّا نسبة وضع كتاب سليم إليه، يردّه ثبوت الكتاب من طريق آخر ليس هو فيه أوّلاً، ولرواية ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينه، هذا الكتاب ثانياً

الجامع في الرجال: 11/1.

و امّا راجع به مكانت و جايگاه ابان نزد عامّه

بخاري در باره او مي‌گويد:

أبان بن أبي عياش هو ابن فيروز أبو إسماعيل البصري عن انس ، كان شعبة سيئ الرأي فيه

التاريخ الكبير - البخاري - ج 1 ص 454

ابن أبي حاتم رازي در باره وي مي‌گويد:

قال أحمد بن حنبل: «لاتكتب عنه شيئاً. قلت: كان له هوىً؟ قال: كان منكر الحديث ... وقال ابن معين: ليس حديثه بشي‏ء وقال أبو حاتم: متروك الحديث، وكان رجلاً صالحاً؛ لكن بلى بسوء الحفظ.

تهذيب الكمال: 21/2.

در كتاب الجرح و التعديل آمده:

سئل أبو زرعة، عنه؟ فقال: بصريّ ترك حديثه. ولم يقرأ علينا حديثه، فقيل له كان يتعمّد الكذب؟ قال: لا! كان يسمع الحديث من أنس وشهر بن حوشب. ومن الحسن، فلايميّز [بينهم‏].

الجرح والتعديل: 296/2 رقم 1087.

ابن حبّان اگر چه او را از مجروحين شمرده ولي در باره او مي‌گويد:

كان من العبّاد الذين سهر الليل بالقيام ويطوي النهار بالصيام.

المجروحين: 96/1.

قال النسائي: متروك الحديث.

كتاب الضعفاء والمتروكين: 45 رقم 21.

ابن عدي مي گويد:

عامّة ما يرويه، لا يتابع عليه، وهو بيّن الأمر في الضعف ... وأرجو أنّه ممّن لايتعمّد الكذب إلّا أن يشبّه عليه ويغلط وعامّة ما أتاني أبان من جهة الرواة، لا من جهته؛ لأنّ أبان رووا عنه قوم مجهولون لما أنّه فيه ضعف وهو إلى الضعف أقرب منه إلى الصدق كما قال شعبة.

الكامل في ضعفاء الرجال: 387/1 رقم 203.

ذهبي در باره او مي‌گويد:

وقال حمّاد بن زيد قال لي سلم العلوي: يا بنىّ! عليك بأبان، فذكرت ذلك لأيّوب السَّختياني، فقال: مازال نعرفه بالخير منذ كان.

ميزان الاعتدال: 10/1.

مناقشه در تضعيف عامّه

تضعيف علماء عامّة مردود است؛

چون همان گونه كه در كلام احمد بن حنبل آمده او اهل هوي و هوس نبوده بلكه طبق شهادت افراد زير او چنين شخصي بوده است:

أنّه كان رجلاً صالحاً،

قال أبو زرعة: «لا يتعمّد الكذب»

قال ابن حبّان: «كان من العبّاد الذين سهر الليل بالقيام ويطوي النهار بالصيام».

تهذيب الكمال: 21/2. - الجرح والتعديل: 296/2 رقم 1087.

ذهبي قول أيّوب السَّختياني را در باره او اين گونه آورده است:

«مازال نعرفه بالخير منذ كان».

المجروحين: 96/1. - ميزان الاعتدال: 10/1.

پس همان طور كه ديديم در سبب تضعيف او به اموري استناد شده كه لايعبأ بها است، در حالي كه بايد سبب جرح به خوبي تفسير و تبيين شده باشد و سخن جارح مادامي كه سبب جرح به درستي ذكر نشده مورد قبول واقع نمي‌شود.

قال النووي: ولا يقبل الجرح إلّا مفسّرا ، وهو أن يذكر السبب الذي به جرح ، ولأنّ الناس يختلفون فيما يفسق به الإنسان ، ولعلّ من شهد بفسقه شهد على اعتقاده.

المجموع: 136/20 ونحوه في شرح مسلم: 181/10.

ابن قدامه مي‌گويد:

ولا يسمع الجرح إلّا مفسّراً ويعتبر فيه اللفظ فيقول: أشهد أنّني رأيته يشرب الخمر، أو يعامل بالربا، أو يظلم الناس بأخذ أموالهم، أو ضربهم، أو سمعته يقذف، أو يعلم ذلك باستفاضته في الناس، ولابدّ من ذكر السبب وتعيينه.

المغني: 423/11.

خطيب بغدادي مي‌گويد:

سمعت القاضى أبا الطيّب طاهر بن عبد اللّه بن طاهر الطبري يقول: لا يقبل الجرح إلّا مفسّراً وليس قول أصحاب الحديث، فلان ضعيف، وفلان ليس بشي، ممّا يوجب جرحه وردّ خبره، وإنّما كان كذلك، لأنّ الناس اختلفوا فيما يفسّق به، فلابدّ من ذكر سببه لينظر هل هو فسق أم لا؟ قلت: وهذا القول هو الصواب عندنا وإليه ذهب الأئمّة من حفّاظ الحديث ونقّاده مثل محمّد بن إسماعيل البخاري، ومسلم بن الحجّاج النيسابوري، وغيرهما.

الكفاية في علم الرواية: 135.

أسباب جرح أبان ابن ابي عياش

ألف: سوء الحفظ:

الجرح والتعديل: 296/2 رقم 1087.

ولي اگر بنا باشد سوء حفظ راوي را دليل بر ضعف او بدانيم، بايد قائل به تضعيف هر كسي كه متهم به سوء الحفظ است باشيم، و حال آنكه واقع امر نزد أهل سنّت خلاف اين است، چرا كه مي‌بينيم عده كثيري از روات در ترجمه آنها آمده:

«الغالب عليه سوء الحفظ كثير الوهم» يا «سيّى‏ء الحفظ، ردي‏ء الحفظ»، يا «ردي الحفظ، كثير الوهم، فاحش الخطا، يروي الشي على التوهّم ، ويحدّث على الحسبان، فكثر المناكير في روايته» يا «سيّئ الحفظ، واهي الحديث، مضطرب الحديث»... .

وحال آن كه مي‌بينيم علماء رجال اهل سنّت اين گونه افراد را توثيق مي‌كنند و به ،رواياتش عمل مي‌كنند، واز اين گونه روات در أسانيد صحاح بسيارند، به عنوان نمونه:

1 - مرزوق بن أبى الهذيل

2 - عاصم بن بهدلة أحد السبعة القرّاء:

3- عبد الرحمان بن أبي ليلى:

4 - محمّد بن عبد الرحمان بن أبي ليلى الأنصاري:

5 - مطر بن طهمان الورّاق أبو رجاء الخراساني:

ب: شعبه در باره ابان سيّي‏ء الرأي بوده:

التاريخ الكبير: 454/1 رقم 1455.

در پاسخ ميگوئيم:‌

أولاً: شعبة خودش اهل خطا بوده است.

ابن حجر در باره او مي‌گويد:

فقد قال الدارقطني في العلل: كان شعبة يخطئ في أسماء الرجال كثيراً، لتشاغله بحفظ المتون. وقال صالح بن سليمان: كان لشعبة أخوان يعالجان الصرف، وكان شعبة يقول لأصحاب الحديث: ويلكم! الزموا السوق، فإنّما أنا عيال على إخوتي.

تهذيب التهذيب: 302/4.

در تاريخ ابن معين آمده:

(4690) سمعت يحيى يقول: شعبة يخطئ في حديث كره الشكال في الخيل يقول عن عبد اللّه بن زيد.

(4691) سمعت يحيى يقول: وشعبة يخطئ أيضاً في حديث حجر المدري، يقول: القندلي أو المندلي.

(4692) سمعت يحيى يقول: وشعبة يخطئ أيضاً في حديث عمرو بن دينار، عن أبي الثور، يقول عن عمرو بن دينار عن أبي السوار.

تاريخ ابن معين ، للدوري: 262/2.

در مسند أحمد در باره شعبه گفته است:

قال عبد اللّه: قال أبي: شعبة يخطئ في هذا القول: عبد اللّه بن يزيد، وإنّما هو سلم بن عبد الرحمن النخعي.

مسند أحمد: 457/2، تهذيب التهذيب: 73/6، عون المعبود للعظيم آبادي: 209/13.

در سؤالات الآجري آمده است :

سمعت أبا داود يقول : شعبة يحدّث عن محمّد ابن أبي المجالد . والصواب : عبد اللّه بن أبي المجالد ، شعبة يخطئ فيه.

سؤالات الآجري لأبي داود : 381/1، تهذيب الكمال: 28/16.

در تصحيفات المحدثين آمده است: عليّ بن المديني: كان شعبة يخطئ في أسماء الرجال.

تصحيفات المحدثين للعسكري: 34.

ابن عساكر در باره شعبه گفته:

يقول عمرو بن عثمان بن عبد اللّه بن موهب: ثقة، وشعبة يخطئ في إسمه يقول: محمّد بن عثمان بن عبد اللّه، وإنّما هو عمرو ابن عثمان.

تاريخ مدينة دمشق: 283/46.

مزّي گفته است:

فأيّ، ثقة هذا الذي يروي عنه شعبة ولا يعرفه أحمد والبخاري، والرازيان، وأبو داود، والترمذي، والنسائي ؟ وشعبة يخطئ ، كما أخطأ شعبة في إسم خالد بن علقمة ، فقال : مالك بن عرفطة ، وأخطأ أيضا في سلم بن عبد الرحمان فقال: عبد اللّه بن يزيد في حديث الشكاك من الخيل ، قلّب اسمه . وأخطأ شعبة في اسم أبي الثورين ، فقال : أبو السوار ، وإنّما هو أبو الثورين.

تهذيب الكمال: 8/ 137.

ثانياً:ّ شعبه شاكّ و كثير الشك در أسانيد و متون بوده است.

تحفة الأحوذي: 63/2.

قسمت دوم نظر:

و اما در باره كتابي كه امروز به نام كتاب سليم بن قيس در دسترس مي‌باشد در سئوالي كه از استاد حسيني قزويني شد ايشان فرمودند: ديدگاه بنده همان ديدگاه حضرت آيت الله العظمي خوئي رضوان الله تعالي عليه است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)

7 | بيژن | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٣ آذر ١٣٨٧ |
با سلام
مرسي از پاسخ جامع شما
ميخواستم بدانم اگر ميكوييد كه كناب فعلي منسوب به سليم بن قيس هلالي همان كتاب خود اوست پس چرا تمام روايات آن از قول ابان نقل شده ؟
آنگونه كه من شنيدم ميگويند سليم پيوسته نزد ابان مي امده و قضايا را نقل ميكرده و ابان مينوشته كه ظاهرا باور ان سخت است
مگر خود سليم سواد نوشتن نداشته كه بايد براي ابان نقل كند و او بنويسد
با تشكر

پاسخ:
دوست گرامي سلام ! اصل كتاب توسط خود سليم بن قيس نوشته شده و أبان بن أبي عياش ناقل كتاب سليم بن قيس است و اين كتاب توسط نوسنده به أبان و أبان به عمر بن أذينه تحويل داده شده است . براي اطلاع بيشتر به مقدمه كتاب سليم بن قيس مراجعه بفرماييد .



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
8 | يك دوست مسيحي_دكتركورش زندي از دبي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٢٨ آذر ١٣٨٧ |
براي من خيلي عجيبه كه پيغمبر اسلام با انهمه اينده نگري وبا علم به اينكه در اينده بين امت اسلامي اين همه اختلاف مي افتد موضوع به اين مهمي و حساسيت را ميگذارد براي اخرين لحظات عمرخود؟ پس اين 23 سال چكار ميكردند كه ساعتي قبل از وفات تازه به يادش مي ايد كه وصيت كندو عمر نميگذارد؟ حالا برفرض اينكه عمر نگذاشت براي پيغمبر دوات و قلم و .... بياورند پس علي و سلمان و ابوذرو هزاران مسلمان ديگر كجا بودند كه از اين كارعمرجلوگيري كنند و نگذارند عمرحرف زور بزند؟ سوال ديگه اي كه حقيقتا من به دنبال جوابش هستم وخواهش مي كنم بدون هيچگونه تعصبي جواب بدهيد اينكه پيغمبرتان محمد 23 سال با كفارو مشركين مكه جنگيد 23 سال با انواع سختيهاو شكنجه ها و تهمت ها ساخت 23 سال مردم را به خداپرستي و ايين اسلام دعوت كرد پس از وفاتشان تمام يارانش و پيروانش و ... جزچند نفر همه چيز يادشان ميرود و مرتد مي شوند و به دستورپيامبرشان عمل نمي كنند ولي درعوض به شخصي مثل عمر كه به زعم شما مخالف پيامبربود گرايش پيدا ميكنند وهرچه عمربگويد چشم بسته قبول مي كنند و و و ...

پاسخ:
با سلام

شيعيان هيچ گاه ادعا نکرده اند که رسول خدا در آخرين لحظات عمر خويش به ياد تعيين جانشين افتادند ؛ بلکه ما اعتقاد داريم که از همان ابتداي بعثت ايشان در فکر ادامه راه خويش بوده اند و به همين سبب در ماجراي دعوت نزديکان به اسلام که شيعه و سني آن را با سند صحيح نقل کرده اند امير مومنان را به عنوان وصي وزير و برادر و جانشين خويش معرفي کرده اند .

نيز در ماجراهاي مختلف فرموده اند «وهو وليکم بعدي» که حتي الباني نيز سند اين روايت را قبول مي کند .

همچنين در ماجراي غدير خم و ...

البته در ماجراي دوات و قلم نيز به گفته اهل سنت ايشان مي خواستند دوباره جانشين خود را معرفي کنند .

آنچه بايد براي شما مورد تعجب باشد ادعاي اهل سنت است که با وجود اين همه دليل مي گويند رسول خدا جانشين تعيين نکرد !!!!

اما در مورد عدم واکنش مسلمانان مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3570

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات


9 | غلام قمر | Iran - Yazd | ١٢:٠٠ - ١١ دي ١٣٨٧ |
من از عزيزان اهل سنت سوالي دارم.با توجه به منابع موجود از علماي اهل سنت ،جناب خليفه دوم از آوردن قلم ودوات ممانعت كردندو گفتند كه پيامبر اكرم (ص) هذيان مي گويند.اما سوال من اين است چرا به گفته جناب عمر اينجا پيامبر هذيان مي گويند اما هنگامي كه رسول خدا (ص) به جناب ابوبكر مي فرمايند كه برو و بجاي من در مسجد نماز بخوان ،ايشان در سلامت كامل بوده وهذيان نمي گفتند؟؟؟؟؟!!!!!
10 | حسام | Iran - Khorramshahr | ١٢:٠٠ - ٠١ بهمن ١٣٨٧ |
با عرض سلام و ادب خدمت جناب دکتر حسيني قزويني و دست اندر کاران مؤسسه ي تحقيقاتي حضرت ولي عصر ( عج ) ، در انتهاي پاسخ شما به نظر شماره ي 6 ، چنين آمده است : « ... و اما درباره ي کتابي که امروز به نام كتاب سليم بن قيس در دسترس مي باشد ، در سؤالي که از استاد حسيني قزويني شد ، ايشان فرمودند : با تحقيقاتي که ما انجام داديم به اين نتيجه رسيديم که اين کتاب همان کتاب سليم است » . اما در مناظره ي حضرت استاد دکتر قزويني در شبکه ي المستقلة ، از زبان ايشان چنين نقل شده است : « فعقيدتي بأن كتاب سليم بن قيس ، كما ذكر السيد الخوئي ، لا ندري هل هذا الكتاب الذي بأيدينا ، نفس الكتاب الذي أعطاه سليم بن قيس لأبان بن عياش أو لا وهل خلال الأزمنة الماضية زيدت فيه بعض المسائل أو لا : عقيده من در مورد كتاب سليم بن قيس ، همانگونه که حضرت آيت الله خويي فرمودند ، اين است که ما نمي دانيم آيا کتابي که امروز به نام كتاب سليم بن قيس در دست ماست ، همان کتابي است که سليم بن قيس تقديم أبان بن عياش کرده است يا نه و نمي دانيم که آيا در طول زمان هاي گذشته ، چيزي بدان اضافه شده است يا نه ! » . بنابراين ما در اينجا با دو نظر مواجه هستيم . لطفا از محضر استاد حسيني قزويني پرسش نماييد که ، صراحتا ، آيا کتابي که امروز به نام كتاب سليم بن قيس چاپ شده است ، همان کتاب اصيل است يا اينکه ممکن است دچار دستبرد و تغيير جزئي شده باشد ؟ با تشکر و سپاس فراوان ...

پاسخ:
باسمه تعالي
برخي از روايات تندي كه در اين كتاب از زبان ائمه عليهم السلام نقل شده با روح ساير روايات ائمه عليهم السلام همخواني ندارد و اين شبهه پيش مي آيد كه آيا اين همان كتابي است كه توسط سليم در اختياد ابان بن ابي عياش گذاشه شده و يا در طول زمان هاي گذشته ، توسط نسخه برداران و نويسندگان چيزي بدان اضافه شده است ؟
و لذا به نظر مي رسد كه فرمايش حضرت آيت الله العظمي خوئي منطقي است.
مديريت سايت
11 | حسين الوندي | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ١٠ بهمن ١٣٨٧ |
عالي بود
12 | بهداد | Iran - Tehran | ١١:٠٥ - ١٥ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام و ممنون از پاسخ سري قبل. اما مشكل حل نشد. اين مطلب قبول كه سليم كاملا ثقه بوده از طرفي كتابي معتبر هم داشته اما سوال اينجاس كه"آيا اين كتاب واقعا همان كتاب سليم است يا كتاب فعلي تحريف شده آن كتاب يا كتاب ديگري غير آن است؟؟! از طرفي دكتر حسيني فرمودند:"نمي دانيم آيا کتابي که امروز به نام كتاب سليم بن قيس در دست ماست ، همان کتابي است که سليم بن قيس تقديم أبان بن عياش کرده است يا نه و نمي دانيم که آيا در طول زمان هاي گذشته ، چيزي بدان اضافه شده است يا نه ؟!" خوب وقتي اينچنين اظهار نظري در مورد اين كتاب شده پس چطور ميتوان آنرا معتبر دانست؟؟!؟!؟ از طرفي بعضي احاديث اين كتاب كاملا مغاير اعتقاد شيعه است. مثلا در تعليقات مرحوم شعرانى بر كتاب فصل الخطاب آمده(در مورد تحريف قرآن!!): در صفحه 4 نوشته است . خرائج سليم بن قيس هلالى در كتابش در حديث طولانى . حاشيه : كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد جدا ضعيف است . 5- صفحه 5 نوشته كب و در آن كتاب گويد: در خانه عبدالله بن عباس نزد او بودم ...تا آخر. حاشيه : يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمى گردد، و تمامى آن چه در كتاب سليم بن قيس مى باشد حديث واحد، و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نمى شود. 6- در صفحه 6 نوشته : كج در كتاب احتجاج از ابى ذر غفارى نقل شده ...تاآخر. حاشيه : اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده چون عبارتهايش به آن مى ماند با ذكر اين مطالب چطور ميتوان اين كتاب را توثيق كرد؟!؟!؟!؟!؟!؟!

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- اثبات اتحاد كتاب ، با آنچه در قديم بوده است ، به صورت كلي ممكن نيست ، اما رواياتي كه ساير علما و بزرگان از متن اصلي اين كتاب نقل كرده‌اند ، و اكنون نيز در متن اين كتاب موجود است ، حجت است .
2- در مورد ساير روايات ، بايد متن به صورت كامل ذكر شود ، تا بتوان در مورد آن اظهار نظر كرد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

13 | رضا | Iran - Tehran | ١٧:٠٨ - ١٣ آبان ١٣٨٩ |
لعنت خدا برعمروابوبکروعثمان وپيروانشان که امامت حضرت علي<ع>راباحيله ومکرگرفتند.
14 | فداي خلفاي راشدين | Iran - Tehran | ١٦:٣٧ - ٠١ ارديبهشت ١٣٩٠ |
لعنت بر پدر و مادر نويسندگان اين چرنديات.
15 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٢:١٣ - ٠٤ ارديبهشت ١٣٩٠ |
با سلام
اتفاقاُ جناب فداي خلفاي ان شاء الله منهم با تو موافقم ( خصوصا اون چرانداياتي كه به اسم صحيح بخورد شما مفلوكان مي دهند )
حالا كمي بخنديم باشه يك حديت برايت ميگويم :
مردي با جيبي بزرگ:


همانطور که خواهد آمد ، صحابه و تابعين در مورد رواياتي که ابو هريره از رسول خدا نقل مي کرد ، مشکوک بودند به همين جهت از او سوال کردند آيا اين روايت را از رسول خدا شنيده اي ؟ اما وي پاسخ داد خير اين روايت را از جيب ( کيسه ) خويش آورده ام!!!



حدثنا عمر بن حفص حدثنا أبي حدثنا الأعمش حدثنا أبو صالح قال حدثني أبو هريرة رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم أفضل الصدقة ما ترك غنى واليد العليا خير من اليد السفلى وابدأ بمن تعول تقول المرأة إما أن تطعمني وإما أن تطلقني ويقول العبد أطعمني واستعملني ويقول الابن أطعمني إلى من تدعني



فقالوا يا أبا هريرة سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا هذا من كيس أبي هريرة



صحيح البخاري ج5 ص2048 کتاب النفقات باب وجوب النفقة على الآهل والعيال ش 5040



ابو هريره گفت : رسول خدا فرمودند : بهترين صدقه آن است که سبب بي نيازي شود و دست بالاتر ( دهنده ) بهتر از دست پايين تر است ؛ و در ابتدا به کسي کمک نما که عيال وار باشد ؛ زن مي گويد يا به من غذا بده يا من را طلاق بده و بنده مي گويد به من غذا بده و از من کار بخواه و فرزند مي گويد : به من غذا بده ؛ من را به که واگذار مي کني ؟



گفتند : اي ابو هريره اين را از رسول خدا شنيدي ؟ پاسخ داد : خير اين از جيب ابو هريره است !!!

==============================================================================

لبيك يا علي

16 | علي علوي | Iran - Zahedan | ١٧:٥٩ - ٢٦ ارديبهشت ١٣٩٠ |
باسلام.عرض شود که حديث قرطاس از نظر اهلسنت به اين شکل است که پيامبر در بستر بيماري بسر ميبرد و تعدادي از اصحاب تازه مسلمان در کنار پيامبر حضور داشتند و از انجايي که پيامبر قبلا اعلام کرده بود((اليوم اکملت لکم دينکم و.. ))امروز من دين را براي شما کامل کردم و خواست که اصحاب را آزمايش کند که آيا آنها باور دارند در دين چيز ديگري وجود ندارد و پيامبر همه چيز را بطور کامل نقل کرده است لذا فرمودند قلم را بياريد تا از دين چيزي مانده و آن را به شما بگويم و از آنجايي که حضرت عمر و حضرت ابوبکر از فقيه امت بودند گفتند نيازي نيست پيامبر ،شما همه چيز را به ما رسانده ايي و چيزي ديگر در آن نمانده سپس پيامبر به آنان تحسين کرد که چنين اصحاب فقيه و عالمي دارد. حال سوال اگر پيامبر ميخاست مسئله مهمي را اعلام کند چرا در روزهاي بعداينکار را نکرد چون بعداز3 الي 5 روز از حديث قرطاس پيامبر وفات نمودند و در اين 5روز ابوبکر و عمر24 ساعات در کنار پيامبر نبودند که نگذارند پيامبر چه ميخاهد بگويد 2-بالفرض نظر شما درست که حضرت علي را بعنوان خليفه ميخاسته اعلام کنه .شما که از دل پيامبر آگاه نبوديد پس ما هم ميگوييم پيامبر ميخاست حضرت ابوبکر رابعنوان جانشين انتخاب کند و عمر گفت نيازي نيست ما خودمان ميدانيم. تعصب را بزاريد کنار و با عقل سليم قضاوت کنيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- اگر سخن شما در مورد تحليل ماجراي روز خميس درست است :

ا. چرا پيامبر (ص) عصباني شد ؟

ب. چرا ابن عباس بعد از نقل اين ماجرا گريه مي کرد و مي گفت بزرگترين مصيبت آن است که مانع چنين کاري شدند ؟

ج . چرا گفتند پيامبر هذيان مي گويد ؟! آيا «ما ينطق عن الهوي» جزو قرآن نيست ؟

2- هر آنچه در دل پيامبر بوده است و هر انچه مي خواسته بنويسد ، آيا مانع شدن ابوبکر و عمر کار درستي است يا غلط ؟ اگر غلط است حکم کسي که پيامبر را متهم به هذيان کند چيست ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

17 | علي علوي | Iran - Zahedan | ١٣:٠٣ - ١٢ تير ١٣٩٠ |
با سلام دوست گرامي اولا پيامبر اسلام در ماجراي خميس از دست عمر عصباني نشدند تازه به ايشان تحسين هم گفتند (اليوم اكملت لكم دينكم) چيز جديدي در دين نبوده كه پيامبر بگويد.و طبق روايات اهلسنت عمر هرگز به پيامبر نگفتند كه هذيان ميگويد(هذا بهتان عظيم) در هنگام وفات پيامبر دستور دادند همه ي درهاي اصحاب كه به مسجد باز ميشود را ببنديد غير از در ابوبكر را به مسجد باز بگذاريد كه خود دليل بر تاكيد پيامبر بر جانشيني ابوبكر ميباشد.بالفرض اگر عمر از آوردن قلم و كاغذ جلوگيري كرده و نگذاشته پيامبر چيزي بنويسد خوب پيامبر نمي توانسته با زبان خود بگويد كه علي جانشين من است يا در روز پنجشنبه عمر جلوگيري كردو پيامبر بعداز چهار روز از اين جريان يعني دوشنبه وفات نمودندچرا طي اين چهار روز اعلام نكردند.مگر شما نميگوييد كه پيامبر در غدير خم علي را بعنوان جانشين انتخاب كرده كه چندين هزار اصحاب در آنجا حضور داشته پس چه نيازي بوده كه پيامبر چيزي را كه در چنين جمعي گفته باشد و دوباره بياد براي سه چار نفر ديگر بازگو كند.شما يك روايت ولو ضعيف بياوريد كه قصد پيامبر از آوردن كاغذ و قلم انتخاب حضرت علي بعنوان جانشين باشد؟

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- ظاهرا شما حتي روايات بخاري و مسلم را كه عصباني شدن رسول خدا (ص) از اين گروه را نشان مي‌دهد قبول نداريد!
2- علماي اهل سنت به صراحت گفته‌اند كه عمر گفت : ان الرجل ليهجر !
قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر
سر العالمين وكشف ما في الدارين ج 1 ص 18، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل
3- ماجراي سد الابواب ، براي زمان رحلت نيست ، آنهم براي اميرمومنان است ، و نه ابوبكر !
4- گفته‌ايد «.مگر شما نميگوييد كه پيامبر در غدير خم علي را بعنوان جانشين انتخاب كرده كه چندين هزار اصحاب در آنجا حضور داشته پس چه نيازي بوده كه پيامبر چيزي را كه در چنين جمعي گفته باشد و دوباره بياد براي سه چار نفر ديگر بازگو كند»
پاسخ واضح است :
ا. براي اتمام حجت
ب. براي اينكه به صورت مكتوب وصيت پيامبر (ص) موجود باشد و ديگر كسي نتواند ادعاي خلاف كند
5- در همين مقاله كلام علماي اهل سنت در مورد اينكه مقصود از كاغذ و قلم ، تعيين خليفه بعد بود آمده است ، همچنين در روايات شيعه به صراحت اين مطلب آمده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

18 | علي | Iran - Tehran | ٠٩:٢٥ - ٢١ مرداد ١٣٩٠ |
باسلام . اگر عمر بااين دستور پيامبر مخالفت کردنند،عباس و علي هم در آن جلسه حضور داشتند،چرا جلوي عمر را نگرفتند؟؟؟؟پيامبر اين موضوع را در روز پنج شنبه مطرح کردند ودر روز دوشنبه وفات نمودند،چرا درمدت اين يروز امرشان را ننوشتند يا حتي با زبان که ميتوانستند بگويند،چرا بازبان نگفتند؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

رسول خدا (ص) بارها با زبان اين مطلب را گفته بودند ؛ علت عدم نگارش را در بخش نظرات ، بارها پاسخ داده‌ايم . همچنين در بعضي از روايات آمده است كه گروهي از بني‌هاشم به عمر اعتراض كردند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

19 | عمر | Iran - Tehran | ٠٩:٣٦ - ٢١ مرداد ١٣٩٠ |
بالفرض ان روات ضعف نباشد، در روز پنج شنبه ان اتفاق صورت گرفته و پامبر در روز دوشنبه وفات نمودند،و چنان حال پامبر بهبود افته بود که اصحاب گمان مکردند پامبر به سلامت کامل برگشته ،چرا پامبر در ط ان چند روز که حالشان بهتر شده بود چنن مسئله مهم را نگفتند؟؟؟آيا از ابوبکر و عمر مترسدند؟پس شهامت و غرت عل کجا رفته بود؟شادم تقه کرده بود؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

وقتي خود حاضرند و رسول خدا (ص) سلامت و ايشان را متهم به هذيان مي‌كنند تا اعتبار دستور رسول خدا (ص) از بين برود ، آيا اگر وقتي آنها رفتند رسول خدا (ص) اين نامه را مي‌نوشتند ، آن حضرت و نامه را متهم به هذيان نمي‌كردند ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

20 | عمر | Iran - Tehran | ٠٦:١٢ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
باسلام چرا مطالب بنده را بصورت منقطع ثبت کردZد؟؟،و اZن دقZقا کارZ است که آقاZ قزوZنZ در آوردن رواZات از منابع اهلسنت انجام مZدهد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

تمامي نظرات شما به صورت غير صحيح وارد شده است ، لطفا دوباره نظرات خود را به صورت صحيح وارد كنيد ، همچنين اگر واقعا به دنبال گرفتن جواب هستيد ، ايميل صحيح وارد كنيد

گروه پاسخ به شبهات

21 | شيعه سابق | The Netherlands - Rotterdam | ١٠:٢٦ - ٢٥ آذر ١٣٩٠ |
اراجيفتان را خواندم جز دروغ و مزخرف چيزي براي گفتن نداريد
22 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٤:١١ - ٢٦ آذر ١٣٩٠ |
شيعه سابق
يعني کتب اهل سنت همگي اراجيف و دروغ و مزخرف است؟ آخر چرا؟
23 | سيد عبدالرحمن | Sweden - Stockholm | ١٩:٠٤ - ٢٧ بهمن ١٣٩٠ |
در پاسخ به کامنت 21 و در تأييد کامنت 22
آقاي شيعه سابق ! يعني از تشيع خارج شدي ؟ يعني از نور خارج شدي و وارد چيز ديگري شدي ؟ خواهش مي کنم حداقل يک بار مقاله را بخوان !
با تشکر از بخت النصر ...
و تشکري ويژه از گروه پاسخ به شبهات ...
ياعلي
24 | مجيد م علي | United States - Torrance | ١٥:٢٦ - ٢٩ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام

جناب سيد عبد الرحمن زياد فكرشو نكنيد شيعي نبود كه حالا به سوابق خودش افتخار كند , خوب دقت كن تقيه اين وهابي كاملاً مشخصه , حتما منظورش از اراجيف همان اراجيفي است كه عبد اليهودش ابن تيميه دروغگو انها را به شيعيان نسبت داده .

لبيك يا علي
25 | علي امين رنجبر | Iran - Tehran | ٢٠:٠٩ - ٠٣ فروردين ١٣٩١ |
هوالحکيم
من به تمام اهل عامه و اماميه خنده ام ميگيرد.براي اينکه خلفا راشدين خلافت خودشان را کردند و امامان ما هم امامت خودشان را.آيا به نظر شما که وقت
خودتان را تلف ميکنيد که چه کسي چه گفته آن هم 1400 سال قبل يک کار عقلايي ميکنيد؟آيا به جاي اين مجادله ها بهتر نيست به فکر پيشرفت کشور
باشيد.من20 سال کتب اطراف را مطالعه کردم اختلاف غير قابل حلي نيافتم.بعلاوه در قيامت از ما در چه اموري سوال ميکنند؟در مورد اموري که انجا نبوديم
و صاحب سود وزيان هم نبوديم.هر کس ميتواند محب هر کس باشد موردي نيست به شرط انکه موضوع به کفر يا شرک نيانجامد.
اگر بدون تعصب بنگريم در ميابيم که اهل عامه به هيچ وجه به امامان و اهل بيت توهين نکردند ونميکنند اما ما شيعه ها چه؟برعکس بيشتر از ما هم احترام ميگذارند و هم عمل ميکنند.
ضمنا آيا خدا و رسولش امر خلافت يا امامت را العياذوبالله ناديده گرفتند وحواسشان به آينده مسلمين نبوده؟امامت کار دل است و سند محکم ندارد.امامت عشق است .و اصل نيست.دموکراسي بهترين شيوه حکومت است و اولين دموکراسي در اسلام به وقوع پيوسته فقط ايرادش اين بوده که مردم نااگاه بودندما که اگاهيم چه کرديم؟
من از شما ميپرسم ايا امامت يا خلافت بالاتر است يا عشق (اهل بيت)؟
26 | م.ه.خ | Iran - Tehran | ١٢:١٣ - ٢٩ شهریور ١٣٩١ |
اقاي علي امين رنجبر بهتر است قبل از اين عقيده کمي با اهل سنت و وهابيت مباحثه و گفت و گو ميکرديد(چه عام و چه عالم) و کمي نيز با ساير اديان مثل زرتشتيان يا مسيحيان يايهوديان بحث ميکرديد بهتر بود ميديد که ساير اديان چه اتهاماتي نسبت به رسول خدا دارند.... ميدونيد منشا اين اتهامات از کجاست؟ بيشترشان از کتب اهل سنت!كه به طبق نظر شيعه مردود اند و بر مباني شيعه اون اتهامات باطل اند چون اونا نميتونند يه فرد شيعه رو ملزم به کتبي کند که قبول ندارد.اما اهل سنت جوابي نخواهند داشت!!! بنده به عنوان يک دانشجوي شيعه با يک مفتي وهابي به نام مولوي ع.ش. در زاهدان گفت و گو داشتم. ميدونيد بعد از اينکه نتونست کارهاي خلفا را در مقابل اميرالمومنين و حضرت زهرا توجيه کند چه گفت؟ خدا را شاهد ميگيرم اگر بخواهم دروغ بگويم. او گفت: علي و زهرا اشتباه کردند که... زهرا اشتباه کرد که از ابوبکر قهر کرد و بر او غضب کرد، علي اشتباه کرد که بيعت نکرد و... چرا علي بايد به ابوبکر و عمر بگويد که دروغگو،خائن،گناه کار و حيله گر هستند؟ و در جاي ديگر گفت فلان موضوع را اگر فلان کس ها به ما (شيعه و سني)بگويند ، ما پاسخي نخواهيم داشت!!!بنده هم با تمام قدرت پاسخش را دادم و گفتم که شيعه پاسخ دارد و شما به فکر خود باشيد که چرا پاسخي نداريد!!! .......................:: راه حق فقط و فقط يکي است ::.................. حالا به نظر شما باز هم بايد سکوت کرد؟ تا دشمنان اسلام در لباس وهابيت اسلام را نابود کنند. اونا هم همينو ميخوان. فراموشي گذشته...
27 | ........ | Iran - Zanjan | ٢٠:٢٦ - ٢٨ شهریور ١٣٩٢ |
آقاي علي امين رنجبر!برادر محترم!
آيا فكر كرديد كه در روز قيامت از امامت ائمه سوال نخواهند كرد؟
آيا فكر كرديد كه امامت ائمه(ع)به ما ارتباطي ندارد؟
عقل شما به شما چه ميگويد؟
اگر يك غيرمسلمان در اين مسئله كه مسلمانان ميگويند=اسلام ديني جامع و كامل هم براي مسائل سياسي و اجتماعي خانوادگي و.....است....رو با سخن شما كه امامت اصل نيست در كنارهم بگذارد ...
آيا _العياذبالله_در حقانيت اسلام شك نميكند؟
آيا نميگويد=
اين چه دين جامع و كاملي است كه وجود رهبر را اصل نميداند؟
آيا به قول شما ممكنه كه خدا و رسول(ص)امر خلافت و امامت را ناديده بگيرند و مسلمين را رها سازند؟
من از شما ميپرسم=
آيا خدا و رسول_ص_اندازه عده اي انسان جاهل نميدانستند كه امامت اصل است يا فرع؟
من بيشتر از شما به كساني كه امامت ائمه_ع_را فرع و غيراصل ميدانن خندم ميگيرد.....
چرا شما چشم بازنميكنيد و نميبينيد كه=
دود سقيفه تا امروز در چشم مسلمانان است....
چشم باز كنيد و ببينيد كه برخي از وهابيوني كه اسلام را بازيچه گرفتن و دست به وحشيگري و قتل شيعه كه از اهل قبله هستند زدند از پيروان سقيفه_خلفا’_هستند؟يا از پيروان امامان؟
باعرض پوزش از عزيزان اهل سنت ميخوام بگم كه همين عاشقان و شيفتگان خليفه دوم _گروهي از وهابيون_هستند كه كمر به قتل عاشقان علي(ع)بستند......
چرا وجدان خودتون رو قاضي نميكنيد و به حقيقت نميگوييد كه اين شيعيان هستند كه عمل به قرآن و اوامر رسول(ص)ميكنند يا مخالفانشان؟
قرآن دستور به مسح پا ميدهد....آيا شيعيان مسح پا ميكنند يا غير شيعيان؟
رسول(ص)دستور داد تا از اهل بيت(ع)پيروي كنيم.....شيعه از اهل بيت پيروي كرد يا كساني كه سراغ ابوحنيفه و مالك بن انس و احمد بن حنبل و محمد بن ادريس رفتند؟
از شيعه كسي عاشقتر نسبت به اهل بيت پيدا ميكني؟
در طول تاريخ تا به امروز مگر شيعيان نبودند كه به مبارزه با طاغوت پرداختن......
مگه همين عربستان نبود كه اعلان آمادگي با آمريكا براي جنگ با سوريه كرد؟مگه سران عربستان همين عاشقان و شيفتگان خلفاي ثلاث _ابي بكر و عمر و عثمان_نيستن؟
كدوم كشور هست كه در مقابل طاغوت _آمريكا و اسرئيل_قد علم كرده و با آنان مخالف است؟
قبرستان بقيع رو ببين و غربت اهل بيت را در مدينه.....اين نشانه عشق به اهل بيت است؟
عقل تو چه ميگه=
آيا ميتوني اهل بيت رو دوست داشته باشي ولي از دشمنانشان پيروي كني؟
اين چه جور دوست داشتن است در حالي كه از آنان پيروي نكني.؟
من نميگويم كه همه اهل سنت و واهابيون آدم هاي خبيثي هستند...نه!....هرگز!چنين چيزي نميگم....ولي زماني كه غاصبان حق اهل بيت را به دوستي ميگيري_خواسته يا ناخواسته_من چه بگويم؟
جناب علي امين رنجبر!من ديدم كه شما هم مجتهد شده و فتوا به اين داديد كه محب هركي ميخواهي باش!!فقط به كفر و شرك نرسد!!!اي كاش براي اين فتوا دليل قرآني مي آورديد؟
نميدانم در روز قيامت چگونه ميخواهيد جواب بدهيد راجع به سخنان بي سندي كه ميگوييد.....
و من ميخواهم پيرو خدا باشم و خدا در قرآن دستور ميدهد كه از او اطاعت كرده و از رسول و اولي الامر كه همان امامان _طبق كتب شيعه و سني_هستند پيروي كنم.....
28 | محمدي | Iran - Zanjan | ١٤:٣٧ - ٢٩ شهریور ١٣٩٢ |
جناب علي امين رنجبر!
پيشرفت يعني چي؟
يعني که چند تا طياره بزرگ درست کنيم يا از بدن سوسک و حلزون اطلاعات پيدا کرده و کرم درست کنيم؟؟!
انساني که هنوز از وجود خودش و از واقعيات اطلاع نداره براي چي ميخواد بره از بدن سوسک و حلزون اطلاعات پيدا کنه؟!؟!
وقتي يک خانم غيرمسلمان که در اتمسفر کمونيستي بزرگ شده مياد و تحقيق ميکنه و مسلمون شيعه_اماميه_ميشه و ميگه الآن به آرامش و حقيقت رسيدم........شما چي ميگين؟؟
هر عاقل و جاهلي ميدونه که هرکشوري و شهري نياز به مدير و رئيس جمهور و رهبر يا هر اسمي که شما ميذاريد نياز داره......
حال اگر اين مدير يا رهبر و...........انسان فاسد و آلوده و فقط به فکر منافع خودش باشه....بر سر اون شهر يا کشور چه بلايي مياد؟؟
از آغاز آفرينش جهان تا آخر خداوند پيامبران و اوصياي ايشان را براي امامت و رهبري مردم قرار داد و برنامه اي جامع و کامل به نام دين و کتاب الهي قرار داد و انبياء و اوصياء را مجري دين و کتاب الهي قرار داد.........
و من دوست نداشتم اين گونه بگم ولي به افکار شما خندم ميگيره چون نميبينيد که کساني که_متاسفانه پيرو همان خلفا هستند (البته نه همه عاشقان خلفا,)که با استفاده از لباس دين و مذهب و خدا و پيغمبر دارن سوء استفاده ميکنن.......
اگر جرات داريد بگيد که=رسول خدا هم 1400 سال پيش ميزيسته...و.....
بلکه ما ميدانيم که=رسول و امامان اعمال ما رو ميبينن و رسول و اماماني که 1400 سال قبل از تمامي علوم از قبيل علم نطفه و ميکروب شناسي و گردش زمين آگاه بودن در حصار زمان زنداني نيستن و ميدانيم که تنها با ولايت ايشان به سعادت دنيا و آخرت ميرسيم.
و طبق حديثي که شيعه و سني روايت کردن=هرکس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است....نشان دهنده اهميت امامت و اصل بودن امامت است.
آيا شما احاديثي براين موضوع که هرکس اگر هرچيز را دوست داشته باشد در روز قيامت با او محشور ميشود حتي اگر سنگي را دوست بدارد....را نخواندين؟
و اين آيه=خدا ولي مومنان است که آنها را از تاريکي ها به سوي نور خارج ميکند و کساني که کافر شدند اولياء شان طاغوت هستند که آنها را از نور به سوي تاريکي ها خارج ميکنند....
بطلاني بر ادعاي شما مبني بر اين که هرکسي رو که ميخواي دوست داشته باش تا وقتي که موضوع به کفر و شرک نينجامد!!!
اينهمه جنگ و در گيري در جهان تا به امروز نتيجه هرکس و ناکسي رو دوست داشتنه......
من ميخواهم پيرو خدا باشم که ميفرمايد=تنها ولي شما خداو رسول و مومناني هستند که نماز را بر پاداشته و هنگام رکوع زکات ميدهند....
و ولي من همان علي است که هنگام رکوع زکات داد........
مسلمان ميگويد=
((لا))اله الا الله.........يعني با نفي الاهيت خدايان دروغين به خدايي الله شهادت ميدهيم...........
و با نفي رسالت پيامبران دروغين به رسالت محمد_صلي الله عليه و آله_شهادت ميدهيم....
و با نفي امامت_که بسيار بسيار مهم است_امامان دروغين به امامت همان کساني که قرآن آنان را از پليدي پاک ميداند و دستور به اطاعت از ايشان ميدهد شهادت ميدهيم ...و از راه و روش ايشان اطاعت ميکنيم تا به سعادت دنيا و آخرت برسيم....
و قطعا پيامبران و امامان آمدند و پيامبري و امامت کردند تا ما به راه راست بياييم....
و ما ميدونيم که نميشه =هم دوستدار فرعون بود و هم موسي.....و نميشه که هم محب محمد(ص)بود و هم ابي لهب.........و نميشه هم محب خدا بود و هم محب ابليس..........
و نميشه هم محب اهب بيت بود و هم محب غاصبان حق اهل بيت و دشمنان ايشان......
و همونطور که قرآن به انتقاد از فاسقان و منافقان و.....گوياست....
شيعيان هم به انتقاد از دشمنان اهل بيت_که همان منافقان و فاسقان هستند_ گوياست....
و اين رو هم بگم که اصلا قصد توهين به عزيزان اهل سنت يا مقدساتشان رو نداشتم.
والسلام عليکم و رحمت الله.
29 | ناصر | Iran - Mashhad | ٢١:٠٩ - ٠٤ دي ١٣٩٢ |
واقعا جاي شرم وخجالت است براي کسي که بخودجرات مي دهدکه به اعقايداهل سنت خصوصابزرگان مذهب شان.اين بي احترامي نشانه ي شخصيت کسيت که اصلاشخصيتي ندارد.ازخداوند مي خوام کساني راکه بابي ادبي باعث تفرقه بين ماواهل تشيه مي شوندراادب نمايد
30 | سعيده | Iran - Tehran | ١٨:٤٣ - ٢٤ دي ١٣٩٢ |
خيلي عجيبه که جناب جعفري(طراح سوال)اين همه حديث و روايت را در کتب شيعه نديده است!!
31 | محمد رضا نوري | Iran - Zahedan | ٢٢:٢٢ - ١٨ مرداد ١٣٩٣ |
شعه وسني براين حديث اتفاق دارند که : قال رسول الله (ص) من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه. هر کس بميرد وامام زمانش را نشناسد برمرگ جاهليت مرده است. پس غير ممکن است پيامبر جانشين خويش را معرفي نکرده باشند وماجراي قلم ودوات جهت تاکيد بيشتر است همانگونه که در سيره پيامبر مي نگريم ايشان درطول عمر مبارکشان بارها جانشيني علي را به بهانه هاي مختلف بيان نموده اند (احاديث ثقلين ، غدير ،عقد اخوت،دارالحکمه ،ولايت ، خلافت ، وصايت ، سفينه ، علي مع الحق ، رايه ، خندق ،خلفاي اثني عشر،طير مشوي ، مدينه العلم ، وراثت ، منزلت ، کسا، و...
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها