بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین– «نظرات مرحوم شهید صدر درباره اجتهاد- ولایت تشریعی ائمه اطهار»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد! اینکه درباره امام زمان (ارواحنا فداه) میگوییم «خائف یترقب» ؛ از چه میترسند؟
پاسخ:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) که از مکه خارج شدند و به غار رفتند و از آنجا هجرت کردند از چه ترسیدند؟
پرسش:
امام زمان که در غیبت است!
پاسخ:
آن حضرت به خاطر ترس از جانش در غیبت است. از اینکه بخواهد آشکار بشود ضرری متوجه او بشود؛ چون بنا نیست همه چیز با معجزه انجام بگیرد، اگر بنا باشد همه کار با معجره انجام شود:
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا)
و اگر پروردگار تو ميخواست، تمام کساني که روي زمين هستند، همگي به (اجبار) ايمان ميآوردند.
سوره يونس (10): آیه99
تمام برنامهها بنا است اول:
« أبى الله ان يجرى الأشياء الا بالأسباب »
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاي290هـ) بصائر الدرجات، ص26، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي، ناشر: منشورات الأعلمي – طهران، سال چاپ : 1404 - 1362 ش
اینها پیشتازشان هستند.
پرسش:
استاد! روایات سیزده امامی که در کتاب «سلیم ابن قیس» آمده است چطوری است؟
پاسخ:
تک تک این روایات را در کتاب «نقد قفاری» جواب دادیم. تمام روایاتش ضعیف است و یا تعبیر این است که من و دوازده ذریهام «زِرُّ الْأَرْضِ»؛ مایه آرامش زمین هستیم! در آنجا بحث امام نیست، ذریهام که فرموده صدیقه طاهره سلام الله علیها هم جزء آنها است؛ یعنی ما تمام اینها را که 10 – 12 روایت است در کتاب نقد قفاری، «نقد اصول مذهب الشیعه» مفصل جواب دادیم.
پرسش:
استاد! کتاب شما را جواب ندادند؟
پاسخ:
تا به حال هیچکس جواب نداده است. حتی به خودش هم دادیم، دوستان ما در منزلش در «ریاض» رفتند و به دست خودش دادند.
پرسش:
ببخشید استاد! چه را جواب دادید؟
پاسخ:
کل شبهاتی که پیرامون روایات سیزده امامی است را جواب دادیم. حاج آقای «سبحانی» میگفت من بعد از آن دیدم یک مقالهای در یکی از مجلات عربی نوشته و از نوشتن کتابش اظهار ندامت کرده است؛ چون باور نمیکرد اینطور جواب داده بشود؛ یعنی «الحمد لله هذا من فضل الله تبارک وتعالی». طوری جواب دادیم که هم جواب حلی است و هم جواب نقضی است.
جواب حلی را اگر بتوانند جواب بدهند، جواب نقضی را نمیتوانند! ما روی این در «نقد قفاری» خیلی تکیه داشتیم. من به دوستان توصیه میکنم اگر بتوانند این کتاب را مطالعه کنند و اگر توانستند مباحثه هم بکنند یا حداقل این تلخیصی که بیرون میآید، اگر بنا شد که «مرکز مدیریت» این را چاپ کند ما سه جلد را در یک جلد خلاصه کردیم، یعنی حدود 1700 -1800 صفحه را در 450 صفحه خلاصه کردیم؛ ولی این مطلب را متذکر شوم که خلاصه کتاب به درد شما نمیخورد! اگر بتوانید هر سه جلد را مطالعه کنید خیلی عالی است!
پرسش:
استاد! تمام شبهاتی که وارد شده بود شما نقد کردید؟
پاسخ:
نه! ما بیست درصد از شبهاتش را نقد کردیم، خیلی شبهات دارد؛ یعنی به خاطر بعضی از مسائل مالی و غیره و درگیر شدن با شبکههای ماهوارهای وهابیت نقد باقی شبهاتش ماند.
پرسش:
حاج آقا! در موضوع توسل هیچکس مثل شما کار نکرده است؟
پاسخ:
بله! ما کم کار کردیم؛ ولی میدانی کار کردیم و نیامدیم فقط نقل اقوال از این طرف و آن طرف داشته باشیم.
پرسش:
خیلیها در موضوع توسل کار کردند؛ ولی متأسفانه یک چیز دیگری شده است.
پاسخ:
بعضی از بزرگواران کتابها را میخوانند و پاسخ به شبهه میدهند، ما شبکهها را نگاه کردیم، سایتها را نگاه کردیم، کتابها را دیدیم بعد جواب دادیم. فرق است بین اینکه انسان فقط کتاب بخواند جواب بدهد و اینکه رصد کند ببیند الان اینها در رسانهها چه مطرح میکنند، جواب آنها را بدهد، اینها خیلی فرق میکند!
من بارها گفتهام حاج اقای «سبحانی» و حاج آقای «مکارم» اینها عزیزان ما هستند، ما دست اینها را میبوسیم و افتخار هم میکنیم. کتاب در وهابیت نوشتند و تا به حال بیست هزار تیراژ چاپ نشده است؛ ولی کتاب وهابیت ما در این هشت – نه سال دویست و سی – چهل بار چاپ شده است! این دلیل بر افضلیت ما نیست، بلکه ما به صورت کاربردی کار کردیم.
یعنی آنکه امروز مطرح است، شاید این کتاب بعد از بیست – سی سال به درد نخورد، و یک کسی از شما کتاب بنویسد و از کتاب ما هم بهتر باشد؛ ولی من توصیهام این است که دوستان ببینند امروز چه مطرح است . شما «العالم بزمانه» باشید.
من به جناب اقای «مکارم» چند بار اعتراض کردم، گفتم شما وقتی که میآیید از «فرحان مالکی» نقل میکنید، «فرحان مالکی» یک طلبه و آخوند عادی اهلْسنت است! مقام شما اجل است که یک مرجع تقلید بیاید استناد کند به یک کسی که شاگردی از شاگردانش است، ایشان طبق آن نظری که داشت حرف من را قبول نکرد!
حالا یک مرتبه ما بیاییم استناد بکنیم، حرفی نیست؛ ولی بزرگان و مراجع میآیند یک دفعه مطلب خیلی خوبی میبینند و بعد میگویند ما این را در کتابها نقل کنیم؛ یعنی استناد اعاظم به کلمات افراد پایین و ضعیف خیلی جالب نیست!
یک دفعه میآیند به نظریههای مانند «سبکی» و «فخر رازی» استدلال میکنند، اشکال ندارد. چون از استوانههای علمی آنها هستند، و اضافه بر اینکه وهابیها اصلا «حسن ابن فرحان مالکی» را قبول ندارند و او را مرتد میدانند! چندین کتاب خود عربستان علیه ایشان نوشته است و علیه استادش «بن علوی مالکی» هم کتاب نوشتند.
من به خود ایشان هم گفتم ایشان در «تفسیر نمونه» و در کتاب «شرح نهج البلاغه»شان بعضی از تعابیر خیلی تندی به خلفاء دارد؛ اصلا من که برای ایشان نقل کردم مبهوت ماند، گفت این را ما آوردیم! گفتم بله حاج آقا شما این را آوردید!
یعنی مطالبی که ایشان در کتابهایش دارد کمتر از مطالب «سید نعمت الله جزائری» نیست! ایشان تعابیر خیلی تندی دارد! الان شما عبارت «خطبه 150» را ببینید که امیرالمؤمنین میگوید:
«حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ»
تا آنجا که میگوید:
«وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص209
بطور کامل قلم فرسایی کرده که «سنت آل فرعون» ابابکر، عمر است، بعد دارد «فخر رازی» میگوید «عثمان» است آن را رد میکند و میگوید اصلا ربطی به عثمان ندارد. آن قضیهی:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ»
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص209
را ایشان میگوید مربوط به «عمّال عثمان» است؛ ولی «عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن» را میگوید مربوط به ابوبکر و عمر است و چیزی باقی نگذاشته است! یعنی ابابکر و عمر «عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن» هستند.
پرسش:
استاد! وقتی که مستند است چه اشکال دارد؟ با احترام این چیزها باید نقد بشود؛ چون الان در بین طلبهها هم مثلا طعنهایی که به خلفای سه گانه وارد است مطرح نمیشود!
پاسخ:
ببینید من بارها به دوستان گفتهام، شما دنبال نقد علمی باشید، اینها را از نظر علمی خلع سلاح کنید. ما بیاییم بگویم ادله اینها برای خلافت ادلهی مردودی است. من همین امروز صبح دیدم یکی از پیامکهایی که برای من آمده بود یک متن خیلی زیبایی در بینشان بود این را در مورد یک عالم سنی فرستاده بود من خیلی خوشم آمد، یک بچه شیعه باید اینطوری باشد!
الان من عربی آن را برایتان میخوانم میگوید : «کان شیخ یفضل کثیراً ابابکر و عمر و عثمان علی الامام علي (علیه السلام) »
ترجمه اش مشخص است که یک عالم سنی هر شب روی منبر میگفت ابوبکر و عمر و عثمان از حضرت علی علیه السلام افضل هستند تا اینکه: «و اسرد احادیث کثیره فی فضلهم و بعد انتظار قصیر قامت له امرأة من بین الجمع فقالت یا شیخ! هل کان ثلاثة یصلون علی محمد و آل محمد فی صلاتهم»! آیا این سه خلیفه در نمازشان بر محمد و آل محمد صلوات میفرستادند؟ «فاجاب الشیخ نعم، فقالت هل ذکرهم لاهل البیت فی الصلاة واجب؟ قال نعم قالت هل کان علي وفاطمة والحسن والحسین یصلون علی محمد وآل محمد فی صلاتهم؟ قال مستغربا اکید!»؛ قطعاً. خود رسول اکرم و امیرالمؤمنین و اینها هم صلوات میٰفرستادند. «وهل کانوا یصلون علی الخلفاء فی صلواتهم؟» آیا علي و فاطمه و حسن و حسین در نمازشان به خلفاء صلوات میفرستادند؟ «فبهت وتردد قال لا»، نه! قطعا اهلبیت در نمازشان به خلفاء صلوات نمیفرستادند «وقالت بالله علیک یا شیخ»! تو را به خدا «هل ذکر الخلفاء یبطل الصلاة؟»؛ یعنی اگر کسی در نماز بگوید اللهم صل علی ابی بکر و عمر و عثمان نمازش باطل است یانه؟ «قال بصوت مخنوق نعم»؛ یعنی با یک صدایی که به زور شنیده میشد، گفت: بله! «قالت هل عدم ذکر اهل البیت یبطل الصلاة؟»؛ اگر به محمد وآل محمد صلوات نفرستد نماز باطل است یانه؟ «قال نعم، فقالت فکیف ترید منا أن نفضّل اُناسا ذکرهم یبطل الصلاة ونترک من وجب علینا الصلاة وطهرهم الله فی کتابه»! شما دارید به ما میگویید ابوبکر، عمر و عثمان مقدم هستند باید اینها را گرامی داشت، این ابوبکر و عمر و عثمانی که ذکرشان در نماز، نماز را باطل میکند، عدم ذکر اهلبیت در نماز هم نماز را باطل میکند حالا کدام افضل هستند؟!
شما ببینید ! به این میگویند بچه شیعه! یعنی دقیقا به هدف میزند بدون اینکه توهینی در آن باشد.
ما باید فکر کنیم، یک اطاق فکر داشته باشیم. ببنییم برای خلع سلاح کردن اینها چه کار باید بکنیم. این که ما بیاییم چهار تا مطاعن نقل کنیم و بگوییم اینها زنا زاده بودند و دیگری چنان و چنین بوده کار درست نمیشود.
پرسش:
منظورم اینها نیست، منظور آن روایاتی است که در رابطه با آیات قرآن در مورد اینها نازل شده است.
پاسخ:
بله با سند صحیح اگر بتوانید پیدا کنید خیلی خوب است. مطاعن گفتن هم فرق دارد. ببینید نحوه گفتن فرق میکند، بنشین و بفرما و بتمرگ هر سه یک معنا دارد! من وقتی در «شبکه سلام» برنامه داشتم، اصلا اهلسنت گیج شده بودند، خود «عبدالحمید» گفته بود اقای «قزوینی» دارد سر میبُرد؛ ولی طرف نه دردش میآید و نه خونش میآید!
ما میگفتیم آقا شما اینها را در کتابهایتان آوردهاید، من حتی بدترین عبارت را آوردم. من شب شهادت امیر المؤمنین، آخرین کلام ابیبکر «حین الموت»، آخرین کلام عمر «حین الموت» را با آخرین کلام حضرت علی «حین الموت» مقایسه کردم. این مقایسه برای اولین بار بود که انجام میشد. در طول تاریخ ندیدم کسی اینطوری مقایسه کرده باشد.
ابوبکر میگوید:
«وَاللَّهِ لَوَدَدْتُ أَني كَبْشٌ يُسَمنُنِي أَهْلِي ، فَإِذا كُنْتُ أَعْظَمَ مَا كُنْتُ وَأَسْمَنَهُ يَذْبَحُونِي فَيَجْعَلُونِي بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ، ثُمَّ أَكَلُونِي ثُمَّ أَلْقُونِي عَذِرَةً فِي الْحَش»
به خداقسم اي کاش من گوسفندي بودم و فاميلم مرا چاق و سپس ذبح مي کردند ! بخشي از گوشتم را آبگوشت و بخش ديگر را کباب مي کردن!د. سپس مرا مي خوردند و مرا به صورت مدفوع در توالتي پرت مي کردند!
سيوطي ، جامع الاحاديث ، ج 13 ، ص 51
متقي هندي ، کنز العمال ، ج 12 ، ص 238 و 277
ابو نعيم اصفهاني . حليه الاولياء ، ج 1 ، ص 52
عمر هم مثل همین عبارت را در اواخر عمر خود دارد و میگوید:
يا ليتني كنت كبشا لقومي فسمنوني ما بدا لهم ثم جاءهم أحب قومهم إليهم فذبحوني فجعلوا نصفي شواء و نصفي قديدا فأكلوني فأكون عذرة ولا أكون بشراً»
ای کاش من حیوانی بودم که من را میکشتند و میخوردند و من به صورت غایط و نجاست در میآمدم ولی بشری نبودم!
منهاج السنة النبوية ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ج 6، ص 5
از کتابهای خودشان آوردم.
اما امیر المؤمنین، وقتی شمشیر به سرش میخورد میگوید:
«فزتُ وربّ الكعبة»
أسد الغابة في معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي، ج 4، ص 131
وقتی که در آخرین لحظه عمرش است بچههای گریه میکنند میگوید بچهها دارم میبینم، ام کلثوم عرض کرد چه میبینی؟ حضرت فرمود: ملائکه به استقبال من آمدند حضرت «ابراهیم» و «موسی» و «رسول الله» به استقبال من آمدند، به من بشارت میدهند! این آخرین جملات امیر المؤمنین است آن هم آخرین جملات آنها است که در کتابهای خودشان است .
این در کتابهای شما است در کتابهای ما که نیست! اگر بچههای شما از شما سوال کنند شما چه جوابی برای این دارید؟ به این شکل اگر بگوییم خوب است؛ ولی اینکه ما بالای منبر برویم و آنها را بشوییم و چهار تا فحش رکیک هم بدهیم آنها را جری کنیم تا فردا بروند شیعه بکشند این قطعاً صحیح نیست!
پرسش:
ببخشید استاد! این متنی را که آن آقا برای شما فرستاده بود سند تاریخی دارد یانه؟
پاسخ:
سند تاریخی هم اگر نداشته باشد برای تقویت شیعه خواندنش هزار بار بیشتر از برخی روایتهای تاریخی تأثیر دارد در مورد قصص، قرآن دارد:
(فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ)
اين داستانها را (براي آنها) بازگو کن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)!
سوره اعراف (7): آیه176
پرسش:
ایشان خیلی زیبا استدلال کرده است.
پاسخ:
بله خیلی استدلال زیبایی کرده است! یا مناظره «شیخ مفید» با «قاضی عبدالجبار معتزلی» یک طوری اینها را میپیچاند و در بنبست قرار میدهد میگوید: «انتَ المفید حقاً.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با فرمایشات مرحوم «صدر (رضوان الله تعالی علیه)» بود که ایشان کل اقوالی که بزرگان شیعه در رابطه با بطلان «اجتهاد» داشتند را مطرح میکند. ایشان میگوید:
«في أواخر القرن الرابع يجئ الشيخ المفيد فيسير على نفس الخط ويهجم على الاجتهاد»
المعالم الجديدة للأصول - السيد محمد باقر الصدر - ص 25
«شیخ مفید» متوفای 413 است، دو سال قبل از «قاضی عبدالجبار» است «سید مرتضی» 436، «شیخ طوسی» 460؛ میگوید «شیخ مفید» بر خط بطلان «اجتهاد» قرار گرفت و هجمه کرد و تعبیری در رابطه با این قضایا دارد و کتابی نوشته البته فرمایش آقای «صدر» که کتابشان را اشتباه نوشته بود من اصلاح کردم.
میگوید ایشان کتابی دارد به نام «کتاب الاعلام النقض علی ابن جُنید» ایشان دو تا کتاب دارد یک کتاب «الأعلام» دارد و دیگر کتاب «شرح الأعلام» دارد، این عبارت ایشان در رابطه با نقض «ابن جُنید» در «اجتهاد» در شرح کتاب است ظاهراً ایشان توجه نفرمودند یا شاید در چاپ اشتباه شده است.
ایشان میگوید «شیخ مفید» کاملاً در برابر «ابن جنید» در رابطه با اجتهاد رأی نظر داده و نقد کرده است، کتاب مستقلی در رد «ابن جنید» در «اجتهاد» نوشته است.
«سید مرتضی (رضوان الله تعالی علیه)» اوائل قرن پنجم کتابی به نام «الذریعه إلی اصول الشریعة» دارد که تنها کتاب اصولی «سید مرتضی» است میگوید :
«إن الاجتهاد باطل»
اول کسی که این تعبیر را به کار برده «سید مرتضی» است که با این واژه دارد:
« إن الاجتهاد باطل ، وإن الامامية لا يجوز عندهم العمل بالظن ولا الرأي ولا الاجتهاد »
دروس في علم الأصول - السيد محمد باقر الصدر - ج 1 ص 48
در اینجا تعبیری که من از «الذریعه» پیدا کردم ایشان میگوید:
«قال الشیخ المفید: لان عندنا أن الاجتهاد باطل»
یک مسئلهای را ایشان مطرح میکند که ظاهرا یکی از مسائل فرعی نماز است در آنجا بحث «قیاس» میآورد میگوید:
« لان عندنا أن الاجتهاد باطل وأن الحق مدلول عليه ، وأن من جهله غير معذور، فمن سوغ لمخالفه أن يقول بخلاف مذهبه من المختلفين مخطئ عندنا»
الذريعة - الشريف المرتضى - ج 2 ص 637
پرسش:
یک اصطلاح خاصی در زمان «شیخ مفید» از «اجتهاد» دارند که خلاف آن اجتهادی است که ما امروز داریم؟
پاسخ:
بله، عبارتهای بزرگان دیگر را میآورم میگویند ما از کتاب و سنت استنباط میکنیم نه اینکه «اجتهاد» کنیم، «اجتهاد»، یعنی در برابر کتاب و سنت «اجتهاد»؛ یعنی من از پیش خودم «اجتهاد» کنم، تلاش کنم یک حکمی را درست کنم، مقداری جلوتر بیاییم همه اینها را میگویم.
«شیخ حر عاملی» میگوید:
«وصرح السيد المرتضى في الذريعة بان الإمامية لا يجوز عندهم العمل بالظن ولا الرأي ولا القياس ولا الاجتهاد وذكر نحو ذلك في كتاب الشافي بل أبلغ منه حيث قال في الرد على القاضي عبد الجبار»
الفوائد الطوسية - الحر العاملي - ص 338
ما فرمایشات بزرگواران را میبینیم این کتابی که نقل میشود در اختیار ما است، ولی این بزرگواران یا نقل به معنا فرمودند یا در موقع نوشتن و حروف چینی توجه نبوده موقع استنساخ اشتباه شده بعضاً میبینیم خیلی فرق است بین کلامی که بزرگان ما نقل میکنند از آن مصدر و عبارتی که در آن مصدر است!
من با توجه به اشتباهاتی که از اعاظم نه از پایینیها دیدم هیچ اعتمادی ندارم؛ یعنی از «شیخ طوسی»، «سید مرتضی»، «شیخ مفید» که اجلّ فقهای ما هستند مطلب از جایی نقل کنند تا خودم مصدر را نبینم اعتماد ندارم!
همین فرمایش آقای «خویی» دیشب نزدیک یک ساعت و اندی وقت من را گرفت ایشان دارد از «بحار» جلد 37 نقل میکند، هر چه گشتم آن صفحه را آوردم دیدم چنین مطلبی نیست ده - دوازده مورد از کلماتی که آقای «خویی» از «بحار» نقل کرده است آوردم دیدم هیچ کدام از این کلمات، در کتاب «بحار» نیست، نه تنها در «بحار» نیست بلکه در هیچ کتاب دیگر هم نیست!
دوستان عبارتی که در رابطه با ولایت تکوینی ائمه است را ببینید و این را هم متذکر بشوم ما در نقد «قفاری» کتابی را که با چشم خودمان ندیدیم اعتماد نکردیم، حتی در ذهنم است یک مطلبی در رابطه با «جیش یمن» بود مرحوم «سید محسن عاملی» در «اعیان الشیعه» از مفتی «مکه مکرمه» «زینی دحلان» صاحب کتاب «الدرر السنیه» نقل میکند که ایشان در یکی از کتابهایش قضیه رفتن امیر المؤمنین به «یمن» و شکایت سپاه «یمن» از علی را مربوط به سال 8 هجری میداند. «السیرة النبویه» ما تمام کتابخانههای «قم» و «مشهد» را زیر و رو کردیم به رفقاء گفتم نقل قول نکنید. گفتند «سید محسن امین» است! گفتم «سید محسن امین» نه، اگر جبرئیل هم آمد نقل کرد شما تا آن مصدر را ندیدید در این کتاب نیاورید!
شاید به خاطر این، بیش از 300- 400 ساعت ما وقت گذاشتیم تا یکی از رفقا روزی به من زنگ زد، گفت من به مناسبتی به کتابخانه مدرسه «حجتیه» رفته بودم دیدم «سیره نبویه»، «زینی دحلان» در این کتابخانه است هر کاری میکنم اینها اجازه بدهند من بیاورم و فتوکپی بگیرم اجازه نمیدهند. گفتم نمیخواهد فقط از جلدش با موبایلت یک عکس بگیر از آن صفحه هم یک عکس بگیر، عکس گرفتند آوردیم دیدیم که مرحوم «سید محسن» هم نقل به معنا کرده ایشان شش - هفت سطر مطلب خیلی مهمی دارد که یکی از بحثهای اساسی ما در جواب قضیه جیش «یمن» در رد «قفاری» حرفهای «زینی دحلان» شد.
دیدیم ایشان آمده از هفت - هشت سطر، دو سطر نقل کرده و دو سطر را هم برای آن موضوعی که ایشان میخواست استدلال بکند نقل به معنا کرده است. ما در رد کتاب «قفاری» به خیلی از موارد برخورد کردیم که نقل به معنا شده بود یا اصلاً واقعیت نداشت مثلاً حاج آقای «سبحانی» مطلبی را از «تاریخ طبری» نقل کرده بود، ما «تاریخ طبری» را زیر و رو کردیم وقتمان را ساعتها گرفت تا آخر خدمت حاج آقای «سبحانی» رفتم و گفتم حاج آقا این مطلبی که شما در رابطه با «عبدالله بن سبأ» نقل کردید این را «تاریخ طبری» ندارد ما چند تا چاپ دیدیم در اینترنت و نرم افزارها سرچ زدیم ایشان گفت فلانی حق مطلب این است که من از «علامه عسکری» گرفتم! گفتم بله! «علامه عسکری» هم دارد، ما برای آن هم نتوانستیم مصدر پیدا کنیم، ببینید بعضی از بزرگوران روی اعتماد میآیند مطلبی را نقل میکنند که آن مطلبی که ما دنبالش بودیم مطلب خیلی مهمی هم بود دوستان ما نوشته بودند گفتم کلاً حذف کنید ولذا شما ببینید اولاً آقای «خویی» عبارتهای خیلی زیبایی در ولایت تکوینی ائمه دارد که روی دست همه زده میگوید:
«أمّا الولاية التكوينية : فلا إشكال في ثبوتها وأنّ المخلوقات بأجمعها راجعة إليهم وإنّما خلقت لهم ، ولهم القدرة على التصرف»
یعنی تصرف در تمام مخلوقات!
«فيها وهم وسائط التكوين ، ولعلّ ذلك بمكان من الوضوح ولا يحتاج إلى إطالة الكلام»
التنقيح في شرح المكاسب - البيع ( موسوعة الإمام الخوئي ) - تقرير بحث السيد الخوئي للغروي - ج 37 ص 157
بعد دارد:
« أنّ الأئمّة ( عليهم السلام ) منعمون بالإضافة إلينا حيث إنّهم وسائط في الإفاضة والإيجاد»
التنقيح في شرح المكاسب - البيع ( موسوعة الإمام الخوئي ) - تقرير بحث السيد الخوئي للغروي - ج 37 ص 159
بازهم میگوید:
« لا شبهة في ولايتهم على المخلوق بأجمعهم»
یعنی از ملائکه و انبیاء گرفته تا به دیگر ذراتش!
«لكونهم واسطة في الايجاد»
این خیلی مهم است! بعضیها میگویند این غلو است! میگوییم: دیگر آقای «خویی» هم معتدل است و هم مستدل حرف میزند و بدون مدرک هم حرف نمیزند.
«لكونهم واسطة في الايجاد، و بهم الوجود ، وهم السبب في الخلق ، إذ لولاهم لما خلق الناس كلهم ، وإنما خلقوا لأجلهم و بهم وجودهم ، وهم الواسطة في الإفاضة ، بل لهم الولاية التكوينية لما دون الخالق»
مصباح الفقاهة - السيد الخوئي - ج 3 ص 279
چه زیبا سخن گفته است! این را امام شناسی و معرفت الامام میگویند. اینکه از امام حسین سوال میکنند که:
« يا بن رسول الله فما معرفة الله؟»
جواب میدهند:
« معرفة أهل كل زمان إمامهم الذي يجب عليهم طاعته»
علل الشرائع - الشيخ الصدوق - ج 1 ص 9
همین است.
بعد آقای «خویی» دارد:
«فهذه الولاية نحو ولاية الله تعالى على الخلق ولاية ايجادية ، وإن كانت هي ضعيفة بالنسبة إلى ولاية الله تعالى على الخلق»
مصباح الفقاهة - السيد الخوئي - ج 3 ص 280
این امام شناسی میشود. وقتی ما «السلام علیک یا أبا عبدالله» تازه برخی شک میکنند و میگویند: آیا امام حسین، صدای من را میشنود یا نمیشنود؟! ملائکه میبرند یا میآورند؟! قضیه چیست؟! میگوییم مرده شور فکرت را ببرند با این امام شناسیات!! ببینید این بزرگوار چه تعابیری دارند. بعد در مورد ولایت تشریعی اینطور میگوید:
«في ولايتهم التشريعية ، بمعنى كونهم وليا في التصرف على أموال الناس و أنفسهم مستقلا فالظاهر أيضا لا خلاف في ولايتهم على هذا النحو، و كونهم أولى بالتصرف في أموال الناس ورقابهم، بتطليق زوجتهم وبيع أموالهم وغير ذلك من التصرفات»
مصباح الفقاهة - السيد الخوئي - ج 3 ص 284
این «ولایت تشریعی» و امام شناسی است!
«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج4 ؛ ص577
که مرحوم «شیخ صدوق» صاحب «من لا یحضره الفقیه» میگوید:
«أَصَحُ الزِّيَارَاتِ عِنْدِي مِنْ طَرِيقِ الرِّوَايَةِ وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَةٌ»
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ج2 ؛ ص598
همین است.
پرسش:
غیر خود آقای «خویی»، مخصوصا شاگردان آقای «خویی» ولایت تشریعی را به این نحو قبول ندارند.
پاسخ:
ما چه کار به شاگردانش داریم؟! یکی از شاگردانش در «افغانستان» آبروی شیعه را با این کتاب نوشتنش برده است!
بعد میگوید:
«بأن يطلق الإمام زوجة شخص ثم يزوجها بعقد النكاح إما لنفسه أو لغيره ، أو يتصرف في دار الغير ببيعها لشخص آخر أو تصرفه فيها بنفسه . بل هذا ثابت بالروايات المتواترة»
این مهم است این را امام شناسی و معرفت الامام میگویند! در زیارت «جامعه کبیره» بیست دقیقه شما زیارت میخوانید:
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَة»
آخر، یک چیز از خدا میخواهید
«فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِم»
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج2 ؛ ص617
این را «العارفینَ بِهِم» میگویند اگر این معرفت الامام است واقعاً خوشا به حالتان! این نیست یک مقداری تجدید نظر بکنید.
بعد آقای «خویی» میگوید در خطبه «حجة الوداع»:
«وفي خطبة حجة الوداع : من كنت مولاه فهذا على مولاه ، ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ، قالوا : بلى»
همین را خواست بگوید.
ما دست مرحوم آیت الله خویی را میبوسیم خاک قبرش را هم میبوسیم خودمان را فدای خاک قبرش هم میکنیم ولی ایشان میآید یک عبارتی را نقل میکند و در آخر هم آدرس به «بحار»داده عبارتی هم که از «جامع صغیر» «سیوطی» آورده ما گشتیم و تمام نرم افزارها را زیر و رو کردیم چنین عبارتی را پیدا نتوانستیم بکنیم، تا اینجا فرمایشش صد در صد مستدل است بعد ایشان میگوید:
«أنه ( عليه السلام ) كان في بعض الحروب أخذوا أسارى وكانت فيهن جارية حسناء فاختص بها علي ( عليه السلام ) ، فوقع جماعة في الوسوسة ، ... فشكى عن علي ( عليه السلام ) أن الجارية كانت فيئا للمسلمين فاختص بها علي ( عليه السلام )»
جماعتی در وسوسه افتادند به پیغمبر شکایت کردند نفر اول، نفر دوم، نفر سوم، البته نفر چهارم هم هست که نفر چهارمش را آقای «خویی» جا گذاشته این مال «جامع صغیر» نیست مال «طبرانی» است.
بعد دارد:
«ماذا تريدون من على ، فإنه ولي بعدي ، أي بعدية رتبية ، فإني أولى بالناس من أنفسهم ، يدل على ولاية علي ( عليه السلام ) لجميع الناس نفسا ومالا»
در «جامع صغیر» گفته:
«إن هذا أفضل منقبة لعلي ( عليه السلام )»
مصباح الفقاهة - السيد الخوئي - ج 3 ص 285
آدرسی هم که در پاورقی دادهاند «بحار» جلد 37، صفحه 210 است. من تک تک این عبارتها را جستجو کردم نه در «بحار» نه در «جامع صغیر» نه در «شرح جامع صغیر» هیچ جا نتوانستم پیدا کنم. اگر دوستان توانستند پیدا کنند لطف کنند به ما هم بدهند ببینیم این تعبیر در کجا وجود دارد؟ «جامع صغیر» مال «سیوطی» است «شرح جامع صغیر» هم مال «مناوی» است.
این «إن هذا أفضل منقبة لعلي ( عليه السلام )» را من تمام الفاظش را زدم تا نیمههای شب داشتم جستجو میکردم دیگر خیلی خسته شدم. انسان وقتی یک چیزی را جستجو میکند و پیدا میکند خستگیاش رفع میشود اما وقتی یک ساعت، یک ساعت و نیم برای جستجو وقت میگذارد پیدا هم نمیکند اعصاب آدم به هم میریزد و میگوید من این همه وقت گذاشتم و چیزی هم گیرم نیامد.
در هر صورت ...
اگر فرصت بشود از آقای «منتظری» من مطالبی در رابطه با ولایت تکوینی و تشریعی خواهم آورد. این بزرگوارانی که اینطور تراث شیعه را حراج میکنند به اینها توجه ندارند! مخصوصاً در یکی از گاهنامههایشان من نمیدانم اینها دنبال چه هستند؟ من جز اینکه بگویم این دهانها بشکند و این قلمها بشکند ایشان به صراحت مینویسد ولایتِ خلافتِ ابوبکر و عمر خلافت مشروعی بوده است!!
من از صفحه کتابش عکس هم گرفتم و میگوید امام حسن (سلام الله علیه) با صلحش به خلافت «معاویه» مشروعیت داد!!
پرسش:
در کدام مجله است؟
پاسخ:
در همان مجلهای است که جناب آقای «عابدینی» با شاگردانش در آنجا هستند! یعنی ما کتابهایش را که مطالعه میکنیم یک چیزهایی آورده که آدم مبهوت میماند! آدم نمیداند که اینها دنبال چه هستند؟ یعنی چرا چنین تعابیری به کار میبرند؟ شما آمدید خلافت ابوبکر و عمر را مطرح کردید میگویید چون مردم بیعت کردند خلافتشان مشروع شد! یا امام حسن به خلافت «معاویه» مشروعیت داد! یعنی باید دست از اعتقاداتمان برداریم هر چه در این 14 قرن به ما گفتند همه اشتباه بوده است!!
والسلام علیکم ورحمة الله