نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
بدعت از دیدگاه فریقین : شبهه ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب»
کد مطلب: 7112 تاریخ انتشار: 17 دي 1393 - 11:13 تعداد بازدید: 6193
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین : شبهه ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب»

جلسه سی و هشتم 17/ 1393/10

بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و هشتم 17/ 1393/10
موضوع درس: شبهه ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله

و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله

و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

برنامه آخر هفته ما، بررسی کلیپ هایی بود که شبکه وهابی «وصال حق» تولید کرده و همین امسال بین زائرین ما در عربستان توزیع کرده بود.

دیروز ما جلسه ای داشتیم در جمع 1400 نفری دانجشویان «دانشگاه تهران»، که عازم سفر عمره بودند، و یک ساعتی که صحبت کردیم و این اقدام جدید شبکه وصال را که برایشان بیان کردم، خیلی متأثر شدند و حتی از مسؤلین «بعثه» هم که در جلسه حضور داشتند، از پخش این کلیپ ها بین زائرین ما، خبر نداشتند.

مسؤلین ما، ده پانزده هزار دانشجوی ما را می برند و دو دستی تقدیم این وهابی ها می کنند، و قشر دانشجو هم حساس است، و تأثیرپذیری این قشر از دیگران بیشتر است، و انگیزه برای دانستن مطالب مختلف هم در میان دانشجویان فراوان است. لذا انتشار این گونه مطالب، در بین دانشجویان، بیش از دیگر اقشار جامعه شیوع دارد.

متأسفانه در مقابل این اقدامات وهابی ها، مقابله مثلی صورت نمی گیرد و به تعبیر امام موسی صدر «رُد الحَجر مِن حیث جاء»: سنگ از هر کجا آمد باید به همانجا برگردد.

لذا ما با دوستانمان صحبت کردیم و قرار شد که کلیپ هایی مشابه این کلیپ ها تولید بشود و در اختیار کسانی که عازم سفر حج و عمره هستند، قرار بگیرد.

هر چند هزینه تولید این فیلمها، آن هم به صورت کیفیت دار و مطلوب، بسیار بالاست و تقریباً هر ثانیه اش حدود 30 هزار تومان هزینه دارد. و هزینه تولید تمامی این کلیپ های شبکه وصال را دولت عربستان سعودی با در اختیار قرار دادن بودجه های کلان، تأمین می کند.

شبهه ازدواج «ام کلثوم» با «خلیفه دوم»

یکی از مسائلی که در این کلیپ ها مطرح می شود، بحث ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب» است که به هدف عادی نشان دادن و حسنه نشان دادن رابطه بین امیرالمؤمنین و خلیفه دوم صورت گرفته است.

در این کلیپ، که با کیفیت بالائی هم ساخته شده است می گوید:

«خویشاوندی از دیدگاه مسلمانان، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. و همواره دامادها، نزد خانواده همسران خویش، از احترام خاصی برخوردارند. خواهر امام حسن مجتبی و امام حسین، دختر فاطمه زهرا، ام کلثوم را پدرش امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی الله عنه، به ازدواج فاروق اعظم، عمربن خطاب رضی الله عنه، درمی آورد.»

در ادامه این کلیپ، با استفاده از کلماتی، سعی در تحریک نمودن عواطف و احساسات مخاطب خود کرده و می گوید:

«آیا دوست داری فرزندت را، جگر گوشه ات را، پیوند قلبت را، دختر عزیزت را به چه کسی بدهی؟ آیا راضی می شوی او را به خانه مردی فاسق و جنایتکار، بلکه او را به خانه قاتل مادرش و یا برادرش بفرستی؟ کلمه داماد برای شما چه معنا دارد؟ شما حاضرید چه کسی را به دامادی خود انتخاب کنید؟»

بعد از این، نوبت به نشانه رفتن حب و عشق شیعیان نسبت به امیرالمؤمنین می شود و اینگونه مخاطب را تحریک می کند:

«آیا شایسته است که بگوئیم علی از ترس عمر این کار را کرد؟ پس شجاعتش کجاست؟ دوستی و محبتش با دختر عزیزش کجا بود؟ آیا علی مرتضی دست دخترش را به دست ظالمی می سپارد که همسرش را به قتل رسانده است؟ آیا شما راضی می شوید که پدران و پدربزرگان شما دشنام داده شوند و به آنها اهانت گردد و گفته شود دختر شما را به زور و بر خلاف میل خانواده و فامیل و خویشاوندانش، در حالی که شما یعنی پدرش حاضر و زنده است به ازدواج گرفته اند؟ آیا شما این را برای خود می پسندید که به شما گفته شود دختر شما یا ناموس شما به زور غصب شده است؟ پس وقتی برای شما شنیدن حتی این مسئله دشوار است و نمی توانید آن را تحمل کنید و حتما ان را منافی عزت و غیرت خود می دانید، پس نسبت به بهترین و پاک ترین انسانهای روی زمین بعد از پیامبران چگونه باید این گزافه گوئی ها را شنید و تحمل کرد؟»

سؤال: آیا طرح و جواب از این مسائل، منافات با وحدت ندارد؟

جواب: بحث وحدت این نیست که ما از اصول خودمان عقب نشینی کنیم. و یا در دفاع کردن کوتاه بیائیم. شما ببینید مرحوم «شهید مطهری» در کتاب «امامت و رهبری» می گوید: ما شیعه هستیم، افتخار پیروی اهلبیت را داریم، حاضر نیستیم به خاطر وحدت از یک مستحب کوچک و از یک مکروه کوچک، صرفه نظر کنیم.

اشتباه اینجاست که ما مسئله وحدت را نتوانستیم خوب معنا کنیم. آیاتی که مسلمین را دعوت به وحدت می کند مثل:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»

و همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید.

سوره آل ‏عمران آیه 103

و یا «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم‏»

مؤمنان برادر یکدیگرند پس بین دو برادر صلح و آشتی برقرار سازید.

سوره حجرات آیه10

معنایش این نیست که «سنی» یا «شیعه»، به خاطر مسئله وحدت، از عقاید خودشان صرفه نظر کنند و یا تنزل کنند؛ بلکه مفهوم واقعی وحدت این است که «شیعه» و «سنی» با تمام اختلافاتی که دارند، با تمام گرایش های مخالف هم که دارند، در برابر دشمن، یک دست و متحد باشند.

و آنچه که مانع یک دست شدن می شود، اختلاف نظر نیست، بلکه اهانت، فحاشی، و مقدسات یکدیگر را به استهزاء گرفتن است. و گر نه به قول «شهید مطهری» مباحث علمی سر و کارش با عقل و منطق و خرد است.

استناد به عبارات طرف مقابل، بهترین روش در مناظرات علمی

البته در مباحث علمی هم، باید مواظب استخدام کلمات باشیم. ممکن است یک کلمه، علمی هم باشد، ولی برای طرف مقابل توهین محسوب شود.

بهترین راه در این گونه موارد استناد به کلمات و عبارات درج شده در کتابهای طرف مقابل است.

وقتی ما آمدیم عبارات کتابهای خودشان را مطرح کردیم، طرف مقابل، دیگر حرفی نمی تواند بزند.

مثلاً اگر می خواهیم مسئله غصب خلافت توسط ابوبکر را مطرح بکنیم، می گوئیم در کتاب «صحیح بخاری»، امیرالمؤمنین به ابوبکر این چنین می گوید:

«وَ لَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ»

همانا تو در حق ما استبداد کردی

صحیح بخاری ج5 ص 82 ح 4240

کلمه «استبداد» مفهوم تندتری از واژه «غصب» دارد ولی ما کار نداریم. این چیزی که در صحیح بخاری آمده و به ما ارتباطی ندارد.

واژه به واژه این روایت «صحیح بخاری» را حفظ کنید

این روایت، بسیار روایت مهمی است و نکات بسیار مهمی دارد. من به دوستان توصیه می کنم، واژه به واژه این روایت بخاری را حفظ کنند.

در این روایت هم مسئله عدم توان تحمل محضر عمر، از ناحیه امیرالمؤمنین مطرح است.

هم بیعت امیرالمؤمنین بعد از شش ماه را دارد؛

هم استبداد ابوبکر هست؛

قضیه شهادت حضرت زهرا را مطرح کرده است؛

عدم اجازه به ابوبکر برای اقامه نماز بر پیکر حضرت زهرا را دارد؛

شهادت حضرت زهرا در حال غضب بر ابوبکر و عمر را هم دارد.

یعنی به قدری در این یک روایت «صحیح بخاری»، مطالب تند خوابیده است که اصلاً لازم نیست ما کتاب «مطائن بحار» را مطالعه کنیم.

بخشی از روایت طولانی «صحیح بخاری» این چنین است

«أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ... فَأَبَى أَبُوبَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَابَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا،... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، ... وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ...»

همانا فاطمه دختر رسول اکرم به سوی ابوبکر پیغام فرستاد و میراث پدرش رسول الله را درخواست کرد... ابوبکر از دادن میراث پیغمبر به فاطمه امتناع کرد و چیزی را نداد. فاطمه از این کار ابوبکر، سخت ناراحت شد و با ابوبکر سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت. فاطمه تا شش ماه بعد از پیغمبر زنده بود. وقتی از دنیا رفت، شوهرش علی، او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر برای اقامه نماز بر پیکر فاطمه اجازه نداد و خودش نماز خواند...علی در این شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد. بعد از این شش ماه به سوی ابوبکر پیغام فرستاد که به پیش ما بیا و هیچ کسی را با خودت نیاور. به خاطر اینکه از حضور عمر کراهت داشت... علی به ابوبکر گفت: تو در حق ما استبداد کردی

صحیح بخاری ج5 ص 82 ح 4240

تعبیر تند «صحیح مسلم» نسبت به ابوبکر و عمر

یا تعبیر خیلی تندی در «صحیح مسلم» هست که می گوید:

«فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّه قَالَ أَبُوبَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ...ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُوبَكْرٍ وَ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»

عمر می گوید وقتی که پیغمبر از دنیا رفت، ابوبکر گفت من خلیفه پیغمبر هستم. نظر شما دو نفر اين بود كه وى دروغ گو، گنه كار، فريب كار و خائن است و هم چنين پس از فوت ابوبكر، من (عمر) گفتم كه خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما مرا نيز دروغ گو، گنه كار، فريب كار و خائن دانستيد.

صحيح مسلم، ج 5 ص 152، ح 4468، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ

مطرح کردن عبارات موجود در منابع اهل سنت، از هر فحشی و توهینی بالاتر است. زیرا هم طرف را خلع سلاح می کند. و هم بییننده را قانع می کند.

حضرت آیة الله العظمی صافی می فرمود، من در مدینه با تعدادی از این وهابی ها بحث می کردم، از من پرسیدند: نظر شما درباره «شیخین» چیست؟

من گفتم: نظر من همان نظر «علی بن ابیطالب» است. تا این را گفتم ساکت شدند و هیچ چیزی نگفتند.

گلایه تند امیرالمؤمنین از خلفای گذشته

شما «نهج البلاغه» را ببینید، تعبیر حضرت امیر این است:

«فَإِنَّ هَذَا اَلدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي اَلْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ اَلدُّنْيَا»

در گذشته دين ما بدست عدّه از اشرار پست و دون فطرت اسير بود، كه از روى هوا و هوس با آن رفتار مي كردند، و از آن دنيا را خواهان بودند.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17 ص 34

یا این تعبیر حضرت امیر را نگاه کنید که می فرماید:

«إِذَا قَبَضَ اَللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى اَلْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ اَلسُّبُلُ وَ اِتَّكَلُوا عَلَى اَلْوَلاَئِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ اَلرَّحِمِ وَ هَجَرُوا اَلسَّبَبَ اَلَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ... قَدْ مَارُوا فِي اَلْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي اَلسَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»

همين كه خداوند جان رسول خويش را قبض فرمود، راههاى گوناگون، گروهى را گمراه، و آنها خود را از راه اسلام عقب كشيدند، و به انديشه هاى نارساى خويش تكيه كرده، و با غير خويشاوندان رسول اللّه پيوند نمودند، و دورى گزيدند از سبب و وسيله كه خداوند آنان را به دوستى ايشان مأمور كرده بود،... در گرداب سستى و حيرانى غوطه خوردند، و به روش فرعونيان در نادانى و بيهوشى درمانده شدند.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ص 79

حضرت امیر (سلام الله علیه) دیگر جائی برای صحبت اضافی نگذاشته است. همه چیز را گفته است.

«ابن ابی الحدید» یک داستانی را نقل می کند از استادش «نقیب». می گوید:

در یک جلسه با استادم نشسته بودیم، من گفتم مردم در روز مبعث در «نجف» جمع می شوند و به خلفاء بدگوئی می کنند. استادم از این حرف ناراحت شد. گفتم: چرا ناراحت می شوی؟ این راه را صاحب قبر باز کرده است. گفت: چطور؟ گفتم: خود علی این راه را باز کرده است. بعد هم تعدادی از کلمات علی را برایش خواندم.

البته از آنجائی که هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد؛ باید این روایات را در جای خودش مطرح کنیم. جایی که ببینیم این وهابی ها فضولی می کنند، بی حیایی می کنند؛ این روایاتی را که خودشان در کتاب های خودشان آورده اند را بر سرشان خراب می کنیم.

و گرنه ما روشمان در مناظره، روش قرآن است که فرمود:

«ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏»

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.

سوره نحل آیه 125

طرف ما هر چه قدر هم که بد و پست باشد، از «فرعون» که پست تر نیست. در آفرینش عالم خلقت، پست تر از «فرعون» خدا نیافریده است. زیرا برای اولین و آخرین بار، تنها «فرعون» بود که اعلام کرد:

«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏»

من پروردگار برتر شما هستم.

سوره نازعات آیه 24

شما تمام گناهان را یکجا بگذارید، تعبیر «فرعون» را هم یکجا بگذارید؛ تعبیر «فرعون» خیلی سنگین تر است. با این حال ببینید خداوند در مورد «فرعون» می گوید:

«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏»

و به نرمی با او سخن بگویید شاید متذکر شود یا بترسد.

سوره طه آیه 44

لذا اگر ما می خواهیم در مخالف خودمان تأثیرگذار باشیم، عبارت «وَ لَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ» فایده ندارد. «كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ» فایده ندارد. «كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» هم فایده نخواهد داشت.

بلکه باید بیائیم و از ادله عقلی و ادله نقلی استفاده کنیم، زمینه سازی کنیم تا روحیه تأثیرپذیری طرف مخالف ما رشد پیدا کند.

بله اگر آمد عقاید شیعه را کوبید، و تهمت زد و گفت که شما چنین می کنید و چنان می کنید، شما فحش می دهید و ناشزا می گوئید، در این جا ما هم مقابله به مثل می کنیم و فحش های «ابوبکر» به پسرش را مطرح می کنیم؛ فحش «عایشه» به دیگر امهات مؤمنین را بیان می کنیم و ...

شما خاندان «ابوبکر» و «عمر» را ببینید که فحش و فحش کشانشان تا کجاها کشیده شده است.

با این وضعیت، شما می گوئید که پیغمبر گفته: «اقتدوا بعدی ابابکر و عمر...» یا این که گفته: «علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین من بعدی...» ما کدامش را بپذیریم. کلام پیامبر را یا فحش و ناسزاها را؟

بررسی شبهه ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب»

ما از این شبهه، از شش محور، جواب داده ایم.

محور اول: حضرت زهرا دختری به نام ام کلثوم نداشته است!

برخي از انديشمندان و محققان شيعي معتقد هستند كه اصلاً امير مؤمنان (عليه السلام) دختري به نام ام كلثوم از حضرت زهرا (سلام الله عليها) نداشته است و در حقيقت ام كلثوم ، همان حضرت زينب (سلام الله عليها) است.

«رضی الدین حلی»، برادر علامه حلی؛ از عالمان بزرگ شیعه در قرن هشتم، درباره فرزندان امیرالمؤمنین می نویسد:

«کان له (علیه السلام) سبعة و عشرون ذکراً و انثی: الحسن و الحسین و زینب الکبری المکناة بأم کلثوم من فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه وآله)»

تعداد فرزندان علی علیه السلام از دختر و پسر بیست و هفت نفر است. حسن و حسین و زینب کبری که کنیه وی ام کلثوم است. همگی از فرزندان دختر رسول الله بودند.

العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة ص 242

«آیة الله شهاب الدین مرعشی» در شرح احقاق الحق به نقل از فضل بن روزبهان، از عالمان قرن دهم هجری می نویسد:

«ومنهم العلامة فضل الله روزبهان الخنجي الأصفهاني المتوفى سنة 927 في " وسيلة الخادم إلى المخدوم " در شرح صلوات چهارده معصوم عليهم السلام صفحه 152 (ص 103 ط كتابخانه عمومى آية الله العظمى نجفى بقم ) قال: ... وحضرت امير المؤمنين على را هفده فرزند بوده وبه روايتى بيست فرزند ، امام حسن ، ديگر امام حسين ، ديگر محسن – در طفلى وفات كرده - ديگر ام كلثوم و اين هر چهار از فاطمه بوده اند.»

شرح احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج30 ص 172

«باقر شريف قرشي»، از محققین معاصر شيعه در اين باره مي گويد:

«ليس بصديقة الطاهرة بنت غير السيدة زينب. و انّها تكنّا بأُمّ كلثوم. كما ذكرنا اليه بعض المحققين. و علي ايّ حال فإنّي اذهب بغير تردد اذا ان الصديقة الطاهرة الزهراء ليس عندها بنت تسمّي بأُم كلثوم.»

صديقه طاهره، دختري غير از حضرت زينب نداشته است و همو كنيه اش ام كلثوم بوده است؛ چنانچه برخي از محققين نيز بر اين عقيده هستند. به هر حال من بدون ترديد عقيده دارم كه صديقه طاهره دختري به نام ام كلثوم نداشته است.

حياة سيدة النساء فاطمة الزهرا سلام الله عليها، ص 219

کلام علمای اهل سنت در تأیید این نظر

برخی از دانشمندان اهل سنت نیز، فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را فقط چهار نفر و یا سه نفر ذکر کرده و هیچ نامی از «ام کلثوم» نبرده اند.

«صالحی شامی» در «سبل الهدی و الرشاد» می نویسد:

«الثاني: في ولده - رضي الله تعالى عنهم - له من الولد الحسن و الحسين و محسن و زينب الكبرى من فاطمة - رضي الله تعالى عنهم - وله أولاد من غيرها كثيرون»

فرزندان علی از فاطمه عبارتند از حسن و حسین و محسن و زینب کبری و از دیگر زنانش فرزندان زیادی داشت.

سبل الهدی و الرشاد ج11 ص 288

آقای «صالحی شامی»، اسمی از «ام کلثوم» نمی آورد.

شیخ محمد خضری از دانشمندان معاصر مصر است. او نیز فرزندان حضرت زهرا را فقط سه نفر می داند:

«زواج علي بفاطمة عليهما السلام و في هذه السنة تزوج علي بن أبي طالب و عمره احدى و عشرون سنة بفاطمة بنت رسول الله و سنها خمس عشرة سنة، و كان منها عقب رسول الله بنوه الحسن والحسين وزينب»

در سال دوم پس از هجرت، علی که بیست و یک سال داشت، با فاطمه که پانزده سال داشت ازدواج کرد و فرزندان رسول خدا یعنی حسن و حسین و زینب، نتیجه این ازدواج بودند.

نور الیقین فی سیرة سیدالمرسلین ج1 ص 111

محور دوم: ام كلثوم دختر ابوبكر، يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام ؟

بر خلاف ادعاي اهل سنت که اين دختر را فرزند اميرمومنان از فاطمه زهرا معرفي کرده است، در هيچ روايتي به اين مطلب اشاره نشده است که اين دختر فرزند امير مومنان از فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) بوده است.

و تنها به اين نکته اشاره دارد که دختري به نام «ام کلثوم» که در خانه اميرمومنان زندگي مي کرده، به ازدواج عمر (آنهم به زور) در آمده است.

بنابراين مي گوييم: ممکن است که اين دختر فرزند امير مومنان عليه السلام باشد؛ اما از ديگر همسران آن حضرت.

در نتيجه، اين توجيه احساسي که وي فرزند فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بوده است نيز کارگر نخواهد شد.

یا این که به احتمال زیاد، و طبق اعتراف بزرگان اهل سنت، این دختر ربیبه آن حضرت، و دختر ابوبکر باشد.

اعتراف مهمترین شارح صحیح مسلم: عمر داماد ابوبکر بوده است.

برخى از عالمان اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه امّ‌كلثومى كه با عمر ازدواج كرده، دختر «ابوبكر» بوده نه دختر اميرمؤمنان (عليه السلام).

«محى الدين نووى»، مهمترين شارح «صحيح مسلم» در کتاب «تهذيب الاسماء» مى‌گويد: عمر با امّ‌كلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است!

« و هاتان الأختان هما أسماء بنت أبى بكر، و أم كلثوم، و هى التى كانت حملاً، و قد تقدم هناك إيضاح القصة، و أم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب، رضى الله عنه.»

اين دو خواهر، اسماء دختر ابوبكر و امّ‌كلثوم دختر ابوبكر هستند؛ و او است كه در شكم مادرش بود؛ و در آنجا توضيح ماجرا گذشت، و همين امّ‌كلثوم است كه عمر با او ازدواج كرده است.

تهذيب الأسماء و اللغات، ج 2، ص630

این دو محور، جواب نقضی هستند. که باید علمای اهل سنت جواب بدهند. من بارها گفته ام که یکی از بهترین راه جواب دادن از شبهات، این است که ما از شبهه، شبهه تولید کنیم و طرف مقابل را به چالش بکشیم تا بیاید و جواب بدهد.

محور سوم: ازدواج با تهديد و زورگويي صورت گرفته است.

در كتاب‌هاى شيعه نيز رواياتى در اين باب وجود دارد؛ اما با بررسى تك تك آن‌ها متوجه خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط دوستانه ميان امير مؤمنان عليه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمى‌كند؛ بلكه نشان‌دهنده روابط زورمدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل به زور مى باشد.

مرحوم «كلينى» در كتاب «كافى» اين روايات را نقل مى‌كند:

1- « هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ لَمَّا خَطَبَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إنها صَبِيَّةٌ.

قَالَ فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِي أَبِي بَأْسٌ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ خَطَبْتُ إِلَى ابْنِ أَخِيكَ فَرَدَّنِي أَمَا وَاللَّهِ لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَلَا أَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَلَأُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَلَأَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ.

فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَسَأَلَهُ أَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ إِلَيْهِ فَجَعَلَهُ إِلَيْهِ.»

هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود:

زمانى كه عمر بن الخطاب از امّ‌كلثوم خواستگارى كرد، اميرمؤمنان به او فرمود:

امّ‌كلثوم خردسال است. امام صادق مى‌فرمايد: عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت: من چگونه ام، آيا مشكلى دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟

عمر گفت: از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگارى كردم، دست رد بر سينه‌ام زد، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد، هيچ كرامتى را براى شما نمى‌گذارم؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم، دو شاهد بر مى‌انگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد.

عباس به به نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.

أصول كافي، ج 5 ص 346

2- « عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي تَزْوِيجِ أُمِّ كُلْثُومٍ فَقَالَ إِنَّ ذَلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه.»

از امام صادق عليه السلام در باره ازدواج امّ‌كلثوم پرسيدند، حضرت فرمود: او ناموسى است كه از ما غصب كرده‌اند.

أصول كافي، ج 5 ص 346

این دو روایت کافی، هر دو صحیحه هستند. دو تا روایت هم در کتاب الطلاق کافی، دارد به این صورت که:

3- « مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَمُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَعْتَدُّ فِي بَيْتِهَا أَوْ حَيْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلْ حَيْثُ شَاءَتْ إِنَّ عَلِيّاً (عليه السلام) لَمَّا تُوُفِّيَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ كُلْثُومٍ فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَيْتِه.»

عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار مى گويند:‌ از امام صادق (عليه السلام) در باره زنى كه شوهرش مرد پرسيدم كه در كجا عده نگه‌دارد؟ حضرت فرمود: هر جا كه بخواهد مى‌تواند عده‌اش را نگه دارد. سپس فرمود: هنگامى كه عمر مُرد، علي (عليه السلام) به نزد امّ‌كلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خويش برد.

أصول كافي، ج 6 ص 115

4- « سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) عَنِ امْرَأَةٍ تُوُفِّيَ زَوْجُهَا أَيْنَ تَعْتَدُّ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا تَعْتَدُّ أَوْ حَيْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلَى حَيْثُ شَاءَتْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (عليه السلام) لَمَّا مَاتَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ كُلْثُومٍ فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَيْتِهِ.»

سليمان بن خالد مى‌گويد: از امام صادق (عليه السلام) در باره زنى كه شوهرش مرده پرسيدم كه آيا در خانه شوهرش عده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواست؟ امام فرمود: هر جا كه دلش مى‌خواهد، سپس فرمود: هنگامى كه عمر از دنيا رفت، امام علي عليه السلام دست امّ‌كلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد.

أصول كافي، ج 6 ص 115

این چهار روایت، صحیحه هستند و انکار این چهار روایت کار مشکلی است. چون هم سندش صحیح است. و هم دلالتش کامل است.

در حال ضرورت، ازدواج با كافر نيز جايز است!

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در اين باره عبارتی دارد که بسیار سنگین است و نمی توانیم نادیده بگیریم. ایشان می گوید:

«و أمير المؤمنين عليه السلام كان مضطرا إلى مناكحة الرجل لأنه يهدده ويواعده، فلم يأمنه أمير المؤمنين عليه السلام على نفسه وشيعته، فأجابه إلى ذلك ضرورة كما قلنا إن الضرورة تشرع إظهار كلمة الكفر، قال تعالى: (إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ ).»

اميرمؤمنان در اين زمان مضطر به قبول ازدواج امّ‌كلثوم با عمر شدند؛ زيرا او حضرت را تهديد كرده و به همين سبب اميرمؤمنان بر جان خويش و شيعيان بيمناك بودند؛ و به همين سبب از روى ضرورت، خواسته او را پذيرفتند؛ همانطور كه ضرورت سبب جواز گفتن سخنان شرك آلود مى شود. خداوند در قرآن فرموده است «مگر افرادى كه (به خاطر ستم ديگران) مجبور به انجام كارى شده و قلب آن‌ها با ايمان، محكم شده باشد »

المسائل السروية، ص 92 ـ 93

البته این کلام شیخ مفید در باره بیمناک بودن امیرالمؤمنین بر جان خویش و جان شیعیان، با توجه به شخصیت «عمربن خطاب»، بی دلیل نیست. زیرا «طبرانی» و «هیثمی» از علمای اهل سنت دارند که:

«وَلَكِنَّ دِرَّةَ عُمَرَ أَحوَجَتْهُ إِلَى مَا تَرَى»

تازیانه عمربن خطاب، او را به آنچه بخواهد می رساند.

المعجم الکبیر طبرانی ج3 ص 44؛ مجمع الزوائد هیثمی ج4 ص 271

شاید بعضی ها بگویند: این ازدواج با زور و تهدید در شأن خلیفه مسلمین نبوده است! و «عمربن خطاب» همچین کاری نمی کند!

ولی ما در این رابطه مصادیق دیگری داریم که «عمربن خطاب» افرادی را به زور و تهدید به ازدواج خودش درآورده است:

ازدواج اجباري «عمربن خطاب» با «عاتكه»

ازدواج با امّ‌كلثوم، نخستين ازدواج اجبارى خليفه نيست؛ بلكه پيش از آن نيز اتفاق افتاده است كه ازدواج با «عاتكه» دختر «زيد»، از نمونه‌هاى آن است.

«محمد بن سعد» در «طبقات الكبرى» مى‌نويسد:

«أَنَّ عَاتِكَةَ بِنْتَ زَيْدٍ كَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبي بَكْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَيْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ،وَجَعَلَ الرجَالُ يَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِيهَا: اذْكُرْنِي لَهَا،فَذَكَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عَلى عُمَرَ أَيْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِيهَا: فَزَوَّجَهُ إِيَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَعَارَكَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَكَحَهَا،فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَكَهَا لاَ يَأْتِيهَا، فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ مَوْلاَةً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِني سَأَتَهِيَّأُ لَكَ.»

علي بن زيد مى‌گويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبدالله بن ابوبكر بود،‌ و عبدالله با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبدالله بدون شوهر مانده بود.

و هر كس از وى خواستگارى مى‌‌كرد، نمى‌پذيرفت، «عمر» به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، آن زن، «عمر» را نيز قبول نكرد. «عمر» به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. مراسم ازدواج انجام شد، «عمر» بر او وارد و با وى درگير شد تا سرانجام با زور، با وى همبستر شد.

هنگامى كه كارش تمام شد، «عمر» با اظهار نفرت چندين مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به «عمر» گفت: بيا من در اختيار تو هستم.

طبقات كبرى ابن سعد، ج 8، ص 265

شما می گوئید ازدواج با ام کلثوم دلیل بر رفاقت «عمر» با امیرالمؤمنین بوده است.

دیدید در کلیپی که پخش شد می گفت: « آیا راضی می شوی فرزندت را، جگر گوشه ات را را به خانه مردی فاسق و جنایتکار، بلکه او را به خانه قاتل مادرش و یا برادرش بفرستی؟»

خب بفرمائید: پیغمبر اکرم دو دخترش را به دو کافر تزویج می کند:

«شیخ مفید» در كتاب «المسائل العبكرية» مى‌نويسد:

«ألا تري أن النبي (صلي الله عليه وآله) قد أنكح ابنتيه برجلين كافرين، و هما عُتبة بن أبي لهب و أبو العاص بن الرّبيع، و لم يقض ذلك بضلاله (صلي الله عليه وآله) و لا هداهما، و لا منعت المناكحة بينها من براءة منهما في الدين.»

آيا نمى بينيد كه پيامبر دو دختر خويش را به ازدواج دو كافر، يعنى عتبة بن أبى لهب و أبوالعاص بن ربيع در آورد؛ اما اين كار منجر به گمراهى پيامبر يا هدايت آن دو نگرديد. و حتى ازدواج دو دختر پيامبر با آنها، سبب جلوگيرى از بيزارى پيامبر از دين آن‌ها نگرديد.

مصنفات شيخ مفيد، ج6 (المسائل العبكرية = المسائل الحاجبية)، ص62

البته مرحوم «شیخ مفید» در اینجا نام دو نفر را می آورد، ولی در حقیقت سه نفر هستند. چون «زینب» دختر بزرگ نبی مکرم، زن «أبوالعاص بن ربيع» بوده است. که در جنگ «بدر» هم اسیر شد و زینب آمد آن گردنبند حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را داد که داستانش مفصل است.

«ام کلثوم» دختر دیگر پیغمبر است که زن «عتبه» هست و عروس «ابولهب».

و «رقیه» دختر بعدی نبی مکرم بود که زن «عتیبه» است. که او هم باز عروس «ابولهب» بوده است. یعنی دو تا از دختران پیغمبراکرم عروس «ابولهب» بودند. این در حالی است که قرآن می فرماید:

«تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب»

بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.

سوره مسد آیه 1

«أبوالعاص بن ربيع» دشمن حربی رسول اکرم است. در جنگ «بدر» شمشیر به دست، مقابل رسول اکرم قرار گرفته است. ولی داماد پیغمبر هم هست.

خب ما هم از این وهابی ها سؤال می کنیم که پیغمبر چطور دلش آمد دخترش را در اختیار کسی قرار بدهد که شمشیر دست گرفته برای جنگیدن با اسلام؟ برای جنگ با پیغمبر؟ «أبوالعاص بن ربيع» بالاتر است یا خلیفه دوم؟

«عمر» ساق پای «ام كلثوم» را برهنه كرده به آن نگاه كرد

اضافه بر این؛ شما مطالبی را درباره این قضیه ازدواج «ام کلثوم» با «عمربن خطاب» نقل می کنید که نه با عفت عمومی سازگاری دارد؛ نه با جایگاه خلیفه؛ و نه با غیرت امیرالمؤمنین سازگاری دارد.

«ابن حجر عسقلانى» كه يكى از استوانه‌هاى علمى اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آن‌ها است،‌ در كتاب «تلخيص الحبير» و «الاصابة» و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين جملات توهين ‌آميز را نقل كرده‌اند:

«عن مُحَمَّدِ بن عَلِيِّ بن الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ عُمَرَ خَطَبَ إلَى عَلِيٍّ ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُومٍ فذكر له صِغَرَهَا فقال أَبْعَثُ بها إلَيْك فَإِنْ رَضِيت فَهِيَ امْرَأَتُك فَأَرْسَلَ بها إلَيْهِ فَكَشَفَ عن سَاقِهَا فقالت لَوْلَا أَنَّك أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَصَكَكْت عَيْنَك وَ هَذَا يُشْكَلُ على من قال إنَّهُ لَا يَنْظُرُ غير الْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ.»

از محمد بن علي روايت شده است كه «عمر»، امّ‌كلثوم را از علي خواستگارى كرد،علی خردسال بودن او را يادآورى كرد و گفت: من امّ‌كلثوم را به نزد تو مى‌فرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. علی امّ‌كلثوم را نزد «عمر» فرستاد، عمر ساق پاى امّ‌كلثوم را برهنه كرد! امّ‌كلثوم گفت: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مى‌كردم!

تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير ابن حجرعسقلاني ، ج 3، ص 147؛

مصنف عبد الرزاق صنعاني، ج 6، ص 163، ح10352؛

استيعاب في معرفة الأصحاب، بن عبد البر ج 4، ص 1955؛

شرح الكبير، ابن قدامة المقدسي، ج 7، ص 343؛

الإصابة في تمييز الصحابة، ج 8، ص 293؛

جامع الاحاديث سيوطي،ج 14، ص 265؛

نيل الأوطار شوكاني، ج 6، ص 240

آقای انصاری! رئیس شبکه وهابی وصال؛ آیا تو حاضری و غیرتت قبول می کند که به دختر ده ساله ات، که یک مرد 57 ساله آمده خواستگاری او؛ بگوئی دخترم! برو لباسهای قشنگت را بپوش و عطر بزن و برو خانه این آقای داماد، ببین تو را می پسندد یا نه؟! آیا این مسئله با غیرت آدمی سازگاری دارد یا نه؟

شما که دنبال غیرت می گردید و غیرت امیرالمؤمنین را وسط می کشید، چرا حیا نمی کنید، و خجالت نمی کشید و این حرفها و کارهای مغایر با غیرت را به حضرت نسبت می دهید؟!

آیا شما غیرتت قبول میکند که به خواستگار دخترت بگوئی: من دخترم را به نزد تو مى‌فرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن! بعد هم دخترت برود پیش داماد، و او ساق پای دخترت را بالا بکشد و نگاه کند و لمس کند!؟

آیا شرم نمی کنید که این نسبت ها را به امیرالمؤمنین می دهید!؟

«عمر» ساق پای «ام كلثوم» را برهنه، لمس كرد!

و نيز «ذهبى» يكى ديگر از استوانه‌هاى علمى اهل سنت در «سير أعلام النبلاء» و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين توهين را به صورت ديگرى نقل كرده‌اند:

«قال عمر لعلي: زوجنيها أبا حسن، فإني أرصُدُ من كرامتها مالا يرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إليك، فإن رضيتها، فقد زَوَّجْتُكها، يعتل بصغرها، قال: فبعثها إليه ببُرْدٍ، وقال لها: قولي له: هذا البرد الذي قلت لك، فقالت له ذلك. فقال: قولي له: قد رضيت رضي الله عنك، و وضع يده على ساقها، فكشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنك أمير المؤمنين، لكسرت أنفك، ثم مضت إلى أبيها، فأخبرته و قالت: بعثتني إلى شيخ سوء.»

عمر به علي گفت: امّ‌كلثوم را به همسرى من در بياور، من مى‌خواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتى برسم كه احدى نرسيده است. علی گفت: من او را نزد تو مى‌فرستم، اگر رضايتش را جلب كردى، او را به عقدت درمى‌آورم ـ گر چه امّ‌كلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ علی امّ‌كلثوم را به همراه پارچه‌اى نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو، اين پارچه‌اى است كه به تو گفته بودم، امّ‌كلثوم نيز سخن علی را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو، من راضى شدم خدا از تو راضى باشد. سپس عمر دستش را بر ساق امّ‌كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد. امّ‌كلثوم گفت: چرا چنين مى‌كنى؟ اگر خليفه نبودى، دماغت را مى‌شكستم. سپس نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت: مرا به نزد پير مرد بدى فرستادى.

سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 501

تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج 19، ص 483

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ابن جوزي، ج 4، ص 237

أسد الغابة في معرفة الصحابة، جزري، ج 7، ص 425

تاريخ الإسلام ذهبي، ج 4، ص 138

عمدة القاري شرح صحيح البخاري، بدر الدين عيني، ، ج 14، ص 168

با این نقلی که شما دارید؛ و می گوئید ام کلثوم به پدرش گفت: «بعثتني إلى شيخ سوء»؛ چگونه ازدواج شکل گرفت.

البته زشتى اين عمل به حدى بوده كه حتى صداى طرفداران را نيز درآورده و به قول معروف آش آن قدر شور شده كه صداى آشپز هم در آمده است:

«سبط ابن الجوزى» در اين باره مى‌گويد:

«ذكر جدي في كتاب منتظم ان علياً بعثها لينظرها و ان عمر كشف ساقها و لمسها بيده، هذا قبيح والله. لو كانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمين لايجوز لمس الاجنبيه.»

جدّ من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي (عليه السلام) امّ‌كلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد؛ اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد. به خدا قسم چنين چيزى قبيح است، حتى اگر او كنيز بود، عمر حق نداشت اين كار را انجام دهد؛ چرا كه به اجماع مسلمين دست زدن به زن نامحرم جايز نيست.

تذكرة الخواص، سبط بن الجوزي، ص 288 ـ 289

این جواب هایی که در باره شبهه ازدواج «عمر» با «ام کلثوم» دادیم؛ جواب های ساندویچی، بلکه کپسولی بود. اگر بخواهیم کامل و مفصل جواب بدهیم، ده، دوازده جلسه باید در این باره حرف بزنیم.

دوستان می توانند جواب مفصل از این شبهه را در «سایت حضرت ولیعصر(عج)» مشاهده بفرمایند. ما در آنجا حدود چهل صفحه، از این شبهه جواب دادیم.

والسلم علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :