2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
ولایت تكوینی ائمه اهلبیت (علیهم السلام)
کد مطلب: ١٣١٠٥ تاریخ انتشار: ٢٢ دي ١٣٩٨ - ١١:٠٤ تعداد بازدید: 4072
خارج کلام مقارن » عمومی
ولایت تكوینی ائمه اهلبیت (علیهم السلام)

جلسه پنجاهم 98/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاهم 98/10/17

موضوع: ولایت تكوینی ائمه اهلبیت (علیهم السلام)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

در دعا داریم که فرمود:

«وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمَا وَ لَا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا اللَّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاةَ مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَمِتْنِي مَمَاتَهُمْ وَ تَوَفَّنِي عَلَى مِلَّتِهِمْ وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِمْ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان؛ ج 98، باب 24 كيفية زيارته صلوات الله عليه يوم عاشوراء، ص 298، ح3

در خود «زیارت عاشورا» هم داریم:

«وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَةً ما اَعْظَمَه وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

این نشانگر این است كه ما یك مقداری اهل‌بیت را جدای از خدا می‌دانیم؛ یعنی تصور می‌كنیم كه خدای عالم یك تشكیلاتی دارد، اهل‌بیت هم یك تشكیلات مستقلی دارند؛ اگر سراغ خدا رفتیم، یعنی دیگر سراغ اهل‌بیت نباید برویم! رفتن سراغ اهل‌بیت یعنی جدا شدن از خدا!

امام صادق (سلام الله علیه) می‌فرماید:

«نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص144، بَابُ النَّوَادِر، ح4

می‌گوید «اسماء حسنی الهی» ما هستیم؛ اگر قضیه این است وقتی شما می گویید «یا الله» و یك دفعه می‌گویید «یا حسین»؛ یا حسینی كه جدای از خدا باشد، شرك است در آن شكی نیست؛ ولی اگر یا حسینی كه از اسماء الله است، از اعز و اقرب الناس و اقرب الخلق الی الله است، چه اشكالی دارد!؟

لازم است یك وقتی در موضوع ولایت تكوینی بحث داشته باشم، ما باید یك وقتی در این موضوع ولایت تكوینی ائمه (علیهم السلام) صحبت كنیم.

شما ببینید فقهای ما تعبیرشان در این زمینه چیست؟ ما از «علامه حلی» شروع می کنیم. ایشان می‌گوید:

«ان إرادة النبي (صلی الله علیه واله وسلم) موافقة لإرادة الله»

نهج الحقّ و كشف الصدق، نویسنده: علامه حلى، حسن بن يوسف، محقق/ مصحح: ندارد، ناشر: دار الكتاب اللبناني، ص100

«شیخ انصاری» دارد که:

«أنّ للإمام سلطنة مطلقة على الرعيّة من قبل الله»

هدى الطالب إلى شرح المكاسب، تأليف: سيد محمد جعفر الجزائري المروّج ناشر: مؤسسة دار الكتاب «الجزائري »، ج 6، ص 139

«صاحب كفایة» می گوید:

«فإنهم وسائط نعمه وآلائه»

كفاية الأصول، تأليف: الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراساني، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ص330

«مرحوم اصفهانی» شاگرد «آخوند» و استاد خیلی از بزرگان دیگر دارد:

«والأئمة ( عليهم السلام ) لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية والتشريعية ... نظير ولايته تعالى»

حاشية كتاب المكاسب؛ تأليف : الشيخ محمد حسين الأصفهاني، تحقيق : الشيخ عباس محمد آل سباع، الطبعة : الأولى / 1418 ه‍ ق، الناشر: أنوار الهدى، المطبعة : علمية، ج 2،

مرحوم «نائینی» دارد:

«الولاية التكوينية التي هي عبارة عن تسخير المكونات تحت إرادتهم ومشيتهم بحول الله وقوته»

المكاسب والبيع، تقرير: أبحاث الأستاذ الأعظم الميرزا النائيني ( قده )، بقلم: العلامة الرباني الشيخ محمد تقي الآملي ( قده )، تحقیق: مؤسسة النشر الاسلامي، التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛ ج2، ص332

دیگر از این بهتر! مرحوم «قمشه‌ای» دارد که:

«فالحقيقة المحمّديّة هي الَّتي تجلَّت في صورة العالم»

مصباح الهداية الى الخلافة والولاية؛ مؤلف: حضرت امام خمينى (س)؛ مقدمه از: استاد سيد جلال الدين آشتيانى؛ ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)؛ چاپ ششم: 1386؛ ص 57

آقای «میلانی»:

«لهم الولاية الكلية على الأمور كلها»

محاضرات في فقه الإمامية ( الخمس ) نویسنده: السيد محمد هادي الميلاني، جمعها وعلق عليها: فاضل الحسيني الميلاني، ص 273

مرحوم «امام» هم دارد:

«فهم من قبل الله ملاّك التصرّف في كلّ شئ»

كتاب البيع، المؤلف : الإمام الخميني ( قدس سره ) تحقيق ونشر: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الإمام الخميني، المطبعة : مطبعة مؤسسة العروج، ج 3 ص 21

دیگر از این واضح‌تر بگویند! این‌ها سایه «الله» هستند؛ هرچه است «الله» است؛ این‌ها در حقیقت هرچه دارند ظل الله و سایه خدا هستند؛ ولی به اذن الله هركاری دارند انجام می‌دهند. خدای ناكرده واسطه «الله» با این‌ها جدا بشود این‌ها «كالحجر فی جنب الانسان» می‌شوند. اصلا این‌كه خدا بالاتر است بحث نیست. یعنی خدا و اسم خدا، این‌ها اسماء الله هستند.

ببینید «الله» هر قدرتی دارد، به اذن خودش به اهل‌بیت داده، قدرت «الله» استقلالی است. ولی قدرت ائمه استظلالی است. این‌ها ظل الله هستند؛ ولی ظل الله‌ی كه یك لحظه از خدا جدا نیستند. ذات حق یك چیز دیگری است. تعبیر «امام» این است: خدای عالم در مرتبه‌ رحمت رحیمیت، و رحمت رحمانیت، وجود مقدس محمد و آل محمد می‌شود.

خدا بخواهد در عالم تجلی كند، تجلی «الله»، وجود این سلسله‌ جلیله محمدیه می‌شود، این‌ها تجلی اتم «الله» هستند. «امام» دارد: «من قبل الله ملاّك التصرّف في كلّ شئ»! ببینید تعبیر، تعبیر خیلی سنگینی است.

«امام» (رحمت الله علیه) در ادامه دارد:

«وهذه ولاية عامّة كلّية بالنسبة إلى جميع الموجودات»

كتاب البيع، المؤلف: الإمام الخميني ( قدس سره ) تحقيق ونشر : مؤسسة تنظيم ونشر آثار الإمام الخميني، المطبعة : مطبعة مؤسسة العروج، ج 3 ص 21

از این بهتر!

باز در رابطه با روایت رضوی كه امام رضا (سلام الله علیه) از رسول اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود:

«وإنّ الملائكة لخدّامنا وخدّام محبّينا...»

ایشان می‌گوید:

«لولا نحن، ما خلق الله آدم... لأنّهم وسائط بين الحقّ والخلق، وروابط بين الحضرة الوحدة المحضة والكثرة التفصيليّة. وفي هذه الفقرة بيان وساطتهم بحسب أصل الوجود»

دقت كنید ایشان چه می گوید:

«وكونهم مظهر الرحمة الرحمانيّة الَّتي هي مفيض أصل الوجود بل بحسب مقام الولاية هم الرحمة الرحمانيّة بل هم الاسم الأعظم الَّذي كان (الرّحمن الرّحيم) تابعين له»

مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية؛ مؤلف: امام خمينى- تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 78

اگر قضیه این است، دیگر این‌كه بگوییم: «یا محمد و یا علی ادركنی» یا بگوییم: «یا الله ادركنی»، یا الله هم اسم الله است؛ البته در مرتبه تجلی نه در مرتبه ذات! مرتبه ذات «لا یعلم ماهو الا هو»؛ آن جدا است. الله تبارك و تعالی در مرتبه‌ی فعل، در مرتبه‌ی اسم و در مرتبه تجلی، سلسله جلیله محمدیین (صلوات الله علیهم اجمعین) می‌شود.

پرسش:

امیرالمؤمنین شب نوزدهم كه می‌خواهد مسجد برود این را اطلاع دارد یا ندارد که خودش بلند می‌شود می‌رود!؟ امام حسن مجتبی قضیه‌اش آن طوری می‌شود آیا واقعا می‌دانست یا نمی‌دانست؟

پاسخ:

ببینید بحث علم ائمه جدا است، شما آن را قاطی نكنید؛ ائمه و انبیاء (علیهم السلام) دو نوع علم دارند، یك علم غیر طبیعی و ماوراء الطبیعی! یك علم طبیعی. علم ما وراء طبیعی برای ائمه تكلیف آور نیست، آن‌جا تسلم محض الله هستند. در علم غیر طبیعی ائمه و انبیاء تسلیم محض خدا هستند. در آن‌جا دیگر «ارادة الله» در وجود این‌ها تجلی می‌كند.

«إرادة الرب في مقادير أموره تهبط إليكم تصدر من بيوتكم»

این را مرحوم «شیخ صدوق» می‌گوید:

«أَصَحُّ الزِّيَارَاتِ عِنْدِي مِنْ طَرِيقِ الرِّوَايَةِ وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَةٌ»

من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص598

این را در كتاب «من لا یحضره الفقیه» در مورد زیارت اول مطلقه امام حسین (سلام الله علیه) می‌گوید. بعد ائمه (علیهم السلام) یك علم طبیعی دارند:

«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَان‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج7، ص 414، بَابُ أَنَّ الْقَضَاءَ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَان‏، ح1

و كنارش هم می‌گوید اگر كسی با قضاوت من، خودش می‌داند مال حرام می‌خورد:

«فهو یأكل النار»

دو نفر پیش پیامبر آمدند، یکی شان گفت: این مال، مال من است، دو نفر هم شاهد آورد، رسول اكرم طبق شاهد قضاوت می‌كند كه این مال، متعلق به «زید» است. چون پیغمبر مكلف به همین است باید این‌ها اسوه باشند. بعد می‌فرماید: اگر تو خودت می‌دانی این مال تو نیست ولو منِ پیغمبر قضاوت كردم، تو داری به خانه‌ات آتش می‌بری!

لذا قضیه و مسئله روشن است. ما علم این‌ها را نباید ملاك قرار بدهیم؛ در عالم هستی، خدای عالم برای نظام احسن، مقدر كرده كه امام حسین باید شهید بشود؛ برای نجات اسلام و نظام احسن و برای این‌كه یك تحولاتی تا قیام قیامت بنا است اتفاق بیفتد؛ یا قسمت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در این نظام احسن این است كه شب نوزدهم ماه رمضان ضربت بخورد و در شب بیست و یكم شهید بشود.

در روایت دارد یكی از انبیاء وضع مالی‌اش خیلی خراب بود، دیگر حتی نان خالی هم نمی‌توانست پیدا كند بخورد، مرتب به خدا التماس می‌كرد خدایا ثروت و امكاناتی به من بده! خدای عالم به او وحی كرد: ای پیغمبر من! من این دنیا را آفریده‌ام جای تو در این نظام فقر بوده است اگر من بخواهم تو را از این فقر نجات بدهم من باید این دنیا را بهم بزنم و یك دنیای دیگری بیافرینم و جای تو را بالا ببرم. این را من در یكی از كتاب‌های مرحوم «فیض» دیدم.

من مثال می‌زنم در مثل مناقشه نیست، یك كسی ماشین درست كرده و ساخته که در این ماشین فرمان باید بالا باشد، ترمز، كلاج، گاز باید زیر پا باشد، چرخ باید زیر ماشین قرار بگیرد، اگر چرخ بیاید بگوید آقای سازنده من می‌خواهم این‌جا باشم، جای من را با فرمان عوض كن! سازنده ماشین می‌گوید بابا نظام این ماشین كه بخواهد راه برود و حركت كند این‌طوری است كه باید این چرخ زیر قرار بگیرد.

یا فرمان بگوید من می‌خواهم در پشت قرار داشته باشم، سازنده می‌گوید اگر می‌خواهد ماشین راه برود فرمان باید جلو باشد، نه این‌كه فرمان عقب باشد! عالم هستی هم این چنین است، این نظام احسن مقتضایش این است كه فرض من جایم این‌جا است و دیگری هم جایش در جای دیگر است.

شما یك شهر را در نظر بگیرید، یك شهر احتیاج به «نانوا» دارد، احتیاج به «بنا، نجار، خیاط و...» دارد و در اذهان هم خدای عالم القاء می‌كند این آقا مثلا عشق خیاطی به سرش می‌زند، می‌رود خیاطی یاد می‌گیرد، آقای دیگر عشق بنایی به سرش می‌زند می‌رود بنا می‌شود. این‌ها همه ارادت الله برای نظام احسن است.

می‌گوید اگر در یك شهر خیاطی وجود نداشته باشد، این شهر به چه كیفیتی تبدیل می‌شود، در یك شهر مثلا «مقنی» كه چاه حفر می‌كند نباشد، یا «نانوا» نباشد؛ یعنی خدای عالم از مردم این شهر به طور كلی عشق و علاقه شغل نانوایی را بردارد، در این صورت مردم باید چه كار كنند؟ مثلا «قم»، «نانوا» نداشته باشد، شما حساب كنید برای به دست آوردن نان همین مردم «قم» با چه مصیبتی مواجه می‌شوند.

حالا «نانوا» بگوید چرا شغل من «نانوا» شده و آن اقا استاندار و فرماندار، روحانی، راننده شده است؟ می‌گوییم خدای عالم این‌طور مصلحت دیده است.

«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ... فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُم‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص303، و من خطبة له (علیه السلام) يصف فيها المتقين‏

لذا ببینید بعضی از قضایا دست ما نیست، این ارادت الله تعلق گرفته است كه باید این‌طور باشد؛ بله بعضی از امور است معلق است، مثلا خدای عالم من را آفریده ثروت من را بین یك میلیون تا ده میلیون قرار داده است. اگر من خدای ناكرده قطع رحم و گناه كردم:

«وَ الذُّنُوبُ الَّتِي ... تَحْبِسُ‏ الرِّزْق‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص448، بَابٌ فِي تَفْسِيرِ الذُّنُوب‏، ح1

این ده میلیون من می‌آید پنج میلیون می‌شود، اگر قطع رحم كردم می‌آید سه میلیون می‌شود. و كارها و گناهان دیگر كردم می‌آید یك میلیون می‌شود. ببینید كف این است، اگر بازهم چنانچه گناه كردم خدای عالم دیگر این را از بین نمی‌برد، چون اگر این یك میلیون را هم بگیرد دیگر از گرسنگی می‌میرم و آن با رحمانیت خدای عالم سازگاری ندارد. اگر من گناه كردم دیگر روزی من را كم نمی‌كند و جای دیگر خدای عالم جبران می‌كند و ضرر می‌زند.

اگر چنانچه روزی من به یك میلیون تومان آمده، صله رحم كردم به پنج میلیون تومان می‌شود، صدقه دادم هفت میلیون تومان می‌شود، كارهای دیگر كردم ده میلیون تومان می‌شود، به ده میلیون تومان كه رسید سقف آن‌جا است. اگر تمام یك صدو بیست و چهار هزار پیغمبر هم واسطه بشوند چون سقف روزی من روز اول ده میلیون تومان قرار گرفته، ده میلیون و یك ریال هم نخواهد شد!!

مرحوم «علامه مجلسی» كتابی به نام «حق الیقین» دارد و آقای «شبّر» هم عربی كرده و خیلی قشنگش كرده؛ من توصیه می‌كنم دوستان جلد اول این كتاب را مطالعه كنند. در این كتاب «جبر و تفویض و تقسیم روزی‌ها و مرگ و...» را خیلی قشنگ همگام با روایات آورده است.

یكی از توفیقاتی هم كه خدای عالم من باب: «يَا مُبْتَدِئَ كُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا» به ما داد این بود که ما در «حوزه علمیه قزوین» كه در سال 46- 47 بودیم، این كتاب، كتاب درسی «حوزه علمیه قزوین» بود، و الحق والانصاف الان هم كه من به این كتاب نگاه می‌كنم خاطرات خیلی شیرینی از این كتاب دارم. «حق الیقین» دو جلد كوچك برای مرحوم «سید شبّر» است.

كتاب «مجلسی» خیلی مفصل است. همان «حق الیقین- مجلسی» را ایشان به عربی ترجمه كرده؛ ولی عربی كه خیلی از مطالبی را كه به نظرش ضعیف بوده و یا طولانی بوده آن‌ها را حذف كرده و یك چیزهای هم خودش اضافه كرده و یك كتاب خیلی قشنگی در آورده است. این كتاب خیلی زیبا است، قلم مرحوم «سید شبّر» هم قلم قشنگی است.

یعنی اگر كسی كتاب «صمدیه» را در مقدمات خوب فهمیده باشد، من گمان نمی‌كنم از اول تا آخر این كتاب حتی احتیاج داشته باشد دو تا كتاب لغت هم ببیند. این قدر، قلم، قلم شیرین و سلیس است. ایشان از عبارت‌های سنگین استفاده نكرده است. اگر این كتاب را دوستان ملاحظه كنند خیلی از مطالبی كه به ذهن ما می‌آید ایشان در آن‌جا دارد.

بعد جالب است بحثی این‌كه موقع جان كندن وضعیت چطوری است؛ بعضی از روایات می‌گوید جان كندن مثل این است كه زنده زنده پوست آدم را بكنند. در بعضی از روایات دارد جان كندن مثل شربت خوردن است. ایشان قشنگ روایات را آورده و به خوبی دسته بندی كرده است.

در مورد این‌كه «نكیر و منكیر» در آن‌جا چه سوال می‌كنند؟ آیا «قبر» یك قیامت حساب و كتاب قیامتی است یا نه از اعمال مختصر ما سوال می‌كنند، آن‌ها چه سوال می‌كنند؟ تمام این‌ها را ایشان جواب داده است.

این‌كه «عالم برزخ» چطوری است و در «عالم برزخ» واقعا تمام گناهكاران جهنم می‌روند و تمام خوب‌ها به بهشت می‌روند، اصلا بهشت و جهنم برزخ چطوری است و چه رابطه‌ای با بهشت و جهنم بعد از قیامت دارد؟ بعد در قیامت كه سوال می‌شود از چه سوال می‌شود؟

یا مراد از «صراط» چیست؟ كه باریكتر از مو و برنده تر از شمشیر است. تمام این‌ها را ایشان خیلی قشنگ با یك بیان شیوا و شیرین توضیح داده است. خیلی كتاب قشنگی است؛ من معتقدم از آن كتاب‌هایی است كه دوستان اگر مطالعه كنند شاید با سه چهار ساعت مطالعه پشت سرهم از این كتاب سیر نشوند.

پرسش:

پس نتیجه می‌گیریم این‌كه حتی امیرالمؤمنین دقیق زمان شهادتش را می‌داند منافات ندارد که بر اساس آن اراده تكوینی خداوند عمل نموده باشد! درسته؟

پاسخ:

بله، حضرت می داند چه موقع و چه كسی این کار را انجام می دهد؛ تمام قضایا را می‌داند. «ام كلثوم» می‌گوید نرو! می‌گوید این آن شبی است كه پیامبر به من وعده داده است. پیغمبر اكرم دارد به «جنگ احد» می‌رود می‌داند كه چه اتفاقاتی می‌افتد در آن شك و شبهه ا‌ی نیست.

پرسش:

باید این مسئله هم روشن بشود امیرالمؤمنین كه در شب نوزدهم ضربت می‌خورد و در شب بیست و یكم شهید می‌شود، و امام حسین هم كه در عاشورا روز دهم محرم به شهادت می‌رسد، گناه «ابن ملجم» و گناه «شمر» چیست؟ این هم تكوینی بوده است؟

پاسخ:

ببینید «شمر» اگر مجبور برای كشتن امام حسین باشد كاملا فرمایش حضرتعالی درست است؛ ولی این‌كه «شمر» در آن‌جا آمده آیا اختیارا آمده و یا اجبارا آمده است؟ «عبدالرحمن ابن ملجم» به اختیار خودش این مسیر را انتخاب كرد یا نه، «الله اجبره»؟ می‌توانست نكند و یا نمی‌توانست نكند؟ همین اندازه كه می‌گویی:

این كه گویی این كنم یا آن كنم/ این دلیل اختیار است ای صنم.

امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم می‌گوید این‌كه ما گناه نمی‌كنیم، مجبور نیستیم گناه نكنیم، ما می‌توانیم گناه بكنیم! حضرت قسم می‌خورد:

«وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ»

ببینید!

«وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ...»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 417، و من كتاب له ع إلى عثمان بن حنيف الأنصاري‏‏

تا آخر نامه‌ای كه به «عثمان ابن حنیف» عاملش در «بصره» می‌نویسد. این‌ها كاملا نشان می‌دهد بر این‌كه ائمه (علیهم السلام) اگر كار نیك انجام داده‌اند به اختیار انجام داده‌اند، خدای عالم كه این‌ها را معصوم كرده؛ چون می‌داند علی (علیه السلام) به اختیار خودش هرگز فكر گناه هم نمی‌كند ولذا: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم ولنعطینهم عصمتنا»!

این خیلی طبیعی طبیعی است؛ یعنی این چیزی است كه یك بچه چهار، پنج ساله هم این قضیه را كاملا متوجه می‌شود.

مرحوم «مطهری» کتابی به نام «عدل الهی» دارد به خوبی توضیح داده، من یادم است آن زمانی که ما «مقدمات» و «سیوطی» می‌خواندیم؛ تابستان جای رفته بودیم چند تا کتاب همراه خودم برده بودم مطالعه کنم یکی‌ از آن كتاب‌ها «عدل الهی» بود، خیلی از سوالاتی که برای خود من مطرح بود، حتی از بعضی اساتید می‌پرسیدیم جواب‌های‌شان برای من قانع کننده نبود؛ ولی کتاب «عدل الهی» مرحوم «مطهری» خیلی از سوالاتی که در ذهن من بود این‌ها را جواب داد.

ای کاش این کتاب تلخیص بشود و به صورت یک کتاب 100- 150 صفحه‌ای در بیاید یک کتاب 400- 500 صفحه‌ای است بعضی از جاها ایشان بیش از حد توضیح داده حوصله آدم سر می‌رود. بعد ایشان یک جمله‌ی دارد می‌گوید عالم هستی، تحت اراده قهری خدا است، برای این‌که تکلیف درست بشود جهنمیان «عن حجةٍ» جهنم بروند و بهشتیان «عن حجةٍ» به بهشت بروند، خدا سر سوزنی در این وسط اختیار به ما داده است؛ این اختیار هم همیشه دست ما نیست بعضی وقت می‌گوید خدای عالم عقل انسان را پوشش می‌دهد همین طوری یک کاری را انجام می‌دهد بعد از این‌که انجام داد پشیمان می‌شود چرا من این کار را انجام دادم؟

این هم عنایت الهی است چه بسا در کارهای خوب، توفیق «من حیث لا یحتسب» است و در گناه‌ها هم عذاب «من حیث لا یحتسب» است؛ ولذا یک سر سوزنی خدای عالم به بشر اختیار داده برای این‌که تکلیف درست بشود.

پرسش:

ائمه ما، معصوم بودند لذا گناه نکردند یا چون گناه نمی‌کردند معصوم شدند؟

پاسخ:

اراده قطعی به این‌ها تعلق گرفته که گناه نکنند! عصمت، متعاقب بر آن اراده قبلی این‌ها است؛ یک مقداری مشکل ما این است که همه چیز را در این دنیا خلاصه کردیم

«الست اولی بربكم»

اصل تکالیف مال آن طرف است. امتحاناتی که ما دادیم و بدبختی ما که آخر الزمان افتادیم و دست‌مان هم از معصوم قطع شده، به خاطر این است که آن‌جا بازیگوشی کردیم!

پرسش:

در عالم زر، اعمال ما با اختیار نبوده!

پاسخ:

نه این‌طوری هم نیست. آن‌جا هم با اختیار بوده، شما روایات «عالم زر» را ببینید بازهم «علامه شُبَّر» بحث «عالم زر» را به خوبی توضیح داده! به قدری زیبا توضیح داده که آن‌جا خدا یک امتحانی گرفته، در حقیقت آزمون ابتدایی و یا ورودی، کنكور گرفته آیا کسانی می‌توانند وارد این دانشگاه‌ها بشوند یا نه؟

بعضی‌ها رتبه اول آوردند، یک عده‌ای هستند مثل ائمه (علیهم السلام)، انبیاء این‌ها شاگرد اول آن آزمون ابتدای بودند. بعضی‌ها متوسط بودند بعضی‌ها هم در این آزمون شرکت کردند و رد شدند! چه کار باید کرد؟

پرسش:

درباره «عالم زر» داستان «اول ما خلق الله نوری» چه می شود!؟

پاسخ:

درباره «اول ما خلق الله نوری» توجه کنید که این یک عالم تکوین دارد و یک عالم تشریع دارد.

قبلش دارد:

«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»

من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص613

آن یک بحثی است. «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ» و شما در آن‌جا مشغول تسبیح و تقدیس الهی بودید، اجبار داشتید تقدیس الهی بگویید؟ شما در هر مرحله‌ای هر چه مقام بالاتر باشد خطر سقوط هم بالاتر است.

روایتی که بعضیها از «عایشه» نقل می‌کنند و بعضیها از «ام سلمه» نقل می‌کنند که رسول اکرم پیش من بود، شب بلند شدم دیدم پیغمبر نیست، رفتم ببینم پیغمبر با کدام یک از زن هایش است و به آن‌جا رفته!!

این طرف و آن طرف رفتم، دیدم هیچ جا نیست؛ بعد با خود گفتم خدایا پیغمبر کجا رفته با کسی قرار داشته؟ دیدم صدای گریه از پشت بام می‌آید رفتم دیدم رسول اکرم صورتش را به سجده روی خاک پشت بام گذاشته دارد گریه می‌کند و قطرات اشکش روی زمین جاری شده! و به این شدت این جمله را می‌گوید:

« اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً... وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ عَنْكَ صَالِحَ مَا أَعْطَاكَ أَبَداً »

می‌گوید از گریه رسول اکرم، من هم گریه کردم، بعد از این‌که تمام شد گفتم یا رسول الله: تو داری: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي» می‌گویی!

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِي لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا مِنْ ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِي جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِي وَ هُوَ يَقُولُ «اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً- اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً» قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِي حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِي أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ- تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يُشْمِتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ لَا حَاسِداً وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً، وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ عَنْكَ صَالِحَ مَا أَعْطَاكَ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِي وَ إِنَّمَا وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ»

تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب‏، ناشر: دار الكتاب، ج2، ص75

بعد پیغمبر یک جمله زیبای فرمود گفت: برادرم «یونس» را خدای عالم یک طرفة العینی به خودش وا گذاشت سر از شکم نهنگ در آورد؛ فقط یک لحظه! ببینید هر چه مقام بالاتر باشد خطر سقوط هم بیشتر است.

ماشینی که با سرعت 30- 40 می‌رود اصلاً احتمال تصادف در آن نیست؛ ولی یک دفعه با سرعت 150- 200 می‌رود با این سرعت، خطر تصادف خیلی نزدیک است. انبیاء و اولیاء در آن مقام خیلی خیلی بالایی هستند آن‌جا دیگر خطر سقوط خیلی زیاد است.

حضرت امیر (سلام الله علیه) اگر اشتباه نکنم می‌گوید: خدایا اگر به غفلت هستم با یک لحظه غفلت من از تو بخواهی من را مؤاخذه کنی من چه کار بکنم؟ آیت‌الله «شاه آبادی» را خدا بیامرزد، یکی از توفیقاتی که داشتم 8 سال خدمت ایشان «خارج فلسفه» و «خارج عرفان» بودیم، ایشان این جمله را تقریباً همیشه می‌گفت و کمتر جلسه‌ای بود این جمله را نگوید:

«الْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللَّهِ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ لَمَاتَ‏ شَوْقاً إِلَيْه‏»

مصباح الشريعة؛ نویسنده: منسوب به جعفربن محمد امام ششم (عليه السلام)، ناشر: اعلمی، ص191

می گوید: عارف همواره با خدا است، همواره متوجه «الله» است. یک چشم به هم زدن از الله اگر غفلتش را بر گرداند «لمات شوقاً». البته این عبارت امام صادق در کتاب «مصباح الشریعه» منسوب به امام صادق (سلام الله علیه) است. تعبیر از آن‌جا است.

اولیاء الهی همواره خود را در محضر حق می‌بینند. مثلاً شما پیش «مقام معظم رهبری» رفتید یا پیش یک شخصیت بزرگی دیگر رفتید آن‌جا حواست است پایت را دراز نکنی، دست به گوشت نزنی، تمام حواس‌ها جمع است که خدای نکرده تمام حرکات و سکناتت مطابق میل آن بزرگ باشد و کار خلافی از شما سر نزند.

این‌ها - بلا تشبیه بلا تشبیه - همواره خود را در محضر حق می‌بینند. امیر المؤمنین وقتی وضو می‌گیرد رنگش تغییر پیدا می‌کند و بدنش به لرزه می‌افتد. گفتند یا علی چه شده؟ می‌گوید: من می‌خواهم با کسی که «علی العرش استوی» است صحبت کنم. با کسی که خالق عرش کرسی است می‌خواهم حرف بزنم!

صدیقه طاهره وقتی نماز می‌خواند می‌گوید نَفَسش آن‌چنان به شماره می‌افتد که گویا در حال جان دادن است، رسول اکرم وقتی نماز می‌خواند می‌گوید طوری بود صدای هق هق پیغمبر مثل دیگی که در آن آب باشد و قُلقُل می‌کند به همین شکل سینه پیغمبر در حال نماز خواندن می سوخت و صحابه صدای هق هق پیغمبر را می‌شنیدند.

این‌ها برای چیست؟ برای این است که معرفت و تقرب بالا است ولذا همچنین حالی دارند اگر در دعاها و ... ائمه (علیهم السلام) بعضی از بزرگان و خود امام هم می‌گوید این دعاها برای آموزش دیگران است؛ ولی شاید هم باشد و شاید هم این باشد که این‌ها با توجه به آن مرتبه بالایی که دارند آن حالت اتصال دائمی که با خدا دارند می‌گویند خدایا اگر یک لحظه از آن حالت کنار برویم:

« إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِك‏»

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، محقق/ مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، ج2، ص847

من نمی‌دانم دوستان وقتی «دعای کمیل» می‌خوانند این‌جا می‌رسند چه کار می‌کنند؟ یعنی قصد انشاء می‌کنند یا نه، نقل قول از علی (سلام الله علیه) می‌کنند.

در قسمت‌های دیگرش است:

«اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ وَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُحِلُّ النِّقَمَ وَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ‏ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ وَ...»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص589، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِيعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَة‏، ح29

این قسمت ها را ما قصد انشاء می‌کنیم ولی این‌جا ما می‌آییم چه کار می‌کنیم؟ «وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِك‏» اصلاً وصل برای ما معنا ندارد، اصلاً تصورش برای ما نیست تا فراق بخواهیم.

من به بعضی از دوستان می‌گویم وقتی به این‌جا می‌رسید این را بگویید ولی بگویید خدایا: «وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ علی شماتت اعدائك‏»؛ خدایا آن‌های که دشمن علی و حسین بودند در جهنم بروند ما هم به جهنم برویم اگر آن دشمنان ما را شماتت بکنند چه کار کنیم؟

«فکیف اصبر علی فراق آل محمد، فكیف اصبر علی فراق امیرالمؤمنین»

حالا عباراتی مثل:

«إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّك‏»

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، محقق/ مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، ج2، ص596

آن بحث جدای است. بعضی وقت‌ها گربه عطسه می‌زند من حالی پیدا می‌کنم! یکی از چیزهای که من واقعاً با تمام وجودم می‌گویم این است: خدایا اگر اراده‌ات تعلق گرفته که ما را به جهنم ببری و کسی جلوی اراده تو را نمی‌گیرد؛ ولی به عزت و جلالت اگر به جهنم می‌بری یا رب یا رب را از ما نگیر! امید به رحمتت را از ما قطع نکن. آن‌‌جا هم «یا الله» و «یا حسین» بگوییم. ولذا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) می‌گوید:

«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتُ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِين‏»

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، ص847

این درد است. من معتقد هستم بالاتر از آتش جهنم این است که آن‌جا خدای عالم امید ما را از رحمتش قطع کند. امید ما را از بخشش و نجاتش قطع کند. در بعضی از جاها دارد که خدایا آن سایه سیاه یأست را بر سر ما سایه‌بان نکن! این‌ها خیلی درد است.

ولذا ائمه (علیهم السلام) و این بزرگان همواره در وصل بودند می‌گوید «فکیف اصبرُ علی فراقک» ولذا با توجه به این شما دعاهای دیگری که از معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و از انبیاء در قرآن و ... آمده همه به همین شکل است «حسنات الابرار سیئات المقربین»!

مرحوم «شیخ انصاری» می‌گوید من نه تنها گناه نکردم، بلکه فکر گناه هم به ذهنم نیامده، سوال کردند آخر چطور؟ ایشان گفت: به نظر من - عذر می‌خواهم - گناه کردن مثل نجاست خوردن است. آیا کسی تا به حال فکر این‌که برود نجاست بخورد به ذهنش آمده؟

متأسفانه قباحت گناه برای ما روشن نشده اگر روشن بشود اصلاً فکر گناه هم نمی‌کنیم! به طور مثال در روایت داریم اگر یک زبانی که یک دروغ از او صادر بشود، آن‌چنان بوی گندیده از دهان می‌آید که ملائکه از انسان دور می‌شوند. فقط یک دروغ! نه این‌که چرتکه بیندازیم و روزی چند هزار دروغ هم بگوئیم و یک جوری هم درستش ‌کنیم که مثلاً این‌ها مصلحت آمیز است، مفسده نیست و...

مرحوم «ملا حسینقلی همدانی» (رضوان الله علیه) معروف به «استاد العرفا» می‌گوید: یک کسی پیش من آمده بود، به صورت اتفاقی از کسی غیبت کرد، مرحوم «ملا حسینقلی همدانی» اشکش جاری شد به سرش زد گفت: خدا خانه‌ات را ویران کند، با این کارت 40 روز خانه‌ام را ویران کردی!!

«مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى صَلَاتَهُ وَ لَا صِيَامَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِلَّا أَنْ يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُه‏»

جامع الأخبار(للشعيري)؛ نویسنده: شعيري، محمد بن محمد، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: مطبعة حيدرية، ص146

آن‌ها این‌ها را می‌‌بینند؛ چون وقتی می‌بیند و یقین دارد، دیگر هرگز سراغ گناه و معصیت نمی‌رود.

شما فرض بفرمایید مادر یک لحظه تصمیم می‌گیرد فرزندش را بکشد؟ نه. ولذا ما باید اولاً همان دعایی که در آخر الزمان توصیه شده «اللهم عرفنی نفسک» تا الی آخر ما این دعا را رها نکنیم که خدای عالم به ما توفیق معرفت خودش و معرفت اهل‌بیت را بدهد.

حضرت امام تعبیری داشت که: «جهان محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید». جهان، محضر اهل‌بیت است. آن تعبیری که در همین جا هم بود.

حضرت «امام» می‌‌گوید: علم امام به عالم هستی از علم عالم هستی بر خودش قوی‌تر و نافذتر است. چه بسا بعضی از چیزهای از ذهن‌مان بگذرد حواس‌مان نباشد، ولی امام از او هم اطلاع دارد.

ظاهراً توقیع حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به «شیخ مفید» است كه در «بحار» جلد 53، صفحه 175 آمده است.

«فَإِنَّا يُحِيطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُم‏»

کلمه «یُحیطُ» دارد نه این‌که «نحن اعلم مثلا ما جری بینکم»!

«فَإِنَّا يُحِيطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُم‏ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُم‏»

ما احاطه علمی بر همه کارهای شما داریم چیزی از شما بر ما پوشیده نیست!

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج53، ص 175، باب 31 ما خرج من توقيعاته (علیه السلام)، ح7

اگر این است یعنی ما به این مرحله برسیم که الان ما این‌جا هستیم در محضر حضرت ولیعصر هستیم در محضر خدا هستیم، انسان در محضر امام گناه می‌کند؟ هرگز! ولذا خود امام یک تعبیری دارد می‌گوید علت این‌که ما این همه گناه و معصیت می‌کنیم ایمان‌مان ضعیف است.

تعبیر حضرت امام است اگر اشتباه نکنم در «شرح دعای سحر» است اگر ما برای خدای عالم به اندازه یک بچه چهار پنج ساله جلویش ما کار خلاف ادب انجام نمی‌دهیم، اگر ایمان ما به خدا به اندازه ایمان ما به یک بچه چهار پنج ساله باشد هرگز در محضر حق گناه نمی‌کنیم. از این‌جا پی توان بردن که در دریا چه خبر است؟

دوستان گفتند روزهای سه شنبه بحث اخلاقی داشته باشیم، ما امروز به اندازه یك سال تحصیلی بحث اخلاقی مطرح كردیم.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»



مطالب مرتبط:
روایات فضائل خلفا، واقعیت، یا کذب محض!؟مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (23)مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (22)مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (20)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها