2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
بررسی معنای «صحابه» در قرآن کریم!
کد مطلب: ١٠٣٣١ تاریخ انتشار: ١٢ آبان ١٣٩٥ - ١٤:٢٢ تعداد بازدید: 3438
خارج کلام مقارن » عمومی
بررسی معنای «صحابه» در قرآن کریم!

جلسه شانزدهم 95/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شانزدهم 95/08/10

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

عرض کردیم یکی از بحث‌هایی که ضرورت دارد پیرامون آن کار علمی مفید انجام بشود، بحث صحابه است. آقایان اهل سنت، «صحابه» را در برابر اهلبیت (علیهم السلام) قرار دادند و قداستی برای صحابه بخشیدند که فراتر از قداستی است که خداوند عالم برای اهلبیت قرار داده است.

ما در جلسات گذشته حدود پانزده عنوان را پیرامون موضوع صحابه مطرح کردیم و عرض کردیم که به طور مفصل باید روی این عناوین کار شود. یکی از این عناوین "تعریف الصحابه عند الشیعه و السنة" است که در حقیقت زیربنای بحث ما است.

اگر ما بتوانیم در همین مسئله «تعریف صحابه» مباحث عمیق مطرح کنیم و نظرات اینها را نقد کنیم و بیان کنیم که اساساً صحابه به چه کسی می‌گویند و تعریف صحابه لغتاً و اصطلاحاً چیست. خیلی از مباحثی که ما در آینده در ذیل این موضوع خواهیم داشت، مترتب بر همین تعریف ما از صحابه است.

البته تلاش ما در جلسات درس، بر این است که مقداری روش بحث دست عزیزان باشد، نه اینکه خودمان بحث را ادامه بدهیم. اگر دوستان وارد اینترنت بشوند و «الصحابة عند الشیعة و السنة» را جستجو کنند، شاید سایت‌های مختلفی را پیدا کنند که به اجمال یا به تفصیل در این زمینه کار کرده‌اند.

در حقیقت ارتباط با اینترنت خیلی از کارها را راحت می‌کند. افرادی فرصت دارند که صد یا دویست ساعت مطالعه می‌کنند، مطالبی از کتب مختلف جمع‌آوری می‌کنند و خلاصه آن را در چند صفحه روی اینترنت می‌گذارد.

ما هم اگر بخواهیم مطالعه کنیم، بعد از صد ساعت به همین نتیجه خواهیم رسید. لذا اگر ما بتوانیم نتیجه کار دیگران را جمع کنیم و خودمان در پایان، اجتهاد کنیم و نظرات را بررسی کنیم، کار مفیدی خواهد بود.

البته این کار به معنای این نیست که ما خودمان به دنبال کاوش و تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات نباشیم، بلکه به معنای این است که ما اطلاعات دیگران را بگیریم و در آنها بحث و مناقشه کنیم.

کتاب‌های مختلفی در زمینه تعریف صحابه در کتب شیعه و سنی نوشته شده است؛ مفصل‌ترین کتابی که از شیعه در این زمینه نوشته شده است، کتاب «مقباس الهدایة فی علم الدرایة» اثر مرحوم «مامقانی» است که اخیراً در هفت یا هشت جلد چاپ شده است.

کتاب دیگر «الرعایة فی علم الدرایة» اثر مرحوم «شهید ثانی» است که مفصل‌ترین کتاب شیعه در علم درایه است؛ ایشان نیز در آنجا این بحث را مطرح کرده است.

در رابطه با تعریف صحابه در نزد علمای شیعه و علمای اهل سنت تفاوت زیادی وجود دارد. علمای شیعه در مجموع، زمانی که به واژه «صحابه» می‌رسند، یک تعریف جامع و واحدی دارند؛ اما در میان اهل سنت بیش از 12 تعریف برای صحابه وجود دارد!

علمای اهل سنت، هر تعریفی که از واژه «صحابه» انجام دادند، دیدند یا جامع افراد نیست یا اینکه مانع اغیار نیست! ما این تعاریف را در جای خود عرض خواهیم کرد که مثلاً «سیوطی» یا «سخاوی» و دیگران، زمانی که می‌خواهند صحابه را تعریف کنند، بحث مفصلی را می‌آورند. و می گویند که مثلاً با کلمه «به» چه مفهومی از تعریف صحابه خارج شد، با کلمه «له» چه مفهومی خارج شد، «مسلماً» چه خارج شد و «مؤمنا» چه خارج شد!

با مشاهده این مباحث، انسان متوجه می‌شود که با یک دکان ساختگی و قلابی مواجه است که نه در و دیوار اساسی دارند و نه سقف و پایه مناسبی دارد!!

بررسی معنای «صحابه» در قرآن کریم!

ما ابتدا در رابطه با کلمه صحبت در قرآن کریم، یعنی آیاتی که در مورد کلمه «صحب» آمده است را بیان می‌کنیم تا ببینیم که اصلاً قرآن کریم در رابطه با صحابه و ماده «صحب» چه مواردی را بیان می‌کند.

در قرآن کریم آیات مختلفی وجود دارد که صحبت و همراهی را بین فرزند و پدر و مادر آورده است. از جمله اینکه:

(وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما)

اگر به تو اصرار ورزیدند که چیزی را که بدان علم نداری شریک من سازی اطاعتشان مکن،

در این آیه به صراحت بیان شده است که اگر پدر و مادر مشرک تو سعی کردند که تو را از دین بیرون ببرند، از آن‌ها اطاعت مکن!! در ادامه می فرماید:

(وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا)

و در این دنیا به نیکی همدمشان باش،

سوره لقمان (31): آیه 15

در این آیه شریفه کلمه صحابه به فرزند مؤمن با وجود پدر و مادر مشرک تعبیر شد. اینکه اهل سنت در مورد صحابه این قدر سروصدا ایجاد کرده‌اند، توجه داشته باشند که صحابه در قرآن کریم به معنای مصاحبت مؤمن با مشرک هم استعمال شده است!

آقایان که این آیه شریفه:

(إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَن)

همان موقعی که در غار بودند و او به همراه خود می‌گفت غم مخور،

سوره توبه (9): آیه 40

را می خوانند و می‌خواهند از این آیه استفاده کنند و فضیلتی برای ابوبکر ایجاد کنند؛ توجه داشته باشند که نفس مصاحبت و صحبت، دلیل بر فضیلت نیست!

در آیه بعدی همسایه را با همسایه به عنوان اصحاب همدیگر آورده است:

(وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب)

و به پدر و مادر احسان کنید، و همچنین به خویشاوندان، و یتیمان، و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور، و رفیق مصاحب،

سوره نساء (4): آیه 36

مراد از (الصَّاحِبِ بِالْجَنْب) شاید رفیق در سفر باشد، شاید مراد همسر انسان باشد یا خادم انسان باشد. و بنابر نقل صحیح، همه این موارد را شامل می شود. به عنوان مثال در مصاحبت زن و شوهر، زن اصحاب مرد است و مرد اصحاب زن است. همچنین دو رفیق همسفر، اصحاب یکدیگر هستند.

در آیه 37 سوره مبارکه کهف، صحبت کافر با مؤمن مطرح شده است که می‌فرماید:

(قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یحاوِرُهُ أَ کفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَک مِنْ تُراب)

رفیقش که با او گفتگو می‌کرد گفت: مگر به آنکه تو را از خاک آفرید،

سوره کهف (18): آیه 37

در اینجا صحبت میان شخص کافر و شخص مؤمن مطرح است. یا در سوره مبارکه یوسف آیه شریفه 41 کلمه «صحابه» به مصاحبت حضرت یوسف و زندانیانِ غیر مسلم و غیر مؤمن اطلاق شده است.

(یا صاحِبَی السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکما فَیسْقِی رَبَّهُ خَمْرا)

یوسف گفت، ای دو رفیق زندانی من اما یکی از شما ساقی شراب شاه خواهد شد،

سوره یوسف (12): آیه 41

با این بیان روشن می شود که مجرد صحبت فردی با فرد دیگر، دلیل بر اشرفیت نیست. اگر بنای بر صحبت باشد، ابولهب و ابوجهل و دیگران هم که عموی ایشان و همراه آن بزرگوار بودند، مصاحب پیغمبر اکرم بودند! بنابراین مجرد کلمه «صحب»، «اصحاب» یا «صاحب» دلیل بر فضیلت نیست.

جالب است که طبق نقل بعضی از ادبای عرب، کلمه «صاحب» در همراهی حیوان با انسان هم استعمال شده است.

«إِنَّ الْحِمَارَ مَعَ الْحِمَارِ مَطِیةٌ فَإِذَا خَلَوْتُ بِهِ فَبِئْسَ الصَّاحِب»

الاغ همراه با الاغ در حقیقت وسیله‌ای هستند برای رفع حوائج انسان و زمانی که نگاه می‌کنم، می‌بینم بدترین صاحب هستند.

محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، اسم المؤلف: أبو القاسم الحسين بن محمد بن المفضل الأصفهاني، دار النشر: دار القلم - بيروت - 1420ه، تحقيق: عمر الطباع، ج 2، ص 669

این موارد به طور مشخص بیانگر این نکته است که کلمه صحبت در قرآن کریم و ادبیات عرب به مجرد همراهی اطلاق می‌شود. اینکه فلانی اصحاب فلانی و همراه فلانی است؛ این همراهی هیچ دلیلی بر افضلیت نخواهد بود، الا اینکه قرائن دیگری بیاید.

به عنوان مثال کسی که مصاحب با کسی است، کمال همنشین در او اثر بکند و او هم به رنگ او دربیاید؛ این یک مطلبی است. حال در افضلیت به رنگ او دربیاید یا اینکه در شیطنت و بدی به رنگ او دربیاید بحث جدایی است.

اینکه امثال آقای «بخاری» می آید و در تعریف صحابه می‌گوید: اگر کسی به اندازه چشم به هم زدنی هم پیغمبر اکرم را ببیند، ما او را از اصحاب پیغمبر اکرم خطاب می‌کنیم؛ و یا بعضی افراد از جمله «سخاوی» این عقیده را مطرح می کنند که وجود پیغمبر اکرم وجودی بوده است که به مجرد اینکه کسی او را می‌دید، وجود پیغمبر آن اصحاب را به کیمیای عدالت تبدیل می‌کرد؛ سخن عجیب و قابل تأملی است!

حال آقایان باید توضیح بدهند که این کیمیای عدالت ساز چطور شد که افرادی مانند ابوجهل و ابولهب را به کیمیای عدالت تبدیل نکرد! و یا این همه منافقینی که با پیغمبر اکرم همراه بودند، چطور اینها به کیمیای عدالت تبدیل نشدند؛ آقایان باید پاسخ بدهند! قرآن به صراحت می فرماید:

(وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون)

و بعضی از بادیه‌نشینان که اطراف شمایند منافق‌اند،

سوره توبه (9): آیه 101

خیلی واضح و روشن است که این افراد نتوانستند به کیمیای عدالت تبدیل شوند. به همین جهت بعضی افراد در تعریف صحابه گفته اند که نه، مصاحبت تنها کافی نیست، بلکه مصاحبت به شرط ایمان فضیلت است! سپس مشاهده کردند که یک عده از صحابه مصاحبت کردند و ایمان هم آوردند، اما در زمان پیغمبر اکرم مرتد شدند!!

ما حدود 25 مورد از صحابه را به دست آوردیم که در عصر پیغمبر اکرم یا بعد از آن مرتد شدند. یکی از این افراد «عبدالله بن أبی سرح» است که کاتب وحی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) بود!

این شخص مرتد شد و پیغمبر اکرم هم او را مهدور الدم اعلام کردند. آن بزرگوار در فتح مکه فرمودند: چند نفر هستند که اگر از پرده کعبه هم آویزان شوند، باید آنان را بکشید. یکی از این افراد همان «عبدالله بن أبی سرح» است که برادر رضاعی عثمان هم است!

آقایان در تعریف صحابه به همین هم اکتفا نکردند و تعریف صحابه را گسترش دادند و ادعا کردند که اگر مصاحب پیغمبر، در زمان پیغمبر یا بعد از ایشان مرتد شود، اما در زمان حیات و یا قبل از مرگ خود، از ارتداد برگردد، باز در زمره صحابه پیغمبر محسوب خواهد شد!

این افراد در تعریف صحابه بساطی درست کردند که بزرگان معاصر اهل سنت زمانی که می‌خواهند اقوال علمای خودشان را پیرامون صحابه بیان کنند، با مشکل مواجه می‌شوند.

این افراد در نهایت به «ابن حجر عسقلانی» متوفای 852 هجری متوسل می‌شوند و می‌گویند که جامع‌ترین تعریفی که از صحابه وجود دارد، تعریف «ابن حجر» هست که در قرن نهم آمده است و این تعریف را بیان کرده است.

یعنی شما حساب کنید که از قرن اول تا قرن نهم یک نفر نتوانسته است این معما را کشف کند که معنای صحابه چیست!! ما که می‌گوییم: "فلانی من اصحاب النبی" مراد ما از صحبت کیست؟! یا وقتی می‌گوییم:

«الصحابة کلهم عدول»

المجموع؛ النووی، ج 1، ص 62، فصل الحدیث المرسل

یا:

«الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً»

الإصابة فی تمییز الصحابة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولی - 1415 هـ، ، ج 1، ص 163

مراد از این صحابه، چه کسانی هستند؟! «کلهم» در اینجا به چه معناست؟! آیا به معنای «کل من رأی النبی» هست؟ یا «کل من رأی النبی و آمن به» هست؟ یا به معنی«کل من رأی النبی و آمن به و لم یکن له رده» می‌باشد؟ یا به معنای «کل من آمن و کان له رده و رجع عن ارتداده» می‌باشد؟! ما کدام را مراد قرار بدهیم؟!

شما اول تعریفی برای صحابه بیاورید و اصلاً تکلیف این سر بی صاحب را روشن کنید که صاحب این سر کیست؟! اصلاً سری وجود دارد یا اصلاً سری وجود ندارد؟!

معرفی لغت نگاران مشهور شیعه!

در رابطه با بحث صحابه در لغت نیز مطالبی تقدیم دوستان خواهیم کرد تا معنی صحابه در لغت نیز روشن شود. البته عزیزان دقت کنند که در قسمت لغت و لغت شناسی، عمدتاً لغت نگاران مشهور، از اهل سنت هستند. افرادی از قبیل «ابن فارس»، «ابن منظور»، «صاحب تاج العروس» از این دسته‌اند.

شاید بتوانیم بگوییم که 80 یا 90 درصد از لغت نویسان از اهل سنت هستند، البته این‌طور نیست که لغت نویس شیعه نداشته باشیم. اولین لغت نویس شیعه که قطعاً آقایان ادعا دارند که او شیعه هست «خلیل فراهیدی» است که متوفای 170 هجری است. یعنی معاصر امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام) بوده است.

در رابطه با لغت نگاران شیعی، بنده یک مطلبی را یادداشت کردم که تقاضا دارم عزیزان دقت کنند. ما در حال حاضر دو لغت نگار شیعی داریم؛ یکی «مجمع البحرین» است که در حقیقت لغات قرآنی را مطرح کرده است و عمدتاً مواد قرآنی، مورد بحث او قرار گرفته است و دیگری «فراهیدی» است. از دیگر لغت نویسان مشهور شیعه آثاری در عصر حاضر نداریم و اگر هم بوده، از بین رفته است.

اولین لغت نگار؛ «ابو عبدالرحمن خلیل بن احمد بصری فراهیدی» است که از او به «سید أهل الادب» تعبیر می‌کنند و بنیانگذار علم عروض هم بوده است.

این شخص کتابی دارد به نام «العین» که قدیمی‌ترین کتاب لغت است که تقریباً در ردیف کتاب «مقاییس اللغة» اثر «ابن فارس» است. در مورد ایشان می‌گویند:

«والخلیل بن أحمد الذی لا یشک أحد فی تشیعه»

أضواء علی عقائد الشیعة الإمامیة؛ الشیخ السبحانی، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1421، ناشر: مؤسسة الإمام الصادق قم، ص 253

سال وفات او را بعضی افراد 170، بعضی افراد 175 و عده‌ای دیگر 160 نقل کرده‌اند. مرحوم «مامقانی» در کتاب «تنقیح المقال» جلد اول صفحه 403 زندگی و مشخصات ایشان را به طور مفصل مطرح می‌کند.

«نجاشی» هم در کتاب «رجال» خود چاپ آل البیت جلد دوم صفحه 318 زمانی که نام ایشان را مطرح می‌کند، می‌گوید:

«کتاب الخلیلی فی الإمامة»

فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 394

یعنی جناب خلیلی کتابی افزون بر لغت در امامت هم داشته است. همچنین مرحوم «علامه حلی» در کتاب «رجال» خود نام ایشان را مطرح می‌کند و می‌گوید:

«أفضل الناس فی الأدب و قوله حجة فیه و اخترع علم العروض، و فضله أشهر من أن یذکر و کان إمامی المذهب»

رجال العلامة الحلی، نویسنده: علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، محقق / مصحح: بحرالعلوم، محمدصادق، ص 67، باب 10

همچنین «ابن داوود» هم می‌گوید:

« الخليل بن أحمد شيخ الناس في علوم الادب فضله وزهده أشهر من أن يخفى، كان أمامي المذهب»

كتاب الرجال؛ تقى الدين الحسن بن على بن داود الحلى؛ منشورات المطبعة الحيدرية النجف؛ 1392 ه؛ ص 84

دومین لغت نگار؛ «أبان بن تغلب» هست که از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) است. ایشان شخصی است که گواهی اجتهاد از دست امام صادق (علیه السلام) گرفته است و حضرت امام باقر(علیه السلام) درباره او فرمود:

«اِجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدینَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّی اُحِبُّ اَنْ یُری فِی شِیعَیتی مِثْلُکَ»

در مسجد مدینه بنشین، و برای مردم فتوا بده، زیرا من دوست دارم در میان شیعیانم فردی مثل تو دیده شود

الإحتجاج على أهل اللجاج( للطبرسي)؛ ج2، ص326

من ندیدم در میان بزرگان، کسی را که امام اینچنین به او دستور فتوا دادن داده باشد. آیا اهل سنت کسی همانند «أبان بن تغلب» را دارند یا ندارند؟! البته «أبان بن تغلب» جزو روات «صحیح بخاری» هم است و «ذهبی» هم مطالب زیادی در مورد اینکه او شیعه است و شیعه مفرط است و چرا ما از او روایت داریم و...، بیان کرده است.

در آخر هم «ذهبی» می‌گوید: اگر قرار باشد روایاتی که روات شیعه در کتب ما نقل کرده‌اند را حذف کنیم، یک سنت عظیم پیغمبر اکرم را از دست خواهیم داد!

این نکته ظریفی است که در بسیاری از موارد به درد ما می‌خورد. در حال حاضر، وهابیت یا اهل سنت، وقتی به روایاتی که در مورد فضایل اهلبیت عصمت و طهارت یا در مطاعن خلفا و یا مطاعن معاویه است می رسند؛ بلافاصله برچسب شیعه بودن به راوی می‌زنند و می گویند: «هذا شیعیٌ»!!

زمانی که «هذا شیعیٌ» را بیان کردند، به این معناست که روایت از درجه اعتبار ساقط شده است؛ گویا شیعه بودن گناهی است که بالاتر از او دیگر گناهی متصور نیست!!

«ذهبی» در کتاب «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» که یکی از کتب مهم اهل سنت است، درباره «ابان بن تغلب» می‌نویسد:

«ابان بن تغلب [م عو] الکوفی شیعی جلد»

ابان بن تغلب شخصی از اهل کوفه و شیعه بی‌پروایی بوده است،

«لکنه صدوق فلنا صدقه وعلیه بدعته»

ما از صداقت او استفاده می‌کنیم و بدعتش هم گریبانگیر خودش است.

بدعت «أبان بن تغلب» این است که شاگرد امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) بوده است و روایات ائمه طاهرین را نقل کرده است!!

ذهبی در ادامه می‌گوید:

«وقد وثقه أحمد بن حنبل ویحیی بن معین وابو حاتم واورده ابن عدی وقال کان غالیا فی التشیع»

در ادامه مطلب جالبی آورده است و می‌گوید:

«فلقائل ان یقول کیف ساغ توثیق مبتدع»

جا دارد که کسی سؤال کند چگونه توثیق فرد بدعت گذار جایز است؟

اگر واقعاً ابان بن تغلب مبتدع و بدعت‌گذار است و اهل بدعت است، شما چرا یک بدعت گذار را توثیق کردید؟!

«وحد الثقة العدالة والاتقان»

ما کسی را توثیق می‌کنیم که عادل باشد و در مسائل اعتقادی متقن و قابل اعتماد باشد،

«فکیف یکون عدلا من هو صاحب بدعة»

کسی که اصحاب بدعت است، چگونه می‌تواند عادل باشد؟

اصلاً عدالت و بدعت با هم سازگار نیست! البته خود این آقایان دارند که ما از همین بدعت ها در میان صحابه و تابعین هم داریم، اما بدعتشان کوچک است! بنابراین این‌طور نیست که بدعت اصلاً نداشته باشیم!!

ذهبی در جواب این قسمت از مطلب خودش می‌گوید:

«ان البدعة علی ضربین فبدعة صغری کغلو التشیع أو کالتشیع بلا غلو ولا تحرف»

بدعت دو گونه است. بدعت صغری مثل غلو شیعه‌گری و یا تشیع بدون غلو و بدون تحرف

«فهذا کثیر فی التابعین وتابعیهم مع الدین والورع والصدق»

غلو در تشیع در میان تابعین و توابع آنان زیاد بوده است.

در آنجا می‌گوید: "عدالت با بدعت سازگار نیست!" اما اینجا می‌گوید: "در بسیاری از تابعین تشیع بوده است!". البته قبلاً عرض کردیم که این افراد مرسلات تابعین را حجت می‌دانند، و سنت تابعین را در ردیف سنت النبی می‌دانند!

دیدگاه اندیشمندان اهل سنت، پیرامون روات شیعی مذهب!

ذهبی در ادامه گفتارش می‌گوید:

«فلو رد حدیث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبویة»

اگر ما احادیث شیعیان را رد کنیم، بخش عظیمی از آثار سنت پیغمبر از بین خواهد رفت.

«وهذه مفسدة بینة»

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 1، ص 118، ح 1252

همچنین آقای «خطیب بغدادی» متوفای 463 هجری؛ کتابی دارد به نام «الکفایة فی معرفة علم الروایة». این کتاب یکی از قدیمی‌ترین کتب درایه اهل سنت است. ایشان در این کتاب از «علی بن مدینی» که از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت است، نقل می‌کند:

«ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأی یعنی التشیع»

دوستان توجه داشته باشند که یکی از مواردی که امروزه وهابیت در رسانه‌ها مطرح می‌کنند و روایت را رد می‌کنند، همین است که جلوی راوی روایت بنویسند «کوفیٌ»! و نتیجه بگیرند که شخصی که «کوفیٌ» باشد حتماً «شیعیٌ»! و شخص «شیعیٌ» یعنی شخص بدعت‌گذار و ما نمی‌توانیم به روایت بدعت‌گذار عمل کنیم!!

خطیب از قول مدینی در اینجا می‌ نویسد:

«ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأی یعنی التشیع خربت الکتب»

اگر ما راویان کوفه را به خاطر تشیع رد کنیم، کتاب‌های ما خراب و ویران می‌شود.

الکفایة فی علم الروایة، المؤلف: أحمد بن علی الخطیب البغدادی، الناشر: المکتبة العلمیة - المدینة المنورة، تحقیق: أبو عبدالله السورقی, إبراهیم حمدی المدنی، ج 1، ص 129

همچنین «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «تهذیب التهذیب» جلد پنجم صفحه 95 کلام جالبی از «ابن ابی شیبه» نقل می‌کند و می‌گوید:

«لولا رجلان من الشیعة ما صح لهم حدیث»

اگر چنانچه دو نفر شیعه را از راویان خود حذف کنیم، اصلاً حدیث صحیحی برای ما باقی نمی‌ماند.

«عباد بن یعقوب وإبراهیم بن محمد بن میمون»

یکی از آن‌ها عباد بن یعقوب و دیگری ابراهیم بن محمد بن میمون است.

تهذیب التهذیب، المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة الأولی، 1404 – 1984، ج 5، ص 95

«عباد بن یعقوب» کسی بود که همواره به عثمان فحش می‌داد و ناسزا می‌گفت؛ اما با این حال از راویان «صحیح بخاری» است!!

جالب‌ترین کلام مربوط به «ألبانی» است که از او به «بخاری دوران» تعبیر می‌کنند. او در کتاب «الأحادیث الصحیحة» جلد پنجم در رابطه با حدیث:

«فإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی وإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی»

مطلبی را نقل می‌کند و می‌گوید:

«فإن قال قائل: راوی هذا الشاهد شیعی، وکذلک فی سند المشهود له شیعی آخر»

راوی این روایت شیعه است و همچنین در سند مطبوع آن هم راوی شیعه دیگری است،

«فأقول: کلاً لأن العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق والحفظ»

هرگز! شیعه بودن که اشکالی ندارد، آنکه برای ما ملاک است صداقت راوی و ضابط بودن راوی است.

«وأما المذهب فهو بینه وبین ربه، فهو حسیبه»

مذهب او بین خود او و خداست و خود او هم پاسخگوست.

«ولذلک نجد صاحبی " الصحیحین " وغیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج والشیعة وغیرهم»

به همین خاطر ما می بینیم که مسلم و بخاری در کتب خود از بسیاری از مخالفین، مثل خوارج و شیعه و دیگران، روایت نقل کرده اند.

سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقه‌ها وفوائدها، المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین الألبانی (المتوفی: 1420 هـ)، الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض، الطبعة: الأولی، (لمکتبة المعارف)، 1415 ه. ج 5، ص 262

ببینید که در اینجا شیعه را در کنار خوارج قرار داده است! می گوید همانگونه که ما روایات خوارج را وقتی ثقه باشند قبول می کنیم، روایات شیعه مورد وثوق را هم قبول می کنیم. البته عزیزان دقت کنند که مبنای شیعه هم همین است.

در کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» شاید بالای 25 نفر از خوارج و نواصب روایت نقل کرده‌اند. «حریز سجستانی» از نواصب مشهور است که بخاری از او نقل روایت کرده است. کسی که درباره او نقل کرده اند که:

« فكان لا يخرج من المسجد حتى يلعن عليا سبعين مرة وقال بن حبان كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة وبالعشي سبعين مرة »

تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى؛ ج2، ص 209

«ابن تیمیه» هم به صراحت می‌گوید: شیعه بودن موجب نمی‌شود تا ما روایات آنان را رد کنیم، اعتبار، میزان عدالت است.

«ابن حبان» هم می‌گوید: اگر ما مذهب راوی را ملاک قرار بدهیم، اصلاً سنت پیغمبر اکرم تماماً نابود خواهد شد. ملاک برای قبول روایت مذهب است!

به عنوان مثال «شافعی‌ها» که در کلام «اشعری الاعتقاد» هستند، باید تمام کسانی که «حنفی» مذهب و «ماتریدی» هستند را رد کنند! «مالکی‌ها» معتزلی هستند و باید تمام راویانی که در مسائل کلامی «اشعری المذهب» و «ماتریدی المذهب» هستند رد کنند!

در هر صورت بحث در رابطه با «أبان بن تغلب» بود که من خواستم این را عرض کنم که مرحوم «نجاشی» می‌گوید:

«وکان قارئا من وجوه القراء، فقیها، لغویا»

فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 10، [7] أبان بن تغلب بن رباح

اما متأسفانه از کتاب لغت «أبان بن تغلب» چیزی در دست نداریم. «یاقوت حموی» هم در کتاب «معجم الأدباء» همین تعبیر را دارد. «ابن حمدون» و «ابن ندیم» همین تعبیر را دارد و او را شیخ اهل لغت خطاب می‌کنند.

همچنین «ابوبکر محمد بن حسن بن درید ازدی» و یا «صاحب بن عباد» که اینها نیز از لغت نگاران شیعه هستند.

شاید اگر دوستان بگردند، مطالبی بیش از این پیدا کنند. ما از مشاهیر شیعه که در لغت نویسی گوی سبقت را ربوده‌اند و کار لغوی کرده‌اند توانستیم این چند مورد را پیدا کنیم. دوستان می‌توانند مطالبی بیش از این هم پیدا کنند.

در مسائل لغوی عمدتاً کتب لغت مثل «العین» خلیل فراهیدی که هم مورد تأیید شیعه و هم مورد تأیید اهل سنت است و همچنین «مقاییس اللغة» که آنهم مورد تأیید شیعه و اهل سنت است؛ و یا «قاموس المحیط» فیروزآبادی و صاحب کتاب «تاج العروس»؛ همه اینها مورد تأیید شیعه و اهل سنت هستند؛ جز در مواردی که مربوط به امامت و وصایت باشد.

متأسفانه این افراد زمانی که بحث امامت، وصایت یا خلافت را مطرح می‌کنند، طوری معنا می‌کنند که با مبانی اعتقادی آنان در تضاد نباشد!

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته




Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها