نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
نقد و بررسی آیات استدلال شده بر عدالت تمام صحابه (5) - آیه 100 سوره توبه (2)
کد مطلب: 10900 تاریخ انتشار: 21 فروردين 1396 - 17:41 تعداد بازدید: 2455
خارج کلام مقارن » عمومی
نقد و بررسی آیات استدلال شده بر عدالت تمام صحابه (5) - آیه 100 سوره توبه (2)

جلسه شصت و هفتم 95/12/24


بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و هفتم 95/12/24

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با آیه شریفه:

(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تحت‌ها الْأَنْهارُ خالِدِینَ فی‌ها أَبَداً ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِیم)

و پیشروان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی پیرویشان کردند خدا از آنان راضی است، و ایشان نیز از خدا راضی‌اند، خداوند برای ایشان بهشت‌هایی آماده کرده که در دامنه آن‌ها جویها، روان است و تا ابد در آن جاودان‌اند، و این خود کامیابی بزرگی است.

سوره توبه (9): آیه 100

بود که اهل سنت به این واسطه بر عدالت صحابه استدلال می‌کنند. ما دو مورد نقض بر آیه آوردیم و اشکال سوم این است که تمام آیاتی که خداوند عالم به مؤمنین وعده داده است که از آن جمله وعده بهشت و وعده رضایت خود اوست؛ تمام این آیات مقید به عمل صالح است.

شما یک مورد در قرآن کریم پیدا نمی‌کنید که خداوند متعال به مؤمنین بدون عمل صالح، وعده بهشت داده باشد. هر جا مطرح کرده، عمل صالح را نیز در کنارش مطرح کرده است:

(وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تحت‌ها الْأَنْهار)

کسانی که ایمان آورده و کارهای صالح کرده‌اند نویدشان ده که بهشت‌ها در پیش دارند.

سوره بقره (2): آیه 25

و:

(وَ مَنْ یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّة)

و هر کس از زن و مرد کارهای شایسته کند، به شرطی که ایمان داشته باشد، به بهشت داخل می‌شود.

سوره نساء (4): آیه 124

تمام آیاتی که به مؤمنین وعده داده است، مقید به عمل صالح شده است. به عبارت دیگر ایمان بدون عمل صالح از منظر قرآن کریم فاقد ارزش است!

لذا همین آیه (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) به صورت مطلق است و آیاتی که وعده بهشت را با قید (عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) مطرح کرده است، این آیه را هم قید می‌زند.

لذا اگر چنانچه این افرادی که خداوند عالم در این آیه مورد بحث، بهشت را به این افراد وعده داده و رضایت خود را از این افراد اعلام کرده است، اگر بعد از اعلام رضایت، عمل صالح را از دست بدهند، قطعاً خداوند عالم هم رضایت خود را از این افراد برخواهد داشت؛

«عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»

سوره إسراء(17): آیه 8

چرا که قرآن کریم به صراحت می‌فرماید:

(إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم)

گرامی‌ترین شما با تقوی‌ترین شما است.

سوره حجرات (49): آیه 13

این آیه بر تمام آیاتی که نسبت به مؤمنین آمده است، حکومت دارد. نه اینکه این آیه تخصیص بزند و یا تقیید بزند، از طرف دیگر هم:

(فَإِنَّ اللَّهَ لا یرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ)

خدا از مردم عصیانگر فاسق راضی نمی‌شود.

سوره توبه (9): آیه 96

در حال حاضر شخصی عمل صالح انجام داده است و خداوند عالم به جهت این عمل صالح اعلان رضایت کرده است. همان‌طور که در آیه بعد می‌خوانیم:

(لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیبا)

خدای تعالی آن روز که مؤمنین در زیر آن درخت با تو بیعت کردند از ایشان راضی شد چون از نیات درونیشان آگاه بود و به همین جهت آرامشی بر آنان نازل کرد و به عنوان پاداش، فتحی نزدیک روزیشان کرد.

سوره مبارکه فتح (48): آیه 18

کلمه (إِذْ) در این آیه شریفه، ظرف زمان است و مراد زمانی است که این افراد بیعت کردند.

(إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ)

به درستی آن‌هایی که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خدا بیعت می‌کنند.

سوره فتح (48): آیه 10

کلمه (إِذْ) ظرف زمان خاص است و این بسیار واضح و روشن است. حال اگر این شخص از (إِذْ) زمانی که صالح بود تغییر پیدا کرد، قطعاً (رَضِی اللَّهُ) هم ساقط خواهد شد. اگر این شخص مؤمن و عادل بود، اما فاسق شد قطعاً (فَإِنَّ اللَّهَ لا یرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ) شاملش خواهد شد.

دوستان به این آیات خوب دقت کنند، زیرا بنده کمتر مشاهده کردم که بزرگوارانی که در مورد عدالت صحابه در ذیل این آیات (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) و یا (رَضِی اللَّهُ) مطالبی نوشته‌اند، به این آیات اشاره کرده باشند. چند آیه هست که دوستان باید دقت کنند. یکی از این آیات، در رابطه با بنی اسرائیل است؛ که می فرماید:

(وَ لَقَدْ آتَینا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکتابَ وَ الْحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِین)

و به تحقیق ما به بنی اسرائیل کتاب و حکمت و نبوت دادیم و ارزاق طیب روزیشان کردیم و بر عالمیان عصر خود برتریشان دادیم.

سوره جاثیه (45): آیه 16

بعد می فرماید:

(وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکمْ)

و چرا نکنند؟ مگر سرگذشت بنی اسرائیل را نشنیدند که خدا از آنان پیمان گرفت، و ما از آنان دوازده مراقب انتخاب و مبعوث کردیم، خدای تعالی به ایشان فرمود: من با شمایم.

سوره مائده (5): آیه 12

اما در کنار این آیه می‌فرماید:

(فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُم)

ولی این پیمان را شکستند و به خاطر همین جرم بزرگ لعنتشان کردیم.

سوره مائده (5): آیه 13

خداوند متعال در سوره مبارکه جاثیه می‌فرماید: ما به بنی اسرائیل کتاب دادیم، حکم دادیم، نبوت دادیم و آن‌ها را بر عالمیان عصر خودشان برتری دادیم. دیگر ما تعریفی بالاتر از (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِین) نداریم، اما این تعریف مقید است که بنی اسرائیل تقوا و عمل صالح را با خود داشته باشند.

اگر چنانچه بنی اسرائیل که (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِین) هستند، تغییر مسیر دادند مصداق بارز آیه شریفه (فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُم) خواهند شد و مصداق آیه شریفه:

(وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیةً)

و دل‌هایشان را به قساوت و سختی مبتلا نمودیم.

سوره مائده (5): آیه 13

خواهند شد. همچنین در سوره مبارکه نساء وارد شده است:

(فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیها بِکفْرِهِمْ فَلا یؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلا)

ولی با همه این احوال به سزای پیمان‌شکنی و کفر به آیه‌های خدا و به ناحق کشتن پیامبران از نعمت دین حق محروم شدند آن‌ها بهانه آوردند که دل‌های ما نمی‌تواند دعوت اسلام را بفهمد، غافل از اینکه خدا بر دلهاشان مهر زده بود و در نتیجه جز اندکی ایمان نیاوردند.

سوره نساء (4): آیه 155

همین بنی اسرائیل که خداوند متعال عبارت (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِین) را در حق آنان فرموده است، به جایی رسیدند که (کفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ) و (قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ) در حقشان نازل شد.

حال ما نمی‌دانیم بگوییم به دلیل اینکه خداوند در مورد این افراد (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِین) فرموده است، در عدالت و عصمت این افراد هیچ شک و شبهه‌ای نیست!!

پس بنابراین تمام آیاتی که در مورد صحابه آمده است و از صحابه تعریف کرده است، مدح کرده و ثنا گفته است، مشروط به این است که این حالت اعتدال و تقوا را تا آخر عمر حفظ کرده باشند.

شما ببینید که تعداد اندکی از بنی اسرائیل در قتل انبیاء شریک بودند، اما خداوند عالم تمام بنی اسرائیل را مورد لعن قرار داده است. «قرطبی» در این زمینه عبارت زیبایی دارد و می‌گوید:

«{وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیاءَ} أی ونکتب قتلهم الأنبیاء، أی رضاهم بالقتل. والمراد قتل أسلافهم الأنبیاء؛ لکن لما رضوا بذلک صحت الإضافة إلیهم»

الجامع لأحکام القرآن، المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر شمس الدین القرطبی (المتوفی: 671 هـ)، المحقق: هشام سمیر البخاری، الناشر: دار عالم الکتب، الریاض، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: 1423 هـ/ 2003 م، ج 4، ص 294

یکی از اشکالاتی که وهابیت به شیعیان وارد می‌کنند، این است که می گویند شما شیعیان می‌گویید زمانی که حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند، از ذراری قاتلین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ، انتقام خواهد گرفت.

پدران این افراد حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را کشتند، گناه پدر به پسر چه ربطی دارد؟!

خداوند عالم می‌فرماید: فرزندان بنی اسرائیل به جهت اینکه پدرانشان پیامبران را کشتند، به این کار آنها راضی بودند و به خاطر رضایتشان لعنتشان کردیم.

بنابراین این‌طور نیست که اگر انسان مباشرتاً جرمی را مرتکب شد مجرم شناخته می‌شود، بلکه راضي به جرم هم شریک آن جرم محسوب می‌شود.

همچنان که وقتی جابر (رضوان الله تعالی علیه) در زیارت اربعین می‌گوید: یا ابا عبدالله ما در تمام کارهایی که شما انجام دادید سهیم هستیم. بلافاصله «عطیه عوفی» به ایشان اعتراض کرد و گفت: ما در منازل خود نشسته بودیم، اما این بزرگواران جهاد کردند و شهید شدند.

«جابر» در جواب او گفت: از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: اگر کسی به عمل قومی راضی باشد، در ثواب آن قوم شریک است.

نکته اولی که ما از این آیه استفاده می‌کنیم، این مطلب است. نکته دوم این است که وهابی ها دارند که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«لَعَنَ الله الْیهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیائِهِمْ مَسَاجِدَ»

خداوند یهود را لعنت کند که قبر پیامبرانشان را مسجد قرار دادند.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 165، ح 416

این آیه تمام اینها را نفی می‌کند. قرآن کریم به صراحت می‌فرماید که یهود پیامبران خود را می‌کشتند، اما امروزه وهابیت ادعا می‌کنند که یهود قبر پیامبران را مسجد قرار می‌دادند. و شما شیعیان که قبر پیامبران خود را مسجد قرار دادید، شبیه به یهود شده‌اید.

جناب «شوکانی» همین تعبیر را در کتاب «فتح القدیر» بیان می‌کند و می‌گوید:

«(وقتلهم الأنبیاء) عطف علی ماقالوا أی ونکتب قتلهم الأنبیاء أی قتل أسلافهم للأنبیاء وإنما نسب ذلک إلیهم لکونهم راضوا به»

فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی، دار النشر: دار الفکر – بیروت، ج 1، ص 406، آل عمران: (181)

همچنین آقای «آلوسی» هم این تعبیر را در کتاب «روح المعانی» جلد چهارم صفحه 141 دارد و می‌گوید:

«ونسبة القتل إلی هؤلاء القائلین بإعتبار الرضا بفعل القاتلین من أسلافهم»

روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، اسم المؤلف: شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 4، ص 141

از طرف دیگر هم خداوند متعال در قضیه «بلعم باعورا» که دیروز هم به آن اشاره کردم، می‌فرماید:

(وَ آتل عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِین)

حکایت کسی را که آیه‌های خویش به او تعلیم دادیم و از آن بدر شد و شیطان بدنبال او افتاد و از گمراهان شد برای آن‌ها بخوان.

سوره اعراف (7): آیه 175

این شخص اهل کرامت و معجزه بوده و از اولیاء الله بوده است، اما قدر نعمت و مقامی که به او عطا شده بود را ندانست و از آیات الهی استفاده نادرست کرد.

نقل شده است که «بلعم باعورا» به جایی رسیده بود که مستجاب الدعوه بود. او دعا می‌کرد و مُرده زنده می‌شد و کور بینایی خود را باز می‌یافت و جذامی بهبود می‌یافت.

ولي خداوند عالم به خاطر نافرمانی او فرمود (فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ) و در ادامه فرمود:

(وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ)

اگر می‌خواستیم وی را بوسیله آن آیه‌ها بلندش می‌کردیم.

سوره اعراف (7): آیه 176

مقامی که به «بلعم باعورا» داده شد زمینه رفعت او به طرف کمالات بود، اما به جای اینکه سیر صعودی داشته باشد سیر نزولی داشت؛

(وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَث)

و هوس خویش را پیروی کرد، حکایت وی حکایت سگ است که اگر بر او هجوم بری پارس می‌کند و اگر او را واگذاری پارس می‌کند.

سوره اعراف (7): آیه 176

این آیه تندترین آیه در قرآن کریم است که در حق بلعم باعور نازل شده است. خداوند عالم این فرد را به سگ تعبیر کرده است. همچنین در «تفسیر ابن کثیر» وارد شده است:

«قوله(واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فأنسلخ منها) قال هو رجل أعطی ثلاث دعوات یستجاب له فیهن وکانت له امرأة له منها ولد»

که داستان مفصلی دارد که دوستان خودشان مستحضر هستند.

سپس می‌گوید: مشهور در سبب نزول این آیه، مردی از متقدمین در زمان بنی اسرائیل بوده است کما اینکه «ابن مسعود» و دیگران دارند:

«یقال له بلعام وکان یعلم اسم الله الأکبر»

مردی به نام بلعام بود که به جایی رسیده بود که اسم اعظم خدا را داشت.

«کان مجاب الدعوة ولا یسأل الله شیئا إلا أعطاه إیاه»

تفسیر القرآن العظیم، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1401، ج 2، ص 266

این شخص کاملاً به این مقام رسیده بود، اما به دلیل اینکه نتوانست این مقام را حفظ کند، مصداق بارز آیه شریفه (أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ) شد.

لذا ما بر فرض آیه (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) و آیات دیگر را قبول کردیم، باید ببینیم که چقدر از این افراد توانستند این مقام را تا آخر عمر حفظ کنند.

صحابه ای که وقتی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بالای منبر خطبه نماز جمعه که به جای دو رکعت است می‌خواند، اما آنها نماز جمعه را ترک می‌کنند؛ آیا این مقام را هنوز دارا هستند!؟

آقایان فتوا داده‌اند که صحبت کردن حین خواندن خطبه های نماز جمعه حرام است و موجب بطلان نماز می‌شود. همین صحابه که آقایان معتقدند آیه شریفه (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) در مورد آنان نازل شده است؛

(وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیها وَ تَرَکوک قائِما)

و چون در بین نماز از تجارت و لهوی با خبر می‌شوند به سوی آن متفرق گشته تو را در حال خطبه سر پا رها می‌کنند.

سوره جمعه (62): آیه 11

از میان همه جمعیتی که در آنجا بودند، تنها 12 نفر در مسجد ماندند. آیا این افرادی که وسط خطبه رفتند، توانستند رضایت الهی را جلب کنند؟!

ما بارها گفتیم که اگر این اتفاق برای آقایان «مولوی»، «ماموستا» و مفتیان عربستان سعودی می‌افتاد و موقع خواندن خطبه نماز جمعه، یک اتفاقی بیرون مسجد بیفتد و همه مردم بیرون بروند، این آقایان مفتی برای افرادی که خطبه را ترک کردند چه نامی انتخاب می‌کنند؟!

آقایان مفتی درباره این افراد چه تعبیری را به کار می‌برند؟! بگویند تا ما هم درباره صحابه همین تعبیر را به کار ببریم!! این دیگر آیه قرآن است و روایت نیست که بگوئید چنین و چنان است!!

این افرادی هم که پیغمبر را تنها گذاشتند و رفتند، از مؤمنین بودند که برای نماز خواندن به مسجد آمدند و پای صحبت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نشستند که مصداق بارز آیه شریفه:

(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)

و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید آنچه می‌گوید به جز وحی‌ای که به وی می‌شود نمی‌باشد.

سوره نجم (53): آیات 3 و 4

نکته دیگر آیه 74 سوره مبارکه توبه است که خیلی زیبا و روشن است. این آیه دیگر شامل همه صحابه می‌شود و خطاب هم به صحابه است و شامل غیر صحابه نمی‌شود.

(یحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ وَ کفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ)

به خدا سوگند می‌خورند که (چیزی) نگفته‌اند و حال آنکه کلمه کفر را بزبان راندند و بعد از اسلامشان کافر شدند.

سوره توبه (9): آیه 74

ما اصلاً کاری با دیگر موارد نداریم، آقای «محمد بن عبدالوهاب» در کتاب «الرسائل الشخصیة» بعد از اینکه این عبارت را می‌آورد، مطالبی دارد که البته در کتاب «کشف الشبهات» واضح تر از آن می‌نویسد:

«{یحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ وَکفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ}»

به خدا قسم خوردند که چنین حرفی را نزدند و بعد از اینکه مسلمان شدند، با یک کلمه کافر شدند.

«أما سمعت الله کفرهم بکلمة مع کونهم فی زمن رسول الله - صلی الله علیه وسلم - ویجاهدون معه ویصلون ویزکون ویحجون ویوحدون»

كشف الشبهات، اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب، دار النشر: مطابع الرياض-الرياض، الطبعة: الأولى، تحقيق: ناصر بن عبد الله الطريم، سعود بن محمد البشر؛ ج1، ص 174

حال اگر عبارت «یوحدون» را نیاورده بود، می‌گفتند که شاید این افراد منافق بودند، چون منافقین نماز می‌خواندند، زکات می‌دادند و حج هم می‌رفتند. ولی «محمد بن عبدالوهاب» با آوردن عبارت «یوحدون» منافقین را از این دایره خارج کرده است.

این افراد موحد بودند، اما با وجود اینکه موحد بودند و اهل جهاد و نماز و حج بودند (کفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ)!! این آیه شأن نزول خاصی دارد و تنها در رابطه با صحابه است.

این کتاب «کشف الشبهات» اثر «محمد بن عبدالوهاب» است که شاید تاکنون وهابیت حدود صد شرح به این کتاب زده باشند. ایشان دو کتاب به نام‌های «توحید» و «کشف الشبهات» دارد که کتاب درسی مدارس و دانشگاه‌های عربستان سعودی است.

آیه بعدی که خطاب به صحابه است، بسیار واضح‌تر است. خداوند متعال در این آیه می‌فرماید:

(لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِین)

عذر نیاورید، که بعد از ایمانتان کافر شدید، (و ما) اگر از طائفه‌ای از شما بگذریم طائفه دیگرتان را بخاطر اینکه گناه پیشه بودند عذاب خواهیم کرد.

سوره توبه (9): آیه 66

قطعاً به منافق مؤمن نمی‌گویند. حال در آنجا (وَکفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ) وارد شده است. شاید بگویند که اسلام اعم از مؤمن و منافق است، زیرا قرآن کریم می‌فرماید:

(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکم)

اعراب بادیه‌نشین به تو گفتند ایمان آوردیم. بگو: نه، هنوز ایمان نیاورده‌اید و باید بگویید اسلام آوردیم چون هنوز ایمان در دل‌های شما داخل نشده.

سوره حجرات (49): آیه 14

مسلم هم شامل مؤمن می شود و هم شامل منافق می‌شود، اما زمانی که خداوند متعال (وَکفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ) می‌فرماید، دیگر چیزی برای این افراد باقی نمی‌ماند که به آیات قرآن کریم استدلال می‌کنند.

در این صورت دیگر جایی برای (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ)، (لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ) و (وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُم) باقی نمی‌ماند!!

جالب است که «محمد بن عبدالوهاب» در ادامه می‌گوید:

«فهؤلاء الذین صرح الله فیهم أنهم کفروا بعد إیمانهم وهم مع رسول الله - صلی الله علیه وسلم - فی غزوة تبوک قالوا کلمة ذکروا أنهم قالوها علی وجه المزح»

صحابه کلمه‌ای به صورت شوخی به زبان آوردند که جدی هم نبوده است. ولی قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «کفروا بعد إیمانهم»!

«محمد بن عبدالوهاب» از آب گل آلود ماهی می‌گیرد و می‌گوید:

«فتأمل هذه الشبهة وهی قولهم تکفرون من المسلمین أناسا یشهدون أن (لا إله إلا الله) ویصلون ویصومون»

به ما اشکال می‌کنند و می‌گویند: شما تعدادی از افرادی که هم شهادت بر وحدانیت خداوند می‌دهند، نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند را کافر حساب می‌کنید. تکفیر یک مؤمن قائل به «لا إله إلا الله» و اهل نماز و روزه معنا ندارد.

«ثم تأمل جوابها، فإنه من أنفع ما فی هذه الأوراق»

در جوابی که می دهیم تأمل کن که این مطلب بامنفعت‌ترین مطلبی بود که ما در این کتاب آوردیم.

به عبارت دیگر همان‌طور که خداوند عالم یک دسته از صحابه را که مؤمن بودند و تنها به دلیل اینکه به عنوان شوخی جمله‌ای به زبان آوردند «کفروا بعد إیمانهم» می‌خواند، ما هم داریم بر همین اساس مسلمانان را تکفیر می‌کنیم!! ما تکفیر مسلمانان را از قرآن کریم گرفتیم و از جای دیگر نگرفتیم!!!

سپس او در ادامه بیان می‌کند که قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند:

«اجعل لنا إلها کما لهم آلهة»

بنی اسرائیل که مائده آسمانی دیدند، معجزه‌های متعدد دیدند و مهم‌تر از همه وارد رود نیل شدند درحالی‌که آب کاملاً متوقف شد و آن‌ها از رود نیل رد شدند و رفتند.

فرعونیان مشاهده کردند که آب متوقف شده است و وارد رود شدند، اما همین که به وسط رودخانه رسیدند، آب آمد و همه را غرق کرد. بنی اسرائیل همین که به آن طرف آب رسیدند، مشاهده کردند که یک دسته از بت پرستان دارند سنگی را می‌پرستند؛ گفتند:

«اجعل لنا إلها کما لهم آلهة»

در هر صورت «محمد بن عبدالوهاب» می‌گوید همان‌طور که بنی اسرائیل گفتند: یا موسی! برای ما خدایی قرار بده؛

«وقول أناس من الصحابة: «اجعل لنا ذات أنواط»

صحابه هم از پیغمبر اکرم خواستند همان‌طور که این افراد درختی در اینجا گذاشتند و لباسشان را پهن می‌کنند و مقدس می‌شمارند و دور این به عنوان یک امر مقدس می‌چرخند، برای ما درخت قرار بده.

«فحلف النبی - صلی الله علیه وسلم - أن هذا نظیر قول بنی إسرائیل، اجعل لنا إلها»»

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم خورد و فرمود: حرف شما صحابه همانند قول بنی اسرائیل است.

کشف الشبهات، المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان التمیمی النجدی (المتوفی: 1206 هـ)، الناشر: وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولی، 1418 هـ، ج 1، ص 42، الفصل الثانی

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :