2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
معنای لغوی و اصطلاحی «شبهه»!
کد مطلب: ١١٥٨٨ تاریخ انتشار: ٢٣ مهر ١٣٩٦ - ١٩:٠٠ تعداد بازدید: 5464
خارج کلام مقارن » عمومی
معنای لغوی و اصطلاحی «شبهه»!

جلسه هفتم 96/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتم 96/07/23

لزوم پاسخگوئی روشمند به شبهات (7) - معنای لغوی و اصطلاحی «شبهه»!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با روش‌های پاسخگویی به شبهات بود. ما در جلسه دیروز عمده کتاب‌هایی که علیه شیعه در این چهارده قرن نوشته شده بود و پاسخ‌هایی که بزرگان شیعه داده بودند را آوردیم.

معنای لغوی و اصطلاحی «شبهه»!

قبل از آنکه وارد اصل بحث شویم مقدمه دیگری داریم که اصلاً «شبهه» لغتاً و اصطلاحاً به چه معناست!؟ ما معنای «شبهه» را در کتاب «مقاییس اللغة» بررسی می‌کنیم. «مقاییس اللغة» کتابی است که متکفل بیان ریشه لغات است و کاری به استعمال ندارد. برخلاف کتاب «لسان العرب» که استعمالات الفاظ را بیان می‌کند و کاری به ریشه لغت ندارد.

«معجم مقاییس اللغة» اثر «ابن فارس» متوفای 395 هجری است. ایشان در ماده «شبه» می‌گوید:

«(شبه) الشین والباء والهاء أصل واحد یدل علی تشابه الشیء وتشاکله لونا و وصفا»

کلمه شبه بر مشابه بودن دو چیز و هم شکل بودن دو چیز از نظر رنگ و صفت دلالت می‌ کند.

«شبه و شبه و شبیه»

همانند شبه و شبه و شبیه.

«والشبه من الجوهر الذی یشبه الذهب»

سپس می‌گوید:

«و المشبهات من الأمور المشکلات و اشتبه الأمران إذا أشکلا»

امر مشتبه شد یعنی کار به مشکل رسید.

معجم مقاییس اللغة، اسم المؤلف: أبی الحسین أحمد بن فارس بن زکریا، دار النشر: دار الجیل - بیروت - لبنان - 1420 هـ - 1999 م، الطبعة: الثانیة، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، ج 3، ص 243، باب الشین والباء وما یثلثهما

این حرف آقای «ابن فارس» است.

در کتاب «صحاح فی اللغة» اثر «جوهری» جلد 1 صفحه 345 وارد شده است:

«والشُبْهَةُ: الالتباسُ»

او ابتدا روی مسائل استعمالی می‌رود.

«والمُشْتَبِهات من الأمور: المشْکلاتُ. والمُتشابِهاتُ: المُتَماثِلاتُ»

الصحاح فی اللغة، المؤلف: الجوهری، مصدر الکتاب: موقع الوراق، ج 1، ص 345، باب شبه

آقای «زمخشری» در کتاب «أساس البلاغة» جلد اول صفحه 493 می‌نویسد:

«ش ب هـ ماله شبه و شبه و شبیه، و فیه شبه منه، و قد أشبه أباه و شابهه و ما أشبهه بأبیه»

شخص شبیه پدرش هست یا پدرش شبیه اوست و چه شباهتی به پدرش دارد.

«وفی الحدیث " اللبن یشبه علیه " وتشابه الشیئان واشتبها، وشبّهته به وشبّهته إیاه»

سپس می‌گوید:

«واشتبهت الأمور وتشابهت: التبست لإشباه بعضها بعضاً»

شیء ملتبس که تشخیص آن سخت است به خاطر شبیه بودن بعضی‌ها به بعضی دیگر التباس دارد.

أساس البلاغة، المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشری جار الله (المتوفی: 538 هـ)، تحقیق: محمد باسل عیون السود، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ - 1998 م، ج 1، ص 493، بابش ب هـ

ما در رابطه با لغت بیش از این سه مورد را نیاوردیم. در رابطه با اصطلاح، حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در کتاب «نهج البلاغه» خطبه 38 تعبیری دارد که می‌فرماید:

«وَ إِنَّمَا سُمِّیتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ»

شبهه را شبهه می‌گویند، زیرا شبهه که در خارج مطرح می‌کنند شبیه حق است.

تعبیر بسیار ظریف و زیبایی است! طبق همان تعبیری که در رابطه با تغییر قبله داشتیم که یهودیان می‌گفتند: "اگر چنانچه بیت المقدس مقدس است و نماز به طرف آن حق بوده الآن نماز خواندن به طرف بیت الله الحرام خلاف است و اگر الآن کار درست است قبلاً نادرست بوده است."

شبهه افکنان طوری شبهه ایجاد می‌کنند که شنونده و مخاطب معطل می‌ماند تا چکار کند. این افراد امر نادرست را درست نشان می‌دهند و غیر حق را حق جلوه می‌دهند.

خداوند عالم این افراد را ابتداء ترور شخصیتی می‌کند و برچسب سفاهت به آن‌ها می‌زند و بعد از آن می‌فرماید: هم بیت المقدس مال خداوند است و هم بیت الله الحرام مال خداوند است. خداوند به هرجا اراده کند اراده او حق است. ما در زیارت آل یاسین می‌گوییم:

«فَالْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکرُ مَا نَهَیتُمْ عَنْه»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 53، ص 172، ح 5

این تعبیر، تعبیر بسیار زیبایی است. بنده نه در روایات و نه در سایر زیارات این تعبیر را ندیدم. به تعبیر امام راحل : اهلبیت (علیهم السلام) بعضی از معارف را در لابلای دعاها و زیارات آورده‌اند که بیان آن در قالب حدیث و روایت نمی‌گنجد.

ما کاری نداریم که ببینیم چه امری معروف است و چه امری منکر است؛ ما باید ببینیم اهلبیت (علیهم السلام) به چه فعلی امر فرمودند، زیرا امر آن بزرگواران تابع وحی است و وحی هم حقایق را مطرح می‌کند. بدون رعایت مصالح و مفاسد چیزی از وحی صادر نمی‌شود. لذا فرمود:

«وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکرُ مَا نَهَیتُمْ عَنْه»

خداوند متعال در خصوص این شبهه می‌فرماید: بیت الله الحرام و بیت المقدس همگی متعلق به خداوند است و هرچه او اراده کند حق است. حق تابع اراده خداوند است، نه اینکه نستجیر بالله اراده خداوند تابع حق باشد. امیرالمؤمنین در ادامه می‌فرماید:

«فَأَمَّا أَوْلِیاءُ اللَّهِ فَضِیاؤُهُمْ فیها الْیقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَی»

این شبهه در اولیاء خدا هیچ اثری نمی‌گذارد. آن‌ها با نور یقین حرکت می‌کنند و با پرچم هدایت جلو می‌روند.

«وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فیها الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَی»

اما دشمنان الهی دعا و دعوتشان گمراهی است و پرچمشان کوری و نابینایی است.

«فَمَا ینْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ»

کسی که از مرگ می‌ترسد نمی‌تواند از مرگ نجات پیدا کند.

از مرگ بترسید یا نترسید مرگ خواهد آمد. چیزی که مهم است آماده کردن خود برای مرگ است. همچنانکه در زیارت امین الله می‌خوانیم:

«مُشْتَاقَةً إِلَی فَرْحَةِ لِقَائِک»

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن _متوفاى460ق_، مصباح المتهجد، ص 837، ناشر : مؤسسة فقه الشيعة - بيروت – لبنان، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1411 - 1991 م

یکی از دعاها این است که همواره اشتیاق به لقاء الهی و دیدار اهلبیت (علیهم السلام) در ما زنده باشد. چنین نباشد که قرآن کریم می‌فرماید:

(قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کنْتُمْ صادِقِین)

بگو ای یهودیان! اگر گمان می‌کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گوئید! (تا به لقای محبوبتان برسید).

سوره جمعه (62): آیه 6

لذا در خطبه متقین، خطبه 193 وارد شده است:

«وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب»

اگر اجل برای متقین نبود آنها از شوق به سوی ثواب و ترس از عقاب یک لحظه روحشان در بدنشان نمی‌ماند.

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 303، خ 193 و من خطبة له ع یصف فیها المتقین

حضرت امیرالمؤمنین در خطبه 38 در ادامه می‌فرماید:

«وَ لَا یعْطَی الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه»

چنین نیست که هرکسی دوست داشته باشد زندگی جاودانه کند به او بدهند.

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 81، خ 38 و من کلام له ع و فیها علة تسمیة الشبهة شبهة ثم بیان حال الناس فیها

پرسش:

تعبیری که در حق آوردید و فرمودید حق تابع اراده خداست؛ پس مسئله حسن و قبح چه می شود؟

پاسخ:

عقل را چه کسی داده است؟! عقل را هم خداوند داده است. عبارت معروفی است که می‌گوید:

«کلّ ما حکم به الشرع حکم به العقل»

حاشیة الوافی، نویسنده: وحید بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل، محقق / مصحح: مؤسسة العلامة المجدد الوحید البهبهانی، ص 22، باب ج: القواعد الثانویة

اما عکس این قضیه صادق نیست که «کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» باشد!! در حال حاضر عقلای اروپا و آمریکا معتقدند که همجنس بازی جایز است و هیچ اشکالی ندارد.

پرسش:

عقل آنان معیوب است.

پاسخ:

آن‌ها هم معتقدند که عقل مسلمانان معیوب است که اجازه چنین کاری را نمی‌دهند. آنها ما را متهم می‌کنند و ما هم آنها را متهم می‌کنیم. نبی گرامی اسلام عقل کل است.

از میان میلیاردها احکامی که داریم، چهار یا پنج مورد مستقلات عقلیه داریم که آن مستقلات عقلیه هم در چارچوب شرع برای ما حجت است. قضایایی همانند "مقدمه واجب برای واجب" و "نهی از شیء مستلزم فساد است" در چارچوب شرع است.

اگر شما حکمی از احکام شرعی از طهارت تا دیات را بیاورید که عقل بگوید این حکم ثابت است و شارع مقدس هم بگوید اینکه عقل گفته را من هم قبول می‌کنم! حتی شما بگویید که عقل می‌گوید صلوات فرستادن درست است و شارع هم می‌گوید چون عقل گفته من هم قبول دارم!

ما در قضیه مستقلات عقلیه بحث زیاد داریم. یکی از مباحث این است که آیا اصلاً ما می‌توانیم از مستقلات عقلیه با صرفنظر از عنایت شرع استفاده کنیم یا خیر؟!

شما غیر از این چند موردی که در چارچوب شرع آمده یک مورد برای ما پیدا کنید که عقل بگوید: وقتی شارع مقدس دستور به وجوب داده است تهیه مقدمات آن هم لازم است. ما بدون مقدمه نمی‌توانیم به ذوالمقدمه برسیم، آن هم در چارچوب شرع است.

پرسش:

در اسلام «لا ضرر و لا ضرار» وجود دارد!! همین را الآن عقل حکم می‌کند.

پاسخ:

آیا واقعاً عقل است؟! ما در رابطه با ضرر زدن و اضرار ده‌ها آیه و صدها روایت داریم؛ اصلاً نوبت به آنجا نمی‌رسد. اگر شما قاعده «لا ضرر و لا ضرار» را کنار بگذارید و به سراغ آیات بروید. آیا می‌توانید از آیات و روایات حکم را دربیاورید، یا نه؟! کاملاً واضح و روشن است.

پرسش:

در اینجا عقل حجت باطنی گفته شده است.

پاسخ:

اینکه گفته شده عقل حجت باطنی است در رابطه با تشخیص توحید است. آیا واقعاً این جهان آفریننده‌ای دارد یا نه؟! ما برای رسیدن به الله نیازی به پیغمبر داریم یا نداریم؟! بعد از پیغمبر نیازی به امام داریم یا نداریم؟! عقل در این مطالب برای ما حجت باطنی است.

در هر صورت...

جامع‌ترین تعریفی که در رابطه با «شبهه» پیدا کردیم این است: "شبهه مسئله‌ای دینی است که حق با غیر حق ملتبس و مخلوط شده است؛ «اختلط أو التبس فیه الحق بالباطل»"! این التباس به سبب مشابهتی است که میان حق و باطل بوده است. «بحیث یصعب علی عوام الناس التمییز بینهما، لا بالخواص».

ما قید «دینیه» را آوردیم برای اینکه شبهات فقهی، اعتقادی و نحو آن‌ها که متعلق به شریعت است را شامل بشود. ما می‌گوییم که شبهه در چارچوب دینی است.

ما به قید «حق»، گفتیم آنچه از نظر شریعت حق است برای ما مهم است و دیگر حقوق عرفی و قانونی و وضعیاتی که در جامعه هست داخل در تعریف ما نیست و در بحث شبهات هم از آنها صحبتی به میان نمی‌آوریم. در ادامه گفتیم:

«بقید الباطل اقتصارا علی ما کان باطلا فی الشرع، لا فی القانون، لا بالعقل و بقید عوام الناس لأن أکثر الناس یتقبل حسن الظاهر بینما العلماء ینظرون الی الحق ولو کان متخفیا بلباس الباطل».

شبهه معمولاً برای کسانی مطرح است و تحت تأثیر قرار می‌گیرند که یا عوام هستند و یا به حق جاهل هستند. کسی که به حق آشنا باشد به هیچ وجه شبهه برای او مطرح نیست، زیرا هرچه برای او مطرح می‌شود را با حق مقایسه می‌کند. هرچیزی را با حق مقایسه می‌کند و زمانی که دید این مسئله با حق تطبیق نمی‌کند آن را کنار می‌گذارد.

در حقیقت ما با توجه به فرمایشات بزرگوارانی که در این حوزه تعریفاتی لغوی و اصطلاحی داشتند احساس می‌کنیم این تعریف، جامع‌ترین تعریف است.

گرچه ما هیچ تعریف جامع افراد و مانع اغیار نداریم و هر تعریفی بیاوریم از یک جهت می‌بینیم جامع همه افراد نیست و از یک جهت هم مانع همه اغیار نیست. جمع‌بندی‌هایی که ما داشتیم این بوده است.

ما در ادامه مطالبی پیرامون انگیزه‌های شبهه آوردیم. ما نگفتیم که آیا «اختلط» به خودی خود است یا توسط افرادی «اختلط» شده است. بعضی از شبهاتی است که وقتی انسان دو آیه از قرآن کریم را مطالعه می‌کند مشاهده می‌کند که قرآن کریم در یک آیه می‌فرماید:

(فَانْکحُوا ما طابَ لَکمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً)

با زنان پاک (دیگر) ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر، و اگر می‌ترسید عدالت را (در باره همسران متعدد) رعایت نکنید تنها به یک همسر قناعت نمائید.

سوره نساء (4): آیه 3

در آیه دیگر می‌فرماید:

(وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ)

شما هرگز نمی‌توانید در بین چند همسر عدالت را رعایت کنید، هر چند که در آن باره حرص به خرج دهید.

سوره نساء (4): آیه 129

مشاهده کنید که بنده قرآن می‌خوانم و اصلاً کاری به شبهه‌انداز هم ندارم و هیچکسی هم نیست. خداوند متعال در یک آیه می‌فرماید میان زنان به عدالت رفتار کنید و در آیه دیگر (لَنْ) نفی ابد به کار می‌برد! و می گوید اصلاً این کار امکان پذیر نیست!

آیا در اینجا برای من شبهه ایجاد شد یا نشد؟! چه کسی این شبهه را ایجاد کرد؟! آیا کسی این شبهه را به من القاء کرد؟! خیر! وقتی که بنده دو آیه را مطالعه می‌کنم در ذهنم می‌آید که خداوند عالم در یک آیه چنین می‌فرماید و در آیه دیگر فرمایش دیگری بیان می‌کند.

وقتی ما به تفاسیر مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که عدالت دو معنا دارد؛ یک معنا در تقسیم همخوابگی و نفقه و دیگر امور است. شارع مقدس چنین عدالتی را از ما خواسته و ما هم به رعایت این عدالت قادر هستیم. معنای دوم، عدالتی است که به واسطه محبت قلبی است و این محبت قلبی در اختیار ما نیست.

یک خانمی خوب است، متدین است، پاک است، شوهردوست است که قلب به خودی خود به طرف او می‌رود. خانم دیگری بدزبان است، تند است، اخلاق زشتی دارد که قلب به خودی خود از او بیزار است و هرکاری کند نمی‌تواند او را دوست داشته باشد.

(وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ)

به فرمایش قرآن کریم عدالت در محبت امکان‌پذیر نیست، زیرا در اختیار شما نیست درحالی‌که عدالت در قسمت و نفقه در اختیار شما هست. شما می‌توانید به یکی از زنان خود صد هزار تومان و به دیگری پنجاه هزار تومان بدهید که در این صورت خلاف کردید.

عدالت این است که اگر دو همسر دارید به هردو به یک چشم نگاه کنید. وارد شده است که اگر دو خانم در یک مکانی نشسته‌اند اگر به یکی از آنان یک دقیقه نگاه کردید به دیگری هم یک دقیقه نگاه کنید؛ عدالت در نظر هم شرط است.

پرسش:

حضرت خدیجه و عایشه هر دو همسر پیامبر بودند ولی با هم قابل قیاس نیستند، اگر پیامبر می‌خواستند این چنین رفتار کنند ممکن نبود. پیغمبر اکرم به حضرت خدیجه نسبت به دیگر همسران خودشان خیلی بها می‌دادند.

پاسخ:

حضرت خدیجه با دیگر همسران پیغمبر اکرم در یک زمان نبودند. حضرت خدیجه کامل بودند که ان‌شاءالله خداوند روح عالی ایشان را متعالی بگرداند. ما نسبت به حضرت خدیجه خیلی کم لطفی کردیم و خوب حق آن بانوی بزرگوار را ادا نکردیم.

حضرت خدیجه 25 سال با نبی مکرم اسلام بود و آن بزرگوار با وجود ایشان هیچ همسر دیگری را انتخاب نکردند. همانطور که وقتی حضرت فاطمه زهرا با امیرالمؤمنین زندگی می‌کردند، آن بزرگوار همسر دیگری را انتخاب نکردند. آن‌ها حساب جدا دارند و مستثنیات هستند، اما بعد از اینکه حضرت خدیجه از دنیا رفتند پیغمبر اکرم تا یازده همسر اختیار کردند.

رسول گرامی اسلام همواره به یاد حضرت خدیجه بودند. زمانی که بستگان آن بانوی بزرگوار می‌آمدند، حضرت به آن‌ها احترام می‌گذاشت و ذکر خیر حضرت خدیجه اصلاً از زبان پیغمبر اکرم نمی‌افتاد و البته یکی از همسران پیامبر از این حرکت پیامبر عصبانی می‌شد.

یک مرتبه جسورانه گفت: چرا شما از پیرزنی که عجوزه بود چنین تعریف می‌کنید درحالی‌که خداوند به جای او یک زن جوان و زیبا به شما داده است! پیغمبر اکرم در جواب فرمودند: به خدا قسم که خداوند هرگز بهتر از خدیجه همسری به من نداده است.

«في حديث عائشة، قالت: كان رسول اللَّه لا يكاد يخرج من البيت حتى يذكر خديجة فيحسن الثناء عليها، فذكرها يوما من الأيام، فأخذتني الغيرة، فقلت: هل كانت إلا عجوزا قد أبدلك اللَّه خيرا منها، فغضب. ثم قال: «لا، واللَّه ما أبدلني اللَّه خيرا منها، آمنت إذ كفر النّاس، وصدّقتني إذ كذّبني النّاس، وواستني بمالها إذ حرمني النّاس، ورزقني منها اللَّه الولد دون غيرها من النّساء.»

الإصابة في تمييز الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي؛ ج7، ص 604

شما حضرت خدیجه را با دیگر همسران پیغمبر اکرم مقایسه نکنید. اما در میان افرادی که با رسول گرامی اسلام بودند آن بزرگوار با «أم سلمه» علی رغم اینکه مسن بود و شاید قیافه چندانی هم نداشت رابطه بهتری در مقایسه با برخی دیگر از همسران که جوان بود داشتند. با تمام این احوالات نبی گرامی اسلام بین زنان خود عدالت را رعایت کردند. دقت داشته باشید که بحث عدالت با مساوات تفاوت زیادی دارد.

در هر صورت...

در رابطه با انواع شبهات هم عزیزان دقت کنند که این بخش، بخش اساسی است؛ گرچه سؤالاتی که دوستان داشتند بسیاری از قضایا را روشن کرد.

ما می‌خواهیم شبهاتی را مطرح کنیم که داخل چارچوب اسلامی است. همچنین شبهاتی خارج از چارچوب اسلامی است، اما تشبیهاتی به اسلام دارد. مثل شبهاتی که از ناحیه ملحدین، دهریین، زنادقه، یهود و نصاری صادر می‌شود که ما موظف هستیم پاسخ دهیم.

به بیان بهتر هیچ فرقی نمی‌کند شبهات مربوط به دین، داخل دین باشد یا خارج دین باشد. در داخل اسلام هم شبهاتی داخل یک گروه است. به عنوان مثال مشاهده می‌کنید که «شیخ صدوق» بحث «سهو النبی» را مطرح می‌کند و بزرگان دیگر به ایشان حمله می‌کنند.

البته عبارت «سهو النبی» از گفته‌های ایشان درنمی‌آید. بحث سهو و اسهاء دو قسم است؛ ما اسهاء را قبول داریم، اما سهو را قبول نداریم. این بحث، بحث مفصلی است که اگر لازم شد دو جلسه در رابطه با بیانات «شیخ صدوق» نکاتی را مطرح می‌کنیم.

بزرگان ما هرچه بزرگ هم باشند گاهی اوقات اشتباه می‌کنند. عصمت متعلق به «عصمه الله» است و بعد از چهارده نور پاک هرکسی لغزش‌هایی دارد که ثابت شود عصمت برای غیر آن‌ها ثابت نیست.

این بحث اجتهادی است و ایشان اجتهاد کرده است و ما در نهایت می‌توانیم بگوییم: «فأخطأ فله اجرٌ»!! شاید این شبهه داخل طایفه است و شبهات مذهبی خارج از طایفه است. حنفی به مالکی شبهه دارد، مالکی به حنبلی شبهه دارد، اهل سنت به شیعه شبهه دارند. یک مرتبه شبهه داخل یک مذهب است و یک مرتبه شبهه خارج از یک مذهب است.

گاهی اوقات هم به اعتبار منشأ و انگیزه شبهه ایجاد می‌شود و گاهی اوقات شبهاتی مطرح می‌شود که غرض ورزی به دنبال او خوابیده است. هدف از شبهات غرض ورزی و تشویش عقاید خصم و نظریات و مبانی اعتقادی او و متنفر کردن مردم از این مذهب و ساقط کردن این مذهب در چشم دیگران است.

همچنین ممکن است این کار به خاطر تضعیف عقیده طرف مقابل، تضعیف کردن ایمان او و مشوش کردن افکار او صورت پذیرد.

گاهی اوقات ممکن است شبهاتی به صورت ناخودآگاه و اتوماتیک به ذهن انسان خطور کند و غرضی پشت آن نخوابیده باشد. سبب چنین شبهاتی جهل و قصور و تقصیر در فهم و ادراک است. اینها به صورت سؤال و جواب و استفهامات مطرح می‌شود و کسی که دچار چنین شبهه‌ای شده به دنبال جواب قانع کننده می‌گردد.

در این بخش هم اشکالی از طرف موافق باشد یا مخالف باشد، به هدف آموزش باشد، به هدف رفع اشتباه باشد. در مورد چنین شبهات طبیعی و غیر غرض ورزی گفته می‌شود: «تؤد أقل ضررا و خطورتا من سابقها». قسم ثالث را در جلسه بعد مطرح خواهیم کرد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها