بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیستم 95/08/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در رابطه با موضوع «صحابه» بود؛ عرض کردیم که عمده اختلاف میان دو تفکر شیعه و سنی روی همین محور صحابه است. این افراد، صحابه را در برابر ثقلین و اهلبیت قرار دادهاند و عمدتاً آنچه از فضائل و کمالات، رسول گرامی برای اهلبیت بیان فرمودند، آقایان نه تنها عین همان، بلکه بیشتر از آن را برای صحابه قرار دادهاند!
ما گفتیم در حول محور «صحابه»، حدود 12 موضوع داریم که تک تک این موارد و موضوعات باید بحث شود. اگر بحث صحابه خوب جا بیفتد، قطعاً سایر مباحث اختلافی هم حل خواهد شد. چرا که تمامی این مباحث، متفرع بر بحث صحابه است.
یکی از این موارد، که پیرامون موضوع صحابه قابل طرح است، «تعریف صحابه» است؛ و اینکه صحابه به چه کسی میگویند؟!
ما در جلسات گذشته، «صحابه» را از نظر لغت و همچنین از دیدگاه علمای شیعه و اهل سنت بررسی کردیم و در رابطه با تعریف اصطلاحی صحابه از آیات قرآن کریم هم مطالبی را خدمت دوستان تقدیم کردیم.
از میان شیعیان، اولین کسی که در رابطه با صحابه، مفصل ورود پیدا کرده و آن را تعریف کرده است، مرحوم «شهید ثانی» متوفای 966 هجری است که به جرم تشیع هم به شهادت رسید.
ایشان کتابی به نام «البدایة فی علم الدرایة» دارد که متعلق به خود اوست؛ همچنین شرحی بر این کتاب به نام «الرعایة فی شرح البدایة فی علم الدرایة» نوشته است. در حقیقت میتوان گفت این کتاب اولین و مفصلترین کتابی است که مرحوم شهید در قرن دهم نوشته است.
ایشان کلیه مصطلحاتی که «سیوطی» قبل از ایشان در کتاب «تدریب الراوی»، و یا قبل از سیوطی، «خطیب بغدادی» در کتاب «الکفایة فی علم الدرایة» مطرح کرده اند و همچنین تعاریفی که علمای اهل سنت در رابطه با درایه دارند را با رنگ و لعاب شیعی بیان کرده است.
این کتاب، کتاب خوبی است؛ اگر دوستان در ایام تعطیل فرصت کنند و از اول تا آخر کتاب «الرعایه فی علم الدرایه» را مطالعه کنند، مفید است. کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی این کتاب را با تحقیقات خیلی خوب و زیبا چاپ کرده است.
ایشان در تعریف صحابی میگوید:
«الصحابی: هو من لقی النبی (صلی الله علیه وآله) مؤمناً به»
صحابی کسی است که پیغمبر اکرم را ملاقات کند، در حالی که به او ایمان آورده باشد.
بنابراین ملاقات و ایمان آوردن به پیغمبر اکرم شروط صحابی بودن است.
«ومات علی الإسلام»
و نیز لازم است که مسلمان هم از دنیا برود.
تعدادی از صحابه ایمان آوردند، ولی مرتد شدند، و با ارتداد از دنیا رفتند! این افراد، با این تعریفی که گفتیم دیگر جزو صحابه محسوب نمیشوند.
«وإن تخلَّلت رِدَّته بین لقیه مؤمناً به، وبین موته مسلماً»
سپس ایشان در ادامه میگوید:
«علی الأظهر»
معنای «علی الأظهر» این است که تمام این موارد تعریفی، اختلافی است؛ قول صحیحتر و ظاهرتر در تعریف صحابه همین است. سپس ایشان توضیح میدهد و میگوید:
«والمراد باللقاء.، ما هو أعم من: المجالسة، والمماشاة»
مراد از ملاقات اعم از این است که با پیغمبر اکرم مجالست داشته باشد، و یا با هم راه رفته باشند.
«ووصول أحدهما إلی الاخر»
و به همدیگر برسند.
«وإن لم یکالمه، ولم یره»
کسی که به پیغمبر اکرم برسد، اگرچه با پیغمبر اکرم سخن نگوید و پیغمبر اکرم را هم نبیند.
شخص نابینایی به محضر پیغمبر اکرم رسیده است، نه با پیغمبر اکرم سخن گفته است و نه پیغمبر اکرم را مشاهده کرده است؛ نظر شیعه این است که این شخص اگر مؤمن باشد صحابی محسوب میشود.
سپس میگوید:
«والتعبیر (به)، أولی من قول بعضهم فی تعریفه: انه من رأی النبی (صلی الله علیه وآله)»
تعبیری که ما گفتیم مبنی بر اینکه پیغمبر را ملاقات کند، اولی است از اینکه بگوئیم پیغمبر را بببیند.
«لأنه یخرج منه الأعمی ک: ابن أم مکتوم، فإنه صحابی بغیر خلاف»
زیرا با تعبیر دیدن به جای ملاقات، افراد نابینا از تعریف صحابه خارج خواهند شد. مثل ابن أم مکتوم که نابینای مادرزاد بود، ولی همه قبول دارند که او صحابی هست.
الرعاية في علم الدراية؛ تأليف: الشهيد الثاني؛ تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، نشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، تاريخ الطبع : 1408 ه؛ ص 339
رسول گرامی اسلام در یازده مورد زمانی که در مسافرت به سر میبردند، «عبدالله بن أم مکتوم» را به جای خود گذاشتند تا امام جماعت مردم باشد!
خدشه در مهمترین دلیل مشروعیت خلافت ابوبکر!
یکی از اشکالات ما بر ادله آقایان اهل سنت بر خلافت أبی بکر هم همین است. اگر شما کتابهای مبسوط کلامی آقایان اهل سنت، همانند کتاب «شرح مقاصد» اثر «تفتازانی» یا «عضدالدین ایجی» یا دیگران را مطالعه کنید، بیانگر همین مطلب است. این افراد زمانی که بر خلافت ابوبکر استدلال میکنند، میگویند:
"مهمترین دلیل بر صحت خلافت ابوبکر این است که پیغمبر اکرم در آخرین بیماری خودشان که به همین واسطه از دنیا رفتند، ابوبکر را به جای خودشان امام جماعت مردم انتخاب کردند. پیغمبر اکرم ابوبکر را برای امر دینی ما امام قرار داد، چرا ما او را برای امر دنیایی خودمان امام قرار ندهیم؟!"
جواب این استدلال این است که: اگر ابوبکر در یک مورد به جای پیغمبر اکرم نماز خوانده است، «ابن أم مکتوم» در یازده مورد به جای پیغمبر اکرم نماز خوانده است!! اگه به نماز خواندن باشد، باید ابن ام مکتوم خلیفه پیغمبر می شد!!
در ثانی؛ خیلی عجیب است که این آقایان زمانی که به این فرمایش پیغمبر اکرم می رسند که فرمودند:
«مُرُوا أَبَا بَکرٍ فَلْیصَلِّ بِالنَّاسِ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2663، ح 6873
این روایت را دلیل بر صحت خلافت ابوبکر قلمداد میکنند؛ اما زمانی که به این فرمایش پیغمبر می رسند که در همان حال بیماری فرمودند:
«ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»
با کمال تعجب می بینیم که با یکدیگر نزاع می کنند و نسبت ناروا به پیغمبر می دهند:
« فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ »
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 3، ص 1111، ح 2888
این گونه برخورد دوگانه خیلی عجیب است؛ هردوی این روایات در یک زمان صادر شده است. پیغمبر اکرم در آخرین بیماری خود دو جمله فرمودند:
یک؛ «مُرُوا أَبَا بَکرٍ فَلْیصَلِّ بِالنَّاسِ» دو؛ «ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» جمله اول شد دلیل محکم بر صحت خلافت ابوبکر؛ ولی از جمله دوم نتیجه گرفتند که پیغمبر اکرم هذیان میگوید!! و این خیلی عجیب است!
در کتاب «صحیح بخاری» در مورد نماز ابوبکر به جای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) حدود 18 روایت وارد شده است که مفصلترین و مهمترین آن روایات، روایتی است که در جلد اول صفحه 174 حدیث 713 ذکر شده است. در این روایت وارد شده است که پیغمبر اکرم به عایشه فرمودند: «مُرُوا أَبَا بَکرٍ فَلْیصَلِّ بِالنَّاسِ»!
ولی «عایشه» می گوید که: پدرم انسان رقیق القلبی است و در حال نماز به گریه میافتد؛ به «عمر» بگویید برود نماز بخواند! و «حفصه» هم میگوید: چرا پدر تو نرود و پدر من برود؟! خلاصه یک دعوایی بین این دو نفر ایجاد می شود!
در هر صورت، ابوبکر برای خواندن نماز میرود، و زمانی که پیغمبر اکرم احساس میکند که ابوبکر دارد به جای ایشان نماز میخواند می فرماید: دستم را بگیرید و به مسجد ببرید. یک دست مبارک پیغمبر اکرم در گردن امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) و دست دیگر در گردن عباس عموی ایشان بود و پاهایشان هم روی زمین کشیده میشد. یعنی پیغمبر اکرم با اینکه دستشان در گردن دو نفر بود، باز هم توان راه رفتن نداشتند. و بسیار بی حال بودند!
زمانی که پیغمبر اکرم به مسجد رسیدند، ابوبکر را کنار زدند و خودشان به جای ابوبکر نشسته نماز خواندند. در ذیل روایتی که بخاری نقل کرده است وارد شده که:
«یقْتَدِی أَبُو بَکرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلی الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ أَبِی بَکرٍ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 251، ح 681
قصد جسارت نیست، اما بعضی افراد همانند سنگ پای قزوین هستند و از رو نمیروند! پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر را کنار زده است و به جای او نماز خوانده است، اما این افراد میگویند که نه؛ شما نمیفهمید!! قضیه طور دیگری بوده است!
آنها میگویند: "ابوبکر به پیغمبر اکرم اقتدا کرد و مردم هم به ابوبکر اقتدا کردند." یعنی یک عمل خندهداری که نه در طول تاریخ اسلام و نه در ادیان گذشته، همچین اتفاق نیفتاده است که ما دو امام جماعت داشته باشیم!!
پیغمبر اکرم آنجا نشسته است، ابوبکر به ایشان اقتدا میکند و مردم هم به ابوبکر اقتدا میکنند!
ما از این آقایان می پرسیم که اگر نماز پیغمبر اکرم که نشسته می خواند صحیح است و اقتدای قائم به قائد صحیح است، چرا همه صحابه به پیغمبر اکرم اقتدا نکردند؟!
و اگر نماز پیغمبر اکرم باطل است، اقتدا به نماز باطل، باطل است و اقتدا به باطل هم باطل است! در این صورت، هم نماز ابوبکر باطل است و هم نماز صحابه باطل است!
این روایت، از روایتهای اساسی است که دوستان همانند واجبات نماز باید در ذهن خود داشته باشند. در حدیث قبل از او وارد شده است:
«وأبو بَکرٍ یسْمِعُ الناس التَّکبِیرَ»
ابوبکر مکبر نماز بوده است،
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 251، ح 680
این آقایان همه چیز را به هم دوختند و بافتند و این روایت را مهمترین دلیل بر صحت خلافت ابوبکر دانستند، ولی این روایت مکبر بودن، همه چیز را به هم ریخت!!
ولی زمانی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) میفرماید:
«یا عَلِی أنتَ خَلِیفَتِی فی کُلّ مؤمن ٍمِنْ بَعْدِی»
میگویند: مراد از خلیفه در اینجا، خلیفه و جانشین در میان خانواده است! مربوط به جنگ تبوک است!؛ و یا زمانی که پیغمبر اکرم میفرماید:
« عَلِی وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی»
میگویند: «وَلِی» در این روایت به معنای دوست است! و همچنین زمانی که پیغمبر اکرم میفرماید:
«أَنْتَ إِمَامُ کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»
میگویند: این روایت به معنای پیشوا در مسائل دینی است! همچنین زمانی که پیغمبر اکرم حدیث غدیر را بیان میفرمایند:
«مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه»
میگویند: پیغمبر اکرم میخواهند دوستی خود و علی را بیان کنند!
چند وقت پیش یکی از بینندگان اهل سنت روی خط برنامه ما آمده بود. ما از او سؤال کردیم خدا وکیلی اگر پیغمبر اکرم در مورد ابوبکر فرموده بودند: «من کنت مولاه، فابوبکر مولاه» چکار میکردید؟! او گفت: با این روایت تمام دنیا را به هم میزدیم و این روایت را مینوشتیم و بر بالای کعبه آویزان میکردیم!!
ما اصلاً کاری به شیعه بودن هم نداریم و با تعصب شیعه گری هم به قضیه نگاه نمیکنیم. خدا شاهد است که این مسئله به قدری واضح و روشن است، همانند این است که شما بخواهید استدلال کنید که الآن روز است!!
این افراد هر مطلبی و هر لفظی در مورد ولایت امیرالمؤمنین بخواهند، در کتابهایشان موجود است، و این از معجزات امیرالمؤمنین است!
بنی امیه نهایت تلاش خود را کردند که این احادیث فضایل و خلافت امیرالمؤمنین را نابود کنند و از بین ببرند. «ذهبی» میگوید: محو کردن این روایات واجب است!!
شما مشاهده کنید کسانی که حدیث غدیر را نقل میکردند، چه ضربهها و چه شکنجه ها و اذیتهایی متحمل شدند. «ابن سقا» بالا منبر میرود و «حدیث طیر» را مطرح میکند، او را به پایین میکشانند و کتک میزنند و منبرش را آب میکشند!! آنها میگویند: منبری که فضیلت علی بن أبی طالب در آن گفته شود، نجس است!!
«ابن حجر عسقلاني» و بسياري دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند:
«قال ابن أبي حاتم سألت أبي عن نصر بن علي و أبي حفص الصيرفي فقال نصر أحب إلي و أوثق و أحفظ من أبي حفص...
قال أبو علي بن الصواف عن عبد الله ابن أحمد لما حدث نصر بن علي بهذا الحديث يعني حديث علي بن أبي طالب أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ بيد حسن وحسين فقال من أحبني وأحب هذين وأباهما وأمهما كان في درجتي يوم القيامة.
أمر المتوكل بضربه ألف سوط فكلمه فيه جعفر بن عبد الواحد و جعل يقول له هذا من فعل أهل السنة فلم يزل به حتى تركه»
ابن ابی حاتم گفته است: از پدرم در مورد نصر بن علی و ابی حفص صیرفی پرسیدم؛ پس گفت: نصر را بیشتر دوست دارم و او مورد اطمینان تر و دارای حافظه ای بهتر از ابی حفص است...؛
و ابو علی بن صواف از عبدالله بن احمد نقل کرده است که وقتی نصر بن علی این روایت را گفت که رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم دست حسن و حسین را گرفته و فرمودند که هرکس من را دوست می دارد، پس این دو را و پدرشان و مادرشان را نیز دوست بدارد، با من در رتبه من در روز قیامت خواهد بود.
متوکل دستور داد که به او هزار تازیانه بزنند؛ پس جعفر بن عبد الواحد در این زمینه با متوکل سخن گفت و به او گفت : این روایت از عقاید و رفتار اهل سنت است (مربوط به شیعه نیست) تا اینکه او را رها کرد (دستور داد او را تازیانه نزنند).
تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 10، ص 384 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 29 ، ص 360 و تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي، ج 13، ص 289
اگر کسی زنای غیر محصنه مرتکب شود صد ضربه شلاق میخورد. اگر کسی شراب بخورد 80 ضربه شلاق و اگر کسی غصب کند 80 ضربه شلاق میخورد. اما نقل روایت فضائل امیرالمؤمنین دهها برابر شلاق دارد!
با تمام این مطالب مشاهده میکنیم که به قدری روایات در مورد فضایل و حقانیت امیرالمؤمنین در کتب عزیزان اهل سنت وارد شده است که به تعبیر «احمد بن حنبل»:
"دوستان علی بن أبی طالب از ترس جانشان نتوانستند فضایل ایشان را نقل کنند و دشمنان علی بن أبی طالب تمام همت خودشان را به کار بردند تا فضایل علی را مخفی کنند؛ اما در این میان به قدری فضایل علی بن أبی طالب منتشر شد که شرق و غرب عالم را پر کرد!"
برگردیم به بحث...
بنابراین مرحوم «شهید ثانی» میگوید: در تعریف واژه صحابه، کلمه «لقی» بهتر از کلمه «رؤیت» است. زیرا اصحابی مانند «ابن أم مکتوم» که نابینا بودند از تعریف صحابه خارج نشوند؛ این افراد پیغمبر اکرم را ملاقات کردند اما نتوانستند آن بزرگوار را ببینند.
در ادامه می نویسد:
«واحترز بقوله (مؤمنا ")، عمن لقیه کافرا "، وإن أسلم بعد موته.، فإنه لا یعد من الصحابة»
ملاقات پیغمبر باید با ایمان باشد. لذا کافران اگر چه که ایشان را دیده باشند ولی چون به ایشان ایمان نیاوردند جزء صحابه محسوب نمی شوند.
یکی از نشانههای صحابه این است که علاوه بر ایمان به خود حضرت، ایمان به رسالت پیغمبر اکرم هم آورده باشد؛ زیرا ایمان به پیغمبر اکرم منهای رسالت فایدهای ندارد.
«وبقوله (به).، عمن لقیه، مؤمنا " بغیره من الأنبیاء»
کسی که پیغمبر را ملاقات کرده باشد در حالی که فقط به انبیاء گذشته ایمان داشته باشد، باز هم صحابه پیغمبر شمرده نمی شود.
«ومن هو مؤمن بأنه سیبعث»
کسانی که که انبیاء گذشته را درک کردند، میدانستند که پیغمبری خواهد آمد و به او ایمان داشتند؛ اما به بعثت او ایمان نداشتند. آنها شهادت به بعثت پیغمبر و نبوت پیغمبر محقق خارجی نداشتند؛ بلکه به نبوت بالقوه ایمان داشتند.
«یدرک بعثته، فأنه حینئذ لم یکن (صلی الله علیه وآله) نبیا "»
شخصی که مؤمن است و زمانی که پیغمبر اکرم مبعوث میشود بعثت او را درک نکرده است، در حقیقت ایمان به نبوت پیغمبر اکرم نیاورده است!!
«وأن حصل شک فی ذلک، فلیزد التعریف»
اگر کسی به کلمه مؤمنا ابهام دارد، اینطور تعریف کند:
«بعد قوله: لقی النبی -: بعد بعثته»
به قدری تعاریف به هم ریخته است که حتی «شهید ثانی» هم با احتیاط قدم برمیدارد.
«وبقوله: (ومات علی الاسلام)، عمن ارتد ومات علیها.، کعبید الله بن جحش، وابن خطل»
با عبارت «ومات علی الاسلام» کسانی که مرتد شدند و با حال ارتداد از دنیا رفتند از دایره صحابه خارج می شوند. همانند عبیدالله بن جحش و ابن خطل.
حدود 28 نفر از صحابه در زمان پیغمبر اکرم یا بعد از وفات آن بزرگوار مرتد شدند که اسامی آنها را خدمت آقایان عرض خواهیم کرد.
«وشمل قوله: (وإن تخللت ردته).، ما إذا رجع إلی الاسلام فی حیاته وبعده (5)، سواء لقیه ثانیاً " أم لا»
اگر چنانچه شخصی مرتد شود و در حیات پیغمبر دوباره به اسلام برگردد، جزء صحابه هست اگر چه دو مرتبه پیغمبر را نبیند.
تعدادی از صحابه در زمان پیغمبر اکرم مرتد شدند و دومرتبه ایمان آوردند.
«ونبه ب: (الأصح) (1).، علی خلاف کثیر من تلک القیود.، ومنها: تخلل الردة. فإن بعضهم اعتبر فیه»
اینکه ما قاطعانه بیان نکردیم، به جهت این است که بسیاری از قیودی که ما آوردیم اختلافی است. همین که از پیغمبر اکرم روایت نقل کرده باشد صحابی محسوب میشود.
«وبعضهم: کثرة المجالسة، وطول الصحبة (3) وآخرون.، الإقامة سنة وسنتین، وغزوة معه وغزوتین»
بعضی از افراد زیادی مجالست را قید کردهاند، بعضی افراد طول صحبت را قید کردهاند و دسته آخر گفتند صحابه کسی است که یک سال با پیغمبر اکرم اقامه داشته باشد یا در یک یا دو غزوه با پیغمبر اکرم شرکت کرده باشد.
«وتظهر فائدة قید الردة.، فی مثل: (الأشعث بن قیس)»
قید رده که بیان کردیم، افرادی مانند اشعث بن قیس را خارج کرد.
«إنه کان قد وفد علی النبی (صلی الله علیه وآله وسلم)، ثم ارتد، وأسر فی خلافة الأول.، فأسلم علی یده، فزوجه أخته»
این شخص نزد پیغمبر اکرم آمد، سپس مرتد شد و در زمان خلافت ابوبکر به دست ابوبکر مسلمان شد، اما چون بعد از وفات پیغمبر اکرم مسلمان شد ما این شخص را صحابه نمیدانیم. ابوبکر هم خواهرش را به عقد این شخص درآورد.
«فولدت له (محمد) الذی شهد قتل الحسین علیه السلام»
سپس محمد بن دنیا آمد که قاتل مسلم بن عقیل بوده و در قتل امام حسین هم سهیم بوده است.
این شخص پدر «جَعده» همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است.
«شهید ثانی» در ادامه مبحث مراتب صحابه را مطرح میکند و میگوید:
«ثم، الصحابة علی مراتب کثیرة.، بحسب: التقدم فی الاسلام، والهجرة، والملازمة، والقتال معه، والقتل تحت رایته، والروایة عنه، ومکالمته»
صحابه مراتب متعددی دارند، کسانی که تقدم در اسلام دارند، کسانی که تقدم در هجرت دارند، کسانی که ملازم پیغمبر اکرم بودند، کسانی که با پیغمبر اکرم جهاد کردند، کسانی که در رکاب پیغمبر اکرم کشته شدند، کسانی که از پیغمبراکرم روایت کردند و همسخن شدند.
«ومشاهدته، ومماشاته»
کسانی که پیغمبر اکرم را مشاهده کردند و کسانی که با پیغمبر اکرم همسفر بودند،
«وإن اشترک الجمیع فی شرف الصحبة»
اگر چه همه این افراد در شرافت صحابی بودن، با یکدیگر مشترک بودند.
سپس در باب بعدی مبحث تشخیص صحابی را مطرح میکند و میگوید:
«ویعرف کونه صحابیا " ب. التواتر. والاستفاضة»
ما از کجا بدانیم که این شخص صحابی است؟! صحابی یک مرتبه با تواتر ثابت میشود، یک مرتبه با استفاضه ثابت میشود و یک مرتبه با شهرت ثابت میشود.
شیعه معتقد است که روایت استفاضه روایتی است که از سه روایت بیشتر باشد، اما اهل سنت می گویند که دو روایت هم در یک مورد نقل شود مستفیض میشود.
«والشهرة. وإخبار ثقة»
صحابی از طریق شهرت هم ثابت میشود، همچنین با اخبار ثقه، صحابی بودن ثابت میشود.
«وحکمهم عندنا فی العدالة: حکم غیرهم»
و حکم صحابه در نزد ما شیعه در عدالت، حکم غیر صحابی را دارد.
الرعاية في علم الدراية؛ تأليف: الشهيد الثاني؛ تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، نشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، تاريخ الطبع : 1408 ه؛ ص 339- 343
ما معتقدیم که چه صحابی باشد، چه تابعی باشد، چه اتباع تابعی باشد یا غیر آنها باشد و راوی دیگری باشد؛ اگر ادله بر وثاقت آن داشتیم او را عادل میدانیم، اگر ادله بر وثاقت و عدالت او نداشتیم او را عادل نمیدانیم.
صحابی بودن برای یک راوی، عصمت و عدالت آور نیست. بله صحابه بودن شرف است و در او هیچ شکی نیست؛ اما اینکه این صحابه بودن باعث بشود که این شخص عادل بشود یا نه، این را ثابت نمیکند. بهترین دلیل کلام قرآن کریم است که میفرماید:
(إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا)
اگر فاسقی خبری برایتان آورد تحقیق کنید،
سوره حجرات (49): آیه 6
قرآن کریم کلمه «فسق» را استعمال کرده است و صحابی را اراده کرده است. دلیل دوم که عرض خواهیم کرد، این است که در زمان رسول گرامی اسلام تعدادی از صحابه شراب خوردند و پیغمبر اکرم به آنان حد جاری کرد! انسان عادل که شراب نمیخورد!
عده دیگر از صحابه مرتکب زنا شدند که پیغمبر اکرم بر آنان حد جاری کرد، عده دیگر سرقت کردند که پیغمبر اکرم دست آنان را قطع کرد. این موارد بهترین دلیل است بر این مجرد صحابی بودن دلیل بر عدالت این افراد نیست.
غالب آقایان اهل سنت واژه «عدالت» را اجتناب از کبائر و عدم اصرار بر صغایر میدانند؛ بلکه همانند شیعه، اگر کسی بر خلاف مروت عملی انجام را بدهد، او را غیر عادل میدانند.
به عنوان مثال اگر کسی در راه غذا بخورد یا ایستاده بول کند، او را غیر عادل میخوانند. به عنوان مثال در مورد «سماک بن حرب»، یکی از بزرگان اهل سنت میگوید: من از او روایت نقل میکردم، اما مشاهده کردم که روزی ایستاده بول میکند. برای من ثابت شد که این شخص عادل نیست و دیگر از او روایت نقل نکردم!
«نووی» متوفای 676 هجری که از او به فقیه الأمة تعبیر میکنند، در کتاب «المجموع» که کتاب مفصل «شافعیها» است نقل کرده است که در شهر هرات واقع در افغانستان اهل سنت هرسال یک مرتبه ایستاده بول میکنند تا سنت پیغمبر اکرم را احیا کنند!!
گویا به تمام سنت پیغمبر اکرم عمل شده است و تنها همین یک مورد باقی مانده است!! من نمیدانم بزرگواران در هرات که غالباً سنی هستند هنوز هم همین کار را انجام میدهند یانه؟! اهالی هرات غالباً سنی هستند، برخلاف مزار شریف که غالباً شیعه هستند.
مرحوم «شهیدثانی» در ادامه تعریف جامع خود بر صحابی میگوید:
«وأفضلهم: أمیر المؤمنین علی (علیه السلام)، ثم، ولداه»
افضل صحابه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و بعد از او فرزندان او هست.
«وهو: أولهم إسلاما»
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اولین شخصی بود که اسلام آورد.
الرعاية في علم الدراية؛ تأليف: الشهيد الثاني؛ تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، نشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، تاريخ الطبع : 1408 ه؛ ص 339- 343
آقایان اهل سنت بر این عقیده هستند که اولین شخصی که اسلام آورد، ابوبکر بود!! «ابن تیمیه» هم میگوید: بله علی بن أبی طالب مسلمان شد، اما به دلیل اینکه بچه بود، اسلامش خیلی اهمیت نداشت. اسلام صبی اعتباری ندارد!! ابوبکر وقتی مسلمان شد پیرمردی بود و مسائل را درک می کرد ولی علی بچه بود و چیزی را درک نمی کرد!!
«ابن تیمیه» در حقیقت با این حرف خود به رسول گرامی اسلام اهانت کرده است، زیرا پیغمبر اکرم اسلام را به امیرالمؤمنین عرضه کرد و اسلام او را هم قبول کرد.
جالب است که در کتاب «طبقات» اثر «ابن سعد» وارد شده است که میگوید: ابوبکر پنجاهمین نفری بود که اسلام آورد!! یعنی چهل و نه نفر قبل از ابوبکر اسلام آورده بودند! خلیفه دوم هم که آقایان میدانند در سال نهم یا دهم هجری مسلمان شد، «عبدالله» پسر او هفت سال یا هشت سال جلوتر از او ایمان آورده بود. و «ابوطفیل عامر بن واصله» آخرین نفر از صحابه بود و در سال 100 یا 130 هجری از دنیا رفت.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته