2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
اثبات امامت در پنج دقيقه
کد مطلب: ٥٠١٧ تاریخ انتشار: ١١ مرداد ١٣٩٢ تعداد بازدید: 179341
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
اثبات امامت در پنج دقيقه

دانلود فايل pdf اين مقاله

فهرست مطالب

اثبات امامت در پنج دقيقه

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

خلافت عمر بن خطاب

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

مقدمه:

به دنبال برنامه هاي جذاب حضرت آيت الله قزويني در شبكه ولايت در باره امامت، بينندگان عزيز اين شبكه درخواست كردند كه اين مطالب به صورت خلاصه شده در سايت قرار گيرد تا آنان بتواند به راحتي از اين مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده كنند.

بدين منظور بر آن شديم كه مقاله ذيل تقديم شيعيان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت شود.

در اين مقاله مختصر به چند مطلب اساسي پرداخته مي شود:

1. چرا مسلمان ها بايد درخصوص مذهب خود تحقيق كنيم؛

2. ادله شيعه براي بر حق بودن خود، چيست؟

3. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق قرآن و تفاسير اهل سنت چيست؟

4. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق سنت صحيح پيامبر (ص) چيست؟

5. ادله خلافت ابي بكر از ديدگاه اهل سنت چيست؟

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

آيا تحقيق در باره مذهب ضروري است؟ چرا بايد مسلمانان در مذهب خود تحقيق كنند؟ مگر همه ما مسلمان نيستم و همه مسلمانان در صراط مستقيم الهي نيستند و به بهشت نخواهند رفت؟

در اين بخش به اين سؤال پاسخ داده خواهد شد.

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه لزوم تحقيق و تفحص در عقيده را براي مسلمانان گوشزد مي كند كه ما به جهت اختصار به يك آيه اشاره مي كنيم.

خداوند رحمن و رحيم در قرآن كريم مي فرمايد:

{فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ}. الزمر: 17 - 18

بنابراين بندگان مرا بشارت ده، كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي كنند، آنها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

در روايات شيعه و سني نيز بر اين مطلب تأكيد شده است كه هر مسلماني بايد در عقيده خود تحقيق كرده و بهترين راه و مذهب را بيابند و بر اساس آن زندگي نمايند كه ما به يك روايت بسنده مي كنيم:

حديث افتراق امت به 73 فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است كه شيعه و سني آن را در كتاب هاي خود با سندهاي صحيح نقل كرده اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است كه پيامبر (ص) فرمودند:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....

قَالَ أَبُو عِيسَي: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ.

سنن الترمذي: ج4، ص134 ح 2778.

وصحّحه الحاكم المستدرك: ج 1 ص 6

امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد.

ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است و حاكم نيشابوري هم بر صحت روايت شهادت مي دهد.

و يا در روايت ديگري ميفرمايد:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.

سنن الترمذي: ج 4 ص 135 ح 2779.

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد كه تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز يك فرقه.

از اين رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحيح و فرقه ناجيه در كلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بحث و تحقيق بكنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب كرده و از آن پيروي كنيم.

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

تمام مذاهب اسلامي، ادعا كرده اند كه آن ها فرقه ناجيه هستند و ديگران فرقه باطل. اما در اين ميان تنها مذهبي كه براي اثبات ادعاي خود از قرآن و سنت؛ حتي از كتاب هاي مخالفان خود دليل و مدرك معتبر دارد، مذهب اماميه اثني عشريه است. هر چند كه اين ادله بسيار گسترده است؛ اما به دليل اختصار تنها به چند دليل بسنده مي كنيم:

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)

در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده كه رسول خدا (ص) فرمود:

وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

صحيح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686.

هركس بميرد و بر گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهلي مرده است.

واحمد بن حبنل در مسند خود مي نويسد:

من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

مسند أحمد ج 4 96.

هركس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است.

تنها مذهبي كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله امام زمان خود را مي شناسد و همواره بيعت يك امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثني عشريه است؛ اما ساير مذاهب اين چنين نيستند.

خلفائي اثناعشر (جانشينان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم دوازده نفر هستند)

شيعه و سني با سندهاي صحيح و متواتر نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بارها تأكيد كرده اند كه جانشينان من تا قيامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحيح خود آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّي يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً.

صحيح مسلم، ج6، ص3، ح4598.

اين امر (اسلام) منقضي نمي شود تا اينكه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حكومت كند).

طبق اين روايت، خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني كه اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.

به غير از مذهب حقه اثني عشريه، هيچ مذهب ديگري نتوانسته اند، اين روايت را بر مذهب خود تطبيق دهند. تعدادي از علماي اهل سنت قاطعانه تصريح كرده اند كه نتوانسته اند معناي اين روايت را بفهمند و هيچ يك از علماي اهل سنت نيز معناي دقيق و قاطعي براي آن ذكر نكرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلاني به نقل از ابن جوزي مي نويسد:

قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأيت أحدا وقع علي المقصود به.

فتح الباري ج 13 ص 181.

در باره اين روايت تحقيق زيادي كردم و تمام احتمالات را ملاحظه كرده و از ديگران سؤال كردم؛ اما هيچ كسي را نيافتم كه معناي قطعي اين روايت را متوجه شده باشد.

تنها مذهب شيعه است كه مي تواند اين روايت را بر باورهاي خود تطبيق دهد.

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام تنها مذهبي هستند كه براي اثبات حقانيت مذهب خود، از قرآن، سنت، عقل و اجماع دليل قطعي دارند كه ما به اختصار به چند دليل اشاره مي كنيم:

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

آيات فرواني در قرآن كريم وجود دارد كه به صورت مستقيم و غير مستقيم مي توان به آن ها براي اثبات ولايت و امامت اميرمؤمنان عليه السلام استناد كرد؛ از جمله:

آيه ولايت

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ}.

المائدة: 55.

سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و كساني هستند كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را بر پا مي دارند، و در حال ركوع، زكات مي دهند.

طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.

تفسير الطبري ج 6 ص 390

اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال ركوع صدقه داده است.

همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل كرده است:

تفسير ابن أبي حاتم ج 4 ص1162.

ابن تيميه در باره تفسير طبري و تفسير ابن أبي حاتم گفته:

تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة، ج7، ص179.

تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است كه روايات نقل شده در آن ها، در تفسير قرآن قابل اعتماد هستند.

آلوسي در باره شأن نزول اين آيه گفته است:

وغالب الأخباريّين علي أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه.

روح المعاني، ج6، ص167.

اكثر صاحبان روايت، بر اين باور هستند كه اين آيه در باره علي كرم الله وجهه نازل شده است.

و همچنين گفته است:

والآية عند معظم المحدثين نزلت في علي.

روح المعاني، ج6، ص186.

از ديدگاه بيشتر محدثين، اين آيه در باره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

آيه ابلاغ

{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن؛ و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، حفظ مي كند.

ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل كرده است:

نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.

تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.

اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.

آلوسي در تفسير خود مي نويسد:

روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ علي عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

روح المعاني، ج6، ص193

ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي كند كه ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي ولي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل كرده است:

بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.

آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي مولاي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

آيه اكمال دين

{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.

المائدة: 3

امروز، دين شما را برايتان كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي با سند معتبر نقل كرده است كه اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:

وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ (ص) بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَي يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَي كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.

تاريخ بغداد ج8 ص284

روز غدير خم، زماني كه پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هركس كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريك تبريك بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي كل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان كامل كردم.

ابن كثير نقل كرده است كه عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية ج 7 ص350.

تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

حديث ولايت

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاكم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

صحيح علي شرط مسلم.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك ج 3 ص 110.

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك اين روايت را «صحيح» دانسته است.

محمد ناصر الدين الباني نيز در باره اين روايت گفته:

صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده اند. اين روايت، صحيح است همان گونه است كه حاكم و ذهبي گفته اند.

السلسلة الصحيحة، ج5، ص222.

دلالت كلمه ولي بر خلافت

براي فهم دقيق معناي كلمه «ولي» بايد به سراغ كلمات خلفاي اهل سنت در صدر اسلام برويم كه آن ها از اين معنا چه فهميده است. ابن كثير در البدايه والنهايه گفته است:

قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم. إسناد صحيح.

البداية والنهاية ج 6 ص 333.

ابوبكر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاكم شما شدم؛ و حال آن كه از شما بهتر نيستم.

مسلم در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب گفت:

فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر.

مسلم ج5 ص 152 ح 4468.

زماني كه رسول خدا وفات كرد ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم.... بعد ابوبكر فوت كرد من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبكر شدم.

روشن است كه نمي توان معناي كلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلكه تنها مي توان به معناي حاكم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي شود كه ابوبكر و عمر گفته اند كه تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده ايم.

حديث الخلافة

ابن أبي عاصم در كتاب السنهء مي نويسد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي

تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي

الباني در باره سند اين روايت گفته:

إسناده حسن.

سند اين روايت «حسن» است

كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.

حاكم نيشابوري اين روايت را اين چنين نقل كرد است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي.

شايسته نيست كه من از ميان مردم بروم؛ مگر اين كه شما جانشين من باشي.

المستدرك ج3 ص133.

الباني وهابي در باره سند اين روايت مي گويد:

صحّحه الحاكم والذهبي وهو كما قالا.

السلسلة الصحيحة ج 5 ص222.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده است و اين روايت صحيح است، همان گونه حاكم و ذهبي گفته اند.

حديث امامت

ابونعيم اصفهاني با سند معتبر در كتاب معرفهء الصحابه نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَي السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَي، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَي جَنَّاتِ النَّعِيمِ».

معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،

هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:

به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاكم نيشابوري گفته است:

صحيح الاسناد.

المستدرك ج3 ص138.

سند اين روايت صحيح است.

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

اثبات ولايت اميرمؤمنان عليه السلام از كتاب هاي اهل سنت، هدف اصلي ما بود؛ اما اين كار زماني كامل مي شود كه بطلان خلافت خلفاي سه گانه نيز از كتاب هاي اهل سنت ثابت شود. در اين بخش به اين مهم خواهيم پرداخت.

آيا نصي و حديثي در خلافت ابوبكر وارد شده؟

با قاطعيت تحدي مي كنيم كه هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از كتاب هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبكر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در صحيح بخاري آمده است كه عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:

إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص).

صحيح البخاري، ج8، ص126، ح 7218.

اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است. واگر ترك كنم به درستي كاري كردم كه كسي كه بهتر از من بود يعني رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است.

تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم كلام اهل سنت تصريح كرده است:

والنص منتف في حق أبي بكر.

شرح المقاصد، ج5، ص255.

هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبكر وجود ندارد.

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه نصي براي اثبات خلافت ابوبكر نيست، به اجماع پناه برده اند و ادعا نموده اند كه صحابه با اجماع او را انتخاب كرده اند؛ در حالي اين كه ادعا نيز با صحيح ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛ چنانچه بخاري در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب سخنراني كرد و گفت:

كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَي شَرَّهَا.

وَلَيْسَ فيكم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إليه مِثْلُ أبي بَكْرٍ من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا.

صحيح البخاري، ج 8، ص26، ح6830.

مبادا كسي در ميان شما باشد كه همانند ابوبكر كه كساني به سوي او تمايل پيدا كنند؛ اگر با كسي بدون مشورت با مسلمانان بيعت شود، از او پيروي نمي شود؛ زيرا هم كسي كه با او بيعت شده و هم كسي كه بيعت كرده اند، خود را در معرض كشتن قرار مي دهند.

قرطبي از بزرگترين مفسران اهل سنت تصريح كرده است كه عمر به تنهايي ابوبكر را انتخاب كرد و هيچ اجماعي در كار نبوده است:

فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت... ودليلنا: أنّ عمر - رض - عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك.

تفسير القرطبي ج 1 ص 269.

اگر خلافت توسط يكي از اهل حلّ و عقد شكل گرفت خلافت ثابت مي گردد.... دليل ما براي اين مدعا اين است كه: عمر به تنهايي براي ابوبكر بيعت گرفت و هيچكدام از صحابه منكر نشدند.

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل كرده است كه تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن ها با خلافت ابوبكر مخالف بودند:

أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...

صحيح البخاري ج 8 ص 26 ح 6830

تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن ها بودند، با ما مخالفت كردند.

و ابن تيميه، در منهاج السنهء مي نويسد:

وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم ـ لهم ميل قوي إلي عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.

منهاج السنة ج 7 ص 47.

بيشتر بني عبد مناف ـ از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل ـ علاقه فراواني داشتند كه خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.

و طبري و ابن أثير در تاريخ شان نقل كرده اند كه تمام انصار و يا بعضي از آن ها گفتند كه ما تنها با علي بن أبي طالب عليه السلام بيعت مي كنيم:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.

الكامل ج 2، ص 325 وتاريخ الطبري ج 2 ص 443.

و در بخاري به نقل از عائشه آمده است كه حضرت زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام تا شش ماه با ابوبكر بيعت نكردند:

عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ (ص) سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

صحيح البخاري ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241

(حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبكر) بيعت نكرد.

و ابن حزم اندلسي در باره اجماعي كه علي بن أبي طالب عليه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:

ولعنة اللّه علي كلّ إجماع يخرج عنه علي بن أبي طالب ومن بحضرته من الصحابة.

المحلي ج 9 ص 345.

لعنت خداوند بر هر اجماعي كه علي بن ابي طالب عليه السلام و اصحابي كه در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.

آيا در خلافت ابوبكر دموكراسي حاكم بود وبه زور متوسل نشدند؟

بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي نويسد كه عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبكر مردم را مي ترساند و در ميان مردم نفاق وجود داشت:

خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.

صحيح بخاري، ج4، ص195، ح 3669.

و طبري در تاريخ خود مي نويسد كه عمر بن خطاب پس به خلافت رسيدن ابوبكر مي گفت:

ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري ج 2 ص 458.

هنگامي كه قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.

قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد كه از مردم به زور براي خليفه بيعت مي گرفت.

آيا نماز ابوبكر به جاي پيامبر دليل بر خلافت اوست؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه دست شان از دليل و نص خالي است، به قضيه نماز خواندن ابوبكر در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله استناد كرده اند و مي گويند كه اگر او شايستگي خلافت دنيوي را نداشت، رسول خدا صلي الله عليه وآله او را به امامت نماز كه امامت اخروي است نمي گماشت؛ در حالي كه طبق روايت صحيح بخاري هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فهميد كه ابوبكر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، براي اين كه براي او طرفدارانش دستاويزي براي آينده نشود، به مسجد رفت و ابوبكر را كنار زد و ابوبكر كناري ايستاد و تنها مكبر بود و با صداي بلند تكبير مي گفت:

وَأَبُو بَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ.

صحيح البخاري ج 1 ص 174 ح 712.

ابوبكر صداي تكبير را به مردم مي رساند.

همچنين در كتاب هاي اهل سنت آمده است كه تعدادي از صحابه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور آن حضرت امام جماعت بوده اند. ابي داود در سنن خود مي نويسد:

اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ يَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَي.

سنن أبي داود ج 1 ص 143 ح 595.

پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم ابن امّ مكتوم را كه شخصي نابينا بود به امامت مردم در نماز برگزيدند.

حتي علماي اهل سنت تصريح كرده اند كه خود رسول خدا صلي الله عليه وآله پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است:

النبي (ص) صَلَّي خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ.

مصنف ابن أبي شيبة ج 2 ص 119 ح 7170.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.

پس اگر نماز گذاردن كسي به جاي پيامبر (ص) دليل بر خلافت اوست، چرا عبد الله بن ام مكتوم و يا عبد الرحمن بن عوف جانشين پيامبر (ص) نشدند؟

از اين گذشته، علماي اهل سنت نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

من أصل الدين الصلاة خلف كل بر وفاجر.

سنن الدارقطني ج 2 ص 44 ح 1747.

جواز نماز خواندن پشت سر هر نيك و بدكاري، از اصل دين است.

خلافت عمر بن خطاب

پيش از اين خوانديم كه علماي اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت ابوبكر، به اجماع استدلال كرده اند، حال سؤال اين است كه اگر مبناي خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبكر نصب شد، چرا براي انتخاب او نيز شورا تشكيل نشد؟

ابن أثير در اسد الغابه مي نويسد كه ابوبكر گفت:

إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا

أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

ابوبكر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در كتاب الثقات مي نويسد كه ابوبكر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات ج 2 ص 193

خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان ها قرار دادم

هنگامي كه ابوبكر، عمر بن خطاب را انتخاب كرد، صحابه به شدت اعتراض كردند؛ چنانچه ابن أبي شيبه مي نويسد:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلي عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.

المصنف ج 8 ص 574.

وقتي ابوبكر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم گفتند: كسي را بر ما مسلط مي كني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سخت گيرتر و خشن تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط مي كني؟

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.

تقريب التهذيب ج 2 ص 283.

إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.

تقريب التهذيب ج 1 ص 93.

زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.

تهذيب التهذيب ج 3 ص 268.

همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مي نويسد كه علي بن أبي طالب عليه السلام و طلحه نيز اعتراض كردند:

لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.

الطبقات الكبري ج 3 ص 196.

وقتي زمان مرگ ابو بكر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب كرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه كسي را انتخاب كرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.

سند اين روايت نيز صحيح است:

الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي.

تهذيب التهذيب ج 4 ص 397.

عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم.

تهذيب التهذيب ج 7 ص 14.

يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي.

تهذيب التهذيب ج 11 ص371.

حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف كرده است كه صحابه معترض بوده اند:

وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.

منهاج السنّة ج 6 ص 155.

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد كرده اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در كتاب هاي اهل سنت روايات وجود دارد كه ثابت مي كند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي كرد كه اگر اشخاصي زنده بودند، آن ها را خودش انتخاب مي كرد نه اين كه انتخاب را به شورا واگذار كند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت.

لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.

تأويل مختلف الحديث ص 115؛ المحصول للرازي ج 4 ص 322؛

اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته.

اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.

عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص61، ح1496

دستور قتل مخالفين در شوراي عمر، مظهر دموكراسي يا ديكتاتوري !

تعدادي از علماي اهل سنت نقل كرده كه عمر بن خطاب دستور داد كه اين شش نفر با همديگر مشورت كنند و اگر كسي از آن ها بر خلاف ديگران نظر داد، گردن او را بزنيد:

وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتي يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم علي رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبي واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبي اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس

تاريخ المدينة، ج 2 ص 82، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

تاريخ الطبري ج 2 ص 581، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

الكامل في التاريخ ج 2 ص 461، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتي مرا داخل قبر گذاشتيد، اين 6 نفر را در يك خانه اي جمع كنيد تا اينها يك نفر را از ميان خودشان براي خلافت انتخاب كنند. به صُهيب هم گفت: تو 3 روز براي مردم نماز بخوان و علي و عثمان و زبير و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع كنيد و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأي ندارد) و با شمشير، بالاي سر اين 6 نفر بايست. اگر 5 نفر اتفاق نظر داشتند و يك نفر را براي خلافت انتخاب كردند و نفر ششم با آنان مخالفت كرد، سر او را با شمشير بشكافت (يا سرش را با شمشير بزن). اگر 4 نفر اتفاق نظر داشتند و 2 نفر مخالفت كردند، سر آن 2 نفر را بزن و اگر 3 نفر روي يك نفر اتفاق نظر داشتند و 3 نفر ديگر روي يك نفر ديگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَكَم است و نظر هر كدام را قبول داشت، حُكْم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نكردند، نظر آن گروهي مورد قبول است كه عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقيه مخالفت كردند، آنها را بكشيد.

طبق اين روايت، عمر بن خطاب دستور داد كه فرزند عبد الله داور نهايي است و اگر افراد شورا به نتيجه نرسيدند، او داوري خواهد كرد. حال سؤال اين است كه عبد الله عمر كه صلاحيت طلاق زن خود را ندارد چگونه داوري اساسي ترين مسائل جامعه اسلامي را عهده دار مي شود؟!

ابن سعد متوفاي 230هـ در كتاب الطبقات مي نويسد:

عن إبراهيم قال: قال عمر من أَسْتَخْلِفُ؟ لَوْ كَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ أَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ:قَاتَلَكَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا أَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَيْسَ يُحْسِنُ يُطَلقُ امْرَأَتَهُ.

الطبقات الكبري، ج3، ص343، نشر: دار صادر بيروت

جامع الأحاديث للسيوطي ج 13 ص 382،

تاريخ الخلفاء للسيوطي ج 1 ص 145، نشر: مطبعة السعادة - مصر

از ابراهيم نقل شده است كه عمر گفت: من چه كسي را خليفه كنم؟ اگر أبو عبيدة بن جراح بود، او را خليفه مي كردم. مردي به او گفت: اي امير المومنين! چرا پسرت عبد الله را خليفه نمي كني؟ عمر گفت: خداوند تو را بكشد! (اين چه حرفي است كه مي زني؟!) به خدا قسم! خداوند را با اين سخنت در نظر نگرفته اي. آيا مردي را خليفه كنم كه نمي تواند همسرش را طلاق بدهد؟!

نتيجه آن كه:

اميرمؤمنان عليه السلام توسط خداوند انتخاب و توسط رسول خدا صلي الله عليه وآله معرفي شده است ؛ اما از آن طرف هيچ دليلي براي اثبات مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه حتي در كتاب هاي اهل سنت وجود ندارد.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولايهء علي بن أبي طالب عليه السلام.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
121 | سجاد | Iran - Tehran | ١٥:٠٣ - ٠٦ آذر ١٣٩٢ |
با سلام به مسئولان سابت .
فقط ميخواستم بگم ، از برادران شيعه خودمون هر نظري رو تايييد نکنيد ، از اهل سنت اگر توهين توش نبود همرو تاييد کنيد اما بعضي خودي ها اشتباه ميکنن.
اگر کسي داره به بي عقلي و تعصبانه جواب ميده شما مثل اون جواب نده برادر من. امام علي تو بعضي خطبه ها بعضي از خواص خيلي خيلي شديد برخورد ميکنه و از حق دفاع ميکنه اما با مردم عادي کم شنيديم که چنين برخوردي بکنن.
براي مثال :
آخه آدم اسم خودشو ميزاره شاگرد ملازاده اي که روزي *60* تا سوتي نده شب خوابش نميبره
خلاصه از اينکه اسباب خنده و شادي ما رو فراهم کردي ممنونم
يا
شاگرد جاهل زاده مثل خودش جاهله و متاسفانه از عقل محروم. داداش خدا عقلت بده برو به درد بي درمونت بمير
122 | انا عبدالحيدر | Iran - Tehran | ٠٩:٣٤ - ٠٧ آذر ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم
فخر رازي گفته است که انما دلالت بر حصر ندارد ..... او در آيه ي ولايت اين شبهه را مطرح کرده من شنيده ام که حضرت امام و آقاي سبکي که يکي از لغت شناسان قديمي بوده گفته انما بر حصر دلالت ندارد
اولا آيا علماي اهل سنت به انحصار انما اقرار کرده اند يا خير ؟؟؟؟
ثانيا کدام يک از لغت شناسان به انحصار انما شهادت داده اند و دليل نحوي آن ها چيست؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

جمهور علماي اهل ادبيات عرب و اصول اتفاق دارند که «انما» براي حصر است. نووي در اين خصوص گويد: قال جماهير العلماء من أهل العربية والأصول وغيرهم لفظة انما موضوعة للحصر تثبت المذكور وتنفى ما سواه. شرح النووي على صحيح مسلم ج 13 ص 54

ابن الملقن نيز گويد: لفظة ( ( إنما ) ) موضوعة للحصر تثبت المذكور وتنفي ما سواه ، هذا مذهب الجمهور من أهل اللغة والأصول وغيرهم . البدر المنير ج 1 ص 663

شوکاني نيز گويد: ( إنما ) كلمة موضوعة للحصر تثبت ما تناوله الخطاب وتنفي ما عداه وقد حصرت ها هنا التحريم في الأمور المذكورة بعدها. فتح القدير ج 1 ص169

ابن هشام نيز در مغني اللبيب ج 2 ص306 الي 308 گويد: «ما تاتي علي وجهين اسميه و حرفيه» سپس بعد بيان چند وجه براي ماي اسميه و حرفيه در وجه سوم مي گويد «الوجه الثالث ان تکون زائدة و هي نوعان کافة و غير کافة و الکافة ثلاثة انواع احدها الکافه عن عمل الرفع الثانية الکافه عن عمل النصب و الرفع و هي المتصلة بأن و اخواتها نحو انما الله اله واحد »سپس در ماي زائده کافه مي گويد:

«وزعم جماعة من الأصوليين والبيانيين أن " ما " الكافة التي مع إن نافية ، وأن ذلك سبب إفادتها للحصر ، قالوا : لان إن للاثبات وما للنفي ، فلا يجوز أن يتوجها معا إلى سئ واحد : لأنه تناقض ، ولا أن يحكم بتوجه النفي للمذكور بعدها ، لأنه خلاف الواقع باتفاق ، فتعين صرفه لغير المذكور وصرف الاثبات للمذكور ، فجاء الحصر»

بهاء الدين سبکي نيز في عروس الأفراح : گويد: ومن أوضح أدلة الحصر قوله تعالى : ] وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ .عروس الأفراح شرح تلخيص المفتاح : 2 / 194 .

مرحوم طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه «انما وليکم الله »مي فرمايند: «لفظة انما مخصصة لما اثبت بعده نافيه لما لم يثبت

اخوند خراساني نيز در اين خصوص گويد: «و مما يدل على الحصر و الاختصاص إنما و ذلك لتصريح أهل اللغة بذلك و تبادره منها قطعا عند أهل العرف و المحاورة». انما هم دلالت مي کند بر حصر به دو دليل يکي تصريح اهل لغت دليل دوم تبادر حصر از انما در نزد عرف آن . کفايةالأصول، صفحه 211

بنابراين اديبان و زبان شناسان معروف عرب بر دلالت«انّما» بر حصر تأکيد کرده ‏اند، بخاطر همين است که زمخشري در تفسير آيه ولايت گفته است: «معناي «إنّما» اين است که موالات بايد به آنان اختصاص يابد امّا بايد توجه داشت که حصر بر دو نوع است: حصر حقيقي، حصر اضافي؛ و اصل اوّلي درحصر، معناي حقيقي آن است، چه اين که حصر اضافي جنبه ثانوي داشته و نياز به قرائن دارد، و در آيه مورد بحث قرائن و شواهد دلالت دارد که حصر حقيقياست

و مفاد انما اثبات و نفي است؛ زيرا کلمه انّما در بردارنده معناي ما و الا (نفي و استثنا) است يعني حکم را بر آنچه پس از «انّما» ذکر شده اثبات ، و از آنچه ذکر نشده، نفي مي ‏کند.

در اين صورت اشکال فخررازي که بناي او اشکال تراشي بي مورد است، بي اساس است

اما در خصوص ديدگاه امام خميني نيز بايد بگوييم ايشان مي فرمايد : كلفظة «كلّ» و «جميع» للاستغراق، و لفظة: «ما» و «إلّا» و «إنّما» للحصر، جواهر الأصول ؛ ج‏1 ؛ ص54

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
123 | دوستداراسلام | Iran - Bushehr | ٢٠:١٢ - ٠٣ دي ١٣٩٢ |
اثبات ولايت ازمقاله شما(احسنتم)
دليل اول
آيه ولايت
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ}.
المائدة: 55.
سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و کسانى هستند که ايمان آورده اند؛ همانها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.
طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.
تفسير الطبري ج 6 ص 390
اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال رکوع صدقه داده است.
همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل کرده است:
تفسير ابن أبي حاتم ج 4 ص1162.
ابن تيميه در باره تفسير طبري و تفسير ابن أبي حاتم گفته:
تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنة، ج7، ص179.
تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است که روايات نقل شده در آن‌ها، در تفسير قرآن قابل اعتماد هستند.
آلوسي در باره شأن نزول اين آيه گفته است:
وغالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في‌علي‌كرّم اللّه‌وجهه.
روح المعاني، ج6، ص167.
اکثر صاحبان روايت، بر اين باور هستند که اين آيه در باره علي کرم الله وجهه نازل شده است.
و همچنين گفته است:
والآية عند معظم المحدثين نزلت في علي.
روح المعاني، ج6، ص186.
پس همانطر کهشيعه براين باوراست که آيه55سوره مائده درموردحضرت علي عليه السلام است .از ديدگاه بيشتر محدثين اهل سنت نيز، اين آيه در باره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.
دليل دوم
آيه ابلاغ
{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن؛ و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، حفظ مى کند.
ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل کرده است:
نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.
تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.
اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.
آلوسي در تفسير خود مي‌نويسد:
روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
روح المعاني، ج6، ص193
ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي‌کند که ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي‌خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي ولي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.
و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل کرده است:
بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.
آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي مولاي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.
اين هم باورشيعه است که اگرپيامبراسلام صلي الله عليه وآله امامت وجانشيني حضرت علي عليه السلام راابلاغ نميکرد،رسالت به سرمنزل مقصود خداوند نميرسيد.علماي اهل سنت هم براين امرمهم امامت حضرت علي عليه السلام بعد ازپيامبراعتراف دارند.
دليل سوم
آيه اکمال دين
{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.
المائدة: 3
امروز، دين شما را برايتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.
خطيب بغدادي با سند معتبر نقل کرده است که اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:
وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ ﴿ص﴾ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.
تاريخ بغداد ج8 ص284
روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم.
ابن کثير نقل کرده است که عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:
أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.
البداية والنهاية ج 7 ص350.
تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.
به عقيده شيعه روزغديربعدازحج الوداع وجود داشت وحضرت علي عليه السلام به وسيله پيامبراسلام واز طرف خدابه امامت منتصب شدندوبعدازآن مردم بااو تاسه روزبيعت کردن (چون مردم جمعيت کثيري بودند)علماي اهل سنت هم براين واقعه اعتراف کرده اند.
دليل چهارم:
ولايت علي بن ابي طالب درسنت
حديث ولايت
علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.
به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.
حاکم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:
صحيح على شرط مسلم.
اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.
المستدرك ج 3 ص 110.
شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک اين روايت را «صحيح» دانسته است.
محمد ناصر الدين الباني نيز در باره اين روايت گفته:
صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.
اين روايت را حاکم و ذهبي تصحيح کرده‌اند. اين روايت، صحيح است همان‌گونه است که حاکم و ذهبي گفته‌اند.
السلسلة الصحيحة، ج5، ص222.
دلالت کلمه ولي بر خلافت
براي فهم دقيق معناي کلمه «ولي» بايد به سراغ کلمات خلفاي اهل سنت در صدر اسلام برويم که آن‌ها از اين معنا چه فهميده است. ابن کثير در البدايه والنهايه گفته است:
قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم. إسناد صحيح.
البداية والنهاية ج 6 ص 333.
ابوبکر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نيستم.
مسلم در صحيح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:
فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر.
مسلم ج5 ص 152 ح 4468.
زماني که رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم.... بعد ابوبکر فوت کرد من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم.
روشن است که نمي‌توان معناي کلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها مي‌توان به معناي حاکم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي‌شود که ابوبکر و عمر گفته‌اند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده‌ايم.
دليل پنجم:
حديث الخلافة
ابن أبي عاصم در کتاب السنۀ مي‌نويسد که رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي
تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي
الباني در باره سند اين روايت گفته:
إسناده حسن.
سند اين روايت «حسن» است
كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.
حاکم نيشابوري اين روايت را اين چنين نقل کرد است که رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود
إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي.
شايسته نيست که من از ميان مردم بروم؛ مگر اين که شما جانشين من باشي.
المستدرك ج3 ص133.
الباني وهابي در باره سند اين روايت مي‌گويد:
صحّحه الحاكم والذهبي وهو كما قالا.
السلسلة الصحيحة ج 5 ص222.
اين روايت را حاکم و ذهبي تصحيح کرده است و اين روايت صحيح است، همان‌گونه حاکم و ذهبي گفته‌اند.
دليل شيشم
حديث امامت
ابونعيم اصفهاني با سند معتبر در کتاب معرفۀ الصحابه نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ».
معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،
هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:
به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.
اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاکم نيشابوري گفته است:
صحيح الاسناد.
المستدرك ج3 ص138.
سند اين روايت صحيح است.
ختم کلام
شيعه و سني با سندهاي صحيح و متواتر نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله بارها تأکيد کرده‌اند که جانشينان من تا قيامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحيح خود آورده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً.
صحيح مسلم، ج6، ص3، ح4598.
اين امر (اسلام) منقضي نمي‌شود تا اينکه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حکومت کند).
طبق اين روايت، خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني که اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.
به غير از مذهب حقه اثني عشريه، هيچ مذهب ديگري نتوانسته‌اند، اين روايت را بر مذهب خود تطبيق دهند. تعدادي از علماي اهل سنت قاطعانه تصريح کرده‌اند که نتوانسته‌اند معناي اين روايت را بفهمند و هيچ يک از علماي اهل سنت نيز معناي دقيق و قاطعي براي آن ذکر نکرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلاني به نقل از ابن جوزي مي‌نويسد:

قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأيت أحدا وقع على المقصود به.
فتح الباري ج 13 ص 181.
در باره اين روايت تحقيق زيادي کردم و تمام احتمالات را ملاحظه کرده و از ديگران سؤال کردم؛ اما هيچ کسي را نيافتم که معناي قطعي اين روايت را متوجه شده باشد.
به غيرازمذهب شيعه اثني عشري،هيچ مذهب ديگري ازاسلام،نتوانسته اين روايت رابر مذهب خودتطبيق دهد.
پس بنابرآيات وروايات ذکر شده فقط مذهب شيعه اثني عشري ميتواندمصداقمذهب نجات يافته ميان 73فرقه حديث پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله باشد.
پس مسلمانان عزيز جهان عقل حکم ميکند براي دفع ضرربزرگ (يعني جهنم سوزان وخشم خداوند)جزء مذهب نجات يافته حديث پيامبر اسلام باشيم،چون صرف مسلمان بودن کفايت براي نجات نميکند.
من همه ملسمانان رابه مذهب شيعه اثني عشري دعوت ميکنم.
وسلام
124 | حمزه | Iran - Isfahan | ١٦:٠٨ - ٠٦ دي ١٣٩٢ |
سلام ممنون ازسايت خوبتون. اهل سنت و وهابيون نميخواهندوازروي تعصب اين واقيعت هاراقبول کنند.به اميدنابودي دشمنان اسلام
125 | فرهاد | Iran - Isfahan | ١٦:٢٠ - ٠٩ دي ١٣٩٢ |
عالي عالي عالي ماشاالله , موفق باشيد
126 | صابر | Iran - Rasht | ١٨:٣٦ - ١٢ دي ١٣٩٢ |
با سلام
از تلاش روز افزونتون تشکر ميکنم.
بسيار عالي بود.
اجرتون با آقا امام زمان(ع)
موفق باشيد
127 | نعمت الله ا | Iran - Tehran | ٢٢:١١ - ١٤ دي ١٣٩٢ |
خداوند هميشه موفق تان گرداند
128 | مجنون وعاشق سينه چاك اهل بيت | Iran - Tehran | ٢٤:٢٧ - ١٩ دي ١٣٩٢ |
من به سادگي براي شما هم علم غيب رو ثابت ميکنم و هم امامت اهل بيت رو..وقتي شيعه و سني يک روايت درباره بزرگانشان مي آورند بايد ببينند که آيا همسو با قرآن هست يانه...ابتدا امامت رو عرض ميکنم:سه موضوع و برسي ميکنم اول اينکه آيا امامت در قران اومده يانه و آيا اين مقام الهيست يا غير الهيست..دوم اينکه ايا امامت بالاتره يا نبوت..و سوم اينکه ايا حضرت علي امام هستن يا خير...خداوند حضرت ابراهيم را آزمايش ميکند و وقتي ايشان از اين ازمايشات سربلند بيرون مي ايند خداوند ميفرمايد اي ابراهيم تو براي مردم امام شدي و سپس ابراهيم ع مي فرمايد ايا اين مقام را به نسل منم ميدهي سپس خداوند ميفرمايد عهد من به ظالم نميرسد..در اينجا امامتي که به ابراهيم ع داده شده عهد الله است که خداوند به ظالمين نميدهد و کمترين ظلم درقران ظلم به نفس خويش است يعني هرکسي کوچکترين گناهي انجام بده ظالمه چه بت پرستي باشه و چه ظلم هاي ديگه چه ارادي باشه چه غير ارادي.پس فهميديم که امامت مقامي الهيست که خداوند به ظالمين نميدهد.در اينجا حضرت ابراهيم پيامبر هستن زيرا بر غير پيامبر وحي نميشود و خداوند اورا ازمايش کرد و بعد از ازمايشات فرمود تو براي مردم امام هستي و اورا به مقامي بالاتر از مقام قبلي خويش رسانيد.آيا ميشود خداوند اورا به مقامي پايين تر برساند؟؟پس تا اينجا به سادگي ثابت کرديم امامت الهيست و از نبوت بالاتر است..اما بريم سراغ امامت حضرت علي س...ما روايات فراوان داريم که حضرت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب امامند و از جانب خدا انتخاب شدند و بايد با قرآن تطبيق دهيم که به سادگي اينکارو انجام ميديم..امامت عهد الله است که به ظالم نميرسد و در آيه تطهير هرگونه شک و ترديد و پليدي و ناپاکي از حضرت علي دور است در نتيجه اوظالم نيست و اگر روايت داشته باشيم که سندش صحيح باشه و امامت مولارو اشاره کنه به هيچ عنوان مخالف قرآن نيست زيرا هرگونه ناپاکي از مولا به دور است پس امامت عهد الله است که به ظالم نميرسد و در آيه تطهير تمام ظلم ها از حضرت علي دور است..آيه ولايت که در حق مولا علي ع است و اگر هم شبهه داريد به مقاله سايت ولي عصر مراجعه کنيد که شاهکار است براي نمونه ثابت ميکنيم اين آيه در حق مولا علي است:
شهاب الدين آلوسي وهابي در تفسير خود مي‌گويد
وغالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه
الآلوسى البغدادي، العلامة أبى الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 6 ص 167 ، ناشر: دار إحياء التراث العربى – بيروت.
و در جاي ديگر مي‌گويد :
إنما وليكم الله ورسوله ... والآية عند معظم المحدثين نزلت فى علي كرم الله تعالى وجهه .(اجماع کامل و غير قابل انکار)
الآلوسى البغدادي، العلامة أبى الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 6 ص 93 ، ناشر: دار إحياء التراث العربى – بيروت.
همين يک آلوسي براي همه کافيه...در اين آيه ولايت مولا در رديف ولايت خدا و رسول اوست و خداوند ولايت اورو در رديف خويش قرار داده..در آيه غدير خم پيامبر قبل از جمله ي من کنت مولا ميفرمايند الست اولي بالمومنين من انفسهم همه گفتن بله و بلافاصله پيامبر فرمود من کنت مولاه فهذا علي مولاه.در اين جا جمله ي من کنت مولا قرينه است به جمله ي قبلي که پيامبر آيه قرآن رو تلاوت کردند و سرپرستيه قرآنيشونو از مردم اقرار گرفتند و سپس فرمودند من کنت مولاه فهذا علي مولاه..مثلا واژه ي شير سه معني دارد و براي اينکه معناي درخواستيه طرف مقابل را بفهميم بايد به کلمات قبل و بعدش توجه کنيم مثلا من به شما ميگم به من شير بده اما شما نميدوني منظورم شير خوراکيه يا شير آب و يا حتي شير جنگل.اماوقتي ميگم به من يه ليوان شير بده شما ميفهمي منظورم شير خوراکيه زيرا شير قرينه اش ليوانه..براي پي بردن به واژه ي مولا هم همينگونه بايد عمل کرد تا به معناي حقيقي مولا پي ببريم در جمله ي قبل از من کنت مولا قرينه هاي فراوان آمده که نشان ميده مولا به معناي سرپرسته ....جمله ي الست اولي بالمومنين من انفسهم قرينه ي من کنت مولاه فهذا علي مولاه ست..بعد از اين ماجرا بلافاصله ي آيه اکمال نازل ميشه و اين يعني اعلام امامت و ولايت مولا دين رو کامل ميکنه و بي اون دين ناقصه در اين باره که آيه اکمال در غدير نازل شده در کتب اهل سنت سند صحيح داريم که ميتونيد به مقالات سايت مراجعه کنيد.اون روايات اهل سنت که ميگه آيه اکمال در عرفه نازل شده بسيار متناقضه و همين تناقض نشان دهنده ي جعلي بودنشه مثلا يه جا خليفه ميگه شب جمعه يه جا يکي ميگه دوشنبه و اين جور اختلافات واقعا بدور از منطق است و کاملا جعلي..پس ولايت مولا دين رو کامل ميکنه و ولايت او در رديف خداست او نفس برترين آفريده ي خداست در آيه مباهله..پس تا اينجا ثابت کرديم امامت به ظالم نميرسه و عهدالله است و همچنين ثابت کرديم در آيه تطهير مولا از هر گونه ظلم مبرا است و روايات شيعه که ميگويد او امام است کاملا موافق قرآن است.....درباره عصمت اولا الامر هم در قرآن کاملا واضح آمده که اطاعت کنيد خدا را و رسولش را و ولي امر را که حتي فخر رازي هم اعتراف به عصمت ولي امر دارد..در اين جا خدا اطاعت ولي امر رو ماننده خود و رسولش قرار داده و چنين شخصي رو فقط خدا انتخاب ميکنه و نه انسان هاي غير معصوم.در بعداين آيه خدا ميفرمايد اگر در چيزي اختلاف داشتيد پيش خدا و رسولش ببريد و مفسرين سني اين موضوع اختلاف رو جانشيني بعد از پيامبر ميدانند که با رفتن به نزد خدا و پيامبر حل ميشه و ماهم به قرآن و سنت مراجعه بايد کنيم.در آيات بعد اينبار خدا ميفرمايد اگر در چيزي اختلاف داشتيد نزد رسول و ولي امر ببريد..اين آيه نشون ميده که مردم در ايات قبل به خدا و رسول مراجعه کردن و جانشين انتخاب شده و دراينجا بايد مشکلي داريم بريم پيش پيامبر و ولي امر و از اون جا که ما در زمان حاضر پيامبري برامون مبعوث نشده بايد بريم پيش ولي امري که سخنش سخن پيامبر است و سخن پيامبر سخن خداوند است و ولي امر ما حضرت صاحب الزمان عج است که اين هم کاملا با قرآن مطابقت دارد.جانشين اعلام کردن پيامبر نيز در قرآن امده خداوند قبل از ايه 90 سوره انعام از تعدادي انبيا نام ميبرد و وقتي به ايه 90 ميرسد خطاب به رسول ميفرمايد اينان که نام بردم به هدايت الله رسيدند تو نيز به هدايتشون اقتدا کن اين يعني روش پيامبر جدا از انبياي گذشته نيست و اگر اونها جانشين انتخاب کردن بايد پيامبر هم انتخاب کند و همچين در موضوعات ديگر.اهل سنت به اياتي استدلال مييکنن که خداوند گفته شوري تشکيل بديد و با شوري به همه چيز رسيدگي کنيد.اولا امور دودسته اند يک دسته رو خداوند فقط مربوط به خويش ميداند و يک دسته رو هم به مردم و اختيارشون واگذار کرده و ما در هيچ جاي قرآن نداريم که امام و خليفه و ولي و ملک رو کسي جز خدا انتخاب کنه..اگه به شوري تشکيل دادنه بياييد و شورا تشکيل بديم و روزه ي ماه رمضانو کم کنيم باشه؟؟؟امامت عهدالله است و او انتخاب ميکند و به ظالمين غير مطهر و تطهير نشده نميدهد...چطور درباره تعيين خليفه به آيه ي شورا استدلال ميکنيد اما اينجا ميگيد اين امور الهيه و تعيين کردنش با خداست؟؟؟پس درنتيجه به سادگي اثبات کردم که امامت مولا علي ک در روايات آمده به هيچ عنوان مخالف قران نيست.مولاي ما امامتش دين رو کامل ميکنه او نفس برترين آفريده ي خداست و خدا در قران ميفرمايد بريد از نفس پيامبر پيروي کنيد يعني مولامون حضرت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب.درباره آيه تطهير هم در کتاباي اهل سنت حسابي روايات صحيح داريم که تماميه امامان شيعه مورد نظر آيه تطهيرن که پيامبر دونه دونه نام انان رو برده پس در نتيجه هيچ کدام ظالم نيستن.....حالا علم غيب...خداوند در قرآن ميفرمايد ما براي هرقوم ائمه رو ميفرستيم که اهل يقينند و در آيات ديگر ميفرمايد ابراهيم ع علم غيب داشت زيرا از اهل يقين بود..پس درنتيجه اهل يقين ميتوانند صاحب علم غيب باشند..در آيه تطهير رجس از اهل بيت دور ميشود درسته؟؟؟رجس به معناي شک و ترديده و اين يعني اهل بيت اهل شک و ترديد نيستن و در نتيجه کساني که اهل شک نيستن اهل يقينند و اگر ما روايت داريم اهل بيت علم غيب دارند به هيچ عنوان مخالف قرآن نيست زيرا اهل يقين علم غيب دارند و اهل بيت اهل يقينند..و همچنين در قرآن در سوره جن داريم که صاحب علم غيب فقط خداست علمش رو به کسي نميده مگر کساني که ازشون راضيست ماننده انبيا..علم غيب درذات خداوند است و خدا ميتواند از قدرتش به کسه ديگر هم بدهد و اينان مخالف هم نيستن مثلا خدا در يک جا ميفرمايد من ميميرانم و دريک جا فرشته ي مرگ هم هست که ميميراند آيا اينان تضاد دارند؟؟خير تضادي درکار نيست و خداوند با واسطه ي اون ها دنيارو تدبير ميکند که البته بي واسطه هم ميتواند اما نوع آفرينش و تدبير او با واسطه است و به بندگان ارتباطي ندارد..يک جمله ميگم عرضم تمام:خوک گوشتش حرامه زيرا رجس دارد درسته؟؟در آيه تطهير رجس از اهل بيت دوره درسته؟؟؟پس درنتيجه خوکان و خوک صفتان ناصبي در کنار اهل بيت جايي ندارند....
من هرچه بلدم از سايت بي همتاي ولي عصر است شما سربازان گمنام امام زمان درود برشما سروران
اللهم صلي علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم..
129 | jimfang.ir | Iran - Tehran | ٠٩:٤٤ - ٢٧ دي ١٣٩٢ |
غدير و غواصي در عمق کتب اهل سنت(تحليلي)

http://jimfang.ir/?p=144
130 | مجنون وعاشق سينه چاك اهل بيت | Iran - Tehran | ١٣:٥٧ - ٢٧ دي ١٣٩٢ |
آيه ي قرآن که ميفرمايد اطاعت مطلق کنيد خدارا و رسول را و ولي امر شيعه ميگويد مقصود از ولي امر امامان هستن زيرا اين ولي امر برطبق مفسران بزرگ اهل سنت مانند فخر رازي بايد معصوم باشد زيرا خداوند اطاعتش رو در کنار خودش آورده و اين شخص ظالم نيست و امامت عهديست که به ظالم نميرسه در آيه تطهير اهل بيت از هرگونه ظلم به دور هستن پس در نتيجه سخن شيعه مخالف قرآن نيست..پيامبر ميفرمايد جانشينان من دوازده نفرند و کلام ايشان اينگونه است که اسلام در زمان آن ها کاملا حفظ ميشود و تا قيام قيامت فقط دوازده نفر حکومت ميکنند و همچنين ميفرمايند اگر يک روز هم به پايان جهان مانده باشد امام زمان ظهور خواهند کرد و اين نشان ميدهد که آخرين ولي امر و دوازدهمين ايشانند و همچنين معناي دوازده خليفه در کتب اهل سنت به وضوح آمده که پيامبر فرمود من درميان شما دو خليفه ميگذارم قرآن و عترتي اهل بيتي.حالا اين دو روايت رو کنار هم بگذاريد تا خلفاي اثنا عشر کاملا مشخص بشه.برخي اينگونه روايت رو تفسير ميکنند که پيامبر فرمود بعد از من دوازده نفر ميان و درزمان اون ها اسلام عزيز است..اولا همچين روايتي با سند صحيح وجود نداره و ثانيا آيا خليفه ي هفتم اهل سنت که فرزند نحس معاويه است اسلام را عزيز گرددانيده؟؟؟پس قطعا اين روايت خلفاي اثنا عشر بر طبق قرآن و روايات پيامبر امامان هستن و آخرين آن ها حضرت صاحب الزمان ميباشد..اللهم صلي علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم
131 | سايت فرهنگي مذهبي نويد 313 | Iran - Fardis | ١٧:٢١ - ٠٢ بهمن ١٣٩٢ |
سلام
خسته نباشيد
با اجازتون اين مطلب بازنشر شد.. .
http://www.navid-313.rzb.ir/post/461
با تشکر
132 | مجنون و عاشق سينه چاك اهل بيت | Iran - Tehran | ١٠:٤٢ - ٢١ بهمن ١٣٩٢ |
سلام خدمت شما استاد عزيز و ارجمندم.منظور از امام در اين آيه چيست آيه 12 سوره يس..إِنَّا نحَْنُ نُحْىِ الْمَوْتىَ‏ وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فىِ إِمَامٍ مُّبِينٍ(12)
قطعا منظور قرآن نميتونه باشه و از تفاسير فهميده ام البته متن آيه اونقدر واضحه که نياز به تفسيرم نداره..اما ميخوام شما به من توضيح بديد تا اطمينان پيدا کنم ممنونم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

غالب مفسران،" امام مبين" در اينجا به عنوان" لوح محفوظ" همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است، تفسير كرده ‏اند.

و تعبير به" امام" ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها.

جالب اينكه اين تعبير (امام) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد" تورات" به كار رفته، آنجا كه مى ‏فرمايد: أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً

:" آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مى ‏باشد، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن مى ‏دهد (همچون كسى است كه چنين نباشد).

اطلاق كلمه" امام" در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است، و همچنين به خاطر نشانه‏هاى پيامبر اسلام ص كه در آن آمده، و در تمام اين امور مى‏توانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنا بر اين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد.در اين خصوص به تفسير الميزان و تفسير نمونه مراجعه کنيد

در رواياتى که از طرق اهل بيت عليهم السلام نقل شده است «امام مبين» در آن به حضرت علي عليه السلام تفسير شده است.

از جمله در حديثى از امام باقر عليه السلام از پدرش از جدش نقل شده است که فرمود: هنگامى که اين آيه: «وَ کُلَّ شَيْء أَحْصَيْناهُ فِي إِمام مُبِين»نازل شد «ابوبکر» و «عمر» برخاستند و عرض کردند: اى پيامبر! آيا منظور از آن «تورات» است؟ فرمود: نه. عرض کردند: «انجيل» است؟ فرمود: نه. عرض کردند: منظور «قرآن» است؟ فرمود: نه.

در اين حال امير مؤمنان على عليه السلام به سوى پيامبر صلى الله عليه وآله آمد، هنگامى که چشم رسول خدا صلى الله عليه وآله بر او افتاد، فرمود: «هُوَ هذا! إِنَّهُ الإِمامُ الَّذِى أَحْصَى اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى فَيْهِ عِلْمَ کُلِّ شَىء»؛ (امام مبين اين مرد است! او است امامى که خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده!).معانى الاخبار صدوق»، صفحه 95، باب معنى الامام المبين.

در تفسير «على بن ابراهيم» از «ابن عباس» از خود اميرمؤمنان عليه السلام نيز نقل شده است که، فرمود: «أَنَا وَ اللّهِ الإِمامُ الْمُبِيْنُ، أُبَيِّنُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَرِثْتُهُ منْ رَسُولِ اللّه»؛ (به خدا سوگند! منم امام مبين، که حق را از باطل آشکار مى سازم، اين علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام). «نور الثقلين»، جلد 4، صفحه 379.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
133 | سيد جواد | Iran - Tehran | ١٣:٤٨ - ٢٢ بهمن ١٣٩٢ |
خدا قوت خيلى ممنون لذت بردم اين اهل بدعت و وهابيت خودشون رو به خواب زدن و بيدار بشو نيستن با بعضى هاشون هم وقتى حرف ميزنى و كم ميارن ميگن حالا اگه على عليه السلام بعداز رسول خدا جانشين ميشد چيكار ميكرد و چرا اينكارهارو در زمان خلافت خودش انجام نداد حالا جواب اونهارو با كلام زيباى از حضرت صديقه سلام الله عليها جواب ميدم حضرت ميفرمايند: به خدا سوگند اگر حقّ را به اهلش سپرده بودندو ازعترت و اهل بيت پيامبر (ص)پيروي كرده بودند، حتّي دو نفر هم بايكديگردرباره خدا- و دين- اختلاف نداشتند.مقام خلافت وامامت توسط افرادشايسته يكي پس ازديگري منتقل ميگشت ودرنهايت(طبق قاعده)تحويل قائم آل محمّد(عج)
ميشدكه او نهمين فرزند ازفرزندان حسين (عليه السلام)است. بحارالأنوارج36ص352
134 | صادق | Iran - Tehran | ١٥:١٢ - ٣٠ بهمن ١٣٩٢ |
سلام
خيلي ممنون عالي بود
ميشه اين مطلب رو با ذكر منبع منتشر كنم؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اشکالي ندارد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
135 | عاشق سينه چاك اهل البيت | Iran - Tehran | ١٦:٤٣ - ١٤ اسفند ١٣٩٢ |
سلام برشما سرور گرامي و استاد ارجمندم.يک روايت در کتاب طبقات کبري ابن سعد هست که در شبکه ولايت حضرت استاد يزداني خلفاي بعد خودش ميپرسن نام ابوبکر و عمر رو ميارن اما پيامبر سکوت ميکنه اما تا نام مولا رو ميارن پيامبر ايشان را مظهر هدايت معرفي ميکنن.اگه ميشه با برسي سندي بديد استاد گفتن که سندش کاملا صحيحه..بي نهايت ازتون ممنونم واقعا ممنونم

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اين روايات در مقاله «اگر ابوبكر و عمر با خلافت امير المؤمنين مخالفت نمي‌كردند ، چه مي‌شد؟ » جمع آوري شده است مراجعه نماييد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
136 | محمد ملكشاهي | United Kingdom - Gosport | ٢٢:٥١ - ١٥ اسفند ١٣٩٢ |
با سلام
با خوندن مطالب سايتتون خيلي خيلي از اينکه شيعه هستم خوشهال شدم و به مذهبم افتخار مي کنم ....
137 | وحيد يوسف زاده | Iran - Tehran | ٢٤:٣٣ - ١٦ اسفند ١٣٩٢ |
غدير و غواصي در عمق کتب اهل سنت
حديث غدير حديثيست غير قابل انکار از نظر سندي براي شيعه و سني.بطوريکه حتي علماي اهل تسنن در مورد اين حديث گفته اند:«من کنت مولاه فعلي مولاه». ذهبي:اين حديث حسن و بسيار عالي و با متني متواتر است.سير اعلام انبلا، ج 8، ص 335***ابن حجر مکي: اين حديثي است صحيح، که هيج جاي شک در آن نيست، و عده ايي مهچون ترمذي، نسايي، احمد با طرق بسيار زياد روايت کرده اند و به همين جهت، 16 تن از صحابه آن را روايت کرده اند…و به سخني که اين حديث را خدشه وارد کند، هيچ اعتنايي نبايد کرد.الصوائق المحروقه، ج 1، ص 106-107
نکته 1)بعضي از اهل سنت مي گويند، قضيه غدير، به خاطر بحث شکايت اصحاب در برگشت از يمن بود که با حجه الوداع مصادف شد که اين حرف به يک دليل، باطل و به دليلي ديگر، هرگز مخل در اصل ولايت و امامت علي نمي باشد:
دليل اول) بر اساس آنچه که از کتب اهل تسنن بر مي آيد ، اولين کساني که اشکال جيش يمن را بيان کرده و حديث غدير را تالي آن مي دانستند به ترتيب : بيهقي(متوفا458ه ق) در ” الاعتقاد ” ص 354 ؛ ابن کثير(متوفا 774 ه ق) در ” البدايه و النهايه ” ج 5 ص 122 و 227 ؛ ابن حجر مکي(متوفا974ه ق) در ” الصواعق المحرقه ” ج 1 ص 109 بوده اند.معروف است از شخصي سؤال شد که آيا شهر شما آثار باستاني هم دارد؟پاسخ داد : نداشت، ولي حالا دارند آنرا مي سازند ! چگونه است هزاران شاهد واقعۀ غدير و علماي اسلام تا زمان بيهقي (م ، 458 ق ) نفهميدند که اين دو قضيه به هم مرتبط است تا آنکه بيهقي پس از چهار صد سال يا ابن کثير دمشقي پس از ششصد سال فهميدند ؟! در هيچ يک از روايات غدير و اقوال صحابه و تابعين چنين توجيهي براي واقعۀ غدير وجود ندارد . در حالي که واقعه غدير و شکايت لشکر بازگشته از يمن از دو حادثۀ جدا هستند و همۀ شواهد و قرائن نشان مي دهد که جريان غدير و پاسخ شکايت لشکر يمن ، دو جريان مستقل است، چگونه اين دو حديث مربوط به يک جريان مي باشند در حالي که در هيچ يک از روايات حديث غدير خم ، ذکري از يمن و شکايت برخي از اصحاب از مولي علي به ميان نيامده است و در هيچ حديث مربوط به جريان يمن که شکايت اصحاب در آن است سخني از رسيدن کاروان پيامبر اکرم به غدير خم و ماجراي آن مطرح نمي باشد؟ اگر مضمون حديث غدير يادآور دوستي علي بخاطر شکايت است. که رسول اکرم جمعيّتي بالغ بر صد هزار تن را به خاطر هشدار آن متوقّف سازند،پس چرا بخاري که «صحيح» او بهترين کتاب اهل سنت تلقّي مي شود جريان غدير را نياورده است؟با اينکه حديث غدير بر اين مبنا دلالتي بر مسئله خلافت و امامت ندارد و دليلي بر حذف آن نمي باشد. در صورتي که همين بخاري هنگامي که شکايت بريده را نقل کرده هيچ اشاره اي به واقعۀ غدير نکرده است؟ و چرا مسلم که حديث غدير را نقل کرده اشاره اي به حديث بريده و شاکيان يمن را نکرده است ؟و يا اين همه کتاب معتبر اهل سنت، چرا يکي از آنها در هنگام نقل حديث غدير از قول صحابه، موضوع شکايت يمن را نياورده است؟ و يا در موقع نقل شکايت يمن از زبان صحابه، قضيه غدير را نياورده اند؟ ضمنا بحث شکايت يمن، در کتب اهل سنت آمده که در مسجد يوده و يا از مکان آن چيزي گفته نشده وضمنا اگر در اين مورد بحث تفصيلي خواستيد، با جان و دل در خدمت شما هستم که فعلا در اين جا، قابل بحث نيست.و نيز اگر شما مي گوييد اين دو به هم مرتبط هستند، بايد دليل تاريخي از صحابه بياوريد، نه حدس و گمان! مشابه بودن حديث غدير و پاسخ به شکايت بريده، دليل وحدت آن دو ماجرا نمي باشد بلکه اين دومستقل از هم و هر دو دلالت بر امامت علي دارند.
دليل دوم) اگر – به فرض محال – قبول کنيم که علت رخداد غدير، شکايت سپاه يمن از علي است، آيا سبب حديث، باعث تخصيص موضوع مي‌‌شود؟ يک قاعده فقهي داريم که هم شيعه و هم سني بر آن ملتزم است که مي‌گويند:العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب .سبب صدور آيه و روايت هر چه که مي‌خواهد باشد، ملاک آن لفظي است که شارع مقدس بيان مي‌کند. تفسير الآلوسي – الآلوسي – ج 23، ص 189
قاضي عبد الجبار معتزلي مي‌گويد: استاد ما ابو الهذيل در رابطه با حديث غدير مي‌گفت: لو صح لکان المراد به الموالاة في الدين،المغني في الامامة، ج 1، ص 154 اگر واقعا حديث غدير صحيح باشد، مراد ولايت ديني است.
نکته 2)بسياري از اهل سنت مي گويند، معني کلمه مولي در حديث غدير به معني دوست و بعضي ديگر مي گويند به معني ناصر مي باشد حال در اينجا بصورت مختصر بررسي مي کنيم که آيا، اين کلمه در لغت عرب نزد دانشمندان اهل سنت، به معني اولي به تصرف و سرپرستي به کار رفته است يا خير؟مورد اول)معني آيه قرآني هي مولاکم :بسياري از علماي اهل سنت معني مولا در اين آيه را برتري و افضليت دانستند: بخاري و ابوجعفر طبري«تفسير طبري»، ج 9، ص 117، و ابوالحسن واحدي در «وسيط»، و ابوالفرج ابن جوزي تفسير ابن جوزي: «زاد المسير»؛ و محمّدبن طلحة شافعي«مطالب السّوول» ص 16، وسبط ابن جوزي«تذکره خواصّ الامه» ص 19، و تفتازاني در «شرح مقاصد» نقل از ابوعبيده ص 288؛ و ابن صبّاغ مالکي«الفصول المهمه» ص 27 طبع سنگي، و ص 25 از طبع حروفي نجف، و سيوطي«تفسير جلالين»، و غيرهم مي‌باشند.مورد دوم)در حديث از پيامبر در کتب اهل سنت نقل شده که پيامبر فرمود:«لا يقل العبد لسيده مولاى»: «بنده به آقاى خودش نگويد: مولاى من‏»! و در حديث ابى معاويه اين جمله را اضافه دارد که: فان مولاکم الله «به علت اينکه مولاى شما خداست‏».و اين خبر را بسيارى از ائمه حديث در تاليفات خود آورده‏اند.صحيح مسلم ج 15 : ص 7 مورد سوم) ‏سبط ابن جوزى در «تذکره‏» خود ص 19 گفته است که: در اين حديث نمى‏توانيم لفظ مولى را بر معناى ناصر حمل کنيم.مورد چهارم)شعر حسان بن ثابت در اين روز، که همين معنا را مي دهد.مورد پنجم)عالم بزرگ اهل سنت، احمد غزالي(دانشمند نامور و شهير قرن ششم که ذهبي از او با عنوان اعجوبه زمان ياد مي‌کند) در اين مورد گويد: از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام خطبه غدير خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا به علي اين گونه تبريک گفت: «افتخار، افتخار اي ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.»اين سخن عمر حکايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي و نشانه رضايتش از انتخاب علي به رهبري امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلي تغيير داد و با لشکر کشي‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار کرد و [مصداق اين آيه قرآن شد:] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى کردند. { سر العالمين وکشف ما في الدارين، ج 1، ص 18}
همچنين براي اين مورد دلايل فراواني وجود دارد، که در صورت ضرورت به بنده رجوع کنيد.
حال اصلا بگوييم مولي در آنجا به معني دوست يا ناصر بوده، بايد از اهل سنت پرسيد اگر از کتاب شما چندين و چند سند صحيح بياويم که پيامبر لفظ ولي را براي علي به کار برده است، باز چه خواهيد گفت؟؟؟اگر بگوييد ولي به معني دوست است خواهيم گفت چطور مي شود وقتي خلفاي اول و دوم، از اين کلمه، استفاده مي کنند به معني خليفه است ولي زماني که به علي رسيد به معني دوست مي شود؟!!!!چند سند صحيح در کتب اهل سنت وجود دارد که پيامبر در روز غدير براي علي لفظ ولي را بکار برده است، علاوه بر ان ده ها سند صحيح ديگر وجود دارد که پيامبر در روز غير از غدير، به علي “ولي” گفته باشد:
ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، فَقَالَ: ” مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِي فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ…معجم کبير-کنزالعمال(سند صحيح)
ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْا، فَقَالَ: ” مَنْ کُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ. السنته ابن ابي عصام.(سند صحيح است)
إِنَّ اللَّهَ مَوْلايَ، وَأَنَا وَلِيُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقَالَ: مَنْ کُنْتُ وَلِيَّهُ، فَهَذَا وَلِيُّهُ.سنن کبري نسايي(سند صحيح)
أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ مِنْ کُنْتُ وَلِيَّهُ فَإِنَّ عَلِيًّا وَلِيُّهُ.البحر الزخران(سند صحيح است)
و …..
حال بايد ثابت کنيم که کلمه ولي در کتب معتبر اهل سنت توسط خلفا يا افراد صدر اسلام به معني خليفه به کار برده شده است:
مورد اول)لَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَکْرٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ فقد وليتکم و لست بخيرکم. و چون ابوبکر به خلافت رسيد براى مردم سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى مردم من رهبر شما شده‌ام؛ ولى بهترين شما نيستم.أنساب الأشراف، ج1، ص254؛ عيون الأخبار، ج1، ص34؛ تاريخ الطبري، ص237 ـ 238، ابن کثير دمشقى سلفى، بعد از نقل اين خطبه مى‌نويسد: و هذا إسناد صحيح. البداية والنهاية، ج6، ص301،
مورد دوم)فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ أَبُو بَکْرٍ:أَنَا وَلِىُّ رَسول صلي الله عليه وآله مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ.فرايتماه کاذبا اثما غادرا خائنا… ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. مسلم به نقل از خليفه دوم مي‌نويسد :پس از وفات رسول خدا ابوبکر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست کردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حيله‌گر و خيانت‌کار معرفي کرديد و حال آن که خدا مي داند که ابوبکر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشين پيامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ،دروغگو حيله گر و گناهکار خوانديد.صحيح مسلم،ج3، ص1378
مورد سوم)عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن مالک بن أوس بن الحدثان النصري… فلما قبض رسول الله صلي الله عليه وآله قال أبو بکر أنا ولي رسول الله صلي الله عليه وآله بعده أعمل فيه بماکان يعمل رسول الله صلي الله عليه وآله فيها ثم أقبل على علي والعباس فقال وانتما تزعمان انه فيها ظالم فاجر والله يعلم أنه فيها صادق بار تابع للحق ثم وليتها بعد أبي بکر سنتين من إمارتي فعملت فيها بما عمل رسول الله صلي الله عليه وآله وأبو بکر وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر. عمر گفت: و چون رسول خدا از دنيا رفت ابوبکر گفت: من ولى و جانشين پيامبرم، و همانگونه که او رفتار کرد من نيز چنان خواهم رفتار کرد؛ سپس عمر به على و عباس گفت: شما خيال مى‌کرديد که أبو بکر ظالم و فاجر است… سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم… إبن أبي شيبة الکوفي، الکتاب المصنف في الأحاديث والآثار،ج5، ص469نکته مهم در اين روايت اين است که ابوبکر مى‌گويد:کلمه « بعده » ما را بهتر به مقصود مى‌رساند.
مصنف عبدالرزاق ج 5 : ص 471
مورد چهارم)از زبان عائشه نيز نقل شده است که گفت:لما ولي أبو بکر قال: قد علم قومي أن حرفتي لم تکن لتعجز عن مؤونة أهلي…الطبقات الکبرى، ج3 ص185
وقتي ابو بکر خليفه شد
گفت: به درستي قوم من مي‌داند که شغل من به خاطر اين نبوده که من از خرج خانواده‌ام عاجز بودم.ألبانى گفته است:و إسناد هذا صحيح على شرط الشيخين. إرواء الغليل،ج8، ص232
مورد پنجم)عبد الملک بن مروان روزى خطاب کرد گفت: وليکم عمر بن الخطاب، وکان فظا غليظا مضيقا عليکم فسمعتم له.
 سرپرست شما عمر بن خطاب، تندخو و سخت دل و در تنگنا قرار دهنده بر شما بوده پس به او گوش مى‌داديد.
المحکم والمحيط الأعظم،ج 1، ص514،المسعودي، مروج الذهب،ج1، ص40192
چندين سند ديگر دستم هست که با توجه به اينکه جاي زيادي را مي گيرد، ننوشتم.
نکته 5)در موارد بسياري ديگر نيز اين حديث به شکل روشن تر(با حديث صحيح، نه ضعيف) گفته شده است، که مورد تاييد بعضي از علماي بزرگ و متعصب اهل سنت و وهابيت است.با تعبيراتي چون(بيشتر اين احاديث در مورد قضيه يمن هست و ربطي به غدير ندارد):
1,«إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِيُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي».***2.«يا انت ولي کل مؤمن بعدي» .***3.«انت خليفتي؛ يعني في کلّ مؤمن من بعدي».***4. «علي منّي و انا منه و علي ولي کلّ مؤمن من بعدي».***5.«لا تقع في علي فانه مني و انا منه و هو وليکم من بعدي».
نظر بزرگان اهل سنت در مورد اين حديث
(علمايي که گفته اند اين حديث صحيح است):
تصحيح اول) ابن حجر العسقلاني:وأخرج الترمذي باسناد قوي عن عمران بن حصين في قصة قال فيها قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما تريدون من علي إن عليا مني وأنا من علي وهو ولي کل مؤمن بعدي.الإصابة في تمييز الصحابة،ج4، ص569
تصحيح دوم)نطر ذهبي: أخرجه النسائي، والترمذي وقال: حديث حسن غريب. ورواه الإمام أحمد في مسنده عن عبد الرزاق، وعفان عنه.و اسناده علي شرط مسلم وإنما لم يخرجه في صحيحه لنکارته.تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام،ج11، ص71
تصحيح سوم)عبد القادر بغدادى :وأخرج الترمذي باسناد قويٍ عن عمران بن حصين في قصةٍ قال فيها: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ما يريدون من علي إن علياً مني وأنا من علي وهو ولي کل مؤمن بعدي. خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب،ج6، ص69
تصحيح چهارم) سيوطى صراحتا مى‌گويد که اين روايت صحيح است:
عَلِيٌّ مِني وَأَنَا مِنْ عَلِيَ، وَعَلِيٌّ وَلِيُّ کُل مُؤْمِنٍ بَعْدِي (ش) عن عمران بن حصين، صحيح.جامع الاحاديث ،ج5، ص211
تصحيح پنجم)متقى هندى:علي مني وأنا من علي، وعلي ولي کل مؤمن بعدي. ش عن عمران بن حصين؛ صحيح.کنز العمال ج11، ص279،
تصحيح ششم) صالحى شامى:وروى ابن أبي شيبة وهو صحيح عن عمر – رضي الله تعالى عنه – قال: قال رسول الله – صلى الله عليه وسلم -: ‘ علي مني وأنا منه، وعلي ولي کل مؤمن من بعدي‘.سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد،ج11، ص296
تصحيح هفتم)البانى وهابى بعد از توثيق اين روايت براي ابن تيميه، که اين حديث را مردود خواند، طلب آمرزش مي کند:
و أخرجه أحمد ( 1 / 330 – 331 ) و من طريقه الحاکم ( 3 / 132 – 133 ) و قال : ” صحيح الإسناد ” ….. فمن العجيب حقا أن يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على إنکار هذا الحديث و تکذيبه في ” منهاج السنة “….. غفر الله لنا و له .السلسلة الصحيحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذيل روايت: 2223
نکته 6) حديث ثقلين هم در اين روز گفته شده است (علاوه بر روزهاي ديگر) . إِنِّي أُوشِکُ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ، وَإِنِّي تَارِکٌ فِيکُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ کِتَابَ اللَّهِ “، ثُمَّ قَامَ فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: ” يَا أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ “، قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، ” أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ “، قَالُوا: بَلَى، قَالَ: ” مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ “.(و به شکلهاي مختلف ديگر) تصحيح علماي اهل سنت بر اين مطلب(علمايي که گفته اند اين حديث صحيح است)::
تصحيح اول)ابن تيميهدر منهاج السنة : ج 7 ص318 و
تصحيح دوم) مسلم در صحيح مسلم ج 15 : ص 181.
تصحيح سوم) ابن کثير دمشقي سلفي :و قد ثبت في الصحيح تفسير القرآن العظيم، ج4، ص114
تصحيح چهارم)حاکم نيشابوري :هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص 118
تصحيح پنجم) آلوسي در روح المعاني في تفسير القرآن العظيم ، ج6، ص194
تصحيح ششم) ذهبي: روايت صحيح از زيد بن ارقم نقل شده است …..روح المعاني في تفسير القرآن العظيم ، ج6، ص194
نکته 7) بنابر احاديث صحيح در کتب اهل سنت، در همين روز(غدير خم) عمر با علي بيعت کرد و به او تبريک گفت(اصبحت اليوم ولي کل مؤمن ومؤمنة)
سند صحيح(اگر در هر کدام از راويان شک داريد، به بند رجوع کنيد):
سند صحيح اول : کتاب علل المتنهاهيه بن جوزي: أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ الْقَزَّازُ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرَانَ، قَالَ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ، قَالَ: نا أَبُو نَصْرٍ حَبْشُونُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَيُّوبَ الْخَلالُ، قَالَ: نا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدٍ الرَّمْلِيُّ ، قَالَ: نا ضَمْرَةُ بْنُ رَبِيعَةَ، عَنِ ابْنِ شَوْذَبٍ، عَنْ مَطَرٍ الْوَرَّاقُ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ،
سند صحيح دوم: عمرگفت: مبارک باشد بر تو اى علي، تو اکنون مولاي من و تمام مؤمنان هستي( له هنياء يا بن أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مولى کل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ).مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281 (راويان آن همه از راويان صحيح و بخاري هستند)
تصحيح بزرگان اهل سنت بر اين حديث(علمايي که گفته اند اين حديث صحيح است):
تصحيح اول)ملاعلى هروى :کمترين درجه اين حديث اين است که «حسن» باشد؛ پس سخن کسانى که به اين روايت ايراد گرفته‌اند، ارزش توجه ندارد.مرقاة المفاتيح شرح مشکاة المصابيح، ج 11، ص 78 تصحيح دوم)ناصر الباني:حديثي با همين سند که همين راويان در آن هستند(البته نه با همين مضمون) را در کتاب السلسلة الصحيحه، تصحيح کرده است.صحيح ابن ماجة، ج 1، ص 26، ح113 تصحيح سوم)هيثمي در مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص363
نکته 8)پيامبر در آغاز سخنراني خود، از نزديک شدن مرگ خويش سخن گفته است؛إِنِّي أُوشِکُ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ.تقارن اين خبر با عبارت من کنت مولاه فعلي مولاه نشان مي‌دهد که پيامبر براي پس از مرگ خود مي‌خواهد خللي را که از رحلت او پديد مي‌آيد، پر کند. آنچه مي‌تواند اين خلل را پر کند، امامت و زعامت است نه محبّت و دوستي و يا نصرت علي.
تصحيح علماي اهل سنت بر اين حديث:
تصحيح اول)ابن حجر(الصواعق المحروقه، ج2، ص438): و سنده لا بأس به. تصحيح دوم)حاکم نيشابوري(مستدرک الحاکم):“هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ“
سند صحيح اول)حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، ثنا أَبُو نُعَيْمٍ، ثنا کَامِلُ أَبُو الْعَلاءِ، قَالَ: سَمِعْتُ حَبِيبَ بْنَ أَبِي ثَابِتٍ، يُحَدِّثُ، عَنْ يَحْيَى بْنِ جَعْدَةَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ.معجم کبير طبراني ج 5 : ص 172
سند صحيح دوم)حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَيَّانَ الْمَازِنِيُّ، ثنا کَثِيرُ بْنُ يَحْيَى، ثنا حَيَّانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْرُوقٍ، أَوْ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ حَيَّانَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ.معجم کبير طبراني ج 5 : ص 183 و مسند احمد
نکته 4) پيامبر پيش از گفتن جمله من کنت مولاه فعلي مولاه، فرمود: الست اولي بکم من انفسکم؛ آيا من نسبت به شما از خودتان اولي‌تر نيستم؟ هدف از تقارن اين دو عبارت چيزي جز اثبات مقام ولايت و اولويت خود براي علي بن ابي‌طالب نيست و اگر مقصود پيامبر غير از اين بود، معنا نداشت که براي اولويت خود از مردم اقرار بگيرد.پيامبر در همين روز فرمود:ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى قال ألست أولى بکل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فهذا ولي من أنا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه * ( صحيح ) ، ناصر آلباني:صحيح ،صحيح بن ماجه ج1 ص26
نکته 5) در کتب معتبر اهل سنت(مخصوصا بعضي از تفاسير بسيار مهم)امده است که ايه هايي مثل تبليغ(بلغ ما انزل اليک …..) و اول سوره معارج و همچنين اليوم اکملت لکم دينکم در اين روز نازل شده است که سند اين آيات در بخش «امامت در قرآن» ارائه مي شود.
نکته 6)ضمنا دوستي بين مومن با مومن چيز جديدي نيست که پيامبر بخواهد هزاران نفر را معطل کند چرا که آيه قرآنيست:انما المومنون الاخوه.
نکته 7)بنظر بنده(وحيد)، تنها دليلي که علماي اهل سنت را مجبور مي کند که اين حقيقت تاريخي را توجيه کنند، صحابه هستند، چرا؟ چون آنها ميگويند چطور مي شود صحابه که اين همه در قرآن از آنها تعريف و تمجيد شده، چنين دستور به اين بزرگي را در نظر نگيرند!!!پس به ناچار علماي اهل سنت، در اين امر به اندازه ايي افراط کرده اند که به جانم قسم، براي فردي که بخواهد سست بودن پايه اهل سنت را بفهمد، تنها بايد به نظريه عدالت صحابه آنها نگاهي بيندازد(که در آنجا هم عايشه عادل است و هم علي، اين دويي که در جنگ روبروي هم ايستادند؟!!!هم طلحه و زبير عادلند هم علي و اصحابش…..)، و بعيد مي دانم فرد خالي از تعصبي يافت شود که اين نظريه را با تاريخ خود اهل سنت بسنجد و باز سني باقي بماند.واي بر انساني که چشمش را بر اين حقيقت ببندد، واي!!!!
در جواب اينکه قرآن اين همه از صحابه تعريف کرده بايد بگويم آيات مذمت بر صحابه(مثل فرار از جنگ و …) هم در قرآن هست و يا ان همه ايات در باره منافقين هم در همان قران است، فرد بايد همه اينها را با هم ببيند!!! ضمنا براي اينکه بفهميم درک و فهم صحابه(البته منظورم با همه صحابه نيست بلکه افرادي از صحابه در تاريخ تکرار نخواهند شد مثل سلمان) چقدر بوده، فقط کافي است، چند مورد قرآني و تاريخي را بصورت کوتاه ياد آور شوم: صحابه همان کساني هستند که در قضيه نماز جمعه به خاطر تجارت از نماز فرار کردند تا به کارو بار خودشان برسند و به گواهي تاريخ تنها دوازده نفر از نماز فرار نکردند که البته بعد از آن آياتي از قرآن نازل شد.صحابه همان کساني هستند که در جنگ حنين فرار کرده اند و از چند هزار نفر تنها 12 نفر(به قول ابن حجر) در صحنه ماندند حال واقعا جاي سوال است که چطور اين صحابه بعد از 22 سال پيامبر را تنها گذاشته اند.يا چطور ممکن است به استناد معتبر ترين کتاب اهل سنت، صحابي که اين همه آن را تا عرش اعلا بالا برده اند بعني عمر بن خطاب، به پيامر گفته باشد که پيامبر دارد هذيان مي گويد.چطور مي شود کساني مثل حسان بن ثابت، که به عقيده اهل سنت، جزو السابقون الاولون(آيه 100 سوره توبه)، هستند، و بهشت براي آنها تضمين شده است به عايشه، تهمت زنا بزنند؟؟!!! و يا چطور مي شود بزرگ اين صحابه، ابوبکر فدک را از فاطمه مي گيرد در صورتي که فخر رازي در ذيل آيه ارث، در اين مورد مي گويد:يا پيامبر ديوانه بوده که به فاطمه(سيد نسا العالمين)، نگفته که شما از من ارث نمي بريد، يا اينکه ابوبکر دروغ مي گويد(اين هم از عالمي که از شدت تعصب معتقد است، علي در روز غدير حضور نداشته بلکه در يمن بوده است!!!!) و يا در معتبرترين کتاب هاي اهل سنت به زبان پيامبر آمده است،که خيلي از صحابه بعد از من مرتدد مي شوند: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحٍ، حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي هِلَالُ بْنُ عَلِيٍّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ قَالَ: “ بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ، وَاللَّهِ قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى، ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ، وَاللَّهِ قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى، فَلَا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ “صحيح بخاري
نکته 8)ممکن است کسي بگويد که چرا پيامبر از کلمه مولي براي جانشيني علي استفاده کرده است، که اين همه اختلاف بر انگيز است، که در جواب مي گوييم:اولا پيامبر براي علي در جاهاي ديگر، کلمات ديگر مثل «خليفه» ، «امام» ، «وصي» «ولي» را بکار برده است ثانيا معني جامعي که در کلمه مولي است در کلماتي مثل خليفه نيست.
نکته 9)نتيجتا بگويم:مولي در حديث غدير، هرگز نمي تواند به معني ناصر باشد، چرا؟ چون مگر علي مي خواست چه کاري انجام دهد که نياز به ناصر داشته باشد؟؟؟ضمنا با دلايل زيادي که در نکات قبل اشاره شد، ثابت شد مولي نمي تواند به معناي دوست باشد و دوست بودن چيزي نيست که نياز به خطبه اين چنيني داشته باشد و اگر نياز به خطبه ايي با چنان جمعيتي داشت، مي بايست به تعداد هر صحابي يک خطبه براي اعلان محبت و دوستي توسط پيامبر خوانده مي شد.و ضمنا دوست بودن و دوست داشتن مومن، در قرآن ايه دارد و کسي که پيامبر را دوست دارد، حتما بايد بر اساس اين آيه که مي فرمايد« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » مومنان ديگر را به مانند، برادرش بداند.ضمنا بر فرض صحت ارتباط قضيه يمن(که سندي از قول صحابه بر اين مبنا که غدير بخاطر شکايت يمن بوده، حتي در کتب اهل سنت هم ديده نشده است)،بايد گفت چطور مي شود، يک قضيه ايي که تعداد شاکي آنها به ده نفر هم نمي رسند(ذهبي در ” تاريخ الاسلام ” ج 3 ص 630 چنين مي گويد :چهار تن از اصحاب رسول الله هم پيمان شدند تا به نزد پيامبر رفته و به او خبر بدهند). لازم مي شود که ده ها هزار نفر آگاه شوند؟؟؟ چه لزومي دارد که پيامبر يک شکايت چند نفري را به ميان ده ها هزار نفر بياورد و ده ها هزار نفر را معطل اين کار کند، به چه دليل؟!!!.
نکته 14)پيامبر در مورد علي: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ»
سند1)حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِي أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ أَبِي کَثِيرٍ الأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ.کتاب معرفه الاصحابه
سند2)رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَيَحْيَى بْنُ أَبِي کَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ
سند3)الْحُسَيْنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ: نا عِيسَى بْنُ أَبِي حَرْبٍ، قَالَ: نا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُکَيْرٍ، قَالَ: نا جَعْفَرُ بْنُ زِيَادٍ، قَالَ: نا هِلالٌ الصَّيْرَفِيُّ، قَالَ: نا أَبُو کَثِيرٍ الأَنْصَارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ
تصحيح)حاکم نيشابوري(در مستدرک):هذا اسناد الصحيح.
گردآورنده:وحيد يوسف زاده شالينگي
138 | محمد اميني | United States - Cheyenne | ٠٩:٤٠ - ١٧ اسفند ١٣٩٢ |
تعصب را كنار بگذاريد با اين همه دليل كه شما مي آوريد حضرت علي مي بايست خليفه مي شدولي نشد مطمئن باشيد اين طوري نيست حضرت علي از دستورات خدا پيامبر سرپيچي نمي كرد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اتفاقا از آنجا که پيامبر صلي الله عليه و آله مي دانست که حق حکومت و خلافت ظاهري به حضرت علي(ع) نمي رسد لذا حضرت علي عليه السلام را امر به صبر کرد و حضرت نيز طبق دستور پيامبر (ص)عمل کرد. احمد بن حنبل روايتي را در اني خصوص چنين نقل مي کند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني محمد بن أبي بَكْرٍ المقدمي ثنا فُضَيْلُ بن سُلَيْمَانَ يَعْنِى النميري ثنا محمد بن أبي يحيى عن إِيَاسِ بن عَمْرٍو الأسلمي عن علي بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إنه سَيَكُونُ بعدي اخْتِلاَفٌ أو أَمْرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ السِّلْمَ فَافْعَلْ . مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 90

هيثمي در خصوص سند اين روايت گويد: رواه عبدالله ورجاله ثقات . مجمع الزوائد ج 7 ص 234

نکته قابل توجه در اينجا اين است که حضرت علي عليه السلام داراي مقام امامت و خلافت الهي بودند و اگر هم حضرت به به خلافت ظاهري نرسيد اين دليل نمي شود که امامت الهي را ندارند . خلافت ظاهري که همان حکومت برمردم بود،شعبه اي از خلافت الهي است که مورد غضب واقع شد

اما اينکه چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد در مقاله جداگانه اي به آن پرداخته شده است


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
139 | احمد | Iran - Birjand | ١٧:٠٧ - ١٨ اسفند ١٣٩٢ |
با سلام وعرض و خسته نباشي خدمت شما زحمت كشان راه حق
ايا راست است كه پيامبر(ص) فرموده شما جاپاي قوم بني اسرائيل ميگذارييد و اعمال انها انجام مي دهيد اگر روايتي به اين مضمون ترجيحا از منابع سني اگر دارييد بيان كنيد ؟؟؟ خداوند شما را توفيق دهد

پاسخ:
با سلام

روايت در اين خصوص هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شيعه فراوان نقل شده است به عنوان نمونه چند مورد را ذکر مي کنيم

1-حدثنا وَكِيعٌ عن عُبَيْدِ بن طُفَيْلٍ عن شَاذَانَ عن رِبْعِيِّ بن حِرَاشٍ قال قال حُذَيْفَةُ لَتَرْكَبُنَّ سُنَّةَ بَنِي إسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ غير إني َلاَ أَدْرِي تَعْبُدُونَ الْعِجْلَ أَمْ َلاَ

پيامبر (ص) فرمود: هر آنچه در ميان بنى اسرائيل واقع شده در اين امّت يعنى امّت آن حضرت نيز واقع خواهد شد كاملا يكسان همانند يك لنگه از كفش با لنگه ديگر و همچون مساوى بودن پرهايى از پيكان با پرهاى ديگرش.

الا اينکه نمي دانم گوساله پرست مي شويد يانه . مصنف ابن أبي شيبة ج 7 ص 481

2-حدثنا مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا أبو دَاوُدَ الْحَفَرِيُّ عن سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ عن عبد الرحمن بن زِيَادٍ الْأَفْرِيقِيِّ عن عبد اللَّهِ بن يَزِيدَ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَأْتِيَنَّ على أُمَّتِي ما أتى على بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حتى إن كان منهم من أتى أُمَّهُ عَلَانِيَةً لَكَانَ في أُمَّتِي من يَصْنَعُ ذلك وَإِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَفَرَّقَتْ على ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي على ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كلهم في النَّارِ إلا مِلَّةً وَاحِدَةً قالوا وَمَنْ هِيَ يا رَسُولَ اللَّهِ قال ما أنا عليه وَأَصْحَابِي قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ مُفَسَّرٌ غريب لَا نَعْرِفُهُ مِثْلَ هذا إلا من هذا الْوَجْهِ .سنن الترمذي ج 5 ص 26

در کتب شيعه نيز به اين مضمون چنين آمده است

1- قَالَ النَّبِيُّ ص يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذمن لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 203

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

140 | محمدي | Iran - Tehran | ٢٤:٣٢ - ٠٥ فروردين ١٣٩٣ |
برادر محترم اقاي اميني...عرض سلام و ادب خدمت شما.

در اينکه مولاي ما اميرالمومنين حضرت علي_سلام الله عليه_ جانشين اقايمان رسول الله حضرت محمد مصطفي_صلوات الله عليه و اله و سلم_ هستن و امام امت ان هيچ شکي وجود نداره....و اين به سادگي از کتب عزيزان اهل سنت قابل اثبات است.


همان گونه که حضرت هارون_سلام الله عليه-جانشين حضرت موسي _عليه السلام_ بودن....و تضعيف هارون(ع) توسط قوم موسي(ع) دليلي بر اين نيست که ايشون خليفه موسي(س) نباشن...


مثل امام مثل کعبه است...

مردم بايد بيان دور کعبه بچرخن نه اينکه کعبه به دور مردم بچرخه!

والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته.
141 | م.عيوضي | Iran - Tehran | ٠٢:٣٧ - ١١ خرداد ١٣٩٣ |
با سلام به عزيزان اهل سنت:
لطفا اين دو را با هم دريابيد،حتي براي دقيقه اي:
حديث منزلت در صحيح مسلم+ آيه "و واعدنا موسي ثلاثين ليله..."(که دهه اول ذيحجه ميخونيم)
روحاني مسجد ما اين استناد رو به يکي از برادران گفتن،ايشون شيعه شدن؛(البته تحقيقات داشتن)
والسلام علي من اتبع عن الهدي


142 | سيد | Germany - Eschborn | ٠٣:٣١ - ٢٠ تير ١٣٩٣ |
سلام / در مورد ايه 55 مائده که از طبري اوردين ايا همه اسنادش ضعيفه ؟ 5 روايت وارد شده ايا هيچ کدام صحيح نيست ؟ همه رو بررسي سندي کرديم ضعيف بود

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ ذکر پنج روايت در يک مورد آنها را از بررسي سندي بي نياز مي کند و معتبر خواهى بود و علماي اهل سنت چنين روايتي را حجت مي دانند. مثلاً ابن حزم در محلي در مورد روايتي كه به چهار سند برسد مي گويد: «فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ فَهُوَ نَقْلُ تَوَاتُرٍ لاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ ؛ اينها چهار نفر از صحابه اند كه آن را نقل كرده اند اين نقل متواتر است مخالفت با آن جايز نيست.» (المحلى بن حزم الظاهري، ج 2، ص 135، دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت ، تحقيق : لجنة إحياء التراث العربي) ابن تيميه در اين مورد مي گويد: «فإن تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا ؛ تعدد طرق موجب تقويت سند و علم به مضمون آن مي شود ولو رجال آن فاسق و فاجر باشند» (مجموع الفتاوى ابن تيمية، ج 18، ص 26، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي) از شوكاني، ابن حجر و ديگران نيز چنين كلماتي ذكر شده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
143 | ابوذر باقري | Iran - Tajrīsh | ٠١:٤٤ - ٢٦ تير ١٣٩٣ |
با سلام
خسته نباشيد برادرا، خدا خيرتون بده انشا الله
التماس دعا
144 | فرهاد محمدي | Romania - Bucharest | ١٢:٤٣ - ١٧ آذر ١٣٩٣ |
بسمِ ربِ علي
برادران عزيز ،از اينکه ملت شيعه را تنها نميگذاريد،به عنوان عضو کوچکي از چندين ميليون شيعه با توجه به اينکه هر روز وهابيت و دشمنان شيعه شبهه اي را براي دلسرد کردن عوام شيعه از مذهبمان ابداع ميکنند،از شما قدر داني ميکنم.
و همينطور از شما مجاهدين، تقاضا دارم با توجه به اينکه دشمنان شيعه هر روز شبهه اي نو مي سرايند تا مردم را گمراه کنند، لطفا بعد از ديدن انها ،که بيشتر در سايتهاي فارسي زبان اينترنتي هستند،جوابيه اي براي انها بنويسيد.
خداوند حافظتان باشد.
سر افراز باد شيعيان حيدر کرار
145 | معنوي | Iran - Tehran | ١٩:٣٧ - ٠٢ دي ١٣٩٣ |
سلام . خيلي ممنون از سايت بسيار عالييتان . انشاالله که مويد
به نظر بنده باتوجه به آيه :(همه گي به ريسمان الهي چنگ به زنيد وتفرق نشويد وبا توجه به اين که تمامي معانيدن مي خواهند اصل اسلام را با توجه به تفرقه ازبين بروند پيام بسياري از دوستان که اهل سنت را دشمن فرض کرده اند سيار نادرست است .
بنده در سراوان زندگي مي کنم به نظر من برادران اهل تسنن وتشيع بايد پشتيوانه ي هم باشند.
146 | رحيم | Iran - Tabriz | ٢١:١١ - ٠٤ دي ١٣٩٣ |
قربون پيامبر اکرم «ص» بشم.
هرکي حقانيت علي «ع» را بداند و امامت او را قبول نکند به نظر ؟؟؟؟؟ست
147 | سميه | Iran - Mashhad | ٠٢:٥٣ - ١٦ دي ١٣٩٣ |
قربون 14 معصوم برم همشون از نطفه. پاک بودن ... !! احسنت به سايتتون. به والله دعا گو تون هستم،عالي. عالي ، دمتون. گرم .
148 | امیرعباس | Iran - Kerman | ٠٨:٢٩ - ٠٧ شهریور ١٣٩٤ |
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آیا در کتب اهل سنت (؟؟؟) آمده است که امام علی علیه السلام برای اثبات حقانیت خود به ایه ی 55 سوره ی مائده استناد کرده باشند؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در کتاب فرائد السمطین نقل شده است که امام علی علیه السلام در جمع اصحاب به آیه انما ولیکم الله احتجاج کردند
قعود جماعة من الصحابة و الأنصار في أيام عثمان و ذكرهم ما يخصهم من المزايا، ثم التماسهم من علي عليه السلام أن يجاويهم في سرد فضائله و تذكارها لهم و إجابة علي عليه السلام إياهم. ..... ص : 312
ثم قال [علي‏] عليه السلام: أنشدكم اللّه أ تعلمون أنّ عزّ و جلّ فضّل في كتابه السابق على المسبوق في غير آية و أني لم يسبقني إلى اللّه عزّ و جلّ و إلى رسوله صلى اللّه عليه و سلّم أحد من هذه الأمّة؟ [ظ] قالوا: اللهم نعم. قال:
فأنشدكم اللّه أ تعلمون حيث نزلت: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» [100/ التوبة: 9] «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» [10/ الواقعة 56] سئل عنها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فقال: أنزلها اللّه تعالى ذكره في الأنبياء و أوصيائهم فأنا أفضل أنبياء اللّه و رسله و علي بن أبي طالب وصيي أفضل الأوصياء. قالوا:
اللهم نعم.
قال: فأنشدكم اللّه أ تعلمون حيث نزلت: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» [59/ النساء: 4] و حيث نزلت: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» [55/ المائدة: 5] و حيث نزلت: [أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ‏] وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» [16/ التوبة 9] قال الناس: يا رسول اللّه خاصّة في بعض المؤمنين أم عامّة لجميعهم؟ فأمر اللّه عزّ و جلّ نبيّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن يعلّمهم ولاة أمرهم و أن يفسّر لهم من الولاية
فرائد السمطين، الحموي الشافعي ج‏1 314
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
149 | طالب | Iran - Tajrīsh | ١٥:١٤ - ١٤ شهریور ١٣٩٤ |
سلام یک سوال دارم آیا راست است که هر میوه ویا آبی که ولایت حضرت مولا علی را قبول نکرده تلخ وشور است؟ آیا شیخ صدوق چنین روایتی دارد؟ تشکر میخواستم جواب رو به ایمیلم بفرستید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اصل روايت در اين خصوص را شيخ صدوق اين چنين نقل کرده است
حدثنا حمزة بن محمد العلوي قال أخبرنا أحمد بن محمد الهمداني قال‏ حدثنا المنذر بن محمد قال حدثنا الحسين بن محمد قال حدثنا سليمان بن جعفر عن الرضا ع قال أخبرني أبي عن أبيه عن جده‏ أن أمير المؤمنين ص أخذ بطيخة ليأكلها فوجدها مرة فرمى بها فقال بعدا و سحقا فقيل له يا أمير المؤمنين و ما هذه‏ البطيخة فقال قال رسول الله ص إن الله تبارك و تعالى أخذ عقد مودتنا على كل حيوان و نبت فما قبل الميثاق كان عذبا طيبا و ما لم يقبل الميثاق كان ملحا زعاقا
على(ع) خربزه‌اى را گرفتند تا بخورند ولی تلخ بود، حضرت علی آن‌را به زمين انداخته و فرمود: «از چشم دور شوى و نابود گردى!» پرسیدند: يا امير المؤمنين! اين خربزه چه نقصى دارد؟ آن‌حضرت فرمود: «رسول خدا(ص) فرمودند: خدای تبارک و تعالى، مودّت و دوستى ما را به هر حيوان و نباتى عرضه كرد آنچه از آنها پذيرفتند شيرين و پاكيزه گشته و آنچه نپذيرفتند شور و تلخ گرديدند».
علل الشرائع ؛ ج‏2 ؛ ص463
این روایت و روایات دیگر که علامه مجلسی(ره) در «بحار الانوار» تحت عنوان «ما أقر من الجمادات و النباتات بولايتهم(ع)» آورده است البته روايت به جهت مجهول بودن برخی از راویان آن، ضعیف است.
اما درباره متن اين نوع روایات علامه مجلسي چنين گويد:
بيان: أقول هذه الأخبار و أمثالها من المتشابهات التي لا يعلم تأويلها إلا الله و الراسخون في العلم‏ و لا بد في مثلها من التسليم و رد تأويلها إليهم ع و يمكن أن يقال لعل الله تعالى أعطاها شعورا و كلفها بالولاية ثم سلبه عنها و يخطر بالبال أنه يحتمل أن تكون استعارة تمثيلية لبيان حسن بعض الأشياء و شرافتها و قبح بعض الأشياء و رداءتها فإن للأشياء الحسنة و الشريفة من جميع الأجناس و الأنواع مناسبة من جهة حسنها و للأشياء القبيحة و الرذيلة مناسبة من جهة قبحها فكل ما له جهة شرافة و فضيلة و حسن فهي منسوبة إلى أشرف الأشارف محمد و أهل بيته صلوات الله عليهم فكأنه أخذ ميثاق ولايتهم عنها و قبلتها. أو المراد أنها لو كانت لها مدركة لكانت تقبلها و كذا كل ما له جهة رذالة و خباثة و قبح فهي بأجمعها منسوبة إلى أخبث الأخابث أعداء أهل البيت ع و مباينة لهم ع فكأنه أخذ ميثاقهم عنها فأبت و أخذ ميثاق أعدائهم عنها فقبلت أو المعنى أنها لو كانت ذوات شعور و أخذ ميثاقهم عنها لكانت تأبى و أخذ ميثاق أعدائهم عنها لكانت تقبل.
«اين قبيل اخبار، از متشابهاتى است كه تأويل آنها را جز خدا و راسخين در علم نمی‌داند. تأويل آنها را بايد برگردانيم به خود ائمه(ع)»«ممكن است گفته شود شايد خداوند به عقيق، شعور عنايت كرده و بعد تكليف به ولايت نموده سپس شعور را از او گرفته است. ممكن است استعاره تمثيلى باشد براى اشاره نمودن به خوبى و زشتی بعضی از چیزها و ارزش و زشتی آنها؛ زيرا چیزهای خوب و با ارزش از هر نوع و جنس، يک نوع مناسبتى براى حسن خود بايد داشته باشند و چیزهای بد و بی‌ارزش نيز مناسبتى براى بی‌ارزشى و بدى خود دارند پس هر چيزى كه داراى شرافت و ارزش است نسبت دارد به شريف‌ترين شرافتمندان، محمّد و اهل بيت او(ص) گويا پيمان ولايت از آنها گرفته شده و آنها پذيرفته‌اند.
يا منظور اين است كه اگر اينها درک داشتند ولايت را می‌پذيرفتند.
همچنين هر چيزى كه در او يک رذالت و پستى است تمام آنها نسبتى با خبيث‌ترين خبائث دارند، دشمنان اهل بيت(ع) و جداى از اهل بيت هستند؛ مثل اين‌كه پيمان ولايت از آنها گرفته شده نپذيرفته‌اند و پيمان دشمنان كه گرفته شده قبول كرده‌اند يا اين است كه اگر داراى شعور بودند از پذيرفتن ولايت امتناع داشتند و ارتباط با دشمنان آنها را می‌پذيرفتند»
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏27 ؛ ص283
مي شود اين رويات را اين طور نيز توجيه کرد اين نوع تشبيه در قران نيز بکار رفته است
خداوند در قرآن از میوه پاکیزه و میوه خبیثه نام برده است:
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ».«سرزمین پاکیزه، گیاهش به فرمان پروردگار می‌روید؛ امّا سرزمین‌هاى بدطینت (و شوره‌زار)، جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش، از آن نمی‌روید؛ این‌گونه آیات [خود] را براى آنها که شکرگزارند، بیان می‌کنیم!»اعراف 58
همچنین از درخت پاکیزه و درخت نفرین شده و لعنت شده چنين نام برده است:
«...و الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآن.همچنین شجره ملعونه ‏(درخت نفرین شده‏) را که در قرآن ذکر کرده‌ایم».اسرا 60
همچنین کلمه خبیثه (سخن آلوده) را به درخت ناپاکى تشبیه کرده که از روى زمین برکنده شده، و قرار و ثباتى ندارد «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ».ابراهیم 26
پس نمی‌توان به‌طور کلی گفت که هر میوه تلخی به ولايت اهل بیت اقرار نکرده و هر میوه شیرین اقرار کرده است؛ چون بعضی میوه‌ها ذاتاً تلخ مثل زیتون ( که در فرآن به آن قسم ياد شده)، لیمو ترش، سیب ترش، و بعضی دیگر ذاتاً شیرین آفریده شده‌اند.
بنابراین، می‌توان گفت؛ مضمون اين نوع احاديث اشاره به این دارد میوه‌ای که ذاتاً شیرین آفریده شده برخلاف مقتضای طبیعتش تلخ گردد، به ولایت اهل بیت(ع) اقرار نکرده، و اگر شیرین باشد به ولایت آن بزرگواران اقرار کرده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
150 | سيد امير علي حسيني | Iran - Amol | ١٩:٤٩ - ٢٧ شهریور ١٣٩٤ |
با عرض سلام و خسته نباشيد ببخشيد يك سوال برايم مطرح شد الان كه امام زمان غائب هستم ما چطور بايد با ايشون بيعت كنيم و سوال دوم اينكه اهل سنت چه توجيهي براي حديث دوازده خليفه مي اورند كه شيعه حق را نمي گويد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص بيعت بايد بگوييم بيعت تنها اين نيست که به حضور امام برسيم و با ايشان دست بيعت بدهيم بلکه مقيد بودن به اطاعت از ائمه نيز خود بيعت است همچنانکه در دعايي در خصوص امام زمان (عج) آمده است: على طاعتك و طاعة رسولك و آله عليهم السلام، اللهم هذه بيعة له‏ في‏ عنقي‏ إلى يوم القيامة. المزار الكبير (لابن المشهدي) ؛ ؛ ص663
و يا در دعاي عهد آمده است:«اللهم إني أُجدِّد في صبيحة يومي هذا وما عشت فيه من أيام حياتي عهداً وعقداً وبيعةً له في عنقي، لا أحول عنها ولا أزول أبداً..».
با اين بيان خود اطاعت به عنوان بيعت دانسته شده است البته هنگام طهور بيعت ظاهري نيز اتفاق مي افتند همچنانکه آمده است :
فضل بن شاذان عن محمد بن علي الكوفي عن وهيب بن حفص عن أبي بصير قال قال أبو عبد الله ع‏ ينادى باسم القائم ع في ليلة ثلاث و عشرين و يقوم في يوم عاشوراء و هو اليوم الذي قتل فيه الحسين بن علي ع لكأني به في يوم السبت العاشر من المحرم قائما بين الركن و المقام جبرئيل ع عن يده اليمنى‏ ينادي البيعة لله‏ فتصير إليه شيعته من أطراف الأرض تطوى لهم طيا حتى يبايعوه فيملأ الله به الأرض عدلا كما ملئت ظلما و جورا
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص3793
امام صادق عليه السلام فرمود: در شب بيست و سوم بنام امام قائم عليه السلام ندا شود، و در روز عاشورا قيام كند، و آن روزى است كه حسين بن على عليهما السلام در آن كشته شده، گويا آن جناب را مينگرم كه در روز شنبه دهم محرم در ميان ركن و مقام ايستاده، و جبرئيل در سمت راست او فرياد ميزند: بيعت براى خدا! پس شيعيان آن حضرت از اطراف زمين بسويش رهسپار شوند، و زمين زير پايشان بسرعت پيچيده‏ شود تا خدمتش رفته با او بيعت كنند و خدا بوسيله او زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از جور و ستم پر شده باشد.
اما در خصوص حديث اثنا عشر بايد بگوييم علماي اهل سنت تلاش فراوان کرده اند تا مصاديق اين دوازده نفر پيدا کنند اما در آخر اعتراف کرده اند از بيان مصداق اصلي روايت عاجز هستند
ابن عربي در توجيه روايت مي‌گويد:فعدّدنا بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم اثني عشر أميراً فوجدنا أبا بكر، عمر، عثمان، علي، الحسن، معاوية، يزيد، معاوية بن يزيد، مروان، عبد الملك بن مروان، الوليد، سليمان، عمر بن عبد العزيز، يزيد بن عبد الملك، مروان بن محمد بن مروان، السفاح، المنصور وإذا عددنا منهم اثني عشر، انتهى العدد بالصورة إلى سليمان، وإذا عددناهم بالمعنى كان معنا منهم خمسة: الخلفاء الأربعة وعمر بن عبد العزيز ولم أعلم للحديث معنى ». عارضه الاحوذي بشرح صحيح الترمذي، ج 9، ص 50.
«ما تعداد اُمَراي بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) را شمرديم و اين افراد را پيدا کرديم : ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علي (عليه السلام ) ، حسن (عليه السلام )، معاويه، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان، عبد الملک، سليمان، عمر بن عبد العزيز، يزيد بن عبد العزيز، يزيد بن عبد الملک، مروان بن محمد، سفاح . پس اگر 12 نفر از آنها را بشماريم ظاهراً به سليمان ختم مي‌شود . و اگر آنها را بر اساس معناي روايت بشماريم ، شامل 5 نفر از آنها ميشود : خلفاي اربعه و عمر بن عبدالعزيز ! (لذا ) من معناي اين حديث را نفهميدم»
مُهَلَّب که از علماي معروف اهل تسنن بوده سخني دارد که نشان از عدم دسترسي صحيح علماي اهل تسنن به منظور نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) در روايت مورد نظر مي‌باشد. اين سخن او را بسياري از علماي اهل تسنن همچون ابن بطال و ابن حجر عسقلاني و بدرالدين عيني در شروحشان بر صحيح بخاري بيان کرده‌اند :
«قال بن بطال عن المهلب لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث يعني بشيء معين»
هيچ كس نتوانسته است معناى قطعى اين روايت را مشخص و سخن معيّنى را در تفسير آن بگويد
فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 13، ص 211
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
151 | سيد اميرعلي حسيني | Iran - Zanjan | ١٩:٤٢ - ٠١ مهر ١٣٩٤ |
به عرض يلام دوباره جديدا به مورد جالبي در كتاب تاريخ و تفسير طبري بر خوردم در كتاب تفسير طبري در ذيل حديث يوم دار عبارت اينكه پيامبر اميرالمومنين را خليفه خود مي خوانند نوشته ولي در كتاب تاريخ طبري به جاي اون لفظ كذا را اورده سوال من اين است كه ايا اين درسته؟!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
هر چند طبری با این كه در تاریخش حدیث را درست نقل كرده است؛ ولی در تفسیر خود آن را به این صورت نقل می‌كند: «فَأَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ كَذا وَ كَذا ثُمَّ قالَ إِنَّ هذا اَخی وَ كَذا وَ كَذا فَاسْمَعُوا وَ‌ اَطیعُوه» وی كلمه وصیی و خلیفتی را حذف كرده و به جای آن «كذا و كذا» گذاشته است
حال اين تحريف يا از جانب طبري صورت گرفته، و يا از طرف ناسخان کتاب. البته اين نوع تحريف و برخورد با رواياتي که حقانيت حضرت علي عليه السلام را اثبات مي کند در منابع اهل سنت فراوان است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
152 | krmani | Iran - Tehran | ٠٧:١٤ - ٠٦ آذر ١٣٩٤ |
امام زمان امام تمام مسلمان وکسانی که مسلمان میشوند و تمام ادیان الهی است چون در تمام کتاب ها امدن حضرت محمد«ع»رابشارت داده او امام صلح وعدالت همانند پیامبر که بدون خونریزی وارد حریمی که ازان پس حریم عمن الهی شد ولی عده ای ازامت گمراه حرمتش راشکستند وعدالتش همانند حضرت علی « ع» که در زمان خلافت به برادرش بجای درهم ودینار وپست ومقام از اتش این دنیا وان دنیا نشانداد ودرلحظ#555ه قصاص ودربستر به فرزنش گفت :با کسی مرا مجروح کرده مداراکن وتالحظرحلتم ازاوپذرایی کن وبعد قصاص کن وفقط یک زربه وبه میزان وسلام
153 | منوچهر از كردستان | Iran - Hashtrud | ٢٠:٠٩ - ٠٧ آذر ١٣٩٤ |
1
 
18
پاسخ نظر
با سلام حضرت علي رض خليفه چهارم ما هل سنت است تمام

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ما نيز مي دانيم حضرت علي عليه السلام خليفه چهارم شما مي باشد ولي سوال ما اين است که اينهمه روايت داريم که حضرت به عنوان خليفه بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله است پس چرا به عنوان خليفه اول نمي دانيد
قال له رسول الله صلي الله عليه وسلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .
اين حديثي صحيح السند است ولي ، بخاري و مسلم در صحيحشان با اين عبارات نياورده اند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك علي الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6294
حال سوال ما اين است وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت علي عليه السلام را خليفه بلافصل خود مي داند چرا شما ايشان را خليفه چهارم مي دانيد؟!! آيا نبايد پيامبر و سخنش را بر حرف خود مقدم بداريم؟!!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |محمدزمانی|Iran - Shiraz |١٢:١١ - ٠٩ آذر ١٣٩٤ |
3
 
0
آقا منوچهر صفاتی که برای جانشین بودن یک پیامبرلازم است در سوره بقره آیه 247 آورده شده . مایلم نظرتان بدانم( بسطه فی العلم والجسم) ... ..لطفا
154 | علی | India - Warangal | ٠٦:١٣ - ١٩ آذر ١٣٩٤ |
سوالی را که در ذهنم است، و آن اینکه در شورای 6 نفره چی گذشت؟ یعنی به کدام معیارها و چی قسم خلیفه انتخاب شد؟ روی کدام موضوعات بحث صورت گرفت؟
جواب این سوالها را نیافتم، لطفا با استناد توضح دهید، متشکرم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص به این آدرس رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
155 | تارا | Iran - Tehran | ٠١:٥١ - ٠٤ بهمن ١٣٩٤ |
سلام به دوستان.
۱- اگر علمای اهل سنت روایات ولایت الهی حضرت علی رو به این معنا که شیعه ها پذیرفتن, توی کتاباشون آوردن, پس آیا دیوانه بودن که خودشون نپذیرفتنش و کافر از دنیا رفتن؟! چه جوابی برای این دارید؟
۲- به فرض که اهل سنت روایت صحیح دارن که حضرت علی رو پیغمبر به عنوان اولین خلیفه تعیین کرد ولی ابوبکر خلافت رو به دست گرفت, این چه ربطی به امامت الهی داره؟ حداکثر ثابت میشه که جایگاه خلفا تغییر کرده (گرچه از روایاتی که من تحقیق کردم, معلومه که پیغمبر اصلا برای خودش جانشینی تعیین نکرده, البته در منتهی الامال اومده که ابتدا به ابن عباس گفت (یا شاید خود عباس, دقیق یادم نیست) و چون ابن عباس نپذیرفت, به ح علی گفت!!!! چه امامت مهم الهی ای!!!)
۳-آقای زمانی من آیه ۲۴۷ بقره رو خوندم. این چه ارتباطی با امامت الهی "در اسلام" داره؟ گفته باید دانش و نیرو داشته باشه, من متوجه منظورتون نمیشم! در ضمن اصل بحث بر سر امامت الهی در اسلامه, که ختم نبوت هست, نه ادیان قبلی! منظورتون رو واضحتر میگید؟ لطفا, مرسی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص سوال اولتان بايد بگوييم مگر انبياء منصوب از طرف خدا نبودند ؟!!و آيا مردم نمي دانستند که آنها از جانب پرودگار هستند، آيا همه قبول کردند؟!! در خصوص امامت حضرت علي علي السلام نيز چنين است
درباره مطلب دوم نيز بايد عرض کنيم شيعه خلافت بر مردم را از شئون امامت الهي مي دانيم مانند انبياء مگر قرار نبود انبياء در زمين حکومت بکنند آيا همه توفيق حاکم شدن را غير از چند پيامبر مانند حضرت سليمان و داود پيدا کردند؟!! آيا غير آنها کسي حق حکومت بر مردم را داشت!! آيا کار کساني که نگذاشتند انبياء حکومت بکنند غصب نبود! در خصوص حضرت علي عليه السلام نيز چنين است حق حکومت و خلافت بر مردم حق ايشان بود که غصب شد
شما مي گوييد برفرض اگر روايت صحيح درباره خلافت حضرت در منابع اهل سنت وجود داشته باشد اگر مقداري اهل تحقيق بوديد چنين چيزي را نمي گفتيد منابع اهل سنت پر است از ادله معتبر درباره ولايت و خلافت حضرت علي عليه السلام بهتر است در اين خصوص تحقيق خود را کامل کنيد
لذا بهتر است درباره مطلبي که دقيق نمي داند خوب تحقيق کنيد کدام اهل تحقيق براي اثبات امامت به منتهي الامال ( هر چند اين کتاب يکي از کتابهاي ارزشمند شيعه است) رجوع مي کند؟!!! در ضمن مطلبي که از جايي آدرس مي دهيد که اصلا معلوم نيست درست باشد و يا نه بهتر است متن عربي به همراه جلد و صفحه باشد
درباره مطلب سوم نيز اگر در آيه دقت کرده باشيد متوجه مي شويد که آيه به صراحت فرمانداري و حکومت طالوت بر مردم را الهي دانسته است ْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
156 | مرادی | Iran - Tehran | ١١:١٦ - ١٣ بهمن ١٣٩٤ |
بعد از هر مطلبی که می گذارید وهابی ها و تبلیغات چی هایی که از مسجد مکی یا ....پول کلان می گیرند و تبلیغ می کنند، سعی می کنند آنقدر سر شما شبهه و اعتراض بریزند تا به اصطلاح مچل شوید
خوب یادتان باشد که اصلا به اینها اهمیت ندهید آنها می خواهند شما را از کارتان منصرف کنند.
آنها پول میگیرند که بنویسند و اصلا اعتقادشان همان پول گیری شان است.
محکم و باصلابت به کارتان ادامه دهید.
مرادی مدرس حوزه خراسان
157 | قربانی | Iran - Kermanshah | ١٣:٤٢ - ١٣ بهمن ١٣٩٤ |
با سلام وعرض خسته نباشید
آیا ایه ی شریفه(الیوم اکلمت دینکم)با بحث منطقیت با امام زمان تناقضدارد یانه

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ولايت امام مهدي عليه اسلام جداي از ولايت امام علي عليه السلام نيست که تناقض داشته باشد!! ولايت حضرت مهدي در حقيقت گرفته شده از ولايت اجدادش مي باشد و جداي از هم نيستند لذا هيج اشکالي ندارد که اکمال دين به امامت حضرت مهدي عليه السلام نيز باشد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
158 | تارا | Iran - Tehran | ١٨:٠٦ - ١٣ بهمن ١٣٩٤ |
سلام. سوال من در این ایمیل, اتفاقا خیلی کوتاه و مختصر است:تعریف امامت الهی در اسلام. اگه تعریف امامت, مفصل هست و نیاز به پاسخ گویی مفصل داره, پس چطور شما نوشتید "اثبات امامت در پنج دقیقه"؟! آیا شما میخواید چیزی رو در پنج دقیقه اثبات کنید که نمیتونید در پنج دقیقه, تعریفش کنید؟! از بچگی در مدرسه, هر موضوعی رو برای ما در یک یا دو جمله, تعریف میکردند و سپس در یک یا دو صفحه, به اثبات اون میپرداختند! چطوری چیزی رو که نمیشه در پنج دقیقه, تعریف کرد, شما در پنج دقیقه, اثباتش میکنید؟! اصلا اگه کسی بخواد سایت شما رو دنبال کنه, آیا اول نباید تعریف امامت رو بهش بگید, بعد اثباتش کنید؟! پس شما چی رو میخواید اثبات کنید؟! یه چیز ناشناخته. لطفا پاسخ دهید.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص به این آدرسها رجوع کنید
جهت اطلاع از تعاریف بزرگان در خصوص معنی امامت به کتاب امامت در بینش اسلامی استاد ربانی مراجعه کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
159 | تارا | Iran - Tehran | ٠٣:١٥ - ١٩ بهمن ١٣٩٤ |
سلام. سوال من در این ایمیل, اتفاقا خیلی کوتاه و مختصر است:تعریف امامت الهی در اسلام. اگه تعریف امامت, مفصل هست و نیاز به پاسخ گویی مفصل داره, پس چطور شما نوشتید "اثبات امامت در پنج دقیقه"؟! آیا شما میخواید چیزی رو در پنج دقیقه اثبات کنید که نمیتونید در پنج دقیقه, تعریفش کنید؟! از بچگی در مدرسه, هر موضوعی رو برای ما در یک یا دو جمله, تعریف میکردند و سپس در یک یا دو صفحه, به اثبات اون میپرداختند! چطوری چیزی رو که نمیشه در پنج دقیقه, تعریف کرد, شما در پنج دقیقه, اثباتش میکنید؟! اصلا اگه کسی بخواد سایت شما رو دنبال کنه, آیا اول نباید تعریف امامت رو بهش بگید, بعد اثباتش کنید؟! پس شما چی رو میخواید اثبات کنید؟! یه چیز ناشناخته. لطفا پاسخ دهید.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
آنچه که متکلمين شيعه و اهل سنت در درباره امامت گفته اند اين است که امامت يک نوع رياست عمومي در امور دين و دنيا مي باشد
الإمامة رئاسة عامّة في امور الدّنيا و الدّين، و قد أجمع المسلمون على وجوبها
الشافي في الإمامة، ج‏1، ص: 5
در شرح المواقف که کتاب کلامي اهل سنت است نيز آمده است:
الامامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا
شرح المواقف، ج‏8، ص: 345
در عين حال شيعه معتقد است امامت الهي به نص خداوند مي باشد اين تعريفي نيز که کرده اند در حقيقت اصل وجوب امام در جامعه را ثابت مي کند که اين شعبه اي از امامت الهي است حالا اگر کسي از ائمه به در ظاهر به حکومت نرسد دليل بر رد امامت الهي ايشان نمي شود
در ضمن اين پنج دقيقه براي اثبات امامت اگر کسي اهل تحقيق و حقيقت باشد اين يک نوع سرنخ براي او مي باشد و از اين طريق مي تواند تحقيق خود را کامل کند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
160 | تارا | Iran - Tehran | ٠٣:١٨ - ١٩ بهمن ١٣٩٤ |
بازم سلام. من یه سوال دیگه هم دارم. چرا نظرات من رو مانند نظرات نمیذارید توی سایت. مگه من توی نظراتو سوالاتم به کسی توهین میکنم که حذفش میکنید؟! یا ادبیات و کلماتم, بد و توهین آمیزه؟! بنده در کمال ادب صحبت کردم و هیچ چیزی نگفتم که به کسی توهین بشه. میشه بگید چرا نظرات من رو نمیگذارید جزو نظرات دیگران و چرا به سوالات من در سایت, جواب داده نمیشه؟! با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
از آنجا که گاهي اوقات نظرات زياد است لذا احتمال دارد درج نظر فراموش شود لذا اگر قصوري از ناحيه ما بوده ما را عفو کنيد ان شاء الله سعي مي شود نظرات شما نيز مانند بقيه در سايت ديده شود با از تذکر شما تشکر مي کنيم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها