2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (12)
کد مطلب: ١٣٠٣٨ تاریخ انتشار: ٠٣ دي ١٣٩٨ - ١١:٥٥ تعداد بازدید: 3338
خارج کلام مقارن » عمومی
لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (12)

جلسه سی و هشتم 98/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی و هشتم 98/09/25

موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (12)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

درباره «تفسیر اثری» حضرتعالی یک روزی نکاتی فرمودید و اشكالاتش را گفتید. یكی از آقایان نسبت به صاحب این تفسیر (حاج آقای معرفت) خیلی ارادت دارد. اگر ما بخواهیم به ایشان اشكالات كار را بگوییم، چطوری باید بگوییم؟

پاسخ:

ما به دستور حاج آقای «مکارم»، یک مناظره یک ساعته با آقای «بهجت‌پور» داشتیم؛ ایشان حرفی نداشت بگوید. ایشان از شاگردان پروپاقرص آقای معرفت است، و الان هم «مؤسسه آقای معرفت» را آقای «بهجت‌پور» اداره می‌كند! ایشان الان مسئول «حوزه علمیه خواهران» است.

شما فرمودید شاگردان به ایشان ارادت دارند؛ ارادت که هیچی، مرحوم آقای «معرفت» را در حد عصمت قبول دارند و معتقد هستند ایشان یکی از پیامبران اولوالعزم است!!

ببینید در این‌که ایشان زحماتی کشیده و خدماتی انجام داده در علوم قرآنی و... شک و شبهه‌ای نداریم، ایشان صد تا کار انجام داده، نود، تا نود و پنج موردش قابل تقدیر است؛ ما دقت کنیم که اگر نسبت به کسی نقد داریم کارهای خوبش را نادیده نگیریم!

ایشان آمده در تفسیر اثری، حرفهای عجیبی زده؛ شما می‌توانید از حاج آقای «سبحانی» سوال کنید. ایشان می گفت: روزی آقای معرفت پیش من آمده بود؛ گفتم: آقای «معرفت»! تو مگر سنی شدی که این همه از «عکرمه» هفتاد هشتاد صفحه تجلیل کردی؟ به من گفت: آقای «سبحانی»! اشتباه کردم و در چاپ بعدی اصلاح می‌کنم! حالا شاید ما یک مقداری تند نگاه می‌کنیم، ولی حاج آقای «سبحانی» که خیلی آدم ملایم و در این‌طور موارد اهل سازش است.

حالا عنایت حق بوده که این کتاب خیلی زیاد در میان وهابی‌ها و ... رشد نکرد وگرنه از این بت می‌ساختند، نمی‌دانم ایشان با چه دل و جرأتی می‌آید از علمای اهل‌سنت آن‌طوری تجلیل می‌کند، بعد می‌گوید: ما در تفسیر قرآن از ائمه (علیهم السلام) جز یک روایات اندکی چیز دیگری نداریم!!

ایشان می آید تفسیرها را بیان می‌کند، می‌گوید تفسیری که از اهل‌سنت است این‌ها و این‌ها بودند، بعد به تفسیر ائمه که می‌رسد می‌گوید: از ائمه ما روایاتی آن‌چنانی در تفسیر قرآن نداریم!!

حالا چه مسئله‌ای‌بود نمی‌دانم، ولی این کتاب اصلاً در میان حوزه هم زیاد مورد استقبال قرار نگرفت. شاید نود، نود و پنج درصد حوزوی‌ها اصلاً اسم «تفسیر اثری» را هم نشنیدند؛ لذا این تفسیر خیلی برای خودش جا باز نکرد.

البته یک سالی، تجلیلی هم از ایشان کردند! بدبختی این است که از هر کدام از علما تجلیل کردند، قبل از یک سال از دنیا رفت! این قانون حوزه است. از «علامه عسکری»‌ تجلیل کردند ایشان، تقریباً کمتر از یک سال از دنیا رفت! آقای معرفت با این‌که جوان هم بود و سن خیلی بالای نداشت، ولی از دنیا رفت!

یک روز یکی از آقایان مراجع به من گفت: فلانی! بعضی‌ها می‌گویند که آقای «قزوینی» در ماهواره‌ها و... که سر و صدا دارد، شاید به فکر مرجعیت است!!

گفتم: والله العلی العظیم،‌ تالله، بالله، من یک ساعت دفاع از امیرالمؤمنین را با هزار سال مرجعیت بر کل کره زمین عوض نمی‌کنم؛ نه فقط مرجعیت شیعه!

امیدوارم در همین مسیری که شروع کردیم، خدای عالم ما را ثابت قدم نگه‌مان دارد. من هر وقت خدمت آقای «فاضل لنکرانی» - خدا ایشان را بیامرزد - می‌رسیدم، ایشان با چشمان اشک آلود می‌گفت: آقای «قزوینی»! خوش به حالت، خوش به سعادتت، چه شغلی، دفاع از امیرالمؤمنین؛ همین‌طور می‌گفت و گریه می‌کرد.

شما حساب کنید یک بزرگی مثل ایشان که ما افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، ایشان آخرین دوره‌ای که «کفایه» تدریس کرد، سال 55- 56 بود که ما خدمت ایشان بودیم؛ اولین دوره درس خارجش را هم ما خدمت ایشان بودیم؛ ولی ایشان همیشه به حال ما غبطه می‌خورد.

شما حساب کنید این همه بزرگان، مثلاً «علامه امینی» کجا است و دیگران کجا هستند؟ «میرحامد حسین» کجا؟ دیگران کجا؟

آیت‌الله «شبیری زنجانی» شاید یکی دو مرتبه این را برای من نقل کرد. می‌گفت: مرحوم «شبیر خاقانی» اهل استان «خوزستان»، با «علامه امینی» میانه خیلی خوبی نداشت و همیشه از ایشان انتقاد می کرد؛ حتی علامه امینی که از دنیا رفت در مجلس ختم ایشان هم شرکت نکرد!

ایشان یک شب خواب دیده بود که قیامت است و تمام خلائق جمع شدند و مردم از شدت تشنگی در حال نالیدن هستند؛ مثلاً گفتند حوض آن طرف است، ما هم حرکت کردیم دیدیم یک صف طولانی بود، می‌گفت: از شدت تشنگی ما داخل صف نشدیم، بیرون صف آمدیم دیدیم یک مأمور الهی گفت: آقای «خاقانی» به صف! ما داشتیم از تشنگی هلاک می‌شدیم دیدم «علامه امینی» آمد و خارج از صف دارد می‌رود، من هم پشت سرش راه افتادم. مأمور من را داخل صف کرد و گفت: آقا به صف! گفتم: «علامه امینی» خارج از صف دارد می‌رود؛ برگشت گفت: او «الغدیر» نوشت، تو چه نوشتی؟ ایشان همان لحظه از خواب بیدار شده بود و دستور داده بود مجلس ختمی برای «علامه امینی» گرفته بودند.

من یادم هست اولین مجلس ختمی که آمدم در «قم» شرکت کردم، ختم «علامه امینی» بود، سال 47- 48 بود، بعد از نماز مغرب و عشاء، مدرسه «آقای گلپایگانی» مجلس ختم بود؛ عجیب هم بود، زمانی بود که بین «ایران» و «عراق» روی «شط العرب» درگیری بود، حتی چند نفر هم کشته شدند.

ارتباط «ایران» و «عراق» کاملاً قطع بود، «علامه امینی» را در همان بحران «ایران» و «عراق» با هواپیمای خصوصی بردند «بغداد» و در «نجف» دفن شد. این هم از عنایات حضرت امیر به او بود.

آیت‌الله «خزعلی» چند بار برای من نقل کرد گفت: مرحوم «علامه امینی» یک روزی از کتابخانه به منزل برای خوردن ناهار می‌‌آید، وقتی می‌آید می‌بیند یک تلگرافی آمده، نگاه می کند می بیند که «وزیر فرهنگ عراق» به ایشان تلگراف کرده.

می بیند نوشته: آقای «امینی» من محصول عمرم یک پسر 23- 24 است که در «بغداد» بیمار شده و همه دکترها جواب کردند. بردم «لندن»، آن‌ها هم جواب کردند، پسرم را به خانه برگرداندم، یک پارچه سفید رویش انداختیم و همسرم دارد خودش را می‌کشد، اگر این بچه بمیرد، زندگی‌ام می‌پاشد، ما شنیدیم تو پیش علی خیلی آبرو داری، اگر شفای بچه‌ام را بگیری، من و عائله‌ام همه شیعه می‌شویم.

وقتی «علامه امینی» تلگراف را می‌بیند بر می‌گردد؛ هر چه خانواده‌اش می‌گوید غذا دارد سرد می‌شود، نگاه نمی‌کند؛ می‌رود حرم حضرت امیر؛ میان عاشق و معشوق رمزی است چه گفت نمی دانیم؛ از آن‌جا می‌رود تلگراف خانه، تلگراف می‌زند که آقای «وزیر فرهنگ»! شفای فرزندت را گرفتم، به وعده‌ات عمل کن!

فردا تلگراف می‌آید که آقای «امینی»! من از تو تشکر می‌کنم، چند لحظه قبل از این‌که تلگراف برسد، ما دیدیم که پسرم یک دفعه تکان خورد پارچه را کنار زد، با اینکه رگ‌هایش حتی سرم را نمی‌کشید، گفت: مادر گرسنه و تشنه هستم.

«وزیر فرهنگ عراق» گفته بود: قبل از این‌که تشیع‌ام را اعلام کنم یک سوالی از تو دارم؛ این‌که تو با چه دل و جرأتی این‌طور قاطعانه گفتی من شفای فرزندت را گرفتم!؟ اگر چنان‌چه فرزند من شفا پیدا نمی‌کرد، همین را ما منتشر می‌کردیم، آبروی تو نمی‌رفت؟ دوم: من با توجه به این عنایتی که حضرت امیر کرد، خودم و خانواده‌ام شیعه شدیم ولی یک خواهشی از تو دارم، من حدود 8 ماه از دوران وزارتم مانده، اگر «دولت بعثی» بفهمد من شیعه شدم برای من مشکل درست می‌کند؛ لذا خواهش می کنم این را جایی نقل نکنید!

«علامه امینی» فردا مصاحبه مطبوعاتی می‌گیرد و اعلام می‌کند «وزیر فرهنگ و عائله‌اش» شیعه شدند! برای «امینی» تلگراف می‌آید که «علامه امینی»! ما تو را امین دانستیم این را گفتیم، چرا همچین کاری کردی؟ «علامه امینی» جواب می‌دهد: آقای «وزیر فرهنگ»! از همان مردی که شفای فرزندت را گرفتم، از او تضمین گرفتم تا آخر دوران وزارتت کسی متعرض تو نشود.

این مقام،‌ این عنایت را شما کجا سراغ دارید؟ شما بیایید تمام مقام‌های دنیا را در یک کفه بگذارید و این عنایت خاص حضرت امیر را به «علامه امینی» در یک کفه دیگر بگذارید؛ آیا اصلاً قابل مقایسه است؟

این مطلب را آقای «خزعلی» نقل كرد و چند بار هم نقل كرد. جناب آقای «خزعلی»‌ با «علامه» خیلی با هم رفیق بودند، گمان می‌کنم این مطلب در شرح حالش که نوشتند باشد. در «مکتبه اهل‌بیت» هم یک چیزی در رابطه با زندگی «علامه امینی» در ذهنم است كه آن‌جا هم این را آوردند.

پرسش:

نقد «تفسیر اثری» را در سایت می‌‌گذارید؟

پاسخ:

در سایت نمی‌گذاریم؛ ولی در کانال «فقه مقارن» می‌گذاریم که دوستان مطالعه کنند.

آغاز بحث...

بحث ما در رابطه با مصادر رجالی و کیفیت اثبات توثیق یا تضعیف روات بود. عرض کردیم معمولاً این سه نفر: «ذهبی» متوفای 748، «ابن حجر» متوفای 852، و «البانی» متوفای 1420 که جرح تعدیل روات تقریباً روی این سه نفر می‌چرخد؛ اگر این سه نفر امروز حرفی بزنند، هم وهابی‌ها و هم اهل‌سنت غالباً می‌پذیرند.

البته بعضی وقت‌ها که به ضررشان باشد و ببینند مقام و موقعیت‌ و اعتقادات‌شان به خطر می‌افتد، حرف اینها را هم قبول نمی کنند!! به قول آن وهابی که گفته بود: «ابن تیمیه» گفته توسل شرک است، پیغمبر هم اگر از قبر زنده بشود و بگوید شرک نیست، ما از پیغمبر هم قبول نمی‌کنیم!! باید به اینها بگوییم:

(قُلْ مُوتُوا بِغَيظِكُمْ)

بگو: با همين خشمي که داريد بميريد!

سوره آل عمران (3): آیه 119

اما در رابطه با کل مصادر رجالی که اهل‌سنت دارند و شاید چندین برابر شیعه، این‌ها مخصوصاً در رجال کار کردند؛ همین‌طور در حدیث و در تاریخ مفصل کار کردند.

ما یک سری کتاب‌های خاصی داریم که ثقات و ضعفا را در یک جا آوردند. مثل «فهرست شیخ طوسی»، و «رجال نجاشی» که روات را طبق حروف الفبا، یا طبق سال وفات آوردند، فلانی «ثقةٌ»، فلانی «ضعیفٌ»!

در اهل سنت، اولین کتابی که تقریباً در این زمینه کار شده، «الطبقاتُ الکبری» است، نوشته «ابن سعد» متوفای 230، دوم: «تاریخ کبیر بخاری» متوفای 256 است، ایشان «تاریخ اوسط» هم دارد، «تاریخ صغیرش» هم چاپ نشده! یعنی من ندیدم.

«تاریخ ابو زرعه» است؛ ایشان هم از بنیانگذاران علم رجال است؛ «المعرفة والتاریخ فسوی» است؛ «الجرح و التعدیل ابن ابی حاتم» كه ایشان هم از علما و بنیانگذاران علم رجال اهل‌سنت است. این شش تا کتاب، عمدتاً روات را روی میز می‌ریزند، «هذا ثقةٌ، هذا ضعیفٌ، هذا مجهولٌ،‌ هذا مهملٌ»!

اهل سنت یک سری کتاب‌هایی دارند که فقط اسامی ثقات را آوردند و ضعفا اصلاً نیامده است. اولین آن «معرفة الثقات عجلی» متوفای 261 است که معاصر با «بخاری» و «مسلم» بود؛ «ثقات ابن حبان» است. «ابن حبان» دو تا کتاب دارد: «المجروحین» که روات ضعیف را در آن‌جا آورده و دیگری هم «الثقات» است.

البته ایشان در «الثقات» خیلی از روات را توثیق كرده، که بعضی از وهابی‌ها، خیلی زیر بار توثیقات «ابن حبان» نمی‌روند، و می‌گویند ایشان خیلی متساهل بوده است، و همین‌طوری روات را توثیق كرده است.

ولی حقیقت خلاف نظر آن‌ها است، اگر كسی همین ثقات و مجروحینش را كنارهم بگذارد می‌شود گفت که ایشان اتفاقاً متشدد است نه متساهل!

باز «مشاهير علماء الأمصار - ابن حبان» است، «تاریخ اسماء ثقات – ابن شاهین» است. بعد «ذهبی» یك كتابی به نام « الرواة الثقات المتكلم فيهم بما لا يوجب ردهم» دارد که مطالعه و دیدنش خیلی خوب است. حدود دویست، سیصد تا از روات را آورده كه بعضی از بزرگان در آن شش، هفت قرن گذشته، این‌ها را تضعیف كرده‌اند، ایشان اثبات كرده كه این تضعیفات به درد نمی‌خورد، بلكه این‌ها ثقه هستند.

یعنی آمده كاسه و كوزه گذشته‌ها را در این كتاب به هم زده است، حتی در ابتدا، فكر كنم صفحه چهار، پنج این کتاب است، می‌گوید: بعضی از صحابه، به ادنی افترائی و به ادنی تهمتی همدیگر را تكفیر می‌كردند! بعد می‌گوید وقتی صحابه همدیگر را تكفیر می‌كردند، حالا اگر آمدند چهار تا راوی را هم تضعیف كردند، ناراحت نشوید كه ما می‌گوییم این‌ها موثق بودند و تضعیف كردند.

آقای ذهبی باز یك كتاب دیگری دارد به نام «ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق»؛ افرادی كه تضعیف شده را توثیق کرده؛ «تكلم فیه»؛ یعنی نشانه بر این است كه تعریض و تضعیف كرده‌اند و زیر سوال بردند.

البته این‌ دو تا کتاب، تقریباً یك چیز است ولی آن‌جا روی روات زیاد كار كرده، این‌جا روی شخصیات علمی روات كار كرده‌ است!

آقایان اهل سنت یك سری دیگر کتاب دارند - در حدود ده، دوازده تا كتاب - که فقط ضعفا را آورده‌اند؛ این خیلی خوب است؛ یعنی آدم اگر بخواهد در كتاب‌ها، ببیند كه این آقا توثیق شده و یا نه، اگر تمام روات در یك جا جمع بشود این كار خیلی خوب و با ارزش است. تا این‌كه انسان برود و بگردد.

مخصوصا بعضی از روات، سی، چهل صفحه شرح حال دارد، اینکه چند تا كتاب دارد و چند تا روایت كرده و چند تا معصوم را دیده و یك سری شرح حالی می‌آورند چه «نجاشی» و چه «كشی» و... که آدم می‌ماند كه بالاخره این آیا موثق است یا موثق نیست؟

خدا آقای «تجلیل تبریزی» را بیامرزد، ایشان كتابی به نام « معجم الثقات و ترتيب الطبقات» دارد، این كتاب را «جامعه مدرسین» چاپ كرده؛ ولی متأسفانه تخمش را ملخ خورد و دیگر تجدید چاپ نكردند؛ دو مرتبه چاپ شد، ما هم هر چه پیگیری كردیم كه دیگر چرا چاپ نشد، گفتند چون مشتری و خریدار نداشت، ما هم چاپ نكردیم.

الحق این کتاب، كتاب خیلی خوبی است. الحق والانصاف ایشان قشنگ كار كرده است؛ ما خیلی تلاش كردیم كه ببینیم یک راوی را می‌توانیم پیدا كنیم که توثیق شده باشد و ایشان نیاورده باشد، هرچه گشتیم حتی یك راوی نتوانستیم پیدا كنیم. ارتباط ما هم با ایشان خیلی تنگاتنگ بود و مورد عنایت ویژه آقای «نجفی مرعشی» هم بود.

کتاب «احقاق الحق» هم كه در سی و هفت جلد نوشته شد، تقریباً بخشی از این کار هم به عهده این بزرگوار بود؛ البته اگر دوستان سایت «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر» را ببینید در آن‌جا هم موجود است.

ما یكی از كارهای كه ان شاء الله مورد عنایت اهل‌بیت قرار بگیرد، انجام دادیم، بخش راویان حدیثی است كه شاید كسی به این شكلی كار نكرده است.

در كتاب «المكتبه» ما آمدیم كل كتاب‌های رجالی كه امروز مورد بحث است در این‌جا آوردیم، من جمله «معجم الثقات» را به صورت مفصل آوردیم. «الفصل الاول فی توثیقات الوارده فی آحاد الروات» بعد جالب این است كه ایشان هر راوی را می‌آورد، مثلا «ابان ابن تغلب - ثقة جلیل»؛ ببینید همان كه مربوط به توثیقش است، همان را می‌آورد.

برخلاف آقای «خویی» که شصت، هفتاد صفحه در مورد «ابان» بحث كرده است؛ ایشان فقط سه تا كلمه: «ثقة، جلیل القدر»؛ «قاله الشیخ فی الفهرست جلد فلان، صفحه فلان، قال علامه جلد فلان و صفحه فلان»

البته به نظرم کلام «علامه» هم اضافی است. همان نظر «شیخ» وقتی كه می‌گوید برای ما كفایت می‌كند. «علامه» هم هرچه دارد از شیخ دارد. «ابان بن عمر – ثقة، قاله النجاشی»، «ابان بن عثمان» به همین شكل!

بعد ایشان آمده طبقاتش را هم مشخص كرده است؛ طبقه پنجم، طبقه ششم، طبقه اول، من دو سه روز قبل، چند تا از سایت‌ها را دیدم حتی سایت «فقاهت» را دیدم چند تا مقاله در رابطه با «طبقه روات» نوشته‌اند، خیلی تأسف خوردم، نمی‌دانم حوزه در این زمینه كار نمی‌كند یا افرادی بی‌سوادی می‌گذارند كه روی این‌ها كار می‌كنند، اصلا نفهمیده «طبقه» یعنی چه!؟

بعد من دیدم یك چیزی را معین كرده، آمده گفته: طبقه دوم «زاره» و... در حالی که این‌ها در طبقه چهارم هستند، این‌ها در طبقه دوم نیستند؛ دیدم آدرس به كتاب «آیت الله سبحانی» داده است. تعجب كردم زیرا حاج آقای «سبحانی» در این كار واقعا نحریر است. رفتم نگاه كردم دیدم ایشان می‌گوید طبقه دوم از فقهاء، نه از روات!

بزرگان ما طبقات را دو دسته كرده‌اند، یك سری را مرحوم «كاظمی» در كتابی در رابطه با طبقات دارد، آمده «شیخ طوسی» را طبقه اول شمرده، اساتید «شیخ طوسی» طبقه دوم، اساتید ایشان طبقه سوم، تا می‌آید روات عصر امیرالمؤمنین و پیامبر كه طبقه یازدهم شدند. این یك روش است.

ولی آن‌چه الان در حوزه مرسوم است و بزرگان ما قبول دارند، طبقاتی است كه آقای «بروجردی» بنیانگذارش بوده است، این را آقایان از من یادگاری داشته باشند.

«كل من روی عن النبی و عن علی»؛ طبقه اولی می‌شوند، این ملاك است. ما بقی و دیگر ائمه مطرح نیستند، «كل من روی عن الطبقة الاولی»؛ می‌شود طبقه ثانیه! «كل من روی عن الطبقة الثانیة»؛ می‌شود طبقه سوم!

مثلا آقا امام صادق (سلام الله علیه) امام ششم است ولی رواتی كه از ایشان نقل می‌كنند، طبقه چهارم می‌شود، مثل «زراره»، «محمد بن مسلم»، «ابان ابن تغلب» و... این‌ها طبقه چهارم می‌شوند. تا به «شیخ صدوق» می‌رسد كه طبقه نهم می‌شود، «كلینی» طبقه ده می‌شود و «شیخ طوسی» طبقه دوازده می‌شود و دیگر تمام شد رفت! بعد از «شیخ طوسی» دیگر طبقه بسته شد!

این‌كه امروز مطرح است كه آقایان می‌گویند «من الطبقه الخامسة، من الطبقة السابعة»، تمام این‌ها بر این محور است؛ یعنی مثلا «شیخ طوسی» اگر بخواهد روایتی از پیغمبر یا از حضرت امیر نقل كند، «شیخ طوسی» طبقه دوازده است، باید با یازده واسطه نقل كند. اگر یك جا «شیخ طوسی» با نُه واسطه نقل كرد، یكی از این طبقه افتاده و لذا روایت می‌شود مرسل!

دوستان دقت كنند، مثلاً «كلینی» بخواهد از امام صادق روایت نقل كند، روات امام صادق طبقه چهار هستند، «كلینی» طبقه ده است، لذا با شش واسطه باید نقل كند؛ و اگر با چهار واسطه یا پنج واسطه نقل كرد، شبهه‌ ارسال در آن است و باید ببینم كه این‌ها به همدیگر می‌خورند یا نمی‌خورند.

مثلا آقای «بروجردی» یك تعبیری دارد می‌گوید: «روایت حسن بن محبوب، عن ابو بصیر مرسلة بلا ریب» می‌گوید: چون ایشان قبل از 148 و در زمان حیات امام صادق از دنیا رفته، و «حسن بن محبوب» در 227 – 228 است، لذا این‌ها به همدیگر نمی‌خورند.

آن وقت یك قاعده‌ دیگری هم دارند، وقتی طبقه را تنظیم كرده‌اند، هر طبقه را با طبقه قبل سی و پنج سال عمر در نظر گرفته‌اند با طبقه بعد خودش هم سی و پنج سال در نظر گرفته‌اند. مثلا «زراره» که طبقه چهار است، طوری این را تنظیم كرده‌اند که سی و پنج سال با طبقات قبلی بوده و سی و پنج سال هم با طبقات بعدی! یعنی متوسط عمر یك راوی را هفتاد سال در نظر گرفته‌اند. الا آن‌هایی كه «ما كان من المعمرین»! كسانی كه از معمرین بوده‌اند، آن‌ها بحث‌شان كاملا جدا هست. كل طبقات یعنی این!

پس نتیجه این شد، «كل من روی عن الرسول (صلی الله علیه واله) یا عن امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)» می‌شود طبقه اولی؛ بعد به ترتیبِ شاگرد و استاد می‌شود، تا به طبقه دوازدهم به شیخ طوسی می‌رسد. طبقه دهم «كلینی»، طبقه نهم «شیخ صدوق» رضوان الله تعالی علیه است.

این قانون طبقات ما است كه امروز مرسوم است و خود آقای «تجلیل» هم آمده مثلا گفته فلان راوی طبقه سادسه است، كاری ندارد كه آیا این از كدام یك از معصومین روایت دارد.

این كتاب هم یك جلد است. شما كتاب را ببینید البته این چاپ جدید آن است، چاپ قدیم آن كه زمان خود آقای «تجلیل» چاپ شد، جلد مشكی هم داشت، صحافی خیلی ناجوری شده بود، من خودم چند مرتبه چسپ زدم تا این كتاب از هم نپاشد. اگر این كتاب «معجم الثقات» را کسی در بازار دید، سه، چهار جلد برای ما بخرد، ما نیاز داریم.

پرسش:

نظام طبقه بندی روات اهل‌سنت بر عكس شیعه می‌شود!؟

پاسخ:

بله، آن‌ها بر عكس هستند. من در همین كتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایه» آوردم که این‌ها از پایین بالا می‌روند. همان‌طوری كه مرحوم «كاظمی داشت این‌ها از پایین بالا می‌روند.

قبلا ما فقط یك كتاب در رابطه با طبقات داشتیم، آقایان زیاد در طبقات كار نكردند و آقای «بروجردی» رضوان الله تعالی علیه خدمتی كه به رجال كرد، واقعا زحمات ایشان در حوزه مجهول مانده است.

ایشان چند تا كتاب نوشت؛ «ترتیب اسانید الكافی»؛ «ترتیب طبقات الكافی»؛ «ترتیب اسانید تهذیب»؛ «ترتیب طبقات التهذیب» و این هم دست نویس بود. خدا «میرزا حسن نوری» برادر آیت الله العظمی «نوری همدانی» را بیامرزد، ایشان آن را دست نویس كرد. و یك خدمتی هم كه «آستان قدس رضوی» كرد این بود كه برداشت همان دست نویس را اُفست كرد.

این كتاب را ما در مؤسسه داریم وقتی چاپ شد سریع رفتیم خریدیم؛ ظاهراً چهارصد، پانصد تا بیشتر چاپ نکردند، شاید کمتر هم بوده و در عرض کمتر از یکی دو ماه در بازار همه خریدند چون همه دنبال این بودند که کتاب آقای «بروجردی»‌ را داشته باشند.

ما خودمان الحق والانصاف خیلی از این کتاب استفاده کردیم و این کتاب دنیای از معارف است. در طبقه شناسی، شاید در شیعه ما مثل آقای «بروجردی» را نداریم؛ حتی چند نفری خدمت ایشان رفته بودند و سند «کافی» را جابجا کرده بودند. مثلاً «علی بن ابراهیم» را روی سوم آورده بودند، «زراره» را راوی اول آورده بودند. ده تا سند را قاطی کرده بودند و دست ایشان داده بودند.

ایشان تک تک گفته بود: «علی بن ابراهیم» راوی پنجم آمده، باید اول قرار بگیرد، «زراره» اول قرار گرفته، نفر چهارم است؛ یعنی تمامش را دقیق، طبق آن‌چه که در سند «کافی» است ردیف کرده بود و گفته بود این را که آقایان تنظیم کردند طبقه صحیح سندش به این شکل است. الحق هم خوب کار کرده است.

من گمان می‌کنم «کتابخانه مدرسه فیضیه» چند نسخه دارند، «کتابخانه آقای مرعشی» هم دارد. در کتابفروشی‌های گذرخان هم بعضی از آقایان که خیلی زیاد سر در نیاوردند، آوردند کتاب را فروختند و لذا آن‌جا هم است. اگر دوستان پیدا کردند ولو قیمتش طلا هم باشد این کتاب آقای «بروجردی» ارزش دارد.

اسم کتاب «ترتیب اسانید کتب اربعه» است؛ یعنی «ترتیب اسانید الکافی»،‌ «ترتیب طبقات الکافی» همین‌طور «من لا یحضر»، «استبصار» و «تهذیب» را دارد. روی این چهار تا کتاب کار کرده و كار، کارستانی هم کرده؛ یعنی یک عمری برای این وقت گذاشته!

آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) هم که «معجم رجال الحدیث» را می‌نوشتند در قسمت «طبقات الروات» کاملاً مشخص است که ملاک ایشان، نظر آقای «بروجردی» بوده و نظرات ایشان را کاملاً در «معجم رجال» اعمال کردند.

پرسش:

اگر امکانش هست سند روایت امام صادق: «وَ هُوَ يَلْعَنُ فِي دُبُرِ كُلِّ مَكْتُوبَةٍ أَرْبَعَةً مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْبَعاً مِنَ النِّسَاء» را در «کافی» و «تهذیب» بررسی بکنید.

پاسخ:

این روایت را «کافی» با یک سند آورده، «تهذیب» هم با یک سند دیگر آورده، شما ببینید این سند «كافی» است. ملاحظه می‌فرمایید: «محمد بن یحیی»، از «محمد بن الحسین ابی الخطاب» کاملاً ثقه هستند، از «محمد ابن اسماعیل بزیع» ثقه، از «الخیبری» که غیر ثقه است، «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرٍ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاج‏» این‌جا شما دقت کنید.

بعد به سند «تهذیب» می‌رسیم. ببینید این‌جا «خیبری» که ضعیف است حذف شده، سند به ظاهر صد در صد صحیح است، «محمد ابن یحیی ابو جعفر عطار قمی»، «محمد ابن الحسین ابی الخطاب»، «محمد ابن اسماعیل»، «حسین ابن ثویر» تمام این‌ها راویانش ثقه هستند.

در این‌جا «محمد بن اسماعیل بزیع» از «خیبری» نقل کرده، «خیبری» هم از «حسین بن ثویر» نقل کرده است. آیا «محمد ابن اسماعیل» که مستقیم دارد از «حسین بن ثویر» نقل می‌کند، طبقاتش به هم می‌خورد یا نمی‌خورد؟

اگر طبقه بخورد، اشکالی ندارد، ممکن است یک راوی در یک جا با یک واسطه نقل کند، در یک جا بدون واسطه، ولی اگر طبقه نخورد، روایت «تهذیب» صد در صد مرسل است، و به خاطر حذف این راوی، قابل اعتماد نیست. این مشکل اساسی اسانید «تهذیب» ما است.

دوستان به یک نکته دقت کنند، یکی از خطاهای رجالی آشکار آقای عابدینی این است. بعضی وقت است یک راوی مثلاً «زراره» طبقه چهار است، از دو نفر از طبقه چهار نقل می‌کند: «عن محمد بن مسلم عن ابان بن تغلب»! این هیچ اشکالی ندارد!

«زراره» به «مدینه» آمده و از امام صادق روایت را شنیده، رفته «کوفه» نقل کرده «محمد ابن مسلم»‌ از او گرفته. یک جا دیگر نقل کرده «ابان ابن تغلب» هم از او گرفته. «شیخ طوسی» اگر بخواهد یک روایتی از امام صادق نقل کند، بعضی وقت‌ها هفت تا هشت تا واسطه است و زیاد بودن واسطه ضرر نمی‌زند؛ چون شاید یک راوی در یک طبقه از راوی هم طبقه و هم عصر خودش نقل کند. از اینها الی ماشاء الله داریم.

شما ببینید «محمد ابن مسلم» و «زراره» هر دو در طبقه چهار هستند، چقدر روایت «محمد ابن مسلم» از «زراره» دارد و «زراره» از «محمد ابن مسلم»‌ دارد!

اشکال مهم رجالی که این بزرگوار داشته و آن روز وقت نشد، بعضی از «اصفهانی»ها به من زنگ زده بودند مخصوصاً «ذوالفقاری»ها که آقا شما یک سوال رجالی از آقای «عابدینی» بکنید، برای همه معلوم بشود ایشان رجال بلد نیست. ما گفتیم بحث‌مان شکست دادن و ضایع کردن طرف نیست؛ بحث ما روشن شدن قضایاست.

ایشان در اینجا روایتی را نقل می کند و می‌گوید: "طبق سلسله روات مرحوم «کلینی»، که طبقه نُه است، باید با چهار واسطه از امام صادق نقل کند در حالی که واسطه این، شش تا است و دو تا اضافی است. پس روایت ضعیف است."

در حالی که اضافه بودن ضرر نمی‌زند. ایشان می‌گوید چون شش تا واسطه است و دو تا واسطه اضافه دارد، پس روایت ضعیف است! آخر ده تا واسطه اضافی باشد چه اشکالی دارد؟ اضافه بودن طبقه ضرر نمی‌زند، کم بودن طبقه ضرر می‌زند.

در هر صورت ...

ما یک سری کتاب‌های رجالی داریم که این کتاب‌ها هم مربوط به ثقات است و هم ضعاف! یک سری کتاب‌هایی دارند که مخصوص ثقات است، یک سری کتاب‌های هم دارند که مخصوص روات ضعیف است.

پرسش:

سند «تهذیب» چطور است، قابل اعتماد است یا نه؟

پاسخ:

من الان حضور ذهن ندارم. آقای «خویی» می‌گوید روایت مرسل است به خاطر حذف این راوی. می‌گوید در «کافی» بوده و در تهذیب حذف شده. سند «کافی» محکم‌تر است «کافی» هم اثبت و هم اضبط بوده!

ایشان همین روایت را در «معجم الرجال» آورده در شرح حال یک از روات بعد می‌گوید: سند «کافی» صحیح است، سند «تهذیب» مرسل است. نظر ایشان است، باید طبقه را دید ببینید که آیا «محمد ابن اسماعیل بزیع» بدون واسطه می‌تواند از یک راوی بالاتر نقل کند یا نمی‌تواند؟

اگر روایت داشته باشیم ولو چهار پنچ تا، نه، فرمایش آقای «خویی» را قبول نمی‌کنیم و اگر نه، هیچ روایتی نداشته باشد، و تمام روایاتش با واسطه باشد قبول می کنیم. الان هم کامپیتور کار را خیلی راحت کرده خدا بیامرزد آیت‌الله «بروجردی» را تک تک روایت‌ها را گشته موارد ارسال را پیدا کرده، الان شما در کامپیتور دو تا راوی را می‌زنید، در عرض کمتر از دو ثانیه برای شما می‌آورد که این دو تا راوی با هم می‌توانند روایت نقل کنند یا نه، حتماً باید با واسطه باشد!

پرسش:

آدرس «معجم الرجال» را می دهید!؟

پاسخ:

خودتان پیدا کنید. همه را ما نباید بدهیم. بحث علمی است، باید یک مقدار خودتان هم زحمت بکشید. بنا نیست راحت الحلقوم باشد.

در هر صورت...

آقایان یک کتابی هم مخصوص «ضعفاء» دارند، «ضعفاء صغیر» برای «بخاری» است، «ضعفاء کبیر» برای «عقیلی» است که ایشان در حقیقت خیلی از روات را مخصوصاً رواتی که راوی احادیث فضائل اهل‌‌بیت است، بدجوری تضعیف کرده است. «مجروحین ابن حبّان» به همین شکل است. یا «الکامل فی ضعفاء الرجال - ابن عدی جرجانی»!

یکی از اشکالاتی که عرض کردم به عقل خودمان بر مرحوم «علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه)» داریم - البته ایشان مقامش خیلی بالا است و عقل ما نمی‌رسد - ایشان یک روایتی را می‌خواهد نقل کند می‌گوید: «بخاری» در «صحیح»اش آورده، فلانی آورده و فلانی آورده و سی تا مصدر را می آورد بعد می‌گوید: «الکامل فی ضعفاء الرجال» هم آورده است!!

در حالی که «الکامل فی ضعفاء الرجال» روایت را آورده و تضعیف کرده! ما آذری ها ضرب المثلی می‌گوییم: به جیب دزد نباید سنگ انداخت! یعنی از خواب بیدارش کرد. حالا خیلی از این‌ها نمی‌دانند كه این را «ابن عدی» و «عقیلی» تضعیفش کردند، وقتی ما می‌آوریم می‌گوییم این روایت «من کنت مولاه» را «ابن عدی» و «عقیلی» هم آورده‌اند؛ یعنی در حقیقت ما خودمان یک تابلویی برای آن‌ها می‌دهیم که فردا بگویند این روایتی که دیگران آوردند، «عقیلی» که تضعیف کرده به چه درد می‌خورد!؟

این آقایان در بحث‌ها نمی‌روند سراغ این‌که بگویند مثلاً «مسند احمد»، یا «سنن نسائی» هم دارد؛ می گویند این روایتی که شیعه‌ها نقل می‌کنند، «عقیلی» آورده تضعیفش کرده! این به قولی مثل مگس روی کثافت‌ها می‌روند، روایت‌های ضعیف ما را می‌آورند و برای خودشان استدلال می‌کنند.

و همچنین کتاب «الشجره فی‌ احوال‌ الرجال» نوشته‌ «جوزجانی» که از نواصب هم است؛ «تاریخ اسماء الثقات» و «اسماء الضعفاء» که نوشته «ابن شاهین» است. کتاب «ضعفاء دار قطنی» است که خیلی زیاد مورد قبولشان نیست.

کتاب «المدخل الی الصحیح» نوشته «محمد ابن حاکم نیشابوری» است. «الضعفا - ابو نعیم اصفهانی» است. «المغنی فی الضعفاء» نوشته «ذهبی»‌ است که این هم برای‌شان خیلی مهم است. یعنی در میان این‌ها، این سه تا کتاب تقریباً در رده اول قرار دارد.

این سه تا کتابی که در «ضعفاء» آورده‌اند، عمدتاً بخواهند یک روایتی مخصوصاً در حوزه فضائل و امامت اهل‌بیت تضعیف کنند، عمدتاً به این سه تا کتاب مراجعه می‌کنند؛ چون این‌ها با آن دید ناصبی یا دید نابود کردن احادیث اهل‌بیت، روات را تضعیف می کنند.

این‌ها کتاب‌هایی هم در رابطه با «بُلدان» دارند که مثلاً ما می‌خواهیم ببینیم فلان شهر و یا فلان روستا چیست؟ «معجم البلدان حموی» و... است؛ تمام رواتی که مربوط به آن شهر است آن‌جا می‌آورند یا یک روستایی اگر یک عالمی داشته، می‌آورند می‌گویند این روستا ضبطش چطوری است، بعد علما و رواتی که از این روستا است، این‌ها را ترجمه می‌کنند که ثقه یا غیر ثقه است!

«والسلام علیکم ورحمة الله»



مطالب مرتبط:
لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (11)لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (10)لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (9)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها