بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد وتقلید –لزوم وجود حجت و امام در هر عصر، در روایات شیعة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
امام بعد از مرگ عمر، در جلسه شورای شش نفره، فرمودند من تابع قرآن و سنت پیامبر هستم، و تابع «شیخین» نیستم، و این دو کلام امام در مقابل آنچه از امام در روایت کافی نقل شد(در محدودیت اعمال نظر خودشان در جامعه) چطور میتوان جمع کرد؟
پاسخ:
در رابطه با اینکه حضرت میفرماید من تابع قرآن و سنت هستم، تمام اینها تابع قدرت است
(لَا يكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا)
خداوند هيچ کس را جز به مقدار توانايي که به او داده تکليف نميکند؛
سوره طلاق (65): آیه 7
دیروز خواندیم که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرماید من دیدم اگر تغییراتی که در دوران این سه خلیفه انجام شده بخواهم بازگردانم به آنچه در عصر نبی اکرم -صلی الله علیه و آله- بود، آنگاه
«لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي»
تمام سپاهیان از اطراف من پراکنده میشوند و تنها میمانم
«أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص 59، خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، ح21
وقتی امیر المؤمنین میخواهد جماعت نماز «تراویح» را بردارد، از گوشه و کنار مسجد فریاد میزنند:
«وا سنة عمراه»! یا «وا عمراه»
امیر المؤمنین چه کار بکند؟
در مسند احمد،نقلی هست که استطاعت و قدرت، در آن آمده(طبق این نقل)
«عَنْ أَبِي وَائِلٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا؟ قَالَ: مَا ذَنْبِي؟ قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ، فَقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ. قَالَ: فَقَالَ: فِيمَا اسْتَطَعْتُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ، فَقَبِلَهَا »
الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل- المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)- المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون
إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي- الناشر: مؤسسة الرسالة ج 1، ص 560
حتی «ذهبی» هم همین را در «تاریخ اسلام» مطرح میکند که:
«فيما استطعت. ثم عرضت ذلك على عثمان فقال: نعم»
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج3، ص304
البته نقل دیگری را طبری آورده:
«على سنة أبي بكر وعمر .قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا على شيء من الحق»
الكتاب: تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري- المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)- (صلة تاريخ الطبري لعريب بن سعد القرطبي، المتوفى: 369هـ)- الناشر: دار التراث – بيروت- ج 5، ص 76
پرسش:
برخی شبهه میکنند که چرا حضرت علی در «نهجالبلاغه» برای دفاع از حقشان به حادثه «غدیر» اشاره نفرموده است؟
پاسخ:
کتاب «نهجالبلاغه»، تألیف حضرت امیر نیست. مرحوم «سید رضی» بعد از حدود 400 سال این کتاب را جمع آوری کرده، و تلاش کرده آن خطبههایی را بیاورد که جنبهي فصاحت و بلاغت بیشتری دارند، ما نباید انتظار داشته باشیم همه چیز در «نهجالبلاغه» آمده باشد.
عبارتهای حضرت امیر را در «نهجالبلاغه» ببینید. در خطبه 2:
«لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه واله وسلم) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ... وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ»
بعد وقتی به خلافت خودشان میرسند:
«الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص47، خطبه 2
یا در خطبه 88 :
«فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِي»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص121، و من خطبة له (علیه السلام) و فيها بيان للأسباب التي تهلك الناس
در خطبه 172 :
«وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي...أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي»
...اجتماع کردند در تنازع امری که مخصوص من بود
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص246، الاستنصار على قريش
در خطبه 6 :
«فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص53، و من كلام له (علیه السلام) لما أشير عليه بألا يتبع طلحة و الزبير و لا يرصد لهما القتال و فيه يبين عن صفته بأنه عليه السلام لا يخدع
در خطبه 152 :
«وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ كَرَامَةٍ اصْطَفَى اللَّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُكْمٍ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ فِيهِ مَرَابِيعُ النِّعَمِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ لَا تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلَّا بِمَفَاتِيحِهِ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِمَصَابِيحِهِ قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ وَ أَرْعَى مَرْعَاهُ فِيهِ شِفَاءُ [الْمُشْتَفِي] الْمُسْتَشْفِي وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص213، أئمة الدين
«أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ ِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطا »
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص231، و من كلام له (علیه السلام) لبعض أصحابه و قد سأله: كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به
تمام این موارد نشان میدهد که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آن مقدار که برایشان امکانپذیر بود، حق را برای مردم روشن کردند. در نامه حضرت به «مالک اشتر»(نامه 53) ،میفرماید:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص435
در خطبه 150 میفرماید:
«إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَاب...وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص209، في الضلال
امیر المؤمنین دیگر به چه زبانی بگویند، آیا حتماً باید کلمه «غدیر» بیاید؟ از حضرت امیرالمؤمنین چندین روایت دیگر در رابطه با «غدیر» نقل شده شاید بیش از 20 روایت ، اصلاً یکی از ناقلین حدیث «غدیر» در کتب اهلسنت، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است. اینها کاملاً واضح و روشن است.
پرسش:
با توجه به مرتبه خالق و مخلوق، درجه و تأثیر استغاثه به خدا بیشتر است یا معصوم؟
پاسخ:
بستگی به حال عبد دارد .ما میتوانیم مستقیما از الله بخواهیم:
(ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ)
سوره غافر (40): آیه 60
میتوانیم ائمه را واسطه قرار دهیم:
(وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ)
سوره مائده (5): آیه 35
میتوانیم مستقیما از معصوم بخواهیم:
(وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ)
هنگامي که بلا بر آنها مسلط شد، گفتند: «اي موسي! از خدايت براي ما بخواه به عهدي که با تو کرده...! »
سوره اعراف (7): آیه 134
اگر تو مستقیم از ما بخواهی(ادْعُ) و این مشکل را برطرف کنی(كَشَفْتَ) ما به تو ایمان میآوریم... هر سه نوعش هم قرآن است و شکی نیست. ولی به روح انسان بستگی دارد. معصوم هم هر چه دارد از خدا دارد آنها که از خودشان چیزی ندارند همه از خدا است، همانطور که حضرت عیسی میگوید:
(أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ)
من از گل، چيزي به شکل پرنده ميسازم؛ سپس در آن ميدمم و به فرمان خدا، پرندهاي ميگردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلايان به برص [= پيسي] را بهبودي ميبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده ميکنم.
سوره آلعمران (3): آیه 49
اگر از امیرالمؤمنین یا امام حسین (سلام الله علیهما) هم حاجت میخواهند( مانند مفاد این آیه شریفه در مورد حضرت عیسی است)
«اقض الحاجة باذن الله»
اینها هیچ تفاوتی با هم ندارد. در روایات متعدد هم داریم که:
«شِعَارُنَا يَا مُحَمَّدُ يَا مُحَمَّد ... وَ شِعَارُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) يَا مُحَمَّدُ وَ شِعَارُنَا يَا مُحَمَّدُ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص47، بَابُ الشِّعَار، ح1
«هشام ابن حکم» کنار قبر رسول الله میآید و مستقیما از حضرت راهنمایی برای پیدا کردن معصوم بعد از امام صادق (سلام الله علیه) میخواهد.
پرسش:
معرفت حضرت «ام البنین» خانوادگی و اصالة بوده یا در منزل حضرت امیر کسب معرفت نمودند؟
پاسخ:
در رابطه با حضرت «ام البنین»، قبل از اینکه با حضرت امیر ازدواج کنند، چیزی به آن شکل از زندگیشان نداریم؛ ولی اینکه از خانواده ای پاک، شجاع و مرید اهلبیت بودند ثابت است. اما وقتی در محضر حضرت امیر (سلام الله علیه) میآید آنجا محل انسان سازی است و فرزندانی تربیت میکند که افتخار اسلام شدند.
پرسش:
اگر «سید ابن طاوس رحمة الله علیه» در مورد کسی «الشیخ» به کار ببرد، وثاقت یا حُسنِ حال استفاده میشود؟
پاسخ:
بله مخصوصاً اگر کلمه «شیخُ اصحابنا» به کار ببرد، قطعاً حُسن حالش استفاده میشود و چه بسا وثاقت هم کشف گردد؛ چون اینها به هر کسی «شیخ» نمیگفتند. روی این جهت وثاقت یا حُسن حال هم استفاده میشود.
آغاز بحث...
اما در ادامهی بحث وارد کتب شیعه می شویم در رابطه با احادیث اهلبیت (علیهم السلام) که وجود حجت و امام در هر عصر، ضروری است.
مرحوم «شیخ صدوق» در «کمال الدین» جلد 1، از «صفوان» نقل میکند- روایت کاملاً صحیح است -:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ»
«ابی الحسن الاول» امام کاظم (سلام الله علیه) است. «ابی الحسن الثانی» امام رضا (سلام الله علیه) است «ابی الحسن الثالث» امام هادی!
«يَعْنِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: مَا تَرَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ آدَمُ (علیه السلام)»
خدای عالم زمین را بدون امام وانگذاشته از روزی که حضرت آدم را آفریده.
«يَهْتَدِي بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ تَرَكَهُ ضَلَّ وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا »
این امامی است که به سوی خدای عالم هدایت میکند و حجت بر عباد است.
هر کس امام را ترک کند گمراه و هر کس ملازم امام باشد نجات پیدا میکند
«حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
این حقی است که خدای عالم بر خودش لازم کرده.
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص220 و 221
حال چرا حجت؟
(لِئَلَّا يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ)
تا بعد از اين پيامبران، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند.
سوره نساء (4): آیه 165
فردای قیامت مردم نگویند:
(لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَينَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى)
«خدایا !چرا پيامبري براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي کنيم،پيش از آنکه ذليل و رسوا شويم!
سوره طه، (20): آیه 134
چرا برای ما رسول و امام نفرستادی! البته کلمه امام در اینجا اعم از پیغمبر و امام است، خود رسول اکرم هم پیغمبر بود و هم امام، حضرت ابراهیم همین طور:
(إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)
سوره بقره (2): آیه 124
و در رابطه با انبیاء در قوم «بنی اسرائیل» هم داریم:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا)
سوره انبیاء (21): آیه 73
روایت دوم در «کمال الدین»،از «محمد ابن الحسن ولید» از «عبدالله جعفر حمیری» صاحب کتاب «قُرب الإسناد» از «یعقوب ابن یزید» ثقةٌ، از «صفوان بن یحیی»که از مشایخ ثقات و اصحاب اجماع است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى سَمِعْتُ الرِّضَا (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهَا إِمَامٌ مِنَّا.»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص229
این مربوط به دوران اسلام است،زمین خالی از امام نیست، یعنی در هر عصری تا قیامت، یک نفر از ما به عنوان امام برای مردم است، امام ظاهر باشد یا غایب .
روایت بعدی:
«حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمْزَةَ الطَّيَّارِ»
روایت سوم، روایت صد در صد صحیحه است.
«سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ أَوْ كَانَ الثَّانِي الْحُجَّةَ»
اگر در کره زمین دو نفر باشند یکی از اینها حجت برای نفر بعدی است یا فرمود دومیاش حجت است.
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص203
روایت دیگر ،کاملاً صحیحه است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام)»
این روایت را عزیزان خوب دقت کنند عبارتهای پیچیده ای هم دارد.
كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ «1» وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ «2» ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعٍ مَعَ غَيْرِ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ «3» إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي رَبْضَتِهَا «4» فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَإِنَّكِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً نَادَّةً «5» لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظَاهِراً عَادِلًا أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ.
هر كه ديندارى خداى عز و جل كند بوسيله عبادتى كه خود را در آن بزحمت افكند ولى امام و پيشوائى كه خدا معين كرده نداشته باشد، زحمتش ناپذيرفته و خود او گمراه و سرگردانست و خدا اعمال او را مبغوض و دشمن دارد، حكايت او حكايت گوسفندى است كه از چوپان و گله خود گم شده و تمام روز سرگردان ميرود و بر ميگردد، چون شب فرا رسد گلهاى با شبان بچشمش آيد، بسوى آن گرايد و بآن فريفته شود و شب را در خوابگاه آن گله بسربرد، چون چوپان گله را حركت دهد، گوسفند گمشده گله و چوپان را ناشناس بيند، باز متحير و سرگردان در جستجوى شبان و گله خود باشد كه گوسفندانى را با چوپانش به بيند، بسوى آن رود و بآن فريفته گردد، شبان او را صدا زند كه بيا و بچوپان و گله خود پيوند كه تو سرگردانى و از چوپان و گله خود گمگشتهاى، پس ترسان و سرگردان و گمراه حركت كند و چوپانى كه او را بچراگاه رهبرى كند و يا بجايش برگرداند نباشد، در همين ميان گرگ گمشدن او را غنيمت شمارد و او را بخورد، بخدا اى محمد كسى كه از اين امت باشد و امامى هويدا و عادل از طرف خداى عز و جل نداشته باشد چنين است، گم گشته و گمراهست و اگر با اين حال بميرد با كفر و نفاق مرده است، بدان اى محمد كه پيشوايان جور و پيروان ايشان از دين خدا بركنارند، خود گمراهند و مردم را گمراه كنند، اعمالى را كه انجام ميدهند چون خاكستريست كه تندبادى در روز طوفانى بآن تازد، از كردارشان چيزى دستگيرشان نشود. اينست گمراهى دور.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص374 و 375، بَابٌ فِيمَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ، ح2
مدام دنبال این و آن میرود، مثلاً دنبال «ابو حنیفه» میرود، تصور میکند گمشدهاش آنجا است میبیند نه، گمشدهاش نیست، دنبال «مالک» ...نمی یابد.
میگوید هر کجا میرود تصور میکند گمشدهاش آنجا است و آن دینی که رسول اکرم آورده باید از آنجا بگیرد، عاقبت هم گرگ اجل میآید و او را میبلعد!
این تعبیر حضرت، تعبیر خیلی زیبا و عالی است؛ یعنی آن کسی که واقعاً امام منصوب «مِنْ الله» را رها کند و ثَقَلَینی که رسول اکرم آن همه تأکید کرده:
«إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي...»
«هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ» [حكم الألباني] : صحيح
الكتاب: سنن الترمذي- المؤلف: محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)- تحقيق وتعليق: أحمد محمد شاكر (جـ 1، 2) ومحمد فؤاد عبد الباقي (جـ 3) وإبراهيم عطوة عوض المدرس في الأزهر الشريف (جـ 4، 5)- الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي - مصر ج5، ص663، ح3788
را رها کند، دنبال این مذهب و آن مذهب برود ،نتیجهاش همین میشود!
این فرمایش حضرت که در این ، ما امروز در جامعه داریم میبینیم، افرادی که دنبال حقیقت هستند این حقیقت را جز در مکتب اهلبیت، در هیچ جا نمیتوانند پیدا کنند، حضرت امام صادق (سلام الله علیه) به دو نفر از شخصیتهای بزرگ -«سلمة ابن کهیل» و «حکم ابن عتیبه- فرمودند:
«شَرِّقَا و غَرِّبَا، فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ)»
شما اگر شرق و غرب عالم را زیر پا بگذارید، علوم واقعی اسلامی را جز در سینه ما اهلبیت در هیچ جا نمیتوانید پیدا بکنید.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص328، 101- بَابُ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ الْحَقِّ فِي يَدِ النَّاسِ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام و أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ عِنْدِهِمْ فَهُوَ بَاطِل
در فصل سوم ما به «ادله قرآنی حکومت سیاسی و انتصابی رسول اکرم» میپردازیم. ما اگر بخواهیم به این بحث روز ورود پیدا کنیم، اگر ما بخواهیم ولایت فقیه را بشناسیم و معرفی کنیم، باید قبلاً برویم ولایت ائمه را بررسی کنیم که ولایت سیاسی ائمة چگونه بوده؟
اگر بخواهیم ولایت ائمة را بشناسیم، باید برویم ولایت پیغمبر را بشناسیم. همه فِرَق اسلامی قبول دارند، که حضرت از طرف خدای عالم، مبلغ بوده است.
اختلاف در این است که آیا در امر تبلیغ ، حضرت عصمت داشتهاند؟ و...، اما عمدهی بحث ما این است که رسول اکرم که تشکیل حکومت دادند، آیا این تشکیل حکومت انتخابی بود و مردم رأی دادند و پیغمبر را به عنوان حاکم سیاسی قبول کردند و متعاقبا پیغمبر سپاه تشکیل دادند و جنگهایی کردند و استاندارانی را به شهرها و مناطق نصب کردند، عهد نامهها را با بعضی از قبائل بستند و ... یا من عندالله منصوب شدند؟
امور سیاسی حضرت است که ما ان شاء الله مفصلا به حول و قوه الهی عرض خواهیم کرد، مثل نصب حاکمان و فرمانداران، صدور بخشنامههای دولتی برای فرمانروایان، عقد و پیمانهای سیاسی، انتخاب نمایندگان سیاسی، اعزام مأموران اطلاعات و تحقیقات، سرکوب فتنهگران، بحث ریاست قضائی، نصب قضات، اعزام قضات، زندانی کردن متهم و مجرم، اجرای حدود، حکم به هدم و تصرف در اموال، مسئول پرداخت دِین و تشکیلات گردآوری زکات، واگذاری منابع طبیعی به مردم، قراردادهای اقتصادی با دیگر قبائل، کنترل بازار و تجارت و...
اینها نمونههایی از تصرفات در حکومت اسلامی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که ما با زحمت زیاد جمع کردیم،، ببینیم که واقعاً رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حکومت سیاسی الهی داشتهاند یا به قول بعضی از منحرفین و شیعه نمایان مثل «عابدینی» و بعضی دیگر که میگویند پیغمبر اکرم،حق تاسیس حکومت سیاسی را از مردم گرفته و مردم بیعت کردند، مردم او را انتخاب کردند، از طرف خدای عالم هیچ دلیلی نداریم بر آن.
آقای «عابدینی» مناظره ای در «دانشگاه اقتصادی اصفهان» با آقای «روانبخش» داشته، اگر این را هم دوستان مطالعه کنند مقاله خیلی خوبی است، این مناظره در تاریخ 30- 2- 97 بود.
خدا بر توفیقات همه عزیزان بیافزاید و از همه عزیزان التماس دعا داریم، خدا حافظ همه عزیزان!
«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»