نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
امام عسكري (علیه السلام)
کد مطلب: 5848 تاریخ انتشار: 01 مهر 1402 - 11:00 تعداد بازدید: 40208
يادداشت » عمومي
امام عسكري (علیه السلام)


1.
حضرت امام حسن عسكري (ع )
2.
صورت و سيرت امام حسن عسكري (ع )
3
.دوران امامت
4.
شهادت امام حسن عسكري (ع )
5.
ماجراي جانشين بر حق امام عسكري
6.
زيارتنامه حضرت امام حسن عسكري (ع )


امام حسن عسكري (ع ) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان كه شايسته است پرورش دهد . اين زن پرهيزگار در سفري كه امام عسكري (ع ) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت كرد .
كنيه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سيرت امام حسن عسكري (ع )

امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت . ابروهاي سياه كماني ، چشماني درشت و پيشاني گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار سفيد بود . خالي بر گونه راست داشت . امام حسن عسكري (ع ) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشكوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود . راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر كوتاه خود - روشن كرد .

دوران امامت

به طور كلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسكري (ع ) به سه دوره تقسيم مي گردد :
دوره اول 13سال است كه زندگي آن حضرت در مدينه گذشت .
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت .
دوره سوم نزديك 6 سال امامت آن حضرت مي باشد .
دوره امامت حضرت عسكري (ع ) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود .
خلفايي كه به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند .
امام حسن عسكري (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانيد . زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمكار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد ، اما آن دو غلام كه خود از نزديك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند . وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند ، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با كسي سخن نمي گويد .
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري كه داشت وقتي با حضرت عسكري ملاقات مي كرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد . پيوسته مي گفت : در سامره كسي را مانند آن حضرت نديده ام ، وي زاهدترين و داناترين مردم روزگار است .
پسر عبيدالله خاقان مي گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم . مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم . مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند .
با آنكه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمي فرمود ، دستگاه خلافت عباسي براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت .
" از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكري (ع ) يكي نيز اين بود كه از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شيعه ، به دست كساني سپرده مي شد كه دشمن آل محمد (ص ) و جريانهاي شيعي بودند ، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود .
چنانكه نوشته اند كه احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والي اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را داشت " .
" نيز اصحاب امام حسن عسكري ، متفرق بودند و امكان تمركز براي آنان نبود ، كساني چون ابوعلي احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي در بغداد مي زيستند ، فشار و مراقبتي كه دستگاه خلافت عباسي ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود كه جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري واداشته بود . اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به
اصول عدالت كلي ، اين همه سختي را تحمل مي كرد ، و لحظه اي از حراست ( و نگهباني ) موضع غفلت نمي كرد " .
اينكه گفتيم : حضرت هادي (ع ) و حضرت امام حسن عسكري (ع ) هم از سوي دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و كساني كه براي حل مشكلات زندگي مادي و ديني خود به آنها مراجعه مي نمودند - كمتر معاشرت مي كردند به جهت آن بود كه دوران غيبت حضرت مهدي (ع ) نزديك بود ، و مردم مي بايست كم كم بدان خو گيرند ، و
جهت سياسي و حل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند ، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد . باري ، امام حسن عسكري (ع ) بيش از 29سال عمر نكرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي ، آثار مهمي از تفسير قرآن و نشر احكام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حركت انقلابي شيعياني كه از راههاي دور براي كسب فيض به محضر امام (ع ) مي رسيدند بر جاي گذاشت .
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احكام الهي و مناظرات كلامي جنبش علمي خاصي را تجديد كرد ، و فرهنگ شيعي - كه تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق كندي ، كه خود معاصر امام حسن عسكري بود و تحت تعليمات آن امام ، گرديد .
در قدرت علمي امام (ع ) - كه از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نكته ها گفته اند . از جمله : همين يعقوب بن اسحاق كندي فيلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مكتب وي بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابي را كه بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد .

شهادت امام حسن عسكري (ع )

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند .
در كيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد
روزي براي پدرم ( كه وزير معتمد عباسي بود ) خبر آوردند كه ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسكري - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد .
يكي از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود ، امر كرد ايشان را كه پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبي را مقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولي گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - كه عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين كارها را براي آن مي كردند كه آن زهري كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود .
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد كرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي كردند ... .
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود كه معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي كه به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسكري فرزندي پاك گهر ملقب
به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اكرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسكري (ع ) رفت و آمد بسيار مي كردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند .
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسي (ع ) تكرار مي شد . حتي قابله هايي را گماشته بودند كه در اين كار مهم پي جويي كنند . اما خداوند متعال - چنانكه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ كرد ، و همچنان نگاهداري خواهد كرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد .
باري ، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند كه معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد ، از كردار زشت خود پشيمان شد . بناچار اطباي مسيحي و يهودي كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ويژه در مأموريتهايي كه توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسكري (ع ) در ميان بود ، براي معالجه فرستاد .
البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود .
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكري (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست . مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند .

ماجراي جانشين بر حق امام عسكري

ابوالاديان مي گويد : من خدمت حضرت امام حسن عسكري (ع ) مي كردم . نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم . در مرض موت ، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .
ابوالاديان به امام عرض مي كند : اي سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناك روي دهد ، امامت با كيست ؟
فرمود : هر كه جواب نامه من را از تو طلب كند .
ابوالاديان مي گويد : دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما .
امام فرمود : هركه بر من نماز گزارد .
ابوالاديان مي گويد : باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم .
امام مي گويد : هر كه بگويد كه در هميان چه چيز است او امام شماست .
ابوالاديان مي گويد : مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چيز ديگري بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر كذاب برادر امام حسن عسكري را ديدم كه نشسته ، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند . من از اين بابت بسيار تعجب كردم پيش رفتم
و تعزيت و تهنيت گفتم . اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نكرد . چون بدن مظهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمي آمد و جعفر كذاب را دعوت كرد كه بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ايستاد ، طفلي گندمگون و پيچيده موي ، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را كشيد و گفت : اي عمو پس بايست كه من به نماز سزاوارترم .
رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ايستاد . سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن كرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را كه با تو است تسليم كن . من جواب نامه را به آن كودك دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اين كودك كه بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام .
در اين موقع ، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره كردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند : بگو كه نامه هايي كه داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است ؟
جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند ! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت :
اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني ( كيسه اي ) كه در آن هزار اشرفي است كه در آن ده اشرفي است با روكش طلا .
شيعياني كه از قم آمده بودند گفتند : هر كس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم كن .
جعفر كذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل كرد .
معتمد گفت :
برويد و در خانه امام حسن عسكري (ع ) جستجو كنيد و كودك را پيدا كنيد . رفتند و از كودك اثري نيافتند . ناچار " صيقل " كنيز حضرت امام عسكري (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينكه او حامله است . ولي هرچه بيشتر جستند كمتر يافتند . خداوند آن كودك مبارك قدم را حفظ كرد و تا زمان ما نيز در كنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد . درود خداي بزرگ بر
او باد .


زيارتنامه حضرت امام حسن عسكري (ع )

درود بر تو اي سرورم اي ابامحمد حسن بن علي آن راهنماي راه يافته و رحمت خدا وبركات او
درود بر تو اي ولي و نماينده خدا و فرزند اوليائش
درود بر تو اي حجت خدا و فرزند حجت هاي او
درود بر تو اي برگزيده خدا و فرزند برگزيدگانش سلام و
درود بر تو اي جانشين خدا و فرزند جانشينانش و پدر جانشين او
درود بر تو اي خاتم پيامبران
درود بر تو اي فرزند آقاي اوصياء درود بر تو اي فرزند اميرمؤمنان
درود بر تو اي فرزند بانوي بانوان جهانيان
درود بر تو اي فرزند پيشوايان
درود بر تو اي فرزند اوصياء راهنمايان
درود بر تو اي عصمت و نگهبان پرهيزكاران
درود بر تو اي امام رستگاران
درود بر تو اي اساس اهل ايمان
درود بر تو اي گشايش قلب اندوهناكان
درود بر تو اي وارث پيامبران برگزيده خدا
درود بر تو اي خزينه دار علم وصي رسول خدا
درود بر تو اي دعوت كننده به احكام و قوانين خدا
درود بر تو اي گوياي به كتاب خدا
درود بر تو اي حجت حجتهاي الهي
درود بر تو اي راهنماي امت ها
درود بر تو اي ولي و سرپرست نعمتها
درود بر تو اي گنجينه دانش
درود بر تو اي كشتي بردباري
درود بر تو اي پدر امام منتظر كه عيان است براي خردمند حجت او و معرفت او به يقين ثابت و مبرهن است آنكه در پرده است از ديده ستمكاران
و نهان است از دولت و حكومت فاسقان و بازگردانيد پروردگار ما بوسيله او اسلام ناب و تازه را بعد از گرفتگي و فرسودگي و قرآن را نو و تازه پس از كهنگي و
پژمردگي گواهم اي مولا و سرورم كه تو بدرستي به پا داشتي نماز را و ادا كردي زكوة را و امر به معروف كردي و نهي از منكر نمودي و دعوت كردي به سوي راه
پروردگارت با كلام حكمت آميز و با پند و اندرز نيكو و پرستيدي خدا را خالصانه تا آخر عمرت از خدا درخواست مي نمايم به آن شأن و مقامي كه نزد او داريد كه بپذيرد
زيارت مرا از شما و قدرداني نمايد كوششم را به سوي شما و اجابت فرمايد دعايم را بوسيله شما و قرار بدهد مرا از ياوران حق و پيروان و همراهانش و دوستانش و
دوست دارانش و درود بر تو و رحمت خدا و بركات او
خدايا درود فرست بر آقاي ما محمد و خاندان محمد و درود فرست بر حسن بن علي راهنماي بسوي دين تو و دعوت كننده به سوي راه تو پرچم هدايت و راستي و چراغ
تقوي و معدن گوهر خردمندي و جايگاه فرزانگي و باران رحمت بر مردم و ابر حكمت بار و درياي پند و اندرز و وارث پيشوايان و گواه بر امت كه معصوم و
پاكند از هر گناه و منزه از هر نقص و با فضيلت و مقرب درگاه خدا و پاكيزه از پليدي آنچنانكه به ارث دادي به او علم قرآن را و الهام كردي او را فرجام داوري
و سخنوري و نصب كردي او را نشانه اي براي اهل قبله خود و قرين ساختي طاعت او را به پيروي خودت و واجب نمودي دوستي او را بر همه آفريدگانت
خدايا چنانكه بازگشت نمود نيكويي و بي آلايشي در يگانگي تو و نابود كرد كسانيكه فرو رفته بودند در تشبيه تو به مخلوق ؟ و طرفداري و حمايت كرد از اهل ايمان به تو پس رحمت
فرست پروردگارا بر او رحمتي كه او را به مقام خاشعان رساند و بالا برد او را در بهشت به درجه جدش خاتم پيغمبران و برسان او را از جانب ما تحيت و سلام و عطا
كن از آستان خودت در دوستي او بخشش فزون و احسان و آمرزش و خوشنودي را زيرا تويي صاحب فضل و رحمت بزرگ و نعمتي گرانمايه
اي هميشه اي پاينده اي زنده اي پايدار اي برطرف كننده گرفتاري و اندوه و
اي گشاينده غم و اي برانگيزنده رسولان و اي كه وعده هايت همه راست است و اي زنده
كه نيست معبودي جز تو توسل جويم به درگاهت و به حبيب و دوست تو محمد و وصي
محمد علي پسر عمش و دامادش بر دخترش آنكه پايان دادي بوسيله آن دو شريعت ها
را و گشودي به آن دو در فهم تأويل و پيش درآمد و رازهاي قرآن را درود فرست به
آن دو يك نوع درودي كه گواهش باشند اولين و آخرين و آنهايند موجب نجات
دوستان و شايستگان و توسل جويم به فاطمه زهرا مادر ائمه و امام راهنمايان و
بانوي بانوان جهانيان كه شفاعت كنند درباره شيعيان اولادش كه پاكند همه و رحمت
فرست بر او رحمت هميشگي و پايان ناپذير جاويدان تا پايان روزگار و توسل جويم به
درگاه تو به حسن آن پسنديده پاك و پاكيزه و حسين ستم ديده پسنديده نيك پرهيزكار
دو آقاي جوانان اهل بهشت و دو بهترين امام خيرخواه دو پاكيزه دو پرهيزكار دو
آقاي با نظيف و پاك دو شهيد و دو ستم ديده دو كشته شده در راه حق درود فرست بر
آن دو تا برآيد آفتاب و فرو شود درودي پيوسته و پشت سر هم و توسل مي جويم
بدرگاه تو به علي بن الحسين آقاي عابدان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن
علي باقر آن امام پاك و نور درخشان آن دو امام بزرگ كليد بركت ها و دو چراغ
تاريكيها و درود فرست بر آن دو بزرگوار تا درآيد شب و روشن شود روز رحمتي در
صبح و شام و توسل مي جويم به تو به جعفر بن محمد آن راستگوي از طرف خدا و گويا و
سخنور در دانش خدا به موسي بن جعفر بنده شايسته در خود و آن وصي خيرخواه كه هر
دو امام و راهنما و راه يافته و وافي و كافي بودند درود فرست بر آن دو بزرگوار
تا تسبيح گويد تو را فرشته و به حركت درآيد براي تو چرخي درودي كه برايت و
افزون شود و فاني و نابود نشود هرگز و توسل مي جويم به تو به علي بن موسي الرضا و
به محمد بن علي مرتضي دو امام پاكيزه و برگزيده درود بر آن دو امام بزرگوار تا
روشن باشد بامدادي و دائم و باقي است درودي كه برافرازد آن دور بسوي خوشنوديت
در مراتب اعلي از بهشت تو و توسل مي جويم بدرگاه تو به علي بن محمد رهبر و حسن
بن علي آن دو راهنما و آن دو قيام كنندگان به امر بندگانت و آزموده به رنج و
سختيهاي هول انگيز و پر هراس و آن دو شكيبا در مقابل كينه هاي لغزاننده رحمت
فرست بر آنها معادل پاداش صابران و برابر ثواب رستگاران درودي كه آماده كنند
براي آنها مقام بلندي را و توسل مي جويم به تو اي پروردگار به امام ما و محقق
زمان ما آن روز وعده داده شده و آن گواه گواهي شده و آن نور درخشنده تر و تابش
روشن تر و آن ياري شده به رعب و ترس و پيروز يافته با سعادت درود فرست بر او
به تعداد ميوه ها و برگهاي درخت و اجزاء ريگها به شماره موها و گرگ ها و به عدد
آنچه فراگيرد به او دانش تو و بشمارد كتاب (تدوين و تكوين تو) رحمتي كه غبطه
خورند بدان اولين و آخرين خدايا محشور نما ما را در گروه او و نگاه بدار ما را
بر اطاعت او و پاسداري نما به دولت او و هديه و تحفه ده به ما به ولايت او و
ياري كن ما را بر دشمنان ما به عزت او و قرار ده ما را اي پروردگار از
توبه كاران اي مهربانترين مهربانان خدايا براستي ابليس متمرد و سركش لعنتي
همانا از تو نظر خواست براي گمراه نمودن خلقت و تو مهلت دادي او را و از تو
فرصت خواسته براي گمراه كردن بندگانت پس مهلتش دادي از جهت دانش قديمت
درباره او و اكنون آشيانه گروه و لشكر او و زياده شده و ازدحام كرده سپاهيانش و
پراكنده شدند دعوت كنندگان او در اطراف زمين و مبلغين او گمراه كردند بندگان
تو را دسته دسته و گروههاي پراكنده و حزبها و دسته جات سركش و همانا خودت وعده
دادي به كندن ريشه او و بر هم زدن دستگاهش نابود نما اولادش و سپاه او و پاك
گردان كشورهاي خود را از بدعتها و اختلافي كه به وجود آورده و راحت كن بندگان
خود را از روشها و قياسهايش و قرار بده روزگار بدي براي آنها و بگستران عدل خود
را و پديد آر دين خود را و نيرو ده دوستانت را و سست نما دشمنانت را و واگذار
سرزمينهاي شيطان و سرزمينهاي دوستانش را به اولياء خود و جاويددار آنها را در
دوزخ و بچشان آنها را از عذاب دردناك و مقرر دار لعنت هاي خود را كه به وديعت
نهاده اي در جاهاي نحس آفرينش و زشتيهاي طبيعت بر سر آنها فروبار كه موكل بر
آنها گردند و جاري كردند در ميان آنها هر صبح و شام و هر چاشتگاه و پسين
پروردگارا عطا كن به ما در دنيا حسنه و در آخرت حسنه اي و نگهدار ما را به رحمت
خودت از عذاب آتش اي مهربانترين مهربانان



Share
1 | محمد رضا حشمتخواه | United Kingdom - London | 10:02 - 17 بهمن 1389 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
السلام عليك يا امام العسكري
2 | حسيني رضا | Iran - Mashhad | 12:53 - 23 بهمن 1389 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
نميدونم چيبگم آخه کارت حرف نداره
3 | چه فرقي داره! | Iran - Tehran | 18:33 - 05 بهمن 1390 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
خسته نباشيد عرض مي کنم بابت مطلب کامل و در عين حال ساده و قابل فهم براي عموم.عالي بود!!
4 | سعيد | Iran - Urmia | 19:36 - 11 بهمن 1390 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
اجرت به خدا انشالله خدا موفقت کنه
5 | جواد | Iran - Zarrīn Shahr | 11:36 - 12 بهمن 1390 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
آجرک الله يا صاحب الزمان
6 | حسين | Iran - Tehran | 11:12 - 13 بهمن 1390 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام باتشکرازسايت خوبتون يک شبهه اي رووهابيها طرح کرده اند وآن اينکه شيعيان بعدازامام هادي عليه السلام دچارترديدشدندواستناد کردند به روايت احمدبن اسحاق دربحارجلد50صفحه 335وجلد23ص38 چه جوابي روبايدداد؟ باتشکر

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بني اسرائيل نيز بعد از رفتن موسي دچار شك و ترديد شدند ، آيا اين به معني عدم خلافت الهي هارون است ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

7 | زهره رحيمي | Iran - Tehran | 11:30 - 15 بهمن 1390 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام و خسته نباشيد
لطف مي كنيد سلسله مناطرات امام حسن عسگري )ع( را با ابن اسحاق كندي كه (در مورد رد قرآن) را در سايت بگذاريد.
8 | حالا !!!!!!!!!!!!!!!! | Iran - Kuy-e Ekhtesasi-ye Gomrok | 19:43 - 30 دي 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
عالي بود ممنونم.
9 | حميد | Iran - Hashtrud | 23:30 - 30 دي 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
خيلي ممنون.جامع و كامل بود.ممنون
10 | حسين از مشهد | Iran - Tehran | 24:08 - 01 بهمن 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام وتشکر زياد بابت سايت زيباتون وشبکه ولايت واساتيد ابوالقاسمي ويزداني در جمله (يا علي مدد) منظور از علي حضرت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب است يا اسم جلاله اله واز هزار ويک اسم خداست

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ رسول خدا صلي الله و عليه و آله فرمود: «علي مع الحق و الحق مع علي» علي هميشه با خداست در حديث ثقلين هم به اين واقعيت تاكيد شده است. لذا اگر حضرت علي عليه السلام منظور باشد هم بخاطر ذوب شدن او در خداست او محو خداست اگر او را بگوييم گويا خدا را گفته ايم چون علي محصول تربيت الهي رسول اوست.
به هر حال هر دو صحيح است اما افراد ممكن است متفاوت قصد كنند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات (1)
11 | smzeya | Iran - Tehran | 21:01 - 30 بهمن 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
از زندگي نامه اي که از امام حسن عسکري0عليه السلام) گذاشتيد خيلي ممنون.
12 | سحر | Iran - Tehran | 13:53 - 01 ارديبهشت 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
مطالب خوب بود ولي اي كاش منبع رو ذكر ميكرديد.
13 | داريوش بزرگ | Iran - Tehran | 10:09 - 11 ارديبهشت 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
بسيار عالي بود استفاده كرديم خيلي ممنون بوووووووووووووووس
14 | خداداد ا قوي | Iran - Sanandij | 07:21 - 03 خرداد 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
تشكر عالي بود اجر آ خرتتان باشد
15 | سجاد جعفرزاده رومياني | Iran - Tehran | 19:49 - 28 شهريور 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام وخسته نباشيد وب زيبايي داري آجرت با خداااااااااااااااا
16 | مستور | Iran - Tehran | 19:44 - 17 دي 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
اين مطلب درسته که 13 سال در مدينه بودند
نقل اين است که اصلا در سامرا بدنبا اومدند يا يکساله بودند که با پدرشان سامرا رفتند

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ محل تولد ايشان طبق سخن شيخ مفيد در ارشاد و مسعودي در اثبات الوصيه و شيخ عباس قمي در منتهي الامال و سيد محسن اميد در اعيان الشيعه، مدينه بوده است(سال231) سپس در چهار سالگي(سال 236) به همراه پدر بزرگوارشان راهي عراق شدند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
17 | مجيد دهقان | United States - Cheyenne | 12:06 - 20 دي 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با عرض سلام و خسته نباشيد.تشکر ميکنم از اينکه در وصف زندگي معصومين تلاش و زحمت کشيديد
18 | سيد مرتضي تبادكاني | Iran - Zarrīn Shahr | 17:54 - 20 دي 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام با تشکر لطفا از عکس و تصاوير حرم ايشان و شهر سامرا و اشنايي با محل زندگاني ايشان نيز مطالبي را اضافه کنيد
19 | ابرراهيم | Iran - Ahvaz | 24:45 - 20 دي 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
عالي بود اجرتان باامام زمان
20 | صمد سياهي | Germany - Nuremberg | 09:43 - 05 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
اجرتان با امام زمان (ع)
21 | نيلوفر فرناد | Iran - Kermanshah | 24:44 - 16 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
زيبا بود اجرتان با امام زمان
22 | محمد | Germany - Nuremberg | 09:38 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام.با اجازتون با ذکرمنبع براي وبلاگم کپي کردم.
اگه بتونيد يه سربه وبلاگم بزنيد ومن را دربهتر کردن وبلاگم کمک کنيد ممنون ميشم
http://yaaliakbar.roomfa.com/
23 | صادق | Iran - Tehran | 11:21 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
دستتون درد نكنه
عاليه
24 | فاطمه | Iran - Tehran | 11:59 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
امام حسن عسکري(ع) مي فرمايند:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدىاش نزديکتر است.
25 | moon | Iran - Tehran | 16:45 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
خيلي کامل وساده بود
ممنون
26 | معصومه ملايي | Iran - Tehran | 19:14 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
السلام عليک يابن رسول الله
27 | فاطمه | Iran - Tehran | 24:00 - 19 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
ميلاد يازدهمين امام، و سيزدهمين کشتي نجات آقا امام حسن عسکرى (ع) بر شما مبارک باد.
28 | محد3 جووووون | Iran - Gorgan | 16:42 - 21 بهمن 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــررررررســــــــــــــــــــــــــــــــي عالي بوووووود
29 | صالحه | Iran - Isfahan | 10:46 - 02 مهر 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام مي خواستم درموردزندگي سياسي حضرت بيشتربدونم

پاسخ:
باسلام

خواهر گرامي؛ در اين مورد مطالبي را بطور خلاصه از کتاب «حيات فکري و سياسي امامان شيعه» نوشته استاد رسول جعفريان ص 540 به بعد ذکر مي کنيم :

امام در سال 243 به سامرا فراخوانده شدند و هدف خلفاي عباسي در اين مورد از جهاتى شبيه سياست مأمون در آوردن امام رضا عليه السّلام به خراسان بود؛ تا رفت و شد شيعيان با امام تحت كنترل در آمده و شناسايى شيعيان براى آنها ممكن شود. تصور عباسيان اين بود كه ممكن است امامان، همانند ساير علويان، با داشتن هوادارانى چند، دست به قيام بزنند. حضور آنها در مركز خلافت مانع از چنين اقدامى مى‌شد.

سالهايى كه امام در اين شهر مى‌زيست بجز چند نوبتى كه به زندان افتاد در صورت ظاهر همانند يك شهروند عادى زندگى مى‌كرد. طبعا رفتار وى به طور محتاطانه‌اى زير نظر حكومت قرار داشت. روشن است كه امام عسكرى عليه السّلام همانند ساير امامان، در صورت داشتن اختيار و آزادى، نه سامرا بلكه مدينه را براى زندگى انتخاب مى‌كردند. در واقع اقامت طولانى ايشان در سامرا جز نوعى بازداشت از طرف خليفه قابل توجيه نيست. اين مسأله به خصوص به علت وجود شبكه منظم و متشكل شيعيان كه از مدتها قبل شكل گرفته بود، در نظر خليفه از اهميت فراوانى برخوردار بود و موجبات نگرانى مى‌شد و وحشت او را فراهم مى‌آورد؛ چيزى كه مى‌بايست به نحوى كنترل مى‌شد.

به همين جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهى حكومت برساند؛ چنان كه طبق نقل يكى از خدمتكاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دار الخلافه حاضر شود.1 چنين حضورى، گرچه در ظاهر نوعى احترام براى آن حضرت تلقى مى‌شد، ولى در واقع تنها وسيله كنترل او از نظر خليفه بود.

شيعيان براى ديدن امام مشكل داشتند؛ لذا طبق روايات مختلف بر سر راه حضرت قرار مي گرفتند و حوائج و مطالب خود را به خدمت ايشان مي رساندند.2 اين کار هم مشکلاتي را براي آنها بعضا ايجاد مي کرد لذا فرمودند: « لا يسلمنّ علىّ أحد و لا يشير الىّ بيده و لا يؤمئ فإنّكم لا تؤمنون على أنفسكم.»3 كسى بر من سلام و حتى اشاره هم به طرف من نكند؛ زيرا كه در امان نيستيد.

اين روايت به خوبى نشان مى‌دهد كه دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شيعيانش را زير نظر داشته و آن را كنترل مى‌كرده است. البته امام و شيعيانش در فرصتهاى گوناگونى همديگر را ملاقات مى‌كرده‌اند و سرپوشهايى نيز براى اين تماسها وجود داشته است. يكى از بهترين راههاى ارتباطى شيعيان با امام، مكاتبه بوده كه در مصادر نيز فراوان به آن بر مى‌خوريم.

نکته ديگر احترام مردم بخصوص برخي مقامات دولتي به ايشان است. امام عسكرى عليه السّلام اگر چه بسيار جوان بودند، ولى به دليل موقعيت بلند علمى و اخلاقى، به ويژه رهبرى شيعيان و اعتقاد بى‌شائبه آنان به امام و احترام بى‌چون و چراى مردم از ايشان، شهرت فراوانى پيدا كرده بودند.

سعد بن عبد الله اشعرى از علماى معروف شيعه كه احتمالا به ملاقات امام عسكرى عليه السّلام نيز شرفياب شده مى‌گويد: در شعبان سال  ٢٧٨  - هيجده سال پس از رحلت امام عليه السّلام - در مجلس احمد بن عبيد الله بن خاقان فرزند وزير معتمد عباسي 4  كه آن روزها مسئوليت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نيز عداوت مى‌ورزيد نشسته بوديم. سخن از طالبيون ساكن سامرا و مذهب و موقعيت آنان در پيش حاكم به ميان آمد، احمد گفت: من كسى از علويان را چون حسن بن على عسكرى عليه السّلام در سامرا نديده و نشنيده بودم كه اين چنين به وقار و عفاف و زيركى و بزرگ منشى در ميان اهل بيت خود شناخته شده و پيش سلطان و بنى هاشم محترم باشد، چنان كه او را بر افراد مسن حتى امراء و وزراء و منشيان نيز برترى مى‌دادند. روزى من بالاى سر پدرم ايستاده بودم؛ آن روز پدرم براى ديدار با مردم نشسته بود. يكى از حاجبان وارد شد و گفت: ابن الرضا در بيرون در ايستاده

است. پدرم با صداى بلندى گفت: او را اجازه ورود بدهيد و آن حضرت وارد شد. . .

وقتى پدرم او را ديد چند قدم به سوى او رفت، كارى كه نديده بودم با كسى حتى امرا و ولات عهد انجام بدهد. وقتى به او نزديك شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پيشانى او را بوسيد. آنگاه دستش را گرفت و در جاى خود نشاند. پدرم خود روبروى او نشست و با وى به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با كنيه-كه حاكى از احترام او بود-مورد خطاب قرار مى‌داد و مرتب مى‌گفت: پدر و مادرم فدايت. . . شب هنگام نزد پدرم رفتم. . . و از وى پرسيدم: پدر! آن شخص كه امروز آن همه اجلال و احترامش نمودى، چه كسى بود كه حتى پدر و مادرت را فداى او مى‌كردى؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضيان بود؛ آنگاه ساكت شد. چند لحظه بعد سكوتش را شكست و ادامه داد: فرزندم اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بيرون رود، در ميان بنى هاشم، جز او كسى شايستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را ديده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضل. با شنيدن اين سخنان آتش خشم سر تا سر وجودم را فرا گرفت. در عين حال حس كنجكاويم براى شناختن او برانگيخته شد. از هر كس از بنى هاشم، منشيان، قضات، فقها، حتى مردم عادى كه درباره‌اش سؤال مى‌كردم او را در نزد آنان در نهايت جلالت و بزرگوارى و مقدم بر ساير افراد اهل بيت مى‌يافتم. همه مى‌گفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت وى پيش من رو به فزونى گذاشت؛ زيرا دوست و دشمن او را به نيكى مى‌ستودند.است. پدرم با صداى بلندى گفت: او را اجازه ورود بدهيد و آن حضرت وارد شد. . .

وقتى پدرم او را ديد چند قدم به سوى او رفت، كارى كه نديده بودم با كسى حتى امرا و ولات عهد انجام بدهد. وقتى به او نزديك شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پيشانى او را بوسيد. آنگاه دستش را گرفت و در جاى خود نشاند. پدرم خود روبروى او نشست و با وى به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با كنيه-كه حاكى از احترام او بود-مورد خطاب قرار مى‌داد و مرتب مى‌گفت: پدر و مادرم فدايت. . .

شب هنگام نزد پدرم رفتم. . . و از وى پرسيدم: پدر! آن شخص كه امروز آن همه اجلال و احترامش نمودى، چه كسى بود كه حتى پدر و مادرت را فداى او مى‌كردى؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضيان بود؛ آنگاه ساكت شد. چند لحظه بعد سكوتش را شكست و ادامه داد: فرزندم اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بيرون رود، در ميان بنى هاشم، جز او كسى شايستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را ديده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضل. با شنيدن اين سخنان آتش خشم سر تا سر وجودم را فرا گرفت. در عين حال حس كنجكاويم براى شناختن او برانگيخته شد. از هر كس از بنى هاشم، منشيان، قضات، فقها، حتى مردم عادى كه درباره‌اش سؤال مى‌كردم او را در نزد آنان در نهايت جلالت و بزرگوارى و مقدم بر ساير افراد اهل بيت مى‌يافتم. همه مى‌گفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت وى پيش من رو به فزونى گذاشت؛ زيرا دوست و دشمن او را به نيكى مى‌ستودند.5

اين روايت با توجه به راوى آن كه خود يكى از معاندان سر سخت اهل بيت بوده، موقعيت اخلاقى و اجتماعى امام را در ميان عامه مردم و حتى خواص نشان مى‌دهد.

خادم امام عسكرى عليه السّلام مى‌گويد: روزهايى كه امام به مقر خلافت مى‌رفت، شور و شعف عجيبى در مردم پيدا مى‌شد. خيابانهاى مسير آن حضرت از جمعيتى كه سوار بر مركبهاى خود بودند، پر مى‌شد. وقتى امام تشريف مى‌آوردند، هياهو يك باره خاموش مى‌گشت. آن حضرت از ميان جمعيت گذشته و وارد مجلس مى‌شد.6

طبيعى است كه بايد بيشترين اين افراد از شيعيانى باشند كه از مناطق دور و نزديك براى ديدن امام به سامرا مى‌آمدند؛ هر چند ارادت ساير مردم نيست به فرزندان رسول خدا نيز آنها را براى ديدن امام تهييج كرده و سبب فزونى جمعيت مى‌شد.

امام عليه السلام در اين مدت که در سامرا بودند بارها به زندان افتادند7 و در زندان هم جاسوساني اعمال حضرت را زير نظر داشتند.8

ارتباط امام عسکري عليه السلام غير از ديدارهايي که ذکر شد بخصوص با شيعيان نقاط دوردست از طريق مکاتبه و به وسيله وکلاي ايشان بوده است.9

1 ) . الغيبه، طوسى، ص  ١٢٩ .

2 ) . الكافى، ج  ١ ، ص  ۵٠٩ ؛ الارشاد، ص  ٣٨٧ ؛ اعلام الورى، ص  ٣٧٠ ؛ كشف الغمه، ج  ٢ ، ص  ۴٢۵ و ص 413  ؛ الخرائج و الجرائح، ج  ١ ، ص  ۴۴۴ و 445 و 446 و 447 ؛ الصراط المستقيم، ج  ٢ ، ص  ٢٠٨   ؛ در پاورقى از مستدرك، ج  ٩ ، ص  ٧٢ ؛ اثبات الوصيه، ص  ٢۴٣ ؛ بحار الانوار، ج  ۵٠ ، ص  ٢٩٣ 

3 ) . الخرائج و الجرائح، ج  ١ ، ص  ۴٣٩ ؛ الصراط المستقيم، ج  ١ ، ص  ٢٠٧ 

4 ) . كامل ابن اثير، ج  ٧ ، ص  ٢٣۵ 

 5 ) . بحار الانوار، ج  ۵٠ ، ص  ٣٢۵ ؛ الكافى، ج  ١ ، ص  ۵٠۵ ؛ الغيبه، طوسى، صص  ١٣١ - ١٣٢ ؛ كمال الدين، ج  ١ ، ص  ۴٠ - ۴١ ؛ اعلام الورى، صص  ٣۵٧ - ٣۵٩ ؛ الارشاد، ص  ٣٣٨ - ٣۴٠ ؛ كشف الغمه، ج  ١ ، ص  ۴٠٧ 

6 ) . الغيبه، طوسى، ص  ١٢٩ 

7) . بحار الانوار، ج  ۵٠ ، ص  ٣١۴  از كتاب الاوصياء به توسط مهج الدعوات، ص  ٣۴۴ ؛ الارشاد، ص  ٣۴٢ ؛ الكافى، ج  ١ ، ص  ۵٠٨ ؛ كشف الغمه، ج  ٢ ، ص ۴١٢ 

8) . نور الابصار، ص  ١۶۶ ؛ كشف الغمه، ج  ٢ ، ص  ۴٣٢ ؛ بحار الانوار، ج  ۵٠ ، ص  ٢۵۴ ؛ الخرائج و الجرائح، ج  ٢ ، ص  ١٨٢؛ بحار الانوار، ج  ۵٠ ، صص  ٣١١ - ٣١٢  ؛ اعلام الورى، ص  ٣۵۴ .

9) . رجال كشى، ص  ۵٨٠

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
30 | مهدي اسدي درباغي | Iran - Tehran | 23:06 - 09 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
يَابْنَ الحسن با شهادت پدرت امام حسن عسكري خورشيد در غروب سامرا توقف كرده بود آنچنان كه خون در رگهاي هستي بند آمد داغي سترگ همه شهر را بلعيد،ابرهاي عزدار رسيدند،وچشمان آسمان نم نم مي باريد،انقدر آسمانيان اطراف خانه امام راقرق كردند كه انگار هر قطره باران فرشته اي استكه براي عرض تسليت به زمين امده است، كه بگويد در اين جهان چه اتفاقي افتاده است امروز ديگر لازم نيست اين خانه در محاصره باشد،زيرا شوكران كار خودش را كرده وامام مظلوم به بهشت وارد شده،امديم آن امام هما را با نماز عشق بدرقه كنيم كه سيماي زيبا تو را ديديم ، وباز اميد در ما جوانه زد اما زود خبر امد كه دژخيم به خانه ات هجوم آورد وتو از ديده ها غايب شدي با دو مصيبت روبرو گشتيم هم در فراق امامي بايد مي سوختيم وهم از محروميت ملاقات با تو بايد اشك جدايي مي ريختيم وهم بايد زخم زبان دشمنان راتحمل كنيم وتفرقه ياران را ببينيم اماما لحظه هاي بي تو،و لحظه هاي سرد تنهايي بود ،واسمان مه الود،سرد تاريك ،شب پره در كوجه ها پرسه مي زنند ونبود ترا به رخم مي کشيدند پاسخي نداشتم جز آهي پر از فرياد، در ميان همه بي کسي ها وگريه هاي شبانه ، که گاه به ضجه همراه مي شد.و نواهاي عاشقانه، که به هر مستمعي حس غريب هجر و فراق را مي بخشيد. حالي داشتيم همچون بلبلي در ميان برگ ريزان خزان همچو مرغي ترد شده از قافله سيمرغ،هوا ،هوا تازيانه هاي قنفذ هابودکه در ميان فريادهاي درياي خروشان غم، بر ما فرود مي امد و در كوچه ها در امتداد كوچه هاي مدينه سرگردان مي كرد ،نه در نخلستان مي توانستم پيدايت كنم ونه درمسجد، دراين هجران، اسب رم کرده ستم که وحشيانه بر وجودم مي تازيد. ,ودر نگاهشان ترديد بود ودر گرداب اثبات كردن خود مي گشتند وخود را در آيينه ديگران مي ديدند ودر كوچه اشعريون مرجه وفلاسفه سرگردان بودند تو از ديار عشق، به ياريم شتا فتي، و سفيراني فرستادي كه توانستم اين اندو ه ومصيبت ما را تحمل كنيم منتظر شدم و در خط انتظار معارف پراكنده شيعه را جمع اوري كرديم اصول كافي،خصال ،نهج البلاغه را پديد اورديم تا در اين ديار غربت غيبت ،كنار قران يار مد كار راهنماي ما باشد و مولاجان اما گاهي اوقات كه تو را يك تنه با كوله بار تنهايي در جاده هاي سرد وبي روح زمانه مي بينم وجودم را غم واندوه فرا مي گيرد وبه انتها جاده غربت به عصر ظهور منتهي مي شود فكر مي كنم و مي گويم با اين همه اندوه جانكاه چه كنيم
31 | نعمت اله صادق زاده | Iran - Tabriz | 10:01 - 10 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام علت عدم روشنگري مردم از عدم صلاحيت جعفركذاب به امامت شيعيان توسط امام هادي وامام عسكري چه بود

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اگر در روايات دقت کنيد خواهيد دانست که هر دو امام بزرگوار دائما مردم را از رفت و آمد با جعفر کذاب پرهيز مي دادند امام هادي عليه السلام او را به پسر نوح تشبيه مي کرد و امام عسگري عليه السلام که خود را به هابيل و او را به قابيل تشبيه مي کرد که او در پي کشتن من است

در کتاب الهداية الكبرى در اين خصوص چنين آمده است:

ِ أَنَّ سَيِّدَنَا أَبَا الْحَسَنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) كَانَ يَقُولُ لَهُمْ تَجَنَّبُوا ابْنِي‏ جَعْفَراً أَمَا إِنَّهُ بُنَيٌّ مِثْلُ حَامٍ مِنْ نُوحٍ الَّذِي قَالَ اللَّهُ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ فِيهِ: قَالَ نُوحٌ‏ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي‏ الْآيَةَ فَقَالَ لَهُ اللَّهُ يَا نُوحُ: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ‏ وَ إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) كَانَ يَقُولُ لَنَا بَعْدَ أَبِي الْحَسَنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) اللَّهَ اللَّهَ أَنْ يَظْهَرَ لَكُمْ أَخِي جَعْفَرٌ عَلَى سِرٍّ فَوَ اللَّهِ مَا مَثَلِي وَ مَثَلُهُ إِلَّا مَثَلُ هَابِيلَ وَ قَابِيلَ ابْنَيْ آدَمَ حَيْثُ حَسَدَ قَابِيلُ لِهَابِيلَ عَلَى مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ لِهَابِيلَ مِنْ فَضْلِهِ فَقَتَلَهُ وَ لَوْ تَهَيَّأَ لِجَعْفَرٍ قَتْلِي لَفَعَل‏

خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الكبرى ؛ ؛ ص381، البلاغ - بيروت، 1419 ق.

يزدى حايرى، على، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجّل الله تعالى فرجه الشريف، 2جلد، مؤسسة الأعلمى - بيروت، چاپ: اول، 1422 ق.

اگر در جمله «کان يقول» دقت کنيد اين دلالت بر استمرار مي کند يعني اين دو امام در خصوص او دائما روشنگري مي کردند تا مردم گرفتار گمراهي او نشوند


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
32 | جواد محمدپور | United States - Monroe | 12:50 - 10 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
ممنون عاليييي بود
>>> خدايا، به حق يازدهمين امام مظلوم شيعيان فرج فرزند غائب غريبش را نزديک بگردان
التماس دعا
33 | جواد محمدپور | United States - Monroe | 12:50 - 10 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
ممنون عاليييي بود
>>> خدايا، به حق يازدهمين امام مظلوم شيعيان فرج فرزند غائب غريبش را نزديک بگردان
التماس دعا
34 | ش_رفائي | | 12:51 - 10 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سپاس
خداوند خيرتان دهاد ... در دني و برزخ و آخرت
يا علي
35 | احمدرضا | Singapore - Singapore | 14:17 - 10 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
تشمر ميکنم ازشما واقعا من خيلي چيزارو درباره امام حسن عسگري نميدونستم حالا متوجه شدم متشکرم
36 | فرزاد | Iran - Mashhad | 16:42 - 19 دي 1393 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام خدمت جنابعالي.دست شما درد نکنه واقعا اطلاعات خوب بود.خيلي ممنون
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :