2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
آيا حديث «فاطمه بضعه مني» با سند صحيح در كتب شيعه آمده است؟
کد مطلب: ٥٠٠٠ تاریخ انتشار: ٢٤ آذر ١٤٠٠ تعداد بازدید: 18251
پرسش و پاسخ » حضرت فاطمه زهرا (س)
آيا حديث «فاطمه بضعه مني» با سند صحيح در كتب شيعه آمده است؟

آيا حديث (فاطمه بضعه مني) با سند صحيح در كتب شيعه آمده است؟

توضيح سؤال:

در منابع اهل سنت روايت (فاطمة بضعة مني) از قول رسول خدا صلي الله عليه وآله با سندهاي صحيح نقل شده است؛ اما سؤال ما اين است كه آيا اين روايت در منابع شيعه نيز سند صحيح دارد يا خير؟ يا بالاتر از آن به صورت متواتر نقل شده است؟ خواهشمنديم در اين باره توضيح فرماييد.

پاسخ اجمالي

طبق يك بررسي كلي كه در منابع شيعه انجام شد، اين روايت در منابع روايي شيعه، سند صحيح دارد.

علاوه بر آن، اين روايت از طرق متعدد نقل شده كه با در نظر داشت اسناد متعدد آن، روايت متواتر است؛ كه در اين صورت نياز به بررسي سند هم ندارد.

نكات توضيحي در باره اين روايت

قبل از بررسي اصل روايت و ارائه اسناد آن، لازم است ابتدا به چند نكته اي كه در توضيح روايت ما را كمك مي كند، اشاره نماييم:

نكته اول: شأن صدور اين روايت از رسول خدا (ص)

بررسي طرق متعدد و اسناد اين روايت نشان مي دهد كه اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله (فاطمة بضعة مني) در باره دخترش فاطمه زهرا سلام الله عليها به مناسبت هاي مختلفي بيان شده است.

1. از مجاهد نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در يكي از روزها، كه گويا هدفش تنها معرفي حضرت زهرا سلام الله عليها بود، از خانه خارج شد در حالي دست فاطمه زهرا سلام الله عليها در دستش بود. در حضور مردم فرمود:

هر كسي كه فاطمه را مي شناسد كه مي شناسد، و هر كسي او را نمي شناسد، بداند او فاطمه دختر پيامبر و پاره تن من قلب من در ميان بدن من است:

من عرف هذه فقد عرفها، ومن لم يعرفها هي فاطمة بنت محمد، وهي بضعة مني، وهي قلبي الذي بين جنبي...

2. يكي از مناسبت هاي صدور روايت اين است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در جمع اصحاب سؤال مطرح كردند كه در چه حالي زن به خداوند نزديك تر است و يا طبق عبارت ديگر روايت، چه چيزي براي زن بهتر است.؟

اصحاب نتوانستند پاسخ دهند، امير مؤمنان عليه السلام به خانه آمد و اين سؤال را با فاطمه زهرا سلام الله عليها در ميان گذاشت. ايشان فرمود: بهترين چيز براي زن اين است كه نه او مرد نامحرم را ببيند و نه مرد نا محرم او را.

وقتي علي عليه السلام پاسخ حضرت زهرا را به رسول خدا عرضه داشت، آن حضرت اين جمله را در باره فاطمه فرمودند.

3. دشمنان امير مؤمنان عليه السلام شايعه كردند كه آن حضرت از دختر ابو جهل خواستگاري كرده است. اين خبر به فاطمه زهرا سلام الله عليها رسيد و در نهايت رسول خدا نيز از جريان آگاه شد. آن حضرت روي منبر قرار گرفت و در باره فاطمه اين جمله را بيان كرد. به عقيده علماي اهل سنت، مخاطب رسول خدا صلي الله عليه وآله حضرت علي عليه السلام بوده است كه با خواستگاري اش مقدمه اين فرمايش را فراهم كرده بود.

اما امام صادق عليه السلام در يك روايت مفصل كه در منابع شيعه آمده ، اصل داستان خواستگاري از دختر ابو جهل را ساختگي وجعلي و تهمت از سوي دشمنانش مي داند؛ اما اين كه رسول خدا چنين سخني را در حضور جاعلان اين قضيه بيان كرده است حقيقت دارد؛ يعني در حقيقت حضرت به جاعلان داستان گوشزد مي كند كه شما ديگر با ساختن اين افسانه ها فاطمه را نيازاريد.

4. روز مرد نابينايي با اجازه حضرت زهرا وارد خانه اش شد، فاطمه زهرا سلام الله عليها خودش را پوشانيد، رسول خدا فرمود: او نابيناست چرا خود را پوشاندي؟ فرمود: اگر او مرا نمي بيند من او را مي بنيم. در اين جا بود كه رسول خدا در باره فاطمه فرمود:

أشهد أنك بضعة مني.

5. به نقل ابن عباس روزي در حضور اصحاب، امير مؤمنان، فاطمه زهرا و حسنين عليهم السلام وارد شدند. هنگام ورود هر كدام آنها،چشمان رسول خدا اشكبار مي شد. اصحاب از دليل گريه حضرت سؤال نمودند. حضرت مصيبت هايي را كه بر هر يكي از آنها وارد مي شد، شرح دادند، و در باره فاطمه زهرا سلام الله عليها هم فرمودند:

وَأَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَهِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي...

6. به روايت ابن عباس، رسول خدا صلي الله عليه وآله پس از بازگشت از حجة الوداع در مسجد در باره اهلبيتش به اصحاب سفارش كرد. و در باره فاطمه فرمود:

فَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ وَلَدَيْهَا عَضُدَايَ وَ أَنَا وَ بَعْلُهَا كَالضَّوْءِ.

7. در روايت ديگر ابو ذر غفاري مي گويد: در مريضي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وفات يافت، به دستور آن حضرت، فاطمه را به حضورش آوردم. پيامبر به ايشان خبر داد كه تو نخستين فرد از اهل بيت من هستيد كه به من ملحق خواهي شد و از مصيبت هايي كه بر ايشان وارد مي شود آگاهي داد، آنگاه حضرت رو به من كرد و فرمود:

يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي.

8. در منابع اهل سنت شأن صدور ديگري نيز نقل شده و آن اين كه در جرياني كه ابو لبابه خودش را در پايه مسجد بسته بود، و قسم خورده بود كه اگر رسول خدا او را باز نكند، در همين حال باقي خواهد ماند. فاطمه زهرا آمد تا او را باز كند اما وي نخواست. رسول خدا در باره فاطمه فرمود: انما فاطمة بضعة مني.

متن روايت اين است:

قال ابن دحية في (مرج البحرين): سئل العالم الكبير أبو بكر بن داود بن علي رحمه الله تعالي: من أفضل خديجة أم فاطمة رضي الله عنهما؟ فقال: (ان فاطمة بضعة مني) ولا أعدل ببضعة رسول الله صلي الله عليه وسلم أحدا.

وقال السهيلي: وهذا استقراء حسن ويشهد بصحة هذا الاستقراء أن أبا لبابة حين ربط نفسه، وحلف أن لا يحله الا رسول الله صلي الله عليه وسلم فجاءت فاطمة لتحله فأبي لاجل قسمه، فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: (انما فاطمة بضعة مني).

ابن دحيه در مرج البحرين آورده است كه از عالم بزرگ ابو بكر بن داود بن علي سؤال شد كه آيا خديجه افضل است يا فاطمه؟ وي گفت: رسول خدا فرموده: فاطمه پاره تن من است. و عدل پاره تن رسول خدا هيچ كسي نيست.

سهيلي گفته است: اين استقراء نيكو است و شاهد صحت اين استقراء داستان ابو لبابه است كه خودش را در پايه مسجد بسته بود و قسم ياد كرده بود كه تا رسول خدا باز نكند، خودش را باز نكند. فاطمه آمد تا او را باز كند؛ ولي وي قبول نكرد به خاطر قسمي كه ياد كرده بود. رسول خدا فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج10، ص328، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1414هـ.

اين روايت در كتابهاي ديگر نيز آمده است:

المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاي845 هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبي صلي الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج10، ص274، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولي، 1420 ه ـ 1999م .

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج2، ص674، ناشر: دار المعرفة - بيروت - 1400.

الدمشقي الباعوني الشافعي، شمس الدين أبي البركات محمد بن أحمد، (متوفاي871هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، ج1، ص152، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناش : مجمع إحياء الثقافة الإسلامية - قم - ايران، چاپ: الأولي1415

نكته دوم: معناي «بضعة» چيست؟

جمله «فاطمة بضعة مني»، معناي بلند و عميقي را بيان مي كند و نشان مي دهد كه حضرت زهرا در نزد آن حضرت از جايگاه خاص و ويژه اي برخوردار است.

فيومي در «مصباح المنير» در معناي واژه «بضعة» مي نويسد:

البَضعَةُ: القِطْعَةُ من اللحْمِ و الجمعُ (بَضْعٌ و بَضَعَاتٌ و بِضَعٌ و بِضَاعٌ) ..

«بضعة» تكه از گوشت است و جمع آن (بَضْعٌ و بَضَعَاتٌ و بِضَعٌ و بِضَاعٌ) مي ايد.

الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاي770هـ )، مصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ص: 51، محل نشر: بيروت، دار النشر: المكتبة العلمية، بي تا.

ابن منظور يكي ديگر از لغت شناسان معناي واژه «بضعه» را با قرائت هاي مختلف آن بيان كرده است:

بضع: بَضَعَ اللحمَ يَبْضَعُه بَضْعاً و بَضَّعه تَبْضِيعاً: قطعه، والبَضْعةُ: القِطعة منه؛ تقول: أَعطيته بَضعة من اللحم إِذا أَعطيته قِطعة مجتمعة، هذه بالفتح،.. و في الحديث: فاطِمةُ بَضْعة منِّي ، من ذلك، وقد تكسر، أَي إِنها جُزء مني كما أَن القِطْعة من اللحم،

« بَضَعَ اللحمَ»؛ يعني گوشت را قطعه كرد. «بَضْعةُ» به معناي تكه از گوشت است. وقتي مي گويي: تكه از گوشت را به او دادم، اين جمله زماني درست است كه تكه به هم پيوسته را به او داده باشيد. اين معناي «بضعه» با فتح باء است و در روايت رسول خدا «فاطِمةُ بَضْعة منِّي» از همين معنا است.

گاهي اين واژه با كسر «با» مي آيد. معنايش اين است كه فاطمه جزء از من است؛ چنانچه تكه از گوشت جزئي از آن گوشت است.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 8، ص 13، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

ابن اثير روايت را اين گونه معني كرده است:

وفي الحديث فاطمة بضعة مني البضعة بالفتح: القطعة من اللحم وقد تكسر أي أنها جزء مني كما أن القطعة من اللحم جزء من اللحم .

در روايت «فاطمة بضعة مني» بضعه به فتح باء، به معناي قطعه از گوشت است گاهي با كسر باء هم مي آيد معنايش اين است كه فاطمه جزء از بدن من است؛ چنانچه يك قطعه از گوشت جزء از آن گوشت است.

ابن أثير الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج1، ص133، تحقيق: طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م.

بنابراين، واژه «بضعة» با فتح با و كسر آن، به معناي پاره از بدن و جزء از بدن است. وقتي رسول خدا مي فرمايد: «فاطمة بضعة مني» معنايش اين است كه فاطمه پاره تن من و جزئي از بدن من است.

از اين جهت مي بينيم كه رسول خدا در ادامه اين جمله فرموده است: هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و هر كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است.

و يا مي فرمايد: هر او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر كه مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. و يا در تعبيرات ديگر آمده است: رضاي فاطمه رضاي من و رضاي من رضاي خداوند است.

با دقت در اين معنا، روشن مي شود آنهايي كه بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله با گرفتن حق فاطمه، و اذيت و آزار، كتك زدن، آتش زدن خانه، و سقط فرزندش آن حضرت را اذيت كردند، مورد خشم خداوند و پيامبرش قرار گرفته است و در حقيقت خدا و پيامبر را اذيت كردند.

پاسخ تفصيلي: طرق و اسناد روايات

اين روايت در منابع شيعه با اسناد متعدد از رسول خدا صلي الله عليه وآله از طريق ائمه طاهرين عليهم السلام و جمعي از صحابه نقل شده است. در اين قسمت به طرق و اسناد آن اشاره مي كنيم:

روايت اول: از امام صادق (ع) با سند معتبر (فاطمة بضعة مني، فمن آذاها فقد آذاني )

در روايت امام صادق عليه السلام كه با سند معتبر نقل شده، نيز ماجراي حضور ابو بكر و عمر را در نزد فاطمه زهرا آمده است كه ايشان با استناد به اين روايت در مقابل آنها احتجاج كرد و از صحت روايت از آنها اعتراف گرفت.

ابو جعفر محمد بن جرير طبري يكي از علماي شيعه، با سند معتبر روايت را اين گونه آورده است:

43 - حدثني أبو الحسين عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَي التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام فِي جُمَادَي الْآخِرَةِ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَةَ إِحْدَي عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا وَ كَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله سَأَلَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنْ يَشْفَعَ لَهُمَا إِلَيْهَا فَسَأَلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَلَمَّا دَخَلَا عَلَيْهَا قَالا لَهَا كَيْفَ أَنْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ بِخَيْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِيَّ يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَي اللَّهَ قَالا: بَلَي. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَيْتُمَانِي قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا عليه السلام وَ هِيَ سَاخِطَةٌ عَلَيْهِمَا.

امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت فاطمه عليها السّلام روز سه شنبه، سوم ماه جمادي الثاني سال يازدهم هجري از دنيا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربه اي بود كه قنفذ غلام عمر به امر او وارد كرده بود.

حضرت زهرا به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدّت بيمار شد و اجازه نداد احدي از آن افرادي كه وي را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.

آن دو نفر كه از اصحاب پيامبر خدا بودند (ابو بكر و عمر) از حضرت علي عليه السّلام تقاضا نمودند نزد فاطمه براي ايشان شفاعت نمايد. حضرت امير براي آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: اي دختر پيغمبر! حال شما چطور است؟

فرمود: خداي را شكر، خوبم. آنگاه به ايشان فرمود: آيا نشنيديد كه پيامبر خدا مي فرمود: فاطمه پاره اي از تن من است، كسي كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسي كه مرا اذيت كند خداوند را اذيت كرده؟ گفتند: شنيده ايم. فرمود: به خداوند سوگند كه شما مرا اذيت كرده ايد. آنان از نزد فاطمه خارج شدند در حالي كه آن بانو همچنان بر آنان خشمناك بود.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)، دلائل الامامة، ص135، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

نظر علماي شيعه در صحت سند روايت:

اين روايت از نظر علماي شيعه معتبر است و برخي از بزرگان به صحت و اعتبار آن تصريح كرده اند. مرحوم شيخ عباس قمي مي نويسد:

وروي محمد بن جرير الطبري الإمامي بسند معتبر عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : قبضت فاطمة عليها السلام في جمادي الآخرة يوم الثلاثاء لثلث خلون منه سنة إحدي عشرة من الهجرة ، وكان سبب وفاتها أن قنفذ مولي عمر لكزها بنعل السيف أمره فأسقطت محسنا ...

محمد بن جرير طبري امامي با سند معتبر از ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است...

القمي، الشيخ عباس(متوفاي1359هـ)، بيت الأحزان، ص189، ناشر: دار الحكمة - قم - إيران، چاپخانه: أمير، سال چاپ: 1412

سيد هاشم هاشمي نيز بر معتبر بودن سند روايت تصريح كرده و مي نويسد:

ويؤيده أيضا ما في البحار ج 43 ، باب 7 ، رقم 11 عن دلائل الإمامة للطبري بسند معتبر عن الصادق عليه السلام : (وكان سبب وفاتها ان قنفذا مولاه لكزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا).

آنچه كه در بحار .... از كتاب دلائل الامامة طبري با سند معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده، اين را تأييد مي كند. ...

حوار مع فضل الله حول الزهراء (س)، السيد هاشم الهاشمي، ص 310 ، طبق برنامه مكتبة اهل البيت.

سيد جعفر مرتضي عاملي بعد از نقل اين روايت به صحت سند روايت تصريح كرده و مي نويسد:

وسند الرواية صحيح .

العاملي، السيد جعفر مرتضي (معاصر)، مأساة الزهراء عليها السلام شبهات وردود، ج2، ص 66، ناشر: دار السيرة بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1418هـ ـ 1997م.

مرحوم آيت الله خوئي نيز به معتبر بودن سند اقرار كرده است:

عن دلائل الإمامة للطبري بسند معتبر عن الصادق ( ع ) . . . وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولي الرجل لكزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا.

صراط النجاة - الميرزا جواد التبريزي ، ج 3 ، ص441، طبق برنامه مكتبة اهل البيت

نكات مهم اين روايت:

اين روايت كه از نظر سند معتبر است، چند مطلب مهم را اثبات مي كند:

مطلب اول: هجوم اصحاب سقيفه بر خانه حضرت زهرا سلام الله عليها و كتك زدن آن حضرت توسط قنفذ غلام عمر بن خطاب:

وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ

مطلب دوم: قنفذ براي زدن فاطمه زهرا مستقيما از فرزند خطاب دستور گرفته است و كسي كه دستور داده است نيز سبب اصلي و قاتل حضرت محسوب مي شود:

وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ.

مطلب سوم: سقط شدن حضرت محسن در ماجراي هجوم:

فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً

مطلب چهارم: شدت بيماري حضرت زهرا بعد از اين ماجرا:

وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً.

مطلب پنجم: خشم حضرت زهرا بر ابو بكر و عمر تا آخر عمر به خاطر آزار و اذيت كردن آن حضرت:

فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا عليه السلام وَ هِيَ سَاخِطَةٌ عَلَيْهِمَا.

مطلب ششم: با اين كه آن دو مي دانستند فاطمه پاره تن پيامبر است و اذيت كردن او همانند اذيت كردن پيامبر است، فاطمه را با غصب حقوق، هجوم بر خانه و كتك زدنش اذيت كردند:

وَ كَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله سَأَلَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنْ يَشْفَعَ لَهُمَا إِلَيْهَا ... ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِيَّ يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَي اللَّهَ قَالا: بَلَي. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَيْتُمَانِي ...

روايت دوم: امام علي (ع) از رسول خدا (إنها بضعة مني)

رسول خدا صلي الله عليه وآله مسابقه اي در ميان اصحاب در اين موضوع برگزار كرده بود كه براي زنان در امر حفظ حجاب و دوري از نامحرمان چه كاري بهتر است انجام دهند؟ اصحاب از پاسخ دادن عاجز شدند، امير مؤمنان اين سؤال را با فاطمه زهرا سلام الله عليها در ميان گذاشت، بعد از آن پاسخ فاطمه را به محضر رسول خدا ابلاغ كرد. آنگاه پيام آور رحمت با بيان جمله «إنها بضعة مني» فاطمه را ستود و مقام علمي آن حضرت را بر همگان روشن ساخت.

قاضي نعمان مغربي روايت را اين گونه آورده است:

( 793 ) وعن علي (ع) أنه قال : قال لنا رسول الله (صلي الله عليه وآله) : أي شئ خير للمرأة ؟ فلم يجبه أحد منا ، فذكرت ذلك لفاطمة (عليه السلام) فقالت : ما من شئ خير للمرأة من أن لا تري رجلا ولا يراها ، فذكرت ذلك لرسول الله (صلي الله عليه وآله) فقال : صدقت ، إنها بضعة مني .

علي عليه السلام فرمود: براي ما رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: چي چيزي براي زن بهتر است؟ هيچ يكي از اصحاب پاسخ ندادند. من اين سؤال را براي فاطمه ياد آوردي كردم، گفت: هيچ چيزي بهتر براي زن از اين نيست كه مردي را نبيند و هيچ مردي هم او را نبيند. علي عليه السلام مي گويد: اين سخن فاطمه را به رسول خدا گفتم. حضرت فرمود: راست گفته است، فاطمه پاره تن من است.

المغربي، القاضي النعمان (متوفاي 363هـ)، دعائم الإسلام، ج2، ص215، تحقيق : آصف بن علي أصغر فيضي، ناشر : دار المعارف - القاهرة، سال چاپ : 1383 - 1963 م

محمد بن سليمان كوفي روايت را با اين سند و مفصل تر اين گونه نقل كرده است:

680 - [ حدثنا ] أبو أحمد قال : حدثنا غير واحد عن أبي غسان مالك بن إسماعيل منهم علي بن عبد الواحد العسكري قال : حدثنا قيس بن الربيع قال : حدثنا عبد الله بن عمران [ عن علي بن زيد ] بن جدعان عن سعيد بن المسيب : عن علي (ع) قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : أي شئ خير للمرأة ؟ فلم يجبه أحد قال : فرجعت فذكرت ذلك لفاطمة قالت : فما أجابه إنسان ؟ قلت: لا . قالت : ليس شئ خيرا للمرأة [من] أن لا يراها الرجل ولا تراه. قال : [فرجعت إلي النبي] فأخبرته بما قالت فاطمة [ف ] قال : فاطمة بضعة مني أو مضغة مني.

مناقب الامام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، الكوفي القاضي، محمد بن سليمان (متوفاي قرن سوم)، ج 2، ص 211، تحقيق: محمد باقر المحمودي محل نشر: قم، ناشر: مجمع احياء الثقافة الاسلامية، الطبعة الأولي 1412

مرحوم شيخ حر عاملي روايت را از مرحوم طبرسي اين گونه آورده است:

( 25510 ) 3 الحسن الطبرسي في (مكارم الأخلاق) عن النبي صلي الله عليه وآله ان فاطمة قالت له في حديث: خير للنساء أن لا يرين الرجال، ولا يراهن الرجال، فقال صلي الله عليه وآله فاطمة مني.

الحر العاملي، محمد بن الحسن (متوفاي1104هـ)، تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج14، ص172، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة: الثانية، 1414هـ.

روايت سوم: امام باقر عليه السلام (ان فاطمة بضعة)

همان داستان سؤال رسول خدا صلي الله عليه وآله و پاسخ حضرت زهرا سلام الله عليها از طريق امام باقر عليه السلام نقل شده و قطب راوندي با اين عبارت آورده است:

قال جعفر بن محمد ، عن أبيه (عليهما السلام) : إِنَّ فَاطِمَةَ بنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) دَخَلَ عَلَيْهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَ بِهِ كَآبَةٌ شَدِيدَةٌ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عَلِيُّ مَا هَذِهِ الْكَآبَةُ فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام سَأَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَنِ الْمَرْأَةِ مَا هِيَ قُلْنَا عَوْرَةٌ فَقَالَ فَمَتَي تَكُونُ أَدْنَي مِنْ رَبِّهَا فَلَمْ نَدْرِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ لِعَلِيٍّ عليه السلام ارْجِعْ إِلَيْهِ فَأَعْلِمْهُ أَنَّ أَدْنَي مَا تَكُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا فَانْطَلَقَ فَأَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ بِمَا قَالَتْ فَاطِمَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّي.

يك روز علي عليه السّلام در حالي كه سخت غمناك بود، در خانه نزد فاطمه عليها السّلام وارد شد. فاطمه عليها السّلام پرسيد: اي علي عليه السّلام! غم و اندوه تو از چيست؟

علي عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم از ما سؤال كرد: زن چيست؟ گفتيم: عورت و عنصري است كه نبايد در معرض ديد ديگران قرار گيرد. رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال كرد: در چه حالي زن به خدا نزديكتر است؟

علي عليه السّلام گفت: براي اين سؤال، كسي نتوانست جواب درستي بدهد، اما فاطمه عليها السّلام گفت: اي علي عليه السّلام نزد رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم برگرد، و اعلام كن: وقتي زن به خدا نزديكتر مي باشد، كه در خانه به سر ببرد.

رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم وقتي اين پاسخ را شنيد فرمود: به راستي فاطمه، عليها السّلام پاره تن من است.

الراوندي، فضل الله (متوفاي571هـ)، النوادر، ص119، تحقيق: سعيد رضا علي عسكري، ناشر: مؤسسة دار الحديث الثقافية - قم، چاپخانه: دار الحديث، طبق مكتبة اهل البيت

روايت چهارم: از حضرت زهرا (س) (فاطمة بضعة مني ، فمن آذاها فقد آذاني)

بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله حاكمان ناحق زمان چه زود وصيت هاي آن حضرت را در باره اهل بيتش فراموش كردند و به خانه دخترش فاطمه زهرا سلام الله عليها هجوم بردند و درب خانه اي را كه حتي جبرئيل بدون اجازه وارد نمي شد، به آتش كشيدند و از همه مهمتر پهلوي صديقه طاهره سلام الله عليها را شكستند.

در اثر همين حادثه هاي هجوم بود كه حضرت زهرا در بستر بيماري افتاد، اما ابو بكر و عمر وقتي ديدند فاطمه از آنها ناراحت شده، دست به دامن علي شدند تا اجازه ملاقات با فاطمه را از نزد آن حضرت بگيرد.

از آنجايي كه حضرت زهرا سلام الله عليها مطيع امر و فرمان امام زمانش، امير مؤمنان عليه السلام بود اجازه دادند كه آن دو به خانه حضرت بيايند.

در اين ملاقات حضرت زهرا به همين روايتي كه رسول خدا ايشان را پاره تن خود قلمداد كرده ، احتجاج كردند و آنها نيز اعتراف كردند كه اين سخن را از رسول خدا شنيده اند. متن ماجرا به روايت سليم بن قيس هلالي يكي از اصحاب با وفاي امير مؤمنان عليه السلام اين است:

قالت : نشدتكما بالله هل سمعتما رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: (فاطمة بضعة مني، فمن آذاها فقد آذاني)؟ قالا: نعم. فرفعت يدها إلي السماء فقالت: (اللهم إنهما قد آذياني، فأنا أشكوهما إليك وإلي رسولك. لا والله لا أرضي عنكما أبدا حتي ألقي أبي رسول الله وأخبره بما صنعتما، فيكون هو الحاكم فيكما).

فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيديد كه مي فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است.؟ آنها گفتند: بلي ما شنيديم. فاطمه دستش را به سوي آسمان بالا برد و فرمود: خدايا آنها مرا اذيت كردند، من به سوي تو و رسولت شكايت مي كنم، نه، به خدا سوگند از ما دو تا هميشه راضي نيستم تا اين كه پدرم را ملاقات نمايم و به آنچه در حق من كرديد، خبر بدهم، آن حضرت حاكم در ميان شما است.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 392، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، 1405هـ

روايت پنجم: از امام صادق (ع) إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي

در اين روايت امام صادق عليه السلام از ماجراي ساختگي خواستگاري دختر ابو جهل توسط اميرمؤمنان عليه السلام پرده برداشته كه در صحيح بخاري هم داستانش آمده است.

ماجرا اين بوده است كه امير مؤمنان از دختر ابو جهل (دشمن رسول خدا)، خواستگاري كرد وقتي حضرت زهرا اين خبر را شنيد محزون شد و نزد رسول خدا شكايت كرد. پيام آور الهي بر منبر رفت در نكوهش حضرت علي فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است.

راوي از امام صادق عليه السلام سؤال نمود كه آيا اين ماجرا صحت دارد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: دهن مردم را نمي شود بست، آيا نمي دانيد كه به رسول خدا چه نسبت هاي ناروا دادند؟ آيا نمي دانيد كه به امير مؤمنان قضيه خواستگاري را نسبت داده اند و رسول خدا در مذمت امير مؤمنان اين روايت را فرموده است.؟

متن روايت به نقل شيخ صدوق رحمة الله اين است:

أَبِي عَنِ ابْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليهما السلام:...

قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ عليه السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّ النَّاسَ يَنْسُبُونَنَا إِلَي عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَقَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا فَقَالَ عليه السلام: يَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا يُمْلَكُ وَأَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَكَيْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُ اللَّهِ عليهم السلام أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ عليه السلام إِلَي أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا أَيُّوبَ عليه السلام إِلَي أَنَّهُ ابْتُلِيَ بِذُنُوبِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوا دَاوُدَ عليه السلام إِلَي أَنَّهُ تَبِعَ الطَّيْرَ حَتَّي نَظَرَ إِلَي امْرَأَةِ أُورِيَا فَهَوَاهَا وَأَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَهَا أَمَامَ التَّابُوتِ حَتَّي قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِهَا....

وَمَا قَالُوا فِي الْأَوْصِيَاءِ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ أَ لَمْ يَنْسُبُوا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ عليهم السلام إِلَي أَنَّهُ كَانَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا وَالْمُلْكَ وَأَنَّهُ كَانَ يُؤْثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَي السُّكُونِ وَأَنَّهُ يَسْفِكُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ بِغَيْرِ حِلِّهَا وَأَنَّهُ لَوْ كَانَ فِيهِ خَيْرٌ مَا أُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِضَرْبِ عُنُقِه أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَي أَنَّهُ عليه السلام أَرَادَ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِي جَهْلٍ عَلَي فَاطِمَةَ عليها السلام وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله شَكَاهُ عَلَي الْمِنْبَرِ إِلَي الْمُسْلِمِينَ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَي ابْنَةِ نَبِيِّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَمَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي . ...

علقمه مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! مردم به ما كارهاي زشتي نسبت مي دهند؛ به طوري كه سينه ما تنگ شده و شديداً ناراحت مي شويم فرمود: اي علقمه انسان نمي تواند خشنودي مردم را جلب نموده و جلو زبان آن ها را بگيرد. چگونه سالم مي مانيد از چيزي كه انبياء و پيامبران و اوصياء عليهم السلام از او سالم نماندند. آيا به يوسف نسبت ندادند كه او تصميم گرفت كه زنا كند؟ آيا در باره ايوب نگفتند كه او از اثر گناهانش به آن مصيبت ها دچار گشت؟ آيا در حق داوود پيغمبر نگفتند كه او دنبال كرد پرنده را تا اينكه چشمش بزن اوريا افتاد و دلباخته او شد و به منظور رسيدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پيشاپيش تابوت قرار داد تا اينكه كشته شد سپس با آن زن ازدواج كرد؟....

آيا در باره حضرتش نگفتند كه او در باره پسر عمش علي عليه السلام نظر خصوصي دارد و طبق هواي نفس خود سخن ميگويد تا اينكه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و اين آيه را نازل فرمود وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يُوحي ؟...

و در باره اوصياء بيش از اينها گفتند. آيا نسبت ندادند به سيد اوصياء عليهم السلام كه او طالب دنيا و در پي خلافت و سلطنت است و اين كه او هميشه در صدد فتنه و آشوب است و سكون و آرامش اجتماع را دوست ندارد. و اينكه او خون مسلمانان را بدون جهت مي ريزد و اينكه اگر او مرد خوبي بود خالد بن وليد را مأمور كشتن او نميكردند.

آيا نسبت ندادند كه او مي خواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا عليها سلام ازدواج كند و اينكه پيامبر در حضور مسلمين بالاي منبر از او شكايت كرد و فرمود: « مردم! علي تصميم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پيامبر خدا بياورد. آگاه باشيد فاطمه پاره تن من است هر كه او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر كه او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده و هر كه او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است».

الصدوق، أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 165، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

نكته مورد توجه:

طبق اين روايت، اصل داستان خواستگاري امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابو جهل دروغ محض و ساخته و پرداخته دشمنان آن حضرت است؛ اما اين كه رسول خدا اين جمله را درباره حضرت زهرا فرموده است، حقيقت دارد و مي خواهد به تهمت زنندگان گوشزد كند كه فاطمه را با اخبار دروغتان نيازاريد.

روايت ششم از امام صادق (ع): (أشهد أنك بضعة مني)

داستان ديگري كه زمينه صدور اين روايت را از سوي رسول خدا صلي الله عليه وآله جهت نشان دادن مقام و جايگاه حضرت زهرا سلام الله عليها فراهم ساخته اين است كه مردي نابينا، با اجازه حضرت زهرا وارد خانه آن حضرت شد، رسول خدا مي بيند كه فاطمه چادر بر سر كرد و با حفظ حجاب كامل از مهمانش استقبال كرد. رسول خدا فرمود: چرا چادر پوشيدي، در حالي كه او نابينا است و شما را نمي بيند؛ فاطمه فرمود: اگر او نابينا است من او را مي بينم و او بوي مرا استشمام مي كند.

اينجا بود كه رسول خدا اين جمله معروفش را در ستايش از دخترش فاطمه بيان كردند.

قاضي نعمان مغربي روايت را با اين متن نقل كرده است:

( 792 ) وعن جعفر بن محمد (ع) أنه قال: استأذن أعمي علي فاطمة (ع) فحجبته. فقال لها النبي (ع): لم تحجبينه وهو لا يراك ؟ قالت: يا رسول الله: إن لم يكن يراني فإني أراه وهو يشم الريح . فقال رسول الله : أشهد أنك بضعة مني.

امام صادق عليه السلام فرمود: شخص نابينايي اجازه خواست تا خدمت آن حضرت برسند. فاطمه براي استقبال از او خود را پوشانيد. رسول خدا فرمود: چرا خود را پوشاندي در حالي كه او تو را نمي بيند؟ فاطمه فرمود: اي رسول خدا ! اگر او مرا نمي بيند من او را مي بينم و او بوي را مي استشمام مي كند. رسول خدا فرمود: شهادت مي دهم كه تو پاره تن من هستي.

المغربي، القاضي النعمان (متوفاي 363هـ)، دعائم الإسلام، ج2 ، ص 215، تحقيق : آصف بن علي أصغر فيضي، ناشر : دار المعارف - القاهرة، سال چاپ : 1383 - 1963 م

ابن حاتم عاملي اين روايت را با سند ذيل از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

وحدث موسي بن إسماعيل، قال : حدثني أبي، عن أبيه، عن جده جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين (عليه السلام): إن فاطمة بنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) استأذن عليها أعمي فحجبته ، فقال النبي (صلي الله عليه وآله): يا فاطمة لم حجبتيه وهو لا يراك؟ فقالت: يا رسول الله إن لم يكن يراني فأنا أراه وهو يشم الريح. فقال لها النبي (صلي الله عليه وآله) : أشهد أنك بضعة مني.

العاملي، الشيخ جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز (متوفاي664هـ)، الدر النظيم، ص 457، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم المشرفة. بي تا.

اين روايت در كتابهاي اهل سنت همانند مناقب ابن مغازلي شافعي نيز آمده است:

مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، ص: 304

روايت هفتم از ابن عباس: (وهي بضعة مني، وهو نور عيني، وهي ثمرة فؤادي)

روايت ابن عباس با چند سند گزارش شده است:

سند اول:

در اين سند ابن عباس مي گويد: اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، و حسنين عليهم السلام به محضر پيامبر آمدند وبعد از فرمايش عمومي و خصوصي در باره هريك از آنها، در باره حضرت سلام الله عليها فرمود: وَهِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَهِيَ نُورُ عَيْنِي وَهِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَهِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ.

متن رواين اين است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عليه السلام فَلَمَّا رَآهُ بَكَي ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّي أَجْلَسَهُ عَلَي فَخِذِهِ الْيُمْنَي ثُمَّ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام فَلَمَّا رَآهُ بَكَي ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّي أَجْلَسَهُ عَلَي فَخِذِهِ الْيُسْرَي ثُمَّ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام فَلَمَّا رَآهَا بَكَي ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَأَجْلَسَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَلَمَّا رَآهُ بَكَي ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا أَخِي فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّي أَجْلَسَهُ إِلَي جَنْبِهِ الْأَيْمَنِ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرَي وَاحِداً مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا بَكَيْتَ أَ وَ مَا فِيهِمْ مَنْ تُسَرُّ بِرُؤْيَتِهِ فَقَالَ صلي الله عليه وآله وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَي جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَأَكْرَمُ الْخَلْقِ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ نَسَمَةٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْهُمْ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَإِنَّهُ أَخِي وَ شَقِيقِي وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِي وَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ...

وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَي قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَي أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَي عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَي وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَي نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَي ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ يَا فَاطِمَةُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ.

ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيَلْحَقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّي أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ ...

ابن عباس مي گويد روزي رسول خدا «صلي الله عليه وآله» نشسته بود كه حسن آمد و چون او را ديد گريست و سپس فرمود بيا نزد من بيا نزد من اي پسرم و او را به خود نزديك كرد تا بر زانوي راست نشانيد. سپس حسين آمد و چون او را ديد گريست و گفت بيا بيا پسر جانم و او را هم نزديك كرد تا بر زانوي چپ خود نشانيد. سپس فاطمه آمد و او را هم به خود نزديك كرد و برابر خود نشانيد و سپس امير المؤمنين «عليه السلام» آمد او را هم كه ديد گريست و نزديك خود طلبيد و در پهلوي راست خود نشانيد، اصحابش گفتند يا رسول اللَّه هر كدام را ديدي گريستي؟ توي اينها كسي نبود كه از ديدنش شاد شوي؟ فرمود به حق آنكه مرا به نبوت بر انگيخته و بر همه مردم برگزيده من و اينها گرامي ترين خلقيم نزد خدا و روي زمين كسي نيست كه از اينها نزد من محبوبتر باشد.

اما علي بن ابي طالب كه برادر من و همكار من و بعد از من صاحب امر است و صاحب لواء منست در دنيا و آخرت....

و اما دخترم فاطمه كه بانوي زنان جهانيان است از اولين و آخرين و پاره تن من و نور ديده من و ميوه دل من و روح من است كه درون منست و حوراء انسيه است هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش جل جلاله بايستد نورش به فرشتگان آسمان بتابد چنانچه نور اختران بر زمين بتابد و خداي عز و جل به فرشتگانش فرمايد فرشتگانم! ببينيد كنيزم فاطمه با وي كنيزانم را برابرم ايستاده و دلش از ترسم مي لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشيد كه شيعيانش را از آتش امان دادم و چون او را ديدم بيادم افتاد آنچه پس از من با وي مي شود گويا مي بينم خواري به خانه اش راه يافته و حرمتش زير پا رفته و حقش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلويش شكسته و جنين او سقط شده و فرياد ميزند يا محمداه و جواب نشنود و استغاثه كند و كسي بدادش نرسد و هميشه پس از من غمنده و گرفتار و گريان است يك بار يادآور شود كه وحي از خانه اش بريده و بار ديگر ياد جدائي من كند و شب كه آواز مرا نشنود بهراس افتد آوازي كه من با تلاوت قرآن تهجد ميكردم و خود را خوار بيند پس از آنكه در دوران پدر عزيز بوده در اينجا خداي تعالي او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدان چه بمريم بنت عمران گفتند ندا دهند و گويند اي فاطمه خدايت گزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد اي فاطمه قنوت كن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با راكعان سپس بيماري او آغاز شود و خدا مريم بنت عمران را بفرستد او را پرستاري كند و در بيماري او انيس او باشد اينجا است كه گويد پروردگارا من از زندگي دلتنگ شدم و از اهل دنيا ملولم مرا بپدرم رسان خداي عز و جل او را بمن رساند و اول كس از خاندانم باشد كه بمن رسد، محزون و گرفتار و غمنده و شهيد بر من وارد شود و من در اينجا بگويم خدايا لعنت كن هر كه باو ظلم كرده و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده و ملائكه آمين گويند....

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص176، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

سند دوم: إن فاطمة بضعة مني ، وهي نور عيني ، وثمرة فؤادي ، يسوءني ما ساءها

سند دوم با كمي تغييرات از ابن عباس اين گونه نقل شده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَي ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهم السلام فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ أَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِينَ مِنْ كُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِينَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ أَيِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْكَ .

ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَ أَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي ابْنَتِي فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي نَجِيبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ يَمِينِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ عَنْ يَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِي إِلَي الْجَنَّةِ فَأَيُّمَا امْرَأَةٍ صَلَّتْ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَكَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِيّاً بَعْدِي دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَ هِيَ سَيِّدَةٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ صلي الله عليه وآله ذَاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ يُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِكَةُ مَرْيَمَ فَيَقُولُونَ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ.

ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَي عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي يَسُوؤُنِي مَا سَاءَهَا وَ يَسُرُّنِي مَا سَرَّهَا وَ إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَأَحْسِنْ إِلَيْهَا بَعْدِي وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَهُمَا ابْنَايَ وَ رَيْحَانَتَايَ وَ هُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيُكْرَمَا عَلَيْكَ كَسَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ ثُمَّ رَفَعَ صلي الله عليه وآله يَدَهُ إِلَي السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ.

ابن عباس گفت: روزي رسول خدا (ص) نشسته بود و علي و فاطمه و حسنين نزد او بودند گفت خدايا تو ميداني اينان اهل بيت منند و گرامي ترين مردم نزد من دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار مهرباني كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك كار آنها را و آنها را از پليدي پاك كن و معصوم دار از هر گناهي و بروح القدس مؤيد دار.

اي علي تو امام امت مني و بر آنها پس از من خليفه اي تو پيشرو اهل بهشتي و گويا من مينگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبي از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را ببهشت رهبري كند هر زني در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا كند و زكاة مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت كند و پس از من پيرو علي باشد به شفاعت دخترم فاطمه ببهشت رود و او سيده زنان عالميان است عرض شد يا رسول اللَّه او سيده زنان عالم خود است؟ فرمود او مريم دختر عمران بود اما دخترم فاطمه بانوي زنان عالم است از اولين و آخرين و او است كه چون در محرابش بايستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندائي كه بمريم كردند باو كنند و گويند اي فاطمه براستي خدا تو را برگزيد و پاك كرد و برگزيد بر زنان جهانيان.

سپس رو به علي كرد و فرمود اي علي فاطمه پاره تن من است و نور ديده من و ميوه دلم بد آيدم آنچه او را بد آيد و شادم از شاديش و او اول كس است از خاندانم كه به من رسد، پس از من با او خوبي كن حسن و حسين دو پسر من و دو ريحان منند و هر دو سيد جوانان اهل بهشتند بايد پيش تو چون گوش و چشمت عزيز باشند سپس دست بآسمان برداشت و گفت بار خدايا گواه باش كه من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش كار سازش كننده آنها و نبرد كن با نبردكننده آنهايم و دشمنم با هر كه بدخواه آنها است و دوستم با هر كه آنها را دوست دارد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص575، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

روايت هشتم از ابن عباس (فاطمة بضعة مني، وولداها عضدي)

شاذان بن جبرئيل قمي روايت ديگري را از ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا پس از بازگشت از حجة الوداع در باره اهل بيتش در حضور اصحاب سفارش كرد و از جمله در باره حضرت زهرا فرمود:فاطمة بضعة مني. متن روايت اين است:

(حديث علي أبو ذرية النبي)

بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَي ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ لَمَّا رَجَعْنَا مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ جَلَسْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي مَسْجِدِهِ فَقَالَ أَ تَدْرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَّ عَلَي أَهْلِ الدِّينِ إِذْ هَدَاهُمْ بِي وَ أَنَا أَمُنُّ عَلَي أَهْلِ الدِّينِ إِذْ أَهْدِيهِمْ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ابْنِ عَمِّي وَ أَبِي ذُرِّيَّتِي أَلَا وَ مَنِ اهْتَدَي بِهِمْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ ضَلَّ وَ غَوَي أَيُّهَا النَّاسُ اللَّهَ اللَّهَ فِي عِتْرَتِي وَ أَهْلِ بَيْتِيفَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ وَلَدَيْهَا عَضُدَايَ وَ أَنَا وَ بَعْلُهَا كَالضَّوْءِ اللَّهُمَّ ارْحَمْ مَنْ رَحِمَهُمْ وَ لَا تَغْفِرْ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ ثُمَّ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ وَ قَالَ كَأَنِّي أَنْظُرُ الْحَال.

ابن عباس مي گويد: هنگامي كه از حجة الوداع برگشتيم، همراه رسول خدا در مسجد آن حضرت در مدينه نشسته بوديم. حضرت فرمود: آيا مي دانيد كه براي شما چه مطلبي مي گويم؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر مي داند. فرمود: خداوند بر اهل دين منت نهاد زيرا آنها را به وسيله من هدايت كرد.

من منت مي گذارم بر اهل دين؛ چون آنها را به وسيله علي بن ابي طالب عليه السّلام هدايت كردم پسر عمو و پدر فرزندانم هر كه به وسيله ايشان هدايت يافت رستگار است و كسي كه از آنها تخلف نمايد گمراه و سرگردان.

مردم! خدا خدا را در نظر داشته باشيد در مورد عترت و اهل بيتم، فاطمه پاره تن من و دو فرزندش بازوان منند و من و شوهرش چون نور درخشنده هستيم. خدايا رحم كن بر كسي كه به آنها رحم نمايد و كسي كه بر آنها ستم ورزد او را ميامرز، در اين موقع چشمان پيامبر پر از اشك شده فرمود گويا هم اكنون مي بينم چه خواهند كرد.

القمي، سديد الدين شاذان بن جبرئيل (متوفاي 660هـ) الروضة في فضائل أمير المؤمنين ( عليه السلام )، ص 168، تحقيق : علي الشكرچي، چاپ : الأولي، سال چاپ : 1423

روايت نهم: ابو ذر غفاري از رسول خدا (ص) إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي

شأن صدر ديگر اين روايت به نقل ابو ذر غفاري اين است كه در مريضي وفات، رسول خدا صلي الله عليه وآله، فاطمه زهرا را خواست و به ايشان خبر داد كه تو نخستين فرد از اهل بيت من هستيد كه به من ملحق خواهي شد و از مصيبت هايي كه بر ايشان وارد مي شود خبر داد آنگاه به من فرمود:

يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي.

متن روايت را مرحوم خزاز قمي اين گونه نقل كرده است:

حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَي بْنُ زَكَرِيَّا الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ الْكَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُعَافًي السَّلْمَاسِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَاهِرٍ عَنْ عَبْدِ القُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ دَخَلْتُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ ايتِنِي بِابْنَتِي فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ أَجِيبِي أَبَاكِ قَالَ فلبت [فَلَبِسَتْ ] منحلها [جِلْبَابَهَا] وَ أَبْرَزَتْ [اتَّزَرَتْ ] وَ خَرَجَتْ حَتَّي دَخَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَلَمَّا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله انْكَبَّتْ عَلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله لِبُكَائِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِيِنَّ فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ يَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ قَالَتْ يَا أَبَهْ أَيْنَ أَلْقَاكَ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِي شِيعَتَكِ وَ مُحِبِّيكِ وَ أَطْرُدُ أَعْدَاءَكِ وَ مُبْغِضِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْحَوْضِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَتْ يَا أَبَهْ وَ إِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ أَنَا أَقُولُ سَلِّمْ سَلِّمْ شِيعَةَ عَلِيٍّ قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَسَكَنَ قَلْبُهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي أَلَا إِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ بَعْلَهَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُمْ إِمَامَانِ إِنْ قَامَا أَوْ قَعَدَا وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ سَوْفَ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.

حبش بن معتمر از أبو ذر غفاري روايت مي كند كه بر رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله در همان مرضي كه به وسيله آن از دنيا رحلت فرمود، وارد شدم. حضرت به من فرمود: اي ابا ذر دخترم فاطمه را نزد من بياور، ابو ذر مي گويد: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض كردم: اي بانوي زنان پدرت رسول خدا را اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشيد و بيرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله را (در آن حال) ديد خود را به روي او انداخت و گريست، از گريه او پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله نيز گريست و فاطمه را به خويش چسباند و فرمود: اي فاطمه! پدرت به فدايت، گريه مكن زيرا تو اولين كسي هستي كه در حالي كه به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوي، و به همين زودي كينه ها و عداوتهاي نفاق آشكار گردد، و جامه دين را در بر گيرد، پس تو اولين كسي هستي كه نزد حوض (كوثر) بر من وارد شوي، عرض كرد: اي پدر كجا ملاقاتت كنم؟ فرمود: نزد حوض كوثر، و من شيعيان و دوستانت را سيراب كنم و دشمنانت و كساني كه تو را به غضب درآورده اند از حوض دور كنم، عرض كرد: اي رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نكردم (كجا ديدارت كنم)؟

فرمود: نزد ميزان. عرض كرد: اگر نزد ميزان ملاقاتت نكردم؟ فرمود: در صراط (ملاقاتم كني) و من به خدا عرض كنم: پروردگارا شيعه علي را (از آتش و عذاب) سالم نگه دار ابو ذر گفت: دل زهرا (از اين كلام) آرام شد، سپس رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله به من توجه فرموده گفت: اي ابا ذر اين (فاطمه) پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده، هر آينه او بانوي زنان عالميان است، و شوهرش سيّد اوصياء است، و دو فرزندش آقايان اهل بهشتند، و همانا آن دو امام و پيشوايند چه آنكه قيام كنند و چه آنكه در خانه بنشينند، و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودي خداوند از صلب حسين نه نفر پيشوايان و امامان امين و معصوم كه به عدل قيام كنند بيرون آورد، و از ما است مهدي اين امّت، ابو ذر گفت: عرض كردم: اي رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقيبان بني اسرائيل.

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص38، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .

روايت دهم: جابر بن عبد الله انصاري (أَلَا إِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَانِي)

جابر بن عبد الله انصاري نيز روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله هنگامي كه از دنيا مي رفت فاطمه زهرا سلام الله عليها بالاسر آمد و گريه مي كرد، اما رسول خدا ايشان را دلداري مي داد و سخناني زيادي به ايشان فرمود و از جمله فرمودند:

أَلَا إِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَانِي.

متن روايت طبق نقل كفاية الاثر خزاز قمي اين است:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّيْبَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ غَالِبٍ الْأَزْدِيُّ بابارح [بِأَرْتَاحَ ] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْغَنِيُّ الْحَسَنُ بْنُ مَعَالِي قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ هَمَّامٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا شَرِيكُ الدِّينِ بْنُ الرَّبِيعِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي الشِّكَايَةِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا فَإِذَا فَاطِمَةُ عِنْدَ رَأْسِهِ قَالَ فَبَكَتْ حَتَّي ارْتَفَعَ صَوْتُهَا فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله طَرْفَهُ إِلَيْهَا فَقَالَ حَبِيبَتِي فَاطِمَةُ مَا الَّذِي يُبْكِيكِ قَالَتْ أَخْشَي الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يَا حَبِيبَتِي لَا تَبْكِيِنَّ فَنَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ أَعْطَانَا اللَّهُ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِهَا قَبْلَنَا وَ لَا يُعْطِهَا أَحَداً بَعْدَنَا لَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَنَا أَبُوكِ وَ وَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِيدُنَا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَمُّكِ وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ فِي الْجَنَّةِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّكِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاكِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ سَوْفَ يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةً مِنَ الْأَئِمَّةِ أُمَنَاءَ مَعْصُومِينَ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِذَا صَارَتِ الدُّنْيَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وَ أَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ فَلَا كَبِيرٌ يَرْحَمُ صَغِيراً وَ لَا صَغِيرٌ يُوَقِّرُ كَبِيراً فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِكِ مَهْدِيَّنَا التَّاسِعَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَ قُلُوباً غُفْلًا يَقُومُ بِالدِّرَّةِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ فِي أَوَّلِ الزَّمَانِ وَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.

يَا فَاطِمَةُ لَا تَحْزَنِي وَ لَا تَبْكِي فَإِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِكِ وَ أَرْأَفُ عَلَيْكِ مِنِّي وَ ذَلِكِ لِمَكَانِكِ مِنِّي وَ مَوْضِعِكِ فِي قَلْبِي وَ زَوَّجَكِ اللَّهُ زَوْجاً هُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَيْتِكِ حَسَباً وَ أَكْرَمُهُمْ نَسَباً وَ أَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ أَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ أَنْصَرُهُمْ بِالْقَضِيَّةِ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونِي أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي أَلَا إِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَانِي.

قَالَ جَابِرٌ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَاعْتَلَّتْ فَاطِمَةُ دَخَلَ إِلَيْهَا رَجُلَانِ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالا لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ اصْدُقَانِي هَلْ سَمِعْتُمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي قَالا نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِكِ مِنْهُ فَرَفَعَتْ يَدَيْهَا إِلَي السَّمَاءِ وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي وَ غَصَبَا حَقِّي ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُكَلِّمْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ وَ عَاشَتْ بَعْدَ أَبِيهَا خَمْسَةً وَ تِسْعِينَ يَوْماً حَتَّي أَلْحَقَهَا اللَّهُ بِه .

جابر بن عبد اللَّه انصاري مي گويد: رسول خدا صلّي اللَّه عليه و اله در مرضي بود كه به آن از دنيا رفت و فاطمه بالاي سرش نشسته و گريه مي كرد تا اين كه صداي گريه اش بلند شد. پس آن حضرت چشم به او دوخته فرمود: اي حبيبه من فاطمه چه چيز تو را گريان كرده؟ عرض كرد: از ضايع شدن (حقم) پس از شما ترسناكم.

فرمود: حبيبه من گريه مكن زيرا ما خانداني هستيم كه خداوند هفت خصلت به ما عطا كرده و به احدي پيش از ما نداده و به احدي بعد از ما ندهد، من خاتم پيغمبران و محبوب ترين خلق نزد خداي عز و جل و پدر تو مي باشم، و وصيّ من بهترين اوصياء و محبوب ترين ايشان نزد خدا است و شوهر تو است، و شهيد ما بهترين شهداء و محبوب ترين آنان نزد خدا است و او عموي تو (حمزه) است، و از ما است كسي كه دو بال دارد و با آن دو با فرشتگان در بهشت پرواز كند و او پسر عمويت (جعفر) است، و از ما است دو سبط اين امّت و آن دو پسرانت حسن و حسين هستند؛ و بزودي خداوند از صلب حسين نه تن امامان امين و معصوم را بيرون آورد، و از ما است مهدي اين امّت كه چون دنيا دچار هرج و مرج شود و فتنه ها ظاهر گردد و راهها بريده شود و مردم همديگر را غارت كنند نه بزرگ بر كوچك رحم كند و نه كوچك احترام بزرگ را نگه دارد، در آن هنگام خداي عز و جل مهدي ما نهمين فرزند حسين را برانگيزد، بناهاي محكم و قلعه هاي گمراهي را فتح كند، به دين (خدا) در آخر الزمان قيام كند و زمين را پر از عدل كند چنانچه پر از ستم شده باشد، اي فاطمه گريه مكن و محزون مباش زيرا خداوند به تو رحيم تر و مهربان تر از من است، و اين بخاطر جايگاه تو است نزد من و آن جايي كه در قلب من داري، و خداوند تو را به شريف ترين خاندان من در حسب، و گرامي ترين شان در منصب، و مهربان ترين ايشان به رعيت، و عادل ترينشان در مساوات، و بيناترين ايشان در قضاوت تزويج كرد.

و من از خداي خود خواسته ام كه تو اولين نفر از خاندان من باشي كه به من ملحق شوي، آگاه باش كه تو پاره تن مني و هر كه تو را بيازارد مرا آزرده است، جابر گويد: همين كه رسول خدا صلّي اللَّه عليه و اله از دنيا رفت و فاطمه مريض شد، دو نفر از صحابه بر او وارد شدند و به او عرض كردند: اي فاطمه دختر پيغمبر، حال شما چگونه است؟ فرمود: مرا تصديق كنيد كه آيا از پيغمبر صلّي اللَّه عليه و اله شنيديد كه مي فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد به تحقيق مرا آزرده است؟ گفتند: آري اين را از آن حضرت شنيديم، پس فاطمه دستهايش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا تو را گواه مي گيرم كه اين دو مرا آزرده و حقّم را غصب كردند، سپس رو از ايشان گرداند و ديگر با آن دو حرف نزد، و بعد از پدرش هفتاد و پنج روز، و بعضي گفته اند چهل روز، و بعضي گويند شش ماه زنده بود تا خداوند او را به پدر بزرگوارش ملحق فرمود.

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص65، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .

جابر بن عبد الله انصاري روايت ديگري را نيز نقل كرده و در اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره فاطمه فرمود: فاطمة مهجتي، وابناها ثمرة فؤادي.

متن روايت به نقل شاذان بن جبرئيل قمي اين است:

بالإسناد - يرفعه - إلي الصادق (عليه السلام)، عن أبيه، عن جده، عن أبيه الحسين (عليه السلام)، عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال: قال رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم): فاطمة مهجتي، وابناها ثمرة فؤادي، وبعلها نور بصري، والأئمة من ولدها أمنائي وحبلي الممدود فمن اعتصم بهم فقد نجي، ومن تخلف عنهم فقد هوي.

جابر بن عبد الله انصاري مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: فاطمه خون قلب من، فرزندانش ميوهاي دلم، همسرش نور چشمانم و فرزندان فرزندانش امينان من و ريسمان كشيده شده اي هستند كه هر كسي به آنها تمسك نمايند، نجات يابند و هر كسي از آنها تخلف كنند، سقوط خواهند كرد.

القمي، سديد الدين شاذان بن جبرئيل (متوفاي 660هـ) الروضة في فضائل أمير المؤمنين ( عليه السلام )، ص 156، تحقيق : علي الشكرچي، چاپ : الأولي، سال چاپ : 1423

ابن منظور واژه «مُهْجَتي» را اين گونه معنا كرده است:

المُهْجَةُ: دم القلب، و لا بقاء للنَّفْسِ بعد ما تُراقُ مُهْجَتُها

مجهه: خون قلب است كه اگر اين خون ريخته شود زندگي انسان پايان مي پذيرد.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 2، ص370، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

در روايت ديگر از جابر بن عبد الله آمده است كه رسول خدا در باره فاطمه فرمود: فاطمة قلبي وابناها ثمرة فؤادي:

شاذان قمي روايت را اين گونه آورده است:

(وبالاسناد) عن الإمام جعفر عليه السلام عن أبيه عن جده الحسين عليه السلام عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال قال رسول الله صلي الله عليه وآله فاطمة قلبي وابناها ثمرة فؤادي وبعلها نور بصري والأئمة من ولدها أمنائي وحبلها الممدود فمن اعتصم بهم نجا ومن تخلف عنهم هوي .

رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: فاطمه قلب من و فرزندانش، ميوه دلم و همسرش نور چشم من و پيشوايان از فرزندانش امينان من و ريسمان كشيده شده اي هستند كه اگر كسي به آنها چنگ زنند، نجات مي يابند و كسي از آنها روي گرداند نا بود مي شود.

القمي، شاذان بن جبرئيل، (متوفاي 660هـ) الفضائل، ص 146، ناشر: منشورات المطبعة الحيدرية ومكتبتها - النجف الأشرف، ال چاپ : 1381 - 1962 م

روايت يازدهم: سعد بن ابي وقاص (فاطمة بضعة مني، من سرها فقد سرني)

سعد بن ابي وقاص يكي ديگر از صحابه است. او نيز اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله را نقل كرده و روايت وي در امالي شيخ مفيد اين است:

2 - قال : أخبرني أبو الحسن علي بن خالد المرغي قال : حدثنا أبو القاسم الحسن بن علي بن الحسن الكوفي قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مروان الغزال قال: حدثنا أبي قال: حدثنا عبد الله بن الحسن الأحمسي قال: حدثنا خالد بن عبد الله، عن يزيد بن أبي زياد، عن عبد الله بن الحارث بن نوفل قال: سمعت سعد بن مالك يعني ابن أبي وقاص يقول: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: فاطمة بضعة مني، من سرها فقد سرني، ومن ساءها فقد ساءني، فاطمة أعز البرية علي.

سعد بن مالك مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه مي فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كسي او را خوشحال كند، مرا خوشحال كرده و هر كه او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است. فاطمه عزيز ترين موجود نزد من است.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الأمالي، ص260، تحقيق: الحسين أستاد ولي - علي أكبر الغفاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

اين روايت را با همين سند شيخ طوسي نيز نقل كرده است:

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص24، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

روايت دوازدهم: مجاهد (وهي بضعة مني، وهي قلبي الذي بين جنبي)

مجاهد كه يكي از تابعان است براي شأن صدور اين روايت قضيه ديگري را نقل كرده و آن اين كه حضرت در مقام معرفي حضرت زهرا سلام الله عليها اين جمله را در باره آن حضرت بيان كرده و متن روايت چنين است:

وعن مجاهد قال: خرج رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) وقد أخذ بيد فاطمة (عليها السلام) وقال: من عرف هذه فقد عرفها، ومن لم يعرفها هي فاطمة بنت محمد، وهي بضعة مني، وهي قلبي الذي بين جنبي، فمن آذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد آذي الله - جل وعلا .

مجاهد مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله بيرون آمد در حالي كه دست فاطمه را گرفته بود و فرمود: هر كسي كه فاطمه را مي شاسد كه مي شناسد، و هر كسي او را نمي شناسد، بداند او فاطمه دختر پيامبر و پاره تن من و قلب من در ميان بدن من است؛ پس كسي كه او را اذيت كند، مرا اذيت كرده و كسي كه مرا اذيت كند، خداوند را اذيت كرده است.

الحلي، حسن بن سليمان (متوفاي قرن 8هـ)، المختصر، ص234، تحقيق : سيد علي أشرف، ناشر: انتشارات المكتبة الحيدرية ، چاپخانه : شريعت، سال چاپ : 1424 - 1382 ش

المجلسي، محمد باقر (متوفاي1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 43 ص54، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م

اين روايت در كتابهاي اهل سنت نيز از طريق مجاهد نقل شده است.

روايت سيزدهم: مكحول از اميرمؤمنان (ع) (وهي بضعة مني)

مكحول كه يكي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده، از امير مؤمنان روايت طولاني را كه خود آن حضرت در مناقب و ويژگيهايش بيان فرموده، ذكر مي كند. منقبت هفدهم اين است كه خداوند حضرت زهرا سلام الله عليها را كه پاره تن پيامبر است، به ازدواج ايشان در آورد. متن فرمايش امير مؤمنان به نقل شيخ صدوق اين است:

1 1 حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ لَيْسَ فِيهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِكْتُهُ فِيهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ فَقَالَ عليه السلام إِنَّ أَوَّلَ مَنْقَبَةٍ لِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَمْ أَعْبُدِ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي،...

وَأَمَّا السَّابِعَةَ عَشْرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَنِي فَاطِمَةَ وَ قَدْ كَانَ خَطَبَهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَزَوَّجَنِي اللَّهُ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله هَنِيئاً لَكَ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَكَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَ لَسْتُ مِنْكَ فَقَالَ بَلَي يَا عَلِيُّ وَ أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ كَيَمِينِي مِنْ شِمَالِي لَا أَسْتَغْنِي عَنْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.

مكحول گويد: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السّلام فرمود: از اصحاب پيغمبر آنان كه مطالب را نيكو بخاطر ميسپارند ميدانند كه در ميان آنان كسي نيست كه داراي منقبتي باشد مگر اينكه من شريك او بوده ام و بر او برتري داشتم ولي هفتاد منقبت مرا است كه هيچ يك از آنان را در آن شركتي نيست.

عرض كردم يا أمير المؤمنين مرا از آن منقبت ها آگاه گردان فرمود: نخستين منقبت كه مرا است اينست كه يك چشم بهم زدن براي خدا شريك نگرفتم و لات و عزا را نپرستيده ام. ...

و اما هفدهم اينكه خداوند فاطمه را همسر من نمود با اينكه ابو بكر و عمر از او خواستگاري كرده بودند ولي خداوند از بالاي هفت آسمانش او را به من تزويج كرد پس رسول خدا فرمود يا علي گوارايت باد كه خداي عز و جل فاطمه بانوي زنان اهل بهشت را كه پاره تن من است همسر تو كرد عرض كردم يا رسول اللَّه مگر من از تو نيستم فرمود: يا علي تو از من هستي و من از تو همچون دست راست من نسبت به دست چپم و من از تو در دنيا و آخرت بي نياز نيستم.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ص573، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

روايت چهاردهم عمرو بن ابي المقدام و زياد بن عبد الله از امام صادق (ع): (فاطمة بضعة مني وانا منها)

در اين روايت به داستان ساختگي خواستگاري از دختر ابو جهل اشاره كرده و مي فرمايد: بعد از اين كه يك فرد شقي اين خبر را به فاطمه رساند، آن حضرت غمگين شد و به خانه رسول خدا آمد، وقتي علي به خانه آمد و فاطمه را نديد و رفت در مسجد خوابيد. آنگاه رسول خدا همراه فاطمه و فرزندانش نزد حضرت آمدند و عمر و ابو بكر را هم حاضر كردند. رسول خدا به علي فرمود:

يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَي اللَّهَ.

علي فرمود: ميدانم . رسول خدا فرمود: پس چرا اين كا را كردي؟ علي فرمود: حتي اين مسأله به ذهن من هم خطور نكرده بود. رسول خدا سخن او را تصديق كرد و فاطمه نيز خوشحال شد.

متن روايت اين است:

2 حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ وَ زِيَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا أَتَي رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقَالَ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ هَلْ تُشَيَّعُ الْجَنَازَةُ بِنَارٍ وَ يُمْشَي مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ أَوْ قِنْدِيلٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يُضَاءُ بِهِ قَالَ فَتَغَيَّرَ لَوْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مِنْ ذَلِكَ وَ اسْتَوَي جَالِساً ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ جَاءَ شَقِيٌّ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ إِلَي فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا أَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَيْرَةِ مَا لَا تَمْلِكُ نَفْسَهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي كَتَبَ عَلَي النِّسَاءِ غَيْرَةً وَ كَتَبَ عَلَي الرِّجَالِ جِهَاداً وَ جَعَلَ لِلْمُحْتَسِبَةِ الصَّابِرَةِ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَجْرِ مَا جَعَلَ لِلْمُرَابِطِ الْمُهَاجِرِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِكَ وَ بَقِيَتْ مُتَفَكِّرَةً هِيَ حَتَّي أَمْسَتْ وَ جَاءَ اللَّيْلُ حَمَلَتِ الْحَسَنَ عَلَي عَاتِقِهَا الْأَيْمَنِ وَ الْحُسَيْنَ عَلَي عَاتِقِهَا الْأَيْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ أُمِّ كُلْثُومٍ الْيُسْرَي بِيَدِهَا الْيُمْنَي ثُمَّ تَحَوَّلَتْ إِلَي حُجْرَةِ أَبِيهَا فَجَاءَ عَلِيٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ يَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِكَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمِ الْقِصَّةَ مَا هِيَ فَاسْتَحَي أَنْ يَدْعُوَهَا مِنْ مَنْزِلِ أَبِيهَا فَخَرَجَ إِلَي الْمَسْجِدِ يُصَلِّي فِيهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَمَعَ شَيْئاً مِنْ كَثِيبِ الْمَسْجِدِ وَ اتَّكَأَ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَي النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ أَفَاضَ عَلَيْهَا مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ لَبِسَ ثَوْبَهُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ يَزَلْ يُصَلِّي بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ كُلَّمَا صَلَّي رَكْعَتَيْنِ دَعَا اللَّهَ أَنْ يُذْهِبَ مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْغَمِّ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ هِيَ تَتَقَلَّبُ وَ تَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ فَلَمَّا رَآهَا النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله أَنَّهَا لَايُهَنِّيهَا النَّوْمُ وَ لَيْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِي يَا بُنَيَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله الْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَيْنَ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ أُمِّ كُلْثُومٍ فَانْتَهَي إِلَي عَلِيٍّ عليه السلام وَ هُوَ نَائِمٌ فَوَضَعَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله رِجْلَهُ عَلَي رِجْلِ عَلِيٍّ فَغَمَزَهُ وَ قَالَ قُمْ يَا أَبَا تُرَابٍ فَكَمْ سَاكِنٍ أَزْعَجْتَهُ ادْعُ لِي أَبَا بَكْرٍ مِنْ دَارِهِ وَ عُمَرَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ طَلْحَةَ فَخَرَجَ عَلِيٌّ فَاسْتَخْرَجَهُمَا مِنْ مَنْزِلِهِمَا وَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَي اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ بَلَي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا دَعَاكَ إِلَي مَا صَنَعْتَ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا كَانَ مِنِّي مِمَّا بَلَغَهَا شَيْ ءٌ وَ لَا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِي فَقَالَ النَّبِيُّ صَدَقْتَ وَ صَدَقَتْ فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام بِذَلِكَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّي رُئِيَ ثَغْرُهَا فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ إِنَّهُ لَعَجَبٌ لِحِينِهِ مَا دَعَاهُ إِلَي مَا دَعَانَا هَذِهِ السَّاعَةَ . ....

عمرو بن مقدام و زياد بن عبد اللَّه، گفتند: مردي خدمت امام صادق عليه السّلام آمد و به او گفت: خدا رحمت كند، آيا مي شود جنازه را در نور آتش تشييع كرد و يا با آتش و قنديل و يا چيز ديگري كه روشنايي مي دهد، همراه جنازه رفت؟ گفت: رنگ امام صادق عليه السّلام از اين سخن دگرگون شد و مرتّب نشست، و سپس گفت: شقيّي از اشقيا به نزد فاطمه دختر پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله آمد و به او گفت: آيا مي داني كه علي عليه السّلام از دختر ابو جهل خواستگاري كرده است؟ فاطمه گفت:

حقيقت را مي گويي؟ آن مرد سه بار گفت: آنچه مي گويم حقيقت است. پس غيرت فاطمه تحريك شد به طوري كه نتوانست مالك احساسات خود شود و اين بدان جهت بود كه خداوند براي زنان غيرت و براي مردان جهاد را نوشته است و براي زناني كه خويشتن داري و صبر كنند پاداش كسي را كه نگهبان مرزها و مهاجر در راه خدا باشد نوشته است.

گفت: اندوه فاطمه از اين جريان بيشتر شد و او در انديشه بود، تا اينكه شب شد و او شبانه حسن را در شانه راست و حسين را در شانه چپ خود قرار داد و دست چپ ام كلثوم را به دست خود گرفت و به خانه پدرش رفت، و پس علي عليه السّلام آمد و وارد خانه شد و فاطمه عليها السّلام را نديد و از اين جهت به شدّت اندوهگين شد و بر او گران آمد، در حالي كه نمي دانست كه قضيّه از چه قرار است. او از اينكه فاطمه را از خانه پدرش صدا بزند، خجالت مي كشيد، پس به مسجد در آمد و به تعدادي كه خدا مي خواست نماز خواند و پس از آن مقداري از ريگ هاي مسجد را جمع كرد و بر آن تكيه داد.

چون پيامبر اندوه فاطمه را ديد قدري آب به او داد، سپس لباسش را پوشيد و وارد مسجد شد، او همچنان نماز مي خواند و در حال ركوع و سجود بود و هر گاه كه دو ركعت نماز مي خواند، از خدا مي خواست كه اندوه فاطمه را برطرف كند، چون وقتي از پيش او بيرون آمد او بسيار ناراحت بود.

زيرا پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله فاطمه را ديد كه خواب به چشمش نمي رود و آرام و قرار ندارد، به او گفت: دخترم برخيز و او برخاست و پيامبر حسن را برداشت و فاطمه حسين را برداشت و دست ام كلثوم را گرفت تا اينكه نزد علي عليه السّلام رسيدند، پيامبر پاي خود را روي پاي علي گذاشت و او را بيدار كرده و گفت: برخيز اي ابو تراب كه دل آرامي را بي قرار ساخته اي. ابو بكر را از خانه اش و عمر را از مجلسش و نيز طلحه را صدا بزن، علي (ع) بيرون رفت و آنها را از منزل هايشان صدا زد و همگي نزد رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله گرد آمدند. پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله گفت: اي علي! آيا نمي داني كه فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر كس او را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و هر كس مرا اذيّت كند خدا را اذيّت كرده و هر كس او را پس از مرگ من اذيّت كند مانند اين است كه در حال حيات من اذيّت كرده است و هر كس او را در حال حيات من اذيّت كند مانند اين است كه او را پس از مرگ من اذيّت كرده است.

مي گويد: علي عليه السّلام گفت: آري، اي پيامبر خدا. پيامبر گفت: پس چه چيزي باعث شد كه آن كار را كردي؟ علي گفت: سوگند به كسي كه تو را به حقّ به پيامبري برگزيد آنچه به او رسيده، هرگز از من واقع نشده است و حتي فكر آن را هم به خود راه نداده ام. پيامبر صلّي اللَّه عليه و آله فرمود: راست گفتي، راست گفتي. پس فاطمه عليها السّلام خوشحال شد و تبسّمي كرد، به طوري كه دندان هايش ديده شد. پس يكي از آن دو نفر به رفيقش گفت: جاي تعجّب است، ما را در اين وقت براي چه خواسته بود. ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج 1، ص 186، تحقيق وتقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، الطبع: 1385 - 1966 م

روايت پانزدهم از عمر بن عبد العزيز: (إنما فاطمة بضعة مني)

قاضي نعمان مغربي، روايتي از عمر بن عبد العزيز (از خلفاي بني اميه) نقل كرده است كه مي گويد: از برخي صحابه شنيدم كه مي گفت: رسول صلي الله عليه وآله در باره فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: إنما فاطمة بضعة مني.

[ 977 ] حسن بن عبد الله ، عن جعفر بن محمد عليه السلام ، أنه قال : جاء سهل بن عبد الرحمان إلي عمر بن عبد العزيز فقال : إن قومك يقولون إنك تؤثر عليهم ولد فاطمة . فقال له عمر : سمعت الثقة من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وآله تخبر عنه حتي كأني سمعته منه أنه قال : إنما فاطمة بضعة مني، يرضيني ما أرضاها ويسخطني ما أسخطها ، فوالله إني لحقيق أن أطلب رضاء رسول الله صلي الله عليه وآله [ ورضاه ] ورضاءها في ولدها .

[ وقد علموا أن النبي يسره * مسرتها جدا ويشني اغتمامها ]

سهل بن عبد الرحمان نزد عمر بن عبد العزيز آمد و گفت: قوم شما مي گويد: شما فرزندان فاطمه را بر آنها مقدم مي داريد؟ عمر گفت: از صحابه موثق رسول خدا صلي الله عليه واله شنيدم كه مي گفت: همانا فاطمه پاره تن من است خوشنود مي كند مرا آنچه كه او را خوشنود كند و به خشم مي آورد مرا آنچه كه او را به خشم مي آورد. عمر گفت: به خدا سوگند همانا سزاوار است كه من رضاي خدا را به دست بياورم و رضاي فاطمه هم در رضايت فرزندان اوست.

التميمي المغربي، أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج3، ص59، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ.

نكته پاياني: تواتر اين روايت از نظر علماي شيعه

روايت «فاطمة بضعة مني» كه در كتب شيعه آمده و اسناد متعدد آن را تقديم كرديم، از نظر علماي شيعه متواتر است از اين جهت بررسي سندي هم لازم نيست و صريح تعبير علماء را در صحت سند برخي اسناد روايات آورديم؛ اما در اين قسمت به برخي از سخنان علماي شيعه در تواتر و قطعي بودن اين روايت، اشاره مي كنيم:

1. علامه مجلسي (متوفاي1111هـ)

علامه مجلسي بر عصمت حضرت زهرا سلام الله عليها به اين روايت استدلال كرده و اين روايت را متواتر مي داند و مي نويسد:

نقول : لا شك في عصمة فاطمة عليها السلام ، أما عندنا فللاجماع القطعي المتواتر، والأخبار المتواترة الآتية في أبواب مناقبها عليها السلام، وأما الحجة علي المخالفين فبآية التطهير الدالة علي عصمتها، ..

وبالاخبار المتواترة الدالة علي أن إيذاء الرسول صلوات الله عليهما، وأن الله تعالي يغضب لغضبها ويرضي لرضاها ، ... فمنها :

1 - ما رواه البخاري في صحيحه في باب مناقبها عليها السلام عن المسور بن مخرمة أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني.

مي گوييم: در عصمت فاطمه عليها السلام شكي نيست؛ دليل ما يكي اجماع قطعي است كه به صورت متواتر نقل شده، و ديگر اخبار متواتري است كه آينده در ابواب مناقب آن حضرت وارد شده است.

اما دليل ما بر مخالفين يكي آيه تطهير است كه بر عصمت آن حضرت دلالت دارد. و ديگري اخبار متواتري كه دلالت دارند، بر اذيت كردن رسول خدا واين كه خداوند با خشم فاطمه خشمگين مي شود و با رضايت ايشان راضي مي شود...

از جمله اين روايات آن روايتي است كه بخاري در صحيحش در باب مناقب از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه رسول خدا در باره فاطمه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم در آورد، مرا به خشم آورده است.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 29، ص336، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

2. محقق بحراني (متوفاي1186هـ)

محقق بحراني مي نويسد:

ومن الظاهر البين أن الأمر الذي يشق عليها يؤذيها ، وايذاؤها محرم بالاتفاق ، لأنه إيذاء لرسول الله صلي الله عليه وآله بالخبر المتفق عليه بين الخاصة والعامة فاطمة بضعة مني ، يؤذيني ما يؤذيها.

از امور آشكاري كه بر حضرت زهرا سخت گذشت، اذيت شدنش بود، و اذيت كردن آن حضرت به اتفاق همه حرام است. زيرا طبق خبري كه بين خاصه و عامه مورد اتفاق است، اذيت كردن ايشان اذيت شدن پيامبر است و آن خبر اين است كه حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است، اذيت كردن او اذيت كردن من است.

البحراني، الشيخ يوسف، (متوفاي1186هـ)، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص552، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، طبق برنامه مكتبه اهل البيت.

3. كاشف الغطاء: (متوفاي1228هـ)

ايشان نيز بر تواتر اين روايت تصريح كرده و مي نويسد:

وروي في حقها ما تواتر نقله بين الفريقين عن النبي صلي الله عليه وآله أنه قال فاطمة بضعة مني من اذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد اذي الله وقال الله تعالي الذين يؤذون الله ورسوله أولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون.

در باره حضرت زهرا سلام الله عليها روايت متواتر بين شيعه و اهل سنت نقل شده است كه رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است، هركه او را اذيت كند، مرا اذيت كرده و كسي كه مرا اذيت كند، خداوند را اذيت كرده است. خداوند فرموده است: كساني كه خداو رسولش را اذيت مي كند مورد لعن خدا و لعن لعنت كنندگان است.

كاشف الغطاء، الشيخ جعفر (متوفاي 1228هـ)، كشف الغطاء عن مبهمات شريعة الغراء، ج1، ص12، ناشر : انتشارات مهدوي - اصفهان، طبق برنامه مكتبة اهل البيت.

4. آيت الله العظمي وحيد خراساني:

مرجع تقليد جهان تشيع حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني بعد از نقل آيه مباهله و تحليل آن مبني بر اين كه اين آيه بر عصمت حضرت زهرا سلام الله عليها دلالت دارد، به صحت اين روايت از نظر شيعه و اهل سنت تصرح كرده است:

ومما يؤكد ذلك الحديث الذي رواه العامة والخاصة، واعترفوا بصحته أن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) قال: فاطمة بضعة مني، فمن أغضبها أغضبني.

از مواردي كه اين مطلب را تأكيد مي كند روايتي است كه آن را اهل سنت و شعيه نقل كرده و به صحت آن اعتراف كرده اند. روايت اين است كه رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

منهاج الصالحين - الشيخ وحيد الخراساني، ج 1 ، ص 193، طبق برنامه مكتبة اهل البيت.

5. فاضل مسعودي (معاصر)

ايشان از محققان معاصر است و در كتاب «الاسرار الفاطمية» بر تواتر اين روايت در نزد شيعه و اهل سنت تصريح كرده و مي نويسد:

واستدل الكثير من العامة والخاصة بأفضلية فاطمة عليها السلام علي مريم وخصوصا ما تواتر عن أبيها رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم م الخاصة والعامة بقوله صلي الله عليه وآله وسلم فاطمة بضعة مني ، فمن أغضبها أغضبني فهذا الحديث من المتواترات وفيه دلالة علي كونها من نور الرسول الأعظم محمد صلي الله عليه وآله وسلم وكونها لحمه ودمه فهو خاتم الرسل فإنه تكون ابنته أفضل من ابنة عمران .

بسياري از علماي اهل سنت و شيعه بر افضليت فاطمه سلام الله عليها بر مريم استدلال كرده به ويژه آن روايت متواتري كه از پدرش رسول خدا صلي الله عليه وآله خاصه و عامه نقل كرده كه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. .

اين روايت از روايات متواتر است و دلالت مي كند بر اين كه حضرت زهرا از نور پيامبر اعظم صلي الله عليه، و از گوشت و خون آن حضرت است؛ پس رسول خدا خاتم رسولان و دخترش برتر از مريم دختر عمران است.

- الشيخ محمد فاضل المسعودي (محقق معاصر) الأسرار الفاطمية، ص218، ناشر : مؤسسة الزائر في الروضة المقدسة لفاطمة المعصومة عليها السلام للطباعة والنشر ، قم.

نتيجه:

اولا: روايت «بضعة مني) در منابع شيعه سند صحيح دارد؛

ثانيا: علماي شيعه و اهل سنت اين روايت را قطعي مي دانند و بر تواتر آن اتفاق نظر دارند؛

ثالثا: با توجه به شأن صدور اين روايت، كه حد اقل هشت مورد را خاطر نشان ساختيم، هدف رسول خدا صلي الله عليه وآله معرفي جايگاه دخترش در نزد خدا و رسول، و اخطار جدي براي پرهيز از آزار و اذيت پاره تنش، و نشان دادن ميزان دشمني آزاردهندگان حضرت زهرا سلام الله عليها بوده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | خادم الفاطمة | Iran - Behbahan | ١٥:٥٤ - ٢٨ فروردين ١٣٩٣ |
حضرت فاطمه در ديدگاه ابن تيميه (1):
http://cybery-awakening.blogfa.com/post/201
حضرت فاطمه در ديدگاه ابن تيميه(2) :
http://cybery-awakening.blogfa.com/post/203
حضرت فاطمه در ديدگاه ابن تيميه(3)(جديد) :
http://cybery-awakening.blogfa.com/post/205
حضرت فاطمه در ديدگاه ابن تيميه - قسمت چهارم :
http://cybery-awakening.blogfa.com/post/206
پاسخ به مقاله سايت وهابي - ناصبي عليه استاد رائفي پور :
http://cybery-awakening.blogfa.com/post/204
2 | رفيق قديمي | United Kingdom - Gosport | ١٧:٠٤ - ٣٠ فروردين ١٣٩٣ |
به نام خدا
فکر کنم اين سند هم معتبر باشه ( اين سند شامل 6 سند هستش )
حدثنا أبي ، ومحمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنهما قالا : حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن الحكم بن - مسكين الثقفي ، عن أبي الجارود وهشام أبي ساسان ، وأبي طارق السراج ، عن عامر بن واثلة قال : كنت في البيت يوم الشورى فسمعت عليا عليه السلام وهو يقول : استخلف الناس أبا بكر وأنا والله أحق بالامر وأولى به منه ، واستخلف أبو بكر عمر وأنا والله أحق بالامر وأولى به منه إلا أن عمر جعلني مع خمسة نفر أنا سادسهم لا يعرف لهم علي فضل ولو أشاء لأحتججت عليهم بما لا يستطيع عربيهم ولاعجميهم المعاهد منهم والمشرك تغيير ذلك ، ثم قال : نشدتكم بالله أيها النفر هل فيكم أحد وحد الله قبلي ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وآله : " أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي " غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد ساق رسول الله صلى الله عليه وآله لرب العالمين هديا فأشركه فيه غيري قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد اتي رسول الله صلى الله عليه وآله بطير يأكل منه ، فقال : " اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير " فجئته أنا ، غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وآله حين رجع عمر يجبن أصحابه ويجبنونه قد رد راية رسول الله صلى الله عليه وآله منهزما فقال له رسول الله صلى الله عليه وآله : " لأعطين الراية غدا رجلا ليس بفرار يحبه الله ورسوله ويحب الله ورسوله ، لا يرجع حتى يفتح الله عليه " فلما أصبح قال : ادعوا لي عليا ، فقالوا : يا رسول الله هو رمد ما يطرف ، فقال : جيئوني به ، فلما قمت بين يديه تفل في عيني وقال : " اللهم اذهب عنه الحر والبرد " فأذهب الله عني الحر والبرد إلى ساعتي هذه ، وأخذت الراية فهزم الله المشركين وأظفرني بهم غيري ؟ قالوا : اللهم لا . قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد له أخ مثل أخي جعفر المزين بالجناحين في الجنة يحل فيها حيث يشاء غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد له عم مثل عمي حمزة أسد الله وأسد رسوله وسيد الشهداء غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد له سبطان مثل سبطاي الحسن والحسين ابني رسول الله صلى الله عليه وآله وسيدي شباب أهل الجنة غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد له زوجة مثل زوجتي فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وبضعة منه وسيدة نساء أهل الجنة غيري ؟ قالوا : اللهم لا ، قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وآله : " من فارقك فارقني ومن فارقني فارق الله " غيري ؟ قالوا : اللهم لا ...الخ
خصال صدوق ص 553 حديث 31
عبارت « قال : نشدتكم بالله هل فيكم أحد له زوجة مثل زوجتي فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وبضعة منه وسيدة نساء أهل الجنة غيري ؟ » را دقت فرماييد : و بضعة منه !!!!
موفق باشيد
3 | محمدرضا مرادي | Iran - Karaj | ١٨:١٦ - ٠١ ارديبهشت ١٣٩٣ |
با سلام
گيريم که اولا:پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم همچين حديثي نفرموده باشند. هر انسان عاقلي ميدونه که فرزند (مخصوصا دختر) پاره تن پدرشه( مگه عايشه براي باباش عزيز نبوده) معلومه که بوده خب حضرت زهرا(س) هم براي پدرش عزيز بوده پس آزار حضرت زهرا(س) مساوي است با آزار پيامبر(ص)
ثانيا: آيه (ان الذين يوذون الله ورسوله لعن هم الله في الدنيا والاخره و. . .) به ما اين نتيجه رو ميده که: آزار حضرت زهرا(س) مساوي است با. . .
4 | شيعه | United States - Fremont | ١٠:٣١ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٣ |
بسم الله الرحمن الرحيم
با عرض سلام و ادب و خسته نباشين محضر عزيزان گروه پاسخ به شبهات
اين مطلب رو شبکه کلمه در صفحه فيس بوک خودش قرار داده لطفا جواب مناسب رو بفرمايين . با تشکر
شبکه جهاني کلمه
پاسخ دوست عزيزي را که در کامنت شبهه اي حول غضب ناک شدن حضرت فاطمه از ابوبکر ( درورد الله بر هر دو آنها باد) را به علت طولاني بودن در اينجا پاسخ خواهيم داد
به اشتراک بگذاريد تا کساني که مدعي غضبناک شدن هستند، پاسخ بگيرند و يا منطقي و با دليل پاسخ ما را بدهند
موضوع: غضب ناک شدن فاطمه زهرا از ابوبکر صديق حول ماجراي فدک
با عرض سلام
سخنان خود را ارائه داديد، اما نقل علمي را ادا ننموديد، اميدوارم به سخنان خوب توجه کنيد و سپس منطقي و با دليل پاسخ دهيد.
آيه اي که شما ذکر کرديد به روي دو ديده و دو روايت را با هم ممي بينيم
اول اينکه در اصل علت غضب ناک شدن فاطمه و گفتن اين جملات توسط پيامبر، قصد ازدواج علي با دختر ابو جهل ميباشد. و چون سيدنا علي قصد ازدواج با دختر ابو جهل را داشته اند فاطمه نيز غضب ناک شده است و پيامبر در حق فاطمه ميگويد که فاطمه پاره ي تن من است هرکسي او را خشمگين کند من را خشمگين کرده است. پس مخاطب اصلي در واقع خود علي است نه ابوبکر.
شيخ صدوق روايت کرده است که فاطمه رضي الله عنها و پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم وقتي که علي رضي الله عنه خواست با دختر ابوجهل ازدواج کند بر علي خشمگين شدند تا جايي که پيامبر علي را نصيحت کرد و به او گفت:«اي علي آيا نمي داني که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم، پس هر کسي او را اذيت کند مرا اذيت کرده است و هر کسي مرا آزار دهد او را آزار داده است، و کسي که در دوران حياتم او را اذيت کند چون کسي است که بعد از وفاتم او را اذيت کرده است.» (علل الشرائع ابن بابويه، ص 185- 186)
)بحار الانوار مجلسي 27 / 62) 2
بحار الانوار(39207) علل الشرائع، ص 163، حق اليقين مجلسي، ص 203-204
اما حديث ديگر در کتب شما
حسن بن علي رضي الله عنهما نزد جدش، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آمد، دامنش را گرفت وپنهاني در گوش پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم چيزي گفت، رنگ پيامبر تغيير كرد. بعد از آن، پيامبر برخاست و به منزل فاطمه آمد. بعد از آن علي رضي الله عنه آمد، پيامبر خدا دست او را گرفت تکاني داد و گفت: اي ابو الحسن: از خشمگين ساختن فاطمه خود داري کن زيرا فرشتگان با خشمگين شدن فاطمه خشمگين و يا خوشنودي او خوشنود مي شوند .بحار الانوار 4343
خب پس نتيجه ميگيرم طبق سخنان شما که حضرت علي فاطمه را آزرده است و طبق آيه کريمه خدا در دنيا و آخرت لعنتشان مى کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است. ( طبق استدلال شما )
آيا چنين ميخواستيد ؟
اين خود بزرگترين توهين به حضرت علي طبق گفته شماست !!
حال حضرت ابوبکر حضرت فاطمه را اذيت کرده يا حضرت علي رضي الله عنهم ؟
برسيم به علت ناراحتي حضرت ابوبکر با فاطمه ( درود الله بر هر دو بزرگوار )
روايتي که ذکر کرديد صحيح است و ما آن را قبول داريم، اما ماجرا چيز ديگري است، اين ماجرا را همانگونه که در کتب اهل سنت آمده از کتب اهل تشيع ثابت خواهيم کرد و خواهيم ديد که فاطمه زهرا از ابوبکر صديق راضي شده است
اميدواريم کتب خود را ديگر قبول داشته باشيد !!
فاطمه رضي الله عنها نزد ابوبکر مي‌رود و از او تقاضاي فدک را ميکنيد ( ارث ) و ابوبکر در جواب حديثي را از رسول الله نقل مي‌کند که پيامبران از خود ارث بجا نمي‌گذارند و همه اموالشان پس از مرگشان صدقه محسوب مي‌شود، سپس فاطمه ناراحت مي‌شود
و اين روايت چنان با سند صحيح از کتب شيعه و اعتراف آيت الله خميني بر صحت آن را قرار مي دهيم
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ... فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.»
يعني: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: برترى عالم به عابد، همچون برترى ماه بر ساير ستارههاى شب بدر است، و همانا علماء، وارثان پيامبران هستند و پيامبران هرگز نه دينارى و نه درهمى از خود به ارث نمىگذارند، بلكه علم را بر جاى مىگذارند. پس هركس از آن گرفت، استفاده فراوانى برده است»
الكافي، ج1، ص: 34 ، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم؛ دار الکتب اسلاميه
خميني در كتاب "الحكومه الإسلاميه" در مورد سند روايت مي‌گويد: =«الحديث صحيح و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث»
يعني: حديث صحيح است حتي ابوعلي بن ابراهيم كه از راويان بسيار ثقه است، آن را نقل كرده است.
(الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص 93 ).
حال ادامه ماجرا را از کتب اهل تشيع خواهيم گفت:
صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) مي نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأي فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِي اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّي رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطي الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتي منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابي رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علي ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامي که ابوبکر رضي الله عنه ديد فاطمه از وي رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمي کند اين موضوع بر وي دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وي رفت و گفت: اي دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستي، ولي رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم مي کرد. زهرا رضي الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم مي کرد (ابوبکر رضي الله عنه ) گفت: خداوند را گواه مي گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت مي کرد. (حضرت زهرا رضي الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين مي کني؟ ابوبکر رضي الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضي الله عنها بدان راضي گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضي الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين مي کرد و الباقي را بين فقرا و مسافران تقسيم مي نمود.
و ابن ميثم بهراني در شرح نهج البلاغه مينويسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که براي پدرت بود، براي تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمي‌داشت و ما بقي را در راه خدا تقسيم مي‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکني که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضي شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107
ملاحضه ميکنيم که فاطمه از ابوبکر با رضايت کامل فوت کردند و استدلال شيعه از حديثي که قبل از هر کس متوجه سيدنا علي ميباشد باطل است. خداوند از همه ي آنها راضي باشد .

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اين شبکه وهابي در جواب به شما از طرفند هميشگي خود يعني مغلطه استفاده کرده است شما به غضب فاطمه سلام الله عليها بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و اله که در بخاري آمده استدلال کرده ايد ولي آنها قضيه اي که موجب شد رسول الله صلي الله عليه و آله اين روايت را بفرمايند را گرفته و خلاف روايت عليه سخن شما استدلال کرده است.

1. در اين روايت ازدواج به عنوان يک شايعه مطرح است ولي ايشان آن را يک واقعيت قلمداد نموده است.

2. استدلال شيعه به اين قسمت از روايت همچنانکه رسول الله صلي الله عليه و آله به آن استدلال نموده است به عنوان يک اصل مي شود چون اين روايت را رسول الله صلي الله عليه و آله فقط مربوط به آن جريان نگفته اند بلکه به عنوان يک مساله ثابت براي هميشه به آن استدلال کرده اند چنانکه تصريح نموده اند آنهم در حضور شيخين به اينکه هر کس او را بعد از مرگم اذيت کند مثل کسي است که او را در زمان حياتم اذيت کرده و هر کس او را در زمان حياتم اذيت کند مثل کسي است که او را بعد از مرگم اذيت کرده باشد. لذا در استدلال ما عليه خلفا اين اصل به عنوان کبراي قياس قرار مي گيرد.

3. اين روايت در اکثر غالب منابع بخصوص منابع اهل سنت از اين تفصيل خالي است و هيچ اشاره اي به ازدواج با دختر ابي جهل در آنها نشده است و سند اين دو نقل هم ضعيف اند ولي روايات ديگر داراي اسناد صحيح اند.

4. متن اين روايت ضعيف هم مورد قبول نيست چون رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله که در جرياناتي مانند قضيه يمن و کنيزي که براي خود برداشته بودند و برخي از صحابه قصد داشتند براي ايشان نزد رسول الله صلي الله عليه و اله مشکل درست کنند ايشان از همان ابتدا طبق شناختي که از ايشان داشتند طبق مسند احمد و سنن نسائي راوي مي گويد:

فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

چون اين سخن را به ايشان گفتم غضب و خشم را در چهره پيغمبر ديدم.

هذا مَكَانُ الْعَائِذِ ... فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لاَ تَقَعْ في علي فإنه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي وانه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي.

من پناه مي‌برم از اين که موجب غضب شما شدم، رسول الله فرمود: در رابطه با علي حرف بد نزن؛ چون علي از من است و من از علي هستم و او ولي شما بعد از من است.

چگونه بپذيريم که رسول الله صلي الله عليه و آله اينگونه به سخن يک شقي ناراحت شوند با آنکه ايشان حضرت علي عليه السلام را مي شناسند چنانکه اين جريان نشان مي دهد.

5. مشکل متني ديگر اين روايت مخالفت آن با نص قرآن است که مي فرمايد: دو سه يا چهار زن بگيريد. اگر بپذيريم که ايشان چنين کاري کرده باشند که مي دانيم ايشان تا حضرت فاطمه سلام الله زنده بودن همسر ديگري انتخاب نکردند، چرا بايد رسول الله با اين حق ايشان مخالفت کنند؟ لذا اگر سند آن درست مي بود هم بايد به فرموده خود آنها آن را بخاطر مخالفت با قرآن به ديوار بزنيم.

6. روايت «العلماء ورثه الانبيا انهم لم يورثوا دينارا و لا درهما» يک روايت اخلاقي است و در مورد جايگاه علم وارد شده است. و الا حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ارث خود با خلفا درگير نمي شدند. همچنين اموالي که به تصريح کتب اهل سنت به زنان ايشان يا به حضرت امير عليه السلام و... رسيده آيا از طريق ارث نبوده است؟ پس آنها در اين مورد هم دچار مغلطه شده اند.

در مورد ازدواج با دختر ابي جهل به مقاله «افسانه خواستگاري اميرالمؤمنين (ع) از دختر ابوجهل » مراجعه نماييد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
5 | محمد | Iran - Kermanshah | ٠٩:٥٢ - ٢٨ ارديبهشت ١٣٩٣ |
خوب ح محمد از ازار ح فاطمه ناراحت بودند چون ح علي ميخواست دختر ابو جهل را بگيرد و حضرت محمد بعد گفت هر فاطمه را بيزارد من را ازرده

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل، از افسانه‌هايى است كه بنى اميه براى پيدا كردن شريك جرم براى خلفا ساخته ‌و پرداخته‌اند و در اين صدد بودند كه با ساختن اين افسانه، اين مطلب را القاء‌ كنند كه اگر ابوبكر فاطمه زهرا سلام الله عليها را رنجانده است، امير مؤمنان عليه السلام نيز اين كار را كرده است؛ در حالى كه اين ازدواج افسانه‌اى بيش نبوده و غضب صديقه شهيده از خليفه اول و دوم حقيقتى است كه با اين اقدامات محو نخواهد شد.

اينان، هنگامى كه ديدند كه با وجود غضب حضرت زهرا سلام الله عليها، مشروعيت خلافت خلفاى سه گانه و متعاقب آن مشروعيت مذهب آن‌ها، زير سؤال مى‌رود، دست به دامان افرادى همچون ابن شهاب زهرى و مسور بن مخرمه شدند تا براى ابوبكر و عمر شريك جرم پيدا كنند.

جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
6 | amin ansari | Iran - Tehran | ٢١:٣٥ - ٣٠ ارديبهشت ١٣٩٣ |
شبکه ولايت آماده مناظره هست، چند تا از مولوي هاتون رو بفرستيد برا مناظره تاماقضاوت کنيم، هزارسند براي شما بياوريم فايده اي نداره مگر مولوي هاتون تومناظره براتون سنگ تموم بذاره 10 تامولوي شما يه فاطمه 9 ساله ما ....البته شما خاطرات خوبي از مناظره نداريد،عقيل آقا سرامد شماست...
جانم فداي پيروان مولايمان علي(ع)
7 | ابوذر | France - Paris | ١٧:٤١ - ١٢ اسفند ١٣٩٣ |
سلام
آیت الله قزوینی یه بار تو شبکه گفته بود ذهبی به ابن تیمیه نامه تندی می نویسه و اون رو به شدت تخطئه می کنه ولی از طرف دیگه ذهبی تو المنتقى من منهاج الاعتدال گفته:
أما بعد فهذه فوائد ونفائس اخترتها من كتاب منهاج الإعتدال في نقض كلام أهل الرفض والإعتزال تأليف --->شيخنا الإمام العالم<--- أبي العباس أحمد بن تيمية رحمه الله تعالى
میخوام بدونم نظر شما چیه کدومش صحیحه؟ اصلا انتساب این کتاب یا اون نامه به ذهبی صحیحه؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
نسخه خطي نامه ذهبی به ابن تیمیه در «دارالکتب المصرية» قاهره، با شماره (18823 ب) به خط ابن قاضي شهبة، و به نقل از خط قاضي القضات برهان الدين معروف به ابن جماعه، از خط حافظ ابوسعيد علائي که از خط ذهبي استنساخ کرده موجود است.
همچنین در صحت انتساب این نامه به امام ذهبی همین بس که :نویسنده معروف(بشار عواد ) در کتابش (الذهبي ومنهجه في كتاب تاريخ الاسلام) ص102
میگوید : وارسل اليه نصيحته الذهبيه التي يقرعه ويلومه وينتقد بعض ارائه واراء اصحابه بها الا انه بلا ريب قد تاثربه تاثيرا عظيما
ترجمه : و نصیحت نامه ذهبی برایش (ابن تیمیة) ارسال شد که در آن او را ملامت کرده و بعضی از نظرات او و دوستانش را مورد انتقاد قرار داده بود کهاز او تأثیر گرفته بودند...
قدیمی‌ترین کتابی که به وجود این نامه اشاره کرده، کتاب الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ تألیف حافظ سخاوی (م902) است. او می‌گوید:ذهبی سلفی هر چند در ابتدا یکی از شاگردان و اصحاب ابن تیمیه بود و در بعضی از آثارش از وی تجلیل می کرد ولی در نامه ای سر گشاده معروف به ( النصیحة الذهبیة لابن تیمیه ) که در اواخر عمر ابن تیمیه نوشته به انتقاد از او و پیروانش پرداخت .
غیر از این خیلی از بزرگان اهل سنت این رساله را تایید کرده و نقل کرده اند
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
8 | yas | Iran - Tehran | ١٩:٢١ - ١٣ اسفند ١٣٩٣ |
آیا این جمله از ذهبی نقل شده است و دیگران هم این قاعده را صحیح میدانند:ذهبی میگوید اگر دیدی که ابن ابی حاتم کسی را توثیق کرده آن توثیق را بگیر یعنی قبول کن و توثیق او را بپذیر و اگر دیدی که او کسی را تضعیف کرده ببین آیا کس دیگری هم با او در این تضعیف شریک است یا نه که اگر نبود تضعیف او را قبول نکن چرا او بسیار جراح است.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
این قاعده را ذهبی در خصو ص ابی حاتم چنین آورده است
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف:
إذا وثق أبو حاتم رجلا فتمسك بقوله فإنه لا يوثق الا رجلا صحيح الحديث وإذا لين رجلا أو قال فيه لا يحتج به فتوقف حتى ترى ما قال غيره فيه فإن وثقه أحد فلا تبن على تجريح أبي حاتم فانه متعنت في الرجال
الذهبي، سير أعلام النبلاء،ج 13 ص 260 دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
9 | yas | Iran - Tehran | ١٩:٢٦ - ١٣ اسفند ١٣٩٣ |
اگر شخصی توسط عده ای توثیق شده یاشد اما توسط عده ای دیگر به تعداد کمتر به صورت غیر مفسر جرح شده باشد این راوی موثق است یا نه؟(مثلا عده ای مثل ابو حاتم ذهبی ابن حبان وو غیره فردی را توثیق کنند اما یحیی بن معین یا ابن عدی یا احمد فقط بگویند او ضعیف است.)شرایط لازم برای حسن شدن یک راوی چیست؟چه میزان جرح و تعدیل لازم است؟با مثال

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اما در خصوص اينکه اگر يک راوي را يک يا دو نفر جرح و اکثر تعديل کنند ، در اينجا چند نظريه وجود دارد
ذهبي در اين خصوص مي نويسد
قال: فإذا عدّل جماعة رجلاً وجرحه أقل عدداً من المعدّلين فإنّ الذي عليه الجمهور من العلماء أنّ الحكم للجرح والعمل به أولى، وقالت طائفة: الحكم للعدالة وهو خطاء.
قلت: بل الصواب التفصيل فان كان الجرح والحالة هذه مفسرا وإلاّ عمل بالتعديل وعليه يحمل قول من قدم التعديل.
اگر جماعتي کسي را تعديل کنند اما عده کمي او را جرح کنند جمهور معتقدند جرح مقدم است اما طائفه گويند عدالت او ثابت مي شود که اين خطاست اما تفصيل اين است که اگر جرح مفسر باشد( علت جرح ذکر شده باشد) جرح مقدم والا به تعديل عمل مي شود
لسان الميزان: 1/15.
در کتاب جصاص نيز آمده است: اگر تعداد کساني که تعديل را مي گويند بيشتر باشد تعديل اولويت دارد
المعدل فان كان عدد المعدلين أكثر فقد قيل التعديل أولي والصحيح والذي عليه الجمهور ان الجرح أولي لما ذكرناه والله اعلم
الفصول في الأصول - الجصاص ج 1 ص 219 :
در جاي ديگر آمده است ابن عابدين گويد:
فإن جرحه واحد وعدله اثنان فالتعديل أولى بالاجماع، وإن جرحه اثنان وعدله عشرة فالجرح أولى،
اگر کسي را يک نفر جرح کند دو نفر تعديل در اين صورت تعديل مقدم اما اگر کسي را دو نفر جرح اما ده نفر تعديل کنند ، جرح مقدم تر است
تكملة رد المحتار ج 1 ص 0494
اما در خصوص روايت حسن نيز بايد بگوييم روايت حسن نيز نزد اهل سنت مانند روايت صحيح است ثم الحسن كالصحيح في الاحتجاج
التقريب ج 1 ص 2
اما در خصوص مرتبه آن سيوطي چنين نقل کرده است:
وقال شيخ الإسلام قد ميز الترمذي الحسن عن الصحيح بشيئين أحدهما أن يكون راويه قاصرا عن درجة راوي الصحيح بل وراوي الحسن لذاته وهو أن يكون غير متهم بالكذب فيدخل فيه المستور والمجهول ونحو ذلك وراوي الصحيح لا بد وأن يكون ثقة وراوي الحسن لذاته لا بد وأن يكون موصوفا بالضبط ولا يكفي كونه غير متهم.... الثاني مجيئه من غير وجه.
سيوطي در تدريب الراوي مي گويد: شيخ الاسلام مي گويد: ترمزي بين حسن و صحيح را به دو چيز تمييز داده. 1- راوي حسن را پايين تر از درجه راوي صحيح دانسته به اينكه مي گويد: متهم به كذب نباشد با اين سخن، راوي مستور و مجهول و مانند آن هم داخل مي شود ولي راوي صحيح بايد ثقه باشد و راوي حسن ذاتا بايد موصوف به ضبط باشد و عدم اتهام كفايت نمي كند... 2-
تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 ، ج 1، ص 156، دار النشر : مكتبة الرياض الحديثة - الرياض ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | سید حسین | Iran - Borujerd | ٠٢:٠٨ - ٠٨ خرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم،خسته نباشید آیا غضب حضرت زهرا برای خدا بود؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
روايات در اين خصوص بر اين مطلب صراحت دارد که خدا با غضب و خشم حضرت زهرا عليها السلام غضب مي کند که نشان از اين دارد که افعال و کردار حضرت حجت بوده و ملاک حق است
حاکم روايت صحيحي را چنين نقل مي کند:
4730 حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا الحسن بن علي بن عفان العامري وأخبرنا محمد بن علي بن دحيم بالكوفة ثنا أحمد بن حاتم بن أبي غرزة قالا ثنا عبد الله محمد بن سالم ثنا حسين بن زيد بن علي عن عمر بن علي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لفاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه
پيامبر (ص) به حضرت فاطمه (ع) فرمود خدا به غضب تو غضب مي کند و به خشنودي تو خشنود مي شود
المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 167
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | مجتبی نعیمایی | Iran - Tabriz | ٢٠:٥٨ - ٢٥ آذر ١٣٩٦ |
کتاب دلائل امامه اعتبار دارد و انتسابش به طبری قرن پنج ثابت است؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
آقا بزرگ تهراني اين در انتساب اين کتاب به طبري گويد:
دلائل الأئمة كما أشرنا إليه آنفا لأبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي ( المازندراني المتأخر عن محمد بن جرير الطبري الكبير والمعاصر للشيخ الطوسي ( المتوفى 460 ) الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 241
وي بعد از اثبات اين مطلب قول کساني را که گويند اين کتاب مال او نيست خط بطلان کشيده و گويد: وقد ظهر مما فصلناه بطلان ما زعمه بعض ، من أن ( دلائل الإمامة ) من موضوعات القرن السابع ، وانما وضعه بعض الغلاة ونسبه إلى محمد بن جرير ، وأنه لقصوره في فن التاريخ والرجال رتب أسانيد روايات الكتاب بحيث يصير المؤلف - محمد بن جرير - في بعض الأسانيد من رجال القرن الخامس وفى بعضها من القرن الرابع وفى بعضها في القرن الثالث .
الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 247
محدث نوري نيز گويد:
عن كتاب دلائل الإمامة لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الامامي ، بإسناده عن الصادق. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 11 ص 116
سيد بن طاوس نيز گويد:
ما رويناه باسنادنا إلى محمد بن جرير بن رستم الطبري في كتاب دلائل الإمامة باسناده عن حذيفة
فرج المهموم - السيد ابن طاووس - ص 227
علامه مجلسي نيز اين کتاب را منسوب به طبري مي کند:
كتاب دلائل الإمامة لمحمد بن جرير الطبري الامامي
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 43 ص 9
اين کتب يکي از مهمترين کتب شيعه بشمار مي رود که روايات فراواني را نقل کرده است اما نکته اي که بايد در اين خصوص به آن توجه داشت اين است که اين کتاب نيز داراي روايات صحيح و ضعيف است که با بررسي رجالي و با قواعد رجالي روايات آن مورد بررسي قرار مي گيرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها