2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا خروج عليه حاكم از ديدگاه اهل سنت و وهابيت مشروعيت دارد؟
کد مطلب: ٥٠١٣ تاریخ انتشار: ٢٢ دي ١٣٩٢ تعداد بازدید: 11906
پرسش و پاسخ » عمومي
آيا خروج عليه حاكم از ديدگاه اهل سنت و وهابيت مشروعيت دارد؟

بسم الله الرحمن الرحيم

حكم خروج بر حاكم از ديدگاه اهل سنت

براي دانلود فايل pdf روي آدرس ذيل كليك كنيد

valiasr-aj/file/document/image_user_vasaeq_khoroj_hakem.pdf

فهرست مطالب

حكم خروج بر حاكم از ديدگاه اهل سنت

فهرست مطالب

مقدمه:

بخش اول: خروج بر حاكم در گفتار پيامبر (ص) در منابع اهل سنت

دسته اول؛ دوري از حاكم و جماعت مساوي با مردن جاهلي

روايت اول:

روايت دوم:

روايت سوم:

دسته دوم: مخالفت با حاكم و جماعت، مساوي است با خروج از اسلام

طريق اول: ابوذر غفاري از رسول خدا (ص)

طريق دوم: روايت ابو درداء از رسول خدا (ص)

دسته سوم: مخالفت با سلطان، موجب شكاف در دين

دسته چهارم: خارج شدگان از بيعت حاكم، در قيامت حجتي ندارند

روايت اول؛ نافع از عبد الله بن عمر:

روايت دوم: زيد بن اسلم از عبد الله بن عمر

روايت سوم؛ از عامر بن ربيعه از پدرش:

روايت چهارم از حذيفه:

دسته پنجم؛ عدم جواز قتال با حاكم در صورت اقامه نماز و روزه

روايت اول؛ از عوف بن مالك

روايت دوم؛ از ام سلمه:

روايت سوم؛ از ابو سعيد خدري:

روايت چهارم؛ از عقبة بن عامر:

دسته ششم؛ وجوب اطاعت از حاكمان به صورت مطلق

الف: از اميران خود اطاعت كنيد به هر قيمتي كه باشد

ب: اطاعت از اميران شيطان صفت نيز واجب است

ج: اطاعت از حاكمان ظالم واجب است

د: اطاعت حاكمان اطاعت خدا و معصيت آنها معصيت خداوند است

دسته هفتم؛ جايگاه حاكم در نظام هستي

روايت اول؛ حاكمان سپر بلا هستند:

روايت دوم؛ حاكم سايه خداوند است او را فحش ندهيد

روايت سوم؛ خداوند، گرامي دارنده حاكم را در قيامت مورد اكرام قرار مي دهد:

دسته هشتم: آثار وضعي مخالفت با حاكم در دنيا و آخرت

1. خداوند خروج گنندگان بر حاكم را در دنيا ذليل مي كند:

2. خروج گنندگان بر امام، بدون سؤال وارد دوزخ مي شوند:

3. خروج گنندگان بر حاكم نزد خدا در قيامت ارزشي ندارند

دسته نهم؛ همراهي شيطان با مخالفان حاكم و جماعت

دسته دهم؛ كشتن شورشگران، حكم نهائي

روايت اول

روايت دوم:

روايت سوم:

روايت چهارم:

بخش دوم: ديدگاه برخي از پيامبران و صحابه در باره خروج بر حاكم

1. زكرياي نبي (ع): اسقاط حاكمي كه خدا به وي مهلت داده است ممكن نيست

2. حضرت علي (ع): اسقاط حاكمي كه خدا به وي مهلت داده است ممكن نيست

2. عمر بن خطاب:

الف: حتي اگر حاكم دينت را نقص كرد، صبر كن و خروج نكن

ب: اطاعت از حاكم دستگيره محكم اسلام است

3. ابن مسعود: زوال حكومت همانند كوه استوار ممكن نيست

بخش سوم: نظر فقهاء و متكلمين اهل سنت در مورد شورش بر عليه حاكم

1. احمد بن حنبل: دست از اطاعت نكشيد

2. ابن بطال قرطبي مالكي: خروج بر ائمه جور جايز نيست

3. انصاري قرطبي: به نظر اكثر، صبر بر اطاعت از پيشواي جائر، سزوار است

4. نووي: به اجماع مسلمانان خروج بر حاكم، جايز نيست حتي اگر فاسق و فاجر باشند

5. ابن عبد البر: صبر بر ظلم حاكم جائر بهتر از خروج عليه او است

6. ابن تيميه:

الف: اهل علم و دين و فضيلت، خروج بر حاكم را جايز نمي دانند:

ب: هر كس مطيع حاكم نباشد به مرگ جاهليت مي ميرد:

ج: مذهب اهل سنت عدم جواز خروج بر حكام است اگر چه ظالم باشند

7. ابن حجر عسقلاني: خروج گذشتگان بر حاكم ظالم، قبل از اجماع بر حرمت آن بوده است:

8. مناوي: دعا كردن براي سلطان جائر، جايز است

نفرين كردن ظالمان جايز نيست؛ چون حاكم جائر، عدالت خداوند در زمين است

9. لالكائي: جنگ و خروج بر حاكم، بدعت است

10. بربهاري: جنگ با حاكم اگرچه ظالم باشد جايز نيست

12. محمد بن عبد الوهاب: خروج از جماعت بر اساس آيات و روايات حرام است

13. ابن عثيمين: اگر خروج بر حاكم كافر موجب فساد اكبر شود جايز نيست

14. صالح فوزان: اگر قدرت نباشد، نبايد با حاكم كافر جنگيد !

15. بن باز: اگر خروج بر حاكم كافر موجب فساد اكبر شود جايز نيست

16. الباني: خروج بر حاكم كافر جايز نيست

17. مقبل بن هادي: خروج بر حاكم جايز نيست؛ حتي اگر كافر باشد

18. ابو الوليد الباجي: ظلم و جور سلطان، بهتر از فتنه است

19. رحيباني: اجماع بر حرمت خروج بر حاكم جائر منعقد است

نتيجه

مقدمه:

از ديدگاه پيروان مكتب اهل بيت عليهم اسلام، امامت و خلافت، امري است الهي و شرعي كه انتخاب آن تنها در حيطه اختيارات خداوند است و بس؛ اما ديگر مذاهب اسلامي اعتقاد دارند كه امامت و خلافت امري عرفي و دنيوي است و انتخاب خليفه را با روش هاي مختلفي؛ از جمله انتخاب مردم، انتخاب اهل حل و عقد، وصيت خليفه قبلي، كودتا عليه خليفه قبل با زور و شمشير و... ممكن مي دانند.

اما جالب است كه آنان با وجود چنين باوري، در عين حال فتوا داده اند كه خروج عليه حاكم ـ به هر صورتي كه به قدرت رسيده باشد ـ حرام است؛ حتي اگر آن حاكم فاسق، ظالم و بي دين و كافر باشد. حتي اگر به شما دستوري بدهند كه بر خلاف حكم قرآن، سنت و خليفه قبلي باشد.

پيروان اين مكتب، براي اثبات اين حكم باطل، رواياتي را نيز از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده و بر اساس آن فتوا داده اند.

اين روايات و فتوا باعث شده است كه فرهنگ ظلم پذيري در ميان پيروان مكتب سقيفه نهادينه شده و همواره در طول تاريخ آنان در برابر ظلم حاكمان ستم گر سر خم نموده و در برابر انحرافات ريز و درشت آنان سكوت اختيار كنند.

اما شيعيان با تأسي از سيد الشهداء عليه السلام فرهنگي را پذيرفته اند كه هرگز سر تسليم در برابر ظالمان و ستم گران فرود نياورده اند و مبارزه با ظلم و ستم جزئي از عقيدهء آنان به حساب مي آيد.

شيعه، مذهبي است كه بناي ظلم ستيزي دارد و حاضر نيست با ظلم و استبداد حتي لحظه اي هم روحيه آشتي پذيري داشته باشد؛ زيرا شعار رهبر شيعيان «كونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا» بوده و فرياد زده است كه:

إنّي لا اري الموت الا سعادة و لاالحياة مع الظالمين الا برما.

اين فرمان امام حسين عليه السلام است كه روحيه ظلم ستيزي و زير بار ظلم نرفتن را در شيعيان تقويت كرده است و از آن ها مردمي ساخته است كه هيچ گاه با ظالمان هم سفره نمي شوند و زير بار زور گويي نمي روند.

اما چرا پيروان مكتب سقيفه همواره با حاكمان و جباران همسفره بوده اند و هيچگاه با آن ها مشكلي نداشته اند؟

ما در اين مقاله ريشه هاي اين نوع نگرش و تفكر در سه بخش بررسي كرده ايم.

بخش اول: خروج بر حاكم در گفتار پيامبر (ص) در منابع اهل سنت

روايات فراواني در صحيح ترين منابع اهل تسنن وجود دارد كه بر طبق آن ها رسول خدا صلي الله عليه وآله مسلمانان را از خروج عليه حاكم برحذر داشته و حتي خروج كننده را كافر و مستحق آتش جهنم خوانده است.

اين روايات از نظر دلالت و متن به دسته هاي مختلف تقسيم مي شود كه ما هر دسته را همراه با روايات آن نقل خواهيم كرد.

دسته اول؛ دوري از حاكم و جماعت مساوي با مردن جاهلي

دسته اول از روايات با اين مضمون آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده، كساني كه از حاكم و سلطان فاصله بگيرد و از جماعت جدا شود و با اين وضعيت از دنيا برود، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.

اين مطلب با عبارت گوناگون در كلام حضرت بيان شده است كه در ذيل به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم.

روايت اول:

طبق نقل صحيح بخاري، اطاعت از حاكم و خليفه به اندازه اي مهم و ضروري است كه هركس صبر و شكيبائي را كنار بگذارد و يك وجب از حاكم دور شود، به مرگ جاهلي مي ميرد:

6645 حدثنا مُسَدَّدٌ عن عبد الْوَارِثِ عن الْجَعْدِ عن أبي رَجَاءٍ عن بن عَبَّاسٍ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال: من كَرِهَ من أَمِيرِهِ شيئا فَلْيَصْبِرْ فإنه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

ابن عباس مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كسي كه از حاكمش آزرده شده باشد، بايد صبر كند. به درستي كه هر كس از سلطانش به اندازه يك وجب دور شود، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2588، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبق اين روايت، تمام مردم وظيفه دارند كه همواره در خدمت سلطان باشند. اگر سلطان به آن ها ظلمي كرد كه آن ها را رنجيده خاطر مي كند، بايد صبر و شكيبائي پيشه كنند و اگر چنين نكنند و از سلطان دور شوند و بميرند، به مرگ جاهلي مرده اند !!!

روايت دوم:

و بازهم بخاري در روايت ديگري نقل كرده است كه اگر كسي يك وجب از جماعت دور شود و بميرد، به مرگ جاهلي مرده است

6646 حدثنا أبو النُّعْمَانِ حدثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عن الْجَعْدِ أبي عُثْمَانَ حدثني أبو رَجَاءٍ الْعُطَارِدِيُّ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما عن النبي (ص) قال: من رَأَي من أَمِيرِهِ شيئا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ عليه فإنه من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

عطاردي مي گويد: از ابن عباس شنيدم كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: هر كس از حاكمش چيزي (گفتار يا كردار) ناخوشايندي ببيند، بايد برآن شكيبا باشد. به درستي كه هر كس از جماعت به اندازه يك وجب فاصله گيرد و در آن هنگام بميرد، به مرگ جاهليت مرده است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2588، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

سخن ابن أثير جزري در شرح اين روايت:

ابن اثير جزري متوفاي سال 544 در شرح حديث «من فارق الجماعه...» مي نويسد:

معناه كل جماعة عقدت عقدا يوافق الكتاب والسنة، فلا يجوز لأحد أن يفارقهم في ذلك العقد، فإن خالفهم فيه استحق الوعيد.

معناي روايت آن اين است كه اگر جماعتي پيماني ببندند كه موافق كتاب و سنت باشد، براي احدي جايز نيست كه از آن جدا شود و اگر مخالفت نمايد، شايسته همان وعيدي است كه در روايت آمده.

ابن أثير الجزري، المبارك بن محمد ابن الأثير (متوفاي544هـ)، معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج4، ص69، طبق برنامه الجامع الكبير.

روايت سوم:

مسلم نيشابوري در صحيح خود هر دو روايت بخاري را در يك روايت جمع كرده است:

حدثنا شَيْبَانُ بن فَرُّوخَ حدثنا جَرِيرٌ يَعْنِي بن حَازِمٍ حدثنا غَيْلَانُ بن جَرِيرٍ عن أبي قَيْسِ بن رِيَاحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم أَنَّهُ قال من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً...

ابو هريره مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كسي از اطاعت [حاكم] خارج شود و از جماعت جدا شود و در آن حال بميرد، به مرگ جاهليت مرده است [مسلمان نمرده است]...

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1476، ح1848، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

دسته دوم: مخالفت با حاكم و جماعت، مساوي است با خروج از اسلام

دسته ديگر از روايات بيانگر اين مطلب هستند كه هر كسي در مقابل حاكم زمانش ايستادگي كند و بناي مخالفت با او را داشته باشد، از اسلام خارج شده و حبل المتين اسلام را از گردنش دور انداخته است.

اين روايات از چند طريق نقل شده است:

طريق اول: ابوذر غفاري از رسول خدا (ص)

ابوذر غفاري صحابه راستين رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است:

21601 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيي بن آدَمَ ثنا زُهَيْرٌ عن مُطَرِّفِ بن طَرِيفٍ عن أبي الْجَهْمِ عن خَالِدِ بن وُهْبَانَ عن أبي ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْراً خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلاَمِ من عُنُقِهِ.

ابو ذر مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كسي كه از جماعت به اندازه يك وجب جدا شود، ريشته اسلام را از گردنش كنده است.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص180، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

همين روايت در مستدرك حاكم آمده و در پايان تصريح كرده است كه اين روايت شرايط بخاري و مسلم را دارد:

402 تابعه جرير بن عبد الحميد الضبي عن مطرف عن خالد بن وهبان عن أبي ذر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من خالف جماعة المسلمين شبرا فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه.

خالد بن وهبان لم يجرح في رواياته وهو تابعي معروف إلا أن الشيخين لم يخرجاه وقد روي هذا المتن عن عبد الله بن عمر بإسناد صحيح علي شرطهما.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص203، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990.

شمس الدين ذهبي نيز در تخليص المستدرك نظر حاكم را تأييد كرده و گفته:

علي شرطهما.

الباني نيز اين روايت را در كتاب «ظلال الجنة» صحيح دانسته است:

892 - ( صحيح )

ثنا وهب بن بقية ثنا خالد بن عبدالله عن مطرف عن أبي الجهم عن خالد بن وهبان عن أبي ذر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من فارق الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عتقه.

وفيه عن ابن عمر وأبي هريرة وأبي الدرداء وحارث الأشعري وعامر بن ربيعة عن النبي عليه السلام.

ظلال الجنة - (ج 2 / ص 134)

روايت ابو ذر، با سند ديگر نيز اين گونه در منابع اهل سنت آمده است:

21498 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يَزِيدُ وَمُحَمَّدُ بن يَزِيدَ قَالاَ ثنا الْعَوَّامُ قال مُحَمَّدٌ عَنِ الْقَاسِمِ وقال يَزِيدُ في حَدِيثِهِ حدثني الْقَاسِمُ بن عَوْفٍ الشيباني عن رَجُلٍ قال كنا قد حَمَلْنَا لأبي ذَرٍّ شَيْئاً نُرِيدُ أَنْ نُعْطِيَهُ إِيَّاهُ فَأَتَيْنَا الرَّبَذَةَ فَسَأَلْنَا عنه فلم نَجِدْهُ قِيلَ اسْتَأْذَنَ في الْحَجِّ فَأُذِنَ له فَأَتَيْنَاهُ بِالْبَلْدَةِ وَهِيَ مِنًي فَبَيْنَا نَحْنُ عِنْدَهُ إِذْ قِيلَ له ان عُثْمَانَ صلي أَرْبَعاً فَاشْتَدَّ ذلك علي أبي ذَرٍّ وقال قَوْلاً شَدِيداً وقال صَلَّيْتُ مع رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَصَلَّي رَكْعَتَيْنِ وصليت مع أبي بَكْرٍ وَعُمَرَ ثُمَّ قام أبو ذَرٍّ فَصَلَّي أَرْبَعاً فَقِيلَ له عِبْتَ علي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ شَيْئاً ثُمَّ صَنَعْتَ قال الْخِلاَفُ أَشَدُّ ان رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم خَطَبَنَا فقال انه كَائِنٌ بعدي سُلْطَانٌ فَلاَ تُذِلُّوهُ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُذِلَّهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلاَمِ من عُنُقِهِ وَلَيْسَ بِمَقْبُولٍ منه تَوْبَةٌ حتي يَسُدَّ ثُلْمَتَهُ التي ثَلَمَ...

قاسم بن عوف از شخصي نقل مي كند كه ما براي ابوذر مي خواستيم چيزي ببريم و در ربذه به او تحويل دهيم. به آنجا آمديم سراغش را گرفتيم گفتند: او درخواست زيارت خانه خدا را كرده بود و برايش اجازه دادند. ما هم به دنبال او در مني رفتيم كه در آنجا گفته شد عثمان نماز را چهار ركعتي خوانده است و اين امر بر ابوذر گران آمد و سخن درشتي به زبان آورد و گفت: ما با رسول خدا و ابوبكر و عمر در اين جا دو ركعت نماز خوانديم.

سپس ابوذر ايستاد و چهار ركعت نماز به جاي آورد. براي ابوذر گفته شد تو بر امير مؤمنان عيب گرفتي؛ اما خودت چهار ركعت خواندي؟ ابوذر گفت: اختلاف شديد اين است كه با فرمايش رسول خدا مخالفت شود كه ايشان براي ما خطبه خواند و فرمود: بعد از من سلطان و حاكمي مي آيد، پس او را ذليل نكنيد و كسي كه بخواهد او را ذليل كند، از ملت اسلام خارج مي شود و توبه اش قبول نمي شود تا اين كه آن شكافي را كه وارد شده پر كند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص 165، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

طبق اين روايت، جناب ابوذر با اين كه مي دانست كار عثمان يك بدعت بزرگ است؛ اما خودش نيز نماز را در حال سفر چهار ركعت خواند تا مخالفتي با حاكم و خليفه نكرده باشد.

البته ما يقين داريم كه اين روايت دروغ آشكاري است؛ زيرا ممكن نيست كه ابوذر با دستور خدا و پيامبرش مخالفت كرده باشد. ادامه روايت از ساخته هاي بني اميه براي اثبات مشروعيت بدعت هاي خليفه سوم است.

معناي لغوي «ربقة»:

از آنجايي كه در تعبير روايات فوق، كلمه «ربقة» آمده بود خواستيم معناي لغوي اين واژه بيان كنيم.

الربقة في الأصل: عروة في حبل تجعل في عنق البهيمة أو يدها تمسكها، فاستعارها للإسلام، يعني ما يشد المسلم به نفسه من عري الإسلام أي حدوده وأحكامه وأوامره ونواهيه.

ربقه به معناي ريسماني است كه به گردن و يا پاي حيوان انداخته مي شود تا او را از فرار كردن نگهدارد. اين معنا براي اسلام استعاره گرفته شده است؛ يعني ربقه در اسلام همان چيزي است كه يك مسلمان به واسطه آن خود را مي بندد و آن عبارت از حدود، احكام، اوامر و نواهي اسلامي است.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج10، ص113، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

در روايت فوق نيز «ربقه» به همين معناي لغوي است؛ يعني كسي كه از جماعت جدا شود و بناي مخالفت بگذارد، اين ريسمان اسلامي را از گردن خود دور انداخته و خود را از حدود اسلام به دور ساخته است.

طريق دوم: روايت ابو درداء از رسول خدا (ص)

ابن أبي عاصم همين روايت را از ابو دراء با سند ذيل نقل كرده است:

1050 ثنا محمد بن عوف ثنا عبد الحميد بن إبراهيم حدثنا عبد الله بن سالم عن عمر بن يزيد النصري عن ثميل الأشعري وكان صاحب أبي الدرداء أن أبا الدرداء قال قام فينا رسول الله صلي الله عليه وسلم مخبرا فقال إن الجنة لا تحل لعاص إنه من لقي الله عز وجل وهو ناكث بيعته لقيه وهو أجذم ومن خرج من الطاعة شبرا متعمدا فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه...

ثميل اشعري مي گويد: ابو درداء گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم در ميان ما ايستاد و براي ما خبر داد همانا بهشت براي كسي كه عصيان مي كند حلال نيست، كسي كه بيعتي را نقض كند، خداوند را در حالي كه دستش بريده است، ملاقات مي كند (كنايه از اين كه حجتي در دست ندارد) و كسي كه از فرمان سلطان عمدا خارج شود، به تحقيق ريسمان اسلام را از گردنش بيرون كرده است....

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج2، ص500، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ.

دسته سوم: مخالفت با سلطان، موجب شكاف در دين

دسته ديگر از روايات، بيان مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره حاكمان بعد از خود سفارشات ويژه اي داشته و تصريح مي كند هر شخصي كه بخواهد در مقابل سلطان و حاكم بايستد، گويا شكاف و رخنه اي در دين ايجاد كرده است.

ابن ابي عاصم شيباني اين روايت را از ابوذر غفاري با اين سند معتبر نقل كرده است:

1079 حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْبَزَّارِ ، حَدَّثَنَا أَبُو تَوْبَةَ ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُهَاجِرٍ ، عَنِ ابْنِ حَلْبَسٍ ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ ، قَالَ: لَمَّا خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَي الرَّبَذَةِ، لَقِيَهُ رَكْبٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ، فَقَالُوا: يَا أَبَا ذَرٍّ، قَدْ بَلَغَنَا الَّذِي صُنِعَ بِكَ، فَاعْقِدْ لِوَاءً يَأْتِكَ رِجَالٌ مَا شِئْتَ، قَالَ: مَهْلا يَا أَهْلَ الإِسْلامِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " سَيَكُونُ بَعْدِي سُلْطَانٌ فَأَعْزِرُوهُ، مَنِ الْتَمَسَ ذُلَّهُ ثَغَرَ ثُغْرَةً فِي الإِسْلامِ، وَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ تَوْبَةٌ حَتَّي يُعِيدَهَا كَمَا كَانَت.

معاويه مي گويد: هنگامي كه ابوذر به ربذه تبعيد شد، كارواني از اهل عراق او را ديد به او گفتند: اي ابوذر خبر آنچه انجام داده اي به ما رسيده است، بيا پرچمي را بلند كن مرداني دورت جمع مي شود آنگاه هر كاري بخواهي انجام مي دهي. ابوذر گفت: صبر كنيد اي مسلمانان؛ زيرا من از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه فرمود: به زودي بعد از من حاكمي مي آيد؛ پس او را عزيز داريد، هر شخصي كه بخواهد او را ذليل كند، گويا شكافي در دين ايجاد كرده است و توبه اي از او پذيرفته نمي شود مگر اين كه عزت سلطان را همانند قبل، بر گرداند.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج2، ص513، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ.

الباني نيز اين روايت را تصحيح كرده است:

1079 - ( صحيح )

حدثنا الحسن بن البزار حدثنا أبو توبة ثنا محمد بن مهاجر عن ابن حلبس عن معاوية بن أبي سفيان قال لما خرج أبو ذر إلي الزبدة لقيه ركب من أهل العراق فقالوا يا أبا ذر قد بلغنا الذي صنع بك فاعقد لواء يأتيك رجال ما شئت قال مهلا يا أهل الإسلام فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول سيكون بعدي سلطان فاعزوه من التمس ذله ثغر ثغرة في الإسلام ولم يقبل منه توبة حتي يعيدها كما كانت.

ظلال الجنة - (ج 2 / ص 261)

دسته چهارم: خارج شدگان از بيعت حاكم، در قيامت حجتي ندارند

در بخشي از روايات آمده است، كساني كه از بيعت يك حاكم و امامي خارج مي شوند و در برابر وي اطاعت نمي كنند، در روز قيامت دست خالي و بدون حجت محشور خواهند شد.

اين مضمون از طريق راويان متعدد نقل شده است:

روايت اول؛ نافع از عبد الله بن عمر:

عبد الله بن عمر، براي اثبات مشروعيت خلافت يزيد با او بيعت كرد و در زماني كه مردم مدينه عليه يزيد قيام كرده بودند، روايتي را به رسول خدا صلي الله عليه وآله نسبت مي دهد كه بر طبق آن هر كس بر حاكماني همانند يزيد خروج كند، در قيامت حجتي نخواهند داشت و به مرگ جاهلي از دنيا مي رود.

مسلم نيشابوري در صحيح خود مي نويسد:

1851 حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِيُّ حدثنا أبي حدثنا عَاصِمٌ وهو بن مُحَمَّدِ بن زَيْدٍ عن زَيْدِ بن مُحَمَّدٍ عن نَافِعٍ قال جاء عبد اللَّهِ بن عُمَرَ إلي عبد اللَّهِ بن مُطِيعٍ حين كان من أَمْرِ الْحَرَّةِ ما كان زَمَنَ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ فقال اطْرَحُوا لِأَبِي عبد الرحمن وِسَادَةً فقال إني لم آتِكَ لِأَجْلِسَ أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حَدِيثًا سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَقُولُهُ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول من خَلَعَ يَدًا من طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يوم الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

عبد الله بن عمر به سوي عبد الله بن مطيع آمد؛ همان زماني كه واقعه حره در زمان يزيد اتفاق افتاد. عبد الله بن مطيع گفت: براي ابو عبد الرحمن بالش بگذاريد تا تكيه بگذاريد. ابن عمر گفت: من نيامده ام تا بنشينم؛ آمده ام تا اين كه سخني را كه از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم بيان كنم. حضرت فرمود: كسي كه دست از اطاعت حاكمي بردارد، روز قيامت بدون حجت و دستاويز خداوند را ملاقات مي كند و كسي كه بدون بيعت بميرد همانند مرگ جاهليت مرده است.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1478، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايت دوم: زيد بن اسلم از عبد الله بن عمر

ابو داود طيالسي در مسند خود همين روايت را از زيد بن اسلم از پر عمر نقل كرده است:

1913 حدثنا أبو داود قال حدثنا خارجة بن مصعب عن زيد بن اسلم عن بن عمر قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من مات بغير امام مات ميتة جاهلية ومن نزع يدا من طاعة جاء يوم القيامة لا حجة له.

ابن عمر مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه فرمود: هر كسي بدون امام بميرد، به مرگ جاهلي مرده است و هر كسي كه دست از اطاعت (حاكم يا امام) بردارد، روز قيامت بدون حجت محشور مي شود.

الطيالسي البصري، سليمان بن داوود ابوداوود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داوود الطيالسي، ج1، ص259، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

ابو نعيم اصفهاني در كتاب «حلية الأولياء وطبقات الأصفياء»، بعد از نقل روايت ابن عمر، به صحت آن تصريح كرده و در حقيقت پذيرفته است كه اگر كسي بر حاكماني همانند يزيد خروج كند، به مرگ جاهلي مرده و در قيامت حجتي نخواهد داشت:

حدثنا عبدالله بن جعفر ثنا يونس بن حبيب ثنا أبو داود الطيالسي ثنا خارجة بن مصعب عن زيد بن أسلم عن ابن عمر رضي الله تعالي عنه قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من مات بغير إمام فقد مات ميتة جاهلية ومن نزع يده من طاعة جاء يوم القيامة لا حجة له. هذا حديث صحيح ثابت.

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 3، ص 224، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

روايت سوم؛ از عامر بن ربيعه از پدرش:

عبد الرزاق صنعاني در كتاب «المصنف» مي نويسد:

3779 عبد الرزاق عن بن جريج قال أخبرني عاصم بن عبيد الله بن عاصم قال أخبرني عبد الله بن عامر بن ربيعة عن أبيه أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال إنه ستكون أمراء بعدي يصلون الصلاة لوقتها ويؤخرون عن وقتها فصلوها معهم فإن صلوها لوقتها وصليتموها معهم فلكم ولهم وإن أخروها عن وقتها فصليتموها معهم فلكم وعليهم من فارق الجماعة مات ميتة جاهلية ومن نكث العهد فمات ناكثا لعهده جاء يوم القيامة لا حجة له.

عبد الله بن عامر از پدرش عامر نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده: همانا به زودي بعد از من اميراني مي آيند كه نمازشان را سر وقت و با تأخير مي خوانند اگر سر وقت خواندند با آنها نماز خوانديد به نفع شما است و اگر با تأخير با آنها نماز خوانديد به نفع شما و بر ضرر آنها است. كسي كه از جماعت دور شود همانند مرگ دوران جاهليت مرده است و كسي كه پيماني را بشكند و بميرد، روز قيامت بدون حجت محشور مي شود.

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 2، ص379، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية 1403

طبق نقل احمد بن حنبل در مسند، تعبير ديگر در روايت عبد الله بن ربيعه اين است:

15734 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أبو النَّضْرِ وحسن قلا ثنا شَرِيكٌ عن عَاصِمِ بن عُبَيْدِ اللَّهِ عن عبد اللَّهِ بن عَامِرٍ يعني بن رَبِيعَةَ عن أبيه قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم من مَاتَ وَلَيْسَتْ عليه طَاعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَإِنْ خَلَعَهَا من بَعْدِ عَقْدِهَا في عُنُقِهِ لقي اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي وَلَيْسَتْ له حُجَّةٌ...

رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: كسي كه بميرد و بر گردن او اطاعتي از حاكمي نباشد، همانند مرگ دوران جاهليت مرده است، پس اگر كسي بيعت را پس از بيعت كردن بشكند، خداوند را بدون حجت ملاقات مي كند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص446، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

تصحيح سند روايت عامر بن ربيعة:

مقدسي حنبلي در كتاب «الأحاديث المختارة»، بعد از نقل روايت عامر بن ربيعه، سند آن را حسن مي داند:

النضر وحسين قالا ثنا شريك عن عاصم بن عبيدالله عن عبدالله بن عامر يعني ابن ربيعة عن أبيه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم (من مات وليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية وإن خلعها من بعد عقدها في عنقه لقي الله عز وجل ليست له حجة... إسناده حسن.

المقدسي الحنبلي، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 8، ص 198، تحقيق: عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولي، 1410هـ.

طبق اين روايت، حاكم حتي اگر به نماز بي توجه باشند و دستورات خداوند را سبك بشمارد، واجب الإطاعه است و كسي حق مخالفت با او را ندارد و واجب است مردم نيز نماز خود را به تأخير بيندازند تا مبادا به قباي حاكم بربخورد و او را رنجيده خاطر نمايد.

روايت چهارم از حذيفه:

در روايت ديگر، به نكته اي مهم ديگري اشاره شده است و آن اين كه اگر كسي بخواهد خليفه خود را عوض كند، نزد خدا حجتي ندارد تا چه رسد به كسي كه عليه خليفه زمان خود شورش كند و يا از بيعتش بيرون رود.

حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده است:

4561 الشيباني ثنا حامد بن أبي حامد المقرئ ثنا إسحاق بن سليمان الرازي سمعت كثيرا أبا النضر يقول سمعت ربعي بن حراش يقول انطلقت إلي حذيفة بالمدائن ليالي سار الناس إلي عثمان فقال يا بني ما فعل قومك قال عن أي حالهم تسأل قال من خرج منهم إلي هذا الرجل فسميت له رجلا ممن خرج فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من فارق الجماعة واستبدل الإمارة لقي الله ولا حجة له عنده.

از ربعي روايت شده كه پيش حذيفه رفتم در شبهايي كه مردم مي خواستند بر عثمان [خروج كنند] حذيفه گفت: اي پسرم ! قوم تو چه كار كردند؟ گفتم: از چه حال شان سؤال مي كني؟ گفت: چه كسي از آنها بر عليه اين مرد خروج كرده اند ؟ نام مردي از آنها را بردم. حذيفه گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هر كس از جماعت مسلمانان جدا شود و امير خود را عوض كند خدا را در حالي ملاقات مي كند كه [بر اين كارش] حجتي ندارد.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص112، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990

دسته پنجم؛ عدم جواز قتال با حاكم در صورت اقامه نماز و روزه

دسته ديگر از روايات، معيار ديگري را براي عدم خروج بر حاكم به دست مي دهد و آن بر پا داشتن نماز توسط حاكم است؛ يعني تا زماني كه حاكم نماز مي خواند، خروج بر او جايز نيست، هر چند از وي هزاران معصيت خدا و افعال قبيح ديگري سر زند.

روايت اول؛ از عوف بن مالك

مسلم نيشابوري آورده است:

1855 حدثنا دَاوُدُ بن رُشَيْدٍ حدثنا الْوَلِيدُ يَعْنِي بن مُسْلِمٍ حدثنا عبد الرحمن بن يَزِيدَ بن جَابِرٍ أخبرني مولي بَنِي فَزَارَةَ وهو رُزَيْقُ بن حَيَّانَ أَنَّهُ سمع مُسْلِمَ بن قَرَظَةَ بن عَمِّ عَوْفِ بن مَالِكٍ الْأَشْجَعِيِّ يقول سمعت عَوْفَ بن مَالِكٍ الْأَشْجَعِيَّ يقول سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول خِيَارُ أَئِمَّتِكُمْ الَّذِينَ تُحِبُّونَهُمْ وَيُحِبُّونَكُمْ وَتُصَلُّونَ عليهم وَيُصَلُّونَ عَلَيْكُمْ وَشِرَارُ أَئِمَّتِكُمْ الَّذِينَ تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَيَلْعَنُونَكُمْ قالوا قُلْنَا يا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ عِنْدَ ذلك قال لَا ما أَقَامُوا فِيكُمْ الصَّلَاةَ لَا ما أَقَامُوا فِيكُمْ الصَّلَاةَ ألا من وَلِيَ عليه وَالٍ فَرَآهُ يَأْتِي شيئا من مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلْيَكْرَهْ ما يَأْتِي من مَعْصِيَةِ اللَّهِ ولا يَنْزِعَنَّ يَدًا من طَاعَةٍ...

عوف بن مالك اشجعي مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: بهترين پيشوايان شما كساني هستند كه شما آنها را دوست داريد و آنها نيز شما را دوست دارند، شما بر آنها دورود مي فرستيد و آنها بر شما درود مي فرستند. و بدترين پيشوايان شما كساني هستند كه شما آنها را دشمن مي داريد و آنها شما را دشمن مي دارد، شما آنها را لعن مي كنيد و آنها نيز شما را لعن مي كنند. عرض كرديم اي رسول خدا ! آيا ما در اين زمان آنها را رها نكنيم و يا با آنها وارد جنگ نشويم؟ حضرت فرمود: نه، تا زماني كه آنها در ميان شما نماز را بر پا مي دارند. آگاه باشيد اگر حاكمي بر شخص ولايت پيدا كرد و از او معصيت خدا را ديد، فقط از ارتكاب آن چيز ناخوشايندي خود را اعلام كند اما دست از اطاعت او بر ندارد.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1482، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايت عوف بن مالك، در صحيح مسلم با عبارت ديگر نيز نقل شده است:

1855 حدثنا إسحاق بن إبراهيم الْحَنْظَلِيُّ أخبرنا عِيسَي بن يُونُسَ حدثنا الْأَوْزَاعِيُّ عن يَزِيدَ بن يَزِيدَ بن جَابِرٍ عن رُزَيْقِ بن حَيَّانَ عن مُسْلِمِ بن قَرَظَةَ عن عَوْفِ بن مَالِكٍ عن رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال خِيَارُ أَئِمَّتِكُمْ الَّذِينَ تُحِبُّونَهُمْ وَيُحِبُّونَكُمْ وَيُصَلُّونَ عَلَيْكُمْ وَتُصَلُّونَ عليهم وَشِرَارُ أَئِمَّتِكُمْ الَّذِينَ تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَيَلْعَنُونَكُمْ قِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّيْفِ فقال لَا ما أَقَامُوا فِيكُمْ الصَّلَاةَ وإذا رَأَيْتُمْ من وُلَاتِكُمْ شيئا تَكْرَهُونَهُ فَاكْرَهُوا عَمَلَهُ ولا تَنْزِعُوا يَدًا من طَاعَةٍ.

صحيح مسلم، ج3، ص1481

روايت دوم؛ از ام سلمه:

مسلم نيشابوري از ام سلمه نيز شبيه روايت اول را نقل كرده است:

1854 حدثنا هَدَّابُ بن خَالِدٍ الْأَزْدِيُّ حدثنا هَمَّامُ بن يحيي حدثنا قَتَادَةُ عن الْحَسَنِ عن ضَبَّةَ بن مِحْصَنٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال سَتَكُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ فَمَنْ عَرَفَ بَرِئَ وَمَنْ أَنْكَرَ سَلِمَ وَلَكِنْ من رضي وَتَابَعَ قالوا أَفَلَا نُقَاتِلُهُمْ قال لَا ما صَلَّوْا.

ام سلمه مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: به زودي پيشوايان و حاكماني خواهند آمد كه برخي از شما آن ها را مي شناسيد و برخي نمي شناسيد، هر كس آن ها را شناخت از آن ها برائت مي جويد و هر كس كه نشناخت سالم مي ماند (عيبي بر او نيست)؛ اما واي به حال كسي كه به كارهاي آن ها راضي باشند و تبعيت كند (در گناه آنان شريك است). گفتند: آيا با آن ها بجنگيم؟ فرمود: خير تا زماني كه نماز مي خوانند.

صحيح مسلم، ج 3، ص1480

اين روايت هم در صحيح مسلم آمده است و طبيعتا نزد علماي اهل سنت صحيح است و نياز به بر رسي سندي ندارد. از اين رواست كه ترمذي بعد از نقل روايت مي نويسد:

قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4، ص 529، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايت سوم؛ از ابو سعيد خدري:

احمد بن حنبل در كتاب «مسند»، روايت ديگري را به همين مضمون از ابو سعيد خدري نقل كرده است:

11249 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عبد الصَّمَدِ ثنا أبي وَعَفَّانُ قالا ثنا عبد الْوَارِثِ ثنا محمد بن جُحَادَةَ حدثني الْوَلِيدُ عن عبد اللَّهِ البهي عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم تَكُونُ أُمَرَاءُ تَلِينُ لهم الْجُلُودُ وَتَطْمَئِنُّ إِلَيْهِمُ الْقُلُوبُ وَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ تَشْمَئِزُّ مِنْهُمُ الْقُلُوبُ وَتَقْشَعِرُّ مِنْهُمُ الْجُلُودُ قالوا أَفَلاَ نَقْتُلُهُمْ قال لاَ ما أَقَامُوا الصَّلاَةَ.

در آينده اميراني خواهند آمند كه با آن ها نرم برخورد مي كنيد و به آن ها اطمينان داريد و نيز اميراني خواهند آمد كه از آن ها متنفر هستيد و با آن ها به سختي برخورد مي كنيد. گفتند: آيا با آن ها بجنگيم؟ فرمود: خير تا زماني كه نماز مي خوانند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 28، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

روايت چهارم؛ از عقبة بن عامر:

در روايتي كه عقبه بن عامر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده، آمده است كه معيار عدم خروج عليه حاكم، بر پا داشتن نماز و روزه گرفتن است:

808 حدثنا محمد بن يحيي بن مِنْدَهٍ الأَصْبَهَانِيُّ ثنا أبو كُرَيْبٍ ثنا بَكْرُ بن يُونُسَ بن بُكَيْرٍ عن مُوسَي بن عَلِيٍّ عن أبيه عن عُقْبَةَ بن عَامِرٍ قال قال رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم أَلا أُخْبِرُكُمْ بِخِيَارِ عُمَّالِكُمْ وَشِرَارِهِمْ قالوا بَلَي يا رَسُولَ اللَّهِ قال فإن خِيَارَهُمْ لَكُمْ من تُحِبُّونَهُ وَيُحِبُّكُمْ وَتَدْعُونَ اللَّهَ لهم وَيَدْعُونَ اللَّهَ لَكُمْ وَشِرَارُهُمْ شِرَارُهُمْ لَكُمْ من تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ وَتَدْعُونَ اللَّهَ عليهم وَيَدْعُونَ اللَّهَ عَلَيْكُمْ فَقَالُوا أَفَلا نُقَاتِلُهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال لا ادعوهم(دعوهم) ما صَامُوا وَصَلَّوْا.

عقبة بن عامر مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: آيا از بهترين كار گذاران و بدترين آنه به شما خبر ندهم؟ گفتند: بلي اي رسول خدا!

حضرت فرمود: بهترين آنها كساني هستند كه شما او را دوست داريد و او شمار دوست دارد، شما نزد خدا براي او دعا مي كنيد و او هم براي شما دعا مي كند. بدترين آنها براي شما كساني هستند كه شما آنها را دشمن مي داريد و آنها نيز شما را دشمن ميدارد، شما در حق آنان دعاي بد مي كنيد و آنها نيز در حق شما. گفتند: آيا ما با آنها نجنگيم اي رسول خدا ! حضرت فرمود: نه، آنها را رها كنيد تا هنگامي كه روزه مي گيرند و نماز مي خوانند.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 17، ص293، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

هيثمي بعد از نقل روايت در باره سند آن مي نويسد:

رواه الطبراني في الكبير والأوسط بنحوه وفيه بكر بن يونس وثقه أحمد العجلي وضعفه البخاري وابو زرعة وبقية رجاله رجال الصحيح.

در سند اين روايت بكر بن يونس وجود دارد كه احمد عجلي او را توثيق كرده اما بخاري و ابو زرعه تضعيف كرده اند، ساير روات آن راويان صحيح بخاري هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص 224، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

دسته ششم؛ وجوب اطاعت از حاكمان به صورت مطلق

يك دسته از روايات، بيانگر اين مطلب هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده: شما در برابر حاكمي كه زمام امور مردم را به دست گرفته، بايد مطيع و فرمانبردار باشيد؛ هرچند شما را به انجام كارهايي دستور دهند كه من آن را از جانب خداوند نياورده باشم و از جمله دستورات دين نباشد.

الف: از اميران خود اطاعت كنيد به هر قيمتي كه باشد

اين مضمون از چند طريق نقل شده است:

1. روايت ابي المقدام:

طبراني در معجم الكبير نقل كرده است كه رسول خدا فرموده از حاكمان خود اطاعت كنيد هر طوري كه باشند:

658 حدثنا عَمْرُو بن إِسْحَاقَ بن زِبْرِيقٍ الْحِمْصِيُّ ثنا أبي ح وَحَدَّثَنَا عُمَارَةُ بن وَثِيمَةَ الْمِصْرِيُّ وَعَبْدُ الرحمن بن مُعَاوِيَةَ الْعُتْبِيُّ قَالا ثنا إِسْحَاقُ بن إبراهيم بن زِبْرِيقٍ الْحِمْصِيُّ ثنا عَمْرُو بن الْحَارِثِ عن عبد اللَّهِ بن سَالِمٍ عَنِ الزُّبَيْدِيِّ حدثني الْفُضَيْلُ بن فَضَالَةَ أن حَبِيبَ بن عُبَيْدٍ حدثه أن الْمِقْدَامَ حَدَّثَهُمْ أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم قال أَطِيعُوا أُمَرَاءَكُمْ مَهْمَا كان فَإِنْ أَمَرُوكُمْ بِشَيْءٍ مِمَّا جِئْتُكُمْ بِهِ فَإِنَّهُمْ يُؤْجَرُونَ عليه وَتُؤْجَرُونَ بِطَاعَتِهِمْ وَإِنْ أَمَرُوكُمْ بِشَيْءٍ مِمَّا لم آتِكُمْ بِهِ فإنه عليهم وَأَنْتُمْ منه بَرَاءٌ ذلك بِأَنَّكُمْ إذا لَقِيتُمُ اللَّهَ قُلْتُمْ رَبَّنَا لا ظُلْمَ فيقول لا ظُلْمَ فَتَقُولُونَ رَبَّنَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رُسُلا فَأَطَعْنَاهُمْ بِإِذْنِكَ وَاسْتَخْلَفْتَ عَلَيْنَا خُلَفَاءَ فَأَطَعْنَاهُمْ بِإِذْنِكَ وَأَمَّرْتَ عَلَيْنَا أُمَرَاءَ فَأَطَعْنَاهُمْ لك فيقول صَدَقْتُمْ هو عليهم وَأَنْتُمْ منه بَرَاءٌ.

رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: اميران و حاكمان خود را اطاعت كنيد هر طوري كه باشند؛ اگر آنان شما را به كارهايي كه من آورده ام دستور دادند، هم آنها پاداش مي برند و هم شما به خاطر اطاعت از آنها. و اگر به كارهاي امر كردند كه من آن را نياورده ام، گناه آن به گردن آنهاست و شما بريء الذمه هستيد. هنگامي كه شما خداوند را ملاقات كنيد مي گوييد: خدايا به ما ظلم نشود؛ ندا مي رسد كه ظلمي در كار نيست. شما مي گوييد: خدايا رسولان را فرستادي ما به اذن شما اطاعت كرديم و براي ما خلفايي گماردي آنان را نيز به اذن تو اطاعت كرديم و بر ما اميراني را امارت دادي پس به خاطر تو آنان را اطاعت كرديم. گفته مي شود: راست گفتيد، گناه آن اعمال به گردن آنها است و شما از آن مبرا هستيد.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 20، ص 278، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

هيثمي در باره سند اين روايت مي نويسد:

رواه الطبراني وفيه إسحاق بن إبراهيم بن زبريق وثقه أبو حاتم وضعفه النسائي وبقية رجاله ثقات.

اين روايت را طبراني نقل كرده كه در آن اسحاق بن ابراهيم وجود دارد، ابو حاتم او را توثيق كرده ولي نسائي تضعيف كرده است و بقيه رجالش موثق هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص 219، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

2. روايت ابو هريره:

ابن حبان روايت ديگري را در كتابش از طريق ابو هريره نقل كرده كه رسول خد در اين روايت نيز دستور به اطاعت مطلق از حاكمان داده است:

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلْمٍ حَدَّثَنَا حَرْمَلَةُ بْنُ يَحْيَي حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ أَخْبَرَنِي عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ أَنَّ بُكَيْرًا حَدَّثَهُ أَنَّ سُهَيْلَ بْنَ ذَكْوَانَ حَدَّثَهُ أَنَّ أَبَاهُ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أَنَّهُ قَالَ آمُرُكُمْ بِثَلاثٍ وَأَنْهَاكُمْ عَنْ ثَلاثٍ آمُرُكُمْ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَتَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَتَفَرَّقُوا وَتُطِيعُوا لِمَنْ وَلاهُ اللَّهُ أَمْرَكُمْ وَأَنْهَاكُمْ عَنْ قِيلَ وَقَالَ وَكَثْرَةِ السُّؤَالِ وَإِِضَاعَةِ الْمَالِ.

به نقل ابو هريره رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: شما را به سه چيز امر مي كنم و از سه چيز نهي مي كنم. دستور مي دهم كه خداوند را عبادت كنيد و به او شرك نكنيد و به ريسمان الهي همگي چنگ بزنيد و پراكنده نشويد. و كسي را كه خداوند ولي شما قرار داده است اطاعت كنيد.....

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج10، ص 423، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

ابو نعيم اصفهاني در كتاب «حلية الأولياء وطبقات الأصفياء»، اين روايت را نقل كرده و در پايان مي گويد: اين روايت، ثابت و مشهور است:

حدثنا أبو عمرو بن حمدان ثنا الحسن بن سفيان ثنا حرملة ثنا ابن وهب أخبرني عمرو بن الحارث أن بكيرا حدثه عن سهيل بن ذكوان أن أبان حدثه عن أبي هريرة عن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال إن الله أمركم بثلاث ونهاكم عن ثلاث أمركم أن تعبدوا الله ولا تشركوا به شيئا وأن تعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا وتسمعوا وتطيعوا لمن ولاه الله عز وجل أمركم... ثابت مشهور من حديث سهيل لم يروه عن بكير إلا عمرو.

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج8، ص329، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

3. عرباض بن سارية:

بيهقي در كتاب «شعب الإيمان»، از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه از حاكمان امر تان اطاعت كنيد هرچند آنها يك عبد حبشي باشد:

7515 أخبرنا أبو محمد عبد الله بن يحيي بن عبد الجبار السكري ببغداد أنا إسماعيل بن محمد الصفار نا عباس بن عبد الله الترقفي نا محمد بن المبارك نا معاوية بن يحيي أبو مطيع نا بجير بن سعد عن خالد بن معدان عن العرباض بن سارية قال وعظنا رسول الله صلي الله عليه وسلم موعظة بليغة ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب قال قائل كأن هذه موعظة مودع فما تأمرنا قال عليكم بالسمع والطاعة لمن ولاه الله أمركم وإن كان عبدا حبشيا ألا وسيري من بقي منكم بعدي اختلافا كثيرا فمن أدرك ذاك منكم فعليه بسنتي وسنة الخلفاء المهديين عضوا عليها بالنواجذ إياكم ومحدثات الأمور فإنها ضلالة...

رسول خدا صلي الله عليه وسلم ما را موعظه بليغ فرمود به گونه اي كه چشمها گريان و دلها از آن ترسان شد. شخصي گفت: اي رسول خدا ! اين موعظه شما موعظه وداع گونه است، چه دستوري مي فرماييد؟ فرمود: بر شما باد كه از كسي كه خداوند او را متولي امر شما كرده است اطاعت كنيد و سخنش را بشنويد هرچند او عبد حبشي باشد.

آگاه باشيد افرادي از شما كه باقي مي مانند بعد از من اختلاف بسياري را مي بينند؛ پس كسي كه اين زمان را درك كنند به سنت من و سنت خلفاي هدايت شده تمسك نمايند....

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 6، ص67، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ.

ابن قيم جوزيه در كتاب «إعلام الموقعين عن رب العالمين»، بعد از نقل روايت در باره سند آن، مي نويسد:

وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ إسْنَادُهُ لَا بَأْسَ بِهِ.

اين روايت، حسن است و سندش مشكلي ندارد.

الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاي751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 4، ص140،تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973.

محمد بن عبد الوهاب در كتاب «مبحث الاجتهاد والخلاف»، نيز اين روايت را حسن دانسته است:

ما رواه الترمذي من حديث العرباض بن سارية قال: وعظنا رسول الله صلي الله عليه وسلم موعظة بليغة، ذرفت منها العيون، ووجلت منها القلوب، فقال قائل: يا رسول الله، كأنها موعظة مودع، فماذا تعهد إلينا ؟ فقال: ' عليكم بالسمع والطاعة، وإن تأمر عليكم عبد حبشي ' الحديث، وهذا حديث حسن، إسناده لا بأس به،

محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، مبحث الاجتهاد والخلاف، ج 1، ص 25، تحقيق: الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض الطبعة: الأولي، طبق برنامه الجامع الكبير

ب: اطاعت از اميران شيطان صفت نيز واجب است

مسلم بن حجاج نيشابوري از رسول خدا روايتي را در كتابش آورده كه حتي در مقابل حكام شيطان صفت نيز بايد مطيع و فرمانبردار بود، هر چند اين حاكمان، شما را بزند و مال و اموال شما را غصب كند:

1847 وحدثني محمد بن سَهْلِ بن عَسْكَرٍ التَّمِيمِيُّ حدثنا يحيي بن حَسَّانَ ح وحدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن الدَّارِمِيُّ أخبرنا يحيي وهو بن حَسَّانَ حدثنا مُعَاوِيَةُ يَعْنِي بن سَلَّامٍ حدثنا زَيْدُ بن سَلَّامٍ عن أبي سَلَّامٍ قال قال حُذَيْفَةُ بن الْيَمَانِ قلت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا كنا بِشَرٍّ فَجَاءَ الله بِخَيْرٍ فَنَحْنُ فيه فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَيْرِ شَرٌّ قال نعم قلت هل وَرَاءَ ذلك الشَّرِّ خَيْرٌ قال نعم قلت فَهَلْ وَرَاءَ ذلك الْخَيْرِ شَرٌّ قال نعم قلت كَيْفَ قال يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ ولا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ في جُثْمَانِ إِنْسٍ قال قلت كَيْفَ أَصْنَعُ يا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَكْتُ ذلك قال تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.

حذيفه بن يمان مي گويد: به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كردم ما در راه شر [و گمراهي جاهليت] بوديم خداوند براي ما خير [و نيكي اسلام ] آورد آيا پشت اين خير، شري به ما مي رسد فرمودند: آري، عرض كردم آيا بعد از آن شر، خيري هم هست؟ فرمودند: آري، عرض كردم چگونه، فرمودند: بعد از من اماماني خواهند بود كه به هدايت رهنمون نمي كنند و به سنت من عمل عمل نمي كنند و در بين آنان مرداني هستند كه قلوبشان قلبهاي شيطان است و جسمشان جسم آدم، عرض كردم وظيفه ما در اين هنگام چيست؟ فرمودند: فرمانبردار و مطيع امير باش و سخنش را بشنو اگرچه تو را بزند و اموالت را بگيرد فرمانبردار و مطيع باش.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1476، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ج: اطاعت از حاكمان ظالم واجب است

در روايت صحيح مسلم آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: از حاكماني كه حقوق مردم را پايمال كند و در حق آنان ظلم روا دارند نيز اطاعت كنيد و سخنان شان را بشنويد:

1846 حدثنا محمد بن الْمُثَنَّي وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قالا حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن سِمَاكِ بن حَرْبٍ عن عَلْقَمَةَ بن وَائِلٍ الْحَضْرَمِيِّ عن أبيه قال سَأَلَ سَلَمَةُ بن يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فقال يا نَبِيَّ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إن قَامَتْ عَلَيْنَا أُمَرَاءُ يَسْأَلُونَا حَقَّهُمْ وَيَمْنَعُونَا حَقَّنَا فما تَأْمُرُنَا فَأَعْرَضَ عنه ثُمَّ سَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عنه ثُمَّ سَأَلَهُ في الثَّانِيَةِ أو في الثَّالِثَةِ فَجَذَبَهُ الْأَشْعَثُ بن قَيْسٍ وقال اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا فَإِنَّمَا عليهم ما حُمِّلُوا وَعَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ

سلمه بن يزيد جعفي مي گويد: از رسول خدا سؤال كردم: اي پيامبر! اگر اميراني بر ما حاكم شدند كه حق خودشان را از ما بگيرند، ولي حقي را كه ما مي خواهيم، به ما ندهند، تكليف ما چيست؟ پيامبر رويش را برگرداند و اعتناء نكرد. باز سؤال كردم و پيامبر اعتنايي نكرد. باز سؤال خود را تكرار كردم، در اين حال اشعث بن قيس او را به طرفي كشيد كه ديگر سخن نگويد. در اين حال رسول خدا فرمود: بشنويد و اطاعت كنيد؛ زيرا وظيفه آنان بر عهده خود آنهاست و شما هم تكليف خودتان را داريد

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1474، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

مضمون اين روايت، در روايت فوق هم آمده است كه فرمود:

تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.

و هردو روايت هم در صحيح مسلم، صحيح ترين كتابهاي اهل سنت آمده است.

د: اطاعت حاكمان اطاعت خدا و معصيت آنها معصيت خداوند است

باتوجه به روايات فوق، كه حتي اطاعت از حاكمان ستمگر و شيطان صفت را براي امت اسلام توصيه مي كند و واجب دانسته است، در برخي روايات ديگر آمده است كه اطاعت از حاكم، اطاعت از خداوند است.

متن روايت را طبراني اين گونه نقل كرده است:

936 حدثنا الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ الْمَعْمَرِيُّ ثنا أَيُّوبَ بن مُحَمَّدٍ الْوَزَّانُ الرَّقِّيُّ ثنا هَارُونُ بن مُعَاوِيَةَ ثنا محمد بن أبي قَيْسٍ عن سُلَيْمَانَ بن حَبِيبٍ الْمُحَارِبِيُّ عن عَامِرِ بن لُدَيْنٍ عن أبي لَيْلَي الأَشْعَرِيِّ قال قال رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم تَمَسَّكُوا بِطَاعَةِ أَئِمَّتِكُمْ وَلا تُخَالِفُوهُمْ فإن طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَإِنَّ مَعْصِيتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ فإن اللَّهَ بَعَثَنِي أَدْعُو إلي سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ خَلَفَنِي في ذلك فَهُوَ مِنِّي وأنا منه.

ابو ليلي اشعري مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: از پيشوايانتان اطاعت كنيد و با آنها مخالفت ننماييد؛ زيرا اطاعت از آنها اطاعت از خداوند است و نافرماني از آنها نافرماني از خداوند است؛ چرا كه خداوند مرا فرستاده تا مردم را به سوي خدا از طريق حكمت و موعظه نيكو فراخوانم؛ پس اگر كسي در اين جهت جانشين من باشد، او از من است و من از او هستم.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج22، ص374، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

با نظر داشت اين نكته كه در اين روايت اطاعت از «ائمه» به صورت مطلق آمده و شامل پيشوايان عادل و ستمگر و شيطان صفت هم مي شود، اين نتيجه به دست مي آيد كه اطاعت از هرگونه پيشوا و حاكم، اطاعت خداوند محسوب مي شود و نافرماني از آنها نافرماني از خداوند است.

دسته هفتم؛ جايگاه حاكم در نظام هستي

دسته ديگر از رواياتي كه در باره حاكم آمده، جايگاه و موقعيت او را در نظام هستي بيان مي كنند:

روايت اول؛ حاكمان سپر بلا هستند:

طبراني در كتاب «المعجم الكبير»، از عمر بن خطاب روايت كرده است:

7515 حدثنا عَمْرُو بن إِسْحَاقَ بن إبراهيم بن زِبْرِيقٍ الْحِمْصِيُّ ثنا محمد بن إِسْمَاعِيلَ بن عَيَّاشٍ حدثني أبي عن ضَمْضَمَ بن زُرْعَةَ عن شُرَيْحِ بن عُبَيْدٍ أخبرني جُبَيْرُ بن نُفَيْرٍ وكَثِيرُ بن مُرَّةَ وعَمْرُو بن الأَسْوَدِ وَالْمِقْدَامُ بن مَعَدِي كَرِبَ وأبو أمامة أَنَّ رَجُلا أتي رَسُولَ اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وَسَلَّمْ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا هذا الأَمْرُ إِلا في قَوْمِكَ قال بَلَي قال فَوَصِّهِمْ بنا فقال لِقُرَيْشٍ إني أُحَذِّرُكُمِ اللَّهَ أَنْ تَشُقُّوا علي أُمَّتِي من بَعْدِي ثُمَّ قال لِلنَّاسِ سَيَكُونُ من بَعْدِي أُمَرَاءُ فَأَدُّوا إِلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ فإن الأَمِيرَ مِثْلُ الْمِجَنِّ يُتَّقَي بِهِ فَإِنْ صَلَحُوا وتقوا (واتقوا) وَأَمَرُوكُمْ بِخَيْرٍ فَلَكُمْ وَلَهُمْ وَإِنْ أَسَاؤُوا وَأَمَرُوكُمْ فَعَلَيْهِمْ وَأَنْتُمْ منهم براءة (براء) وَإِنَّ الأَمْرَ إذا ابْتَغَي الرِّيبَةَ في أَفْسَدَهُمْ.

مردي خدمت رسول خدا صلي الله عليه وسلم آمد و گفت اي رسول خدا ! آيا امر جانشيني و خلافت در ميان قومت هست؟ فرمود: بلي، عرض كرد: پس در باره آنها براي توصيه كن. رسول خدا فرمود: اين امر مال قريش است، همانا من به شما هشدار مي دهم از اين كه بعد از من در ميان امت من اختلاف كنيد.پس از آن براي مردم فرمود: بعد از من به زودي اميراني ميايند؛ از آنان اطاعت كنيد؛ چرا كه امير همانند سپري است كه انسان را نگهميدارد. اگر آنها صالح و با تقوا بودند و شما را به خوبي ها دستور دادند به نفع شما و آنها است. و اگر بد بودند و به شما دستور دادند بر ضرر آنها است و شما گناهي نداريد....

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 8، ص 108، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

روايت دوم؛ حاكم سايه خداوند است او را فحش ندهيد

در روايت ديگر، حاكم از موقعيت ويژه برخوردار است به گونه اي كه او را سايه خداوند دانسته است؛ از اين رو، دشنام دادن و فحش دادن به او جايز نيست.

1. روايت حذيفه:

روايت اول از حذيفه است كه آن را ابو نعيم اصفهاني در كتاب «فضلية العادلين» نقل كرده است:

41 ثنا أحمد بن عبيد الله بن محمود ثنا عبد الله بن وهب الدينوري ثنا عيسي بن يونس الرملي ثنا يحيي بن عيسي عن محمد بن عبد الرحمن بن أبي ليلي عن الحكم بن عيينة عن عبد الرحمن بن أبي ليلي عن حذيفة بن اليمان قال لا تسبوا السلطان فإنه ظل الله في الأرض به يقيم الله الحق ويظهر الدين وبه يرفع الله الظلم ويهلك الفاسقين.

حذيفه بن يمان مي گويد: به حاكم فحش ندهيد؛ چرا كه حاكم سايه خدا در روي زمين است، به واسطه حاكم خداوند حق را برپا مي دارد، دين را ظاهر مي سازد، ظلم را برطرف و فاسقان را هلاك مي گرداند.

الأصبهاني، أبو نعيم (متوفاي430 هـ)، فضيلة العادلين، ج1، ص156، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

2. روايت ابو عبيده جراح:

اين روايت در كتاب «السنة» ابن ابي عاصم با اين سند روايت كرده است:

1013 ثنا عبدالله بن شبيب ثنا أبو بكر بن أبي شيبة ثنا ابن أبي فديك أن موسي ابن يعقوب أخبره عن عبد الأعلي بن موسي بن عبدالله بن قيس بن مخرمة أن إسماعيل بن رافع يحدثه عن بن أسلم عن أبيه قال قال لي أبو عبيدة أشهد لسمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لا تسبوا السلطان فإنه ظل الله في الأرض.

ابو عبيده جراح مي گويد: شهادت مي دهم كه از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه فرمود: به حاكم فحش ندهيد؛ چرا كه حاكم سايه خداوند در روي زمين است.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج2، ص487، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ.

قضاعي در كتاب «مسند الشهاب»، و بيهقي در كتب «شعب الايمان» نيز روايت ابو عبيده جراح را آورده اند با اين تفاوت كه قضاعي آن را با عبارت «فانه فيء الله في ارضه» آورده است:

922 أخبرنا هبة الله بن إبراهيم الخولاني أبنا يوسف بن أحمد الصندلاني ثنا محمد بن عمرو العقيلي ثنا محمد بن زكريا البلخي ثنا محمد بن الحسين بن جعفر السمناني ثنا أبو بكر بن أبي شيبة ثنا بن أبي فديك عن موسي بن يعقوب الزمعي عن عبد الأعلي بن عبد الله بن قيس أن إسماعيل مولي المزنيين أخبره أن زيد بن أسلم أخبره عن أبيه أنه خرج مع عمر بن الخطاب رضي الله عنه إلي الشام قال فسمعت أبا عبيدة بن الجراح يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لا تسبوا السلطان فإنه فيء الله في أرضه.

القضاعي، محمد بن سلامة بن جعفر أبو عبد الله (متوفاي454هـ)، مسند الشهاب، ج2، ص79، تحقيق: حمدي بن عبد المجيد السلفي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1407 - 1986

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج6، ص17، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ.

3. روايت انس:

بيهقي در كتاب «شعب الإيمان » و «سنن»، از انس بن مالك نقل كرده است:

7375 أخبرنا أبو محمد عبد الله بن يحيي السكري ببغداد أنا إسماعيل الصفار نا عباس بن عبد الله الترقفي نا سعيد بن عبد الله الدمشقي نا الربيع بن صبيح عن الحسن عن أنس بن مالك عن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال إذا مررت ببلدة ليس فيها سلطان فلا تدخلها إنما السلطان ظل الله ورمحه في الأرض.

انس بن مالك مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: وقتي به يك شهري رفتي كه حاكم نداشت، وارد آن نشويد؛ زيرا حاكم سايه خدا و نيزه خدا در زمين است.

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج6، ص18، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ.

سنن البيهقي الكبري، ج 8، ص 162

حال اين روايات به صورت مطلق حاكم را سايه خداوند شمرده است اما در روايت ديگر كه از خليفه اول نقل شده، حاكم عادل را سايه خدا به حساب آورده است:

سمعت أبا بكر وهو علي المنبر يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول الوالي العادل المتواضع ظل الله ورمحه في الأرض فمن نصحه في نفسه وفي عباد الله حشره الله في وفده يوم لا ظل إلا ظله...

الأصبهاني، أبو نعيم (متوفاي430 هـ)، فضيلة العادلين، ج1، ص124، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

روايت سوم؛ خداوند، گرامي دارنده حاكم را در قيامت مورد اكرام قرار مي دهد:

در برخي از روايات ديگر، پاداش شخصي كه حاكمي را گرامي مي دارد و يا در اين دنيا به وي اهانت مي كنند بيان شده است.

احمد بن حنبل روايت را اينگونه نقل كرده است:

20450 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا محمد بن بَكْرٍ ثنا حُمَيْدُ بن مِهْرَانَ ثنا سَعْدُ بن أَوْسٍ عن زِيَادِ بن كُسَيْبٍ الْعَدَوِيِّ عن أبي بَكْرَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول من أَكْرَمَ سُلْطَانَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَي في الدُّنْيَا أَكْرَمَهُ الله يوم الْقِيَامَةِ وَمَنْ أَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَي في الدُّنْيَا أَهَانَهُ الله يوم الْقِيَامَةِ.

ابي بكره مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه مي فرمود: كسي كه حاكم خداوند را در اين دنيا گرامي كند، خداوند او را در روز قيامت گرامي مي دارد؛ اما كسي كه به اين حاكم الهي اهانت كند، خداوند او را در قيامت خوار مي سازد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص42، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

هيثمي بعد از نقل روايت، روايت احمد بن حنبل را معتبر دانسته است:

عن أبي بكرة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من اكرم سلطان الله تبارك وتعالي في الدنيا اكرمه الله يوم القيامة ومن اهان سلطان الله عز وجل في الدينا اهانه الله يوم القيامة قلت روي الترمذي منه من اهان دون من اكرم رواه أحمد والطبراني باختصار وزاد في اوله الامام ظل الله في الأرض ورجال أحمد ثقات.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج5، ص215، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

ترمذي نيز روايت ابي بكره را اين گونه نقل كرده است:

2224 حدثنا بُنْدَارٌ حدثنا أبو دَاوُدَ حدثنا حُمَيْدُ بن مِهْرَانَ عن سَعْدِ بن أَوْسٍ عن زِيَادِ بن كُسَيْبٍ الْعَدَوِيِّ قال كنت مع أبي بَكْرَةَ تَحْتَ مِنْبَرِ بن عَامِرٍ وهو يَخْطُبُ وَعَلَيْهِ ثِيَابٌ رِقَاقٌ فقال أبو بِلَالٍ انْظُرُوا إلي أَمِيرِنَا يَلْبَسُ ثِيَابَ الْفُسَّاقِ فقال أبو بَكْرَةَ اسْكُتْ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول من أَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ في الأرض أَهَانَهُ الله قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ.

زياد بن كسيب مي گويد: من با ابو بكره زير منبر ابن عامر بودم در حال خطبه خواندن پيراهن نازك پوشيده بود. ابو بلال گفت: به امير ما نگاه كنيد كه لباس فاسقان را پوشيده است. ابو بكره گفت: ساكت باش، از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه فرمود: كسي كه به حاكم الهي در روي زمين اهانت كند، خداوند او را خوار مي سازد. ابو عيسي ميگويد: اين روايت حسن است.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص502، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

الباني اين روايت را صحيح دانسته است:

3695 - [ 35 ] (صحيح)

وعن زياد بن كسيب العدوي قال: كنت مع أبي بكرة تحت منبر ابن عامر وهو يخطب وعليه ثياب رقاق فقال أبو بلال: انظروا إلي أميرنا يلبس ثياب الفساق....

مشكاة المصابيح - (ج 2 / ص 341)

و در كتاب «ظلال الجنة» روايت ابي بكره را «حسن» مي داند:

1024 - (حسن)

حدثنا المقدمي ثنا مسلم بن سعيد الخولاني ثنا حميد بن مهران عن سعيد بن أوس عن زياد بن كسيب عن أبي بكرة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول: السلطان ظل الله في الأرض فمن أكرمه أكرم الله ومن أهانه أهانه الله.

ظلال الجنة - (ج 2 / ص 224)

دسته هشتم: آثار وضعي مخالفت با حاكم در دنيا و آخرت

حال اگر كسي با حاكم زمانش مخالفت كرد و عليه او خروج نمود، در اين دنيا آثار وضعي نيز در پي دارد. دسته اي از روايات باب، اين آثار را بيان مي كنند.

1. خداوند خروج گنندگان بر حاكم را در دنيا ذليل مي كند:

طبق روايات اهل سنت يكي از آثار خروج بر حاكم اين است كه فرد خروج كننده قبل از اين كه از دنيا برود، خداوند او را ذليل و خوار مي كند.

روايت حذيفه:

عبد الرزاق صنعاني در كتاب «المصنف»، از حذيفه نقل كرده است:

20715 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن أبي إسحاق عن زيد بن أثيع عن حذيفة قال ما مشي قوم إلي سلطان الله في الأرض ليذلوه إلا أذلهم الله قبل أن يموتوا.

حذيفه مي گويد: هيچ گروهي در اين زمين عليه حاكم الهي به قصد ذلت او قيام نكرد، مگر اين كه خداوند او را قبل از اين كه بميرد، ذليل ساخت.

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج11، ص344، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية 1403

روايت حذيفه در جاي ديگر با اين سند نقل شده است:

129 حدثنا عبدالرحمن بن عثمان قال حدثنا أحمد بن ثابت قال حدثنا الأعناقي قال حدثنا نصر بن مرزوق قال حدثنا علي بن معبد قال حدثنا عيسي بن يونس عن مجالد عن أبي السفر قال حدثني رجل من بني عبس عن حذيفة قال ما مشي قوما شبرا إلي السلطان ليذلوه إلا أذلهم الله.

هيچ گروهي به اندازه يك وجب براي ذليل كردن حاكم قدم بر نداشت مگر اين كه خداوند او را ذليل ساخت.

المقرئ الداني، أبو عمرو عثمان بن سعيد (متوفاي444هـ)، السنن الواردة في الفتن وغوائلها والساعة وأشراطها، ج 2، ص 387، تحقيق: د. ضاء الله بن محمد إدريس المباركفوري، دار النشر: دار العاصمة - الرياض، الطبعة: الأولي 1416

سيوطي و متقي هندي روايت را با اين عبارت آورده اند:

مَا مِنْ قَوْمٍ سَعَوْا إِلَي السُّلْطَانِ لِيُذِلُّوهُ إِلاَّ أَذَلَّهُمُ اللَّهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج6، ص392، طبق برنامه الجامع الكبير.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج6، ص26، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

تصحيح سند اين روايت از سوي هيثمي:

هيثمي از علماي رجال اهل سنت روايت حذيفه را پس از نقل متن، روايت را تصحيح كرده است:

وعن حذيفة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال ما من قوم مشوا إلي سلطان الله ليذلوه إلا اذلهم الله قبل يوم القيامة. رواه البزار ورجاله رجال الصحيح خلا كثير بن أبي كثير التيمي وهو ثقة.

اين روايت را بزار روايت كرده و رجال سندش رجال صحيح بخاري است جز كثير بن ابي كثير كه وي نيز ثقه است.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص216، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

2. خروج گنندگان بر امام، بدون سؤال وارد دوزخ مي شوند:

روايت ديگري در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است كه اگر كسي بر امام زمان و حاكم وقتش خروج كند و پرچم مخالفت را بلند كند، بدون سؤال وارد آتش خواهند شد.

احمد بن حنبل در مسند آورده است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِي ثنا أبو عبد الرحمن ثنا حَيْوَةُ قال أخبرني أبو هَانِئٍ أَنَّ أَبَا عَلِيٍّ عَمْرَو بن مَالِكٍ الجبني حدثه فَضَالَّةُ بن عُبَيْدٍ عن رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم انه قال ثَلاَثَةٌ لاَ تَسْأَلْ عَنْهُمْ رَجُلٌ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ وَعَصَي أمامه وَمَاتَ عَاصِياً وَأَمَةٌ أو عَبْدٌ أَبَقَ فَمَاتَ وَامْرَأَةٌ غَابَ عنها زَوْجُهَا قد كَفَاهَا مُؤْنَةَ الدُّنْيَا فَتَبَرَّجَتْ بَعْدَهُ فَلاَ تَسْأَلْ عَنْهُمْ.

رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: سه شخص هستند كه مورد سؤال قرار نمي گيرند:

شخصي كه از جماعت جدا شود و از امامش سر پيچي كند و در اين حال از دنيا رود. كنيز يا برده اي فرار كنند و در اين حال بميرد. و زني كه....

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص19، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

بخاري نيز اين روايت را در كتاب «الادب المفرد» آورده است:

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، الأدب المفرد، ج1، ص207، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، ناشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ ـ 1989م.

مناوي تك تك جملات روايت را معنا كرده و معناي جملات مورد استشهاد ما اين است:

(ثلاثة لا تسأل عنهم) أي فإنهم من الهالكين (رجل فارق) بقلبه ولسانه واعتقاده أو ببدنه (الجماعة) المعهودين وهم جماعة المسلمين (وعصي امامه) إما بنحو بدعة كالخوارج أو بنحو بغي أو حرابة أوصيال (ومات عاصيا) فميتته ميتة جاهلية... ورجاله ثقات.

(ثلاثة لا تسأل عنهم)؛ يعني آنها از جمله هلاك شده ها هستند. (رجل فارق)؛ يعني شخصي كه با دل و زبان، اعتقاد و عملا از جماعت جدا شود. (الجماعة)؛ مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است. (وعصي امامه)؛ امامش را عصيان كند، يا از طريق بدعت همانند خوارج يا از راه سركشي، يا از راه جنگ (ومات عاصيا)؛ يعني مردن او همانند مردن جاهلي است.

در پايان مي گويد: راوايان روايت موثق هستند.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج1، ص477، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.

حاكم نيشابوري نيز در «المستدرك علي الصحيحين»، روايت را نقل كرده و در پايان به صحت سند آن تصريح كرده است:

411 أخبرنا أبو محمد عبد الله بن إسحاق بن إبراهيم الفاكهي بمكة ثنا أبو يحيي عبد الله بن أحمد بن زكريا بن أبي ميسرة ثنا عبد الله بن يزيد المقرئ ثنا حيوة أخبرني أبو هانئ أن أبا علي الجنبي عمرو بن مالك حدثه عن فضالة بن عبيد عن رسول الله صلي الله عليه وسلم أنه قال ثلاثة لا تسأل عنهم رجل فارق الجماعة وعصي إمامه فمات عاصيا.. هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين فقد احتجا بجميع رواته ولم يخرجاه ولا أعرف له علة.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص206، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990

غزالي در كتاب «إحياء علوم الدين»، تصحيح حاكم را نقل كرده و در رد آن چيزي ياد آور نشده است:

حديث فضالة بن عبيد ثلاثة لا يسأل عنهم رجل فارق الجماعة وعصي إمامه ومات عاصيا الحديث أخرجه الطبراني وصححه.

الغزالي، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاي505هـ، إحياء علوم الدين، ج2، ص221، ناشر: دار االمعرفة - بيروت.

هيثمي نيز رجال اين روايت را موثق مي داند:

وعن فضالة بن عبيد عن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ثلاثة لا يسأل عنهم رجل فارق الجماعة وعصي امامه ومات عاصيا... عنهم رواه الطبراني ورجاله ثقات.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج5، ص221، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ

3. خروج گنندگان بر حاكم نزد خدا در قيامت ارزشي ندارند

در روايت ديگر، آمده است هنگامي كه مردم مي خواستند عليه عثمان قيام كنند و بر او هجوم ببرند؛ حذيفه گفت:

كساني كه مي خواهند حاكم و خليفه اي را ذليل كنند، در روز قيامت هيچگونه ازرش و جايگاهي در نزد خداوند ندارند:

وعن المجالد بن سعيد عن أبي السفر عن رجل من قيس عيلان قال لماخرج الناس إلي عثمان رض أخذنا نتجهز فقال لنا حذيفه ما تريدون قلنا نريد أن نخرج مع الناس قال إن أول من يذل السلطان لا يقوم له يوم القيامة عند الله وزن وما مشي قوم ولا ساروا مسيرا ليذلوا سلطانا ألا أذلهم الله فما خرج منا رجل.

مردي از قبيله قيس عيلان گفت: وقتي مردم مي خواستند عليه عثمان خروج كنند، حذيفه گفت: مي خواهيد چه كار كنيد؟ گفتيم: مي خواهم همراه مردم خروج كنيم. گفت: نخستين كسي كه حاكم را ذليل كند، در روز قيامت براي او هيچ ارزش نخواهد بود و هر گروهي كه بخواهد حاكم را ذليل كند، خداوند او را ذليل كند؛ پس از اين سخن هيچ فردي از قبيله ما بيرون نرفت.

المالقي الأندلسي، محمد بن يحيي بن أبي بكر (متوفاي741هـ)، التمهيد والبيان في مقتل الشهيد عثمان، ج1، ص344، تحقيق: د. محمود يوسف زايد، ناشر: دار الثقافة - الدوحة - قطر، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

دسته نهم؛ همراهي شيطان با مخالفان حاكم و جماعت

دسته اي ديگري از اين روايات بيانگر اين مطلب است كه اگر كسي از جماعت خارج شد و با حاكم زمانش به مخالفت پرداخت، قطعا پيرو شيطان است و شيطان همراه هميشگي اوست.

اين مطلب در دو روايت آمده است:

روايت اول:

اين روايت را طبراني در «المعجم الكبير»، با سند ذيل نقل كرده است:

368 حدثنا الْقَاسِمُ بن زَكَرِيَّا وَمُحَمَّدُ بن دَاوُدَ التَّوَّزِيُّ قَالا ثنا محمد بن سَعِيدٍ الْجَوْهَرِيُّ ثنا أبو مُعَاوِيَةَ عن يَزِيدَ بن مُرْدَانِيَّةَ عن زِيَادِ بن عِلاقَةَ عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم يقول يَدُ اللَّهِ علي الْجَمَاعَةِ وَالشَّيْطَانُ مع من خَالَفَ الْجَمَاعَةَ يَرْكُضُ.

عرفجه مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: دست خدا همراه جماعت است و شيطان همراه كسي است كه با جماعت مخالفت كند.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 17، ص145، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

هيثمي راويان اين روايت را موثق مي داند:

وعن عرفجة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يد الله مع الجماعة والشيطان مع من خالف يركض رواه الطبراني ورجاله ثقات.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص 221، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

مناوي نيز در كتاب «فيض القدير شرح الجامع الصغير»، مي نويسد:

ورواه الطبراني بلفظ يد الله مع الجماعة والشيطان مع من خالف يركض ورجاله كما قال الهيثمي ثقات.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6، ص460، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولي، 1356هـ.

روايت دوم:

در روايت ديگر كه از عمر بن خطاب نقل شده آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده است: بايد همراه جماعت باشيد و از آن جدا نشويد؛ چرا كه اگر كسي جدا شد و تنها ماند، شيطان همراه اوست.

احمد بن حنبل مي نويسد:

114 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا علي بن إِسْحَاقَ أَنْبَأَنَا عبد اللَّهِ يعني بن الْمُبَارَكِ أَنْبَأَنَا محمد بن سُوقَةَ عن عبد اللَّهِ بن دِينَارٍ عَنِ بن عُمَرَ أَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه خَطَبَ بِالْجَابِيَةِ فقال قام فِينَا رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مقامي فِيكُمْ فقال اسْتَوْصُوا بأصحابي خَيْراً... فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ بَحْبَحَةَ الْجَنَّةِ فَلْيَلْزَمِ الْجَمَاعَةَ فإن الشَّيْطَانَ مع الْوَاحِدِ وهو مِنَ الإثنين أَبْعَدُ...

عمر بن خطاب در جابيه خطبه خواند و گفت: رسول خدا در ميان ما همانجايي كه من ايستاده ام فرمود: در باره اصحاب من به خير توصيه كنيد.... پس هر كسي از ميان شما بخواهد وارد بهشت شود، بايد از جماعت جدا نشود؛ زيرا شيطان با يك نفر است و شيطان از دو نفر دور است.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص18، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

ترمذي بعد از نقل روايت مي نويسد:

قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ من هذا الْوَجْهِ وقد رَوَاهُ بن الْمُبَارَكِ عن مُحَمَّدِ بن سُوقَةَ وقد رُوِيَ هذا الْحَدِيثُ من غَيْرِ وَجْهٍ عن عُمَرَ عن النبي صلي الله عليه وسلم.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4، ص 465، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

حاكم در «المستدرك علي الصحيحين»، بعد از نقل روايت از طريق عبد الله بن دينار از عمر بن خطاب مي نويسد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين فإني لا أعلم خلافا بين أصحاب عبد الله بن المبارك في إقامة هذا الإسناد عنه ولم يخرجاه.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص197، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990

دسته دهم؛ كشتن شورشگران، حكم نهائي

با توجه به رواياتي كه بيان شد، روشن است كه خروج بر عليه حاكم به هيچ عنوان جايز نيست و هيچگونه توجيه شرعي ندارد حتي اگر اين حاكم معصيت خداوند را هم انجام دهد.

حال سؤال اين است كه اگر شخصي بر عليه حاكم شوريد و از فرمان او اطاعت نكرد، آيا از نظر روايات كدام حكم جزائي براي او در نظر گرفته شده است يانه؟

در پاره اي از روايات صحيح، حكم نهايي را براي خروج كنندگان عليه حاكم كشتن آنها بيان كرده است:

روايت اول

مسلم نيشابوري در صحيح خود روايتي را آورده است كه اگر كسي اراده تفرقه را داشته باشد در هر جايگاهي كه باشد قتلش جايز؛ بلكه واجب است:

1852 حدثني أبو بَكْرِ بن نَافِعٍ وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قال بن نَافِعٍ حدثنا غُنْدَرٌ وقال بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن زِيَادِ بن عِلَاقَةَ قال سمعت عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول إنه سَتَكُونُ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُفَرِّقَ أَمْرَ هذه الْأُمَّةِ وَهِيَ جَمِيعٌ فَاضْرِبُوهُ بِالسَّيْفِ كَائِنًا من كان.

عرفجه گفته است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم مي فرمود: در آينده اتفاقاتي خواهد افتاد؛ پس كسي كه در امور اين امت قصد تفرقه داشته باشد در حالي كه امت بر آن اجتماع دارند، او را با شمشير گردن بزنيد، حال اين شخص هر كسي كه مي خواهد باشد.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1479، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

روايت دوم:

از طريق ديگر روايت عرفجه به اين عبارت نقل شده است:

1852 وحدثني عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ حدثنا يُونُسُ بن أبي يَعْفُورٍ عن أبيه عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول من أَتَاكُمْ وَأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علي رَجُلٍ وَاحِدٍ يُرِيدُ أَنْ يَشُقَّ عَصَاكُمْ أو يُفَرِّقَ جَمَاعَتَكُمْ فَاقْتُلُوهُ.

عرفجه مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمودند: هر كس به سوي شما آيد در حالي كه همه شما بر يك شخص اتفاق نظر داريد و او بخواهد در بين شما جدايي بياندازد و جماعت شما را پراكنده شود، پس او را بكشيد.

صحيح مسلم، ج 3، ص1480.

روايت سوم:

طبري و برخي ديگر روايتي را از عبد الله بن عمير اشجعي نقل كرده است كه آن را در زمان شورش عليه عثمان در مسجد بيان كرده است:

عن شعيب عن سيف عن يحيي بن مسلم عن واقد بن عبدالله عن عبدالله بن عمير الأشجعي قال قام في المسجد في الفتنة فقال أيها الناس اسكتوا فإني سمعت رسول الله يقول من خرج وعلي الناس إمام والله ما قال عادل ليشق عصاهم ويفرق جماعتهم فاقتلوه كائنا من كان.

عبد الله بن عمير اشجعي در زمان فتنه (محاصره عثمان) در مسجد ايستاد و گفت: اي مردم ساكت باشيد، من از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه مي گفت: هر كسي خروج كند در حالي كه مردم پيشوايي دارد (و به خدا سوگند كه رسول خدا امام عادل هم نگفت)، تا جماعت شان را پراكنده كند، او را بكشيد اين شخص هر شخصي كه مي خواهد باشد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج2، ص644، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

اين روايت در كتابهاي ذيل نيز نقل شده است:

الأسدي، سيف بن عمر الضبي (متوفاي200هـ)، الفتنة ووقعة الجمل، ج1، ص47، تحقيق: أحمد راتب عرموش، دار النشر: دار النفائس - بيروت، الطبعة: الأولي 1391

المالقي الأندلسي، محمد بن يحيي بن أبي بكر (متوفاي741هـ)، التمهيد والبيان في مقتل الشهيد عثمان، ج1، ص75، تحقيق: د. محمود يوسف زايد، ناشر: دار الثقافة - الدوحة - قطر، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

روايت چهارم:

در روايت ديگر آمده است كه اگر كسي بخواهد در مقابل امامي كه مردم با او بيعت شده است، قيام كند، بايد گردن او را زد.

اين روايت در سنن ابو داود با سند صحيح نقل شده است:

4248 حدثنا مُسَدَّدٌ ثنا عِيسَي بن يُونُسَ ثنا الْأَعْمَشُ عن زَيْدِ بن وَهْبٍ عن عبد الرحمن بن عبد رَبِّ الْكَعْبَةِ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم قال من بَايَعَ إِمَامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ يَدِهِ وَثَمَرَةَ قَلْبِهِ فَلْيُطِعْهُ ما اسْتَطَاعَ فَإِنْ جاء آخَرُ يُنَازِعُهُ فَاضْرِبُوا رَقَبَةَ الْآخَرِ قلت أنت سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ وَوَعَاهُ قَلْبِي....

رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كسي كه با امامي بيعت كند و با او دست بيعت بدهد، و تا پاي جان بر سر اين بيعت بايستد، بايد تا اندازده توانش از او اطاعت كند؛ پس اگر شخص ديگري بيايد و در امر امامت با او منازعه كند، گردن او را بزنيد. عبد الرحمن بن عبد مي گويد: از عبد الله بن عمرو سؤال كردم آيا اين سخن را از رسول خدا شنيدي؟ گفت: به گوشهاي خودم شنيدم و با قلب خود حفظ كردم....

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص96، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

نسائي اين روايت را با تفصيل بيشتري با همين سند نقل كرده است:

7814 أخبرنا هناد بن السري عن أبي معاوية عن الأعمش عن زيد بن وهب عن عبد الرحمن بن عبد رب الكعب قال انتهيت إلي عبد الله بن عمرو وهو جالس في ظل الكعبة والناس عليه مجتمعون... ومن بايع إماما فأعطاه صفقة يده وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فإن جاء أحد ينازعه فاضربوا رقبة الآخر....

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، السنن الكبري، ج4، ص431، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991.

و الباني اين روايت را صحيح مي داند:

تحقيق الألباني:

صحيح، ابن ماجة (3956 )، الصحيحة (241)

صحيح وضعيف سنن النسائي - (ج 9 / ص 263)

نتيجه:

باتوجه به روايات صحيحي كه تا اين قسمت بيان شد، روشن مي شود:

خروج بر حاكم نه تنها حرام بلكه موجب خروج از ملت اسلام و در حقيقت ارتداد مي شود و در قيامت نيز بدون دستاويز و حجت خواهد بود.

خروج عليه حاكم آنقدر عواقب سوء را در پي دارد كه حتي ابوذر صحابي راستين رسول خدا صلي الله عليه وآله را وادار مي سازد كه چشم از بدعت عثمان بپوشد و با بدعت او همراه و هم نوا شود.

همان ابوذري كه سابقه اش در اسلام درخشانتر از آفتاب است، اگر سخن از خروج و مخالفت بزند، شكي در ارتدادش باقي نخواهند ماند و همه افتخاراتش از بين مي رفت.

البته از نظر شيعه اين مطلب كاملا دروغ و بدور از شأن جناب ابوذر است.

و طبق روايات دسته دهم، خروج بر حاكم گناه نابخشودني است و براي خروج كنندگان، جز كشتن، تعزير و عقوبت ديگري همانند زندان شدن و غيره در نظر گرفته نشده است و تنها اولين و آخرين راه چاره، بريدن رگ حيات اوست.

از منظر همين روايات است كه اهل سنت، قيام امام حسين عليه السلام عليه يزيد و كشتن آن حضرت را به دست اين جرثومه فساد و تباهي، توجيه مي كنند.

بخش دوم: ديدگاه برخي از پيامبران و صحابه در باره خروج بر حاكم

بعد از اين كه روايات اهل سنت را در باره حرمت خروج بر عليه حاكم دانستيم در اين قسمت نظر برخي از پيامبران الهي و صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله را نيز از كتابهاي آنها جستجو مي كنيم.

1. زكرياي نبي (ع): اسقاط حاكمي كه خدا به وي مهلت داده است ممكن نيست

سيوطي يكي از مفسران به نام اهل سنت در كتاب «الدر المنثور»، روايتي را از ترمذي نقل كرده است كه طبق اين روايت، قوم زكرياي پيامبر عليه السلام از دست پادشاه ظالم به ستوه آمده بودند. براي قيام در مقابل اين ظالم نزد حضرت زكريا آمدند و نظر حضرت را در اين باره جويا شدند. حضرت زكريا آنها را از اين كار منع كرد.

متن روايت به نقل سيوطي اين است:

وأخرج الحكيم الترمذي في نوادر الأصول عن يونس بن عبيد قال: بلغنا أنه كان رجل يجور علي مملكته ويعدي عليهم فائتمروا بقتله فقالوا: نبي الله زكريا بين أظهرنا فلو أتيناه فأتوا منزله...

قالوا: إن هذا الملك يجور علينا ويظلمنا وقد ائتمرنا لقتاله

قال: أي قوم لا تفعلوا فإن إزالة جبل من أصله أهون من إزالة ملك مؤجل والله أعلم

ترمذي در كتاب «نوادر الاصول» از يونيس بن عبيد نقل كرده كه مردي بر كشور خودش حكومت مي كرد و بر افراد آنجا ظلم مي كرد و مردم نقشه قتل او را كشيدند. با خود گفتند: پيامبر خدا زكريا در ميان ما است نزد او برويم. آنها به منزل حضرت آمدند....

گفتند: اين پادشاه بر ما ستم و ظلم مي كند و ما نقشه كشيده ايم تا با او بجنگيم، نظر شما چيست؟ حضرت فرمود: اي قوم! اين كار را نكنيد؛ چرا كه كندن كوه از جايش ساده تر از پايين كشيدن پادشاهي كه خداوند او را مهلت داده و خداوند عالم تر است.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج5، ص493، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993.

2. حضرت علي (ع): اسقاط حاكمي كه خدا به وي مهلت داده است ممكن نيست

اين سخن زكرياي پيامبر در منابع اهل سنت، از زبان حضرت علي عليه السلام نيز نقل شده است.

ابن ابي شيبه با سند خود كلام اميرمؤمنان عليه السلام را اين گونه آورده است:

37245 حدثنا أبو أُسَامَةَ عن عبد اللهِ بن مُحَمَّدِ بن عمرو بن عَلِيٍّ قال حدثني أبي قال قال عَلِيٌّ وَاَلَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لإزالة الْجِبَالِ من مَكَانِهَا أَهْوَنُ من إزَالَةِ مِلْكٍ مُؤَجَّلٍ فإذا اخْتَلَفُوا بَيْنَهُمْ فَوَاَلَّذِي نَفْسِي بيده لو كَادَتْهُمْ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.

ابو اسامه از عبد الله بن محمد بن عمر بن علي روايت كرده است كه پدرم برايم روايت كرد كه علي عليه السلام فرمودند: قسم به كسي كه دانه را شكافت و موجودات را خلق كرد، كندن كوهها از مكانشان ساده تر از اين است كه حاكمي كه هنوز خدا او را مهلت داده است، بر كنار كرد.

پس زماني كه در ميان شان اختلاف كنند، سوگند به آن خدايي كه جانم در دست اوست نزديك است كفتارها بر آنها غالب شوند.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص462، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

شبيه سخن علي السلام از مقدم بن داود نيز در باره ملوك بني عباس روايت شده است:

حدثنا الوليد قال: حدثني أبو عمرو صدقة بن عمرو الجمحي عن رجل من ذي يمن من ذي عصيان أنه قال له مقدم ابن داود بن علي بمكة: يا أبا عمرو والله لإزالة جبل من مكانه أهون من إزالة ملك مؤجل من ملك بني العباس.

الفسوي، أبو يوسف يعقوب بن سفيان (متوفاي277هـ)، المعرفة والتاريخ، ج1، ص294، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1999م.

2. عمر بن خطاب:

عمر بن خطاب خليفه دوم اهل سنت نيز در باره عدم خروج بر حاكم سخناني بسيار جالبي دارد كه يكي از آن، هر خواننده اي را به تعجب وا مي دارد.

الف: حتي اگر حاكم دينت را نقص كرد، صبر كن و خروج نكن

ابن ابي شيبه با سند صحيح از عمر بن خطاب نقل كرده است كه امير هر كسي كه باشد اطاعت از او واجب است؛ حتي اگر حقوق زيردستانش را ضايع كند و حتي اگر در دينش نقص وارد كند و يا كاري كند كه باعث تخريب دين شود، نبايد بر عليه او شورش كرد:

33711 حدثنا وكيع قال ثنا سفيان عن إبراهيم بن عبد الأعلي عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: قَالَ لِي عُمَرُ: يَا أَبَا أُمَيَّةَ، إنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي أَنْ لَا أَلْقَاكَ بَعْدَ عَامِي هَذَا، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ أُمِّرَ عَلَيْكَ عَبْدٌ حَبَشِيٌّ مُجَدَّعٌ، إنْ ضَرَبَكَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ حَرَمَكَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَرَادَ أَمْرًا يَنْتَقِصُ دِينَكَ، فَقُلْ: سَمْعٌ وَطَاعَةٌ، دَمِي دُونَ دِينِي، فَلَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ.

سويد بن غفله مي گويد عمر به من گفت: اي ابو اميه! من نمي دانم كه بعد از اين سال نيز تو را ملاقات مي كنم يا نه، پس گوش كن و اطاعت كن، اگر عبد حبشي گوش بريده اي بر تو امير و حاكم شد فرمانبردار و مطيع او باش و اگر تو را زد شكيبا باش و اگر تو را [از حقت ] محروم كرد شكيبا باش و اگر خواست كاري كني كه با انجام آن در دين تو نقصي وارد شود، بگو: «چشم و اطاعت كن، خونم را حفظ مي كنم نه دينم را » و از جماعت جدا نشو.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص544.، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

اين روايت با همين سند در كتابهاي ذيل با تعبير «وَإِنْ أَرَادَ أَمْرًا يَنْتَقِصُ دِينَكَ» آمده است:

الخرساني، ابوأحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاي251هـ) الأموال، ج1، ص 34، طبق برنامه الجامع الكبير.

(ابن أبي زمنين)، أبو عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاي399 هـ)، رياض الجنة بتخريج أصول السنة الأندلسي، ج1، ص280، تحقيق: عبد الله بن محمد عبد الرحيم بن حسين البخاري، دار النشر: مكتبة الغرباء الأثرية - المدينة المنورة / السعودية، الطبعة: الأولي، 1415 هـ

الداني، أبو عمرو عثمان بن سعيد المقرئ (متوفاي444هـ)، السنن الواردة في الفتن وغوائلها والساعة وأشراطها، ج2، ص280، تحقيق: د. ضاء الله بن محمد إدريس المباركفوري، دار النشر: دار العاصمة - الرياض، الطبعة: الأولي 1416

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبري، ج8، ص159، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج13، ص 468، طبق برنامه الجامع الكبير.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج2، ص 577، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج5، ص309، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

تصريح به صحت سند روايت:

ابو بكر خلال در كتاب «السنة»، روايت را نقل كرده و در پايان سند روايت را نيز تصحيح كرده است:

54 أخبرنا محمد قال أنبأ وكيع عن سفيان عن إبراهيم بن عبد الأعلي عن سويد بن غفلة قال قال لي عمر يا أبا أمية إني لا أدري لعلي لا ألقاك بعد عامي هذا فإن أمر عليك عبد حبشي مجدع فاسمع له وأطع وإن ضربك فاصبر وإن حرمك فاصبر وإن أراد أمرا ينقص دينك فقل سمعا وطاعة دمي دون ديني ولا تفارق الجماعة إسناد هذا الأثر عن عمر رضي الله عنه، صحيح.

سند اين روايت از عمر، صحيح است.

الخلال، أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد (متوفاي311 هـ )، السنة، ج1، ص111، تحقيق: د.عطية الزهراني، دار النشر: دار الراية - الرياض، الطبعة: الأولي،1410هـ - 1989م

تغيير عبارت در نقل هاي ديگر:

ابوبكر آجري، وقتي ديده است كه عبارت روايت، برضرر خليفه و يك سخن زشتي است كه نبايد از وي صادر شود، دست به تحريف آن زده وعبارت «ينتقص دينك» را به «منقصة في دنياك» تغيير داده است:

وإن دعاك إلي أمر منقصة في دنياك.

اما متوجه اين نكته نبوده است كه پايان روايت را:

فقل: سمعا وطاعة، دمي دون ديني.

نيز تغيير دهد تا هماهنگ با جمله قبل باشد.

اما در پايان احتمال داده است كه عبارت «في دينك» درست باشد:

وقد يحتمل أن يدعوك إلي منقصة في دينك من غير هذه الجهة، ذلك.

الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ)، الشريعة، ج1، ص380، تحقيق: الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م.

در جاي ديگر نيز سخن عمر بن خطاب را با اين عبارت نقل كرده و در پايان اين سخنش را به عنوان يك وصيت جامع ذكر كرده است:

وإن راودك عن دينك فقل: طاعة مني ذمتي دون ديني، ولا تخرج يدا من طاعة وهذه وصية جامعة لما تضمنته الأحاديث المتضافرة.

البرنسي الفاسي المعروف بزروق، أبو العباس أحمد بن محمد بن عيسي (متوفاي899 هـ)، النصيحة الكافية لمن خصه الله بالعافية، ج1 ص 98، تحقيق: عبد المجيد خيالي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولي 1422هـ - 2001م

ب: اطاعت از حاكم دستگيره محكم اسلام است

عمر بن خطاب در سخني ديگر نيز اطاعت از اميران را در رديف شهادت به وحدانيت خداوند دانسته است.

اين سخن او را ابن ابي حاتم و ابن كثير دمشقي ذيل آيه «أن يقولوا سمعنا وأطعنا» از طريق قتاده از ابو درداء نقل كرده اند:

وقال قتادة ذكر لنا أن أبا الدرداء... قال: وقد ذكر لنا ان عمر بن الخطاب كان يقول: عروة الاسلام شهادة ان لا اله الا الله واقام الصلاة وايتاء الزكاة والطاعة لمن ولاه الله امر المسلمين.

... عمر بن خطاب براي ما گفت: دستگيره محكم اسلام شهادت به وحدانيت خداوند، برپاداشتن نماز، پرداخت زكات و اطاعت از كسي است كه امر مسلمانان را بر عهده گرفته اند.

الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (معروف به ابن ابي حاتم)، (متوفاي327هـ)، تفسير القرآن، ج8، ص2624، تحقيق: أسعد محمد الطيب، دار النشر: المكتبة العصرية- صيدا، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص300، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1401هـ.

3. ابن مسعود: زوال حكومت همانند كوه استوار ممكن نيست

عبد الله بن مسعود يكي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز سقوط حكومت يك حاكم را غير ممكن مي داند؛ همانگونه كه نمي توان يك كوه استوار را از جا كند.

37425 حدثنا وَكِيعٌ قال حدثنا الأَعْمَشُ عن أبي وَائِلٍ قال قال عبد اللهِ وَاللهِ لأن أُزَاوِلَ جَبَلاً رَاسِيًا أَحَبُّ إلَيَّ من أَنْ أُزَاوِلَ مُلْكًا مَوْجَلاً.

عبد الله بن مسعود مي گويد: سوگند به خدا اگر كوه استوار را از جا بكنم، براي من دوست داشتني تر از اين است كه حكومت حاكمي كه مهلت دارد زائل نمايم.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص485، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

در جاي ديگر آمده است كه اين سخن عبد الله بن مسعود زماني بيان شدكه در فتنه عثمان شخصي از او خواست تا عليه او خروج كند و او نيز همراه ابن مسعود باشد:

حدثنا ابن المبارك عن الأعمش عن أبي وائل أن عبد الله بن مسعود ذكر عثمان رضي الله عنه يوما فقال أهلكه الشح وبئست البطانة أو بطانة السوء قال قلنا له ألا تخرج فنخرج معك فقال لأن أزاول جبلا راسيا أهون علي من أن أزاول ملكا مؤجلا.

ابو وائل مي گويد: عبد الله بن مسعود روزي از عثمان يادآوري كرد و گفت: بخل او را از پاي در آورده است. و همراز و اطرافيان بدي دارد. به ابن مسعود گفتيم: آيا عليه او خروج نمي كنيد تا همراه شما خروج كنيم؟ گفت: همانا كندن كوه استوار آسان تر است براي من از اين كة پادشاهي كه مهلت دارد را بر طرف كنم.

المروزي، نعيم بن حماد أبو عبد الله (متوفاي288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص138، تحقيق: سمير أمين الزهيري، دار النشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولي1412

اين سخن عبد الله بن مسعود حكايت از اين دارد كه قيام در برابر حاكم درست نيست و به نتيجه نمي رسد.

بخش سوم: نظر فقهاء و متكلمين اهل سنت در مورد شورش بر عليه حاكم

فقهاء و متكلمان علماي اهل سنت نيز خروج برحاكم را جايز ندانسته اند. در اين قسمت به سخنان برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. احمد بن حنبل: دست از اطاعت نكشيد

احمد بن حنبل يكي از پيشوايان مذاهب اهل سنت، شديدا خروج بر حاكم را هر چند كه ظالم و فاجر باشد، مورد انكار قرار داده و طبق يك فتوا و توصيه جامع مي گويد: گفتن چيزي جز موعظه و ترساندن و برحذر داشتن از دنيا و آخرت به سلطان، براي حاكم حرام است و فراتر از انكار قلبي نبايد كاري بر عليه سلطان كرد.

اين سخن احمد بن حنبل را مقدسي در كتاب «الاداب الشرعية» پس از اين كه نظر خودش را مطرح مي كند، نقل كرده است:

فصل في الإنكار علي السلطان والفرق بين البغاة والإمام الجائر

ولا ينكر أحد علي سلطان إلا وعظا له وتخويفا أو تحذيرا من العاقبة في الدنيا والآخرة فإنه يجب ويحرم بغير ذلك ذكره القاضي وغيره والمراد ولم يخف منه بالتخويف والتحذير وإلا سقط وكان حكم ذلك كغيره

قال حنبل اجتمع فقهاء بغداد في ولاية الواثق إلي أبي عبد الله وقالوا له إن الأمر قد تفاقم وفشا يعنون إظهار القول بخلق القرآن وغير ذلك ولا نرضي بإمرته ولا سلطانه فناظرهم في ذلك.

وقال عليكم بالإنكار بقلوبكم ولا تخلعوا يدا من طاعة ولا تشقوا عصا المسلمين ولا تسفكوا دماءكم ودماء المسلمين معكم وانظروا في عاقبة أمركم واصبروا حتي يستريح بر أو يستراح من فاجر وقال ليس هذا بصواب هذا خلاف الآثار.

وقال المروذي سمعت أبا عبد الله يأمر بكف الدماء وينكر الخروج إنكارا شديدا

فصل در باره انكار سلطان و فرق بين جنايتكار و امام جائر و ستمكار

هيچكس نبايد سلطان را نهي از منكر كند؛ مگر براي ارشاد و ترساندن و يا برحذر داشتن از عواقب دنيوي و اخروي و در غير اين موارد حرام است كه متعرض سلطان شد. قاضي و ديگران نيز اين را متذكر شده اند و مراد از آن اين است كه خوف ضرر از جانب سلطان نداشته باشد و الا باز هم تكليف ساقط است و حكم سلطان و غير سلطان در نهي از منكر يكي است.

حنبل گفته است كه فقهاء بغداد متفق النظر شدند در [شكايت كردن از ] حكومت واثق به ابا عبد الله و به او گفتند كه در امر حكومت بلوي همه گير شده و بعضي قول به مخلوق بودن قرآن و غير اين ها را اظهار مي كنند و ما نسبت به حكومت و سلطه او رضايت نداريم، حكم مساله را براي ما بيان فرماييد.

احمد بن حنبل گفت: شما قلبا او را انكار كنيد؛ اما دست از اطاعت او بر نداريد و در بين مسلمانان تفرقه نياندازيد و خون خود و مسلمانان را نريزيد و در عاقبت كارهايتان دقت كنيد و شكيبا باشيد تا نيكوكاران در آرامش قرار گيرند و از ظالمان در امان باشيد و گفت اين حرف درستي نيست و اين بر خلاف روايت ديگر است.

و مروذي نيز گفته است كه از ابا عبدالله (احمد بن حنبل) شنيدم كه دستور مي داد به حفظ جان و از خروج شديدا نهي مي كرد.

المقدسي، الإمام أبي عبد الله محمد بن مفلح (متوفاي763هـ)، الآداب الشرعية والمنح المرعية، ج1، ص196، تحقيق: شعيب الأرنؤوط / عمر القيام، دار النشر: مؤسسة الرسالة- بيروت، الطبعة: الثانية 1417هـ - 19966م

ابن بطال قرطبي مالكي: خروج بر ائمه جور جايز نيست

ابن بطال نيشابوري بعد از ذكر تعدادي از رواياتي كه خروج عليه حاكم را منع كرده، اين روايات را دليل بر ترك خروج حاكم ظالم مي داند و تصريح مي كند:

قال المؤلف: في هذه الأحاديث حجة في ترك الخروج علي أئمة الجور، ولزوم السمع والطاعة لهم والفقهاء مجمعون علي أن الإمام المتغلّب طاعته لازمة، ما أقام الجمعات والجهاد، وأن طاعته خير من الخروج عليه؛ لما في ذلك من حقن الدماء وتسكين الدهماء، ألا تري قوله - صلي الله عليه وسلم - لأصحابه: (سترون بعدي أثرةً وأمورًا تنكروها ) فوصف أنهم سيكون عليهم أمراء يأخذون منهم الحقوق ويستأثرون بها، ويؤثرون بها من لا تجب له الأثرة، ولا يعدلون فيها، وأمرهم بالصبر عليهم والتزام طاعتهم علي ما فيهم من الجور.

مولف مي گويد: اين حديث حجت است بر ترك خروج بر حاكمان جائر، و لزوم فرمانبرداري و اطاعت از آنها. و فقهاء نيز اجماع بر اين دارند كه امام زورمند اطاعتش لازم است، تا زماني كه جماعات و جهاد را برپا دارد و اطاعت از او، بهتر از خروج بر او است، براي اينكه در اطاعت از اين گونه حاكم، خون مسلمانان حفظ مي شود و از تهاجم بر مسلمين جلوگيري مي شود، آيا نمي بيني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحابش فرمود: «بعد از من امور و پيشامدهايي براي شما رخ مي دهد كه بسيار ناپسند و ناخوشايند است»، سپس توضيح دادند كه پس از او اميراني بر آنان حاكم مي شود كه حقوقشان را ضايع مي كند و طلب برتري ناحق مي كنند و كساني را كه داراي فضيلت نيستند، برتري مي دهند، و به عدالت رفتار نمي كنند و امر فرمودند كه صبر كنند بر اين امور و ملتزم شوند به اطاعتشان هر چند كه جائرانه رفتار كنند.

إبن بطال البكري القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج10، ص8، تحقيق: ابوتميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

3. انصاري قرطبي: به نظر اكثر، صبر بر اطاعت از پيشواي جائر، سزوار است

قرطبي يكي از بزرگان اهل سنت، نظر علماي اهل سنت را در عدم خروج بر حاكم ظالم نقل كرده كه صبر بر اطاعت از امام جائر سزاوار تر از خروج بر اوست:

والذي عليه الأكثر من العلماء أن الصبر علي طاعة الإمام الجائر أولي من الخروج عليه لأن في منازعته والخ روج عليه استبدال الأمن بالخوف وإراقة الدماء وانطلاق أيدي السفهاء وشن الغارات علي المسلمين والفساد في الأرض.

اكثر علماء نظرشان اين است كه صبر بر طاعت حاكم جائر بهتر است از خروج و شورش بر عليه او؛ زيرا در نزاع با حاكم كافر و شورش بر عليه او، امنيت از بين رفته و خونها ريخته مي شود و دست نادانان باز مي شود و تهاجمات بر مسليمن شروع مي شود و در زمين فساد مي شود.

القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري (متوفاي671 هـ)، الجامع لأحكام القرآن،ج 2، ص109، دار النشر: دار الشعب - القاهرة

در كمال تأسف بايد گفت:

طبق اين نقل، امنيت جاني و مالي و در يك جمله، امنيت دنيايي مهم تر از امنيت ديني و ارزشهاي اسلامي و اعتقادي است. از همين جا است كه معناي جمله عمر بن خطاب «دمي دون ديني» روشن مي شود.

4. نووي: به اجماع مسلمانان خروج بر حاكم، جايز نيست حتي اگر فاسق و فاجر باشند

محيي الدين نووي در كتاب شرح بر صحيح مسلم، بعد از نقل روايت «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَعَثَ جَيْشًا وَأَمَّرَ عليهم رَجُلًا فَأَوْقَدَ نَارًا»، مي نويسد:خروج بر عليه حكام به اجماع مسلمين حرام است اگر چه فاسق و فاجر باشند:

ومعني الحديث لا تنازعوا ولاة الأمور في ولايتهم ولا تعترضوا عليهم إلا أن تروا منهم منكرا محققا تعلمونه من قواعد الإسلام فإذا رأيتم ذلك فأنكروه عليهم وقولوا بالحق حيث ما كنتم وأما الخروج عليهم وقتالهم فحرام بإجماع المسلمين وإن كانوا فسقة ظالمين.

معني حديث اين است كه با واليان و امراء در حكومتشان منازعه نكنيد و بر آنها تعرض نكنيد مگر اين كه منكري را از آنان ببينيد كه محقق شده باشد واين منكرات را از پايه هاي اسلام بدانند؛ پس هرگاه چنين چيزي ديديد آنها را نكوهش كنيد و حق را بگوييد هر آنچه مي خواهد بشود ولي خروج و مقاتله با آنها به اجماع مسلمانان حرام است اگر چه حاكم، فاسق و ظالم باشد.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج12، ص229، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

نووي در جاي ديگر، خروج بر ضد خوارج، قرامطه و... را هم جايز نمي داند:

وي در شرح روايت 1847 صحيح مسلم (روايت حذيفه) بعد از عبارت «دعاة علي أبواب جهنم من أجابهم إليها قذفوه فيها» مي گويد:

قال العلماء هؤلاء من كان من الأمراء يدعو إلي بدعة أو ضلال آخر كالخوارج والقرامطة وأصحاب المحنة وفي حديث حذيفة هذا لزوم جماعة المسلمين وإمامهم ووجوب طاعته وإن فسق وعمل المعاصي من أخذ الأموال وغير ذلك فتجب طاعته في غير معصية.

علماء گفته اند: اينها حاكماني هستند كه به بدعت و ضلالت و گمراهي دعوت مي كنند؛ همانند خوارج و قرامطه و اصحاب محنت و در اين حديث حذيفه لزوم جماعت مسلمانان و امامت آنان و وجوب اطاعت از او آمده است اگر چه فاسق و معصيت كار باشد؛ همانند گرفتن اموال و غير آنان؛ پس واجب است اطاعت از حاكم در جايي كه معصيت خدا نباشد.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج12، ص237، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392هـ.

طبق عبارت فوق، نووي خروج بر عليه قرامطه را جايز نمي داند در حالي كه از نظر ابن تيميه، قرامطه كافر است، با اين حساب، خروج بر عليه حاكم كافر نيز حرام است:

والقرامطة (الخارجين بأرض العراق الذين كانوا سلفا لهؤلاء القرامطة ذهبوا من العراق إلي المغرب ثم جاؤا من المغرب إلي مصر فإن كفر هؤلاء وردتهم من أعظم الكفر والردة وهم أعظم كفرا وردة من كفر اتباع مسيلمة الكذاب ونحوه من الكذابين...

و قرامطه كساني هستند كه به سمت عراق خروج كردند كه در حقيقت پيشينيان اين قرامطه اي هستند كه از عراق به مغرب رفتند و از مغرب به مصر نقل مكان كردند و كفر اينها از اعظم كفر و ارتداد است و كفر و ارتداد آنها بزرگتر از كفر پيروان مسيلمه كذاب و كذابهايي مانند آنها است...

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 35، ص139، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

5. ابن عبد البر: صبر بر ظلم حاكم جائر بهتر از خروج عليه او است

ابن عبد البر نيز در كتاب «الاستذكار»، صبر كردن و اطاعت از حاكم ظالم را بهتر از شورش بر عليه او مي داند؛ زيرا در اثر شورش امنيت از بين رفته و خونها ريخته مي شود و دست فتنه انگيزان باز مي گردد:

وأما جماعة أهل السنة وأئمتهم فقالوا هذا هو الاختيار أن يكون الإمام فاضلا عالما عدلا محسنا قويا علي القيام كما يلزمه في الإمامة فإن لم يكن فالصبر علي طاعة الإمام الجائر أولي من الخروج عليه لأن في منازعته والخروج عليه استبدال الأمن بالخوف وإراقة الدماء وانطلاق أيدي الدهماء وتبييت الغارات علي المسلمين والفساد في الأرض وهذا أعظم من الصبر علي جور الجائر.

اما جماعت اهل سنت و ائمه آنها مي گويند: عقيده مورد اختيار ما اين است كه امام فاضل و عالم و عادل و نيكوكار و داراي قوت قيام باشد؛ همانگونه كه لازمه امامت است؛ پس اگر اينگونه نباشد، صبر كردن بر اطاعت از امام جائر بهتر از خروج بر اوست؛ چرا كه در نزاع و شورش بر امام جائر امنيت تبديل به ترس شده و خونها ريخته مي شود و دست فتنه انگيزان در جامعه باز مي شود و شبيخون و تهاجم بر مسلمين و فساد بر روي زمين خواهد شد و اين پيامدها از صبر كردن بر جور ظالم بزرگتر است.

النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار في شرح الموطأ،، ج 5، ص 16، تحقيق: سالم محمد عطا - محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 2000م.

ابن عبد البر در جاي ديگر نيز همين سخن را تكرار كرده و درباره عدم خروج بر حاكم توضيح بيشتري مي دهد:

وأما أهل الحق وهم أهل السنة فقالوا هذا هو الاختيار أن يكون الإمام فاضلا عدلا محسنا فإن لم يكن فالصبر علي طاعة الجائرين من الأئمة أولي من الخروج عليه لأن في منازعته والخروج عليه استبدال الأمن بالخوف ولأن ذلك يحمل علي هراق الدماء وشن الغارات والفساد في الأرض وذلك أعظم من الصبر علي جوره وفسقه والأصول تشهد والعقل والدين أن أعظم المكروهين أولاهما بالترك وكل إمام يقيم الجمعة والعيد ويجاهد العدو ويقيم الحدود علي أهل العداء وينصف الناس من مظالمهم بعضهم لبعض وتسكن له الدهماء وتأمن به السبل فواجب طاعته في كل ما يأمر به من الصلاح أو من المباح.

اما اهل حق كه همان اهل سنت هستند مي گويند كه عقيده مختار اين است كه امام بايد فاضل و عادل و نيكوكار باشد؛ پس اگر اينگونه نباشد، صبر بر اطاعت حكام ستمكار بهتر از اين است كه بر آنها خروج نمائيم؛ زيرا در نزاع و اختلاف با حكماء، امنيت از بين مي رود و نا امني و ترس حاكم مي شود و موجب به هدر رفتن خون مسلمين و شروع تهاجمات به مسلمانان و فساد بر روي زمين مي شود و اين سخت تر از صبر كردن بر ظلم و فسق حاكم است.

اصول و عقل و دين شهادت مي دهد بر اين كه وقتي انسان در مقابل دو مكروه قرار گرفت، بايد مكروه شديد تر را ترك كرد. و هر امامي كه نماز جمعه و نماز عيد را به پا دارد و با دشمنان بجنگد و حدود را بر دشمنان اقامه كند و با مردم در شكاياتشان نسبت به يكديگر به انصاف رفتار نمايد و آشوبگران و فتنه انگيزان را بر سر جاي خودشان بنشاند و راهها را امن كند؛ پس واجب مي شود اطاعت از او در تمام اوامرش چه در مصالحي كه مي بيند و چه در اموري كه مباح است.

النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد، ج 23، ص279، تحقيق: مصطفي بن أحمد العلوي، محمد عبد الكبير البكري، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية - المغرب - 1387هـ

ابن تيميه:

ابن تيميه در جاهاي متعدد، نظرش را در باره عدم خروج بر حاكم بيان كرده است:

الف: اهل علم و دين و فضيلت، خروج بر حاكم را جايز نمي دانند:

در كتاب رسائل و فتواي نظر ابن تيميه در اين باره چنين آمده است كه اهل علم چه قدماء و چه متأخرين شورش بر عليه حاكم را به هيچ وجه اجازه نمي دهند.

وأما أهل العلم والدين والفضل فلا يرخصون لأحد فيما نهي الله عنه من معصية ولاة الأمور وغشهم والخروج عليهم بوجه من الوجوه كما قد عرف من عادات أهل السنة والدين قديما وحديثا ومن سيرة غيرهم.

اما اهل علم و دين و فضيلت براي هيچ كسي به هيچ دليلي اجازه نمي دهند؛ در مواردي كه خداوند از آنها نهي كرده است؛ همانند عصيان واليان امر و خروج بر آنها؛ چنانچه عادات اهل تسنن از زمان قديم تا به حال همين است همانطوري كه ديگران هم اينگونه عمل مي كنند.

و در پايان به دو روايت از عبد الله بن عمر استناد مي كند:

وقد ثبت في الصحيح عن بن عمر رضي الله عنه عن النبي صلي الله عليه وسلم أنه قال: (ينصب لكل غادر لواء يوم القيامة عند أسته بقدر غدره)...

.. ( من خلع يدا لقي الله يوم القيامة ولا حجة له ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 35، ص12، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

ب: هر كس مطيع حاكم نباشد به مرگ جاهليت مي ميرد:

ابن تيميه در جاي ديگر بعد از يادآوري روايت عبد الله عمر نتيجه گرفته است كه خروج مسلحانه بر حاكم جايز نيست و اگر كسي مطيع نباشد، و بميرد، به مرگ جاهليت و غير مسلمان مي ميرد:

وهذا حدث به عبد الله بن عمر لعبد الله بن مطيع بن الأسود لما خلعوا طاعة أمير وقتهم يزيد مع أنه كان فيه من الظلم ما كان ثم إنه اقتتل هو وهم وفعل بأهل الحرة أمورا منكرة.

فعلم أن هذا الحديث دل علي ما دل عليه سائر الأحاديث الآتية من أنه لا يخرج علي ولاة أمور المسلمين بالسيف وأن من لم يكن مطيعا لولاة الأمور مات ميتة جاهلية وهذا ضد قول الرافضة فإنهم أعظم الناس مخالفة لولاة الأمور وأبعد الناس عن طاعتهم إلا كرها.

و اين حديثي است كه عبد الله بن عمر براي عبد الله بن مطيع بن اسود نقل كرد، هنگاميكه نسبت به امير وقتشان يزيد بن معاويه بيعت شكني كرده بودند با اينكه يزيد بن معاويه امير ظالم و ستمكاري بود سپس مقاتله كرد و با اهل حره كارهاي ناپسنيدي [حلال شمردن زنانشان بر لشكرشان] انجام داد.

دانسته شد كه اين حديث همانند ساير احاديث بعدي دلالت مي كند بر اين كه بر عليه واليان امور مسلمانان با شمشير نبايد خروج كرد و هر كسي كه از امير خود اطاعت نكند، به مرگ جاهلي و غير مسلمان مرده است و اين مخالف قول روافض است كه سر سخت ترين مردم در مخالفت با ولاة امر و عصيانگرترين مردم نسبت به ولاة امر هستند، مگر با كراهت و سختي.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 1، ص111، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

ج: مذهب اهل سنت عدم جواز خروج بر حكام است اگر چه ظالم باشند

ابن تيميه در جاي ديگر مذهب و سيره اهل تسنن را، عدم اجازه شورش و مبارزه مسلحانه بر عليه حكام مي داند و آثار و پيامدهاي خروج بر مي شمارد:

ولهذا كان المشهور من مذهب أهل السنة أنهم لا يرون الخروج علي الأئمة وقتالهم بالسيف وإن كان فيهم ظلم كما دلت علي ذلك الأحاديث الصحيحة المستفيضة عن النبي صلي الله عليه و آله لأن الفساد في القتال والفتنة أعظم من الفساد الحاصل بظلمهم بدون قتال ولا فتنة فلا يدفع أعظم الفسادين بالتزام أدناهما ولعله لا يكاد يعرف طائفة خرجت علي ذي سلطان إلا وكان في خروجها من الفساد ما هو أعظم من الفساد الذي أزالته.

والله تعالي لم يأمر بقتال كل ظالم وكل باغ كيفما كان ولا أمر بقتال الباغين ابتداء بل قال «وإن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما فإن بغت إحداهما علي الأخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء إلي أمر الله فإن فاءت فأصلحوا بينهما بالعدل» سورة الحجرات» فلم يأمر بقتال الباغية ابتداء فكيف يأمر بقتال ولاة الأمر ابتداء.

مشهور مذهب اهل سنت اين است كه اجازه خروج بر حكام و شورش مسلحانه را نمي دهند اگر چه ظالمانه عمل نمايند، چنانچه احاديث صحيحه مستفيضه از رسول خدا صلي الله عليه و آله دلالت بر آن دارد؛ زيرا فساد در قتال و فتنه بزرگتر از فسادي است كه با ظلم بدون كشتار و فتنه حاصل مي شود و دفع نمي شود دو فساد بزرگ با التزام به فساد كوچكتر و شايد به اين خاطر است كه نمي توان يافت كه طايفه اي بر امير خروج كنند و گرفتار فسادي بزرگتر از فسادي كه بر مي چينند نشوند.

و خداوند متعال امر به قتال و جهاد ابتدايي با تمام ظالمين و عصاينگران را به هر صورت ممكن صادر نمي كند؛ بلكه مي فرمايد: و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو را اصلاح دهيد، و اگر باز يكي از آن دو بر ديگري تعدّي كرد، با آن [طايفه اي] كه تعدّي مي كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد، كه خدا دادگران را دوست مي دارد.

و امر به قتال و مجاهده ابتدايي با گروه باغيه نكرده است؛ پس چگونه امر به جهاد ابتدايي با حكام مي نمايد.

وي پس از نقل روايت صحيح مسلم:

وفي صحيح مسلم عن أم سلمة رضي الله عنها أن رسول الله صلي الله عليه و آله قال سيكون أمراء فتعرفون وتنكرون فمن عرف بريء ومن أنكر سلم ولكن رضي وتابع قالوا أفلا نقاتلهم قال لا ماصلوا.

مي گويد:

فقد نهي رسول الله صلي الله عليه و آله عن قتالهم مع إخباره أنهم يأتون أمورا منكرة فدل علي أنه لا يجوز الإنكار عليهم بالسيف...

رسول خدا صلي الله عليه آله از جنگ كردن با آنها نهي فرمودند با اينكه خبر داده اند كه كارهاي ناشايست و منكري انجام مي دهند؛ پس دلالت مي كند بر اينكه جايز نيست مخالفت كردن مسلحانه با امراء....

و بعد از نقل روايت ابن مسعود:

إنكم سترون بعدي أثرة وأمورا تنكرونها قالوا فما تأمرنا يا رسول الله قال تؤدون الحق الذي عليكم وتسألون الله الذي لكم.

براي گرفتن حق از حاكمان جنگيدن با انان را جايز نمي داند:

فقد أخبر النبي صلي الله عليه وآله أن الامراء يظلمون ويفعلون أمورا منكرة ومع هذا فأمرنا أن نؤتيهم الحق الذي لهم ونسأل الله الحق الذي لنا ولم يأذن في أخذ الحق بالقتال ولم يرخص في ترك الحق الذي لهم.

رسول خدا صلي الله عليه و آله خبر داده اند كه حكام ظلم مي كنند و كارهاي منكري را انجام مي دهند؛ با اين حال به ما امر فرموده اند: كه حقي كه براي حكام است به آنها ادا كنيم و حقي را كه براي ما است را از خدا طلب كنيم و به ما اجازه ندادند كه براي گرفتن حق خود بجنگيم و همچينين اجازه نداده است حق آنان را اداء نكنيم.

و بعد از روايت ذيل:

...قال حذيفة كيف أصنع يا رسول الله إن أدركت ذلك قال تسمع وتطيع للأمير وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك فاسمع وأطع.

مي نويسد:

فهذا أمر بالطاعة مع ظلم الأمير

وتقدم قوله صلي الله عليه وسلم من ولي عليه وال فرآه يأتي شيئا من معصية الله فليكره ما يأتي من معصية الله ولا ينزعن يدا عن طاعة وهذا نهي عن الخروج عن السلطان وإن عصي.

اين دستور به اطاعت كردن با اين كه حاكم ظالم باشد.

و گذشت سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله كه فرمود: اگر كسي از حاكم معصيت خدا را ببيند بايد در اين قسمت ناخوشايندي خويش را نشان دهد اما به هيچ وجه دست از اطاعت او بر ندارد و اين سخن نهي از خرو ج از اطاعت سلطان است هر چند اين حاكم معصيت كار باشد.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 3، ص394، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

سخن ابن تيميه فراوان است به همين مقدار اكتفا مي كنيم.

7. ابن حجر عسقلاني: خروج گذشتگان بر حاكم ظالم، قبل از اجماع بر حرمت آن بوده است:

ملاعلي قاري در كتاب «مرقاه المفاتيح»، بعد از روايت ابو هريره از رسول خدا كه فرموده: «الْجِهَادُ وَاجِبٌ عَلَيْكُمْ مع كل أَمِيرٍ بَرًّا كان أو فَاجِرًاو ان عمل الكبائر...»، نظر ابن حجر را بر اين كه گروهي از پيشينيان بر حاكم ظالم خروج كرده اند، بيان كرده است و تصريح نموده كه خروج پيشينيان عليه حاكم، نبود و استقرار اجماع بر حرمت خروج عليه حاكم جائر بوده است:

قال ابن حجرٍ: فيه جواز كون الأمير فاسقاً جائراً، وأنه لا ينعزل بالفسق والجور، وأنه تجب طاعته ما لم يأمر بمعصيةٍ وخروج جماعة من السلف علي الجورة، كان قبل استقرار الإجماع علي حرمة الخروج علي الجائر. اه.

ابن حجر مي گويد: طبق اين كلام، جايز است كه امير فاسق و يا فاجر باشد، و حاكم با فسق و فجور عزل نمي شود، و مادامي كه امر به معصيت نكند، اطاعتش واجب است؛ اما خروج جماعتي از سلف بر حاكم جائر، قبل از مستقر شدن اجماع علماء بر حرمت خروج بر حاكم جاير است.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج3، ص181، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م.

8. مناوي: دعا كردن براي سلطان جائر، جايز است

آقاي مناوي در كتاب «فيض القدير» بعد از روايت «ان الله يؤيد الدين بالرجل الفاجر»، علاوه بر اين كه خروج بر چنين حاكم را جايز نمي داند، بلكه دعا كردن براي اين حاكم جائر را نيز جايز دانسته است:

... فيجب الصبر عليه وطاعته في غير إثم ومنه جوزوا الدعاء للسلطان بالنصر والتأييد مع جوره...

... صبر كردن بر چين حاكم و اطاعت او در غير گناه واجب است از اين جهت است كه علماء دعا كردن براي نصرت و ياري او با اين كه ظالم است، جايز دانسته اند.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 2، ص259، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولي، 1356هـ.

نفرين كردن ظالمان جايز نيست؛ چون حاكم جائر، عدالت خداوند در زمين است

مناوي در جاي ديگر از برخي عرفاء نقل كرده كه نفرين كردن براي حاكم جائر جايز نيست:

تنبيه: قال بعض العارفين لا تدعو علي الظلمة إذا جاروا فإن جورهم لم يصدر عنهم وإنما صدر عن المظلوم حتي تحكم فيه أو عليه فظهر ظلمه فالحكام متسلطون بحسب الأعمال. «إن لكم لما تحكمون» ( القلم: 399 ) والحاكم الجائر عدل الله في الأرض ينتقم من خلقه به ثم يصيره إليه فإن شاء عفا عنه لأنه آلته وإن شاء عذبه لأنه حقه.

بعضي از عرفاء گفته اند كه ظالمان را نفرين نكنيد زماني كه ظلم كنند؛ چون ظلم از آنها صادر نمي شود؛ بلكه از مظلومين صادر مي شود تا اينكه خود شما آنها را به نفع تان و يا برضررتان حاكم كرديد؛ پس در حقيقت حكام به حسب اعمال انسان مسلط مي شوند؛ چنانچه قرآن مي فرمايد: براي شما است آنچه را كه شما بخواهيد.

و حاكم جائر، مجري عدالت خداوند در زمين هستند كه به وسيله حاكم از خلق انتقام مي گيرد سپس بازگشتش به سوي خداوند است؛ پس اگر خواست خدا او را مي بخشد؛ چون كه وسيله بوده و اگر خواست عذاب مي كند چون ظلم روا داشته اند.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج4، ص 142، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولي، 1356هـ.

9. لالكائي: جنگ و خروج بر حاكم، بدعت است

لالكائي در كتاب »شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» مي نويسد:

ولا يحل قتال السلطان ولا الخروج عليه لأحد من الناس فمن فعل ذلك فهو مبتدع علي غير السنة والطريق.

جنگ با سلطان و حاكم و نيز خروج بر او براي هيچ يكي از مردم جايز نيست، پس اگر كسي اين كار را بكند، بر خلاف سنت و روش مذهب بدعت گذاشته است.

اللالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاي418هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج1، ص 161، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ناشر: دار طيبة - الرياض - 1402هـ

اين عبارت در برخي از كتابهاي اهل سنت نيز آمده است:

البغدادي الحنبلي، أبو الحسين محمد بن أبي يعلي بن الفراء (متوفاي521هـ)، طبقات الحنابلة، ج1، ص244، تحقيق: محمد حامد الفقي، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

الدمشقي، عبد القادر بن بدران (متوفاي1346هـ)، المدخل إلي مذهب الإمام أحمد بن حنبل، ج1، ص 79، تحقيق: د. عبد الله بن عبد المحسن التركي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1401هـ

الشيباني، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل (متوفاي9999، أصول السنة، ج1، ص 46، دار النشر: دار المنار - الخرج - السعودية - 1411هـ، الطبعة: الأولي

10. بربهاري: جنگ با حاكم اگرچه ظالم باشد جايز نيست

بربهاري در كتاب «شرح السنة»، مي نويسد:

ولا يحل قتال السلطان ولا الخروج عليه وإن جار وذلك لقول رسول الله صلي الله عليه وسلم لأبي ذر الغفاري (اصبر وإن كان عبدا حبشيا) وقوله للأنصار (اصبروا حتي تلقوني علي الحوض) وليس من السنة قتال السلطان فإن فيه فساد الدنيا والدين.

جنگ با حاكم و خروج بر ضد او جايز نيست هر چند حاكم، ظالم باشد. دليلش اين سخن رسول خدا است كه به ابو ذر غفاري فرمود: صبر كن اگرچه امير يك بنده حبشي باشد. و نيز اين سخن رسول خدا كه به انصار فرمود: صبر پيشه كنيد تا مرا در كنار حوض ملاقات كنيد.

و از سنت جنگ با حاكم نيست؛ چرا كه در جنگ با او، فساد دين و دنيا است.

البربهاري، الحسن بن علي بن خلف أبو محمد (متوفاي329هـ )، كتاب شرح السنة، ج1، ص29، تحقيق: د. محمد سعيد سالم القحطاني، دار النشر: دار ابن القيم - الدمام، الطبعة: الأولي1408

12. محمد بن عبد الوهاب: خروج از جماعت بر اساس آيات و روايات حرام است

حتي محمد بن عبد الوهاب در كتاب «كبائر» بر حرمت خروج از جماعت، به آيات و روايات ذيل استدلال كرده است:

باب الخروج عن الجماعة

وقول الله تعالي: (ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي ويتبع غير سبيل المؤمنين) الآية وقوله تعالي: (واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا) الآية.

عن ابن عباس مرفوعاً: ' من كره من أميره شيئاً فليصبر فإنه من خرج من السلطان قيد شبر مات ميتة جاهلية ' أخرجاه. ولمسلم عن حذيفة مرفوعاً: ' ستكون بعدي أئمة لا يهتدون بهديي، ولا يستنون بسنتي، وسيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان إنس ' قلت: يا رسول الله كيف أصنع إن أدركت ذلك قال: ' تسمع وتطيع وإن ضرب ظهرك، وإن أخذ مالك فاسمع وأطع '. وله عن عرفجة الأشجعي مرفوعاً: ' من أتاكم وأمركم جميع علي رجل واحد يريد أن يشق عصاكم، ويفرق جماعتكم فاقتلوه '.

قول خداوند تعالي:

اين [ كيفر] بدان سبب است كه آنان با خدا و پيامبر او به مخالفت برخاستند، و هر كس با خدا و پيامبر او به مخالفت برخيزد قطعاً خدا سختكيفر است.

و نيز فرموده است: همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد.

و از ابن عباس روايتي ذكر شده كه هر كس از امير خود آزرده شود؛ پس بايد شكيبا باشد به درستيكه هر كس از تابعيت اميرش حتي به اندازه يك وجب خارج شود، به مرگ غير مسلمان مي ميرد. شيخين نيز اين روايت را آورده اند و روايتي مرفوعه اي كه مسلم از حذيفه نقل كرده است: كه رسول خدا فرمود: بعد از من حاكماني مي آيند كه به دستورات من عمل نمي كنند و خلاف سنت من رفتار مي كنند و در ميان آنان كساني هستند كه قلبهايشان شيطاني و بدنهايشان انساني است. عرض كردم اي رسول خدا! با آنها چگونه برخورد كنيم؟ فرمودند: فرمانبردار و مطيع باشيد اگرچه به كمرت بزند و اموالت را بگيرد فرمان ببر و مطيع باش. و همچنين روايت مرفوع ديگري كه مسلم از عرفجه اشجعي روايت كرده است: هر كس به سوي شما بيايد به اميد جدايي انداختن بين شما، در حالي كه بر بيعت مردي باشيد، او را به هلاكت برسانيد.

محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206 هـ)، كتاب الكبائر، ص46، تحقيق: قابله علي أصوله الخطية: إسماعيل الأنصاري، محمد عيد، عبد العزيز بن إبراهيم الفريح. وحققه: إسماعيل الأنصاري. ورقم الآيات: صالح بن محمد الحسن، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولي

13. ابن عثيمين: اگر خروج بر حاكم كافر موجب فساد اكبر شود جايز نيست

ابن عثمين در كتاب «لقاء الباب المفتوح» خروج بر عليه حاكم جائر را در صورت قدرت بركناري و عدم ترتب مفسده، جايز مي داند؛ اما مفسده بزرگتري در قيام حاصل شود، خروج جايز نيست:

هل يجب علينا إذا جاز لنا أن نخرج علي الحاكم؟ هل يجب علينا أن نخرج؟ ينظر للمصلحة، إن كنا قادرين علي إزالته فحينئذ نخرج , وإذا كنا غير قادرين فلا نخرج؛ لأن جميع الواجبات الشرعية مشروطة بالقدرة والاستطاعة. ثم إذا خرجنا فقد يترتب علي خروجنا مفسدة أكبر وأعظم مما لو بقي هذا الرجل علي ما هو عليه. لأننا [ لو ] خرجنا ثم ظهرت العزة له؛ صرنا أذلة أكثر وتمادي في طغيانه وكفره أكثر

آيا بر ما واجب است كه بر عليه حاكم خروج كنيم يانه؟

مصلحت انديشي مي كنيم: اگر قدرت بر پايين كشيدن از قدرت حاكم را داشته باشيم خروج مي كنيم، و اگر قدرت نداشته باشيم خروج نمي كنيم؛ زيرا همه واجبات شرعيه مشروط به قدرت و استطاعت هستند. پس هرگاه خروج كرديم، بر خروجمان مفسده بزرگتر از مفسده بقاء اين حاكم جائر مترتب مي شود؛ زيرا اگر خروج كنيم و سپس بر قدرت و عزت حاكم افزوده شود، ذلت ما بيشتر و بر طغيان و كفر حاكم افزوده مي شود.

محمد بن صالح بن محمد العثيمين (المتوفي: 1421هـ)، لقاء الباب المفتوح، (ج 51 / ص 19)، سؤال 1222، طبق برنامه مكتبة الشاملة.

14. صالح فوزان: اگر قدرت نباشد، نبايد با حاكم كافر جنگيد !

فوزان يكي از اعضاي هيئت كبار علماء عربستان، مخالفت و شورش بر عليه حاكم كافر را در صورتي جائز مي داند كه قدرت بر كناري او موجود باشد.

متن سؤال وجواب وي اين است:

نص السؤال

هناك من يسوّغُ للشّباب الخروج علي الحكومات دون الضّوابط الشّرعيّة؛ ما هو منهجنا في التّعامل مع الحاكم المسلم وغير المسلم؟

نص الفتوي:

..... وأمّا التعامل مع الحاكم الكافر؛ فهذا يختلف باختلاف الأحوال: فإن كان في المسلمين قوَّةٌ، وفيهم استطاعة لمقاتلته وتنحيته عن الحكم وإيجاد حاكم مسلم؛ فإنه يجب عليهم ذلك، وهذا من الجهاد في سبيل الله.

أمّا إذا كانوا لا يستطيعون إزالته؛ فلا يجوز لهم أن يَتَحَرَّشوا بالظَّلمة الكفرة؛ لأنَّ هذا يعود علي المسلمين بالضَّرر والإبادة، والنبي صلي الله عليه وسلم عاش في مكة ثلاثة عشرة سنة بعد البعثة، والولاية للكفَّار، ومع من أسلم من أصحابه، ولم يُنازلوا الكفَّار، بل كانوا منهيِّين عن قتال الكفَّار في هذه الحقبة، ولم يُؤمَر بالقتال إلا بعدما هاجر صلي الله عليه وسلم وصار له دولةٌ وجماعةٌ يستطيع بهم أن يُقاتل الكفَّار.

هذا هو منهج الإسلام: إذا كان المسلمون تحت ولايةٍ كافرةٍ ولا يستطيعون إزالتها؛ فإنّهم يتمسَّكون بإسلامهم وبعقيدتهم، ويدعون إلي الله، ولكن لا يخاطرون بأنفسهم ويغامرون في مجابهة الكفّار؛ لأنّ ذلك يعود عليهم بالإبادة والقضاء علي الدّعوة، أمّا إذا كان لهم قوّةٌ يستطيعون بها الجهاد؛ فإنّهم يجاهدون في سبيل الله علي الضّوابط المعروفة.

اما نحوه تعامل با حاكم كافر به اختلاف احوال و موقعيت ها فرق مي كند. پس اگر در مسلمين قوت لازم باشد؛ يعني قدرت مقابله با آنها و ايجاد حكومت اسلامي را دارا باشند، واجب است كه خروج كنند و اين عمل از جهاد في سبيل الله شمرده مي شود.

اما اگر قدرت براندازي نداشته باشند، جايز نيست مخالفت با ظلمه كفره؛ زيرا ضررش متوجه مسلمانان مي شود و پيامبر صلي الله عليه و آله ده سال پس از بعثتش در مكه زندگي كردند و ولايت در دست كفار بود در حاليكه اصحابي داشت كه مسلمان شده بودند و كفار مكه را از ولايت خلع نكرده بودند، بلكه نهي فرموده بودند از قتال با كفار در اين سالها، و امر به قتال ننمودند مگر بعد از اينكه هجرت فرمودند و دولت و جماعتي براي مسلمين تشكيل داده بودند كه قدرت مقاتله با كفار را داشته باشند.

اين روش اسلام است: هنگاميكه مسلمانان تحت ولايت كافر قرار گيرند و قدرت براندازي كافر را نداشته باشند، بايد به اسلام و عقيده شان تمسك كنند و دعوت به سوي خدا نمايند ولي نبايد جانهايشان را به مخاطره بياندازند و ايجاد خصومت و درگيري با كفار نمايند براي اينكه نتيجه اين كار نابود شدن و محكوم شدن است، اما هنگاميكه قدرت لازم را براي جهاد دارا باشند در راه خدا به جهاد برخيزند با ضوابط شناخته شده.

فتاوي صالح فوزان،رقم الفتوي: 15872

براي اطلاع بيشتر از اين فتوا و فتواي بقيه علماي سلفي به اين آدرس مراجعه فرماييد:

http://alsalafy.com/vb/showthread.php?t=221

15. بن باز: اگر خروج بر حاكم كافر موجب فساد اكبر شود جايز نيست

بن باز مفتي اعظم معاصر وهابيت شورش بر عليه حاكم كافر را در صورتي جايز مي داند كه موجب بر انگيخته شدن شري نشود.

إلا إذا رأي المسلمون كفراً بواحاً عندهم من الله فيه برهان فلا بأس أن يخرجوا علي هذا السلطان لإزالته إذا كان عندهم قدرة , أما إذا لم يكن عندهم قدرة فلا يخرجوا. أو كان الخروج يسبب شراً أكثر: فليس لهم الخروج؛ رعاية للمصالح العامة. والقاعدة الشرعية المجْمَع عليها أنه ( لا يجوز إزالة الشر بما هو أشر منه )؛ بل يجب درء الشر بما يزيله أو يخففه.

أما درء الشر بشر أكثر فلا يجوز بإجماع المسلمين. فإذا كانت هذه الطائفة - التي تريد إزالة هذا السلطان الذي فعل كفراً بواحاً - عندها قدرة تزيله بها وتضع إماماً صالحاً طيباً من دون أن يترتب علي هذا فساد كبير علي المسلمين وشر أعظم من شر هذا السلطان: فلا بأس , أما إذا كان الخروج يترتب عليه فساد كبير واختلال الأمن وظلم الناس واغتيال من لا يستحقّ الاغتيال إلي غير هذا من الفساد العظيم فهذا لا يجوز

اگر در جايي كه مسلمانان كفر آشكاري ببينند و در نزد خدا حجت و برهان داشته باشند، خروج بر اين سلطان براي براندازي اش در صورتي كه قدرت بر اين كار را داشته باشند اشكالي ندارد، اما هنگاميكه قدرت بر اندازي حاكم را نداشته باشند جايز نيست خروج كنند.

اما دفع شر اصغر به شر اكبر [دفع فاسد به افسد ] به اجماع مسلمانان جايز نيست. پس زماني كه اين طايفه كه مي خواهد سلطاني را كه كفرش را آشكار كرده، عزل كند بايد قدرت بر عزل و جايگزين كردن امام صالحي را نيز داشته باشد بدون اينكه بر اين عزل و نصب فساد بزرگي براي مسلمانان مترتب شود و شري بدتر از شر اين سلطان گردنگير مسلمانان شود اشكالي ندارد، اما هنگاميكه برخروج بر حاكم كافر فساد بزرگي مترتب شود و امنيت مختل شود و ظلمي بر مردم روا گردد و ترور و كشتار كسي كه مستحق كشتار نيست و از اين قسم امور فساد هاي بزرگ گريبان مردم را بگيرد جايز نيست.

عبد العزيز بن عبد الله بن باز (المتوفي: 1420هـ)، مجموع فتاوي العلامة عبد العزيز بن باز رحمه الله، أشرف علي جمعه وطبعه: محمد بن سعد الشويعر،عدد الأجزاء: 30 جزءا، ج 8 ص 203.

16. الباني: خروج بر حاكم كافر جايز نيست

ناصر الدين الباني، بخاري دوران معاصر قائل است كه اصلا خروج بر عليه حاكم كافر مشروع نيست.

«فنحن نذكر دائما وابدا بان الخروج علي الحكام لو كانوا من المقطوع بكفرهم، لو كانوا من المقطوع بكفرهم، أن الخروج عليهم ليس مشروعا اطلاقا، ذلك لأن هذا الخروج -إن كان ولا بد- ينبغي أن يكون خروجاً قائماً علي الشرع،

ما هميشه متذكر مي شويم كه خروج [ ضديت و براندازي] بر عليه حاكم اگر چه قطع به كفرش هم داشته باشيم، [تاكيدا ] اگر چه يقين به كفرش داشته باشيم، خروج بر آنها مطلقا مشروع نيست. دليلش اين است كه اگرچه خروج عليه آنها يك امر حتمي است، اما بايد مستند به شرع باشد.

بعد ايشان شرايط عصر نبوي را در مكه ياد آور مي شود كه در آنجا زمينه قيام فراهم نبود؛ اما بعد از اين كه در مدينه آمدند، دست به قيام زدند.

تفصيل اين متن را مي توانيد در آدرس ذيل مطالعه فرماييد:

http://audio.islamweb.net/audio/Fulltxt.php?audioid=1683

17. مقبل بن هادي: خروج بر حاكم جايز نيست؛ حتي اگر كافر باشد

مقبل بن هادي الوادعي در كتاب خود تحفه المجيب در پاسخ به اينكه آيا خروج بر حاكم جايز است، چنين بيان كرده است:

هل الخروج ضد الحاكم مسموح؟

الخروج ضد الحكام بلية من البلايا التي ابتلي بها المسلمون من زمن قديم، وأهل السنة - بحمد الله - لا يرون الخروج علي الحاكم المسلم؛ لأن النبي - صلي الله عليه وعلي آله وسلم - يقول: «من أتاكم وأمركم جميع علي رجل واحد يريد أن يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه».

ويقول النبي - صلي الله عليه وعلي آله وسلم -: (إذا بويع لخليفتين؛ فاضربوا عنق الآخر منهما) وعبادة بن الصامت - رضي الله عنه - يقول: (دعانا النبي - صلي الله عليه وعلي آله وسلم - فبايعناه، فقال: فيما أخذ علينا: أن بايعنا علي السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا، وعسرنا ويسرنا، وأثرةً علينا، وأن لا ننازع الأمر أهله، إلا أن تروا كفرًا بواحًا عندكم من الله فيه برهان »

فالخروج علي الحاكم يعتبر فتنة؛ فبسببه تسفك الدماء، ويضعف المسلمون، حتي لو كان الحاكم كافرًا؛ فلابد أن يكون لدي المسلمين القدرة علي مواجهته، حتي لا تسفك دماء المسلمين، فإن الله - عز وجل - يقول:

«وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا»[ النساء: 93 ]

فتاريخ أهل السنة - من زمن قديم - لا يجيزون الخروج علي الحاكم المسلم، وفي هذا الزمن الخروج علي الحاكم الكافر لابد أن يكون بشروط، فإذا كان جاهلاً لابد أن يعلم، وألا يؤدي المنكر إلي ما هو أنكر منه، ولا تسفك دماء المسلمين.

آيا خروج بر حاكم جايز است؟

خروج بر ضد پادشاهان بلايي از بلايايي است كه مسلمانان به آن مبتلاء مي شوند از زمان قديم، و اهل سنت بحمد الله اجازه خروج بر حاكم مسلمان نمي دهند؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: هر كسي خواست شما را دور مردي گرد آورد كه مي خواهد جدايي بياندازد يا جماعت شما را متفرق سازد او را به قتل برسانيد.

و رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند هرگاه براي دو خليفه بيعت گرفته شود، گردن خليفه ديگر را بزنيد.

و عباده بن صامت مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله ما را خواند سپس ما با او بيعت كرديم، سپس فرمود: بيعت كنيم بر فرمانبرداري و اطاعت و در اموري كه بر آن نشاط داريم و اموري كه به ميل ما نيست و بر ما سخت است، و در سختي و آساني، و اينكه بر خودمان دستوراتش را بپذيريم، و منازعه نكنيم در حاكميت با اهلش، الا اينكه ببينم كفر آشكار را مشاهده كنيم كه در نزد خداوند بر آن برهان حجتي داشته باشيم.

پس خروج بر حاكم فتنه قلمداد مي شود؛ پس به سبب آن خونها ريخته مي شود، و مسلمانان ضعيف مي شوند، حتي اگر حاكم كافر باشد؛ پس مسلمانان بايد قدرتي داشته باشند براي مواجهه با حاكم كافر تا اينكه خون مسلمانان ريخته نشود زيرا خداوند متعال مي فرمايند:

هر كس مؤمني را عمدا به قتل برساند؛ پس جزايش جهنم است و در آن هميشه خواهد ماند و غضب و لعنت خداوند بر اوست و براي او عذاب عظيمي آماده كرده است.

پس تاريخ اهل سنت ـ از زمان قديم ـ اجازه نمي دهند خروج بر حاكم مسلمان را و در اين زمان خروج بر حاكم كافر را با شرايط ويژه اي جايز مي دانند، پس اگر جاهل هستند بايد ياد بگيرند و گر نه به منكري مبتلا مي شوند كه از حكومت كافر بر مسلمين بدتر است و نبايد موجب ريختن خون مسلمانان شود.

الوادعي، ابي عبد الرحمن مقبل بن هادي، تحفه المجيب علي اسئله الحاضر و الغريب، درالاثار صنعاء، ص 227و 228.

18. ابو الوليد الباجي: ظلم و جور سلطان، بهتر از فتنه است

ابوالوليد الباجي در كتاب «النصيحه البلديه» خطاب به فرزندان خود چنين مي گويد:

فالتزاما الطاعة وملازمة الجماعة فإن السلطان الجائر الظالم أرفق بالناس من الفتنة وانطلاق الأيدي والألسنة.

الصبر علي السلطان الجائر

فإن ربكما أمر ممن ولي عليكما أو وصلت منه أذية إليكما فاصبرا وانقبضا وتحيلا لصرف ذلك عنكما بالاستنزال والاحتمال والإجمال وإلا فاخرجا عن بلده إلي أن تصلح لكما جهته وتعود إلي الإحسان إليكما نيته

وإياكما وكثرة التظلم منه والتعرض لذكره بقبيح يؤثر عنه فإن ذلك لا يزيده إلا حنقا وبغضة فيكما ورضا بإضراره بكما

اي فرزندان من! ملتزم به اطاعت كردن و با جماعت باشيد؛ زيرا سلطان ظالم نسبت به مردم مدارا تر از اين است كه فتنه شود و دست و زبان منافقان باز شود.

در باره شكيبايي در برابر حاكم ظالم مي گويد:

همانا پرودگار شما دستور داده است كه از كساني كه بر شما ولايت دارند و يا از او اذيتي به شما برسد، شكيبا باشيد و محكم باشيد و مراقب باشيد و با كوتاه آمدن و بردباري، كناره بگيريد تا شرش از شما دور شود و الا از مملكتش خارج شويد تا موقعيكه برخوردش با شما درست شود و نيتش نسبت به شما نيكو گردد.

برحذر باشيد از اينكه دادخواهي كنيد از او و بيان كارهاي زشت او بدرستيكه ابراز كارهاي زشت او فايده اي جز زياد شدن كينه و خشم و بغض او و رضايتش براي ضرر زدن به شما ندارد.

الباجي، أبي الوليد سليمان بن خلف،(متوفاي474هـ)، النصيحة الولدية، ج1، ص31، دار النشر: دار الوطن - الرياض - 1417هـ، الطبعة: الأولي، تحقيق: إبراهيم باجس عبد المجيد، طبق مكتبة الشاملة

19. رحيباني: اجماع بر حرمت خروج بر حاكم جائر منعقد است

رحيباني از علماء قرن سيزدهم تصريح مي كند كه بعد از انعقاد اجماع بر حرمت خروج بر حاكم، خروج بر او جايز نيست:

أما بعد استقرار الأحكام وانعقاد الاجماع علي تحريم الخروج علي الجائر فلا يجوز الخروج عليه.

بعد از اينكه احكام مستقر شد و اجماع منعقد شد بر تحريم خروج بر حاكم جائر؛ پس خروج بر حاكم جائر جايز نيست.

السيوطي الرحيباني الحنبلي، مصطفي بن سعد بن عبده (متوفاي 1243هـ)، مطالب أولي النهي في شرح غاية المنتهي، ج 6، ص267، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق - 1961م.

تا اينجا نظر تعدادي از علماي اهل سنت بيان شد و روشن گرديد كه از نظر آنها خروج بر حاكم هرچند اين حاكم ظالم و ستمگار باشد، جايز نيست و گويا عزت مسلمانان را در پيروي از حاكمان ظالم، فاجر مي دانند.

نتيجه

با توجه به مطالب فوق، نتايج ذيل به دست مي آيد:

1. طبق روايات اهل سنت كه در قسمت نخست بيان شد، نظر مبارك رسول خدا صلي الله عليه وآله بر اين است كه نبايد از جماعت جدا شد و نبايد بيعت حاكمي را شكست و عليه او خروج نمود. زيرا خروج بر حاكم، مساوي است:

با مردن جاهلي؛

با خروج از اسلام؛

شكاف در دين؛

حجت نداشتن انسان در قيامت؛

و خروج كنندگان همراه با شيطان است.

2. طبق دسته اي از روايات، اطاعت از حاكم به صورت مطلق واجب است هر چند اين حاكم ظالم و ستمگر باشد و يا معصيت الهي را انجام دهد.

بر حسب اين روايات، حتي اطاعت از اميران شيطان صفت نيز واجب است و اطاعت از چنين حاكماني، اطاعت از خداوند محسوب شده است.

3. طبق دسته از روايات اگر شخصي بر حاكم خروج نمايد و از صف جماعت جدا شود هرچند مطالبات حقي داشته باشد، بايد گردن او را زد و در اجراي اين حكم ملاحظه هيچ گونه مقام و منصب و نسب نخواهد شد و تنها راه برخورد با خروج كنندگان كشتن است و بس.

4. با توجه به برخي از روايات، نظر بر خي از پيامبران الهي و صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز حرمت خروج بر حاكم و جدا نشدن از جماعت است و اصلا زوال يك حاكم همانند كندن يك كوه استوار، امر غير ممكن است.

5. نظر علماي اهل سنت نيز براساس روايات، حرمت خروج بر حاكم است كه به تفصيل ديدگاه چند تن از آنان بيان شد.

حال سؤال ما اين است كه چرا وهابيون امروزي به اين روايات و فتاوا عمل نمي كنند؟ چرا در سوريه، مصر، يمن و... بر حاكمان مسلمان خروج مي كنند و خون هزاران نفر را براي هيچ و پوچ مي ريزند؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | علي | Iran - Khorramshahr | ١٣:٤٤ - ٢٢ دي ١٣٩٢ |
نظر اهل سنت رو درباره ي اون حديث سنن دارمي که توسل عايشه بر قبر پيامبر رو بيان مي کنه بدونم
شنيدم الباني يکي از راوياش رو که اوس بن عبدالله باشه رو تضعيف کرده

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي

اولا:أوس بن عبد الله الربعى أبو الجوزاء البصرى از روات بخاري است لذا تضعيف الباني تاثيري ندارد. تقى الدين ابن دقيق در كتاب «الاقتراح فى بيان الاصطلاح» از استاد پدرش ابو الحسن مقدسى سخنى نقل كرده‌است كه در باره رجال صحيح بخارى مى‌گويد: راويان بخارى از پل و ايستگاه جرح عبور كرده‌اند؛‌ معناى سخن او اين است كه جرح علماى رجال در مورد رجال بخارى تأثيرى ندارد و بودن شخص از راوايان صحيح از هر توثيقى بالاتر است.

ابن دقيق بعد از نقل سخن استادش اعتقاد خودش را نيز در اين مورد بيان كرده‌است:

وكان شيخ شيوخنا الحافظ أبو الحسن المقدسي يقول في الرجل يخرج عنه في الصحيح هذا جاز القنطرة يعني بذلك أنه لا يلتفت إلى ما قيل فيه وهكذا يعتقد وبه نقول ولا نخرج عنه إلا ببيان شاف وحجة ظاهرة تزيد في غلبة الظن على المعنى الذي قدمناه من اتفاق الناس بعد الشيخين على تسمية كتابيهما بالصحيحين ومن لوازم ذلك تعديل رواتهما

استاد استادان ما حافظ ابو الحسن مقدسى در باره كسى‌كه بخارى از او روايت كرده مى‌گفت: او از پل (جرح)‌ عبور كرده‌است؛‌ مقصودش اين است كه به جرح او كه از زبان علماى رجال بيان شده توجهى نمى‌شود.

(نظر ابن دقيق اين است): ما نيز اين اعتقاد را داريم و اين سخن را مى‌گوييم. و تا زمانى‌كه بيان كافى و حجت روشن بر جرح شخص راوى صحيح كه بر گمان ما غلبه نكند، نداشته باشيم از اين اعتقاد بيرون نمى‌رويم؛ چرا كه مردم اتفاق دارند كه اين دو كتابش را صحيح نامگذارى كرده‌است. و از لوازم اين نامگذاى اين است كه راويان آنها عادل باشند.

ابن دقيق العيد، تقي الدين (متوفاي702 هـ)، الاقتراح في بيان الاصطلاح، ج1، ص55، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1406 – 1986

ثانيا:خود الباني در کتاب صحيح أبي داود خود روايتي را نقل کرده و آن روايت را که اوس بن عبدالله نيز در سند آن روايت وجود دارد، تصحيح کرده است .صحيح أبي داودج 2ص 280 ح 941

ثالثا: :اما در خصوص تضعيفات الباني بايد عرض کنيم که الباني احاديث را به ميل و دلخواه خود جرح و تعديل مي كرده است. و لذا هر گاه حديثي با رأي و نظر او سازگار نبوده، به هر نحو ممكن آن را تضعيف مي كرد؛ در حالي كه در موارد ديگر حديثي را كه مضمون آن موافق با رأي و نظرش بوده، با همان راوي كه قبلاً او را تضعيف كرده در اين روايت او را توثيق نموده و در نتيجه حديث را تصحيح مي كند. حسن بن علي سقاف از علماي اهل سنت براي اثبات تناقضات او سه جلد كتاب تأليف نموده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2 | عبدالزهرا | Iran - Khorramshahr | ١٠:١٧ - ٢٤ دي ١٣٩٢ |
درحديث نقشه ي ترور بيامبر اومده در باره ي وليد ميگه وهو هالک يعني اون کشته شده بود و ربطي ثقه بودنش نداره
ولي شما فقط ثقه بودنش روجواب دادند

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ منظور شما واضح نيست لطفا بيشتر توضيح دهيد و اگر مربوط به مقاله ديگري مي شود ذيل همان مقاله بيان فرماييد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
3 | مجنون وعاشق سينه چاك اهل بيت | Iran - Tehran | ١٣:٤٩ - ٢٧ دي ١٣٩٢ |
سلام اون روايت توسل عايشه ب قبر پيامبر رو با برسي سندي به من بديد بي نهايت سپاسگذارم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي؛ روايت مذكور طبق نقل دارمي در سنن از اين قرار است:

قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا فَشَكَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت انْظُرُوا قَبْرَ النبي صلى الله عليه وسلم فَاجْعَلُوا منه كووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ

(سنن الدارمي الوفاة: 255 ، ج 1، ص 115، دار الكتاب العربي - بيروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي)

اوس بن عبد الله مي‌گويد : مردم مدينه دچار قحطي شديدي شدند، به عائشه شکايت کردند، او گفت: پنجره‌ اي از قبر رسول خدا به سوي آسمان باز كنيد بطوري که بين قبر آن حضرت و آسمان سقفي نباشد. راوي گويد: همين کار را انجام دادند؛ باران بر ما باريد؛ تا جايي که گياهان روييد و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربي ترک برداشتند، لذا آن سال را سال ترکيدن ناميدند.

بررسي سندس اين روايت:

1. ابوالنعمان، محمد بن الفضل السدوس:(راوي بخاري و مسلم)

1634 محمد بن الفضل السدوسي عارم يكنى أبا النعمان بصرى ثقة رجل صالح

(معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم ، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلي الكوفي نزيل طرابلس الغرب الوفاة: 261هـ ، ج 2، ص 250، مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية - 1405 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد العليم عبد العظيم البستوي)

2. سعيد بن زيد بن درهم: (راوي بخاري)

سعيد بن زيد بن درهم وكان ثقة

(الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، ج 7، ص 287، دار صادر - بيروت)

سعيد بن زيد بن درهم أخو حماد وثقه ابن معين وقال أحمد ليس به بأس

(الوافي بالوفيات ، صلاح الدين خليل بن أيبك الصفدي الوفاة: 764 ، ج 15، ص 139، دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- تحقيق : أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى)

3. عمرو بن مالك النكري

ابي حاتم او را در الثقات ذكر كرده است

(الثقات ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، ج 8، ص 487، دار الفكر - 1395، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد)

4223 عمرو بن مالك النكري عن أبي الجوزاء وغيره وعنه ابنه يحيى وعباد بن عباد وجماعة وثق

(الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، حمد بن أحمد أبو عبدالله الذهبي الدمشقي الوفاة: 748 ، ج 2، ص 87، دار القبلة للثقافة الإسلامية , مؤسسة علو - جدة - 1413، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عوامة)

4. اوس بن عبدالله بن خالد (راوي مسلم)

1750 أوس بن عبد الله بن خالد الربعي أبو الجوزاء البصري يروى عن بن عمر وابن عباس وكان قد صحب بن عباس اثنتي عشرة سنة روى عنه عمرو بن مالك النكري قتل في الجماجم سنة ثلاث وثمانين وكان عابدا فاضلا وكان يواصل أياما ثم يأخذ على يد الشاب فيكاد يحطمها ثنا محمد بن إسحاق الثقفى قال ثنا حاتم بن الليث قال ثنا مسلم بن إبراهيم قال ثنا سعيد بن زيد عن عمرو بن مالك أن أبا الجوزاء لم يكذب قط

(الثقات، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، ج 4، ص 43، دار الفكر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد)

بنا بر اين اين حديث صحيح است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
4 | عاشق مولي علي ع | Iran - Mashhad | ١٥:١٥ - ٢٧ دي ١٣٩٢ |
سلام.سوالي داشتم.ميخواستم بدونم نويسنده ي کتاب نثر الدرر للآبي شيعه هست يا سني؟چون وهابيت خيلي بر روي اين کتاب مانور ميدهد و رواياتي را پخش کرده اند و ادعا کرده اند که اين روايات در اين کتاب هست و توهين به امام علي عليه السلام ميکنند.ميخواستم رفع شبهه بشه واسم.خيلي ممنون.با تشکر

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ وي شيعه است، اهل سنت هم در حد يك مورخ او را قبول دارند. در مورد صحت سخناني كه در كتاب مورد نظر آمده بايد به سند آنها مراجعه كرد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
5 | رشيدي | Iran - Shahr-e Jadīd-e Lār | ٢٠:٥٣ - ٢٩ دي ١٣٩٢ |
جالبه که امام حسين بر خليفه زمانش که ستمگر و فاسدي مثل يزيد باشه اگه خروج کنه از ديدگاه وهابيت مرتد هست ولي اگه کسي بر اميرالمومنين علي (ع) خروج کنه نه تنها مرتد نيست بلکه ام المومنين هم ميشه!!
6 | سرباز كوي عترت | Iran - Khorramshahr | ١٤:١٥ - ٠٢ بهمن ١٣٩٢ |
آيا عطيه ي کوفي جز روات صحيح بخاري است يا اين که در کتب ديگربخاري بوده است؟؟؟؟؟
ممنون ميشوم لينکي به بنده بدهيد و نشان دهد راويان صحيح بخاري برخيشان ناصبي بوده اند

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

عطيه از رجال بخاري در کتاب الادب المفرد است. نام او در سند اين روايت آمده است: حدثنا محمد بن العلاء قال حدثنا معاوية بن هشام عن شيبان عن فراس عن عطية عن أبى سعيد عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : من لا يرحم لا يرحم . الباني اين روايت را که عطيه در آن است تصحيح کرده است. حديث 95

جهت اطلاع بيشتر درباره وثاقت عطيه به اين آدرس رجوع کنيد


اما درباره ناصبي بودن برخي از روات بخاري به چند نفر ازآنها اشاره مي کنيم:

1- حريز بن عثمان : به امير مومنان (ع) جسارت مي کرد !!!

2- عمران بن حطان : بعد از شهادت امير مومنان (ع) در مدح ابن ملجم شعر سرود!!!

3- اسحاق بن سويد : به امير مومنان (ع) جسارت مي کرد !!!

4- ثوربن يزيد الحمصي : امير مومنان (ع) را دوست نمي داشت ، زيرا حضرت ، جد او را کشته بود !!!

5- حصين بن نمير واسطي : به امير مومنان (ع) جسارت مي کرد !!!

6- زياد بن علاقة الثعلبي : منحرف از اهل بيت نبوت (عليهم السلام) بود !!!

7- زياد بن جبير : به حسنين (عليهما السلام) جسارت مي کرد !!!

8- سائب بن فروخ : دوست بني اميه و دشمن خاندان امير مومنان (ع)

9- قيس بن أبي حازم : به امير مومنان (ع) جسارت مي کرد !!!

10- ابوهريرة دوسي : دوست معاويه و جاعل روايت در مذمت امير مومنان (ع)

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
7 | علي | Iran - Ahvaz | ٠١:٢٢ - ٠٤ بهمن ١٣٩٢ |
سلام (مجنون وعاشق سينه چاک اهل بيت) سندروايت روكه ديدي خوددريچه روهم ببين
http://faezun.blogfa.com/post/1
8 | م | Iran - Tehran | ٠٩:١٨ - ٠٤ بهمن ١٣٩٢ |
با سلام و تشکر از زحمات شما
يه شبهه اي مطرح ميشه که چطور شيعه معتقده امکان نداره پيامبر بعد از خودش جامعه رو بدون امام رها کنه ولي از اون طرف امام زمان 1200 سال هست که مردم رو رها کرده...
ممنون ميشم دربارش توضيح بدين

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:اصل غيبت امام مهدي عليه السلام، يك كمبود براي انسان‏ها است كه از اين جهت به خداوند شِكْوه مي ‏كنيم: "اللّهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة وليّنا" كه عامل اساسي آن به خود ما انسان‏ها بر مي ‏گردد، اما با صرف از مسئله غيبت، اصل وجود او فوايد و بركات بسيار دارد . يكي از اصول مسلم شيعه اين است كه جهان هستي نبايد خالي از حجت باشد حال با اين وجود چگونه غيبت امام مهدي(ع) توجيه مي گردد؟ در اين باره مي گوييم: نخست مي بايست توجه كرد به اين نكته كه از چه جهت وجود امام ضرورت دارد:

1ـ واسطة فيض و هدايت تكويني الهي: وجود امام ضرورت دارد، چون واسطة فيض و هدايت تكويني الهي است. اگر امام نباشد، فيض هستي قطع مي گردد و جهان از هم مي پاشد. محمد بن فضيل گويد: از امام هشتم(ع) پرسيدم: آيا روزي مي رسد كه مردم بدون امام باشند؟ حضرت فرمود: نه. گفتم: از امام صادق(ع) روايت شده است كه اگر روزي زمين از وجود امام خالي باشد، زمين و بندگان مورد خشم خداوند قرار مي گيرند، حضرت فرمود: نه، در اين هنگام اصلاً زمين و بشري باقي نمي ماند، همه از بين مي روند.كافي ، ج 1، ص 179.

بنابراين بدون وجود امام، واسطه فيض و هدايت تكويني الهي باقي نمي ماند و در اين صورت همه چيز نابود خواهد شد. هر چند در اين دوره امام از ديده ها پنهان است، ولي وجود پرفيض او برقرار است و ما از اين فيض بهره منديم. امام صادق(ع) فرمود: "همان طور كه مردم از خورشيد در پشت ابر بهره مي برند، و وجود ابر نمي تواند مانع از فيض رساني خورشيد گردد، مردم در دورة غيب امام مهدي(عج) از وجود او بهره مي برند و غيبت نمي تواند مانع از فيض رساني و واسطه فيض و هدايت الهي گردد".

2ـ رهبري سياسي اجتماعي: وجود امام ضرورت دارد، از اين جهت كه مي بايست رهبري سياسي جامعه را در دست داشته باشد.امروزه كساني كه در دورة غيبت كبري به سر مي برند از اين وجه ضرورت امام محروم هستيم. البته نه تنها ما محروم هستيم، بلكه آن كساني كه در دورة حضور امامان(ع) بودند نيز از اين نعمت محروم بودند، چون بهره مندي از اين نعمت به اوضاع و شرايط اجتماعي بستگي دارد. تنها امام علي(ع) آن هم به مدت پنج سال و امام حسن(ع) به مدت شش ماه توانستند رهبري سياسي را بر عهده بگيرند.

پس از اين جهت فرقي بين زمان غيبت و حضور امام نيست. غيبت امام مهدي(عج) اگر مانع مي شود تا مردم از رهبري سياسي حضرت محروم گردند، اوّلاً اين جريان مختص زمان غيبت نيست و ثانياً به اوضاع اجتماعي بستگي دارد. اگر جامعه از اين جهت پذيرا باشد، يكي از شرايط ظهور امام محقق شده است.

3-هرچند خود حضرت حضور ندارند ولي مردم را رها نکردند بلکه مردم را به علماء که بيانگر اقوال و سنت ائمه که آنها حجت امام هستند، ارجاع داده اند. در اين خصوص در توقيعي از حضرت مهدي (عج) چنين آمده است: و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا فإنهم حجتي عليكم و أنا حجة الله عليهم .و اما در پيشامدها و مسايل جديد به راويان حديث ما مراجعه كنيد ، زيرا كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم . بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 181

عبارت «فإنّهم حجّتي عليکم و أنا حجّه الله عليهم» بخش مهمي از توقيع شريف و مورد استناد فقيهان در مباحث مختلف قرار گرفته است که بحث ولايت فقيه يکي از اين بحثها به شمار مي رود

لذا اين به دور از لطف امام است که جامعه را بدون رهبر رها کند لذا جانشيناني را به صورت عام معرفي کرده اند همچنانکه ائمه ديگر نيز مردم را به شاگردان خود در مناطق مختلف ارجاع مي دادند

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
9 | سرباز كوي عترت | Iran - Khorramshahr | ٢١:٤٩ - ٠٥ بهمن ١٣٩٢ |
اگه ميشه دقبقا بگيد حديث انت خليفتي في کل مومن بعدي در چه سال هايي بيان شده است؟؟؟؟آيا فقط در غزوه ي تبوک بوده است؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

پاسخ اين سوال در قسمت نظرات ذيل مقاله آيا روايت «وأنت خليفتى من بعدي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟ پاسخ داده شده است


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
10 | م | Iran - Tehran | ٢٢:٠٥ - ٠٥ بهمن ١٣٩٢ |
ممنون از پاسخ شما
در مورد حديث فاما الحوادث الواقعة که در جوابتون بهش اشاره کردين،حرف و حديث زياد هست و خيلي ها اين حديث رو معتبر نميدونن و سندش رو زير سوال مي برن،ممنون ميشم اگه در مورد اين موضوع هم توضيح بدين

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:ما يک قاعده در رجال داريم که اگر روايتي ضعيف بود ولي وقتي علماء به مضمون آن عمل کردند، اين عمل موجب جبران ضعف آن روايت مي شود در اين روايت نيز علماء چون به آن عمل کرده اند لذا روايت معتبر مي شود . صاحب جواهر در اين باره مي گويد: "بر مضمون اين روايت بين علماء اجماع قولي وموجب فعلي وجود دارد. نجفي، محمد حسن،جواهر الکلام، ج11، ص 90،دار احياء الثراث العربي، بيروت،بي تا.

در کتابهاي زيادي از فقهاء، بدون آن که به سند حديث اشکال وارد کنند، از آن در مباحث خود استفاده کرده اند. از جمله اينها صاحب جواهر، شيخ اعظم مرتضي انصاري، انصاري، مرتضي، القضاء والشهادات،ص 70، کنگره جهاني شيخ انصاري،قم، 1415.آقا رضا همداني همداني، آقا رضا، مصباح الفقيه،ج14، ص 289، موسسه الجعفريه، قم ،1416.آيت الله ميرزا محمد حسين نائيني نائيني، ميرزا محمد حسين، المکاسب و البيع، ج2، ص 337، دفتر انتشارات اسلامي، قم ، 1413، آيت الله سيد محمد هادي ميلاني ميلاني، سيد محمد هادي ، محاضرات في فقه الاماميه،ج 4، ص 277،... است.

ثانيا: اشکالي سندي که به اين روايت مي گيرند به دو راوي به نام محمد بن محمد و اسحاق بن يعقوب است که مجهول هستند اما با دقت در قواعد رجالي اين دو شخص نيز توثيق پيدا مي کنند. در خصوص محمد بن محمد بن عصام بايد بگوييم که دو تن از بزرگترين محدثين شيعه (کليني و شيخ صدوق) که استاد شيخ کليني و شاگرد صدوق بود. وي با توجه به دو قاعده رجالي " ثقه بودن مشايخ اجازات" و " کثرت نقل ثقات از شخصي دلالت بر ثقه بودن او دارد "، مي توان جزء ثقات دانست.سبحاني ، جعفر، کليات في علم الرجال ، ص 333 و 353، موسسه نشر اسلامي، قم 1421.

اسحاق بن يعقوب نيز از مشايخ کليني است. وي در امر صدور توقيعات از امام زمان (عج) که بسيار مهمتر از يک روايت عادي است و در آن زمان بسيار مهم بوده است، به خبر او اعتماد کرده است. علاوه بر اين که خود حضرت در اين توقيع براي او دعاي خير کرده است، در آخر توقيعي که در کتاب " کمال الدين " آمده است امام زمان (عج)مي فرمايد: السلام عليک يا اسحاق بن يعقوب و علي من اتبع الهدي"، علاوه بر اين که اين روايت مورد قبول فقهاء شيعه واقع شده است.با وجود اين قرائن وئشواهد وثاقت اين نفر ثابت مي شود

بنابراين اين حديث مورد قبول و اتفاق علماء شيعه است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11 | حسين قديزي | Iran - Tehran | ٠٨:٠١ - ٠٨ بهمن ١٣٩٢ |
از زحمات شما واقعاً ممنونم. خداوند به همه دست اندرکاران اين موسسه، جزاي خير دهد.
سؤالي دارم و آن اينکه چگونه است که زمين از حجت الهي هچ گاه خالي نمي شود؟ لطفاً استدلال عقلي و روايي با استناد به کلام بزرگان در اين خصوص را بيان بفرماييد. مجدداً از زحمات شما تشکر مي کنم.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اين بحث را در دو بخش روايي و عقلي به ترتيب مورد بررسي قرار مي دهيم

الف.طبق روايات زمين از خلقت حضرت آدم (ع) تا قيامت هيچگاه از حجت خداوند خالي نيست. به عنوان نمونه به روايات زير مي توان اشاره کرد:

امام صادق عليه السلام مي فرمايند: مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهَا الْحُجَّةُ يُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ . (الكافي ،ج1 ،ص178.) هيچ وقتي از پيدايش زمين تا به حال نگشته است مگر آن که از براي خدا در آن حجتي بوده است که حرام و حلال خدا را به آنها تعليم دهد و مردم را به راه خدا بخواند.

امام باقر عليه السلام مي فرمايند: وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ ع إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ .(الكافي ،ج1 ،ص179.) بخدا سوگند از زمانى كه خدا آدم را قبض روح نمود زمينى را بدون امامى كه بوسيله او بسوى خدا رهبرى شوند وانگذارد و او حجت خداست بر بندگانش و زمينى بدون امامى كه حجت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد.

همچنين در روايات بيان شده است که اگر حجت الهي در زمين نباشد زمين اهلش را فرو مي برد. أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ ع أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ‏. (الكافى،ج 1،ص179.) ابوحمزه گويد بامام صادق عليه السلام عرض كردم: زمين بدون امام مى‏ ماند؟ فرمود: اگر زمين بدون امام باشد فرو رود.

ب-اما از نگاه عقلي نيز علماء وجود حجت را ثابت کرده اند در بين علماء کلام، قاعده اي است به نام قاعده لطف، اين قاعده لطف از قواعد کلامي است که متکلمان به آن، بر وجود و لزوم معصوم استدلال مي کنند. و اين به معني است که خداوند، زمينه نزديکي انسان به طاعت و دوري او را از معصيت، فراهم مي کند، اما نه به گونه اي که به حد اجبار برسد. شيخ مفيد در پاسخ از اين پرسش که دليل بر وجود امام زمان (ع) چيست؟ به قاعده لطف استناد مي کند و مي نويسد: وجود امام معصوم و حجت حق، در هر زمان لازم و اين وجود معصوم، لطف است و لطف، هميشه بر خدا لازم است. مصنفات شيخ مفيد، ج 1،

خواجه نصيرالادين طوسي (در اول بحث امامت مي نويسد: نزد عقلا، معلوم است که انحصار لطف الهي در تعيين امام است. وجود امام لطف است و تصرف او در مسائل اجتماعي، لطفي ديگر و غيبت امام، مربوط به ما مي شود. تجريد الاعتقاد، ص: 221

سيد مرتضي در رساله غيبت مي نويسد: «وجود حضرت در پرده غيبت نيز لطف است؛ زيرا شيعيان با اعتقاد به وجود حضرت ... در ارتکاب کار زشت، هراسي از حضرت دارند...رسائل الشريف المرتضي، ج 2، ص 29

بنابرايناين لطف خدا چنين اقتضاء مي کند که در تمام اعصار و ازمان ازلا و ابدا حجت در ميان خلق براي هدايت تکويني و تشريعي بوده باشد و خداي مهربان هرگز بندگان خود را مهمل نمي گذارد، ايحبس الانسان ان يترک سدي (آيه 36 سوره القيامه) لذا هيچگاه ارض خالي از ولي و حجت نبوده است

اگر رهبرى معصوم در هر دورانى و نسل از نسل‏هاى بشر نباشد ؛ چه بسا مردم گمراه، گمراهى و فساد خود را معلول نبودن اين رهبر بدانند. از اين رو براى هميشه، خداوند بايد امامى يا امامانى معصوم در جامعه معيّن کرده باشد تا حجّت را بر مردم اتمام کند و بهانه‏اى براى منحرفان باقى نماند «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ؛ انعام، آيه 149» در روايتى از امام باقر (ع) فرموده است : «اِنّ الحجّة لا تقومُ للّه عزّوجل عن خلقهِ الّا بالامام حتّى يعرفونه؛ «بحارالانوار، ج 23، ص 30، ح 47» حجّت خدا بر خلقش تمام نشود، مگر به وجود امامى زنده که مردم او را بشناسند».

همچنين بايد در ميان بشر همواره فرد کاملى موجود باشد که تمام کمالات انسانى ممکن در او به فعليت رسيده و در ضمن با عالم ربوبى ارتباط داشته باشد (تا ارتباط بين عالم غيب و نوع انسان محفوظ بماند) که اگر چنين برگزيده‏اى در ميان بشر نباشد ؛ حرکت تکاملى افراد بى غايت و بدون هدف خواهد بود.

بر اساس آيات قرآنى «آيات 30 و 213 سوره بقره»، پروردگار در نظام خلقت و نيز نظام قانون گذارى و ديانت، ائمه و حجت‏هاى خودش را خليفه روى زمين قرار داد و آنان را مجراى بهره‏ورى‏ها و فيض عام و خاص براى مردم ساخت و تمام اسماى الهى را به ايشان آموخت «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» «سوره بقره، آيه 31» تا اينکه به اذن او، همچون خودش در همه چيز تصرّف و دخالت کنند و با جانشينى خويش و عهده‏دارى امور زمين و مردم شدند و چنين است که اگر حجّت و خليفه خدا در زمين نباشد، خاک هستى مردم را در خود خواهد کشيد. بايد دانست که خداوند متعال، با اسما و صفات عاليه‏اش، همه چيز و همه پديده‏ها را آفريده و خود عهده‏دار تمام امور آنها است. هستى همه آنها وابسته به او است و هرگونه اراده کند، در آنها دخل و تصرّف مى‏کند... اما بناى ذات مقدّسش بر اين است که امور خلقت مادى را، فقط از طريق اسباب مادى - و بدون دخالت مستقيم و يا بى واسطه - اداره کند و از جمله اسباب براى اصلاح امور ظاهرى و باطنى مردم، پيامبران و جانشينان آنان - به خصوص امامان معصوم - هستند. امام صادق ‏(ع) مى‏ فرمايد : «خداوند ناپسندى و ناخوش مى‏دارد که امور عالم را جز با اسباب و وسايط اداره کند ؛ از اين رو براى هر چيزى سببى قرار داده است و براى هر سبب گسترده ميدان قدرت و نفوذى قرار داده و براى هر نشانه‏اى، پشتگاه و راه ورودى گويا - و خواننده به حق - مقرر فرموده است. هر که او را بشناسد - و به رسميت بپذيرد - خدا را شناخته و هر که او را انکار کند، خدا را انکار کرده است. آن بارگاه و راه ورود، رسول الله (ص) و ما هستيم «بحارالانوار، ج 2، ص 90، ح 15».پس اگر امامان معصوم - و در عصر حاضر امام زمان(عج) - عناصرى خاکى نبودند و امور عالم خلقت - از جمله زمين و ساکنان آن - را بر عهده نمى‏گرفتند ؛ امور زمين و مردمش از هم مى‏پاشيد. بنابراين بايد واسطه بين آفريننده و پديده ‏هاى مادى، کسى باشد که داراى خلقت مادى و جسمانى و علاوه بر آن داراى درجه‏اى از شرافت معنوى باشد که شايستگى ارتباط بين آفريننده و آفريدگان را احراز کند و چنين افرادى جز خلفاى ذات مقدس پروردگار (پيامبران و جانشينان آنان) کسى نمى ‏تواند باشد.

بنابراين حجت خدا واسطه فيض است لذا وجود او ضروري است

جهت اطلاع بيشتر به اين دو آدرس رجوع کنيد



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
12 | ميثم وفائي | Iran - Tajrīsh | ١٩:١٤ - ٠٨ بهمن ١٣٩٢ |
با سلام مي خواستم بپرسم حديث علي سيد العرب در كتب اهل سنت سند صحيح دارد اگه زحمت نيست حديثو بياريد رواتشو دونه به دونه بررسي كنيد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در روايات فراواني از کتب اهل سنت نقل شده است که پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: علي سيد عرب است به عنوان به يک روايت صحيح از مستدرک حاکم بسنده مي کنيم: حدثنا أبو العباس محمد بن أحمد المحبوبي ثنا محمد بن معاذ ثنا أبو حفص عمر بن الحسن الراسبي ثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن سعيد بن جبير عن عائشة رضي الله عنها أن النبي صلى الله عليه وسلم قال أنا سيد ولد آدم وعلي سيد العرب هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: من سيد و اقاي فرزندان ادم هستم و علي آقا و سيد عرب است . حاکم در ادامه روايت گويد: اين روايت صحيح الاسناد است که بخاري و مسلم نياورده اند

المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 133

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
13 | سرباز كوي عترت | Iran - Tehran | ١١:٤٣ - ١٠ بهمن ١٣٩٢ |
آيا منافقان در جريان غزوه ي تبوک به حضرت علي طعنه زدند که پيامبر تو را تنها گذاشته و حتما از علي دلگير است که او را با خود نمي آورد؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

همچنانکه در منابع اهل سنت آمده است، کساني که اين حرف را جهت طعنه به حضرت علي عليه السلام زدند منافقين بودند . ابي عاصم شيباني در کتاب السنه چنين نقل مي کند: حدثنا دحيم ثنا عبد الرحمن بن بشير عن محمد بن إسحاق حدثني محمد بن طلحة عن إبراهيم بن سعد أنه سمع أباه يقول لما سار رسول الله صلى الله عليه وسلم من المدينة إلى تبوك خلف علي بن أبي طالب فأتاه بالجرف يحمل سلاحه فقال يا رسول الله أتخلفني بعدك ولم أتخلف عنك قط قال فولى مدبرا فاغر ورقت عيناه فرجع بعد فراقه النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله إن المنافقين يزعمون أنك إنما خلفتني استثقالا لي فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم يومئذ حتى رؤي في وجهه فقال أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي

لسنة ، اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد ناصر الدين الألباني ج 2 ص 600

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

14 | شهرام ضرغامي | Iran - Shiraz | ٢٠:٣٨ - ١٣ بهمن ١٣٩٢ |
جماعت عمريه که کلا در تناقض هستن و با خودشون هم روراست نيستن . به قول حاج آقا الهياري هر جاکه عمري باشد عقل نيست و هرجا عقل باشد عمري نيست . معاويه و عايشه و طلحه و زبير که اينا اين همه سنگشون رو به سينه ميزنن مگه عليه حاکم وقت خودشون خروج نکردن؟ تکليف عمريها معلوم نيست قسمشون يا دم خروسشون .
15 | م | Iran - Tehran | ١٤:١٤ - ١٦ بهمن ١٣٩٢ |
سلام
درسته،جواب سوال اولم رو دادين وخونده بودم-ولي بعد از اون سوال ديگه اي هم پرسيده بودم که هنوز جواب ندادين،اون هم اين که: اگه متن کامل اين حديث رو ببينين،امام زمان عج در پاسخ به يکي ديگه از سوالات جناب اسحاق بن يعقوب،که در مورد خمس سوال کرده بودن، مي فرمايند خمس را تا زان ظهور بر شيعيانمان حلال کرديم-سوال من هم اين بود که چرا يک قسمت حديث (يعني همون بخش فاما الحوادث الواقعة) را قبول داريم و در استدلال ها بهش استناد مي کنيم،ولي اين قسمت که درباره خمس هست رو کنار ميذاريم-به هر حال از دوحالت نبايد خارج باشه،يا کل حديث معتبر و مورد قبول هست،يا کل حديث مردوده.نميشه که يه قسمتش رو قبول کنيم و يه قسمتش رو رد کنيم؟؟!! ممنون ميشم اگه توضيح بدين

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

آنچه از قرائن و شواهد در روايات از جمله كلمه ( الناس) در مقابل ( الشيعه ) و ( پاكيزه ماندن نسل ) و غيره به دست مي آيد، اين است که منظور ائمه، حلال دانستن انفال بوده است؛ چون يكي از مواردي كه به نص قرآن از مختصات پيامبر صلي الله عليه و آله شمرده شده و طبيعتا بعد از پيامبر(ص) به امامان اختصاص پيدا مي كند، انفال است .انفال به ثروت هاي عمومي مانند معادن، نفت ، جنگل ها , درياها و ..... گفته مي شود كه اختيار آن ها به دست حاكم اسلامي (امام عادل ) است . بعد از رسول خدا و وقوع حادثه سقيفه و غصب خلافت , اين ثروت ها به دست غير ائمه افتاد ، از طرفي شيعيان و پيروان اهل بيت خواه نا خواه در جامعه اسلامي ناگزير از استفاده آن ها و تصرف در آن ها بودند. بر اساس اين روايات ائمه اين اموال را نسبت به شيعيان حلال كردند تا دچار مشكل نشوند لذا صاحب وسائل الشيعه اين رواياتي را که خمس را براي شيعيان حلال دانسته است را در باب انفال آورده است و عنوان آن را ... جواز تصرف الشيعة في الانفال و الفئ وسائرحقوق الامام مع الحاجة و تعذر الايصال گذاشته است با اين بيان ائمه عليهم السلام سهم خود را از انفال و ثروت هاي عمومي در صورتي كه شيعيان نتوانند به امام برسانند ،بخشيده اند . آنان را از پرداخت خمس انفال نسبت به آن ها معاف كرده اند احتمال ديگر اين است که اين اذن خصوصي امامان نسبت به تصرفات در خمس مي باشد؛ چون مضمون روايات ديگر در اين خصوص اين است كه تصرف در مال متعلق خمس جائز نيست مگر به اجازه و اذن امام . بنابراين روايات حالال دانستن خمس در حقيقت اذن در تصرف است در مواردي كه شيعيان از پرداخت انفال يا از پرداخت خمس داراي مشكل بودند ، نه اينكه از روايات حليت استفاده شود كه شيعيان مطلقا از پرداخت هر گونه خمسي معاف شده باشند، بنابراين پرداخت خمس واجب و لازم است، مگر در موارد خاصي، از جمله اينكه مثلا حكومت در دست ظالم و طاغوت باشد كه بر تمامي اموال مسلمين تسلط دارند که آنان يا معتقد به خمس نيستند و يا انفال را به صاحبان اصلي آن نمي پردازند .

در چنين مواردي ائمه (ع) براي سهولت و راحتي شيعيان خمس و انفال را بر شيعيان تحليل كرده باشند .حضرت علي عليه السلام بعد از غصب خلافت به همسرش فاطمه زهرا (س) فرمود : احلي نصيبك من الفئ لاباء شيعتنا ليطيبوا (3) نصيب و حصه خود را از انفال نسبت به شيعيان حلال كن تا دچار حرام خواري و خباثت و حرمت فرزند نشوند .وسائل الشيعه ، ج 6 ، ، ص 381 ، حديث 10 .

بويژه اينکه جنگ هايي كه بين مسلمانان و كفار رخ مي داد و در اين بين غنايمي به دست مسلمانان مي افتاد كه بايد خمس آن غنايم را به ائمه مي دادند، اما چون حكومت ها با ائمه دشمني داشتند ، حق آنان را پرداخت نمي كردند . اين اموال خواه نا خواه در دست مسلمانان قرار مي گرفت . شيعيان نيز مانند بقيه مسلمانان درآن اموال تصرف مي كردند. ائمه براي اينكه براي شيعيان شان مشكلي پيش نيايد ، حق و مال خود را نسبت به آنان حلال شمردند .

بنابراين در صورتي كه رساندن خمس يا انفال به ائمه امکان نداشته باشد يا پرداخت آن به ائمه به خاطر مسايل سياسي دچار مشكل باشد ،آنها از حق خود گذشت كرده و به شيعيان حلال كرده اند همچنين چنين نتيجه مى گيريم كه هيچ گونه دليل قابل قبولى براى تحليل خمس بطور مطلق در دست نيست با در نظر گرفتن قرائنى كه در متن روايات موجود است معلوم مى شود كه توهّم تحليل بطور مطلق صحيح نيست، و خمس همچنان به عنوان يك قانون اسلامى باقى و برقرار است. وفقط بخاطر شرايطي در موارد خاص و يا در زمان خاص حلال باشد مانند اين‌ که پرداخت خمس دشوار و يا شخص پرداخت کننده در تنگ‌دستي و مشکلات معيشتي در زندگي باشد. و توجه ائمّه اطهار(ع) عمدتاً به اين بوده که کار را براى شيعيان در صورت ناچارى و نبودن حکومت اسلامي، آسان سازند. در همين راستا، برخي از فقها فتوا داده‌اند که؛ «اگر شخصى نتواند خرج سال خود را تأمين کند و سر سال پول و يا چيزهايى از مؤنه در خانه زياد بيايد، مي‌تواند آنها را در مخارج مورد نياز صرف کند و خمس ندارد» بهجت، محمد تقى، رساله توضيح المسائل، ص 274،انتشارات شفق، قم، چاپ نود و دوم، 1428ق.

روايات در خصوص بيش از 20 تا روايت است که در وسائل الشيعه نقل شده است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
16 | رضا بن سلطان | Iran - Mashhad | ٢٣:١٠ - ٠٢ اسفند ١٣٩٢ |
الهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم الشريف
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد واخر تابع له علي ذلک
اللهم عجل لوليک الفرج
17 | صالح | Iran - Asadīyeh | ١٠:١١ - ٠٤ اسفند ١٣٩٢ |
سلام عليكم
ببخشيد اگر حديث مواخات رسول خدا (ص) با امير المومنين در منابع اهل سنت را ذكر كنيد بسيار سپاسگذار خواهم شد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

حديث مواخات در کتب اهل سنت در حد تواتر نقل شده است به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم الجامع الصحيح

حدثنا يُوسُفُ بن مُوسَى الْقَطَّانُ الْبَغْدَادِيُّ حدثنا عَلِيُّ بن قَادِمٍ حدثنا عَلِيُّ بن صَالِحِ بن حيي عن حَكِيمِ بن جُبَيْرٍ عن جُمَيْعِ بن عُمَيْرٍ التَّيْمِيِّ عن بن عُمَرَ قال آخَى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بين أَصْحَابِهِ فَجَاءَ عَلِيٌّ تَدْمَعُ عَيْنَاهُ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ آخَيْتَ بين أَصْحَابِكَ ولم تُؤَاخِ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحَدٍ فقال له رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أنت أَخِي في الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ وفي الْبَاب عن زَيْدِ بن أبي أَوْفَى

سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون ج 5 ص 636

همچنين ابن کثير چنين نقل مي کند: قال أنا يوسف بن موسى القطان البغدادي ثنا علي بن قادم ثنا علي بن صالح بن حيي عن حكيم بن جبير عن جميع بن عمير التيمي عن ابن عمر قال آخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بين اصحابه فجاء على تدمع عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين اصحابك ولم تواخي بينى وبين أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم انت اخى في الدنيا والآخرة ثم قال هذا حديث حسن غريب

البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت ج 7 ص 336

ابن أبي شيبه در كتاب مصنف خود مي‌نويسد:

32079 حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَيْرٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سُلَيْمَانَ الْجُهَنِيُّ يَعْنِي زَيْدَ بْنَ وَهْبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا عَلَى الْمِنْبَرِ، وَهُوَ يَقُولُ: " أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ (ص) لَمْ يَقُلْهَا أَحَدٌ قَبْلِي وَلَا يَقُولُهَا أَحَدٌ بَعْدِي إلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ.

زيد بن وهب گفت: از علي عليه السلام در حالي كه بر منبر بود شنيدم كه مي‌گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدا صلي الله عليه وآله هستم، اين سخن را پس از من ، كسي ديگري نخواهد گفت؛ مگر اين كه دروغگو و افترا زننده است.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6 ص 367 ، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

راويان اين روايت همه ثقه هستند

در فضائل الصحابه نيز چنين آمده است حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا زيد بن الحباب قال حدثني حسين بن واقد قال حدثني مطر الوراق عن قتادة عن سعيد بن المسيب : ان رسول الله صلى الله عليه وسلم آخى بين أصحابه فبقي رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبو بكر وعمر وعلي فآخى بين أبي بكر وعمر وقال لعلي أنت أخي وأنا أخوك ).

فضائل الصحابة المؤلف : أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الناشر : مؤسسة الرسالة – بيروت الطبعة الأولى ، 1403 – 1983 تحقيق : د. وصي الله محمد عباس عدد الأجزاء : 2 [ جزء 2 - صفحة 597 ] ح 1019

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
18 | فرهاد محمدي | Iran - Mashhad | ٢٠:١٣ - ١٢ اسفند ١٣٩٢ |
با سلام
دوستان عزيز شما بايد خودتان تفکر و تامل بکنيد و مانند وهابيت از تاريخ درس و عبرت بگيريد.چرا شماها از کارهاي صحابه و تابعين و مردم آن زمان که به زمان پيامبر ص نزديکترند عبرت نميگيريد .مگر وهابيت به غير از انچه که در اسلام اتفاق افتاده فتوا ميدهند؟
دوستان عزيز فتواي وهابيت بر اساس واقعيات تاريخي اينگونه است:هر وقت يک عده خاص و مومن! از مردم وصحابه کسي را بخواهند و دوست داشته باشند(به شرطي که تمام نيازهاي دنيوي آنها را بر آورده کند و ان شخص از کسي حتي از خدا و پيامبرش هم نبايد بترسد چون اگر بترسد بايد به اهل بيت پيامبرشان احترام بگذارد چون هم پيامبر ص فرمودند و هم خداوند در قران اينچنين ميفرمايد.چون اگر ان شخص بترسد نميتواند با اهل بيت پيامبر مبارزه کند .. ماجراي فدک و حضرت فاطمه س، جنگ جمل...جنگ صفين ،صلح تحميلي امام حسن ع،...جنگ کربلاو...)خلاصه اينکه:اگر کسي را دوست داشته باشيم جنگ عليه او حرام است و قيام کننده عليه انها کافر است .نمونه اش در تاريخ مانند ابوبکر ،عمر،و البته عثمان ومعاويه و از همه مهمتر يزيد ،که اين اخري از همه با فضيلت تر بود و حتي فرزند پيامبر هم نبايستي در مقابل اين ملعون قيام ميکرد .....و اما هر کسي را که دوست نداشته باشند، حتي اگر ان شخص اولين مسلمان بعد از پيامبر ص باشد، حتي اگر از اهل بيت پيامبر باشد، حتي اگر در قران به ولايت او ايه نازل شود(..وکساني که در حالت رکوع زکات ميدهند...) حتي اگر پيامبر ص بگويد هميشه حق با اوست ،اينها اصلا مهم نيست و بايد تا اخرين توان با او جنگيد....((همچنانکه عايشه مادرمان! با او جنگيد گر چه طرفش خليفه بود....همچنانکه امير معاويه مان!(لعنت الله عليه) با خليفه جنگيد ..
پس در نتيجه اينها اصلا مقصر نيستند.....خشت اول گر نهد معمار کج................تا ثريا ميرود ديوار کج
اين قانوني بود که در سقيفه بني ساعده تصويب شد و از درب منزل سرور زنان بهشتي به اجرا در امد و در جنگ جمل وصفين پايه هاي ان محکمتر شد و در کربلا به اجراي ابدي در امد ...تا زمان ظهور منجي بشريت از جاهليت
و صلي الله عليک يا صاحب الزمان
19 | مسلم | Iran - Tehran | ١٢:٠٩ - ٢٠ اسفند ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم
سوال من هم از اينها اين است كه نظرشان در مورد ابوبكر وعمر چه است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
كه از بيعتي كه در غدير با امير المومنين (ع) و برادرش رسول خدا(ص) انجام دادند
و بيعت شكستند و هم با رسول(ص) و اميرا لمومنين (ع) جنگيدند و بقيه اهل سقيفه (؟
اصلا نه نظرشان راجع به اقاي (عبدالله بن عمر) لعنهم الله چيست؟ ايشان كه با خليفه امير المومنين علي بن ابيطالب (عليهم السلام) اصلا بيعت نكرد
ايا هنوز تابع او هستند؟؟؟؟؟؟ يا اشخاصي مثل ام ....عايشه (لع) وجنگ جمل و طلحه و زبير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و ام المفاسدي به عنوان مثل عبدالله ابن زبير(لعنه الله) و معاويه(لللللللللللللللللعنه الله) نظرتان چه بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و چه خواهد بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
20 | احمد | Iran - Birjand | ١٣:٢٦ - ٢٩ اسفند ١٣٩٢ |
از ديگر شگردهاي عالمان وهابي وسني ان است كه : فضايل على (ع ) واهل بيت او را مخفى نگه داشته اند, هر چيزى را هم که از شان صحابه وبه خصوص خلفا بکاهد وآن را بى ارزش کند نيز مخفى کرده اند, حال اين حادثه را درنظر بگيريد که هر دو جهت را دارد, هم فضايل على (ع ) را مخفى کرده وهم اعمال زشت خلفا را

نمونه ان مورخين و در راس آنها طبرى , ابن كثير وابن اثير نامه هايى را که ميان محمد بن ابى بکر از شيعيان اميرالمؤمنين (ع ) و مـعـاويـة بـن ابـى سـفـيان رد وبدل شده است را مخفى کرده اند وبه دروغ گفته اند عوام تحمل شنيدن ان نامه را ندارند ونوعي خشونت در ان است
چون در ان نامه ماهيت واقعي ابوبكر را راوشن وولايت علي (ع) را اثبات ميكند
21 | احمد | Iran - Birjand | ٢٤:٥٣ - ٢٩ اسفند ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم

باسلام وعرض خسته نباشي

خدمت برادران عزيز درسايت وزين امام عصر ارواحنا فداه اعلام مي نمايم از انجا که خود جناب ايه الله دکتر قزويني(حفظه الله ) فرموده اند که وظيفه اين سايت روشنگري وبيان نقاط تاريک تاريخ ميباشد واقعا جاي يك مقاله تحت عنوان خيانتهاي علماي اهل سنت در كتمان ،تحريف ، حذف ، قيچي و توجيه نمودن نصوص ولايت بسيار خالي ميباشد
چرا ؟؟؟؟

چون خيلي از اهل سنت دنبال حقيقتند ووقتي به نيمه راه مي رسند يا در مرز حقيقت قرار ميگيرند ناخواسته متوجه کتمان يا تحريف يا توجيهات بي اساسي ميشوند که انها را از ادامه راه باز ميدارد انان بي خبر از همه جا فکر ميکنند حقيقت به همين شکل بوده غافل از انکه دست تحريف ، سانسور ، توجيه و حذف واقعيت را از انان مخفي داشته است

شما ميتوانيد اولا : با تحرير اين مقاله دست علماي آنان را رو کنيد و حقيقت راروشن نماييد وثانيا اهل سنت را نيز اگاه براين مسئله نماييد که علمايشان دارند با اعتقادات انان بازي ميکنند

نمونهاي از اين تحريفات "
در حديث يوم الانذار که طبري روايت را در تاريخ خود آورده :ان هذا اخي ووصيي وخليفتي من بعدي اما در کتاب تفسير خود اورده ان هذا کذا وکذا
ونيز حسنين هيکل در کتاب حياه محمد روايت فوق را کامل مي اورد اما در چاپ دوم کتاب انرا حذف ميکند

يا نامه محمد بن ابى بکر به معاويه وجواب او که معاويه به حقانيت علي (ع) اعتراف نموده مسعودي ان نامه را در مروج الذهب بطور کامل اورده اما طبرى , ابن اثير وابن کثير حاضر به افشاء اين نامه ها نبودند

يا روايت غدير که چون موافق با عقيد ه شان نبوده عده اي از علماي اهل سنت انرا اورده وتصحيح هم نموده اند ولي باز با توجيه وتفسير خود راي در کلمه مولا حقيقت را از اهل سنت کتمان کرده اند عده ديگري مثل بخاري ومسلم اصلا روايت غدير را نقل نکرده اند عده ديگري بر اثر لجاجت ان را تضعيف کرده اند

و دهها بلکه صده ها نمونه از اين موارد که متاسفانه چهره حقيقت را غبار الود نموده ونگذاشته اند جوانان خوب سني به راحتي به حقيقت برسند

اما شما عزيزان که منابع و نصوص اهل سنت را در اختيار وبه انان اشراف دارييد و روشنگري و تبين نقاط تاريک تاريخ را وظيفه خود معرفي کرده اييد ميتوانيد با تحرير مقاله اي مستدل همه چيز را فاش نماييد
انشا الله که خداوند شما را در اين مسير ودر تحرير اين مقاله موفق دارد

با تشکر وامتنان فراوان

احمد

22 | عبدالرحيم | Iran - Birjand | ١٧:٠٤ - ٠٣ فروردين ١٣٩٣ |
سلام
صحبت احمد در اين كامنت بسيار بجا ميباشد
الحق والانصاف جاي خالي چنين مقاله اي در اين سايت ارزشمند كاملا محسوس و ملموس ميباشد

چه قدر ارزشمند خواهد بود اين مقاله در پيشگاه قدسي حضرت ولي عصر (عج)
پس تا دير نشده عزيزان در اين پايگاه وزين دست به تحرير اين مقاله بزنند
اجر شما با خالق يكتا
23 | شيعه مرتضي علي | | ١٧:٢١ - ١٠ فروردين ١٣٩٣ |
موضوع زيبا و نويي را جناب احمد پيشنهاد دادند كه واقعا جاي كار وبررسي دارد بنده نيز نمونه اي از خيانت علماي سني را جهت اگاهي مي اورم
تحريف روايت منزلت :
خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي‌نويسد :
قال إسماعيل بن عياش: رافقت حريزا من مصر الى مكة فجعل يسب عليا ويلعنه، وقال لي: هذا الذي يرويه الناس ان النبي (ص) قال لعلي: «انت مني بمنزلة هارون من موسى» حق، ولكن اخطا السامع.
قلت: فما هو ؟ قال: إنّما هو: «أنت مني‏بمكان قارون من موسى»، قلت: عمّن ترويه؟ قال: سمعت الوليد بن عبد الملك يقوله على المنبر.
تاريخ بغداد ، ج8 ، ص262 و تاريخ مدينة دمشق ، ج12 ،‌ص349 و تهذيب الكمال ، مزي ، ج5 ، ص577 و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج2 ، ص209 و تاريخ الإسلام ، ذهبي ، ج10 ، ص 122 و ميزان الاعتدال ، ذهبي ، ج3 ، ص389 شماره : 6894.
اسماعيل بن عياش گفته است : با حريز از مصر تا مکه همراه بودم ؛ پس از علي بد گفته و حضرت را لعن مي کرد ؛ و به من گفت : اين روايتي که براي مردم نقل مي کني که پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) به علي به مي گفت : «جايگاه تو نسبت به من مانند جايگاه هارون نسبت به موسي است » اين سند درست است اما شنونده اشتباه کرده است !!!
گفتم پس درست آن چيست ؟ گفت : پيغمبر گفته اند « جايگاه تو نسبت به من مانند جايگاه قارون نسبت به موسي است»!!! ؛ گفتم اين را از چه کسي نقل مي کني ؟ گفت : اين را از وليد بن عبد الملک شنيده ام که آن را بالاي منبر مي گفت !!!
24 | علي | United States - Fremont | ١٣:٠٥ - ٢٠ فروردين ١٣٩٣ |
با سلام. بسياري از اين روايات نادرست ترجمه شده و عبارات سلطان الله و ولاه الله که دلالت بر ائمه حق که اهل بيت عليهم السلام هستند صدق ميکند حاکم و سلطان معنا شده و از جانب خدا بودنش در ترجمه ذکر نشده است. لذا بسياري از اين روايات خاص خواهند بود و منظور امامان اهل بيت خواهند بود
25 | شيعه مرتضي علي | | ١٣:٣٤ - ٠٢ ارديبهشت ١٣٩٣ |
سلام بنده مطلب احمد را به اين شكل ، سوالي ميكنم
سني ها مي پرسند اگر نصوص ولايت وامامت امبزالمومنين (ع) از پيامبر (ص) صادر شده پس چرا علماي ما آن را نمي پذيرند ؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:اين سوال را علماي اهل سنت بايد پاسخ بدهند نه ما لذا آنها بايد جواب بدهند که چرا با وجود اين همه حقايق که در کتابهايشان ذکر شده است، حقيقت را کتمان کرده و ايمان نمي آورند آيا اين مصداق آيه کتمان نيست؟

ثانيا: اين همه دستورات در قرآن آمده است مگر همه آن را قبول کرده و انجام مي دهند؟!

ثالثا:هارون جانشين حضرت موسي بود مگر بعد از رفتن حضرت موسي، او را انکار نکرده و با او مخالفت نکردند؟

رابعا:صحابه پيامبر (ص) که اهل سنت مقامي والايي را براي آنها قائلين مگر به صراحت حرف پيامبر را رد نمي کردند حال چه انتظار از برخي!

خامسا:تعصّب، شخص متعصّب را وادار مي كند تا هر آنچه که برخلاف ميل اوست يا رد کند و يا توجيه کند لذا در خصوص ادله ولايت حضرت علي عليه السلام نيز چنين است يا انکار مي کنند و يا مانند حديث غدير که راهي براي انکار ندارند دست به توجيه مي زنند و آن را به معني دوست مي گيرند

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
26 | مسلم | Iran - Tehran | ١٦:٠٥ - ١٧ ارديبهشت ١٣٩٣ |
بسم الله الرحمن الرحيم
شيعه مرتضي علي رحمت خدا بر شما ها
شقي ترين دشمن شيعه ان كسي كه شيرازه دين را از هم پاشيدند اولي و دومي بوده اند با دنيا پرستي دين را منحرف بدعت ها و ستمشان كردند
اما امام (ع) بين انجام كوچكترين مكروه خدا و حكومت و قدرت دنيا فقط رضاي خدا را ترجيح داد.
عرو عاص لعنه الله عليه امام علي(ع) را بر حق مي دانست يا خير؟
كسي كه وقتي مي بيند امام(ع) ميتواند جانش را بگيرد عورت خود را نمايان مي كند او مي داند امام علي(ع) انقدر با حيا هست كه روي از او بر گرداند و شقي ترين دشمن را به خاطر حيا و به خاطر ترك كوچكترين مكروه خدا رها كرد و او فرار كرد. علي(ع) با محمد(ص) چه فرقي دارند؟
مگر قران نخوانده ايم "و عادا و ثمودا و قد تبين لكم من مساكنهم و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا (((مستبصرين))) "عنكبوت 38
بله "زين لهم الشيطان" ........."و كانوا مستبصرين" . يعني مي دانستند كفار حقيقت كار انبيا (ع) را اما كتمان به علت كار شيطان بود
مگر كفار قريش پنبه در گوش نمي كردند تا اعجاز قران نشنوند؟
انها مي دانستند ايات قران وحي است و مي دانستند حقيقت چه است اما از دنياي خود مي ترسيدند
كفار از نزديك شدن مردم به پيامبر(ص) به خاطر منزلت خودشان مي ترسند ابوبكر و عمر و علماي سني از نزديكي مردم به فرزندان معصوم رسول الله(ص)كه خداي ناكرده شكم پروري و ظلم كردنشان متوقف شود.
27 | احمد | Iran - Tehran | ١٧:٣٦ - ٠٧ خرداد ١٣٩٣ |
روايت ابو هريره:
ابن حبان روايت ديگري را در كتابش از طريق ابو هريره نقل كرده كه رسول خد در اين روايت نيز دستور به اطاعت مطلق از حاكمان داده است:
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلْمٍ حَدَّثَنَا حَرْمَلَةُ بْنُ يَحْيَى حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ أَخْبَرَنِي عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ أَنَّ بُكَيْرًا حَدَّثَهُ أَنَّ سُهَيْلَ بْنَ ذَكْوَانَ حَدَّثَهُ أَنَّ أَبَاهُ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ قَالَ آمُرُكُمْ بِثَلاثٍ وَأَنْهَاكُمْ عَنْ ثَلاثٍ آمُرُكُمْ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَتَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَتَفَرَّقُوا وَتُطِيعُوا لِمَنْ وَلاهُ اللَّهُ أَمْرَكُمْ وَأَنْهَاكُمْ عَنْ قِيلَ وَقَالَ وَكَثْرَةِ السُّؤَالِ وَإِِضَاعَةِ الْمَالِ.
به نقل ابو هريره رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: شما را به سه چيز امر مي‌كنم و از سه چيز نهي مي‌كنم. دستور مي‌دهم كه خداوند را عبادت كنيد و به او شرك نكنيد و به ريسمان الهي همگي چنگ بزنيد و پراكنده نشويد. و كسي را كه خداوند ولي شما قرار داده است اطاعت كنيد.....
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج10، ص 423، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.
آقايون محترم اين روايت دليل حقانيت شيعه است و روايت درستي ميباشد چون ميگه کسي را که خداوند ولي شما قرار داده را اطاعت کنيد اهل سنت که اعتقاد ندارند خلفايشان را خدا انتخاب کرده!
پس ثابت ميشود که خليفه را خدا انتخاب ميکند و اين خليفه بايد اطاعت شود
28 | قسيم النار و الجنه | | ١٩:٢٢ - ٢٢ شهریور ١٣٩٣ |
سلام
تو سايت شبکه ولايت تو اين آدرس
http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=801
در مورد نظرتون به روايتي که شرحش داديد چند سوال رحالي سندي دارم
در روايت ديگر كه آن را نيز كليني با اين سند نقل كرده است:
أحمد بن إدريس ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن صفوان ، عن الفضيل ، عن الحارث بن المغيرة قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : من مات لا يعرف إمامه مات ميتة جاهلية ؟ قال : نعم ، قلت : جاهلية جهلاء أو جاهلية لا يعرف إمامه ؟ قال جاهلية كفر ونفاق وضلال .
احمد بن ادريس (از مشايخ كليني)، از ابو علي اشعري (كه ثقه و از اجلاء اصحاب اماميه است) از محمد بن عبدالجبار، از صفوان بن يحيي،‌از فضيل بن يسار (اين‌ها از اصحاب اجماع هستند) از حارث بن مغيره (ثقه است) مي‌گويد:
از امام صادق سؤال كردم، آيا پيغمبر فرموده است كه هر كس بميرد و امامي نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلي است؟ حضرت فرمود: بله آيا مرگش مرگ جاهلي است، يعني در حال ناداني و جهالت از دنيا رفته است (مثلا جاهل بوده نهايتش جاهل قاصر) يا نه جاهلي كه امامش را نشناخته است فرمود: كسي كه بدون امام از دنيا برود، به مرگ جاهلي مي‌ميرد؛ يعني مرگ كفر و نفاق و گمراهي.
الكافي ج 1 ص 377
اين روايت هم صحيحه است.

محمد بن عبدالجبار همون ابن ابي صهبان هست که شيخ توثيقش کرده؟
الفضيل که گفتيد فضيل بن يسار هست همون الفضيل بن عثمان الاعور هست؟
صفوان از اصحاب اجماعه اما اون دو نفر ديگه يعني محمد بن عبد الجبار و الفضيل هم از اصحاب اجماع هستند؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي

1. محمد بن عبدالجبار همان ابن ابي صهبان قمي است در رجال حديث يک نفر ديگر هم محمد بن عبدالجبار آمده با پسوند شيباني که مرحوم خوئي مي فرمايند ظاهرا يک نفرند لذا ما فقط يک راوي به نام محمد بن عبدالجبار داريم که گاهي شيباني و گاهي قمي و گاهي ابي الصهبان از او تعبير مي شود.(ر.ک: معجم‏ رجال ‏الحديث ج 16، ص 200)

2. ظاهرا فضيل در اين روايت منظور فضيل بن عثمان الاعور است که بعضا فضل هم ذکر شده است وي ثقه است. لذا به نظر مي رسد وي غير از فضيل بن يسار معروف باشد. (ر.ک: معجم ‏رجال‏ الحديث ج 13، ص 307)

3. طبق بيان قبلي، اين فضيل از اصحاب اجماع نيست ولي موثق است و در حکم به صحت روايت فرقي نيست و محمد بن عبدالجبار هم از اصحاب اجماع نيست منظور استاد هم اين نبوده که وي از اصحاب اجماع باشد بلک وي را همانند ابو علي اشعري موثق مي دانند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
29 | حامد | | ١٥:٤٦ - ٠٧ شهریور ١٣٩٥ |
با سلام وخسته خدمت پژوهشگران موسسه ولی عصر لطفا بفرمایئد روایاتی که در متن (اصلی) از قول اهل سنت آورده اید را از باب رجالی و ثقه و غیر ثقه بودن رجال روایات بررسی بفرمایید (از دید اهل سنت)

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
برخی از روایات از صحیح مسلم و بخاری است که نیاز به بررسی سند ندارند چون اهل سنت بر قبول روایات این دو کتاب اجماع دارند برخی از روایات نیز با تصحیح بزرگان اهل سنت نقل شده است و برخی از روایات نیز به صورت مستفیض آمده است که از بررسی سند بی نیاز می کند
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
30 | عابد | | ٢٣:٣٠ - ٢١ بهمن ١٤٠٢ |
باسلام و تشکر از مطالب خوبتان. این همه حدیث و اقوال را از اهل سنت نقل کردید ای کاش نقد این احادیث و اقوال را هم می گفتید. اگر این مطالب درست باشند پس قیام امام حسین ع و انقلاب اسلامی ایران هم نامشروع بوده است!!!

پاسخ:
 با سلام
نه احادیث اهل سنت برای ما حجیت دارد و نه اقوال علمای اهل سنت.
ما دین مان را از اهل بیت علیهم السلام می گیریم و کلام آن ها برای ما حجیت دارد.
لذا نیازی به پاسخ ندارد؛ چون از نظر علمی این مطالب هیچ ارزشی برای ما ندارد.
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها