2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
آيا اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت كنندگان را نداد؟
کد مطلب: ٥١١٨ تاریخ انتشار: ١١ ارديبهشت ١٣٩٤ - ٠٨:١٠ تعداد بازدید: 26301
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت كنندگان را نداد؟

سؤال كننده: جهان شاه

پاسخ:

اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشته است، قطعي است؛ چرا كه آن حضرت در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله هيچگاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتي پيش مي آمد؛ چنانچه شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه مي نويسد:

وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة.

امير مومنان جز براي كارهاي ضروري از رسول خدا (ص) جدا نمي شدند!

شيخ مفيد داستان حديث قرطاس را اين گونه نقل و در آن به صراحت مي گويد كه اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بوده است:

فَأَفَاقَ عليه السلام فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ يَلْتَمِسُ دَوَاةً وَكَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَي مَا كَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِيعِ فِي إِحْضَارِ الدَّوَاةِ وَالْكَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَيْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ.

فَلَمَّا أَفَاقَ صلي الله عليه وآله قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِيكَ بِكَتِفٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ؟ لَا وَ لَكِنَّنِي أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْراً.

ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً.

فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ يَكُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِينَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَكَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَيْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِي. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ يَبْكُونَ قَدْ أَيِسُوا مِنَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله.

هنگامي حال رسول خدا صلي الله عليه وآله كمي بهبود يافت، نگاهي به مردم كرده و فرمود: دوات و شانه گوسفندي حاضر كنيد تا مطلبي را بنويسم كه پس از آن براي هميشه گمراه نشويد، در همان حال رسول خدا از حال رفت.

يكي از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زيرا او هذيان مي گويد، آن مرد منصرف شد. كساني كه آن جا حضور داشتند، از اين كه در اجراي دستور رسول خدا را كوتاهي كرده بودند، ناراحت شدند، با يكديگر گفتگو كردند و كلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را بزبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بيمناك بودند.

هنگامي كه دوباره حال رسول خدا صلي الله عليه وآله بهتر شد، برخي گفتند آيا اجازه مي دهيد تا دوات و شانه حاضر نمائيم؟ آن حضرت فرمود: آيا بعد از اين سخني كه گفتيد؟ دوات و شانه نياوريد؛ ولي شما را سفارش مي كنم كه با اهل بيتم به نيكي رفتار كنيد.

سپس روي خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانه هاي خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و علي بن أبي طالب عليهما السلام باقي ماندند.

عباس عرض كرد: اي پيامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسيد، و مي دانيد كه ما پيروز خواهيم شد، به ما بشارت داده و راهنمائي كنيد، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: شما بعد از من بي چاره خواهيد شد، سخن ديگري نفرمود، اين عده هم با كمال نااميدي و در حالي كه گريه مي كردند، از خدمت رسول خدا صلي الله عليه وآله مرخص شدند.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص184ـ 185، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م.

بنابراين اصل حضور آن حضرت در قضيه قرطاس قطعي است؛ اما چرا آن حضرت در مقابل اهانت كنندگان به پيام آور خدا سكوت كرد و جواب آن ها را نداد؟

در جواب به سوال، به چند نكته بايد توجه كرد:

حرمت پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله:

طبق آيه اول سوره حجرات، پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله حرام است و مسلمانان حق ندارند در حضور آن حضرت بر ايشان پيشي بگيرند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم . الحجرات/1.

اي كساني كه ايمان آورده ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست .

و اميرمؤمنان عليه السلام همواره تابع محض و دنباله رو رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشي نگرفته است؛ چنانچه خود آن حضرت در نهج البلاغه مي فرمايد:

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَي صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَلَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلي الله عليه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ وَلَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَيَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ.

شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندي نزديك، در مقام و منزلت ويژه مي دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مي نشاند، در حالي كه كودك بودم مرا در آغوش خود مي گرفت، و در بستر مخصوص خود مي خوابانيد، بدنش را به بدن من مي چسباند، و بوي پاكيزه خود را به من مي بوياند، و گاهي غذايي را لقمه لقمه در دهانم مي گذارد، هرگز دروغي در گفتار من، و اشتباهي در كردارم نيافت.

از همان لحظه اي كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگ ترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راه هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند،

و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،«» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازه اي از اخلاق نيكو را برايم آشكار مي فرمود، و به من فرمان مي داد كه به او اقتداء نمايم.

نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص300، خ192.

و در خطبه 197 مي فرمايد:

وَلَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَي اللَّهِ وَلَا عَلَي رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَلَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَتَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا.

اصحاب و ياران حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كه حافظان اسرار او مي باشند، مي دانند كه من حتي براي يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلكه با جان خود پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را ياري كردم. در جاهايي كه شجاعان قدم هايشان مي لرزيد، و فرار مي كردند، آن دليري و مردانگي را خدا به من عطا فرمود.

نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص311، خ197.

حال چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام قبل از اين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله سخني بگويد، شروع به سخن گفتن و با نص صريح آيه قرآن كريم مخالفت نمايد؟

طبق آيه اي كه ذكر شد، پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله حرام بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام اگر پيش از رسول خدا سخن مي گفت در حقيقت با نص صريح اين آيه مخالفت مي كرد.

بلي اگر رسول خدا دستور مي دادند كه دهان اهانت كنندگان را ببندد، قطعا اميرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مي كرد؛ اما زماني كه رسول خدا حضور دارد و ايشان هنوز اقدامي نكرده است، چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان بر آن حضرت پيشي بگيرد و اقدامي بر خلاف نص قرآن كريم نمايد؟

حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله:

خداوند در آيه 46 سوره انفال هر نوع نزاع و درگيري؛ آن هم در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله را حرام اعلام كرده است:

وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين . الأنفال/46.

و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است!

و در آيه ديگر مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون . الحجرات/2.

اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداي خود را فراتر از صداي پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضي از شما در برابر بعضي بلند صدا مي كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي كه نمي دانيد!

و در روايت بخاري نيز آمده است:

فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ.

دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبري دعوا كنند!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114، كِتَاب الْعِلْمِ، بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و در روايت ديگر آمده است:

فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ.

دعوا كردند با اينكه سزاوار نيست در نزد پيامبران دعوا كنند!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1111، ح2888، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ، ج3، ص1155، ح2997،أبواب الخمس، بَاب إِخْرَاجِ الْيَهُودِ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ؛ ج4، ص1612، ح4168، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آن ها را مي داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مي ورزيد، مجبور بود كه با آن ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيري در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله شايسته نبود؛ از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله ماند و از نزاع و درگيري با اهانت كنندگان و بلند كردن صداي خود در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله خودداري كرد. يعني پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملي ناپسند بود و اميرمومنان قطعا چنين عمل ناپسندي را انجام نمي دادند.

اين دو پاسخ، پاسخ هاي اصلي شيعيان به كساني است كه اين شبهه را مطرح مي كنند!

گروهي از حاضران در خانه از موافقان نوشتن وصيت:

در متن روايت قرطاس آمده است:

منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلي الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ.

گروهي مي گفتند كه (كاغذ را) پيش آوريد كه پيامبر (ص) براي شما كتابي بنويسد كه بعد از ايشان گمراه نشويد، عده اي نيز سخن عمر را تكرار مي كردند!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1612، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي؛ ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب كَرَاهِيَةِ الاختلاف، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در صورتي كه اهل سنت ادعا دارند، پاسخ دادن به عمر، عملي نيك بوده است و عمر اشتباه كرده است، از ايشان مي پرسيم به چه دليل مي گوييد كه در اين فرض، اميرمومنان عليه السلام جزو پاسخ دهندگان نبوده است؟ با توجه به تبعيت بي چون و چراي اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه وآله و اصرار ايشان بر انجام كار نيك، قطعا يكي از كساني كه اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود.

بنابراين اگر اهل سنت مي گويند كه بايد اميرمؤمنان عليه السلام جواب اهانت كنندگان را مي داد و اين كار، كار نيكويي بوده است، قطعا اميرمؤمنان عليه السلام جزء كساني بوده است كه با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر اين امر اصرار داشته است.

افشاي چهره كساني كه ادعاي خلافت داشتند:

احتمال ديگر اين است كه شايد هدف رسول خدا صلي الله عليه وآله از اين دستور، افشاي چهره كساني بود كه ادعاي جانشيني آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براي به دست آوردن آن از مدت ها پيش آغاز كرده بودند.

رسول خدا صلي الله عليه وآله مي خواست به مسلمانان بفهماند كساني كه به ايشان نسبت هذيان ـ نستجير بالله ـ مي دهند، صلاحيت و شايستگي اداره جامعه اسلامي را ندارند و نمي توانند مرجعيت علمي و سياسي جامعه اسلامي را به عهده بگيرند؛ به ويژه اين كه رسول خدا دستور داد كه مخالفت كنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عني».

با توجه به ارتباط نزديك اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله، قطعا از اين مسأله آگاه بوده و به همين خاطر منتظر سخن گفتن رسول خدا ماند و از هر اقدامي خودداري كرد.

اتمام حجت با مسلمانان:

هرچند كه رسول خدا جانشيني اميرمؤمنان عليه السلام را از نخستن روز بعثت تا آخرين لحظات عمر شريفشان بارها و بارها اعلام كرده بود؛ اما از آن جايي كه دوست نداشت كه ثمره زحمات بيست ساله اش برباد رود؛ براي اتمام حجت بارديگر تصميم گرفت كه وصيت نامه اش را به صورت مكتوب در اختيار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آينده جامعه اسلامي دچار مشكلاتي شد، كسي نگويد كه چرا پيامبر خدا كوتاهي كرد و راه را به مردم نشان نداد؟

در حقيقت رسول خدا مي خواست عدم قابليت صحابه را به همه مردم نشان دهد كه آن ها بودند كه نگذاشتند اسلام مسيري را طي كند كه خدا و رسولش ترسيم كرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت اين مطلب را بيان كرده است:

قال قُومُوا عَنِّي قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ (ص) وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.

پيامبر (ص) فرمودند از نزد من برخيزيد؛ ابن عباس مي گفت: بيشترين مصيبت اين بود كه با اختلاف و سر و صدايشان، بين پيامبر و نوشتن اين نامه، مانع شدند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | قاسمي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٢ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام خداوند زحمتكشان اين سايت مقدس را جز’ئ ياوران حقيقي امام زمان عليه السلام قرار دهد انشا الله-هميشه از سايتتان لذت ميبرم-موفق باشيد
2 | hasanjafarzadeh | Iran - Markaz | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
ضمن اينکه از مطالب بسيار عالي شما متشکرم لطفا آدرس خودتونو در صورت امکان برام بفرستيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

آدرس ما در بخش درباره ما سايت آمده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/about.php

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

3 | سيد حسين | Iran - Shiraz | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام و خسته نباشيد موضوع آنچه كه شبكه هاي عرب زبان سني مذهب با عنوان( الموافقات لعمر ) مطرح مي كنند چيست ؟؟و آيا اصولا آن احاديثي كه آنها در اين مورد مطرح مي كنند صحت دارد ؟؟ با تشكر از زحمات شما

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

مقصود شما را از «الموافقات لعمر» نمي دانيم ! آيا مقصود روايات مربوط به موافقت خدا با عمر است ! اين روايات دركتب اهل سنت با سند صحيح آمده است اما در حقيقت طعن به رسول خدا (ص) است ! مي گويد كه خدا با عمر موافقت كرده و با رسول خدا (ص)‌مخالفت !

اگر مقصود موافقت ائمه با خليفه دوم است ، مطلب صحيحي در آن وجود ندارد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

4 | بوار | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٤ اسفند ١٣٨٨ |
آيا جابر جعفي فردي ثقه است؟ پس اگر نيست چرا در كافي از او اينهمه روايت شده؟ همچنين مي خواستم بدانم با توجه به اينكه كتاب الولايه طبري از بين رفته چطور اميني در الغدير روايتي از اين كتاب از زيد بن ارقم كرده؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- عموم علماي شيعه ، جابر را مورد اطمينان و ثقه مي‌دانند !

2- عدم علم به راستگو بودن يك شخص و حتي علم به اينكه او دروغ گو است ، دليل بر اين نمي‌شود كه هر روايتي كه نقل كند دروغ باشد !

3- نقل روايت از كتبي كه از بين رفته با واسطه صورت مي‌گيرد ؛ يعني شخص ديگري اين كتاب را ديده و از آن مطالبي نقل كرده و نفر بعد اين مطالب را به نقل از منبع اول با واسطه نقل مي‌كند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

5 | فاروق صديق البارزي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٤ اسفند ١٣٨٨ |
سلام بنده هم دست گيري اين فردشرور كه دستانش به خون هزاران مسلمان اهل تشيع وتسنن اغشته شده بود وبا پول هاي اجانب بين برادران مسلمان اختلاف مي انداخت وباعث ننگ اهل سنت بود به همگي خصوصا حضرت مولانا عبدالحميد تبريك عرض مي نمايم.هر كس چنين كرده دستش درد نكند ايشان مثل يك استخواني در گلوي اهل سنت خصوصا علماي اعلام گير كرده بود.
6 | سيد ذوالفقار | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ٠٤ اسفند ١٣٨٨ |
السلام عليك يا امام حسن عسكري شهادت يازدهمين پيشواي مسلمين جهان حضرت امام حسن عسكري (صلوات الله و السلام و عليه ) را به پيشگاه حضرت ولي عصر امام مهدي (عج) و مردم عزيز و سربلند ايران و كليه شيعيان و محبين اهل بيت (عليهم السلام) در سرتاسر جهان تسليت عرض مي كنم... خبر جديد و خوشحال كننده : ملعون ، عبدالمالك ريگي سركرده ي گروه جنايت كار جند الشيطان در دام نيروهاي جان بر كف امنيتي و اطلاعاتي جمهوري اسلامي ايران افتاد... لعنت خدا بر هر چي وهابي كثيفه يا علي مدد
7 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٥ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام
جناب اقاي فاروق صديق البارزي ( 5 ) متشكرم از نظرتان خداوند به شما توفيق هدايت عطا كنند انشاء الله .
اما براي جناب مولانا عبد الحميد ايا ايشان هيچ وقت براي جوانان اهل سنت پيامي داده بودند كه اين جوانان را از اين پليد ملحد تروريست و گروهش حند الشيطان الرجيم و بزرگ بر حذر باشند يا حكم ( فتوا ) به خارج بودن اين فاسق از دين شريف اسلام داده بودند ؟؟؟.
حالا هم دير نيست ايسان بعنوان بزرگ اهل سنت بلوچستان ميتوانند علناُ در مورد فاسقي ديگر به اسم عبد الشيطان ملحد زاده لندني موضع گيري بكنند . كه البته اين يك وظيفه الهي است " يعني امر به معروف و نهي من المنكر .
يا علي
8 | بوار | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٥ اسفند ١٣٨٨ |
آيا مالك اشتر جز اصحاب رسول بوده و آيا در جنگ يرموك حضور داشته از منابع سني و آيا مالك به فرماندهي مصر انتخاب شده در منابع سني همچنين آيا طلحه و عايشه در قتل عثمان نقش داشته اند و همچنين آيا عثمان مثل قارون زنگي ميكرد در منابع سني

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

عموم مصادر اهل سنت ، مالك را جزو تابعين مي‌دانند (نه جزو صحابه)

در مورد نقش صحابه در قتل عثمان ، سخنراني مفصلي در بخش شبكه سلام موجود است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=144

در مورد نحوه زندگي عثمان ، مقداري در آدرس ذيل از مصادر اهل سنت مطلب آورده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=122

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

9 | مسلم | Iran - Sīrjān | ١٢:٠٠ - ٠٦ اسفند ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
اين مرثيه خوانيهاي بيجاي جناب مولوي عبدالحميد بود كه باعث انحراف جوانان اهل سنت شده فرياد مظلوميت اهل سنت و ظلم شيعيان به انها از طرف ايشان گوش فلك را كر كرده است خود ايشان متهم هستند من در اينترنت عكس چند جاني گروهك ريگي و تروريست را با اقاي مولوي ديدم نمي دانم دليل اينهمه مراعات و چشم پوشي از كارهاي اينها چيست شايد همانطور كه برادر ريگي گفت كه من به خاطر جهالت به اين انحرافات كشيده شدم اي كاش كسي مرا راهنمايي مي كرد شايد مي خواهند كم كم اينها را با عطوفت از راه عمر برگردانند كه اين راه عمر همان راه شيطان است و راه بت پرستي و جاهليت اما بايد كمي مهدوديت هم داشته باشند و قانون براي اينها بسيار كم رعايت نشود و شيعه و سني برابر باشند در مقابل قانون
10 | قرآن ما را بس | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٦ اسفند ١٣٨٨ |
كذب روايت قرطاس در اين چند جمله منسوب به پيغمبر نهفته است: فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ؟ لَا ..... با اين جمله حتي هذيان يك مريض هم معلوم ميشود.

پاسخ:

!!!

بهتر بود علتي براي اين سخن خويش بيان مي‌كرديد ! سخن شما بسيار مبهم است ! البته احتمال مي‌دهيم از نفهميدن سخن رسول خدا (ص) چنين گفته باشيد ! زيرا :

وقتي كه براي پوشاندن حق ادعا كردند رسول خدا (ص) هذيان مي‌گويد ، حال رسول خدا (ص) خود بنويسند ! باز ادعا مي كنند كه آن حضرت در حال هذيان اين مطالب را نوشته‌اند و ارزشي ندارد !

«ابعد الذي قلتم» يعني بعد از اينكه مرا متهم به هذيان كردند ديگر نوشتن نيز فايده ندارد !

البه اگر شما ادعا كنيد ماجراي قرطاس دروغ است ، در واقع بخاري را به دروغگويي متهم كرده‌ايد ؛ چون اين روايت با سند صحيح در چند جاي بخاري آمده است !

اعتقادات اهل سنت را زير سوال برده‌ايد ، چون آنان اجماع بر قبول تمام مطالب بخاري و مسلم دارند !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11 | مهران | | ١٢:٠٠ - ٠٨ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم به نظر من اين مفيد شما شبها خيلي ذرت بوداده مي خورده و شکمش باد مي کرده چون توي حديث کذايي که از فلان بن فلان نقل کرده يه گاف بزرگ داده اول گفته پيامبر بيهوش شد وبعد مردم اختلاف کردند وبعد مي گه پيامبر وقتي بهوش مي آد مي گه از پيش من برويد در پيشگاه من اختلاف جايز نيست چطور هم بيهوش شده وهم اختلاف را فهميده پس دروغگو کم حافظه است دوما ما اين حديث رو فقط از حضرت عبدالله بن عباس شنيديم که اون هم در هنگام فوت پيامبر دوازده ساله بوده حالا روافض ملعون از کجا حديث جعل کرده اند والله اعلم

پاسخ:

با سلام

جناب مهران !

1- باز به خاطر دور بودن از منابع اهل سنت ، دچار اشكال بزرگي شده‌ايد ! صحابه و كساني كه رسول خدا (ص)‌را مي‌ديدند گمان مي‌كردند كه حضرت بيهوش مي‌شده‌اند ، اما در واقع آن حضرت در حال وحي و فهم بوده‌اند ! به عنوان مثال :

وعنها : ( أغمي عليه ورأسه في حجري ، فجعلت أمسحه وأدعو له بالشفاء ، فلما أفاق قال : لا ، بل اسأل الله الرفيق الأعلى مع جبريل وميكائيل وإسرافيل عليهم السلام )
عمدة القاري ج 5 ص 187 ، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت

به نظر شما وقتي رسول خدا (ص) در اين روايت از عائشه ، به هوش آمدند ، و بلافاصله فرمودند «لا بل أسال الله...» قبل از آن در حال بيهوشي چه چيزي شنيده بودند ؟ يه به گفته شما راوي اين روايت «شبها خيلي ذرت بوداده مي خورده و ...»!

آيا وقت آن نرسيده است كه به جاي سخنان طعنه آميز و اهانت ، كمي در كتب خويش مطالعه كنيد !

2- فرموده‌ايد كه اين روايت را تنها ابن عباس كه 12 ساله بوده است نقل كرده است ! آري ، به خاطر آنكه ساير بزرگان صحابه به دستور رسول خدا (ص) به جيش اسامه رفته بودند و كساني كه باقي مانده بودند ، عموما از منافقين بودند ! آيا توقع داريد منافقين اين ماجرا را نقل كنند ؟

اما اگر اشكال شما سن ابن عباس است ، شما از كوچكتر از ابن عباس نيز روايت داريد ! در صحيح بخاري از كساني روايت نقل كرده است كه بين دو تا هشت ساله بوده است و مي‌گويد در آن زمان من محتلم نيز شده بودم ! (ماجراي خواستگاري اميرمومنان از دختر ابوجهل)!

جالب است كه وقتي شيعه از «حبر امت» به نظر اهل سنت روايت نقل مي‌كند ، او دوازده ساله بوده است ، اما وقتي خود از امثال راوي مذكور نقل كنند ، صحيح است و مو لاي درز آن نمي‌رود !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

12 | فاطمه آذركيش | | ١٢:٠٠ - ٠٨ اسفند ١٣٨٨ |
نگارنده كامنت 5
اي كاش حرف دل و زبانتان يكي مي بود
وقتي از صدا و سيما رفته بودند پيش عبدالحميد تا تبريك بگويد دستگيري اين جاني رو اين شرور را آقاي عبدالمالك خطاب مي كند و ناراحتي و عصبانيت از چهره اش مي باريد زيرا روزگاري بدي را پيش بيني مي كند كه بعد از اعترافات ريگي چه بلاي بر سر او و ديگر همدستان مالك خواهد آمد به عبدالحميد بگويد تا فرصت داره بره خودشو معرفي كنه چون هفته وحدت قرار شده تخفيف بدهند به همدستان مالك در صورت مراجعه خودشون (قاضي پرونده ريگي قول داده) اگه خودشو معرفي نكن و بعد ازاعترافات مالك فعاليتهاي اونها رو بشه آبرو شون مي ره واسه خودتون مي گيم . تا هفته وحدت تمام نشده بره ........
دستگيري اين شرور و جنايتكار بزرگ را به تمامي شيعيان جهان تبريك مي گويم و خسته نباشيد مي گويم به سربازان گمنام آقا امام زمان حق نگهدارشون
13 | سيد ذوالفقار | | ١٢:٠٠ - ٠٨ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليكم
كم كم بايد عالم نماهاي وهابي دارالعلم مكي زاهدان شال و كلاه كنن و از اين استان به سوي مامن حقيقي خود يعني پاكستان و عربستان بروند.در غير اين صورت انها هم سرنوشتي همچون عبدالمالك ( لعنته الله عليه) خواهند داشت...

اگه ريگي اعتراف كنه بعضي از عالم نماهاي افراطي سني دارالعلم زاهدان با اين گروهك شيطاني دست داشته اند و يا از اين گروهك حمايت مي كردند چه افتضاحي به وجود مي ايد !!!

در ضمن اين را بگويم كه اگر نيروهاي امنيتي و انتظامي استان در بازداشت اين مولوي ها كوتاهي كند گروهاي مبارز شيعه در زاهدان خود اقدام به مبارزه و دستگيري اين افراد مي كنند ! بنده به صورت اينترنتي با اين گروه ها اشنايم.

توجه داشته باشيد كه ريگي و امثال او بي سواد هستند. در اينجاست كه نقش علماي اهل سنت بيشتر مشخص مي شود. اگر بعضي از اين علما از ابتداي عمر يعني اغاز فعاليت اين گروه جنايت پيشه افراطي ، كارهاي اين گروه را محكوم مي كردند و او را تكفير مي كردند كار به اينجا ختم نمي شد و ريگي كثيف اين همه افراد بي گناه را نمي كشت. طيق اماري كه تلويزيون داد ريگي ( لعنت ا.. عليه) 145 نفر را شهيد كرده است...

دوستان خوبم بنده دانشجو هستم و با يك بلوچ سني در دانشگاه رفيقم. او مي گفت كه اكثر بلوچ هاي منطقه ريگي رو دوست دارند .اكثر بلوچ هاي منطقه به اين ملعون القابي همچون (( اميرالمومنين )) ، (( سردار بلوچ)) ، (( شير بلوچستان)) و ... داده اند !!!

خوب ،‌چرا ؟؟؟!!
اگر علماي اهل سنت منطقه اين قبيل كارها را محكوم مي كردند ديگر ريگي جايي در مردم منطقه نداشت...
ايا كسي كه 25 نفر را در مسجد اميرالمومنين(ع) شهيد كرد لياقت الفاظي همچون اميرالمومنين و يا سردار را دارد؟؟ البته اين را هم فراموش نكنيم كه به معاويه و يزيد ( لعنت الله عليهما) نيز اميرالمومنين مي گفتند !!
بهر حال دستگيري اين ملعون حيوان صفت را به همه ي مردم ايران تبريك عرض مي كنم...
يا علي مدد .
14 | مهران | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليكم وقتي شما مي گوييد كه شما از منابع اهل سنت دوريد واقعا مدهوش مي شوم از اين همه نزديكي شما به منابع اهل سنت شما كه اينهمه به منابع اهل سنت نزديكيد اجازه بدهيد بنده هم كمي به جريانات اصول كافي نزديكي بكنم يعني بياييد با هم تمام احاديث انگشت شمار اصول كافي را كه به قول همشهريم آقاي قزويني احاد وكذب هستند را منتشر كنيم و از ميان هزاران هزار حديث 10 حديث كذايي را بيرون بريزيم يك به يك همانطور كه شيخ ما حضرت امام بخاري(قدس الله سره العزيز) اين كار رادر طول عمرش انجام داده است و كاري كه نسايي و ابن ماجه ومسلم و .... انجام داده اند را در همين سايت وجلوي چشم همه انجام دهيم آنوقت من جبهه ام را تغيير خواهم داد و مطمئن مي شوم در روح رافضي كمي عقلانيت هم وجود دارد اگر امامان ما هزاران حديث را طبقه بندي كرده اند واحاد و صحيح و موضوع و حسن و كذب محض و.... را به ترتيب مشخص كرده اند . شما روافض هم كه هزينه شكم علمايتان هر ساله به اندازه 20000000بشكه نفت يا حداقل 2000000000دلار است حداقل توانسته باشيد دست كم ده بيست حديث كذب را از لاي باتلاق احاديث كذب بيرون بكشيد . اما مطمئنم حتي احدي از مراجع تقليد هم چنين جراتي را ندارد . والله اعلم

پاسخ:

با سلام
جناب مهران !
1- در ابتدا از اقرار شما به تسلط ما به منابع اهل سنت ، ممنونيم ؛ زيرا خود به خوبي اين حقيقت را بر مردم آشكار كرده و فرموديد « واقعا مدهوش مي شوم از اين همه نزديكي شما به منابع اهل سنت»
2- فرموده‌ايد مي‌خواهيد روايات اصول كافي را مورد نقد قرار دهيد ! اين مساله مشكلي ايجاد نمي‌كند ! چون تمام علماي ما چنين مي‌كنند ! ما اصول كافي را مانند صحيح بخاري و مسلم در نزد اهل سنت نمي‌دانيم كه ادعا كنيم تمام روايات آن صحيح است ! و هر كس آن را مورد نقد قرار دهد خارج از مذهب اهل سنت !
البته تعجب مي‌كنيم كه امام بخاري شما با اينهمه تسلط بر علم رجال و دقت در گزينش روايات ،‌چرا روايت رجم ميمون يا ايستاده بول كردن رسول خدا (ص) و يا فراموش شدن بعضي آيات قرآن توسط رسول خدا (ص) و... را آورده است !
3- اهل سنت ، قبلا نيز بعضي از روايات كافي را مورد نقد قرار داده بودند و ما نيز نظرات آنان را جواب داده و علني نيز كرديم !
4- فرموده‌ايد «آنوقت من جبهه ام را تغيير خواهم داد و مطمئن مي شوم در روح رافضي كمي عقلانيت هم وجود دارد»!
آيا اينهمه پاسخ ما به شما از روايات اهل سنت ، دلالت بر روح عقلانيت شيعه نمي‌كند ! يعني به نظر شما پاسخي كه از كتب اهل سنت داده شود ، داراي روح عقلاني نيست ؟
5- فرموده‌ايد « اما مطمئنم حتي احدي از مراجع تقليد هم چنين جراتي را ندارد»!
به عكس احدي از مراجع نمي‌تواند بدون بررسي روايات اصول كافي و نقد آنها ، فتوا بدهد ؛ به نظر شيعه بايد تمامي روايات از جهت سندي و دلالي مورد بررسي قرار گيرند !(چه اصول كافي و چه ديگر كتب)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

15 | momen abdullah | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
آهاي مهران

کَر خودتي مرديکه. ديگر کارت به جايي رسيده که همچون صنمت عمر به خير البشر محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) توهين مي‌کني و مي‌گويي «کَر» (نعوذبالله)؟؟؟

کَر تو هستي که صدها بار جوابي محکم به خزعبلات و تراوشات ذهني شيطان درونت شنيده‌اي ولي هنوز به لجاجت و عناد در مقابل حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)‌ مي‌پردازي.

حقيقاچه زيبا گفت خداوند راجع به تو:
«و مثل الذين كفروا كمثلِ الذي ينعق بما لا يسمع إِلا دعاء و نداء صم بكم عمي فهم لا يعقلون»

محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) تمام وجودشان در آگاهي و بيداري بود و هست و خواهد بود.

شيعيان بشنويد سخن عالم رباني علامه طباطبايي(رضوان الله تعالي عليه) را:
«حضرت رسول الله(صلي الله عليه و آله) آيات قرآن را بدون يک حرف پس و پيش ميخوانده اند؛ و حتي عين عباراتي را که سالهاي قبل فرموده بودند، در موضع حاجت بازگو ميکردند؛ و کَأنه اين عبارت را الساعه فرموده اند.

در هنگام رحلت آن حضرت که حضرت زهرا عليهاسلام سلام الله علَيها بسيار ناراحت بودند و گريه ميکردند و وَاسَوأَتَاهُ و وَاسَوأَةَ أَبِي مي گفتند، حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) به او فرمودند: اي فاطمه ! اينطور سخن نگو! همان کلمات را بگو که من در مرگ فرزندم إبراهيم گفتم :
الْقَلْبُ يَحْزُنُ، وَ الْعَيْنُ تَدْمَعُ، وَ لاَ نَقُولُ إلا حَقا؛ وَ إنا بِکَ يَا إبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ.

ببينيد: رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم در حال سَکرات موت ، که مرض از هر جانب بر او غالب شده و حال عادي آن حضرت را تبديل به سنگيني و انقلاب نموده است ، در آن حالِ شديد، آن حضرت عين عبارتي را که سالها قبل در مرگ ابراهيم فرموده بودند بازگو مي کنند.

اين عجيب معجزه اي است ! آري ، اين احاطة بر ملکوت است و سيطرة بر عالم معني ، و ارتباطي به قوة حافظه و مسائل ماديه ندارد.
و حقير در اينجا ميگويد: چقدر تفاوت است بين اين کلامي که حکايت از متن واقع ميکند، و بين قول عمربن خطاب که چون رسول الله کاغذ و دوات خواستند تا چيزي بنويسند که مردم گمراه نشوند گفت : قَدْغَلَبَهُ الْوَجَعُ؛ إن الرجُلَ لَيَهْجُرُ. «درد بر او غلبه کرده است ، و اين مرد هذيان ميگويد.» »
***************
براستي تو اي مهران
هيچ انديشيده‌اي چرا سخنانت مملو از واژه‌هايي چون «باد شکم» «گي» «هموسکشوال» «لوله چاه توالت» «خاکستر» و .... است؟

براستي براي اين چرک و عقونت سخنانت يک دليل بيشتر نيست: «حب عمر».
آري حب عمر اگر در دل فردي افتاد زبان آن فرد مي‌شود زبان مهران عمري.

به کوري چشم مهران و دوستناش:
عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
16 | حقيقت جو | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم

آقاي مومن عبدالله عزيز
شما چه انتظاري از اين مردک وهابي داريد؟
مگر نميدانيد اين مردک عزادار است؟
مگر اطلاع نداريد که ريگي جوجه تروريست وهابي و مهران هم کيش و آئين بودند و اکنون مهران در فراق سگي مانند خود از برون و درون آتش گرفته و ميسوزد؟
برادرم جناب مومن عزيز
آيا بقول خودتان تروشات عقيدتي و ديرينه او را در نوشته هايش حس نميکنيد؟
او نه تنها به پيامبر ص نه تنها به اهل بيت ع بلکه در فراق همکيشاني چون عبدالمالک ريگي حتي به خداوند هم توهين ميکند.
مهران و امثالهم مانند خليفه هايشان هيچگاه مسلمان نبودند و تنها از نام اسلام در جهت اهداف کافرانه خود استفاده نموده و ميکنند.
بر دشمنان خدا و دين خدا و پيامبر ص و اهل بيت پاکش لعنت.
خدانگهدار
17 | مهران | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليكم

خير البشر محمد مصطفي(ص) به ما وعده داده است كه انسانهايي مثل كافر عبدالشيطان آخوند زده با سرعت نور وبا بسته هاي انرژي فوتوني وارد عذاب خداوند خواهند شد وخداوند در قيامت به آنها نظر نخواهد افکند و آنها را با اهل کتاب محشور نخواهد کرد و بخاطر لجاجتشان روي پل صراط با شلاقهاي آتشين به درون قهقراي آتش کشيده خواهند شد . من اين را قبل از اتفاق افتادن به تو وعده مي دهم . من اين را اکنون و زماني که نفسهايت بالا وپايين مي آيد به تو وعده مي دهم . من مي خواهم تو الان بيدار شوي . به تو وعده مي دهم اگر با اين عقايد فاسد و غير انساني و لجاجت نفس اماره در مقابل منکر ونکير قرار بگيري زباني بريده خواهي داشت ولي از تو نمي خواهم توبه کني چون درهاي توبه بر روي شما بسته شده است .

فقط اقرار کن بر گناهانت شايد خداوند مانند کساني که به زناي محصنه دچار شده اند وبارها بر اين عمل بوده اند فقط بر رويت با غضب نگاه کند
من مطمئنم آتشي که از آسمان بر ملت ايران نازل شده وقحطي و خشکسالي شديد و کمبود منابع غذايي دليلي جز افرادي مانند تو نيستند
18 | حقيقت جو | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم آقاي مهران ايا اين شما اهل سنت نيستيد که در کتابهايتان نقل کرده ايد صداي عمر از مدينه تا فسا رسيد؟! به نظر شما ناقل اين روايت شبها از چه نوع غذائي استفاده ميکرده که اثر آن از ذرت بوداده هم بيشتر بوده تا حدي که به جفنگيات و محتويات داخل شکم خود اشاره کرده است و جالب آنجاست که ذهبي ميگويد اين روايت صحيح است. و شما که آنرا طبق اجماع نظر علماي اهل سنت صحيح ميدانيد به احتمال قوي شبانه روز از ذرت استفاده ميکنيد البته ذرت خام زيرا ذرت بوداده تاثيرش همان شب تناول،آشکار ميشود اما تاثير ذرت خام به تدريج و مرور زمان معلوم ميشود. ايا فکر نميکنيد ذرت خام مورد استفاده علمايتان اکنون شکم شما (اهل سنت) را باد انداخته است؟ مواظب باشيد منفجر نشويد بقول جناب سعيد حسيني (جناب شاه اسماعيل) که در قسمتهاي قبلي نظراتشان را در جواب به حضرتعالي مطالعه کردم، ممکن است در صورت انفجار شکمتان بوي گند عقيده شما وهابي ها همه دنيا را دربرگيرد هر چند که اکنون نيز چنين است نگاهي به دنيا بيندازيد و استشمام نمائيد عقيده و افکار ضاله و توحش وهابيت را. خدانگهدار
19 | حقيقت جو | | ١٢:٠٠ - ٠٩ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم آقاي فاروق صديق البارزي نويسنده شماره 5 ظاهرا فراموش کرده ايد همين به اصطلاح علماي اعلام شما اهل سنت مدارس ديني خود را در اختيار اين مردک (ريگي) قرار داده بودند براي استفاده تسليحاتي و انبار مهمات جنگي! خجالت هم خوب چيزيه. خدانگهدار
20 | موسي سلام | | ١٢:٠٠ - ١١ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم
اينکه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام جواب اهانت کنند گان را داده اند سبب نمي شود که بگوييم عمر و همراهانش اهانت نکرده اند
در روايات آمده که نسبت هزيان به رسول خدا دادند و بعد از آن آمده عده اي آنچه عمر ميگفت را ميگفتند يعني دار و دسته ارازل و اوباش که همراه عمر به رسول اهانت ميکردند
21 | قرآن ما را بس | | ١٢:٠٠ - ١٦ اسفند ١٣٨٨ |
در جواب پاسخگوي شبهات! علتش واضح است : در داستان پيامبر حرفش را با گفتن لا پس ميگيرد .اول چيزي ميخواهد كه به سرنوشت امت ارتباط دارد سپس بعد از چند لحظه نظرش عوض ميشود و وقعي به آنچه خودش گفته نميگذارد آنوقت جالب آن است كه شيعيان انتظار دارند در اين داستان اصحاب مطابق گفته و درخواست آخر پيامبر مخالفت كنند و بروند حتما" دوات و كاغذ بياورند تا او را وادار به نوشتن كنند . اين داستان نوشته داستانويس دروغگو است ( نه بخاري ) و مورد پسند اذهان جهود زده است و پشيزي ارزش ندارد و اگر اسامي پيامبر و اصحاب را حذف كنيم بواقع شرح حال يك بيماري است كه هذيان گفته است.. شما پاسخگو ميگوييد براي پوشاندن حق ادعا كردند رسول خدا هذيان ميگويد در جواب به شما ميگويم : اگر حقي در اين داستان ميبينيد پس آنگاه كلام پاياني پيامبر كه گفته لا يعني نه !دوات و كاغذ نياوريد حق است و مخالفت با آن و اصرار بر آوردن به معناي مخالفت با كلام پيامبر خواهد بود و پيشي گرفتن بر رسول خدا آنچه كه قرآن نهي فرموده و ميگوئيد علي هم در آن جلسه رعايت كرده است اما شما شيعيان ناراحتيد كه چرا علي بر خلاف كلام خدا كاري نكرده است . و جمله ابعد الذي قلتم كلام بچه گانه اي است كه به پيامبر نسبت داده اند و عامدا كم كردن شان و شخصيت پيامبر است با اطاعت پيامبر از اصحاب به اين معنا كه چون شما مخالفيد آن هم با يك امر بسيار مهم و حياتي كه سرنوشت تمام امت را مشخص ميكند من هم ميگويم نه چون ضعيفم و قدرتي بر امر و نهي شما ندارم و تكرار خواسته ام فائده اي ندارد و حوصله بگو مگوي شما را هم ندارم اين موهومات با درجه رفيع رسول الله كه همه امت امر شده اند به اطاعت از او و با جايگاه ويژه يك رسول در قرآن و قدرتي كه بر اداره امور با هدايت وحي الهي دارد ، كاملا در تضاد است. جناب پاسخگو در مقاله بالا دقت كنيد كه از يكطرف مولف با آوردن آيات سوره هاي حجرات 1و2 و انفال 46 مفصلا گفته علي ابن ابي طالب از كلام الله و همچنين از گفته پاياني رسول الله يعني لا گفتن اطاعت كرده از طرف ديگر نقيض آن را ميگويد نوشته : ....با توجه به تبعيت بى چون و چراى اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله و اصرار ايشان بر انجام كار نيك، قطعا يكى از كسانى كه اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود. اين هم يك جمله ديگر :....قطعا اميرمؤمنان عليه السلام جزء كسانى بوده است كه با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر اين امر اصرار داشته است. واقعا فكر ميكنيد مقاله بالا و مشابه آن كه در اين سايت فراوانند ارزش به بحث گذاشتن را دارد؟ بعد كه گفته ايد اعتقادات اهل سنت را رير سوال برده ام اشتباه ميكنيد اهل سنت ( مسلمانان) كتاب بخاري را جزء اعتقادات خود نميدانند بلكه فقط يك مرجعي ميدانند كه گاهي ميتواند به بيان آيات قرآن يا حوادث تاريخ اسلام كمك كند.

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- فرموده‌ايد « در داستان پيامبر حرفش را با گفتن لا پس ميگيرد .اول چيزي ميخواهد كه به سرنوشت امت ارتباط دارد سپس بعد از چند لحظه نظرش عوض ميشود و وقعي به آنچه خودش گفته نميگذارد»!
به عكس نظر شما ، اين اتمام حجت با امت است ، ووقتي ديگر اين اتمام حجت فايده نداشت آن را نمي‌نويسند ! چون باز گفته مي‌شد رسول خدا اين نامه را در حال هذيان گفتن نوشته‌اند !
2- فرموده‌ايد «ين داستان نوشته داستانويس دروغگو است ( نه بخاري ) و مورد پسند اذهان جهود زده است و پشيزي ارزش ندارد»!
بهتر است اين سخنان را در جمع علماي اهل سنت بگوييد ، تا با شما به خاطر چنين اهانتي به راويان بخاري ، برخوردي لايق كنند !
3- فرموده‌ايد «شما پاسخگو ميگوييد براي پوشاندن حق ادعا كردند رسول خدا هذيان ميگويد در جواب به شما ميگويم : اگر حقي در اين داستان ميبينيد پس آنگاه كلام پاياني پيامبر كه گفته لا يعني نه !دوات و كاغذ نياوريد حق است و مخالفت با آن و اصرار بر آوردن به معناي مخالفت با كلام پيامبر خواهد بود و پيشي گرفتن بر رسول خدا آنچه كه قرآن نهي فرموده و ميگوئيد علي هم در آن جلسه رعايت كرده است اما شما شيعيان ناراحتيد كه چرا علي بر خلاف كلام خدا كاري نكرده است»!
شما در واقع همه چيز را بر عكس مي‌بينيد !
فرض كنيد شخصي به كاري دستور دهد ، و بعد از چند وقت از آن كار نهي كند !
گروهي در زماني كه دستور داد ، عمل نكردند ، ووقتي كه نهي كرد انجام دادند ! شما مي‌گوييد اين گروه مانند كساني هستند كه موقع دستور به آن عمل كردند و موقع نهي آن را ترك كردند ! زيرا بعد از مدت امر ، به مضمون آن عمل كرده و قبل از نهي ، آن كار را ترك كرده بودند !
به عنوان مثال آيه قرآن به صحابه دستور داد كه وقتي مي‌خواهند با رسول خدا (ص)‌ نجوا كنند ، صدقه بدهند ، اما هيچ كس نداد ! جز اميرمومنان ! و اين به عنوان يكي از فضيلت‌هاي ثابت در حيات اميرمومنان در كتب اهل سنت است !
حال آيا كسي مي‌تواند ادعا كند كه چون بعدا حكم صدقه دادن برداشته شد ، ديگر صدقه دادن علي عليه السلام ارزشي ندارد ؟ و كساني كه در زمان وجوب صدقه دادن ، چنين كاري نكردند ،‌ با علي مساوي هستند ، زيرا حكم صدقه دادن برداشته شد ؟!
3- فرموده‌ايد «جمله ابعد الذي قلتم كلام بچه گانه اي است كه به پيامبر نسبت داده اند و عامدا كم كردن شان و شخصيت پيامبر است » پس شما نسخ احكام را يك مساله بچه گانه مي‌دانيد كه به خداوند نسبت داده مي‌شود ! چون در نسخ نيز دقيقا همين حالت حكم فرما است !
4- فرموده‌ايد «اشتباه ميكنيد اهل سنت ( مسلمانان) كتاب بخاري را جزء اعتقادات خود نميدانند بلكه فقط يك مرجعي ميدانند كه گاهي ميتواند به بيان آيات قرآن يا حوادث تاريخ اسلام كمك كند»!
بهتر است به جاي علماي اهل سنت سخن نگوييد :
وقد قال امام الحرمين لو حلف انسان بطلاق امرأته أن ما في كتابي البخاري ومسلم مما حكما بصحته من قول النبي صلى الله عليه وسلم لما ألزمته الطلاق ولا حنثته لاجماع علماء المسلمين .
صحيح مسلم بشرح النووي ، أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي (متوفاي676 هـ) ج 1 ، ص 19 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانية .
امام الحرمين (غزالي) گفته است که اگر انساني قسم بخورد که اگر تمامي مطالبي که بخاري و مسلم آن را صحيح مي دانند از کلام رسول خداست ، و اگر چنين نباشد زن خود را طلاق مي دهد ، نه بايد قسم خود را بشکند و نه بايد زن خود را طلاق دهد ؛ زيرا اجماع مسلمانان بر اين مطلب است (که تمامي روايات صحيحين کلام رسول خدا است)
ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول وأجمعوا عليها وهم يعلمون علما قطعيا أن النبى قالها .
قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة ، ج 1 ص 87 ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : زهير الشاويش .
مجموع الفتاوى ج 1 ص 257 .
تمامي آنچه در متن صحيحين آمده است ، ائمه حديث بر آن ها اتفاق دارند و آن را قبول کرده اند و برآن اجماع دارند و ايشان علم قطعي دارند که رسول خدا (ص) آنها را گفته است .
گروه پاسخ به شبهات

22 | مصطفي | | ١٢:٠٠ - ١٩ اسفند ١٣٨٨ |
آقاي مهران ميخواستم شما را برادر خطاب كنم اما نتوانستم
ميداني چرا؟
چون شما نه تنها مسلمان واقعي نيستيد بلكه به همه مسلمانان توهين ميكنيد و اين نشانه عاجز ماندن شما و امثال شماست كه وقتي در مقابل منطق حرفي براي گفتن ندارين شروع به گره كردن مشتهايتان و بريدن سر بي گناهان ميكنيد
امثال جنابعالي از اسلام محبت و برادري را نياموختيد و تنها چيزيكه از اسلام آموختيد اجراي حد و حدود سارق و زناكار است
براستي شماها روز عاشورا را روز شادي ميدانيد؟
علماي شما ددارن كم كم اعتراف ميكنن كه روز عاشورا مصيبتي عظيم براي اسلام بود(فيلم سخنان مفتي اعظم برادران اهل سنت سوريه)
كه در همين سايت موجود است را ببينيد شايد بر قلب قفل شده تان تاثيري اندك داشته باشد(هرچند اميدي نيست)
و در پايان خطاب به برادران عزيز اهل سنت واقعي و برادران عزيز شيعه خودم ميگويم سخن خالقمان را كه چه زيبا فرمود:
واعتصموا بحبل لله جميعا و لا تفرقوا
خداوند نگهدار همه شما
23 | محمدرضا پرتو | | ١٢:٠٠ - ٠٥ فروردين ١٣٨٩ |
مهران جان عزيز من
همه حرفهاي شما بوي عصبانيت و كينه و كردورت ميدهد ديگر زمان آن گذشته كه با هو كردنو با شعار دادن بشود فرقه اي را حفظ كرد الان عصر علم و آگاهي است .
عالم بزرگ عارف وارسته كه تمام كتب رجالي اهل سنت اين را آورده اند كه شيخ اعظم مفيد انسان وارسته و بزرگواري بوده و عبارتهاي سنگيني در مورد ايشان دارند البته شما مجبور نيستيد به كتبتان رجوع كنيد از قرار معلوم شما فقط در حد خواندن و نوشتن سواد داريد . شما با توهين هايتان داريد تيشه به ريشه اهل سنت ميزنيد يك جوان سني اگر عصبانيت شمارا ببيند فورا پي به ناحق بودنتان ميبرد . اوصيك بتقوي الله
روحم فداي شيخ اعظم مفيد
جانم فداي معلم بزرگ مجدد اسلام شيخ مفيد
اگر تاريخ را بخوانيد متوجه خواهيد شد همه مسلمانان مديون شيخ مفيد رحمه الله عليه هستند
خدايا مارا با ايشان محشور بفرما
24 | كميل(مهران بخواند) | | ١٢:٠٠ - ٠٧ فروردين ١٣٨٩ |
مهران ميشه فال منم ببيني؟ آخه دوس دارم ببينم دراي توبه به روي من بازه يا منم مثل مومن بيچاره شدم؟
25 | مسلم | | ١٢:٠٠ - ٠٨ فروردين ١٣٨٩ |
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين

براي اثبات حقانيت حضرت علي(ع) در راه روش و منش و همه چيز که فکر بکنيد اين ايه قران کافي است و اين تنها يکي از صدها ايه است پس بايد در ان درايت کرد

خدا با قاطعيت همه را مخاطب قرار مي دهد و اعتقاد به تنزيه صحابه همين جا ابطال است چشم هر بيننده اي اگر کور به جهالت نشده باشد در مي يابد که اوصاف ايه زير همان اوصاف حضرت امير(ع) در جريان جنگ خيبرکه توسط خود پيامبر(ص) بيان شده است ومنظور تحکيم دين با ولايت حضرت امير(ع) و دلداري به پيامبر(ص) از ارتداد تعداد زيادي از صحابه و اين با بشارت به ولايت حضرت امير(ع) و دور شدن اسلام از نابودي بدين وسيله است

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَيحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «المائدة/54»
اي کساني که ايمان آورده‌ايد! هر کس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زياني نمي‌رساند)؛ خداوند جمعيتي را مي‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مي‌کنند، و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند. اين، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شايسته ببيند) مي‌دهد؛ و (فضل) خدا وسيع، و خداوند داناست.


يحِبُّهُمْ وَيحِبُّونَهُ (آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند) ايا اين همان کلامي نيست که پيامبر (ص) در مورد اقا امام علي(ع) گفتند در روز جنگ خيبر که در کتب شيعه و سني امده ؟

پس بياييد با اميرالمومنين و فرزندانش اشتي کنيم که اينها مورد خطاب خداوند هستند


أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ (در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت) پس همينجا با همين قسمت از ايه خلافت عمربن خطاب به قعر اسفل السافلين مي رود چون او و ابوبکر دقيقا عکس اين سخن خداوند بودند که در مقاله هاي زيادي شما به اين اشاره کرديد از منابع اهل سنت


ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ پس با مشورت کسي به اين مقام نخواهد رسيد بلکه اين مقامي است از جانب خداوند و اسلام را با انهايي که اين مقام را به انها داده تقويت مي کند و پاسداري دين بر عهده انهاست و مردم رها شده نيستند

امروز صبح داشتم خانه يکي از اقوام شبکه نور را نگاه مي کردم در زير نويس ان امده بود اصحاب پيامبر چطور از حق دور شدند با اينکه اينهمه خاطرات خوب با پيامبر داشتند من اين جواب به نظرم مي رسد چطور قوم موسي فقط پس از 40 روز دوري او کافر شدند با اينهمه خاطره از او مگر خاطرات انها با موسي بد بوده يا موسي بد بوده و ايا جانشين موسي حضرت هارون ميان انها نبوده ؟؟ و شما با اين اعتقادادتان خلاف قران هم اجتهاد مي کنيد مثل عايشه و عمر و ابوبکر برويد در مورد عايشه تذکرات قران در مورد زنان نوح و لوط را بخوانيد و ........... هر کس هدايت را بخواهد راههاي ان برويش باز است مگر خودش نخواهد که اين بحث جداييست
26 | قرآن ما را بس | | ١٢:٠٠ - ٠٨ فروردين ١٣٨٩ |
جناب پاسخگو!

جوابتان در شماره 21 اين را ميرساند كه ياران و همراهان رسول الله تعيين كننده نهائي تصميمات ايشان بوده اند با اين حال سوال اين است وقتي كه پيامبر با ايچنين اصحاب لجوجي معاشرت داشته چطور است كه آنها را براي چنين امري مهم فرا خوانده آن هم در حال بيماري كه احتمالات فراواني براي رد و مخالفت با كلامش هست و در ضمن چنين ياران و همراهاني اصلا چطور ميتوانند مورد خطاب قرار گيرند ؟!

بعد هم كه اتمام حجت كردن در اينجا يعني شانه از زير بار مسئوليت خالي كردن . پيامبر چطور ميتوانسته امر امت را در اين داستان به حال خود رها كند يعني بر آن پافشاري نكند ؟ پيامبر ميتوانست به مخالفان بگويد بروند و نيازي به آنها نيست به علي و آنهائي كه موافق نوشتن بودند دستور دهد بقيه را از اتاق بيرون ببرند ميتوانستند جلسه را به وقت ديگري موكول كنند لطفا نگوئيد كه نميتوانست و جرات چنين كاري و فرماني را نداشت در غير اينصورت آن شخص ديگر پيامبر اسلام نيست بلكه قهرمان مظلوم و شكست خورده آن داستان است. رب العالمين در قرآن اراده فرموده كه اين دين يعني دين اسلام را بر همه اديان تفوق دهد و اين پيامبر ساختگي با دين برگزيده و پيروز الله تعالي نسبتي ندارد .
در ضمن هيچكدام از آيات قرآن نسخ نشده و اين يك اشتباهي است كه از تعجيل در معناي آيات وارد دين شده است ..... خدا به علماي ما رحم كند با اين اشتباه بزرگشان ...
27 | سيد حامد هاشمي | | ١٢:٠٠ - ٠٨ فروردين ١٣٨٩ |
من نميدانم اين برادران سني! در روز قيامت در مقابل حديث "اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي..."چه جوابي براي خدا دارند؟
به چه توجيهي و به چه دليلي بعد از اين همه تصريح ،اطاعت از ابوبکر و عمر و عثمان را که انتخاب شده عده محدودي از مردم بودند به عنوان حجت شرعي قرار ميدهند؟
چرا وقتي ابوبکر ،عمر را جانشين خود کرد (در حاليکه خود را لايق خلافت نمي دانست:اقيلوني فلست بخيرکم..) نگفتند "ان الرجل ليهجر" چرا نگفتند:"کفانا کتاب الله"و...؟
آيا ابوبکر حق انتخاب جانشين براي خود داشت اما پيامبر نداشت؟
آيا پيامبر به اندازه ابوبکر علم نداشت که جامعه اسلامي بعد از او با اين همه مشکلات رهبر الهي لازم دارد و اگر علم داشت آيا امت را به حال خود گذاشت؟
پيامبري که در کوچکترين مسائل ديني اعم از مستحبات و مکروهات دقت داشتند و بيان مي کردند آيا در چنين امر خطيري تساهل کردند؟
هرگز چنين نيست.از اولين روز تبليغ ، مساله خلافت و وصايت مطرح بود (حديث يوم الدار) و باز هم مي پرسم و خواهند پرسيد که در مقابل حديث ثقلين چه جوابي دارند؟؟؟؟؟
28 | مهدي اقدم | | ١٢:٠٠ - ٢٥ فروردين ١٣٨٩ |
با سلام ودرود فراوان بر شما دوستان و طالبان حقيقت
خواهشما از شما محبين اهل بيت عصمت و طهارت اعليهم السلام اين است كه بر غضب خود غلبه كنيد و مثل سني ها بي ادبي نكنيد شيعه علي عليه السلام در همه جا با عقل و درايت و ادب شناخته مي شود بگذاريد آنها فحاشي كنند تا بيشتر آبرويشان برود.التماس دعاي خير
اجر همتون با مولا
29 | yar-mahdi | | ١٧:٣٠ - ١٧ تير ١٣٨٩ |
بسم رب المهدي
سلام عليکم

درباره ي ماجراي کتف، حديث بسيار زيبائي در کتاب سليم تاليف "سليم بن قيس هلالي" که در ايران با نام "اسرار آل محمد" شناخته مي شود، وجود دارد.

سليم بن قيس مى ‏گويد: از سلمان شنيدم كه مى‏گفت: بعد از آنكه آن مرد (عمر) آن سخن را گفت و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله غضبناك شد و «كتف» را رها كرد، از امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم كه فرمود: «آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نپرسيم چه مطلبى مى‏خواست در كتف بنويسد كه اگر آن را مى‏نوشت احدى گمراه نمى‏شد و دو نفر هم اختلاف نمى ‏كردند»؟
من سكوت كردم تا كسانى كه در خانه بودند برخاستند و فقط امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام باقى ماندند. من و دو رفيقم ابو ذر و مقداد هم خواستيم برخيزيم كه على عليه السّلام به ما فرمود: بنشينيد.
حضرت مى ‏خواست از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كند و ما هم مى ‏شنيديم، ولى خود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ابتداء فرمود: «برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟! جبرئيل كمى قبل از اين نزد من آمد و به من خبر داد كه او سامرى اين امّت است و رفيقش (ابو بكر) گوساله آن است، و خداوند تفرقه و اختلاف را بعد از من بر امّتم نوشته است. لذا جبرئيل به من دستور داد بنويسم آن نوشته‏ اى را كه مى ‏خواستم در كتف بنويسم و اين سه نفر را بر آن شاهد بگيرم. برايم ورقه ‏اى بياوريد».
براى حضرت ورقه ‏اى آوردند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نام امامان هدايت‏ كننده بعد از خود را يكى يكى املا مى ‏فرمود و على عليه السّلام بدست خويش مى ‏نوشت.
همچنين فرمود: من شما را شاهد مى ‏گيرم كه برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه‏ ام در امّتم على بن ابى طالب است و سپس حسن و بعد حسين و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسين ‏اند.
راوى مى گويد: از نام امامان جز دو نفر بنام «محمد» و «على» بيادم نماند و در نام بقيّه ائمه عليهم السّلام به اشتباه افتادم، ولى توصيف حضرت مهدى و عدالت او و برنامه ‏اش را شنيدم و اينكه خداوند بدست او زمين را پر از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.
سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: من خواستم تا اين را بنويسم، سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت كنم و آن را برايشان بخوانم و آنان را بر آن شاهد بگيرم. ولى خداوند نخواست و آنچه اراده كرده بود مقدر نمود.
سليم مى ‏گويد: در زمان حكومت عثمان با ابو ذر و مقداد ملاقات كردم، و آنان‏ همين مطلب را برايم نقل كردند.
سپس امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام را در كوفه ملاقات كردم. آنان هم بطور سرّى همين مطلب را برايم نقل كردند و هيچ كم و زيادى نكردند، گويى با يك زبان سخن مى ‏گفتند.
اسرار آل محمد عليهم السلام، صص 575 - 577
30 | احساس | | ٢٤:١٩ - ٠٥ شهریور ١٣٨٩ |
نوشته ايد:1-« چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام قبل از اين كه رسول خدا صلى الله عليه ‏وآله سخنى بگويد، شروع به سخن گفتن و با نص صريح آيه قرآن كريم مخالفت نمايد؟»و همچنين:2-‏‏« اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آن‌ها را مى‌داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مى‌ورزيد، مجبور بود ‏كه با آن‌ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شايسته نبود»و ‏سپس:« اين دو پاسخ، پاسخ‌هاى اصلى شيعيان به كسانى است كه اين شبهه را مطرح مى‌كنند!»‏ و اما سوال: اگر بخواهيد بر طبق روايات بخاري اين جواب ها را بدهيد، اين جواب ها صحيح است. اما ‏اگر بخواهيد با توجه به روايتي كه شيخ مفيد نقل كرده است جواب دهيد، جواب صحيح نيست؛ زيرا: ‏پيامبر(ص) بعد از امر به آوردن دوات و كتف بيهوش شدند. ‏ پس اولا: نزاع علي (عليه السلام) در صورتي كه پيامبر(ص) بيهوش شده باشند، موجب جلو افتادن از ‏پيامبر نيست، زيرا درصورتي جلو افتادن از پيامبر ناپسند است كه پيامبر توايي انجام كار يا سخني داشته ‏باشد كه در اين صورت پيشي گرفتن از پيامبر خلاف ادب است.‏ دوما:نزاع در پيشگاه پيامبر(ص) هم زماني زشت است كه پيامبر بيهوش نشده باشد و شاهد نزاع آن ها ‏باشد، اما اگر براي دفاع از ولايت، علي(ع) مانع نقشه هاي شوم آن ها مي شد، چه ايرادي داشت؟ توجه داشته باشيد، اگر جوابتان دومورد ذكر شده باشد(جوابهاي اصليتان)، صحيح نيست.ولي جوابهايي كه بعد از اين دو ‏مورد ذكر مي كنيد مي تواند تا حدودي قانع كننده باشد؛ ولي آن دو جواب، خير. ‏

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
همانطور كه در كتب اهل سنت آمده است بيهوش شدن ، عبارتي بود كه براي حالت خاص رسول خدا (ص) در هنگام نزول وحي (به خاطر شباهت به بيهوشي) به كار برده مي‌شد ؛ وگرنه براي آن حضرت از دست دادن هوش معني ندارد ! و در نتيجه پاسخ ما نيز صحيح مي‌باشد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

31 | امير علي | | ١١:٣٧ - ١٠ شهریور ١٣٨٩ |
شيعه بر اين باور است که پيامبر ص در يکي از روزهاي پاياني عمر مبارک و زمان بيماري، مي‌خواست نامه‌اي را در مورد جانشيني علي بعد از خود بنويسد، لذا به اصحاب فرمود: «قلم و دواتي را برايم بياوريد، تا چيزي را براي‌تان بنويسم که بعد از من هرگز گمراه نشويد!». اما بعضي از اصحاب، از جمله عمر مانع نوشتن اين وصيت‌نامه شدند و پيامبر را به هذيان‌گويي ناشي از بيماري متهم کردند و گفتند: قرآن براي ما کافي است! پيامبر ص نيز خشمگين شد و همگي را از منزل خود بيرون راند!؟. هر چند اين روايت در کتب حديث آمده، ولي «متن، محتوا، طرق روايت و القائات» آن مانع از مقبوليتش مي‌باشند، زيرا ممکن است در شرايطي جعل شده باشد که اختلافات مذهبي و سياسي در اوج خود بوده است، اين روايت از جهت «درايتي» نيز بي‌اعتبار است، و ما در اين بخش از کتاب از هر دو نظر روايتي و درايتي آن را مورد بررسي قرار مي‌دهيم. بيماري پيامبر ص حدود چهارده روز طول کشيد( ) در آن مدت نيز مانند هميشه اصحاب در حضور او بودند و دسته‌دسته به عيادتش مي‌رفتند، و در روزهايي که اندکي بهبودي مي‌يافت خود به مسجد مي‌آمد( ). در ميان اصحاب و يارانش مي‌نشست و در آن روز بيش از هر زمان ديگر آنان در حضور پيامبر مراقب فرموده‌هاي او و رفتار و کردار خود بودند، و با توجه به دستور هميشگي ايشان: «فليبلغ الشاهد الغائب» «حاضران پيام‌هاي مرا را به غايبان برسانند!» تمام گفتار و کردار پيامبر ص به وسيله کساني که حاضر و ناظر بودند، به همه آنهايي که حضور نداشتند منتقل مي‌گشت. و بعد از رحلتش بيش از صدهزار صحابي گفتار و رفتار پيامبر ص و همچنين رويدادهاي آن چند روز بيماري را براي همديگر بازگو مي‌کردند( ) و سپس ميليون‌ها تابعي، همان گفتار و رفتارها و حوادث را از اصحاب شنيده و براي اتباع تابعين روايت مي‌نمودند، و از اين صدهزار صحابي و ميليون‌ها تابعي حتي يک نفر نگفته که من شنيدم: «پيامبر ص چهار روز قبل از رحلتش قلم و دواتي را خواسته تا مطلبي را براي يارانش بنويسد تا بعد از او گمراه نشوند، اما عده‌اي مانع اين کار شدند، پيامبر ص نيز آن را ننوشت و به جرم مخالفت چند نفر با آن تصميم، همه را از منزل خود بيرون راند!». اما در دورة اتباع تابعين (نسل سوم مسلمانان) «سليمان أحول» و «زهري» اولي از «سعيد بن جبير» و دومي از «عبيدالله» که هردو تابعي هستند روايت مي‌کنند که از «عبدالله بن عباس» که صحابي است و به اعتراف صريح خويش در روز وفات پيامبر ص کودکي ده ساله بود( ) اين مطلب را شنيده اند، و بعدها همين مطلب با عبارت‌هاي متفاوت در اکثر کتب تواريخ و روايات به ويژه بخاري و مسلم روايت شده است، و با اعتقاد به صحت آن بر جملات و کلمات شبهه برانگيز آن تفاسير و تأويلاتي نوشته اند، نقل اين روايت در آن کتاب‌ها سبب شادماني در ميان افراطي‌ها به ويژه تيجاني شده، و در کتاب‌هاي ايشان داراي باز تاب بسياري بوده است. زيرا در برخي از آن اضافات بر اين روايت از قول برخي اصحاب و در رأس آنها عمر فاروق معاذالله به پيامبر ص نسبت هذيان داده شده است! لذا براي کوبيدن و لکه‌دارنمودن مقام صحابه به ويژه حضرت عمر بهانه مناسبي بدست آورده، و به خيال خويش دليل و سند قاطعي را يافته اند!( ). در پاسخ بايد گفت: اولاً: بر پايه اين روايت خواه صحيح باشد و خواه جعلي که قطعاً جعلي است، از کجا معلوم که نوشتن وصيت‌نامه به مسألة خلافت و جانشيني ارتباط داشت؟ و اگر «خلافت‌نامه» مي‌بود، از کجا معلوم که به نام أبوبکر صديق نبود؟!. اضافه بر اين مي‌دانيم که وصيت به خلافت و امامت با گفتن يک کلمه و حتي يک اشاره هم تحقق مي‌يابد و نامه‌اي نمي‌خواست، و علاوه بر اين براساس تمامي تواريخ و کتاب‌هاي سيره، پيامبر ص چهار روز پس از اين جريان در حال حيات بوده( ) و در ميان او و علي فاصله‌اي نبوده، و فاطمه دخترش نيز همواره بر بالينش حضور داشته است، اگر مي‌خواست مي‌توانست سفارش خود را براي بار دوم و يا چندم تکرار فرمايد، و علي را به قول تيجاني و بسياري از شيعيان جانشين خود سازد، اما رسول خدا موضوع را تکرار ننمود و نفرمود: (إيتوني) قلم و دواتي را برايم بياوريد...!. ثانياً: پيامبر ص در همان سال چند ماه قبل از رحلتش در حجة الوداع فرمود: «به کلام خدا و سنت رسولش پايبند بمانيد تا گمراه نشويد»( ) پس نيازي به قلم و دوات نبود! اگر فرض را بر اين قرار بدهيم که مي‌خواسته چيزي را بنويسد، ممکن است همان سفارش قبلي يعني تأکيد بر استقامت و التزام به قرآن و سنت را مي‌خواسته يادآوري فرمايد!. فرضاً عمر چنين حرفي زده باشد که «قرآن ما را کافي است» اين سخن او يادآوري آيه‌اي از قرآن است (العنكبوت: ٥١) «مگر آيات خود را که بر تو نازل نموده ايم و بر ايشان خوانده مي‌شود، آنان را کفايت نمي‌کند؟ به راستي در اين (قرآن) براي مؤمنين رحمت و يادآوري است». همچنين عدم اقدام رسول خدا ص در مورد نوشتن موضوعي دليل بر صحت سخن عمر نيست؟ زيرا اگر «إيتوني بقرطاس!» «قلم و دواتي را برايم بياوريد!» حتمي و لازم مي‌بود، پيامبر ص به سخن اين و آن توجهي نمي‌کرد و امر خدا را اجرا مي‌نمود، و همچون امور ديگر که در مورد ابلاغ آنها کوچکترين کوتاهي از خود نشان نداد( )، سکوت نمي‌کرد.

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- يا شما سني هستيد و مباني اهل سنت را قبول داريد ، و يا مي‌گوييد مباني علمي اهل سنت باطل است ! يكي از مباني علمي اهل سنت ، قبول تمامي روايات بخاري و مسلم است ! اگر اين مبنا را قبول نداريد و مي‌گوييد تمامي علماي اهل سنت تا كنون ، دين خود را بر مبناي اشتباه گذاشته‌اند ، از شما ممنونيم و ديگر با شما بحثي نداريم ! و اگر اين مبناي علماي اهل سنت را قبول مي‌كنيد ، بايد روايت مربوط به دوات و قلم را نيز قبول كنيد ! البته از شما تعجب است كه روايت كسي كه به اقرار تاريخ ، عمر او حد اكثر 8 ساله بوده ( و طبق بسياري از نقل ها دو ساله بوده است) را در مورد خواستگاري اميرمومنان از دختر ابوجهل (در صحيح بخاري) قبول مي‌كنيد ! اما روايت ابن عباس را كه طبق روايات اهل سنت حبر امت است و حتي گاهي عمر از او سوال مي‌كرد را قبول نداريد !
2- علماي اهل سنت ، خود اقرار كرده‌اند كه مقصود از نگاشتن اين نامه ، تعيين خليفه بعد بود !
3- رسول خدا (ص) مي‌خواست دستخط مكتوب ايشان باشد ، تا ديگر كسي نتواند انكار كند ! مگر فاطمه زهرا سلام الله عليها ، نفرمود كه پدرم فدك را در زمان حيات خويش به من بخشيد ، و چند شاهد نيز اقامه كرد ؛ آيا قبول شد ؟ مساله فدك تنها جزيي از مسائلي بود كه به خلافت منتهي مي‌شد ! حال نظر شما راجع به اصل خلافت چيست ؟ آيا از اميرمومنان و فاطمه زهرا سلام الله عليها قبول مي‌كردند ؟ جداي از اينكه اصل خلافت به صورت علني در غدير خم به صورت شفاهي اعلام شده بود !
4- به اقرار علماي اهل سنت ، حتي يك مدرك صحيح ، در مورد متن «كتاب الله وسنتي» وجود ندارد ! و اگر يك متن وجود داشت ، ارائه مي‌كرديد و به آن آدرس مي‌داديد !
5- مشخص است كه چرا رسول خدا (ص) بعد از آن سخن عمر ، ديگر چيزي ننوشتند (همانطور كه خود فرمودند اوبعد ما قالوا» يعني وقتي مرا متهم به هذيان كردند ، حتي اگر بنويسم مي‌گويند رسول خدا (ص) در حالت هذيان نوشته است ، و فايده ندارد !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

32 | علي | | ٢٤:١٩ - ١٧ شهریور ١٣٨٩ |
به راستي، مقام امامت بزرگ‌تر است يا مقام ماه‌هاي سال؟ سوال بي‌خودي نيست، چگونه است که خدا مي‌فرمايد: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ ولي از ان امامتي به آن عظمت حتي در اين حد هم ياد نشده است؟ البته مي‌دانم جوابي نداريد و نخواهيد داشت. چرا؟ چون اولا خودتان نمي‌دانيد اين ولايت کِي ابلاغ شد؟ يک روز مي‌گوييد در يوم إنذار در مکه ............يک بار مي‌گوييد در مسجد و هنگام کمک به گدا ......دگر باز مي‌گوييد ...در هنگام وقوع مسئله کساء.... و بعد جشن مي‌گيريد براي ابلاغ امامت. در غدير خم ؟..........و يا اينکه بالاخره در روز پنجشنبه که به قول شما عمر نگذاشت بنويسد؟ .................. مي‌بينيد يکي از اصول دين که همه اعمال انسان بر آن بنا مي‌شود خود معلوم نيست کي مطرح گرديده ....... اينها يک طرف، طرف ديگر قضيه اين است که حضرت علي خلافت را به آب دهن بز تشبيه مي‌کند يعني همان چيزي که شما به علت غصب آن از علي خلفا را کافر و يا مرتد مي‌پنداريد در نزد علي آب دهن بز است ................... آيا اين مقام امامت و جانشيني حضرت علي که بارها از طرف خدا به حضرت محمد وحي شد کمتر از آب دهن بز بود ؟؟؟؟؟ اينها به آن خاطر است که اساسا ولايت فردي در قرآن مطرح نيست. در قرآن حکومت در دست شورا است {و امرهم شوري بينهم} مي‌دانم الان مي‌گوييد چرا ابوبکر عمر را به خلافت رساند؟ جواب اين است که ابوبکر، عمر را به جامعه مسلمانان پيشنهاد کرد و آنها هم فکر کردند و نظر ابوبکر را قبول کردند و الا اين بيعت عمومي مردم با عمر، در صورت انتصابش چه صيغه‌اي است؟ و يک مسئله ديگر اينکه محمد پيامبر خدا در طول 23 سال تلاش يک جانشين تعيين کرد، همه از او روي برگرداندند، چه شد ابوبکر در عرض 2 سال وقتي جانشين تعيين مي‌کند، يک نفر هم مخالفت نمي‌کند ؟؟؟؟ آيا روش تربيت ابوبکر از پيامبر بهتر بود؟ که همان‌هايي‌که به پيامبر در مورد جانشينش نه گفتند، به ابوبکر جواب مثبت دادند .................. پس مي‌بينيد که غير مستقيم پيامبر را هدف قرار داده‌ايد. حکومت در دين، شورايي است و حضرت علي هم عالي‌ترين تبيين از شورايي بودن حکومت را در نامه 6 نهج البلاغه دارد. ولي چون به مذاق شما سازگار نيست مي‌گوييد .. تقيه کرده؟ ... توريه کرده .. دروغ گفته ... باب طبع دشمنان سخن گفته؟؟؟ اساسا کجا علي در مورد حق خدايي خلافت خود براي معاويه سخن گفته که او قبولش نکرده باشد و علي ناچار شده باشد اين‌بار به زبان دل‌بخواهي معاويه سخن بگويد؟ ............... آيا اگر علي مي‌گفت من منتخب خدايم و تو در غدير خم شاهد بودي که پيامبر دست مرا بالا گرفت، گيراتر بود يا اينکه بگويد " معاويه من منتخب مردمم ؟؟؟؟
33 | محمد | | ١١:٤٧ - ٢٢ شهریور ١٣٨٩ |
جناب عثمان عمري که خودت رو علي معرفي کردي! شيوه‌ي استدلال امير المومنين در اون نامه استدلال با ادله‌ي طرف مقابل يعني خود معاويه است. اگر بحث غدير وسط کشيده مي‌شد، باز معاويه سر رشته رو مي‌کشيد و همين حرف‌هاي صد من يک غاز شما رو وسط مي‌آورد. اما ايشون کار رو بر معاويه تمام کرد تا هيچ حرفي براي گفتن نداشته باشه. ايشون فرمودن اگر انتخاب مردم ملاک خلافت و صحت اونه، پس چرا بر عليه من که خليفه‌ي منتخب مردم هستم قيام کردي و به جنگ برخاستي؟ اما سوال ما هم همينه: چرا معاويه ابن ابو سفيان (شکم‌باره) بر عليه امير المومنين علي عليه السلام امام اول شيعيان (و به قول شما خليفه‌ي چهارم) قيام کرد و جنگ به راه انداخت؟ چرا شما هنوز از معاويه‌ي پيمان‌شکن طغيان‌گر با ذکر (رضي الله عنه) ياد مي‌کنيد و در شان و وصفش کتاب مي‌نويسين؟ چرا عايشه بر عليه خليفه‌ي چهارمش شورش کرد و باز شما او رو ام المومنين مي‌ناميد؟ چرا طلحه و زبير ... ... اگر کسي بر عليه خلفاي سه‌گانه‌ي شما شورش مي‌کرد و جنگ راه مي‌انداخت، باهاش چه رفتاري مي‌کردين؟ و به چه القابي مفتخرش مي‌کردين؟
34 | حسين | | ١١:٣٨ - ٣١ شهریور ١٣٨٩ |
در داستان قرطاس به وضوح ديده مي‌شود: حاميان پيامبر صلي الله عليه و آله يک طرفند حاميان عمر طرف ديگر اگر کامنت‌ها را بخواني اين را مي‌يابي. حال به درون‌تان مراجعه کنيد در اين محکمه دوست داريد کدام طرف محکوم شود؟ پيامبر به بيماري و هذيان؟ يا عمر به مخالفت و عصيان؟ نه من و نه تو در آنجا نبوديم. گواه ما ورق‌هاي تاريخ است و قاضي قلب ما؟ فقط قلب خود را محک بزن ! دوست داريد کدام محکوم شود؟ بارزترين جاي تاريخ براي اهل سنت همين نقطه است حتي سقيفه هم اين خصوصيت را ندارد و اينجاست که قلب يک سني بايد انتخاب کند و يکي از دو جمله را قبول کند. 1- پيامبر صلي الله عليه و آله هذيان گفت. 2- عمر خيانت کرد. برادر سني انتخاب کن.
35 | علي | | ١٤:٤١ - ٠٤ آبان ١٣٨٩ |
چرا مطالب مرا نياورديد ترسيديد ؟؟؟؟؟

پاسخ:

!!!!

36 | علي | | ١١:٠٥ - ٠٦ آبان ١٣٨٩ |
سلام بر همه دوستان در بالا که نوشته بودم چرا مطالب مرا نياورده ايد جوابتان فقط 4 علامت تعجب بود < احتمالا نظرات مرا دريافت نکرده باشيد >پس دوباره مي اورم : اولا قصه قلم و قرطاس هر چند در منابع مهم اهل سنت امده کاملا جعلي ميباشد و صرف نظر از اينکه تنها به عبد الله ابن عباس ميرسد خبر واحد بوده و از ابن عباس هم تنها دو نفر تابعي !!! انرا نقل کرده اند ولي بديهي ترين دليل بر جعلي بودن اين موضوع اين است :در تمام روايتها گفته شده که پيامبر فرمود < چيزي بنويسم که بعد از من گمراه نشويد > و همه ميدانيم طبق اين داستان کذايي نوشته نشد ...نتيجه اينکه پيامبر بخاطر سخن عمر !!! راضي شد به گمراهي امت تا قيامت ..!!! ايا چنين چيزي هرگز امکان دارد ؟؟ که پيامبري راضي شود به گمراهي امتي بخاطر سخن يک عيات کننده ؟؟...ايا نتيجه باور به روايت قلم و قرطاس غير از اين است ؟؟ و اساسا مگر خدا ايه نازل نکرده بود که " والله يعصمک من الناس " ايا پيامبر اين را ايمان نداشت که در برابر تبليغ دين.... خدا او را حفاظت خواهد کرد .. و اما ايراد اخلاقي اين روايت : چگونه کسي با شخصيت پيامبر که تنها 5 روز از حياتش باقي مانده به عيادت کنندگانش ميگويد بلند شويد برويد بيرون .....ايا اين با منش پيامبر ميخواند ؟؟؟ پس اين همه خود را به زحمت انداخته ايد و اينهمه تجزيه و تحليل کرده ايد در باره داستاني که اصلا رخ نداده ..... و جعلي است هر چند در صحيح ترين کتب حديث اهل سنت راه يافته است { همچنانکه وجود روايات مبني بر سيزده امامي بودن امامان شيعه که در کتاب کافي موجود است يا روايات مربوط به تحريف قران و واضح بودن جعليت اينگونه روايات ..خود کتاب کافي وکليني را در نظرتان زير سوال نميبرد }بعد از کتاب خدا هيچ منبعي خالي از خطا و جعل و تحريف نيست و اين داستان هم موضوع است و در کتب حديث راه يافته است يا دتان نرود جعل روايت از زمان پيامبر شروع شد در حالي که جمع اوري حديث 200 سال بعد از پيامبر اغاز شد پس کار روايت حديث و تشخيص سحت و سقم روايات دانشي بسيار از قران و دين اسلام و خود خلق و خوي پيامبر و خود اخلاق و منش ياران و روايت کنندگانش ميطلبد ... و بزرگترين ضربه اي هم که بردين وارد شده همين بيدر و پيکر قبول کردن هر روايتي بزبان پيامبر است ... از اينها بگذريم اساسا قضاوت شما برادران شيعه در مورد اصحاب منطقي و واقع بينانه نيست چون هر فرد شيعه اگر به درون خود بنگرد اول دشمن اصحاب است يعني از وقتي از مادر متولد ميشود لعنت و نفرين اصحاب را در گوشش ميخوانند بعد که بزرگ شد و دانشگاه يا حوزه رفت با اين خصلت دشمني مشغول به تحقيق در مورد سرگذشت اصحاب ميشود و پيداست چون وجودش سراسر نفرت از اصحاب و خلفا است و وجودش با ان شکل گرفته است اگر روايتي در تاييد انها بيابد ناراحتش ميکند و سعي ميکند راهي براي رد ان بيابد او تمامي کتب را ميگردد بلکه از ميان انها به دشمني انها با هم يا متهم شدنشان به صفات بد را پيدا کند شما عزيزان : واقعا به دل خود رجوع کنيد ميبينيد اينگونه است هم مدعي هستيد هم قاضي !! و بعد به ماي سني ميگويند ما منصفانه در مورد اصحاب قضاوت ميکنيم .... ايا هم اينک يک يهودي افراطي بيايد و در مورد پيامبر ما کتاب بنويسد واقعا منصفانه مينويسد ؟؟ خير او همه منش والاي پيامبري را فراموش ميکند و تنها تسخير خيبر را بزرگنمايي ميکند که <محمد پيامبر صلح و دوستي برما حمله کرد .>.... همچنان که شيعه چون دشمن عمر است همه خصال والا و غيرتمندي او را براي دين خدا فراموش نموده و داستان جعلي حمله به خانه فاطمه را علم ميکند چون مدار بر دشمني با عمر است نه قضاوت درست و عادلانه ..ولا يجرمنکم شنان قوم الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب لالتقوا مثلا هرگز به اين روايت که متواتر است واز همين عبد الله ابن عباس < راوي قلم و قرطاس > روايت شده که ميفرمايد زماني که عمر را غسل ميدادند کسي دست روي شانه ام گذاشت و گفت اي عمر رحمت خدا بر تو باد که بسيار از پيامبر شنيدم که ميفرمود رفتم با ابوبکر و عمر ...امدم با ابوبکر و عمر ....نشستم با ابوبکر و عمر .....< يعني پيامبر هميشه با ان دو بود >ابن عباس ميفرمايد وقتي برگشتم ديدم گوينده اين سخن علي ابن ابي طالب بود ..... چرا شيعيان به ان اعتنا نميکنند ايا واقعا تمامي فضايل خلفاي راشدين و بقيه اصحاب در کتب اهل سنت جعلي است ؟؟؟؟ برادران عزيزم شما صادق نيستيد نه در اوردن روايات نه در تفسير انها و نه در هدف از ذکر انها و ما اهل سنت تماما به اين مسئله اگاهيم الان مثل قديم نيست تمامي شبهات شيعه جواب کامل و وافي و قراني داده شده است اين مطالب شما همه مصرف داخلي دارد و يکي از بزرگترين سوالها اين است که ..در اين سايت گرانبارتان چرا سوالي مطرح نکرده ايد به اين مضمون که چرا نام علي و اهل بيت صراحتا در قران نيست ؟ .چگونه عدم ابلاغ ولايت درست مثل ان است که پيامبر کل دين را نرسانده باشد < فان لم تفعل فما بلغت الرساله > چگونه از موضوع به اين مهمي ذکري در قران حتي يک نام خشک و خالي نيست ......... چگونه تبليغ نکردن موضوعي درست مثل انجام ندادن وظيفه پيامبري باشد ولي در اين 6600 ايه حتي يک نام هم از اين موضوع ذکر نشده باشد ولي از بسياري مطالب که در نظر شما بمراتب کمتر است سخن به ميان امده ...و حتي خدا نقل قول فرموده که <وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ > اري از موسي نقل ميکند که هارون را جانشين خود ساخت در حاليکه جانشيني هارون براي بني اسرائيل از اصول دين هم نبود يا مثل اين ايات که شما اگر ميگوييد محمد و علي فقط و فقط باهم بودند و علمشان با هم بود و ... علي با پيامبر يکطرف بود و بقيه يکطرف .چرا مثل اين ايات حتي يکبار اسمي از ائمه نياورد ؟؟ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ش 18- سوره: 7 , آيه: 122 رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ش 19- سوره: 37 , آيه: 114 وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ ش 20- سوره: 37 , آيه: 120 سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ و علي هم به اين خلافت الهي باور نداشت اين بيچاره اي که در بالا با نام محمد گفته <که علي مطابق ميل معاويه سخن گفته.>..................................... کجا خدا اجازه داده به طبق عقايد دشمن سخن بگوييد ؟؟ و درثاني علي اينجا ابوبکر و عمر و عثمان را امام مينامد نه خليفه و درست بعد از ان ميفرمايد خدا به امامي که بوسيله شوراي مهاجر و انصار برگزيده شود راضي است ....ايا اين ها هم مطابق ميل معاويه است ؟ ايا اگر ميگفت اي معاويه مگر شاهد نبودي در غدير پيامبر مرا جانشين خود قرار داد وهم تو هم درباريانت و هم همه مردم مگر شاهد نبودند ؟؟؟؟ ايا اين استدلال قويتر بود يا اين فلسفه بافي شما که ميگوييد <و همين حرف‌هاي صد من يک غاز شما رو وسط مي‌آورد> و اساسا مگر معاويه به اين نامه علي صد من يکغاز نکرد و قانع شد ؟؟؟ خير با ان هم قانع نشد ايا اگر علي بارها از طرف خدا به امامت برگزيده شده بود استدلال به ايه قران براي خلافت قويتر بود يا استدلال به بيعت جمعي از مردم ...... پس چرا پيامبر هرگز مطابق ميل کفار چيزي نگفت ؟؟ چرا پيامبر خورشيد و اسمان را در دستش بگذارند حتي يک کلمه کوتاه نمي ايد ولي علي سراسر رفتارش در مورد خلافت الهي کوتاهي و تقصير و سخنان ضد و نقيض ميشود بنظر همه ما اهل سنت عقايد شيعه همه رفتارهاي حضرت امير المومنين علي را غير مستقيم زير سوال ميبرد ....  حضرت علي پيش از آنکه با وي بيعت شود فرموده: «فامهلوا تجتمع الناس ويتشاورون» يعني: مهلت دهيد تا مردم جمع شوند و با يکديگر مشورت کنند(تاريخ طبري ج4 ص433 ) و همچنين فرموده: «إنما الخيار للناس قبل أن يبايعوا» يعني: پيش از بيعت کردن اختيار با مردم است(تا چه کسي را انتخاب کنند) (بحارالأنوار ج8 ص272، چاپ تبريز و مستدرک نهج البلاغه ص88) و فرموده: «أيها الناس، عن ملأٍ وإذن، إن هذا أمركم ليس لأحد فيه حق إلا من أمرتم» يعني: اي مردم انبوه و هوشيار اين کار شما (زمامداري) حق هيچکس نيست مگر کسي که شما او را امارت دهيد(تاريخ طبري ج4 ص 435 و بحارالأنوار ج8 ص 367 ) پس طبق اين سخنان حضرت علي، خلافت الهي و من عندالله وجود نداشته است، چون در اينصورت مشورت کردن براي تعيين خليفه و انتخاب توسط مردم بي معنا خواهد بود. پس براي خدا قلم بزنيد و تنها قران را ملاک قضاوت قرار دهيد و الحمد لله رب العالمين " قبلا از درج اين مطلب توسط شما ممنونم "

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- در رابطه با سند اين روايت ، بارها و بارها در همين سايت در بخش نظرات مربوطه پاسخ داده‌ايم .
2- اشكالات شما تنها استبعاداتي است كه از جهت علمي ، مورد قبول نيست ! زيرا :
ا. پيامبر (ص) هم به آيات ايمان داشتند و هم وظيفه خود را انجام دادند ، وظيفه ايشان عرضه هدايت انتخابي به صحابه حاضرين بود ، كه آنها نيز قبول نكردند !‌(اولا در عمومي بودن اين هدايت اشكال است ، زيرا حضرت فرموده‌اند «لن تضلوا» و نه «لن يضل احد» )
ب. علت امتناع رسول خدا (ص) از نوشتن اين نامه در مقابل حاضرين ، اين بود كه ديگر نوشتن فايده‌اي نداشت ،‌چون وصيت چه مكتوب و چه شفاهي وقتي در حال هذيان باشد ، فايده‌اي ندارد ! ولذا رسول خدا (ص) فرمودند «اوبعد ما قالوه»!!!
3- والله يعصمك من الناس ، در ماجراي غدير است ، «بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته»
نه در همه موارد ! آيا رسول خدا (ص) در جنگ احد و... شكست نخوردند ؟! اين آيه نگراني رسول خدا از جان اميرمومنان در ماجراي غدير را برطرف كرد !
4- آيا وقتي عيادت كنندگان ، اهانت مي‌كنند وهدفشان تحريف دين است رسول خدا (ص) بايد ساكت بنشينند و تحمل كنند ،يعني شما براي رسول خدا (ص) تعيين تكليف مي‌كنيد !
اين سخن مانند اين است كه بگوييم خداوند چون رحمت او واسعه است ، نبايد جهنم داشته باشد و...
5- فرموده‌ايد «همچنانکه وجود روايات مبني بر سيزده امامي بودن امامان شيعه که در کتاب کافي موجود است يا روايات مربوط به تحريف قران و واضح بودن جعليت اينگونه روايات ..خود کتاب کافي وکليني را در نظرتان زير سوال نميبرد
و سپس گفته‌ايد « اساسا قضاوت شما برادران شيعه در مورد اصحاب منطقي و واقع بينانه نيست چون هر فرد شيعه اگر به درون خود بنگرد اول دشمن اصحاب است يعني از وقتي از مادر متولد ميشود لعنت و نفرين اصحاب را در گوشش ميخوانند بعد که بزرگ شد و دانشگاه يا حوزه رفت با اين خصلت دشمني مشغول به تحقيق در مورد سرگذشت اصحاب ميشود و پيداست چون وجودش سراسر نفرت از اصحاب و خلفا است و وجودش با ان شکل گرفته است » و همچنين فرموده‌ايد « و بعد به ماي سني ميگويند ما منصفانه در مورد اصحاب قضاوت ميکنيم ....»
اگر شما سني هستيد ، بايد اعتقاد اهل سنت را راجع به صحيح بخاري و مسلم و روايات آن دو بدانيد ! اگر نظر علماي اهل سنت را راجع به اين دو كتاب مي‌دانيد به هيچ وجه نمي‌توانيد منكر صحت روايت دوات و قلم شويد .
البته راجع به روايت سيزده امام و... اين روايات جعلي نيست ، بلكه تصحيف است ! مثلا در يك متن آمده است «احدي عشر اماما من ولد علي» و در بعضي از نسخه‌ها ، تبديل شده است به «اثنا عشر» ! برخي از روايات نيز صحيح است ولي اشتباه فهميده شده است !
مثلا آمده است 13 صديق از اهل بيت رسول خدا كه شامل فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز مي شود ! ولي عده‌اي گمان كرده‌اند كه چون عدد 13 آمده اشتباهي است ! يا جعلي !
6- راجع به دشمني با صحابه ، نظر ما راجع به صحابه مشخص است ، ما صحابي بودن را يك فضيلت مي دانيم ، اما اين دليل نمي شود كه شخص چون صحابي است ، ديگر گناهي نكند ، يا اهل بهشت شود !
7- ساير رواياتي كه شما بدان استناد كرده‌ايد در كتب اهل سنت است و براي شيعه حجت نيست ! يعني شما بايد تعارض اعتقادات خود را حل كنيد !
8- گفته‌ايد « اين مطالب شما همه مصرف داخلي دارد و يکي از بزرگترين سوالها اين است که ..در اين سايت گرانبارتان چرا سوالي مطرح نکرده ايد به اين مضمون که چرا نام علي و اهل بيت صراحتا در قران نيست .چگونه عدم ابلاغ ولايت درست مثل ان است که پيامبر کل دين را نرسانده باشد »
وقتي مي‌گوييم شما مطالب ما را نديده ايد ، به امثال اين سخن شما توجه داريم ! بهتر است نگاهي به دو آدرس ذيل بكنيد :
چرا نام ائمه مستقيما در قرآن نيامده است :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500
1 آيا آيات ابلاغ واكمال در غدير خم و امامت حضرت علي (ع) نازل شده است؟ :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3816
9- ما شيعيان ولايت را جزو اصول دين نمي‌دانيم ، بلكه جزو اصول ايمان است ! و بين اين دو فرق بسيار است ، البته از شما تعجب است ، زيرا علماي اهل سنت به صراحت گفته‌اند «هركس كه خلافت ابوبكر و عمر را منكر شود كافر است !!!!»
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

37 | محمد | | ٠٩:٥٤ - ٠٨ آبان ١٣٨٩ |
با سلام ر سوره توبه آيه 40، خطاب به ابوبکر رضي الله عنه از جانب پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم آمده:(لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا) «يعني غمگين مباش که خدا با ماست». سوال ما اين است که بهترين توضيح و تفسير پيرامون آيات قرآني، توضيح و تفسير يک آيه با آيات ديگر است، يعني يک آيه را با آيات ديگر توضيح دهيم. خوب مي شود بفرماييد معيت و همراهي خداوند در آيات ديگر نسبت به چه کساني بيان شده است؟!! در همه جاي قرآن اين معيت با متقين(مع المتقين) و صابرين(مع الصابرين) و مومنين(مع المومنين) و بطور کل با افراد نيکوکار و مومن است نه با غاصب خلافت الهي، نه با ظالم، نه با غاصب فدک، نه با منافق، نه با ترسو، نه با فردي بي ايمان!!!(واقعا براي آقايان محترم رافضي جاي بسي تاسف است که القاب برازنده خود را نثار بهترين مومنين مي کنند) چرا شما در سوره توبه آيه 40، (لَا تَحْزَنْ) را به ترس و خوف ترجمه مي کنيد؟ در صورتيکه (لَا تَحْزَنْ) از حزن و اندوه و غم است، يعني غمگين مباش و چنانچه خوف و ترس مقصود بود، لاتخف بکار مي رفت. --- علماي مدعي تشيع در سوره توبه آيه40 تنها به (لَا تَحْزَنْ) اشاره دارند و با اينکار قصد دارند ايمان حضرت ابوبکر را زير سوال ببرند، سوال اينجاست که در آيات قرآن خطاب به پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز (لَا تَحْزَنْ) آمده و همينطور به پيامبران ديگر (لَا تَحْزَنْ) و حتي (لَا تَخَفْ ) آمده است (و خطاب به مسلمين نيز (أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا) آمده، پس در واقع شما اين ايرادها را نسبت به ايشان نيز داريد و نعوذ بالله ايمان پيامبران را نيز زير سوال برده ايد، آياتي چون سوره آل عمران آيه 176 و سوره نحل آيه 127 و سوره مائده آيه 41 و سوره انعام آيه33 و سوره فرقان آيه 41 و سوره لقمان آيه23 و سوره طه آيات 77/67/68/46/21 و سوره الشعراء آيه 12 و سوره نمل آيه 10 و سوره قصص آيات/25/31 و سوره عنكبوت آيه 33 و سوره ذاريات آيه 28 و سوره آل عمران آيه 139. ضمنا در جواب نمي توانيد بگوييد که مثلا پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله و سلم و همينطور پيامبران ديگر بخاطر هدايت نشدن کافران و براي پيشرفت نکردن دين الهي اندوهناک شده اند، چون اولا: حضرت ابوبکر رضي الله عنه نيز براي پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم و در واقع براي اسلام اندوهناک شده است و چطور شما در همين آيه (إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا ) يعني خدا با ماست(با پيامبر اسلام و ابوبکر) را نمي بينيد؟ از کي تا به حال همراهي خداوند با افرادي بي ايمان و ترسو و ظالم و غاصب خلافت بوده است؟!! ثانيا: در آيات ديگري چون آيات سوره طه و يا سوره نمل/10 و قصص/25/31 که در مورد حضرت موسي عليه السلام هستند و سوره ذاريات/28 که در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است، ترسيدن تنها بخاطر چنين مواردي نبوده، بلکه حتي بخاطر جان بوده است (همچون مار شدن عصاي حضرت موسي عليه السلام و ترسيدن وي ) --- علماي مدعي تشيع هر روز به کشفي جديد نائل مي شوند، وقتي در آيه 40 از سوره توبه به (إِنَل اللَّـهَ مَعَنَا ) بر مي خورند، يعني خدا با ماست، يعني اينکه معيت و همراهي و کمک خداوند با پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و ابوبکررضي الله عنه بوده است (ان الله مع المتقين، مع المحسنين، مع المومنين، يعني ابوبکر مومن و محسن و متقي بوده) خوب مسلما اين علماي نابغه در برابر اين سئوال، حتي توجيه و سفسطه هم ندارند و بنابراين دست به اکتشافي بزرگ زده و مي گويند اصلا اين ابوبکر در غار يک ابوبکر ديگر بوده، نه خليفه اول!!! سوال ما از علماي مدعي تشيع و از امثال قزويني اين است که شما در مناظرات خود دائم به اين نکته اشاره داريد که چون دلائل ما از کتب خود اهل سنت است پس آنها بايد قبول کنند، ولي چرا در اينجا ناگهان خلاف اين شيوه عمل مي کنيد؟! آقايان عزيز: 90% مفسرين و علماي شيعه، شخص مورد نظر در اين آيه را همان ابوبکر و خليفه اول دانسته اند نه ابوبکري ديگر، چرا در اينجا به مطالب کتب خودتان توجهي نداريد و دست به اکتشاف و اختراع مي زنيد؟! و در برابر آن همه اخبار متواتر به يک خبر واحد از صحيح بخاري اشاره مي کنيد که چون ابوبکر در قبا پيشنماز بوده پس در غار نبوده، پس چرا نبايد اين ابوبکر يک ابوبکر ديگر بوده باشد؟ --- در 13 روز آخر عمر مبارک پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، پيش نماز و امام جماعت حضرت ابوبکر صديق بوده اند، ولي رافضيان منکر اين مسئله هستند!! سوال اينجاست که مي شود بفرمائيد پس چه کسي امام جماعت بوده است؟!! اگر ابوبکر صديق نبوده چه کسي بوده؟ علماي رافضي خواهند گفت که پيامبر اسلام در حالت بيماري و با زحمت فراوان و با کمک ديگران از اتاق خود به محل نماز آمده و با دست خود ابوبکر را کنار زده است و خود پيامبر امامت نماز را بر عهده گرفته اند! در جواب مي گوئيم يعني حضرت محمد هر روز در حال بيماري به مسجد مي آمده و ابوبکر را کنار مي زده است؟!! يعني روزي پنج نوبت اينکار را مي کرده است؟!! 13 روز مي شود 65 نوبت نماز، يعني پيامبر65 دفعه آمده اند و ابوبکر را کنار زده اند؟!!! واقعا عجيب است!! چطور ابوبکر باز هر روز مي آمده و مردم هم چيزي نمي گفته اند!! ببينيد چگونه تاريخ و مقلدين نادان را مضحکه و مسخره عقايد منحط خود کرده ايد. ---- در جلد يک کتاب خود، سوالاتي پيرامون حديث قرطاس نوشتم، در اينجا سوالات ديگري را نيز اضافه کرده و آورده ام، در حديث قرطاس پيامبر در مرض وفاتش هنگامي که صحابه اطرافشان بودند، مي فرمايد: قلم و د¬وات بياوريد تا براي شما چيزي بنويسيم که بعد از من گمراه نشويد.(شيعه معتقد است پيامبر اسلام قصد داشته خلافت و جانشيني علي را کتابت کند ولي عمر و يارانش متوجه اين موضوع شده اند و جلوي تحقق اين امر را گرفته اند!!) متن حديث بصورت زير روايت شده است: «حدثنا علي بن عبد الله قال حدثنا عبد الرزاق اخبرنا معمر عن الزهري عن عبد الله بن عبد الله بن عتبه عن ابن عباس قال: لما حضر رسول الله صلي الله عليه وسلم و في البيت رجال فقال النبي صلي الله عليه وسلم: هلموا اکتب لکم کتابا لاتضلوا بعده قال بعضهم: ان رسول الله قد غلبه الوجع عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله» (صحيح بخاري 2/638) ---- مطلبي را که پيامبر قصد بيان آنرا داشته از دو حالت نمي تواسته بيرون بوده باشد، يا اينکه اين مطلب جزء وحي و خود آيات قرآني بوده و يا اينکه سخن خود نبي اکرم بوده است. بطور حتم مورد اول مد نظر هيچکس نيست چون نمي توان گفت آيه قرآني بوده است، قرآن نزد شيعه و سني همين قرآن فعلي است که در آن بحثي نيست و تنها مي توان گفت آن مطلب سخن نبي اکرم بوده است، خوب آيا اين نوعي اهانت به قرآن نيست؟ چطور سخن پيامبر مي توانسته امت را از گمراهي نجات دهد ولي خود قرآن و کلام الهي نمي توانسته چنين کاري بکند؟!! (در ضمن نمي توانيد اين سخن و مطلب مهم را براحتي جزء حديث کنيد چون احاديث، ظني الصدورند ولي قرآن قطعي است و در ميان احاديث موارد جعل بسيارند ولي وعده حفظ قرآن در خود قرآن آمده و بنابراين مطلبي که جلوي گمراهي امت را مي گيرد بايد در قرآن ذکر شود و البته آيه اي پيرامون خلافت حضرت علي در قرآن نيست) - اينکه جمله اي مي تواند مردم و امت را از گمراهي برهاند يعني چه؟ اگر چنين جمله اي وجود داشت خود خداوند آنرا در قرآن بيان مي نمود تا همه هدايت شوند. هر کس بايد خودش ايمان بياورد و هدايت لطفي الهي است و امري اختياري است نه جبري و يا اکراهي. - شيعه معتقد است دو ماه قبل از اين جريان پيامبر در غدير خم به دستور الهي حضرت علي را به خلافت برگزيده و حتي بيش از صد هزار نفر در آنجا با او بيعت کرده اند. خوب آيا اگر مردم بيعتي بدان مهمي را فراموش کرد¬ه اند پس چه اهميتي به يک نوشته مي داده اند؟!! تازه نوشته اي که جلوي عده اي خاص بيشتر نبوده و نه جلوي صد هزار نفر!! --- اگر اين مطلب جزء دين بوده پس چطور پيامبر بخاطر سخن يک نفر آنرا بيان نکرده است؟!! مگر جانشيني يکي از اصحاب از شکستن بتها و موارد ديگر مهمتر بوده؟!! چطور پيامبر در مکه و در محاصره کفار و مشرکين نهراسيد و سخنان الهي را بيان نمود؟! چطور از ابوجهل و ابولهب نترسيد و همه سخنان خود را گفت ولي اينجا بخاطر سخن يک نفر سکوت کرده و امر الهي را نرسانده است؟!!!! اين سخن مخالف با اين آيه است: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ) [مائده 67] در اين آيه آمده که مطلب را ابلاغ کن و تاکيد شده که از گزند مردم حفظ مي شوي، بنابراين چنانچه دستوري پيرامون خلافت علي بوده قطعا پيامبر آنرا بيان مي کرده است، ولي رافضيان مي گويند پيامبر بخاطر سخن عمر سکوت کرده و ابلاغ و دستور پيرامون خلافت الهي علي را مسکوت گذاشته و مکتوب نکرده است!! - آيا پيامبر پس از 23 سال زحمت و مجاهدت تازه مي خواسته مطلبي بگويد که امت گمراه نشوند؟!! پس شما گمان داريد پيامبر در اين 23 سال چه مي کرده است؟!! - به تاخير انداختن چنين مطلب مهمي تا آن لحظه و در بستر بيماري نمي تواند منطقي بوده باشد. - پيامبر شخصي بوده که فرماندهي هشتاد غزوه و جنگ را بر عهده داشته و حتي نظر شخصي خود را نيز بيان مي کرده چه برسد به دستورات الهي و امور مربوط به دين، پس چرا بايد بترسد يا قهر کند و نگويد! - آيا پيامبر فرموده مي خواهم برايتان مطلبي بگويم ولي در انتها آن مطلب را نگفته؟! پس يعني امت گمراه شده اند چون آن مطلب بيان نشده است و در واقع هم اکنون نيز ما گمراه هستيم!!!! ---- شيعياني که مي گويند چرا اصحاب صدايشان را در محضر پيامبر بلند کردند؟ و چرا پيرامون اين قضيه در مقابل پيامبر با يکديگر مشاجره کردند؟ خوب در اينصورت حضرت علي و يارانش نيز در برابر پيامبر با اصحاب ديگر مشاجره کرده اند و بنابراين آنها نيز مقصر هستند و ايراد شما به خود شما بر مي گردد. - شيعيان به حضرت عمر اعتراض دارند که او متوجه مقصود پيامبر شده و فهميده که ايشان مي خواهند جانشيني و خلافت حضرت علي را کتابت کنند و به همين خاطر جلوي وقوع اين امر را گرفته است!!! ما مي گوييم حضرت عمر از کجا متوجه اين موضوع شده؟!! مگر علم غيب داشته؟!! مگر از افکار و ضمير انسانها آگاهي داشته است؟!!!! - چرا حضرت علي و يا يکي از طرفدارانش قلم و دوات را نياورده اند؟!! لابد همه از عمر مي ترسيده اند؟!!!! شما که مي گوييد عمر ترسو بوده و در جنگها فرار مي کرده، چرا اينجا آنهمه شجاع از اين انسان ترسو مي ترسند؟!!! - اين مطلب مهم در انتها بيان نشده است، پس هياهوي شما براي چيست؟! شايد اصلا خلافت حضرت ابوبکر مد نظر بوده و يا مطلبي ديگر بوده است. فراموش نکنيد نمي توانيد بگوييد در کتب ديگري از شيعه آمده که پيامبر پس از بيرون کردن اصحاب آن مطلب را به حضرت علي و دوستان خاص خود گفته است، چون فعلا بحث پيرامون اين حديث کتب صحيحين است که دائما مورد استناد شماست. - خلافت و امامت موجود در تشيع از مهمترين اصول ديني است که حتي از نبوت هم بالاتر است، پس چنين اصل مهمي مي بايست در قرآن بيان شود (مثل اصولي چون توحيد، نبوت و معاد) تا حجت بر همه تمام گردد نه اينکه در لحظات آخر عمر و در بستر بيماري باشد و تازه در انتها بيان نشود. - در حديث مورد استناد شما آمده بعضي چنين گفتند که قرآن ما را بس است (قال بعضهم) پس شما چگونه اين مطلب را به حضرت عمر نسبت مي دهيد؟!!! - اگر شما مخالفت صحابه را براي کتابت دليل بر عدم ايمان ايشان مي دانيد پس حضرت علي هم در جريان صلح حديبيه حاضر نشد به دستور پيامبر عمل نموده و نام ايشان را پاک کند!!.
38 | مجيد م علي | | ١٤:٥٦ - ٠٨ آبان ١٣٨٩ |
با سلام
جناب 36 خواهش ميكنم قدري مطالعه خودت را به بيرون از مذهب خود گسترش بده . اين جوابهاي تو توي همين سايت داده شده .
براي نمود يار غار .
كي گفته كه ابن ابي قحافه يار غار بوده ؟؟؟
================================================
ايت قسمت را از معلومات و نظر برادر عزيز جناب مسلم برايت ميگذارم تا ببيني:
ا<<<<بوبكر، همراهي هميشه محزون>>>> قسمت و كتب و مقالات
22 نام و نام خانوادگي: مسلم - تاريخ: 17 فروردين 89
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
در سايت فطرت مقاله بسيار جالب و خواندني ديدم شما در ان دقت کنيد

آيا صحيح است که مى گويند يار غار حضرت پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ ابن بکر ـ عبداللّه بن بکر بن اريقط ـ همان راهنما و دليل پيامبر ـ صلى الله عليه و سلّم ـ بوده و نه ابوبکر البداية و النهاية 3: 176. و اين تشابه و تقارب إسمى سبب شده که آنرا ابوبکر بخوانيم. چون

· اولاً: ابوبکر در هيچ کجا به اين فضيلت اعتراف نکرده است، در حاليکه در روز سقيفه به کمتر از آن اشاره کرد. «نحن عشيرة رسول اللّه و اوسط العرب أنسابا و ليست قبيلة من قبائل العرب الا و لقريش فيها ولادة». البداية و النهاية 6: 205

· ثانياً: به گفته عسقلانى، از تابعين کسانى بودند که منکر ارتباط داشتن آية غار با ابوبکر بودند; همانند ابوجعفر مؤمن طاق. لسان الميزان 5: 115

· ثالثاً: عائشه تصريح دارد که هرگز آيه اى در حق ما نازل نشده است. صحيح بخارى 6: 42 ـ تاريخ ابن الاثير 3: 199 ـ البداية و النهاية 8: 96 ـ الاغاني 16: 90.«لم ينزل اللّه فينا شيئاً من القرآن».

· رابعاً: معروف است که ابوبکر در مدينه به استقبال پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ آمد و اين بدان معناست که ابوبکر همراه پيامبر اکرم ـ صلى الله عليه و سلّم ـ نبوده است.

· خامساً: وجود حديث صحيح دال بر اينکه به هنگام هجرت به غار، حضرت تنها بود. البداية و النهاية 6: 205.

· سادساً: آن قيافه شناس فقط آثار و جاى پاى پيامبر اکرم ـ صلى الله عليه و سلّم ـ را ديد و هرگز سخن از ابوبکر به ميان نياورد فتوح البلدان 1: 64. و از يحيى بن معين تشکيک در آن فهميده مى شود. تهذيب الکمال 29: 26.

· سابعاً: طبق روايت بخارى و ديگران، ابوبکر جزء اولين گروه از مهاجرين بوده و قبل از پيامبر ـ صلى الله عليه و سلّم ـ وارد مدينه شده و در نماز جماعت گروه اول از مهاجرين شرکت مى کرد. صحيح بخارى 1: 128، کتاب الاذان ج 4 ص 240، کتاب الاحکام باب إستقضاء الموالي و استعمالهم، سنن البيهقى 3: 89، فتح البارى 13: 179 ج 7: 261 و 307.
==================================================================================
پس اين ايه در مورد ابن ابي قحافه نبامده .

===============================================================================
باقي حرفهايت را جواب نمي دهدم چون بهتر است كه خودت تحقيق كني .
يا علي
39 | مجيد م علي | | ١٧:٣٨ - ٠٨ آبان ١٣٨٩ |
با سلام جناب 36 خواهش ميكنم قدري مطالعه خودت را به بيرون از مذهب خود گسترش بده . اين جوابهاي تو توي همين سايت داده شده . براي نمود صديق چه كسي ميباشد . كي گفته كه ابن ابي قحافه صديق بوده ؛؛<<< يا بقول خودت اگر ابوبکر صديق نبوده چه کسي بوده؟؟؟؟؟ >>> اولاً پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : " الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم . صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است . مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ... ================================================================================= 2 ) وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب . الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400 ================================================================================= 3 ) عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ . سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر . =========================================================================== اما كي گفته ابن ابي قحافه ×××× ؟؟؟ عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : «رأيت ليلة أسرى بى في العرش فرندة خضراء فيها مكتوب بنور أبيض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق». أبي درداء از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحي سبز با نور سفيد نوشته شده بود « خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمد صلي الله عليه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صديق و عمر فاروق است ! . بعد در نقد روايت مي‌نويسد : هذا حديث لا يصحّ ، والمتّهم به عمر بن إسماعيل قال يحيى : ليس بشئ كذّاب ، دجال ، سوء ، خبيث ، وقال النسائي والدارقطني : متروك الحديث . اين حديث صحيح نيست و كسي كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است . يحيي بن معين در باره او گفته است : سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمي بد و خبيث است . نسائي و دارقطني گفته‌اند : حديث او متروك است . الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 . و در جاي ديگر مي نويسد : هذا باطل موضوع وعلى بن جميل كان يضع الحديث ... . الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 336 . ================================================================================ كپي پيست شده از همين سايت وزين در مقاله تحت عنوان " چه كسي به ابوبكر لقب «صديق» و به عمر لقب «فاروق» را داد ؟ " قسمت پرسش و پاسخ . +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ پس اين حديث در مورد ابن ابي قحافه نبامده . =============================================================================== باقي حرفهايت را جواب نمي دهدم چون بهتر است كه خودت تحقيق كني . يا علي
40 | momen abdullah | | ١٨:٤٧ - ٠٨ آبان ١٣٨٩ |
جناب سفيان (36)
اولا همانگونه که ما را رافضي مي‌نامي نبايد از اينکه ماهم تو را سفياني بناميم غمگين شوي.
دوما بنده به شما اکيدا توصيه مي‌کنم که جاي پيروي و سجده در برابر اله پوچ «جماعت» از اله واحد عالمين الله متعال اطاعت کرده و به سخنان او توجه فرماييد.
باور بفرماييد که نه «اله‌ کذب جماعت» و نه «اله خونخوار ابوبکر» را توان حفظ شما در برابر خشم الله متعال نيست.
پس تا دير نشده است تسليم الله متعال شده و به قرآن کريم او ايمان آوريد:
*************
«خوب مي شود بفرماييد معيت و همراهي خداوند در آيات ديگر نسبت به چه کساني بيان شده است؟!! در همه جاي قرآن اين معيت با متقين(مع المتقين) و صابرين(مع الصابرين) و مومنين(مع المومنين) و بطور کل با افراد نيکوکار و مومن است»
جناب سفيان
بنده نمي‌دانم منظور شما از قرآن چيست؟ اگر منظور شما آيات شيطاني نازل شده بر ابوبکر است شايد حرف شما درست باشد.
ولي آيات نوراني نازل شده بر قلب مبارک حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) اين است:
****
«هو الذي خلق السماوات والارض في ستـه ايام ثم استوي علي العرش يعلم ما يلج في الارض وما يخرج منها وما ينزل من السماء وما يعرج فيها وهو معكم اين ما كنتم والله بما تعملون بصير»
اينجا خالق سماوات و زمين به تمام اهل بشر و جن و ... خطاب مي‌کند که هر باشند «هو معکم».
***
بنده آيه‌اي که چند آيه قبل تر ذکر شده است را ذکر مي‌کنم:
«وما لكم لا تؤمنون بالله والرسول يدعوكم لتؤمنوا بربكم وقد أخذ ميثاقكم إن كنتم مؤمنين»
تا باشد که شما ايمان آوريد و مخاطب بودن کافر و مومن را در آيه قبلي را نفي نکنيد.
************
براي توضيحات بيشتر به اينجا مراجعه کن:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=158
****************
«در 13 روز آخر عمر مبارک پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، پيش نماز و امام جماعت ابوبکر بوده اند،»
جناب سفيان
گذشت آن زمان که در بياباني مشتي بي‌سواد را دور خود جمع مي‌کرديد و مشتي افسانه ساخته عايشه و يهود را به عنوان دين تحويل مردم مي‌داديد.
البته براي شمايي که به سادگي آيات روشن قرآن کريم را منکر مي‌شويد ساختن احاديث خلق الساعه کاري ندارد.
آخر مردک
در کدام يک از کتب منحرف خودتان هم آمده است که ابوبکر 13 روز امام بوده است؟
امام شما بخاري منحرف خودش را کشت تا يک نماز ظهر را به دروغ جا بياندازد نتوانست!!!
بعد تو ناگهان 13 روز را کشف کرده اي؟
نکند بخاري در خواب به سراغت آمده و تو را مطلع کرده است؟
***************
تا همين جا که ماهيت دروغ پردازي و باطن عمري تو آشکار شد بس است. باقي اراجيفت بارها پاسخ داده شده است. فقط عادت زشت عمري آخرت:
«اگر شما مخالفت صحابه را براي کتابت دليل بر عدم ايمان ايشان مي دانيد پس حضرت علي هم در جريان صلح حديبيه حاضر نشد به دستور پيامبر عمل نموده و نام ايشان را پاک کند!!.»
از عادات کريه شما عباد عمر اين است که وقتي ديگر هيچ راهي براي کتمان و توجيه جنايات اصنامتان نمي‌يابيد بلافاصله سعي مي‌کنيد مانند همان جنايات را در اولياء خداوند بيابيد.
**********
اولا)) آنکه حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) به آنها «نه» گفت کفار مکه بودند!!!
http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=12&CID=38
«فتح الباري شرح صحيح البخاري:كتاب المغازي»
«...، فقال سهيل‏:‏ لو علمنا أنه رسول الله ما قاتلناه، امحها‏.‏
فقلت‏:‏ هو والله رسول الله صلى الله عليه وسلم وإن رغم أنفك، لا والله لا أمحوها ‏"‏ وكأن عليا فهم أن أمره له بذلك ليس متحتما، فلذلك امتنع من امتثاله‏.‏
ووقع في رواية يوسف بعد ‏"‏ فقال لعلي‏:‏ امح رسول الله، فقال‏:‏ لا والله لا أمحاه أبدا‏.‏
قال‏:‏ فأرنيه، فأراه إياه فمحا النبي صلى الله عليه وسلم بيده ‏"‏ ونحوه في رواية زكريا عند مسلم وفي حديث علي عند النسائي وزاد ‏"‏ وقال‏:‏ أما إن لك مثلها، وستأتيها وأنت مضطر ‏"‏ يشير صلى الله عليه وسلم إلى ما وقع لعلي يوم الحكمين فكان كذلك»
==========
اين کفار بودند که به حضرت اميرالمومنين علي ابن ابيطالب (عليهما السلام) گفتند که کلمه رسول الله را پاک کند!!!!
و بعد مشرک عمري ، سفيان 36، سرپيچي حضرت اميرالمومنين علي ابن ابيطالب (عليهما السلام) از فرمان کفار را با سرپيچي عمر ابن کافر از فرمان حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) مقايسه مي‌کند!!!
اين است منطق عمري!!! اين است تفکر و مکتب عمري!!! اين است دين و مذهب عمري!!!!
********
دوما)) http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=9&CID=151#s2
«(سنن ترمذي :
4080 - .... حدثنا علي بن أبي طالب، بالرحبة قال لما كان يوم الحديبية خرج إلينا ناس من المشركين فيهم سهيل بن عمرو وأناس من رؤساء المشركين فقالوا يا رسول الله خرج إليك ناس من أبنائنا وإخواننا وأرقائنا وليس لهم فقه في الدين وإنما خرجوا فرارا من أموالنا وضياعنا فارددهم إلينا ‏.‏ ‏"‏ فإن لم يكن لهم فقه في الدين سنفقههم ‏"‏ ‏.‏ فقال النبي صلى الله عليه وسلم ‏"‏ يا معشر قريش لتنتهن أو ليبعثن الله عليكم من يضرب رقابكم بالسيف على الدين قد امتحن الله قلبه على الإيمان ‏"‏ ‏.‏ قالوا من هو يا رسول الله فقال له أبو بكر من هو يا رسول الله وقال عمر من هو يا رسول الله قال ‏"‏ هو خاصف النعل ‏"‏ ‏.‏ وكان أعطى عليا نعله يخصفها ثم التفت إلينا علي فقال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ‏"‏ من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار ‏"‏»
====>>> پس در روز حديبه پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) شهادت مي‌دهند که در مورد حضرت اميرالمومنين علي(عليه السلام) «قد امتحن الله قلبه على الإيمان»!!!!
>>>> حال چگونه ممکن است چنين فردي در رسالت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) شک کند و با ايشان مخالفت کند؟؟؟؟؟
******
آنکه در روز حديبه سرپيچي کرد عمر بود!!!
آنکه در روز حديبه به الله و رسول الله (صلي الله عليه و آله) کافر شد عمر بود!!!
حال تو اي سفياني!!! تو اي عبد عمر!!!
خيانت و طغيان عمر را با وفاداري و اطاعت تام حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) يکي مي‌داني؟
آخر شما فارغ التحصيل کدام مکتب و مذهب هستيد؟ مکتب ناکثين؟ مذهب عايشه؟

يا علي
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب