2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
حجیت سنت ائمه، مثل حجیت سنت پیامبر اکرم!
کد مطلب: ١٣١٨٧ تاریخ انتشار: ٢٤ بهمن ١٣٩٨ - ١٧:٠١ تعداد بازدید: 4111
خارج کلام مقارن » عمومی
حجیت سنت ائمه، مثل حجیت سنت پیامبر اکرم!

جلسه شصت و هفتم 98/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و هفتم 98/11/21

موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (13) – حجیت سنت ائمه، مثل حجیت سنت پیامبر اکرم!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

روایاتی از خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در نهج البلاغه نقل شده است که اشاره به انتخاب حاکم از ناحیه مردم دارد. این را چگونه باید جواب داد!؟

پاسخ:

ما همه این روایات را جواب دادیم. ما در «نهج البلاغه»، از زبان خود حضرت امیر، بحث این‌كه ولایت مخصوص ما است، حق من را غصب كردند و...، مطالب زیاد داریم.

حضرت بعد از رسیدن به خلافت می‌فرماید:

«الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه»‏

در این هنگام، حق به حقدار رسید و به جایگاه اصلی خود برگشت!

نهج البلاغة( للصبحي صالح)؛ نويسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: فيض الإسلام‏، ناشر: هجرت، قم، 1414 ق‏، چاپ اول‏؛ ص: 46

تمام این‌ها نشان می‌دهد بر این‌كه روایت‌هایی كه از حضرت امیر است مخصوصا در نامه ششم و... از باب «الزام خصم» است. یعنی با معاویه كه حرف می‌زند می‌گوید اگر تو معتقد هستی كه خلافت انتخابی است، مردم من را انتخاب كرده‌اند چرا زیر بار نمی‌روی؟

همان‌طوری كه ابوبكر و عمر و عثمان را انتخاب كردند، تو قبول كردی، الآن هم ملزم هستی كه من را هم قبول كنی؛ یعنی بنابر اعتقاد تو، خلافتِ من، خلافت مشروعی است.

همان روایتی هم كه من دیروز از «سلیم بن قیس» خواندم که امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر بنا باشد انتخاب خلیفه به دست مردم باشد، مردم موظف هستند بعد از هر خلیفه كه از دنیا رفت قبل از این‌كه او را دفن كنند، بیایند خلیفه انتخاب كنند. این در صورتی است كه خدای عالم انتخاب خلیفه را به مردم واگذار كرده باشد؛ اما خلافت من:

«وَ إِنْ كَانَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ الَّذِي يَخْتَارُ وَ لَهُ الْخِيَرَةُ فَقَدِ اخْتَارَنِي لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِي عَلَيْهِمْ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِي وَ نُصْرَتِي فِي كِتَابِهِ الْمُنْزَلِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ فَذَلِكَ أَقْوَى بِحُجَّتِي وَ أَوْجَبُ بِحَقِّي‏»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 753

این تعابیر نشان می‌دهد كه خلافت، به انتخاب مردم نیست. یك موضوعی كه وهابی‌ها خیلی فضولی می‌كردند این بود كه می گفتند: " اگر علی خلیفه است، چرا یك دفعه نیامده بگوید من خلیفه هستم؟ یا یك مرتبه به «غدیر خم» استناد نكرده است؟"

من در ذهنم است ده، دوازده جلسه یك ساعت و نیم تا دو ساعته، در رابطه با خلافت و انتخاب حضرت علی از زبان علی (سلام الله علیه) در شبکه ولایت برنامه داشتم. كلا تمام مدارك شیعه و سنی را آوردم و نشان دادم.

اگر آن مطالب به صورت كتاب بشود، به گمانم یك كتاب پانصد، ششصد صفحه‌ای خواهد شد. «امامت علی از زبان خود علی (سلام الله علیه)»! که در سایت ولی‌عصر هم هست. ان شاء الله فایل «امامت علی از زبان علی (سلام الله علیه)» را روی كانال هم می‌گذاریم تا دوستان ببینند و استفاده كنند.

وقتی این شبهه را مطرح كردند، خیلی به غیرت من برخورد، روی این موضوع خیلی زحمت كشیدم. دیدم این كار بچه‌ها هم نیست، من خودم آستین بالا زدم و خودم این كار را انجام دادم و گفتم باید به نحو احسن و اتم جواب این‌ها را بدهم.

پرسش:

«خطیب بغدادی» در مورد فضائل و مناقب حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک روایت نابی دارد. اهل‌سنت تا چه حد ایشان را قبول دارند؟

پاسخ:

«خطیب بغدادی» را همه‌شان قبول دارند. کتاب «تاریخ بغداد» ایشان، مثل «كافی»، مثل «سنن نسائی» و «سنن ابن داود» از آن بالاتر كه نیست! ایشان سند ذكر می‌كند؛ یعنی «خطیب»‌ ملزم است هر روایتی را كه می‌آورد با سند می‌آورد. و باید بررسی كرد كه این روات از دیدگاه اهل‌سنت ثقه هستند و یا ثقه نیستند.

خود «خطیب بغدادی» مورد اعتمادشان است، مثل «ابن داود، نسائی، احمد ابن حنبل و...» حالا یك مقدار پایین‌تر و یا بالاتر.

ایشان متوفای 463 است. یعنی معاصر «شیخ طوسی و شیخ مفید» بوده است. از همه آن‌ها متأخر است. آخرین آن‌ها «نسائی»‌ است كه متوفای 303 است. «ابن داود» متوفای 275 است. «ترمذی» متوفای 279 است. «مسلم» متوفای 261، «بخاری» متوفای 256 است. قبل از «بخاری»، «ابن سعد» است كه متوفای 230 است.

دوستان مستحضر هستند که «دار العلوم مکی زاهدان» یك كشف جدیدی كرده، و یك بیانیه‌ای از قول «ملا محمد عمر سربازی» گذاشته. ایشان می‌گوید: این‌هایی كه می‌گویند «ویروس كرونا» مسری است و سرایت می‌كند، مشرك هستند!

یعنی هركس معتقد باشد كه بیماری به دیگران سرایت می‌كند، این مشرك است. آقایان قبل از این‌كه مشرك بشوند از عقیده خود برگردند كه با حالت شرك از دنیا نروند. این دنیای علم است و این‌ها این‌طوری عقیده دارند و آنهم به عنوان یك مركز علمی‌، این را مطرح می کنند!

خیلی عجیب است. عنوان کتاب این است: " آیا بیماری‌ها مسری هستند؛ توسل و ندای غیر الله " در این کتاب آمده است: " مژده از سوی مفتی بزرگ اهل‌سنت به تمام مراكز بهداشت جهانی! هیچ مرضی حتی سل و جذام از كسی به كسی سرایت نمی‌كند، اگر كسی معتقد باشد به این‌كه مرضی از شخصی به شخص دیگر سرایت می‌كند مشرك است."

الان با این حساب، تمام مردم دنیا مشرك شدند، یا دارد: "اعتقاد به این‌كه مرضی از شخصی به دیگری سرایت ‌كند، فاسد و شرك است." در اخر هم می نویسد: «محمد عمر غفر له» روایت هم آورده است:

«لا عدوى ولا طيرة... او كما قال صلی الله علیه واله وسلم»

این هم كتابش است با عنوان: " آیا بیماری‌ها مسری هستند یا نه؟" در این دنیایی كه مردم دنبال این هستند كه نسبت به شریعت و اسلام ایرادی وارد كنند و مسخره كنند، بهترین وسیله و مسخره شریعت، همین‌ها هستند.

البته یك چیز جالبی هم گذاشته بودند كه می‌گویند مردم چین به خاطر خوردن «خفاش» و ... به این مرض مبتلا شده‌اند. بعد دوستان ما آمدند از كتاب‌های این‌ها آوردند كه فقهایشان فتوا داده‌اند: «خوردن خفاش و سوسمار» هیچ اشكالی ندارد و حلال است!!

دیگر حضرات دارند به كجا می‌روند و كاروان را به كجا می‌برند ما نمی دانیم! همین حرفها مجوز می شود كه بردارند كتاب «آیات شیطانی» را بنویسند. البته این بار باید «احادیث شیطانی» را بنویسند.

پرسش:

در قضیه «لیلة المبیت»، امیرالمؤمنین علم داشت كه كشته نمی‌شود و رفت؛ یا علم نداشت و رفت؟

پاسخ:

حضرت خودش را تسلیم خدا كرده است، و علم هم دارد. امیرالمؤمنین می‌گوید: "اگر این آیه در قرآن نبود، من تا قیام قیامت تمام حقایق را برای شما بیان می‌كردم."

(يمْحُو اللَّهُ مَا يشَاءُ وَيثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ)

خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مي‌کند؛ و «ام الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد اوست!

سوره رعد (13): آیه39

حضرت تسلیم امر الهی است. و در برابر رسول اكرم تسلیم است و این‌كه می‌آیند تا صبح امیرالمؤمنین را سنگ باران می‌كنند، احتمال این‌كه در زیر این سنگ‌ها صدمه‌ای ببیند هست.

البته قطعا این‌ها علم دارند و رسول اكرم هم علم دارد كه كشته نخواهد شد، پس چرا فرار كرد و به غار رفت؟ علم دارد بر این‌كه در این جنگ‌ها كشته نمی‌شود، چرا پیامبر زره می‌پوشید؟ برای چه نیرو و سرباز معین می‌كرد؟

دقت داشته باشید که علم این‌ها برایشان تكلیف آور نیست، این‌ها تسلیم امر الهی هستند و معتقدند: (يمْحُو اللَّهُ مَا يشَاءُ وَيثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ)؛ لَعَلَّ این علمی كه دارد خدای عالم این علم را تغیر بدهد.

سید الشهداء (سلام الله علیه) با این‌كه پیغمبر خدا در موردش فرموده، باز در روز عاشورا خودش را تسلیم امر الهی كرده، لَعَلَّ فرجی باشد. تا قضیه حضرت ابا الفضل العباس اتفاق می‌افتد می‌فرماید:

«الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي‏ و انْقَطَعَ رَجَائِي‏»

فرمود: دیگر الان برای من قطعی شد! بعد دارد:

«اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاْجَعْل ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَنَا»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 45، ص47

هر لحظه این‌ها تسلیم: (يمْحُو اللَّهُ مَا يشَاءُ وَيثْبِتُ) هستند. یا حضرت بعد از قضیه «علی اصغر» (سلام الله علیه) عرضه می‌دارد: "خدایا این‌كه در محضر تو انجام می‌شود، این‌كه تو داری می‌بینی در منظر و محضر تو دارند این كارها را با من انجام می‌دهند، این مایه آرامش من است!"

لذا این‌هایی كه شبهه می‌كنند امیرالمؤمنین علم غیب داشت یا نه؛ باید توجه داشته باشند که امام حسین هم همین‌طور بود، پیغمبر هم همین‌طور بود، حضرت موسی هم وقتی:

(فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين‏)

موسى از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود، و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى، عرض كرد پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش‏

سوره قصص (28): آیه 21

قطعا برای این‌ها حقایق روشن است؛ ولی یك تكلیفی دارند که به این تكلیف باید عمل كنند.

پرسش:

علم غیب‌ ائمه، دائمی است و یا بعضی وقت‌ها است و كم و زیاد می‌شود؟

پاسخ:

مرحوم کلینی یک بابی دارد در «کافی» تحت عنوان «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا» در آنجا دارد که امام صادق می فرماید:

« إِذَا أَرَادَ اَلْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِكَ.»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 258، ح 1

این‌ها دست خدا است.

(وَلَا يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ)

و کسي از علم او آگاه نمي‌گردد؛ جز به مقداري که او بخواهد.

سوره بقره (2): آیه 255

(عَالِمُ الْغَيبِ فَلَا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَدًا؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يسْلُكُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا)

داناي غيب اوست و هيچ کس را بر اسرار غيبش آگاه نمي‌سازد، مگر رسولاني که آنان را برگزيده و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار مي‌دهد!

سوره جن (72): آیه 26 و 27

امر، دست خدا است، معتقدند:

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِي‏؛مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص530، بَابُ الْحِرْزِ وَ الْعُوذَة، ح10

بعضی وقت‌ها خدا صلاح می‌داند، این را از پیغمبرش مخفی کند، بعضی وقت‌ ظاهر می‌کند ولی تکلیف ندارند. ائمه و انبیاء به علوم غیر عادی خودشان مکلف نیستند؛ یعنی وقتی از راه غیر عادی برایش این علم بیاید، این برای امام و پیغمبر تکلیف آور نیست.

همان‌طور که فرمود:

«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»

من طبق شهادتی که افراد می‌دهند قضاوت می‌کنم.

ولی در کنارش هم می‌گوید: اگر کسی شاهد دروغی آورد، و آنها شهادت دادند و من حکم کردم:

«فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 7، ص 414، بَابُ أَنَّ الْقَضَاءَ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَان‏، ح1

در کنار این می‌گوید اگر کسی علم دارد بر این‌که، این قضاوت من در ظاهر، قضاوت درستی نیست این قطعاً: «قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»!

پرسش:

با توجه به روایت: «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُك....‏»؛ یعنی اهل‌بیت باذن الله همه کاره آدم می‌شوند؟

پاسخ:

باذن الله بله. فرمود:

(أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ)

من از گل، چيزي به شکل پرنده مي‌سازم؛ سپس در آن مي‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌اي مي‌گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلايان به برص [= پيسي‌] را بهبودي مي‌بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مي‌کنم!

سوره آل عمران (3): آیه 49

پرسش:

اینها شبهه می‌کنند و می گویند یعنی این‌ها خدای کوچک هستند و آن خدا بزرگ است!؟

پاسخ:

نه اینگونه نیست.

«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 4، ص 577، بَابُ زِيَارَةِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي‏‏، ح2

حضرت عزرائیل باذن الله قبض روح تمام خلائق را در یک آن اطلاع دارد به تمام خلائق! نه تنها قبض روح انسان‌ها، بلکه قبض روح حیوانات هم با عزرائیل است.

قرآن می‌گوید:

(اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مي‌کند!

سوره زمر (39): آیه 42

از این طرف می گوید:

(قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)

بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مي‌گيرد؛ سپس شما را بسوي پروردگارتان بازمي‌گردانند.»

سوره سجده (32): آیه 11

پس آیا عزرائیل خدای کوچک است؟ اگر در عزرائیل معتقدند خدای کوچک است، ائمه هم بله. وگرنه در عزرائیل معتقد هستند (وُكِّلَ بِكُمْ) ائمه هم (وُكِّلَ بِكُمْ). عزرائیل باذن الله قبض روح می‌کند، اهل‌بیت هم کارهای دیگری باذن الله می‌کنند. همان تعبیر آقای «خویی»:

« لاشبهة في ولايتهم على المخلوق باجمعهم كما يظهر من الاخبار لكونهم واسطة في الايجاد وبهم الوجود، و هم السبب في الخلق، إذ لولاهم لما خلق الناس كلهم وانما خلقوا لاجلهم وبهم وجودهم وهم الواسطة في افاضة، بل لهم الولاية التكوينية لمادون الخالق »

مصباح الفقاهة من تقرير بحث الاستاذ الاكبر آية الله العظمى الحاج السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي دامت افاضاته لمؤلفه الميرزا محمد علي التوحيدي التبريزي، المطبعة الحيدرية النجف 1374 ه‍ 1954م، ج6، ص 36

کلمه «باذن الله» همه چیز را درست می‌کند. در مَثَل مناقشه نیست یعنی شما حساب کنید خورشید با نور خورشید، آیا شما می‌توانید نور خورشید را بگوید این خورشید کوچک است؟ نه آقا این نور هر چه است مال خورشید است. اگر یک آنی چیزی روی خورشید کشیده بشود دیگر نوری در کار نیست.

اگر شما تصور کنید خورشید، ذی روح باشد یک آنی ارده کند نور از خودش ساطع نشود تمام دنیا ظلمت می‌شود؛ این‌ها هم به این شکلی هستند.

آغاز بحث...

ما در رابطه با مشروعیت سنت در آیه شریفه‌:

(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)

آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)

سوره حشر (59): آیه 7

گفتیم اول سراغ روایت برویم. البته معمولاً فقهای ما - مخصوصاً آقای «بروجردی» - مبنایشان این است در یک موضوع، نقل اقوال می‌کنند. اقوال فقهاء را در یک مسئله می‌آورند، بعد به ادله اقوال که می‌رسند، آیات و روایت را مطرح می‌کنند؛ ولی ما در «ما نحنُ فیه» اول آمدیم از باب:

(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ)

و ما اين ذکر [= قرآن‌] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي؛ و شايد انديشه کنند!

سوره نحل (16):‌ آیه 44

گفتیم ببینیم خود معصومین در ذیل این آیه فرمایشی دارند یا ندارند؟ آن عزیزمان در کلاس گفت که آیا از این روش برای اثبات مشروعیت سنت پیغمبر، دور لازم نمی‌آید؟

عزیزان خوب دقت کنند، ما در «رجال» یک بحثی داریم که بعضی از توثیقات روات،‌ از زبان خود روات است. مثلاً «صفوان» می‌گوید من خدمت امام رضا رفتم درباره من گفت تو چنین و چنان هستی. «زراره» از امام صادق نقل می‌کند که:

«لَوْ لَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي»

وسائل الشيعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج 27، ص 144

اشکال می‌کنند که شما می‌خواهید از کلام «زراره» وثاقت «زراره» را استفاده کنید. در آن‌جا بزرگان ما مخصوصاً آقای «خویی» خیلی تأکید دارد و می‌گوید ما وثاقت «زراره» را از این روایت استفاده نکردیم.

ما وثاقت «زراره» را از شهادت «شیخ طوسی» و «نجاشی» استفاده کردیم که «زراره» دروغ نمی‌گوید. صادق بودن «زراره» جای دیگر اثبات شد. بعد از این‌که صداقت «زراره» اثبات شد، و می‌دانیم او دروغ نمی‌گوید، قبول می کنیم که می گوید: من خدمت امام صادق رفتم امام صادق گفت تو خیلی گل و بلبل هستی.

چه بسا کلام امام صادق چندین برابر کلام «نجاشی» برای وثاقت «زراره»‌ ارزش داشته باشد و قطعاً هم این است؛ ولی این‌جا بحث دور نیست.

در رابطه ائمه (علیهم السلام) ما عدالت و عصمت این‌ها را از جای دیگر استفاده کردیم. وقتی می‌دانیم این‌ها معصوم هستند، و «ما ینطقون عن هوی» هستند. وقتی ما نسبت به این آیه می‌رسیم، نسبت به سنت، این آیه می‌گوید سنت ما حجت است. لذا چون مشروعیت عصمت این‌ها را از جای دیگر فهمیدیم، از این آیه، حجیت سنت معصوم را می‌فهمیم.

بحث به این‌جا رسید که:

«كلما فوض الی رسول الله فقد فوض الی ائمة»

روایت «صحیحه ابی اسحاق نحوی» را آوردیم و ما پنج برداشت داشتیم، دوستان شاید اضافه کنند و روایت «عبدالله بن سنان» را آوردیم با چهار تا برداشتی که ما داشتیم. «صحیحه میثمی» را هم آوردیم و سه تا برداشت داشتیم.

الان به چهارمین روایت رسیدیم که اثبات می‌کند هر آنچه که برای پیغمبر تفویض بوده برای ائمه هم است؛ ولی در این‌ روایت تعبیر عوض شده است. البته این مربوط به آیه «ما نحنُ فیه» نیست.

«حارث ابن مغیره» در این روایت که معتبر هم است و مرحوم «مجلسی» به آن تصریح دارد، می‌گوید:

«نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً»

همه ما چهارده معصوم در امر و فهم و حلال و حرام، واحد هستیم!

«فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا.»

جایگاه این دو نفر جدا است!

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 275، بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ الطَّاعَةِ سَوَاء‏، ح3

در روایت دارد که «بریده بن معاویه» می گوید از امام باقر درباره آیه «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب / رعد: 43»‏ سؤال کردم، حضرت فرمود:

« إِيَّانَا عَنَى وَ عَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَيْرُنَا بَعْدَ النَّبِي‏ »

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 229، بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ ع وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه‏‏، ح6

لذا در این‌جا می‌گوید هر آن‌چه را که برای نبی مکرم امری بوده، فهمی از شریعت بوده، تحلیل حلالی بوده، یا تحریم حرامی بوده، تمام ما «مجریً واحده» هستیم و تفاوتی بین ما و آن بزرگواران نیست.

در روایت:

«نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرَى وَاحِدٍ فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا»

مراد از «نحن» یعنی «اهلُ البیت». شاید این عبارت «فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا» فرمایش امام صادق باشد و این عبارت: «نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً» فرمایش پیغمبر باشد. در عبارت «فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ» لَعَلَّ کلمه با «فاء» آمده کلام امام صادق (سلام الله علیه) باشد.

پرسش:

با توجه به حدیث: «انا مدینةٌ علم وعلیٌ بابها» ائمه علم‌شان را بعد از پیامبر از حضرت علی (علیه السلام) باید گرفته باشند.

پاسخ:

امام رضا (سلام الله علیه) می فرماید:

« إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّة »

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص320، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السلام)‏، ح2

آقا حضرت ولیعصر از پدر بزرگوارش او از پدر بزرگوارش به همین شکل:

«حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص53، بَابُ رِوَايَةِ الْكُتُبِ وَ الْحَدِيثِ وَ فَضْلِ الْكِتَابَةِ وَ التَّمَسُّكِ بِالْكُتُب‏، ح14

یا حدیث «سلسلةُ الذهب»:

«عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنِ النَّبِيِّ عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنْ مِيكَائِيلَ عَنْ إِسْرَافِيلَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى جَلَّ جَلَالُه ُ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا...‏»

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص 49

در روایت دیگر دارد که:

« أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا »

التوحيد( للصدوق)؛ نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: حسينى، هاشم‏؛ ناشر: جامعه مدرسين‏، ايران؛ قم‏، 1398 ق‏، نوبت چاپ: اول‏؛ ص 25، ح 23

باز ما نوشتیم:

«هذه الروایة تدل علی أن الائمة مساوون مع الرسول الاعظم في جمیع ما فوضه الله تعالی الیه»

روایت بعدی، روایت «موسی بن اشیم» است که دارد:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ»

«فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ»؛ یک دنیای دیگری دارد. می‌خواهد بگوید همان ولایت تکوینی که برای حضرت سلیمان بوده، خدای عالم آن را هم به نبی مکرم تفویض کرده است. همان‌طوری که او بر بخشی از کائنات، ولایت تکوینی داشت، رسول اکرم هم این‌چنین است. در ادامه فرمود:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا.»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 266، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ فِي أَمْرِ الدِّين‏، ح2

این روایت هم به این شکل است. ما چند تا روایت داریم:

«لَا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَ أَنَّهُ يَجْرِي لِآخِرِنَا مَا يَجْرِي لِأَوَّلِنَا»

آن‌چه که برای آخر ما که حضرت ولیعصر باشد جاری است برای اول ما که رسول اکرم است، - نه علی (سلام الله علیه) - هم جاری است.

«وَ هُمْ فِي الطَّاعَةِ»

باز هم کلمه «طاعت» می‌آید. این‌جا مباحث حکومتی را مطرح می‌کند نه حلال و حرام و حیض و نفاس!

«وَ الْحُجَّةِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ سَوَاءٌ وَ لِمُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَضْلُهُمَا»‌

الإختصاص، نویسنده: مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ص 268

این تعبیر از امام باقر (سلام الله علیه) است. باز در «بصائر الدرجات»، «ابو بصیر» می‌گوید امام صادق (سلام الله علیه) فرمود:

«يَا أَبَا مُحَمَّدٍ كُلُّنَا نَجْرِي فِي الطَّاعَةِ وَ الْأَمْرِ»

باز هم این‌جا واژه «امر» آمده است.

«مَجْرَى وَاحِدٍ وَ بَعْضُنَا أَعْلَمُ مِنْ بَعْضٍ.»

بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، ج1، ص 479

که مراد، رسول اکرم و امیر المؤمنین است. روایت بعدی از «ابی الصباح کنانی» است. «ابی الصباح کنانی» از اصحاب امام باقر (سلام الله علیه) است.

«ابو صباح کنانی» می گوید:

«صِرْتُ يَوْماً إِلَى بَابِ أَبِي جَعْفَرٍ فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَخَرَجَتْ إِلَيَّ وَصِيفَةٌ نَاهِدٌ فَضَرَبْتُ بِيَدِي عَلَى رَأْسِ ثَدْيِهَا فَقُلْتُ لَهَا قُولِي لِمَوْلَاكِ إِنِّي بِالْبَاب‏»

روزی به خانه امام باقر آمدم و در را کوبیدم. کنیز امام پشت در آمد و در را باز کرد. من دست بر سینه کنیز نهادم و گفتم: به آقایت بگو ابوصباح کنانی اجازه ورود می خواهد.

امام باقر (سلام الله علیه) که از دست زدن ابوصباح بر سینه کنیزش اطلاع یافته بود، غیرتش به جوش آمد و به قدری ناراحت شد که همان لحظه فریاد زد:

«ادْخُل لا امَّ لَک»

ای بی مادر! وارد شو!

ابو صباح وارد خانه شد. امام را عصبانی و خشمگین دید. به عذرخواهی پرداخت و گفت: آقا جان من می‌خواستم امتحان کنم ببینم آیا شما از کارهای مخفی ما هم خبر دارید یا نه؟ امام با تندی به او فرمود:

«لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذاً لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فَإِيَّاكَ أَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا»

اگر بنا باشد این دیوارها میان ما و شما فاصله بیاندازد چه فرقی میان ما و شما است؟ بپرهیز از اینکه این کار ناپسند را تکرار کنی!

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 46، ص 248

«ابو الصباح کنانی» داستان‌های زیادی دارد می‌گوید: به همراه «ابو المغراء»، نزد امام صادق بودیم که:

« دَخَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ»

«اهل السواد»؛ یعنی اهل «عراق». از آن‌جایی که منطقه «عراق» منطقه حاصل خیز است کلمه «اهل السواد» می‌گویند. آمد گفت:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»

امام صادق جواب داد، و او را به طرف خودش کشاند و کنار خودش نشاند فرمود:

«إِنَّ هَذَا الِاسْمَ مَا كُنْتُ أَرَى أَحَداً يُسَلَّمُ بِهِ إِلَّا عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ»

کلمه امیر المؤمنین، غیر از علی (علیه السلام) بر احدی قابل اطلاق نیست!

بعد حضرت این را فرمود:

«يَا أَبَا الصَّبَّاحِ إِنَّهُ لَا يَجِدُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا لآِخِرِنَا مَا لِأَوَّلِنَا»

الإختصاص، نویسنده: مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ص 267

در این‌جا من خواستم این قسمت را عرض کنم که حضرت می‌گوید: این اسم فقط خاص امیر المؤمنین است. ما روایات زیادی داریم، شاید در کتب شیعه و سنی، این روایات از چهل تا تجاوز می‌کند که واژه و لقب «امیرالمؤمنین» فقط و فقط مخصوص حضرت علی (سلام الله علیه) است.

«عمر بن زاهر» که ثقه هم است از امام صادق نقل می کند که کسی از حضرت مهدی سوال کرد گفت:

«يُسَلَّمُ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ»

می‌شود به امام زمان «السلام علیکَ یا امیر المؤمنین» بگوییم!

«قَالَ لَا ذَاكَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام»

امام صادق فرمود: نه، خدا این اسم را برای امیر المؤمنین نامگذاری کرده است.

«لَمْ يُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ»

حتی نسبت به پیغمبر!

«وَ لَا يَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا كَافِرٌ»

اگر کسی بعد از او بگوید من امیرالمؤمنین هستم این کافر است.

گفتم به حضرت مهدی چطوری سلام داده شود؟ فرمود بگو:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص411، بَابٌ نَادِر، ح2

بعد آیه 86 سوره هود را خواند:

(بَقِيتُ اللَّهِ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)

آنچه خداوند براي شما باقي گذارده (از سرمايه‌هاي حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد!

سوره هود (11): آیه 86

روایت دیگر در «امالی شیخ طوسی» دارد، «بشارة المصطفی» دارد. بزرگان دیگر دارند که رسول اکرم می‌گوید من به معراج رفته بودم تا رسیدم:

(فَكَانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏)

تا آنکه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو کمان يا کمتر بود.

سوره نجم (53): آیه 9

وقتی که رسیدم:

«فَأَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي مَا أَوْحَى ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَام‏»

می‌گوید خدا فرمود:

«فَمَا سَمَّيْتُ بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ وَ لَا أُسَمِّي بِهَذَا أَحَداً بَعْدَهُ.»

الأمالي( للطوسي)؛ نويسنده: طوسى، محمد بن الحسن، (460 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: دار الثقافة، قم، 1414 ق، نوبت چاپ: اول‏؛ ص 295

باز در «خصال» یک روایتی است حضرت می‌گوید: من هفتاد تا منقبت دارم. روایت خوبی است؛ دوستان اگر ماه رمضان و ... بخواهند حداقل سه چهار شب ایام «غدیر» درباره حضرت امیر صحبت کنند نکات خوبی دارد.

معمولاً منبری‌های ما حوصله مطالعه کردنش را ندارند. حضرت می‌فرماید اما شصت و هفتمین منقبت و فضیلت من این است که رسول خدا:

«أَمَرَ أَنْ أُدْعَى بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ لَمْ يُطْلِقْ ذَلِكَ لِأَحَدٍ غَيْرِي‏»

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج2، ص 580

«دیلمی» از اهل‌سنت در «الفردوس»، «ینابیع الموده»، «ابن شاذان» در «فضائل» می‌گوید پیغمبر فرمود:

«لو علم الناس متى سمي علي أمير المؤمنين ما أنكروا فضله»

بعد می‌گوید:

«سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد قال الله عز وجل (وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم) قالت الملائكة بلى قال تبارك وتعالى أنا ربكم ومحمد نبيكم وعلي أميركم»

الفردوس بمأثور الخطاب؛ اسم المؤلف: أبو شجاع شيرويه بن شهردار بن شيرويه الديلمي الهمذاني الملقب إلكيا الوفاة: 509 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1406 هـ - 1986م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: السعيد بن بسيوني زغلول، ج 3، ص 354

این هم یک روایت. امام حسین از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد کسی آمد گفت یا علی، به تو امیرالمؤمنین می‌گویند:

«فَمَنْ أَمَّرَكَ عَلَيْهِمْ»

چه كسی تو را امیر مؤمنان كرده است؟

حضرت فرمود:

«اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَّرَنِي عَلَيْهِمْ»

حضرت نمی‌گوید رسول الله مرا به این نام نامید. این همان آیه:

(يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ)

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان!

سوره مائده (5): آیه 67

در ادامه روایت دارد:

«فَجَاءَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَصْدُقُ عَلِيٌّ فِيمَا يَقُولُ »

گفت یا رسول الله آیا علی را تصدیق می‌کنی که می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ أَمَّرَهُ عَلَى خَلْقِهِ»!؟

بعد دارد:

«فَغَضِبَ النَّبِيُّ ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِوَلَايَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ»

الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص131، المجلس السابع والعشرون

کلاً در قضایای ولایت من همیشه می‌گویم ما یک ولایت امیرالمؤمنین داریم از «حدیث الدار» می‌گیرد تا «حدیث قرطاس»، که رسول اکرم در هر فرصتی بحث ولایت علی را مطرح می‌کند. ولی این ولایت علی در این عالم ناسوت است.

سابقه ولایت امیرالمؤمنین مال گذشته است. می فرماید: «عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ»؛ و همچنین روایتی است که می گوید خدای عالم در «عالم زر» از همه انبیاء، عهد و میثاق گرفت بر ولایت رسول الله و بر ولایت علی.

در آیه 45 سوره زخرف دارد:

(وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يعْبَدُونَ)

از رسولاني که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبوداني براي پرستش قرار داديم؟!

سوره زخرف (43): آیه 45

می گوید: از پیامبران گذشته بپرس! فاصله رسول اکرم با حضرت عیسی بنا به نقل اهل‌سنت 600 سال، و بنابر نقل ما، 500 صد سال یا به عکس.

روایات متعددی داریم مرحوم «کلینی» دارد، «بصائر الدرجات» سی چهل تا روایت دارد. از اهل‌سنت آقایان اگر به کتاب «ابن عساکر» در «تاریخ دمشق» جلد 42، صفحه 241 مراجعه کنند. آن‌جا از پیغمبر نقل می کند که حضرت می‌گوید: در معراج که بودم جبرئیل از طرف خدای عالم این آیه را آن‌جا برای من آورد:

(وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا)

از رسولاني که پيش از تو فرستاديم بپرس!

سوره زخرف (43): آیه 45

از پیامبرانی که این‌جا هستند از این‌ها سوال کن! گفتم چه سوال کنم؟ گفت سوال کن:

«على ما بعثوا»

حضرت به انبیاء گفت:

«قلت على ما بعثوا؟ قال: على ولايتك و ولاية علي بن أبي طالب»

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج42، ص241

این روایت را ایشان دارد، «ابن حجر مکی» هم دارد، در تفاسیر، «تفسیر ثعلبی» و افراد دیگری این عبارت را آوردند.

ما در بحث ولایت یک مقدار دقت کنیم و پیشینه ولایت را از کتب شیعه و سنی برای مردم نقل کنیم. این‌ها تازگی دارد و مردم معمولاً این مباحث را نمی‌شنوند، وقتی هم می‌شنوند برایشان خیلی لذتبخش است.

در هر صورت... ما روایات متعدد داریم که رسول اکرم علی را به «إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ» منصوب کرد؛ ولی متأسفانه در زمان خلیفه دوم این لقب اختصاصی حضرت امیر را به خلیفه دوم گفتند. حالا به ابوبکر «یا خلیفةَ رسول الله» می‌گفتند! این هم مثل شتر مرغ است، به شتر مرغ می‌گویند تخم کن، می‌گوید من شتر هستم. می‌گوید پس بار ببر! می‌گوید: من مرغ هستم.

این آقا از این طرف می‌گوید: مردم من را خلیفه معین کردند! از آن طرف می گوید: من خلیفة رسول الله هستم! یعنی عین قضیه شتر مرغ است. می پرسیم پیغمبر تو را انتخاب کرده است؟ می گوید: نه، مردم انتخاب کردند. پس تو خلیفة الناس هستی؟ می گوید: نه من خلیفة رسول الله هستم!

زمان عمر که آمد، به او می گفتند: السلام علیک یا خلیفة خلیفة رسول الله! گفتند همین طوری ادامه پیدا کند، به خلفای بعدی باید ده تا کلمه «خلیفه» اضافه کنیم! گفت: ما چه کار کنیم؟ گفتند شما امیر مؤمنان که هستی؟ گفت بله. گفتند به جای «خلیفةَ خلیفةَ رسول الله» به شما «امیرمؤمنان» بگویند! گفت خیلی خوب است. بعد از این به من امیرالمؤمنین بگویید «خلیفةَ خلیفةَ رسول الله» نگویید. این‌ها هم یک صلواتی فرستادند تمام شد رفت!

این‌ها دنبال این بودند که حضرت امیر را از یادها ببرند. لذا وقتی شنیدند پیغمبر فرمود:

«إِنَّ هذا أَوَّلُ من آمَنَ بِي وهو أَوَّلُ من يُصافِحُنِي يوم الْقِيَامَةِ وَهَذَا الصِّدِّيقُ الأَكْبَرُ وَهَذَا فارُوقُ هذه الأُمَّةِ يُفَرَّقُ بين الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ وَهَذَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّالِمِ»

المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة : الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج 6، ص 269، ح 6184

كلمه‌ی فاروق را از این‌جا گرفتند. یهودی‌ها آمدند به عمر گفتند: «انت فاروق الامة»! الان اهل‌سنت به عمر فاروق الامه می‌گویند. پیغمبر اكرم فرمود: «هُوَ الصِّدِّيقُ»؛ این‌ها آوردند به ابوبكر هم لقب صدیق دادند.

این‌ها كلا این القاب را برای ابوبكر و عمر كردند. به قول «شیخ صدوق» اولین محكمه‌ای كه در قیامت برای امیرالمؤمنین تشكیل می‌شود، آن‌جا تماشایی است.

یعنی به همه زحمت‌های قیامت می‌ارزد كه انسان در آن‌جا برود و آن محكمه را تماشا كند. واقعا خیلی تماشایی است كه این‌ها چه جوابی دارند؟ این‌ها جز شرمندگی و خجالت و خذلان و عذاب ابدی، چیزی نصیب‌شان نخواهد شد.

اما در رابطه با عبارت: «يَجْرِي لِآخِرِنَا مَا يَجْرِي لِأَوَّلِنَا»؛ برای این‌كه این مشخص بشود آیا «اولنا» امیرالمؤمنین است یا رسول اكرم است؛ می‌خواهیم روشن كنیم. ما روایت زیاد داریم، روایت خیلی خوبی هم است. «امام رضوان الله تعالی علیه» هم در كتابهایش این را زیاد دارد.

ایشان در «شرح دعای سحر» هم دارد. من این مطلب را آورده‌ام در جلد 1 صفحه 48 كه آقای «فهری» ترجمه كرده است. آن‌جا هم دارد:

«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّد»

من خواستم مدركش را برای دوستان آورده باشم، تقریبا این تعبیر تكیه كلام امام است. «مرحوم نعمانی» در «الغیبة» صفحه 85، حدیث 16 روایت مفصلی را آورد كه:

«إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا يَلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا يَلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَكُلٌّ لَهُ فَضْلٌ»

تا آن‌جایی كه می‌گوید:

«وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ وَ الْحُجَّابُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه‏»

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص85

كلمه «حجاب» در خیلی از روایات ما تكرار شده است. «حجاب» دو تا معنا دارد: 1- پرده است كه ما پرده‌ای میان خالق و مخلوق هستیم. كسی بخواهد به طرف خالق برود باید این پرده را كنار بزند. همان:

«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ لَنْ تُدْخَلِ الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا»

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج2، ص574

فرمود: ما درب شریعت هستیم، ما پرده‌ رفتن به طرف خدا هستیم. همان

«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص145، بَابُ النَّوَادِر، ح10

2- معنای دوم «حجاب» هم نور است. مراد از «حجاب» نور است. ما نور فیما بینه و بین خلقه هستیم! نور توحید را و نور شریعت خدا را برای خلق منتشر می‌كنیم.

این‌كه بعضی از وهابی‌ها می‌گویند پس ائمه دَرْ و مانع هستند كه مردم به طرف خدا بروند، این‌ها نمی‌فهمند و لغت هم بلد نیستند.

بنابراین «حجاب» معانی مختلفی دارد. یكی از آن‌ها به معنای «ستار» است، دیگری به معنای نور است. آن‌چه كه من به ذهنم می‌رسد به روایات اهل‌بیت كه مراجعه می‌كنیم:

«إن النبی كان حجابا بین الله و بین خلقه؛ بین الله و بین الملائكة»

این به ذهن من می‌رسد این دو تا معنا در واژه «حجاب» مناسب است. ممکن است به معنای «عَلَمْ» هم باشد خیلی بهتر! یعنی ما عَلَمْ بین خدا و خلق هستیم. من این دو تا را بیشتر می‌پسندم؛ یعنی این دو تا عوام فهم است.

بعد فرمود:

«خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ»

تا آخر كه می‌گوید:

«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ.»

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص 85

دیگر كلمه‌ «كلنا» را «نعمانی» ندارد. مرحوم «مجلسی» در «بحار الانوار» جلد 26 صفحه 6 چند تا روایت در این زمینه آورده. از جمله از خود حضرت امیر كه به «سلمان و ابوذر» این‌جا دارد:

«نحن إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّه‏»

یعنی: اگر ما اراده كنیم چیزی را بدانیم خدای عالم علم او را در اختیار ما قرار می‌دهد. و اگر اراده نكنیم، علم او را در اختیار ما قرار نمی‌دهد.

«الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْل ...‏»

تا آن‌جا كه می‌گوید:

«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّد»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج26، ص6 و 7

باز در «المناقب» اثر « محمد بن علوی» كه متوفای 509 است به همین شكل آورده است. روایت دیگری كه مرحوم «بحرانی» در «عوالم» در جلد1 صفحه 274 دارد حضرت می‌فرماید:

«نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حَوْلَ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِي مُبْتَدَإِ خَلْقِنَا أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ»

من خواستم این روایات هم بیاید كه می‌گوید: «يَجْرِي لِآخِرِنَا مَا يَجْرِي لِأَوَّلِنَا»؛ مراد از این «اولنا»، امیرالمؤمنین نیست، بلكه خود رسول اكرم است.

«والسلام علیكم ورحمة الله»




مطالب مرتبط:
بررسی احادیث تفویض پیامبر به ائمه (علیهم السلام)بررسی روایات معصومین ذیل آیه 7 سوره حشربررسی «حدیث تفویض»!بررسی آیه «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» در اثبات مشروعیت سنّت!
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها